اکبر ترشیزاد/ رادیو کوچه
یکی از کارهایی که هیچکس دوست ندارد تا به انجام دادن آن متهم شود سواستفاده از اعتماد دیگران است، اما با نهایت تاسف هنوز نه تنها بسیاری از مردم در امور ریز و درشت چنین کاری را انجام میدهند بلکه این عمل را به عنوان راه و روشی برای کسب درآمدهای نامشروع خود نیز انتخاب کردهاند چرا که صدالبته با جلب اعتماد بهتر میتوان انسانها را فریب داد و سرکیسه کرد.
اگر سری به بازار تجارت، هنر و یا حتا ورزش بزنید خواهید دید که این روزها بیشتر از هر زمان دیگری بر شمار آدمهایی افزوده شده است که با قرار گرفتن در سر راه دیگران و جلب اعتمادشان قصد فریب آنها و رسیدن به درآمدهای هنگفت را دارند. آنها از هر چیزی و هر روشی استفاده میکنند تا به اهداف خود برسند و در این راه از دادن انواع وعدههای راست و دروغ دریغ نمیکنند. با گذشت چیزی حدود دو دهه از شیوع چنین روشهای رسانهای و تبلیغات زرق و برقدار برای سرکیسه کردن دیگران، اکنون دیگر چشم و گوش بسیاری از مردم باز شده و به راحتی فریب هر وعدهای را نمیخورند. در طرف مقابل شیوهها و روشهای این کلاهبرداران حرفهای نیز روز به روز پیچیدهتر شده است.
چندی است که برای تحقیق درباره استفاده از شبکههای مجازی برای دوست و همسریابی و گسترش اینگونه از آشناییها، ارتباطها و ازدواجها، روزانه دقایقی را در این شبکهها میگذرانم. در این میان متاسفانه به موضوع عجیبی برخورد کردهام و آن این است که این بازار نیز مانند بسیاری دیگر از زمینهها جولانگاه جمعی متقلب، کلاهبردار و دروغگو شده است، اما این بار متاسفانه جمعی با استفاده از کالایی به نام احساسات شماری دیگر را سرکیسه میکنند. این افراد از روشهای مختلف برای رسیدن به اهداف خود بهره میبرند. برخی از مردان و زنان زیباروی و خوشاندام با چهره و تصاویر واقعی اما نامهای مجازی در این فضاها حضور یافته و پیشنهادهای دوستی را برای اشخاصی ارسال میکنند که به هیچ وجه انتظار چنین اتفاقی را نداشته و این پیشآمد برایشان مانند رویا میماند. این افراد پس از اندک زمانی و با یکی دو ملاقات کوتاه و در دست گرفتن احساسات طرف مقابل و جلب اعتمادشان به بهانههای مختلف از آنها کلاهبرداری میکنند. این اعمال گاهی در پوشش گرفتاریهای مالی و نیاز فوری به پول مطرح میشود و گاهی با دستیابی به اطلاعات شخصی مانند شماره حساب و غیره و برداشت مبالغی بدون اطلاع افراد انجام میشود.
روش دیگر، ایجاد ارتباط این افراد با مردان و زنان متاهل است. پس از گذشت مدتی از این ارتباط که همواره به طور پنهانی صورت میگیرد، آنها با تهیهی فیلم، عکس و یا صدای شخص مورد نظر و با تهدید به افشای آنها از او اخاذی میکنند. یکی دیگر از روشها، طعمه گذاردن برای اعضای کشورهای فقیر و جهان سوم در این شبکههاست. افرادی در کشورهای پیشرفته با ایجاد ارتباط و ابراز علاقه برای ازدواج با این اعضا، پیشنهاد مهاجرت به کشورهای اروپایی و آمریکایی را میدهند که در نوع خود بسیار وسوسهبرانگیز است. آنان پس از مدتی برای انجام مراحل مقدماتی این سفر مبالغی را طلب میکنند و این عمل متاسفانه تا جایی که اعتماد طرف مقابل از بین نرفته ادامه پیدا میکند.
در سالهای گذشته به وسیلهی چنین راههایی از هزاران هزار زن و مرد کلاهبرداری شده است. آنچه که کار را در این موارد دشوارتر مینماید ایناستکه چون متاسفانه بخش فراوانی از این افراد با نامها، مشخصات و یا تصاویر غیرواقعی در این شبکهها حضور مییابند و در بیشتر موارد شاکی و متهم در دو کشور متفاوت زندگی میکنند، طرح شکایت، شناسایی، رهگیری و دستگیری آنها در عمل غیرممکن است. تنها راه ممکن برای پیشگیری از چنین مشکلهایی عدم اعتماد به ظواهر فریبنده و پررنگ و لعاب افراد در این شبکهها و با دیدهی شک نگریستن به آنهااست. بهترین راه برای اطمینان به شخصیت حقیقی افراد، ایجاد و ادامهی ارتباط طولانیتر، رودر رو و چهره به چهره و کسب اعتماد از شخصیت و نیت فرد مقابل است، کاری که در کوتاهمدت امکانپذیر نیست.
مهشب تاجیک/رادیو کوچه
زیباییشناسی و تعریف نشانههای زیبایی در عصر حاضر تنها به زینتآلات و مانند آن محدود نمیشود، بلکه به صورت شکاف و بریدگیهایی بر روی بدن، خالکوبی و رنگ آمیزی به شکلهای مختلف و اندامهای مصنوعی خودنمایی میکند. این نشانهها امروز تنها به جنسیت افراد بستگی ندارد و هر گروه تعریف خاص خود از زیبایی را با توجه به معیارهای رایج دارند. با شکلگیری جامعه طبقاتی و نظامهای سرمایهداری نشانههای زیبایی هم مانند بسیاری دیگر از پدیدهها دگرگون شد. مد و آرایش و زیبایی اندام تبدیل شد به زبانی برای بیانگری افراد در برابر موقعیتهای مختلف. یکی از دستاوردهای این فرهنگ، نابرابری اجتماعی بود و مانند زمانهای ابتدایی این موقعیتها به عنوان نشانه تعلقات قومی و گروهی تلقی شد. این مسئله در سالیان قبل هم نمود خاص خود را داشت. اوج این تشخص و تمایز اجتماعی را میتوان در دربار فرانسه و پیش از انقلاب کبیر فرانسه مشاهده کرد. شاهان، شاهزادگان و اشراف زمیندار و مردان و زنان آنها طبق مد روز به بهترین شکل لباس میپوشیدند و مابقی افراد اجتماع که در ردههای پایینتری بودند، با توجه به رفتار زیباییشناسی آنها، فرهنگ زیبایی را برای خود تعریف میکردند و به تقلید از آن میپرداختند. در زمان حاضر هم این پدیده دیگر مانند قبل در انحصار یک گروه یا طبقهی خاص نیست بلکه یک نظام این رفتارها را تعریف کرده و جهت میدهد.
امروزه، نظام سرمایهداری، با تمام قوا میکوشد تا با جهانیسازی فرهنگی و اقتصادی و با گسترش و ایجاد مدهای گوناگون، رفتار زیباییشناسی انسانها را جهت داده و از مقاومت آنها در مقابل این موج و گسترش آن هم جلوگیری کند. با این هدف که تفکر انسانها به شکل دلخواه نظام ورز داده شود و از سوی دیگر به سهولت منابع اقتصادی آنها را تصاحب کند. و فرهنگ مصرفگرایی نیز به جلو رفتن خود ادامه دهد. در نقادیهای معاصر از این فرهنگ تودهوار که اکثریت جامعه را شکل میدهد میتوانیم دو نوع نگرش داشته باشیم. نوع نخست این نگرش رایج است که فرهنگ توده در اساس ساختگی است، زیرا ناگزیر مصنوع است. نمیتوانیم همیشه با این پدیدهها مانند اثر هنری برخورد کرده و آن را سراسر بریده و جدا از شالودهی تاریخی و تولیدی و هدفش درک کنیم. و دوم در عصر تکثیر، مد و رفتار زیباییشناسی افراد به صورتی نظاموار از جایگاه آیینی خود بریده و جدا شده تا کالایی برای عرضه به بازار همگانی شود. امروزه پردههای سینما و هالیوود به مثابه یک پدیده مقدس در جهت شکل و شمایل دادن به رفتارها عمل میکنند. زنان و مردانی که با شخصیتهای دلفریب و جذاب ارتباطی انداموار با اجتماع دارند که صور طبیعی تولید و مناسبات اجتماعی را به صورتی شعارگونه به نمایش میگذارند. هنر و زیستگاه انسان دیگر یکی نیست و مصرف سهم عمده را در این میان ایفا میکند.
مد به عنوان پدیدهای اجتماعی مختص جامعه و فرهنگ خاصی نیست و پیدایش و افول آن، شامل آفرینش، معرفی، تبلیغ، تولید انبوه و تقاضای مد جدید را طی میکند. بهرهبرداری نظام سرمایهداری از رواج مد، منجر به تغییرات فرهنگی ـ اجتماعی در کشورهای مخاطب میشود. علل گرایش زنان به مد از رویکردهای مختلفی قابل تبیین است. در دیدگاه روانشناسی نیاز انسانها به خودنمایی و زیبایی زمینه مدگرایی را فراهم میسازد. بر مبنای دیدگاه جامعهشناختی، مقولاتی چون الگو و فرهنگ مصرف، سبک زندگی، رهبران مد، بدن آگاهی، در تبیین گرایش به مد مطرح میشود. بیتردید پدیده مد با طبقه اقتصادی ـ اجتماعی افراد، نقش رسانههای جمعی، فرآیند جهانیسازی و نظام سرمایهداری مرتبط است. برجستگی مد در هویت بخشی به افراد و پارادوکس توجه به جسم و روح، آنان را با چالشهای هویتی در ابعاد مختلف مواجه میسازد که نیازمند سیاستگذاریهای فرهنگی است.
چندی پیش دولت فرانسه از زنان خود خواست با هزینهی دولت پروتزهایی را که در سینههای خود کاشتهاند از بدنشان خارج کنند. این پروتزها باعث ابتلا تعدادی از این زنان به سرطان شده بود. این مسئله بیانگر تاثیری است که این رفتارها و فرهنگ بر زنان گذاشته است. پروتز یکی از عواملی است که به زنان اندامهای دلفریب اهدا میکند. آنها را همانند یک مانکن با برجستگیهای مصنوعی زیبا نشان میدهد و زنان دیگر را دچار این تفکر کاذب مینماید که در صورت نبودن مانند این الگوها دچار نقصانی هستند که باید حتمن در صدد رفع آن باشند. بدیهی است مدها و خدمات فراهم آمده در اقتصاد بر زندگی روزمرهی افراد غلبه دارد. اما بسیاری از آنها را میتوان در بافتهای اجتماعی گوناگونی بدون تغییر ناگهانی ویژگیشان، درآمیخت. برای نمونه، جمعیت راهبان بودایی که به ایالات متحده کوچیدهاند، ممکن است از ریشتراش برقی استفاده کنند بیآنکه خصلت وابستگیهای اجتماعیشان عوض شود. اما اگر هماین گروه راهبان، به شیوههای دیوانسالارانه دست یازند، ساختمان بنیادین زندگی اجتماعیشان یکباره تغییر مییابد و تاثیر عمدهای بر رفتارهای آنان خواهد گذاشت.
مقابله با این جریان نیازمند کار فرهنگی گسترده و سیاستگذاریهای حساب شده فرهنگی است. در این مسیر لازم است برای شناخت عوامل و ریشههای تغییرات نگرشی و رفتاری افراد در زمینه مد و آرایش و نیز در خصوص چالشهای هویتی آنان، پژوهشهای منظمی صورت بگیرد. به طور حتم زیبایی، تاثیر به سزایی در خلق و خوی افراد میگذارد و اعتماد به نفس آنها را تقویت میکند، خوشپوشی و دقت و سلیقه در انتخاب هم فاکتوری برای نفوذ و تاثیر گذاشتن است. اما تمام این معیارها وقتی تبدیل به الگوها و مقلدهایی کور شود که تنها برای منافع اقتصادی افراد را دچار چالشهای جدی در زمینهی زیستشان بنماید، به طور حتم به تفکر و اندیشه نیاز خواهد داشت تا بتواند شکلهای رفتاری منطقی را تعریف کند.
سحر بیاتی/ رادیو کوچه
هر چند سال خورشیدی مبنای بررسی اخبار در ایران به شمار میآید اما حال که به مرور مهمترین اخبار آسیا در سال 2011 پرداختیم بد نیست نگاهی هم داشته باشیم بر رویدادهای ایران در سال میلادی که گذشت البته با توجه به تعداد زیاد اخبار قطعن بررسی تمام رویدادهای مربوط به ایران زمان و مجالی دیگر میطلبد.
پرونده هستهای ایران بدترین سال خود را گذراند و از همان آغاز سال 2011، نشانههای شکست و منازعه آشکار شدند. نخستین نشانه تنش در سال 2011 میلادی برای تهران در نخستین ماه خودنمایی کرد. زمانی که مذاکرات هستهای در استانبول با شکست مواجه شد. گروه موسوم به 1+5 متشکل از آمریکا، انگلیس، فرانسه، چین، روسیه و آلمان از مذاکراتی که با پادرمیانی ترکیه در استانبول برگزار شده بود، دست خالی بازگشتند، چرا که طرف ایرانی برای آنها پیششرط تعیین کرد. این پیششرط پذیرفتن حقوق هستهای ایران و عدم درخواست تعلیق غنیسازی بود که آمریکا و متحدانش در آنسوی آتلانتیک بر آن تاکید دارند. مذاکرات شکست خورده ژانویه، آخرین دور از مذاکرات بین ایران و گروه 1+5 بود که با گذشت یک سال، دلسردی ناشی از آن همچنان ادامه این مذاکرات را ناممکن کرده است. به این موضوع باید گزارش آژانس انرژی اتمی را هم اضافه کرد که برای نخستین بار با صراحت از ابعاد نظامی فعالیتهای هستهای ایران پرده برداشت و جهانیان از وقوع تغییرات مثبت معطوف به حل مسئله ناامید کرد.
اما از وقایع داخلی ایران میتوان به راهپیمایی مسالمتآمیز دیگری از سوی جنبش اعتراضی مردم ایران، جنبش سبز در 25 بهمن ماه 1389 مصادف با 14 فوریه 2011 اشاره کرد.
پیشتر، «میرحسین موسوی» و «مهدی کروبی»، دو تن ار رهبران مخالفان دولت در نامهای خطاب به «مصطفی محمد نجار»، وزیر کشور، برای دعوت به راهپیمایی در روز دوشنبه ۲۵ بهمن «بهمنظور اعلام همبستگی با حرکتهای مردم تونس و مصر بر علیه حکومت استبدادی» درخواست مجوز کرده بودند.
اگر چه وزارت کشور به این تقاضا پاسخی نداد، اما مخالفان دولت، این درخواست را به منزله دعوت به راهپیمایی تلقی و برای شرکت در تظاهرات روز دوشنبه ۲۵ بهمن اعلام آمادگی کردند.
چون شواهدی در مورد تصمیم رهبران مخالف دولت برای حضور در راهپیمایی ۲۵ بهمن وجود داشت، بنا براین، نیروهای امنیتی از چند روز پیشتر، محدودیتهایی را در مورد آنان به اجرا گذاشتند و عملن از حضور آنها در راهپیمایی جلوگیری کردند.
از بامداد روز دوشنبه ۲۵ بهمن، نیروهای امنیتی مجهز به انواع وسایل ضد شورش، بهتدریج در خیابانهای تهران و برخی از شهرهای دیگر مستقر شدند. برخی از ایستگاههای متروی تهران هم به منظور جلوگیری از عزیمت مخالفان به محلهای برگزاری تظاهرات، بسته شد.
علارغم حضور گسترده نیروهای دولتی و فضای امنیتی ایجاد شده، عصرهنگام، تجمعهایی ازمخالفان در مسیر اعلام شده برای راهپیمایی، شکل گرفت. شاهدان عینی تعداد تظاهرکنندگان را دهها هزار نفر برآورد کردند. از برخورد نیروهای دولتی با راهپیمایان و درگیریهای پراکنده بین نیروهای امنیتی و مخالفان دولت هم گزارشهایی منتشر شد.
این تظاهرات که از حیث تعداد شرکتکنندگان و شعارهایشان دست کم در یک سال گذشته سابقه نداشت، مرده پنداشتن جنبش اعتراضی مخالفان را مورد تردید قرار داد.
در اعتراضات روز دوشنبه، دو نفر کشته و هشت نفر زخمی شدند. بازداشت تعداد قابل توجهی از شرکتکنندگان در این راهپیمایی هم گزارش شد.
«صانع ژاله»، ۲۶ ساله، کرد زبان، اهل تسنن و دانشجوی رشته نمایش دانشگاه هنر و «محمد مختاری»، ۲۲ ساله از تهران هر دو بر اثر اصابت گلوله جان باختند.
مقامات دولتی این دو جوان را شهید خواندند و اعلام کردند که «صانع ژاله» از اعضای بسیج بوده است. سرتیپ «احمد رادان»، جانشین فرمانده نیروی انتظامی، عناصر منافقین (سازمان مجاهدین خلق) را به تیراندازی در روز ۲۵ بهمن متهم کرد و «کاظم جلالی»، عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس گفت که تیراندازی توسط عناصر خود فروخته انجام شده است.
در تشییع جنازه کشتهشدگان هم نیروهای دولتی حضوری فعال داشتند و حتا از دخالت دانشجویان دانشگاه هنر در تشییع جنازه «صانع ژاله» جلوگیری کردند.
در مقابل، مخالفان دولت با استناد به اظهارات دوستان و اعضای خانواده «صانع ژاله»، بسیجی بودن او را مردود اعلام کردند و او را شهید جنبش سبز خواندند.
«حسین شریعتمداری»، مدیر مسوول روزنامه کیهان در تلویزیون ایران صانع ژاله را خبر رسان این روزنامه معرفی کرد، اما دفتر تحکیم وحدت، طیف علامه، با انتشار بیانیهای نیروهای هوادار حکومت را به کشتن این دو دانشجو و مصادره خون آنها متهم کرد.
پس از این ماجرا میرحسین موسوی و مهدی کروبی به همراه همسرانشان در منازل خود حبس شدند.
این حبس یا حصر خانگی از روز 14 فوریه به منظور جلوگیری از شرکت آنها در تظاهرات آغاز شد و از روز 16 فوریه، پس از درخواست ۲۳۳ نماینده مجلس شورای اسلامی برای اعدام موسوی و کروبی و بیانیههای موسوی و کروبی در رابطه با تظاهرات ۲۵ بهمن ماه، کامل شده و با قطع آخرین ارتباطات محدود از جمله تلفن، اینترنت و ارتباط با فرزندانشان، دیگر هیچ اطلاعی از وضعیت و سلامتشان در دست نبود. همچنین محافظان آنها از محافظت عزل شده و نیروهای امنیتی جای آنها را گرفتند.
25 آپریل 2011 اما درگیری دولت و اصولگرایان به اوج خود رسید و خبر قهر رییس جمهوری و شایعاتی مبنی بر انحلال دولت در صورت ادامه رفتار قهری شنیده شد، قهر محمود احمدینژاد در پی عزل وزیر اطلاعات و پذیرفته نشدن این عزل توسط رهبری جمهوری اسلامی بود. اما این قهر که به بازگشت رییس جمهوری با چهرهای متفاوت منجر شد و شایعاتی مبنی بر تزریق «بوتاکس» نیز در صورت وی شنیده شد. سپس اسفندیار رحیم مشایی به سایه رفت و اخبار مربوط به وی که هر روز از رسانهها شنیده میشد رفته رفته کمرنگ شد.
درگیری دولت و مجلس، اصولگرایان و مجلس و بازداشت چند تن از یاران نزدیک رییس جمهوری، اتهام فساد مالی، اقدام برای بازداشت علی اکبر جوانفکر مشاور رییس جمهوری و بسیاری خبرهای دیگر که هیچ روزی رسانههای داخلی ایران را بدون تیترهای مهم داخلی باقی نگذاشت هنوز هم ادامه دارد.
اما خبر انفجار در «زاغه مهمات سپاه پاسداران جمهوری اسلامی» در 12 نوامبر که با آمار و ارغام و دلایل ضد و نقیضی همراه بود نیز تیتر یک رسانه های بسیاری را به خود اختصاص داد نکته جالب توجه زمزمههایی از دست داشتن اسراییل در این انفجار بود که بیهیچ واکنشی تقریبن به فراموشی سپرده شد.
29 نوامبر نیز خبر جدیدی تیتر یک تمام رسانههای جهان شد، حمله به سفارت بریتانیا و تکرار تاریخ تسخیر سفارتخانههای خارجی در ایران.
وزارت امور خارجه بریتانیا چند ساعت بعد، این حملات را غیر قابل قبول خوانده است و تاکید کرده است که بر اساس قوانین بینالمللی و کنوانسیون وین، دولت ایران مسوول حفاظت از دیپلماتها و سفارتخانهها در این کشور است و بنابراین از این دولت انتظار دارد که به سرعت وضعیت را مهار و سلامت کارکنان سفارت و امنیت ساختمانها را تضمین کند.
اگرچه بسیاری معتقد بودند که حمله به سفارت بریتانیا در ایران کاری منسجم و با برنامه از پیش تعیین شده بود، اما با این حال وزارت امور خارجه ایران با انتشار بیانیهای کوتاه از «رفتارهای غیر قابل قبول معدودی از معترضین» ابراز تاسف کرد و گفت که ایران قوانین و مقررات بینالمللی و مصونیت اماکن دیپلماتیک را محترم میداند.
بریتانیا در واکنش به حمله معترضان به سفارتش در تهران، از کارمندانش در این سفارتخانه خواست تا ایران را ترک کنند. برخی رسانهها در اینباره گزارش دادند که این تصمیم شامل تمامی کارمندان سفارتخانه میشود اما گزارشهای بعدی از خروج شماری از کارمندان سفارت حکایت داشت. همچنین سخنگوی وزارت خارجه بریتانیا گفت که «با توجه به حمله معترضان به سفارتخانه بریتانیا و به منظور حفظ امنیت کارکنان سفارت، برخی از آنان تهران را ترک میکنند.» او گفت که نخست وزیر و وزیر خارجه تصریح کردهاند که تضمین امنیت کارکنان سفارتخانه و اعضای خانواده آنان اولویت اصلی در حال حاضر است.
اما این پایان واکنشهای بریتانیا نبود. «ویلیام هیگ»، وزیر خارجه بریتانیا در پارلمان این کشور از دستورش برای تعطیلی فوری سفارت ایران در بریتانیا سخن گفت و تصریح کرد که به کارمندان این سفارتخانه ۴۸ ساعت فرصت داده شده که خاک بریتانیا را ترک کنند. «هیگ» تصریح کرد که سفارت بریتانیا در ایران تعطیل شده است و گفت اگر بریتانیا قادر به کار کردن در ایران نباشد سفارت ایران در لندن نیز باید به طور کامل تعطیل شود. اگرچه چنین تصمیمی از سوی وزارت خارجه گرفته شد اما وزیر خارجه بریتانیا تاکید کرد که تعطیلی سفارتخانه به معنای قطع کامل روابط نیست بلکه «کاهش سطح رابطه» میان دو کشور است.
اما آخرین خبری که در رسانههای داخلی ایران با واکنش بسیار زیادی همراه بود سیلی بود که در مجلس شورای اسلامی رد و بدل شد، «بهروز مرادی» رییس سازمان هدفمندی یارانهها روز سهشنبه 27 دسامبر 2011 پس از مشاجره و درگیری فیزیکی با «حسین حسینی» نمایده فریمان از مجلس اخراج شد.
همزمان با بررسی طرح دوفوریتی تفسیر بخشی از قانون حذف یارانهها «بهروز مرادی» پس از درگیری با نماینده فریمان به دستور لاریجانی از صحن مجلس شورای اسلامی اخراج شد.
بر اساس این گزارش رییس سازمان هدفمندی یارانهها با نماینده فریمان در مجلس، به دلیل اختلاف در مورد آمار یارانهها با هم درگیر شدند و آقای مرادی به گوش نماینده فریمان سیلی زد.
این گزارش افزود پس از آنکه مرادی نماینده فریمان را سیلی زد تعدادی از نمایندگان وی را دور کردند و در نهایت لاریجانی از هیت رییسه خواست تا مرادی را از مجلس اخراج کنند.
این درگیری در جریان مذاکرات مجلس پیرامون طرح دو فوریتی استفساریه ماده 12 قانون هدفمند کردن یارانهها روی داد که در جلسه گذشته مجلس دو فوریت آن به تصویب رسیده بود.
در سال 2011 بیش از ده قطعنامه و تحریم تازه علیه ایران در شورای امنیت، اتحادیه اروپا و آمریکا امضا شد که این تحریمها شامل حال بانک ملی، صادرات، ملت و بانک صنعت و معدن نیز شد، فرودگاههای اروپایی از پذیرش پروازهای باری که مقصد یا مبدا آنها ایران بوده، منع شدند.
دامنه تحریمهای اتمی ایران گسترش یافته و بیش از یکصد فرد یا شرکت از جمله کشتیرانی جمهوری اسلامی مشمول تحریمهای ضد برنامه اتمی ایران شدند. کشورهای اروپایی از سرمایهگذاری مشترک با طرفهای ایرانی در صنایع نفت و گاز ایران منع شدند. تحریمها علیه ایران بیش از موارد ذکر شده است و شاید نفت و گاز ایران برای اولین بار است که در لیست تحریمها قرار میگیرد. همچنان جامعه جهانی به اعمال فشار بیشتر بر ایران معتقد است و برخلاف ادعای مقامات ایرانی بر بیاثر بودن تحریمها وضعیت اقتصادی نابسامان داخلی، حذف گروه جدیدی از دریافت یارانههای نقدی، مشکلات ارزی به وجود آمده در داخل و برخی مشکلات دیگر اقتصادی خبر از تاثیر ناخوشایند این تحریمها بر اقتصاد ایران دارد.
سایه کوثری/ رادیو کوچه
در قرن دوازدهم به ویژه در قرن سیزدهم میلادی با انحطاط فئودالیته، شهرهای پرثروت فرانسه جان تازهای گرفتند. تجارت و صنعت در این شهرها رونق یافت، پیشهوران و اصناف و طبقه بورژوا از زیر استیلای ارباب ملک به درآمدند و مانند اعیان و اشراف، ذوق تجمل و تفریح پیدا کردند.
در شهرها و مناطق پرتمول شمال فرانسه، توانگران بزرگ و رجال ثروتمند، وجود نویسندگان و شعرای حرفهای را از جمله لوازم بزرگی و ریاست دانسته، گروهی از آنان را در در دستگاه خود به خدمت گرفتند و از آنها حمایت کردند و پاداش و انعام و صله بخشیدند تا برای آنان شعر بسرایند یا حکایات و داستانهای نشاطانگیز بنویسند تا به این وسیله بر فر و شکوه دستگاه خود بیفزایند. گذشته از این، در این دوره مجامع مذهبی و ادبی ویژهای به نام PUYS به وجود آمد که گروهی از شعرا در آن رفتوآمد میکردند. این مجامع گاه موضوعاتی را به عنوان اقتراح مطرح میکردند و در میان ادبا و شعرا به مسابقه میگذاشتند و از فضلا و سرایندگان میخواستند که درباره آنها قطعات منظومی بسرایند. ذوق نمایش نیز در این دوران به تدریج در مجامع مذکور ظهور کرد و تاترها و نمایشنامههایی به وجود آمد که مردم عادی و عامی سخت مشتری و خواهان آن بودند و بازیگران فراوانی از هر طبقه در آنها شرکت میکردند.
به این ترتیب در این عصر، همگام با ادبیات درباری، ادبیات جدیدی با ویژگیهای تازه در فرانسه به ظهور رسید که به ادبیات بورژوازی و هجایی معروف شد.
در این نوع ادبیات که اساس آن معارضه و مقابله با ظرافت و آداب و رسوم کاخهای اشرافی بود، مولفان و گویندگان پشتپا به قواعد و قوانین ادبیات درباری و اشرافی زدند و در عوض بیشتر به واقعیات زندگی توجه کردند و افکار و عقاید خود را با زبانی ساده و شیرین و عاری از تکلف بیان کردند. به این شکل رفته رفته آثاری به وجود آمد که هم از لحاظ معنی و مفهوم طربانگیزتر از ادبیات درباری و اشرافی بود و هم تنوع و غنای بیشتری در آن دیده میشد.
در این نوع ادبیات که مدتی نزدیک به یک قرن و نیم دوام یافت، آثاری سرشار از ذوق و نشاط به وجود آمد که میتوان آنها را به شرح زیر تقسیم کرد:
قصهها و حکایتهای نقلی و روایی مانند فابلیوها و رمان روباه که جنبه طنز و انتقاد دارند.
قصهها و حکایتهای دینی مانند افسانه زرین و شوالیه چلیکدار که برای تربیت و ارشاد خلق ساخته شدهاند.
تمثیلات یا درامهای مذهبی مانند: «تمثیل حضرت آدم، تمثیل سن نیکلا و معجزه نامه تیوفیل نمایشنامههای خندهآور مانند آلاچیق و روبن و ماریون.»
منظومههای غنایی مانند: «اشعار ژان بودل، کلن موزه و روتبوف.»
در زیر نمونه یکی از آثار و شعرهای روتبوف، شاعر آن دوره را میآوریم. با در نظر گرفتن آثار مختلفی که روتبوف از خود به یادگار گذاشته، ناقلان آثار و ادبای اعصار او را کاملترین مظهر ادبیات در قرون وسطا شمردهاند.
شعری که خوانده میشود به نام «این سرگذشت فقر روتبوف است» معروف است:
نمیدانم شرح احوال خود را از کجا و چهسان آغاز کنم
زیرا حدیث فقر و نامرادیم بس دراز است.
ای پادشاه نجیب و بزرگوار کشور فرانسه،
از تو برای رضای خاطر پروردگار تمنا دارم
که دردم را چارهسازی و معاشی برایم فراهم کنی:
این نیکو رافت و مرحمتی خواهد بود.
من تاکنون در سایه مال و دولت دیگران زیستهام
کسانی که در کمال میل و رغبت به من وام دادهاند.
اما اکنون که همه برتهیدستی و قروض بیشمارم واقف شدهاند
دیگر کسی به من وام نمیدهد و از من روگردانند
دشواریهای زندگی و جفای روزگار و احوال زار زن و فرزندانم
که نه بیمارند و نه در حال احتضار،
دیناری پول و عایدی برایم باقی نگذاشته است.
از هرکس طلب یاری و کمک میکنم سرم را به طاق میکوبد.
صفت داد و دهش در کسی نیست و هرکس برآن است که مال و ثروت خود را حفظ کند.
مرگ و فنا زیان فراوانی برای من به بار آورده است.
و شما ای پادشاه نیکو نهاد با دو نوبت لشکرکشی به بلاد کفار
سردارانی را که حامی من بودند از من دور ساختهاید.
ای پادشاه محتشم و بزرگوار! اگر روزی اتفاق بیفتد که شما هم مرا ترک کنید،
همچنان که شاهان دیگر نیز چنین کردند،
من دیگر وسیلهای برای امرار معاش خود نخواهم داشت،
دیگر هیچکس مرا یاری نخواهد کرد و احدی از من دستگیری نخواهد نمود.
از سرما سرفه بر حلق دارم و از گرسنگی خمیازه بر دهان
و عاقبت در وضع رقتباری جان خواهم سپرد.
نه تختی دارم نه رختی، نه تشک نه لحافی نه زیراندازی نه بالاپوشی
بدین نمط و نسق که منم کسی به تیره روزی من در این حدود تا شهر سانلی نیست
اعلاحضرتا، نمیدانم به که روی آورم و از که یاری جویم؟
تهیگاه و پهلوهای من جز با کاه و خاشاک آشنا نیست.
من پیام تیرهبختی و سیهروزی خود را به گوش شما میرسانم:
وجه کفاف ندارم و همواره در حسرت نان به سر میبرم.
در شهر پاریس در میان نعمت و ثروت زندگی میکنم، ولی از نفایس و تمول این شهر نصیب اندک دارم.
و به هماین جهت از میان حواریون و آبای دین مسیح
فقط نام «اندک مقدس» در خاطرم موج میزند.
میدانم که پدر مقدس چیست اما نمیدانم پدر مقدس من کیست؟
چرا که طول زمان و شدت حرمان مرا از هرگونه نعمتی محروم کرده
و چنان خانه و کاشانهام را تهی کرده که حتا ایمان مرا به باد داده است
و اکنون چیزی جز آنچه میبینید در خانه ندارم.
خبر / رادیو کوچه
به گزارش رسانههای خبری در ایران، روز شنبه، 31 دسامبر، نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی در مانوری که در نزدیکی تنگه هرمز برگزار میشود موشکهای دور برد ساحل به دریای خود را آزمایش کرده است.
به گزارش فارس، در سومین مرحله مانور دریایی ارتش جمهوری اسلامی بهنام «قدرت» چندین موشک دوربرد و کوتاه برد آزمایش شد.
در این گزارش به برد این موشکها اشارهای نشده است اما منابع خبری این کشور روز گذشته اعلام کرده بودند موشکهای جدیدی در مانور آزمایش میشود.
لازم به اشاره است مقامات نظامی و سیاسی جمهوری اسلامی طی روزهای گذشته بارها از بستن تنگه هرمز سخن گفتند اما آمریکا میگوید به این کشور اجازه نمیدهد تنگه هرمز را که 40 درصد نفت جهانی از آن میگذرد به روی کشتیها ببندد.
بیشتر بخوانید:
«فروش سامانه ضدموشک پیشرفته به امارات»
خبر / رادیو کوچه
به گزارش رسانههای حقوق بشری، دادگاه تجدید نظر استان مازندران، در روزهای اخیر، حکم سه سال حبس تعزیری فرشته شیرازی، فعال حقوق زنان، که توسط قاضی حسنزاده در دادگاه انقلاب شهرستان آمل صادر شده بود را تایید کرده است.
به گزارش تغییر برای برابری، فرشته شیرازی از روز 12 شهریور در زندان آمل نگهداری میشود.
فرشته شیرازی به دلیل شرایط نامناسب زندان آمل درخواست انتقال به زندان ساری را داده است که احتمال دارد در هفتههای آینده به زندان ساری منتقل شود.
شنبه 10 دی 90/ 31 دسامبر 2011
اجرا: اعظم
استودیو: دامون
تقویم تاریخ
گزیده اخبار مطبوعات شنبه ایران
پسنشینی تند- «صورتکهای زشت»- اکبر ترشیزاد
بخش اول خبرها
کرانههای سن- «ادبیات بورژوازی»- سایه کوثری
اینجا آسیا است- «سالی که با حصر خانگی آغاز شد، با سیلی پایان یافت»- سحر بیاتی
بخش دوم اخبار
دایرهی شکسته- «ریسمانهای پنهان»- مهشب تاجیک
گفتوگوی روز – اردوان روزبه
قصههای ما، از رویا تا واقعیت- «صورتی»- شهره شعشعانی
بخش سوم خبرها
شهره شعشعانی / رادیو کوچه
داستانهای کوتاه نینا گلستانی نمونههای خوبی از داستانهای مینیمالیستی نویسندگان موج نو ایرانی است و داستان «صورتی» که برای این برنامه انتخاب کردهایم یکی از موفقترین داستانهای این نویسنده است.
بر طبق یک تصور رایج مینیمالیسم را بعضی از صاحبنظران منحصر به داستان کوتاه یا داستان خیلی خیلی کوتاه کردهاند، اما اگر شرط اول داستان مینیمالیستی بیشترین کارکرد همه اجزای داستان باشد، رمان بلند مادام بواری هم به تعریفی مینیمال است و بیسبب نیست که «موپاسان» (Guy de Maupassant) نخستین نویسندهای که به داستان کوتاه شخصیتی مستقل داد و ساختاری متفاوت از رمان به آن بخشید شاگرد و پیرو مکتب روایی ناتورئالیستی «فلوبر»(Gustave Flaubert) بوده است.
اما از سیر تحول داستان کوتاه تا رسیدن به داستانهای مینمالیستی امروز دنیا و نقشی که نویسندگانی مثل «بکت» (Samuel Beckett) هم در رمان و هم در نمایشنامههای تاتر ابسورد در این میان بازی کردند اگر بگذریم و تنها به تبلور این سبک در آثار نویسندگانی مثل «همینگوی» (Ernest Hemingway)، «سلینجر» (J. D. Salinger)، «کارور» (Raymond Carver)، «توبیاس وولف» (Tobias Wolff)، «فردریک بارتلمی» (Frederick Barthelme) و «آن بیتی» (Ann Beattie) نگاه کنیم میبینیم نویسندگان موج نو ایرانی به خوبی با این جریانها به رغم محدویتها تعامل میکنند و با انگیزه و نگاه موشکاف برشهایی از مظاهر جدید زندگی شهری و آدمهایش را در جامعهی خود به خوبی بهخصوص در داستانهای کوتاه بازتاب میدهند.
نقد و نگاه
«صورتی» دومین داستان نینا گلستانی پس از «مادرم» است که در این برنامه میخوانیم. این داستان را میتوان در همان سبک و سیاق مادرم توصیف کرد، با این تفاوت که به خاطر حضور شخصیتهای پنهانتری در لایههای اجتماع از مجموعه داستانهای منتشر شده او حذف شده است.
وجه اشتراک دو داستان «صورتی» و «مادرم» زنهایی هستند که در واکنش به شرایط تحمیلی در عین مسوولیتپذیری انسانی، میکوشند خود را از پیلههای درهم تنیده و حصارهای سردرگم ناخواسته بیرون بکشند. نکته جالب و قابل ذکر هر دو داستان صرفنظر از توصیف مینیمالیستی فارغ از داوریهای قراردادی، نوعی حس مادرانه است که گلستانی هم در وجود زن غایب داستان مادرم و هم در زن راوی داستان صورتی کشف میکند. در داستان مادرم زنی سالخورده و بیمار زمانی که سر به طغیان برمیدارد و بیخبر از خانه میرود فریزر را برای شریک یک عمر زندگیاش پر از غذا میکند. در «صورتی» نیز که با زوجی جوان و به یک نسبت زیر زمینی مواجهایم همین اتفاق میافتد: زنی جوان طغیان خود را در مقابل مرد مورد علاقهاش که برای ترک اعتیاد جنسی نزد مشاور میرود و با این همه سرگرمی عمدهاش همچنان تماشای فیلمهای هرزه نگارانه است، با آوردن دختری خیابانی با مشخصات مد نظر مرد به خانه و سپس ترک او آشکار میکند. ساختار داستان و پرهیز از تجزیه و تحلیلهای اخلاقی و ارایه طریقهای رایج در داستانهای متکی به سنت روانشناختی در جمعبندی نهایی قانع کننده است و بر خواننده تاثیر میگذارد (و مگر نه این است که اطرافیان یک معتاد به مواد مخدر هم گاهی از سر رقت و در عین انزجار در مقابل نیاز فرد بیمار تسلیم میشوند و به امید چه بسا واهی آگاهی و عبرت بیمار از قبح عملش خواستهی او را تامین میکنند). نکتهای که بسا زن جوان را در ترک مرد مصصمتر میکند این است که به رغم گذراندن دورهی مشاوره میبیند کانالهای نمایش فیلمهای هرزهنگارانه خانهی مرد نه تنها کم نشده، بلکه دوبرابر شده، در حالی که مرد آمادگی یا شاید اصلن علاقهای به ترک عادت و توجیه رفتار خود ندارد.
داستان صورتی برشی از یک رابطه بیسرانجام یا در واقع به سرانجام رسیده است.
موسیقی متن:
Chopin: Nocturne No.2 & No. 19
برای آشنایی بیشتر با نینا گلستانی میتوانید به لینک رادیو کوچه مراجعه کنید:
http://radiokoocheh.com/article/79786
خبر / رادیو کوچه
حامد کرزی، رییس جمهوری افغانستان روز شنبه، 31 دسامبر، گفته است از این که آمریکا دیگر طالبان را دشمن خود نمیداند، خوشحال است.
جو بایدن، معاون باراک اوباما، رییس جمهوری آمریکا، در روزهای اخیر، اعلام کرده بود که «طالبان لزومن دشمن ما نیست». اما این سخنان در افغانستان با واکنشهای منفی مواجه شد و سفیر آمریکا در کابل مجبور شد که توضیحاتی در این مورد ارایه کند.
ولی آقای کرزی روز شنبه علارغم این واکنشها و توضیحات رایان کروکر، اظهارات جو بایدن را مورد ستایش قرار داد.
به گزارش سیانان، حامد کرزی در مراسم چهلمین سالگرد درگذشت عبدالصمدخان اچکزی، یکی از سران پیشین مناطق قبایلی پاکستان در کابل صحبت میکرد.
رییس جمهوری افغانستان گفت: «بسیار خوشحال هستیم که حکومت آمریکا اعلان کرد که طالبان دشمن آنها نیستند. ما در مورد این خبر بسیار خوشحال هستیم که دیگر بهانه اذیت، درد و کشتن مردم افغانستان کم خواهد شد.»
آقای کرزی همچنین ابراز امیدواری کرد که این اظهارات «پیام صلح و آرامش» برای افغانستان شود.
این در حالی است که اخیرن برخی مقامهای امنیتی افغانستان تایید کردهاند که شماری از افراد بلندپایه گروه طالبان برای گشایش دفتری برای این گروه وارد قطر شدهاند.
بر اساس گزارشها، مقامهای آمریکایی در گفتوگو با طالبان موافقت کردهاند که این گروه دفتری در دوحه، پایتخت قطر داشته باشد.
با وجود این، دولت افغانستان تاکید کرده است که دفتر قطر صرفن دفتری برای مذاکره باشد و برای اهداف دیگر از آن استفاده نشود.
اما ناظران معتقدند که هر چند چنین قیدی هم برای گشایش این دفتر گذاشته شود، در آینده چنین دفتری به صورت خودکار به طالبان و این دفتر وجهه سیاسی و حقوقی خواهد بخشید.
برخی از محافل سیاسی در افغانستان به همین دلیل اظهار نگرانی کردهاند که این دفتر دستآویزی برای به رسمیت شناختن گروه طالبان به عنوان یک جریان مشروع سیاسی شود و در نتیجه این گروه در گفتوگوها امتیاز بیشتری به دست آورد.
بیشتر بخوانید:
«دولت افغانستان صلح با طالبان را پذیرفت»
سباستین فالتی
منبع: روزنامەی فیگارو
سیامک حیدری / برگردان
«سیلویت وی» چنان ظریف است کە در زیر لباسهای سنتیاش، با یقەی کمی باز، گویی موج میزند. صورت ظریف بیضی شکل، پوستی چینی مانند، زن جوان مثل پر سبک بە نظر میرسد و پشت سر «کیم جونگ آن» وارفتە است.
او میان وارث تاج و تخت چاق و چلەی کرەی شمالی از یک طرف و ژنرالهای هفتاد هشتاد سالەی خشک مثل دیرک از طرف دیگر، گیر افتادە است. وی همەی نگاهها را بە خود جلب کردە است.
کلیشەی عکس وی هنگام بازدید دیکتاتور تازەی کرەی شمالی از پیکر پدرش در مقبرەی کیم سو سان روی تصاویر تلویزیون کرەی شمالی ضبط شدە است و هیجاناتی را بە راە انداختە بود. آیا زنی بە این جوانی، ظرافت و خوشتیپی اولین «بانوی اول» کرەی شمالی خواهد شد؟
این موضوع توسط روزنامەهای کرەی جنوبی و همچنین تایمز لندن سر زبانها افتاد کە در جستوجوی اطلاعاتی دربارەی مرموزترین دیکتاتور جهان بودند.
یک زن جوان بە تصویر کشیدە شدە نزد رهبر جدید کرەی شمالی سوژەی کارشناسان و جاسوسها: آیا این زن همسر پنهان است یا خواهر کوچک وی؟
برآوردها در مسیر درستی پیش میروند، زیرا یک شایعە مصرانە در پیونگ یانگ تایید مینماید کە «کیم جونگ آن» جوان، با کمتر از سی سال سن، ازدواج خواهد کرد و حتا یک بچە خواهد داشت. «چونگ سونگ چانگ» از انستیتوی «سجونگ» با تایید این شایعە گفت: «احتمال دارد کە وی همسری داشتە باشد، هرچند کە چیزی در این مورد بە بیرون درز نکردە است.» این متخصص برجستە در امور اسرار و رموز این رژیم افزود: «پدر او کیم ایل جونگ روابط آزار دهندەای با زنان داشت کە وی را بسیار عذاب میداد. احتمالن او میخواستە کە وارثش زندگی باثباتتری داشتە باشد.»
روابط جنسی زیر لولەی هواکش(لفافە)
طبق فرهنگ کرەی شمالی، سنتا با مردانی کە هنوز ازدواج نکردەاند با دید بدی نگریستە میشود. علاوە بر این برادر بزرگتر رهبر، کیم جنگ چول، چند ماە پیش در سنگاپور در طول کنسرت کلاپتون، در آغوش یک زن کە وی را همراهی میکردە دیدە شدە است.
Daily NK کە سایتی معتبر و متخصص با منابع مخفی در کرەی شمالی است تایید کرد: «این خانم خوششانس فارغالتحصیل دانشگاە معتبر کیم ایل سونگ و دو سال از «جانشین بزرگ» جوانتر است. زن جوان کە نام وی یک راز باقی ماندە، اهل بندر «جونگ جینگ» در ساحل شرقی شبە جزیرە است. «پارک جین کویل از Daily NK در جواب روزنامەی فیگارو اعلام کرد: این شایعە توسط یک منبع مخفی در محل انتقال یافتە است. اما امکان تایید آن وجود ندارد.»
با این حال این زیبای خلاق کە کیم جونگ آن را در مقبرە همراهی میکرد، لزومن مرموز فاتح نخواهد ماند. کارشناسان و جاسوسان در کرەی جنوبی بە فرضیەای کمتر عاشقانەتری تمایل دارند: «زن جوان، خواهر کوچکتر رهبر جدید است. یو جونگ در اواخر سالهای ١٩٨٠ بە دنیا آمدە است. پروفسور چیونگ معتقد است: با درنظر گرفتن سنش، بیشتر احتمال دارد کە این همان خود وی باشد.»
با توجە بە اطلاعات دریافتی از کرەی جنوبی، آخرین فرزند کیم جونگ ایل دارای مناصبی در حزب کارگران است، اما تاکنون هیچ عکسی از وی بە دست نیامدە است.
این فرضیە با سنت سلسلەی کیم منطبق است کە همیشە عشق خود را در لفافە پیچیدەاند و کە اغلب بە شدت با افسانەهای طلایی همراە با تبلیغات بافتە و آمیختە شدەاند. بدین سان، مردم ماهیت پدر و مادر کیم جونگ آن را نمیدانند؛ با این وجود، وی از روز دوشنبە با عنوان «جانشین بزرگ» بمباران شدە است. یک دلیل: عشق بزرگ دیکتاتور سابق یک رقاصەی ژاپنیتبار بود، دوبل گناە برای رژیمی کە فقر تودەی مردم را ستایش میکردە و مشروعیت خود را بر مبنای مبارزە علیە استعمار ژاپن بنا کردە بود. پارک جان کویل معتقد است: «اگر کیم جونگ آن همسرش را معرفی میکرد، رژیم مجبور میشد چیزهایی در مورد مادرش بگوید.»
با این حال پروفسور چونگ تخمین میزندکە استاد تازەی «پادشاه معتکف»، هنگامی کە قدرتش تثبیت شد، میتواند همسرش را برای همگان آشکار نماید و در نهایت در مقبرەی کیم سوزان پردە از راز شیکپوش مبتکر بردارد.
لینک منبع:
http://www.lefigaro.fr/international/2011/12/23/01003-20111223ARTFIG00337-la-femme-mystere-dans-l-ombre-de-kim-jong-un.php
رادیو کوچه
1358 خورشیدی- سید «جواد بدیعزاده» خواننده و آهنگساز ایرانی درگذشت. پدرش «آقا سید رضا بدیع کاشانی» ملقب به «بدیعالمتکلمین» روحانی مشروطهخواهی بود که فرزندش را نیز غالبن به مجالس وعظ و روضهخوانی خود میبرد تا با شیوه آوازخوانی مذهبی آشنا شود. جواد بدیعزاده به واسطه پدرش با فن آواز موذنی و روضهخوانی و تعزیه آشنا شد و به فراگیری گوشهها و ردیفهای موسیقی دستگاهی ایران پرداخت.
او از سال 1304 تا 1331 در مجلس شورای ملی استخدام شد و به عنوان نماینده خدمت کرد. علاوه بر خوانندگی در آهنگسازی نیز از بزرگان موسیقی ایران به شمار میآید. سالها عضو شعر و موسیقی رادیو تهران بود.
از میان آثار معروف او میتوان از سرود «ایران، کشور داریوش» و ترانههای «جلوه گل»، «داد دل»، «دل افسرده»، «هدیهی خاک»، «گل پرپر» و «خزان عشق» یاد کرد. «خزان عشق» که تا کنون جاذبهی خود را حفظ کرده از سرودههای «رهی معیری» است.
1600 میلادی- به موجب یک اعتبارنامه سلطنتی از سوی الیزابت اول «کمپانی هند شرقی بریتانیا» تاسیس شد. کمپانی هند شرقی بریتانیا (The British East India Company) یا شرکت جان (John Company) یک شرکت سهامی عام بود که ملکه الیزابت اول یک امتیازنامه سلطنتی را به هدف کسب امتیازهای تجاری در هندوستان به آن اعطا کرد.
1957 میلادی- «ملکه ویکتوریا»، ملکهی پادشاهی متحد بریتانیای کبیر و ایرلند، ایالت «اتاوا» در کانادای امروزی را مستعمره انگلستان و به عنوان پایتخت کانادا انتخاب کرد.
این شهر در آمریکای شمالی و در کنار رودخانهی اتاوا واقع شده و از لحاظ آب و هوایی یکی از سردترین پایتختهای دنیا محسوب میشود. این شهر در شمال شرقی تورنتو و غرب مونتریال قرار گرفته و مرکز مجلس شورا و دولت فدرال است.
1869 میلادی- «هانری ماتیس» (Henri Matisse) نقاش فرانسوی در چنین روزی در زاده شد. کشفهای او در عرصه رنگ ناب از اهمیت تاریخی برخوردار است. ماتیس در رشته حقوق تحصیل کرد و ابتدا در همین رشته مشغول به کار شد، ولی در بیست و دو سالگی در مسیر نقاشی به مجسمهسازی روی آورد.
نخستین جایزه خود را در پیترزبورگ در 1927، و سپس در ونیز در 1950 دریافت کرد.
آثار ماتیس در بیشتر موزههای هنر مدرن در جهان یافت میشود. دو مجموعه بزرگ در مسکو از جمله آثاری است که میتوان نام برد که شامل دیوارنگاره «رقص» میشود.
———————————————–
برخی از رویدادهای دیگر
1999 میلادی- «بوریس نیکولایویچ یلتسین» (Boris Yeltsin) نخستین رییس جمهوری منتخب روسیه به شیوه دموکراتیک بود که در این روز از قدرت کنارهگیری کرد و اداره امور کشور را به «ولادیمیر پوتین» سپرد. پوتین در آن زمان رییس اداره اطلاعات و امنیت روسیه بود.
1329 خورشیدی- «ناصر چشمآذر» آهنگساز و موسیقیدان بزرگ ایرانی در اردبیل زاده شد. از پیشگامان سازهای الکترونیک در ایران است. چشمآذر در طول فعالیت هنری خود برای خوانندههای بسیاری در قبل از انقلاب ایران آهنگسازی کرده است. پس از آن به ساخت موسیقی برای فیلم پرداخت و چندین اثر جاودان خلق کرده است.
منبعها:
ویکیپدیا (انگلیسی و فارسی)
نیویورک تایمز
خبر / رادیو کوچه
پس از آنکه آمریکا در پی تهدید ایران به بستن تنگه هرمز با عربستان قرارداد نظامی به مبلغ 30 میلیارد دلار امضا کرد، روز جمعه، 31 دسامبر، از صدور مجوز فروش سامانه پیشرفته ضدموشک بالستیک Thaad برای امارات متحده عربی خبر داده است.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، امارات عربی متحده در قراردادی به ارزش یک میلیارد و ۹۶۰ میلیون دلار این سامانه را از شرکت آمریکایی لاکهید مارتین خریداری میکند.
بر این اساس، لاکهید مارتین قرار است دو سامانه Thaad در اختیار امارات قرار دهد.
فروش این سامانه بخشی از طرح باراک اوباما برای ایجاد یک نظام دفاعی منطقهای در خاورمیانه برای مقابله با افزایش توان موشکی ایران است.
امارات عربی متحده نخستین کشوری است که سامانه Thaad را از آمریکا خریداری میکند.
لازم به اشاره است پس از تهدید ایران نسبت به بستن تنگه هرمز به دلیل افزایش فشار بینالمللی در حوزه نفت این کشور و برگزاری مانور نظامی توسط ارتش جمهوری اسلامی در این منطقه کشورهای حوزه خلیج پارس ابزار نگرانی کردهاند.
این در حالی است که ناوگان پنجم دریایی آمریکا به کشورهای این حوزه اطمینان خاطر داده است که عبورو مرور در تنگه هرمز را بدون بروز هیچ مشکلی تضمین میکند.
بیشتر بخوانید:
«قرارداد ۳۰ میلیاردی تسلیحاتی بین آمریکا و عربستان»
رضا مافیها / ویدئو / رادیو کوچه
شرایط زندگی پناهجویی که از سختترین وضیعتهای ممکن برای هر انسانی است که نگاهی به فردای نه چندان روشن با ترک وطن دارد.
این ویدیو به صحبتهای یک پناهجوی ایرانی میپردازد که به مشکلات زندگی پناهجویان ایرانی در ترکیه اشاره میکند.
Click here to view the embedded video.
خبر / رادیو کوچه
روز شنبه، 31 دسامبر، فعالان حقوق بشری در سوریه، از کشته شدن دستکم 32 تن در راهپیمایی دهها هزار نفری مردم در خیابانهای شهرهای مختلف این کشور به دست نیروهای امنیتی خبر دادهاند.
به گزارش الجزیره، تظاهرکنندگان اعلام کردند روز جمعه به دلیل ورود ناظران اتحادیه عرب مردم با انگیزه بیشتری به خیابانها آمدند. آنها گفتند که برای «مردن» به مبارزه ادامه میدهند.
از سویی دیگر رامی عبدالرحمان، رییس گروه ناظر بر حقوق بشر در سوریه، گفته است که طرح ابتکاری اتحادیه عرب «تنها بارقه امید» برای مردم سوریه است و در توضیح این نظر خود افزوده است که «حضور ناظران در شهر حمص دیوارهای رعب و وحشت را فرو ریخت.»
در عین حال، به نظر نمیرسد که ورود ناظران اتحادیه عرب به سوریه کاهش قابل توجهی را در عملیات ارتش و نیروهای امنیتی این کشور علیه معترضان به همراه داشته است.
برخی گزارشها حکایت از آن دارد که از زمان ورود ناظران اتحادیه عرب در روز دوشنبه تا روز گذشته، دستکم یکصد و بیست تن به دست ارتش سوریه در نقاط مختلف این کشور کشته شدهاند.
تاکنون هیت ناظران از نقاطی در حمص و ادلب در مرکز، درعا در جنوب و حما و دمشق بازدید کردهاند.
به گفته گروه ناظر بر حقوق بشر در سوریه، روز پنجشنبه و هنگام حضور ناظران در مسجد جامع دوما، از نقاط واقع در حومه پایتخت، نیروهای امنیتی به روی چند هزار نفر که در مقابل مسجد تجمع کرده بودند آتش گشودند و چهار تن را کشتند.
لازم به اشاره است در پی ورود هیت اعزامی اتحادیه عرب، دولتهای فرانسه و آمریکا و سازمانهای بینالمللی مدافع حقوق بشر از دولت سوریه خواستهاند تا به اعضای هیت اجازه دهد آزادانه به بررسی اتهامات متقابل حکومت و مخالفان مباردت ورزد.
بیشتر بخوانید:
«مجروحشدن سه ایرانی در حمله به اتوبوس زائران در سوریه»
رادیو کوچه
مهمترین عنوانهای مطبوعات امروز ایران:
خراسان
1) ثبتنام چهرههای شاخص و برخی وزرای سابق و سفیران در آخرین روز ثبت نام
http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=10&day=10&id=1319728
ساعت 17 روز گذشته ثبت نام از داوطلبان حضور در انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی پایان یافت و در حالی که تا ساعتها پس از اتمام این مهلت ثبت نام از کسانی که در ستاد انتخابات حضور داشتند ادامه یافت، بنا بر اعلام وزیر کشور بیش از 5 هزار و دویست نفر توانستند برای شرکت در بزرگترین رقابت سیاسی کشور ثبت نام کنند.
حضور چهرههای شاخص از طیفها و سلایق گوناگون سیاسی در پنجشنبه پررنگتر از جمعه بود. نکته جالب این روز حضور محمدرضا باهنر نایب رییس اول مجلس هشتم با دهانی پر از پنبههای خونآلود بود که با اشاره وی و توضیح همراهانش به خبرنگاران فهماند که جراحی دندان داشته و توانایی سخن گفتن با خبرنگاران را ندارد،
2) پاسخ قاطع جانشین فرمانده سپاه به اظهارات مقامهای آمریکایی درباره بستن تنگه هرمز
http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=10&day=10&id=1319709
در واکنش به اظهارات فرمانده ناوگان دریایی آمریکا مبنی بر اینکه اجازه بستن تنگه هرمز را به ایران نمیدهیم، سردارحسین سلامی، جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با تاکید بر اینکه ایران برای اعمال استراتژیهای دفاعی خود از هیچ کشوری اجازه نمیگیرد، تصریح کرد: «آمریکاییها در موقعیت و جایگاهی نیستند که به ما اجازه بستن تنگه هرمز را بدهند یا ندهند.»
کیهان
1) شرطهای خاتمی زیر پا ماند، اصلاحطلبان جا زدند
http://www.kayhannews.ir/901010/2.htm#other211
«اصلاحطلبان با ثبتنام در انتخابات، از ادعاهای قبلی جا زدند.»
این مطلب را یک پایگاه اینترنتی وابسته به اپوزیسیون خارجنشین منتشر کرد و با اشاره به نامنویسی محمدرضا تابش رییس فراکسیون اقلیت مجلس و خواهرزاده خاتمی نوشت: رییس فراکسیون اصلاحطلبان مجلس در حالی نامزد انتخابات مجلس شد که خاتمی پیش شرطهای سه گانهای را به عنوان کف مطالبات اصلاحطلبان تعیین کرده بود.
2) وحشت اسراییل از جابهجایی قدرت در منطقه، در محاصره 100 هزار موشک هستیم
http://www.kayhannews.ir/901010/16.htm#other1605
روزنامه یدیعوت آحارونوت نوشت، اسراییل با بیثباتی و ناامنی شدیدی مواجه شده است و در محاصره 100 هزار موشک قرار گرفته است.
به گزارش خبرگزاری فارس، تحلیلگر نظامی روزنامه اسراییلی یدیعوت آحارونوت در تحلیلی از اوضاع منطقه و رژیم صهیونیستی در سال جدید میلادی اظهار داشت، سال 2011 سال بسیار بدی برای اسراییل بود و امروز هیچ نقطهای از اسراییل وجود ندارد که در تیررس موشکهای ایران، سوریه، حزباله و حماس نباشد.
رسالت
1) جهان آینده چند قطبی خواهد بود
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=87988
مشاور عالی رهبر معظم انقلاب در امور بینالملل گفت: «آینده جهان قابل پیشبینی نیست زیرا عوامل شناخته و ناشناخته در آن دخیل هستند اما مسلم این است که جهان آینده چند قطبی بوده و به طور قطع جهان اسلام یکی از این قطبهاست.» وی اضافه کرد: «حوادث عاشورای سال 88 نشان داد که ضدانقلاب از جامعه ایران شناخت ندارد و بر خلاف اعتقادات مردم حرکت میکند.»
2) الازهر خواستار تعطیلی شبکه موهن مسیحی شد
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=87990
پس از توهین یک شبکه تلویزیونی متعلق به مسیحیان مصر به پیامبر اعظم، الازهر خواستار بسته شدن این شبکه موهن شد و به مقامات رسمی مصر شکایت کرد. به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاهخبری الوطن، پس از توهین یک شبکه تلویزیونی متعلق به مسیحیان مصر به پیامبر اکرم و اسلام، مجمع مطالعات اسلامی الازهر نسبت به سکوت مجامع اسلامی در اینباره انتقاد و در بیانیه خود اعلام کرد: این سکوت بسیاری از توهینکنندگان را به ادامه توهینها جری میکند.
دنیای اقتصاد
1) نوسان آخر سال در بازار طلا
http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=283906
قیمت طلا در آخرین روز کاری سال 2011 پر نوسان ظاهر شد، بهای جهانی طلا از روز چهارشنبه پس از طی یک مسیر نزولی از مرز 1600دلار به مرز 1500دلار بازگشته بود که تداعیکننده نزول آخر سال در سال گذشته بود، اما دیروز شروع جهشی بازار اگرچه در میانه روز با نوسان همراه بود، آخر سال متفاوتی را به نمایش گذاشت و طلا دوباره مرز 1600دلار را لمس کرد.
قیمت طلا در بازارهای جهانی روز پنجشنبه با 40 دلار کاهش در سطح 1545 دلار بسته شد که در آستانه سال نو میلادی اتفاق کمسابقهای است.
2) بنزین آزاد 1000 تومان میشود
http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=283952
خبرگزاری فارس به نقل از یک مقام آگاه نوشت: چهار پیشنهاد برای نرخ جدید بنزین نیمه یارانهای در گام دوم هدفمندسازی یارانهها با احتساب بنزین آزاد 1000 تومانی به ستاد هدفمندی یارانهها پیشنهاد شده است.
آفرینش
1) رژیم مبارک همچنان حکومت میکند
http://www.afarinesh-daily.com/afarinesh/Article.aspx?AID=16414#93962
محمد البرادعی مدیر کل پیشین آژانس بین المللی انرژی اتمی و نامزد احتمالی انتخابات آینده ریاست جمهوری مصر گفت: «در شرایط فعلی رژیم حسنی مبارک همچنان در مصر حکومت می کند.» البرادعی گفت: «اقدام احمد شفیق آخرین نخست وزیر در دوران حکومت مبارک در اعلام نامزدی برای انتخابات ریاست جمهوری آینده به این معنی است که رژیم سابق هنوز زنده است اما من به شفیق خواهم گفت که انقلاب پیروز خواهد شد.»
2) قطر 3 برابر ایران در پارس جنوبی گاز استخراج میکند
http://www.afarinesh-daily.com/afarinesh/Article.aspx?AID=16414#93964
معاون وزیر نفت با تاکید بر اینکه هم اکنون قطر سه برابر ایران گاز از پارس جنوبی برداشت میکند، گفت: «ابتدا باید تمامی سرمایهگذاریها صرف توسعه پارس جنوبی شود و از هزینه در بخشهای غیر ضروری خودداری کرد.»
به گزارش مهر ، احمد قلعه بانی در مراسم تودیع و معارفه مدیرعامل سازمان منطقه ویژه اقتصادی انرژی پارس با بیان اینکه در حال حاضر نقش و تاثیر توسعه صنایع نفت و گاز ایران در توسعه کشور موضوعی غیر قابل چشم پوشی است، گفت: «در شرایط فعلی صنعت نفت و گاز پردرآمدترین صنعت کشور است.»
خبر / رادیو کوچه
هزاران تن از معترضان در بحرین روز جمعه، 30 دسامبر به خیابانهای شهر منامه آمدند و خواهان استعفای دولت این کشور شدند.
به گزارش بیبیسی، آنها میگویند که نیروهای امنیتی در جریان اعتراضات ماههای گذشته مخالفان را شکنجه و حقوق آنها را نقض کردهاند، اما دولت علیه آنها اقدام نکرده است.
راهپیمایان همچنین خواهان آزادی زندانیان سیاسی و برابری گروههای مختلف در این کشور شدند.
به گفته مخالفان دولت بحرین، پلیس برای متفرق کردن معترضان که عمدتن در محلههای شیعهنشین راهپیمایی میکردند، از گاز اشکآور استفاده کرد.
اکثریت جامعه بحرین شیعیان هستند اما پادشاه بحرین و مقامات عالیرتبه سیاسی سنی مذهب هستند.
معترضان که عمدتن شیعیان هستند، میگویند که حکومت علیه آنها تبعیض قائل میشود و اجازه گرفتن سهم متناسب از قدرت سیاسی را به آنها نمیدهد.
یک کمیسیون ویژه تحقیق که توسط پادشاه بحرین مسوول بررسی اعتراضات ماههای گذشته این کشور شده بود، ماه گذشته نیروهای امنیتی را به سرکوب معترضان و بدرفتاری با بازداشتشدگان متهم کرد.
دولت بحرین دیروز اعلام کرده بود که پنج افسر پلیس را در رابطه با کشته شدن دو نفر از بازداشتشدگان محاکمه خواهد کرد.
بیشتر بخوانید:
«بازداشت وبلاگنویس سرشناس بحرینی»
دو روز پس از اعلام محکومیت تازه ابوالفضل قدیانی، فعال سیاسی به تحمل سه سال حبس دیگر، وی در نامهای که از زندان اوین ارسال کرده، بار دیگر وضعیت موجود کشور را به نقد کشیده است.
ابوالفضل قدیانی اولین بار در دی ماه ۸۸ بازداشت و به اتهام توهین به رییس دولت به یک سال حبس محکوم شده بود. این فعال دو ماه پیش در دادگاهی که در شعبهی ۱۵ دادگاه انقلاب برایش تشکیل شده بود، شرکت نکرده و آن را غیر قانونی خوانده بود.
عضو ارشد و دربند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با ارایهی لایحهای گفته بود دادگاه سیاسی باید علنی و با حضور هیت منصفه باشد، بنابراین دادگاه غیرقانونی و مجری آن مجرم است. این دادگاه چند روز پیش وی را به تحمل سه سال حبس دیگر (به اضافه یکسال حبس قبلی) محکوم کرد.
متن کامل نامه ابوالفضل قدیانی به این شرح است :
بسم الله الرحمن الرحیم
تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا و العاقبة للمتقین (سوره قصص آیه ۸۳)
این سرای آخرت از آن کسانی است که در زمین برتری طلبی نمی کنند و سلطه طلب نیستند و در زمین فساد به پا نمی کنند و عاقبت از آن پرهیزگاران است.
این روزها مقارن است با دومین سالگرد عاشورای خونین حسینی جنبش سبز ایران(ششم دی ماه) و نیز اردوکشی خیابانی اصحاب استبداد در روز نهم دی ماه که سراسیمه و بنابر سنتی یزیدی، چندی پس از قلع و قمع آزادی خواهان و حق جویان به دستور مستبد حاکم به خیابان ها آورده شدند تا پا بر خون بنا حق ریخته عاشوراییان گذارده و مداحی اربابشان را کنند.
اما صحنه گردان ناشی این نمایش که البته طبق معمول پیش از هرکس هنرمندانه به کرده خویش می خند و داد سخن در مدح و ثنای آن سر می دهد، این حماسه خویش پردخته را یوم الله نام نهاده و بر آن است که از این غده پوسیده برای عریانی تن پادشاه، قبایی بدوزد و مشروعیت از دست رفته را به بزرگداشت این به اصطلاح یوم الله چاره ای اندیشد. غافل از آنکه حاصل بر هم زدن این ملغمه چیزی جز آن نیست که بوی تعفن تفرعن مشام هر آزاده و وجدان بیداری را بیش از پیش می آزارد و افاقه ای به حال روزگار رو به افول استبداد نمی کند.
از وفور مدح ها فرعون شد
کن ذلیل النفس هونا لاتسد(سوره فرقان، آیه ۶۴)
اگر استبداد امروز ایران آن مقدار حقیر است که قصد کرده سالروز هلهله فریب خوردگان و مزدورانش را بر سر قربانگاه حق جویی و آزادگی رابه روزی همچون هنگامه تاجگذاری شاهان بدل سازد، پس بهتر آنکه او را در جشن نمایشاش یاری داده و به قدر وسع و تکلیف خویش، گوشه ای از سیمای استبداد و استکبار وی را نمایان سازد که مولای متقیان و امیر قافلهی حق فرموده: «ما شککت فی الحق مذاریته: از آن زمان که حق را شناختم در آن گرفتار شک و دودلی نشدم.»
و این تکلیف بر افرادی چون من که جوانی خویش بر سر مبارزه با استبداد شاهنشاهی گذاشته و با امید بازستاندن حق جمهور مردم در اداره کشورشان در انقلاب اسلامی شرکت جسته و به شکل گیری نظام جمهوری اسلامی یاری رسانده ایم سنگین تر است. بنابراین امروز که چهره نکبت بار استبداد سلطانی بار دیگر آشکارا در این مملکت رخ نمایی کرده و بر حیات و ممات ساکنان آن حکومت می کند، نمی توان در برابر آن سکوت کرد و دم نیاورد. و از همین بابت است که اینک از زندان اوین این فریاد را بر می آورم.
باری من و امثال من در راه پیروزی انقلاب جان، مال و آزادی خویش را نگذاشته ایم که سه دهه بعد آقای علی خامنه ای اینگونه بر کشور سلطنت کند.
ملت ما از مشروطه تا انقلاب اسلامی آن همه رنج نکشید تا امروز فردی به نام ولایت فقیه قانون را در تمامی مراتب به بازیچه ای برای اعمال قدرت مطلقه خویش بدل سازد.
خیال مستبد امروز ایران این است که آرای این مردم در تعیین سرنوشت شان-که بی شک جلوه همراهی دست خداوند را باید در آن جست- اکنون برگه های قماری شوم در دست اوست، و حاشا که در برابر این خیال واهی لحظه ای کوتاه بیاییم، که بهفرموده رسول اکرم :«افضل الجهاد کلمه حق عندالسلطان الجائر»
به مانند هر سلطان جائری، زندان، حصر، و خفه کردن هر بانگ مخالفی در صدر سیاست های مملکت داری رهبری قرار گرفته است و از این رو هرکس نگاه چپ به این مقام داشته باشد از یک شهروند عادی یا یک دانشجوی جوان تا صاحب منصبان پیشین نظام و یا حتی مجیز گویان دیروز بارگاه که امروز جریان انحرافی نام گرفته، بایستی طرد شده و زبان شان قطع شود.
البته شاید در نظر ایشان، با قدرت مطلقه ای که در دست دارند حبس مخالفان و نه سلب حیات آنان، حاصل لطف ملوکانه باشد، اما واقعیت آن است که این استبداد از تمام توان و بنیه خود برای سرکوب و بسط خفقان بهره می جوید و از هیچ خشونتی دریغ نمی ورزد، اما آنچه مانعی بر سر راه سرکوب افزون تر است، اولا خوف اوست و ثانیا آگاهی و مقاومت گسترده وسیع مردم در برابر وی است.
به گمان من درصدر جرائم رهبری، اعمال استبداد در کشور است و هر جرم و جنایت دیگری را باید پس از این فقره در شمار آورد، چرا که اگر ایشان مسوولیت جنایاتی همچون شلیک گلوله جنگی در معابر عمومی به شهروندان معترض حاضر در یک راهپیمایی مسالمت آمیز و آنچه از شکنجه و تجاوز بر سر پیر و جوان این مردم در کهریزک و یا سایر بازداشتگاههای پیدا و پنهان امنیتی و انتظامی آورده است، منتسب به فعل ماموران خویش سازد، استبداد جرمی است که او خود مباشرتا مرتکب شده است و به هیچ روی قابل انکار نیست.
قبضه کردن قدرت و قایل شدن حق مطلقهی ابدمدت برای خود در اداره امور مملکت ایران، عملا مقابله با خواست تاریخی ملتی است که لااقل در یکصد و پنجاه سال گذشته، در جهت نفی استبداد و سلطنت مطلقه دمی از پای ننشسته اند، این تقابل نه تنها جرمی نابخشودنی که خیانتی آشکار نیز در حق آرمان ها و منافع ملی است.
البته این جرم وجه گناه آلود دیگری نیز دارد که همانا استبداد به نام دین خداست که به قول علامه نائینی در تنبیهالامه استبداد دینی به مراتب ویرانگرتر از استبداد غیردینی است.
معمول است که مجرمان و گناهکاران را دعوت به عبرت از سرنوشت همقطارانشان کنند، اما چه می توان گفت هنگامی که وقاحت مجرمانه آنچنان شدت می یابد که بزهکار خود در ردیف اول مدعیان قرار می گیرد، و این مثال امروز موضع رهبری است در مواجهه با خزان مستبدان خاورمیانه و بهار دمکراسی در این منطقه.
در حالی که بهار عربی کاملا شبیه جنبش سبز مردم ایران است که علیه دیکتاتوری به پاخاسته اند و فریاد آزادی سر می دهند، مستبدان حاکم بر ایران آن قیام های ملی را به خود نسبت می دهند و به گونه ای تاسف بار داد سخن در مدح آنچه بیداری اسلامی می نامند، سر می نهند. با آنکه شخص رهبری به خوبی می داند که ماهیت حقیقی نهضت فراگیر امروز در خاورمیانه ضد استبدادی است، با این وجود لحظه ای با این پرسش ساده خلوت نمی کند که: چه تفاوتی است میان من و حسنی مبارک، یا سرهنگ قذافی و چرا استبداد در مصر و لیبی نامبارک و مذموم است و در ایران و سوریه ستودنی است؟
مگر نه اینکه در این کشورها نیز مجالس قانونگزاری با برگزرای انتخابات فرمایشی بر سر کار آمدند و منویات رهبر ابدمدت را انشا و صورت بندی قانونی می کردند؟ آیا آن ساقط شدگان همچون ایشان زندان و اسباب سرکوب نداشتند؟ البته پاسخ اظهار من الشمس است: تفاوتی در کار نیست، آسیاب به نوبت!
چند حرف و طمطراق و کار و بار/کار و حال خودبین و شرم دار
چند دعوی و دم باد و بروت/ای ترا خانه چو بیت عنکبوت
خودکامگی ام المفاسد است و این عمده فسادی است که یک کشور را به قهقرا و نگونبختی می کشاند. این که امروز در دوره دولت و مجلس مطلوب و منتخب آقای خامنه ای براساس گزارش دستگاه قضایی منتسب به وی بزرگترین فسادمالی تاریخ رقم می خورد و عملا دولت دست نشانده ایشان در قامت دزدان سرگردنه و همچون مهاجمان مغول و تاتار به غارت بیت المال این ملت مظلوم سرگرم است، علت آن را باید در استبداد مقام رهبری جستجو کرد. اینکه کرامت شهروندان ایرانی در بسیاری از کشورهای خدشه دار می گردد و رفتارهایی به دور از شان این ملت صلح طلب و خوشنام در مبادی ورودی کشورها در برابر اتباع ایرانی صورت می گیرد و اتهام های ناروا به آنها نسبت داده می شود نتیجه چیست؟ جز اینکه در ابتدا حیثیت و ارزش انسانی ایرانیان در کشور خودشان توسط دستگاه حکومتی به هیچ انگاشته می شود.
اینکه امروز تحریم های گسترده و سایه شوم جنگ، اقتصاد این کشور را به سوی اضمحلال برده و ترکتاری سران سپاه مجالی برای کسب و کار و فعالیت اقتصادی آزادانه و مستقل مردم عادی باقی نگذاشته حاصل چیست جز خودکامگی شخص رهبری در عرصه های مختلف حیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران؟
این تحقیر و خفت ملی که ایران در صحنه بین المللی دچار آن شده است و به عنوان مثال کشتی های ما جرات برافراشتن پرچم ایران را نداشته و هر روز در آبهای بین المللی پرچم عاریتی یکی از کشورهای ذره ای را بالا می برند، دستاورد حکمرانی مستبدانه در ایران است، حال اگر آقای خامنه ای سرخوش از ساخت ناوشکن جنگی به دنبال دزدان دریایی در خلیج عدن است، اینها جز هدر دادن منابع ملی چه منفعتی برای ملتی دارد که حتی حق ندارد بداند درصد بیکاری اش واقعا چقدر است؟ و یا در زیر بار تورم چند درصدی کمر خم می کند؟
رسانه های دروغ پرداز که در واقع خواب گذران بارگاه سلطان اند هر روز به روال ارباب شان از خباثت دشمن می گویند و برای نقض حقوق بشر در اروپا و آمریکا نوحه سرایی می کنند و چماق تحریم و تهدید نظامی را بر سر افکار عمومی می کوبند آیا شجاعت دارند که تنها یکبار حقیقت را رک و پوست کنده به مخالفان خود بگویند که در حال حاضر دشمن اول این آب و خاک شخص رهبری و سیاست های نابخردانه اش است؟
صاحبان قدرت که این روزها پا در تدارک انتخاباتی صوری و نمایشی در جهت اثبات ادعای مشروعیت شان هستید اگر واقعا بر این باورند که رهبرشان محبوب ترین چهره در نزد مردم است و ملت در لیبک به او به سوی صندوق های رای خواهند شتافت برای سنجش این ادعا یکبار هم که شده به حق تضمین شده ملت در اصل ۲۷ قانون اساسی گردن نهند و با آزاد ساختن رهبران شجاع و مقاوم جنبش سبز اعتراضی آقایان موسوی و کروبی بنگرند که چگونه سیل مشتاق میلیونها ایرانی آزادی خواه در خیایان ها جاری شده و فاتحه استبداد را می خوانند. این کمترین خواسته ای است که ما از رهبری داریم که در خطبه های نمازجمعه اش با توسل به ترفندهای گوناگون قصد دارد خود را حاکمی دمکراتیک معرفی کند.
البته از آنجا که رهبر کنونی ایران شجاعت در اختیار قرار دادن چنین فرصتی را به مخالفان خود ندارد باید انتظار آن را داشته باشد که مردم تحت ستم از هر فرصت و روزی برای ابراز مخالفت با او بهره بگیرند: بی گمان همانگونه که انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ و حوادث پس از آن تا به امروز به عرصه ای برای بیان این مخالفت بدل شده است، تحریم یکپارچه و فعال انتخابات مجلس نهم که انتخاباتی غیرقانونی است، نیز مجالی خواهد بود برای نشان دادن بی اعتباری و عدم مشروعیت نظام کنونی که نه جمهوری است و نه اسلامی و نیز بی اعتباری عالی ترین مقام آن.
آقای خامنه ای در بخشی از سخنرانی خود در کرمانشاه پرسش هایی را مطح کرد که به جاست در این مجال با صراحت به این سوالات پاسخ داده شود. در این سخنرانی گفته شد: آیا نظام روزی پیر و از کار افتاده خواهد شد؟ آیا راهی برای جلوگیری از فرسودگی وجود دارد؟ و آیا اگر این وضع پیش آمد راه علاجی وجود خواهد داشت؟»
پاسخ من به این پرسش این است:
آری! اعمال استبدادی و خودکامگی از سوی جنابعالی، نظام بر آمده از انقلاب اسلامی را به فرسودگی و آستانه فروپاشی کشانده است، اگر در پی راه و علاج هستید چاره کار در تغییرساختار ریاستی به پارلمانی و یا تغییرات صوری دگر نیست، بلکه علاج کار در این کشور در آن است که جنابعالی از این قدرت دست کشیده، عشق به قدرت را از دل بیرون کنید و از سرراه این ملت مظلوم و جمهوری اسلامی کنار روید.
و در نهایت همگی به یاد داشته باشیم که بر خلاف هر آنچه از قلت ونازکی می شکند ظلم و جور از فربه گی هرچه بیشتر فرو می پاشد.
جهد فرعونی چو بی توفیق بود هرچه او میدوخت آن تفتیق بود
ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب
ابوالفضل قدیانی
بند ۳۵۰
دیماه ۱۳۹۰
——————————-
این مطلب به صورت مستقیم و بدون ویرایش رادیو کوچه منتشر شده است.
خبر / رادیو کوچه
روز جمعه، 30 دسامبر، تیمهای فوتبال استقلال تهران و شاهین بوشهر با برتری مقابل حریفان خود شهرداری یاسوج و مس کرمان به دیدار نهایی مسابقات فوتبال جام حذفی باشگاههای ایران راه یافتند.
به گزارش مهر، مرحله نیمه نهایی مسابقات فوتبال جام حذفی از ساعت 14:30 روز جمعه با برگزاری دیدار بین تیمهای شاهین بوشهر و مس کرمان آغاز شد.
این بازی که در ورزشگاه شهیدبهشتی بوشهر برگزار شد، در پایان به برتری 2 بر صفر تیم شاهین انجامید تا سپیدپوشان بوشهری برای نخستین بار جواز حضور در دیدار نهایی مسابقات فوتبال جام حذفی باشگاههای ایران را بهدست آورند.
اما در دیگر دیدار این مرحله از ساعت 16:30 استقلال تهران و شهرداری یاسوج به مصاف هم رفتند.
این بازی که در حضور کمتر از 10 هزار تماشاگر در ورزشگاه آزادی تهران برگزار شد در پایان به برتری یک بر صفر تیم استقلال انجامید تا آبی پوشان تهرانی برای نهمین بار به دیدار نهایی مسابقات جام حذفی صعود کنند.
بدین ترتیب روز چهاردهم بهمن ماه تیمهای استقلال و شاهین بوشهر دیدار نهایی بیست و پنجمین دوره مسابقات فوتبال جام حذفی باشگاههای ایران را برگزار خواهند کرد.
بیشتر بخوانید:
«مس کرمان حریف شاهین در نیمهنهایی جام حذفی»
نامه شانزدهم:
سلام به محضر رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران
حضرت آیتاله خامنهای
میدانم به کبوتران، چشمی از مهردارید. این پرنده ی نمکین، از دیرباز با انسانِ تاریخ درآمیخته است و به او این اجازه را داده تا به بهانه ی تماشای او، به پرواز و به آسمان بنگرد. کیست که کبوتران را دوست نداشته باشد؟ بویژه آنکه دوتا دوتا لب پنجره ای یا بام خانه ای یا شاخه ی درختی بنشینند و بغبغو بکنند و صدای گفتگویشان را به گوش ما وشما برسانند. چه خوب اگر پرده ها پس می رفت و بضاعتِ شنوایی ما فزونی می گرفت و ما مفهوم پچپچه های آنان را شنود می کردیم. آنجا که یکی به دیگری می گوید: خواهر؟ ودیگری پاسخ می دهد: جان خواهر. اولی ادامه می دهد: این آقا سید علی را می بینی که دارد قدم می زند؟ به نظر تو اگر می دانست فردا قرار است چه اتفاقی بیفتد، باز از سرخیرخواهی و دلسوزی دیگران درمی گذشت و به راهی که می رود اصرار می ورزید؟
رهبرگرامی،
چندی پیش پیاده ازجایی می گذشتم. صدای حزن آلود مردی که از بلند آوازگیِ فریدون می خواند، مرا به حلقهی مردم پیوست. درمیان حلقه، مردی ساز می نواخت و پسرک سرتراشیده ای می رقصید. دهان مرد پوک بود. دندان نداشت. به همین خاطرکلمات را خمیرمی کرد. دهان بی دندان او، کلمه ها را از ریخت می انداخت اما همین کلمه ها، درحفره ی دهان مرد چرخ می خوردند و هریک باری از حزن به دوش می گرفتند و بیرون می خزیدند. کمانچه ی مرد مگر حریف حُزنی می شد که از دهان او فرو می بارید؟عجبا که با همین صدای حزن آلود و ضجه ی کمانچه، پسرک می رقصید. وچه نرم و چابک. هرکه اسکناسی نشان او می داد، انگشتان لاغر پسرک، اسکناس را درهوا می ربود. با چه مهارتی. چشم همه با پسرک بود. وحال آنکه هم سوزساز مرد وهم صداقت صدای او، چشم همه را بارانی کرده بود. همه که رفتند، مرد بی دندان با لهجه ای که خراسانی می نمود صدا درداد: نرگس، کجایی بابا؟ دانستم پسرکِ سرتراشیده دختراست و مرد بی دندان کور. اما مگر فرقی می کرد؟ درآن غربت خاک آلود، مجمجه ی دو کبوتری که بر سیم برق نشسته بودند شنیدنی بود: خواهر؟ جان خواهر. کاش یکی پیدا می شد و صدای ضجه ی ما را هم می شنید. بله خواهر، راست می گویی. ما چقدر داد بزنیم آهای ایرانیان، فاجعه درست پشت دیوارخانه های شما رقص می کند.
دوستی که حرفه اش واکاوی رسانه های فارسی زبان داخلی بود می گفت: هیچ رسانه ای نیست– چه مکتوب وچه مجازی – که من هرروزخبرها و تحلیل های کلی و جزیی آن را نبینم و نخوانم. می گفت: به تناسب قراردادی که با دستگاههای مختلف بسته ام، گزیده ی خبرها را برمی گزینم و در فایل ها و پرونده های جداگانه جا می دهم تا همان خبرها را به صورت بولتن روزانه به دستگاههای طرف قرارداد تحویل دهم. می گفت: عصاره ی خبرهای مربوط به ایران را که جمع آوری می کنم، به یک افسردگی هرروزه دچارمی شوم. چرا که عمده ی خبرهای مربوط به ایران، محدود است به قتل و غارت و دروغ و فریبکاری وهدر دادن سرمایه های ملی و ورشکستگی کارخانجات و بیکاری واعتیاد و تن فروشی و خفیف شدن ایران در آمارهای جهانی واختلاس و رانت خواری وارتباط دزدان اموال عمومی با صاحب منصبان و درمجموع: یک بی سرانجامی مکرری که به آذینی از فریب آلوده است.
من می گویم: چند خبرمربوط به پرتاب ماهواره ی امید وموشک شهاب وتوفیق دانشمندانمان درداستان سلول های بنیادین و دانش هسته ای را اگر که برجسته کنیم وبا تکرار هرروزه ی آنها برای خوبانمان مراسم تجلیل عَلَم کنیم، همچنان با غلبه ی اخبار ناگوار و آزار دهنده مواجهیم و شاهد یک سرگشتگی مفرط در کلیت کشور. درست دریک چنین بلبشویی از اوضاع درهم پیچ است که ما با سماجت، کف دست برسینه ی خود می نشانیم و به همگانِ دنیا خبرمی دهیم: این خیزشی که در کشورهای عربی پا گرفته، متأثراز ماست. ازما. ازما. ازما.
رهبرگرامی،
نمی دانم تا چه حد با من موافقید که این داستان بهارعربی یا عنوانی که ما برایش پدید آورده ایم و از آن به " بیداری اسلامی" یاد می کنیم، بیش از آن که به اسلام و اسلامخواهیِ مردمِ مصر و لیبی و تونس و بحرین و یمن مربوط باشد، اتفاقا به سرنوشتِ خود ما مربوط است. دراین میان اما تفکیک قیام مردم سوریه از دیگر خیزش ها، وانتساب آن به استکبارآمریکا وهم پیمان صهیونیستی اش، وجانبداری آشکارما از بشار اسد، فرشِ فکریِ ما را دربرابرچشم جهانیان می گستراند، ونام ما را درکنار نام کسانی که پایه های بقای خود را با دست های خونین خود رنگ می زنند ثبت و ضبط می کند.
ازهمه ی اینها به کنار، داستان برگزاریِ همایشِ شتاب زده ای به اسم بیداری اسلامی در تهران، بیش از آنکه به قیام کنندگان خدا قوتی بگوید، به مردمِ خودِ ما می گفت: " آهای ای همه ی ایرانیان، خوب بنگرید که این همایش، در تجلیل ازدیگرقیام کنندگان آنهم دردیگر کشورهاست. نه شما، که بخواهید در فردا روزی علیهِ خود ما قیام بفرمایید". پچ پچ کبوتران سالن کنفرانس چه شنیدنی است: خواهر؟ جان خواهر. می بینی سخنرانان چه بی پروا دروغ می گویند؟ خواسته های مردم مصرکجا و این چیزهایی که اینها می گویند کجا؟
از نجوای کبوتران که در گذریم، همگانِ ما می دانیم که برگزاری آن همایشِ عجولانه در تهران، واحتمالاً همایش هایی که این روزها بناست به کالبد فرسوده ی ما انرژی دروغین تزریق کنند، دراصل، یک فرار به جلوی خام و نسنجیده محسوب می شوند. چرا که ما، نه که ازخیزشِ مردم خودمان و اعتراض های فروخورده ی آنان درهراسیم، از همین روی به دیگر مردم معترضِ جهان – حتی به مردمِ معترض انگلستان و آمریکا – آفرین می گوییم، وهمزمان دست به گلوی مردم خود می بریم و اعتراضشان را به اجانب ربط می دهیم و برسرشان می کوبیم. با اصرار فراوان، حرکت های اعتراضیِ مردمان دیگر را به رسمیت می شناسیم و جنبش مردم خود را به فتنه تفسیر می فرماییم.
به دوستی که از لقمه های همان "همایش بیداری اسلامی" فراوان خورده بود، گفتم: مباد خام تر از دلایل برگزاری این همایش، به این فکر کنیم که قیام کنندگان کشورهای عربی، از ما آموخته اند که چه بخواهند، و با سران حکومتشان چه بکنند؟ وباز به او گفتم: آوازه ی تنگناهایی که مردم ایران را درمیان گرفته، دلخراش تر از آن است که مردمی را درهرکجای دنیا حسرت به دلِ ما بکند. آخر چرا باید مردم مصر و یمن و تونس و لیبی با نگاه به ما، حسرتناکِ این شوند که همانند ما شوند؟
خواهر؟ جان خواهر. بگویم چرا مردم لیبی آن بلا را برسر قذافی آوردند و مردم مصر آن بلا را برسرمبارک، ومردم یمن و تونس و بحرین نیز؟ به خاطررهبری های طولانی، و رهبری های فرا قانونی، وتلنبارآسیب ها و فشارها، و تحقیرمستمرِمردم، وبه هیچ گرفتن قانون، وپروار شدن نظامیان و ویژه گان، وفرارنخبگان، وخانه نشینی شایستگان، وحاکمیت غلیظ سانسور، ونقد ناپذیری مسئولان، وجوابگونبودن آنان درقبال قانون وپرسش های فراوان مردم، وعقب ماندن کشوردرهرزمینه، وغارت اموال عمومی،و رانت خواری های تمام نشدنی ، ورواج رُعبِ ناشی ازدخالت سیستم های خوفناک امنیتی درمناسباتِ دم دستی حتی، ودخالت نظامیان درامور سیاسی و دخالتشان درهرکجا، ودستگاه قضاییِ منحط وفشل و سفارش پذیر، با دادگاههای سیاسی غیرعلنی و اعدام ها و حبس های بدون دادگاه و بدون دلیل، ومجلسی نمایشی و ناکارآمد و حرف گوش کن، ودانشگاههای افسرده، وبیکاری فراوان، ورواج اعتیاد و تن فروشی و بزهکاری، ونبود شادمانی های جمعی. بازهم بگویم؟ کبوتر دوم می گوید: من نگران طبیعتی هستم که درایران به سمت مرگ می دود و هم ما را هم ایرانی ها را یک به یک می کشد.
کبوتر اول به سخن نخست خود باز می رود: کیست درجهان که به اسلام این نظام متمایل باشد؟ مگر نه این که قرار بود اسلام در این مُلک، بیماری ها را شفا بدهد؟ ببین چه به روز این اسلام آمده که جسم زخمین او برزمین افتاده و دست التماس به سمت همه بالا برده که: شما را بخدا دست از من بدارید. از جان من چه می خواهید؟ اگر به نام و نان و نوا بود که رسیدید، شما را به خدایی که می پرستید بیایید و این مختصر جان مرا مستانید!
رهبرگرامی،
سرزمین کهن و زیبا و غنی ای که شما رهبری آن را به عهده دارید، به آسیبی سخت درافتاده است. اما آنچه که بیش از همه، همه را می آزارد، لکنتی است که برزبان مردم نشسته. ما وشما، مردم خود را ترسانده ایم؟ همه را، حتی بزرگانی را که یک روز برای خودشان کسی بوده اند و در دستگاه اسلامی و انقلابی ما آمد و رفتی داشته اند! من در نامه ی پانزدهم خود از شانزده شخصیت سیاسی و علمی و دینی و دوهمسرشهید تقاضا کردم که در نگارش نامه به من بپیوندند و برای جناب شما نامه بنویسند و با شما درد دل کنند. تا کنون بجز دونفر، یکی از داخل و یکی از خارج، کسی به سخن من و به درخواست من اعتنا نکرده است. وحال آنکه من به همدلی آنان ایمان دارم. تک به تک آنان با من همسخن و همدل اند اما ترس از داغ و درفشی که دستگاههای امنیتی ما برای معترضان تدارک دیده اند، و ترس از کفن پوشان و اوباشانی که نعره کشان والله اکبر گویان به فحاشی و تخریب خانه ی علما و منتقدان مجاهده می کنند، باعث شده است که کسی را شهامت سخن گفتن با شما نباشد.
به شکلی غیرمستقیم برای آقای هاشمی پیغام فرستادم که برای جناب شما نامه ای بنویسد و درآن نه راجع به انشقاق مردم و واژگونی های عنقریب، بلکه راجع به ابرهای آسمان با شما سخن بگوید. این که مثلاً هوا خوب است و بارانی در راه است. شما آیا باورتان می شود آقای هاشمی، که یک روز همه ی تریبون ها و رسانه ها برای انعکاس اندیشه ها وسخنان و نوشته های او خیز برمی داشتند، از این که برای شما چیزکی بنویسد می هراسد؟ یا مثلاً جناب آیت الله وحید خراسانی و جناب آیت الله جوادی آملی؟ همه را ترسانده ایم آقا. تا چه شود؟ تا همچنان خیمه ی خود و خویشان و هوادارانمان برسرمسندها گسترانیده باشد؟ با آنکه خود دراین باره بارها سخن گفته ایم: ترساندن مردم و نشاندن لکنت برزبانشان، درهرکجا وبویژه در یک نظامی که مدعی مسلمانی است، یک جرم و یک گناه و یک حرام محرز است.
خواهر؟ جان خواهر. می دانی چرا کسی از بزرگان و آیت الله ها جوابی به نامه ی نوری زاد نداده و نمی دهد؟ بخاطر این که اجابت نوری زاد، بلافاصله به اجابت از تقاضای یک فتنه گرتفسیرمی شود. و این یعنی دوستان کفن پوش بلدند با آیت اللهی که سخن به اعتراض گردانیده و در لابلای کلمه ها و جمله ها صدای نازکی خوابانده که آن صدای ضعیف می نالد: آخرچرا؟، چه بکنند و چه بلایی برسر او و برسر آبرویش بیاورند.
رهبرگرامی،
این لکنت بزرگ همان است که شما را در یک سوی و مردمان بسیاری را در دیگر سوی نشانده است. درفاصله ی میان شما و این مردم، وسعتی از بی اعتمادی به ما و شما و بی اعتمادی به قانون و علم و ایمان وعاطفه برنشسته است. حالا خودِ جناب شما بفرمایید آیا مردمان مصرو تونس و لیبی، حسرتناک این هستند که ازهمین حالات جاریِ ما الگو بگیرند؟ وبشوند آنچه که ما اکنون هستیم؟
اگر که خوب بنگریم خواهیم دید: درهمه ی این کشورهایی که مردمانشان دست به شورش زده اند و می زنند، برآمدن حاکمان درسالهای نخست با شور و شوق و استقبال اغلب مردم همراه بوده اما به مرور با درازناکی عمر حاکمیتشان، همان شور مردمی، به شورشی از کدورت و نقد و اعتراض انجامیده است. عجبا که رد پای تک تک این عارضه های مشترک، درمیان ما نیز قابل رؤیت است. یعنی جمهوری اسلامی ایران را نیز می توان درامتداد آنها جای داد و سرنوشت آنان را برای این تجویز کرد.
پس قبول می فرمایید همایش شتابزده ی "بیداری اسلامی" وتخلیه ی سراسیمه ی خیزش مردمان عرب به حساب شخصی جمهوری اسلامی، بیش از آن که معطوف به اسلام و الگو برداری از انقلاب ما باشد، به همان نگرانی از سرنوشت مشترک بند است. وگرنه یک عرب منفرد ازمیان میلیونها معترض مصری پرچمی از ما برمی افراشت و سراغی از ما می گرفت و نشانی از اسلام نفس بریده ی ما می گرفت. نه این که آرزویش، اسلامی باشد که در ترکیه سربرآورده و نفس می کشد.
انتخاباتی سرنوشت ساز درپیش است. شما می توانید بدون بها دادن به خواست حداقل بیست میلیون مردم ایران، به همان راهی بروید که تا کنون بدان اصرار ورزیده اید. می توانید بدون حضور این جماعت معترض، به مجلس مطلوب خود دست ببرید. و حتی بدون حضور این مردم، مابقی عمر خود را سپری کنید و با قلبی مطمئن و ضمیری امیدوار به فضل خدای خوب به دیار باقی سفر کنید. اما چه درد که شما با این گزینش یکجانبه، به سرعت از خاطره ها محو خواهید شد و به فهرست حاکمانی خواهید پیوست که با مردمشان نامهربان بوده اند و اعتنایی به خواست و اعتراض آنان نداشته اند.
بیایید و این سخن کبوتران بام خانه ی خود را بشنوید که با نگاه به قدم زدن های شما با هم نجوا می کنند: خواهر؟ جان خواهر. کاش این آقا سیدعلی برای ایران و ایرانیان کیخسرو می شد، نه جمشید. که اولی در اوج اقتدار وعزت و بهره مندی وهمراهی غلیظ مردم، به گوشه ای خزید و به عبادت فروشد. ودومی از نردبان پادشاهی بالاتر رفت تا مگربرجایگاهی برترنشیند. اولی به نامی نیک دست یافت و دومی به گودالی از بدنامی فرو غلتید. وکبوتر دوم بغبغو می کند و می گوید: بله خواهر، این آقا سیدعلی برای کیخسرو شدن برازندگی بیشتری دارد تا جمشید. کاش سید قدر خودش را می دانست.
صدای صادقانه ی آن آوازه خوان پوک دهان نیز همین را می گفت:
فریدون فرخ فرشته نبود زمشک و زعنبر سرشته نبود زداد ودهش یافت این نیکویی تو داد و دهش کن فریدون تویی
راستی آیا بزرگواری می فرمایید به دزدان اطلاعات و دزدان سپاه دستورصادرکنید هرچه را که از من ودیگران برداشته اند، به ما بازبگردانند؟ به آنها بفرمایید: ناسلامتی قرار است ملت های دیگر از ما سرمشق بگیرند. به آنها بفرمایید: با این دزدی های مستمر، مثلاً با بردن آلبوم خانوادگی یک متهم، و استفاده ی وحشیانه از عکس ها و تصاویرآن، وبا بردن وسایل کاری و شخصی سایرین، کسی به ما و انقلاب ما نگاه نمی کند که! حالا دزدی های بزرگ و کهکشانی شما ها – که جای گفتن آن اینجا نیست – بماند برای یک فرصت دیگر.
بدرود تا جمعه ی آینده.
با احترام و ادب: محمد نوری زاد نهم دیماه سال نود
——————————-
نامه پانزدهم:
«بارانی در راه است»
سلام به رهبر جمهوری اسلامی ایران
من ناگزیر این نامه را که باید در واپسین ساعات روز جمعه منتشر می شد، همین حالا منتشر می کنم. نگرانم که مرا جمعه ای در کار نباشد. بازی کودکانه ای که سازمان اطلاعات سپاه با من و با خانواده ام شروع کرده است، ازدیروز- دوشنبه – وارد مرحله ی تازه ای گردیده است. آری، ممکن است بنا به فرمایش مأمورانی که به من گفتند: پودرت می کنیم و درصد سایت داخلی و خارجی آبرویت را می بریم، هم پودرم کنند، وهم بزعم خود با آبرویم بازی کنند.
کاری که اطلاعات سپاه با من و با خانواده ام شروع کرده است، آنقدرمشمئز کننده و سخیف است که من هیچگاه یک چنین رفتاری را از ساواک شاه، نه شنیده و نه درجایی خوانده ام. گلی به گوشه ی جمال شما با این سازمانی که برزانو نشانده اید و آنان را مثل جادوگران بابِلِ قدیم، به سمت خانواده ها و درهم کوفتن مناسبات خانواده یِ منتقدانِ خود گسیل می فرمایید.
کاش مأموران شما آنقدر مرد بودند که به نوشته های من، با نوشته پاسخ می گفتند، نه آنکه به حریم خصوصی من نفوذ کنند و برای ترمیم سرشکستگی ها و فضاحت های جاریِ خود، به تخریب زندگی من بسیج شوند. از قول من به آقای تائب – رییس سازمان اطلاعات سپاه – ومأموران نابالغِ وی بفرمایید: قبول، به فرض که نوری زاد و خانواده اش را پودر کردید و از هم دریدید، با دست های خونین خود چه می کنید؟ از قول من به آقای تائب بفرمایید: جناب حجت الاسلام والمسلمین، خونِ دست های شما، آنگاه که مغز جوانان ما را متلاشی کردید و همزمان خونشان را انکار فرمودید، آنچنان با سنت ها و محکمات تاریخی در آمیخته است که با آب هزار دریا نیز زدوده نمی شود.
رهبرگرامی،
مأموران سپاهی شما ، درانتقام از تیزابی که من در نامه هایم برسرشان فرو باریده ام، آشکارا به حریم خصوصی من دخول کرده اند و درکثیف ترین شکل ممکن، برای برهم زدن و متلاشی کردن کانون خانواده ام، بکارهای ابلهانه ای دست برده اند. ای خاک برسرِ دم و دستگاه یک سیستم اطلاعاتی که با ورود به حریم خصوصی منتقدان، به ترمیم عجز خود می پردازد. اگر هنوزدر قاموس فکری و حیثیتیِ شخصِ شما، خانواده و حریم خانواده ارزشی دارند، به مأموران اطلاعات سپاه و سایرینی که در وزارت اطلاعات به همین کارها مشغولند، بفرمایید سراز خانواده ی من وسایر معترضان بیرون کشند. ویا اگرنه، ورود این نابخردان و افسار گسیختگان به اشاره ی جناب شما صورت پذیرفته و می پذیرد، بفرمایید تا ما، باورهای ایمانی و انسانی خود را با شاخص جدیدی که شما باب کرده اید تنظیم کنیم.
مأموران سپاهی شما ، درانتقام از تیزابی که من در نامه هایم برسرشان فرو باریده ام، آشکارا به حریم خصوصی من دخول کرده اند و درکثیف ترین شکل ممکن، برای برهم زدن و متلاشی کردن کانون خانواده ام، بکارهای ابلهانه ای دست برده اند. ای خاک برسرِ دم و دستگاه یک سیستم اطلاعاتی که با ورود به حریم خصوصی منتقدان، به ترمیم عجز خود می پردازد. اگر هنوزدر قاموس فکری و حیثیتیِ شخصِ شما، خانواده و حریم خانواده ارزشی دارند، به مأموران اطلاعات سپاه و سایرینی که در وزارت اطلاعات به همین کارها مشغولند، بفرمایید سراز خانواده ی من وسایر معترضان بیرون کشند. ویا اگرنه، ورود این نابخردان و افسار گسیختگان به اشاره ی جناب شما صورت پذیرفته و می پذیرد، بفرمایید تا ما، باورهای ایمانی و انسانی خود را با شاخص جدیدی که شما باب کرده اید تنظیم کنیم.
نامه های من با هر مضمونی که برشانه حمل می کنند، از امید و نیکفرجامی سرشارند. ما هنوز به شما و به فرجام نیک شما دلبستگی داریم. حساب شما را از حساب جباران تاریخ جدا کرده ایم. ما نمی خواهیم شما را و مأموران شما را در انزوایی که در پسِ مرزهای تاریخیِ ما پای می کوبد، گرفتار ببینیم. یک روزهایی ما ادب را، احترام را، تکریم آحاد خانواده را، وخط قرمزی به اسم حریم خصوصی مردمان را از جناب شما فهم می کردیم. من اطمینان دارم افسار گسیختگان اطلاعات سپاه، دور از چشم مبارک شما سربه اندرون خانواده های ما فرو برده اند. من نمی توانم باور کنم آندسته از مأموران اطلاعات سپاه که در مجاورت هیولاگونگی سربرآورده اند، از جناب شما برای سرک کشیدن به خانواده ها و آشفتن نظام آن خط گرفته و می گیرند. مباد آن روز که بشنوم حضرت شما به این هیولاها فرموده باشید: بروید و هربلایی که می توانید برسر نوری زاد وخانواده اش بیاورید. نه نه ، ما هنوز شما را درحوزه ی ادب ورزی و رعایت اصول اخلاقی، صاحب وجاهت می دانیم. اگر روزی درهمین نزدیکی ها اتفاقی نامبارک در کانون زندگی من رخ داد، خواهم دانست – و برای شما خواهم نوشت – که شخص جناب شما در ترسیم این نامبارکی دخیل بوده اید و شخصاً به مأموران خود فرمان فرموده اید که با من آن کنند که با کافرِحربی نمی کنند.
رهبرگرامی،
احتمال دارد من به همین زودی توسط مأموران وفادار شما پودر شوم. وخانواده ام به آوارگی درافتد و متلاشی گردد. اگر اجازه بدهید و موافق باشید، من ازمخاطبان خود می خواهم که در غیاب من به نگارش نامه همت کنند و همچنان جناب شما را با الفاظ شایسته ندا دردهند. ما هنوزبه شما و به رفتار متوازن شما امید داریم. شما را بخدایی که می پرستید، از چنبره ای که گِرداگِرد شما بالا برده اند، بیرون بزنید. هوای جامعه را آنگونه که هست استنشاق کنید. اجازه ندهید موریانه هایی که چهار ستون مناسبات ما وشما را می جوند، شما را در شرایطی که خود پدید آورده اند، گرفتار کنند و از زبان شما آن برآورند که خود می خواهند. من زنده یا مرده، در پیشگاه خدای متعال، ودر پیشگاه مردم فلک زده ی ایران عزیز، جمعی از نخبگان جامعه ی خویش را به مدد می گیرم تا از هفته ی آینده، یک به یک، یا چند به چند، روبه جناب شما نامه بنویسند و شما را از آسیب ها و الفت ها با خبر کنند.
این عزیزانی را که من نام می برم و از آنان می خواهم تا برای شما نامه بنویسند، از سرشناسان وادی علم و ادب و ایمان و تقوایند. من اینان را در اجابت درخواستم، یا حتی دربی بها دانستن آن، به خدا وا می گذارم.
من و خانواده ام در این چند وقت، رنج فراوانی را تحمل کرده ایم. اگر تا هفته ی بعد و هفته های بعد زنده بودم و خانواده ام برقرار بود، همچنان برای شما خواهم نوشت. وگرنه فردای قیامت، اگر مرا فرصتی و امکانی بود، هم گریبان شما را خواهم گرفت، وهم گریبان این چند نفری که یک به یک نامشان شماره می کنم و مختصری با آنان سخن می گویم:
1 – همسرشهید همت و همسر شهید باکری: شما خوبان در این دوسال بسیار آسیب دیده اید. آقای شریعتمداری کیهان از شما نیز فروگذارنکرد و برشما ناسزاها بارید. شرمم باد که دهان قلم خویش را به تکرار و یادآوری آن ناسزاها بیالایم. شما ازآبروداران بنامِ سرزمین مایید. من شما را به نمایندگی از خانواده های مکرم شهدا به این معارضه فراخوانده ام. می دانم برای شما سخت است، اما شما را به عزیزان وشهیدانتان سوگند، قلم برگیرید و هرچه بشارت و هرچه هشدار سراغ دارید به سمت رهبرمان اشارت دهید. من شما دوتن را بسیار غیور یافته ام. شاید پرچمداریِ شما در این تقاضایی که من به میان آورده ام، دیگران را برسرشوق آورد و آنان نیز به تکاپو درافتند. شما در فردای قیامت جلوی خیلی ها را خواهید گرفت و از آنان به پیشگاه خدای خوب شکوه خواهید بّرد. اما چرا من و خانواده ام در همان فردا، جلوی شما را نگیریم و نگوییم چرا ما را دراین ورطه ی بلا تنها گذاردید؟ مباد آن روز. من با تمام ارادتم در پیشگاه سلامت و صلابت شما دوتن سرتعظیم فرود می آورم.
2 – حضرت آیت الله وحید خراسانی: من جناب شما را بسیار دوست می دارم. همین که درآن دیدار کوتاه سکوت فرمودید تا من هرآنچه را که دردل داشتم برشما ببارم، برعلاقه ی من نسبت به خود افزودید. من درآن دیدار جسورانه به شما گفتم: جناب وحید، مردم ما چقدرِ دیگر باید هزینه کنند تا برای شما علما بقدر آن خلخالِ ربوده شده از پای آن زن یهودی بیارزد تا شما علما یک تکانی بخورید و عمامه از سربگیرید و پای برهنه از بیت شریفتان بیرون بزنید و فریاد کشا نسبت به فجایع جاری کشور بر بشورید؟! به شما گفتم: چرا خروج نمی کنید؟ چرا آبرویی را که از مردم و از دین خدا دارید، خرج مردم و دین خدا نمی کنید؟ گفتم: مگر قرآن نفرموده : برای خدا قیام کنید اگر چه به زیان خودتان و به زیان پدر ومادرتان و به زیان خویشاوندانتان تمام شود؟ گفتم: جناب وحید، مردم را کشته اند و اموال مردم را سوخته اند و تخریب کرده اند و چهره ی بسیج و بسیجی را تا حد شعبان بی مخ ها خراشیده اند.پس کی می خواهید اعتراض کنید؟ وشما با تبسمی مدام به من فرصت دادید تا سخنم و آتش درونم فرو بنشیند. درپایان فرمودید: آقای نوری زاد، والله اگر برمن مسجّل شود که خروجم به نتیجه خواهد انجامید، همین فردا خروج خواهم کرد. اکنون به محضر شما عارضم که: خروج نه، اما برای رهبر نامه ای بنویسید و با آن شجاعتی که از شما سراغ داریم، جناب ایشان را به مخاطرات پیش رو وبه کورسوهای امید هشدارو بشارت دهید. قرارما و شما، فردای قیامت بجای خود، قرار ما درهمین دنیا. مباد نامه های خود را محرمانه برای ایشان ارسال فرمایید. بنای ما بر انتشارِعلنی نامه هاست.
آیة الله العظمی وحید:آقای نوری زاد، والله اگر برمن مسجّل شود که خروجم به نتیجه خواهد انجامید، همین فردا خروج خواهم کرد.
اکنون به محضر شما عارضم که: خروج نه، اما برای رهبر نامه ای بنویسید و با آن شجاعتی که از شما سراغ داریم، جناب ایشان را به مخاطرات پیش رو وبه کورسوهای امید هشدارو بشارت دهید. قرارما و شما، فردای قیامت بجای خود، قرار ما درهمین دنیا. مباد نامه های خود را محرمانه برای ایشان ارسال فرمایید. بنای ما بر انتشارِعلنی نامه هاست.
3 – حضرت آیت الله جوادی آملی: من شما را شخصیتی فرهیخته و عارف و عالم و با تقوا می دانم. اما از شجاعتتان سراغی نمی بینم. حضرتعالی به قرآن و نهج البلاغه بسیار مسلط اید و بدانها اشراف دارید. اگر به فراخوان من بها ندهید، شما را به همان قرآن و به همان نهج البلاغه ای وا می گذارم که عمرخود را مصروف فهم آن ها فرموده اید. سکوت فراوان شما در قبال حادثه های این دوسال اخیر، چه به اسم تقیه و چه به هر اسم و به هر دلیل شرعی و عقلی، مردمان ما را به انزجار از اسلام ترغیب کرده است. دست به قلم ببرید و برای رهبرمان نامه ای و نامه هایی بنویسید و از ایشان بخواهید فکری برای اینهمه انشقاق مردم بکنند و به آغوش مردم باز گردند. به ایشان بفرمایید که پوزش خواهی از مردم، و ترمیم رنج های آنان، به خداوندی خدا، ای بسا عزت ایشان را مضاعف گرداند. اگر به اینگونه اشارات من تمایل ندارید، به هرچه که خود بدان متمایلید اشاره فرمایید. مهم این است که مردم ما از جناب شما یک دو خط نامه بخوانند و باور کنند که علمای شیعه، هیچگاه وامدار حکومت ها نبوده اند و به وقت ضرورت، به میان آمده اند و از حق و از مظلومان دفاع کرده اند. وگرنه، این چند روز دنیا را به سکوت و تماشا سپری فرمایید. که در این صورت، من و خانواده ام و هزاران خانواده ی دیگر، فردای قیامت راه را برشما خواهیم گرفت.
{حضرت آیة الله جوادی آملی} سکوت فراوان شما در قبال حادثه های این دوسال اخیر، چه به اسم تقیه و چه به هر اسم و به هر دلیل شرعی و عقلی، مردمان ما را به انزجار از اسلام ترغیب کرده است. دست به قلم ببرید و برای رهبرمان نامه ای و نامه هایی بنویسید و از ایشان بخواهید فکری برای اینهمه انشقاق مردم بکنند و به آغوش مردم باز گردند.
4 – حضرت آیت الله مکارم شیرازی: شما نیز از صاحب نامان این روزگارید. حادثه های این دوسال اخیر را تماشا کردید و ترجیح دادی سکوت کنید. اما نه ، یک چند باری به بدحجابی ها و فعالیت وهابی ها اعتراض فرمودید. خون جوانان بی گناه مردم را به چشم دیدید و ازیک اعتراض ساده هراسیدید. ظاهراً برای مرجعیت، برخورداری از شجاعت، یک ضرورت حتمی است. ما شما را شجاع می خواهیم. با آن قلم شیوایی که آثار علمی فراوانی پدید آورده، نامه ای به رهبرمان بنویسید و وی را به فرداهای مهیبی که در کمین کشور ماست هشدار دهید و خیرخواهانه حضرت ایشان را به آشتی و دلجویی از مردم معترض و آسیب دیده ترغیب فرمایید. وعده ی ما و شما نیز فردای قیامت. بخدا قسم حضرت آیت الله، ما نیز چون شما خانواده ی خود را دوست داریم و از رواج آشوب و اضطراب در خانواده و در کلیت کشورمان در رنجیم.
5 – حضرت آیت الله صانعی: من به شخص شما ارادت ویژه ای دارم. نامه ی شما به رهبرمان، با وجود همه ی لطمه هایی که از هواداران ایشان تحمل فرموده اید، می تواند راهها را بگشاید و بن بست ها را پس بزند. در یک سال و نیمی که من در زندان بودم، نمایندگان جناب شما به خانواده ی من سرزدند و از آنان دلجویی کردند. امروز همان خانواده در معرض آسیب و دربدری است.
همان خانواده ی خون جگر، توسط مأموران هرزه ی اطلاعات سپاه، به سمت آشوب و گسست رانده می شود.م. من شخصاً درمعرض تهدید شما درشکستن سکوت صاحب وجاهت اید. با نامه ای به رهبر، از آسمان خدا برای مردم ما برکت و رشد و همدلی، و برای رهبرما نیکنامی و فرود آمدن از بلندای دست نیافتنی ای که برای وی برساخته اند، آرزو کنید. شما را به خدا مبادا نگارش نامه را به دوردست ها احاله دهید! پسندیده است که درهمین هفته ی آینده، هجوم نامه های شما عزیزان به سوی رهبرمان بال بگشاید و وی را در زیر بارش کلمات شریف انسانی و آسمانی غسل دهد.
6 – حضرت آیت الله بیات زنجانی: جناب شما نیز از ارادت من به خویشتن نیک خبردارید. دست به قلم ببرید و با ترنم کلمات، فضایی از درستی و رعایت حقوق مردم و انصاف و خیرخواهی ترسیم کنید و رهبرمان را به این فضا دعوت فرمایید. من اطمینان دارم بارش کلمات زمینی و آسمانی عزیزانی چون شما می تواند دل سنگ را بشکافد چه برسد به دل رهبر ما که یک زمانی ما از او نور می نوشیدیم.
7 – حضرت آیت الله سیدعلیمحمد دستغیب: شما را دوست دارم. آزادگی شما را می ستایم. از تهران به شوق شما تا شیراز رانندگی کردم تا به دیدار عزیزی نائل آیم که نخواست منبرآزادگی اش از سلامت و صلابت تهی باشد. شمانیز ای عزیز دست مرا در این نهضت بزرگ بگیرید و همراهی ام کنید. ای بسا روزی درهمین نزدیکی ها، با هرنامه ی من هزاران نامه همراه شود و هجوم این همه نامه، همانند آن گلهایی باشد که ما در روزهای انقلاب به داخل لوله های تفنگ سربازان شاه فرو می کردیم.
8 – حضرت آیت الله موسوی اردبیلی: نامه ی شما درکنار نامه های دیگران می تواند راهگشایی کند. ما از تلاش شما برای راه گشودن دراین دوسال اخیر نکته های نیکی شنیده ایم. قلم به دست بگیرید و رهبرمان را به آن روزی بشارت دهید که فتنه های واقعی را نه در خواست های بحق مردم، که در رفتار پلیدانی بنگرد که نقاب رفاقت به صورت بسته اند و از پشت به ایشان خنجر زده اند و می زنند.نامه های شما خوبان به ایشان، می تواند از دیوارهای ضخیم این روزهای بیت رهبری گذر کند و بردل وی تأثیربگذارد.
9 – جناب سید محمد خاتمی: از میزان ارادت من به شخص خود آگاهید. شاید برای شما کمی سخت باشد که دست به قلم ببرید و از رهبر بخواهید به روزهای خوبِ درکنار مردم بودن نظر کنند. اما نه، شما دراین دوسال تلخ، نرم ترین مواضع را اتخاذ فرموده اید و قلم شیوای شما بی تاب نگارش یک نامه ی دلنشین و شریف است. به این تقاضای من حتماً عمل کنید. بخدا قسم من روزها و ساعت های بسیار سخت و فرساینده ای را سپری کرده ومی کنم. اطمینان دارم طعم تنهایی را چشیده اید. اگر بنویسید و هوشمندانه و قاطع و درست و منصفانه رهبر را به فرداهای نیک بشارت بدهید و از خطاها و احتمال های حتمی برحذر دارید، من از همین اکنون برکات آن نامه و نامه ها را برای شما تضمین می کنم. ما با این نامه ها قرار است برای هزارمین بار حجت را بر رهبرمان تمام کنیم. نه آنکه خدای ناکرده وی را در معرض تهدید و تنگنا قرار دهیم، بلکه از این منظر که ایشان بدانند آن سوتر از هواداران رسمی رهبری، هستند مشفقان غیرت مندی که به نیک فرجامی ایشان و رهایی کشور، عمیق تر و آگاهانه تر می نگرند. شاید نیاز به این نباشد که بگویم: اگر ننویسید و منتشر نکنید، من و خانواده ام چشم به راه قیامت نخواهیم ماند. درهمین دنیا از شما گله خواهیم کرد. وشما با اعتنا به آموزه های دینی مان، ازمیزان نفوذ آه بی پناهان با خبرید.
10 – جناب هاشمی رفسنجانی: شما شاید بیش از همه ی ما به این نامه نگاری ها مستحق باشید. چرا که شما و خاندان شما در این دوسال آنچنان در معرض آسیب و خراش بوده اید که هیچ انسان منصفی هجوم آنهمه بلا را به ساحت شمایان نمی پسندد. شما یک روز چشم و چراغ این کشور بودید و جایگاهتان بسیط بود. درکل کشورجایی نبود که تاثیر نفوذ شما درآن تعریف نشده باشد. بویژه قلب رهبر.
که دریک تنگنای عاطفی، اشک درچشم فرمودند: هیچ کس برای من هاشمی نمی شود. اما گذر زمان، به توفانی سهمگین انجامید و جای شما را در دل رهبر به دیگران سپرد و شما را از هرطرف به تنگ آورد و به گوشه ای ناگزیر پرتاب کرد. قلم به دست بگیرید و مارا از هجوم بلایی که مأموران بی حیای اداره ی اطلاعات سپاه برایمان تدارک دیده اند بدرببرید. اگر همچنان بنا را برسکوت بگذارید، به خدای کعبه سوگند، تنهای تنها به راهی که آغاز کرده ام ادامه خواهم داد و تا پای جان به افشای مفسده های سپاهیان فربه از مال حرام و اطلاعاتی های هیولا صفت دست خواهم برد. اگرچه این افشاگری به نابودی من و خانواده ام بیانجامد. واز آن پس: دیدارمان به قیامت!
11 – جناب سید حسن خمینی: قبول می فرمایید که در این دوسال اخیرشما را سخت ترسانده اند. پدرشما مشکوک از دنیا رفت. شاید به شما گفته باشند که همان سرنوشت پدرمرحوم می تواند برای شما نیز رقم بخورد. من به جایگاه مردمی شما آگاهم. مردم شما را دوست دارند. به همان دلیلی که درآن ملاقات حضوری به شما گفتم، شما می توانید در فرابردنِ فضای جامعه به سمت اصلاح، و به سمت پاکسازی از مفسده ها نقش اساسی داشته باشید. قرار نیست شما قلم بربگیرید و آسمان و زمین را به هم بدوزید. قرار است به رهبرمان بگوییم: شاید فردا دیر باشد. و باید ازهمین امروز به فکر فردا بود. مردم ما برای دوست داشتن شما دلیل می خواهند. نشانشان بدهید که مستحق این دوست داشتن های بی ریای مردم هستید. هیچ مأمور اطلاعات و هیچ سپاهی اطلاعاتی، از این که شما سخن مشفقانه به رهبر بگویید و وی را به روشنایی ها و تاریکی ها بشارت و هشدار بدهید، برشما نمی شورد. سرتان را به خدا بسپرید. اگر سکوت کنید، شاید درهمین دنیا خانواده ی من یک روز جلوی شما را بگیرند و به شما بگویند: نوری زاد را پودر کردند و ما را از هم گسستند و شما سکوت اختیار کردید.
12 – آقای علی مطهری: شما از نام پدر شهیدتان سود می برید. گرچه گاه نشان داده اید که روح آن شهید بزرگوار در شما به تکاپو در می افتد و از زبان شما جاری می شود و حق خواهی می کند. قلم به دست گیرید و به رهبرمان بنویسید که ولایت فقیه آنجا خواستنی است که ما از او جز عدالت و علم و تقوا و پاکیزگی و شجاعت و پاکدستی و جهان شناسی و فهم مقتضیات روز نبینیم. به وی بنویسید که با رویت ابتدایی ترین تراشه های ظلم، مقبولیت شرعی وی به مخاطره می افتد. به وی بنویسید که شجاعت تنها در برآوردن فریاد نیست. شاید عالی ترین مراتب شجاعت، پوزش خواهی از مردم است بهنگام رواج ظلم. آقای مطهری، یکبار به شما گفتم:
شما نمایندگان در تک تک فاجعه های جاری کشور سهیمید. و امضای شما برهرقطره خونی که از بی گناهان به زمین ریخته شده، نشسته است. گفتم: سکوت شما نمایندگان در مجلس، به معنای تایید فجایع کشوراست. رهبر، شما را و خاندان شما را دوست دارد. شاید قلم شما و صداقت قلم شما از تیزی قلم من کارگرتر افتد و دل ایشان به سوی مردم واگشوده شود. تنهایی، حتماً قابل تحمل است اما تنهایی ای که با ناجوانمردی آمیخته باشد، فرساینده است. من اما گفته باشم: والله اگر هیچ یک از شما عزیزان به ندای من پاسخ نگویید، تا هرکجا که مقدورم باشد، به افشای مفاسد جاری کشور، بویژه مفاسدی که از آتشفشان سپاه و وزارت اطلاعات بیرون می زند، اصرار خواهم ورزید. به هرقیمتی که برای خودم و برای خانواده ام تمام شود.
13 – سردارپاسدار حسین علایی: من یک بارهم به شما گفته ام. که اگربخواهم جانم را در رکاب یک پاسدارحقیقی فدا کنم، آن یک نفر شمایید. گرچه امثال شما فراوانید و شکرخدا ذخیره های سلامت برای فردای کشوربشمار می روید اما من شخصاً شما را پاسداری فهیم، تیزبین، اهل مطالعه، منصف، مردمی، پاک، جنگ دیده، جهان دیده، به روز، مومن، صبور و اهل مدارا یافته ام. اینها که برشمردم مگر کم سرمایه است؟ شما نیزتقاضای مرا اجابت فرمایید و نامه ای از زاویه ای که خود می پسندید برای رهبرمان بنویسید. متاسفانه دوست گرامی من، جماعتی در سپاه، به این نهاد پاک آسیب نشانده اند. کجا شما باور می کردید بعضی از پاسدارانِ از اسارت برگشته، و پاسداران جنگ دیده، به روزی درافتند که با تلسکوپ های خود به زندگی امثال نوری زاد فرو شوند و با شنود تلفن های او و غارت اموال او و بیرون کشیدن فیلمهای خصوصی او و خانواده اش از و انتشار فیلمهای به غارت رفته ی او بخواهند او را به زانو درآورند؟ اینها را اضافه کنید به پاسدارنماهایی که سربه اموال مردم فرو برده اند و از هزار اسکله ی قاچاق مشغول حفظ نظامند. نامه ای بنویسید و مرا در این راه پرخطر یاوری فرمایید.
14 – جناب دکتر سروش: متاسفانه شأن علمی شما در کشورما به چالش درافتاد و قدر شما دانسته نشد. امامان ما با دانشمندان ملحدی چون ابن ابی العوجا به بحث می نشستند و به شاگردان خود شیوه های مدارا و داد و ستد علمی را می آموختند. شما اما درجایگاه یک دانشمند شیعی نیز تحمل نشدید و ناگزیر به ترک و جلای وطن شدید. یکی از رازهای تحمل نشدن شما، این بود که علمای دینی ما نخواستند با درافتادن به مباحث روزجهانی که شما مبدع آن درکشوربودید، خود را با شتاب علوم و مباحث تازه هماهنگ کنند. شاید به همین دلیل است که زمان و جهان پیش رفته اند و بسیاری از علمای ما در دوردست های علمی جا مانده اند. با این همه من از جناب شما تقاضا دارم نامه ای از سر رفاقت و شفقت به رهبر بنویسید. می دانم اجابت این تقاضا برای شما ای بسا ناگوار باشد و ناشدنی. اما اجازه بدهید این مکتوب
جمعی، از شیوایی قلم شما نیز بهره مند باشد. حتماً شجاعت برای شما نیز در همین فرو خوردن محاکاتی است که به شما نهیب می زند: ننویس! اما شما بنویسید. ما بنا داریم با این نوشتن ها به تاریخ نشان بدهیم که: شاید فردا دیر نباشد. وبشود ایران عزیز را مجدداً احیا کرد. اگر ننوشتید، ایرادی نیست. من و خانواده ام در فردای قیامت با شما کاری نخواهیم داشت. شما به اندازه ی کافی آسیب دیده اید.
15 – جناب دکتر کدیور: از جناب شما نیز تقاضا دارم نامه ای خیرخواهانه برای رهبربنویسید. گرچه شما پیش از این نیز نشان داده اید که درهمراهی و مساعدت فکری صادق و منصف اید. ازهرچه که صلاح می دانید بنویسید. شما اکنون می توانید از موضع یک عالم دینیِ دور از وطن، آسیب های درکمین را وابشکافید. می توانید افق های روشن را – هرچند در دوردست نشان ما بدهید. نگران ناسزاهای امثال آقای شریعتمداری کیهان نباشید. او را اگر به حال خود هم وابگذاریم، از قلمش ناسزا می چکد. شما بنویسید تا در تاریخ بماند. تا آیندگان قضاوت کنند که جماعتی خیرخواهانه و با به خطرانداختن خود و خانواده ی خود، تلاش کردند کشورشان را از کام هزار حادثه ی درکمین بدر ببرند اما کسی صدایشان را نشنید. باور بفرمایید من هنوز ناامید نیستم. چرا که می دانم درسخن حق نوری نهفته است که مخاطب خود را می جوید و کام او را به نور خود برمی آورد.
16 – من از نمایندگان مجلس، ازمدیران و مسئولان، چه با اسم خود و چه با اسم مستعار، درهرکجای ایران و جهان تقاضا دارم مرا در این حرکت بزرگ یاری دهند. ما می توانیم چند به چند، یک به یک، با همین نامه های خود بارانی از کلمات شایسته برسر رهبر بباریم و او را به آسیب ها و به نادرستی ها و به کجی ها هشدار دهیم. محل انتشار این نامه ها می تواند سایت های شخصی و حرفه ای باشد.
می توانید نامه های خود را برای من، یا به سایت آقای دکتر خزعلی ارسال فرمایید. یا به سایت کلمه و جرس و هرکجا که خودتان صلاح می دانید. شایسته می دانم دراین نهضت بزرگِ نامه نگاری، از رواج واژه های زشت و ناپسند پرهیزکنید. قرار ما تا زمان انتخابات. البته بنا نیست در آن روز اتفاق حیرت انگیزی رخ بدهد و همه ی آبهای رفته به جوی بازگردد. اما انتهای این راه را همان ایام انتخابات رصد می کنیم. همه می نویسیم و رهبر را مخاطب نوشته های صریح اما مشفقانه ی خویش قرار می دهیم. به امید اثربخشی اقیانوسی از کلمات خیرخواهانه. بدرود
تا جمعه ی آینده و هفته های آینده.
سه شنبه بیست و دوم آذرماه سال نود
با احترام و ادب:
محمد نوری زاد
——————————-
این مطالب به صورت مستقیم و بدون ویرایش رادیو کوچه منتشر شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر