-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

Latest news from Radio Zamaneh for 10/25/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

صدور احکام حبس تعزیری توام با تبعید توسط قضات دادگاه انقلاب برای فعالین حقوق سیاسی و مدنی در زندان‌های دور افتاده‌ی ایران، به طوری که خانواده‌‌های آنها نتوانند به راحتی با ‌آنها ارتباط داشته باشند، از جمله مباحث مورد مناقشه و چالش برانگیزی است که در ماه‌های گذشته، نگرانی و دغدغه‌هایی را ایجاد کرده و رفته رفته اوج بیشتری به خود گرفته است.

پدر سیدضیاء نبوی برای ملاقات فرزند خود مجبور می‌شود یک شبانه‌روز را در جاده‌های خطرناک ایران، طی کند تا شاید بتواند بیست دقیقه فرزند دلبند و جگرگوشه‌ی خود را ملاقات کند. در نهایت نیز با برخورد ناشایست مامورین وزارت اطلاعات و امنیت مواجه می‌شود. دیگر کسانی نیز که چنین احکامی را دریافت کرده‌اند به جای آنکه از امکانات یک متهم یا مجرم سیاسی برخوردار شوند موقعیت آنها از مجرمین بسیار خطرناک نیز فراتر می‌رود و بسیاری از حقوق زندانیان از آنها سلب می‌شود.

در ماه‌های گذشته چندین نفر از فعالین سیاسی، حکوم به حبس‌های طولانی‌مدت در زندان‌های ناشناخته ایران شده‌اند و دادگاه‌های تجدید نظر نیز به دلیل امنیتی بودن پرونده‌ها از ترس وزارت اطلاعات و دستگاه‌های موازی امنیتی، این احکام را تایید کرده‌اند. از جمله‌ی آنها می‌توان به احکام شیوا نظرآهاری، حامد روحی‌نژاد، کریمی، مجید دری و امیر پیمان عارفی و بسیاری دیگراشاره کرد. البته احکامی نیز علیه برخی از زندانیان سیاسی صادر شده است که زندانی را مجبور می‌کند تا در زندان رجایی شهر کرج (محل نگهداری مجرمین خظرناک که در انتظار اعدام هستند) محبوس شوند.

لازم است با تامل بیشتری به این احکام نگاه شود. آیا چنین احکامی از لحاظ حقوقی و قضایی دارای وجاهت قانونی هستند یا اینکه با هدف خاص سیاسی صادر شده‌اند و جنبه‌ی رعب و وحشت و انتقام‌گیری دارند؟
در زیر به این موضوع خواهم پرداخت:

۱- ماده‌ی ۱۲ الی ماده‌ی ۲۱ قانون مجازات اسلامی به انواع مجازات‌ها و اقدامات تامینی و تربیتی اختصاص یافته است. بدین نحو که قاضی صرفاً در چهارچوب مواد قانونی یاد شده می‌تواند متهمین به ارتکاب جرم را به مجازات مندرج در قانون محکوم کند و نمی‌تواند خارج از حدود مقرر و به صورت خودسرانه، تصمیم گیری قضایی کرده و متهم را به مجازات‌هایی خارج از مجازات‌های مقرر در قانون محکوم کند.

در ماده‌ی ۱۲ همان قانون مقرر شده است که دادگاه می‌تواند کسی را که به علت حکم تعزیری یا بازدارنده محکوم کرده است به عنوان تتمیم حکم تعزیری و یا بازدارنده مدتی از حقوق اجتماعی محروم و نیز مجبور به اقامت در نقطه یا نقاط معین کند. به عبارت دیگر اقامت در محل معین (تبعید) صرفاً به عنوان تتمیم یا تکمیل مجازات صورت می‌گیرد و آن به دلیل وضعیت خطرناک و آسیب‌رسانی محکومین در آینده است که برای برقرای امنیت جامعه این اختیار به قاضی داده شده است تا در کنار مجازات حبس تعزیری متهم را به مجازات‌های دیگری از جمله ممنوعیت از حقوق اجتماعی و اقامت در محل معین- آن‌هم با شرط و شروطی خاص- مجبور کند.

گاهی اوقات نیز شرایط متهم به گونه‌ای است که دادگاه صرفاً حکم به محرومیت اجتماعی و اقامت در محل معین را صادر می‌کند؛ نه اینکه توام با صدور حکم به محکومیت متهم به حبس تعزیری، محل حبس را در زندانی خارج از محل وقوع جرم و یا محل اقامت متهم تعیین و محکوم علیه را برای گذراندن محکومیت به آن زندان اعزام کند.


محمد مصطفایی، وکیل دادگستری

۲- زندان را نمی‌توان محل اقامت قانونی شخص به حساب آورد. اقامتگاه اشخاص محلی است که اشخاص در آنجا آزادانه زندگی و امرار معاش می‌کنند؛ در حالی که زندان محلی است برای تربیت و تنبیه مجرمان عادی نه مجرمین سیاسی. در اصل نوع و شرایط مجازات مجرمان عادی که دست به ارتکاب جرایمی همچون سرقت، کلاه‌برداری، قتل، آدم‌ربایی، حمل و فروش مواد مخدر و از این دست جرایم می‌زنند با مجرمان سیاسی که عقایدی مخالف نظام سیاسی کشور یا حاکمان آن دارند بسیار متفاوت است.

دسته‌ی اول دارای انگیزه‌ی مجرمانه و مخل نظم و امنیت شهروندان کشور هستند و دسته دوم دارای انگیزه‌ی شرافتمندانه و هدف آنها اصلاح امور سیاسی یا بیان عقاید خود است. به همین دلیل در اصل ۱۶۸قانون اساسی، برای اینگونه جرایم، حضور هیئت منصفه الزامی است. هرچند در جمهوری اسلامی به دلیل ترس از فروپاشی سیستم حکومتی، حکمرانان از تشکیل هیئت منصفه و تصویب مقررات در راستای مصادیق جرایم سیاسی استنکاف می‌ورزند ولی به‌هرحال نمی‌توان منکر وجود مجرمان سیاسی شد و برای این دست از متهمین، احکام خشونت‌آمیز و به دور از اخلاق و وجدان و قانون صادر کرد.

به هر تقدیر- زندان محل اقامت قانونی افراد نیست به همین دلیل اگر در دادخواست‌های حقوقی محل اقامت اشخاص زندان معین شود دادگاه ایراد می‌گیرد و از خواهان یا خوانده می‌خواهد که آخرین محل اقامت طرف دعوا را مشخص کند. مگر آن که فرد زندانی به طور شخصی محل اقامت موقت خود را زندان اعلام کند تا اوراق قضایی به محل زندان ارسال و ابلاغ شود.

٣- در تاریخ ۱۴/۶/۱۳۸۰ آیین‌نامه‌ی اجرایی ماده‌ی ۲۹۷ قانون آیین دادرسی کیفری که مقرر می‌دارد اشخاصی که به تبعید محکوم شده‌اند، به محل اعزام و مراتب به دادگاه و نیروی انتظامی محل ابلاغ می‌شود، در ۱٦ ماده به تصویب رسید. از صدر تا ختم مواد مصوب، جمله‌ای را نمی‌توان یافت که حکایت از تبعید در زندان داشته باشد و محکوم به تبعید در فضای بسته محبوس شود. به عنوان مثال در ماده‌ی ۱۴ این آیین‌نامه آمده است: اشتغال محکومین به تبعید به شغل و یا حرفه‌ی معین و مناسب در محل اقامت مطابق قوانین و مقررات بلامانع است. بنابراین از این حیث نیز صدور حکم به حبس توام با تبعید برخلاف مقررات قانونی است.

۴- ماده‌ی ۲۰ قانون آیین دادرسی کیفری با در نظر گرفتن شرایط و خصوصیات متهمین مقرر داشته است که محرومیت از بعض یا همه‌ی حقوق اجتماعی و اقامت اجباری در نقطه‌ی معین یا ممنوعیت از اقامت در محل معین می‌بایست متناسب با جرم و خصوصیات مجرم در مدت معین باشد. اگر محکوم به تبعید یا اقامت اجباری در نقطه‌ای یا ممنوعیت از اقامت در نقطه‌ی معین در اثنای اجرای حکم، محل را ترک کند و یا به نقطه ممنوعه بازگردد، دادگاه می‌تواند در این صورت با پیشنهاد دادسرای مجری حکم، مجازات مذکور را به جزای نقدی یا زندان تبدیل کند.

ملاحظه می‌فرمایید که طبق این ماده‌ی قانونی حتی استفاده از مجازات تبعید در محل معین نه در زندان، بلکه باید متناسب با جرم و خصوصیات مجرم باشد. همانگونه که مرقوم شد مجرمین سیاسی با مجرمین عادی تفاوت‌هایی دارند و این تفاوت در خصوص مجرمین عادی و مجرمین خطرناک نیز وجود دارد. این ماده‌ی قانونی برای مجرمین عادی خطرناک مورد استفاده‌ی قضات دادگستری قرار می‌گیرد. دقت کنید که قسمت اخیر این ماده به صراحت عدم مراجعه به محل اقامت و فرار از آنجا را از جمله موارد صدور حکم به حبس و جزای نقدی اعلام کرده است.

این نشان می‌دهد که تبعید، به معنای حبس در محل معین دور از اقامت متهم و خانواده‌ی وی نیست. هر چند در بسیاری از مواقع طبق مقررات سازمان زندان‌ها برای سهولت ملاقات زندانی با خانواده‌اش، زندانی محبوس در زندان‌های دور از محل اقامت خانواده را به محل اقامت خود و خانواده اش منتقل می‌کنند.


محمد مصطفایی، وکیل دادگستری

۵- به‌زعم اینجانب، به طور کلی مجازات تبعید هم‌چون مجازات‌ سنگسار، اعدام و قطع دست و شلاق، برخلاف موازین حقوق بشر است؛ چه رسد به اینکه این تبعید به صورت حبس باشد. چراکه در اینگونه مجازات‌، خانواده‌ی محکومین به تبعید نیز به گونه‌ای به دلیل بعد مسافت و عدم توانایی در ملاقات محکوم به تبعید، مجازات می‌شوند. این مجازات برای خانواده‌ها را در اجرای احکامی که اخیراً صادر شده است به روشنی ملاحظه می‌کنیم: عنوان نمونه هنوز خانواده‌ی مجید دری نتوانسته‌اند مجید را در زندان بهبهان به دلیل طولانی بودن مسافت ملاقات کنند.

در اصل ۳۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی اصل بر عدم تبعید است. در این اصل نیز می‌خوانیم هیچ‌کس را نمی‌توان از محل اقامت خود تبعید کرد و یا از اقامت در محلی مجبور ساخت. مگر در مواردی که قانون مقرر کرده است. بنابراین به طریق اولی به هیچ عنوان نمی‌توان متهمین را به حبس توام با تبعید محکوم کرد. چراکه اینگونه محکومیت‌ها مغایرت کامل با قانون اساسی دارند.

طبق اصل ۳۹ قانون اساسی هتک حرمت و حیثیت کسی که به حکم قانون دستگیر، بازداشت و زندانی یا تبعید شده، به هر صورت که باشد ممنوع و موجب مجازات است. ناگفته نماند که پیرو اصل منع تبعید متهمین، بسیاری از کشورها، چنین مجازاتی را از قوانین‌شان زدوده‌اند و یا اینکه از بدو امر چنین مجازاتی در قوانین‌شان وجود نداشته است.

برخی از کشورهای جهان سوم و یا در حال توسعه نیز مجازات تبعید را منع کرده‌اند؛ از جمله در اصل ٢٨ قانون اساسی افغانستان آمده است: هیچ افغان به سلب تابعیت و یا تبعید در داخل یا خارج افغانستان محکوم نمی‌شود. هم‌چنین در اصل ۱۵ قانون اساسی نیجریه می‌خوانیم: هیچ تبعه‌ای را نمی‌توان از وطن راند یا به جایی تبعید کرد. حال ملاحظه می‌فرمایید که جمهوری اسلامی، حتی در مجازات‌ پیش پا افتاده‌ی این‌چنینی نیز از بسیاری از کشورهای جهان فاصله گرفته است و نه تنها حاکمان آن حاضر نیستند مجازات تبعید را حذف کنند بلکه قضات را تکلیف به صدور حبس توام با تبعید می‌کنند.

۶- در برخی از مواد قانون مجازات اسلامی به صورت مستقیم به مجازات تبعید اشاره شده است ولی باز هم منظور قانونگزار، تبعید در محل و نقطه‌ی معین دور از زندان است. سالانه از جانب دولت نقاطی از کشور به عنوان تبعیدگاه به دادگستری‌های سراسر کشور معرفی می‌شوند و قضات صرفاً می‌توانند متهم را به اقامت در این نقاط محکوم کنند که این خود نشان از وضعیت تاسف‌بار اقشاری است که در این نقاط زندگی می‌کنند.

در ماده‌ی ۳ قانون مجازات جرایم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی مقرر شده است: دادگاه‌های نظامی می‌توانند مجازات حبس کمتر از یک سال را به شلاق تا ۷۴ ضربه یا جزای نقدی و حبس‌های بیشتر از یک سال را به تبعید در حال خدمت تبدیل کنند. (در اینجا قانونگذار تسامح و تساهل کرده و به قاضی این اختیار را داده است تا مجازات حبس را به تبعید تبدیل کند.) ماده‌ی ۸۷ قانون مجازات اسلامی مقرر می‌دارد: مرد متاهلی که قبل از دخول مرتکب زنا شود به حد جلد و تراشیدن سر و تبعید به مدت یک سال محکوم خواهد شد.

ماده‌ی ۱۳۸ همان قانون می‌گوید: حد قوادی برای مرد هفتاد و پنج تازیانه و تبعید از محل به مدت سه‌ماه تا یک سال است. ماده‌ی ۲۲ لایحه‌ی تشدید مجازات مرتکبین جرایم مواد مخدر و اقدامات تامینی و درمانی مقرر می‌دارد: دادگاه می‌تواند حکم به نگهداری اشخاصی را که به موجب مواد دوم، ششم، هفتم، یازدهم و سیزدهم این قانون به حبس‌های جنایی محکوم شده است در تبعیدگاه صادر کند. محکومین به تبعید در کارگاه‌های صنعتی و مزارع کشاورزی و یا اردوگاه‌های کار و غیره اشتغال خواهند داشت.

ملاحظه می‌فرمایید که در خصوص حبس‌های جنایی که شامل مجرمین خطرناک است دست قاضی باز گذاشته شده است تا محکوم به حبس را در فضای باز و تبعیدگاه نگهداری کند. نتیجه اینکه: حبس توام با تبعید، نه تنها برخلاف مقررات قانونی است، بلکه برخلاف وجدان و اخلاق نیز هست. نمی‌توان صدور چنین حبس‌هایی را برای مجرمین با هیچ فلسفه و منطق و استدلال و استنباطی توجیه کرد.

Share/Save/Bookmark

 
 

مقاله «برقع، زندان زن بر روی گاری» از این ادعا انتقاد کرد که قانون ممنوعیت برقع در فرانسه، تفکیک حقوقی حوزه خصوصی از دولت را پایمال کرده است. بحث اصلی در آن نوشته این بود که تفکیک حوزه خصوصی از حوزه عمومی ودولت در دموکراسی‌های مدرن، به هدف حفظ آزادی و فردیت شهروندان صورت گرفته است، آزادی و فردیتی که در حوزه عمومی به سبب حاکمیت قانون و خیر عمومی - در بسیاری از حوزه ها- از دست می‌رود.

استقلال حوزه خصوصی با اصالت بخشیدن به ارزش‌ها و سلایق شخصی امکانی است برای مراقبت از آزادی‌های فردی در برابر محدودیت‌های قانونی وزندگی اجتماعی. مسئله برقع این است که تا چه میزان پوشش برقع با آزادی وفردیت زنان در ارتباط است؟ برقع، نه تنها نمادی است از سرکوب حداکثری آزادی وفردیت زن، بلکه به سبب نمایش علنی نظام قدرت بدوی مرد سالارانه در جوامع مدرن، نشانه‌ای کاملاً سیاسی است.

قانون ممنوعیت برقع در فرانسه اقدامی است از جانب دولت وحوزه عمومی برای مقابله با سوءاستفاده از استقلال حوزه خصوصی، سیاستی است برای حفظ کرامت وآزادی زنان از جانب بدوی‌ترین اشکال سرکوب.

دراین میان آنچه بی اهمیت است، میل شخصی زن یا اجبار او برای برگزیدن چنین پوششی است. گفتن اینکه زن برقع‌پوش به خواست شخصی‌اش چنین سرکوبی را پذیرفته است، از سویه‌های مردسالارانه و خشن آن نمی‌کاهد؛ بلکه عمق و قدرت نظام سرکوب وبالطبع اهمیت مقابله جدی تربا آن را نشان می‌دهد.

۱

در میان نظرات نوشته شده بر این مقاله، مسئله‌ای جدی ومهم مطرح شده بود: با این منطق، پس می‌باید با قوانینی از حجاب زنان مسلمان در اروپا نیز جلوگیری شود. این سؤال در واقع پرسش از محدوده‌های دخالت دولت وقانون در حوزه خصوصی است. دولت و حوزه عمومی تا کجا می‌توانند با ابزار قانون از آزادی‌های فردی در حوزه خصوصی حمایت کنند؟

عرصه خصوصی اساساً جایی است که «قانون» در آن راه ندارد و افراد به سیاقی آن را تنظیم می‌کنند که می‌پسندند؛ این اصل پایه‌ای و محوری در رابطه میان قانون (یامداخله دولت) وحوزه خصوصی است.
بحث شد که چه وضعیتی این اصل را نقض می‌کند: سرکوب وخشونت علنی و برخلاف عقل سلیم در حوزه خصوصی.

نکته اساسی در اینجاست که هر نوع نابرابری و سرکوبی پای مداخله دولت و قانون را به حوزه خصوصی نمی‌گشاید. در درون مدرن ترین خانواده‌ها در جوامع جدید نیز اشکالی از مردسالاری و خشونت وجود دارد که مورد انتقاد وتوجه روشنفکران قرار می‌گیرد. اما این واقعیت راه را برای قانون گذاری نمی‌گشاید.

مثلا سیمون دوبوآر بحث آشنایی دارد درباره «آرایش زنانه» و مردسالاری پنهان در آن. از نظر او زنان، به گونه‌ای خود را آرایش می‌کنند که باب طبع مردان جامعه است. دردیدگاه دوبوآر موضوع آرایش، نشانه‌ای است بر اینکه زنان همواره درافق خواست‌های مردانه زندگی کرده‌اند که باعث از دست رفتن سوژگی زنانه در طول تاریخ شده است. در دوره‌ای جامعه فرانسه بسیار تحت تاثیر افکار فمنیستی دوبوآر بود، اما این مسئله باعث مداخله دولت و ممنوعیت قانونی آرایش زنان نشد.

از این دست مثال‌ها بسیار است. تئوری‌های فمنیستی چیزی نیستند جز شرح اشکال پنهان مرد سالاری در جوامع جدید.

این مباحث انتقادی، با فرض پذیرش عمومی در میان روشنفکران، لزوما اشکال قانونی به خود نمی‌گیرند. مخاطب این مباحث، بیشتر وجدانیات وتأملات فردی برای دستیابی به بینشی عمیق‌تر و درنتیجه اصلاح حوزه خصوصی است. جایگاه این مباحث، حوزه عمومی و هدفش اقناع افکارعمومی درباره اشکال نابرابرانه پنهان در روابط انسانی است.

این تئوری‌ها ودیدگاه‌ها در سطوح آکادمیک و عقلانیت نظری به گونه‌ای مداوم نقد شده ومورد بررسی قرار می‌گیرند (مثلا کاری که فمنیست‌های متاخر با تئوری‌های دوبوآر کرده‌اند) وتا زمانی که راهی به عقل سلیم پیدا نکرده‌اند، مورد قضاوت وداوری دولت قرار نمی‌گیرند. اینگونه نیست که هر نوع سرکوب ونابرابری پای دولت وقانون را به حوزه خصوصی بگشاید. شاخص مهم درتشخیص نوع سرکوب مداخله برانگیز، حساسیت عمومی مردم و تضاد عقل سلیمی آن با ارزش‌های انسانی و روشنگری است.

حجاب مرسوم در میان زنان مسلمان نیز بی شک متضمن نوعی نابرابری و ستم است، اما این نابرابری لزوما مجوز مداخله قانونی دولت را فراهم نمی‌سازد.

۲

تفاوت حجاب و برقع محدوده قانون گذاری دولت‌های اروپایی را درباره پوشش نشان می‌دهد. حجاب اسلامی برخوردار از سنت فکری وپیشینه عمیقی است. حجاب زن را دستورات دینی پشتیبانی می‌کنند. در واقع بخش قابل توجهی از هویت مسلمانی زن مسلمان است واز درون گفتمانی تاریخی، آداب وسنن خاصی سربرآورده است که امکان مداخله دولت را بغرنج می‌سازد. این پشتوانه، سویه‌های منفی و سرکوب گرایانه این سنت را پنهان نمی‌کند بلکه آن را به منظومه فکری و اعتقادی ای متصل می‌سازد که داوری درباره آن، سراسر، مربوط به ساحت خصوصی است.

برقع اما پارادایمیک1 نیست. پشتوانه مذهبی و تاریخی ندارد وبیرون ازپارادایم مرکزی اسلام است؛ تماما بدعتی سیاسی ودالی است که به جهان گشایی بنیادگرایانه اسلامی ارجاع می‌دهد؛ نشانه‌ای است خالی ازهویت دینی وقومی و انباشته از نوعی "تمایز" بنیادگرایانه. در واقع شخص برقع‌پوش خود را با نوع پوشش اش از جامعه و ارزش‌های مدرن با ابزار آزادی پوشش، به نفع ایدئولوژی خشن اسلامی (که خشونت اش باعقل سلیم نیز قابل ادراک است) متمایز می‌سازد.

نکته جالب اینجاست که نهادهای مدنی زنان مسلمان در فرانسه، یکی از مهمترین مخالفان زنان برقع پوش وحامیان قانون منع برقع هستند.

۳

در بحث قانون‌گذاری برای حوزه خصوصی، یکی از اصول مهم این است که دولت‌ها نبایستی قوانینی را وضع کنند که دربدو امرشمولیت گسترده‌ای داشته باشد. قانون فرضی منع حجاب (کاری که رضاخان کرد وبه طور معکوس جمهوری اسلامی می‌کند)، دربرگیرنده جمعیت گسترده‌ای از شهروندان است که آنها را بر سر دوراهی اعتقادات فردی و قوانین مدنی قرار می‌دهد؛ در حقیقت مقدمه‌ای است بر نابسامانی حوزه عمومی، نزاع اجتماعی ونیزستم. دولتی که حجاب یا بی حجابی را ممنوع می‌کند در واقع با خشونت در کار یکسان‌سازی و به رسمیت نشناختن فردیت و آزادی‌های فردی است.

دولت‌های اروپایی نمی‌توانند (به دلیل شمولیت قانونی) و نباید (به دلیل استقلال حوزه خصوصی) درباره حجاب مداخله قانونی کنند، دو دلیلی که اتفاقا آن‌ها را ملزم می‌سازد با قانون منع برقع، آزادی‌های فردی زن را پاس دارند.

پانویس:
۱. paradigmic صفت چیزی که حکم پارادایم یعنی مثال سرمشق و نمونه شاخص را دارد.

Share/Save/Bookmark

مطالب مرتبط
امین بزرگیان: برقع، زندان زن بر روی گاری
بابک مینا: برقع در اروپا و پارادوکس آزادی انتزاعی

 
 

گرچه به نظر می‌رسد حفاظت و مرمت آثار تاریخی مقوله‌ای است که کمابیش در بسیاری از نقاط جهان در مورد مفهوم آن اتفاق نظر وجود دارد، اما واقعیت آن است که تنوع و گوناگونی فرهنگ‌های بشری، دیدگاه‌های کاملاً متفاوتی را در این خصوص به وجود آورده است. نه تنها چگونگی و چرایی حفاظت از میراث فرهنگی و تاریخی نزد فرهنگ‌های گوناگون ممکن است متفاوت باشد، بلکه مفهوم میراث یا ثروت‌های فرهنگی نیز تفاوت‌هایی کرده است.

Download it Here!

زمانی که پیمان‌ها و منشورهای جهانی در خصوص حفاظت و مرمت میراث فرهنگی در سده‌ی بیستم شکل گرفتند، در ابتدا بیشترین اشارات و توجه‌ها منحصر به بناها و یادمان‌هایی بود که نشانگر نبوغ معماری و هنری انسان در سده‌های مختلف بودند، اما آرام آرام این دیدگاه معطوف و منحصر به بنا و یادمان به سمت دیدگاه جامع‌تری رفت که اشکال متنوع‌تری از میراث فرهنگی را نیز شامل شدند. تا اینکه سرانجام و در سده‌ی بیست و یکم، «میراث ناملموس» نیز به عنوان بخش مهمی از میراث فرهنگی انسان به رسمیت شناخته شد و هم‌چنین یونسکو نیز تعریف گسترده‌تری را برای شمول آثار دارای ارزش فرهنگی و تاریخی پذیرفت.

با این حال هنوز در بسیاری نقاط جهان دشواری‌های فراوانی برای حفاظت از مناطق و محوطه‌های با ارزش که دارای بنا یا آثار و بقایای چشمگیر معماری نیستند، وجود دارد. دشواری‌هایی که منشورها و توصیه‌نامه‌های جهانی نتوانسته است تمام آنها را برطرف کند. این دشواری‌ها زمانی چند برابر می‌شود که بدانیم اصولاً در برخی از فرهنگ‌های محلی و نزد بومیان برخی مناطق اهمیت یک مکان تنها به واسطه‌ی وجود معماری خیره‌کننده یا اشکال به «رسمیت» شناخته شده هنری نیست.


محوطه‌ای مقدس مربوط به بومیان ناواهو از بزرگ‌ترین قبایل سرخپوست در آمریکا

این مکان‌ها می‌تواند شامل گورستانی کهن یا غاری ساده باشد که شاهدی است بر ‌به وجود آمدن یکی از زبان‌های از میان رفته، و یا کوهستانی که در اعتقادات بومیان، مکان فرود آمدن ارواح و روان‌هایی است که با خود برکت و افزونی را به طبیعت می‌آورند. یا از آن هم ساده‌تر، محوطه‌ای بی‌هیچ اثر و بقایایی از معماری که طی سده‌ها و حتی هزاره‌ها، محل تجمع مردمان و برگزاری مراسمی ویژه بوده است.

در بخش‌های زیادی از قاره‌ی آمریکا، آفریقا، اقیانوسیه و آسیا چنین مکان‌هایی فراوان یافت می‌شوند: محل‌هایی که گرچه از ارزش‌های فرهنگی و آیینی برخوردارند، اما فاقد نشانه‌های بارز معماری هستند. حفاظت از چنین مکان‌هایی در عمل با دشواری‌های فراوانی رو به روست. زیرا بسیاری اوقات در جریان طرح‌های توسعه‌ی این محوطه‌ها که نشانه‌های چشمگیر معماری، هنری و یا سکونتی ندارند به راحتی قربانی می‌شوند.

اکنون ده‌ها محوطه‌ی بسیار با ارزش و متعلق به بومیان در کانادا و آمریکا در معرض خطر نابودی قرار گرفته‌اند. یکی از این محوطه‌ها که سر و صدای بسیاری نیز در خصوص آن برخاسته، محلی است به نام گلن کاو (Glen Cove) در ایالت کالیفرنیای آمریکا که از بیش از سه هزار و پانصدسال پیش محل گردهمایی بیش از صد قوم و قبیله مختلف از بومیان منطقه بوده و محل تدفین بسیاری از آنان آنجا قرار دارد.


مفهوم میراث فرهنگی دیگر فقط به آثار معماری «باشکوه» اطلاق نمی‌شود

با این حال مدتی است مقامات شهر واله‌یو (Vallejo) با توجیه این که این مکان توسعه نیافته است، قصد دارند آن را به پارک عمومی و به محلی برای پیک‌نیک اهالی شهر تبدیل کنند. طرحی که به عقیده‌ی بومیان، توهین‌آمیز است. جدال حقوقی میان ساکنان بومی و مقامات شهری بیش از یک دهه در جریان بوده اما سرانجام دادگاه به نفع شورای شهر رای داده است. متقاعد کردن مقامات شهری برای آن که این «تکه زمین» را به حال خود رها کنند و در آن تاسیسات جدید به وجود نیاورند، ناممکن بوده است.

مثال دیگری که آن نیز مدتی است خبرساز شده، دریاچه «فیش لیک» یا «تاتان بینی» در استان «بریتیش کلمبیا» در غرب کاناداست. یک شرکت معدنی قصد دارد این دریاچه را تخلیه و آن را به محلی دائمی برای دفع و انباشت ضایعات حاصل از استخراج سنگ‌های معدنی تبدیل کند، اما چنین طرحی تبعات غیر قابل قبول و وحشتناکی برای بومیان منطقه (Tsilhqot'in) دارد.

در حقیقت دریاچه و مناطق اطراف آن دارای ارزش‌های فرهنگی و آیینی برای این قوم است: در طول سده‌ها این دریاچه غذای آنها را تامین کرده و به مکانی برای برگزاری مراسم آیینی‌شان تبدیل شده و مردگان خود را در زمین‌های نزدیک آن دفن کرده‌اند. اینجا هم‌چنین مکانی است که هنوز نیز کودکان خود را برای یاد دادن فرهنگ بومی و روش‌های زندگی به کنار آن می‌آورند و هم‌چنین غذا و گیاهان دارویی را از مناطق اطراف آن جمع‌آوری می‌کنند.


دریاچه‌ی «فیش لیک» یا «تتان بینی» در کانادا برای بومیان بسیار با ارزش است

شرکت معدنی گفته است ماهیان دریاچه را به دریاچه‌ای مصنوعی در محل دیگری انتقال می‌دهد و نخواهد گذاشت تا تنوع زیستی منطقه از میان برود، اما آیا با خشکاندن یک دریاچه و ایجاد دریاچه‌ای مصنوعی در نقطه‌ای دیگر (حتی اگر تنوع حیاتی نیز حفظ شود)، بخش مهمی از گذشته و فرهنگ یک قوم از میان نمی‌رود؟

به این فهرست می‌توان نام ده‌ها محوطه‌ی دیگر را در آمریکا و کانادا و یا دیگر نقاط جهان اضافه کرد. این چالش جدیدی است برای مفهوم «میراث و ثروت‌های فرهنگی»؛ آنجایی که تنها با آثار فاخر معماری، و یا نمونه‌هایی برجسته از سکونتگاه‌های بشری رو به رو نیستیم، حفاظت بسیار دشوارتر می‌شود. چنین محوطه‌هایی که از یک سو به طور عمیقی با طبیعت پیوند دارند و از سوی دیگر با فرهنگ، آیین‌های کهن و روش‌های متفاوت زندگی، تضمینی برای حفظ تنوع فرهنگی در سراسر جهان هستند، اما در همان حال به دلیل خصوصیات‌شان با خطرات بیشتری تهدید می‌شوند.


مناظر اطراف دریاچه

در حالی که کمتر کسی در دنیا می‌تواند از نابودی یک بنای با شکوه معماری همراه با تزیینات خیره‌کننده دفاع کند، اما حفظ محوطه‌هایی این چنین که فاقد آثار ساخته شده هستند در برابر طرح‌های توسعه، به تلاش بیشتری نیاز دارد؛ تلاش هایی که از یک سو نیازمند قوانین جدید و از سوی دیگر نیازمند درک و دریافتی تازه از مفهوم میراث فرهنگی است.

Share/Save/Bookmark

 
 

«یک نسل- هفت هنرمند»، عنوان نمایشگاهی در نیویورک بود که چندی پیش آثاری از چند هنرمند هنرهای تجسمی ایران را به نمایش گذاشت که تا نیمه ماه اکتبر برپا بود. شهرام کریمی، نقاشی است که میان کلن و نیویورک فعالیت می‌کند، اما ریشه‌هایش در ایران مانده است. انعکاس این ویژگی، در آثار این هنرمند نمودار است.

Download it Here!

سه اثر از این هنرمند در نمایشگاه «یک نسل- هفت هنرمند» عرضه شده بود که عنصر مشترک همه‌ی آنها نوسان بین شرق و غرب بود. در یکی از این تابلوها در گوشه‌ی راست پایین، زنی سیاهپوش را می‌دیدیم که دست کودک را گرفته و انگار او را با خود به استقبال سرنوشت می‌برد. در نقطه‌ی مقابل گوشه‌ی سمت چپ، کلیسایی خودنمایی می‌کرد و در وسط تابلو چهره‌ی زنی قرار داشت که به آینده و سرنوشت خیره مانده بود. در سمت چپ صورتش دو اسب صورتی رنگ جای گرفته بودند.

جست‌وجو و پرسش‌های بی پاسخ از دیگر ویژگی‌های آثار شهرام کریمی، هنرمند ساکن نیویورک - آلمان است. خود او در مورد نوسان میان شرق و غرب می‌گوید:

کارهای من خیلی نوستالژیک هستند. من یک آدمی پرتاب شده به خارج هستم ولی ریشه‌هایم صددرصد در ایران است. آدم‌هایی هستیم که از زاویه‌ی فرهنگی، وجود ما بین دو فرهنگ مفهوم پیدا می‌کند و این چیز قشنگ، زیبا، جذاب و نویی است.


تکنیک کار شما چگونه است؟

رابطه‌ی من با بوم نقاشی مثل کاغذ است. متنی می‌نویسم و بعد روی آن نقاشی می‌کنم و به چیز جدیدی تبدیل می‌شود. کار من ترکیبی از رنگ، طراحی و موضوعات ایرانی است.

گفتید موضوعات ایرانی ولی این کلیسا مرا به یاد کلیساهای آلمان می‌اندازد؟

کاملاً. وقتی نقاشی می‌کشم مرزی برای آن نمی‌گذارم . این زن دست فرزندش را گرفته و در زمین خشکی مصل صحرا می‌رود. یک رویا دارد. می‌خواهد یک‌جا سکنی پیدا کند. شاید زندگی خود من است و شاید آدمی است که فرارکرده و فکر می‌کند جایی بهشتش را پیدا می‌کند. من از شیراز می‌آیم. شهر گل و باغ و این خاطره در من مانده است.

شنیده‌ام باغ‌های شیراز را از بین برده‌اند و به‌جای آن ساختمان‌سازی کرده‌اند. درواقع دور این تابلو یعنی قاب آن همان باغ‌هاست که من آنها را در ذهنم نگه داشته‌ام. این تابلو یک مادر ویک دختر و در زمینه یک خانه است؛ در یک فضای آبی. این تابلو هم مثل یک رویا و یا یک خواب است.


شما به هنر و تعهد اجتماعی هنرمند اعتقاد دارید؟

هنرمند در درجه‌ی اول به هنرش متعهد است. هنر یک زبان شخصی است که شما خودت رابا آن بیان می‌کنید. این آدم بستگی به نوع نگاهش، هویتش و شرایط اجتماعی‌اش به مسائل واکنش نشان می‌دهد. اگر آن آدم سیاسی است هنرش سیاسی می‌شود و اگر آن آدم سیاسی نیست، هنرش ربطی به سیاست ندارد. به نظر من هنر وسیله نیست. در تاریخ هنر هم هنر وسیله نیست. ونگوگ و پیکاسو هم از هنر به عنوان وسیله استفاده نکردند.

در تاریخ هنر «گرانیکا»ی پیکاسو را داریم که بیان همه‌ی دردهای بشری است؛ آثار مانه را داریم که بیانگر بسیار زیبای سکوت و انسان در لحظات بسیار زیبا هستند. همه‌ی اینها جزئی از زندگی هستند. نمی‌توان اینها را از هم جدا کرد. یک آدم باید خودش تصمیم بگیرد که کجای ماجرا قرار بگیرد. من زندگی و شرایطم سیاسی بوده است و هنرم، زبان فکر و روحم است که طبعا از شرایط اجتماعی تاثیر می‌گیرد و در کارهای من نیز انعکاس می‌یابد.

من معتقد نیستم که هنر یک وسیله است که آدم حرف‌های سیاسی‌اش را بزند. این غلط است. ما در شعرمان نیز این را نداشتیم . زیباترین شعرهای شاملو شعرهای عاشقانه‌اش است. آن شعرهایی که آدم احتیاج به آنها دارد تا شرایط سیاسی‌اش را داد بزند زمانمند هستند و زود تمام می‌شوند. هنر پدیده‌ای است که زمان ندارد و با تاریخ پیش می‌رود.


نور، برهنگی وخلاقیت

سودی شرفشاهی، نقاش، عکاس و مجسمه‌ساز ایرانی، فارغ‌التحصیل دانشکده‌ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران است که فوق لیسانس خود را در هنرهای ظریفه از رویال آکادمی هلند دریافت کرده است. در یکی از مجسمه‌های او که در نمایشگاه «یک نسل- هفت هنرمند» به نمایش درآمد، عناصر انتزاعی، مثل دست و پیکر انسان برهنه دیده می‌شدند.

خود او در این‌باره می‌گوید: «من حدود نه سال روی این سری مجسمه‌ها کار کردم و زمانی که مشغول آن بودم همه‌ی کارهای دیگر مثل نقاشی و عکاسی را کنار گذاشتم. معنای این سری، بسیار با روابط انسانی و معنویات آمیخته است.


این‌سری آثار با انسان برهنه نیز سرو کار دارد. به‌هرحال بخشی از هویت بشراست. نظرتان در این زمینه چیست؟

وقتی نقاش فکر و کار می‌کند به روح انسان‌ها فکر می‌کند. در آن زمان و مکان نقشی ندارد. بنابراین وقتی زمان نقشی ندارد، لباس هم مطرح نیست که مال شب، یا روز یا مال چه زمانی است. بنابراین با خود انسان به‌طور مستقیم و بدون پوشش رابطه دارد.


بخشی از آثار سودی شرفشاهی عکاسی است. از او پرسیدم در این اثر که عکاسی طراحی شده است، یک سیب و یک پا درکنار هم آمده است. به نظر من در این کار شما با سیب که نمادی بهشت است و خوردن آن در آنجا مجاز نبوده، نوعی تابوشکنی کرده‌اید. خودتان در این زمینه چگونه فکر می‌کنید؟

وقتی در یک کار هنری، فضایی خلق می‌شود، هنرمند نیست که درباره‌ی اتفاقی که در آن فضا افتاده تصمیم می‌گیرد. چون در ناخودآگاه هنرمند به‌وجود می‌آید. البته من خوشحال می‌شوم. وقتی طرف مقابل توضیح می‌دهد برای من جالب است. چون به یک بعد دیگر که فکر نکرده‌ام پی می‌برم.

نور بزرگ‌ترین منبع تصویری زندگی من است. یعنی اگر در هر کاری نور نباشد، زندگی در آن جریان ندارد.
پیشنهادم برای هنرمندان جوان این است که خود را محدود به یک تکنیک خاص نکنند. هر تکنیکی می‌تواند از هنرمند خلاقیتی نوین بیرون بکشد که در تکنیک دیگر ممکن نیست. این در مورد خود من نیز صادق است. هنرمند می‌تواند خود و خلاقیت‌های خود را از طریق تکنیک‌های مختلف بشناسد.


انعکاس اپرا در هنر تصویری

ناصر وزیری، عکاسی است که در تهران، رم و لیزبون پرتقال به تحصیل هنرهای ظریفه پرداخت و در اواخر دهه‌ی ۶۰ میلادی در دانشگاه تهران به تدریس پرداخته است.
او پس از انقلاب نیز مدتی در دانشگاه فارابی تدریس و در سال ۱۹۸۳ ایران را ترک می‌کند. از او دو عکس در نمایشگاه «یک نسل- هفت هنرمند» عرضه شد که هردوی آنها عکاسی‌های غیر مستند و انتراعی بودند. در یکی دستمالی قرمز با موج‌های پیچیده در وسط با رنگ‌های شاد قرار داشت.

وزیری در مورد فلسفه‌ی نهفته در پشت آثارش می‌گوید: تخصص اصلی من در تئاتر و اپراست. من طراح اپرا بودم. وسیله‌ی من عکاسی است و تمام تکنولوژی که در بخش پیشرفته‌ی عکاسی وجود دارد به‌کار می‌برم ولی ایده و ذهن من اپرایی و شاعرانه است. ایده‌ی این تابلو از اپرایی به نام «ودزک» است که نویسنده آن شاعر و فیلسوفی سوییسی بوده و بعد آلبالمر در ساله ۱۹۳۵ آن را به صورت اپرا درمی‌آورد. این اثر در سال های شروع تکنولوژی در تضاد با تکنولوژی قرار می‌گیرد. تحرک در تابلو احساس آن آدم است که آن را به صورت انتزاعی ترسیم کرده‌ام.


این تابلو و آن پارچه‌ی قرمز روی آن داستانی مربوط به ریچارد واگنر است. او آخرین اپرایی که می‌نویسد اسمش «پارسی پال» است و البته معلوم نیست این نام را از کجا آورده است. داستان مربوط به زندگی مسیح است. روز سوم به صلیب کشیدن مسیح، او به آسمان می‌رود. بعد از مدتی چند عنصر همراه با او، به زمین برمی‌گردد.


یکی نیزه‌ا‌ی است که سینه او با آن سوراخ شده و دیگری جامی است که خون مسیح در آن بوده است. این عناصر در کوهی در اسپانیا به نام صلوات به پایین می‌آید. چیزی که در این اپرا کمتر به آن توجه شده، خرقه مسیح است. این پارچه‌ی قرمز سمبل خرقه‌ی مسیح است و داستان این تابلو همان اپرای پارسی پال به صورت انتزاعی است.

Share/Save/Bookmark

 
 

هفته گذشته با وجود خبرهای بدی همچون صدور حکم یک سال حبس برای محبوبه خوانساری، ادامه بی‌خبری از وضعیت اعتصاب غذا نسرین ستوده و عدم تغییر مواد مربوط به ازدواج موقت در لایحه حمایت از خانواده، خبرهای نسبتا خوبی همچون آزادی دو تن از مادران عزادار و حذف ماده ۲۴ لایحه حمایت از خانواده نیز برای زنان و فعالان حقوق زنان داشت.

پیشنهاد اضافه شدن حق طلاق در صورت ازدواج مجدد زن و طرح جلوگیری از همسرآزاری نیز در صورت تصویب و اجرا می‌توانند از جمله دیگر خبرهای خوب این هفته باشند.در کنار همه این اخبار، اما سخنان رئیس بسیج زنان در هجمه به جنبش زنان و تدارکات این نهاد نظامی برای آموزش مقابله با جنگ نرم به اعضای خود، تصویری نگران‌کننده از نگاه مقامات مسئوول به فعالیت‌های برابرخواهانه زنان ارائه می‌دهد.

فشارها بر فعالان زن ادامه دارد

با گذشت نزدیک به یک ماه از اعتصاب غذای نسرین ستوده هنوز هیچ خبری از وضعیت سلامت و پرونده وی در دست نیست.شیرین عبادی، زهرا رهنورد، ۳۰ تن از اعضای زنان سوسیال دموکرات سوئد، جمعی از فعالان مدنی و سیاسی، برخی زندانیان سیاسی و جمعی از خانواده‌های زندانیان سیاسی، طی نامه‌های جداگانه‌ای از نسرین ستوده خواسته‌اند که به اعتصاب غذای خود پایان دهد، با این وجود خانواده این وکیل دادگستری هنوز امکان تماس با وی را نداشته‌اند.

نسرین ستوده از ۱۳شهریور ۸۹ بازداشت شده‌است و از تاریخ ۳ مهر در اعتصاب غذا به سر می‌برد. رضا خندان، همسر خانم ستوده روز ۲۵ مهر ماه به سایت مدرسه فمینیستی گفت که وکیل نسرین ستوده موفق به دیدار بازپرس پرونده موکل اش شد. بازپرس شعبه سه دادسرای اوین در این دیدار اطلاع داد که برای نسرین ستوده کیفرخواست صادر شده و پرونده اش به دادگاه ارسال شده ‌است.

از سوی دیگر همزمان با انتشار خبر آزادی دو تن از مادران عزادار و دخترانشان در برخی رسانه‌ها، تارنمای کلمه از احضار و بازجویی زهرا مجردی، همسر محسن میردامادی دبیر کل زندانی جبهه مشارکت برای سومین بار در ماه‌های اخیر خبر داد.

کاوه قاسمی کرمانشاهی، از اعضای کمپین یک میلیون امضا نیز در حالی روز ۲۸ مهرماه در دادگاه انقلاب کرمانشاه محاکمه شد که دادگاه وی را به «تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی» متهم کرده ‌است. به گزارش تغییر برای برابری وی که پس از گذراندن ۱۱۰ روز حبس، دوم خرداد ماه جاری با قرار وثیقه‌ ۱۰۰ میلیون تومانی آزاد شده بود.

سایت تا آزادی روزنامه نگاران زندانی نیز از محکومیت محبوبه خوانساری خبرنگار و وبلاگ نویس به یک سال حبس تعلیقی به مدت ۵ سال خبر داده‌است. محبوبه خوانساری خبرنگار حوزه شهری و از خبرنگاران روزنامه کلمه سبز بود که در تاریخ ۱۰ خرداد ۱۳۸۹ بازداشت شد و به مدت یک ماه در بند انفرادی ۲۰۹ زندانی بود. دادگاه وی را به «اقدام تبلیغی علیه نظام» متهم کرده‌ است.

ادامه کشمکش‌ها بر سر لایحه حمایت از خانواده

کشمکش‌ها بر سر لایحه حمایت از خانواده همچنان ادامه دارد. ۲۴ مهر ماه خبرگزاری فارس به نقل از امین حسین رحیمی، مخبر کمیسیون قضایی مجلس از پیشنهاد گنجاندن حق طلاق زنان در ماده ۲۳ لایحه حمایت از خانواده خبر داد.بنا به این پیشنهاد که هنوز در کمسیون قضایی مجلس صویب نشده در ماده ۲۳ لایحه حمایت از خانواده که به ازدواج مجدد مردان اشاره می‌کند، داشتن حق طلاق از سوی زن در صورت ازدواج مجدد مرد اضافه می‌شود.

محمد دهقان، عضو کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس نیز به خبرگزاری مهر گفت که بند هفت ماده ۲۳ لایحه حمایت از خانواده که به سوء رفتار زن اشاره می‌کند، حذف یا اصلاح خواهد شد.به گفته وی احتمال دارد ماده ۲۴ لایحه حمایت ازخانواده به طور کلی حذف شود. ماده ۲۴ این لایحه به موضوع مهریه پرداخته و انتقادات بسیاری را در پی داشته‌ است.این نماینده مجلس اظهار داشت ماده ۲۲ که به ازدواج موقت می‌پردازد نیز با اضافه کردن شروط ضمن عقد به آن در کمیسیون قضایی تصویب شده ‌است.

بیشتر قتل‌های خانوادگی؛ قتل زن از سوی شوهر است

در کنار خبرهای تلخ از زنان زندانی و خبرهای نه چندان امیدبخش از وضعیت لایحه حمایت از خانواده، خبر «تدوین طرح پیشگیری از همسرآزاری» که قرار است با همکاری دفتر امور بانوان ریاست جمهوری اجرا شود، میتواند خبر خوبی باشد

به گزارش خبرگزاری ایلنا، ، عباسعلی ناصحی، مدیر اداره سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد وزارت بهداشت اعلام کرده‌است که طرح جامع کشوری پیشگیری از خودکشی، برنامه‌های جلوگیری از کودک‌آزاری و طرح کشوری سلامت جنسی خانواده نیز در دستور کار وزارت بهداشت قرار دارد.

به گفته وی سوء‌رفتارهای جنسی و جسمی در زنان بیشتر از مردان رخ می‌دهد، که در این ارتباط تبعیض‌های اجتماعی نسبت به زنان و طلاق اثرات منفی بیشتری بر روی زنان دارد.از سوی دیگر معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی ناجا به ایسنا گفت که بیشترین قتل‌های خانوادگی به وقوع پیوسته در شش‌ماهه امسال مربوط به قتل زن توسط شوهر است.

وی با بیان اینکه حدود ۳۰ درصد از قتل‌های کشور مربوط به مواردی است که بین متهم و قربانی نسبت نزدیکی فامیلی وجود دارد و در شش ماهه اول امسال حدود ۶۵ درصد از قتل‌های خانوادگی بدون برنامه‌ریزی‌ قبلی و در یک نزاع با توسل به خشونت به وقوع پیوسته‌است.

جنبش زنان نداریم

حمله رئیس بسیج زنان به جنبش زنان و فعالان حقوق زنان در ایران از دیگر رویدادهای این حوزه در هفته گذشته‌ است.به گزارش ایلنا، مینو اصلانی، رئیس بسیج زنان درسخنانی متناقض ادعا کرد که «چیزی به نام جنبش زنان در ایران وجود ندارد» و کسانی که خود را مدعی دفاع از حقوق زنان می‌دانند از طرف کشورهای غربی و رژیم‌ صهیونیستی و سازمان‌های جاسوسی تغذیه می‌شوند و اصلا دغدغه حقوق زنان ندارند.

وی که از برگزاری یک سلسله دوره‌های مقابله با «جنگ نرم» برای زنان خبر می‌داد، گفت که برخی از زنان مانند فاطمه حقیقت‌جو و شیرین عبادی در ایجاد «فتنه» نقش داشتند و به آن دامن زدند و زنان جامعه ما باید این افراد را به خوبی بشناسند.سخنان وی در حالی است که در یک سال گذشته بسیاری از فعالان حقوق زن به خاطر اتهاماتی همچون «اقدام علیه امنیت ملی» بازداشت و محاکمه شده‌اند.

Share/Save/Bookmark

 
 

زندانیان سیاسی در ایران که اقدام به انتشار نامه و یا امضای بیانیه کرده‌اند، به حبس در «سلول انفرادی، قطع ملاقات و تشکیل پرونده جدید» تهدید شده‌اند.

به گزارش تارنمای کلمه، مسئولان زندان اوین و چند زندان دیگر، زندانیان سیاسی‌ را به دادسرا احضار کرده‌اند و از آن‌ها خواسته‌اند تا امضا و نامه‌هایی را که منتشر کرده‌اند، تکذیب کنند.


بر اساس این گزارش، اگر زندانیان، خواسته مسئولان زندان را نپذیرند، تنبیه خواهند شد.

به نوشته کلمه، علاوه بر «حبس در سلول انفرادی، قطع ملاقات و تشکیل پرونده جدید» از «محروم شدن از امکان مرخصی و آزادی مشروط» به عنوان مجازات‌های دیگر نام برده شده است.

بهمن احمدی‌امویی، محمد داوری، کیوان صمیمی، کوهیار گودرزی و عبدالله مومنی از جمله زندانیانی هستند که به گفته تارنمای کلمه «متحمل بیش‌ترین فشارها برای تکذیب بیانیه‌ها» شده‌اند.

مدیرکل زندان‌های تهران: زندان‌های ایران به «هتل» شبیه شده است

١٤ زندانی سیاسی در ایران، مهرماه گذشته خواهان تشکیل گروه حقیقت‌یاب ملی با حضور «افراد معتبر و مورد اعتماد جامعه» برای «کشف حقایق» انتخابات بحث‌برانگیز ریاست‌جمهوری سال گذشته ایران و حوادث پس از آن شده بودند.

«بهمن احمدی امویی، میلاد اسدی، محسن امین‌زاده، علی پرویز، علی تاجرنیا، محمد داوری، مجید دری، امیر خسرو دلیرثانی، محمدفرید طاهری قزوینی، کیوان صمیمی، کوهیار گودرزی، علی ملیحی، عبدالله مومنی و محسن میردامادی» ١٤ زندانی سیاسی هستند که این درخواست را امضا کرده‌اند.

امضا‌کنندگان این نامه پیشنهاد داده‌اند که گروه حقیقت‌یاب ملی، به بررسی «تخلفات و دخالت‌های غیرقانونی در انتخابات، شناسایی عوامل پشت صحنه تخلفات، شناسایی افراد متخلف در قوه قضاییه و بررسی نقش نیروهای نظامی و امنیتی در انتخابات و حوادث پس از آن» بپردازد و نتایج آن را در اختیار مردم قرار دهد و «عوامل واقعی بحران‌ساز» را نیز به قوه قضاییه معرفی کند.

این زندانیان سیاسی، «دخالت مأموران امنیتی، اطلاعاتی و نظامی» در انتخابات را باعث «تشدید تردیدها و ابهامات» خوانده‌اند و افزوده‌اند که فضای امنیتی ایجاد شده توسط این نیروها، این رویداد را به یک «بحران ملی» تبدیل کرد.

در انتخابات ریاست‌جمهوری سال گذشته ایران، محمود احمدی‌نژاد به عنوان فرد پیروز معرفی شد اما میرحسین موسوی و مهدی کروبی، دو تن از رهبران مخالف دولت، نتیجه این انتخابات را نپذیرفتند و اعلام کردند که احمدی‌نژاد با «آرای مهندسی شده» و با دخالت نظامیان، رئیس‌جمهور شده است.

حکومت ایران اما این گفته مخالفان را رد می‌کند و آن را «فتنه» می‌خواند.

این ١٤ زندانی سیاسی همچنین در نامه خود به «شکنجه صدها فعال سیاسی، مطبوعاتی و شهروند معترض» اشاره کرده بودند اما امروز سهراب سلیمانی، مدیرکل زندان‌های تهران در مراسم تغییر رئیس زندان اوین گفت که زندان‌های ایران به «هتل» شبیه شده است.

روز گذشته حجت‌الله سوری به عنوان رئیس جدید زندان اوین معرفی شد. پیش از وی، فرج‌الله صداقت رئیس این زندان بود.

Share/Save/Bookmark

 
 

اسامی ١٢ رشته‌ای که به گفته وزارت علوم، تحقیقات و فناوری ایران تا بازنگری در محتوای آن‌ها، توسعه پیدا نمی‌کنند، اعلام شد.

ابوالفضل حسنی، مدیر کل دفتر گسترش آموزش عالی وزارت علوم، امروز، یک‌شنبه در گفت‌وگو با خبرگزاری‌های ایران از رشته‌های «حقوق، حقوق بشر، مطالعات زنان، اقتصاد، جامعه‌شناسی، ارتباطات اجتماعی، علوم سیاسی، فلسفه، روان‌شناسی، علوم تربیتی، مدیریت و مدیریت فرهنگی و هنری» به عنوان رشته‌هایی که باید بازنگری شوند، نام برد.


ابوالفضل حسنی، مدیر کل دفتر گسترش آموزش عالی وزارت علوم

وی افزوده برخی از رشته ها تا پایان سال و برخی دیگر تا تابستان سال ١٣٩٠ بازنگری می‌شوند.

به گفته مدیر کل دفتر گسترش آموزش عالی وزارت علوم، «دانشگاه‌هایی که این رشته‌ها را ندارند و می‌خواهند اقدام به راه‌اندازی آن‌ها کنند، باید صبر کنند تا طرح آمایش سرزمین مبنی بر نیازسنجی آماده شود و ببینیم نیاز هست که این رشته‌ها در دانشگاه‌های متقاضی راه‌اندازی شود یا نه. سپس در مرحله بعدی باید بازنگری این رشته‌ها به اتمام برسد.»

این مقام وزارت علوم روز گذشته گفته بود که محتوای این رشته‌ها با مبانی دینی «هماهنگی» ندارد و بر اساس «مکاتب غربی» تنظیم شده است.

وی افزوده بود: «نیاز است كه محتوا و متون درسی این رشته‌ها با توجه به مبانی عقیدتی دینی و بومی بازنگری شود.»

حسنی یکی دیگر از دلایل توقف صدور مجوز برای این رشته‌ها را «بازنگری بر اساس قانون» اعلام کرده بود.

ابوالفضل حسنی: برخی از رشته ها تا پایان سال و برخی دیگر تا تابستان سال ١٣٩٠ بازنگری می‌شوند

به گفته وی «طبق مصوبات شورای برنامه‌ریزی وزارت علوم هر برنامه آموزشی از زمان تصویب تا پنج سال قابلیت اجرا دارد و پس از پنج سال باید عنوان و محتوای دروس، منابع و مأخذ برنامه‌های آموزشی، حداقل تا ٧٠ درصد مورد بازنگری قرار گیرد.»

حسنی افزوده بود: ‌«چون از زمان تصویب اكثر برنامه‌های آموزشی در علوم انسانی بیش از پنج سال می‌گذرد، بنابراین تصمیم وزارت علوم از یک جهت بر این اساس اتخاذ شده است.»

مقامات ایران در یک سال گذشته خواهان تغییر در محتوای علوم انسانی بر اساس «مبانی اسلام» شده‌اند.

آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر ایران نیز سال گذشته از تحصیل دو میلیون دانشجوی ایرانی در رشته‌های علوم انسانی انتقاد کرده بود.

همچنین شهریورماه گذشته کامران دانشجو، وزیر علوم اعلام کرد که در محتوای رشته‌های مهم علوم انسانی «بر اساس مبانی اسلام» تغییراتی اعمال می‌شود.

میرحسین موسوی از رهبران مخالف دولت نیز تیرماه گذشته در واکنش به اظهارات مقامات حکومت درباره تغییر محتوای علوم انسانی، این اقدامات را با عملکرد حکومت توتالیتر شوروی سابق مقایسه کرد و گفت: «سرنوشت و روش‌های اقتدارگرایان در سراسر جهان شبیه به هم است.»

Share/Save/Bookmark

 
 

مالاریا، همواره به‌عنوان یکی از عمده‌ترین عوامل مرگ‌ومیرهای انسانی شناخته می‌شده است؛ اما گویی‌که با این وجود نیز آن را تاکنون آنچنان درک نکرده بودیم. آمار بی‌سابقه‌ای از آثار این بیماری، گویای سالیانه ۱۲۵، تا ۲۲۷هزار قربانی مالاریا تنها در کشور هندوستان است و این درحالی‌ست که سازمان جهانی بهداشت (WHO)، شمار تلفات این بیماری در این کشور را فقط ۱۶ هزار انسان عنوان کرده است.

بدین‌ترتیب احتمال می‌رود آمار قربانیان کشورهای دیگری که با روش‌های مشابهی توسط WHO استخراج شده بودند؛ همچون اندونزی، از حقیقت موضوع، فاصله‌ی زیادی داشته باشد. این بدین‌معناست که مالاریا قادر به کشتاری گسترده‌تر از ادعای WHO مبنی بر مرگ سالیانه یک میلیون نفر از سرتاسر جهان به‌واسطه‌ی این بیماری‌ست که بدین‌ترتیب، هزینه‌های بیشتری را برای مبارزه خواهد طلبید.


دختربچه‌ای پس از نمونه‌گیری خون‌اش طی آزمایش مالاریا در کلینیکی در کلکته‌ی هندوستان – آگوست ۲۰۱۰/ عکس از Piyal Adhikary

برآوردهای قربانیان مالاریا در هند، بر پایه‌ی نرخ مرگ‌ومیرهای ثبت‌گشته در بیمارستان‌هاست. به‌علاوه همین آمار هم اصلاحاتی به‌منظور درنظرگیری بیمارانی که به خدمات بهداشتی دولت دسترسی نداشته‌اند، انجام پذیرفته؛ ولی پژوهشی جدید از سوی گروهی بین‌المللی از دانشمندان، نشان از این حقیقت داده که آمارهای پیشین، به نحو گسترده‌ای غیرفراگیر تلقی می‌شوند. علت‌اش را تا حدودی می‌توان به عدم دسترسی عده‌‌ای بسیار به بیمارستان و شانس بالای جان‌باختن‌شان درنتیجه‌ی فقدان خدمات بهداشتی نسبت داد.

پژوهش‌گران حاضر در این آمارگیری نوین، شامل گروهی از مرکز تحقیقات بهداشت جهانی دانشگاه تورنتوی کانادا با همکاری دولت هندوستان بودند که به‌منظور ارتقای آمار بهداشتی این کشور؛ به بررسی بالغ بر ۱.۱ میلیون خانوار پراکنده در خاک هند پرداختند. این، شامل گردآوری داده‌های شفاهی از کسانی بود که به‌تشریح نحوه‌ی مرگ اعضای خانواده‌شان می‌پرداختند تا آمار کشته‌های ناشی از مالاریا که تا آن زمان رسماً هرگز تشخیص داده نشده بودند هم لحاظ گردد.

در این بررسی، توصیفات هرکدام از سؤال‌شوندگان توسط دو پزشک ارزیابی می‌شد؛ چراکه به‌گفته‌ی دکتر «ریچارد پتو» (Richard Peto) از دانشگاه آکسفورد انگلستان؛ همین گفته‌ها عامل اصلی اشتباهات بالقوه‌ی این پژوهش به‌شمار می‌رفت. به‌هرترتیب، آنچه‌ که در نهایت از زمان و مکان مرگ‌ومیرهای حاصل از مالاریا، این‌گونه تشخیص داده شد؛ تنها با الگوی کشته‌های همین بیماری؛ و نه هیچ عامل مهلک دیگری منطبق بود و این، نشان از دقت بالای بررسی می‌داد.

پژوهش‌گران، به‌منظور برآورد تلفات سالانه‌ی این بیماری در هندوستان؛ بخشی از تلفات ناشی از مالاریا در این آمارگیری را به تمامی مرگ‌ومیرهای این کشور تعمیم دادند. هنگامی‌که بر پایه‌ی تأیید هر دو پزشک حاضر در آمارگیری، قطعی‌ترین تلفات ناشی از مالاریا مشخص گردید؛ آمار قربانیان، معادل ۱۲۵هزار نفر در سال شد. با افزودن نفراتی که فقط یک پزشک علت مرگ‌شان را به مالاریا نسبت داده بود؛ این آمار به ۲۷۷هزار نفر افزایش یافت و نتیجتاً آنان نتیجه گرفتند که محتمل‌ترین آمار، در حدود ۲۰۰هزار کشته در سال است.


زدحام مبتلایان به مالاریا در بیمارستانی واقع در ایالت بنگال شرقی – هندوستان - ژوئیه‌ی ۲۰۰۶/ عکس از Rupak de Chowdhuri / Reuters

پتو می‌گوید: «وقتی‌که مطالعات‌مان را بر کنترل مالاریا در روستاهای هندوستان انجام می‌دادیم؛ موارد حقیقتاً تکان‌دهنده‌ای از این بیماری را دیدیم و متعجبم که چرا آمارهای رسمی چنین اندک‌اند. طعمه‌های مالاریا، در حومه‌ها هستند و از دید خدمات بهداشتی پنهان مانده‌اند».

دکتر «باب اسنو» (Bob Snow)؛ متخصص اپیدمولوژی مالاریا در جریان پژوهش‌های دانشگاه آکسفورد در کشور کنیا معتقد است که برخی از روش‌های به‌کاررفته در مصاف با این بیماری در آفریقا، ممکن است که در هندوستان هم مفید واقع شوند. وی وی‌گوید: «برخی ایالات (هند)، آنقدرها متفاوت از آلوده‌ترین نواحی قاره‌ی آفریقا به این بیماری، نیستند و این نشان می‌دهد که پوشش همگانی منطقه با پشه‌بندهای ویژه و فراهم‌سازی امکان دسترسی به معالجات فوری، مقرون‌به‌صرفه خواهد بود».

اسنو، چندان از تناقض آمارهای رسمی با جهان واقعی متعجب نیست؛ اما اینکه بالغ بر ۸۶درصد از قربانیان حتی هیچ ملاقاتی با پزشک نداشته‌اند؛ تکان‌دهنده است. وی اظهار می‌دارد: «هندوستان، برنامه‌هایی را [با هدف مبارزه با مالاریا] در دستور کار خود دارد؛ اما قادر به تأمین امکان دسترسی سریع به معالجات مالاریا در ایالت اوریسا (که بیشترین قربانیان را شامل شده) نیست. این پژوهش، یقیناً به‌منزله‌ی یک زنگ اخطار است».

منبع: NewScientist

Share/Save/Bookmark

مطلب مربوط
زمانه؛ خردادماه ۸۹ - «ما، زمین و مالاریا»

 
 

جبهه مشارکت ایران اسلامی، در نامه‌ای خطاب به اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس تشخیص مصلحت نظام خواستار «ایجاد و تشکیل کمیته حقیقت یاب و ریشه‌یابی حوادث و بیان حقایق یک سال و نیم گذشته» شدند.

به گزارش نوروز، اعضای جبهه مشارکت دلیل مخاطب قرار دادن اکبر هاشمی رفسنجانی برای این نامه را نبودن «گوش شنوا» در هیچ یک از ارکان نظام، «نگرانی» رئیس مجلس تشخیص مصلحت نظام از «سرنوشت کشور و انقلاب در یک سال گذشته» و «جایگاه معنوی و تاریخی» وی در جمهوری اسلامی عنوان کرده‌اند.

محمود احمدی‌نژاد، رئیس دولت دهم چندی پیش در مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک پیشنهاد تشکیل کمیته حقیقت یاب برای واکاوی حوادث تروریستی ۱۱ سپتامبر را داده بود.

جبهه مشارکت می‌گوید: «این پیشنهاد محمود احمدی‌نژاد سوالات و ابهامات زیادی را ایجاد کرده‌است که چرا در زمانی که کوچکترین انتقاد و اعتراضی در درون کشور با شیوه‌های خشن پاسخ داده می‌شود، عده‌ای اصرار دارند که با گردش ۱۸۰ درجه‌ای از خود چهره‌ای دموکرات، ٰانسان دوستانه و حق به جانب به نمایش بگذارند.»


این نامه با بیان اینکه اکنون باور عمومی بر «مهندسی انتخابات» بیش از گذشته‌است، آورده‌است: «گروه حقیقت یاب اگر بتواند بدرستی و بدون حب و بغض سیاسی، ادعای طرفین قضیه را بررسی و نتیجه قطعی را به ملت اعلام نماید، بزرگترین بحران نظام جمهوری اسلامی یعنی بحران مشروعیت را تخفیف خواهد داد.»

این نامه همچنین خواستار بررسی کشته شدن «حداقل قریب به صدنفر» و مجروحیت «هزاران نفر» در خیابانها شده و افزوده‌است: «امروز جنایت و فاجعه کهریزک و کوی دانشگاه چون خاری در چشم باقی مانده‌است. ولی اراده‌ای قاهر و غالب نیست تا عاملان اصلی این جنایات را محاکمه نماید.»

تحقیق درباره«ناکارآمدی در اداره کشور»، برخورد با نهادهای مدنی و دانشگاه‌ها و بررسی تحریم اقتصادی و تهدید نظامی و «فرصت‌سوزی‌های» انجام شده در این حوزه، از دیگر درخواست‌های مطرح شده در این نامه‌است.

امضاکنندگان این نامه با بیان اینکه امروز بخشی از قوه قضائیه در اختیار نهادهای نظامی و امنیتی قرار گرفته از کمیته حقیقت‌یاب خواسته‌اند رفتارهای «خشن»با زندانیان و محرومیت آنان از کمترین حقوق یک زندانی را بررسی کند.»

«دادگاه‌های نمایشی، احکام فرمایشی و مسلوب الاختیار بودن قوه قضا» از دیگر موارد مطرح شده در این نامه‌است.

«گروه حقیقت یاب اگر بتواند بدرستی و بدون حب و بغض سیاسی، ادعای طرفین قضیه را بررسی و نتیجه قطعی را به ملت اعلام نماید، بزرگترین بحران نظام جمهوری اسلامی یعنی بحران مشروعیت را تخفیف خواهد داد»

اعضای جبهه مشارکت در بخش دیگری از این نامه، با اشاره به «حاکمیت نظامیان و نیروهای امنیتی» آورده‌اند: «کمیته حقیقت یاب می‌تواند به دقت و با کارشناسی عمیق، روند نظامی سازی اقتصاد و ورشکستگی اقتصادی و عقب افتادگی عظیم کشور را در سایه این سیاست‌های ویرانگر بررسی و هر چه سریعتر راهکارهای خروج از این بحران را به مردم ارائه کند.»

این حزب اصلاح‌طلب خطاب به اکبر هاشمی رفسنجانی نوشته‌است: «حجم تخریب آنچنان عظیم است که شاید جبران آنها پس از سالهای طولانی ممکن باشد اما آنچه مهم است با تشکیل این کمیته و بخصوص با محرم شناختن مردم، امکان بازسازی اعتماد از دست رفته بین حاکمیت و ملت به وجود آید.»

جبهه مشارکت در دهمین انتخابات ریاست جمهوری از میرحسین موسوی حمایت کرد و در وقایع پس از انتخابات ده‌ها نفر از اعضای ارشد این حزب بازداشت و محاکمه شدند. مقامات قضایی با پلمپ دفتر این حزب فعالیت‌های آن را متوقف کرده‌اند.

Share/Save/Bookmark

 
 

مهسا امرآبادی، روزنامه‌نگار و روح الله محمدی معین، فعال ستاد مرکزی میر حسین موسوی از سوی دادگاه به حبس تعزیری محکوم شدند.

به گزارش آفتاب شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی، روح‌الله محمدی معین را به دو سال حبس تعزیری محکوم کرده‌ است.

این فعال سیاسی به اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام» به یک سال حبس، به اتهام «اجتماع و تبانی بر قصد بر هم زدن امنیت» به شش ماه حبس و به اتهام «توهین به رئیس جمهور» به شش ماه حبس تعزیری محکوم شد.


وی ۱۶ تیر ماه سال ۸۹ از سوی مامورین وزارت اطلاعات در منزلش بازداشت شد.

مهسا امرآبادی از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه به یک سال حبس تعزیری محکوم شد

مهسا امرآبادی، روزنامه‌نگار و همسر مسعود باستانی روزنامه‌نگار دربند نیز از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه به یک سال حبس تعزیری محکوم شد.

به گزارش سایت تا آزادی روزنامه‌نگاران زندانی، اتهام وی «اقدام تبلیغی علیه نظام از طریق مصاحبه و گزارش‌«اعلام شده‌ است.

این روزنامه‌نگار منتقد، ۲۴ خرداد ماه سال گذشته بازداشت شد و پس از نزدیک به هفتاد روز با قرار وثیقه ۲۰۰ میلیون تومانی آزاد شد.

مسعود باستانی روزنامه‌نگار دربند و همسر مهسا امرآبادی از سوی دادگاه به شش سال حبس تعزیری محکوم شده و هم اکنون در زندان رجایی شهر است.

در یک سال و نیم گذشته هزاران نفر از مخالفان دولت در ایران بازداشت شده و صدها نفر از معترضان به «تقلب» در انتخابات به اعدام، حبس و تبعید محکوم شده‌اند.

Share/Save/Bookmark

 
 

حوا آلبرستاین (یا آلبرشتاین) که در میان انگلیسی زبان‌ها «چاوا آلبرستاین» خوانده می‌شود، شهرت جهانی دارد. اما در میان ایرانیان چندان شناخته شده نیست؛ که این لابد از اسرائیلی بودنش آب می‌خورد. این در حالی‌ست که همانند امریکایی او، یعنی جون بائز، در ایران پرآوازه و محبوب است.

از حوا، سوای آنچه من کوتاه در معرفی او چند سال پیش نوشتم (اینجا) و نیز آنچه پیشتر در وبلاگ «آن‌سوی دیوار: یادداشت‌های یک ایرانی از زندگی‌اش در اسرائیل» آمده، گویا، به فارسی نوشته‌ی به درد‌بخوری پیدا نمی‌شود. آلبرستاین گرچه خار چشم دست‌راستی‌های اسرائیل بوده و هر از گاهی داد و هوار آن‌ها را درآورده، برجسته‌ترین خواننده‌ی بومی‌ اسرائیل به شمار می‌آید.


حوا آلبرشتاین، خواننده‌ی شورشی با ترانه‌هایی مانند خاد گادیا و شطرنج

اما هنر مرز ندارد و برچسب‌های قومی، قبیله‌ای، ملی، مذهبی را برنمی‌تابد. حوا در گذر بیش از چهل سال خواندن و ترانه‌ سرودن و آهنگ ساختن، و با طبع آزمایی در موسیقی بومی و جهانی و پاپ و جاز، توانسته در کارهای خود ترکیب گوهر هنری و سرشت انسانی را نگه دارد. هم‌چنین در پاسخ به دلبستگی خود به زبان و ادبیات ییدیش، با خواندن دلنشین‌ترین ترانه‌های مردمی ییدیش در نگه‌داری از این تکه از میراث فرهنگی جهان سهمی بر عهده گرفته. آنچه حوا آلبرستاین را به چشم من دوست‌داشتنی می‌کند، خودبیانی گسترده‌ی اوست. او هنرمندی‌ست که به گونه‌های بسیار خودش را در هنرش بازمی‌تاباند.

به گمان من حوا در مقام هنرمندی خودبیانگر نیازی به برچسب خواننده‌ی شورشی ندارد. با این همه او را با جون بائز و مرسدس سوسا می‌سنجند. گرچه این سه از نظر شمار ترانه‌های شورشی و نیز از جنبه‌های دیگر همانند نیستند، در یک‌جا با هم همخوانی دارند: هر سه هنر خود را با کنش و کوشش سیاسی و اجتماعی درهم‌آمیخته‌اند؛ و موسیقی بومی یا مردمی را با صدای اعتراض و شورش بر بیدادگری‌های ریز و درشت دور و برشان همراه کردند. به هر حال حوا کوشنده‌ی حقوق بشر و هوادار وحدت عرب و اسراییلی‌ست. از همین رو در کارنامه‌ی او ترانه‌هایی‌ پیدا می‌شود که رنگ و بوی اعتراضی آن‌ها را نمی‌شود ندیده‌ گرفت.

یکی از ترانه‌های شورشی زیبای حوا ترانه‌ی شطرنج است که در آلبوم «ترانه‌های سرزمین محبوب» من آمده. کلام این ترانه را می‌شود در وبلاگ آن‌سوی دیوار یافت (اینجا). این کار سروده‌ی شاعر و طنز‌پرداز اسرائیلی، هانوش لوین (Hanoch Levin) است. سوای مسئله‌ی اشغال و برخورد اسرائیل با فلسطینی‌ها، آلبرستاین جنبه‌های دیگری از سیاست حکومت اسرائیل را هم به نقد می‌‌کشد. برای نمونه در ترانه‌هایی چون «ربکا» (۱۹۹۹) و نیز «سایه» (= Shadow، ۲۰۰۳) به نقد سیاست اسرائیل در رفتار با کارگران خارجی در اسرائیل می‌پردازد. نیز در ترانه‌ای به نام «جادوگر» (=The Magician، 1999) نتانیاهو را دست می‌اندازد.


هانوش لوین، شاعر و طنزپرداز اسرائیلی

شاید بشود گفت که تندترین ترانه‌ی شورشی حوا ترانه‌ای‌ست از آلبوم «لندن» (۱۹۸۹) که در اسرائیل جنجال آفرید. این ترانه خاد گادیا (Khad Gadya) نام دارد و آموس گیتای، فیلم‌ساز نام‌آور اسرائیلی، آن را در فیلم «منطقه‌ی آزاد» آورده است. خاد گادیا به معنی «بره» است. در قدیم اسرائیلیان در نخستین شب عید فصح (عید فطیر) بره‌ی خدا را قربانی می‌کردند. ترانه‌ی حوا روایت یا ورسیون او از ترانه‌ای‌ست که در عید فصح خوانده می‌شود. ترانه همان آغاز سنتی و آشنا را دارد: حکایت خرید بره‌‌ی شب عید، و این که بره را گربه می‌خورد و بعد گربه را سگ می‌خورد، و باقی ماجرا. اما حوا برای درنگ کردن بر رابطه‌ی میان ظالم و مظلوم بندی به این ترانه‌ی عامیانه می‌افزاید تا به سیاست اشغالگرانه و خشونت‌باراسرائیل بتازد.آن بند چنین است:

بره‌ی کوچولو، چرا آواز می‌خوونی؟
بهار هنوز اینجا نیومده
وقت عید فصح هم نشده
مگه تو عوض شده‌ی
من امسال عوض شده‌م
من هر غروب
فقط چاهارتا سوال داشتم
اما امشب یه سوال تازه دارم
این دور وحشت تا کی می‌مونه؟
این دور شکار کردن و شکار شدن
این دور کشتن و کشته شدن
این جنون کی به آخر می‌رسه؟
امسال چی عوض شده؟
امسال من عوض شده‌م
منی که یه وقت بره‌ی سربه راه بودم
حالا ببر و گرگ شده‌م
دیگه نمی‌دونم کی هستم.

ترانه را بشنویم:

Share/Save/Bookmark

 
 

پس از انقلاب سال ۵۷، آنگاه که موج سرکوب مخالفان آغاز شد، مطبوعاتِ آزاد ممنوع شدند و سانسور بر کتاب تسلط یافت، زمانی فرارسید که ادبیات سرگرمی با وقفه‌ای طولانی دگربار در جامعه سر برآورد. هم‌زمان با "اسلامی‌نوسان" پیرامون حکومت، نویسندگانی آغاز به نوشتن کردند که همان دستمایه‌های قدیمی ادبیات سرگرمی را با رنگ و لعاب روز به کار گرفته، آثاری آفریدند که در غیاب ادبیات جدی، با استقبال گسترده‌ای روبرو شدند.

هم‌اکنون کتاب‌های عامه‌پسند ۹۵درصد فهرست کتاب‌های پُرفروش کشور را به خود اختصاص داده‌اند. کتاب‌های سرگرمی نه تنها در میان مردم عادی کتاب‌خوان، بلکه تحصیلکردگان و دانشجویان رواج فراوان دارد. طبق یک گزارش تحقیقی در میان دانشجویان، محبوب‌ترین نویسنده خارجی "دانیل استیل" است. "پائولو کوئیلو"، "ویکتور هوگو"، "ژول ورن" و "آگاتا کریستی" در رده‌های بعدی قرار دارند. در میان آثار ایرانی، رمان "بامداد خمار" اثر فتانه حاج‌سیدجوادی، محبوب‌ترین اثر ادبی می‌باشد.1

"بامداد خمار" با چهل و پنج بار چاپ، پُر خواننده‌ترین رمان است در بعد از انقلاب. و این البته پیروزی ادبیات سرگرمی‌ست بر ادبیات جدی در ایران. فاجعه اما آنجا کامل می‌شود که بدانیم، در دانشگاه‌های ایران "بسیاری از استادان که نثر معاصر را هم درس می‌دهند خودشان رمان نمی‌خوانند و فقط ممکن است نام چند رمان شاخص را به دانشجویان معرفی کنند (...) من استادان نقد ادبی را می‌شناسم که در عمرشان حتا یک رمان نخوانده‌اند. و حتا بعضی‌هاشان از رمان متنفر هستند (...) اکثراً کسانی هستند که ذهنیت‌شان فقط سنتی است و اعتقادی به ادبیات معاصر ندارند و ادبیات معاصر و رمان را موضوعی وارداتی و کاملاً پرت می‌دانند"2.


در نبود آزادی‌های فردی و اجتماعی و هم‌چنین عدم فرهنگ کتاب‌خوانی، ادبیات سرگرمی نه تنها گسترش یافت، بلکه جانشین ادبیات جدی شد. گنگ‌نویسی، پریشان‌گویی و نابسامانی حاکم بر ادبیات نیز، در این امر نقش مهمی داشت. فاجعه گاه آنقدر عظیم است که فاصله ادبیات جدی و سرگرمی محو و کم‌رنگ دیده می‌شود. عدم نقد و بررسی آگاهانه باعث می‌شود تا تخاصم جانشین تفاهم و روشنگری گردد. به یاد داشته باشیم که ادبیات سرگرمی در ایران هنوز به کالا تبدیل نشده است. بخشی از آن در انحصار دولت است که از آن به عنوان ابزار تبلیغی استفاده می‌کنند. این بخش اما فاقد جذابیت است. اگر پشتیبانی قدرت حاکم از آن حذف گردد، بسیار سریع فراموش خواهد شد. آن بخش دیگر دوران شکوفایی خود را می‌گذراند. بیشترین خوانندگان را دارد. بخش اعظم این خوانندگان در شرایطی مساعد، آنگاه که قدرت تشخیص رمان را دارا گردند، به سوی ادبیات جدی جذب خواهند شد.

تسلط فرهنگ عوام‌گرایی در جامعه موجب سقوط ادبیات و هنر می‌شود. در تسلط "فرهنگ توده‌گرا" ریشه‌ی ابتکارها می‌خشکد و نویسندگان به دام تقلید گرفتار می‌آیند. بخشی جذب ادبیات سرگرمی می‌شوند و گروهی می‌خواهند "جویس"، "کافکا" و یا "فاکنر" باشند و در بهترین شرایط، "کارور" و مارکز". چنین الگوهایی باعث می‌شود ادبیاتی غیرملموس، گیج و منگ و دشوار خلق گردد که در دام بازی‌های زبانی و سبک‌های هنوز ناشناخته گرفتار آمده‌اند. این ادبیات تصنعی خواننده را دچار بهت و گیجی می‌کند.

ایران به نسبت پیش از انقلاب از نظر فکری عقب رفته، اگر چه مظاهر تمدنِ روز به چشم می‌خورد. رمانِ پیش از انقلاب پاسخگوی کتابخوانان همان دوره بود، رمان پس از انقلاب متأسفانه گام به عقب گذاشت. مردم در عرصه‌ی کتابخوانی شیفته‌ی ادبیات عامه‌پسند شده‌اند. پنداری دهه‌ی بیست و یا حتا عقب‌تر از آن، ایام جنبش مشروطه دارد تکرار می‌شود. پاورقی‌ها همه‌گیر و محبوب شده‌اند. نویسندگان جدی ادبیات می‌کوشند گام به پیش بردارند و خود را با جهان معاصر همگام کنند، اما این فقط یک امید است، زمینه و ابزار لازم و شرایط مناسب فراهم نیست. خود نیز توان کافی جهت این اقدام ندارند. نتیجه آنکه ادبیات ایران به بحران دچار شده، نوعی سردرگمی بر آن حاکم است. ادبیات سرگرمی که معمولاً باید در حاشیه قرار داشته باشد، در چنین شرایطی میدانداری می کند و گوی سبقت از ادبیات جدی ربوده است.

جامعه در مدنیت پویای خویش اگر نتواند دگرگون شود و گام به راه مدنی‌تر شدن بگذارد، طبیعی‌ست به نو شدن مکرر تن نخواهد داد. رمان در مقیاس جهانی رشد می‌کند، نویسنده‌ی ایرانی با توجه به جامعه‌ی پس‌رونده‌ی خویش نمی‌تواند با پیشرفت‌های جهانی رمان همگام گردد. در چنین شرایطی مخاطب نیز در گذشته، با ارزش‌های سپری شده زمان خواهد ماند.

در این شکی نیست که واقعیت اجتماعی کشور و وضعیت کلی انسان در تاریخ، بر رشد رمان تأثیر می‌گذارد. پس می‌توان گفت؛ فرم، محتوا، مخاطب و به همراه آن، متن، مؤلف و خواننده، تابعی هستند از یک کل. تلاش چند نویسنده را که با اتکا بر توان فردی در چنین موقعیتی، با عذابی توان‌فرسا اثری ادبی تولید می‌کنند، نباید عمومیت داد و آن را نشان از موقعیتِ مساعدِ تولیدِ ادبیات در کشور تصور نمود.

اگر شرایط بیرونی نوشتن رمان فراهم نباشد، عناصر رمان نیز در کنش‌های خود نمی‌توانند صادق و واقعی باشند، پس بر ظاهرسازی، فریب و دروغ بنیان می‌گیرند و در نتیجه از واقعیت داستانی فاصله می‌گیرند. چنین رمان‌هایی از خصلت "چندصدایی" و "دمکراسی رمان" تهی می‌گردند. در چنین شرایطی نباید از رمان انتظار داشت به ذهنِ خواننده لذت ببخشد. اینجاست که رمان از معیارهای خویش تهی شده، چیزی خلق می‌شود، سراسر تمثیل و استعاره که تأویل آن برای خواننده عذاب است و مشکل‌آفرین. چنین ادبیاتی صراحت خویش را در بیان از دست می‌دهند.


تئوریسین‌های "مکتب فرانکفورت" بر این نظر بودند که حکومت‌ها تنها از طریق اقتصادی و سیاسی خود را بازتولید نمی‌کنند، "فرهنگ‌سازی" نیز در این راه نقش عمده‌ای دارد. گوهر آن سخن، واقعیت جاری زندگی ماست. "‌فرهنگ‌سازی" حاکم بر کشور دارد فرهنگ ویژه‌ای را بر جامعه تحمیل می‌کند و معیارهای خود را بر زیبایی‌شناسی و ذوق ادبی ترویج می‌کند.

با نگاهی به تولیدات ادبی زبان فارسی، ادبیات و هنر سرگرمی دارد به فرهنگ غالب کشور تبدیل می‌شود. با تسلط این فرهنگ بر جامعه، آیا کشور به آن سمتی نخواهد رفت که ایده‌آل "فرهنگ توده‌گرا‌" است؟ به روایت دیگر، "فرهنگ توده‌گرا" بر جامعه حاکم نخواهد شد؟ اگر چنین باشد، از "فرهنگ توده‌گرا" نباید انتظار فکر و اندیشه و پویایی و زایش داشت. تقلید نهایت شعور این فرهنگ است.

در سایه‌ی "فرهنگ توده‌گرا" هنر و ادبیات سرگرمی رونق می‌گیرد و جامعه به بی‌عملی گرفتار می‌آید و اینکه به روزمره‌گی باید زندگی کرد. مردان و زنان این جامعه، به امید ناجی در راه، تسلیم وضع موجود هستند. دختران شاهزاده‌ای را منتظرند تا سوار بر اسب سفید از راه برسد و آنان را خوشبخت کند. پسران در خیال، عاشق دختری می‌شوند پولدار و از این راه گام به راه ترقی می گذارند. مردم این جامعه با بلیط بخت‌آزمایی و شوهای تلویزیونی میلیونر می‌شوند. همه به ناجی موعود چشم امید بسته‌اند تا از راه برسد و آرزوهای سرکوب‌شده‌ی آنان را برآورده کند. همه منتظر شانس و سرنوشت می‌نشینند تا بر آنان نازل شده و برایشان زندگی بهتر به ارمغان آورد. انگار ما در ادبیات نیز هم‌چنان باید در انتظار "ابرمرد" نیچه و یا "منِ برتر" فروید روزگار به‌سرآوریم.

توضیح نویسنده: این نوشته در واقع کوتاه‌شده‌ی مقاله‌ای‌ست در این مورد. تصمیم داشتم در پایان مقاله، نگاهی کوتاه نیز به تولید ادبیات سرگرمی در خارج از کشور و مقایسه آن با تولیدات مشابه در ایرانِ امروز داشته باشم که علت حجم زیاد، از آن چشم پوشیدم.

پانوشت‌ها:

۱. محمدحسن شهسواری، دانشجویان و میراث شهرزاد، به نقل از سایت اثر

۲. دکتر پروین سلاجقه استاد نقد ادبی در دانشگاه، در گفتگو با علی شروقی، روزنامه اعتماد، ۱۸ فوریه ۲۰۰۹

Share/Save/Bookmark

این نوشته پیش از این در نشریه‌ی باران (سردبیر مهمان: بهروز شیدا) در سوئد منتشر شده است.
بخش‌‏های پیشین:
بخش هفتم - ادبیات سرگرمی در ایران
بخش ششم - ادبیات سرگرمی و آزادی انسان
بخش پنجم - ادبیات سرگرمی، زن و عشق
بخش چهارم - ادبیات سرگرمی؛ کالایی در بسته‌بندی فرهنگی

 
 

مقامات قضایی استان یزد روز گذشته، شنبه حکم قطع دست یک «سارق» را در زندان مرکزی یزد در برابر دیگر زندانیان اجرا کردند.

به گزارش خبرگزاری مهر، این مرد ۳۲ ساله که از وی با اسم اختصاری «م» نامبرده شده، به دلیل چهار بار سرقت به این مجازات محکوم شده‌است.

این حکم پس از تایید توسط دیوان عالی کشور و رد درخواست عفو وی توسط کمیسیون عفو و تخفیف مجازات قوه قضاییه اجرا شده‌است.

این هفتمین بار است که حکم قطع دست در چند ماه اخیر در ایران اجرا می‌شود. تیرماه جاری در همدان دست پنج نفر به اتهام سرقت قطع شد.

در مشهد نیز ماه گذشته دست یک زندانی متهم به سرقت در برابر چشم زندانیان دیگر قطع شد.

این هفتمین بار است که حکم قطع دست در چند ماه اخیر در ایران اجرا می‌شود

دادستان مشهد دلیل قطع دست این فرد را دزدی از گاو صندوق یک مغازه‌ و همچنین سرقت شبانه خودرو و لوازم منزل یک خانواده اعلام کرده بود.

هفته گذشته نیز یک مرد ۲۱ ساله در تهران برای سرقت از یک قنادی محکوم به قطع دست شد. رئیس شعبه ۱۱۵۶ مجتمع قضایی بعثت، به دلیل «شکستن در و قفل گاو صندوق یک قنادی» حکم قطع دست این متهم را صادر کرد.

ماموران پلیس «مقدار زیادی شکلات و کاکائو و ۹۰۰ هزار تومان وجه نقد» دزدیده شده از مغازه قنادی را از این فرد پس گرفتند و وی از سوی دادگاه به یک سال حبس، پرداخ دیه نیزمحکوم شد.

به گزارش خبرگزاری فارس این مرد ۲۱ ساله به سرقت چهار میلیون تومان از قنادی «با همکاری برخی کارگران قنادی» اعتراف کرده‌است.

سازمان‌های مدافع حقوق بشر مجازات‌هایی همچون قطع عضو را از مصادیق شکنجه می‌دانند.

Share/Save/Bookmark

 
 

اسامی برگزیدگان چهارمین دوره جایزه ادبی «روزی روزگاری» در قلمرو رمان‌، مجموعه داستان، رمان ترجمه‌شده و ادبیات نمایشی اعلام شد.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، دبیرخانه جایزه ادبی «روزی روزگاری» آفتاب‌پرست نازنین نوشته محمد رضا کاتب را که توسط نشر هیلا منتشر شده، به عنوان رمان برگزیده در چهارمین دوره این جایزه معتبر ادبی اعلام کرد. محمد رضا کاتب با آفتاب‌پرست نازنین در این بخش با رمان‌های توپ شبانه نوشته جعفر مدرس صادقی (نشر مرکز) و شب ممکن، نوشته محمد رضا شهسواری (نشر چشمه) رقابت می‌کرد.


شاخ نوشته پیمان هوشمندزاده به عنوان مجموعه داستان برگزیده در بخش بعدی جایزه ادبی «روزی روزگاری» معرفی شد. در این بخش پیمان هوشمندزاده با مهدی ربی، نویسنده مجموعه داستان برو ولگردی کن رفیق (نشر مرکز) و با مرتضی کربلایی‌لو نویسنده مجموعه داستان روباه و لحظه‌های عربی (نشر افراز) رقابت می‌کرد.

در بخش رمان‌ ترجمه‌شده آلیس نوشته یودیت هرمان به ترجمه محمود حسینی‌زاد به عنوان بهترین رمان ترجمه‌شده شناخته شد و در بخش ادبیات نمایشی رقصی چنین نوشته محمد رضایی‌زاد نمایشنامه برگزیده این جایزه ادبی در دوره چهارم فعالیت خود بود.

شاخ، نوشته پیمان هوشمندزاده، مجموعه داستان برگزیده در چهارمین دوره جایزه ادبی روزی روزگاری. مجموعه داستانی که مجوز آن پس گرفته شد

به گزارش رادیو زمانه، نشر چشمه، ناشر مجموعه داستان تقدیر شده شاخ، نوشته پیمان هوشمندزاده‌ در سایت رسمی خود اعلام کرده بود که اداره‌ی کتاب در نامه‌ای به این انتشاراتی معتبر، مجوز این مجموعه داستان را لغو کرده است. نشر چشمه توضیح نداد که اداره‌ی کتاب به چه دلیل از کتابی که تاکنون دو بار منتشر شده و مورد توجه نهادهای ادبی و منتقدان قرار گرفته و اکنون جایزه معتبر «روزی روزگاری» را از آن خود کرده، سلب مجوز کرده است.

سعید طباطبایی، دبیر جایزه ادبی «روزی روزگاری» پیش از اعلام نتایج چهارمین دوره این جایزه ادبی، به خبرگزاری کار ایران (ایلنا)، گفته بود: مهم‌ترین اتفاق دوره چهارم، استعفای مدیا كاشیگر، دبیر باسابقه جوایز ادبی، از دبیری جایزه ادبی روزی روزگاری و پیوستن او به جمع هیأت امناء این جایزه بود.»

وی در ادامه این گفت و گو به نحوه گزینش‌ها اشاره کرده و گفته بود: «به طور كلی كارهای عامه‌پسند را كنار می‌گذاریم یا برخی از كتاب‌هایی كه مجموعه داستان یا رمان تلقی نمی‌شوند، اما جزء لیست می‌آیند ازجمله حكایت‌ها و ... نیز حذف می‌شوند.»

جایزه ادبی روزی روزگاری از جوایز مستقل ادبی ایران است که بدون حمایت دولت به فعالیت خود در چهار سال گذشته ادامه داده است. هدف این جایزه رشد کتابخوانی در جامعه است.

Share/Save/Bookmark

 
 

«خبر شوک‌آور»
سرمقاله امروز روزنامه مردم سالاری با عنوان «افشای ماجرا چرا پس از یک ماه؟» در مورد رقابت یک وزنه‌بردار ایرانی با یک وزنه‌بردار اسرائیلی است.

در ابتدای این سرمقاله آمده است: «در رقابت‌های وزنه‌برداری پیشکسوتان جهان که در لهستان برگزار شد، حسین خدادادی به عنوان یکی از هفت وزنه‌بردار اعزامی جمهوری اسلامی ایران ضمن رقابت و پیکار با نماینده‌ای از رژیم صهیونیستی، در زمان اهدای جوایز بر روی سکویی قرار گرفت که نفر اولش از رژیم اشغالگر قدس و با پرچم ننگین آن رژیم حضور داشت.»

نویسنده این سرمقاله افزوده: «این اتفاق را می‌توان به یک شوک خبری تعبیر کرد، چرا که از زمان پیروزی انقلاب اسلامی در چارچوب موازین و باورهای نظام جمهوری اسلامی تاکنون چنین حرکتی رخ نداده بود و این برای اولین بار بود که چنین رفتاری در یک رقابت رسمی صورت می‌پذیرد.»

در بخش دیگری از سرمقاله می‌خوانیم: « اینکه ورزشکاری از جمهوری اسلامی در کنار ورزشکار دیگر از رژیم جعلی در سکویی قرار گیرد که پرچم ننگین رژیم صهیونیستی به عنوان افتخار روی شانه اش باشد و بایستد و سر تا پا به سرود آن رژیم گوش کند، چطور است که خبری به این بزرگی و وحشتناکی که مربوط به حدود یک ماه پیش است، فدراسیون وزنه برداری مخفی نگاه داشته و رئیس فدراسیون تازه ادعا می‌کند که با این موضوع به شدت برخورد خواهد کرد؟»

نویسنده سرمقاله مردم سالاری ادامه داده است: «یک سوال از آقای حسین رضا‌زاده این است چنانچه می‌خواستید برخورد کنید چرا تا قبل از افشای آن هیچ‌‌گونه اقدامی انجام نداده‌اید؟ باید به فدراسیون و ریاستش تبریک گفت و پرسید مدیریت آن به کجا می‌رود؟ از یک طرف ورزشکاران دوپینگی که رکوردها را می‌شکنند و بعضی از این‌ها هم که هزار و یک دلیل می‌آورند که تقصیر از همراهان و احیاناً کادر فنی است و بایستی همچنان در محرومیت بمانند و با اخطار فدراسیون جهانی مبنی بر این که چنانچه یکی دیگر از ورزشکاران ما دوپینگی از آب در آید، مادام‌العمر محروم خواهیم شد. پس بیاییم تا به آنجا نرسیده‌ایم با عملی در خور تحسین مقداری از آلام این خبر شوک‌آور را تسکین بخشیم.»

متن کامل سرمقاله

«سیطره شوم گزینش‌های سیاسی»
سرمقاله امروز روزنامه ابتکار با عنوان «فرار مغزها مهاجرت نیست» در مورد دلایل خروج نخبگان ایرانی از کشور است.

در این سرمقاله آمده است: «ایران بالاترین (آمار) پدیده فرار مغزها را به خود اختصاص داده است. بدیهی است که اختصاص یافتن چنین آماری به کشورمان نه برای ما افتخارآمیز و نه برای دشمنان حسادت‌آور و نه برای رقیب رقابت برانگیز و حساسیت‌زا است. مسئولین سیاسی کشور در مواقع بروز این‌گونه اخبار فقط به تکذیب آن اکتفا می‌کنند، حال آنکه اینگونه مسائل برای کشور یک بیماری است که باید درمان شود. تکذیب آن اگر چه به فروکش کردن تب و تاب‌ها و التهابات اجتماعی کمک می‌کند اما درمان مسئله نیست.»

این سرمقاله افزوده: «پدیده‌های نامبارک و نا‌میمونی چون فرار مغزها چه به آن توجه شود و چه توجه نشود، چه درباره آن سخن رانده شود و یا روند آن مسکوت گذاشته شود، به‌عنوان یک روند زیان‌بار و دردآور در مسیر توسعه کشور قرار دارد که نه در دراز مدت، بلکه در کوتاه مدت نیز تأثیر سوء خود را خواهد گذاشت. زیرا در راهبردهای مدیریت نوین توجه به سرمایه انسانی مهم‌ترین ابزار توسعه است.»

در ادامه سرمقاله ابتکار آمده است: «همان‌گونه که ذکر شد در کشورهای در حال توسعه و حتی توسعه یافته، دولت محرک و موتور اصلی توسعه است. لذا وقتی نیروی تربیت شده و متخصص کشور بخواهد جذب مناصب مدیریتی و سیاسی شود، باید از پالایش این گزینش‌ها عبور کند که با سه حالت روبروست. یا اعتقاد به برخی از اعتقادات و باورهای معمول و مرسوم ندارد یا دارد، اگر ندارد که تکلیفش مشخص است و اگر تظاهر به داشتن آن باور‌ها کند به گناه بزرگ‌تری چون نفاق و دورویی دچار می‌شود و از طرفی در بلند مدت باعث استحاله آن اعتقاد می‌شود. اگر شخص مورد گزینش بی‌اعتقادی خود را عیان بدارد و بر رفتار خود ابرام و پافشاری کند، بدیهی است که اگر از بالاترین تخصص برخوردار باشد، نمی‌تواند وارد سیستم شود و کسانی راه پیدا می‌کنند که از تخصص کافی برخوردار نیستند و نمی‌توانند خلاقیت و نوآوری داشته باشد. لذا با توجه به تثبیت نظام سیاسی و اقتدار نظام اسلامی متولیان و مسئولین کشور باید به سیطره شوم گزینش‌های سیاسی پایان دهند.»

سرمقاله افزوده است: «جلوگیری از پدیده فرار مغزها به تنهایی از عهده دولت بر نمی‌آید و احتیاج به عزم ملی فراگیر و گسترده دارد. پس از انقلاب بارها دولت‌های جمهوری اسلامی از هم وطنان خارج از کشور خواستند به کشور خود برگردند و شرایط زندگی در ایران را بپذیرند، گویا خودباختگی و عدم به باورها‌های ملی چنان در درون عده‌ای از مخالفین ریشه دوانده که موثر واقع نگردید.»

متن کامل سرمقاله

سایر مطبوعات:
سرمقاله امروز روزنامه آرمان با عنوان «سرمایه اخلاقی سیاست‌مدار»

سرمقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان «هدفمند شدن یارانه‌ها و فضای کسب و کار»

سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی با عنوان «این سیاست، دوام نمی‌آورد»

Share/Save/Bookmark

 
 


آرمان
● احمدی‌نژاد: آماری که احساس بدبختی بدهد، منتشر نشود
● رحیمی: هیچ‌كس در پایان عمر دولت دهم بی‌مسكن نیست
● برگزاری دادگاه سه متهم آمریكایی در ١٥ آبان
● نامه رئیس ‌مجلس به رئیس ‌قوه‌ قضائیه

ابتکار
● توافق مجلس و دولت برای عرضه بنزین تک‌نرخی
● اشتون به جلیلی پیشنهاد داد: مذاکره سرمیز شام
● نامه رئیس مجلس به رئیس قوه قضائیه درباره یک تخلف دولتی
● کلهر: چرا زنان می‌توانند الاغ سواری کنند ولی دوچرخه سواری نه؟

ایران
● رهبر انقلاب: بخشی از نقایص فرهنگی متوجه روحانیت و حوزه است
● بازداشت طراحان و مدیران شركت غیرقانونی هرمی
● ورشكستگی ١٣٩ بانک آمریكایی
● مدیر عامل خبرگزاری مهر و روزنامه تهران تایمز منصوب شد

تهران امروز
● گزارش تحلیلی از تغییرات سیاست‌های وارداتی و صادراتی؛ درهای نیمه باز واردات
● دیدار بزرگان حوزه با رهبر انقلاب
● سخنگوی شورای نگهبان خبر داد: پایان كار كمیته‌ سه‌گانه حل اختلاف
● انتشار آمار تكان‌دهنده تلفات غیر نظامی‌ها در عراق؛ افشاگری «ویكی‌لیكس» ادامه دارد

جام جم
● سقوط آزاد قیمت سكه
● بمب خبری ویكی‌لیكس علیه جنایات جنگی آمریكا در عراق
● نامه رئیس مجلس به آیت‌الله لاریجانی
● وزیر دفاع: به‌زودی سامانه موشكی اس ٣٠٠ بومی تولید خواهیم كرد

دنیای اقتصاد
● طلا و ارز در سراشیبی
● وضعیت نان پس از هدفمندی یارانه‌ها
● مالیات بر خیابان؛ راه‌حلی برای ترافیک
● درخواست مذاكره فوری با ایران

رسالت
● وزیر دفاع: به‌زودی سامانه موشكی اس ٣٠٠ را تولید می‌كنیم
● كوثری اعلام كرد: بررسی قطع رابطه با انگلیس در كمیسیون امنیت ملی مجلس
● اشتون بار دیگر خواستار پاسخ ایران به پیشنهاد ١+٥ شد
● وزارت اطلاعات از دستگیری طراحان و مدیران یک شركت هرمی خبر داد

کیهان
● رهبر انقلاب تأكید کرد: جامعه مدرسین، مدافع دیروز و امروز خط امام
● با طفره رفتن از پاسخ به نامه جلیلی، اشتون نامه جدیدی به ایران فرستاد
● هادی خامنه‌ای: شعار نه غزه نه لبنان از بیخ و بن باطل است
● خشم سلطنت‌طلبان از عنایت ویژه انگلیس به اصلاح‌طلبان

مردم‌سالاری
● رهبر انقلاب: بخشی از نقایص فرهنگی متوجه روحانیت و حوزه علمیه است
● دانش جعفری مطرح کرد: انتقاد از فقدان آمارهای حیاتی برای برنامه‌ریزی اقتصادی کشور
● تمایل غرب برای دریافت پاسخ دیپلماتیک ایران
● احمدی‌نژاد: برخی آمارها باعث می‌شود مردم احساس بدبختی کنند

گفت‌وگوی‌های روز:
● روزنامه تهران امروز در شماره امروز خود گفت‌وگویی با «منصور ضابطیان، تهیه‌كننده و كارگردان برنامه رادیو هفت» منتشر کرده است.

Share/Save/Bookmark

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به zamaneh-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به zamaneh@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته