-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ خرداد ۲۷, جمعه

Posts from Khodnevis for 06/17/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



اپوزیسیون و ماجرای سردار مدحی

هفته گذشته و در سال‌گرد تقلب بزرگ انتخاباتی، وزارت اطلاعات رژیم اسلامی «فیلی» هوا کرد تا از یک طرف اقتدار خود را به رخ اپوزیسیون خارج از کشور بکشد و از طرفی دیگر خوراک تبلیغاتی برای داخل تهیه بیند. ایجاد فضای بی‌اعتمادی و نفاق در میان اپوزیسیون که متاسفانه برخی از هم‌وطنان میهن دوست نیز نا‌خواسته در این مسیر قرار گرفتند از دیگر اهداف این پروژه بی‌مایه و دهان پر کن بود. این همه در حالی صورت گرفت که اگر نیک بنگریم تمامی این داستان به اصطلاح اطلاعاتی هیاهو برای هیچ بود.


  کسانی که با الفبای سرویس‌های اطلاعاتی آشنا هستند به‌خوبی می‌دانند آن‌چه از سیمای حکومت اسلامی تحت عنوان «الماس فریب» پخش شد هیچ‌گونه ارزش اطلاعاتی و جاسوسی ندارد. نگاهی به محتوای این فیلم سی‌دقیقه‌ای از یک‌سو عمق ازهم گسیختگی داستان را نشان می‌دهد و از سوی دیگر دست‌ آورد بسیار ضعیف کار به اصطلاح اطلاعاتی سرویس جاسوسی جمهوری اسلامی را به تصویر می‌کشد. شروع فیلم با نشان دادن مشتی جواهرات شروع می‌شود و شاه‌کار حادثه با پخش یک صحنه سه نفره مشتمل بر آقایان سردار مدحی، امیر جهانشاهی و مهرداد خوانساری به اوج می‌رسد. پیوند ناشیانه این صحنه‌های از هم گسیخته و بعضا بسیار بی‌ربط، تنها می‌تواند مشتی بسیجی «ساندیس‌خور» را خوشحال کند. 

                     
حکایت نفوذ عوامل سرویس اطلاعات رژیم اسلامی در میان اپوزیسیون، حکایتی‌است بس قدیمی و دامنه‌دار که نه دیروز شروع شده و نه فردا تمام خواهد شد. اوج نفوذ عوامل اطلاعاتی حکومت اسلامی در میان اپوزیسیون به ماجرای قتل زنده‌یاد شاهپور بختیار بر می‌گردد. از لحاظ اطلاعاتی، نفوذ عوامل رژیم در حلقه نزدیکان زنده یاد بختیار و سرانجام سلاخی کردن آن مرد بزرگ و دستیار وفادارش سروش کتیبه به‌دست محمد آزادی و فریدون بویراحمدی، بدون شک یک پیروزی برای وزارت اطلاعات و یک شکست برای اپوزیسیون محسوب می‌گردد. آن به اصطلاح موفقیت که به کشته شدن یکی از چهره‌های شاخص میهن‌دوست اپوزیسیون منجر شد، با داستان بی سر و ته فیلم الماس فریب مقایسه شود تا بی‌مایگی کار وزارت اطلاعات در ماجرای مدحی بیشتر روشن شود.


 از دیگر موارد نفوذ وزارت اطلاعات در میان اپوزیسیون، قتل زنده یاد فریدون فرخزاد می‌باشد که ظاهرا فرخزاد قاتل خود را از ایستگاه قطار سوار کرده، به منزل می‌برد و آن جانور انسان نما با کارد این مرد شریف را سلاخی می‌کند. قتل زنده یاد دکتر عبدالرحمن قاسملو نیز از طریق تاکتیک نفوذ به شیوه‌ای دیگر صورت گرفت. این موارد سبب شد تا دیگر چهره‌های اپوزیسیون مراقبت‌های اولیه را رعایت کنند و به همین نحو نیز چون دستگاه اطلاعاتی رژیم نتوانست از طریق نفوذ در اپوزیسیون کاری از پیش ببرد با وحشی‌گری تمام به قتل آشکار در اماکن عمومی روی آورد. قتل هم‌وطنان کرد در رستوران میکونوس برلین اوج جنایت آشکار رژیم محسوب می‌گردد.


در بی‌مایگی کار وزارت اطلاعات در پروژه به اصطلاح الماس فریب همین بس که مهم‌ترین دست آورد به اصطلاح «عملیات نفوذ در میان اپوزیسیون» به همکاری مدحی با فردی به‌نام جهانشاهی و گرفتن عکس یادگاری با روزنامه‌نگار سر شناس دکتر علیرضا نوری‌زاده باز می‌گردد. بقیه داستان از جمله ملاقات با وزیر خارجه امریکا خانم کلینتون و معاون رییس جمهوری، جو بایدن، و یا حضور در پادگان عملیاتی در اسراییل چنان ناشیانه داستان‌پردازی شده که درک  دروغ بودن آن به هوش چندانی نیاز ندارد.


در خصوص برقراری ارتباط با امیر جهانشاهی باید دید به راستی وزن آقای جهانشاهی در میان اپوزیسیون چه اندازه است تا به همان نسبت «عظمت» و «بزرگی» عملیات الماس فریب نیز اندازه گرفته شود. بحث وزن‌کشی سیاسی نیست، زیرا هر هم‌وطنی که به‌قصد انحلال حکومت اسلامی و برقراری دمکراسی در ایران تلاش می‌کند، شایسته احترام و تقدیر است، ولی قطعا فرد شاخصی در قد و قامت زنده یاد دکتر بختیار به‌مراتب بیش از هوادار فلان سازمان یا حزب سیاسی می‌تواند برای موجودیت رژیم خطر آفرین باشد. آقای جهانشاهی به‌عنوان مدیر تشکیلاتی به‌نام «موج سبز»، به‌قول خودشان از بهار ۱۳۸۹ یعنی تقریبا یک سال پس از جنبش سبز متولد شده است.  چه بسا اگر جنبش سبزی ظهور نمی‌کرد جهانشاهی نامی نیز مطرح نمی‌شد. نفوذ در تشکیلاتی سه یا چهار نفره بسیارنوپا و فاقد هر گونه پیشینه سیاسی عملی چه شاهکار اطلاعاتی بزرگی محسوب می‌شود!


در این میان ارتباط چهره رسانه‌ای پرآوازه، آقای دکتر علیرضا نوری‌زاده با سردار مدحی بیشتر مطمح نظر فیلم تبلیغاتی الماس فریب بوده‌است. برخی از هم‌وطنان نیز با خلط جایگاه آقای نوری‌زاده ناخواسته تصور می‌کنند ارتباط ایشان با مدحی یعنی نفوذ وزارت اطلاعات در میان اپوزیسیون، و چه بسا در مسیر بوق‌های تبلیغاتی رژیم نیز قرار گرفتند. نوری‌زاده یک تحلیل‌گر، ژورنالیست، نویسنده، شاعر و چهره پرنگ رسانه‌ای است نه یک کنش‌گر سیاسی. ایشان عضو کدام یک  از احزاب، گروه‌ها و سازمان‌های سیاسی می‌باشد که تصویر او در کنار مدحی قند در دل بسیجی‌های ساندیس‌خور آب کند که بعله! ببینید سربازان (نه چندان) گمنام امام زمان تا کجا در قلب اپوزیسیون نفوذ کرده‌اند. نوری‌زاده دبیر کل کدام حزب و یا تشکیلات سیاسی شناسنامه‌دار است که ارتباط مدحی با ایشان موفقیت «عملیات بزرگ نفوذ در بین اپوزیسیون» تلقی گردد؟ آیا صرف حضور هفتگی در برنامه تفسیر خبر صدای امریکا و یا قلم زدن در نشریات گوناگون از جمله مطبوعات عرب‌زبان از یک شخص هیبتی می‌سازد که به تنهایی می‌تواند جبهه متحد اپوزیسیون خارج از کشور محسوب شود؟ آیا اپوزیسیون خارج از کشور تنها و تنها در قامت فردی به نام دکتر نوری‌زاده خلاصه و تعریف می‌شود؟ اگر چنین است خوشا به‌حال رژیم اسلامی و بدا به‌حال ما که کل شاکله اپوزیسیون در وجود یک شخص خلاصه می‌گردد!


از سوی دیگر باید به هم‌وطنانی که مغرضانه یا ساده‌لوحانه با تخریب نوری‌زاده مهر تائید بر«بزرگی» عملیات نفوذ در میان اپوزیسیون می‌زنند یاد آوری کرد که عمل شما بیش از آن‌که انتقادی سازنده و دردمندانه به نوری‌زاده باشد عمدتا هم‌آوایی با بوق‌های تبلیغاتی رژیم است. بوق‌های تبلیغاتی که از یک سو تخم تفرقه و بی‌اعتمادی می‌پراکنند و از سوی دیگر هیبت نداشته سرویس جاسوسی رژیم را به رخ  می‌کشند.


بحث این نیست که نباید از نوری‌زاده انتقاد کرد، به‌همین ترتیب هیچ‌کس نمی‌تواند مخالف انتقاد از نوری‌زاده باشد ولی به‌شرط آن‌که انتقاد از سر دردمندی برای وطن گرفتارمان باشد نه از سر حسادت و تسویه حساب شخصی. نوری‌زاده به‌عنوان یک ژورنالیست کار کشته سالیان متمادی تبه‌کاری‌های رژیم را «زیر ذره بین» گذاشته است. او بود که برای اولین بار تصویرسعید امامی را منتشر ساخت. او بود که با نگارش کتاب «سونای زعفرانیه» پاتوق عوامل اطلاعات رژیم در تهران را واکاوی کرد. در جریان قتل‌های زنجیره‌ای، نوری‌زاده در خارج از کشور نقشی بی‌بدیل در افشای جنایات‌های رژیم ایفا کرد. آیا کسانی که امروز به‌خاطر ماجرای مدحی با دم‌شان گردو می‌شکنند به پاس آن افشاگری‌ها ذره‌ای نوری‌زاده را تکریم کردند؟ انتقاد سازنده یعنی نگاه همه جانبه و از سر انصاف. در این‌که نوری‌زاده در ماجرای مدحی اشتباه کرد، شکی نیست ولی نوری‌زاده یک فرد است با آن همه محدودیت نه یک تشکیلات عریض و طویل به نام وزارت اطلاعات با آن بودجه‌های کلان نفتی. آیا شایسته است به‌خاطر این اشتباه خدمات گذشته ایشان را کلا نادیده بگیریم و در مسیر بزرگ نمایی «الماس فریب» که خواست دشمن است این‌چنین بی‌مهابا بر او بتازیم؟


ماجرای مدحی و فیلم بی‌مایه الماس فریب بهانه‌ای است تا به تاریخ پر فراز و نشیب اپوزیسیون خارج از کشور نیز نگاهی بیافکنیم تا شاید با واکاوی نقاط ضعف خودمان این بار ما به قلب دشمن بزنیم و میهن از دست رفته را باز پس گیریم. همان‌طور که نباید اجازه داد رژیم با بزرگ‌نمایی فیلم الماس فریب پیروزی نداشته خود را جشن بگیرد ما نیز باید بی‌هیچ تخفیفی به عیوب خودمان بنگریم شاید با وا گویی آنها در صدد درمان بر آمدیم.


اگر بخواهیم به این پرسش که اپوزیسیون رژیم اسلامی چه کسانی هستند پاسخی ساده بدهیم، احتمالا باید گفت تمامی کسانی که خواهان تغییر وضع موجود هستند اپوزیسیون رژیم محسوب می‌گردند. در یک تقسیم‌بندی کلان این اپوزیسیون به دو طبقه بزرگ قابل تفکیک است: یکی اپوزیسیون فعال و دیگری غیر فعال. از کارمندی که در فلان اداره در داخل کشور نشسته تا فردی که در کالیفرنیا مشغول کسب و کار است و هر دو در دل‌شان آرزو می‌کنند وضع موجود تغییر کند ولی هیچ‌گاه قدمی در راه این تغییر بر نمی‌دارند اپوزیسیون غیر فعال محسوب می‌گردند. این طبقه از اپوزیسیون تا زمانی که فعال نشده حتی اگر شمارگان آنها به میلیون‌ها سر بزند (که می‌زند) هیچ خطری برای رژیم به حساب نخواهند آمد. آن‌چه که بیشترین بودجه دستگاه‌های اطلاعاتی رژیم را به‌خود اختصاص می‌دهد کنترل و سرکوب اپوزیسیون فعال است.


اگر اپوزیسیون فعال را به دو دسته درون مرز و برون مرز تقسیم کنیم، بدون شک مخالفین فعال داخلی بسته به نوع کنشی که در پیش می‌گیرند  به مراتب بیشتر می‌توانند موجودیت رژیم را به خطر اندازند، به‌همین دلیل نیز از سوی دستگاه‌های اطلاعاتی بودجه بسیار بیشتری صرف کنترل، سرکوب و انهدام آن‌ها می‌گردد. البته این بدان معنا نیست که اپوزیسیون خارج از کشور خطری به حساب نمی‌آید، که اگر چنین می‌بود تاکنون بیش از یک صد تن از کنش‌گران سیاسی خارج از کشور ترور نمی‌شدند.


با این همه باید به یک تفاوت کیفی بسیار مهم اپوزیسیون درون و برون مرز اشاره کرد؛ بی‌هیچ اغراق و پرده‌پوشی می‌توان گفت اپوزیسیون درون مرز از درجه بالای خلوص و صداقت بر‌خوردار بوده و این امر چگالی هم‌دلی بین آن‌ها را فارغ از گرایش‌های سیاسی بسیار افزایش داده‌است. روزی که ولی الله فیض مهدوی یا فرزاد کمانگر اعدام شدند دیگر هم‌بندان آن‌ها از هر طیف سیاسی از صمیم قلب عزا دار بودند. سیطره دستگاه سرکوب و کنترل رژیم از دیگر عوامل هم‌بستگی بیشتر اپوزیسیون فعال درون مرز می‌باشد. این امر سبب شده تا آن‌ها به‌جای پرداختن  به چشم  و هم‌چشمی‌های رایج در میان اپوزیسیون برون مرز تمامی توجه خود را به دشمن مشترک که همانا دیو استبداد مذهبی است معطوف کنند. به لحاظ هزینه بسیار سنگین کنش سیاسی درون مرز که گاه  تا حد اعدام نیز افزایش می‌یابد کسانی که در داخل قدم در راه مبارزه می‌گذارند حقیقتا از سر صداقت و دردمندی وطن است.


و اما داستان اپوزیسیون در خارج از مرزها داستانی پر غصه است. نظر به این‌که در مقایسه با داخل کشور فعالیت سیاسی در خارج چندان هزینه بر نیست نا خالصی‌ها، بند بازی‌ها، دکان باز کردن‌ها ، فرصت‌طلبی‌ها و منفعت‌جویی‌ها چنان فضا را غبار آلود می‌کند که گاهی اوقات کاه کوه، و کوه کاه دیده می‌شود. کم‌ترین این موارد داستان مشهور هخا یا فحاشی‌های چارواداری رایج در برخی رسانه‌های دیداری فارسی زبان است. خوش‌بختانه از آن‌جا که سکه بدلی برای همیشه در گردش نمی‌ماند این‌گونه نا خالصی‌ها نیز همانند کف روی آب به مرور محو می‌شود ولی تاثیر منفی آن‌ها  چنان اعتماد عمومی را خدشه‌دار می‌کند که تا مدت‌های مدیدی افکار عامه را سر در گم می‌سازند.


روی سخن این نوشته بند بازان اپوزیسیون‌نما نیست، بلکه آن بخش از اپوزیسیون فعال خارج از کشور می‌باشد که با پرداخت هزینه‌هایی چه بسا سنگین هم خلوص خود را در راه انحلال رژیم اسلامی اثبات کرده‌اند و هم بر ساختن ایرانی آباد، آزاد و دموکراتیک را وجهه همت خویش قرار داده‌اند. این دسته از اپوزیسیون حقیقی خارج از کشور می‌باشند که اگر به پیراستن برخی ناهنجاری‌ها همت گمارند نیرویی بس سترگ خواهند شد که در کارزار پیکار با اهریمن حاکم بسیار به‌کار خواهد آمد. سترگی این نیرو در گرو هم‌بستگی است و بس. هم‌بستگی اپوزیسیون خارج از کشور داستانی بس قدیمی است که ضرب‌آهنگ دردناک آن هزاران بار به صدا در آمده بی آن‌که کنسرتی دلنواز نواخته شود.


در یک نگاه واقع‌بینانه، باید گفت عواملی که قادرند هم‌چون ملاتی پرقدرت اجزا پراکنده اپوزیسیون دلسوز وطن را کنار هم‌آورد به مراتب بیش از مولفه‌های تفرقه‌انگیز است. چه وطن دوست حقیقی می‌تواند مخالف تمامیت ارضی ایران باشد؟ چه کسی مخالف استبداد و دیکتاتوری از هر نوعی چه مذهبی و چه سکولار نیست؟ چه کسی خواهان مشارکت مستقیم مردم در تعیین سرنوشت سیاسی و اجتماعی خود نیست؟ چه کسی مخالف دین دولتی و دولت دینی نمی‌باشد؟


با همه این نقاط مشترک و با همه پتانسیلی که در میان اپوزیسیون ناپیوسته خارج از کشور وجود دارد باید اذعان کرد برخی ویژه‌گی‌ها و صفات شخصی چهره‌های شاخص اپوزیسیون سبب شده  تا جویبارهای پراکنده نتوانند به رود خانه‌ای پرخروش تبدیل شوند. اجازه دهید بی‌هیچ پیرایه‌ای خود را در مقابل آینه قرار دهیم و یکایک این صفات که موجب شده نوعا بیش از آن‌که به مساله ملی بیاندیشیم به منیت خود فکر کنیم را بنگریم. در یک نگاه اجمالی می‌توان گفت عوامل زیر موانع مهم هم‌بستگی اپوزیسیون خارج از کشور است؛

۱- حسادت
        
۲- غرور کاذب

۳- خودخواهی

۴- خودشیفتگی

۵- شهرت‌طلبی بیمارگونه

۶- جاه‌طلبی

۷- تنگ‌نظری

۸- خود بزرگ‌بینی

۹- منفعت‌جویی

۱۰-عدم‌انعطاف

به این فهرست ده‌گانه می‌توان ده‌ها صفات مخرب دیگر اضافه کرد. تجربه نشست و برخاست با چهره‌های شاخص اپوزیسیون نشان می‌دهد متاسفانه کمتر شخصیتی یافت می‌شود که به یک یا چند صفت از اوصاف بالا متصف نباشد. لازم نیست این مبحث را بیش از این گشود تا سبب بهره‌برداری دشمن که همانا رژیم جبار خامنه‌ای است نگردد ولی باید گفت تا زمانی که اکابر اپوزیسیون پوسته سخت عدم انعطاف، حسادت، خودخواهی، تنگ‌نظری و خود بزرگ‌بینی را دور نیانداخته‌اند امیدی به هم‌بستگی ملی و تسریع روند سقوط حکومت اسلامی نمی‌رود. این صفات خبیثه، اپوزیسیون خارج از کشور را به پیکره ای منفعل، سر در گم، بی‌برنامه و مالا بی‌خاصیت تبدیل کرده است.


 اگر روزی دکتر بنی صدر گوشی تلفن را برداشت و به رضا پهلوی زنگ زد و گفت؛ هم‌وطن! بیایید برای این درد مشترک چاره ای بیاندیشیم، بدانیم آن روز رژیم خامنه ای به سراشیبی سقوط نزدیک تر شده است. اگر روزی مصطفا هجری (دبیر کل حزب دموکرات کردستان ایران) به خانم شیرین عبادی زنگ زد و گفت؛ هم‌وطن! بیایید برای رهایی ایران اندیشه کنیم، بدانیم آن روز روز خوشی برای رژیم اسلامی نخواهد بود. روزی که امیر ارجمند به نوری علا، سازگارا به گنجی، و به درجات دیگر منوچهر محمدی به احمد باطبی و الف‌ها به ب‌ها  زنگ زدند و همه با هم کنسرت آزادی ایران را نواختند باید چمدان‌ها را بست و راهی ایران شد.
به امید آن روز


 


آیت‌الله دستغیب: اگر انسان حقایق را ببیند و بترسد که انتقاد کند، شرك است

آیت‌الله دستغیب گفت اگر انسان به‌خاطر حفظ مرید، حوزه، مسجد و ریاست حقایقی را ببیند و انتقاد نکند، این عمل  «از غیر خدا ترسیدن» است و نزد خداوند شرک محسوب می‌شود.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی آیت‌الله دستغیب، این مرجع تقلید در جلسه هفتگی خود در مسجد قبای شیراز با اشاره به انتقاداتی که در دو سال اخیر به جمهوری اسلامی داشته گفت من لازم دیدم این انتقادات را مطرح کنم، چرا که از خدا می‌ترسیدم و اگر این انتقادات را بیان نمی‌کردم به نوعی «از غیر خدا» ترسیده بودم و مشرک به حساب می‌آمدم.

وی در مورد «از غیر خدا ترسیدن» افزود که هر چیزی که مانع شود شما حقیقتی یا انتقادی را مطرح نکنید و لب فرو ببندید همان «از غیر خدا ترسیدن» است؛ مثلا «من از توهين‌ها، تهمت‌ها و از اينكه بگويند آمريكايى است بترسم و هیچ انتقادی را بازگو نکنم.»

عضو مجلس خبرگان رهبری با اشاره به شرایط فعلی جامعه و اینکه در حال حاضر موضوعی به نام «جریان انحرافی» مطرح شده است اضافه کرد که این موضوع نباید «ما را از عمل به تکلیف‌مان» که همان انتقاد کردن است بازدارد؛ چراکه پس از آنکه گرفتاری حاکمیت رفع شود دوباره همان اوضاع خواهد بود.

آقای دستغیب با کنایه به ایجاد رعب و وحشت توسط حاکمیت گفت اگر از اقدامات آنان بهراسیم جوابی برای خداوند نداریم.

وی گفت: «بنده حتى قادر نيستم بدن خود را حفظ كنم؛ اگر چند نفر از همان به اصطلاح مخلصين بر سرمان بريزند و كتك‌مان بزنند، يا مشتى به پهلوي‌مان بزنند، مى‏ميريم - مانند خانم هاله سحابى كه همين‌طور كشته شد - اما مهم نيست. يا اگر كسى در تشييع جنازه ‏مان نيامد و مانند آن بنده خدا شبانه دفنمان كردند باز هم اهميتى ندارد. هر كه خواست بيايد و هر كه نخواست نيايد. اما نمى‌توان گفت بخاطر اينكه شايد در تشييع جنازه ‌مان نيايند يا در امامزاده سيد محمّد عليه السلام دفنمان نكنند، بايد سكوت كنيم. سر و كار ما با خداست و بايد فكرى به حال بعد از مرگ بكنيم.»

درآمد حاصل از کتک زدن دیگران حرام است

آیت‌الله دستغیب در ادامه سخنان خود گفت کسى که پول مى‏‌گیرد تا دیگران را کتک بزند و رعب و وحشت ایجاد کند، مال حرام به دست آورده است.

این روحانی منتقد نظام اضافه کرد: «مال حرام تنها منحصر به كسب حرام نمی‌شود و كسى هم كه پول مى‏ گيرد تا ديگران را كتك بزند و رعب و وحشت ايجاد كند، مال حرام به دست آورده و لقمه حرام خورده است و نطفه فرزندانش نيز از لقمه حرام تشكيل مى ‏شود و در نتيجه فرزند بدتر از پدر مى‏ شود و سال‌ها بعد بسيارى از افراد جامعه حاصل نطفه حرام و لقمه حرام مى‏‌شوند.»

این عضو مجلس خبرگان رهبری با اشاره به اینکه جوانان حال حاضر در جمهوری اسلامی همه پاک هستند در این زمینه گفت که «اگر به احكام اسلام عمل نشود و لقمه‏‌هاى حرام بر سر سفره‏‌هاى مردم گذاشته شود، بيست، سى سال آينده وضع جامعه عوض مى‏‌شود و نمى‏توان انتظار چندانى از جوانان آن روز داشت.»

این مرجع تقلید در بخش دیگری از سخنان خود با بیان اینکه اگر سردمداران جامعه خوب باشند، مردم نيز خوب و دانا و خداپرست مى‏‌شوند از مقامات جمهوری اسلامی خواست که قول و عمل‌شان را یکی کنند.

آیت‌الله دستغیب در پایان هم با اشاره به حبس خانگی سران سبز تصریح کرد که حاکمیت باید «همه‌ی زندانيان سياسى را آزاد كند، ميرحسين موسوى و كروبى را از حصر در آورند، مطابق قانون عمل كنند و انتخابات را هم به طور صحيح برگزار نمايند.»


 


خرید دیمی و غیرقانونی کتاب از سوی وزارت ارشاد

 

به گزارش خبرگزاری فارس، بهمن دري، معاون فرهنگی وزیر ارشاد همچنين از اهداي ۵ هزار و ۸۷۱ عنوان كتاب در ۳۸۷هزار و ۲۲۲ نسخه به كتابخانه‌هاي سراسر كشور در همين بازه زماني خبر داد و گفت: اعتباري كه براي اين موضوع در نظر گرفته شده بالغ بر ۱۷ميليارد و ۵۹۶ ميليون و ۹۷۱(ریال؟) است.

وی افزود: در دو ماه گذشته (فروردين و ارديبهشت) يك‌هزار و۱۲عنوان كتاب در۶۵۰ هزار و ۴۳۷ جلد با اعتباري بالغ بر ۳۵ ميليارد و ۶۳۵ ميليون و ۹۹۱ هزار ريال خريداري و تحويل انبار معاونت شده است.

«دري» در مجموع اهداي كتاب در دو ماه گذشته را ۷۵۳ هزار و ۵۸۵ جلد با اعتباري بالغ بر ۳۵ ميليارد و ۴۷ ميليون و ۴۳۴ هزار و ۵۴ ريال عنوان كرد.

همیشه موضوع خرید کتاب از سوی اداره کتاب وزارت ارشاد سبب مناقشه میان ناشران و این وزارتخانه بوده است.

خرید کتاب وزارت ارشاد از دو جهت برای ناشران ایران اهمیت دارد، اول به جهت انگیزه‌های مالی که سبب می‌شود بخشی از نقدینگی ناشران از این طریق تأمین گردد و دیگر از جهت تزریق کتاب به کتابخانه‌های عمومی کل کشور.

در سال‌های اخیر میلیاردها تومان کتاب از سوی وزارت ارشاد خریداری شده است که فقط بخش اندکی از فهرست این کتاب‌ها منتشر شده و هیچ گاه همه عناوین کتاب‌ها علنی نشده است. به عقیده منتقدان، این موضوع نشان‌دهنده فساد در گزینش آثار از سوی ارشاد است.

این درحالی است که قانونا باید فهرست خرید کتاب به صورت علنی منتشر شود و نهادهای نشر هم در کمیته خرید کتاب عضویت داشته باشند.

 


 


آفت جنبش سبز یا  «نه! آقای امیر ارجمند، ما اینجا می‌مونیم، شما برو برای خودت یه جنبش درست کن»



جناب امیر ارجمند در نشست‌هایی‌ که در آمریکا بّر گذار کردند متأسفانه در حد همون آقای مزروعی بودند و سخنانشان چیزی نبود که انتظار می‌رفت. ایشان تلویحا چندین بار متذکر شدند: جنبش سبز اینه که ما می‌گیم (ما یعنی‌ شورای مخفی‌ سبز امید یا به عبارتی هیچ کس نمیدونه این ما کی‌ هست!) و سپس افزودند: البته چیزی هم هست به نام جنبش اعتراضی که می‌تونن مردم برن اون تو و ما (فعلا تا وقتی‌ در قدرت نیستیم) دمکراتیم و مردم آزاد! مردم حق دارن برن یه جنبش مثلاً جنبش بنفش درست کنن، ولی‌ این جنبش سبز مال من و دوستامه که به شما اسمشون رو نمیگم!


آفت جنبش سبز، و جایی که باید از آن قطع امید کرد، وقتی‌ است که به جای این که حکومت تسلیم گفتمان جنبش شود و تن‌ به پرهیز از خشونت بدهد، این جنبش باشد که تن‌ به گفتمان حکومت بدهد. حتا اگر فرض کنیم بنابه به اصلاح همین قانون خنده دار اساسی‌ است، تن‌ دادن به گفتمان اصلاحات از طرف حکومت یعنی‌ حرکت رو به جلو، و باز تولید رفتار حکومت از طرف جنبش یعنی‌ شکست!

رفتار حکومت اسلامی که تضادی آشکار با ماهیت جنبش دارد چیست؟ به عقیده بنده چیزی که حکومت اسلامی را نزد مردم بی‌ اعتبار کرده دروغ است. دروغ در مورد دین، دروغ در مورد سابقه افراد، دروغ در مورد علت مرگ زندانی ها، جعل تاریخ، دروغ در مورد وضعیت اقتصادی و سو استفاده از تلاش مردم. دروغ جوهره حکومت اسلامی است، و مردم از آن متنفرند.

انقلاب ۵۷ که حاصل تلاش همه گروه‌های سیاسی بود یک شبه و با تکیه بّر این خاصیت دورویی حکومت دزدیده شد و همه گروه‌های رقیب منهدم شدند و سپس از صفحه تاریخ محو شدند و تاریخ انقلاب جور دیگر نوشته شد، بعد از آن قانونی‌ موجود نبود، دو پهلو گویی، عدم شفافیت و حرف‌های مبهم و شعار گونه تنها چیز‌هایی‌ است که از رفتار مزورانه سران حکومت اسلامی به خاطر می‌ماند.

دروغ و بی‌ مسوولیتی در قبال مردم، مردم را با حکومت اسلامی کاملا بیگانه ساخته. این که هیچ مدیری تا به حال در این حکومت باز خواست نشده نشان دهنده این حقیقت است که چیزی به اسم «نقش افکار عمومی‌» یک توهم است.

آقای امیر ارجمند با باز تولید دو پهلویی‌گویی در قبال مسائل کلیدی، و با رفتاری که می‌شد از هر کسی‌ که «مومن» به حکومت است انتظار داشت با تنها کسانی‌ که صمیمانه حرف زد لابی جمهوری اسلامی بود البته پشت در‌های بسته! و در سخنرانی‌های خود هیچ پاسخ شفافی در مورد قانون اساسی‌، ولایت فقیه، همکاری با اپوزیسیون، سکولاریسم و ... ندادند.

از آن طرف هفته گذشته در جریان سردار مدحی روشن شد که آقای نوری‌زاده در «پردازش» اخبار کمی غیر حرفه‌ای عمل می‌کنند، و به عنوان یک روزنامه‌نگار بیشتر به جای کشف حقیقت از قوه تخیل خود و دیگران استفاده می‌کنند. باز تولید خبر دروغ برای جنبش مضر است. اگر حکومت به دروغ می‌گوید مثلا ندا آقا سلطان توسط مأمورین موساد کشته شد، پاسخ آن روشنگری است نه ساختن داستان‌های تخیلی‌ از اتفاقات پشت پرده! نه باز تولید دروغ!

به عقیده حقیر آقای نوری‌زاده با یک عذر خواهی ساده به جای سفسطه‌های طولانی‌ و گفتن از دل‌ نازکش و ...می‌توانست وجهه‌ خود را ترمیم کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

مردم ایران دلشان لک زده که یک بار چیزی به نام «صداقت» را در رفتار یک فرد سیاسی تجربه کنند، کسی‌ که حاصل تلاش جمعی‌ را مصادره نکند، کسی‌ که برای بزرگ کردن خود از حق دیگران نگذرد حتا اگر آن دیگران دشمنانش باشند.

من توصیه می‌کنم به آقای امیر ارجمند و دوستان دیگری که به هر دلیلی‌ «وزنه‌ای» در سپهر سیاست ایران شده‌اند! از باز تولید رفتار حکومت دست بّر دارند، و با زبانی نو با مردم سخن بگویند، از دو پهلوگویی و عدم شفافیت پرهیز کنند و از عاقبت رئیس مجمع تشخیص مصلحت پند بگیرند که استاد عدم شفافیت بود!

حکومت اسلامی در گفتن دروغ، عدم تمکین به خواست اکثریت، عدم شفافیت و نشر جهل هم سابقه بیشتری دارد و هم امکانات نظامی و غیر نظامی کشوری رادر اختیار دارد، عقل سلیم حکم می‌کند رفتار ما غیر از رفتار آنان باشد.


 


بیانیه کانون نویسندگان درباره مرگ هدی صابر و حکم زندان فریبرز رییس‌دانا

در بیانیه کانون نویسندگان که دربارهٔ مرگ شبهه‌انگیز هدی صابر نوشته شده، آمده است: «گفته‌اند مرگ هدی صابر ناشی از بیماری مزمن قلبی او بوده است. اما این گفته خلافِ شهادت خانواده و دوستان و به‌ویژه هم‌بندان اوست که مرگ او را ناشی از بی‌توجهی مسئولان زندان به یک زندانی سیاسیِ در حال اعتصاب غذا و عدم انتقال به‌موقعِ او به بیمارستان می‌دانند. کانون نویسندگان ایران ضمن هم‌دردی و تسلیت به خانواده و دوستان هدی صابر و جامعهٔ فرهنگی مستقل کشور، و اعلام نگرانی دربارهٔ وضعیت زندانیان سیاسی، خواهان توضیح مقامات مسئول و رفع هرگونه شک و شبهه در مورد این مرگ است.»

همچنین در بیانیه دیگر کانون نویسندگان ایران که به مناسبت صدور حکم زندان برای فریبرز رییس‌دانا نوشته شده، آمده است: «دادگاه انقلاب اسلامی فریبرز رییس‌دانا، عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران، را به یک‌سال حبس تعزیری محکوم کرد. دکتر فریبرز رییس‌دانا، اقتصاددان، در ساعت یک بامداد ۲۸ آذر ۱۳۸۹ پس از مصاحبهٔ رادیویی در نقد حذف یارانه‌ها و سیاست تعدیل اقتصادی بازداشت شد. در آغاز، ‌ اتهام او را نقد سیاست‌های اقتصادی دولت اعلام کردند؛ سپس گفته شد که او به سبب اهانت به رییس‌جمهور بازداشت شده است؛ اما هنگامی که در هفتم خرداد ۱۳۹۰ احضار شد به عنوان عضو کانون نویسندگان ایران و محرّک کارگران مورد محاکمه قرار گرفت.»

در ادامه این بیانیه آمده است: «با‌ این همه، حکم صادرشده در ۲۰ خرداد ۱۳۹۰ فریبرز رییس‌دانا را به جرم عضویت در کانون «غیرقانونی» نویسندگان ایران، شرکت در مراسم سالانهٔ بزرگداشتِ محمد مختاری و محمد‌جعفر پوینده، جان‌باختگان راه آزادی، در گورستان امامزاده طاهر، داشتن افکار مارکسیستی به استناد تبلیغ برای چهره‌هایی چون صمد بهرنگی و خسرو گلسرخی، تدوین بیانیه بر ضد سانسور، ‌ درخواست آزادی وکلای زندانی، اعتراض به برخوردهای غیرانسانی با بازداشت‌شدگان رویدادهای پس از خرداد ۱۳۸۸، محکوم کردن سرکوب ساکنان شهر اشرف و... محکوم کرده است.»

در پایان کانون نویسندگان ایران تأکید کرده است که این کانون که تأسیس آن به سال ۱۳۴۷ برمی‌گردد نه‌تن‌ها خود را غیرقانونی نمی‌داند بلکه بزرگداشت صمد بهرنگی و خسرو گلسرخی، نویسندگان آزادی‌خواه و مبارز دوران ستم‌شاهی، دفاع از وکلای زندانی، دفاع از آزادی اندیشه و بیان بی‌هیچ‌ حصر و استثنا و مبارزه با سانسور، مخالفت با سرکوب مردم حق‌طلب و دفاع از حقوق زندانیان سیاسی را مایهٔ مباهات می‌شمارد. از این رو، چنین محاکماتی را مصداق بارز پاپوش‌دوزی و پرونده‌سازی بر ضد اعضای کانون نویسندگان ایران می‌داند و خواهان نقض این حکم «ظالمانه» است.


 


مختاباد: اجازه برگزاری کنسرت در زادگاهم را ندارم

 

مختاباد، خواننده موسیقی سنتی، از مانع‌تراشی دولت در زمینه اجرای کنسرت در شهرستان‌های ایران سخن گفته است.

وی اظهار داشته است: «متأسفانه بسیاری از موسیقیدانان و هنرمندان کشور برای دریافت مجوز اجرای کنسرت موسیقی سنتی باید ماه‌ها معطل بمانند و در نهایت برای اجرای کنسرت در نقاط مختلف کشور نتیجه نمی‌گیرند و مجبور می‌شوند کنسرت‌های خود را در خارج از کشور برگزار کنند.»

این خواننده با اشاره به اینکه موسیقی سنتی تنها موسیقی است که از نظر جمهوری اسلامی موجه است، به خبرگزاری مهر گفت که با این حال دولت ایران حامی موسیقی سنتی نیست.

همچنین مختاباد گفت که مسائل سیاسی و فضاهای تکراری وارد حوزه تولید موسیقی در مدح امامان شیعه شده و هنرمندان موسیقی سنتی دیگر رغبتی برای تولید این آثار ندارند.

گفتنی است که در سال‌های اخیر فشار بر هنرمندان موسیقی روز به روز بیشتر می‌شود. به عنوان نمونه طی سال گذشته، کنسرت‌های حسام‌الدین سراج و شهرام ناظری در شهرستان‌های ایران لغو شده و به آلبوم جدید محمدرضا شجریان نیز مجوز انتشار داده نشده است.

 

 


 


مدیر مسوول هفته‌نامه ۹ دی: بجای توقیف ما، خاتمی را خلع لباس كنید

پس از آنکه هیات نظارت بر مطبوعات روز دوشنبه، مجوز هفته‌نامه ۹ دی را لغو کرد، حمید رسایی به این موضوع واکنش نشان داد و گفت که مسوولان باید بجای توقیف این نشریه «با بصیرت»، محمد خاتمی را خلع لباس کنند.

به گزارش تارنمای حمید رسایی، این نماینده تندرو مجلس که مدیر مسوولی نشریه ۹ دی را برعهده دارد در یادداشتی با عنوان «خواص مردود و جریان انحرافی پیوندتان مبارک»، گفت که کاریکاتور منتشر شده در نشریه وی، «نقاشی خاتمی» بوده است و هیچگونه توهینی هم به خاتمی محسوب نمی‌شود.

وی اضافه کرد در سال ۸۸ هم روزنامه ایران این کاریکاتور را منتشر کرده و بنابراین اگر با استناد به این موضوع هفته‌نامه نهم دی را توقیف می‌کنند، باید روزنامه دولت هم توقیف شود.

این نماینده مجلس با اشاره به اینکه این کاریکاتور در «سالمرگ» ۲ خرداد منتشر شده، به دفاع از آن برخاست و گفت محمد خاتمی فردی «خیانتکار» است که مسوولان باید وی را خلع لباس کنند.

وی افزود: «اینجانب حمید رسایی اعلام می كنم كه محمد خاتمی به دلیل خیانت‌هایش در سال‌های اصلاحات و همچنین نقش جدی‌ای كه در كودتای انقلاب مخملی سال ۸۸ داشت،‌ اساسا باید خلع لباس شود و نهادهای ذی ربط باید پاسخگوی تعلل خود در این باره باشند.»

گفتنی است مجوز هفته‌نامه ۹ دی در جلسه مورخ ۲۳ خرداد ۹۰ روز دوشنبه هفته جاری لغو شد و هیات نظارت بر مطبوعات دلایلی را برای این توقیف ذکر کرد که «چاپ کاریکاتوری خلاف اصول اخلاقی» و نداشتن مصوب اقتصادی برای نگارش مطالب اقتصادی از آن جمله است.

نهم دی ماه ۸۸ روزی است که تعدادی از مردم با تبلیغات سنگین رسانه‌های حامی حکومت، تظاهراتی فرمایشی برگزار کردند که مدتی بعدتر، حامیان آیت‌الله خامنه‌ای این روز را به عنوان «روز بصیرت» در تقویم جمهوری اسلامی گنجاندند.

حمید رسایی نیز که خود را به عنوان یکی از افراد «بسیار با بصیرت» معرفی کرده بود، از این فرصت استفاده کرد و مجوز نشریه‌ای را با عنوان ۹ دی از هیات نظارت بر مطبوعات اخذ کرد.

رسایی در ادامه سخنان خود گفته است که دلیل لغو هفته‌نامه‌اش چاپ کاریکاتور خاتمی نبوده است، بلکه به گفته وی «خواص مردود فتنه سال ۸۸» به همراه «جریان انحرافی»، هفته‌نامه نهم دی را «مزاحم» کار خود می‌دیدند و از این‌رو به ادعای آقای رسایی درصدد حذف آن برآمدند.

این نماینده اصول‌گرا در پایان هم هیات نظارت برمطبوعات را متهم کرده است که براساس تصمیمی جناحی مجوز این نشریه را لغو کرده است.

وی گفته است افرادی که در هیات نظارت بر مطبوعات حضور دارند، ترکیبی از «خواص مردود فتنه ۸۸» و نیز «جریان انحرافی» است.

گفتنی است حمید رسایی به‌رغم تلاش برای عضویت در هیات نظارت بر مطبوعات، به دلیل كسب تنها ۵ رای از مجموع ۲۹۰ نماینده مجلس در این تصمیم خود ناكام شد.


 


سوسمارستان و مارمولک‌آباد و روز پدر و ...
 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته