-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ خرداد ۲۷, جمعه

Best of Balatarin for 06/17/2011

Best of Balatarin for 06/17/2011
Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.




در حالی که سپاه دزد و آدمکش پاسداران در حوادث پس از انتخابات صدها نفر از همونطنان بی دفاع ما را به دلیل رسیدن به منافع اقتصادی اش به شهادت رساند, فقط 1 بسیجی در این حوادث به قتل رسیده است که حدود 7 میلیون صفحه اینترنتی درباره او ساخته اند.
با ۱۵۴ امتیاز و ۱۰ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


اگر چند نفر از همان به اصطلاح مخلصین بر سرمان بریزند و کتکمان بزنند، یا مشتى به پهلویمان بزنند، مى‏میریم – مانند خانم هاله سحابى که همین طور کشته شد – اما مهم نیست. یا اگر کسى در تشییع جنازه ‏مان نیامد و مانند آن بنده خدا شبانه دفنمان کردند باز هم اهمیتى ندارد. هر که خواست بیاید و هر که نخواست نیاید. اما نمى ‏توان گفت بخاطر اینکه شاید در تشییع جنازه ‏مان نیایند یا در امامزاده سید محمّد علیه السلام دفنمان نکنند، باید سکوت کنیم. هنگامى که بنده را در قبر مى‏ گذارند، مى‏ گویند: تو که مى‏ دانستى و علم داشتى چرا تخلفاتى را که دیدى تذکر ندادى؟ در آن زمان چه بگویم؟ بگویم: ترسیدم، از توهینها و تهمتها و از اینکه بگویند آمریکایى است، ترسیدم؟ – البته مدتى است که بخاطر گرفتارشدن به خود، کارى به ما ندارند اما اگر گرفتاریشان رفع شود دوباره همان اوضاع خواهد بود – همه ما به اندازه خود تکلیف داریم. بنده حتى قادر نیستم بدن خود را حفظ کنم
با ۱۴۵ امتیاز و ۶۹ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 



با ۱۱۵ امتیاز و ۱۶ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


"عبداله ژیان‌فر" صیح سه شبنه طبق عادت این اواخر قلاب ماهیگیری‌اش را برداشت و رفت سر وقت دریا و سفره‌اش… دو نوجوان در حال غرق شدن بودند. همه نظاره می‌کردند. دریا موج بود خطر داشت. عبداله لباس‌هایش را در آورد خود را به آب زد. دریا موج داشت. یکی‌شان را به ساحل رساند… رفت سر وقت دومی.. برخی می‌گویند دومی را هم به ساحل رساند و همان وقت خودش هم تمام کرد… خب مثل زمان جوانی چالاک نبود…حالا ۵۸ سالش بود… با سال‌ها سر و کله زدن با یک بیماری فرسایشی نادر…برخی دیگر می‌گفتند دومی را نتوانست به ساحل بیاورد…این روایت‌هایی است از مرگ مردانه او بر ساحل بندر… ظرف چند دقیقه جای کسی که در خطر مرگ بود در دریا با کسی که در امنیت کامل بر ساحل با هم عوض شد. چند دقیقه… آن لحظه عبداله به چه می‌اندیشیده؟ عبداله باید می‌دوید. همیشه می‌دوید. "همیشه یک پای خوشبختی می‌لنگد" و امثال من و او باید بدویم تا نانی بدست آوریم و منت حاتم طایی نکشیم. او وقتی داشت لباس‌هایش را در می‌آورد که بزند به دریا فکرش درگیر فلان ملک و بهمان زمین نبود. حتی به این فکر نکرد که وقتی بزند به دریا لباس‌اش؛ مدارک‌اش؛ کارت‌های اعتباری مقداری پول و موبایلش را هم قسمت می‌کنند. همین آدم‌هایی که کنارش نفس می‌کشیدند و نظاره‌گر بودند… و مردانه همین است… من افتخار می کنم به عبداله و به این شکل درگذشتن او. اگر این اتفاق در استان دیگری رخ می داد شاید گونه‌ای دیگر بازتاب می‌یافت. نه به این شکل سخیفی که صدای و سیمای هرمزگان به آن پرداخت: رهگذری ۳۵ ساله که برای نجات نوجوانی ۱۳ ساله به آب زده بود؛ غرق شد!
با ۱۱۴ امتیاز و ۱۲ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


یک پیرمرد بیمار قلبی اورژانسی از بیمارستان رازی مرند اخراج شد،در پی اخراج بیماران گوناگون از بیمارستان های دولتی و خصوصی دراقصی نقاط کشور این بار نوبت به مرند رسید و یک پیرمرد بیمار حاد قلبی اورژانسی با دستور رئیس بیمارستان رازی مرند بدون معاینه و اقدام پزشکی از بیمارستان اخراج شد. در پی اخراج بیماران گوناگون از بیمارستان های دولتی و خصوصی دراقصی نقاط کشور این بار نوبت به مرند رسید و یک پیرمرد بیمار حاد قلبی اورژانسی با دستور رئیس بیمارستان رازی مرند بدون معاینه و اقدام پزشکی از بیمارستان اخراج شد. در ضمن پیگیری خبرنگار سهند و سوال از رئیس بیمارستان منجر به اخراج بیمار از بیمارستان گردید. این بیمار که حاج علی اصغر نباتی نام دارد. همراه وی مهندس داود نباتی فرزند بیمار در گفتگو با خبرنگار ما با اعلام این خبر تاسف بار می گوید: نتیجه خبررسانی ما و درخواست از خبرنگار صدا و سیما جهت پوشش خبری این موضوع حقانی ما و مصاحبه با جنابعالی در اعتراض به عدم وجود متخصص قلب در اورژانس و عدم معاینه پدرم این شد که سرانجام رئیس بیمارستان بجای حل مشکل متخصص بیمارستان تحت امر خودش پدر بیمار قلبی مرا از بیمارستان و اورژانس اخراج کرد. وی در ادامه با انتقاد شدید از عملکرد ضد انسانی و خلاف قانون مسئولان و پزشکان اورژانس بیمارستان مرند می گوید: ما از ساعت ۵ صبح امروز تا ساعت ۱۱ و نیم منتظر هستیم تا یک متخصص قلب وارد اورژانس شود و پدر بیمار مرا ویزیت نماید و دستورالعمل پزشکی برای درمان و بستری شدنش صادر نماید اما بجای این اقدام قانونی که رسیدگی به وضع بیمار وظیفه اورژانس و بیمارستان و رئیس بیمارستان و دکتر متخصص است بیمار حاد قلبی را از بیمارستان اخراج می نمایند . وی در ادامه اظهار می نماید: واقعا باعث تاسف است برای کشوری که ادعای انسانیت و اسلامیت می نماید؟! اما کدام انسانیت و اسلامیت و کدام قانون این عمل رئیس بیمارستان رازی مرند را تایید می کند؟! نا گفته نماند خبرهای دیگر حاکی از آنست که گویا هر متخصص بیمارستان ماهیانه نزدیک ۵ میلیون تومان حقوق می گیرند و در مطب خودشان کار می کنند و کمتر در اورژانس یا در بخش های بیمارستان حضور پیدا می کنند و گاها برخی متخصصان استخدامی و قراردادی هم هفته ای یک بار هم در بیمارستان یا در اورژانس دیده نمی شوند.!! یکی از مدیران سال های قبل بیمارستان در گفتگو با خبرنگار ما اظهار داشت: در عمل برنامه آنکال بیمارستان کذب محض است و هرگز مطابق آن برنامه رئیس بیمارستان و رئیس شبکه و متخصصان و پزشکان عمل نمی نمایند. وی ادامه می دهد این در حالی است که برنامه آنکال بیمارستان که لیست پزشکان و متخصصان بیمارستان را شامل می شود و پزشکان متخصص بیمارستان می بایست طیق آن برنامه روزانه و هفتگی در بیمارستان حضور فعال داشته باشند و در دسترس بیمارستان باشند و در صورت ضرورت و درخواست اورژانس یا بخش های بیمارستان در عرض حداکثر ۱۵ دقیقه خودشان را به بیمارستان برسانند تا به وضع بیماران حاد رسیدگی و اقدامات پزشکی لازم را انجام دهند. این پزشک تصریح می نماید: در سال قبل به علت عدم رعایت برنامه آنکال از سوی متخصصان اورژانس و عدم حضور به موقع پزشک متخصص در اورژانس منجر به مرگ دو نفر جوان تصادفی در این بیمارستان گردید. این مدیر در ادامه اظهار داشت: براستی گناه این همه سهل انگاری و عدم رعایت قانون توسط متخصصان برگردن کدامین مسئولانی است ؟! آیا در صورت محاکمه علنی چنین مسئولان بهداشتی و درمانی شهرستان این دو نفر جوان را خواهیم توانست به دنیا برگردانیم که قربانی نقض قانون توسط متخصصان اورژانس شده است؟ او می گوید: بنده در مدت مدیریت خود در بیمارستان رازی مرند بارها بر سر این موضوع با رئیس شبکه و دیگر مسئولان بهداشتی و درمانی شهرستان و استان درگیر بودم و دائم به این موضوع اعتراض می نمودم و گزارش مکتوب ان را به مسئولان دست اند کار درمانی شهرستان و استان ارسال نمودم اما متاسفانه ترتیب اثری داده نشد. وی در ادامه با انتقاد شدید از عملکرد رئیس ۴ ماهه بیمارستان رازی مرند به خبرنگار ما گفت: رئیس بیمارستانی که در جواب نسخه یک متخصص قلبی که دستور بستری شدن یک بیمار دیگر را در بیمارستان مرند صادر می نماید و می گوید : نظر متخصص مهم نیست بنده باید نظر بدهم که این بیمار باید بستری بشود یا نه ...؟! وی می گوید: این سخن رئیس بیمارستان خلاف قانون و مقررات جاری پزشکی در کشور است و هیچ مدیری حق ندارد چنین دستوری را صادر نماید. در همه جای مراکز درمانی و پزشکی کشور نظر متخصص مافوق تمام نظرات به رسمیت شناخته می شود و علم پزشکی هم آن را تایید می نماید.
با ۱۰۵ امتیاز و ۲۶ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


آیت الله العظمی دستغیب، در جلسه هفتگی تفسیر قرآن که در مسجد قبا، برگزار شد با اشاره به آیات شصت و چهارم و شصت و پنجم سوره غافر فرمودند : همچنانکه زمین مهد زندگى بشر است و باید آرام باشد، جامعه نیز مهد زندگى و پرورش انسانهاست و باید برخوردار از آرامش و امنیت باشد. آرامش اجتماع در گرو آن است که همه مردم خداپرست باشند و صدر و ذیل، فقیر و غنى، همه بر فطرت اولیه که همان توحید و مؤثریت خداى تعالى است حرکت کنند: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ: آگاه باشید که یاد خدا آرام‏بخش دلها است». به گزارش سایت حدیث سرو، ایشان در ادامه با اشاره به اینکه شرط تحقق یک جامعه توحیدی این است که رهبران و جلوداران آن روبه خدا آورند و گفتار و عملشان یکی باشد، فرمودند: اگر مردم جامعه بر مدار فطرت الهى خود حرکت کنند، خداى تعالى آنها را از شرّ شیاطین محافظت مى‏کند. شیاطینى که قصد رخنه در جامعه اسلامى را دارند و مى‏خواهند دین و دنیاى مردم مسلمان را به تاراج برند به شرط آنکه بزرگان دین و سیاست رفتارى مناسب و عادلانه داشته باشند و همگان به نصایح ناصحان تن دهند که اگر غیر از این باشد و رؤسا و علما و مؤمنین قول و فعلشان متفاوت باشد، جامعه نیز دستخوش تفرقه مى ‏شود و راه نفوذ شیاطین هموار مى ‏شود؛ اجانب مسلط مى‏شوند و ثروتهاى عظیم مادى و معنوى جامعه را به یغما مى ‏برند و همان وضعى که در گذشته بوده دوباره ایجاد میشود. پس راه نجات جامعه، یکى ‏شدن فعل و قول یا به عبارتى قلب و زبان [بزرگان‏] است. اگر چنین شد همه به سوى خداى تعالى متمایل مى ‏شوند؛ یعنى اگر رهبران رو به خدا آورند، قلبهاى مردم نیز متوجه خداوند مى‏ شود[؛ الناس على دین ملوکهم‏]. معدود قلبهاى ناسالم نیز یا خود را درمان مى‏ کنند یا شناخته مى‏ شوند. درست است که قرآن کریم مى ‏فرماید: «أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ» اما این نیز بخاطر جلوداران است و اگر سردمداران جامعه خوب باشند، مردم نیز خوب و دانا و خداپرست مى‏ شوند. همچنانکه در زمان رسول اللَّه‏ صلى الله علیه وآله، منافقان انگشت‏ شمار و شناخته ‏شده بودند اما به محض آنکه پیامبرصلى الله علیه وآله از دنیا رفت، مسیر حرکت جامعه منحرف شد و افراد بسیارى به ثروت‏ اندوزى و ریاست‏ طلبى و انحراف کشیده شدند. ایشان در ادامه با اشاره به لزوم عمل به دستورات قرآن و سنت توسط بزرگان، فرمودند: اگر قرار باشد جامعه‏ اى بر روال الهى قرار گیرد و الگوى جوامع دیگر گردد باید تمام احکام الهى، مو به مو مطابق قرآن و سنّت در آن پیاده شود و مصلحت‏ بینى‏هاى شخصى و گروهى کنار گذاشته شود. بى ‏تردید اسلام بهترین دین براى اداره جامعه و سعادت افراد است به شرط آنکه به درستى اجرا شود و اجراشدن آن وابسته به یک نفر نیست، همه بزرگان و علما و رؤسا و مدیران باید دست در دست هم بگذارند و احکام اسلام و قانون اساسى را که برگرفته از احکام و مبانى اسلام است، پیاده کنند. این مى ‏شود بهترین تصویربندى براى اجتماع. کسى که پول مى‏ گیرد تا دیگران را کتک بزند و رعب و وحشت ایجاد کند، مال حرام به دست آورده است ایشان با اشاره به آموزهای اخلاقی این دو آیه به اینکه باید همواره انسان کوشش کند در تحصیل رزق حلال فرمودند : خداوند بهترین خوراکى‏ها و آشامیدنى‏ها را براى انسان قرار داد و او را از خوردن و آشامیدن خبائث و مضرّات نهى کرد و روش صحیح ذبح حیوانات را به او آموخت. سفارش به کسب حلال و به دست‏ آوردن مال حلال فرمود و از خوردن مال حرام بازش داشت. سالها پیش از انقلاب، یکى از روزنامه‏ ها نوشته بود: نود درصد علما با دربار ارتباط دارند. حضرت امام خمینى ‏(ره)، نویسنده این مطلب را فرا خواند و به او گفت: چند نفر از این نود درصد را نام ببر. او که مى‏ دانست دروغ نوشته پاسخ داد: من نمى ‏دانم چه کسانى هستند به ما پول مى‏ دهند که این چیزها را بنویسیم. امام به او فرمود: پول خود را از راه حلال به دست بیاور و اگر نمى‏ توانى شغل خود را تغییر بده. آیت اللَّه شهید دستغیب‏ رحمه الله گاه مى ‏گفت: کجایند کاسبهاى قدیمى که درس مکاسب شیخ مرتضى انصارى را مى‏ خواندند تا در کسب خود به حرام نیفتند؟ ایشان در ادامه گفت : مال حرام تنها منحصر در کسب حرام نیست. کسى هم که پول مى‏ گیرد تا دیگران را کتک بزند و رعب و وحشت ایجاد کند، مال حرام به دست آورده و لقمه حرام خورده است و نطفه فرزندانش نیز از لقمه حرام تشکیل مى ‏شود در نتیجه فرزند بدتر از پدر مى‏شود و سالها بعد بسیارى از افراد جامعه حاصل نطفه حرام و لقمه حرام مى‏ شوند. جوانان امروز جامعه ما کسانى هستند که در زمان امام خمینى‏ رحمه الله یا کمى بعدتر متولد شده ‏اند. باید قدر این جوانان را دانست و از آنها بهره خوب برد. اینان از نطفه‏ هاى پاک و لقمه‏ هاى حلالند. اما اگر به احکام اسلام عمل نشود و لقمه‏ هاى حرام بر سر سفره‏هاى مردم گذاشته شود، بیست، سى سال آینده وضع جامعه عوض مى‏ شود و نمى‏توان انتظار چندانى از جوانان آن روز داشت. بخاطر حفظ مرید و مسجد سکوت نمی کنم این عضو مجلس خبرگان در ادامه با اشاره به سخنرانیها و انتقاداتی که طی این دوسال نسبت به روند ایجاد شده در جامعه، ایراد شده فرمود: بنده بین خود و خداى تعالى در میان انتقادات، هدفى جز عمل به تکلیف ندارم و مى ‏دانم که اگر نگویم، در جاى خود متوقف مى‏ شوم و حرکتى از لحاظ معنوى نخواهم داشت. فروبستن زبان از بیان حقایق و انتقادات، مؤثردیدن غیر خدا (شرک) است؛ یعنى اگر بخاطر حفظ مرید و حوزه و مسجد و ریاست خود سکوت کنیم، غیر خدا را لحاظ کرده ‏ایم. گذشته از این، هنگامى که بنده را در قبر مى‏ گذارند، مى‏ گویند: تو که مى‏ دانستى و علم داشتى چرا تخلفاتى را که دیدى تذکر ندادى؟ در آن زمان چه بگویم؟ بگویم: ترسیدم، از توهینها و تهمتها و از اینکه بگویند آمریکایى است، ترسیدم؟ – البته مدتى است که بخاطر گرفتارشدن به خود، کارى به ما ندارند اما اگر گرفتاریشان رفع شود دوباره همان اوضاع خواهد بود – همه ما به اندازه خود تکلیف داریم. بنده حتى قادر نیستم بدن خود را حفظ کنم؛ اگر چند نفر از همان به اصطلاح مخلصین بر سرمان بریزند و کتکمان بزنند، یا مشتى به پهلویمان بزنند، میمیریم – مانند خانم هاله سحابى که همین طور کشته شد – اما مهم نیست. یا اگر کسى در تشییع جنازه ‏مان نیامد و مانند آن بنده خدا شبانه دفنمان کردند باز هم اهمیتى ندارد. هر که خواست بیاید و هر که نخواست نیاید. اما نمى ‏توان گفت بخاطر اینکه شاید در تشییع جنازه ‏مان نیایند یا در امامزاده سید محمّد علیه السلام دفنمان نکنند، باید سکوت کنیم. سر و کار ما با خداست و باید فکرى به حال بعد از مرگ بکنیم. آیا ما باید به دنبال حرف مردم و دنبال هواى دیگران باشیم؟ این شرک است. دیندارى اکثریت مردم ایران‏ معظم له در پایان با اشاره به اینکه مردم ایران دیندار هستند اما دوست دارند که علما و بزرگان، عملشان مطابق با گفتارشان باشد فرمود: اکثریت مردم مسلمان ایران دین را مى‏ خواهند اما مى ‏گویند باید عمل علما و جلوداران ما مطابق قولشان باشد و این خواسته حقّى است. از زمان امام خمینى ‏(ره)، آمادگى پذیرش دین در مردم به وجود آمد و همین الآن هم این آمادگى وجود دارد. فکر نکنید همه مردم مسیحى و بهایى شده ‏اند. همین الان هم اگر از بزرگان دین و کشور عمل صحیح ببینند استقبال مى ‏کنند. آقایان بزرگان هم بیایند همه زندانیان سیاسى را آزاد کنند. آقاى میرحسین موسوى و کروبى را از حصر در آورند و مطابق قانون عمل کنند و انتخابات را به طور صحیح برگزار نمایند. این کارها موج خوشحالى فراوانى در بین مردم ایجاد مى‏کند و حتى اگر چند نفر هم عصبانى شوند و دست به اغتشاش بزنند، دیگران مهارشان مى‏ کنند.
با ۹۳ امتیاز و ۳ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


مجلس ترحيم هدی صابر پنج شنبه بعد از ظهر در مسجد اعظم قلهک تهران با حضور گسترده ماموران امنيتی برگزار شد. شاهدان عينی می گويند که در مورد متن سخنرانی ها به حاضران هشدار داده شده بود. علت مرگ هدی صابر، روزنامه نگار زندانی و فعال ملی - مذهبی که در زندان اوين در اعتصاب غذا بسر می بُرد، سکته قلبی اعلام شده است. ده ها تن از زندانيان سياسی در اوين در نامه ای از ضرب و شتم هدی صابر دربهداری زندان، پيش از انتقالش به بيمارستان خبر داده اند و دادستان تهران هم از تاخير در انتقال او به بيمارستان گفته است.
با ۸۵ امتیاز و ۳ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


شعار محوری و خواست اصلی جنبش سبز چیست؟ این جنبش چه راهبرد یا برنامه‌ی مدونی برای تحقق خواست اصلی خود اندیشیده است؟ پایگاه اجتماعی این جنبش چه قشر و طبقه‌ای هستند؟ جایگاه این قشر و طبقه در ساخت سیاسی ایران کجاست؟ موانع پیش روی این جنبش و راه‌های غلبه یا عبور از این موانع کدام است؟ ۱- شعار محوری جنبش سبز "رأی من کجاست؟" بود. این شعار، امروز و پس از گذشت ۲ سال از انتخابات ریاست‌جمهوری ۸۸، موضوعیت خود را از دست داده است. در این فاصله، هیچ شعار محوری دیگری نیز که "نماد هویتی جنبش سبز" باشد، عنوان نشده است. مطالباتی نظیر آزادی زندانیان سیاسی، آزادی و تضمین سلامت انتخابات یا اجرای بی‌تنازل قانون اساسی نیز نتوانسته جایگاهی نمادین و فراگیر برای جنبش سبز بیابد. جنبش تا امروز، برنامه‌ی مدون و روشنی برای تحقق هیچ‌یک از خواست‌های خود نداشته است. تنها حرکت پیگیرانه‌ی جنبش "حضور خیابانی" بود که با بسیج توده‌ای هواداران و وابستگان حاکمیت در ۹ دی و ۲۲ بهمن ۸۸ و مانور رسانه‌ای بر روی آن، این حضور خیابانی نیز مغلوبه شده و پایان یافت. جنبش پس از حدود یک سال از آخرین حضور خیابانی خود به دعوت رهبران جنبش و تحت تأثیر هیجان پیروزی انقلاب‌های عربی و نادم از ترک خیابان‌ها در ۲۵ خرداد ۸۸، در ۲۵ بهمن ۸۹ بار دیگر به خیابان آمد که نتیجه‌ی آن حصر رهبران جنبش و برخورد قاطعانه‌ی حکومت بود. شورای هماهنگی راه سبز امید که قرار بود در فقدان رهبران جنبش سبز، راهبری این جنبش را به دست گیرد در محاسبه‌ای خطا از مبانی حضور هواداران جنبش در ۲۵ بهمن، جنبش را به حضور خیابانی در سه‌شنبه‌های منتهی به نوروز ۱۳۹۰ دعوت کرد؛ حرکتی که با استقبال کمرنگ هواداران جنبش روبه‌رو شد. امروز، جنبش، نه شعار و مطالبه‌ای محوری دارد و نه برنامه‌ای مشخص و عملی برای تحقق آن و نه مرکزیتی که حداقلی از مقبولیت را برای راهبری و هدایت جنبش دارا باشد. جنبش حتی از کند کردن تیغ سرکوب خود نیز ناتوان است؛ اگر منش ماندلا و گاندی و نفی خشونت را سرمشق قرار دهد، خیال طرف مقابل را از بابت سرکوب، راحت کرده است؛ زیرا به او تضمین داده که چه در مسند قدرت باشد و چه از این مسند فرو افتد، هیچ گزندی نخواهد دید. اگر هم دست به تهدید طرف مقابل بزند، عزم او را برای تشدید سرکوب‌ها جزم‌تر و قاطع‌تر می‌کند، زیرا طرف مقابل حس می‌کند، با از دست دادن قدرت، هدف محاکمه و انتقام‌کشی قرار خواهد گرفت. جنبش هنوز نتوانسته گفتمانی بینابین این دو موضع ارائه دهد تا در زیر سایه‌ی "بیم و امید از فردا"، دست‌کم، منطق سرکوب خود را مردد و متزلزل سازد. ۲- جنبش سبز، به فرض وجود یک شعار یا مطالبه‌ی محوری، اصولاً چه راهکاری برای تحقق آن دارد؟ در عرصه‌ی سیاست، دو عرصه‌ی مشخص وجود دارد: حاکمیت و جامعه‌ی مدنی؛ جنبش سبز قرار است در کدام عرصه به فعالیت بپردازد؟ انتخاب عرصه‌ی فعالیت، بر اساس چه مبانی فکری و چه برنامه‌ی سیاسی و چه دورنمای مشخصی است؟ مروری بر سرشت تاریخی حکومت در ایران، نشان می‌دهد که در تاریخ ایران، چه در عصر باستان و در دوران معاصر، همواره تمامی قدرت در دستان حکومت، تمرکز یافته و هیچ نهاد قدرتِ مستقل از حکومتی، مجال ظهور و وجود پیدا نکرده است. در نتیجه، وقوع هر تغییر و تحولی، به ناچار، مشروط به حضور در ساخت قدرت و توانایی اِعمال اراده توسط ابزارهای قدرت حکومتی و تداوم این حضور بوده است. عباس میرزا و قائم مقام و امیرکبیر و سید جمال‌الدین با همین دیدگاه همگی اصلاحات از بالا را تجویز کرده و حکومت را به عنوان عرصه‌ی فعالیت‌های نوخواهانه‌ خود برگزیده و به جای ملت، حاکمان را خطاب قرار داده‌اند. تجربه‌ی تمامی افراد یا گروه‌هایی که در کل تاریخ ایران، به هر دلیل از حاکمیت خارج یا اخراج شده‌اند و بدون جای پایی در قدرت، تنها در عرصه‌ی جامعه‌ی مدنی مستقر شده‌اند، نشان از ناتوانی کامل آنها در تحقق حتی کوچک‌ترین مطالبه‌ای است. نهضت آزادی و نیروهای ملی-مذهبی و انبوه گروه‌های مردم‌نهاد که در زمان دولت خاتمی سر برآوردند، نمونه‌های معاصر این مدعا هستند. اما حال که تحقق هر خواسته‌ای توسط هر جنبش یا جریان اصلاحی، مشروط به امکان "حضور در حاکمیت" و "اِعمال اراده" است، راهکار جنبش سبز برای حضور در حاکمیت چیست؟ پشتوانه‌ی قدرت این جنبش کدام مؤلفه‌هاست که حاکمیت را به پذیرش حضور جنبش سبز در حاکمیت و تحقق درخواست‌ها و مطالبات آن وادار کند؟ طبقه‌ی متوسط به عنوان هسته‌ی اصلی جنبش سبز و نیروی دموکراسی‌خواه ایران، از چه قدرت و جایگاهی در ساخت سیاسی ایران برخوردار است؟ ۳- نیرویی که به پشتیبانی روشنفکران برخاست و استبداد قاجاریه را به چالش کشید و شاه ضعیف قاجار را به امضای سند مشروطه وادار کرد، ایلات و طوایفی بودند که بر پادشاه شوریدند؛ رضاخان اما نظام ایلیاتی ایران را برانداخت. در عصر پهلوی، بار تجددخواهی و دموکراسی‌طلبی بر دوش طبقه‌ی متوسط شهرنشین بود؛ طبقه‌ای که خود حاصل فرآیند نوسازی در عصر رضاخان بود و در غیاب ایل و طایفه، تکیه‌گاه حکومت در پیشبرد فرآیند نوسازی بود. تا پیش از آغاز نوسازی در ایران، طبقات و نیروهای سنتی ایران عبارت بودند از: اشرافیت زمین‌دار، روحانیت، طبقات بازاری، دهقانان و خرده بورژوازی. اصلاحات ارضی محمدرضا شاه، زمین‌داری نیم‌بند و نیمه‌مستقل ایران را ضعیف کرد و حکومت را از پشتیبانی قدیمی‌ترین نهاد تولید ثروت در ایران که بیشترین نزدیکی را با نهاد سلطنت داشت، محروم ساخت. فرآیند نوسازی فرهنگی-اجتماعی عصر پهلوی‌ها، روحانیت را به چالش کشید و نوسازی در عرصه‌ی فرهنگ و اقتصاد، طبقه‌ی بازار را رودرروی حکومت قرار داد. بازار از عصر پیشامدرن، پیوندی مذهبی-اقتصادی با روحانیت داشت. بازار گرچه در عصر مشروطه و نهضت ملی، با انگیزه‌ی کوتاه کردن دست حکومت از دخالت در سایر عرصه‌ها، دوشادوش روشنفکران، در برابر زیاده‌خواهی حکومت، ایستاده بود، اما به زودی دریافت که در فرآیند نوسازی، سهم اقتصادی او به چالش کشیده خواهد شد و سرمایه‌داری صنعتی، سرمایه‌داری تجاری سنتی را نابود خواهد کرد؛ بدین سبب به مخالفت با نوسازی برخاست و بیش از پیش به دامان روحانیت غلتید. طبقه‌ی دهقان که در فرآیند اصلاحات ارضی، صاحب زمین شده بود، قاعدتاً باید از نهاد سلطنت حمایت می‌کرد، اما خاصیت ذره‌ای جامعه‌ی توده‌ای دهقانی ایران و فقدان گروه‌های متشکل مدنی که آن را نمایندگی و هدایت کند، عملاً باعث بی‌تحرکی سیاسی-اجتماعی و فقدان یک نظریه‌ی سیاسی محوری در این قشر شده بود. در نتیجه دهقانان که در دوران ثبات پهلوی، چریک‌های مسلح را لو می‌دادند، با راه افتادن موج مخالفت‌ها با حکومت پهلوی، ابتدا سکوتی منفعلانه پیشه کردند؛ اما به زودی سکوت این قشر به سکوتی رضایت‌آمیز و سرانجام پیوستن به صف مخالفان انجامید. خرده بورژوازی ایران، تجمعی از پیشه‌وران جزء، حواشی طبقه‌ی متوسط، اقشار حاشیه‌نشین و بخش‌هایی از فرودستان بود. این طبقه نیز وضعیتی درست شبیه دهقانان داشت. طبقه‌ای که تشکل و حزب و گروهی نداشت و خاصیت توده‌ای و ذره‌ای آن، باعث می‌شد در فقدان تحرک سیاسی-اجتماعی و نظریه‌ی محوری سیاسی، دنباله‌رو موج سیاسی روز باشد که در آستانه‌ی پیروزی انقلاب از آن روحانیت و مذهب بود. وضعیت طبقات مدرن نیز بهتر از این نبود. فرآیند نوسازی در عصر پهلوی‌ها، سه طبقه‌ی مشخص ایجاد کرده بود: طبقه‌ی متوسط شهرنشین، سرمایه‌داری صنعتی و تجاری و طبقه‌ی کارگر. نظام سلطنت، خواست‌های فرهنگی-اجتماعی طبقه‌ی متوسط را برآورده می‌ساخت اما ساخت پدرسالار نهاد سلطنت، تمایلی به برآورده کردن خواست‌های سیاسی این طبقه نداشت. سرمایه‌داران صنعتی و تجاری هم عموماً از وابستگان به دستگاه سلطنت بودند. بخش‌هایی هم که وابستگی خانوادگی و مالی نداشتند، به دلیل سیطره‌ی تاریخی حکومت بر همه‌ی ارکان، عملاً امکان تشکل‌یابی و کسب هویت مستقل و مقتدر نداشتند. طبقه‌ی کارگر نیز جز نمایندگانی فرمایشی، هیچ تشکل و سازماندهی مشخصی نداشت و درست مثل طبقه‌ی دهقان و خرده بورژوازی، به دلیل سیطره‌ی جامعه‌ی توده‌ای و ذره‌ای، در زمره‌ی بهترین سربازان حاضر و آماده‌ی طبقه‌ی روحانیت بود. ظهور آیت‌الله خمینی با شخصیتی فرهمند در کنار جامعه‌ی توده‌ای و ذره‌ای ایران که آماده‌ی شکل‌یابی و کسب هویت در زیر سایه‌ی شخصیتی کاریزماتیک بود، آیت‌الله را به مقام رهبر کاریزمای انقلاب برکشید. در این مقطع زمانی، طبقه‌ی زمین‌دار ویران شده بود؛ بازار در زیر سایه‌ی روحانیتی که حول آیت‌الله خمینی گرد آمده بود، در رده‌ی رهبری انقلاب جای گرفته بود؛ دهقانان و خرده بورژوازی هم به پیاده نظام این حرکت تبدیل شده بودند. طبقه‌ی متوسط، سرمایه‌داران صنعتی و تجاری و طبقه‌ی کارگر هم، هیچ‌یک انگیزه‌ای برای حمایت از نهاد سلطنت نداشتند. طبقه‌ی متوسط شهرنشین، خواست‌های فرهنگی-اجتماعی خود را در فرآیند انقلاب در خطر نمی‌دید و اکنون به دنبال خواست‌های سیاسی خود بود. طبقه‌ی سرمایه‌دار صنعتی و تجاری وابسته، یا گریخته بود یا واهمه‌ای از امواج خروشان انقلاب که خواست‌هایی مذهبی را باز می‌نمایاند احساس نمی‌کرد. سرمایه‌داری صنعتی مستقل نیز به گمان کوتاه کردن دست حکومت از چنگ‌اندازی به منافع خود، همراه انقلاب بود. طبقه‌ی کارگر نیز در زمره‌ی پیاده نظامان این حرکت بود. و البته تمامی صحنه، چونان تاریخ تکراری ایران، اتحاد همه‌ی طبقات علیه حکومت وقت بود. بخش‌هایی از خرده بورژوازی انقلابی شده که بیشتر تحت تأثیر گفتمان روشنفکری مذهبی بود، به‌زودی در زیر سایه‌ی روحانیت و بازار، به کادرهای مدیریت اجرایی انقلاب تبدیل و بدین‌ترتیب نخستین بلوک قدرت پس از انقلاب تشکیل شد. طبقه‌ی متوسط در طوفان انقلاب، خیلی زود از عرصه‌ی مدیریت سیاسی کنار گذاشته شد و تنها بخش‌هایی از آن که از پیش از انقلاب در بدنه‌ی حکومت باقی مانده و خود در کنار سایر طبقات علیه حکومت شوریده بودند، در مصادر خود باقی ماند، اگر چه نقش محوری و مدیریتی و تعیین‌کننده نداشت. طبقه‌ی زمین‌دار هم با تشکیل هیأت‌های ۷ نفره ضعیف‌تر از قبل شد. از طرف دیگر، هر سه طبقه‌ی تشکیل‌دهنده‌ی بلوک قدرت، سرمایه‌داری صنعتی را نماینده و نماد مدرنیسم پهلوی می‌دیدند و آن را رقیب اقتصادی خود می‌پنداشتند؛ پس کارخانه‌ها یک به یک مصادره و به دولت واگذار شد. دهقانان، کارگران و بخش‌های دیگر خرده بورژوازی نیز پس از پیروزی انقلاب، بار دیگر به سکوت منفعلانه بازگشته و در حاشیه قرار گرفتند و در سیطره‌ی وضعیت توده‌ای و ذره‌ای، همچنان نقش پیاده‌نظامی را داشتند که آماده‌ی بسیج توده‌ای در راستای اهداف نظام مستقر بود. شکل‌گیری بلوک قدرت از طبقات روحانیت، بازار و خرده بورژوازی عملاً به تدوین قانون اساسی‌ای منجر شد که سه شکل از مشروعیت را به صورت همزمان و در هم تنیده در خود جای داده بود: مشروعیت کاریزماتیک، مشروعیت سنتی-مذهبی و مشروعیت دموکراتیک؛ مشروعیت کاریزماتیک از شخصیت فردی آیت‌الله خمینی بر می‌خاست، مشروعیت سنتی-مذهبی خود را در تمامی نهادهای سنتی-روحانی وامی‌نمایاند که در متن قانون اساسی بر فراز نهادهای مشروعیت‌ساز دموکراتیک مستقر شده بود (ولایت فقیه بر فراز ریاست‌جمهوری، شورای نگهبان بر فراز مجلس و...). در نخستین دهه‌ی انقلاب، مشروعیت کاریزماتیک و سنتی-مذهبی توأمان برقرار بود. روحانیت در رأس هرم قدرت قرار داشت و بازار، برخی مراکز مهم اقتصادی حکومتی را در دست گرفته بود. در این دوره، بسیج توده‌ای سکه‌ی رایج بود. وجود رهبری کاریزماتیک در کنار اقتدار مشروعیت‌ساز سنتی-مذهبی طبقه‌ی روحانیت و نیز اقتضائات جنگ و لزوم بسیج عمومی برای در هم شکستن گروه‌های ضد انقلاب، بسیج توده‌ای را به انتخابی کارا تبدیل کرده بود. با درگذشت آیت‌الله خمینی، مشروعیت سنتی-مذهبی برجستگی یافت. تغییر شرایط سیاسی و کنار رفتن خرده بورژوازی انقلابی موجب استیلای الیگارشی سنتی-مذهبی بر کل ساخت سیاسی و از جمله بر نهادهای دموکراتیک شد. آرامش مورد نیاز برای فضای جدید، حکومت را ملزم می‌ساخت انقلابی‌گری و بسیج توده‌ای را تا حدی کنار بگذارد و منافع الیگارشی را در پوشش یک دموکراسی صوری تأمین سازد. در دهه‌ی نخست انقلاب، بخش‌هایی از خرده بورژوازی انقلابی کوشیده بود در پناه حمایت‌های آیت‌الله خمینی، پس از مقابله و مصادره‌ی سرمایه‌داری صنعتی، بازار را نیز تحت سیطره‌ی خود بگیرد اما با تمام تلاش‌ها موفق نشد. این گروه پس از درگذشت آیت‌الله خمینی از قدرت کنار گذاشته شد. برخی از آنها بورس دولتی گرفتند و به تحصیل در رشته‌های علوم انسانی مدرن پرداختند، برخی دیگر نیز به مدیریت‌های اقتصادی کارخانه‌های مصادره‌شده گمارده شدند. فلسفه‌ی سیاسی و اقتصاد سرمایه‌داری، آنها را در فکر و عمل، بورژوا و متمایل به اصلاحات سیاسی-اقتصادی کرد. این‌ها بعدها در قالب جبهه‌ی مشارکت تشکل یافتند. بخشی دیگر از خرده بورژوازی در دهه‌ی نخست انقلاب با بخش‌هایی از الیگارشی حاکم پیوند یافت و پس از درگذشت آیت‌الله خمینی همچنان در قدرت باقی ماند. در گذر زمان، در رقابت‌های درون الیگارشی حاکم، این گروه نیرو گرفت و خود به الیگارشی جدیدی در کنار الیگارشی قدیم تبدیل شد. این‌ها بعدها در قالب کارگزاران سازندگی اعلام موجودیت کردند. هر دو بخش خرده بورژوازی، بر اساس رقابت در بلوک قدرت و نیز به نیابت از طبقه‌ی متوسط، به نوبت در مجالس پنجم و ششم، رقیب جناح سنتی بازار بودند. در بیشتر دهه‌ی دوم انقلاب، برنامه‌ی تعدیل اقتصادی اجرا می‌شد. اگر چه در این دوران مطالبات فرهنگی-اجتماعی طبقات فرادست اقتصادی، برآورده نمی‌شد اما چون منافع اقتصادی این طبقه تأمین می‌شد، عملاً انگیزه‌ی مخالفت عملی با حکومت در این گروه وجود نداشت. طبقات فرودست اجتماعی نیز گرچه از نظر اقتصادی در مضیقه بودند، اما برآورده شدن خواست‌های فرهنگی-اجتماعی این طبقه و احساس همنوایی و دست‌کم عدم مخالفت با رویه‌ی فرهنگی-اجتماعی حکومت، آنان را از مخالفت با حکومت باز می‌داشت. تنها طبقه‌ای که تمامی مطالبات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و تا حدی اقتصادی خود را از دست رفته می‌دید و منتظر جرقه‌ای برای تحرک سیاسی بود، طبقه‌ی متوسط شهرنشین بود. حضور محمد خاتمی و خرده بوژوازی‌ای که در دوران دوری از قدرت، در دانشگاه و کارخانه، در نظر و عمل، راه و رسمی نزدیک به طبقه‌ی متوسط پیدا کرده بود، زمینه‌ی خیزش طبقه‌ی متوسط در دوم خرداد را فراهم کرد. بخش‌های زیادی از توده‌های بی‌شکل کارگر و دهقان و سطوح دور از قدرت خرده بورژوازی نیز در غیاب سیاست بسیج توده‌ای حکومت و در فقدان یک تفکر سیاسی منسجم، عملاً به این موج روز پیوسته و همراه طبقه‌ی متوسط، دوم خرداد را رقم زدند. و درست به دلیل همین فقدان تفکر سیاسی مشخص، بعدها به جریان احمدی‌نژاد پیوستند. در نخستین سال‌های پس از دوم خرداد، غلبه نسبی نهادهای مشروعیت‌ساز دموکراتیک بر نهادهای مشروعیت‌ساز سنتی-مذهبی، عملاً دموکراسی نمایشی دهه‌ی دوم انقلاب را به یک شبه‌دموکراسی در دهه‌ی سوم انقلاب تبدیل کرد؛ اما این منازعه خیلی زود مغلوبه شد. جبهه‌ی مشارکت و کارگزاران به عنوان برآمدگان دوم خرداد، هیچ‌کدام از طبقه‌ی متوسط برنخاسته بودند؛ کارخانه‌دار و مزرعه‌دار و مغازه‌دار نبودند. برآمده‌ی بخش خصوصی ایران نبودند، اینان در دامان دولت پروده شده و به تدریج از خرده بورژوا به بورژوا تبدیل شده بودند. طبقه‌ی متوسط اما نمایندگی خود را به آنان سپرده بود. با این وجود، هشت سال حاکمیت آنان نتوانست توسعه‌ی سرمایه‌داری و خصوصی‌سازی را پیش برده و روند پیدایش نهادهای نمایندگی طبقه‌ی متوسط را استحکام بخشیده و پیوندی ارگانیک و اندام‌وار میان این گروه و طبقه‌ی متوسط برقرار سازد؛ سرانجام طبقه‌ی متوسط رأی خود را از این گروه دریغ کرد و نمایندگی خود را پس گرفت و در هنگامه‌ی تحصن مجلس ششم آنان را تنها گذاشت. تغییر دولت در سال ۸۴، بار دیگر طبقه‌ی متوسط را در تنگنا قرار داد. بخش وسیعی از طبقه‌ی متوسط، مستقیم یا غیر مستقیم حقوق‌بگیر دولت بود و این بزرگ‌ترین نقطه ضعف این طبقه بود که آن را در برابر هجمه‌های حکومتی، ضعیف و بی‌دفاع و مستأصل و محافظه‌کار می‌ساخت. طبقه‌ی متوسط کوشید در ۲۲ خرداد ۸۸، با رأی به کسانی که نزدیکی فکری بیشتری با او داشتند، فضایی تحمل‌پذیرتر برای خود فراهم کند؛ اما فرجام کار به گونه‌ای دیگر بود. چه پیش و چه پس از انقلاب، به دلیل سرشت تاریخی حکومت در ایران، احزاب و گروه‌ها، به جای آنکه نمایندگی بخشی از مردم را عهده‌دار باشد، عملاً شعباتی از حکومت بودند. در نتیجه، در فقدان حزب و گروه و نماینده، طبقه‌ی متوسط در فردای ۲۲ خرداد ۸۸ تصمیم گرفت از وجود خود مایه گذاشته و با "بسیج توده‌ای" و "حضور خیابانی"، خواست‌های خود را فریاد بزند. اما مبانی انتخاب این روش اعتراض چه بود؟ ۴- حکومت‌ها به ۴ بحران مشخص دچار شده و متزلزل می‌شوند: بحران مشروعیت، بحران مشارکت، بحران کارایی و بحران اِعمال سلطه. وجود الگوی بسیج توده‌ای که از ابتدای انقلاب به اقتضای شرایط روز دنبال می‌شد، چونان دهه‌ی اول انقلاب، هنوز الگویی کارآمد برای کسب مشروعیت و مشارکت است. از این گذشته، انحصار رسانه‌ای در ایران نیز حکومت را قادر ساخته، احساس مشروعیت و مشارکت را در لایه‌های فرودستی که رسانه‌های داخلی، تنها منابع خبرگیری آنها هستند، القاء سازد. بحران کارایی را ثروت انبوه نفت به راحتی پوشانده و می‌پوشاند. اما این سه بحران، تنها زمانی منجر به دگرگونی در منش سیاسی یا ساختار یک حکومت می‌گردند که بحران اِعمال سلطه پیش آید. نگاهی به تاریخ حکومت‌های جهان به خوبی نشان می‌دهد که حتی زمانی که بحران‌های مشروعیت، مشارکت و کارایی به اوج خود برسند، اگر حکومت همچنان توان اِعمال سلطه را دارا باشد، هر گونه تغییری حتی اندک، ناممکن است. کره شمالی و برمه و کوبا و چند کشور دیگر، نمونه‌های چنین حکومت‌هایی هستند. در همین ایران، حکومت شاه به این دلیل سرنگون شد که از شهریور ۵۷ گرفتار بحران اِعمال سلطه شده و در سرکوب مخالفان دچار تزلزل شد. اگر حکومت شاه تصمیم می‌گرفت حمام خون راه بیندازد، مخالفت‌ها حتی اگر صدها برابر هم می‌شد، مطلقاً شانسی برای پیروزی نداشت. طبقه‌ی متوسط در فردای ۲۲ خرداد ۸۸، در فقدان هر گونه ابزار قدرت در برابر حکومت، حضور خیابانی را برگزید. حضور خیابانی معنای جز فشار از پایین برای به وجود آوردن پشتوانه‌ای برای نخبگان در سطوح فوقاتی قدرت جهت چانه‌زنی ندارد. اکنون و پس از دو سال فراز و فرود، کاملاً روشن است که اولاً حکومت همچنان قادر است با ابزارهای مختلف دست به بسیج توده‌ای بزند و درآمدهای نفتی ایران نیز همچنان بالاست، در نتیجه بحران مشروعیت و مشارکت و کارایی هنوز به حد نهایی خود نرسیده است؛ در ثانی حتی اگر این سه بحران به اوج برسد، از آنجا که حکومت ثابت کرده است که همچنان، توان اِعمال سلطه و نیز سرکوب مخالفان را به صورتی کاملاً کارآمد داراست، حضور خیابانی به قدرتی اجتماعی تبدیل نخواهد شد. از طرف دیگر، نخبگانی که حامی یا نماینده‌ی طبقه‌ی متوسط باشند در ساخت قدرت حضور ندارند و حاکمیت نیز نه قدرتی در آنان می‌بیند و نه اجازه‌ی تبدیل حضور خیابانی به پشتوانه‌ای اجتماعی را می‌دهد، در نتیجه راهکار حضور خیابانی به عنوان ابزار پشتوانه‌ساز نخبگان نماینده‌ی طبقه‌ی متوسط، ناکارا بوده و از پیش محکوم به شکست است. اجرای بدون تنازل قانون اساسی نیز، اگر به عنوان راهکاری برای متمایز ساختن جنبش سبز از ساختارشکنان و براندازان طرح می‌شود، شعاری پذیرفتنی است. اما این شعار نمی‌تواند به عنوان هدفی راهبردی مطرح گردد. قانون اساسی، سندی حقوقی است. اما رژیم حقوقی، در بستر رژیمی حقیقی، پیاده می‌گردد. نقش شخصیت‌ها و وضعیت سیاسی در اینجا محرز است. رضاخان در بستر قانون اساسی مشروطه به قدرت رسید. دوره‌ی نخست پادشاهی او، دیکتاتوری (رفتار در چارچوب قانون ظالمانه) بود، اما با حذف تمامی مخالفان، او به استبداد (رفتار خودسرانه‌ی بی‌اعتنا به هر قانونی ولو ظالمانه) غلتید. محمدرضا شاه نیز بر اساس همین قانون اساسی مشروطه به قدرت رسید. از شهریور ۲۰ تا مرداد ۳۲ پادشاهی مشروطه بود. از مرداد ۳۲ تا خرداد ۴۲ پادشاهی دیکتاتور و از از آن زمان تا بهمن ۵۷ پادشاهی مستبد. یک قانون اساسی و یک پادشاه و سه رژیم مختلف! حال اگر رابطه‌ی دوسویه‌ی رژیم حقیقی و حقوقی را در ساختار پیچیده‌ی قانون اساسی کنونی در نظر آورید که سه منبع مشروعیت‌بخش موازی را در خود جای داده، ابهام پیش رو را در خواهید یافت. اجرای بی‌تنازل قانون اساسی در پرتو تفسیر قانون اساسی معنا می‌یابد و این تفسیر نیز در گرو کشاکش قدرت میان منابع مشروعیت و قدرت در این قانون اساسی است و جنبش سبز امروز فاقد قدرت برای برتری دادن تفسیر دموکراتیک از قانون اساسی است. جنبش سبز، امروز حکم پسربچه‌ای را پیدا کرده است که در پی ایستادگی در برابر خواست پدر از خانه بیرون انداخته شده است. اما از آنجا که هیچ توان مادی و معنوی برای زندگی مستقل از پدر و خانواده ندارد، به‌ناچار همچنان در کوچه و در چند متری درب منزل باقی مانده است. گاهی فریاد می‌زند و پدر را به مبارزه‌ی رودررو می‌خواند و گاهی با مشت بر در می‌کوبد و تقاضای ورود به منزل می‌کند. گاهی سنگ بر می‌دارد و به شیشه‌ی خانه می‌زند. گاهی پشت درب خانه چمباتمه می‌زند و ناامیدانه به دیوار روبه‌رو چشم می‌دوزد. مادر زیر چشم‌غره‌ و سکوت پدر، بشقابی غذا به او می‌دهد. پدر هم هر از چندی از درب خانه بیرون می‌آید و اگر بتواند پسربچه‌ی پا به فرار گذاشته را گیر بیندازد، چند سیلی بر سر و گوش او فرود می‌آورد و باز به منزل بر می‌گردد تا پسربچه‌ی همچنان پشت درب مانده، به تقلاهای ناامیدانه‌اش ادامه دهد. امروز، بایستی توهم "حتماً باید کاری کرد" و "مگر می‌توان دست روی دست گذاشت" و "خواستن، توانستن است" و "کوشش بیهوده به از خفتگی" را کنار گذاشت و تن به این واقعیت تلخ سپرد که شرایط سیاسی امروز ایران برای این جنبش، "بن‌بست سیاسی" و "انسداد کامل" است. این لشگر باید بن‌بست را پذیرفته و هر چه زودتر به منزل باز گردد و "صبر و انتظار" پیشه کند. اما این صبر و انتظار به چه معناست؟ هر تغییر اجتماعی در هر جامعه‌ای به "زمینه‌های ذهنی" و "زمینه‌های عینی" نیاز دارد. تقارن و همزمانی "زمینه‌های ذهنی" و "زمینه‌های عینی" است که یک تحول اجتماعی را باعث می‌شود. اگر زمینه‌های ذهنی و نظری مشروطه وجود نمی‌داشت، مقطع زمانی ضعف شاه قاجار که زمینه‌ی عینی مشروطه بود، عملاً عقیم و بی‌نتیجه سپری می‌شد و ما امروز مشروطه‌ای نداشتیم. اگر تزلزل محمدرضا شاه در سال ۵۷ به عنوان زمینه‌ی عینی وقوع انقلاب وجود نمی‌داشت، حتی اوج مخالفت‌ها با او به عنوان "زمینه‌ی ذهنی" عملاً به نتیجه‌ای منجر نمی‌شد، همچنان که در خرداد ۱۳۴۲ نشد. بن‌بست امروز به معنای نبود "شرایط عینی تغییر" است. دورنمای روشنی نیز برای تحقق چنین امری دیده نمی‌شود. در نتیجه، جنبش سبز بایستی از فرصت پیش رو برای "گسترش زمینه‌های ذهنی" استفاده کرده و آن را به عنوان راهبردی اصولی در پیش گیرد تا اگر در تقدیر تاریخی ما، "زمینه‌ی عینی تغییر" اتفاق افتاد، بتوان فوراً جنبش را به حرکت درآورد و تغییری اجتماعی را رقم زد. درست مثل تیم فوتبالی که بایستی "آمادگی" خود را مدام حفظ کند تا در هنگام مسابقه‌ای که در زمانی "نامعلوم" برگزار خواهد شد، آماده‌ی مسابقه باشد. این آمادگی و گسترش زمینه‌های ذهنی به معنای توهم‌آمیز "سال ۹۰، سال آگاهی تا رهایی" نیست. آگاهی مردمان، تا به حرکتی مردمی (چه در قالب بسیج توده‌ای چه بسیج مدنی) منجر نشود، به خودی خود، قدرت هیچ‌گونه تغییر اجتماعی را نخواهد داشت و امروز که حاکمیت، قاطعانه، راه هر گونه تشکل‌یابی و بسیج اجتماعی مستقل را سد کرده، آگاهی هرگز به رهایی منجر نخواهد شد. "گسترش زمینه‌های ذهنی تغییر" یعنی مطالعه‌ی تاریخ و شناخت جامعه‌ی ایران و محدودیت‌ها و ملزومات آن؛ یعنی ترسیم شرایط مطلوب و حتی آرمانی و راه‌های رسیدن به آن؛ یعنی شفاف‌کردن خواست‌ها و مطالبات و اولویت‌بندی آنها؛ یعنی تدوین استراتژی کلی و تاکتیک‌های مناسب برای هر مقطع؛ یعنی تربیت نیروهایی که در سر بزنگاه‌های تاریخی، قادر به ایفای نقش‌های مدیریت و پشتیبانی و تحلیل‌گری و بسیج اجتماعی و... باشند؛ در یک کلام یعنی تربیت نیروهای سیاسی زبده‌ای که یک جنبش در رده‌های مختلف، در هنگام مبارزه برای کسب و حفظ قدرت، بدان‌ها نیازمند است. ۵- این‌ها اما همه زمینه‌های ذهنی تغییر هستند. اما ما به شرایط عینی تغییر نیز نیاز داریم. وضعیت کنونی چگونه است؟ امروز، طبقه‌ی متوسط به عنوان هسته‌ی اصلی جنبش سبز و نیروی دموکراسی‌خواه و آزادی‌طلب، در اوج وابستگی اقتصادی به حکومت به سر می‌برد و همین امر، آن را بسیار ضعیف، محتاط و محافظه‌کار ساخته است. میان بدنه‌ی طبقه‌ی متوسط و نخبگان سیاسی آن نیز فاصله است؛ برای بدنه‌ی طبقه‌ی متوسط، رفاه اقتصادی و آزادی اجتماعی-فرهنگی اولویت دارد و آزادی سیاسی از اولویت برخوردار نیست؛ آزادی سیاسی، اولویت نخبگان سیاسی طبقه‌ی متوسط است که خواستار مشارکت در ساخت قدرت هستند. از سوی دیگر به دلیل فقدان نهادهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی مستقل از حکومت که زمینه‌ی گردش قدرت را فراهم کرده و از انحصار منابع قدرت در دست یک گروه خاص جلوگیری کنند، عملاً راه کسب قدرت و یا اِعمال قدرت در هنگام حضور در حاکمیت، به روی طبقه‌ی متوسط (و هر طبقه‌ای خارج از حکومت) بسته است. بنابراین تنها راهی که برای تقویت نهادهای مستقل از حکومت و گسترش طبقه‌ی متوسط باقی می‌ماند، نقش‌آفرینی حکومت است. ضعف نهادهای سیاسی-اجتماعی در ایران، از عصر رضاخان تا عصر خاتمی، حکومت‌ها را داعیه‌دار توسعه و تجدد ساخته است. طبقه‌ی متوسط، زیر پر و بال حکومت، شکل گرفته و بالیده و رشد کرده است. هر گاه حکومت‌ها از حمایت این طبقه دست برداشته‌اند، این طبقه بسان طفلی نوپا که هنوز محتاج حمایت‌های والدین است، بر زمین افتاده و از حرکت و رشد باز مانده است. دموکراسی، خواست طبقه‌ی متوسط است اما جان دموکراسی، سرمایه‌داری، آزادیخواهی، گسستن پیوندهای سنتی و گسترش فردیت و روشنگری است. دموکراسی ایدئولوژی نیست و به ایدئولوژی نیاز ندارد. دموکراسی به بورژوازی نیاز دارد؛ به نهادهایی مستقل که رودرروی حکومت بایستند و آن را از زیاده‌خواهی باز دارند. به همین دلیل، به دولتی توسعه‌گرا نیاز است تا در پناه گسترش سرمایه‌داری و تقویت بخش خصوصی، زمینه‌ی شکل‌گیری اقتصاد خصوصی و فرهنگ خصوصی را فراهم کرده و قدرت را به مردم باز گرداند. ساخت نیمه‌سنتی-نیمه‌مدرن ایران به گونه‌ای است که مقاومت در برابر این فرآیند توسعه را اجتناب‌ناپذیر کرده است. در نتیجه، فرآیند توسعه، بایستی آمرانه و اقتدارگرا باشد. در تاریخ جهان، دو فرآیند توسعه‌ی مشخص طی شده است: توسعه‌ی آمرانه و توسعه‌ی آزادیخواهانه. کشورهایی نظیر انگلیس و آمریکا و هلند که واجد طبقه‌ی متوسط قوی و اشرافیت سرمایه‌دار مستقل و زمینه‌های مساعد فرهنگی-مذهبی بوده‌اند، از راه توسعه‌ی آزادیخواهانه به دموکراسی پایدار رسیده‌اند. برعکس، کشورهایی نظیر آلمان و ژاپن و روسیه و اسپانیا و پرتغال که فاقد طبقه‌ی متوسط و سرمایه‌داری مستقل و زمینه‌های مساعد فرهنگی بوده‌اند، راه توسعه‌ی آمرانه را در پیش گرفته و به دموکراسی رسیده‌اند. توسعه‌ی آمرانه اما در خود میل به دیکتاتوری و استبداد را نیز همراه دارد. "برخی" کشورها به علت سرعت کند شکل‌گیری نهادهای خصوصی مستقل و گسترش سطح فرهنگ دموکراسی‌خواهی طبقه‌ی متوسط، به دامان پوپولیسم و عوام‌فریبی و رادیکالیسم غلتیده‌اند. اما نه این تجربه، عمومی و فراگیر است و نه گریز از آن ممکن. ساخت سیاسی ایران، برآمدن یک دولت توسعه‌گرای آمرانه را از درون ساخت کنونی قدرت برای رسیدن به دموکراسی ناگزیر ساخته است. و این تقدیری است که "شاید" در فعل و انفعالات درون هسته‌ی سخت قدرت روی دهد؛ امری که مردم (و البته جنبش سبز) چه در برآمدن و چه در مسیری که به سوی دموکراسی یا رادیکالیسم در پیش می‌گیرد، مطلقاً نقشی ندارند و تنها می‌توانند "نظاره‌گر و منتظر و امیدوار" باشند. توسعه‌ی آمرانه و اقتدارگرا که آغاز شود و سرمایه‌داری خصوصی و فرهنگ طبقه‌ی متوسط را گسترش دهد، قدرت مستقل و حزب و گروه و اتحادیه هم از پی آن می‌آید. آن روز است که می‌توان با اتکاء به بخش خصوصی مستقل، توسعه‌ی سیاسی و آزادیخواهانه را به عنوان مطالبه‌ی جدید مطرح کرد و دور موتور توسعه‌ی آمرانه را کند کرد و به دموکراسی پایدار رسید. امروز باید منتظر و امیدوار باشیم تا امیرکبیر و بیسمارک و خوان کارلوسی و لوئی بناپارتی در ایران ظهور کند و راه توسعه‌ی آمرانه را بگشاید. زیرا تاریخ ایران و جهان به ما می‌آموزاند که حتی اگر امروز، تمامی ارکان قدرت، به‌یکباره دموکراتیک شوند، در فقدان توسعه‌ی اقتصادی و قطب‌های مستقل قدرت و وجود جامعه‌ی توده‌ای و غیر مدنی-غیر لیبرال، فرجام دموکراسی و صندوق‌های رأی، چیزی جز پوپولیسم و رادیکالیسم نخواهد بود. پی‌نوشت 1- در نوشتن این مقاله، فرض را بر این گرفته‌ام که خواننده‌ی محترم، مقاله‌ی "سرشت تاریخی حکومت در ایران" را مطالعه کرده است. 2- در ایران، طبقه‌ی اجتماعی به معنای کلاسیک جامعه‌شناسی وجود ندارد. کلمه‌ی "طبقه" در این مقاله با تسامح و اغماض برای توصیف اقشار و گروه‌بندی‌های اجتماعی ایران به کار رفته است
با ۸۲ امتیاز و ۴۲ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


امروز زادروز علی بن ابیطالب است که از زمان روی کار آمدن جمهوری اسلامی از سوی آخوندها و اسلامیست ها زادروز این عرب به عنوان روز گرامیداشت مقام پدر معرفی شده است. به نمونه هایی از کارهای درخشان این الگوی مردانگی اینجا اشاره می کنم: کاری که علی پس از نیرومندی اسلام در آن حرفه ای بوده شبیخون زدن و دزدیدن اموال و زنان و دختران جبهه روبرو بوده است که الله او و دیگران را بابت این عمل ستایش می کرده است (تفسیر طبری - برگ 1373 و سیره ابن هشام - جلد 2 - برگ 269). همه کسانی که پس از مرگ محمد شادی کردند و به دست و پای خود حنا زدند به دستور ابوبکر و عمر و به دست علی در آتش سوزانده و خاکستر شدند ( تاریخ طبری - جلد 4 - برگهای 1354 و 1379 و 1380 و 1394 و 1407 و 1410 و 1464 و جلد 6 - برگهای 2420 و 2465 ). نکته جالب دلیل کشتن علی توسط ابن ملجم بود که زمانی که زمانیکه حسن بن علی از او پرسید چرا این کار را کردی پاسخ داد زیر پدرت فرزندان بسیاری را بی پدر کرده بود ( تفسیر طبری - برگ 1373). حال ببینیم ایشان به ایرانیان چه نیکی کرده که ایرانیان روز به دنیا آمدنش را روز پدر می دانند و برای مردنش خودشان را پاره می کنند. چند نمونه در این زمینه هم می آورم:
با ۷۹ امتیاز و ۱۷ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


جــرس: رزمندگان سبز دوران جنگ هشت ساله، طی نامه ای خطاب به میرحسین موسوی و کروبی، تولد امام اول شیعیان و روز پدر را به این دو راهبر در حصرِ جنبش سبز تبریک گفته و همزمان از جانب خود و موسوی و کروبی، این روز را به پدرانی که فرزندانشان را در جریان قیام آزادیخواهانه و مسالمت آمیز جنبش سبز از دست داده اند، تهنیت و تبریک گفتند. بنا به گزارش های رسیده به جــرس، رزمندگان سبز و مدافعان کشور در جریان جنگ هشت ساله، همچنین خطاب به موسوی و کروبی خاطرنشان کردند "شاید شما امروز نتوانید رودر رو با ما صحبت کنید؛ اما بدانید ما هر زمان ندای قلبی و پیام سکوت شما را درک و همگام با دیگر مردان و زنان سبز این سرزمین به راه شما ادامه خواهیم داد." متن کامل پیـــام رزمندگان سبز دوران جنگ به مناسبت روز پدر، خطاب به میرحسین موسوی و مهدی کروبی، به شرح زیر است: سلام بر شما پدران عزیز میر حسین و کروبی استوار
با ۷۸ امتیاز و ۹ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


این دو عکس را با هم مقایسه کنید. صاحب این عکس حمید رضا محمدی نام دارد که دوستانش ماهان صدایش می کنند. در اولی صورتی جوان و در دومی سپیدی مویی که نشان می دهد ماهان هفت سال از بهترین سالهای جوانی اش را در اوین زندگی کرده است. هفت سال بدونِ حتی یک روز مرخصی در زندان بود و حالا بعد از هفت سال تازه به مرخصی آمده است…تنها برای ده روز. یعنی سهمِ او از جوان ترین روزهای زندگی اش در ایران فعلا همین ده روز است….زندانیِ سیاسیِ بی مرخصی بودن یک درد است، کمتر نامی از او شنیدن دردِ دیگری است…به یازده سال و نیم زندان محکوم شده است به جرمی که در زیر می خوانید. سال گذشته در جریان راه اندازی همان کمپینِ زندانیان گمنام در مورد ماهان نوشته بودم: نام حمید رضا محمدی را چقدر شنیده اید؟ در ۳۵۰ او را ماهان صدا می کنند. ماهان شش سال است که بدون حتی یک روز مرخصی در زندان به سر می برد. یازده سال و نیم حکم دارد. یک دهه زندان برای او یعنی همه جوانی اش را در حبس نفس کشیدن. ماهان در زندان به معرفت و انسانیت شناخته شده است. یکی از اخلاقی ترین بچه های ۳۵۰ ماهان است. او را به دلیل ارتباط با انجمن پادشاهی محکوم به چنین حکم سنگینی کرده اند. در حالی که خودش این اتهام را نپذیرفته است و دوستانش هم می گویند با کسانی که اندیشه ای ناسیونالیستی افراطی دارند، آبش هرگز در یک جو نمی رود و با آنها به شکل منطقی بحث می کند. ماهان یکی از کسانی بود که در ماجرای اعتصاب غذای زندانیان بند ۳۵۰ به انفرادی رفت. ماهان برای حمایت از حدود ده نفری که پیش از او به انفرادی رفته بودند ( بهمن امویی، مجید توکلی، کیوان صمیمی و..)، خودش را به "صداقت"، رییس زندان اوین، معری کرد و گفت که من هم با دوستانم به انفرادی می روم و در انفرادی هم اعتصاب غذا کرد. آن شب صداقت به همراه حدود دویست نفر گارد ضد شورش مسلح به باتوم و گاز اشک آور به ۳۵۰ رفته بود. شما با جستجوی نام حمید رضا محمدی به راحتی می توانید وبلاگ او که از طریق دوستانش گاه گاهی به روز می شود را پیدا کنید. که می گوید حتی دو خط خبر نوشتن چه تاثیری در زندگی ما زندانیان گمنام دارد. حمیدرضا برای مادرش که می گوید پسرم سی و چهارساله بود به زندان رفت و اینک ۴۱ ساله است، هرگز گمنام نیست اما نامش را آیا به اندازه زندانیان سیاسی دیگر می شناسیم؟ اگر یکی از ما در کمپین خانواده بزرگ زندانیان سیاسی با احساس مسولیت بگوید، من خواهر حمید رضا هستم، من برادر حمید رضا هستم، تنها کاری که کرده ایم این است که حداقل او را در اوین تنها نگذاشته ایم و امتداد صدای خانواده ای که در زندانی بزرگتری به نام ایران هستند، شده ایم.
با ۷۴ امتیاز و ۵ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


مراسم سوم شهید هدی صابر در مسجد اعظم قلهک با حضور گسترده مردم با وجود جو امنیتی شدید برگزار شد. به گزارش خبرنگار کلمه، بیش از دو هزار نفر در این مراسم حضور داشتند اما در عین حال حدود ۲۰۰ نیروی امنیتی خیابان های اطراف را در کنترل خود گرفته بود و حدود ۵۰ نیروی لباس شحصی در داخل مسجد در بین جمعیت پراکنده بودند. در بخش بانوان هم پلیس های زن کنترل این قسمت را برعهده داشتند.فیروزه صابر خواهر هدی صابر جلوی درب مسجد مهمان ها را مشایعت می کرد. در این مراسم از چهره های شاخصی که حضور داشتند علاوه بر فعلان ملی – مذهبی، احمد منتظری، محمد نوری زاد، محمدرضا خاتمی ، اعضای جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که در زندان نیستند و … می توان نام برد. بیشتر مراسم به قرآن خوانی اختصاص داشت اما در عین حال صدای ضبط شده شهید صابر نیز در بخشی از مراسم از بلندگوی مسجد پخش شد. حنیف صابر پسر شهید هدی صابر به طور مختصر زندگینامه پدرش را قرائت کرد. حنیف سخنش را اینگونه آغاز کرد : به روش پدرم از بزرگترهای مجلس اجازه می گیرم. سپس وی روز میلاد حضرت علی (ع) و روز پدر را به پدرش تبریک گفت و اعلام کرد : به عنوان هدیه به پدر امروز خود و برادرش شریف و سایر اعضای خانواده روزه گرفته اند. در وسط مراسم فردی از بین جمعیت بلند شد و اعلام کرد برای سلامتی زندانیان سیاسی صلوات که بلافاصله بازداشت شد. در انتهای مراسم هم شریف صابر پسر شهید صابر از حاضران خواست برای شادی روح پدرش صلوات بفرستند. با وجود اینکه این مراسم بدون درگیری خاصی به پایان رسید اما شب گذشته از برگزاری مراسم افطار در منزل فیروزه صابر با حمله نیروهای امنیتی جلوگیری شد. بنا بر گزارش جرس، شاهدان عینی گفته اند که حضور وسیع لباس شخصی ها و موتور سواری های آنها که همراه با ویراژ و قهقهه و .. بود، فضای منطقه را نیز ملتهب و نا امن کرده بود. افراد زیادی از ملی – مذهبی ها – جبهه مشارکت – مجاهدین انقلاب – خانواده های زندانیان – شخصیت های مذهبی و سیاسی برای عرض تسلیت به منزل صابر مراجعه می کردند که ماموران امنیتی با دوربین های فراوان در محل حاضر شده و از تک تک افرادی که وارد منزل می شدند فیلم و عکس می گرفتند. سعید حجاریان ، آرمین ، خانواده آیت الله طالقانی ، فرزند آیت الله بیات ، برخی خانواده های زندانیان سیاسی مانند خانم محتشمی پور و …با ممانعت ماموران امنیتی نتوانستند وارد خانه شوند. آنها با فیلمبرداری و شناسایی افراد وارد شده مرتب از اعضای خانواده می خواستند که خانه را تخلیه کنند و برخی را نیز به اسم نام می بردند واز خانواده می خواستند که آنها حتما باید هم اکنون خانه را ترک کنند مانند آقایان بسته نگار و رحمانی. گفتنی است ماموران بارها میهمانان را تهدید به بازداشت کردند و بسیاری از آنان مجبور شدند بدون صرف افطاری منزل را ترک کنند.
با ۷۳ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


مصطفی تاج‌زاده در این نوشته ابراز تاسف می‌کند که چرا وی و همراهانش به دادگاه‌های انقلاب زمان انقلاب اعتراض نکرده و چرا نسبت به هجوم به مراجعی چون آیت‌الله شریعتمداری سکوت کرده بودند. وی همچنین تصریح می‌کند که حوادث «خونین» دهه شصت می‌توانست به گونه‌ای دیگر رقم بخورد. وی در بخشی از این نوشته می‌گوید: «نظامی که اگر به شخصیت، میانگین تحصیلات و هوش زندانیان سیاسیاش نگاه کنیم، به این نتیجه برسیم که پاک‌ترین و سرآمدترین قشرهایش در زندان‌ها نمایندگی می‌شوند، با نظامی که شایسته‌ترین نخبگانش بر کرسی‌های پارلمانی یا مدیریت اجرایی آن تکیه می‌زنند یا در جامعه مدنی از امنیت کامل بهره مندند، هرگز یکی نیست.» وی می‌افزاید: «نظامی که در آن بیشتر جوانان تحصیلکرده‌اش از دوره دبیرستان مشتاق مهاجرت به خارج از کشور باشند، نمایشگاه کتابش یاد دوران تفتیش عقاید را زنده کند، هنرمندانش که حجم جوایز ملی و بین‌المللی‌شان از فضای یک سلول انفرادی بیشتر است در زندان و در انفرادی به سر ‌برند، کجا با وعده‌های امام در پاریس که خطوط اصلی نظام جایگزین رژیم سلطنت را ترسیم می‌کرد، سازگار است؟» مصطفی تاج زاده در بخش اعترافات نوشته خود می‌نویسد: «خطای ما این بود که در مقابل برخی رفتارهای دادگاه های انقلاب موضع نگرفتیم؛ در عین این‌که جناح موسوم به خط امام طراح اعلامیه ۱۰ ماده‌ای دادستانی انقلاب در زمان شهید قدوسی در بهار سال ۱۳۶۰ بود (طرحی که گروه‌های سیاسی دگراندیش مخاطب آن بودند و بسط مناظره و حقوق و آزادی‌های قانونی آنان را به خلع سلاح گروه‌ها پیوند می‌زد)، اما نتوانستیم (و نیز تروریسم سال ۶۰ و جنگ تحمیلی نگذاشت) که این راه را تا مرحله گسست کامل از شیوه‌های غیردموکراتیک پیگیری کنیم.»
با ۷۱ امتیاز و ۴ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


به نظر می رسد در طیِ دو سالِ گذشته خانواده ۴۳ تن از کشته شدگانِ انتخابات تصمیم گرفتند علی رغم فشارهای امنیتی و احساس ناامنی به صورت رسمی با رسانه های مختلف گفتگو کرده و نسبت به نحوه ی جان باختنِ اعضای خانواده ی خود اطلاع رسانی کنند، بنابراین گزارشِ پیشِ رو نیز بنا دارد تنها به سخنانِ این ۴۳ خانواده ای که با اظهارِ نظرِ رسمیِ خود اطلاع رسانی کرده اند بپردازد. تاکید می شود که این گزارش برای کامل شدن نیاز به همکاریِ سایرِ کسانی دارد که به اطلاعاتِ دیگری در این زمینه دسترسی دارند. ...
با ۷۰ امتیاز و ۶ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


میزنید که بیفتم، اما من دوباره برمیخیزم / برمیخیزم و شما را به حریف می طلبم / ای شب زیانِ ظلمت خوی / طرفِ همهِ شما منم / نام مرا هرگز در قاموس زن ستیزانه خویش نخواهید یافت / من از تبار دختران آفتابم / دیگر مرا فرو افتاده و پا به زنجیر نخواهید دید / من ایستادن را برگزیده ام / من ایستادن را برگزیده ام.
با ۶۶ امتیاز و ۷ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین با برگزاری مراسمی یاد و خاطره هدی صابر هم بندی شان را که هفته گذشته به خاطر عوارض ناشی از اعتصاب غذا به شهادت رسید ، گرامی داشتند . براساس خبرهای رسیده به کلمه، این زندانیان در این مراسم بار دیگر با یادآوری ویژگی های اخلاقی این روزنامه نگار و فعال سیاسی یاد و خاطره اش را گرامی و در سوگ او عزاداری کردند . آنها در این مراسم تاکید کردند که هدی صابر در طی روز ساعت ها به تلاوت قرآن مشغول بوده و یکی از با اخلاق ترین زندانیان سیاسی این بند محسوب می شده است ، زندانی که هیچگاه حرفی خلاف واقع نمی زد و با آرامش دوران حبس اش را می گذراند وهمراه دیگر زندانیان و به ویژه زندانیان جوان این بند بود . او دوست داشت نمازش را در حیاط کوچک بند ۳۵۰ بخواند و با پای برهنه در حیاط زندان ساعتها به دعا و مناجات مشغول می شد . در این مراسم، تعدادی از زندانیان خاطرات خود را از شهید صابر بیان کردند و بارها تاکید کردند که شهادت هاله سحابی برای وی بسیار دردناک بوده است. بیش از شصت نفر از زندانیان همین بند با ارسال شهادت نامه ای، شهادت دادند که شهید هدی صابر در هشتمین روز اعتصاب غذای خود در بهداری زندان اوین از سوی مامورانی که حدس می زنند ماموران امنیتی و اطلاعاتی بوده اند، به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. آنها شرایط بد جسمانی وی را از نزدیک شاهد بوده اند. این زندانیان درشهادت نامه خود ضمن مسوول دانستن حاکمیت در شهادت هدی صابر تاکید کرده اند تا رسیدگی به این موضوع و تحقق حقوق شهروندان و التزام حکومت به قانون ،تا آخر ایستادگی می کنند. شهادت نامه ۶۴ زندانی بند ۳۵۰ با نام خود آنان برای نخستین بار در سایت کلمه مننتشرمی شد . هدی صابر روزنامه نگار، مترجم، و فعال ملی مذهبی و از گردانندگان مجله توقیف شده «ایران فردا» بود. وی ۲۰ خرداد ماه در بیمارستان مدرس تهران برا اثر عوارض ناشی از اعتصاب غذا وسکته قلبی و ضرب شتم در زندان دار فانی را وداع گفت .
با ۶۵ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


چکیده : ه نظر می رسد در طیِ دو سالِ گذشته خانواده ۴۳ تن از کشته شدگانِ انتخابات تصمیم گرفتند علی رغم فشارهای امنیتی و احساس ناامنی به صورت رسمی با رسانه های مختلف گفتگو کرده و نسبت به نحوه ی جان باختنِ اعضای خانواده ی خود اطلاع رسانی کنند، بنابراین گزارشِ پیشِ رو نیز بنا دارد تنها به سخنانِ این ۴۳ خانواده ای که با اظهارِ نظرِ رسمیِ خود اطلاع رسانی کرده اند بپردازد. تاکید می شود که این گزارش برای کامل شدن نیاز به همکاریِ سایرِ کسانی دارد که به اطلاعاتِ دیگری در این زمینه دسترسی دارند. کلمه- مسیح علی نژاد: دو سال از انتخاباتِ دهمین دوره ریاست جمهوریِ سال ۱۳۸۸ و شکل گیری جنبشِ اعتراضیِ مردمِ ایران به نتیجه ی اعلام شده این انتخاباتِ پر اما و اگر از سوی حاکمیت می گذرد. میرحسین موسوی و مهدی کروبی ضمن اعتراض به تقلبِ صورت گرفته در این انتحابات بارها آن را یک «کودتای انتخاباتی» توصیف کردند که در نهایت نتیجه اعتراضِ آنها منجر به شکل گیری جنبش سبزِ معترضان در ایران و همچنین شکل گیریِ چندین راهپیماییِ اعتراضی در خیابان های تهران و برخی شهرستان های ایران شد. در جریانِ این اعتراضات بسیاری از شهروندانِ ایران با شلیکِ مستقیمِ گلوله و یا ضرب و شتم از طریق باتوم، استنشاقِ گاز اشک آور، پرتاب شدن از بالای پلِ عابر پیاده، پرتاب شدن از ساختمان، ضرب و شتم در خوابگاه دانشجویی و همچنین رد شدنِ خودروی نیروی انتظامی از روی بدن معترضان کشته شده شدند. برخی دیگر از شهروندان نیز توسط نهادهای امنیتی دستگیر و به گفته ی خانواده های زندانیان و گواهیِ برخی دیگر از زندانیانِ سیاسی، در اثرِ شکنجه و ضرب و شتمِ مامورانِ زندان، عدم توجه به وضعیتِ بیماریِ آنان و همچنین عدم رسیدگیِ پزشکیِ لازم پس از اعتصابِ غذا و ضرب و شتم در وضعیتِ اعتصاب جان باختند. پیشتر سازمان قضایی نیروهای مسلح نیز با صدور اطلاعیه‌ای موضوعِ شکنجه ی برخی از زندانیان در کهریزک را تایید کرد. رسانه های دولتی و منابع حکومتی تعداد کشته شدگان انتخابات را تها ۳۶ نفر اعلام کرده و به تازگی نیز یکی از چهره های نظامی اعلام کرد تنها ۳۶ نفر از بسیجیان در حوادث بعد از انتخابات کشته شده اند. در همان روزهای نخست راهپیمایی های اعتراضی کمیته ای از سوی میرحسین موسوی و مهدی کروبی نیز تشکیل شده بود تا بتواند اخبار، آمار و اطلاعاتِ مربوط به آسیب دیدگانِ حوادثِ بعد از انتخابات را جمع آوری کند. این کمیته نیز اسامی بیش از ۷۰ نفر از کسانی که بر اساس گزارش های رسیده به این کمیته جان باخته بودند را منتشر و اعلام کرد که در موردِ صحت و سقم و آمارِ واقعی مربوط به قربانیانِ انتخابات به پاسخگوییِ نهادهای امنیتی و همکاریِ قضاییِ مسولان نیاز دارد تا در مورد شبهات و موارد مطرح شده در گزارشِ این کمیته به نتیجه روشنی برسد. اما نتیجه این شد که بعد از ظهر روز دوشنبه شانزدهم شهریور ماه سال ۸۸، نیروهای امنیتی به دفتر کمیته‌ی پیگیری آسیب ‌دیدگان می روند و اعضای کمیته را بازداشت و تمام اموال و اسناد آن کمیته نیز توسطِ نهادهای امنیتی ثبت و مصادره می شود. پس از آن تلویزیونِ رسمی و سایرِ رسانه های هوادار حاکمیت، به سرعت اقدام به تکذیبِ اسامیِ کشته شدگانی که در این لیست از آنان نام برده شد بر آمدند. علی رغم تکذیبِ آمارِ کشته شدگانِ حوادثِ پس از دهمین دوره ی ریاست جمهوری ایران، این گزارش مستند است به گفتگوهایی که خودم به عنوان خبرنگار جرس و سایر همکاران رسانه ای ام در سایتِ کلمه، سهام نیوز، روز آن لاین، کانون صنفی معلمان، سایتِ مادرانِ داغدار، رادیو فردا، صدای آمریکا، بی بی سی و کمیپنِ بین الملییِ حقوقِ بشر و اعضای کمیته ی پیگیری وضعیتِ قربانیانِ پس از انتخابات که تا کنون با ۴۳ تن از خانواده های کشته شدگان مصاحبه و یا از نزدیک دیدار کرده اند. به نظر می رسد در طیِ دو سالِ گذشته خانواده ۴۳ تن از کشته شدگانِ انتخابات تصمیم گرفتند علی رغم فشارهای امنیتی و احساس ناامنی به صورت رسمی با رسانه های مختلف گفتگو کرده و نسبت به نحوه ی جان باختنِ اعضای خانواده ی خود اطلاع رسانی کنند، بنابراین گزارشِ پیشِ رو نیز بنا دارد تنها به سخنانِ این ۴۳ خانواده ای که با اظهارِ نظرِ رسمیِ خود اطلاع رسانی کرده اند بپردازد. تاکید می شود که این گزارش برای کامل شدن نیاز به همکاریِ سایرِ کسانی دارد که به اطلاعاتِ دیگری در این زمینه دسترسی دارند. . کشته شدگانی که حاکمیت آنها را بسیجی معرفی کرد بر اساس این گزارش و در میانِ ۴۳ نفر از کشته شدگانی که خانواده هایشان اطلاع رسانی کرده اند، به نظر می رسد حکومت هفت نفر از آنها با نام های داوود صدری، کاوه سبزعلی پور، میثم عبادی، حمید حسین بیک عراقی، محمد حسین فیض،غلامحسین کبیری و صانع ژاله را در رسانه های رسمی و دولتی به عنوان بسیجی معرفی کرده است. خانواده های پنج تن از این کشته شدگان با نام های داوود صدری، حمید حسین بیک عراقی، کاوه سبزعلی پور، میثم عبادی و صانع ژاله، طی مصاحبه های رسمی با رسانه ها بسیجی بودن فرزندان خود را از اساس تکذیب کردند و آن را « شهید دزدی» و یا « دروغ های دولتی» نغبیر کردند. خبرگزاری فارس و روزنامه ی کیهان و سایر رسانه های هوادارِ حاکمیت در موردِ دو نفر از این کشته شدگان به نام های محمد حسین فیض و غلامحسین کبیری همچنان به نقل از خانواده هایشان می نویسد که آنها بسیجی هستند. در مورد محمد حسین فیض همچنان برخی از دوستان و اعضای خانواده ی وی در مصاحبه هایی بدون نام تاکید می کنند که او از معترضان به نتایج انتخابات بوده است. کشته شدگانی که خانواده ها تنها به اعلام نامشان بسنده کرده اند برخی دیگر از خانواده ها نیز به علت فشارهای امنیتی تاکنون حتی نام اعضای خانواده ی خود که در حوادث انتخابات جان باخته اند را اعلام نکردند و برخی دیگر از این خانواده ها نیز به دلیل همین نا امنی ها تنها به اعلام اسامی آنها و تایید جان باختنِ آنها در حوادثِ پس از انتخابات بسنده کرده اند که به عنوانِ مثال سعید عباسی فر، مهدی کرمی، بهمن جنابی، امیرحسین طوفانپور، شاهرخ رحمانی، شاهسوند، حمید مداح شورچه، علیرضا افتخاری، ناصر امیرنژاد، محمد علی راسخی نیا، جهانبخت پازوکی و امیر ارشدی تاجمیر فرزندِ یکی از گوینده های تلوزیونی به عنوان برخی از این اسامیِ تایید شده هستند. رسیدگیِ قضایی در داخل یا امداد از سازمان های بین المللی بسیاری از خانواده های کشته شدگان اعتراضات مردمی با طرح شکایت، خواهان معرفی و محاکمه ی قاتلانِ فرزندان و سایرِ اعضای خانواده ی خود شده اند. پرونده های شکایات بسیاری از خانواده های جان باختگانِ بعد از انتخابات از سوی دستگاه قضایی مسکوت باقی مانده و به گفته ی برخی از این خانواده ها نهادهای امنیتی با فشار بر آنها و یا پیشنهادِ پرداختِ دیه تلاش دارند تا خانواده ها را از پی گیری شکایت شان منصرف کند. بر اساس این گزارش به نظر می رسد پرونده ی مربوط به جان باختنِ امیر جوادی فر، محمد کامرانی و محسن روح الامینی زندانیانی که در بازداشتگاه کهریزک در اثرِ شکنجه و ضرب و شتم و عدم رسیدگیِ پزشکی جان باختند، تنها پرونده ای بود که حاکمیت به صورتِ رسمی ناگزیر شد مسولیتِ آن را بپذیرد و آن را در دستورِ کارِ دستگاهِ قضایی برای رسیدگی و محاکمه ی متهمان قرار دهد که در نهایت به گفته ی خانواده های جان باختگانِ حادثه ی کهریزک آمرانِ اصلیِ این پرونده هرگز احضار، محاکمه و تحتِ تعقیب قرار نگرفته و تنها چند مامور و سرباز که جزِ عاملان ضرب و شتمِ این زندانیان بوده اند، در رسیدگیِ قضایی محکوم شده اند. خانواده های زندانیانی که در اثر شکنجه و ضرب و شتم در بازداشتگاهِ کهریزک جان باخته بودند، سعید مرتضوی دادستانِ وقت تهران را به عنوان آمر اصلی این پرونده معرفی کرده بودند. همچنین پرونده ی غلامحسین کبیری یکی از کشته شدگانی که حاکمیت و رسانه های دولتی او را به عنوان بسیجی معرفی کرده اند نیز جزِ تنها پرونده قضاییِ کشته شدگان مربوط به راهپیماییِ اعتراضی روز ۲۵ خرداد است که مورد پیگیری قضایی قرار گرفت. شماری از خانواده های کشته شدگان حوادث پس از انتخابات از جمله خانواده های سهراب اعرابی، ندا آقا سلطان، علی حسن پور، مصطفی کریم بیگی نیز در اظهار نظرهای رسمی از سازمان ملل و سایر مجامع حقوق بشری خواستند تا با دخالت در پرونده ی کشته شدگانِ حوادثَ پس از انتخابات، از طریقِ فرستادنِ نماینده ای به ایران و دیدار با خانواده ها آنها را در یافتنِ آمران و عاملانِ کشته شدنِ خانواده هایشان یاری کند. گزارشی جدا گانه در مورد اعدام شدگان لازم به یاد آوری است که پس از انتخابات شماری از فعالانِ سیاسی نیز به سرعت و بدونِ برگزاری دادگاه های علنی اعدام شده اند. بر این اساس بررسیِ پرونده ی اعدام شدگان و کسانی که به اعدام محکوم شده اند در گزارشِ دیگری صورت خواهد کرد و این گزارش به اظهار نظرهای شهروندانی می پردازد که خانواده های آنان در جریانِ درگیری های پس از انتخابات به عنوان یک معترض، رهگذرِ معمولی و یا فعالِ سیاسی و دانشجویی، مستقیما از طریق اسلحه، باتوم، گاز اشک آور، ضرب و شتم، پرتاب از ساختمان و زیر گرفتنِ شهروندان توسط خودرو جان باخته و آنها نیز در این مورد اطلاع رسانیِ رسمی کرده اند. ۱ امیر جوادی فر امیر جوادی فر دانشجوی مدیریت دانشگاه آزاد قزوین بود که او نیز در جریانِ درگیری های پس از انتخابات در روز ۱۸ تیر بازداشت شده بود. پیکر بی جان این جوان ۲۵ ساله ، در حالی به خانواده اش تحویل داده شد که خانواده ی امیر بنا به تصمیمِ شخصیغ امیر خودشان تصمیم گرفته بودند برای احترام به قانون او را تحویل پلیس امینت بدهند. در گزارش هیات تحقیق و تفحص از حوادثِ بعد از انتخابات نیز تاکید شده بود؛ چون ایمر جوادی فر در زمان دستگیری مورد ضرب و شتم قرار گرفته و نامبرده از نظر جسمی ضعیف شده و توان مقاومت در برابر صدمات کهریزک را نداشت جان باخت اما علی جوادی فر پدرِ امیر جوادی فر در زمان خاکسپاری فرزندش به صدای آمریکا گفت: امیر در بیمارستان فیروزگر بستری بود، چکاب کامل شده بود، یک شب در بیمارستان خوابید، صحیح و سالم بود و با پای خودش تحویل پلیس پیشگیری داده شد با دست خودم، قبل از اینکه به پلیس برود نوشابه خورد، خنده کرد و گفت دو روز دیگر بر می گردم، ولی پسرم رفت …وقتی خودم با دست های خودم به پلیس تحویل دادم چرا جسد را به من تحویل دادند؟ من چون می دانستم پسرم عاری از هرگونه قصور بود اگر لحظه ای فکر می کردم تقصیری دارد که تحویلش نمی دادم، فراری می دادم، من تحویلش دادم ولی الان فکر می کنم احترام به قانون اشتباه است، من دادم را به کی بگویم، بر اساس قانون رسیدگی بکنند و مسببین این حادثه و آمران را معرفی و محاکمه کنند.. . بابک جوادی فر برادر امیر جوادی فر نیز به جرس گفته است: من خودم سراغِ تک تک کسانی که با امیر در کهریزک بوده اند رفته ام، کسانی که به ما گفتند امیر در روزهای آخر بینایی اش را از دست داده بود، کسانی که می گفتند به دلیل آلودگی فضای بازداشتگاه پس از ضرب و شتم، چشم های امیر چرک کرده بود و دیگر بینایی کامل نداشت تا بتواند به تنهایی راه برود. سراغ کسانی رفته ام که زیر بغل امیر را می گرفتند تا موقع راه رفتن به در و دیوار نخورد. امیر در اتوبوسی که ساعت دوازده و نیم ظهر روز بیست و سوم تیر آنها را از کهریزک به اوین منتقل می کردند، به دلیل ضرب و شتم هایی که شده بود، حالش بد می شود، او را پیاده می کنند و بعد روی زمین می خوابانند. با کسی که مراقبت پزشکی می دانست و از اتوبوس پیاده شد و به امیر تنفس مصنوعی داده بود هم صحبت کردم، می گفت؛ امیر موقع تنفس مصنوعی خون بالا آورده بود. بعد از آن، امیر را دیگر به بیمارستان منتقل نکردند، شاید اگر به بیمارستان منتقل می شد، حالا امیر زنده بود. ۲ محمد کامرانی محمد کامرانی جوان ۱۸ ساله ای بود که در جریان اعتراضات ۱۸ تیر سال ۸۸ بازداشت شد. به گفته ی خانواده ی محمد کامرانی، این جوان در حالیکه خود را برای کنکور پزشکی آماده می کرد در جریان درگیری های نزدیک به دانشگاه تهران دستگیر می شود و سپس به دلیل شکنجه، ضرب و شتم و جراحاتی که بر بدن او مشاهده می شد، در بیمارستان مهر جان باخت. علی کامرانی، پدر محمد کامرانی به خبرنگار جرس گفته است: پسر من حتی سن قانونی برای رای دادن هم نداشت، در تجمع هم نبود، اما کسانی به اسم لباس شخصی دستگیرش کردند، او را بی رحمانه مورد ضرب و شتم قرار دادند و بعد بچه ای که در کما بود و تب شدید داشت را با غل و زنجیر به تخت بیمارستان لقمان بسته بودند تا زمانی که پس از انتقال به بیمارستان مهر تهران، دیگر جان اش را از دست داد. وی گفته بود: خدا می داند چه به روزمان آمد وقتی در دادگاه متهمان پرونده ی کهریزک حرف های کسانی که در همان بازداشتگاه بوده اند را در مورد جنایت های رخ داده شنیدیم، یعنی بعد از برگزاری دادگاه من و مادر، دو خواهر و برادر محمد نتوانستیم بخوابیم…شب دادگاه ما روانی شدیم، دیوانه شدیم از این همه دردهایی که شنیدیم. فیلم دادگاه متهمان کهریزک را نشان دهند تا عمق فاجعه را مردم ببینند . آمران باید محاکمه شوند. ولله برای همه مردم سوال است که لباس شخصی ها از کجا دستور می گیرند، از کجا حمایت می شوند؟ امینت کشور دست چند ارگان است؟ پدر محمد کامرانی پس از مطلع شدن از جان باختن فرزند خود، به هاشمی شاهرودی شکایت نامه ای نوشت که در آن نام سعید مرتضوی را به عنوان کسی که دستور انتقال زندانیان به کهریزک را داده بود قید کرده است و آقای شاهرودی نیز در ذیل نامه دستور پیگیری داده بود و در کنار این اقدام، او همچنین نامه ای به رهبری جمهوری اسلامی می نویسد که آیت الله خامنه ای نیز دستور پیگیری را در ذیل نامه آقای کامرانی می نویسد. ۳ محسن روح الامینی محسن روح الامینی نیز توسط جمعی دیگر از جوانان در روز پنج شنبه ۱۸ تیرماه، بنا به گزارشِ شاهدانِ عینی توسطِ لباس شخصی ها دستگیر و به ساختمان نیروی انتظامی تهران بزرگ واقع در خیابان کارگر در نزدیک میدان انقلاب برده و صبح روز جمعه ۱۹ تیرماه آنها را با تعدادی اتوبوس به دو مقصد زندان اوین و اردوگاه کهریزک منتقل می کنند. حسین علایی از سرداران سابق سپاه پاسداران در نامه ای سرگشاده ماجرای جان باختن محسن روح الامینی را اینگونه افشا کرد که فردی به دفتر کار آقای عبدالحسین روح الامینی پدرِ محسن زنگ زد و به ایشان گفت، شما که از مسؤولین هستید، چرا سراغ پسرتان را نمی گیرید؟ آقای روح الامینی می گوید که دو هفته به دنبال فرزندش همه جا را گشته است و هیچ کس از وی خبری نداد اما در همین مکالمه ی تلفنی به وی تسلیت می گویند و سپس نشانی محلی را که باید به دنبال فرزندش برود را نیز در اخیتارش قرار می دهند. در هیمن نامه به نقل از پدرِ محسن روح الامینی آمده است: راه افتادم و به پزشکی قانونی رفتم. مشخص شد که فرزندم را وقتیکه گرفته اند مورد ضرب و شتم شدید قرار داده و او را مجروح کرده اند. جنازه اش را که دیدم متوجه شدم که دهانش را خرد کرده اند. فرزندم انسان صادقی بود. دروغ نمی گفت. مطمئنم هرچه از او سؤال کرده اند، درست پاسخ داده است. آنها احتمالاً نتوانسته اند، صداقت او را تحمل کنند و وی را به شدت، کتک زده و زیر شکنجه کشته اند. با عنایت مسؤولین، پرونده پزشکی او را مطالعه کردم، محل فوت او را لاک گرفته بودند. مشخص شد که بعد از مجروح شدن، به او نرسیده اند تا خون او عفونی شده و دچار تب شدید بالای ۴۰ درجه گردیده و از شدت تب، دچار بیماری مننژیت شده است. او را ساعت سه و نیم بعد از ظهر چهارشنبه به عنوان فرد مجهول الهویه به بیمارستان شهدای تجریش منتقل و صبح روز پنج شنبه جسد او را به سردخانه تحویل می دهند. عبدالحسین روح الامینی که خودش از علاقمندان به آیت الله خامنه ای، رهبری جمهوری اسلامی است همچنین بعدها افشا کرد که رامین آقازاده قهرمانی، مقتول چهارم کهریزک است که در اثر ضرب و شتم جان باخت اما خانواده او به دلیلِ فشارهای نهادهای امنیتی تا کنون سکوت اختیار کرده اند. ۴ رامین پوراندر جانی رامین پوراندرزجانی متولد ۱۹ خرداد ۱۳۶۲ در شهر تبریز بوده و به عنوان پزشکِ وظیفه نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران در جریان وقایع پس از انتخابات سال ۱۳۸۸، به سوله کهریزک اعزام شده بود که در همان روزهای رسیدگی به پرونده ی کشته شدگانِ بازداشتگاه کهریزک خبیر منتشر شد که بر اساس آن مقامات مسئول اعلام کردند رامین پوراندرزجانی بر اثر سکته قلبی درگذشت. اما مدتی بعد علتِ مرگ را خودکشی اعلام کردند و در نهایت پزشکی قانونی اعلام کرد که مرگ این پزشک جوان به علت مسمومیت بوده است. پس از مدتی مشخص شد که وی برای دیدار با نمایندگان مجلس وقت گرفته بود و تلاش داشت تا شرایط بازداشتگاه کهریزک را به گوش آنان برساند. مسولان و همچنین کمیته ی پیگیری حوادث بعد از انتخابات اعلام کردند پرونده ی رامین پوراندرجانی هیچ ارتباطی با پرونده کهریزک ندارد لذا به پرونده این پزشک جوان در این پرونده رسیدگی نخواهد شد. رضا قلی پور اندرزجانی، پدرِ رامین پوراندرجانی نیز با طرحِ شکایتی خواهان معرفی و محاکمه قاتلان فرزندش شده و در همین زمینه به روز گفته است: اول گفتند خودکشی کرده و حتی وصیت نامه هم درآوردند. بعد گفتند ایست قلبی کرده است. بعد هم گفتند که مسمومیت دارویی بوده، ما حتی یک درصد این ادعاها را قبول نداریم و شکایت کرده ایم اما تاکنون پاسخی نگرفته ایم. پزشکی قانونی گفته است که رامین بر اثر مسمومیت جان باخته اما این نظر پزشکی قانونی خیلی مبهم است و ما نمیتوانیم این نظریه را بپذیریم . توضیح دهند چگونه مسموم شده و چه کسی یا کسانی او را مسموم کرده اند. پدر رامین به جرس نیز گفته است: پسرِ من امانت بود که ما بدست نیروی انتظامی داده بودیم. پسر من در آنجا امانت بود اما خودشان زنگ زدند و گفتند بیاید جنازه پسرتان را تحویل بگیرید. هیچوقت هم جواب قطعی ندادند که علت مرگ فرزندم چه بوده است. ۵ علی حسن پور علی حسن پور متاهل و پدر دو فرزند ۱۴ و ۲۱ ساله بود که در راهپیماییِ اعتراضیِ ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ در میدان آزادی از ناحیه‌ ی صورت مورد اصابت گلوله قرار گرفت و جان باخت. همان روز تصویر پیکر خونین و سر گلوله خورده ی علی حسن پور که روی زمین و در میانِ جمعیتِ معترضان افتاده بود به سرعت در بسیاری از سایت ها و خبرگزاری های دنیا منتشر و تبدیل به یکی از نمادهای مشهورِ اعمالِ خشونتِ حاکمیت در راهپیمایی ِ سکوت مردم در ۲۵ خرداد شده بود اما همسر این جان باخته ی انتخابات در نخستین مصاحبه ی خود با صدای آمریکا گفته بود: علی رغم ِ اینکه عکس آقای حسن پور را در مراجعه به همه ی ارگان ها به مسولان نشان می داد آنها می گفتند او را نمی شناسیم و نمی دانیم کجاست. در همان مصاحبه لادن مصطفایی گفته بود: « در نهایت بعد از ۱۰۵ روز پیکرِ آقای حسن پور را از طریق دادسرای جنایی توانستیم تحویب بگیریم.» لادن مصطفایی پس از آن در مصاحبه با رسانه های مختلف در مورد نحوه ی کشته شدنِ همسرش خبررسانی کرد. او اگر چه در داخل ایران خواستارِ رسیدگیِ مسولان و دستگاه قضایی به پرونده ی قتلِ همسرش شد اما همچون سایر خانواده های کشته شدگان انتخابات هیچ نتیجه ای از پیگری قضایی در داخل ایران نگرفت و بر همین اساس خواستارِ ورودِ نمایندگانِ مجامعِ بین المللی به ایران شد تا خانواده ها را در شناسایی قاتلان یاری کند. لادن مصطفایی در همین زمینه به جرس گفت: من به عنوان خانواده یکی از این قربانیان بعد از انتخابات حداقل ماهی چهار بار به مراجع قضایی مراجعه می کنیم تا ببینیم چه کسانی همسرم را به جرم حضور در خیابان مورد هدف گلوله قرار داده اند، اما آقای لاریجانی و یا مقامات دیگر کشور هر وقت در مجامع بین المللی ظاهر می شوند یک قاتل جدید را معرفی می کنند، یک بار می گویند کار مامور انگلیسی است، یک بار می گویند کار آمریکا و اسراییل است، یک بار می گویند کار منافقان است، در حالی که من خودم به مراجع قضایی گفته ام که شاهدان زیادی می گویند به همسر من در راهپیمایی بیست و پنج خرداد، از بالای پایگاه ۱۱۷ بسیج عاشورا شلیک شده است و کارشناسان سلاح دستگاه قضایی نیز تایید کرده اند که به همسرم با کلاشینکف شلیک شده است اما در تمام این یک سال در کشور خودمان حتی یک بار هم کسی سراغ ما نیامد که بگوید بر شما چه می گذرد، نهادها و ارگان های دولتی به استعلام های قاضی پرونده هم پاسخگو نیستند، رسانه های داخل کشور هم که نمی توانند صدای ما را به گوش دنیا برسانید، صدای به گوش سازمان ملل و مجامع حقوق بشری برسانید تا به داد خانواده هایی برسند که عزیزان شان را بیگناه در خیابان کشته اند و هیچ پاسخی هم نمی دهند. ۶ سهراب اعرابی سهراب اعرابی جوان ۱۹ ساله ای بود که پس از راهپیمایی مسالمت آمیز ۲۵ خرداد ماه، خانواده ی وی فرزندشان را گم می کنند و در نهایت پس از ۲۶ روز پرس و جوی هر روزه در برابر زندان ها و کلانتری ها و بیمارستان های تهران عاقبت مادر و برادرِ سهراب، جنازه ی این جوانِ ۱۹ ساله را در پزشکیِ قانونی شناسایی می کنند. پروین فهیمی مادر سهراب اعرابی شاید از جمله نخستین مادران داغداری بود که پس از کشته شدن فرزندش سکوت نکرد و مادران شهدای دیگر را نیز مشوق به شکستن سکوت بود. در سی و یکم تیر ماه سال گذشته، وی تنها چند روز پس از خاکسپاری سهراب اعرابی به همراه جمعی از زنان عضو کمپین یک میلیون امضاء ، علی رغم فضای کاملا امنیتی، به دیدار خانواده ندا و همان روز سخنانِ مادران کشته شدگان انتخابات بود به صورت رسمی تری توسط زنان فعال و خبرنگارانِ داخل ایران منتشر شد. وی همچنین در مصاحبه با خبرنگارِ کلمه تنها شرط گذشتن از خون پسرش را آزادی تمام زندانیان سیاسی اعلام کرد و گفته بود اگر همه زندانیان سیاسی را با اعلام برائت آزاد کنند از خون سهراب می گذرم اما اگر قرار باشد که فرزندم را که کشته اند و زندانیان هم در زندان باشند از خون سهراب نمی گذرم .
 مادر سهراب اعرابی همچنین به خبرنگار جرس نیز طی مصاحبه ای گفته بود: همان روزهای نخست از صدا و سیمای جمهوری اسلامی به خانه ما آمدند، من فقط یک درخواست ساده از آنها کردم، گفتم به شرط آنکه همه گفته های یک مادر را پخش کنند، حاضرم بنشینم و هر آنچه بر من گذشت را برایشان بازگو کنم اما آنها نخواستند و رفتند، از پرس تی وی آمده بودند و من فقط خواستم مرا سانسور نکنند چون به عنوان یک مادر فقط می خواستم از حق خودم برای پیگیری پرونده کشته شدن سهراب بگویم. به آنها گفتم فایده ندارد که مدام برنامه بسازیم و بگوییم یک عده اغتشاشگر بچه های ما را کشتند، بیایید تا ما برایتان بگوییم چه کسانی بچه های مرا درخیابان و یا در کهریزک کشته اند، من یک انسان هستم، در ایران زندگی می کنم و این حق قانونی من است که با رسانه ملی کشور خودم در مورد آنچه بر پسرم گذشت حرف بزنم و هیچ حرف سیاسی هم ندارم. حاضر نشدند بنشینند پای درد دل های یک مادر تا حداقل برایشان بگویم سهراب چگونه تیر خورد . به خانه سهراب اعرابی و همسایه هایشان نیز نیز بارها حمله شد و همچنین مادر سهراب اعرابی نیز چنیدن باز احضار و بازداشت شده بود. وی در همین زمینه به جرس گفته بود: اینها بی رحمانه به همسایه های ما به جوان های شهرکی که سهراب متعلق به این شهرک است حمله می کنند و جوانان را می برند. چرا باید جوانان این کشور که فقط اعتراض دارند اسیر دست دولتی شوند که دروغ می گوید؟ پروین فهیمی وقتی هیچ پاسخی از دستگاه قضایی و امنیتی کشور در مورد پرونده فرزندش نگرفت در گفتگوی دیگری با جرس اعلام کرد: پیشنهاد من این است که آقای بان کیمون، دبیر کل سازمان ملل دیداری با خانواده های شهدا داشته باشند تا واقعیت را از زبان خود خانواده ها بشنوند. ۷ احمد نعیم آبادی احمد نعیم آبادی نیز یکی از اولین جوانانی است که پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم در جریان تظاهرات آرام جنبش سبز در روز ۲۵ خرداد موردِ اصابتِ مستقیمِ گلوله در حاشیه میدان آزادی قرار گرفت که بعد از انتقال به بیمارستان رسول اکرم جان باخت. .پیکر احمد نعیم آبادی بعد از یک هفته در پزشکی قانونی کهریزک به خانواده اش تحویل داده شد پدر احمد نعیم آبادی در دیداری که با میرحسین موسوی داشت، گزارشی از چگونگی کشته شدنِ فرزندش به موسوی ارئه داد. بر اساس گزارشی که کلمه منتشر کرد، پدر نعیم آبادی گفته بود: علاوه بر فرزندِ شهیدم احمد، همه اعضای خانواده به نتیجه ی انتخابات معترض بودند و برای گرفتن حق و رای خود در اعتراض های خیابانی شرکت داشتند و هرگز تصور نمی کردند که برخورد حکومت با معترضانی که رای خود را می خواستند ،چنین خشونت بار باشد. از خانواده ی احمد نعیم آبادی نیز همانند خانواده برخی دیگر از کشته شدگان بعد از انتخابات خواسته شد که با دریافتِ دیه از پیگیری پرونده ی قتل منصرف شوند اما خانواده ی نعیم آبادی از پذیرفتن دیه سر باز زده و خواستار شناسایی و محاکمه عاملان و آمران کشته شدنِ فرزندشان شدند. خانواده نعیم آبادی در دیداری که زهرا رهنورد پیش از روزهای حصرِ وی داشتند، تاکید کردند که همچنان خواهان معرفی و محاکمه قاتلان فرزندشان هستند و بارها به مراجع قضایی شکایت کرده اند اما پس هیچ پاسخی دریافت نکرده اند. ۸ محرم چگینی محرم چگینی جوان ۳۲ ساله و متاهلی بود که روز ۲۵ خرداد در مقابل پایگاه مقداد در خیابان آزادی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و جان باخت . معصومه چگینی همسرِ محرم چگینی به جرس گفت: همسرِ من یک کارگر بود که با تلاش فراوان و زحمت خرج و اجاره خانه را می آورد، در یک کشور اسلامی هیچ یک از مسولان که این همه ادعای عدالت دارند از خودشان پرسیده اند که وقتی نان آورِ یک خانه را می کشید همسر تنهای او چگونه می تواند در شرایط اسف بار فعلی زندگی کند، هیچ یک از مسوولان از خودش پرسید که چرا حتی به وکیل ما هم جوابگو نیستند. وی همچنین گفت: هیچ کسی از مسولان سراغ مان نیامدند، یک کارت شهید هم دادند دست مان و بعد گفتند بروید دنبال دیه اما هرگز حاضر نشدند به ما بگویند چه کسی همسر من و جوانان بیگناه این کشور را تنها به جرم آنکه دنبال رای گمشده خود بودند با گلوله کشته است. علی چگینی برادر محرم نیز به خبرنگار جرس گفت: برادرِ من از جنوب شهر به راهپیمایی رفته، جایی که امکانات معمولی برای یک زندگی ساده هم نداریم، اما چون جامعه ایران یک جامعه سنتی و مذهبی هست، رسانه های طرفدار دولت از احساسات مذهبی و سنتی مردم سوء استفاده می کنند. در تلویزیون فقط فیلم هایی را نشان می هند که جوانان دارند می رقصند، پایکوبی می کنند، مثلا کامل نبودن حجاب دختران را نشان می دهند که بگویند « یک مشت بچه قرتی» دنبال عریانی و بی حجابی هستند و اینها همه کسانی هستند که از موسوی طرفداری می کنند. همه این حرف ها را هم به نام دین به خورد یک جامعه مذهبی می دهند تا مذهبی ها را با ما بد کنند. آنقد در تلویزیون در این مورد فیلم نشان داده اند که گاهی مردم مذهبی هم به ما مثل کسانی نگاه می کنند که طاعون داریم. برای بسیاری از مردم خیلی سنگین است که کسانی با اسلام و دین شان مبارزه کند، و صدا و سیما تلاش می کند ما سبز ها را طوری معرفی کنند که انگار داریم با اسلام مبارزه می کنیم. وی همچنین گفته بود: دولت خودش اعلام کرده ۳۶ نفر در ماجرای اعتراض به انتخابات شهید شده اند، بنا به تشخیص خودشان به برخی از خانواده های کشته شدگان از بنیاد شهید زنگ زده اند و اعلام کرده اند که آنها جز خانواده شهید هستند و حالا هم دنبال این هستند که از میان این ۳۶ خانواده کسانی را راضی کنند که علیه موسوی و کروبی شکایت کنند، اسم موسوی و کروبی را نمی آورند، به ما می گویند علیه سران فتنه شکایت کنید. ۹ رامین رمضانی رامین رمضانی، جوان ۲۲ ساله ای که سرباز وظیفه بود که در جریانِ راهپیمایی ۲۵ خرداد ۸۸ در میدان آزادی بر اثر اصابت مستقیم گلوله کشته شد . سایت رای من کجاست گزارشی را در سال ماه های نخستِ اعترضات منتشر کرد که بر اساس این گزارش مادر رامین رمضانی گفته بود: «هرگز فکر نمی‌کردم که حضور پسرم در یک تجمع به کشته شدنش بیانجامد.» در این گزارش آمده است که مادرِ رامین رمضانی آن روز ( ۲۵ خرداد) تا پاسی از شب نگران فرزندش بود، تلفن خانه به صدا آمد مادر با خوشحالی شماره رامین را بر دستگاه تلفن دید اما وقتی با ذوق به تلفن جواب داد ناشناسی پشت خط از مشخصات رامین گفت و اینکه جنازه اش را در یکی از بیمارستانهاست . مادر رامین به خبرنگارِ این سایت گفته است :« وقتی کلمه جنازه را شنیدم فقط تلفن را روی ایفون قرار دادم و خودم با فریادی نقش بر زمین شدم . بر اساس این گزارش، پدر و مادر رامین از این گلایه مند هستند که تاکنون هیچ رسیدگی درباره پرونده رامین نشده است و آنها میگویند هرگز از خون فرزندشان نمی گذرند.درست در روز تولد ۲۲ سالگیِ رامین، خانواده وی جنازه‌ ی فرزندشان را از پزشکی قانونی تحویل می‌ گیرند. به نقل از مهدی رمضانی، پدرِ رامین رمضانی نیز آمده است: جای یک گلوله را روی سینه‌ ی پسرم دیدم. گلوله ریه و کلیه‌اش را از بین برده بود. مهدی رمضانی سال ۸۹ بر سر مزارِ فرزند۲۲ ساله اش ،رامین، در بهشت زهرای تهران توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد و پس از یک ماه نیم با تودیع وثیقه ۲۰۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شد . این حادثه در پی حضور تعدادی از خانواده های شهدای حوادث پس از انتخابات به دلیل شرکت در مراسم سالروز تولد امیر تاجمیر، یکی دیگر از جوانانی که در راهپیمایی روز عاشورا کشته شده بود، رخ داد. ۱۰ داوود صدری داوود صدری۲۶ ساله، روز ۲۵ خرداد در خیابان آزادی و در مقابل پایگاه بسیج مقداد، هدف گلوله قرار گرفت و جان باخت. فیلمی از صحنه تیرخوردن این جوان در روی سایت های اینترنتی منتشر شده است که نشان می دهد او از ناحیه قلب مورد اصابت گلوله قرار گرفته است و مردم تلاش می کنند تا پیکر او را بر شانه های خود بگیرند. رسانه های هوادار حکومت داوود صدری را به عنوان بسیجی معرفی کردند. احمد صدری، پدر داوود به جرس گفت: پسر من بسیجی نبود، روزنامه های داخل ایران یک بار زنگ زدند و هرچه که خودشان دوست داشتند را نوشتند. ما به کی اعتماد کنیم؟ مزد سی سال خدمت صادقانه ی من به مملکتم این بود که پسر جوان مرا کشتند بعد در بنیاد شهید به من گفتند باید افتخار هم بکنید که بچه شما بسیجی باشد، گفتم وقتی پسر من بسیجی نبود، چرا باید دروغ بگویم، پسرم یک کارمند معمولی بود که کشته شد و حالا هم به مصلحت خود کشور است که قاتلش را معرفی کنند. وی همچنین اشاره کرد: من خودم به عنوان یک پدر دو بار راه افتادم به سمت جایی که بچه ام گلوله خورد و از نزدیک در مورد وقایع روز ۲۵ خرداد پرس و جو کردم. شاهدان می گویند از بالای پشت بام پایگاه بسیج مقداد به سمت بچه ها شلیک شده است.کسی که خودش شاهد بود چگونه یک مادر و دختر را در مهد کودک به رگبار بستند برایم هم چیز را تعریف کرد مردم و اهالی منطقه می گویند یکی از دلایلی که ناگهان مردم به کوچه و خیابان آمدند شنیدن صدای شلیک تیر هوایی بود. یعنی با صدای تیر مردم به کوچه ها ریختند بعد کشته شدند. پسرِ من دنبال کارش رفته بود، ولی حتی اگر در تظاهرات هم شرکت کرده بود، آیا جواب یک شعار «رای من کو» گلوله بود؟ یعنی نمی توانستند صبوری کنند تا این همه مردم شب به خانه هایشان برگردند و باید تظاهرات را با گلوله تمام می کردند؟ ۱۱-۱۲ سرور برومند و فاطمه رجب پور سرور برومند زن ۵۸ ساله که به اتفاق دختر۳۸ ساله اش فاطمه رجب پور در جریان تیراندازی نیروهای نظامی به مردم در تاریخ ٢۵ خردادماه به یک مهد کودک پناه آورده بودند اما به گفته همسرش و با شلیک مستقیم گلوله جان بختند. بر اساس گزارش رسانه های هوادرِ دولت، همسرش ابراهیم رجب پور گفته بود: به کمر و گلوی زن و دخترم تیر زده بودند. وقتی رسیدیم هردو عرقِ خون بودند. تشخیص پزشکان این است که در همان لحظه اصابت گلوله کشته شده اند. رسانه های هوادرار دولت از جمله خبرگزاری فارس نوشته است که این دو شهروند ایرانی از سوی اغتشاشگران به شهادت رسیدند، و این دو زن با اعمال خود به جهان ثابت کردند که تا پای جان حامی و فدایی ولایت فقیه هستند. ۱۳ حسام حنیفه حسام حنیفه جوان ۱۹ ساله‌ای بود که روز ۲۵ خرداد در برابر پایگاه بسیج مقداد، بر اثر اصابت گلوله کشته‌ شد. رسانه های هوادار حکومت از جمله خبرگزاری فارس و کیهان بار دیگر مدعی شده بودند که خانواده حسام از میرحسین موسوی شکایت کرده‌اند اما مادر حسام حنیفه در گفتگویی که با روز انجام داده بود، این ادعا را رد کرد و گفت: ما شکایت کردیم و گفتیم قاتل بچه ما را معرفی کنند. ما از آقای موسوی و هیچ کس دیگر شکایت نکرده ایم. حتی قاتل را هم نمیدانیم کیست که مشخصا از او شکایت کنیم. ما در دادسرای جنایی شکایت کردیم و گفتیم قاتل بچه مان را معرفی کنند. بگویند چه کسی او را با گلوله زده است.از بنیاد شهید آمدند گفتند که این بنیاد حسام را به عنوان شهید پذیرفته و برای حسام کارت صادر میکنند و گفتند که حسام اتفاقی گلوله خورده و در راهپیمایی نبوده است… خب ما هم می گوییم بیاورید و قاتلی که گلوله اش اتفاقی به حسام ما خورده را معرفی کنید. ۱۴ حسین اخترزند حسین اخترزند، جوانِ ۳۲ ساله ی اصفهانی یکی دیگر از تظاهرکنندگان معترض به نتیجه انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوریِ ایران بود که در جریان پیامدهای اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری ایران در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ در اصفهان کشته مورد ضرب و شتم قرار گرفت و سپس جان سپرد. شاهدانِ عینی، فیلم ها و عکس های منتشر شده مربوط به ضرب و شتم این شهروندِ اصفهانی در جریانِ اعتراضات روز ۲۵ خرداد را همان زمان در سایت های اینترنتی منتشر کرده اند، او بعد از پایانِ کار به سمت دروازه شیراز، کانون درگیری های آنروزِ اصفهان روانه می شود اما پس از مشاهده ی درگیری ها به منظورِ پنهان شدن از پارکینگ مجتمع پزشکان وارد ساختمان می شود و سپس در پشت بام توسط برخی نیروها مورد ضرب و شتم زیادی قرار می گیرد و از طبقه سوم به پایین پرتاب می شود و در نهایت جان می دهد. خانواده حسین اختر زند در مورد چگونگی جان باختن این جوان ۳۲ ساله سکوت کردند و در نهایت پس از دو سال به خبرنگار جرس گفتند: پیگیری های ما هیچ نتیجه ای نداشت و برای زندگی کردن در یک شهرستان آیا چاره ای جز ادامه دادن به این سکوت مانده است؟. یکی از شهروندانِ اصفهانی که با محمد اختر زند از نزدیک آشنا بود در همین زمینه به جرس می گوید: خانواده ی حسین اخترزند در همان روزهای نخست تلاش کردند تا پرونده ی محمد اخترزند را در بازپرسی شعبه ۵ واقع در خیابان نیکبخت پیگیری کنند اما ظاهرا پاسخی دریافت نکردند. اداره ی آگاهی اصفهان، ماموران قضایی و امنیتی نیز به این خانواده اعلام کردند که فرزندشان در اثر غفلت، خودش روی ایرانیتهای پوسیده افتاده و سپس به پایین پرتاب شد و درگذشت. وی می افزاید: مسولان گفتند حسین بر اثر مصرف مواد مخدر از پشت بام بیمارستان به پایین پرتاب شد ولی همان موقع خود پزشکی قانونی اعلام کرده بود برخورد با جسمِ سخت. ۱۵ کیانوش آسا کیانوش آسا ، دانشجوی مهندسی پتروشیمی دانشگاه علم و صنعت ایران پس از شرکت در راهپیمایی معترضان به نتیجه انتخابات در روز ۲۵ خرداد مفقود شد و ده روز بعد پزشکیِ قانونی جسد این دانشجوی کرد را به خانواده اش تحویل داده شد. خانواده کیانوش آسا با انتشارِ یک نامه ی سرگشاده خطاب به رئیس قوه قضائیه ضمنِ آنکه خواستار مشخص شدن علت مرگ کیانوش شدند، نوشتند: شاهدان عینی گفته اند که کیانوش را در حالی دیده اند که در اثر اصابت تنها یک گلوله به پهلویش زخمی شده بود، اما به هنگام مشاهده جسد او در پزشکی قانونی ، اثر اصابت گلوله دیگری هم بر گردن او دیده شده که معلوم نیست چه زمانی و توسط چه کسی به او شلیک شده است. پس از این نهادهای امنیتی خانواده ی کیانوش را بارها تحت فشار و پیگیرِ قانونی قرار دادند و در همین راستا چندین بار کامران آسا برادر کیانوش را نیز احضار و دستگیر کردند. خواهر این جان باخته ی انتخابات پس از آنکه برادرِ دیگرش توسط حاکمیت دستگیر شده بود، به بی بی سی گفته بود: ما شش ماه است که زندگی نداریم. تا کی باید وضع ما این گونه ادامه پیدا کند؟ کامران آسا برادر کیانوش در گفتگویی با جرس در موردِ فشارهایی که بر این خانواده پس از کشته شدن برادرش وارد شده بود، گفت: بعد از کشته شدن برادرم ما بصورت مستقیم و غیرمستقیم تهدید می شدیم. حتی خواهر و برادرم را در محل کار خود به شکلهای مختلف تهدید می کردند و برادرم توسط حراست اداره بارها احضار شد و به او تذکر دادند. در یکی دو باری هم که من خودم بازداشت شدم بطور غیر مستقیم تهدید می شدم مثلا یکی از بازجوها به من گفت مادرت به عزای کیانوش نشسته است طوری رفتار نکنید که به عزای فرزندان دیگرش هم بنشیند. در روند پیگیری ها، قاضی پرونده به ما گفت به نتیجه نمی رسید و عکسی هم که به دیوار بیرونیِ منزل زده بودیم را پاره کردند، یعنی حتی نگه داشتن عکس کیانوش هم جرم است اما ما تا روزی که زنده باشیم این جنایت را پیگیری خواهیم کرد. ۱۶ محمود رئیسی نجفی محمود رئیسی‌نجفی، کارگر ساده ای بود که هنگام بازکشت از محل کارش در روز ۲۵ خرداد در میدان آزادی تهران با و ضرب و شتم مجروح و پس از ۱۳ روز در منزل خود جانش را از دست داد. خدیجه حیدری همسر آقای به همراه پدر این جان باخته به دیدار مهدی کروبی یکی از نامزدهای دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری رفته و بنا بر گزارش سهام نیز وی در مورد نحوه جان باختن همسرش گفته بود که آقای نجفی روز ۲۵ ‌خرداد تا ساعت شب دیروقت به خانه آمد در حالی که اوضاع ایشان بسیار بد و نابسامان و بدنشان هم زخمی و خون‌آلود بود و نمی‌توانست سرپا بایستد. آقای نجفی گفت: بعد از پایان کار، من از طرف میدان آزادی به خانه می‌آمدم که دیدم مردم در حال فرار هستند و عده‌ای هم آنان را تعقیب می‌کنند. متوجه شدم که عده‌ای مسلح و باتوم به دست مردم را می‌زنند و فراریان را تعقیب می‌کنند. من اصلا نمی‌دانستم که چرا این نیروها مردم را تعقیب می‌کنند و می‌زنند. من راه خود را می‌رفتم که این نیروها مرا گرفتند و با باتوم و مشت و لگد به شدت مورد ضرب و جرح قرار دادند. به قدری با باتوم و مشت و لگد مرا زدند که بی‌حال شدم و از هوش رفتم. وقتی به هوش آمدم متوجه شدم که در داخل یک اتومبیل در حال حرکت هستم. تلاش کردم که با دست‌هایم موقعیت اطرافم را بفهمم. متوجه شدم که چند نفر دیگر نیز در وضعیت من هستند و گویی آنان مرده و یا بی‌هوش هستند و مرا روی آن‌ها انداخته‌اند. با دستم به کف ودیواره ی اتاق ماشین کوبیدم و سر و صدا کردم. نیروهایی که ماشین را هدایت می‌کردند، وقتی متوجه شدند که من زنده هستم و سر و صدا می‌کنم ماشین را نگه داشتند و در را باز کردند. من با التماس به آنان گفتم که من زن و بچه دارم و از سرکار می‌آمدم و اصلا نمی‌دانم که چرا این بلا به سر من آمده است. ظاهرا یکی از آنان دلش سوخت و آمد و مرا کشید و بیرون انداخت. به گفته ی خدیجه حیدری محمود رییسی نجفی تنها ۱۳ ‌روز زنده ماند و سپس جان باخت. بر اساس گزارش سهام نیوز، پدر محمود نجفی خطاب به مهدی کروبی گفت: «بعد از این که متوجه شدیم جناب‌عالی پیگیر مسائل مربوط به کشته‌شدگان و آسیب دیدگان حوادث بعد از انتخابات هستید، دلگرم شدیم و به خدمتتان آمدیم تا اجازه ندهید خون فرزندمان پایمال شود. ۱۷ مصطفی غنیان مصطفی غنیان دانشجوی جوانی بود که شب ۲۶ خرداد وقتی روی پشت بام در حال سر دادن شعار «الله اکبر» بود، با اصابت گلوله به سر کشته شد. همان زمان فیلمی از سخنان محمد ‌تقی غنیان پدر مصطفی غنیان بر روی اینترنت قرار گرفت که شرحی از نحوه جان سپردن فرزندش را در یک مراسم گرامیداشتی که در مشهد برگزار شده بود بیان می کرد. مصطفی بعد از اصابت گلوله‌ای که به سوی سر او شلیک شده و شقیقه‌اش را سوراخ کرده بود، در آغوش پدرش جان داد. رسانه های هوادار دولت نیز همزمان به نقل از غنیان نوشته بودند: «مسوول خون فرزند من میرحسین موسوی است و تا زمانی که این حق استیفا نشود، این موضوع و مجازات قانونی موسوی را مصرانه پیگیری می‌کنم». این مصاحبه ی ساختگی انتقاد شدید آقای غنیان را برانگیخت و خبرگزاری ایرنا ناگزیر شد مصاحبه ای از پدر مصطفی غنیان را منتشر کند که طی آن آقای غنیان مطالب کذبی که به نقل از برخی رسانه‌ها منتشر شده را تکذیب کرد و گفت: در زمینه عامل یا عوامل شهادت فرزندم هیچ مطلبی در هیچ جا عنوان نکرده‌ام. ۱۸ میثم عبادی میثم عبادی نوجوانی که تنها ۱۶ سال داشت در آغازِ اعتراضاتِ مردمی به نتیجه ی اعلام شده ی انتخابات بر اثر اصابت گلوله جان باخت. خبرنگار سایتِ کلمه به منزلِ مسکونی این نوجوانِ جان باخته در حوادثِ پس از انتخابات رفته است و پس از مشاهدات خود نوشت: خانه کوچک شان در شهرک کیانشهر تهران است. خانه ای که در هر گوشه اش عکس میثم به دیوار است . نوجوانی ۱۶ ساله که در عکسهای ش حتی کمتر از این سن به نظر می رسد میثم عبادی، ۲۴ خرداد ماه سال ۸۸ مورد اصابت گلوله قرار گرفت ،میثم کارگری بود که برای کمک به خانواده اش از چهارده سالگی در یک کارگاه خیاطی کار می کرد، این روزها و بعد از گذشت دو سال هنوز خانواده میثم با لباس مشکی بر تن ناباورانه به سوگ این جوان نشسته اند اصغر عبادی پدر میثم در پاسخ به پرسش خبرنگار کلمه مورد رسیدگی قضایی به پرونده ی قتلِ میثم عبادی گفت: آنها نمی خواهند قاتل را مجازات یا معرفی کنند. به ما گفتند که یک بسیجی را به نام محمد دستگیر کرده اند و او ضارب میثم است و گلوله را مستقیم به شکم پسرم شلیک کرده ، چند ماهی هم نگهش داشتند اما بعد رهایش کردند .ما هیچ وقت نفهمیدیم چرا آزادش کردند و اصلا چه شد؟ آن موقع ها پرونده در شعبه یک بازپرسی بود و قاضی پرونده هم کسی به نام شاملو بود و انصافا قاضی خوبی هم بود اما او از آنجا رفت یا نمی دانم برکنارش کردند بعد هم که همان محمد بیسجی را آزاد کردند .این قاضی چند بار به من گفت وقتی که پسر ۱۵ ساله اینجا به من دستور می دهد، چه کنم ؟ منظورش همین بسیجی ها بودند .به هر جا می روم به من می گویند دولت باید بخواهد به این مساله رسیدگی کند چون دولت مقصر بوده است. پسر من در خیابان گلوله خورده و این دستور توسط دولت صادر شده است. وکیل مان خانم نسرین ستوده هم ماه هاست بازداشت شده و در زندان است. یک ماهی می شد که وکالت این پرونده را پذیرفته بودند که دستگیر و زندانی شدند. ایشان پی گیری پرونده میثم را آغاز کرده بودند که بازداشت شان مانع انجام فعالیتهای بیشتر شد .ما الان نگران ایشان هم هستیم .می دانیم همین فعالیت برای ما و امثال ما موجب بازداشت ایشان شده است و اکنون فرزندان کوچک شان ماه هاست مادرشان را ندیده اند از این بابت هم واقعا ناراحتیم . ۱۹ لطفعلی یوسفیان لطفعلی یوسفیان کارمند ۵۶ ساله و یک شهروند معمولی بود که در درگیری های خرداد ۸۸ با استنشاق گاز اشک آور دچار مشکلات تنفسی می شود که پس از چند روز در بیمارستان جان خود را از دست می دهد. آقای یوسفیان یکی از بستگانِ نزدیک علی حسن پور است که در راهپیمایی روز ۲۵ خرداد با صابت گلوله کشته شده بود. آرش یوسفیان فرزندِ لطفعلی یوسفیان با بیان اینکه پدرش سیاسی نبوده است در مصاحبه ای به خبرنگار جرس در مورد روزِ درگیری گفته است: شهر اوضاعِ به هم ریخته ای داشت. پدرم ماشین مرا با خودش برده بود و هنگام بازگشت از محل کارش که حوالی خیابان آزادی بود، میان شلوغی و ترافیک مجبور به توقف شدند. او همراه یکی از همکارانش بود که ناچار شدند در گوشه ای ماشین را پارک کنند، ناگهان می بینند که ماموران برای پراکنده کردن جمعیت گاز اشک آور پرتاب کردند. گاز وارد ماشین آنها می شود و در فضای بسته ی ماشین این گاز می پیچد . پدرم ۵۶ ساله بود و هیچ مشکل و بیماری تا پیش از آن نداشت. اما آن روز وقتی به خانه برگشت دیگر حالش به روزهای قبل از آن اتفاق بر نگشت. نفس کشیدن برایش چنان سخت شده بود که گاهی وقت ها از شدت نفس تنگی روی زمین می نشست، به خودش می پیچید و اصلا نمی توانست تکان بخورد. با دیدن وضعیت پدر نگران شده ب
با ۶۴ امتیاز و ۳ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


سحام نیوز: دو سال از انتخاباتِ دهمین دوره ریاست جمهوریِ سال ۱۳۸۸ و شکل گیری جنبشِ اعتراضیِ مردمِ ایران به نتیجه ی اعلام شده این انتخاباتِ پر اما و اگر از سوی حاکمیت می گذرد. میرحسین موسوی و مهدی کروبی ضمن اعتراض به تقلبِ صورت گرفته در این انتحابات بارها آن را یک «کودتای انتخاباتی» توصیف کردند که در نهایت نتیجه اعتراضِ آنها منجر به شکل گیری جنبش سبزِ معترضان در ایران و همچنین شکل گیریِ چندین راهپیماییِ اعتراضی در خیابان های تهران و برخی شهرستان های ایران شد. در جریانِ این اعتراضات بسیاری از شهروندانِ ایران با شلیکِ مستقیمِ گلوله و یا ضرب و شتم از طریق باتوم، استنشاقِ گاز اشک آور، پرتاب شدن از بالای پلِ عابر پیاده، پرتاب شدن از ساختمان، ضرب و شتم در خوابگاه دانشجویی و همچنین رد شدنِ خودروی نیروی انتظامی از روی بدن معترضان کشته شده شدند. برخی دیگر از شهروندان نیز توسط نهادهای امنیتی دستگیر و به گفته ی خانواده های زندانیان و گواهیِ برخی دیگر از زندانیانِ سیاسی، در اثرِ شکنجه و ضرب و شتمِ مامورانِ زندان، عدم توجه به وضعیتِ بیماریِ آنان و همچنین عدم رسیدگیِ پزشکیِ لازم پس از اعتصابِ غذا و ضرب و شتم در وضعیتِ اعتصاب جان باختند. پیشتر سازمان قضایی نیروهای مسلح نیز با صدور اطلاعیه‌ای موضوعِ شکنجه ی برخی از زندانیان در کهریزک را تایید کرد. رسانه های دولتی و منابع حکومتی تعداد کشته شدگان انتخابات را تها ۳۶ نفر اعلام کرده و به تازگی نیز یکی از چهره های نظامی اعلام کرد تنها ۳۶ نفر از بسیجیان در حوادث بعد از انتخابات کشته شده اند. در همان روزهای نخست راهپیمایی های اعتراضی کمیته ای از سوی میرحسین موسوی و مهدی کروبی نیز تشکیل شده بود تا بتواند اخبار، آمار و اطلاعاتِ مربوط به آسیب دیدگانِ حوادثِ بعد از انتخابات را جمع آوری کند. این کمیته نیز اسامی بیش از ۷۰ نفر از کسانی که بر اساس گزارش های رسیده به این کمیته جان باخته بودند را منتشر و اعلام کرد که در موردِ صحت و سقم و آمارِ واقعی مربوط به قربانیانِ انتخابات به پاسخگوییِ نهادهای امنیتی و همکاریِ قضاییِ مسولان نیاز دارد تا در مورد شبهات و موارد مطرح شده در گزارشِ این کمیته به نتیجه روشنی برسد. اما نتیجه این شد که بعد از ظهر روز دوشنبه شانزدهم شهریور ماه سال ۸۸، نیروهای امنیتی به دفتر کمیته‌ی پیگیری آسیب ‌دیدگان می روند و اعضای کمیته را بازداشت و تمام اموال و اسناد آن کمیته نیز توسطِ نهادهای امنیتی ثبت و مصادره می شود. پس از آن تلویزیونِ رسمی و سایرِ رسانه های هوادار حاکمیت، به سرعت اقدام به تکذیبِ اسامیِ کشته شدگانی که در این لیست از آنان نام برده شد بر آمدند.
با ۶۰ امتیاز و ۴ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


ماموران امنیتی و لباس شخصی ها مانع برگزاری مراسم خصوصی سومین روز درگذشت هدی صابر در حریم خصوصی خانه خواهر وی شدند. به گزارش جرس قرار بود روز گذشته پس از «روزه سیاسی» برخی از فعالان و خانواده‌های زندانیان سیاسی، مراسمی با حضور نزدیکان هدی صابر در منزل خواهر وی برگزارشود. اما این برنامه با حضور انبوه و مداخله ماموران امنیتی بهم خورد. بر اساس این گزارش، افراد زیادی از ملی – مذهبی ها – جبهه مشارکت – مجاهدین انقلاب – خانواده های زندانیان – شخصیت های مذهبی و سیاسی برای عرض تسلیت به منزل صابر مراجعه می کردند که ماموران امنیتی با دوربین های فراوان در محل حاضر شده و از تک تک افرادی که وارد منزل می شدند فیلم و عکس می گرفتند. این گزارش می‌افزاید: «سعید حجاریان، محسن آرمین، خانواده آیت الله طالقانی، فرزند آیت الله بیات و برخی خانواده های زندانیان سیاسی مانند خانم محتشمی پور و ...با ممانعت ماموران امنیتی نتوانستند وارد خانه شوند.» گفتنی است ماموران بارها میهمانان را تهدید به بازداشت کردند و بسیاری از آنان مجبور شدند بدون صرف افطاری منزل را ترک کنند.
با ۵۷ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


مجلس ترحيم هدی صابر پنج شنبه بعد از ظهر در مسجد اعظم قلهک تهران با حضور گسترده ماموران امنيتی برگزار شد. شاهدان عينی می گويند که در مورد متن سخنرانی ها به حاضران هشدار داده شده بود. علت مرگ هدی صابر، روزنامه نگار زندانی و فعال ملی - مذهبی که در زندان اوين در اعتصاب غذا بسر می بُرد، سکته قلبی اعلام شده است. ده ها تن از زندانيان سياسی در اوين در نامه ای از ضرب و شتم هدی صابر دربهداری زندان، پيش از انتقالش به بيمارستان خبر داده اند و دادستان تهران هم از تاخير در انتقال او به بيمارستان گفته است.
با ۵۶ امتیاز و ۲ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


مسیح علی نژاد: دو سال از انتخاباتِ دهمین دوره ریاست جمهوریِ سال ۱۳۸۸ و شکل گیری جنبشِ اعتراضیِ مردمِ ایران به نتیجه ی اعلام شده این انتخاباتِ پر اما و اگر از سوی حاکمیت می گذرد. میرحسین موسوی و مهدی کروبی ضمن اعتراض به تقلبِ صورت گرفته در این انتحابات بارها آن را یک «کودتای انتخاباتی» توصیف کردند که در نهایت نتیجه اعتراضِ آنها منجر به شکل گیری جنبش سبزِ معترضان در ایران و همچنین شکل گیریِ چندین راهپیماییِ اعتراضی در خیابان های تهران و برخی شهرستان های ایران شد. در جریانِ این اعتراضات بسیاری از شهروندانِ ایران با شلیکِ مستقیمِ گلوله و یا ضرب و شتم از طریق باتوم، استنشاقِ گاز اشک آور، پرتاب شدن از بالای پلِ عابر پیاده، پرتاب شدن از ساختمان، ضرب و شتم در خوابگاه دانشجویی و همچنین رد شدنِ خودروی نیروی انتظامی از روی بدن معترضان کشته شده شدند. برخی دیگر از شهروندان نیز توسط نهادهای امنیتی دستگیر و به گفته ی خانواده های زندانیان و گواهیِ برخی دیگر از زندانیانِ سیاسی، در اثرِ شکنجه و ضرب و شتمِ مامورانِ زندان، عدم توجه به وضعیتِ بیماریِ آنان و همچنین عدم رسیدگیِ پزشکیِ لازم پس از اعتصابِ غذا و ضرب و شتم در وضعیتِ اعتصاب جان باختند. پیشتر سازمان قضایی نیروهای مسلح نیز با صدور اطلاعیه‌ای موضوعِ شکنجه ی برخی از زندانیان در کهریزک را تایید کرد. رسانه های دولتی و منابع حکومتی تعداد کشته شدگان انتخابات را تها ۳۶ نفر اعلام کرده و به تازگی نیز یکی از چهره های نظامی اعلام کرد تنها ۳۶ نفر از بسیجیان در حوادث بعد از انتخابات کشته شده اند.
با ۵۲ امتیاز و ۵ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


ایشان در بخشی از سخنان خود فرمودند "مال حرام تنها منحصر در کسب حرام نیست. کسى هم که پول مى‏ گیرد تا دیگران را کتک بزند و رعب و وحشت ایجاد کند، مال حرام به دست آورده و لقمه حرام خورده است و نطفه فرزندانش نیز از لقمه حرام تشکیل مى ‏شود در نتیجه فرزند بدتر از پدر می ‏شود و سالها بعد بسیارى از افراد جامعه حاصل نطفه حرام و لقمه حرام مى‏ شوند.
با ۵۰ امتیاز و ۳ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


جــرس-گزارشی از یک انتخاباتِ خونین: خانواده ۴٣ تن از کشته شدگانِ، سخن گفتند با گذشت دو سال از انتخاباتِ ریاست جمهوریِ سال ۱۳۸۸ و شکل گیری جنبشِ آزادیخواهانه و اعتراضیِ مردمِ ایران به نتیجۀ دستکاری شدۀ آن انتخابات، که تحت نفوذ و دخالت نهادهای فراقانونی و نظامیون، نتیجه اش تغییر کرد، نه تنها پیگیری خانواده های شهدا و جانباختگانِ آن قیام به نتیجه نرسیده، و کمیتۀ منتخبِ میرحسین موسوی و مهدی کروبی جهت پیگیری آسیب ‌دیدگان آن حوادث نیز، بازداشت و روانه زندان شده اند، بلکه تهدید و شهید دزدی و قلب واقعیت، همچنان توسط مقامات و نهادها و رسانه های حکومتی ادامه دارد.
با ۴۹ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


چکیده :مال حرام تنها منحصر در کسب حرام نیست. کسى هم که پول مى‏ گیرد تا دیگران را کتک بزند و رعب و وحشت ایجاد کند، مال حرام به دست آورده و لقمه حرام خورده است و نطفه فرزندانش نیز از لقمه حرام تشکیل مى ‏شود در نتیجه فرزند بدتر از پدر مى‏شود و سالها بعد بسیارى از افراد جامعه حاصل نطفه حرام و لقمه حرام مى‏ شوند.... آیت الله العظمی دستغیب، در جلسه هفتگی تفسیر قرآن که در مسجد قبا، برگزار شد با اشاره به آیات شصت و چهارم و شصت و پنجم سوره غافر فرمودند : همچنانکه زمین مهد زندگى بشر است و باید آرام باشد، جامعه نیز مهد زندگى و پرورش انسانهاست و باید برخوردار از آرامش و امنیت باشد. آرامش اجتماع در گرو آن است که همه مردم خداپرست باشند و صدر و ذیل، فقیر و غنى، همه بر فطرت اولیه که همان توحید و مؤثریت خداى تعالى است حرکت کنند: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ: آگاه باشید که یاد خدا آرام‏بخش دلها است». به گزارش سایت حدیث سرو، ایشان در ادامه با اشاره به اینکه شرط تحقق یک جامعه توحیدی این است که رهبران و جلوداران آن روبه خدا آورند و گفتار و عملشان یکی باشد، فرمودند: اگر مردم جامعه بر مدار فطرت الهى خود حرکت کنند، خداى تعالى آنها را از شرّ شیاطین محافظت مى‏کند. شیاطینى که قصد رخنه در جامعه اسلامى را دارند و مى‏خواهند دین و دنیاى مردم مسلمان را به تاراج برند به شرط آنکه بزرگان دین و سیاست رفتارى مناسب و عادلانه داشته باشند و همگان به نصایح ناصحان تن دهند که اگر غیر از این باشد و رؤسا و علما و مؤمنین قول و فعلشان متفاوت باشد، جامعه نیز دستخوش تفرقه مى ‏شود و راه نفوذ شیاطین هموار مى ‏شود؛ اجانب مسلط مى‏شوند و ثروتهاى عظیم مادى و معنوى جامعه را به یغما مى ‏برند و همان وضعى که در گذشته بوده دوباره ایجاد مى‏شود. پس راه نجات جامعه، یکى ‏شدن فعل و قول یا به عبارتى قلب و زبان [بزرگان‏] است. اگر چنین شد همه به سوى خداى تعالى متمایل مى ‏شوند؛ یعنى اگر رهبران رو به خدا آورند، قلبهاى مردم نیز متوجه خداوند مى‏ شود[؛ الناس على دین ملوکهم‏]. معدود قلبهاى ناسالم نیز یا خود را درمان مى‏ کنند یا شناخته مى‏ شوند. درست است که قرآن کریم مى ‏فرماید: «أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ» اما این نیز بخاطر جلوداران است و اگر سردمداران جامعه خوب باشند، مردم نیز خوب و دانا و خداپرست مى‏ شوند. همچنانکه در زمان رسول اللَّه‏ صلى الله علیه وآله، منافقان انگشت‏ شمار و شناخته ‏شده بودند اما به محض آنکه پیامبرصلى الله علیه وآله از دنیا رفت، مسیر حرکت جامعه منحرف شد و افراد بسیارى به ثروت‏ اندوزى و ریاست‏ طلبى و انحراف کشیده شدند. ایشان در ادامه با اشاره به لزوم عمل به دستورات قرآن و سنت توسط بزرگان، فرمودند: اگر قرار باشد جامعه‏ اى بر روال الهى قرار گیرد و الگوى جوامع دیگر گردد باید تمام احکام الهى، مو به مو مطابق قرآن و سنّت در آن پیاده شود و مصلحت‏ بینى‏هاى شخصى و گروهى کنار گذاشته شود. بى ‏تردید اسلام بهترین دین براى اداره جامعه و سعادت افراد است به شرط آنکه به درستى اجرا شود و اجراشدن آن وابسته به یک نفر نیست، همه بزرگان و علما و رؤسا و مدیران باید دست در دست هم بگذارند و احکام اسلام و قانون اساسى را که برگرفته از احکام و مبانى اسلام است، پیاده کنند. این مى ‏شود بهترین تصویربندى براى اجتماع. کسى که پول مى‏ گیرد تا دیگران را کتک بزند و رعب و وحشت ایجاد کند، مال حرام به دست آورده است ایشان با اشاره به آموزهای اخلاقی این دو آیه به اینکه باید همواره انسان کوشش کند در تحصیل رزق حلال فرمودند : خداوند بهترین خوراکى‏ها و آشامیدنى‏ها را براى انسان قرار داد و او را از خوردن و آشامیدن خبائث و مضرّات نهى کرد و روش صحیح ذبح حیوانات را به او آموخت. سفارش به کسب حلال و به دست‏ آوردن مال حلال فرمود و از خوردن مال حرام بازش داشت. سالها پیش از انقلاب، یکى از روزنامه‏ ها نوشته بود: نود درصد علما با دربار ارتباط دارند. حضرت امام خمینى ‏(ره)، نویسنده این مطلب را فرا خواند و به او گفت: چند نفر از این نود درصد را نام ببر. او که مى‏ دانست دروغ نوشته پاسخ داد: من نمى ‏دانم چه کسانى هستند به ما پول مى‏ دهند که این چیزها را بنویسیم. امام به او فرمود: پول خود را از راه حلال به دست بیاور و اگر نمى‏ توانى شغل خود را تغییر بده. آیت اللَّه شهید دستغیب‏ رحمه الله گاه مى ‏گفت: کجایند کاسبهاى قدیمى که درس مکاسب شیخ مرتضى انصارى را مى‏ خواندند تا در کسب خود به حرام نیفتند؟ ایشان در ادامه گفت : مال حرام تنها منحصر در کسب حرام نیست. کسى هم که پول مى‏ گیرد تا دیگران را کتک بزند و رعب و وحشت ایجاد کند، مال حرام به دست آورده و لقمه حرام خورده است و نطفه فرزندانش نیز از لقمه حرام تشکیل مى ‏شود در نتیجه فرزند بدتر از پدر مى‏شود و سالها بعد بسیارى از افراد جامعه حاصل نطفه حرام و لقمه حرام مى‏ شوند. جوانان امروز جامعه ما کسانى هستند که در زمان امام خمینى‏ رحمه الله یا کمى بعدتر متولد شده ‏اند. باید قدر این جوانان را دانست و از آنها بهره خوب برد. اینان از نطفه‏ هاى پاک و لقمه‏ هاى حلالند. اما اگر به احکام اسلام عمل نشود و لقمه‏ هاى حرام بر سر سفره‏هاى مردم گذاشته شود، بیست، سى سال آینده وضع جامعه عوض مى‏ شود و نمى‏توان انتظار چندانى از جوانان آن روز داشت. بخاطر حفظ مرید و مسجد سکوت نمی کنم این عضو مجلس خبرگان در ادامه با اشاره به سخنرانیها و انتقاداتی که طی این دوسال نسبت به روند ایجاد شده در جامعه، ایراد شده فرمود: بنده بین خود و خداى تعالى در میان انتقادات، هدفى جز عمل به تکلیف ندارم و مى ‏دانم که اگر نگویم، در جاى خود متوقف مى‏ شوم و حرکتى از لحاظ معنوى نخواهم داشت. فروبستن زبان از بیان حقایق و انتقادات، مؤثردیدن غیر خدا (شرک) است؛ یعنى اگر بخاطر حفظ مرید و حوزه و مسجد و ریاست خود سکوت کنیم، غیر خدا را لحاظ کرده ‏ایم. گذشته از این، هنگامى که بنده را در قبر مى‏ گذارند، مى‏ گویند: تو که مى‏ دانستى و علم داشتى چرا تخلفاتى را که دیدى تذکر ندادى؟ در آن زمان چه بگویم؟ بگویم: ترسیدم، از توهینها و تهمتها و از اینکه بگویند آمریکایى است، ترسیدم؟ – البته مدتى است که بخاطر گرفتارشدن به خود، کارى به ما ندارند اما اگر گرفتاریشان رفع شود دوباره همان اوضاع خواهد بود – همه ما به اندازه خود تکلیف داریم. بنده حتى قادر نیستم بدن خود را حفظ کنم؛ اگر چند نفر از همان به اصطلاح مخلصین بر سرمان بریزند و کتکمان بزنند، یا مشتى به پهلویمان بزنند، مى‏میریم – مانند خانم هاله سحابى که همین طور کشته شد – اما مهم نیست. یا اگر کسى در تشییع جنازه ‏مان نیامد و مانند آن بنده خدا شبانه دفنمان کردند باز هم اهمیتى ندارد. هر که خواست بیاید و هر که نخواست نیاید. اما نمى ‏توان گفت بخاطر اینکه شاید در تشییع جنازه ‏مان نیایند یا در امامزاده سید محمّد علیه السلام دفنمان نکنند، باید سکوت کنیم. سر و کار ما با خداست و باید فکرى به حال بعد از مرگ بکنیم. آیا ما باید به دنبال حرف مردم و دنبال هواى دیگران باشیم؟ این شرک است. دیندارى اکثریت مردم ایران‏ معظم له در پایان با اشاره به اینکه مردم ایران دیندار هستند اما دوست دارند که علما و بزرگان، عملشان مطابق با گفتارشان باشد فرمود: اکثریت مردم مسلمان ایران دین را مى‏ خواهند اما مى ‏گویند باید عمل علما و جلوداران ما مطابق قولشان باشد و این خواسته حقّى است. از زمان امام خمینى ‏(ره)، آمادگى پذیرش دین در مردم به وجود آمد و همین الآن هم این آمادگى وجود دارد. فکر نکنید همه مردم مسیحى و بهایى شده ‏اند. همین الان هم اگر از بزرگان دین و کشور عمل صحیح ببینند استقبال مى ‏کنند. آقایان بزرگان هم بیایند همه زندانیان سیاسى را آزاد کنند. آقاى میرحسین موسوى و کروبى را از حصر در آورند و مطابق قانون عمل کنند و انتخابات را به طور صحیح برگزار نمایند. این کارها موج خوشحالى فراوانى در بین مردم ایجاد مى‏کند و حتى اگر چند نفر هم عصبانى شوند و دست به اغتشاش بزنند، دیگران مهارشان مى‏ کنند. بدون دیدگا
با ۴۸ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


آیت الله العظمی دستغیب، در جلسه هفتگی تفسیر قرآن که در مسجد قبا، برگزار شد با اشاره به آیات شصت و چهارم و شصت و پنجم سوره غافر فرمودند : همچنانکه زمین مهد زندگى بشر است و باید آرام باشد، جامعه نیز مهد زندگى و پرورش انسانهاست و باید برخوردار از آرامش و امنیت باشد. آرامش اجتماع در گرو آن است که همه مردم خداپرست باشند و صدر و ذیل، فقیر و غنى، همه بر فطرت اولیه که همان توحید و مؤثریت خداى تعالى است حرکت کنند: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ: آگاه باشید که یاد خدا آرام‏بخش دلها است». به گزارش سایت حدیث سرو، ایشان در ادامه با اشاره به اینکه شرط تحقق یک جامعه توحیدی این است که رهبران و جلوداران آن روبه خدا آورند و گفتار و عملشان یکی باشد، فرمودند: اگر مردم جامعه بر مدار فطرت الهى خود حرکت کنند، خداى تعالى آنها را از شرّ شیاطین محافظت مى‏کند. شیاطینى که قصد رخنه در جامعه اسلامى را دارند و مى‏خواهند دین و دنیاى مردم مسلمان را به تاراج برند به شرط آنکه بزرگان دین و سیاست رفتارى مناسب و عادلانه داشته باشند و همگان به نصایح ناصحان تن دهند که اگر غیر از این باشد و رؤسا و علما و مؤمنین قول و فعلشان متفاوت باشد، جامعه نیز دستخوش تفرقه مى ‏شود و راه نفوذ شیاطین هموار مى ‏شود؛ اجانب مسلط مى‏شوند و ثروتهاى عظیم مادى و معنوى جامعه را به یغما مى ‏برند و همان وضعى که در گذشته بوده دوباره ایجاد مى‏شود. پس راه نجات جامعه، یکى ‏شدن فعل و قول یا به عبارتى قلب و زبان [بزرگان‏] است. اگر چنین شد همه به سوى خداى تعالى متمایل مى ‏شوند؛ یعنى اگر رهبران رو به خدا آورند، قلبهاى مردم نیز متوجه خداوند مى‏ شود[؛ الناس على دین ملوکهم‏]. معدود قلبهاى ناسالم نیز یا خود را درمان مى‏ کنند یا شناخته مى‏ شوند. درست است که قرآن کریم مى ‏فرماید: «أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ» اما این نیز بخاطر جلوداران است و اگر سردمداران جامعه خوب باشند، مردم نیز خوب و دانا و خداپرست مى‏ شوند. همچنانکه در زمان رسول اللَّه‏ صلى الله علیه وآله، منافقان انگشت‏ شمار و شناخته ‏شده بودند اما به محض آنکه پیامبرصلى الله علیه وآله از دنیا رفت، مسیر حرکت جامعه منحرف شد و افراد بسیارى به ثروت‏ اندوزى و ریاست‏ طلبى و انحراف کشیده شدند. ایشان در ادامه با اشاره به لزوم عمل به دستورات قرآن و سنت توسط بزرگان، فرمودند: اگر قرار باشد جامعه‏ اى بر روال الهى قرار گیرد و الگوى جوامع دیگر گردد باید تمام احکام الهى، مو به مو مطابق قرآن و سنّت در آن پیاده شود و مصلحت‏ بینى‏هاى شخصى و گروهى کنار گذاشته شود. بى ‏تردید اسلام بهترین دین براى اداره جامعه و سعادت افراد است به شرط آنکه به درستى اجرا شود و اجراشدن آن وابسته به یک نفر نیست، همه بزرگان و علما و رؤسا و مدیران باید دست در دست هم بگذارند و احکام اسلام و قانون اساسى را که برگرفته از احکام و مبانى اسلام است، پیاده کنند. این مى ‏شود بهترین تصویربندى براى اجتماع. کسى که پول مى‏ گیرد تا دیگران را کتک بزند و رعب و وحشت ایجاد کند، مال حرام به دست آورده است ایشان با اشاره به آموزهای اخلاقی این دو آیه به اینکه باید همواره انسان کوشش کند در تحصیل رزق حلال فرمودند : خداوند بهترین خوراکى‏ها و آشامیدنى‏ها را براى انسان قرار داد و او را از خوردن و آشامیدن خبائث و مضرّات نهى کرد و روش صحیح ذبح حیوانات را به او آموخت. سفارش به کسب حلال و به دست‏ آوردن مال حلال فرمود و از خوردن مال حرام بازش داشت. سالها پیش از انقلاب، یکى از روزنامه‏ ها نوشته بود: نود درصد علما با دربار ارتباط دارند. حضرت امام خمینى ‏(ره)، نویسنده این مطلب را فرا خواند و به او گفت: چند نفر از این نود درصد را نام ببر. او که مى‏ دانست دروغ نوشته پاسخ داد: من نمى ‏دانم چه کسانى هستند به ما پول مى‏ دهند که این چیزها را بنویسیم. امام به او فرمود: پول خود را از راه حلال به دست بیاور و اگر نمى‏ توانى شغل خود را تغییر بده. آیت اللَّه شهید دستغیب‏ رحمه الله گاه مى ‏گفت: کجایند کاسبهاى قدیمى که درس مکاسب شیخ مرتضى انصارى را مى‏ خواندند تا در کسب خود به حرام نیفتند؟ ایشان در ادامه گفت : مال حرام تنها منحصر در کسب حرام نیست. کسى هم که پول مى‏ گیرد تا دیگران را کتک بزند و رعب و وحشت ایجاد کند، مال حرام به دست آورده و لقمه حرام خورده است و نطفه فرزندانش نیز از لقمه حرام تشکیل مى ‏شود در نتیجه فرزند بدتر از پدر مى‏شود و سالها بعد بسیارى از افراد جامعه حاصل نطفه حرام و لقمه حرام مى‏ شوند. جوانان امروز جامعه ما کسانى هستند که در زمان امام خمینى‏ رحمه الله یا کمى بعدتر متولد شده ‏اند. باید قدر این جوانان را دانست و از آنها بهره خوب برد. اینان از نطفه‏ هاى پاک و لقمه‏ هاى حلالند. اما اگر به احکام اسلام عمل نشود و لقمه‏ هاى حرام بر سر سفره‏هاى مردم گذاشته شود، بیست، سى سال آینده وضع جامعه عوض مى‏ شود و نمى‏توان انتظار چندانى از جوانان آن روز داشت. بخاطر حفظ مرید و مسجد سکوت نمی کنم این عضو مجلس خبرگان در ادامه با اشاره به سخنرانیها و انتقاداتی که طی این دوسال نسبت به روند ایجاد شده در جامعه، ایراد شده فرمود: بنده بین خود و خداى تعالى در میان انتقادات، هدفى جز عمل به تکلیف ندارم و مى ‏دانم که اگر نگویم، در جاى خود متوقف مى‏ شوم و حرکتى از لحاظ معنوى نخواهم داشت. فروبستن زبان از بیان حقایق و انتقادات، مؤثردیدن غیر خدا (شرک) است؛ یعنى اگر بخاطر حفظ مرید و حوزه و مسجد و ریاست خود سکوت کنیم، غیر خدا را لحاظ کرده ‏ایم. گذشته از این، هنگامى که بنده را در قبر مى‏ گذارند، مى‏ گویند: تو که مى‏ دانستى و علم داشتى چرا تخلفاتى را که دیدى تذکر ندادى؟ در آن زمان چه بگویم؟ بگویم: ترسیدم، از توهینها و تهمتها و از اینکه بگویند آمریکایى است، ترسیدم؟ – البته مدتى است که بخاطر گرفتارشدن به خود، کارى به ما ندارند اما اگر گرفتاریشان رفع شود دوباره همان اوضاع خواهد بود – همه ما به اندازه خود تکلیف داریم. بنده حتى قادر نیستم بدن خود را حفظ کنم؛ اگر چند نفر از همان به اصطلاح مخلصین بر سرمان بریزند و کتکمان بزنند، یا مشتى به پهلویمان بزنند، مى‏میریم – مانند خانم هاله سحابى که همین طور کشته شد – اما مهم نیست. یا اگر کسى در تشییع جنازه ‏مان نیامد و مانند آن بنده خدا شبانه دفنمان کردند باز هم اهمیتى ندارد. هر که خواست بیاید و هر که نخواست نیاید. اما نمى ‏توان گفت بخاطر اینکه شاید در تشییع جنازه ‏مان نیایند یا در امامزاده سید محمّد علیه السلام دفنمان نکنند، باید سکوت کنیم. سر و کار ما با خداست و باید فکرى به حال بعد از مرگ بکنیم. آیا ما باید به دنبال حرف مردم و دنبال هواى دیگران باشیم؟ این شرک است. دیندارى اکثریت مردم ایران‏ معظم له در پایان با اشاره به اینکه مردم ایران دیندار هستند اما دوست دارند که علما و بزرگان، عملشان مطابق با گفتارشان باشد فرمود: اکثریت مردم مسلمان ایران دین را مى‏ خواهند اما مى ‏گویند باید عمل علما و جلوداران ما مطابق قولشان باشد و این خواسته حقّى است. از زمان امام خمینى ‏(ره)، آمادگى پذیرش دین در مردم به وجود آمد و همین الآن هم این آمادگى وجود دارد. فکر نکنید همه مردم مسیحى و بهایى شده ‏اند. همین الان هم اگر از بزرگان دین و کشور عمل صحیح ببینند استقبال مى ‏کنند. آقایان بزرگان هم بیایند همه زندانیان سیاسى را آزاد کنند. آقاى میرحسین موسوى و کروبى را از حصر در آورند و مطابق قانون عمل کنند و انتخابات را به طور صحیح برگزار نمایند. این کارها موج خوشحالى فراوانى در بین مردم ایجاد مى‏کند و حتى اگر چند نفر هم عصبانى شوند و دست به اغتشاش بزنند، دیگران مهارشان مى‏ کنند.
با ۴۷ امتیاز و ۴ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


پیام مادر فرزاد کمانگر به مناسبت روز ٣٠ خرداد روز جهانی در حمایت از زندانیان سیاسی برای شکستن این قفل اتحاد لازم است من بارها در پیامهایم گفته ام و باز هم میگویم که باید به فکر عزیزان زندانی باشیم و نگذاریم در زندانها بمانند و شکنجه شوند و کشته شوند. هیچ زندانی ای بدون تلاش ما نمی تواند از زندان بیرون بیاید، چون بی رحم ترین و بی احساس ترین آدمها در باره زندان و زندانیان تصمیم می گیرند. برای شکستن این قفل اتحاد لازم است. باید بین خانواده ها اتحاد باشد و مردم به آنها کمک کنند که حتما کمک می کنند. باید رفت و پرسید که چرا فرزندان ما را بی گناه زندانی کرده اید، به چه حقی عزیزان ما را می کشید. بسیاری از خانواده ها پس از چند سال هنوز نمی دانند که جگر گوشه هایشان کجا زندانی شده اند. حتی نمی دانند که آیا زنده هستند یا آنها را کشته اند، یا اگر کشته شده اند محل دفن شان کجاست. هزاران خانواده مثل من سرگردان این شهر و آن شهرند. چه قانونی، چه خدایی، چه انسانی این را قبول دارد؟ جرم فرزاد من چه بود فقط گفت که انسان باید مثل انسان زندگی کند. بخاطر این پسر مرا اسیر کردند و کشتند. عزیزان دیگر، جوانا ن دیگر هم حتما مثل پسر من یک زندگی انسانی می خواهند و همین را می گویند، چرا باید زندانی شوند؟ تا کی این مادران زجر بکشند، ناله کنند و سیاه بپوشند؟ من یک مادرم، درد و عذاب زیادی کشیده ام. چه آن وقت که فرزادم در زندان بود و چه حال که او را کشته اند. می دانم که مادران دیگر هم بخاطر جگر گوشه هایشان شب و روز چه می کشند. من حتی نمی خواهم که مادران دشمنانم هم در عزا بنشینند و زجر بکشند چون مادرهستند و نمی خواهم هیچ مادری بخاطر بچه اش گریه و زاری کند. به همه خانوادها ی زندانیان سیاسی می گویم، به همه انسانها می گویم تنها راه یکی بودن است، یکی شدن و اتحاد است. چه در داخل کشور و چه در خارج کشور. من از همه نهاد های انساندوست تقاضا میکنم به فکر جوانان این مملکت باشند و نگذارند که این جوانان در زندانها بمانند و یا در زندان ها کشته شوند. دیگر بس است. دست و روی همه شماها را می بوسم
با ۴۷ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


یک سازمان بین المللی حمایت از روزنامه نگاران مقامات ایران را مسئول مرگ هدی صابر دانسته است. گزارشگران بدون مرز با صدور بیانیه ای، ضمن تشریح نحوه درگذشت هدی صابر، فعال ملی مذهبی، گفته است که این سازمان "چگونگی مرگ هدی صابر، روزنامه نگار و نویسده زندانی ایرانی را به شدت تقبیح و رژیم ایران را متهم می کند که مسئول این واقعه است."
با ۴۵ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


آیت الله علی محمد دستغیب، یکی از مراجع تقلید منتقد حکومت ایران، در جلسه هفتگی تفسیر قرآن گفته است "کسى که پول مى‏ گیرد تا دیگران را کتک بزند و رعب و وحشت ایجاد کند، مال حرام به دست آورده است." وبسایت حدیث سرو، نزدیک به آیت الله دستغیب، روز پنجشنبه ۲۶ خرداد به نقل از این مرجع تقلید علت انتقادهای تند او در دوسال گذشته از حکومت ایران را چنین بیان کرده است: "فروبستن زبان از بیان حقایق و انتقادات، موثر دیدن غیر خدا (شرک) است؛ یعنى اگر بخاطر حفظ مرید و حوزه و مسجد و ریاست خود سکوت کنیم، غیر خدا را لحاظ کرده ‏ایم."
با ۴۴ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


آیت‌الله علی‌محمد دستغیب از مراجع تقلید اعلام کرد: «کسى که پول مى‏‌گیرد تا دیگران را کتک بزند و رعب و وحشت ایجاد کند، مال حرام به دست آورده است.» به گزارش وب‌سایت حدیث سرو، آقای دستغیب گفته که «مال حرام تنها منحصر در کسب حرام نیست. کسى هم که پول مى‏‌گیرد تا دیگران را کتک بزند و رعب و وحشت ایجاد کند، مال حرام به دست آورده» است. به گفته این مرجع تقلید٬ چنین فردی با این‌گونه اعمال در واقع «لقمه حرام خورده و نطفه فرزندانش نیز از لقمه حرام تشکیل مى‌شود در نتیجه فرزند بد‌تر از پدر مى‏‌شود.» به نظر می‌رسد منظور آقای دستغیب، نیروهای اطلاعاتی، امنیتی و لباس شخصی‌ها است که در جریان اعتراضات مردمی به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری و نیز حوادث بعد از آن، با خشونت مردم را سرکوب کرده‌اند. دستغیب در بخش دیگری از سخنان خود از مقام‌های جمهوری اسلامی خواسته که حصر میرحسین موسوی٬ مهدی کروبی و همسران آن‌ها را برداشتته و مطابق قانون عمل کرده و انتخابات صحیح برگزار کنند. وی افزوده است: «این کار‌ها موج خوشحالى فراوانى در بین مردم ایجاد می‌‏کند و حتى اگر چند نفر هم عصبانى شوند و دست به اغتشاش بزنند، دیگران مهارشان مى‏‌کنند.» آقای دستغیب که عضو مجلس خبرگان رهبری است، چند روز پیش نیز در سخنرانی دیگری خواستار آزادی میرحسین موسوی و مهدی کروبی شده بود.
با ۴۲ امتیاز و ۵ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


مادر شاهین زینعلی، یکی از چند زندانی سیاسی که طی روزهای اخیر در زندان اوین دست به اعتصاب غذا زده، ضمن ابراز نگرانی از وضعیت وخیم جسمانی فرزند اعتصابیِ خود، خاطرنشان و تاکید می کند "من با تمام وجود به شاهین افتخار می کنم و خوشحالم فرزندی دارم که به خاطر اندیشه اش ایستادگی کرده است." گفتنی است شاهین زینعلی ، پیمان عارف ، آرش صادقی و جواد علیخانی چهار تن از زندانیان سیاسی اوین می باشند که از غروب روز یکشنبه ۱۵ خرداد ماه طی بیانیه ای ضمن اعتراض به نحوه کشته شدن هاله سحابی از اعتصاب غذای خود در زندان اوین خبر داده اند و پایان اعتصاب غذای خود را منوط بر تشکیل کمیته مستقل حقیقت یاب و تحقیق در مورد تمامی جنایات ۲سال اخیر به ویژه قتل مظلومانه هاله سحابی دانسته اند . شاهین زینعلی در تاریخ ۷ دیماه ۱۳۸۸ بازداشت گردید و بر اساس حکم صادره از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباسی ، به دو سال حبس به جهت اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور از طریق عضویت در حزب پان ایرانیست، ۹۱ روز حبس به جهت فعالیت تبلیغی علیه نظام از طریق شرکت در تجمعات غیر قانونی منجر به اغتشاش، و مصاحبه با رسانه های بیگانه و پرداخت مبلغ یک میلیون و پانصد هزار ریال جزای نقدی محکوم گردید . این در حالیست که این روزنامه نگار و فعال سیاسی قبل از بازداشت از دریافت کارت امتحانات پایان ترم دانشگاه محروم و مسولان دانشگاه ضمن ضبط کارت دانشجویی وی، از ورود این دانشجو به دانشگاه خودداری به عمل آورده اند و غیر رسمی او را از ادامه تحصیل محروم کرده اند . متن مصاحبه تارنمای تحول سبز با مریم اصلانی، مادر شاهین زینعلی، که درخصوص وضعیت وخیم فرزندش ابراز نگرانی شدیدی دارد، به شرح زیر است: خانم اصلانی در خبرها آمده شاهین در اعتصاب غذا به سر می برند . آیا این خبر صحت دارد ؟ بله ، شاهین به همراه سه نفر دیگر از زندانیان سیاسی در زندان اوین از یکشنبه گذشته دست به اعتصاب غذا زده اند . آخرین ملاقات شما با شاهین چه زمانی بوده است ؟ خوشبختانه دوشنبه، دیروز شاهین را ملاقات کردم . البته ملاقات کابینی بود و به دلیل کنترل زیادی که می شود نتوانستم درست با شاهین صحبت کنم اما اعتصابش را تایید کرد . وضعیت روحی و جسمی شاهین را چگونه ارزیابی کردید ؟ با توجه به اینکه هشت روز از اعتصاب غذایش می گذشت خیلی از نظر جسمی ضعیف شده بود و طی یک هفته ای که ندیده بودمش خیلی لاغر شده بود . اما روحیه اش مناسب بود . هر چند خبر درگذشت آقای هدی صابر نه تنها شاهین بلکه تمام زندانیان را منقلب کرده بود . هفته های گذشته همه زندانیان سیاسی با انرژی و روحیه مناسبی برای ملاقات مراجعه می کردند اما دیروز همه آنها غمگین و مبهوت بودند . با همه این احوال از آنجا که شاهین جوان بسیار با روحیه ایی است حداقل جلوی من خودش را حفظ کرده بود . شاهین طی ملاقات از زمان پایان اعتصاب غذا شما را مطلع نکرد ؟ پر واضح است من مانند هر مادر دیگری از شاهین درخواست کردم اعتصابش را پایان دهد. از شاهین پرسیدم آخه چرا به بدنتان آسیب وارد می کنید … اما ظاهرا این جوانان درخواستی دارند و تا رسیدن به خواسته شان می خواهند اعتصاب را ادامه دهند که این خیلی جای نگرانی دارد . الان نزدیک ده روز است این بچه ها اعتصاب کرده اند و ادامه آن واقعا خطرناک است و ما خانواده ها بسیار نگران هستیم . خانم اصلانی زندانی بودن شاهین آیا تاثیری روی روند زندگی شما و دیگر فرزندانتان داشته است ؟ ببینید این مساله یک بعد عاطفی دارد و یک بعد اجتماعی . از نظر عاطفی با توجه به اینکه شاهین فرزند بزرگ من است و مادری هستم که به تنهایی از فرزندانم مراقبت می کنم جای خالی شاهین هم برای من و هم برای فرزندان دیگرم خیلی محسوس است . همه ما وابستگی بسیار زیادی به شاهین داشتیم و روزهای بسیار سختی را سپری می کنیم . به هر حال پسر و برادری در خانه بوده که الان غایب است و فقط باید لحظه به لحظه یادش کنیم ، آن هم فردی مثل شاهین که پشت و پناه همه ما بود . از نظر اجتماعی هم خوب خللی در زندگی من و سه فرزند دیگرم وارد شده است .همانطور که می دانید و من نمی توانم باز کنم تحت فشارهایی هستیم و روند عادی زندگی طی نمی شود . به عنوان یک مادر و با توجه به شرایط فعلی شاهین ، فکر نمی کنید بهتر بود شاهین هیچوقت فعالیتهایی نمی کرد که به زندان ختم شود ؟ مسلم است هر مادری دوست دارد فرزندانش در کنارش باشند اما شاهین اعتقاد یا عمل خلافی انجام نداده بود . شاهین پسری فهمیده و با مطالعه بود که به شدت به مردم و وطنش علاقه داشت و نمی توانست بی تفاوت باشد . من با تمام وجود به شاهین افتخار می کنم و خوشحالم فرزندی دارم که به خاطر اندیشه اش ایستادگی کرده . در این زمانه داشتن فرزند صالح نعمت بزرگی است که من از این نعمت بهره برده ام و خوشحالم زحماتم به هدر نرفته است .ضمن اینکه من تنها نیستم و مادران زیادی جگرگوشه های بی گناهشان در زندان هستند . تنها نکته ایی که خیلی من را آزار می دهد محروم کردن شاهین از تحصیل است . شاهین بسیار به تحصیل علاقمند بود. شاهین طی حکم قضایی از تحصیل محروم شده است ؟ خیر ، شاهین در طی دوران تحصیلش به دلیل فعالیتهایش با مشکلاتی روبرو می شد مثلا یکبار یادم می آید تاریخ احضاریه اش درست روز و ساعت امتحان پایان ترمش بود ، اما آخرین بار نزدیک امتحانات پایان ترم شاهین بود که کارت دانشجویی او ضبط شد و به او اعلام کردند طبق دستور مقامات حق ورود به دانشگاه را ندارد و غیر مستقیم به محرومیت از تحصیل وی اشاره شد . من الان واقعا نمی دانم که آیا او برای همیشه محروم از تحصیل است یا خیر . وکلام آخر ؟ امیدوارم خداوند به همه ما خانواده های زندانیان سیاسی کمک کند که دوری عزیزانمان که خیلی هم سخت است تحمل کنیم . من نمی دانم گناه بچه من و همه آن عزیزان که شرایط شاهین را دارند چه بوده است . دلم می خواهد بدانم به کدامین گناه . با مسولین چه صحبتی می توانم داشته باشم در این چند ماه که شاهین زندان بوده با تمام دوندگی هایی که داشتیم فقط یک بار توانستم شاهین را حضوری ملاقات کنم و این در حالیست که طبق چیزی که خودشان به ما گفتند ماهی یکبار می توانیم درخواست ملاقات حضوری داشته باشیم . اما صحبتی با مسولان دانشگاه ها دارم و خواهش می کنم در این مورد کمی مستقل تر عمل کنند و بگذارند بچه ها بعد از گذراندن مدت مقرر شده به تحصیلشان ادامه دهند .
با ۴۱ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به unsubscribe@balatarin.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به subscribe@balatarin.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته