-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ فروردین ۱۵, دوشنبه

Latest Posts from Iran Dar Jahan for 04/04/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



امیر موبد، در سپتامبر 2010 در نگارخانه آزاد تهران نمایشی به اجرا گذاشت به نام «به من شلیک کن». در این نمایشگاه وی از بازدید کنندگان دعوت کرد که با گلوله رنگی به وی شلیک کنند.

تناقض های ایران در موزه هنرهای معاصر تهران پیداست. این موزه کار طراحی و معماری یک مهندس ایرانی است: کامران دیبا طرح نسخه ای از مدل وارونه موزه گوگنهایم نیویورک را در آن پیاده کرده است.

در دهلیز مرکزی کاری متحرک از الکساندر کالدر آویخته شده که برای گشایش موزه در سال 1977 (برابر 1956) دو سال پیش از انقلاب اسلامی خریداری شده بود. (به نظر می رسد نویسنده، یک سال و اندی را دو سال فرض کرده-م)

در راست، کار حجمیِ بدون عنوانی از دونالد جاد، ساخته 1966 زمین را به سقف رسانده، آرایه ای عمودی از 9 صفحه که در شناسه دیواری، کنار بی نامی اش، جنس «آهن گالوانیزه» به چشم می خورد.

این کار جاد که امروز باید نزدیک 5 میلیون دلار بی ارزد، تنها اثر وی است از میان صدها کار امپرسیونیستی، مدرن و معاصر این موزه. و از میان این صدها، تنها همین دو کار از جاد و کالدر در میان شمار کمی از اثرهای غربی هنوز مجال نمایش دارند. دیگر کارها، کارهایی از مونه، ون کوگ، پیسارو، رنوار، گوگن، تولوز-لوترِک، میرو، ماگریت و پولاک در تلِ انبار مدفون شده اند. به مجسمه اثر جاد که نزدیک تر می نگرید، بر چندین صفحه اش که بد روی دیوار نصب شده اند خوردگی های زیاد و چندین خراشیدگی - برخی کج و مورب- پیداست.

تا پیش از انقلاب، ایران از بافرهنگترین کشورهای منطقه بود که مردمانی از کشورهای دیگر را به خود جذب می کرد. جنبش های هنری و ادبیِ پیشگام، پویش خود را در این کشور پی می گرفتند و صنعت سینما و تلویزیون ایران از مکتبی پیچیده برخوردار بود. جمعیت عموما مسلمان شیعه در ایران پارسا بودند ولی نه واپس گرا و خشک اندیش.

راهنمایم، مهندسی است که قرار است مرا همه جا همراهی کند و گزارش کار مرا بدهد. وی به من می گوید: «ما در جمع می نوشیدیم و در خلوت نماز می خواندیم. حالا در جمع نماز می خوانیم و در خلوت می نوشیم.»

همراهی وی، شرط ورود من به کشوری بوده است که کسی به خارجی ها خوشامد نمی گوید و ورودشان ها به طور گسترده ای اسباب ناخشنودی است. گزارش های رسمی ایران از سفر سالانه 10 هزار توریست حکایت می کند که به نسبت جاذبه های فرهنگیِ این کشور، این شمار رقمی ناچیز است. پرسپولیس پایتخت هخامنشی امپراتوری پارس، یکی از سایت های بزرگ باستان شناسی در منطقه است. دوبی که جاذبه های زیادی برای عرضه ندارد، تنها با مراکز خرید و یک نمایشگاه سالیانه هنر، یک میلیون توریست در سال به خود می پذیرد. برای هنرمندان ایران، اکنون زمان دلواپسی است. بسیاری از آنان تصمیم گرفته اند که خارج از ایران بمانند.

در بهار 2009 دو برادر به نام های رامین و رکنی حائری زاده برای در مسیر خود به تهران بودند. در مصاحبه خود با دبلیو مگزین که چندی پیش منتشر شد، گفتند که در میانه راه، وقتی برای برگزاری نمایشگاه اول خود در گالری تادئوس روپاک در پاریس درنگ کردند، دوستی به آن ها تلفن کرد و هشدار داد که به تهران بر نگردند. کار آن ها هنگام هجوم به خانه یک مجموعه دار در جریان ضبط اموال شخصی وی توقیف شده بود و بیم آن می رفت که خود آن ها نیز دستگیر شوند. این دو برادر از امارات متحده عربی درخواست اقامت کرده اند و اکنون در دبی زندگی می کنند.

این جا در ایران هنر ارزش دارد. تماشاخانه ها و موزه های عمومی بسیاری این جاست. نگارخانه (گالری) ها و مدرسه های هنر به صورت عمومی و شخصی مشغول به کارند. سالانه 40 هزار نفر از مدرسه های هنر ایران فارغ التصیل می شوند که بسیاری از آنان گرافیست اند. ولی پس از پایان دوره نسبتاً روشنفکرانه ریاست جمهوری خاتمی در سال 2005، شمار بسیاری هنرمند، ویراستار و سردبیر، نویسنده و فیلمساز زندانی شده اند.

حمید کشمیرشکن، سردبیر مجله تازه تاسیس معاصر ایرانی «هنر فردا» می گوید: «تهران بیش از 60 نگارخانه خصوصی دارد که اگر شمار نگارخانه های عمومی را هم به آن بیفزاییم تعداد به 100 می رسد که گرچه دور تا دور شهر پراکنده اند ولی می توان گفت که در بخش ثروتمندتر تهران، در شمال شهر بیشتر تمرکز یافته اند. بسیاری از این نگارخانه ها در خانه های شخصی اند که به این کار اختصاص یافته اند؛ کسانی که دغدغه هنر را دارند و خودشان از هنر پشتیبانی می کنند. مثل همه جای دنیا صاحب بیشتر این نگارخانه زنان اند.

در خلال اقامتم در تهران از بیش از دوازده گالری بازدید کردم و هنرمندان زیادی دیدم با استعداد فراوان و کارهای جسورانه و رو به رشد. خبر خوب این که هنرِ ایران زنده است و از کیفیت خوبی برخوردار. خبر بد این که بسیاری از کارها به نمایش عمومی گذاشته نمی شوند و یا تنها در خلال جشن گشایش، پیش از آن که به سوی انبار «جارو شوند» چند ساعت مجال نمایش می یابند.

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی افسارِ «باید ها و نباید ها» را سخت در دست دارد. چه کاری حق دارد به نمایش گذاشته شود و چه کاری نه؛ تمام گالری دارهایی که دیده ام داستان خود را داشتند از این که چگونه وزارت فرهنگ و ارشاد آن ها را احضار کرده، توضیح خواسته و پس از آن اثری را از روی دیوار به زیر آورده. اثری که توهین آمیز یا کفرآمیز تلقی شود، هم صاحب اثر را مورد پیگرد قرار می دهد و هم فروشنده اثر را.

هنرمندان جوان تر به ویژه شجاع ترند. بسیاری از آن ها از طنز به عنوان سلاح در کارهایشان بهره می برند، بر تضادها و حماقت های زندگی معاصر در ایران ایران انگشت می گذارند و به طور غیر مستقیم لبه انتقاد را به دسته ملاهای حاکم نشانه می روند. دیدن این جوانانی که هنر را شیوه ای از اعتراض می دانند همزمان هم دلگرم کننده است و هم نا امید کننده.

در ماه آوریل (ماه جاری میلادی) چندین نگارخانه در تهران حرکتی مشترک را تدارک می بینند: امیدوارند که نمایشگاه بداهه جمعی کار صنایع دستی 70 هنرمند با موضوع گل را برگزار کنند، به نشانه همبستگی با مهرانه آتشی، عکاسی که به خاطر مستند سازیِ تظاهرات تهران در ژانویه 2010 دستگیر شده بود. وی به شرطی آزاد شد که از موضوعات مناسب تری عکس بگیرد، مثل زیبایی گل های محلی و از این جور موضوع ها.

در واقع این جا عکاسی چون ابزاری حیاتی درگیر مسائل اجتماعی و سیاسی می شود و این گونه رخ می نماید. شیرین علی آبادی و شادی قدیریان به خاطر کاوش در مسائل زنان شناخته شده اند. هر دوی آن ها در خارج از ایران کارهای خود را به نمایش گذاشته اند و کار آن ها در مجموعه هایی در موزه های اروپا و امریکا به نمایش در آمده است. خانم قدیریان به تازگی یک پایانه اینترنتی ویژه عکاسان ایرانی پایه گذاری کرده؛ fanoosphoto.com که نمایشگاه عکس آنلاین را به نمایش می گذارد.

عکاس رسانه، عباس کوثری و نیوشا توکلیان که در تهران زندگی می کنند نمایشگاه های موفقی دارند و در داخل و خارج از ایران کارهای خود را به فروش گذاشته اند. آقای کوثری دوست دارد که پوچی های جامعه ایران را به تصویر بکشد؛ یکی از عکس های وی اکنون معروف است که در آن دانشجوی افسری پلیس زنی چادری است که از لبه عمودی یکی از ساختمان های عمومی تهران شجاعانه پایین می آید. (شاید منظور نویسنده یکی از عکس هایی است که زنی چادری را در حال ساختمان نوردی از برج آزادی نشان می دهد-م). سپس به آرش فایز بر می خوریم؛ عکاس نوید بخشی که در آخرین نمایشگاه عکس پاریس توجه ها را به خود مشغول داشت. در مجموعه تازه اش، «انحطاط خاطرات» وی از باقی مانده های کودکی پنج عکس فوری (پولاروید) گرفته. (که در دو نمونه آن ها یک توپ و یک شیشه سس خرسی را نشان می دهد.) شکل در برابر زمینه ای از چشم اندازهای رو به نابودی کرانه های تهران، رویاهای پژمرده نوجوانی اش را به یاد می آرد.

نازیلا نوع بشری، مجموعه داری است که دو سال پیش گالری آران را در اشکوب (طبقه) دوم ساختمانی خانوادگی در مرکز تهران گشوده است. دفترش در طبقه بالاست که به اندازه دو برابرِ انبار نگارخانه بزرگی دارد. کارها به دیوار تکیه داده شده اند و بر قفسه های موقت پیش ساخته جای گرفته اند و حتا روی زمین در میان انبوهی از کتاب. خانم نوع بشری نیز موزه داری داری است که به تازگی ترتیب نمایشگاهی از کار ایرانیان را در مرکز هنر خیابان 18 لس آنجلس داده. گالری وی بیشتر کار جوانترها و کارهای آزمایشی را به نمایش می گذارد و یکی از معدود نمایشگاه های تهران است که فقط تجاری نیست.

در بون ماس 2008 دوبی، حراج مدرن و معاصر کارهای عرب، ایرانی، هندی و پاکستانی 2008، یک کار اکریلیک پاپ از فرهاد مشیری به نام «وقتی عشق» که با کریستال سوارفسکی و گلیتر روی بوم اجرا شده بود بیش از یک میلیون دلار به فروش رسید و شمار زیادی از گالری ها را واداشت که در بازار رو به رشد برای کارهای ایرانی، سود خود را بجویند. ولی هنرمندان پیشگام و برجسته در تهران، هنرمندانی چون آقای مشیری، از نمایش کارهای خود در چنین گالری هایی که می گویند غیر حرفه ای است خودداری می کنند.

گونه دیگری از بیان که در میان هنرمندان جوان و ترقی خواه متداول است، شیوه «اجرا»ست- پرفورمنس. گالری آزاد، یکی از آوانگاردترین نگارخانه های تهران را رزیتا شرف جهانی و محسن نبی زاده یک دهه پیش گشوده اند. یافتن زیرزمینی با دیوارهای سیاه رنگ و کف بتونی، مناسب کارهای اینچنینی در محله ای کاملا مسکونی بسیار دشوار است. امیر موبد را در آن جا دیدم. هنرمند مفهومی که 37 سال دارد. آقای موبد با این اجرا که از هنرمند امریکایی کریس بردِن الهام گرفته، شهرتی برای خود به دست آورده. در اجرای خود در گالری آزاد، وی در برابر یک هدف ایستاد و جعبه محافظی بر سرش نهاد. وی از دیدارکنندگان گالری خواست که با تفنگ رنگ به وی شلیک کنند. وی می گوید که این اعدامی نمادین است با پیامی درباره آزادی بیان و با امید هنرمندان هم نسلش که وادار به سکوت شده اند.

بهترین کارهایی که دیده ام استعاره هایی ملی و یا اجتماعی را در خود نهفته داشتند. در میان هنرمندان نوظهور باربد گلشیری را می بینیم؛ پسر 29 ساله هوشنگ گلشیری، نویسنده ایرانی. باربد گلشیری در کار قوی مجموعه عکس 2005 خود به نام «جنگ داخلی» که به قطع کارت پستال تنظیم کرده از کنایه های سیاسی، مذهبی و تجاری در بیلبوردهای تهران بهره برده، انگاره هایی نه چندان پیچیده که بیانگر تضاد نگرش و جهان بینی در قلب جامعه ایران اند.

تجربه ای در نگارخانه راه ابریشم شاید بیش از همه بیانگر انحراف هنرمندان امروز ایران از جایگاه خود باشد. در میان مجموعه عکس پیمان هوشمندزاده بر روی عکسی درنگ می کنم. پیمان هوشنگ زاده هنرمند و نویسنده است که در نویسندگی جایزه برده و در هنر، مجموعه عکس های چاپی را گرد هم آورده. عکسی که بر آن درنگ کرده ام تصویر جوانانی را در کافه ای در تهران نشان می دهد که بر کتابِ (بازتولید) تصاویر عکاسانی خیره مانده اند. کتاب، کار شرین نشاط است؛ هنرمند تبعیدی معاصر. از صاحب نگارخانه، آناهایتا قبائیان اتحادیه پرسیدم که چرا این همه به کارهای خانم نشاط علاقمندند. پاسخ داد: «برای این که این هیچ وقت در کشور خودش به نمایش در نیامده اند.»

از: بنیامین گنوچیو/ در: نیویورک تایمز


 


در ابتدا، خودمان را در رمان ران لشام رها می‌کنیم. حفاظ دفاعیمان را پایین می‌آوریم تا از جوانی، سبکی، رویاپردازی و معصومیت به خوبی استقبال کنیم. همه اینها را کامی، ۱۸ ساله، خوش‌بین و تشنه تجربه که راوی داستان است برایمان تعریف می‌کند. با وی، ما مستی اولین عشق را مزه‌مزه می‌کنیم. نوشته او، پر احساس، گاهی شاعرانه، غم‌انگیز و تشنه زمان حال و دنیا است، آن قدر خوب که ما سریعا با این پسر جوان و زیبا یکی می‌شویم.

کامی ایده آلیست است، اما می‌داند که زندگی یعنی «تجربه کردن». وی به همین دلیل تصمیم می‌گیرد که شهرستان کوچک خود را ترک کند تا تهران را کشف کند و درسش را ادامه دهد. در دانشگاه، او با دختری هم سن خودش به نام نیلوفر آشنا می‌‌شود که زیبا و طغیانگر و راننده ماشین مسابقه است. نیلوفر هم تشنه زندگی است. او می‌خواهد خطوط قرمز را زیرپا بگذارد، هنرمندی خانه به دوش شود و چون راننده معروفی در مسابقات اتومبیل رانی است که حکومت را دستپاچه می‌کند، می‌خواهد بیشتر و بیشتر افتخار کسب کند.

دو جوان بدون این که با هم ازدواج کنند، یکدیگر را دوست می‌دارند و تصمیم می‌گیرند که از تمامی آزادی‌هایی که حکومت نهی می‌کند، لذت ببرند. آنها در مهمانی‌های جوانان پولدار پرسه می‌زنند، همان جایی که همه می‌خواهند در مواد مخدر غرقه شوند. آنها به بازار سیاه کتاب‌های مخفی یا جلسات جوانان مبارزی سرک می‌کشند که گاهی غمگین و سرسخت، اما شجاع تا مرز به خطر انداختن زندگیشان هستند.

این دنیای نیلوفر است که به مثابه یک «حاشیه‌نشین در جامعه ایران» اما مجرب طی‌اش می‌کند. او آن قدر به استقلالش وابسته است که حاضر نیست به هیچ‌چیز - گروه، مواد مخدر، مبارز شدن- تن دهد. ران لشام این دنیا را با دقت بسیار بازسازی می‌کند. وی مخصوصا برای اولین بار ایرانی را نشان می‌دهد که وجود دارد اما کسی نمی‌شناسد. ایرانی که ما دوست داریم از طریق منشور کامی درکش کنیم: مخلوطی از اشتیاق، تعجب، سوال و حال بهم‌خوردگی. خوب است همین جا از ظرفیت ران لشام در ایجاد بی‌وقفه انعکاس، بازی‌های پنهان میان بلوغ و رهایی از شر توهمات تجلیل کنیم.

پایان کودکی

یکی از مسائل نیلوفر اتفاقا همین مرز، دره میان پایان کودکی و شروع دوره بزرگسالی است. ما واقعا در قلب تهران و خانه زهراخانم، خاله کامی که قبلا ستاره سینمای ایران بوده، هستیم که در زمان شاه، در اوج شهرت بوده است. اطراف وی گروهی از دوستان و همسایه‌ها جمع شده‌‌اند که می‌آیند تا از طریق اینترنت و کامپیوترِ کامی رویا پردازی کنند. اما زمانی که همگی احساس خوشبختی می‌کنند، تراژدی‌ای به وقوع می‌پیوندد. لشام وحشتناکی مرگ نیلوفر، نابودی کامل کامی و نزدیک شدن او به امیر، دوستی با گرایش‌های اسلامی را به تصویر می‌کشد.

داستانی به عجیبی داستان ران لشام که در سال ۱۹۷۶ به دنیا آمد و نویسنده و خبرنگار است- اولین رمان لشام، «بوفور»، جایزه «سپیر» را به دست آورد و ژوزف سدار فیلمی بر اساس همین رمان ساخت که جایزه خرس نقره‌ای جشنواره برلین سال ۲۰۰۷ را به‌دست آورد- و همیشه خود را شهروند جهان حس کرده است.

این رمان‌نویس که با فکر کردن به آن که به دلیل ملیت اسرائیلیش نمی‌تواند به یک سری از کشورها برود عصبی می‌شد، شروع به نامه‌نگاری اینترنتی بسیار با سوری‌ها، لبنانی‌ها و مخصوصا ایرانیان کرد و با ایرانیان بود که وی رابطه ای بسیار ویژه شکل داد. تا حدی که وی که به فرهنگ ایرانی بسیار علاقه‌مند بود، آپارتمانش در تل آویو را به یک تهران مینیاتوری تبدیل کرد که از موزیک، پوسترها و بسیاری اشیا دیگر با ارجاع به ایران پر است. کم‌کم وی برای خودش یک چالش جست: خودش را جای یک جوان ایرانی تصور کند که قهرمان کتابش خواهد بود.

او از این شرط بندی سربلند بیرون می‌آید. این کتاب که پیش از بهار انقلابی ایران نوشته شده، بسیار خوب نشان می دهد که حکومت چگونه سعی داد شهروندان را طبق دگم‌هایش شکل دهد. او با توصیف ایرانیان که در زندگی روزمره خود مشغول جنگیدن هستند، همزمان تصویری موازی میان پریشانی جوانان ایرانی و اسرائیلی می‌کشد. وی می‌گوید: «به دلیل پخش شدن طرز فکر افراطیون، ممکن است که اسرائیل هم روزی تبدیل به کشوری تاریک‌اندیش شود و مردم هم می‌توانند به آن عادت کنند.»

* از: دومینیک لوگیودوو / در: لوموند


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irandarjahan-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irandarjahan@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته