
فائزه هاشمی، دختر اکبر هاشمی رفسنجانی میگوید کلاس هایی در سپاه وجود دارد به نام دشمنشناسی که سپاهیها مجبورند در آن شرکت کنند و در این کلاسها، اصلیترین سوژه، هاشمی رفسنجانی است که به عنوان «دشمن» معرفی میشود.
فائزه هاشمی در گفتگو با روزآنلاین با اشاره به حمله کلامی چندی پیش یکی از لباس شخصیها به وی گفت که لباس شخصیها تیپهای مختلفی هستند. برخی از آنها برای حفظ منافع اقتصادی کلانشان دست به این کار میزنند و برخی نیز شستشوی مغزی میشوند.
دختر هاشمی رفسنجانی در توضیح نحوه شستشوی مغزی این افراد به روزآنلاین گفته است: «مثلا سپاه کلاسهایی دارد به نام دشمن شناسی که سپاهیها مجبورند در آنها شرکت کنند، چون اگر شرکت نکنند خبری از درجه و رتبه نیست. در این کلاسها فکر میکنید چه کسی به عنوان دشمن معرفی میشود؟ آقای هاشمی و خانوادهاش.»
خانم هاشمی با اشاره به اینکه مملکت در حال حاضر توسط اراذل و اوباش اداره میشود، گفته است حاکمیت جریان لباس شخصیها را بوجود آورده «ولی الان اینقدر قدرتمند شده که دیگر خودشان هم نمیتوانند با آن برخورد کنند.»
چندی پیش سعید تاجیک، یکی از لباس شخصیها در شاه عبدالعظیم فائزه هاشمی را مورد هتاکی قرار میدهد که فیلم آن بلافاصله بصورت گسترده روی یوتیوب منتشر میشود. فائزه هاشمی در خصوص انعکاس این واقعه میگوید «انتشار گسترده این فیلم هم مشکوک است و مشخص نیست که فیلم را خودشان بیرون دادهاند، از دستشان در رفته بود، نفوذی ها پخشش کرده بودند، یا شاید هم خودشان فکر می کردند سند افتخارشان است؟»
وی اضافه میکند که محکومیت این واقعه هم کاملا صوری است و با پدیدههایی بدتر از این همانند ماجرای کهریزک برخورد قاطعی صورت نگرفت و کسی مجازات نشد.
دختر هاشمی رفسنجانی در مورد محکومیت این اقدام لباس شخصیها هم میگوید: «وقتی برای محکوم کردن امثال سعید تاجیک از ادبیاتی [خاص] استفاده می کنند و این اشخاص را افرادی مخلص و متعهد و جوانان دلسوز نام میبرند، خب اینها با هم در تناقض است.»
اشاره فائزه هاشمی به محکومیت این اقدام توسط آیتالله خامنهای است که دقیقا همین ادبیات را بکار برد و از این افراد با عناوینی چون «جوانانی دلسوز، مخلص و متعهد» یاد کرد.
فائزه هاشمی در بخش دیگری از گفتگویش با اشاره به اینکه شرایط برای خود و خانوادهاش، «شرایطی پلیسی و امنیتی» است اضافه میکند: «حال خانواده ما هم شبیه حال همه مردم ایران است. متاسفانه شرایط برای ما هم همان شرایط پلیسی و امنیتی است و فشارهایی که بر روی تمام ملت وجود دارد بر روی ما هم وجود دارد.»
فرزند هاشمی رفسنجانی با اشاره به شرایط کشور هم میگوید وضعیت آزادی و حقوق بشر و همچنین وضعیت اقتصادی در حال حاضر بسیار بد است و جمهوری اسلامی شرایط بسیار اسفناکی دارد.
-- خودنویس
به گزارش تارنمای واحد مرکزی خبر جمهوری اسلامی ايران، سرهنگ عبدالله نظرپور، جانشين فرمانده نيروی انتظامی خوزستان گفت: «در يک عمليات اطلاعاتی با همکاری سربازان گمنام امام زمان (مأموران وزارت اطلاعات) و يگان اطلاعاتی نيروی انتظامی اهواز، هشت نفر از افراد گروهک تروريستی خلق عرب که در به شهادت رساندن سه نفر از شهروندان اهوازی دست داشتند، بازداشت شدند.»
به گفته سرهنگ نظرپور اين عمليات در دقايق اوليه بامداد امروز پنجشنبه اول اردیبشهت ١٣٩٠ انجام شده است.
هویت بازداشتشدگان هنوز اعلام نشده است.
جانشين فرمانده نيروی انتظامی خوزستان افزود: «۲۶ فروردين امسال در ايست و بازرسی منطقه ملاشيه اهواز دو راکب موتورسوار با نزديک شدن به محل ايست و بازرسی به سوی مأموران شليک کردند. در اين تيراندازی يکی از مأموران نيروی انتظامی کشته و دو نفر از مأموران هم زخمی شدند.»
به گفته وی در جریان این تیراندازی، همچنين يک عابر پياده کشته و يک نفر ديگر هم زخمی شده است.
عبدالکريم لاهيجی، رئيس جامعه دفاع از حقوق بشر در ايران: دولتمردان بايد با انجام تحقيقات، مسئولان کشتار معترضان مسالمتجوی عرب را به دست عدالت بسپارند
از هفته گذشته، گزارشهايی درباره درگيریها بين نيروهای پليس و معترضان در اهواز مرکز استان خوزستان گزارش شده است.
بنا بر گزارشها، تظاهرات در اهواز به دعوت گروههای عرب مخالف جمهوری اسلامی ايران بهمناسبت سالگرد تظاهرات ۱۵ آوريل ۲۰۰۵ و برای «اعلام خشم» خود نسبت به سياستهای حکومتی برگزار شده است.
تظاهرات شش سال پيش پس از انتشار نامه منسوب به دفتر رياست جمهوری اسلامی ايران مبنی بر اجرای برنامههايی برای «تغيير جمعيتی استان خوزستان به زيان مردم عرب بومی در مناطق عربنشين استان» برگزار شده بود اما دولت ايران وجود چنين برنامههايی را تکذيب نمود و نامه منتشر شده را جعلی خواند.
در همین حال، روز گذشته فدراسيون بينالمللی جامعههای حقوق بشر و جامعه دفاع از حقوق بشر در ايران ضمن محکوم ساختن «سرکوب اعتراض» مردم اهواز خواهان پايان «تبعيض و سرکوب» عربهای ساکن ايران شدند.
عبدالکريم لاهيجی، نايب رئيس فدراسيون بينالمللی جامعههای حقوق بشر و رئيس جامعه دفاع از حقوق بشر در ايران گفته است: «دولتمردان بايد فوراً تمام بازداشتشدگان را آزاد کنند و با انجام تحقيقات، مسئولان کشتار معترضان مسالمتجوی عرب را به دست عدالت بسپارند.»
شيرين عبادی، برنده ايرانی جايزه صلح نوبل نیز هفته گذشته در واکنش به اتفاقات چند روز اخير در خوزستان در نامهای خطاب به ناوی پيلای، کميسر عالی حقوق بشر سازمان ملل از وی خواست که به رويدادهای اخير شهر اهواز رسيدگی کند.
شيرين عبادی در اين نامه نوشت که تعدادی از ايرانيان عربزبان و سنی مذهب استان خوزستان در شهر اهواز و در روز ۱۶ آوريل ۲۰۱۱ (۲۷ فروردين ۱۳۹۰) تظاهرات مسالمتآميزی در اعتراض به «وضعيت نامطلوب و تبعيضآميز» خود برگزار کردند که با خشونت نيروهای حکومت ايران روبهرو گرديد و در جريان رويدادهای آن «بيش از ۱۲ نفر کشته، حدود ۲۰ نفر زخمی و بيش از دهها تن نيز دستگير شدهاند.»
وی از کميسر عالی حقوق بشر سازمان ملل درخواست کرد که از کليه امکانات قانونی برای «آزادی بدون قيدوشرط» افرادی که در جريان رويدادهای اخير در خوزستان دستگير شدهاند استفاده کند تا از وقوع ناآرامیهای بيشتر جلوگيری شود.
-- رادیو زمانه
جشنواره فیلم کن، جعفر پناهی، کرگردان ایرانی محروم از فعالیت و سازنده فیلمهایی نظیر آفساید و بادکنک سفید را به خاطر شهامت و استقلال فکر، به عنوان برنده جایزه کالسکه طلایی سال ۲۰۱۱ معرفی کرد.
به گزارش گاردین، این انجمن در بیانیه خود با اشاره به اینکه هیچ فیلمساز و نویسندهای نمیتواند نسبت به حکم جعفر پناهی بیتفاوت بماند، افزوده است: «به همین خاطر انجمن فیلمسازان سوگند یاد کرده است تا به خاطر آزادی بیان، سکوتی را که بر پناهی تحمیل شده است، بشکند.»
جعفر پناهی که جایزه دوربین طلایی کن ۱۹۹۵، شیر طلایی جشنواره ونیز ۲۰۰۰ و همچنین جایزه ویژه هیئت داوران بخش نوعی نگاه جشنواره کن ۲۰۰۳ را در کارنامه خود دارد، از سوی دادگاه انقلاب از جمله به ۲۰ سال محرومیت از ساختن فیلم، نوشتن هر نوع فیلمنامه و مسافرت به خارج از کشور محکوم شده است.
«انجمن فیلمسازان» در بیانیه خود آورده است: «با انتخاب پناهی، ما میخواستیم به تمام فیلمسازان ایرانی که چه در تبعید و چه در داخل کشور خود، همچنان به فیلمسازی ادامه میدهند، ادای احترام کنیم.»
جایزه کالسکه طلایی، هر ساله از سوی جشنواره فیلم کن به فیلمسازی اهدا میشود که از خود شهامت و استقلال فکر نشان داده است. کلینت ایستوود، جیم جارموش و نانی مورتی از جمله برندگان این جایزه در سالهای پیشین هستند.
قرار بر این است که «انجمن فیلمسازان» در تاریخ ۱۲ ماه مه، برابر با، مراسم اهدای این جایزه را برگزار کنند.
جعفر پناهی، به همراه محمد رسولاف، دیگر کارگردان ایرانی، در دهم اسفندماه سال ۱۳۸۸ توسط نیروهای امنیتی بازداشت و از سوی مقامات متهم شد که در حال ساخت فیلمی درباره انتخابات ریاست جمهوری خردادماه سال گذشته در ایران است. پناهی این اتهام را رد کرده است.
این فیلمساز ایرانی پس از ۸۸ روز بازداشت در زندان اوین و اعتصاب غذا، با قرار وثیقه دویست میلیون تومانی آزاد شد.
مدتی بعد دادگاه انقلاب تهران جعفر پناهی را به اتهام «اجتماع و تبانی علیه نظام» به شش سال حبس تعزیری و ۲۰ سال محرومیت از ساختن فیلم، نوشتن هر نوع فیلمنامه و مسافرت به خارج از کشور محکوم کرد.
-- رهانا
حوادث خونین روزهای اخیر در شهرها و روستاهای مردم عرب زبان احواز (خوزستان) که منجر به کشته و مجروخ شدن زنان و مردان دلیر و آزادیخواه عرب شده است، ادامه 32 سال سرکوب سیتماتیک رژیم جمهوری اسلامی و حکومت پیش از آن یعنی رژیم پهلوی است. به انگیزه حوادث خونبار اخیر، مروری کوتاه به تاریخ سرکوب مردم عرب زبان ایران توسط حکومت اسلامی ایران میاندازیم.
طی سالهای گذشته هرگاه که مردم عرب زبان خوزستان (یا عربستان، که واژهای فارسی است) برای احقاق حقوق اولیه خود و یا برای احیای هویت سرکوب شده ملی و برای پاسداری از فرهنگ و ادبیات و زبان و مطالبات صنفی و سیاسی خود، بصورت مسالمت آمیز به میدان آمدهاند، هم توسط رژیمهای حاکم بطور وحشیانه سرکوب شدهاند وهم توسط برخی" نظریه پردازان و روشنفکرانی ایرانی که آثار و نوشتههای نژادپرستانه ای که خلق کردهاند، زمینه تحقیر و سرکوبها و تبعضهای گسترده تر، فراهم شده است. من بعنوان شاهدی که روز 9 خرداد 1358 "چهارشنبه سیاه" شاهد کشتار بیرحمانه مردم عرب زبان محمره (خرمشهر) بودهام و هنوز صحنههای کشتار مرگ آن عزیزان را به یاد میاورم و از نزدیک شاهد اجساد جوانان و مردم عرب در بیمارستان مهر خرمشهر و یا بیمارستان آرین آبادان بودم، سطور زیر را مینویسم تا نسل جوانتر کشور ما بداند که رژیم جمهوری اسلامی از ابتدا تا به امروز فعالانه در کشتار مردم عرب زبان کشور ما و عرب ستیزی شرکت داشته و امروز لازم است که همه ما متحدانه علیه این انسان کشی در ایران بپاخیزیم و اجازه ندهیم هیپکس به خاطر ملیت متقاوت و یا رنگ و نژاد وعقیده سیاسی و جنسیت و زبان و فرهنگ متقاوت در کشور ما توسط رژیم قربانی شود. از سوی دیگر می بایست همه ما فریاد اعتراض خود را علیه کسانی یا "روشنفکرانی" که کارشان تولید ادبیات و گفتمان تنقر برانگیز علیه "دیگری" است و زمینه ساز خشونت وسرکوب میشود، نیز رسا ترکنیم
در سال 1354 که در سایت ساختمان سازی پتروشیمی ایران ژاپن در کنار رودخانه جراحی با کارگران عرب زبان ساکنین روستاهای مخروبه اطراف بندر معشور (ماهشهر) کار می کردم، برای نخستین بار بود که از نزدیک با تبعیض و ستم ملی و طبقاتی گسترده علیه مردم عرب زبان ایران آشنا شدم. پس از انقلاب 1357 از کارگران عرب زبانی که در سندیکای پروژهای آبادان شعار "سندیکا عِزنه هیبت نه – سندیکا صوت الحریه" (سندیکا عزت و شرف من است، سندیکا صدای آزادی است) سر می دادند، فرصتی بود که بیشتر با رنج تاریخی و رفتارهای تحقیر آمیز و تبعیض گونهای که با آنها شده بود، آشنا شوم. براستی حیرت انگیز و شوک آور بود که شما شاهد فقر مطلق و تبعیض گسترده و سرکوب مداوم مردمی باشید که بر روی بیش از 80 درصد از ثروت ایران زندگی میکنند ولی از ابتدایی ترین حقوق و ابتدای ترین امکانات زندگی بی بهره بودهاند. انقلاب 1357 و پس از سرنگونی رژیم شاه این امید را بوجود آورد که در پرتو انقلاب، مردم ایران و ملیتهای مختلفی که در چهار چوب جغرافیای ایران زندگی میکنند، بتوانند برای بهبود شرایط زندگی و کار خود پیگیر مطالبات خود باشند و هویت و فرهنگ و ادبیات ملی خود را که سا لها از جانب حکومتیان و قدرتمندان مرکزنشین پایمال شده بود را بدست بیاورند. در خرمشهر پس از سالها سرکوب روشنفکران عرب، اقدام به کانون فرهنگی خلق عرب کردند تا بتوانند در محیطی مسالمت آمیز کارهای فرهنگی و ادبی و سیاسی و ملی مردم خود را دوباره احیا کنند. از سوی دیگر در همان زمان هییتی تحت نام "هییت نماینده گان خلق عرب مسلمان ایران" از جانب روحانی مورد احترام "شیخ شبیر خاقانی" به تهران اعزام شدند و با شیوهای متمدنانه خواسته عادلانه مردم عرب زبان را که شامل 12 بند بود، به مسولان حکومتی و شخص خمینی تقدیم کردند. مفاد آن بیانیه به قرار زیر بود.
تاریخ: 2/3/1358
1 جمادی الثانی 1399 قمری
نخست وزیر محترم آقای مهندس مهدی بازرگان
هیئت نمایندگی خلق عرب مسلمان ایران خواستههائی را که همه طبقات خلق عرب در تظاهرات و راه پیمائی عظیم خود در شهرها و روستاها آنها را تائید نموده به هیئت دولت تقدیم مینماید. این خواستهها مورد تائید حضرت آیت الله العظمی شیخ محمد طاهر آل شبیر خاقانی نیز واقع شده و شامل حقوق مشروع خلق عرب ایران و حق داشتن خود مختاری در محدوده جمهوری اسلامی با حفظ تمامیت ارضی ایران میباشد. خلق ما تاِکید مینماید که امور مربوط به ارتش در دفاع از مرزهای کشور، برنامههای اقتصادی دراز مدت، سیاست خارجی، پول و عقد قراردادهای بینالمللی از وظایف و اختیارات حکومت مرکزی است. خلق ما هرگونه توطئه، تجزیه طلبی و جدائی خواهی را در سراسر ایران محکوم مینماید. هم چنین امپریالیسم- صهیونیسم، نژاد پرستی و ارتجاع را محکوم کرده، از سیلست عدم تعهد پشتیبانی، پیمانها و قراردادهای استعماری را که به استقلال ملی ایران زیان برساند مردود میشمارد.
خلق ما منطقهای از خوزستان را که نام تاریخی آن عربستان میباشد و از نظر جغرافیائی در برگیرنده خلق ماست بعنوان منطقه خود مختار میشناسد. اصلی ترین خواستههای خلق عرب ایران بشرح زیر است.
۱- اعتراف به ملیت خلق عرب ایران و درج آن در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.
۲- تشکیل مجلس محلی در منطقه خود مختار که مسئولیت قانونگذاری محلی و نظارت بر اجرای قوانین را دارا باشد، و مشارکت خلق عرب ایران در مجلس مؤسسان و مجلس شورای ملی و نیز مشارکت در هیئت وزیران (دولت مرکزی) به نسبت جمعیت آن.
۳- تشکیل دادگاههای عربی جهت مشکلات خلق عرب ایران مطابق با قوانین جمهوری اسلامی.
۴- زبان عربی زبان رسمی منطقه خودمختار باشد با تاًکید باینکه زبان فارسی زبان رسمی سراسر ایران است .
۵- آموزش زبان عربی در مدارس ابتدائی و نیز آموزش زبان فارسی در منطقه خودمختار محفوظ خواهد بود.
۶- تاًسیس دانشگاه به زبان عربی در منطقه که پاسخگوی نیازهای خلق عرب ایران باشد. ایجاد مدارس و آموزشگاه ها در تمام شهرها و روستاها و نیز توجه لازم برای استفاده از بورسهای خارج از کشور جهت اعزام جوانان خلق عرب ایران.
۷- آزادی بیان، انتشار و چاپ کتاب و روزنامه و ایجاد برنامههای رادیوئی و تلویزیونی بزبان عربی و مستقل از برنامه شبکه سرتاسری. در این زمینه وجود سانسور بهر شکل و صورت مردود است.
۸- اولویت استخدام در بخش دولتی و خصوصی با خلق عرب ایران، در مرحله بعد با دیگر اقلیتهای ملی متولد و ساکن در منطقه خود مختار میباشد.
۹- تخصیص مقدار کافی از درآمد نفت برای آبادانی منطقه و شکوفائی صنعت و کشاورزی آن.
۱۰- نامگذاری شهرها و روستا ها، محله ها و خود منطقه بنامهای تاریخی عربی آنها که رژیم فاشیستی پهلوی آنها را تغیر داده است.
۱۱- شرکت فرزندان خلق عرب در ارتش و نیروهای انتظامی محلی در چهارچوب منطقه خود مختار و امکان ارتقاء آنان بمناصب و مقامهای عالی نظامی که از دستیبابی به آنها محروم بودهاند.
۱۲- تجدید نظر در تقسیم اراضی دهقانان طبق قوانین جمهوری اسلامی، با رعایت اصل زمین از آن کسی است که آنرا میکارد.
در خاتمه از دولت آقای بازرگان انتظار داریم که در رابطه با حل مسائل خلق عرب ایران از مذاکره و سازش با عناصر مرتجع و فرصت طلب خود داری نماید.
«هیئت نمایندگان خلق عرب مسلمان ایران اعزامی به تهران»
چند روزی از تقدیم این خواسته ها نگذشته بود که رژیم، مرکز فرهنگی خلق عرب را مرکز فساد و تجزیه طلبی اعلام کرد و دستور سرکوب از مرکز صادر شد و تحت هدایت تیمسار مدنی استاندار وقت خوزستان حمله نظامی و کشتار آغاز شد. پاسداران نقاب پوش که عکس خمینی بر روی آن حک شده بود به کمک تکاوران نیروی دریایی ابتدا ساختمان کانون فرهنگی خلق عرب را به گلوله بستند و سپس محافظان آیت اله شیخ شبیر خاقانی و جوانان عرب را در هرجا مورد هدف سلاحهای سنگین خود قرار دادند و سرانجام بعد از چند روز درگیری خونین دهها تن از مردم عرب زبان جان خود را از دست دادند. در گیریهای خونین آن روز در خوزستان زنگ خطری بود برای سرکوب همه مردم ایران به همین خاطر نویسنده بزرگ ایران غلامحسین ساعدی و همچنین شکراله پاکنژاد از فعالین بزرگ سیاسی کشور ما که خود اهل خوزستان بود ، برای ضبط وقایع خرمشهر به خوزستان آمدند. از این دوتن، اولی یعنی غلامحسین ساعدی مجبور به ترک کشور شد که بعداً در تبعید دیده از جهان فرو بست و دومی شکراله پاکنژاد توسط رژیم جمهوری اسلامی اعدام شد.
دکتر غلامحسین ساعدی در ارتباط با درگیریهای آن روز مینویسد:
"درگیری و خونریزی در خوزستان همزمان با برپاخاستن مردم کردستان، داستانی بود بسیار جدی. درگیرو سرکوب مردم کردستان ، اعراب خوزستانی را به بهانه داشتن کانون فرهنگی متهم به تجزیه طلبی می کنند. قرار بر این شد که هیئتی عازم خوزستان شوند و به رای العین ببینند که درخرمشهر چه می گذرد. این همزمان بود با حضور تیمسار مدنی به عنوان استاندار خوزستان. غرض از این سفر بیشتر این بود که آیا میشود جلوی کشت و کشتار یک مشت هموطن فلک زده و فقیر را که همه نوع ستم بر آنها رفته است گرفت یا نه. خرمشهر زنگ خطری بود از سرکوبی بی امان، رژیم تازه پا گرفته جمهوری اسلامی در برابر ملیتهای مختلف ایران... به خوزستان رفتیم و روز بعد در خرمشهر بودیم. در دروازه شهر همه را می گشتند. حزب الهی ها همه نقاب به صورت درست مثل اشباح فیلمهای کارتون، زن و مردم ما را می گشتند ... شکراله گفت باید برویم محله عرب نشین یعنی ان طرف کارون. رضایت داده شد و عصر راهی آن خرابات آباد یا آبادی خراب شدیم که در و دیوارش همه از باران گلوله ها مشبک شده بود و جا به جا رشتههای دلمه خون این گوشه و آن گوشه. وارد مسجد شدیم محل تحصن یک مشت ایرانی بود که به زبان محلی خود حرف می زدنند. جاشوها، بلم رانها، موزرها، رانندکان تاکسی و عمله جات بیکار ، کاسبهای دوره گرد دست خالی همه دشداشههای ژنده و پاره بر تن ها و همه آغشته به خشم و عصیان... بعد به دیدار زخمی ها رفتیم در یک بیمارستان درب و داغون. همه نالان و خونین مالیده، لمیده بر ملافههای خونین. سی و چند نفر بودند...(1)
پنج روز بعد از این کشتار، داغداران شامل مادران، پدرها، مادربزرگها و پدر بزرگها و خویشاوندان قربانیان، سیاه پوشان به همراه مردم خشمگین خرمشهر در اعتراص به کشتارها خواهان رسیدگی به این جنایت خونین بودند. برخی از ته دل فریاد میزدنند "یسقط مدنی"( مرگ بر"مدنی")
برای من که آنجا شاهد بودم تصویری از "جویدر" کارگر کارخانه شیر پاستوریزه حفار شرقی آبادان را در میان جمعیت معترض می دیدم که میخواند:
"وحنه علینه المثال ولل یحبنه الخیر اله اگلاید ذهب وحنه عندالرجال ترگص علی مشانگ من اجل عزت شعب"
" ما نمونه هستیم وآنکس که خوبی ما را می خواهد ، همچون گردنبندی طلا دوستش می داریم. ما مردمانی داریم که برای عزت مردم بر چوبههای در رقصیدند...(2)
20 اپریل 2011
------------------
پانویس:
۱- دکتر غلامحسین ساعدی – کتاب آزادی دفتر دوم بهمن 1364 ص59
۲- به عاریه از داستان"کره در جیب"- صمد طاهری
حتی یک سال پیش و بعد از سرکوب جنبش اعتراضی سبز به دشواری میشد تصور کرد که روزی دو بخش اقتدارگرایان یعنی روحانیت و طرفداران آنها از یک سو و نظامیان و نظامیگرایان از سوی دیگر یکدیگر را فتنهگر خطاب کنند.
اما اکنون طرفداران دولت نسبت به زد و خوردهای خونین میان این دو جناح هشدار داده و وعده میدهند که کاخهای طرف مقابل به زودی فرو میریزد. (دولت یار، ۳۰ فروردین ۱۳۹۰) منتقدان دولت نیز دولت را فاسد (احمد توکلی)، لیبرال (علی مطهری)، دیکتاتور (علی لاریجانی) و تحت سلطهٔ نفوذیهای دشمن و منحرفان (حسین شریعتمداری) معرفی میکنند. نزاع بر سر چیست و چرا بالا گرفته است؟ دو طرف اصلی این نزاع از حیث نهادی کدامند؟
فتنهای بزرگتر
نظامیگرایان و روحانیتگرایان در شرایط پیش از انتخابات مجلس نهم از فتنهای خونین و سنگینتر از اعتراضات سال ۱۳۸۸ سخن میگویند. طرفداران دولت این فتنهگری را نوعی کودتا علیه دولت دانسته و آن را به مخالفان روحانیتگرای خود نسبت میدهند: «آن چه باعث شده طرح کودتا علیه دولت احمدینژاد به تاخیر بیفتد محبوبیت وی در میان عموم مردم است. گفته میشود گروههای مختلف با تشکیل کارگروههای خاص به دنبال بیاعتبار کردن احمدینژاد در میان طرفداران خاصش و ایجاد جبههای متحد از مخالفین وی هستند.... مخالفانی که به زودی حرکت دولت را فلج خواهند کرد. با توجه به روحیه خاص احمدینژاد احتمال دارد به زودی کشور صحنه یک رویارویی حیرتآور شود، معرکهای که فتنه ۸۸ در برابر آن همچون بازی بچگانه خواهد بود.» (در مسیر انتحار، دولت یار، ۳۰ فروردین ۱۳۹۰)
در مقابل، روحانیون و طرفداران آنها نیز از نفوذ فراماسونها به دولت و فتنهٔ سهمگین آنها سخن گفتهاند. حتی مصباح یزدی که پیش از این از حامیان دولت احمدینژاد بود به این جمع پیوسته است: «جای تعجب نیست اگر برخی از یاران امام روزی علیه اسلام و انقلاب به پا خیزند (همان گونه که سران فتنه گذشته این چنین کردند)، و جای تعجب نخواهد بود اگر برخی از کسانی که امروز دم از رهبری میزنند و از یاران رهبری هستند، فردا فتنه بزرگتری را به وجود آورند... خطری که من احساس میکنم شدیدترین خطری است که تاکنون اسلام را تهدید کرده است و آن هم از سوی نفوذیهایی است که در بین خودیها در حال رشد هستند.» (مصباح یزدی، الف، ۲۴ فروردین ۱۳۹۰)
صفوف از هم جدا میشوند
تبلیغاتچیهای کارکشتهای مثل محمدتقی مصباح یزدی، احمد علمالهدی، منصور ارضی و حسین حدادیان دریافتهاند که این نزاع از کجا سرچشمه گرفته و تا کجا میتواند ادامه پیدا کند. آنها متوجه شدهاند که پس از حذف جناح اصلاحطلبان نوبت به روحانیت حاکم و فرزندانشان در دو دههٔ حکومت خامنهای رسیده است و به سرعت جبههٔ خود را در مقابل کسانی که میخواهند روحانیت را دستنشاندهٔ نظامیان کنند روشن ساختهاند. آنها تا حد بر زمین زدن هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری با این جبهه همراهی داشتند، اما نوبت که به محمد یزدی و مهدوی کنی و دیگر اعضای جامعه روحانیت مبارز تهران و جامعهٔ مدرسین برسد بدین معنی است که نفرات بعدی خود آنها و همراهانشان خواهند بود.
مصباح پیش از بسیاری از روحانیون به این خطر در شرایط امروز و پس از حذف هزاران تن از مقامات دوران هاشمی رفسنجانی و خاتمی اشاره میکند: «حتی در بین مسئولان نیز کسانی که واقعا ولایت فقیه را شناخته و بدان اعتقاد دارند کماند و حتی عدهای معتقدند این که یک روحانی آن هم به حکم دین در رأس مسائل کشور قرار بگیرد، امری اشتباه است... چگونه کسی که در عمرش با عالمی ارتباط نداشته و علاوه بر آن هر روز ضربهای به اسلام میزند، میتواند برای اسلام مفید باشد، و معلوم نیست چه شده که برخی نیز به آنها دل بستهاند.» (مصباح یزدی، الف، ۲۴ فروردین ۱۳۹۰(
گروهی از این هم فراتر رفته و همراهان بیاعتقاد به روحانیت را یاغی و سرکش میخوانند: «مشایی بَیّن الغَی و فردی است که انحرافش علنی شده.» (جهان نیوز، ۳۰ فروردین ۱۳۹۰) تیم احمدینژاد با تمسک به هاله نور، موعودگرایی و سپس طرح مکتب ایرانی که آنها را از روحانیت بینیاز میکند باید انتظار این برخوردها را میکشیدهاند. 
نفرات دسته دو تیم روحانیت یعنی محمدرضا باهنر، علی مطهری، لاریجانیها و دیگر «آقازادهها» که منافع خود را در برابر لباسشخصیهای خودپرورده در خطر میبینند با همهٔ قوا تلاش دارند در زیر عبای روحانیت جای گرفته و احمدینژاد و دوستان نظامی- امنیتیاش را متوقف کنند.
امتیازات آری، اما نه برای آنها
مشکل نظامیان حامی احمدینژاد تنها رفسنجانی و ناطق نوری نبود. آنها با همهٔ «آقا»ها و «آقازاده»ها مشکل داشته و دارند و نمیتوانند امتیازات و فخرفروشیها و مدعیات اصالتتبار حاکمان روحانی و اعضای خانواده آنان در سه دهه گذشته را بپذیرند (مثل نامهٔ صادق خرازی به منوچهر متکی که تصدی وزارت خارجه را شان افراد دارای اصالتتبار میداند: آفتاب، ۱۳ فروردین ۱۳۹۰). از همین جهت است که کسانی مثل علی مطهری را «آقازادهٔ ناخلف» نام میگذارند.
این نزاع هنوز مستقیما به سمت علی خامنهای و روحانیون خاص درگاه وی مثل جنتی نشانه نرفته است، به دو دلیل: اول آن دستگاه تبلیغاتی حکومتی برنامهای خاص برای مبرا کردن خامنهای از فساد و امتیازات طبقهٔ ممتازهٔ روحانی دنبال کرده و هر گونه انتقاد از خامنهای را نیز بهشدت مجازات کرده است؛ و دوم آن که فرماندهان سپاه برای مقابله با روحانیون اشرافیتزده در این مرحله هنوز به خامنهای به عنوان ولی فقیه نیاز دارند.
تضعیف همراهان روحانی خامنهای و به حاشیه راندن آنها راه را برای برخورد با خامنهای و خانوادهاش نیز همانند دیگر خانوادههای حاکم در ایران (مثل خانوادهٔ خمینی یا رفسنجانی) فراهم خواهد کرد.
بسیجیان در برابر روحانیت
بسیجیان و پاسدارانی که در دههٔ شصت به امامان جمعه و جماعت اقتدا میکردند خود را از حیث ایدئولوژیک دنبالهروی روحانیت میدیدند. اما سه دهه فساد و ادعای اصالتتبار و خویشاوندسالاری و اشرافیگری و امتیازخواهی و رانتخواری موجب شده است که اقتداکنندگان نسل تازه علیه روحانیون بشورند و خود را در موضعی فراتر از حیث اخلاقی و استحقاق قدرت ببینند.
هاشمی رفسنجانی که خود یکی از هدفهای حملهٔ این نسل است از این موضوع گلایه میکند: «یکی از مسئولان مرکز رسیدگی به امور مساجد به من گفت از ده پروندهای که برای ما میآید، هشت پرونده مربوط به نیروهایی است که در مساجد هستند. یا امام جماعت از آنها شکایت میکند یا آنها اتهاماتی به امام جماعت میزنند و ما رسیدگی میکنیم.» (هاشمی رفسنجانی در آخرین ملاقات با خبرگان، تابناک، ۳۰ فروردین ۱۳۹۰(
«افراطیها» در زبان هاشمی همان پاسداران و بسیجیانی هستند که حکومت برای دوام خود و سرکوب مخالفان به آنها اتکا دارد، اما دیگر زیر بار تقدس ریشسفیدان و شیوخ رانتخوار نمیروند: «با خیلی از علما و ائمه جمعه و جماعات ملاقات دارم که میآیند و درد دل میکنند. کمتر امام جماعت یا جمعهای آمده که از افراد افراطی گله نکند که معمولاً جایی هم در مساجد دارند. میگویند توقع دارند ما آن چه را که خودشان میفهمند و میخواهند، بگوییم و اگر چیزی را نپسندند، فوری عکسالعمل نشان میدهند و اهانت میکنند.» (هاشمی رفسنجانی در آخرین ملاقات با خبرگان، تابناک، ۳۰ فروردین ۱۳۹۰)
گرد و غبارها فرو ننشسته است
پس از گذشت دو سال از زلزلهٔ خرداد ۱۳۸۸ در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی، هنوز نیروهای جایگزین و سرکوبگر احساس ثبات نمیکنند. هر دو طرف نزاع کشور را به شدت بیثبات تصور میکنند. حامیان دولت این تصور را به سنتگرایان و طرفداران روحانیت نسبت میدهند: «طبق برخی شواهد و قرائن تحلیلهای گروههای خاص نشان داده که دولت در سال جاری با مشکلات عدیده اقتصادی مواجه شده و قطعا اعتراضات مردمی کشور را فرا خواهد گرفت.» (دولتِ یار، ۳۰ فروردین ۱۳۹۰) اما هر دو طرف به گونهای رفتار میکنند که گویی این بیثباتی را فرض گرفتهاند.
یک طرف بیم دارد که «لاتها و شعبان بیمخهای» طرف مقابل به سمت مراکز تحت قدرت خود (مثل خیابان پاستور که دفتر رئیس دولت در آن واقع است) حرکت داده شوند (دولت یار، ۳۰ فروردین ۱۳۹۰) و طرف دیگر از نفوذیهای طرف دیگر در دستگاه حکومتی نگران است: «متاسفانه با به کارگیری باند منحرف و نفوذی مورد اشاره [مشایی و همراهان]، این بیتوجهی [رئیس جمهور به رای مردم] چه بخواهند و چه نخواهند... صورت پذیرفته است.» (حسین شریعتمداری، کیهان، ۳۰ فروردین ۱۳۹۰)
نزاع نظامیان و روحانیان تازه آشکارتر شده و با نزدیک شدن به انتخابات مجلس شدت خواهد یافت. این دو منابعی متفاوت از قدرت را در دست دارند، اما نظامی برای تقسیم بدون تنش و قاعدهمند این منابع موجود نیست. در فقدان قواعد مورد توافق، این نزاع ممکن است شکل خونین نیز پیدا کند. تا هنگامی که چنین قواعدی شکل نگیرد نمیتوان با یکپارچه اندیشی، اختلافات درون جناحهای حاکم را به دعوای زرگری تقلیل داد و آنها را جدی نگرفت.
درحالیکه اختلاف میان حامیان دولت محمود احمدینژاد از یک سو و طرفداران علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی بر سر برکناری حیدر مصلحی وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی در دو روز گذشته، اخبار داخل ایران را تحتالشعاع قرار داده بود، صبح امروز و به دنبال نامهی ۲۱۶ نمایندهی مجلس شورای اسلامی به احمدینژاد مبنی بر به رسمیت شناختن مصلحی به عنوان وزیر اطلاعات، رهبر جمهوری اسلامی نیز آشکارا وارد صحنه شد و در نامهای که مستقیما خطاب به مصلحی نوشت، حمایت خود را از وی در مقابل احمدینژاد اعلام کرد. خامنهای در نامه خود که امروز چهارشنبه (۳۱ فروردین) خطاب به حیدر مصلحی و نه به محمود احمدینژاد نوشته شده از او خواسته تا «بیش از پیش در انجام ماموریتهای مهم داخلی و خارجی وزارت اطلاعات اهتمام به خرج دهد.»
پیش از انتشار این نامهی رهبر جمهوری اسلامی، سایت «دولتیار» که دیدگاههای هواداران دولت را منعکس میکند، سهشنبه شب در خبری که ساعاتی بعد از روی این سایت برداشته شد، به نقل از یک «منبع آگاه» در دولت نوشت: «دکتر احمدینژاد ساعتی پیش با اشاره به جلسه بسیار خوبی که در محضر رهبر انقلاب اسلامی داشتهاند و دلایل خود را در خصوص پذیرش استعفای جناب آقای مصلحی، وزیر محترم اطلاعات، بیان کردهاند اعلام داشت که ایشان دیگر وزیر اطلاعات نیست.»
این پایگاه اینترنتی گفته که وزیر اطلاعات در جلسه روز چهارشنبه هیئت دولت حضور نخواهد داشت و «بر این اساس، رییسجمهور هماکنون شخصا سرپرستی وزارت اطلاعات را بر عهده دارد.»
اختلاف میان رهبر جمهوری اسلامی و محمود احمدینژاد بر سر ادامهی کار وزیر اطلاعات پس از آن آشکار شد که یکشنبهشب (۲۸ فروردین) خبرگزاریها و وبسایتهای خبری رسمی و نیمهرسمی جمهوری اسلامی به نقل از پایگاه اطلاعرسانی ریاستجمهوری از قبول استعفای حیدر مصلحی وزیر اطلاعات از سوی محمود احمدینژاد خبر دادند، اما خبرگزاری حکومتی فارس نزدیک به سپاه، ساعتی بعد آشکار کرد که علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی با این استعفا مخالفت کرده و مصلحی در وزارت اطلاعات ماندنی شده است.
امری که با واکنش خبرگزاری دولت، ایرنا و سایر پایگاههای خبری حامی دولت مواجه شد به طوریکه نه تنها ایرنا و علیاکبر جوانفکر سرپرست آن، خبر مخالفت رهبر جمهوری اسلامی با کنار رفتن مصلحی را «ادعای خبرگزاری فارس» خواندند که پایگاه خبری ریاستجمهوری نیز پس از گذشت سه روز همچنان خبر پذیرش استعفای وزیر اطلاعات از سوی احمدینژاد را بر روی وبسایت خود قرار داده و هیچ اشارهای به ابقای او با دستور مستقیم خامنهای نکرده است.
به دنبال بالا گرفتن این اختلافات، سایتهای اصولگرای منتقد دولت، مخالفت احمدینژاد با برکناری معاونت هماهنگی وزارت اطلاعات از سوی مصلحی را که پیش از این با فشار اسفندیار رحیممشایی مرد پرنفوذ دولت، به این سمت منصوب شده بود دلیل اصلی برکناری وزیر اطلاعات از سوی احمدینژاد عنوان کردند.
خبری که هرچند از سوی حامیان دولت تکذیب نشد و با توجه به انتقادهای روز یکشنبهی رحیممشایی از ضعف اطلاعاتی وزارت اطلاعات در خصوص تحولات در کشورهای عربی منطقه قابل باور به نظر میرسید، اما انتشار گزارشی در یک سایت دیگر حامی تیم مشایی-احمدینژاد به نام «باکریآنلاین»، جزئیات دیگری از اختلافات موجود میان حامیان خامنهای در سپاه و این تیم را فاش نمود.
باکری آنلاین که سهشنبهشب از دسترس خارج شد، در گزارش خود با اشاره به دخالتهای اطلاعات سپاه در امور وزارت اطلاعات، نوشته بود که حسین طائب رئیس سازمان اطلاعات سپاه سرحلقه امنیتی «باند امنیتی-افتصادی» علیه دولت در داخل و خارج از وزارت اطلاعات است.
این سایت همچنین خاطرنشان کرده بود که حیدر مصلحی که «اکثر دوران مدیریتی خود را در سپاه گذرانده» به بدنه وزارت اطلاعات اطمینان ندارد و «نیروهای ناکارآمد سپاه» را در وزارت اطلاعات بهکار گرفته است.
به نوشتهی این سایت، مصلحی «در پی جلسات سازمان یافته با اعضای یک باند امنیتی-اقتصادی به دنبال اجرای خواستههای این جریان در وزارت اطلاعات بوده که متأسفانه عزل برخی از معاونین وزارتخانه که از نیروهای باسابقه و قدیمی وزارت اطلاعات بودهاند، در این راستا بوده است.»
مجموع این جنجالهای رسانهای میان دو جناح اصولگرا کار را به آنجا کشاند که صبح روز چهارشنبه، ۲۱۶ نماینده مجلس بیانیهای را امضاء کردند که در آن گفته شده است: «از نظر مجلس آقای مصلحی همچنان وزیر است و انتظار میرود رییسجمهور در تبعیت از رهبر انقلاب با موضعگیری صریح در حمایت از وزیر اطلاعات به سوءاستفاده دشمنان پاسخ دهد.»
در این نامه با لحنی متفاوت خطاب به رییسجمهور اسلامی آمده است: «جناب دکتر احمدینژاد برادر ارجمند! تغییر وزیر اطلاعات که در طول مدت وظایفش به خوبی عمل کرده در وضعیت حساس کنونی به هیچوجه به مصلحت کشور نیست.»
-- بامدادخبر
نویسندگان: بنوا فوسون (Benoit Faucon) و سامر سد (Summer Said) /
برگردان از انگلیسی: کامیار توانمند
پس از افزايش قيمت های نفت در پی ناآرامی های مردمی، کشورهای عضو سازمان صادرکنندگان نفت، اوپک حالا ديگر خواستار قيمت بيشتر و بالاتر نفت هستند و آن را بشکه ای حدود ۹۵ دلار می خواهند چرا که برای بودجه آن ها مناسب تر است. پيشتر قيمت حدود ۷۰ تا ۷۵ دلار برای هر بشکه مورد بحث بود که عربستان موافق آن بود.
با توجه به ادامه موج دموکراسی خواهی در شمال آفريقا، کشورهای عضو اوپک با موقعيت حساسی برای تعادل قيمت نفت روبرو هستند. از يک سو مسئله بهار اعراب است و جنبش دموکراسی خواهی در شمال آفريقا و خاورميانه که کمک می کند اقتصاد بهتری ايجاد شود و صلح و ثبات شکل گيرد. اما هزينه اين تغيير موازنه سياسی روی قيمت نفت اثر گذاشته و آن را بالا برده که ممکن است بازار مصرف در غرب را با مشکل روبرو کند.
چند روز پيش، عربستان سعودی که از حاميان حفظ قيمت واقعی نفت است به شکل غيرقابل پيش بينی به ايران پيوسته و اعلام کرد که همين الان هم نفت زيادی در بازار است که می تواند قيمت نفت را پايين بياورد. اين موضع باعث شد عربستان سعودی و ايران که خيلی هم در يک زمينه ائتلافی قرار ندارند، همسو و به شکلی متحد شوند. عبدالله سالم البدری، دبيرکل اوپک روز دوشنبه گفت هک بازار به اندازه کافی نفت دارد و دليلی برای توليد بيشتر نيست.
تحليلگران و کارشناسان البته می گويند سران عضو اوپک هزينه های خود برای کارزايی را افزايش داده اند و از اين رو شايد تمايلی برای اين کار (پايين آوردن قيمت نفت) نداشته باشند. نيل اتکينسون، مدير شرکت مشاوره امور انرژی «ديتا مانيتور» می گويد: «با توجه به ناآرامی های خاورميانه، وضعيت عوض شده است. سياست عربستان سعودی برای توزيع ثروت باعث می شود هم پول بيشتر نياز باشد هم اين که بهای نفت بالا بماند.»
عربستان سعودی که از کشورهای اصلی صادرات نفت خام است در دو ماه گذشته حدود ۱۲۹ ميليارد دلار هزينه کرده که برای توليد بخش خصوصی و افزايش حقوق و مزايای کارمندان دولت بوده است.
اين اقدام در حالی است که با شروع بهار اعراب (ناآرامی های مردمی به سمت دموکراسی) برخی دولت ها مانند الجزاير و ايران، هزينه های خود را بالا برده و به پول نفت و افزايش بهای آن نياز دارند.
اعضای اوپک برای تهيه بودجه خود به فروش سوخت فسيلی به شدت وابسته هستند. ايران بيش از ۸۰ درصد، عربستان سعودی حدود ۸۵ درصد و الجزاير حدود ۹۸ درصد بودجه خود را از محل فروش نفت تامين می کنند.
به گزارش انستيتو معاملات بين المللی در واشينگتن، عربستان سعودی برای حفظ بودجه خود به قيمت نفت ۶۸ دلار برای هر بشکه رد سال ۲۰۱۰ نياز داشت ولی اين نياز در سال جاری به ۸۸ دلار رسيده و در سال ۲۰۱۵ بايد به ۱۱۰ دلار برای هر بشکه برسد.
شرکت سرمايه گذاری مريل لينچ اما آمار را بالاتر تخمين زده و گفته امسال بهای نفت بالاتر از هميشه و حدود ۹۵ دلار در هر بشکه باقی خواهد ماند. مقامات رسمی مالی عربستان سعودی در مورد اين گزارش حاضر به واکنش نشدند.
اما بالا رفتن هزينه های دولتی و بودجه باعث می شود به همان اندازه امکان مانور هم محدود شود. به گزارش داو جونز، بهای نفت در سال آمريکا برای هر بشکه ۱۰۱ دلار در سال جاری و برای سال آينده حدود ۹۶ دلار خواهد بود.
کشورهای دارای مواضع تند و مقابله جويانه مانند ايران و ونزوئلا خواهان قيمت يکصد دلار برای هر بشکه هستند و با افزايش توليد نفت و در نتيجه کاهش قيمت، مخالفت می کنند.
اما عربستان سعودی در برابر نظر معتدلی داشت و تا همين اواخر خواهان حفظ قيمت نفت در حدود ۷۰ تا ۸۰ دلار در هر بشکه بود. اما پس از وضعيت نظامی در ليبی، اوضاع عوض شد.
يکشنبه همين هفته بود که علی النعيمی، وزير نفت عربستان سعودی گفت که توليد را به ۸۰۰ هزار بشکه در روز رسانده است. وی حاضر نشد درباره افزايش توليد موضع بگيرد آن هم در حالی که قيمت نفت در حال حاضر دو برابر بهايی است که آنها پيشتر از آن حمايت می کردند.
علی عيسوی، از مشاوران شرکت سرمايه گذاری نفت و گاز عرب ماه گذشته در مطلبی نوشته بود: «بايد به امور دخل و خرج و هزينه های کشورهای عضو اوپک هم توجه کنيم. همين مسئله است که توليد و قيمت نفت را مشخص می کند و بر آن تاثير می گذارد.» اين شرکت سرمايه گذاری نفتی مستقر در عربستان سعودی، از بيشترکشورهای عربی عضو اوپک تشکيل شده است.
شرکت مشاوره امور انرژی پی اف سی در واشينگتن هفته پيش گفته بود که مشکل بودجه و افزايش رقم مخارج دولت اثر خود را در تمامی کشورهای عضو شورای همکاری خليج فارس و آمريکا لاتين و کشورهای آفريقايی نزديک به اعضای اوپا نشان می دهد.
بيشتر مقامات اوپک معتقد هستند اين سازمان کار زيادی در مورد تعادل بهای فروش نفت خام نمی تواند بکند چرا که بازار نفت متاثر از حدس ها و گمانه زنی ها در مورد انتقال نفت و مشکلات ممکن بر سر آن است.
آقای البدری از اوپک روز دوشنبه گفت که اين سازمان هيچ نيازی در بالا بردن توليد ندارد چرا که همين قدر هم خريدار کافی در بازار نيست.
اما تلاش اوپک برای کشورهايی که بودجه مصرفی خود را افزايش داده اند، در طولانی مدت و مسئله منافع ملی خواهد بود.
نابو تاناکا، دبيرکل آژانس بين المللی انرژی می گويد در کوتاه مدت اين انتظار می رود که با شروع فصل تابستان و بالارفتن کار پالايشگاه ها، تقاضای خريد هم بالا رود. اما در همين حال هم آژانس بين المللی انرژی و هم اوپک بر اين مسئله توافق دارند که بالارفتن بهای نفت، به رشد مصرف آسيب رسانده است.
*وال استريت جورنال
-- ایران در جهان
هنوز دو سال از سخنرانی رهبر نظام سیاسیایران در 29 خرداد سال 1388 و نزدیکتر دانستن محمود احمدی نژاد به عقاید و نظرات خودش در نمازجمعه، نگذشته است که جنگی تمام عیار میان این دو در گرفته است. جنگی که بر سر قدرت است و باقی ماندن بر اریکه حکومت به هر قیمتی!
نظریه پردازان خشونت
۲۱ مرداد ماه سال 1388 را کمتر کسی به خاطر دارد. آن روز که احمدی نژاد توسط مصباح یزدی (که رهبرایران را «بالاتر از سید خراسانی" می داند) «خدا» شد. در آن روز گرم و داغ که داغی آسفالت خیابانهای تهران بوی خون می داد، مصباح یزدی در جمع گروهی از هنرمندان بسیجی در موسسه آموزشی امام خمینی در قم اینگونه استدلال کرد که: «وقتی رییس جمهوری از جانب رهبری نصب و تایید میشود به عامل او تبدیل شده و ازاین پرتو نور بر او نیز تابیده میشود و لذا وقتی ریاست جمهوری حکم ولی فقیه را دریافت کرد، اطاعت از او نیز چون اطاعت از خداست.»
حالا اما ظاهرن عمر اطاعت از این «خدا» به پایان رسیده است که نظریه پردازان خشونت اینک در بلندگوهای خود فریاد وااسلاما سردادهاند و بی پروا تمام آن قدسی نمائیها را از خاطر بردهاند و بر سر منابر می گویند: «اوضاع بدتر ازاین هم خواهد شد! »
و همانها که «اطاعت از احمدی نژاد را اطاعت از خدا» می دانستند، حالا که فهمیدهاند این مار در آستین پرورش یافته، قصد مصادره مصدر آنان را هم کرده به تقلا افتادهاند که «خطری که من احساس میکنم شدیدترین خطری است که تاکنون اسلام را تهدید کرده است! »
پدر معنوی کودتاگران و چکمه پوشان استبداد حالا زبان به گلایه گشوده که: « امروزه در درون جامعه ما تشکیلاتی فراماسونری در حال شکل گرفتن است، و همانطور که در دوران مشروطه، فراماسونری با شعار قرآن و اسلام پیش آمد، امروز نیز فراماسونری با شعارهای انقلاب و اسلام جلوه میکند. »
مصباح یزدی، ایت الله خامنهای را نماینده خداوند بر روی زمین خاکی می داند و دربارهاش می گوید: «اعتقادی که من به مقام معظم رهبری دارم خیلی بالاتر از آن سید خراسانی است که در روایات آمده است.» این روحانی 77 ساله که بارها برای رهبر جمهوری اسلامی، شأنی بالاتر از مردم و حق رای و انتخاب آنها قائل بوده است، در حالی این روزها دم از فتنه بزرگتر می زند که خود از حامیان و بانیان به قدرت رسیدن محمود احمدی نژاد و تقلب گسترده انتخاباتی در سال 1388 بوده است.
او البته یادش رفته است که چطور با به میان کشیدن پای امام زمان و بازی با اعتقادات مردم، زمینه را برای پیروزی محمود احمدی نژاد در خرداد ماه سال 1384 و سپس کودتای انتخاباتی 1388 فراهم کردند. کسی هم نیست که از او بپرسد: مگر شما نبودید که درباره انتصاب رئیس دولت کودتا گفتهاید: " [این] انتخابات مشحون به کرامات و معجزات بود… عنایت حضرت ولیعصر یار ملتایران بود که چنین موفقیتی دست یافت و تلقی مااین است که این نفحه الهی که دراین زمان در جامعه ما دمیده شد و آثارش در علاقه بیشتر مردم به دین واندیشههای اسلامی ظهور یافته، مرتبهای از مراتب چیزی است که در زمان پیامبر اسلام تحقق پیدا کرد و انشاءالله اثر کاملش در زمان ظهور حضرت ولیعصر تحقق خواهد یافت…؟»
و این مصباح یزدی که اینک احمدی نژاد و یارانش را فتنه بزرگتر می داند، همان کسی است که در سال 1384 برای فریفتن مردم در وصف احمدی نژاد و ضرورت رای دادن به او گفته بود: «خانمی را سراغ دارم که برای پیروزی آقای احمدینژاد نذر کرده 40 زیارت عاشورا، 40 زیارت جامه کبیره، 40 زیارت آلیاسین و 14 ختم قرآن کریم بخواند. چند نفر از خانمها 140 هزار صلوات نذر کردند و چقدر تضرعات، گریهها، زاریها و توسلات عجیب و غریب تااینکه یک کسی پیروز شود… دیشب یکی از دوستان حاضر در جلسه نقل کرد؛ قبل از برگزاری مرحله اول انتخابات به محضر یکی از علمای اهواز رسیدم. ایشان گفت: نگران نباشید، احمدینژاد رئیسجمهور میشود. ایشان گفته بود که شخصی شب بیستوسوم ماه رمضان در حال احیا، پیش از نیمه شب به خواب میرود. در خواب به او ندا میشود که بلند شو برای احمدینژاد دعا کن، وجود مقدس ولیعصر دارند برای احمدینژاد دعا میکنند. میگویند من حتی اسم احمدینژاد را نشنیده بودم و اصلا او را نمیشناختم. خودایشان [محمود احمدینژاد] نیز در تاریخ دهم دی ماه قاطعانه گفته بود که من رئیسجمهور خواهم شد.» (گفتمان مصباح- ص 883 – 882)
نماینده خدا و اشتباهات مکرر
در دهمین روز از فروردین ماه سال جاری، آیتالله عبدالنبی نمازی، امام جمعه موقت کاشان گفته است: «امروز در دنیا تنها رهبری که شایستگی رهبری بر جامعه بشری را دارد، ولی فقیه است و نمونه آن در هیچ جا وجود ندارد.» او سپس ادامه داده است: «در زمان غیبت که بشریت دسترسی مستقیم به وجود مبارک امام عصر ندارد تنها رهبری شایسته ولایت مطلقه فقیه است! »
اینگونه تملق گویی ها که به نظر بسیاری از کارشناسان سیاسی از نشانه های فروپاشی و اضمحلال اعتبار و مشروعیت رهبر جمهوری اسلامی در نزد مردم و هواداران اوست، البته باعث شده تا دست کم خود وی بهاین حرفها باور بیاورد.
چنانکه در بیست و هفتمین روز از بهمن ماه سال گذشته در دیداری که در منزل مصباح یزدی با وی داشته است به او می گوید: «این را الحمدلله من میدانم و خداوند متعال نگذاشته من اشتباه کنم.»
او که در واکنش به «بلند شدن گریه زنان و اهل خانه» مصباح یزدی به هنگام ورودش به خانه این استاد حوزه علمیه قم، این اظهارات را بیان کرده و افزوده که «محبتها» به وی، «لطف الهی» در حقش زیاد است و " توقع ما ازاین مجموعه محترم و عزیز این است که دعا کنند تا منشا این محبتها که توجه به خدا و پیمودن راه خداست در ما استمرار پیدا کند و باقی بماند.»
رهبر نظام جمهوری اسلامی اگرچه دراین روزها که «جهاد اقتصادی»اش خوانده است، سخنی از اشتباهات مکررش درایام 22 سال رهبری اش بر نظام سیاسیایران سخن نخواهد گفت، اما مطمئناً ماجرای حیدر مصلحی و جشن نوروز و دعوت از پادشاه اردن توسط احمدی نژاد او را بیشتر از هر کس دیگری متوجه اشتباه کلیدیاش در غائله خرداد 1388 و آن کودتای بزرگ خواهد کرد. اشتباه گزافی که قتل و کشتار جوانان بی گناه این سرزمین تنها نمونه کوچکی از عظمت و بزرگی آن است. اشتباه گزافی که مستقیماً در اثر اشتباهات مکرر وی بر مردم ایران تحمیل شده است و مسئولیت همه هزینه های آن بر گردن او و چاکران آستانش همچون مصباح یزدی است.
-- ندای سبز آزادی
نظریه فمینیستی سعی دارد، جهان را با نگرش زنانه و از دیدگاه زنان ببیند و از این رو با افشای مصادیق نابرابری و ستم جنسیتی، زندگی بهتری را برای زنان به ارمغان آورد. وجه مشخصه فمینیسم این است که فرودست بودن زنان را قابل چون و چرا و مخالفت می داند. این مخالفت مستلزم بررسیِ انتقادیِ موقعیت کنونی و گذشته زنان، و چالش با ایدئولوژی های مردسالارانه ی حاکم است که فرودستی زنان را طبیعی و همگانی، و بنابراین اجتناب ناپذیر جلوه می دهند؛ یعنی چالش با دانشی که جهانشمول معرفی می شود و اثبات این نکته که دانش موجود از چشم اندازی مردانه به جهان می نگرد.(آبوت1381:31)
در حوزه نقد ادبی نیز فمینیست ها نگاه خاص خود را دارند و به ادبیات که پدیده ای اجتماعی است از دریچه چشم زنان می نگرند و جایگاه زنان را در این حوزه مورد بررسی قرار می دهند. به این ترتیب نقد ادبی فمینیستی به دنبال جایگاه زنان در ادبیات است. فمینیست ها اعتقاد دارند که زن چه به عنوان مخاطب و چه به عنوان نویسنده همواره در حاشیه قرار داشته و نادیده گرفته شده است. پس نقد ادبی فمینیستی واکنشی اعتراضی به وضعیت و موقعیت فرودست زنان در ادبیات است. زن در ادبیات که امری مردانه و در انحصار مردان است یا نادیده گرفته می شود یا آن طور تصویر می شود که دلخواه و مورد انتظار مردان است. ادبیات تمایل دارد زنان را به گونه ای تصویر کند که متناسب با تفکر مردسالار حاکم بر جوامع بشری است. تصویری که ادبیات از زنان ارایه می دهد تصویری کلیشه شده و ثابت است که زنان را در قالب های از پیش تعیین شده قرار می دهد و به این ترتیب به استمرار فرودستی زنان می انجامد.
در کتاب راهنمای نظریۀ ادبی معاصر آمده است، به رغم پیشرفت های دموکراتیک، زنان همچنان زیر فشار نظامی قرار دارند که بر کلیشه کردن نقش جنسی استوار است و از نخستین سالهای زندگی در معرض آن قرار می گیرند.(سلدن،ویدوسون1384: 266) جامعه پذیری جنسیتی[i] تحت تاثیر عوامل گوناگونی قرار دارد. بازنمایی زنان در آثار و نوشته های ادبی از آن رو اهمیت دارد که ادبیات یکی از راهها و ابزارهای مؤثر بر جامعه پذیری است و جامعه پذیری نقش های جنسیتی نیز ممکن به واسطه ی ادبیات ، صورت گیرد. بنابراین فمینیست ها توقع دارند ادبیات نقشی متفاوت از یک ابزار نهادینه کردن سلطه جنسیتی مردانه داشته باشد. و همان طور که بکری تمیزی در مقاله تاریخچه نقد ادبی فمینیستی می نویسد، ادبیات باید این قدرت را داشته باشد که تجربیات زنان را با همه ی تنوع آن منعکس کند.ادبیات باید قادر باشد تجارب زنان را در جهت انسانی و برابری سیستم ارزشی فرهنگی به پیش برد. ادبیات باید این توان را داشته باشد فرهنگی را که از نظر تاریخی در خدمت منافع مردانه بوده است، از اقتدارطلبی بیرون آورده و به آن خصلت دموکراتیک بدهد. ادبیات باید اجازه ی تجربه ی شخصی و صادقانه را بدهد حتا اگر مخالف با استانداردهای موجود بوده و با فرهنگ زمان بیگانه باشد. (تمیزی1379: 46)
یکی از اهداف نقد ادبی فمینستی، شناخت کلیشه های جنسیتی در آثار ادبی است. کلیشه یا تصورات قالبی جنسیتی ، مجموعه سازمان یافته ای از باورها درباره مردان و زنان است. کلیشه چیزی است که بدون هیچ گونه تغییر تکرار می گردد، با الگویی ثابت و عام انطباق دارد و از تشخیص خصوصیات فردی عاجز است. کلیشه های جنسیتی تصویر ذهنی یکنواخت و قالب بندی شده ای از رفتارهای خاص مربوط به زنان و مردان را بدون آنکه مورد بررسی و آزمون قرار گرفته باشند، ارائه می دهد. بر اساس کلیشه های جنسیتی، زنان و مردان در جامعه دارای ویژگی های خاص ، رفتار خاص و حالات روانی خاص هستند و در نهایت، قابلیت انجام وظایف و کارهایی را دارند که به صورت معمول با یکدیگر متفاوت اند.(اعزازی1380: 45) به این ترتیب کلیشه های جنسیتی هم شامل صفات و خصوصیات شخصیتی است و هم نقش های جنسیتی را در خانه، محل کار و نیز نقش های اجتماعی سیاسی را در بر می گیرد.
آندره میشل در کتاب خود «پیکار با تبعیض جنسی» با بررسی پژوهش هایی که در سطوح بین المللی و برای یونسکو صورت پذیرفته است، نمونه هایی از تصورات قالبی مشترک در سطح دنیا درباره زنان و مردان را ارائه می دهد. از نظر وی کلیشه های جنسیتی را می توان در چهار دسته کلی جای داد:
-نقش های مختلف در درون خانواده: مادر، نقش خدمت رسان خانوادگی و وابسته به همسر را بر عهده دارد و پدر نقش نان آور و تکیه گاه را.
- خصوصیات شخصیتی : پسران و مردان آفریننده، تصمیم گیر و اهل عمل اند اما دختران وابسته و نظاره گر.
- نقش های اجتماعی سیاسی : زنان اگر هم در سطوح اجتماعی فعال باشند، در سطوح کوچک و محلی فعالند، اما مردان از مسوولیت برخوردارند و یا رهبر سیاسی هستند.
- نقش حرفه ای: مشاغل به دو بخش زنانه و مردانه تقسیم شده اند . زنان منشی یا پرستارند و مردان کارفرما یا پزشک. (میشل 1376: 130)
هدف از نقد حاضر نیز بررسی کلیشه های جنسیتی و نقش های مختلف زنان در داستان «مدیر مدرسه» جلال آل احمد است. نگاه آل احمد به زنان و بازتاب اندیشه او درباره مساله جنسیت در آثارش، از آن رو اهمیت می یابد که دوران حیات و نویسندگی او همزمان با شکل گیری تحولات بزرگی در وضعیت زنان بوده است. در این دوره که مصادف با دوره پهلوی اول و دوم بود، زنان توانستند در زمینه آموزش، اشتغال و مشارکت سیاسی به پیشرفت هایی نائل شوند. البته بعضی از تحلیلگران تغییرات مثبت صورت گرفته در وضعیت زنان را در این دوره ناچیز ارزیابی می کنند اما برخی دیگر این تغییرات را قابل توجه می دانند. اشرف و بنوعزیزی در کتاب طبقات اجتماعی، دولت و انقلاب در ایران معتقدند: موقعیت زنان در دوران رضاشاه و محمدرضاشاه به طور چشمگیری بهبود یافت. دستاوردهای قابل توجهی از قبیل حق رأی، قانون حمایت خانواده، میزان بالاتر باسوادی در میان زنان و آموزش و پرورش، و مشارکت وسیع زنان در نیروی کار. در همه این موارد کسانی که به طور عمده از این دگرگونی ها البته نه به صورت انحصاری سود بردند، زنان طبقۀ متوسط شهری بودند.(اشرف/بنوعزیزی1387: 109(
این تحقیق همچنین در پی آن است که روشن کند، تغییر وضعیت زنان تاچه حد در آثار آل احمد منعکس شده و رویکرد او بدان چه بوده است.

زنان در مدیر مدرسه
- صفات و خصوصیات شخصیتی:
«مدیر مدرسه» هم مثل اغلب داستانهای جلال آل احمد در محیطی مردانه اتفاق می افتد و زنان را به آن راهی نیست، و اگر هم زنی چه در هیأت معلم و چه ولی دانش آموز هم وارد داستان می شود،آقای مدیر زود دست به سرش می کند، چون تشخیص داده است که "وسط بیابان و مدرسه ای پر از مردان عزب"، جای زنان نیست. به نظر می رسد از نظر مدیر مدرسۀ آرمانخواهِ جلال آل احمد فرهنگ، مردانه است و زن همان بهتر که در کنج خانه وسایل راحتی اهالی فرهنگ را فراهم آورد. چرا که: متأسفانه راه مدرسۀ ما را برای پاشنۀ کفش خانم ها نساخته اند.(مدیرمدرسه ص92)
در مدیر مدرسه، صفات و خصوصیات شخصیتی زن های داستان مشخص نیست. خواننده آنها را از دریچه چشم مدیر می بیند و می شناسد،که آن هم فقط ظاهرشان است. هر دو زن - هم ولی دانش آموز و هم معلم زن - هر دو به ظاهرشان توجه دارند و یکی« پیراهن نارنجی پوشیده و یکی تند بزک کرده بود» و دیگری «بفهمی نفمهمی دستی توی صورتش برده بود» و غیر از این ظاهر، هیچ.(مدیر مدرسه ص90 و 91)
مرد در داستان مدیر مدرسه فعال و مسلط است و زن منفعل و سلطه پذیر. مدیر مدرسه که مرد است با آنکه دو کلاس مدرسه اش معلم ندارند و از ادارۀ فرهنگ تقاضای معلم کرده است اما معلم زن را به مدرسه راه نمی دهد و برخوردش چنان زننده است که خانم معلم می رود و پشت سرش را هم نگاه نمی کند.
معلم زن دربرابر گفتار زننده و به اصطلاح متلک های مدیر، خاموش و منفعل است و دست و پای خود را گم می کند:
گفتم: متأسفانه راه مدرسۀ ما را برای پاشنۀ کفش خانم ها نساخته اند.
که خندید و احساس کردم زورکی می خندد: بعد کمی این دست و آن دست کرد ... (مدیر مدرسه ص 92)
واکنش او در برابر کلام کنایه آمیز مدیر هم به قرمز شدنی محدود می شود و فرار از موقعیت:
ــ این را هم اطلاع داشته باشید که فقط دوتا از معلم های ما متأهلند.
که قرمز شد و برای اینکه کار دیگری نکرده باشد برخاست و حکمش را از روی میز برداشت. (مدیر مدرسه ص 93)
معلم زن حرفی برای گفتن و یا دفاعی از خودش ندارد. با آنکه حکمش را از اداره فرهنگ آورده و دانشسرا دیده و استخدام شده است از رفتن به مدرسه منصرف می شود و محکوم به پذیرش خواست و نظر مدیرمرد می شود.
و بعد که مدیر برای حل مشکل کمبود معلم به اداره فرهنگ می رود:
معلوم شد آن دخترک ترسیده و «نرسیده متلک پیچش کرده اید» رییس فرهنگ اینطور می گفت و ترجیح داده بود همان زیر نظر خودش دفترداری کند. (مدیر مدرسه ص 96)
از نگاه جلال آل احمد، نقش زن در محیط خانه تعریف می شود و اگر به بیرون از خانه راه یافت، زنی است که به دنبال مردان است و غیر از آن نباید هدفی برای حضورش متصور شد. زنی که ولی یک دانش آموز کلاس سوم است و برای آگاهی از وضعیت تحصیلی فرزند به مدرسه می رود از دید او، هدف دیگری را دنبال می کند که همانا دیدار با مردان معلم و شوخی و خنده با آنهاست و«خیلی ساده آمده بود تا با دوتا مرد حرفی زده باشد» .بنابراین از نظر مدیری که فکرش دربند فرهنگ سنتی است،« رویهمرفته آمد و رفتش به مدرسه باعث دردسراست».(مدیر مدرسه ص 90)
به نظر می رسد از نگاه آل احمد، به مدرسه رفتن و جویا شدن وضع تحصیلی فرزند نقش مردانه است و زن حق ایفای چنین نقشی را ندارد. در داستان مدیر مدرسه وقتی انجمن خانه و مدرسه تشکیل می شود، دعوتنامه برای «بابا ها» فرستاده می شود و نه مادرها و یا لااقل برای اولیاء!:
کاغذ دعوت را داد برایش نوشتم با آب و تاب تمام و پیزرهای فراوان و القاب؛ و خودش برد ادارۀ فرهنگ داد ماشین کردند و به دست خود بچه ها فرستاد برای باباها. (مدیر مدرسه ص 107(
توهمات مدیر مدرسه تا آنجاست که تعریف زن و آگاهی او از مراتب فضل و ادب مدیر را اغواگرانه تشخیص می دهد و برای آنکه به خواننده ثابت کند که فریب اغواگری او را نخورده می نویسد:
اما هنوز دستگیرش نشده بود که مدیرهای مدرسه اگر اخته نباشند اقلا بی حال و حوصله اند. (مدیر مدرسه ص 90)
مدیر برای زن دل می سوزاند و می گوید:
اما من همه اش درین فکر بودم که چه درمانده باید باشد که به معلم مدرسه هم قانع است و چقدر زندگی اش باید از وجود مرد خالی باشد که اینطور طالب استنشاق هوایی است که آدمهای بی دست و پایی مثل معلم ها در آن نفس می کشند. و همین درماندگی اش بیشتر کلافه ام می کرد. با چشمهایش نفس معلم ها را می بلعید. دیده بودم.درست مثل اینکه مال مرا می خورد! (مدیر مدرسه ص 91)
مدیر سرانجام سعی می کند با ممانعت از آمد و شد زن به مدرسه، از دست درازی زن به «حیطه اقتدارش» ممانعت کند. و به این ترتیب در دنیای تخیلش زن را وادار به بازگشت به چهار دیواری خانه نماید. این رفتار و برخورد زننده را مدیر با هر دو زن که هرکدام به دلیلی به مدرسه او می آیند، انجام می دهد و هم زن ولیِ دانش آموز و هم زنِ معلم را به دلیل جنسیت شان از فضایی که به نظر او قلمرو مردانه است اخراج می کند.
برخلاف زن که آمدنش به مدرسه برای جویا شدن از وضع تحصیلی پسرش مزاحمت تلقی می شود بقیه اولیا که البته مرد هستند آمد و شدشان به مدرسه مسأله ای عادی است و رفتار مدیر با آنها دوستانه.
...یکی همان کارمند پست و تلگرافی بود که ده روزی یکبار می آمد... نیم ساعتی می نشست و درد دل می کردیم یا از سیاست حرف می زدیم و ... یک مقنی هم بود... و هفته ای یکبار می آمد و همان توی حیاط ده پانزده دقیقه ای با فراش ها اختلاط می کرد و بی و سر و صدا می رفت. نه کاری داشت نه چیزی ازمان می خواست و نه حرفی و سخنی... (مدیر مدرسه ص 102-103)
برخورد مدیر با مرد مقنی که از دیوار مدرسه بالا رفته و داد و فریاد می کند تا از طرف مدرسه به پسرش رخت و لباس رایگان بدهند،محترمانه و مهربانانه است:
...گفتم: خسته نباشی اوستا
و همانطور که به طرف دفتر می رفتم رو به ناظم و معلم ها افزودم:
-لابد جواب درست و حسابی به این بندۀ خدا ندادید که رفته سر دیوار. آدم وقتی با مدیر کار داره میره تو دفتر. (مدیر مدرسه ص 104)و این برخورد را باید مقایسه کرد با برخورد مدیر با مادر پسر کلاس سوم :
...حالا لابد باز همان زن بود و آمده بود و من تا ازپلکان پایین بروم در ذهنم جملات زننده ای ردیف می کردم تا پایش را از مدرسه ببرد... (مدیر مدرسه ص 91(
- نقش های خانگی و درون خانواده:
داستان مدیر مدرسه در محیط مدرسه و بیرون از خانه اتفاق می افتد و اشاره ای به نقش های خانگی در آن دیده نمی شود.
- نقش های حرفه ای:
در این داستان که همه مردان شغل و حرفه ای دارند، از رییس فرهنگ تا مدیر و معلمان و فراش دبستان همه مرد هستند. یکی از دو زن داستان که معلم است به حوزه اقتدار مدیر مرد مدرسه راه داده نمی شود.
در مدیر مدرسه، همۀ اولیای دانش آموزان با حرفه و شغل شان معرفی می شوند از کارمند پست و تلگراف گرفته تا مقنی و نجار و جناب سرهنگ که البته همگی مرد هستند. تنها ولی دانش آموزی که زن است و مادر پسر کلاس سوم، «زنکۀ بیکاره ای» توصیف می شود که هفته ای یکبار به هوای سرکشی به وضع درس و مشق بچه اش سری به مدرسه می زند.
- نقش های سیاسی:
مردان داستان، نقش های سیاسی دارند و بعضی از آنها به دلیل مخالفت با دستگاه سیاسی حاکم به زندان افتاده اند. از این جمله اند مدیر قبلی مدرسه و معلم کلاس سوم.
روی گچ دیوار با مداد قرمز و نه چندان درشت، به عجله و ناشیانه علامت داس و چکش کشیده بود. بی آنکه چیزی بپرسم خود او دنبال کرد: از آثار دورۀ اوناست آقا. اول سال که اومدم اینجا مدیرشون هنوز بود آقا. کارشون همین چیزها بود. روزنومه بفروشند و داس و چکش بکشند آقا. رییسشون رو که گرفتند چه جونی کندم آقا تا حالیشون کنم که دست وردارند. (مدیر مدرسه ص 28)
در این داستان همچون سایر داستان های آل احمد ، زنان راهی به سیاست ندارند و فاقد نقش سیاسی تصویر شده اند.
در مجموع در داستان مدیر مدرسه ، زنان، منفعل ، ترسو و سلطه پذیر هستند و به ظاهرشان توجه دارند. دغدغه اصلی آن ها مصاحبت با مردان و خصوصیات شان اغواگری و انحراف مردان است. مردان در عوض، فعال، مسلط، مستقل و قوی و با عرضه هستند و اصولا مرد بودن معادل عرضه داشتن است: تو اگر مردی عرضه داشته باش و مدیر همین مدرسه هم بشو! (مدیرمدرسه ص9)
داستان در محیط بیرون از خانه اتفاق می افتد و به همین دلیل است که نقش زنان در این داستان بسیار کمرنگ است و دو زنی که در داستان حضور می یابند، به سرعت از این حوزه که حوزه فعالیت و اقتدار مردانه تلقی می شود، بیرون رانده می شوند. در این داستان مردان درگیر فعالیت های سیاسی علیه حاکمیت می شوند ولی زنان فاقد چنین نقش هایی هستند.
بررسی نقش های زنان در داستان مدیر مدرسه نشان می دهد که جلال آل احمد ، در توصیف زنان آثارش، گرفتار و اسیر تفکرات کلیشه ای و تصورات قالبی درباره زنان است، و هرگز نتوانسته زنان را فراتر از چارچوب ایدئولوزی مردسالاری حاکم برجامعه ببیند . در دوره زندگی آل احمد که مصادف بود با دوران پهلوی اول و دوم، تغییرات مهمی در زندگی زنان صورت گرفته بود که برخی از آنها دستاورد مبارزات زنان در طی انقلاب مشروطیت بود و برخی برنامه های حکومت پهلوی ها برای نوسازی جامعه. در دوران انقلاب مشروطیت و پس از آن زنان توانسته بودند، تشکل های خود را ایجاد کنند، در نشریات شان بنویسند و مهم تر از همه مدارس دخترانه را تأسیس کنند. در دوره پهلوی اول و دوم، زنان به مدارس و مراکز آموزش عالی راه یافتند، بخشی از نیروی کار کشور شدند و از حق مشارکت سیاسی شامل حق رأی و حق انتخاب شدن برخوردار شدند.
تغییر وضعیت زنان بخشی از روند مدرنیزاسیونی بود که دولت پهلوی در پیش گرفته بود و در واقع توفیقی اجباری بود که وضعیت زنان را دگرگون می کرد. حکومت پهلوی پیش از شروع این تغییرات، با توسل به زور دست به تغییر ظاهری جامعه زده بود که با تغییر پوشش مردان و کشف حجاب زنان همراه شد. مردان مجبور شدند لباس های پیشین را کنار بگذارند و زنان حجاب را. اما آنچه در این میان بر بعضی از نیروهای منتقد حاکمیت گران آمد کشف حجاب زنان بود. تغییرات صورت گرفته در دوره پهلوی بیشتر شامل حال زنان شهری شد و زنان داستانهای آل احمد هم همین زنان شهری هستند ولی این تغییر وضعیت زنان، نادیده گرفته شده و کمتر در داستان های او منعکس شده است. زنان داستان های او همچون مریم خانم سمنوپزان، فاطمۀ زن زیادی ، هاجرِ لاک صورتی ، زن بچۀ مردم، زنِ آفتاب لب بام همه در فضایی خارج از جامعه ای که زنانش در حال تغییر هستند، زندگی می کنند. معلم زنِ مدیرِ مدرسه اگر چه استثناء است و از معدود زنانی است که در فضایی خارج از چارچوب خانواده معرفی می شود، اما چون پذیرای تغییرات جدید شده ، مذمت و تحقیر می شود و به دلیل خروج از چهارچوب هایی که سنت تعیین کرده، محکوم می شود.
به نظر می رسد تنها تغییری که مورد توجه و انتقاد و صدالبته تنفر آل احمد واقع می شود تغییر پوشش زنان است. گویی جلال آل احمد برای نشان دادن اعتراض و مخالفت با حاکمیت وقت، حاضر به پذیرشِ واقعیتِ تغییرِ وضعیتِ زنان نیست و در گریز از همراهی با نظر حاکمیت درباره زنان، موضعی اتخاذ می کند که همه تغییرات صورت گرفته را یکسره رد می کند و از در مخالفت با آن درمی آید.در واقع آل احمد آن طور که در غربزدگی نوشته، زن معاصرش را زنی می بیند که حضورش در اجتماع به قصد خودنمایی است و به ولنگاری کشیده شده است.
منابع
آبوت پاملا(1380). جامعه شناسی زنان، ترجمه منیژه نجم عراقی، تهران: نشرنی
آل احمد جلال(1357). مدیر مدرسه، تهران: امیرکبیر
آل احمد جلال(1384). غربزدگی، تهران: نشرجامه دران
اشرف احمد-بنوعزیزی علی(1387). طبقات اجتماعی،دولت و انقلاب در ایران، ترجمه سهیلا ترابی فارسانی، تهران: نیلوفر
تمیزی بکری(1379)، تاریخچه نقد ادبی فمینیستی، جنس دوم(مجموعه مقالات)، گردآورنده نوشین احمدی خراسانی،جلد ششم، تهران: نشر توسعه
جزنی نسرین(1380). نگرشی بر تحلیل جنسیتی در ایران، اعزازیتهران: دانشگاه شهید بهشتی
سفیری خدیجه(1388). جامعه شناسی جنسیت، تهران: جامعه شناسان
سلدن رامان(1387). راهنمای نظریۀ ادبی معاصر، ترجمه عباس مخبر، تهران: طرح نو
میشل آندره(1376). پیکار با تبعیض جنسی، ترجمه محمدجعفر پوینده، تهران: مؤسسه انتشارات نگاه
پانوشت:
[i] جامعه پذیری جنسیتی به فرآیندی اطلاق می شود که افراد از طریق آن، صفات و ویژگی های جنسیتی شده را گرفته و خود را درک می کنند؛ به علاوه مردم از طریق جامعه پذیری یاد می گیرند که جامعه آنها از مردان و زنان چه انتظاراتی دارد.(سفیری1388: 45)
-- مدرسه فمینیستی
این اثر طنز که درباره نژادپرستی است، به تازگی برنده جایزه لارنس اولیویه بهترین نمایشنامه شده بود.
پارک کلایبورن نگاهی است به جامعه در حال تحول شیکاگو طی پنجاه سال گذشته.
برنده جایزه پولیتزر را هر سال، هیئت داورانی متشکل از نمایشنامه نویسان و منتقدان انتخاب می کنند.
پارک کلایبورن در بریتانیا در اوت سال ۲۰۱۰ در رویال کورت و پس از آن در وست اند لندن به روی صحنه رفته است.
تئاتر پارک کلایبورن پیش از این، اجراهای موفقی در نیویورک داشته است.
جایزه ها
بر اساس آنچه در وبسایت چایزه پولیتزر آمده است، جایزه پولیتزر در رشته نمایشنامه نویسی به "نمایشنامه ای نوشته نویسنده ای آمریکایی" تعلق می گیرد که "ترجیحا ماخذی اصیل داشته و با زندگی آمریکایی سرو کار داشته باشد."
برنده این جایزه ۱۰ هزار دلار خواهد گرفت.
باقی نامزدهای امسال در رشته نمایشنامه، دیترویت نوشته لیزا آمور بود که داستانی درباره زندگی پرتنش در حومه شهری آمریکایی را روایت می کند و مردی آزاد از رنگ نوشته جان گار که داستانش در سال 1801 در نیواورلئانز اتفاق می افتد.
هیئت داوران، نمایشنامه بروس نوریس را کاری "قدرتمند" توصیف کردند که "شخصیت های به یادماندنی اش به شیوه ای طنزآلود و عمق دار، با تلاشی که گاه از سر وجدان نژادی و طبقاتی است، حرف می زنند."
نوریس که اکنون ۵۰ ساله است، خود را در کنار بزرگانی می بیند که پیش از این جایزه پولیتزر گرفته اند؛ یوجین اونیل، آرتور میلر و تنسی ویلیامز، همه از برندگان پیشین جایزه پولیتزر برای نمایشنامه بوده اند.
اثر فعلی که در وست اند لندن به روی صحنه رفته، به کارگردانی دومینیک کوک است و در آن سوفی تامپسون و سم سپورل بازی می کنند.
جایزه پولیتزر در رشته ادبیات امسال به جنیفر ایگان برای رمان دیدار از جوخه گونرسید و جایزه پولیتزر در رشته شعر به مجموعه برگزیده آثار کی رایان اهدا شد.
در رشته تاریخ، جایزه پولیتزر به اریک فونر رسید برای کتاب آبراهام لینکلن و برده داری آمریکایی و در رشته غیرداستانی، برنده این جایزه سیذارتا موخرجی بود با کتاب امپراتور همه دردها: زندگینامه سرطان.
جایزه پولیتزر که در سال ۱۹۱۷ و به نام جوزف پولیتزر، ناشر روزنامه، بنیاد گذاشته شد، سالانه به آثار شاخص در ۱۲ رشته در حوزه روزنامه نگاری و هنر تعلق می گیرد.
-- بی.بی.سی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر