فرزاد اسلامی و اسماعیل سلمان پور دو فعال سابق دانشجویی دانشگاه های آزاد و پلی تکنیک، که آذرماه سال گذشته بازداشت شده بودند، به ترتیب به ٣ و ١ سال حبس تعزیری محکوم شدند.
سیزدهم آذرماه سال گذشته، نیروهای گشت بسیج، دو فعال سابق دانشجویی با نام فرزاد اسلامی و اسماعیل سلمان پور را بازداشت کردند. اسماعیل سلمان پور پس از ٢ هفته و فرزاد اسلامی پس از ٤٠ روز تحمل حبس انفرادی در سلول های بند ٢-الف سپاه با قید وثیقه آزاد شدند.
به گزارش "دانشجو نیوز"، دادگاه این دو نفر تابستان امسال در شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه برگزار شد.
بر اساس حکم قاضی مقیسه، فرزاد اسلامی به دو سال حبس تعزیری محکوم شده، که یک سال آن به اتهام تبلیغ علیه نظام و یک سال آن به اتهام توهین به رهبری است. با احتساب اجرا شدن حکم یک سال حبس تعلیقی این دانشجوی حقوق دانشگاه آزاد تهران مرکز، محکومیت وی به ٣ سال افزایش خواهد یافت.
اسماعیل سلمان پور نیز به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام به یک سال حبس تعزیری محکوم شده است.
فرزاد اسلامی دانشجوی رشته ی حقوق دانشگاه آزاد تهران مرکز، پیش از این دبیر کانون دانشجویان مسلمان این دانشگاه بوده است.
آقای اسلامی تاکنون به ٣ ترم محرومیت از تحصیل و ٣ ترم تبعید به دانشکده های خارج از تهران محکوم شده است.
وی بار نخست در ١٣ آبان ٨٨ توسط مأموران وزارت اطلاعات بازداشت و پس از گذراندن ١۵ روز انفرادی در بند ٢٤٠ زندان اوین، آزاد شد.
در بهار ٨٩، شعبه ی ١۵ دادگاه انقلاب وی را به یک سال حبس تعلیقی محکوم کرد. وی بار دیگر در ١٣ آذر ٨٩ به همراه اسماعیل سلمان پور بازداشت شد. "دانشجونیوز" نوشته است که این فعال سابق دانشجویی، در زمان بازجویی در بند ٢-الف تحت شکنجه های جسمی و روحی شدید قرار گرفته است.
اسماعیل سلمان پور نیز عضو اسبق شورای مرکزی و شورای عمومی انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر است که در دوران تحصیل خود در دانشگاه امیرکبیر به دلیل فعالیت در انجمن اسلامی این دانشگاه جمعاً به مدت ٤ ترم از تحصیل محروم شد و سپس با دستور مستقیم علیرضا رهایی رئیس انتصابی دانشگاه به بهانه اتمام سنوات تحصیلی از دانشگاه اخراج شد.
وی اولین بار در بهمن ماه ٨٧ به همراه سه دانشجوی دیگر پلی تکنیک بازداشت شد وحدود سه ماه را در سلولهای انفرادی بند های ٢٤٠ و ٢٠٩ تحت فشارهای گوناگون جسمی و روحی گذراند و سرانجام با وثیقه ٢٠٠ میلیونی آزاد شد.
آقای سلمان پور، بار دیگر در آستانه ١٦ آذر سال ٨٩ توسط نیروهای سپاه بازداشت شد و پس از دو هفته حبس انفرادی به قید وثیقه آزاد شد.
پدر محبوبه کرمی، فعال جنبش زنان و زندانی زن دربند، بعدازظهر روز جمعه ۲۵آذرماه در بیمارستان چمران تهران درگذشت.
به گزارش جرس، مرحوم غلامحسن کرمی پس از جراحی انسداد روده، دچار مشکلات تنفسی حاد شده و در بخش آی سی یو این بیمارستان بستری بود.
پیش از این اتفاق، محبوبه کرمی طی تماسی با برادر خود اطلاع داده بود که برای ملاقات پدرش بین ساعت سه تا چهار عصر روز چهارشنبه ۲۳آذرماه، از زندان به صورت تحت الحفظ به بیمارستان منتقل خواهد شد که این امر تا آخرین دقایق حضور برادرش در بیمارستان محقق نشده بود و سرانجام وی در ساعت پایانی شب در تنهایی با پدرش ملاقات کرد.
با توجه به اینکه محبوبه کرمی مادرش را نیز در شرایط مشابهی از دست داده و اینک از بیماری افسردگی رنج می برد، بیم آن می رود که درگذشت پدر و دوری از خانواده در چنین شرایطی، بیماری اش را تشدید کند و گذراندن باقی دوران حبس را برای او غیرممکن سازد.محبوبه کرمی در دادگاهی به ریاست قاضی موحد به سه سال حبس تعزیری محکوم شد.
اتهامات وی “فعالیت حقوق بشری، فعالیت تبلیغی علیه نظام، اجتماع و تبانی با قصد ارتکاب جرایم علیه امنیت کشور و نشر اکاذیب” عنوان شد. او اکنون از تاریخ ۲۵اردیبهشت امسال به دلیل اجرای حکم سه سال زندان، در اوین به سر می برد.
روز گذشته زندانیان سیاسی و امنیتی زندان کارون اهوازبا هجوم گارد ویژه از بند ۱ به بند ۸ این زندان منتقل شدهاند.
به گزارش کلمه، این در حالی است که در شهریور ماه سال جاری، بند ۱ تحت عنوان “بند امنیتی” تشکیل شده و کلیه زندانیان سیاسی و امنیتی از زندان کلینیک اهواز به این بند منتقل شده بودند.اما در حال حاضر بر خلاف اصل تفکیک جرایم زندانیان سیاسی و امنیتی را بالاجبار از این بند خارج کرده و در بند ۸ و در میان سایر زندانیان با جرایم مربوط به مواد مخدر و سرقت جای دادهاند. بند جدید از نظر بهداشتی و تراکم جمعیت وضعیت بسیار اسف باری دارد و اکنون ۱۵ نفر از زندانیان منتقل شده تخت ندارند.
زندانیان سیاسی و امنیتی در ابتدا در مقابل این انتقال مقاومت کرده بودند که در نهایت با هجوم گارد ویژه مجبور به خروج از “بند امنیتی” شدند. این بند در حال حاضر به زندانیان مسلول واگذار شده است.
زندانیان سیاسی و امنیتی به شدت نسبت به این وضعیت و انتقالهای متعدد خود در فواصل زمانی کوتاه و عدم رعایت اصل تفکیک جرایم معترضند و اعلام کردهاند که اگر تا روز ۲۸ آذر به نامههای اعتراضی آنها خطاب به دادستان و رئیس زندان کارون پاسخی داده نشود اعتصاب غذای نامحدود خود را آغاز خواهند کرد.
ضیا نبوی، دانشجوی زندانی در تبعید، در میان زندانیان سیاسی و امنیتی کارون به سر میبَرَد.وی در اردیبهشت سال جاری در نامهای به توصیف وضعیت اسف بار زندان کارون پرداخته بود و آن را “مرز زندگی حیوانی و انسانی” توصیف کرده و شرایط را “ورای حد تحریر” خوانده بود.
مدت کوتاهی پس از انتشار این نامه، کلیه زندانیان سیاسی و امنیتی به زندانیان دیگری در اهواز به نام زندان کلینیک منتقل شدند که از وضعیت بهداشتی و مدیریتی به مراتب بهتر از کارون برخوردار بود. اما در شهریور ماه و با راه اندازی بند امنیتی در زندان کارون، مجددا همه زندانیان به کارون بازگردانده شده و در بند امنیتی جای داده شدند. اکنون، پس از گذشت تنها سه ماه، بند امنیتی عملا تعطیل شده است.
جامعه باستانشناسي ايران نسبت به بروز پديده نگرانكنندهای در جنوب شرقی كشور كه يادآور فاجعه جيرفت است و نيز تخريب بخشي از نقشبرجسته بهرام دوم اظهار نگرانی كرد.
جامعه باستان شناسی ایران با انتشار مطلبی در سایت خود اعلام کرد:" غارت محوطهها سيستان و بلوچستان يادآور فاجعه جيرفت است."
اشاره جامعه باستان شناسان به ماجرای جیرفت، واقعه هفت سال پیش است که طی آن، اشیای باستانی بهدست آمده از جیرفت که به گفته باستانشناسها دارای قدمت پنج هزارساله است از سوی قاچاقچیان آثار باستانی از کشور خارج شد و یک گالری مشهور فروش اشیای عتیقه به نام برکت تصمیم به حراج این آثار گرفت.
اشیای عتیقه در جریان کاوشهای غیرقانونی در جیرفت، از زمینهای باستانی خارج شد و به گالری برکت رسید.
باستان شناسان ایران در نامه خود آوردهاند:" هرچند وضعيت نگهداري از ميراث فرهنگي بهطور کلی مناسب نيست و پيوسته اخبار تخريب محوطههای باستانی و يادمانهای تاريخی به گوش میرسد، اما در چند روز اخير، دو خبر منتشر شده که سبب حيرت است. خبر نخست، تخريب بخشي از نقشبرجسته بهرام دوم، شاهنشاه ساساني، در تنگ چوگان در بيشاپور است که با توجه به اخبار مشابه دربارهي تخريبها در غار شاپور نگرانکنندهتر ميشود. خبر دوم بازار داغ حراج و فروش اموال فرهنگی (سکههای قديمی) ايران در جنوب شرق کشور در مسير مرزي ايران ـ افغانستان است.
جامعه باستان شناسی با بیان اینکه "دلايل چندی وجود دارد که اين دو رويداد را بيش از پيش ناگوار ميکند" اعلام کرده است: "از يک سو، مجموعه تاريخی کلان و پراهميتی همچون بيشاپور و تنگ چوگان که جزو محوطههای بزرگ و ملي محسوب ميشود، عرصه و حريم مصوب دارد و سازمان ميراث فرهنگي براي حفاظت از آن، پايگاهي دائمي در آنجا تأسيس کرده و قاعدتا بهطور ثابت توسط مأموران و نگاهبانان محافظت ميشود. در چنين شرايطي به آثار تاريخي ـ فرهنگی کشور چنين آسيبهايي ميرسد و سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری ناتوان از جلوگيري است. اين رويداد حاکي از آن است که در سازماندهي يا برنامههاي کلان حفاظتي ميراث فرهنگی کشور مشکلات و نکاتي منفي وجود دارد که باعث ميشود آثار تاريخي ـ فرهنگي همچنان آسيبپذير باشند و مراجع ذیربط در برابر آسيبهاي احتمالي از اين دست ناتوان باشند.
در ادامه این متن آمده است: هرچند دلايل تخريب و آسيب نقشبرجسته بهرام دوم ناشناخته است و ممکن است از دلايل متعددی ناشی شده باشد، با اين حال و صرف نظر از چگونگی آن دلايل، هيچکدام نافی مسؤوليتها و وظايف قانونی سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری براي حفاظت از آثار تاريخي ـ فرهنگی نيستند، به ويژه سازمان ميراث فرهنگي وظيفه دارد دلايل و عوامل تخريبها و آسيبها را بهطور کارشناسانه بررسي و مطالعه كند و در راستای کاهش چنين تخريبهايی بکوشد.
جامعه باستان شناسی ایران می افزاید: از سوی ديگر، با پديده نگرانکننده ديگری در جنوب شرقي کشور روبهرو هستيم که يادآور ماجراي جيرفت است و بالقوه ميتواند به فاجعهاي همچون جيرفت، که در يک دهه گذشته رخ داد، منجر شود. خريد و فروش آسان سکههای تاريخی ايران در شهر زرنگ در افغانستان سبب شده که مردم فقير در مناطقي از استان سيستان و بلوچستان براي کسب درآمد از راه فروش سکه، به تخريب و غارت محوطههاي باستاني رو آورند که وديعه و ميراث فرهنگ بشرياند و بايد به بهترين شکل حفاظت شوند. اين ماجرا شباهت بسياري به همان ماجرای اسفباری دارد که يک دهه پيش در جيرفت شاهد آن بوديم و به يک سرافکندگی بزرگ منجر شد.
به گفته جامعه باستان شناسی، سهولت خريد و فروش اشياي تاريخی ـ فرهنگی و از همه مهمتر، خروج آسان اين اشيا از مرزهاي قانوني و حفاظتشده کشور، نمايشگر اين واقعيت تلخ است که مراجع ذيربط از جمله نيروی انتظامی استان سيستان و بلوچستان و نيز سازمان ميراث فرهنگي از مسائل و اتفاقاتي بس مهم و فاجعهبار در پيرامون خود غافل هستند.
در ادامه این نامه تاکید شده است: سهلانگاري در زمينه حفاظت از ميراث فرهنگي و بشری ميتواند بار ديگر فاجعهي جيرفت را تکرار کند و فراگير شدن اين پديده ممکن است هزينههای جبرانناپذير بسياري را براي کشور به بار آورد.
جامعه باستانشناسی ايران در پايان از همه نهادها، به ويژه سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری خواسته است كه از تمام توان خود براي حفاظت اصولی از ميراث فرهنگی بهره گيرند تا مبادا دوباره شاهد فجايعي مانند غارت محوطههای باستاني جيرفت باشيم.
ترنج بقا
مدیرکل امور آسیب دیدگان اجتماعی سازمان بهزیستی هفته گذشته اعلام کرد: «۵۰ درصد کارگران جنسی، زنان متاهل هستند.»
آمار قابل تاملی است با توجه به جامعه ایرانی با ساختار مذهبیاش که مجازات روابط جنسی غیرمشروع به خصوص برای زنان متاهل بسیار سختگیرانه و سنگین، تعیین و اعمال میشود. مجازاتهایی که یک سوی آن تنبیه مجرم است؛ اما سوی دیگرش قرار است واهمه از مجازات و دوری از جرم، گناه و یا هر نوع عمل خلاف قانون باشد که این آمار نشان میدهد این واهمه و ترس، ایجاد و محقق نشده است. نه مجازاتهای اسلامی و حدود شرعی و نه آموزش و ترویج فرهنگ و آیین اسلامی به انواع و انحای مختلف و اعمال تفکیکهای جنسیتی برای ممانعت از ایجاد فضای تمایل و اختلاط هیچ کدام موجب نشده آمار روابط بیضابطه جنسی کاهش یابد.
تن فروشی و دلایلی فراتر از نیاز مالی
کارگران جنسی عنوانی است جدید و جایگزین زنان ویژه و خیابانی. عنوانی کلی که برتمام کسانی اطلاق میشود که جدای از نیاز مالی به روابط جنسی بیضابطه وارد میشوند. دختران و زنانی حتی از طبقه متوسط که علاوه بر آنکه سنشان طی دهههای گذشته کاهش یافته، سطح سوادشان نیز افزایش یافته است. نه دین و مجازاتهایش و نه آموزشهای فرهنگی هیچ کدام نتوانسته مانع از آن شود تا گروهی که حتی نیاز اقتصادی ندارند، به چرخه کارگران جنسی نپیوندند.
در تحقیقی که سازمان بهزیستی انجام داده و نتایج آن را منتشر کرده دلایل ورود زنان متاهل به چرخه تن فروشی را در دو بخش تقسیم بندی کرده که گروه اول صرفاً به خاطر مسائل اقتصادی به این چرخه وارد میشوند. اما؛ گروه دوم افرادی هستند که میزان درآمد متوسطی دارند و برای افزایش کیفیت زندگی و مادیات این کار را انجام میدهند.
اگر دلایل اقتصادی را در نظر نگیریم و شرایط مالی را که هر روز گروه بیشتری را به زیر خط فقر میبرد و سطح درآمدی بالاتری را برای ماندن بر روی خط تعیین میکند و اکنون حقوق بگیران زیر یک میلیون تومان را زیر خط فقر قرار میدهد، دلایل اجتماعی باقی میماند. عواملی که بیش از آنکه با ریشههایش برخورد شود و بررسی و احتمالاً برای حل آن اندیشه شود، با مظاهرش به شیوهای تند و ضربتی مقابله میشود.
نارضایتی جنسی عامل۸۰ درصد طلاقها
چندی پیش آماری منتشر شد مبنی بر اینکه عامل ۸۰ درصد از طلاقهای ثبت شده، نارضایتی جنسی است. این آمار نتیجه همه ازدواجهای ثبت شده نیست؛ اما بخشی از جامعه چه زنان و چه مردان با این دلیل قصد جدایی دارند. مسالهای که یا به دلیل ناآگاهی از نیازهای خود یا طرف مقابل است و یا عدمشناختی که طی همه سالهای زندگی جوان ممنوع و خط قرمز بوده و یک باره و به واسطه انجام پارهای رسوم، جایز شده است. روابط مشروعی بیآموزش و مهارت. رهاشدگی در یک محیط قانونی و جایز که البته ممکن است هر دو طرف به یک میزان بیتجربه و شناخت نباشند.
این آمار نشان میدهد نه تنها ازدواجها بر مبنای درستی صورت نمیگیرد؛ که حتی دو طرف در هر سطح علمی که باشند شناخت درستی نسبت نیازهای جنسی و انسانی خود و یا دیگری نداشته و در نهایت تصمیم به جدایی میگیرند.
قوانین طلاق؛ قوانینی در راستای تحکیم روابط خانواده
اصولاً آمار آسیبهای اجتماعی و به خصوص انتشار آن چندان خوشایند نیست به ویژه آنکه بخشی از آنها نشانه شکست برنامههای دولتها است به خصوص که قرار بر مقایسه نیز باشد. آمار طلاق از جمله مواردی است که حتی به طور قانونی نیز سعی در پایین نگه داشتن آن شده است. این علاوه بر عرف اجتماعی است که از اساس نگاه خوشایندی نسبت به آن ندارند چنان که بازگشت دختر از خانه شوهر را تنها با سفیدی کفن میپذیرد. این تحکم در فرهنگ عمومی وجود دارد و در قوانین به گونهای دیگر است.
قوانین طلاق به شیوهای سختگیرانه تنظیم شده تا تحت هر شرایطی مانع از انجام آن شود تا اساس و بنیان خانواده حتی در شرایط سخت نیز حفظ شود. این به غیر از آن است که راههای کمتری برای زنان وجود دارد و شرایط برای دادخواست طلاق و در نهایت دستیابی به آن نیز سختتر است. این قوانین به گونهای است که فرد در عین حال که در طلاق عاطفی و ذهنی سیر میکند؛ اما در ساختار قانونی متاهل محسوب میشود. در یک سوی قوانین فرد را در یک چارچوب خانوادگی قرار میدهد؛ اما هیچ ابزاری ندارد تا طرف دیگر رابطه را ملزم به انجام وظایف قانونی و اخلاقی خود کند و از اساس برخی نیز غیرقابل الزام و اجبار است. تحکمی که قوانین حاکم بر خانواده دارد، تنها قادر به حفظ همان ساختار است و هیچ تضمینی برای پایداری روابط عاطفی و اخلاقی ندارد و ممکن است افرادی را در عین انزجار و جدایی روحی، در کنار هم نگاه دارد.
بیتوجهی به نیازهای اجتماعی و روانی
هنوز و بعد از گذشت ۳۲ سال از برقراری حکومت اسلامی در ایران و اجرای قوانین مذهبی، هستند کسانی که معتقد به بازگشت جامعه و اداره آن براساس قوانین اسلامی و مطابق با صدر اسلام هستند. این افراد عموماً موضعی تند دارند و اجرای حدود اسلامی را بیمهر و گذشت میخواهند. این نگاه که با هدف پاکسازی جامعه مطرح میشود، بیتوجه به تغییرات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی جامعه و نادیده گرفتن عوامل مختلف در ایجاد ناهنجاریهای مختلف آن است. آمارهایی از قبیل «۵۰ درصد کارگران جنسی، زنان متاهل هستند.» یک شکست تمام قد برای تمام برنامههای ضربتی و تبلیغاتی بوده که بیاهمیت به ساختارهای اجتماعی و تغییرات و نیازهای آن و تنها برای ایجاد جامعهای پاک و عاری از گناه و آلودگی با معیار روایت رسمی اعمال شده است. قوانینی که هر روز سن اجرای آن حتی کاهش مییابد؛ تا آنجا که جداسازی جنسیتی از دانشگاهها، به مهدکودکها نیز کشیده شد.
"عکس از خبرگزاری مهر و در گزارشی تصویری که ادعا شده مربوط به زنان خیابانی است، انتخاب شده"
اتحادیه عرب پرونده سوریه را به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارائه خواهد داد.
کشورهای عربی تا کنون تلاش می کردند این بحران را در چارچوب اتحادیه عرب حل و فصل کنند. اما به نظر می رسد سخنان بعد از ظهر شنبه حمد بن جاسم آل ثانی وزیر امور خارجه قطر، نشانه ای باشد از شکست این تلاش.
به گزارش رادیو فردا، او در کنفرانسی خبری گفت که اتحادیه عرب قصد دارد از شورای امنیت بخواهد طرح های این اتحادیه در خصوص سوریه را اجرا کند.
پیش از این قرار بود شنبه نشست وزرای امور خارجه کشورهای عضو این اتحادیه برگزار شود اما ناگهان این نشست لغو شد.
وزیر امور خارجه قطر اعلام کرد که نشست وزرای امور خارجه عرب، چهارشنبه برگزار خواهد شد.
به گزارش خبرگزار فرانسه این مقام قطری گفت که وزرای امور خارجه ارائه پرونده سوریه به شورای امنیت را در این نشست بررسی خواهند کرد.
او خاطرنشان کرد که احتمال دارد از این شورا خواسته شود، اجرای طرح های اتحادیه عرب در خصوص سوریه را برعهده گیرد.
حمد بن جاسم آل ثانی گفت که سوریه تصمیم گرفته پاسخگویی به طرح اتحادیه عرب برای اعزام ناظران به این کشور را تا ماه آینده به تعویق اندازد.
دولت سوریه، پیشتر با طرح اتحادیه عرب و اعزام ناظران موافقت کرده بود.
برپایه این طرح دولت سوریه متعهد شده بود به سرکوب معترضان پایان دهد و همه زندانیان حوادث اخیر را آزاد کند. در مقابل اتحادیه عرب میزبان جلسات گفت و گو میان دولت و اپوزیسیون سوریه می شود.
اما در عمل، رژیم سوریه به تعهدات خود پایبند نماند و همه روزه بر شمار کشته شدگان در نتیجه سرکوب اعتراض ها، افزوده شد.
اکبر گنجی
امروزه کودکان را واکسینه می کنند. یعنی میزانی ویروس به بدن آنها وارد می کنند تا بدنشان در برابر ویروس های طبیعی محیط تاب آورد. واکسن ها نوزاد در حال رشد را در برابر انواع و اقسام ویروس ها آماده می سازند. نوزاد بزرگ و تنومند می شود و میکروب ها او را از پای در نمی آورند. نظام های سیاسی دموکراتیک نیز از طریق آزادی بیان و شنیدن انتقادها خود را در برابر شورش و انقلاب واکسینه می کنند.
در دوران رژیم پهلوی، از یک سو شاه جامعه و رژیم را از شنیدن صدای مخالفان محروم ساخته بود و از سوی دیگر، مخالفان با توجه به سطح تکنولوژی زمانه، امکانی برای رساندن صدای اعتراض خود به گوش مردم نداشتند. شاه فضای سیاسی را کاملاً سرکوب کرده بود و هیچ صدای مخالفی به گوش مردم نمی رسید. دهه ۱۳۵۰ دوران اوج گیری ستایش بی حد و مرز شاه بود که تا حد ساختن چهره ای معنوی، عرفانی و مذهبی از او پیش رفت. شاه پس از تک حزبی اعلام کردن نظام سیاسی ایران (تأسیس حزب رستاخیز) در پاسخ یک روزنامه نگار اروپایی که از او پرسیده بود: آیا این رویکرد جدید با مواضع گذشته شما تفاوت ندارد؟ گفت: "آزادی افکار! آزادی افکار! دموکراسی! دموکراسی! این واژه ها یعنی چه؟ هیچ کدام شان به درد من نمی خورد".
در آن زمان به غیر از رادیو بیبیسی که زمانی بسیار کوتاه تفسیر و خبر داشت، فقط نوارهای ضیط صوت و دستگاه های استنسیل برای تکثیر اعلامیه ها وجود داشت و گروه های مخالف حکومت به دشواری می توانستند صدای خود را به گوش مردم برسانند. در دورانی که انقلاب اوج گرفت، اطلاعیه های آیت الله خمینی توسط افراد گوناگون با استنسیل ها تکثیر و سخنرانی های او به وسیله نوارهای ضبط صوت توزیع می شد.
با این که رادیو بیبیسی همه این امور را منعکس نمی کرد، شاه، انقلاب علیه رژیمش را کار بیبیسی قلمداد می کرد. به شدت در این رابطه به دولت بریتانیا اعتراض کرده بود. یک بار به اصلان افشار- رئیس کل تشریفات دربار- دستور داده بود تا سرآنتونی پارسونز-سفیر بریتانیا- را احضار و به او در این خصوص اعتراض کند. این ملاقات صورت گرفته و سفیر پاسخ داده بود که :"بیبیسی موسسه آزاد و مستقلی است و دولت علیاحضرت ملکه انگلیس حق هیچ دخالتی را در کارش ندارد. بنابراین نمی شود کاری کرد".
هوشنک نهاوندی پس از شرح داستان می نویسد: "این ادعا در مورد برنامه های بیبیسی در داخل انگلستان تا حد بسیار [زیادی] راست بود، اما هیچ کس منکر آن نبود که برنامه های مربوط به خارج، تقریباً همیشه به وسیله غیر انگلیسی ها تهیه می شد و زیر نظارت دولت و سازمان های اطلاعاتی و امنیتی قرار داشت. این امر تا امروز نیز به همین گونه است. سرآنتونی گفته بود که البته آن ملاحظات را به اطلاع لندن خواهد رساند... سوء نیت پارسونز به اندازه ای آشکار بود که هنگامی که شاه از آن با خبر شد، گفت این موضوع را رها کنید". (هوشنگ نهاوندی، آخرین روزها، پایان سلطنت و درگذشت شاه، صص ۲۲۵-۲۲۴)
جامعه ای چنان بسته، به محض شنیدن صدای مخالفان، فروپاشید. البته انقلاب ده ها و بلکه صدها علت و دلیل داشت. اما نوشتار کنونی معطوف به نقش شنیدن یا نشیندن "صدای اعتراض مخالفان" است. در آن زمان هیچ کس جرئت نوشتن نامه ای انتقادی به شاه را نداشت. صدای زندانیان سیاسی را که هیچ کس نمی شنید. در اواخر سال ۱۳۵۶ و سال ۱۳۵۷، نوشتن نامه انتقادی به هویدا به آرامی مرسوم شد. آن نامه ها نیز بسیار محتاطانه و محافظه کارانه نوشته می شد. اما بسته بودن تمامی منافذ سیاسی کار خود را کرد. آن نظام و جامعه به هیچ وجه تاب و آمادگی شنیدن آن صداها را نداشت.
انقلاب ارتباطات سال ها پس از سقوط رژیم شاه روی داد. تلویزیون های ماهواره ای، اینترنت، ارتباطات گسترده تلفنی ارزان قیمت میان کشورهای جهان، و غیره و غیره. این انقلاب یک چیز را "محال" کرد: برساختن رژیم های فاشیستی و توتالیتر. رژیم های فاشیستی و توتالیتر، نظام های تک صدایی اند. در این گونه رژیم ها جز صدای رهبر/پیشوا و عوامل او، صدای فرد یا گروه دیگری وجود نخواهد داشت تا شنیده شود. بدین ترتیب، دیکتاتورها حتی اگر بخواهند- که "می خواهند"- دیگر "نمی توانند" چنان نظام هایی برسازند. این امر توطئه هیچ دولت یا بیگانه ای نبوده است، این امر معلول رشد علم و فناوری های متکی بر آن بوده است. اگر توطئه ای علیه دیکتاتورها در کار بوده است، این توطئه، توطئه دانشمندان بوده است.
از این نظر، چندین تفاوت میان رژیم جمهوری اسلامی با رژیم شاه وجود دارد:
یکم- حال مخالفان "می توانند" صدای خود را به گوش مردمی برسانند که تحت یک رژیم استبدادی به سر می برند. این "فرصت" را علم و تکنولوژی پدید آورده اند. مخالفان رژیم جمهوری اسلامی نیز از این "فرصت" تاکنون به خوبی استفاده کرده اند. آنها از طریق تلویزیون های بیبیسی، آمریکا و غیره، و همچنین رادیو فردا، فرانسه، دویچه وله و غیره، فاکس و ایمیل و صدها وبسایت؛ صدای خود را دائماً به گوش مردم ایران می رسانند. حداقل ده ها میلیون نفر از مردم ایران از این رسانه ها استفاده می کنند.
دوم- تفاوت مهم دیگری نیز میان جمهوری اسلامی با رژیم شاه، صدام حسین، قذافی و غیره وجود دارد. در دهه دوم این رژیم مخالفان داخل کشور نامه های سرگشاده تند انتقادی علیه آیت الله خامنه ای نوشته و می نویسند. شاید آیت الله منتظری راه گشای این سنت باشد. اما این سنت منحصر به آن مرد آزاده نماند. نامه های نورالدین کیانوری، یدالله سحابی، قاسم شعله سعدی، احمد قابل، احمد زیدآبادی، عیسی سحرخیز، مصطفی تاج زاده، عبدالله مومنی و غیره فراموش ناشدنی است.
سوم- زندانیان سیاسی و عقیدتی به طور مداوم بیانیه های سیاسی و مقاله های انتقادی از درون زندان ها به بیرون ارسال کرده و می کنند. صدای شجاعانه آنان از طریق رسانه هایی که انقلاب ارتباطات پدید آورده، به گوش مردم رسانده می شود. این نوع مکتوبات در رژیم شاه و رژیم صدام حسین و قذافی وجود نداشت.
چهارم- یک نوع جنگ قدرت از ابتدای تأسیس جمهوری اسلامی تاکنون در کار بوده است. یعنی همیشه در دل همین رژیم مخالفان جدیدی برون می آیند که در مقابل رهبری جمهوری اسلامی می ایستند. به تعبیر دیگر، اپوزیسیون خود را- غیر عامدانه- می آفریند. آیت الله منتظری از جایگاه بی نظیری در میان کلیه مخالفان رژیم برخوردار شد. به میر حسین موسوی و مهدی کروبی بنگرید. اینک چهره های شناخته شده اپوزیسیون خارجی جمهوری اسلامی فاقد پایگاه اجتماعی این دو زندانی سیاسی استوار بر پیمان خویش اند. فقیهان شجاعی چون آیت الله صانعی، آیت الله بیات و آیت الله دستغیب نیز از مخالفانی هستند که فقط در بستر جمهوری اسلامی می توانند به وجود آیند.
محمد نوری زاد نیز پدیده جدیدی است. او تا چند سال پیش یکی از نویسندگان روزنامه کیهان بود و آیت الله خامنه ای در ۶ تیرماه ۱۳۷۹ به آیت الله مصباح یزدی گفته بود که مقاله نوری زاد را در روزنامه کیهان حتماً بخواند، که "یک مقاله زیبا خطاب به شما نوشته... درست همان چیزی که آدم در دلش هست، همان را درباره شما مطرح کرده. حتماً بگیرید و بخوانید. این یک روشنفکر مسلمان است". (گفتمان مصباح، ص ۹۱۹).
نوری زاد پس از حرکت سبز زندانی شد و تاکنون پانزده نامه سرگشاده به رهبر جمهوری اسلامی نوشته است. نامه های شجاعانه نوری زاد در داخل کشور، سخنی برای اپوزیسیون باقی نمی گذارد تا بیان کند. به کلیه وبسایت های سیاسی بنگرید. همه در انتظار نامه بعدی او هستند تا انتشارش دهند.
پنجم- در زمان رژیم شاه فرد می توانست به خاطر در دست داشتن یک رمان (مثلاً خوشه های خشم، خرمگس، ماهی سیاه کوچلو، مادر گورکی، ننه دلاور برشت، و...) زندانی شود، چه رسد به آثار مارکس. اما اینک نه تنها تمامی آثار مارکس و مارکسیسم، که متون لیبرالیسم (کارل پوپر، فون هایک، نوزیک، آیزایا برلین، جان استورات میل، فریدمن، و...) کتاب های اصلی متفکران خداناباور نیز به فارسی ترجمه و انتشار یافته است.
ششم- مسأله و مشکل اصلی رژیم جمهوری اسلامی سرکوب اجتماعی (پوشش، روابط دختران و پسران و...) و نزاع با دولت های غربی و اسرائیل است. رژیم شاه یک رژیم غربگرا و دارای روابط دوستانه با اسرائیل بود. نزاع نابخردانه با جهان غرب، بسیج عمومی دولت های غربی علیه ایران را به دنبال آورده است.
نتیجه: انقلاب ارتباطات برساختن رژیم های توتالیتر و فاشیستی را ناممکن کرده است. اما رژیم استبدادی همچنان می تواند وجود داشته باشد و دارد. جمهوری اسلامی یکی از مصادیق رژیم های استبدادی است. آیا آیت الله خامنه ای به هیچ وجه قادر نیست که صدای زندانیان سیاسی را قطع کند؟ مثلاً آنها را در سلول های انفرادی بند ۲ الف سپاه زندانی و ممنوع از ملاقات کند؟ آیا نمی توان صدای شجاعانه نوری زاد را به گونه ای قطع کرد؟
اعتراض سیاسی زندانیان شجاع و آزاده و مخالفان داخل کشور نه "برنامه ریزی" رژیم است و نه مطلوب ولی فقیه. آنان با پرداخت هزینه های گزاف همچنان صدای اعتراض خود را به گوش مردم و جهانیان می رسانند. اما آیا آیت الله خامنه ای هیچ راهی برای خاموش کردن این صداها در اختیار ندارد؟
ساختار این رژیم استبدادی به گونه ای است که توان تحمل "صداهای اعتراضی انفرادی" را دارد. اما "اعتراض سیاسی تشکیلاتی" را تحمل نمی کند. تحمل عامدانه صداهای اعتراضی انفرادی چه پیامدهایی دارد؟
الف- یکی از پیامدهای مهم بیان این صداهای اعتراضی این است که انرژی مردم تا حدود زیادی با شنیدن آنها تخلیه گردیده و نمی گذارد جامعه دو قطبی و رادیکال شود. اگر سرنگونی رژیم شاه با رساندن صدای مخالفان به گوش مردمی که انرژی شان به صورت انفجاری جمع شده بود، ممکن گردید، سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی با صرف رساندن صدای مخالفان ممکن نیست. اگر صدای مخالفان می توانست مردم زمان شاه را به جنبش در آورد، شنیدن صدای مخالفان اینک نمی تواند جنبشی در اندازد. این تفاوت را نمی توان به عامل سرکوب تقلیل داد. گفته می شود که در یازده ماه انقلاب- یعنی از آبان ۱۳۵۶ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷- در مجموع ۲۷۸۱ نفر از مردم توسط نظامیان شاه کشته شدند. با این همه تظاهرات مردم روز به روز گسترش می یافت. اما در چندین ماه جنبش سبز، به گفته مخالفان، حدو۷۰ تا ۸۰ تن، و به گفته رژیم حدود ۳۳ تن که ۱۵ تن از آنها بسیجیان بودند، کشته شده اند. جنبش سبز، فقط چند کلان شهر- خصوصاً تهران- و مناطق خاصی از این شهرها را در بر گرفت. اما در انقلاب سال ۱۳۵۷ هر چه حرکت رادیکاتر می شد، گسترش بیشتری می یافت، اما جنبش سبز در تظاهرات خیابانی هر چه رادیکال تر شد، شمار بیشتری از یاران خود را از دست داد.
ب- نامه های سرگشاده انتقادی به آیت الله خامنه ای و دیگر نوشته های شجاعانه مخالفان داخل کشور، نه تنها مشعل آزادیخواهی را روشن نگاه می دارد، بلکه به ساختن قلمرو عمومی- جایی که در آن گفت و گوی ناقدانه عمومی صورت گرفته و رفته رفته ممکن است اجماعی پدید آورد- مدد می رساند. این گونه نوشته ها "شرط لازم" جنبش دموکراسی خواهی اند.
ج- در رژیم های سلطانی، نوک پیکان حمله ها باید معطوف به سلطان باشد، برای این که "مطابق میل خودسرانه" حکومت کرده و همه امور با آگاهی و دستور او صورت می پذیرد. از این رو، این گونه اعتراض نامه ها جهت درستی را تعقیب می کنند.
د- "قداست زدایی" از سلطان و فروریختن "ترس عمومی" پیامد دیگر این نوشته هاست.
ه- جامعه ایران از جهات گوناگون رشد کرده و سطح آگاهی عمومی بسیار بالاتر از پیش از انقلاب است.
و- حتی اگر آیت الله خامنه ای آگاهانه و عامدانه این گونه صداهای اعتراضی را پذیرا باشد، "پیامدهای ناخواسته کنش"، بسیار فراتر از برنامه ریزی های پیشین خواهد بود.
در عین حال، گذار به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر را نمی توان از صرف رساندن صدای مخالفت به مردم انتظار داشت. امروز این صداها به خوبی به گوش مردم می رسد. برای گذار به دموکراسی باید مردم را از طریق "سازمان یابی" های متنوع و متکثر قدرتمند ساخت. در گام بعد، از طریق "بسیج اجتماعی" و "نافرمانی مدنی" کارهای رژیم را به گونه ای "فلج" کرد تا "موازنه قوا" پدیدآمده و گذار مسالمت آمیز به دموکراسی ممکن شود.
منبع: وبسایت بیبیسی فارسی
بهمن احمدی امویی، روزنامه نگار منتقد دولت و نویسنده دو کتاب اقتصادی که نزدیک به ۲۸ ماه در بند ۳۵۰ زندان اوین به سر می برد در نامه ای از داخل زندان خطاب به نمایندگان مجلس با برشمردن تخلفات اقتصادی دولت درسالیان گذشته و حمایت مجلس ازاین اقدامات نوشته است: آینده قابل پیش بینی امروز را من و برخی از همکارانم در مقالات متعدد به تصویر کشیدیم. که البته نتیجه این اطلاع رسانی برای من دستگیری، زندان، شکنجه و تحمل بیش از ۹۰ روز حبس در سلول انفرادی و توهین و افترا و حکم غیر قانونی ۵ سال و چهار ماه زندان بود. آنچه را که من در مقالات متعدد خود نوشته بودم، همان است که امروز شما گاه به گاه به آن اشاره می کنید و قوه قضاییه نیز پرونده های زیادی را برای عاملان این فسادهای اقتصادی گشوده است، آنچه را شما و قوه قضاییه گاهی البته گاهی این روزها در باره دولت احمدی نژاد می گویید من و البته تعدادی دیگر از روزنامه نگاران و اقتصاددانان منتقد در چهار سال اول دولت احمدی نژاد و البته بعد از آن، در باره اش گفتیم و نوشتیم.
متن کامل نامه بهمن احمدی امویی، روزنامه نگار زندانی که در اختیار کلمه قرار گرفته، به شرح زیر است:
چه کسی چک سفید امضا به احمدی نژاد داد و چرا ؟
آقایان و خانم های نماینده مجلس
خیلی با خودم کلنجار رفتم که آیا شما در موقعیت و جایگاهی قرار دارید که بتوان شما را خطاب قرار داد و آیا بابت خطاب قرار دادن شما، اطرافیان، دوستان و همفکرانم مرا سرزنش نخواهند کرد؟
در ابتدا یادآور می شوم که من نزدیک به ۲۸ ماه گذشته را به خاطر فعالیت روزنامه نگاری و نوشتن مقالات انتقادی در باره عملکرد اقتصادی دولت احمدی نژاد و البته سردبیری وب سایت انتقادی خرداد نو در بند ۳۵۰ زندان اوین به سر برده ام.
هفته قبل نامه ای به همسرم ژیلا بنی یعقوب که او نیز روزنامه نگار است نوشتم که بعید می دانم خوانده باشید، آنجا به زندانی شدن شهروندان عادی معترض به خاطر شعارنویسی در باره مشکلات اقتصادی اشاره کردم. بد نیست شما هم بدانید که در چند روز گذشته دو پیرمرد را به اینجا آورده اند که من به جای مسوولان قضایی و امنیتی از بودن آنها در زندان خجالت می کشم. شاید لازم باشد شما هم در جریان دستگیری آنها قرار بگیرید.
شغل: نقاش ساختمان و راننده وانت. جرم: نوشتن چند شعار علیه مقامات کشور.
یکی از آنها را با لباس خواب از مقابل منزلش گرفته اند. از آنها پرسیدم چرا شعارنویسی کردید؟ یکی از آنها گفت: «در خانه نشسته بودم و تلویزیون تماشا می کردم که شنیدم گوینده اخبار اطلاعاتی درباره بیکاری و تورم داد و ادعا کرد که وضع کشو ر نسبت به قبل خیلی خوب است، پشت سرش احمدی نژاد ظاهر شد و جوری حرف می زد که انگار کسانی مثل من در بهشت به سر می بریم و خودمان خبر نداریم، این گونه بود که احساس کردم از خودم و از زندگی خودم خسته ام و تنها کاری که به ذهنم رسید این بود که بروم و چند جمله ای بر دیوار بنویسم که ایها الناس آیا کسی هم هست به حرفهای ما هم توجه کند؟ آیا اصلا ما وجود داریم؟»
و نتیجه اش این شد از آنجایی که حکومت مردمی جمهوری اسلامی در سر هر کوی و برزنی ماموران و نیروهای خود را پراکنده است آنها را دستگیر و روانه زندان کرده است.
با این مقدمه می خواستم بگویم شاید بد نباشد مسیری که با آمدن آقای احمدی نژاد که این روزها رییس دولت دهم است و شما از هم آواز شدن با او طی کرده اید و من نیز در جهتی دیگر به عنوان یک روزنامه نگار طی کرده و همانند بسیاری از مردم مورد هجوم گسترده و همه جانبه دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی و زندان و شکنجه قرار گرفته ام با هم مرور کنیم تا ببینیم هریک چه کرده ایم، چه بوده ایم و اکنون در کجا ایستاده ایم:
- رئیس جمهور شدن محمود احمدی نژاد در سال ۸۴ با شروع سو استفاده های عظیم مالی در شهرداری تهران تحت مدیریت او زمینه سازی شد. فسادی که تنها ۳۲۵ میلیارد تومان آن برملا شد اما به صلاح دید مقامات ارشد نظام شاید برای روز مبادا بایگانی شد رقمی که با احتساب نرخ تورم ادعایی دولت امروز به بیش از یک هزار میلیارد تومان می رسد.
- تخطی دولت از قانون برنامه پنج ساله سوم و چهارم و ناچیز پنداشتن مجلس از همان ابتدا در عدم ارائه گزارش عملکرد دولت توسط شخص رئیس دولت. این گزارش بر اساس قانون باید در آذر ماه و تیر ماه هر سال درباره عملکرد دولت و در مقایسه با برنامه پنج ساله و میزان مطابقت آن با چشم انداز ۲۰ ساله به مجلس اراده شود که هرگز روی نداد.
-هزینه کردن بودجه عمرانی سال ۸۵ در شش ماه وتقاضای متمم بودجه برای نخستین مرتبه پس از حدود ده سال به اقدامی که نشان از شروع بی انضباطی گسترده و تخلفات مالی بسیار بزرگ آقای احمدی نژاد می داد.
- دستور به کاهش غیر منطقی، غیر اصولی و غیر کارشناسی نرخ بهره به رغم هشدارهای مکرر، اقدامی که قابل پیش بینی ترین نتیجه آن استفاده از منابع و نقدینگی نظام بانکی توسط نزدیکان و وابستگان به قدرت بود به طوری که امروز آن سه هزار میلیارد تومان دزدیده شده تنها یکی از قله های کوه یخ فسادی است که بنیان آن درآن زمان بنا نهاده شد.
- تغییرات شدید و پی در پی نظام بانکی برای کاهش قدرت تصمیم گیری و توان کارشناسی و افزایش وابستگی بانکها به لابی های سیاسی و دسته بندی گروه های ذی نفوذ.
- نابودی نظام برنامه ریزی و کارشناسی متمرکز کشور در سازمان برنامه و بودجه که قادر به ردیابی و رصد عملکرد مدیران اجرایی در همه زمینه ها بود. تعطیلی این نهاد و از بین بردن آن فکر و نظارت را باید یکی از برنامه ریزی شده ترین اقدامات دولت احمدی نژاد دانست که هدفی جز نابودی ساختار اقتصادی ،صنعتی و فکری کشور نداشته است.
-افزایش میزان مطالبات نظام بانکی کشور به رقمی چند برابر سال ۸۴ نتیجه این رفتار دولت خالی کردن خزانه پولی بانک ها به نفع گروه های صاحب قدرت و نفوذ بود که امروز وجود پرونده های متعدد فساد مالی در سازمان بازرسی کل کشور، دادستانی، قوه قضاییه و مرکز پژوهش های مجلس تنها بخش کوچکی از آن است که به بیرون درزکرده است.
- دستور مشخص دفتر احمدی نژاد (در دوره نخست ریاست جمهوری اش) در پرداخت وام ۴۰۰ میلیارد تومانی به یکی از افراد نزدیک به دولت. موردی که هنوز به آن نپرداخته اند و احتمالا آن را به عنوان ابزاری برای گرو کشی سیاسی در آینده نگاه داشته اند.
- دست کاری غیر قانونی تعرفه های کالاهای وارداتی که تنها در مورد تلفن همراه منجر به در آمدی بیش از ۷۲۵ میلیارد تومان برای عده ای از نزدیکان دولت شده که سال هاست پرونده آن در سازمان بازرسی کل کشور خاک می خورد.
- تغییر مداوم و پی در پی و غیر کارشناسی مدیران صنعتی و اقتصادی کشور که مقدمه چینی برای حمله مغول وار گروهی خاص که کمر همت به نابودی ایران بسته اند. از آنجایی که تصمیم سازی در ایران عمدتا توسط بدنه کارشناسی که در نهادهای مختلف و سازمانهای دولتی پراکنده اند صورت می گیرد، تلاش دولت احمدی نژاد بر نابودی این فرایند متمرکز شد. اقدامی که به مفهموم انهدام تعقل و تفکر در ایران است.
- عدم ارائه کوچکترین اطلاعاتی از چگونگی هزینه کردن در آمدهای نفتی که از زمان به قدرت رسیدن احمدی نژاد تاکنون بیش از ۵۰۰ میلیارد دلار بر آورد شده است. این بی اطلاعی مردم و حتی نمایندگان مجلس را می توان با وضعیت نامشخص و نامعلوم در آمدهای نفتی عراق در زمان اشغال آمریکایی ها مقایسه کرد.
- نابودی زیر ساختهای اقتصادی و موقعیت گردشگری کشور که می توانست کمک موثری به توسعه اقتصادی و اجتماعی کشور باشد آن را می توان از آمار ورودی مسافر و گردشگر و کشورهای مبدا آنها به خوبی استنتاج کرد.
- از دست دادن بازارهای کشورهای حوزه تمدنی ایران در عراق، افغانستان و آسیای میانه.
- نابودی کشاورزی ایران از طریق واردات گسترده و فراوان محصولات کشاورزی.
- نابودی توان تولید ملی ایران، افزایش وابستگی به واردات و کاهش ضریب امنیت غذایی کشور.
-ایجاد فاسدترین دولت تاریخ ایران و پیوند زدن اقتصاد ایران با اقتصاد و فساد جهانی که نتیجه آن حاکمیت گروه های فراقانونی و مافیایی بر تمام امورات کشور شده است.
- افزایش وابستگی هر چه بیشتر اقتصاد و بودجه دولت به درآمدهای نفتی بر خلاف تمام قوانین و مقررات جاری کشور.
آقایان و خانم های نماینده مجلس
من به عنوان روزنامه نگار به کمک همکارانم و همراهی کارشناسان میهن پرست و لایق کشور در تمام سالها و از لحظه به قدرت رسیدن محمود احمدی نژاد بارها و بارها تمام این مواردی را که در بالا آورده شد و بسیاری موارد دیگر را ذکر کرده و اطلاع دادیم و آینده قابل پیش بینی امروز را که اکنون در آن قرار داریم به تصویر کشیدیم. که البته نتیجه این اطلاع رسانی برای من دستگیری، زندان، شکنجه و تحمل بیش از ۹۰ روز حبس در سلول انفرادی و توهین و افترا و حکم غیر قانونی ۵ سال و چهار ماه زندان بود. آنچه را که من در مقالات متعدد خود نوشته بودم، همان است که امروز شما گاه به گاه به آن اشاره می کنید و قوه قضاییه نیز پرونده های زیادی را برای عاملان این فسادهای اقتصادی گشوده است، انچه را شما و قوه قضاییه گاهی البته گاهی این روزها درباره دولت احمدی نژاد می گویید من و البته تعدادی دیگر از روزنامه نگاران و اقتصاددانان منتقد در چهار سال اول دولت احمدی نژاد و بعد از آن، در باره اش گفتیم و نوشتیم. آنچه که خلاصه اش را در بالا برایتان ردیف کردم، تنها چکیده ای از برخی از مقالات انتقادی من در روزنامه سرمایه، وب سایت شخصی ام و همین طور سایت خرداد نو است، مقالاتی که بازجوها با دردست داشتن پرینت شان روزهای طولانی مرا بازجویی کردند، به انفرادی انداختند و در آخر همان پرینت ها را به عنوان مصادیق اتهامی من به دادگاه فرستادند و بر اساس همان مقالات به پنج سال زندان محکوم شدم. حالا این روزها می خوانم و می شنوم که شما و بسیاری از مقامات کشور همان نکات را که من به خاطرش در زندان به سر می برم، بازگو می کنید. عجیب نیست آقایان نماینده؟
آقایان و خانم های نماینده مجلس
به خاطر دارید که برخی گفتند فهرست مجلس هفتم توسط امام زمان نوشته شده بود، از شما به عنوان بهترین مجلس کشور یاد شد و هنوز هم شما را بر سرشان حلوا حلوا می کنند آیا واقعا خودتان به این القاب و عناوین پر طمطراق باور دارید؟ آیا تا به حال تجربه نمایندگی چند سال گذشته را با خودتان مرورکرده اید؟ مسیری که شما با احمدی نژاد شروع کردید و موقعیتی که هم اکنون در آن قرار دارید را تنها می توان در این جمله خلاصه کرد، ابتدا با او به دوره سفره قدرت نشستید همراهی اش کردید.هر چه گفت و کرد برایش هورا کشیدید و حالا سعی می کنید که حساب تان را از او جدا کنید. نسبت امروزی شما و احمدی نژاد سایه ای کمرنگ و مینیاتور وار از نسبت ما در سالهای گذشته با وی است.
آیا فراموش کرده اید که احمدی نژاد را با چه سخنرانی های پرشوری حمایت می کردید؟ آیا فکر نمی کنید با این همراهی ها و حتی سکوتتان در تمام تخلفهای مالی، اداری و سو مدیریتهای او شریک و بابت همه آنها باید پاسخگو باشید؟
احتمالا اگر قدری حس مسوولیت در شما نسبت به همان صندلی هایی که بر آنها تکیه زده اید وجود داشته باشد هرگز خود را نخواهید بخشید. نمی دانم چه توجیهات شرعی و عقلی برای آن ناز و کرشمه های آن روز و ماه عسل شیرین تان و این قهر و کج خلقی های امروزی تان می تراشید؟ این چیزی است که به خود شما و خدایتان مربوط است. البته اگر به آن باور دارید.
اما شما به عنوان نمایندگان مجلس جدا از وجدان در برابر ملت و تاریخ نیز باید پاسخگو باشید. هر چند سرعت تحولات ایران و منطقه به حدی است که شاید درکش برای شما مشکل باشد. ولی کافی است چشم هایتان را باز کنید و چند قدم دورتر از خانه هایتان را ببینید. آیا رعشه بر اندامتان نمی افتد؟ کدامیک از شما حاضر و آماده برای پاسخگویی در روزی که همین نزدیکی است هستید؟ آن روز نزدیکتر از آن چیزی است که می پندارید. اگرخوب گوش بدهید صدایش را می شنوید. پیش درآمد این تحولات حتی به پشت درهای منزل تان هم رسیده است.
به راستی چه شد آن همه سینه چاک کردنتان برای گرانی، فساد، مبارزه با تبعیض، مدیران بسیجی، دولتمردان پاک، شجاع و مردمی؟ هیچ فکر کرده اید؟ و چه نقشی بر دیوارزده اید؟
به خوبی به یاد دارم در یکی از روزهای بازجویی و زندان انفردای را توسط کسی که خود را کارشناس و استاد دانشگاه در دولت کریمه احمدی نژاد می دانست گفتم: دور نیست که دوستان احمدی نژاد و شاید خودش را هم در همین سلول ها ببینیم. آن انسان فرهیخته نظام جمهوری اسلامی! خندید و آن را هم چون دیگر حرفها و گفته ها و نوشته های من ناشی از توهم، نادانی، حماقت و وابستگی دانست.
امروز احمدی نژاد میان زندان و ریاست جمهوری درمانده است بر سر دو راهی و راه سومی نیز در مقابل خود نمی بیند. شاید یکی از همین روزها ماموران حفاظتی اش او و یا یاران نزدیکش را به جای بردن به پاستور به زندان بیاورند. یقینا اگر از حال و روز او در این روزها بپرسید همچون همیشه به شما دروغ می گوید اما نگرانی را می توان در چشم های او خواند.
آقایان و خانم های نماینده مجلس
آیا زمان آن فرا نرسیده است که از خود بپرسید آن همه حمایتهای قانونی، غیرقانونی، امنیتی، اطلاعاتی و نظامی که هرگز هیچ دولتی پیش و پس از انقلاب از آن برخوردار نبوده به چه منظور و توسط چه کسانی به محمود احمدی نژاد اعطا شده است؟ و او در سایه این چک سفید امضا چه خدمتی باید ارائه می داد و بابت آن خدمات چه رقمی در آن نوشته است؟
این روزها شما، سراغ مردم خواهید رفت تا شاید دوباره بر آن صندلی های پر منفعت تکیه بزنید. برای مردمی که از آنها رای مطالبه خواهید کرد، چه جوابی دارید؟ مگر قرار نبود وضع آنها را بهتر کنید آنها را در موقعیت مدیریت جهانی قرار دهید، وعده ژاپن اسلامی را به این مردم دادید و…
آیا آنها را امروز در شرایطی به مراتب حقیر تر از گذشته قرار ندادید؟ شما در کجای این فاجعه قرار دارید؟ آیا فکر می کنید در آینده فرصتی برای بازنگری در رفتارتان خواهید داشت؟
بهمن احمدی امویی، بند ۳۵۰ اوین
آذر ماه ۱۳۹۰
قائم مقام سازمان نظام پزشکی ایران از وجود ۸ هزار پزشک عمومی بیکار در کشور خبر داد و گفت:" وضعیت پزشکان عمومی به لحاظ شغلی و امنیت کاری، ناهنجار است."
دکتر علیرضا زالی در حاشیه برگزاری همایش سراسری پزشکان عمومی در بیمارستان میلاد افزود:" عدم پرداخت مطالبات پزشکان عمومی از دیگران مشکلات نگران کننده این گروه از جامعه پزشکی کشور است."
وی به خبرگزاری مهرگفت: تعداد زیادی پزشک عمومی داریم که به خاطر مشکلات فراوان حرفهای و معیشتی به مشاغل غیر پزشکی روی آورده اند.
زالی ادامه داد: در حال حاضر در روستاها برای هر ۴ هزار نفر و در شهرها برای هر ۲ هزار نفر یک پزشک داریم. بنابراین باید کاری کرد که به نسبت جمعیت به ازای هر هزار نفر یک پزشک وجود داشته باشد تا هم فعالیتها درحوزه سلامت با دقت و سرعت بیشتری صورت گیرد و هم فرصتهای جدید شغلی برای پزشکان عمومی فراهم گردد.
پارلمان اروپا با تصویب قطعنامهای در مورد قتل رفیق تقی، نویسنده منتقد اسلام اهل جمهوری آذربایجان، از ایران خواستهاست که زمینه محاکمه کسانی که در داخل یا خارج کشور به قتل کسی فتوا میدهند، آن را برنامهریزی میکنند و یا در پی فتوا اقدام به قتل میکنند، را فراهم سازد.
به گزارش رادیو فردا این قطعنامه از ایران خواستهاست که در زمینه تحقیقات پلیس و ارگانهای امنیتی جمهوری آذربایجان برای یافتن عاملان قتل رفیق تقی همکارهای لازم را بهعمل آورد.
رفیق تقی، پزشک، نویسنده و رئیس مجمع نویسندگان در جمهوری آذربایجان، روز ۱۹ نوامبر، ۲۸ آبانماه، مورد سوء قصد قرار گرفت و بعد از سه روز درگذشت. وی در سال ۱۳۸۵ در پی نوشتن مقالهای انتقادی درباره اسلام با عنوان «اروپا و ما» مورد اعتراض قرار گرفت و با اوج گرفتن اعتراضات به سه سال زندان محکوم شد و با طی شدن دو سال از حبس وی، با فرمان عفو ریاست جمهوری آزاد شد.
آیتالله فاضل لنکرانی طی فتوایی این نویسنده را مهدورالدم اعلام کرده بود. او نوشته بود: «قتل او (رفیق تقی) بر هر کسی که دسترسی داشته باشد لازم است.
این نویسنده سرانجام، بعد از پنج سال توسط فردی ناشناس مورد اصابت هفت ضربه چاقو قرار گرفت.
پارلمان اروپا با محکوم کردن قتل این نویسنده دگراندیش، از ایران خواستهاست که مانع صدور فتوای مرگ توسط روحانیان برای شهروندان ایرانی و خارجی شود.
رفیق تقی، پس از حملهای که به وی شد، در بیمارستان طی مصاحبهای که با بخش آذربایجانی رادیو آزادی/رادیو اروپای آزاد داشت، گفت که به احتمال زیاد ایران در این سوء قصد دست داشتهاست، بهویژه که اخیرا مقالهای با عنوان «جهانیسازی و ایران» نوشته بود و از ایران بهخاطر رفتار «ستیزهجویانهاش» انتقاد کرده بود.
پارلمان اروپا در بخش دیگری از قطعنامه گفتهاست که تهدید و قتل هر شخصی به اتهام انتقاد از دین، توسط دینداران و هواداران مذهب و «تحقیر» جلوه دادن «انتقاد» توسط آنها ناپذیرفتنی است.
پارلمان اروپا تاکید کردهاست که جلوی این تهدیدات توسط مراجع قضایی و امنیتی باید گرفته شود و کسانی که تهدید میکنند باید محاکمه شوند، همچنین تهدیدشونده باید از طرف ارگانهای امنیتی و پلیس بصورت کامل محافظت شود.
در این قطعنامه از دولت جمهوری آذربایجان خواسته شدهاست که امنیت جانی سمیر صداقتاوغلو، همکار رفیق تقی در روزنامه «صنعت» (هنر) را تامین کند. صداقتاوغلو، مدیر مسئول روزنامه «صنعت» بود که بعد از چاپ مقاله «اروپا و ما» به قلم رفیق تقی در این روزنامه، حبس شد.
سفارت ایران در باکو پس از سوء قصد به جان رفیق تقی، طی بیانیهای هرگونه دخالت ایران در این ترور را رد کرد. اما همزمان، فرزند آیت الله فاضل لنکرانی با نوشتن یادداشتی، قتل این نویسنده را تحسین کرد.
تحقیقات دولت آذربایجان درباره قتل این نویسنده آذربایجانی ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر