-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ دی ۶, سه‌شنبه

Latest New from Green Correspondents for 12/27/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

مطمئن هستم که بدبينی و برخورد شديد شما با رهبران اصلاح طلب بخصوص دستگيری و زندانی کردن آنان اشتباهی غير قابل جبران است و بزرگترين اشتباه شما زندان خانگی ۲ چهره انقلابی ،مطرح و نزديک امام يعنی آقايان ميرحسين موسويومهدی کروبی بود.به خصوص که خانواده امام خاصه سيد حسن خمينی از اين اقدام شما به شدت نا راضی اند واين را بارها در اجتماعات مختلف مطرح کرده اند. زندانی کردن موسوی که به تاييد شورای نگهبان شما بيش از ۱۳ ميليون رای آورده و به باور عمومی وحتی بسياری از اصولگرايان وزارت کشور احمدی نژاد با تخلف وتقلب ميليونها رای وی را دزديده اند، يعنی زندانی کردن ميليونها ايرانی، و خود را نه رهبر آنان که زندانبان آنان دانستن.
خبرنگاران سبز/ نامه‏ها / سیاست:

بعد از فراخوان محمد نوری‏زاد به نوشتن نامه به علی خامنه‏ای رهبر ج.ا.، افراد زیادی پاسخ مثبت داده‏اند. یک محافظ سابق علی خامنه‏ای یکی از افرادی  است که نامه‏اش خطاب به علی خامنه‏ای را به محمد نوری‏زاد رسانده و وی نیز با حذف برخی نام‏ها آن را در وبگاه شخصی خود انتشار داده است. متن کامل پیش‏حرف کوتاه نوری‏زاد و خود نامه در زیر می‏آید.
---------------------------------

نامه ی يکی از محافظان رهبر
اين نامه را يکی از محافظان رهبری برای من ارسال داشته است. بخش هايی از اين نامه را که به حوزه های فردی و خصوصی افراد مربوط می شد، حذف کرده ام. بعنوان نمونه، معتقدم سيگارکشيدن رهبردرسالهای دور، هرگز ضعفی برای ايشان محسوب نمی شود. ما دوست داريم حوزه ی خصوصی افراد بر مسئوليت های آنان سايه نيندازد. به قول يکی: خوب باشند و خوب کاربکنند، خلوتشان مال خودشان. اين بهادادن به خلوت و حريم حوزه های فردی مردم، نه تنها يک تأکيد موکد اسلامی، که يک رويه ی درست انسانی است. درادامه نيز نام عده ای را که هم اکنون در مصدر امورند، حذف کرده ام. درمجموع، اين نوشته تراوش قلم نويسنده است و بنا نيست من با همه ی نوشته ی وی موافق باشم. /محمد نوری زاد
-------------------------------
اينجانب يکی از بازنشستگان سپاه ومحافظين بيت شما طی سالهای ۷۱ تا ۷۸ می باشم که در لبيک به فراخوان جهادگر صديق محمد نوری زاد اين نامه را خطاب به شما می نگارم.

در سالهای خدمت، من با تصور اينکه شما جانشين بر حق امام خمينی (ره) هستيد با عشقی خاص به وظيفه محافظت از بيت شما می پرداختم وخدا می دانددر آن ۸ سال چه شبها نخوابيدم تاشما آسوده بخوابيد.
شما واعضای بيت شما هرگز ندانستيد که در يکی از روزهای سال ۷۱ هوشمندی وپايمردی من مانع ازترور شما در محوطه باغچه بيرونی کنار بيت شما در ضلع جنوبی حسينيه امام خمينی شد.

چه اينکه فردی حدود ۲ ساعت پس از جايگزينی سربازان جديد حفاظت بيت، از نا آگاهی وعدم توجيه سربازان وخواب پاسداران حفاظت سو استفاده کرده بود و خود را وارد محوطه کاخ مرمر وبه فاصله نزديکی از شمارسانده بود که من راسا توطئه را کشف کردم. اما از آنجا که افشای اين توطئه باعث عزل ودادگاه نظامی مسئول ارشد وبسياری از مسئولين تيم حفاظت شما می شد وضريب آسيب پذيری حفاظت را بر ملا می کرد، اين موضوع هرگز فاش نشد ومقام ارشد من خود راسا بافرد خاطی برخورد کرد که نمی دانم چه بر سر او آمد؟

اکنون پس ازچند سال منفک شدن از بيت شما و اتصالم به اقشار مختلف جامعه ودنبال کردن مسائل سياسی کشور به خصوص وقايع تلخ پس از انتخابات ۸۸ و به ويژه پيگيری نامه های محمد نوری زاد بر خود فرض دانستم تا برايتان نامه ای بنويسم واميدوارم به مطالب کسی که سالها جان فدای شما بوده توجه کنيد:

۱-به عنوان کسی که با تک تک اعضای بيت شما ارتباط دور ونزديک داشته ام به شما اطمينان می دهم که جز تعدادی انگشت شمار، اکثر کسانی که با شما ارتباط دارند هرگز در شما ذوب نشده اند وفقط برای منافع مادی وجايگاه سياسی خود رياکارانه ومتملقانه به وظايف خود عمل می کنند.

۲-برخی ازمحافظين شما در تمامی حلقه ها دچار فساد اخلاقی شديد هستند ودر روزها وساعات غيرشيفت با استفاده از موقعيت وجايگاهشان با برخی زنان که همسرشان دارای مشکلات اقتصادی ،اجتماعی ويا در بازداشت وزندان هستند ويا نياز شديد مالی دارند روابط //// دارند.

در خصوص آقای //// که نزديکترين فردبه شماست نه تنها اين موضوع صادق است که وی همواره بامحافظان وحتی مردم عادی در خارج از بيت رفتاری خشن وهيستيريک دارد که من بارها شاهد درگيری فيزيکی وی با مردم بی دفاع در خيابانها بوده ام. بيش از همه رانندگان وی شاهد اين رفتارها بوده اند.

او همچنين از اعتباری که پيش شما کسب کرده به نفع برخی افراد مساله دار سو استفاده می کند که يک نمونه اش ///// – که فردی فرصت طلب روان پريش و احتمالا دارای /// است -می باشد.//// در سايه اين حمايت گوش بسياری از مسئولين دستگاهها رامی برد.وی با سرقت اطلاعات محرمانه و مصاحبه اسرا ايرانی در قرنطينه بازگشت ازستاد آزادگان وقت به امنيت ملی کشور ضربه زده اما کسی موضوع را پيگيری نکرده است.

۳-مسئولين وکارکنان دفتر نظامی شما برای خود نه تنها در نيروهای مسلح وسرداران واميران، حکومتی راه انداخته اند که بی سر وصدا از موقعيت خود سو استفاده می کنند و ازارسال بسياری از گزارشات طبقه بندی شده نيروهای مسلح وبه خصوص سپاه به دفتر شماخودداری می کنند.قرابت سردار //// وسردار /// و رفاقت آنان با سرداران سپاه درستادکل قوا ،ستاد کل سپاه وحوزه نمايندگی فقيه يکی از عوامل اين سهل انگاری است که قطعا با اين مسامحه امتيازات ويژه ای از سوی رده ها وسرداران متخلف دريافت ميکنند.

۴-شهوت به ثروت ورانت خواری حجت الاسلام //// ومراوداتی که وی با چهره های قتصادی چه در داخل و چه در خارج کشور دارد ومتاسفانه آوازه آن در سطوح مختلف جامعه پيچيده است ودامنه اين اخبار تاآنجا پيش رفته که حتی مردم می دانند که ايشان //// دارد.

۵-به شماتوصيه می کنم به نزديکترين کسانتان در بيت با ديده ترديد بنگريد.حتی به حجتالاسلام ////.
او گر چه به تحقيق از فساد مالی واخلاقی مبراست اما انسان پيچيده وباند گرايی است و بسياری ازشخصيت های پشت پرده وبعضا منتقد به شما با او ارتباط مستقيم وغير مستقيم دارند.آنچه من فهميده ام اينست که برخی از شخصيت های قم که نمی خواهند يا نمی توانندارتباط مستقيم با شما داشته باشند، منويات خويش را از طريق اقربای وی در همدان به ايشان منتقل و/// آن موضوعات را با شما مطرح وبه تامين خواسته های آنان کمک ميکند.

مساله ديگرارتباط عميق آقای //// با شخصی به نام /// است.  فردی با شخصيت بسيارمرموز که علاوه بر داشتن ارتباطات مختلف در خارج کشور در داخل نيز با برخی تکنوکراتها واصلاح طلب ها ارتباط دارد.

۶-برخی ازافرادی که به شما نزديکند ويا از توجه وحمايت ويزه شما برخوردارند به خاطر عملکردوگفته های تند ونسنجيده نه فقط در جامعه که حتی در ميان نيروهای وفادار به انقلاب يا منفورند و يابه آنها نگاه بشدت منفی وجود دارد که از آن جمله اند:
سردار رادان،سردار احمدی مقدم ،سردار نقدی ، حجت الاسلام طائب ،حجت الاسلام محسنی اژه ای ،دولت آبادی دادستان تهران قاضی، مرتضوی وقاضی صلواتی و….
ادعای آنهابه نزديکی به شما و حمايت شما از آنان نه تنها برای شما اعتبار نمی آفريند که ازمحبوبيت شما در ميان وفاداران به انقلاب بشدت کاسته است.

۷- به نظرمن رويکرد شما در تضعيف تدريجی حجت الاسلام والمسلمين هاشمی رفسنجانی واجازه تعرض وبرخورد سياسی به ايشان وفرزندانش اشتباه استراتژيکی بوده است که مرتکب شده ايد.البته می دانم که ايشان حتی قبل از پايان رياست جمهوری اش روياهايی در سر پرورانده بود اما به نظر من گزارشات دريافتی عليه وی اغراق آميز بوده وذهن شما را نسبت به ايشان بدبين کرده است.مطمئنم کسانی که اين گزارشات را ارائه کرده اند نه تنها دشمن شما که دشمن انقلاب اسلامی هستند.

به شماتوصيه می کنم روی تک تک عوامل وتک تک گزرارشات بررسی عميق تری داشته باشيد وتازمان نگذشته از ايشان دلجويی و به برخی از نظرات وپيشنهادات ايشان عمل کنيد.يادتان باشد ايشان در رهبری شما نقشی کليدی داشتند.

۸-اشتباه ديگر شما طرد آقايان محسن رضايی کليدی ترين فرمانده سپاه وعلی شمخانی مرد شماره ۲سپاه است.بازی شما با با اين ۲ چهره که اتفاقا همچنان دارای شان ومحبوبيتی هم درميان فرماندهان وساير اعضا سپاه وهم محافل وجمعيت های ديگر می باشند، آنان را به شدت از شما رنجانده است واگر همچنان خود را سرباز شما می دانند اما در قلبشان کدورت وترديد موج می زند بالتبع اين واگرايی ، بسياری از سرداران سپاه ،افسران ارشد ،ايثارگران وآزادگان نيز نسبت به شما وضع مشابهی دارند وهمين بشدت از محبوبيت شما در دل آنها کاسته است. اين حتی شامل عزيز جعفری هم می شود ودرک اين موضوع فقط در محافل خصوصی ممکن است .متاسفانه دفتر نظامی روی اين موضوع کار نکرده است واين مساله به اطلاع شما نرسيده است.

۹- می دانم که شما دارای مشاوران مختلف و اتاق های فکر در خصوص مسائل راهبردی واستراتژيک هستيد. به شما توصيه می کنم از مهره های تندرو و سوخته نظير حسين شريعتمداری وتيم اش فاصله بگيريد. در سنوات قبل به حاشيه راندن عليرضا افشار ،محمد باقر ذوالقدرو…چه به تدبير خودتان وچه به پيشنهاد ديگران کار بسيار درستی بود متاسفانه مقالات آقای شريعتمداری که به عنوان ترجمان ديدگاههای شما مطرح است بازتاب نا مطلوبی حتی درميان وفاداران انقلاب دارد.مراودات پنهان وی با اشخاص تند رو چون روح الله حسينيان وحاجی محمد زاده وارتباط گذشته اش با سعيد امامی وبرخی اشخاص که از افشای نامشان امتناع می کنم به هيچ وجه به نفع شما نيست.

۱۰-واگذاری وکسب قدرت توسط برادران لاريجانی چهره ای نا مانوس ،غير دموکراتيک و طايفه سالارانه به ساختار سياسی ايران تحميل کرده است . به شما توصيه می کنم که تغييراتی اساسی در اين ترکيب پديد آوريد.

۱۱-حمايتهای بی حد وحصر شما از محمود احمدی نژاد از ابتدا وبه خصوص حمايت شديد توام باتهديد شما از وی در دور دوم رياست جمهوری سوال بر انگيز ويک اشتباه بزرگ استراتژيک بود وشان ومقام شما را در افکار عمومی و اکثريت جامعه به شدت تنزل داد و شما از آن به بعد مدام تصميماتی از سر خشم گرفته ايد که وضع را بدتر کرده است.

مطمئن هستم که بدبينی و برخورد شديد شما با رهبران اصلاح طلب بخصوص دستگيری و زندانی کردن آنان اشتباهی غير قابل جبران است و بزرگترين اشتباه شما زندان خانگی ۲ چهره انقلابی ،مطرح و نزديک امام يعنی آقايان ميرحسين موسويومهدی کروبی بود.به خصوص که خانواده امام خاصه سيد حسن خمينی از اين اقدام شما به شدت نا راضی اند واين را بارها در اجتماعات مختلف مطرح کرده اند. زندانی کردن موسوی که به تاييد شورای نگهبان شما بيش از ۱۳ ميليون رای آورده و به باور عمومی وحتی بسياری از اصولگرايان وزارت کشور احمدی نژاد با تخلف وتقلب ميليونها رای وی را دزديده اند، يعنی زندانی کردن ميليونها ايرانی، و خود را نه رهبر آنان که زندانبان آنان دانستن.

شايد ندانيد که اکنون عمده سرداران سپاه ونيروهای تحت امر نه تنها به خاطر حمايت از احمدی نژاد نادمند که بی صبرانه منتظر چراغ سبز شما برای خلع يد از وی می باشند.

۱۲- گفتمانی که برادر ارجمند محمد نوری زاد از نامه اول با شما آغاز کرد گفتمانی صادقانه وغيرجناحی بود.سخن ايشان چون از دل بر آمده بود لاجرم بردل های ميليونها ايرانی نشست ونمی دانم چرا بر دل شما ننشست! ومتاسفانه نظر نا صواب متملقان شما را به اشتباهات بزرگ کشانيد. بارها در محافل خصوصی از زبان خير خواهان شما شنيدم :کاش آقا به پيشنهادات نوری زاد عمل می کرد. من نيز به عنوان کسی که سالها جان فدای شما بودم ويک بار شما را از مرگ حتمی نجات دادم نيز همين پيشنهاد را دارم .

در اين جو ارعابی که ساخته ايد، کار محمد نوری زاد يگانه است. مطمئنم هزاران نفر خواسته اندچنين کنند اما جرات نکرده اند . چنانچه من جان فدا هم جرات افشای نام خود را ندارم.

۱۳-از شمامی خواهم تا دير نشده خرد ورزی کنيد و با پالايشی جدی در بيت افراد تندرو ،افرادشيفته قدرت وثروت و افراد فاسد را از پيرامون خود برانيد.

بيش از همه از انديشه ها وافعال غير قابل پيش بينی احمدی نژاد وتيمش بترسيد و تمرکز خود رامعطوف به عزل آنان کنيد.

با تشکيل شورای آشتی ملی و دعوت از آقايان هاشمی رفسنجانی ،ناطق نوری ، حسن خمينی ،سيد محمد خاتمی،محسن رضايی وعلی شمخانی و….همچنين آزادی زندانيان سياسی، سازو کاری برای آشتی ملی و تشکيل دولتی برآمده از آرا واقعی مردم فراهم آوريد.

اين هشدارمرا جدی بگيريد: کشور در سراشيبی سقوط اجتماعی سياسی واقتصادی واحتمالا تهاجم نظامياست. رکود وبحران اقتصادی در جهان وتنش ميان قدرتهای بزرگ چون جنگ جهانی اول ودوم ديگر بار ناگزيز به جنگ ديگريست .مباد که کبريت اين جنگ را بی تدبيری ما و شما در اين سرزمين شعله ور کند.
وسلام بر آنکس که راه هدايت پيمود

سرهنگ پاسدار ………………… محافظ سابق شما

 
 


وی در ‌‌نهايت و در آخرين پرونده خود از سوی دادگاه تجديد نظر به چهار سال حبس تعزيری و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد که حکم شلاق در مورد اين زندانی سال گذشته اجرا شد.
خبرنگاران سبز/حقوق بشر:
بهروز جاويد تهرانی زندانی سياسی محبوس در زندان رجايی شهر سر انجام پس از هفت سال حبس عصر امروز از زندان رجايی شهر کرج آزاد شد.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا از کرج، بهروز جاويد تهرانی که سابقه بازداشت‌ در اعتراضات دانشجويی ۱۸ تير سال ۷۸، تجمع مقابل سازمان ملل در سال ۸۳ در دفاع از زندانيان سياسی را دارد آخرين باز سال ۱۳۸۴ به اتهام ارتباط با گروه‌های معاند نظام بازداشت و در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به رياست قاضی حداد (حسن زارع دهنوی) بدون داشتن وکيل محاکمه و در مجموع به تحمل ۷ سال حبس تعزيری و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد.

وی در ‌‌نهايت و در آخرين پرونده خود از سوی دادگاه تجديد نظر به چهار سال حبس تعزيری و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد که حکم شلاق در مورد اين زندانی سال گذشته اجرا شد.

بهروز جاويد تهرانی که از سن ۱۹ سالگی همواره در بازداشتگاه‌های مختلف کشور حضور داشته است در مجموع ۱۱ سال از عمر خود را در زندان‌های جمهوری اسلامی بدون مرخصی سپری کرده است.

دستگاه امنيتی در آخرين اقدام خود سعی داشت وی را مجددا به دليل انتشار فيلمی ازمحسن دکمه چی زندانی سرطانی به حبس تعزيری محکوم کند، اما بر اساس آخرين گزارشات دريافتی اين زندانی از اتهامات وارده تبرئه و امروز مصادف با روز تولد خود از زندان رجايی شهر کرج آزاد شد.


 
 


پاسخ اعتماد سرنیزه نیست!
کاری از: دوست سبز

 
 

خبرنگاران سبز/ زندانیان / نامه :


 من هنوز معتقدم که روبه روم فصل بهاره، شبای سرد زمستون ، رو تن زخمی و خستم ، توی زندون ستمگر ، پشتای اين درای بستم ، زير رگبار شکنجه ، زير توهين زير تحقير ، دل به فرداهای روشن ، دل به فرياد تو بستم….
 آريا آرام نژاد بار ديگر به حبس رفت. جوانی از خطه سبز شمال. سبز سبز شده بود از همان زمان که سبزها به ميدان آمدند. در جمع سبزهای حامی نخست وزير دفاع مقدس تا امروز که با مشت و لگد باز بردنش به محبس. هراسی از حبس ندارد. هر روز می گفت گمان کنم امروز بيايند و آمدند. ولی باور دارد به اينکه شبهای سرد زمستون می رود. او که حبس، شکنجه و تحقير و توهين را بعد از "علی برخيز" بارها تجربه کرده بود و بزرگيش در سلول کوچک بابل نشکسته بود می خواند برايمان که "دل به فرداهای روشن" دارد.
آريا از حبس نمی ترسد چرا که "تنش برای لمس آزادی بدجوری می خواره" و آنقدر شهامت و شجاعت دارد که خود را برای بالاترين مرحله رسيدن به آرمانش هم آماده کرده وقتی فرياد می زند "تمام فکر و ذکر من، فقط يک گلوله کم داره" و می خواهد از برادرش که دستانش را رو ماشه بکشد. آريا نمی خواهد سانسور شود، او می خواهد "روی صحنه بميرد".
آريا می داند آنچه بر اين نسل می رود "محصول مصلحت سنجی های" پدرانش است. وقتی با بغضی در گلويش معترض است از سکوتی که همه جا را فرا گرفته و می پرسد "گناه ملت ما چيست؟"  او می داند که اين او و تک تک اين ملت گناهی ندارد "جز فرياد آزادی".

او را  "با علی برخيز" به حبس فراخوانده بودند. آنگاه که به شهادت هموطنانش معترض شده و محکوم کرده بود اين اعمال غير انسانی را. به قاضی گفته بود که بجز "احساس رسالت هنری" نبوده که اقدام به انتشارش کرده و "به سو استفاده عده ای دغل باز از نام خدا و قرآن و ائمه برای رسيدن به مقاصدی شيطانی"  اعتراض داشته است. او صادقانه گفته بود  از" ائمه برای برچيدن و خشکاندن ريشه های دروغ و نيرنگ و ريا" استمداد خواسته و ابزار تعجب کرده که چرا "توسل به دين و ايمان" در کشورش جرم محسوب می شود.

در حالی آريا شجاعانه در برابر قاضی ايستاد و از بی عدالتی هايی که بر او و هم بندی هايش رفته سخن گفته بود که خيلی از بزرگان در برابر توفان تبليغاتی و جنگ روانی حاکميت، سکوت کرده بودند و دنبال "بصيرت" می گشتند. اما او نترسيده  و با شهامت گفته بود:" من رئيس جمهور را به رسميت نمی شناسم ! آيا مسلمان نيستم ؟ بنده در روز عاشورا فرياد الله اکبر سر دادم و به خاطر فرياد زدن نام خدا بزرگ به خود می بالم . قطعا کافر و لا مذهب خواهد بود کسی که مرا به جرم فرياد زدن نام خدا به زندان بياندازد !
ماه هايی که آزاد بود از قفس تنگ حاکمان هم،  لحظه ای آرامش نداشت. برای اشکان و سهراب. برای ندا و شبنم. برای مير و شيخ دربند. می خواست کاری بکند تا شايد بتواند کمی از "رنج" آنان بکاهد. می خواست فاصله های نسلها را با صداقت و آوای گرمش پر کند.
چند روز پيش باز دلتنگ شده بود از "غيبت مير" و باز دلتنگی اش را گفته بود که "نه فقط بلندگويی ، که "ادبياتی" غايب شده است. صميمانه نوشته بود:  چه شد آن لحن حکيمانه، معرفتی، ادبی و هم – سياسی بيانيه ها (که با امضای مير حسين موسوی صادر می شد) يکهو به لحن رسمی و ادبيات کليشه ای بيانيه های تشکيلاتی مبدل گرديد؟! بيانيه هايی چند خطی برای تکذيب و محکوم کردن و تبّری و تولّی جستن!

پيشترها وقتی با صدای محزون و زيبايش خوانده "بود "دلم تنگه که شالت رو دوباره سبز بندازی، دلم دلتنگه حرفاته : که فردامون و می سازی." عمق دلتنگی هايش را در غياب رهبران جنبش سروده بود.
آريا با همه روحيه  حساس و زيبايش ، عمق بحران نظام سياسی کشور را درک کرد بود و می دانست آنچه آنان از آزادی می دانند "فقط باتوم" است و روزی که خيلی دير نيست "اين زندانها" آزاد می شوند بدست ملت  و لی تا آن روز گويی باز خود او بايد  در همان زندانها باشد برای  حقانيت آنچه به آن باور دارد.
آريا نماد اعتراض يک ملت است. او می داند همانطور که ميرحسين حتی در حبس هم بارها "علی برخيزش" را گوش داده،  "پيرمردها" هم هنوز در غياب مير و شيخ دربند "تو دستاشون يه دستبند سبزه!"

آريا اميد دارد و اميد می دهد: يه روزی ميشه اين کابوس ، از اين بی خوابی رد ميشه

يه روز دست اين ملت ، از اين زندونا رد ميشه
يه روزی که تو ميدونی ، مياد و دور نميمونه
همه دنيای من شاهد ، که حرف زور نميونه

بهار یکتا , روزنامه نگار

 
 

ما اطلاع داريم که بلافاصله نوبت آنها است و تا دو، سه سال آينده اثری از بسياری از مفت خورهای ديکتاتور باقی نخواهد ماند. شما چه سودی از کمک به مستکبران می بريد؟
خبرنگاران سبز/سیاست:
محمود احمدی‌نژاد، رئيس دولت کودتا در آيين افتتاح پنج هزار و ۸۳۰ واحد مسکن مهر و کارخانه سيمان نيزار قم در جديدترين کنايه اش به آيت الله خامنه ای گفت: «تا دو سه سال آينده اثری از بسياری از مفت‌خورهای ديکتاتور باقی نخواهد ماند.» محمود احمدی‌نژاد که پس از علنی شدن اختلافاتش با علی خامنه‌ای، تاکنون اظهارات کنايه‌آميز فراوانی عليه رهبر جمهوری اسلامی و گروهی از محافظه‌کاران حامی وی مطرح کرده است درحالی اين سخنان شبهه دار را بازگو کرده است که حاميان رهبری از وی به عنوان بازيخورده جريان انحرافی نام می برند. وی با بالاگرفتن فشارهای اقتدارگرايان در آستانه انتخابات گفته است: : آنها نمی دانند که نوبت خودشان نيز خواهد رسيد. پول نفت ملت های مظلوم را می فروشند و متوجه نيستند که در نقشه دشمن بازی می کنند. اين گفته رئيس دولت کودتا در حالی بيان می شود که دولت با ايجاد نوسان قيمت بازار ارز، ميلياردها تومان را جيب به جيب کرده است .

احمدی نژاد همچنين اقدام به پيشگويی ديگری نيز کرد. وی در جدید ترين پيشگويی اش اظهار داشت:  ما اطلاع داريم که بلافاصله نوبت آنها است و تا دو، سه سال آينده اثری از بسياری از مفت خورهای ديکتاتور باقی نخواهد ماند. شما چه سودی از کمک به مستکبران می بريد؟

به گزارش خبرآنلاين از کنايه های رئيس دولت کودتا می شود برداشت کرد که روی صحبت احمدی نژاد به ولاديمير پوتين ديکتاتور قلدر روسيه نيز بوده است . وی اعلام کرد: امروز شاهديم که ملت های دنيا پناهگاه و فرياد رسی ندارند. مردم اروپا چه قدر بايد فرياد بزنند و بگويند که حاکمانشان را نمی خواهند و از شيوه سرمايه داری که نابود کننده حيثيت انسان است، بيزارند؟

وی ادامه داد: دو يا سه حزب در برخی کشورهای اروپايی وجود دارد که مردم هيچ چاره ای برای گريز از آنان ندارند و پناهی برای آنها باقی نمانده است، چرا که يکی از ديگری بدتر و نشان سگ زرد و شغال است.


 
 

اولین دوشنبه ماه دی به نام شهید سید علی موسوی، شهید مظلوم عاشورای ۸۸، نام گذاری شده است. به گزارش تحول سبز در دومین دوشنبه اعتراضی که به دعوت سید مصطفی تاجزاده برگزار می شود، روز پنجم دی ماه به نام یکی دیگر از شهدای جنبش سبز و اینبار به نام شهید سید علی موسوی که در عاشورای سال ۸۸ به شهادت رسید نام گذاری شده است. همراهان جنبش سبز در این روز دست به روزه سیاسی و یا اعتصاب غذای یک روزه می زنند.

 
 


خبرنگاران سبز/رهبران جنبش سبز:
شیخ مهدی کروبی : من خودم را برای سخت ترین شرایط آماده کردم یعنی آماده هستم هزینه اش ب‍‍‍‍پردازم و مقابل خود کامگی ها بایستم و می دانم چه خبر است و چه مراکز قدرتی بوجود آمده.من عرض می کنم که مشکلات جدی وجود دارد سئوال من از آقای مهندس موسوی این هست که شما با مشکلات سر راه چه کار می کنید؟ و با توجه به اینکه همیشه از مشکلات و دشواریها می گفتید آیا خود را برای آن دشواریهایی که معلوم نیست چه به سرمان می آید کاملا آماده کرده اید ؟


 میر حسین موسوی : من ۸ سال زیر بار جنگ و مشکلات و توپ و تانک و جریانات سیاسی که شما بهتر از من می دانید چه بلایی بر سر بنده می آوردند ایستادگی کردم. بنده همان آدم هستم هیچ تغییری نکردم. بنده آن موقع یک فرد قوی بودم الان هم همان فرد هستم.من آمده ام برای تعامل با تمام نیروها یی که در صحنه هستند که بتوانم مسائل کشور را حل کنم.اتکائ من در وحله اول به خداوند متعال هست و توکل کردم و به او پناه بردم بعدش هم باید آرای مردم را داشته باشم و با صداقتم سعی می کنم مردم را در کنار سیاستهایم قرار دهم و همیشه اصل را بر این گذاشتم که رکن اصلی حضور مردم و صبر و خلاقیتهای آنهاست و دولت فقط بستر و مجرا را باز می کند. همین برنامه ای که با دقت تهیه شده است به نظر من در برابر اراده مردم و حسن نیت آنها فرع به حساب می آید.اصل خواست مردم است بر این اساس من جوابی که به برادر عزیزم آقای کروبی می خوام بدهم این هست که با درک همین خطرات به صحنه آمده ام و انشاالله خواهم ماند و ماند اما ما مرد عمل نبودیم . انتخابات نزدیک است مردم کوچه بازار را از نمایش انتخاباتی  حکومت فاسد آگاه کنیم . تحریم انتخابات اولین قدم برای آغاز راه نیمه کاره امان است.



 
 

هنوز هيچ اتفاقی نيافتاده آقايان ستاد مبارزه با تخلفات انتخاباتی را با حکم رييس قوه قضائيه تشکيل داده‌اند و همه اينها نشان دهنده آن است که آقايان هيچ اعتقادی به رای مردم ندارند و از هم اکنون خود را برای برگزاری انتخاباتی فرمايشی آماده می‌کنند.

خبرنگاران سبز/سیاست:
با نزديک شدن به زمان انتخابات و شروع ثبت‌نام کانديداها خبرنگار سحام‌نيوز گفتگويی کوتاه اما مهم را با فاطمه کروبی همسر مهدی کروبی انجام داده‌است.در اين گفتگو شيخ مهدی کروبی يکی از رهبران جنبش سبز با بيان مواضع خود بر عدم شرکت مردم در انتخابات نمايشی و از قبل مهندسی شده تاکيد و اظهار داشت:آقايان از تداوم قهر و نارضايتی مردم به خوبی مطلع‌اند و می‌خواهند انتخاباتی فرمايشی و دستوری ترتيب دهند و با رد صلاحيت و ابطال برخی حوزه‌ها و پرکردن صندوق‌های رای از رای‌های بدون صاحب، و سپس برخورد و دستگيری و به وجود آوردن رعب و وحشت و امنيتی کردن کشور، پروژه تکراری انتخابات ۸۸ را بار ديگر پياده کنند و از کانديداها بخواند که برای دريافت جواز تاييد صلاحيت شورای نگهبان، به تعبير آنان از "سران فتنه" و گروه خودساخته ی "جريان انحرافی" اعلام برائت کنند.


  • خانم کروبی «باتوجه به شروع زمان ثبت نام انتخابات مجلس، بحث‌ها و موضع‌گيری‌های مختلفی درخصوص انتخابات و امکان حضور اصلاح‌طلبان در اين انتخابات مطرح شده ‌است؛ آيا شما در ديدارهای هفتگی خود با آقای کروبی به عنوان رئيس سابق مجلس، در اين خصوص سؤالی از ايشان پرسيده‌ايد و از موضع ايشان اطلاع داريد؟ و اينکه آخرين وضعيت ايشان چگونه است؟

فاطمه کروبی در پاسخ به اين پرسش گفت:« همانگونه که در جريان هستيد آقای کروبی بيش از ۳۰۰ روز است که در حبس خانگی به سر می برند و ايشان به لطف پروردگار و دعای خير مردم از نظر روحی شاداب و با عزمی راسخ، همچون کوه استوار است و از صميم دل سلام به يکايک مردم آزاده ايران می رساند. اما در مورد بخش اول سوال شما در خصوص انتخابات آينده مجلس، آقای کروبی دسترسی آزادی به اطلاعات و اخبار مختلف درخصوص انتخابات ندارند و تنها به صداوسيمای "ميلی" و نيز به تازگی به دو روزنامه دسترسی دارند. من در ديدار اخير خود نيز به ايشان اطلاع دادم که برخی نزديکان و دوستان از تهران و شهرستان ها مراجعه می‌کنند و نظر جنابعالی را درخصوص شرکت در انتخابات و کانديداتوری نيروهای اصلاح‌طلب جويا می‌شوند؛ که ايشان در پاسخ به اين موضوع نکاتی را با من درميان گذاشتند.»

فاطمه کروبی، نماينده سابق مجلس؛ در ادامه درخصوص ديدگاه‌هايی که مهدی کروبی با ايشان درميان گذاشته‌ بود گفت:« ايشان به من گفتند "موضع‌گيری‌هايی که از دبير شورای نگهبان و وزير اطلاعات و برخی ديگر از مسئولان و مخصوصا صدا و سيما شنيده‌ام حاکی از آن است که به اعتقاد "آنان" دشمنان انقلاب و نظام می‌خواهند از فرصت انتخابات استفاده کنند و امنيت کشور را برهم زنند! من از اين ديدگاه‌ها استنباط کردم که آقايان از تداوم قهر و نارضايتی مردم به خوبی مطلع‌اند و می‌خواهند انتخاباتی فرمايشی و دستوری ترتيب دهند و با رد صلاحيت و ابطال برخی حوزه‌ها و پرکردن صندوق‌های رای از رای‌های بدون صاحب، و سپس برخورد و دستگيری و به وجود آوردن رعب و وحشت و امنيتی کردن کشور، پروژه تکراری انتخابات ۸۸ را بار ديگر پياده کنند و از کانديداها بخواند که برای دريافت جواز تاييد صلاحيت شورای نگهبان، به تعبير آنان از "سران فتنه" و گروه خودساخته ی "جريان انحرافی" اعلام برائت کنند. ناگفته نماند که چسباندن گروه منتسب به "جريان انحرافی" توسط حکومت به طيف اصلاحات ، جنبش سبز و مردم معترض، سناريوی نخ نما شده ای در اين پروژه است. که البته بنده معتقدم مردم بر ماهيت اين اقدامات نمايشی به خوبی واقفند."

آقای کروبی اينها را به من گفتند و افزودند که "هنوز هيچ اتفاقی نيافتاده آقايان ستاد مبارزه با تخلفات انتخاباتی را با حکم رييس قوه قضائيه تشکيل داده‌اند و همه اينها نشان دهنده آن است که آقايان هيچ اعتقادی به رای مردم ندارند و از هم اکنون خود را برای برگزاری انتخاباتی فرمايشی آماده می‌کنند."

فاطمه کروبی سپس اشاره کرد که آقای کروبی با ذکر اين مقدمات در ادامه تاکيد کردند:« برای اينکه از اين بيشتر آبروی اسلام و روحانيت نرود و مردم و فعالان سياسی دلسوز نظام، مجددا گرفتار نشوند، بهتر است جمع اندکی که مورد قبول آقايان هستند مانند: علی اکبر ولايتی، محسن رضايی(که در انتخابات ۸۸ نظرات بديعی داشتند) به سخنگويی حدادعادل و احمد خاتمی(به عنوان حاکم شرع قاطع، که وی، حقير و آقای موسوی را محارب اعلام کرده بود) ؛ به رياست احمد جنتی- که عمر او دراز باد- به عنوان شورای عالی انتخابات منصوب شوند و افرادی را به عنوان نماينده ملت انتخاب (منصوب) کنند و تير آخر را به پيکره جمهوری اسلامی که در سال ۵۸ با رأی قاطع و بی سابقه مردم تصويب و تاسيس شد؛ بزنند تا انشاله مردم در فرصتی مناسب، ارزش های موجود در قانون اساسی سال ۵۸ را، البته با اصلاحاتی که در گذر زمان ضروری می‌نمايد؛ احيا کنند.»



 
 


فربگان دستگاه قضاازهمگان تماشایی ترند.فربگانی که برجنازه ی عدالت فرونشسته اندوسورمی چرانند. این بگویم که قصد من ازتشریح فربگان هردستگاه، حرامیان آن است. و مرا آنقدر فهم و درایت هست که همگان یک مجموعه را به ورطه ی فربگی درنیاندازم و زحمت و درستیِ درستکاران آن را ارج نهم. دراین دستگاه نیز قاضیان و کارکنان درستکار فراوانند اما آنچه که دستگاه قضای ما را به خاک انداخته، روال جاری فربگی است که رو به قهقرا شتاب دارد. جوری که حق و حقیقت را باید از خروجی و مقعد فربگان آن تماشا کرد. من فربگان دستگاه قضا را لاشخورهایی می دانم که برجنازه ی حقیقت بال گشوده اند. حقیقتی که هرتکه اش را این لاشخورها به یک سو می کشند و می درند.
خبرنگاران سبز/جامعه:
سمفونی فربگان نام جديدترين تلخ نوشته محمد نوری زاد  است که مجددا به رهبری نگاشته شده است. محمد نوری زاد نامی که اين روزها ايرانيان آن را در کنار نام آزاد مردان قرار ميدهند. و او را حر زمان می نامند. وی اینبار، نوک پیکان تیز انتقاد را به سمت دستگاه قضا و رئیس قوه قضائیه نشانه گرفته است . آنجا که خطاب به رئیس این دستگاه و قضات آن می گوید: معتقدم: اين جناب آيت الله باهمين شهادت دروغ که نه، با اين شهادت فجيع و وقيح، ازهمان پشت ميز قضاوتش، وازلابلای يک عمر مطالعه و بحث و تفسير و شب نخوابيدن ها و تهذيب های نفسانی، به قعر جهنم و به وسعت نفرت مردمی فرو افتاد که به دست خود جنازه ی دهها جوان بی گناه را از کف خيابان ها کنار کشيدند و آن ها را تحويل خانواده هايشان دادند. جناب آيت الله شيخ صادق لاريجانی اگردرطول عمر خود هيچ نمی گفت الا همين يک شهادت دروغ، کافی بود که به هيبت لاشخورهای اسلامی و فربگانِ مورد اعتنای اين نوشته درآيد و تا ابد، داغ ننگ و نفرت برپيشانی خود بنشاند. من چرا اين قاضی القضات اسلامی را لاشخوری ندانم که برسرحقيقت فرو نشسته و مغز آن را می شکافد؟ وقتی رأس يک تشکيلات قضايی خوی درندگی داشته باشد، چرا ديگرانی که در اين دستگاه چشم به راه يک خطای مختصر جناب رييس اند، خوی کرکسیِ خود را به صحنه نياورند و پوست از تن انصاف و عدالت و حق و حقيقت ندرند؟

فيلمساز و مستند ساز عرصه جبهه و جنگ، پيرو ولايت و پايبند به مکتب اسلام، رزمنده هشت سال دفاع مقدس و بسيجی امروز، او که اين روزها نقشی ديگر را بر عهده گرفته و در جبهه ای ديگر سلاح بر دست گرفته، سلاحش نه باتوم است و نه تهمت و افتراء.

او اين روزها دوربينش را زمين گذارده و قلم بردست گرفته است، و جبهه ای که در آن قدم نهاده هدفش فتح نيست بلکه اصلاح است. و با نوشته هايش در جستجويی آرمانهايی است که فراموش شده امروز ميهن ماست.در کمال ادب و احترام نقدهايش را می نويسد، انتقادهايی که خود آنها را هشدار ميداند. اميد به اصلاح دارد، گرچه بارها در نوشته هايش تاکيد کرده که اگر اين عمل به تاخير افتد ديگر جايی برای اصلاح باقی نخواهد ماند.

سمفونی فربگان
می خواهم داس تيزی به دست گيرم و همه ی نجواهای پراکنده را با يک " آهای ای همه ی ايرانيان، به کجا می نگريد؟ درد اينجاست" بيخ بُرکنم. سکوت که در گرفت، بگويم: اينک درد! چه؟ فربگان! کدام فربگان؟ آنان که از سکوت ما و جهل ما فربگی گرفته اند و برهمين سکوت و جهل، بنای مرتفعی از فريب وحرام بالا برده اند. فربگانی که فريب را به کام ما فرومی فشرند و حرام را به ضربِ حُقه های رايجِ شرعی: به کام خود.

بنای عمده ی من در نوشته هايم، پرهيز از مصداق گويی است. چرا که باوردارم: اين "بگم بگم" های محتضرانه، بيش ازآنکه به قوام و وِزانت يک قوم بيانجامد، آنان را بر زمين سرد سخافت می نشاند. با اين همه، ناگزيرم برای نشرِ درستِ مطلب، گاه مخاطبان خود را به يک يا چند تلميحِ آشکار اشارت دهم. تا مگر به جان سخنِ من فرو شوند و مقصود مرا ازهرآنچه که در دل دارم، دريابند.

دوستی که استاد دانشگاه است به من می گفت: فلانی، نکند با نوشتن های فراوان به تکرار بيفتی؟ می گفت: اين قبول که جماعتی از سپاهيان: دزد، جماعتی از اطلاعاتی ها هيولا، جماعتی از روحانيان: جسمانی، جماعتی از مجلسيان: خفيف، جماعتی از قاضيان: پليد، جماعتی از مسئولان: نابکار، آخرتا کجا می خواهی به اين دزدان و به اين هيولاوشان بپردازی؟ از اين زشتکاران رو بگردان و به يک سخن تازه ورود کن!

گفتم: استاد گرامی، شما در يک فضای علمی به تدريس مشغوليد. من نيز چون شما نيک می دانم تکرار در وادی هنر و ادبيات ومقوله های سياسی "آفت" است. من اما مگر به توليد آثار ادبی يا نگارش مقاله های سياسی مشغولم که تکرار واژه ها و تکرارمفاهيم، ضعف نوشته های من به شمارآيد؟

به آن استاد گرامی گفتم: من عضوی از يک خانواده ام. می بينم دزدان حريص به خانه ی ما داخل شده اند و می دزدند و با ساکنان خانه جفا می کنند. می زنند و می کشند و سر به خلوت اهل منزل فرو برده اند. من  با ديدن اين همه آسيب و درد، باتمام استعداد حنجره ام فرياد می زنم: آی دزد! شما که در بيرون اين خانه ايد و يک بار و دوبار اين " آی دزد" های مرا می شنويد، اجازه نداريد رو به من داد بزنيد: آهای بنده خدايی که داد می زنی آی دزد، سخنت را شنيديم، داری به تکرار می افتی، يک چيزديگر بگو! وسخنی تازه آغاز کن!

روزی درکنار يک برکه، به جوان افسرده ای برخوردم که خيره به آب می نگريست. چهره اش روح نداشت. ظاهراً مدت ها پيش مرده بود. از سکوتش نفرت می باريد. مرتب به آب برکه تف می انداخت. بعدها برايم گفت خيال خود کشی داشته. وآن آب دهان ها، تف به همه ی دنيا بوده. من اما از عزم او خبرنداشتم. زمانی دراز با او به همان جايی که او خيره مانده بود، نگريستم. آن سکوت، سنگين بود. بايد می شکست.

به او گفتم: اين تو و اين برکه واين قلاب ماهی گيری. بيا و قلابی به آب انداز و شانست را بيازمای. منتها گفته باشم: اگر قلابت چيز ديگری غيراز ماهی گرفت، برنياشوب. چرا که  در اين برکه، قراضه های تفنگ انبار کرده اند. شايد به قلابت يک فشنگ يا يک گلنگدن يا يک ماشه گيرکرد. اگر اينها به قلابت آمد، فشنگ را در جانِ لوله فروکن، گلنگدن را بکش، وماشه را بچکان! اگر شليک شد، مسئوليت عواقبش با تو. نشد، بازهم مسئوليتش باتو. چرا که تو خواه ناخواه با تفنگت به سمت چيزی يا کسی و کسانی نشانه رفته ای. تا پيش از آن تورا مسئوليتی نبود، اما همين که نشانه رفتی و ماشه را چکاندی، مسئوليت از هرسو به سوی تو خيز برمی دارد.

مسئوليت يعنی همين. همه ی ما  درقبال خودمان، ديگران، وحتی درقبال مفهومی به اسم زندگی مسئوليم. چرا که با تولدِ بظاهر ناخواسته مان، آن را نشانه رفته ايم. مسئوليت، تنها به اين نيست که ما پشت ميزی بنشينيم و ارباب رجوعی داشته باشيم و چشمِ جماعتی به ما باشد. معتقدم بزرگترين حصاری که ما انسانها را محاصره کرده، همين مقوله ی مسئوليت است. مسئوليت، همزاد انسان است.  حتی همزاد آن کسی که هوارمی کشد هيچ مسئوليتی درقبال هيچ بنی بشری ندارد. مگرمی شود مثلاً فربگان سپاه، آنانی که آن سوتر از عهد اوليه شان، در سه کانون پرمفسده ی اقتصادی و سياسی و اطلاعاتی دخول کرده اند، خود را فارغ از مسئوليت بدانند؟

من می گويم: فربگان سپاه، دزدان رسمی وتابلو داراين سرزمين زخمی اند. بايد آنقدر داد زد و جيغ کشيد تا فرمانده ی کل قوا بشنود که درجواراو و به اسم او سپاهيان او به دزدی و غارت اموال مردم مشغولند و زحمت پاکان سپاه را تباه می کنند. من می گويم: مثلاً دريک قلم: بالا کشيدن سهام مخابرات در روز روشن توسط سپاه، يک دزدی آشکاراست و تا زمانی که اين دزدی برقرار است بايد فرياد کشيد: آهای پاسداران فربه از مال حرام که جلوی چشم مردم فلک زده ی ما مخابرات را بالا کشيديد و به صورت مردم و به ريش قانون و به هيکل نمايندگان بی اراده ی مجلس خنديديد، ما هرروز و هرساعت شما را نفرين می کنيم و آرزو می کنيم پول هايی که از جيبب مردم برمی داريد، به مفتضح شدن هرچه بيشتر شما بيانجامد.

و داد می زنيم: آهای پاسداران فربه از مال حرام، شما با اين دزدی های آشکار، به خاطرات ما از سپاهِ سالهای عاشقی خنجر می کشيد و نام سپاهيان خوب سرزمين ما را که پا به پای مردم برای رهايی اين سرزمين سوختند و می سوزند، به تباهی درمی اندازيد. من می گويم: وقتی فربگان سپاه ازهزاراسکله ی رسمی و غير رسمی به امرمحترم قاچاق مجاهده می کنند، نمی توانند به قاچاقچيان نيروی انتظامی يا قاچاقچيان حرفه ای بگويند: ما اگر می دزديم شما ندزد!

من می گويم: شليک به مغزجوانان هرمزی، آنجا که از فرط بيکاری، درروزهای توفانی به دريا می زنند تا از"خَصَب" درآن سوی تنگه ی هرمز، چند توپ پارچه به اين سوی بياورند، شليک به فهم خراش خورده ی اين مردم است. من می گويم: فربگان سپاه، آنجا که به واردات دارو و صادرات سنگ و روبيدن پيمانهای بدون مناقصه مشغولند و به ضرب رفاقتشان با شهردارتهران که خود پاسداراست، درهمين تهران، بدون مناقصه پروژه ی هزارميلياردی پل رو گذر بزرگراه صدررا به جيب می برند، بديهی است که ديگر فرصتی برای انديشيدن به انقلاب و پاسداری از انقلاب و آسيب های آن نخواهند داشت.

اين روزها مقام اول بسياری از فضاحت های اخلاقی و اقتصادی و مناسبات اجتماعی درمقايسه با ديگر کشورهای جهان با ماست. يعنی درست همانهايی که يک روز اين فربگان سپاه بر رواج آنها برمی آشفتند و رخ به رخ مسئولان وقت، گريبان می دريدند که : چرا بايد ايران اولين کشور پرمصرف مواد مخدر دردنيا باشد؟ وبرسايرين نيزبرمی افروختند که: اين اولين بودن، به کدام شأن انقلاب و اسلام مربوط است؟

شايد يکی از فاحش ترين اشتباهات ما بلافاصله پس از پيروزی انقلاب اين بود که: ما با همه ی معمولی بودنمان، خود را به "نور" متصل کرديم. دست برديم و رشته ای از نور برتافتيم. به يک سرش گره زديم و حلقه ای از نور برآورديم. با همين حلقه، هرکه را که تمايلِ ما بدان بود، بالا کشانديم و با همان، ديگران را گلوفشرديم. درآسمان خدا برای خود جا پهن کرديم. وخود را نورچشمی خدا دانستيم. و رفتارغلط خود را عين درستی دانستيم. وتا توانستيم از خود تشکرکرديم.

ما انقلابی کرديم درامتداد ساير انقلاب ها. با آميزه ای ازدرستی ها ونادرستی ها. که بايد به مرور، زشتی ها و کاستی ها را می روفتيم و زيبايی ها را برمی کشيديم. اما درحيرتم که چرا ما هيچ صفتی را جز نورلايق خود ندانستيم؟  آيا به راستی انقلاب ما انفجارنور بود؟ که از سربدکاری ها و زشت کاری ها درگذريم و به خيال خام خود دست به انتشار نور بريم وجوری به لباس خود اطو بکشيم که ديگران ما را متفاوت و در مجاورت نورببينند؟ کجای کار ما با نور وذات نور همخوانی داشته و دارد؟ چرا ما بلافاصله پس از پيروزی انقلاب، خود را برگزيده ی مستقيم خود خدا دانستيم و باورکرديم که تاريخ با همه ی حسرت های تاريخی اش، چشم به راه ظهور ما بوده است؟

ما بايد باور می کرديم که آدمهايی هستيم: معمولی. اگر اين باور به مغز ما خطور می کرد، حال و روز ما بهتر از اين بود که هست. ازبس به گوش ما از نورگفتند، ما تا ديرزمانی باورمان نمی شد که می شود پاسدار بود و دزد بود! می شود از کنار پيکرشهدا برخاست ومثل جماعتی از مردمان هيز و دريده چشم، به اندرون خانه ی مردم سرک کشيد و درهرکجا مخفيانه سخن اين و آن شنود کرد و برای به زانو درآوردن يک هم سنگر معترض به کثيف ترين کارممکن دست برد وازميان تصاويری که فربگان سپاه از او دزديده اند، برای او فيلم افشاگرانه ساخت. ای خاک برسر فربگان سپاه که در دزدی نيز ناوارد و سراسيمه اند. آخر کدام پاسدار، همه ی دارايی های هويتی اش را با قاچاق دلار و کالا و سوخت و اجناس بنجل چينی تاخت می زند؟ کدام پاسدار با ورود به عرصه ی سياست بازی های پليد و معامله با رييس جمهوری نامتعادل، به آرمان شهدايی که در کنار او به زمين افتاده اند پوزخند می زند و با خونشان داد و ستد می کند؟

آن سوتر از فربگان سپاه، فربگان زشتکار وزارت اطلاعات نيز به استمرار حاجت هايی اعتياد يافته اند که بی خيال اسلام و اخلاق و انسانيت و انقلاب و چشم های منتظر و آرزوهای چشم به راه، سربه هزارتوی رفتار فربه ای فرو برده اند که فرو شدن به اين فربگی، ديگر به انقلابی اسلامی و شهيد و  قرآن و خدا و پيغمبر و مکه و مدينه و کربلا نياز نداشت. هيولايی که حرفه اش سرکشی به خلوت مردم است و ضرب و شتم و توهين به آدمهای بی پناهی که تنها متهم اند نه مجرم، و هيولايی که اخلاق رايجش ناسزاگويی است و تخصصش پرونده سازی برای ريز و درشت آدمها و گروکشی های سخيف و رواج آشوبهای نفرت انگيز در کانون خانواده ها، خب اين هيولا را ديگر به خدا و پيغمبر و حسين حسين گفتن نياز نبود. بدون اينها هم می شد پياله ی اينهمه زشتی را سرکشيد و به اسم حفظ يک سيستم حکومتی مست شد.

مرا در اين نوشته فربگان ديگری نيز هست. اما درامتداد آن"آی دزد" های مستمر، می خواهم به ترسيم هيبت باطنی و ظاهری فربگان سپاه دست ببرم: چهرگانی عبوس چون حنظل، گوش هايی دراز برای شنود، چشمانی دريده برای هيزی و رصد کردن فرصت ها، دهانی گشاد و سيری ناپذير، زبانی دراز برای تملق و البته برای ناسزا گويی، دست هايی پت و پهن برای دزديدن و البته برای زدن معترضان، سرانگشتانی آلوده به خون، پاهايی کوتاه و چسبيده به زمين، شکم هايی برآمده از حرام، حساب های بانکی درشتِ ناشی از غارت دخايرملی و اموال عمومی و روبيدن فرصت های خاص، کلّه های بزرگ و مغزهای کوچک. وبراين همه: لباس حجة الاسلامی جناب طائب و قبه های سرداری جناب جعفری!

من می گويم: بهترنيست به توصيه ی امام خمينی برای "اين مملکت" يک فاتحه بخوانيم و دفترش را ببنديم؟ مگرامام نگفت: اگر يک روز ارتش و سپاه به کارهای سياسی داخل شدند، بايد فاتحه ی اين مملکت را خواند؟ امام کجاست تا ببيند دخول در سياست، امروزه به زنگ تفريح فربگان سپاه مبتلا شده است. فربگان سپاه به کجاها که دخول نکرده اند؟

حالا يک چنين فربگانی را ايستاده برفرشی تجسم کنيد که تارو پود اين فرش ازوعده های به خاک افتاده است وشهدای بی مخاطب وآبروهای تباه شده واسلام نگون بخت. وسرزمينی که با سر به زمين سفت مذلت های اخلاقی درافتاده و نبض ملاجش هنوز دل دل می کند که : کواخلاق؟ کوادب؟ کوآن تجلی نوری که از خانه ی علی وفاطمه برجهيده اما در مسير خانه ی مردم، به دلارهای نفتی فربگان سپاه، تن ساييده و تيرگی گرفته؟ کو آن عهد و پيمانها؟ کوپاسداری از انقلاب؟ کوجوان؟ کودرستی؟ کواخلاق؟ کوصيانت از روح آزادگی؟ کوجمهوری اسلامی؟ کواستقلال؟ ای نفرين برشما فربگان سپاه که بر   جنازه ی آرزوهای اين مردم کاخ های تباهی برکشيده ايد و خيره به صورت مبهوت آنان می نگريد و به دست خالی آنان غش غش می خنديد.

هيبت هيولاهای وزارت اطلاعات اما تماشايی تراست: کله هايی به بزرگی دُهُل، ومغزهايی به کوچکی ارزن، انگشتانی با ناخن های دراز، دهن هايی با تعفن کلمات، دندانهايی بيرون زده، چشمانی هيزتراز فربگان سپاه، وگوش هايی درازتراز گوش آنان، دست هايی چرمين برای کتک زدن و زبانی فعال برای فحش های ناموسی، عطشی سيری ناپذيربرای پروراندن پرونده های دروغين، متخصص در اعتراف گيری های لجنی، وشگردی که ازگلوی خرس صدای خرگوش برمی آورد، حقارتی که ناشيانه آداب بزرگی تقليد می کند، تهوعی که برخود آذين بسته، با بيرق هايی برشانه ی هيولاها. که برپرده ی هريک از اين بيرق ها، فيلم بازجويی ازهمسر سعيد امامی و فيلم بازجويی هيولاها ازهزار متهم دختر و پسربی پناه وبی گناه نمايش داده می شود. براين همه اما لباس اجتهاد جناب مصلحی وزير اطلاعات.

واين پرسش مستمرکه: آهای ای همه ی بزرگان اين نظام خاک آلود، اگر بنا بر برآمدن يک چينن دستگاه هيولاپرور بود، همان ساواک شاه آيا بهتر نبود؟ با اين حداقل فايده که: آن ساواک، با مسلمانی و اسلام ما کاری نداشت. و اين که: اگر بنا براين شيوه ها و شگردهای زشت و ناجوانمردانه و خائنانه بود، نيازی به اين نبود که برسر اين دستگاه لباس پيامبر سايه بيفکند. يک شعبان بی مخ را از هرکجا می آورديد و رشته ی همين کارهای مشمئز کننده  را به دست او می سپرديد.

من می گويم: مسئوليت با انسان زاده می شود و با انسان می ميرد. ما را گريزی و گزيری از آن نيست. می خواهم بگويم: همه ی ما مسئوليم. درقبال گذشته، حال، آينده. درقبال نسل های چشم به راه. درقبال نسل های به خاک افتاده و محو شده. درقبال همين امروزيان. درقبال عمرهای تباه شده، استعدادهای به تاراج رفته، و ثروت های غارت شده. چه می گويم؟ درقبال اخم ها و لبخند هايمان حتی! مگر می شود انسان بود و مسئوليت نداشت؟

همين مسئوليت است که ما را به تکاپو درمی اندازد. مرا به نوشتن، وشما را به هرآنچه که مشغول آنيد. ما را چه به آخرت ايمان واعتقاد باشد يا نباشد، درهمين فردای تاريخ به چارميخ مان می کشند. همانگونه که ما گذشتگان خود را به سينه ی تاريخ سنجاق می کنيم و به کودکانمان می آموزيم: اينان در گذشته های اين سرزمين خدمت کرده اند و اينان خيانت.

من در اين نوشته بنا به تعريف چند فربه ی آشنا نيز دارم. آشنايانی که برای ما از هربيگانه ای بيگانه ترند. ابتدا از دو برادر بگويم. دوبرادر فربه. يکی فربه از سياست خام و خاک آلود، وديگری فربه از ثروت بيکران وحُزن آلود. پيشنهاد می کنم برای شناخت اين دو برادر، به سراغ برادران نام آشنای لاريجانی نرويد. که اراده ی سخن من در اين نوشته، بر واشکافیِ لطمه های اين سه برادرنيست. که شناسايی رازهای فربگی اين سه، به فرصت و مجالی ديگرمحتاج است.

ازفربگی آن دوبرادربگويم که اولی برآمده ازيک جريان به ظاهر سياسی است، وديگری برآمده از بازار. ريشه ی اين دو اما نه به کياست و لياقت فردی شان، که به رفاقتشان با حاکميت بند است. اولی با هرعقبه ی درست و نادرستی که داشته، امروزه در عرصه ای وسيع صاحبِ نفوذ و سخن است. جوری که به راحتی می تواند بی واهمه و پی درپی، معترضان و ناراضيانِ اين دوسال اخير را جاسوس و  عمله ی استکبار بداند و کسی ومدعی العمومی نيزمتعرض او نشود. ودومی، که صاحب ميلياردها  ثروت و دم و دستگاه قارونی است، برگلوگاهی از واردات اجناس بنجل خيمه بسته است. جوری که از آن گلوگاه، گذرگاهی از دلارهای بی زبان را به گنج خانه ی خويش نقب بسته است. والبته هرکدامِ اين دو، پيرو فرتوت اند و هرکدامشان جای هزار جوان جويای نام و نان وفضا و فرصت را اشغال کرده اند.

اولی فربه ازنفوذی سرشاراست و دومی فربه ازطلا و دلار. هردو نيزهمزمان به تغذيه ی همدگر: دست به کار. آن از نفوذ اين پول می دِرَوَد، و اين از پول آن راه می گشايد.  اين دو را اگر به دوره ی جوانی بازبگردانيم و با جيب خالی در يک شهر دور رهايشان کنيم، هرگز به کورسويی از آسمانخراشی که دراين سالهای پس از انقلاب برای خود برکشيده اند، نخواهند رسيد. چرا که آنان را بضاعت فردیِ چندانی نيست. بلکه انتصابشان به حلقه ی حاکمان است که درهای بسته را به روی اولی می گشايد و کيسه های پول را در گنج خانه ی دومی برهم می چيند.

شايد فربه ی دوم بگويد: نخير، اين لياقت فردیِ من است که اينهمه پول را برمن باريده و می بارد، که می گويم: پس چرا لايق ترها و هوشمندترها و جوان ترهايی که بسيارازشما کاری ترند و شما به کورسويی از هوشمندیِ آنان نمی رسيد، دردوردست های کوه پول شما متوقف مانده اند؟ اولی نيز اگر بگويد: نفوذ و امنيت خاطرِامروزين من، بخاطر ذکاوت و پاکی و درست انديشی ام است نه بخاطر ارتباطم با بيوت بزرگان، می گويم: چرا ديگرانی که هزار هزار مرتبه از شما پاک تر و پرذکاوت ترند و هست و نيست شان را درهمين راه فدا کرده اند، اکنون در زندانند يا درگوشه ای، دستِ حسرت برپيشانی می زنند؟

قصد من از واشکافیِ دارندگی های اين دو برادر، خدای ناکرده اسائه ی ادب به ساحت فردیِ اين دو نيست. هرکشوری، هم سياستمداران صاحب نفوذ دارد و هم ثروتمندان قارون گون. بلکه غرضم به نادرستیِ رويه ای معطوفست که صداقت ما را به خاک می اندازد و ذات گزينشگرِما را در پيشگاه مردم عريان تر می کند. چرانگويم: اولی تنها به اين دليل که مجيزگوی وهمفکرحاکمان و روحانيان است، اجازه دارد به هرکجای سياست دخول کند و درهای بسته را به روی خود و خويشان و دوستان خود واکند وهرچه را که بدان متمايل است برزبان آورد؟ وچرا نگويم: درمجاورت حزب او اما، يک جوان تازه نفس دانشگاهی تنها به اين دليل که بر خطا نگریِ او و ويژه خواریِ برادرِاو برمی شورد، بلافاصله از تحصيل محروم، و به حبس درقهقرايی دور محکوم می شود؟

دومی با گلوگاهی که از واردات اجناس اجنبی دراختيار دارد، دست به گلوی توليدات داخلی می برد. همزمان که گنج برگنج می نهد، برسرجوانان و توليد کنندگان ما خاک می افشاند. خلاصه اين که اولی با نفوذ خود، وزير و  وکيل و دستگاههای دولتی را با خويشان و همفکران خود همراه می کند، و دومی، با اعتنا به نفوذ برادر، قارون گونیِ خود را با ادبيات اسلامی بازتعريف می کند. وباز دراين ميان، روح اين اسلام نگون بخت است که به تيغ جفاکاری ما ريش ريش می شود. ازچه می گويم؟ اسلام؟ همان که برای جماعتی دکان و برای جماعتی بولدوزر شده است. که اولی اجناسش را درآن بچيند و دومی با آن سنگ بروبد و راه خود بگشايد.

فربگان دستگاه قضاازهمگان تماشايی ترند.فربگانی که برجنازه ی عدالت فرونشسته اندوسورمی چرانند. اين بگويم که قصد من ازتشريح فربگان هردستگاه، حراميان آن است. و مرا آنقدر فهم و درايت هست که همگان يک مجموعه را به ورطه ی فربگی درنياندازم و زحمت و درستیِ درستکاران آن را ارج نهم. دراين دستگاه نيز قاضيان و کارکنان درستکار فراوانند اما آنچه که دستگاه قضای ما را به خاک انداخته، روال جاری فربگی است که رو به قهقرا شتاب دارد. جوری که حق و حقيقت را بايد از خروجی و مقعد فربگان آن تماشا کرد. من فربگان دستگاه قضا را لاشخورهايی می دانم که برجنازه ی حقيقت بال گشوده اند. حقيقتی که هرتکه اش را اين لاشخورها به يک سو می کشند و می درند.

شما حدس می زنيد جناب آيت الله شيخ صادق لاريجانی، چند هزار بار از سراين آيه ی قرآن "…شهداء لله ولو علی انفسکم…" عبور کرده باشد؟ اين که: سخن به راست گوييد اگر چه به زيان خودتان تمام شود. ادامه ی آيه صريح تر تأکيد می کند: حتی اگر به زيان پدر و مادرتان تمام شود. بازهم ادامه ی آيه دامن می گسترد: حتی اگر اين شهادت درست، به زيان همه ی خويشان شما تمام شود.

همين آيت اللهِ قرآن فهم ومفسرو فيلسوف و مدعی و البته قضاوت نکرده و برمسند قاضی القضاتی کشور نشسته، از حيطه تئوری ها و تفسيرها و حرف های محکم و متشابه، به ورطه ی عمل پای می نهد و دربرابر اين پرسش قرار می گيرد: جناب آيت الله، به ما بفرماييد در جريان اعتراضات مردمی سال هشتاد و هشت، چند نفر کشته شدند؟ وی درپاسخ به اين پرسش آيا چه بگويد؟ بگويد: هفتاد نفر؟ هشتاد نفر؟ خب اين که خيلی بد می شود. کشتن هشتاد نفر، کل سيستم دستگاه قضايی را که نه، کل نظام را به سمت دره ی سقوط هُل می دهد. بايد فکری برای حفظ نظام کرد. گور پدر خون بچه های مردم. زبانم لال: گور پدر آيه و قرآن و شهادت درست و قيامت و خدا و محشر و عرصه ی پرسش و پاسخِ خودِ خدای متعال! فعلاً بايد نظام را حفظ کرد. و پای مسئولان نظام را از اين همه خون بدر برد. اين است که  سربالا می گيرد و با رشادت تمام پاسخ می دهد: يک نفر! والبته پيش از آن، اعتراضات مردمی را نيز به فتنه تفسير می کند.

معتقدم: اين جناب آيت الله باهمين شهادت دروغ که نه، با اين شهادت فجيع و وقيح، ازهمان پشت ميز قضاوتش، وازلابلای يک عمر مطالعه و بحث و تفسير و شب نخوابيدن ها و تهذيب های نفسانی، به قعر جهنم و به وسعت نفرت مردمی فرو افتاد که به دست خود جنازه ی دهها جوان بی گناه را از کف خيابان ها کنار کشيدند و آن ها را تحويل خانواده هايشان دادند. جناب آيت الله شيخ صادق لاريجانی اگردرطول عمر خود هيچ نمی گفت الا همين يک شهادت دروغ، کافی بود که به هيبت لاشخورهای اسلامی و فربگانِ مورد اعتنای اين نوشته درآيد و تا ابد، داغ ننگ و نفرت برپيشانی خود بنشاند. من چرا اين قاضی القضات اسلامی را لاشخوری ندانم که برسرحقيقت فرو نشسته و مغز آن را می شکافد؟ وقتی رأس يک تشکيلات قضايی خوی درندگی داشته باشد، چرا ديگرانی که در اين دستگاه چشم به راه يک خطای مختصر جناب رييس اند، خوی کرکسیِ خود را به صحنه نياورند و پوست از تن انصاف و عدالت و حق و حقيقت ندرند؟

فربگان مجلس را درهيبت جنازه هايی می بينم که زمين، جنازه هايشان را پس زده و آنان با سرو رويی آشفته و خاک آلود به گذرانِ دوران درماندگی خويش مشغولند. نمايندگانی که برصيانت از اعتماد مردم پای می کوبند اما با هرزگويی ها يا با سکوت خود، عرصه را برای کشتار و ظلم واگشوده اند. به پيشانی هريک ازاين فربگان، نه لکه ی ننگ، که داغی از خون بی گناهان نشسته است. آن سوتر از اين فربگان، شما مرا به نمايندگانی بشارت بدهيد که از گفتن سخن حق نهراسيده اند و پای برگه های ظلم را امضا نکرده اند و در برابر غارت اموال مردم سينه سپر کرده اند. اينان چند نفرند؟

شبی عده ای از نمايندگان مجلس مرا به يک نشست مخفيانه و آميخته به ترس فرا خواندند و با صدايی که تنها من می شنيدم و خودشان، به من گفتند: درمجلس، پنجاه اصل قانون اساسی معطل مانده است و کسی را شهامت ورود به اين پنجاه اصل نيست. گفتند: سپاه يا وزارت اطلاعات يا هرنهادی که به اينها مربوط است، قبل از آنکه لايحه ای را به صحن علنی مجلس بياورند، مأمورشان را پيش ما می فرستند و از تک تک ما امضا می گيرند که: شما فردا به اين لايحه رأی خواهيد داد! گفتند: ترس از اطلاعات وسپاه نای نفس کشيدن برای ما نگذاشته. گفتند: برای هريک ازما پرونده سازی کرده اند تا اگر به خطا رفتيم و سخن مخالف برزبان آورديم، دست به افشای آن بزنند. گفتند: ما درچنبره ی اطلاعات و سپاه گرفتاريم و به ماشين امضا بدل شده ايم. گفتند: وقتی ازمصونيت نمايندگان مستقل ومخالف سخن  می گوييم به ما پوزخند می زنند. گفتند: ما اصلاً نماينده ی مردم نيستيم. درآنجا هستيم تا اگر امضايی بخواهند، آن را امضا کنيم و به چيزی که می خواهند رأی بدهيم. گفتند: مخالفت ما و اعتراض های ما چند نفر، به زنگ تفريح نمايندگان هماهنگ مجلس بدل شده است.

به آنها گفتم: اگر مجلس اينگونه است که شما می فرماييد و ما هم از بيرون همين را تماشا می کنيم، پس چرا استعفا نمی دهيد؟ مردم را زده اند و کشته اند و غارت کرده اند و شما دم برنمی آورديد. آيا قبول داريد تا قيام قيامت امضايتان پای خونهايی که بناحق برزمين ريخته شده  ثبت و ضبط است؟

آن شب گذشت و آنها استعفا ندادند. چرا که استعفا يعنی اعتراض. و اعتراض يعنی سلول انفرادی و عربده ی هيولاهای وزارت اطلاعات و آبرو ريزی های اداره ی اطلاعات سپاه. اگر کمی سکوت کنيم، صدای نماينده ی نگون بختی را که نخواسته آن برگه را امضا کند، از سلول بازجويی خواهيم شنيد: آقا به پير به پيغمبرمن نماينده ی مجلسم. طبق قانون حق اعتراض دارم. می توانم بپرسم. وديگران هرکه هستند بايد پاسخ مرا بدهند. اين حق قانونی من است. من درقبال مردم مسئولم. هيولا خنده ای می کند و لاله ی گوش نماينده را می گيرد و به سوراخ گوش نماينده تف می کند و با صدای خش دارش می غرد: پس گفتی نماينده ای و طبق قانون حق داری بپرسی و اعتراض کنی!؟

هيبت فربگان دولت، به دلقکان می ماند. که حرف از عدالت می زنند و مردم می خندند. حرف ندزديدن می زنند و مردم می خندند. حرف از کارکردن می زنند و مردم می خندند. آقا باور کنيد من درحيرتم که چطور می شود يک دولت، هم رييسش نامتعادل باشد و هم معاون اولش دزد و وزرايش معلق بين اين دوقطب. باور کنيد لذت بردم آنجا که شنيدم دستگاه مستقل قضايی آمريکا بعد از سالها نهايتاً به نفع ايران رأی داد و وزارت دفاع آمريکا را مجبور کرد که غرامت ايران را بپردازد. مانده ام که اگر يک وقتی يک چنين پرونده ای به دستگاه قضايی ما دخول کند، از همان لحظه ی نخست، آقای رييس و معاون ها و قاضيان فربه ی ما  دست به دل خود می برند و حالا نخند و کی بخند. چه شده؟ می خواستی چه بشود؟ آمريکای جهانخوار به خود ما شکايت آورده!
وضع و حال دولت ما هم همينگونه است. يک دانشجوی جوان دريک جمع معدود دانشگاهی داد می زند: آهای معاون اول، آهای رييس دولت، شماها دزديد و نابکار. از آن سوی اما دستگاه قضايی ما که خود از طريق پنج قاضی کارکشته، دزد بودن معاون اول را به خود او ثابت کرده، بلافاصله درصيانت از حريم حقوقی جناب معاون و رييس دولت، آن دانشجوی بخت برگشته را به زندان و شکنجه ی هيولاها می سپرد تا خاطر جنابان دزد مکدر نشود. فربگان دلقک دولت، بزرگترين آسيبی که به ايران و ايرانی وارد آورده اند، خفيف کردن شأن عقلانيت در اين مُلک است. ما مگر حريف آيندگان خود می شويم آنجا که از گورِما می پرسند: شما آيا بوديد و اين بختک ها برشما حاکم شدند و هشت سال تمام، هست و نيست کشور را به باد دادند؟

جمع کثيری ازمردم آمريکا سه ماه است که وال استريت را به تصرف خود درآورده اند. در اين خيابان زندگی می کنند و می خوابند وشعار می دهند و اعتراض می کنند و زيروبالای سياست های اقتصادی دولت را زير سئوال می برند و صدا وسيمای ما نيزدر جانبداری از آنان، مرتب به انعکاس نظراتشان همت می کند. چرا؟ چون شخص رهبرما از اين حرکت مردم آمريکا به "جنبش وال استريت" اسم برده است و آرزو دارد اين مردم بساط حاکميت دولتمردان آمريکا را بربچينند و احتمالاً حکومتی شبيه حکومت ما در آنجا پی بريزند. خب منظور؟ خواهم گفت.

شما وقتی اغلب منصب های کشور را به نظاميان می سپريد و يک پاسدارحرف گوش کن را نيز وزير کشور می کنيد، اطمينان داريد که او به وظيفه ی خود آگاه است. او خوب می داند آنگاه که جماعتی – مثلاً جنگل دوستان ايران – برای راهپيمايی مسالمت آميزازاومجوز می خواهند، چگونه بِرّ وبِرّ به صورتشان نگاه کند و دست مبارکش را به پشت آنان بزند و با همان چشمان خيره اش به آنان بگويد: برويد بابا جان خدا روزی تان را يک جای ديگر حواله کند.

فربگان همچنان فراوانند. کسانی که به حقوق مردم لبخند می زنند. مثلاً آنانی که تکرار سخن ازماجرای کوی دانشگاه و تعيين تکليف جنايت های جاری شده در آن به بدن مبارکشان کهير می اندازد. نيزاز اين که به آنان بگوييد: به ازای پولی که در اختيارتان نهاده می شود، به مردم گزارش بدهيد. حالا هرکه هستيد باشيد. مرجع تقليديد، يا متولی آستان قدس رضوی. والله مطالبه ی اين گزارش های مالی اگرازهرکجا، قانونی و پسنديده باشد، از شماها که در مجاورت اسلام ناب خانه بسته ايد برازنده تر و شرعی تر و مردمی تر و حتمی تر و البته قانوی تراست.

دوست داشتم از فربگان بسيج نيز بگويم. من از ديرباز به بسيج عشق می ورزيده ام. از خانه ای که در او ادب و انصاف و دانش و مهر و پايمردی و مردمی بودن سخن نخست آن بوده است. و از کسانی که دراين خانه، اگر پيريا جوان بودند، با خوبی ها و درستی ها الفتی آسمانی داشتند. کسانی که برای مردمشان می مردند. کسانی که نه تنها برای دوست، که برای دشمن نيز انصاف می ورزيدند. منتها چرا نگويم که دراين خانه، علاوه بر انسانهای درست، جماعتی ورود کرده اند که آن عهد اوليه را به خاک انداخته اند. من هرگز نمی توانستم روزی را تجسم کنم که يک جوان بسيجی، به سرهموطنانش چوب و چاقو بزند و به صورتشان گاز فلفل بپاشد و آنان را وحشيانه کتک بزند و اموالشان را بسوزد و خراب کند. تنها به اين خاطر که هموطنانش می گويند: درجامعه ی ما نبايد دزدان برسرکارباشند. و اين که: اعتراض، حق قانونی شهروندان است.

درد جانکاهی که من با بسيجيان امروز درميان می گذارم اين است: عزيزان، چرا بايد با پاره شدن يک عکس امام برآشفت و گريبان دريد و زمين و زمان را به هم آورد، و همزمان، از تماشای خون بی گناهان دم برنياورد و به بالاتری ها اعتراض نکرد؟

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به greencorrespondents-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به greencorrespondents@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته