-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ آذر ۲۶, شنبه

Latest News from Iran Green Voice for 12/17/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



 

حسین رونقی برای جلوگیری از اعمال محدودیت های بیشتر به زندانیان سیاسی در بند ٣۵٠ اعتصابش را شکست.

به گزارش کلمه، حسین رونقی ملکی، وبلاگ نویس محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین و رییس کمیته مبارزه با سانسور که از تاریخ شنبه ۱۹ آذر ماه اعتصاب غذا و دارو کرده بود امروز اعتصاب خود را شکست.

اعتصاب غذای این وبلاگ نویس منتقد، در اعتراض به موافقت نکردن با مرخصی استعلاجی برای درمان کلیه اش، عدم رسیدگی به زندانیان بیمار از جمله معصوم فردیس و ابوالفضل قدیانی، بازداشت و تحت فشار قراردادن فعالین و شرایط بوجود آمده برای خانواده زندانیان سیاسی و در حمایت ازخواسته های رضا شهابی و در نهایت در اعتراض به نقض حقوق بشر بوده است.

این فعال حقوق بشر پس از چند روز فشار از سوی ماموران امنیتی بر خلاف میل باطنی اش به دلیل تهدید مسئولین مبنی به اینکه در صورت ادامه اعتصاب محدودیتهای جدیدی بر سایر زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ اعمال خواهند کرد، جهت جلو گیری از هرگونه فشار به هم بندیانش و جلوگیری از پرنده سازی و تبعید دو تن از زندانیان اعتصاب کننده به نامهای آرش صادقی و محسن جوادی افضلی که به ایشان و رضاشهابی پیوسته بودند به اعتصاب خود پایان داد.

گزارش ها از بند ۳۵۰ زندان اوین حاکی از وخامت حال این زندانی سیاسی و تشدید عفونت و خونریزی و درد کلیه بدلیل اعتصاب چند روزه غذا و دارو دارد.

حسین رونقی ملکی، ۲۵ ساله، در ۲۲ آذرماه ۱۳۸۸ در شهر ملکان استان آذربایجان شرقی بازداشت و به گفته خانواده‌اش حدود ۳۰۰ روز در سلول‌های انفرادی بند دو الف زندان اوین به‌سر برد. این فعال حقوق بشر به ۱۵ سال زندان محکوم شد.


 


احسان محرابی 

«مجازاتهای خانوادگی»، این تعبیری بود که همسر نسرین ستوده درباره زندگی این روزهای خانواده زندانیان سیاسی بکار برد. مسئولان و نهادهای امنیتی گویا تصمیم دارند جیره وحشت را بین خانواده زندانیان سیاسی هم تقسیم کنند. آنان هرازگاهی خانواده ای را تحت فشار می گذارند تا فراموش نکنند که هنوز هیچ چیز تغییر نکرده و این فقط خویشان سیاسی آنان نیستند که تحت فشار قرار می گیرند.

دراخرین اقدام دادستانی تهران که تهدیدها و اقدامهایش علیه ۳۶زندانی امضا کننده بیانیه درباره انتخابات کارساز نبوده، خانواده های این زندانیان ازملاقات حضوری با بستگان خویش، محروم شده اند. همسر یکی از زندانیان سیاسی در این باره به کلمه گفته است: وقتی برای درخواست ملاقات به دادستانی رفتم کارمند آنجا فهرست ۳۶ زندانی امضا کننده بیانیه را نشانم داد که زیر شیشه میزی قرار گرفته بود. او گفت دادستان تهران گفته دیگر به خانواده های این زندانیان فرم ملاقات هم ندهیم.

 

فشارهای خاص بر زندانیان ویژه

به جز فشارها و محرومیت های گروهی علیه خانواده زندانیان سیاسی خانواده برخی زندانیان نیز به صورت جداگانه و خاص مورد بازخواست و تحت ارعاب نهادهای امنیتی قرار می گیرند. آخرین این فشارها نصیب خانواده دکتر علیرضا رجایی شده است. شاید هنوز این تحلیل غالب است که ملی مذهبی ها آسیب پذیرتر و بی پشتوانه تر اند. پس از میان 6 خانواده زندانیانی که خبر سایتهای امنیتی درباره تکذیب بیانیه 36 امضایی و حمایت از شرکت در انتخابات را تکذیب کرده بودند، همسر رجایی به دادسرای اوین احضار می شود. نهادهای امنیتی از او می خواهند که این تکذیبیه را تکذیب کند. این اولین بار نبود که خانم لیاقت، همسر علیرضا رجایی برای این تکذیبیه به دادسرای اوین می رفت.او بار اول ، به این خواسته تن نداد و فکسی برای خبرگزاری فارس فرستاد و ثابت کرد که علیرضا رجایی بر مواضع خود ایستاده است.ب ه گزارش رسا این فکس تنها نیم ساعت روی خروجی این سایت ماند و دادستانی تهران ، احضار نامه ای کتبی برای خانم لیاقت فرستاد. چهارشنبه 23 آذرماه خانم لیاقت به شعبه ۴ بازپرسی زندان اوین رفت و برای دومین بار تحت فشار قرار گرفت تا سریعا تکذیبیه این متن و تکذیبیه مصاحبه با کلمه را اعلام کند.این اولین فشار بر خانواده رجایی نبود چه خانواده او از قبل نیز (سال 1379) به بازداشت عادت دارند. آخرین مورد همین سه ماه پیش بود که درشهریور و دو روز قبل از مراسم افطاری که قرار بود برگزارکنند آنان را تا پلیس امنیت کشانده بودند تا التزام کتبی دهند که تحت هیچ شرایطی مراسمی برگزار نمی کنند.

 زندانی دیگری که شرایطش از جهات بسیاری شبیه رجایی است، هم روزنامه نگار است و هم نزدیک به نیروهای ملی،مذهبی. پس گویا از همین رو شرایط مجازات خانوادگی را هم دارد. او که این روزها 6 سال حکم حبسش تائید شده بیشتر نگران حکم حبس خواهرش است. پروین تاجیک، خواهر عبدالرضا تاجیکب ه دلیل مصاحبه و اطلاع رسانی درباره هتک حرمت صورت گرفته علیه برادرش در جریان بازداشت سال 1389حکم زندان گرفته است.

پروین تاجیک، یک سال و نیم حبس را منتظر است؛ اتهام: فعالیت تبلیغی علیه نظام و تشویش اذهان عمومی. او پس از آن که  از هتک حرمت برادر خود در زندان خبر داد، بارها به دادسرای اوین احضار و در نهایت با قید کفالت آزاد شد. تنها جرم او دفاع از حقوق قانونی و شهروندی و انسانی برادرش بود. در روز دادگاه هم هیچ‌گونه ابلاغیه کتبی و رسمی به او ابلاغ نکردند و در جلسه غیرمترقبه محاکمه به ریاست قاضی مقیسه، از داشتن وکیل محروم بود.

رضا خندان، همسر نسرین ستوده دیگر مورد قابل اشاره است. او البته با وجود سرپرستی دو فرزند 4 و 11 ساله اش، حتی یک بار بازداشت شد. رضا خندان دی ماه سال گذشته بازداشت و پس از معرفی کفیل آزاد شد؛ اما فشارهای امنیتی و ارعاب و تهدید وی همچنان در این 15 ماه زندانی بودن همسر حقوقدانش ادامه داشته است. حتی در شهریورماه اعلام شد که در ملاقات نسرین ستوده با خانواده اش، مسئولان امنیتی و زندان هر بار فشارهایی جدید را بر این زندانی و خانواده اش وارد می کنند؛ تا جایی که در یکی از هفته ها آنها همه اعضای خانواده ستوده (حتی دو کودک خردسالش) را بازداشت کردند؛ موضوعی که موجب تحریم ملاقات از سوی نسرین ستوده شد.یکشنبه، ششم شهریورماه هم مسئولان امنیتی زندان اوین به خواهر نسرین ستوده، اعلام کردند که حق ملاقات با خواهر زندانی اش را ندارد. این در حالی بود که تمام اعضای درجه یک خانواده بدون هیچ محدودیتی می توانند زندانی شان را ملاقات کنند.

فخرالسادات محتشمی‌پور که در دوره ای همکار همسرش در وزارت کشور بوده است اینک در دوران زندان نیز باید هر از چند گاهی او را همراهی کند؛ آخرین آنها در اسفند ماه سال گذشته بود. او  نخستین بار ۲۵آذر به همراه خانواده محمد نوری زاد در مقابل زندان اوین بازداشت و پس از ساعاتی آزاد شد. خانواده نوری زاد در پی اعتصاب غذای خشک او در مقابل زندان متحصن شده بود که  همسر نوری زاد، زینب و فائزه و علی نوری زاد، پدر و مادر پیر این زندانی و همچنین برادران وی، و فخرالسادات محتشمی پور بازداشت شدند.

مهسا امرآبادی هم که به همراه همسرش روزنامه نگاری را تجربه کرده به همراه همسرش زندانی بوده و اینک نیز یک سال حبس را درانتظار است. امرآبادی اولین بار خرداد سال88 و تنها دو روز بعد از انتخابات ریاست جمهوری بازداشت و پس از دو ماه و نیم با وثیقه ۲۰۰میلیون تومانی،  و البته  پس از دستگیری همسرش آزاد شد.. او پس از آن به اتهام اقدام تبلیغی علیه نظام به یک سال حبس تعزیری محکوم شد. امرآبادی اسفند سال گذشته نیز به همراه فخرالسادات محتشمی پور بازداشت و در 25 اسفند ماه آزاد شد.

 

تهدیدهای بی صدا؛ خشونت های گوناگون

فشار به خانواده زندانیان سیاسی البته محدود به چند مورد نیست و چه بسا این فشارها به گونه ای عادی شده که بسیاری از آنها در فضای رسانه ای انعکاس پیدا نمی کند. می توان به راحتی مدعی شد که کمتر خانواده ای از خانواده ی زندانیان سیاسی است که از شرّ تماس های تلفنی و تهدیدها و احضارها و فشارهای مستقیم و غیرمستقیم نهادهای امنیتی مصون بوده باشد. بسیاری از این تهدیدها و فشارها، عمومی و رسانه ای نمی شود؛ و در محدوده ی خانواده زندانی یا حداکثر طیفی از خانواده زندانیان سیاسی، منتشر می شود. این خشونت ها از تهدیدهای کلامی و فیزیکی گرفته تا خشونت های غیراخلاقی و برخوردهای غیرانسانی و ارعاب و توهین و تحقیر، همه ی اشکال را شامل می شود.

مواردی که رو و رسانه ای می شوند، تنها بخشی از کوه یخ رفتارهای غیرانسانی نهادهای امنیتی با خانواده زندانیان سیاسی محسوب می شوند؛ چنان که در مورد مادر دو دانشجو و فعال سیاسی.

 شهریورماه بود که دوستان علی اکبر محمد زاده دانشجوی زندانی دانشگاه شریف  به مناسبت سالروز تولد وی در روز ٢٩ شهریور ماه به منزلش رفتند متوجه غیبت پدر و مادرش شدند و خبردار از اینکه مادر محمد زاده، که برای پیگیری وضعیت پسرش در روز تولد وی به دادگاه انقلاب مراجعه کرده بود، برای چند ساعت بازداشت شده است.

پیش از بازداشت مادر محمد زاده، پروین مخترع، مادر کوهیار گودرزی، دانشجوی زندانی که از وضعیت وی اطلاعی در دست نیست، به دلیل مصاحبه ها و پیگیری پرونده پسرش در بازداشت قبلی وی بازداشت و به زندان کرمان منتقل شده بود.

 

گستره ی فراخ ارعاب و خشونت

فشار بر زندانیان سیاسی تنها سهم همسران و مادران و پدران و خویشان درجه اول بزرگسال نیست، و فرزندان زندانیان نیز از آن سهمی دارند. همین یک ماه پیش بود که دو تن از سربازان حراست سالن ملاقات زندان اوین، مصطفی مقيسه پسر محمدرضا مقيسه، روزنامه نگار منتقد و عضو کميته پيگيری امور بازداشت‌شدگان و آسيب‌ديدگان پس از انتخابات را مورد ضرب و شتم قرار دادند. این دو سرباز به مصطفی مقيسه حمله کرده و به شدت او را مورد ضرب و شتم قرار دادند به طوری که لباس های وی پاره شد. مهدی میردامادی فرزند دبیرکل جبهه مشارکت ایران اسلامی نیز دیگر فرزندی بود که به مانند پدر به زندان رفت. او در شهریورماه سال 88 و چند ماه پس از آزادی پدرش بازداشت و پس از مدتی آزاد شد. شریف، پسر زنده یاد هدی صابر، شهید مظلوم جنبش سبز در اوین نیز سال گذشته و در یکی از مراجعاتش به اوین برای ملاقات با پدر، هدف تهدید و خشونت فیزیکی قرار گرفت.

فشار بر زندانیان سیاسی حتی شامل خویشان سببی ازجمله برادر زن هم شده است؛ سه ماه پس ازبازداشت محمد علی ابطحی، سید مهدی موسوی‏نژاد طلبه حوزه علمیه قم و برادر همسر ابطحی بازداشت شد. چنان که در جریان بازداشت های غیرقانونی و سرکوب های پس از انتخابات 1388، برادر دکتر زهرا رهنورد نیز یکی از ابزارهای فشار بر مهندس میرحسین موسوی و همسرش بود. او البته وضعی متفاوت با زنده یاد سیدعلی  موسوی، خواهرزاده میرحسین، داشت؛ آن که مظلومانه در خیابان ترور شد و به شهادت رسید.

فشار بر خانواده ها، البته تنها شامل خانواده زندانیان سیاسی نمی شود؛ چنان که در تمام ماه های پس از انتخابات، خانواده ی شهدای جنبش سبز، تحت شدیدترین فشارها و تهدیدها و محدودیت ها قرار گرفته و می گیرند؛ فشارهایی به منظور وادار ساختن آنان به سکوت، تحریف حقیقت، عدم بیان واقعیت، برگزار نکردن آیین های تشییع و بزرگداشت، عدم پیگیری قضایی رویداد، و حتی همراهی با حاکمیت سرکوب و دروغ؛ فشارهایی که جمعی را از پیگیری حقوقی و قضایی دلایل شهادت خویشان مظلوم خود، معذور ساخته، و حتی برخی از آنان را از رفتن به سر مزار شهدای خویش، منصرف ساخته است.

 

بحران مشروعیت و فشارهای بی حاصل

فشار بر خانواده زندانیان سیاسی، و ناامن ساختن مضاعف و مشدد روند زندگی آنان، همپای برخورد با خویشان دربند آنان همچنان ادامه دارد. نهادهای امنیتی برای تداوم اقتدار نامشروع نظام سیاسی، و خاموش ساختن مخالفان و منتقدان رژیم اقتدارگرا، هیچ حد و مرزی قائل نیستند؛ اگر با گلوله شهروند معترض به نتایج انتخابات را به خاک و خون می کشند، یا مخالف را روانه انفرادی می کنند و به ماه ها حبس بی دلیل محکوم می سازند؛ خانواده های ایشان را نیز از ارعاب و تهدید و فشار مستقیم و غیرمستقیم در امان نمی گذارند. این فشارها البته چنان که ناظر منصف ارزیابی خواهد کرد، گره‌ی از بحران مشروعیت نظام اقتدارگرا در ایران نخواهد گشود؛ که اگر می گشود سرکوب خونین پس از انتخابات، همه چیز را تمام کرده بود.

 

 

 


 


حکم اعدام زینب جلالیان، زندانی سیاسی کرد، از سوی دیوان عالی نقض و وی به اتهام «محاربه» به حبس ابد محکوم شد.

ر محمد شریف وکیل پرونده زینب جلالیان، با اعلام این خبر به کمیته گزارشگران حقوق بشر گفت: پس از پیگیری‌های طولانی و عدم پاسخگویی مقامات قضایی در خصوص این پرونده، بالاخره دو هفته پیش دیوان عالی کشور، حکم اعدام وی را نقض کرده و آن را به "حبس ابد" تبدیل کرد.

زینب جلالیان در آذرماه سال ۱۳۸۸ به اتهام محاربه و همکاری با گروه پژاک به اعدام محکوم شد.

جلالیان، ۲۷ ساله، پس از بازداشت، به مدت ۴ ماه در سلول‌های انفرادی بازداشتگاه اطلاعات به سر برد. وی در این مدت جهت اعتراف به شدت مورد شکنجه قرار گرفت به طوریکه از ناحیه سر دچار جراحت شدید شد.

وی درحالی که حکم خود را دریافت کرده و در انتظار تجدیدنظرخواهی خود از دیوان عالی کشور بود، در روندی غیرقانونی در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ به مدت ۳ ماه به سلول انفرادی منتقل شد.او که در اعتراض به انتقال غیرقانونی و بی‌دلیل خود به سلول انفرادی، دست به اعتصاب غذا زده بود، پس از وخامت اوضاع جسمانی‌اش، بار دیگر به بند عمومی زندان کرمانشاه منتقل شد.

 جلالیان سپس در اسفندماه ۸۸ از زندان کرمانشاه به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد. وی در مدت حضور در بند ۲۰۹، چندین‌بار از سوی بازجویان در مورد مصاحبه تلویزیونی تحت فشار قرار گرفت. مأموران اطلاعات به او وعده داده بودند، در صورت انجام مصاحبه تلویزیونی، حکم اعدام او را لغو خواهند کرد. این فشار‌ها به خصوص پس از اجرای حکم اعدام ۵ فعال سیاسی کرد در اسفندماه سال ۸۸، افزایش یافت.

جلالیان پس از ۵ ماه حضور در بند ۲۰۹، و پس از ملاقات با دادستان تهران، به زندان کرمانشاه انتقال یافت و هم‌اکنون در این زندان به سر می‌برد.


 


 

محمد نوری زاد در نامه ای به دخترش از تحویل فیلم محرمانه به رهبر جمهوری اسلامی خبر داده است. 

این نویسنده که هر هفته جمعه ها به رهبر جمهوری اسلامی نامه می نویسد، بخاطر دختر باردارش نامه شانزدهم خود با عنوان 
بیداری یا بیماری اسلامی را منتشر نکرد. 

وی در این نامه با اشاره به تهدیدهای انجام شده به خانواده وی افزوده است: من اگر قرار بود به افشاگری بپردازم و به یک چنین رفتار ذلیلانه  ای دست ببرم، سخن بسیار داشتم. چه سخنانی؟ از همنشینان بی نشان و فراوانِ  جمعی از سرداران وپاسداران، از ضعیفگان چند بچند آیت الله ها، از زنان انگلیسی حجت الاسلام ها، از بزم های منقلی نام آوران، از سه تار نوازی بزرگانی که خود درخفا برای معشوقگان خود می نوازند و برای مردم، نه حرام بودن سه تارنوازی را، که حتی حرام بودنِ نشان دادنِ آن را در صدا وسیمای طنز خود تجویز می کنند. اما تو، نازنینم، پدرت را خوب می شناسی. او برخلاف دزدان سپاه، همان روستایی بی نشانی است که اصل و نسبش مشخص است. و از همان اصل و نسب اصولی را فرا گرفته که یکی از محکمات آن، روی گرداندن از حریم خصوصی دیگران و احترام به آن است.

نوری زاد در این نامه تصریح کرده است: فردای همان روز فوراً مرا به زندان بازگرداندند. حتماً دربیت جناب ایشان نیز مثل بیت سایرعلما شنود داشته اند و زنده و مستقیم صدای مرا می شنیده اند که به آیت الله وحید می گویم: چرا براین همه ظلمی که به چشم خود می بینید خروج نمی کنید؟ واو گفته بود: آقای نوری زاد، والله اگر نتیجه ی خروج برمن مسجّل شود، همین فردا خروج می کنم.

 او خبر می دهد که به دیدن آقای ناطق نوری رفتم و نسخه ای از فیلمنامه  و نامه ی منتشر نشده ی نهم و یک نامه ی محرمانه را به وی دادم و از ایشان خواستم که ماوقع را به اطلاع حضرت آقا برساند. درآن نامه ی محرمانه از رهبر خواسته بودم که دستور فرمایند وسایل من به من بازگردانده شود تا من به عهد خود وفا کنم و آن فیلم محرمانه را برای ایشان کامل کنم. یک هفته بعد از دفتر آقای ناطق به من خبردادند که امانتی ها به آقا مسعود یکی از پسران رهبررسانده شده و آقا مسعود گفته که شخصاَ بسته ی امانتی را به پدرشان تحویل داده است. زمان گذشت و از بیت رهبری نیز خبری نشد. ومن مجبور شدم به انتشار نامه های نهم و دهم تا: چهاردهم.

 

متن کامل نامه نوری زاد به دخترش که در وبسایت این نویسنده منتشر شد به به شرح زیر است:
 

به نام خدایی که در” مادر” به تجلی درآمد

سلام ای فهم بزرگِ خانه ی ما. دیروز پنجشنبه از من به اصرارخواستی که دو جمعه ننویسم. ومن به صورتت که نگاه کردم، تنم لرزید. با آنکه پیش از این نیز بارها همین را از من خواسته بودی و من سنگدلانه گفته بودم: هرگز! اما نمی دانم چرا گونه ات را بوسیدم و گفتم: چشم!

تو پیش از این بارها به من گفته بودی: پدر، یک چند وقتی بخاطرمن ننویس. ومن، روی برگردانده بودم که: هرگز! گفته بودی: دوماه ننویس تا من آرامش داشته باشم. ومن با قلبی که از مهرتو می گداخت و تو آن را کوهی از یخ می دیدی گفته  بودم: هرگز! گفته بودی: یعنی من برای تو هیچ ارزشی ندارم؟ ومن گفته بودم: بسیار، اما می نویسم بخاطر ارزشی که برای تو قائلم. چندی گذشت. بازگفتی: همین یک ماه باقی مانده را ننویس! ومن گفتم: هرگز! دست های مرا گرفتی که: پدر، به چشم های من نگاه کن. منم. همو که مرا غلیظ دوست می داری. من و مادر و بچه ها در رنجیم. بیا و این سه هفته ی باقی مانده را ننویس. ومن گفتم: با همه ی علاقه ای که به تو و به همه ی شما دارم، می نویسم!

باز روزی دیگرگفتی: پدر، خانواده ازهم می پاشد. اینها حیا ندارند. آن روزهایی که در زندان سپاه بودی، چقدر به تو گفتیم به آن دو پاسداری که با تو مرتبط اند اعتماد نکن. آنها هزار نفر مثل تو را زیرپا نهاده اند و به هیچ اصولی پایبند نیستند. و من درملاقات های هفتگی به شما می گفتم: من نمی توانم به این ها اعتماد نکنم. چرا که اینها با دیگران فرق دارند. یکی از آنها پاسداری است که هفت سال اسیربوده. به سلول من می آید و حرف از ادب و انصاف و انسانیت می زند. من اگر به او اعتماد نکنم باید روی خودم و باورهای انسانی و انقلابی خودم خط بکشم. من و امثال او فصل مشترک های فراوانی  داریم. مثل انقلاب، امام، سالهای جنگ، شهید، جانباز، پاکی، مردم، حق، حقوق، گذشته، آینده، بسیج، بسیجیان پاک. پاسداران پاک. جهاد، جهاد سازندگی. وخیلی مشترکات دیگر. و می گفتم: درهر جماعتی خوب و بد هست. اما این دونفر ازخوبان اداره ی اطلاعات سپاهند.

وتو نازنینم ، به من می گفتی: از ما گفتن. به اینها اعتماد نکن. تو به تازگی از ماهها مقاومت و یک هفته  اعتصاب خشک بیرون آمده ای. نکند اینها با یکی دو لبخند و یکی دو خاطره از جنگ تو را نرم کنند.  ومن، با آنکه ماهها درسلول های انفرادیِ وزارت اطلاعات پایداری کرده بودم و خم به ابرو نیاورده بودم، در زندان سپاه به آن دو پاسدار اعتماد کردم. می دانی چرا؟ بخاطر این که نمی خواستم باورکنم: کل سپاه، که یک روزی چشم و چراغ ما بود، درهم شکسته و به غرقابی از تعفن و آسیب فرو شده است. آرزو داشتم هنوز کورسویی از آن سپاه سالهای عاشقی باقی مانده باشد. آن دونفر برای من همان کورسو بودند. من نمی خواستم برجی که از سپاه بالا برده بودم، یکجا برسرخودم  فرو ریزد. هنوز به جماعتی از پاسداران و سلامتشان امید داشتم. و دوست داشتم آن دو نفر، دو نفر از آن جماعت قلیل سپاه باشند.  

روزی که از زندان به بیمارستان رفتم و موقتاً از بیمارستان به خانه، فردای آن روز با مادرت به قم رفتیم. به دیدن آقای وحید خراسانی. من درآن دیدار که جمعی دیگر نیز حضور داشتند و هرگز نیز قابل تکذیب نیست، سخنان نامتعارفی را با ایشان در میان گذاردم. سخنانی که باب نبود. سخنانی که در او ازملاحظه و از لفاظی های رایج خبری نبود.  فردای همان روز فوراً مرا به زندان بازگرداندند. حتماً دربیت جناب ایشان نیز مثل بیت سایرعلما شنود داشته اند و زنده و مستقیم صدای مرا می شنیده اند که به آیت الله وحید می گویم: چرا براین همه ظلمی که به چشم خود می بینید خروج نمی کنید؟ واو گفته بود: آقای نوری زاد، والله اگر نتیجه ی خروج برمن مسجّل شود، همین فردا خروج می کنم.

به زندان که بازگشتم، یکی از آن دوپاسدار که هفت اسم داشت ویکی از هفت اسمش “کریمی” بود، با چهره ای غضب کرده به سلولم آمد و گفت: برای چه به قم رفتی؟ برای چه به دیدن آقای وحید رفتی؟ گفتم: به شما چه مربوط؟ مگر به آمریکا رفته ام و به دیدن باراک اوباما؟ با همان غضب گفت: تو منافقی! یک منافق مدرن! گفتم: آقای کریمی، حرفت را بزن اما توهین نکن. گفت: نه، این را پشت سرت هم گفته ام. ما سه جور منافق داریم. منافق های مسعود رجوی، منافق های اصلاح طلب، وتو که منافق مدرنی. باردیگرتکرار کردم: آقای کریمی، حرفت را بزن اما توهین نکن! اما او محکم درآمد که: بگذار حرف آخرم را بزنم. من اگر بخواهم بین مسعود رجوی و نوری زاد یکی را انتخاب کنم، مسعود رجوی را انتخاب می کنم!

 اینجا بود که صبرم سررفت. برخاستم و درِ سلول را باز کردم و به کریمی گفتم: گمشو بیرون! او چهره درهم کشید که: جمع کن عوضی! آنچنان برسرش فریاد کشیدم: گمشو بیرون، که نمی دانست در آن خلوت دو نفره، درآن سلول سپاه، او زندانی من است یا من زندانی او. با سراسیمگی و ترس نگهبان ها را خبرکرد تا بیایند و درِ سلول را که از پشت بسته شده بود، باز کنند. موقع خروج به صورتش قراول رفتم و گفتم: من پوزه ی گنده ترهای تو را در سلول های وزارت اطلاعات بخاک مالیده ام، تو که هم قدت کوتاه است و هم قواره ی فکری ات.

زمان گذشت و من از زندان بیرون آمدم. تصمیم گرفتم هرآنچه را که در این یکسال و نیم زندان برمن رفته بود، تصویر کنم. فیلمنامه ای نوشتم به اسم ” محرمانه برای رهبرم”. خودت ریز به ریز در جریان بودی. هشتاد روز از فیلمبرداری نگذشته بود که هجده نفر از مأموران اداره ی اطلاعات سپاه به خلوت و خانه ی ما ریختند و ابزار کاری مرا و کامپیوتر حرفه ای مرا و بسیاری دیگر را بار کردند و بردند. تو خودت درخانه بودی و دزدان مؤدب سپاه را به چشم دیدی. دوسال قبل هم به چشم خود دزدان وزارت اطلاعات را دیده بودی که چهار دستگاه کامپیوتر ما را و آلبوم های عکس خانوادگی ما را برداشتند و بردند وهرگز نیز به ما بازنگرداندند.

یک هفته بعد از آن دزدی، به دیدن آن پاسداری رفتم که می گفت هفت سال اسیربوده. همو که درزندان با من بسیارمهربان بود. ومن برخلاف خواست تو و مادرت، به او، بخصوص به او، سخت اعتماد کرده بودم. چون می خواستم درآن خرابه، یکی باشد که بوی درستی و ادب و انصاف و سالهای خوب عاشقی بدهد. یکی که: پاسدار باشد و راستگو باشد. یکی که پاسدار باشد و اهل ادب باشد. یکی که پاسدار باشد و دزد نباشد. یکی که پاسدار باشد و دستش به خون کسی که نه، به یک سیلی نابجا آلوده نشده باشد. واو، به گمان من همو بود. پاسداری که دراداره ی اطلاعات سپاه مانده بود تا بگوید: می شود پاسدار بود و از مال حرام به فربگی در نیفتاد. می شود پاسدار بود و در اداره ی اطلاعات سپاه بود و سربه خانه و زندگی مردم فرو نبرد و به اصول اسلامی که نه، به اصول اخلاقی و انسانی پایبند بود.

درآن ملاقات یکی دوساعته، به آن پاسدار هفت سال اسیر اداره ی اطلاعات سپاه گفتم: من آن فیلم را محرمانه می ساختم. آنهم برای رهبر.به دوستانتان بگویید وسایل کار مرا به من برگردانند. وگرنه من کاری خواهم کرد که حداقل نتوانید به سادگی جمعش کنید. این را درنامه ای که به دستش دادم نیز آورده بودم. حتی به او گفتم: اجازه بدهید این اعتمادی که من به شما، تنها به شما دارم، همچنان باقی بماند. آن روز گذشت و دزدان اداره ی اطلاعات سپاه همانگونه که خود پیش بینی می کردم، وسایل مرا به من باز نگرداندند.

به دیدن آقای ناطق نوری رفتم و نسخه ای از فیلمنامه  و نامه ی منتشر نشده ی نهم و یک نامه ی محرمانه را به وی دادم و از ایشان خواستم که ماوقع را به اطلاع حضرت آقا برساند. درآن نامه ی محرمانه از رهبر خواسته بودم که دستور فرمایند وسایل من به من بازگردانده شود تا من به عهد خود وفا کنم و آن فیلم محرمانه را برای ایشان کامل کنم. یک هفته بعد از دفتر آقای ناطق به من خبردادند که امانتی ها به آقا مسعود یکی از پسران رهبررسانده شده و آقا مسعود گفته که شخصاَ بسته ی امانتی را به پدرشان تحویل داده است. زمان گذشت و از بیت رهبری نیز خبری نشد. ومن مجبور شدم به انتشار نامه های نهم و دهم تا: چهاردهم.

درتمام این مدت، تو به خانه ی ما می آمدی و از من می خواستی دست بدارم و نامه نوشتن را متوقف کنم. من اما می خروشیدم که نه. تو حتی یک روز گفتی: حتی اگر به نابودی من و همه ی خانواده ی بیانجامد؟ سنگ تر از سنگ گفتم: بله! وتو هیچ نگفتی. سربه زیر انداختی و رفتی. به همه گفتی من با پدر قهرم. اما هربار که مرا می دیدی باز خودت را در آغوش من جای می دادی و گونه هایت را برای بوسه های من مهیا می کردی.

من در تمام این مدت به خودم می گفتم: درکامپیوتری که دزدان اداره ی اطلاعات سپاه، و دوسال پیش: دزدان وزارت اطلاعات  از ما دزدیده و برده اند، صحنه های خصوصی فراوانی است. نکند هیولاهای این دو دستگاه برای به زانو در آوردن من دست به انتشار آنها ببرند. یک امید واهی به من می گفت: این حداقل خصلت انسانی و ایمانی باید درمیان آن دم و دستگاه اسلامی باشد که به حریم خصوصی کسی ورود نکنند. بخصوص چشمم به آن پاسدار هفت سال اسیر بود که آزادگی اش را درکربلا امام حسین(ع) مخاطب قرار داده بود. که: اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید.  

اما سخن تو به درستی انجامید. که بارها به من گفته بودی: به اینان اعتمادی نیست. بعداز انتشار نامه ی چهاردهم، فیلمی منتشر کردند ازهمان فیلمهای محرمانه. و صحنه هایی که خصوصی بود و هیچ دیو سیرتی به انتشار آن دست نمی برد. وصحنه هایی که همان پاسدار هفت سال اسیر در سلول، مخفیانه با تلفن همراهش از من گرفته بود. دانستم که حرامیانِ سپاه به جان تصاویر محرمانه ی ما افتاده اند و احتمالاً عکس های خانواده را و فیلمهای خانوادگی را یک به یک منتشر خواهند کرد. اینجا بود که آن ته مانده ی اعتماد من به سپاه فروکشید و شب تا به صبح نشستم و نامه ی پانزدهم را نوشتم تا نقشه ی شوم آن هیولای هفت سال اسیر و بالادستی های اورا پیشاپیش برملا کنم.

فیلم دومشان هم منتشر شد. وقیحانه و مذبوحانه. دیدی در این فیلم چه خصلتی ازهیولاگونگی خویش را به نمایش در آورده بودند؟ وشأن انسانی خود را تا کجا به خاک انداخته بودند؟ من اگر قرار بود به افشاگری بپردازم و به یک چنین رفتار ذلیلانه  ای دست ببرم، سخن بسیار داشتم. چه سخنانی؟ از همنشینان بی نشان و فراوانِ  جمعی از سرداران وپاسداران، از ضعیفگان چند بچند آیت الله ها، از زنان انگلیسی حجت الاسلام ها، از بزم های منقلی نام آوران، از سه تار نوازی بزرگانی که خود درخفا برای معشوقگان خود می نوازند و برای مردم، نه حرام بودن سه تارنوازی را، که حتی حرام بودنِ نشان دادنِ آن را در صدا وسیمای طنز خود تجویز می کنند. اما تو، نازنینم، پدرت را خوب می شناسی. او برخلاف دزدان سپاه، همان روستایی بی نشانی است که اصل و نسبش مشخص است. و از همان اصل و نسب اصولی را فرا گرفته که یکی از محکمات آن، روی گرداندن از حریم خصوصی دیگران و احترام به آن است.

 یادت هست مادربزرگ کهنسال تو که مادر من باشد، آنگاه که دانست دزدان سپاه، فیلمها و ابزارکاریِ مرا برده اند، چگونه به من دلداری و انرژی داد؟ هیچوقت یادم نمی رود. مادرسواد ندارد. شاید به سختی نام خود را بنویسد. فردای همان روزی که دزدان سپاه به خانه ی روستایی ما زدند، مادر سررسید و دانست که چه رخ داده. سخنِ آن روز مادر هرگز از یادم نخواهد رفت. که رو به من گفت: اگر تورا مجدداً به زندان بردند، به آنها بگو اگر منِ محمد نوری زاد را در یک بطری بزرگ بیاندازید و سرِ آن بطری را لاک و مهر کنید، من با همان نفس های باقی مانده ام، بردیواره ی آن بطری بخار ایجاد می کنم و با انگشت خود اعتراضاتم را برآن خواهم نوشت!

نازنینم، من نامه ی شانردهم را با عنوان ” بیداری یا بیماری اسلامی” آماده کرده بودم. دیروز که گفتی: پدر، بیا و بخاطرمن تا دو جمعه ی آینده ننویس، نمی دانم چرا خیلی زود گفتم: چشم. شاید بخاطر این که چهره ی خواستنی ات به مادر شدن بسیار نزدیک شده است. هفته ی دیگر مسافرت به دنیا می آید و من باید این حداقل آرامش تو را درک می کردم. من به احترام این که هفته ی آینده  تو به وادی مادری ورود می کنی، نامه ای به رهبر نمی نویسم. تا مگر تو در آرامش، مسافر کوچکت را به دنیا بیاوری. وباز به این امید که دیگرانی که در مجاورت هیولاگونگی زیست می کنند، این آرامش را بربتابند. وگرنه به یک اشاره ی انگشت، نامه ی شانزدهم من با همان عنوانی که بدان اشاره کردم منتشر خواهد شد. و تو خوب می دانی آنجا که یک یهودی، علی (ع) را به محکمه می خواند، چرا من نتوانم رهبر را با اعتنا به هزار هزار آسیب ریز و درشتی که حیثیتِ سرزمین فلک زده ی ما را خراشیده، به محکمه ی مجازی خویش فرا بخوانم و قضاوت آن محکمه را به خود مردم وابگذارم؟
 

می بوسمت ای مادر

.

 


 


مدیر انتشارات تیمورزاده در اعتراض به آنچه عدم رسیدگی عادلانه به شکایت خود درباره مسدود شدن غرفه‌اش در بیست و چهارمین نمایشگاه کتاب تهران خوانده، انصراف خود را از حضور در تمامی نمایشگاه‌های کتاب اعلام کرد.

فرهاد تیمورزاده مدیر انتشارات تیمورزاده با ارسال نامه‌ای به غلامعلی حداد عادل رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی، انصراف موسسه انتشاراتی خود را که یکی از بزرگترین ناشران تخصصی آموزشی است، از شرکت در تمامی نمایشگاه‌هایی که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فعلی در اجرای آن نقشی داشته باشد، اعلام کرد.

تیمورزاده که یک نسخه از این نامه را در اختیار مهر قرار داده، دلیل انصراف خود را عدم رسیدگی عادلانه به شکایتش در خصوص جلوگیری از فعالیت انتشارات متبوعش در بیست و چهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران اعلام کرده است.

دوشنبه ۱۲ اردیبهشت و دو روز مانده به افتتاح عمومی نمایشگاه کتاب تهران، فرهاد تیمورزاده مدیر انتشارات تیموزاده نسبت به متراژ غرفه‌اش اعتراض و در نهایت مقابل یکی از نهادهای رسمی کشور تحصن کرد. اما ماموران کلانتری ۱۲۹ جامی به اتهام اخلال در رفت و آمد و نظم عمومی، وی را بازداشت و روانه کلانتری کردند.

آقای تیمورزاده می گوید، مدیر سالن ناشران دانشگاهی نمایشگاه نیز با حضور در غرفه او و بدون هیچ اعلام کتبی و تنها با نقل قولی از دری (رئیس نمایشگاه) به مسئولان غرفه که در حال چینش کتاب‌ها بوده‌اند، اعلام کرده تا زمان تعیین تکلیف نهایی درباره انتشارات تیمورزاده، آنجا را ترک کنند.

ثبت‌نام ناشران برای شرکت در بیست و پنجمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران تا چند روز دیگر (از نیمه دوم دی) آغاز می‌شود و این نمایشگاه نیز از ۱۳ تا ۲۳ اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۱ در مصلای بزرگ امام خمینی برگزار خواهد شد.

 


 


۳۶زندانی امضا کننده بیانیه درباره انتخابات آینده مجلس از ملاقات حضوری با خانوادهایشان محروم شدند.

به گزارش کلمه همسر یکی از زندانیان سیاسی در این باره گفت : وقتی برای درخواست ملاقات به دادستانی رفتم کارمند آنجا فهرست ۳۶ زندانی امضا کننده بیانیه را نشانم داد که زیر شیشه میزی قرار گرفته بود.

وی خاطرنشان کرد:دادستان تهران گفته دیگر به خانواده های این زندانیان فرم ملاقات هم ندهیم. هر چند از اینکه همسرم را مجبورم تا مدتها از پشت شیشه های کابین ببینم ناراحت شدم اما از سوی دیگر از اینکه کنش زندانیان سیاسی تا این اندازه مسوولان قضایی را ناراحت می کند خشنود شدم، چرا که آنها مدتهاست همسر من و دیگر زندانیان را از همه حقوق شان مثل آزادی مشروط و مرخصی محروم کرده اند و معلوم است الان چاره دیگری جز قطع ملاقاتهای حضوری ندارند و اگر بتوانند ما را از ملاقات کابینی هم محروم می کنند. اینها همه نشان دهنده ترس زیاد آنان از زندانیان سیاسی است خود دادستان هم می داند که زندانیان سیاسی چه تاثیری در جامعه و بر مردم دارند.

زندانیان سیاسی امضا کننده این بیانیه پیش از این نیز توسط مسوولان زندان به افزایش حکم زندان تهدید شده اند و مسوولان به زندانیان گفته اند که به هر کدام پنج سال حبس اضافه می دهند.

ملاقات حضوری زندانی با خانواده که از حقوق زندانیان سیاسی است و در قانون سازمان زندانها حق زندانی قلمداد شده و هر زندانی می تواند ماهی یک بار با خانواده اش ملاقات حضوری داشته باشد به اهرمی برای فشار بر زندانیان سیاسی و خانواده شان تبدیل شده است.

پس از دادستان شدن جعفری دولت آبادی بسیاری از زندانیان سیاسی از ملاقات حضوری با خانواده‌هایشان، حق تماس تلفنی و حق مرخصی به عنوان حقوق اولیه یک زندانی محروم شده‌اند. محدودیت‌هایی که به دستور شخص دادستان ایجاد شده است.


 


وب سایت کلمه

اوج باور موسوی به مدینه فاضله ای که این روزها ی سبز نویدش را داده بود در تفسیری که او یک سال مانده به طلوع فجرانقلاب اسلامی از سوره اعراف ارایه داد، خود را به نمایش می گذارد. آنجا که در بازگویی داستان “شنبه ها” از نقش برهم زنندگان نظم اجتماعی سخن می گوید.

میرحسین موسوی معماری خوانده و همه او را به عنوان نخست وزیر می شناسند. نخست وزیری که قادر بود در طول هشت سال بحران  با نفت ۶ دلاری  کشورداری کند و جامعه را از بحران هشت سال جنگ زمین گیر با حداقل بودجه و حداکثر فشارها و تحریم های جهانی بسلامت عبور دهد و به دست سرداران سازندگی و مدیران جهانی دهد.

سیاست و مهندسی وقتی قرین شد با هنر و دینداری، شخصیتی ساخت که خودش که می خواست رهرو “راهپیمایی بزرگ تاریخ” باشد، راهبرشد.

اوج باور موسوی به مدینه فاضله ای که این روزها ی سبز نویدش را داده بود در تفسیری که او یک سال مانده به طلوع فجرانقلاب اسلامی از سوره اعراف ارایه داد، خود را به نمایش می گذارد. آنجا که در بازگویی داستان “شنبه ها” از نقش برهم زنندگان نظم اجتماعی سخن می گوید.

آنجا که از داستان هلاکت قومی سخن می گوید که برای “فسق” شان مستحق “بلا” شدند.

همانها که شریان یک قوم را آلوده کردند و اقتصادش را به حرام بردند. “اقتصاد روز شنبه‌ای” که ” نظام ارزش‌های مستقر” را در هم می‌ریزد و نظام وابسته به این گروه فاسق را نابود می کند. سیستم‌های ارزشی که روابط مذهبی و حقوقی و سیاسی را برای نیاز حاکمان تغییر می دهد و ساحران و روحانیون به کار می آیند تا زمینه مشروعیت قدرت نامشروعی را فراهم کنند.

میرحسین موسوی در تفسیر آیاتی از سوره اعراف به نقش مصلحان و آگاهی عمومی نیز پرداخته است. آنان که علت اساسی تغییرات بینادین در جامعه هستند و آنان که زمینه حکومت صالحان در زمین را فراهم می کنند و پلیدی ها و پلشتی ها را از بین می برند.

مطلبی که در ذیل می آید نوشته میرحسین موسوی در سال ۱۳۵۶ است که در کتابی با عنوان تحلیلی تاریخی از دو مفهوم قرآنی منتشر شده است. این کتاب که نگاهی جامعه شناختی به آیاتی از سوره اعراف است با نام مستعار حسین رهجو منتشر شده است.

باسمه‌تعالی

وسئلهم عن القریه التی کانت حاضره البحر اذیعدون فی السبت اذ تأتیهم حیتانهم یوم سبتهم شرعا و یوم لایسبتون لاتأتیهم، کذلک نبلوهم بما کانوا یفسقون (۱۶۳) و اذ قالت امه منهم لم تعظون قوماً الله مهلکهم او معذبهم عذاباً شدیداً قالوا معذره الی ربکّم و لعلهم یتقون (۱۶۴) فلما نسوا ما ذکروا به انجینا الذین ینهون عن السوء و اخذنا الذین ظلموا بعذاب بئیس بما کانوا یفسقون (۱۶۵) فلما عتوا عما نهوا عنه قلنا لهم کونوا قرده خاسئین (۱۶۶) اعراف.

ایشان را از قریه‌ای که بر کنار دریا بود بپرس آنگاه که در روز شنبه تجاوز می‌کردند، چرا که ماهی‌هایشان در روز شنبه به آنان در محل برداشتن آب به روی آب می‌آمد. و روزی جز شنبه نمی‌آمدشان، بدین‌سان می‌آزماییم آنان را به وسیلۀ آنچه فسق می‌ورزیدند. و هنگامی که گروهی از ایشان گفتند: چرا قومی را که خدایشان هلاک‌کننده است و یا عذاب‌کننده با عذابی سخت، اندرز می‌گوئید، گفتند: برای آوردن عذری است به سوی پروردگارتان و شاید پروا داری پیشه سازد. پس همین که فراموش کردند آنچه را که یادآوری شدند، آنان را از بدی نهی می‌کردند نجاتشان دادیم، و آنان را که ستم کردند به عذابی زشت به خاطر آنکه فسق می‌ورزیدند گرفتیم. پس آنگاه که از آنچه نهی می‌شدند سرپیچیدند بدیشان گفتیم بوزینگانی رانده شده باشید.

شهری کنار دریا که معیشت آن از ماهی‌گیری تأمین می‌شود و فاسق می‌شوند، وسیلۀ معیشت آنان در فرایندی خاص شکل بلا را می‌گیرد. وسیلۀ معیشت بهره‌دهی طبیعی خود را از دست می‌دهد و با عدم تعادل خود جامعه را به معیشت از راه حرام می‌کشاند. در این مقطع، مردم به دو قطب تقسیم می‌شوند: قطبی مسخ و سپس هلاک می‌گردد، و قطبی دیگر، بنا بر قانون استخلاف صالحین، نجات می‌یابند و راه را ادامه می‌دهند.

و این خلاصۀ رویدادی است که در آیات (۱۶۶ – ۱۶۳) سورۀ اعراف توصیف می‌شود. در همین خلاصه، اهمیت مسائل طرح شده آشکارا به چشم می‌خورد و پیداست که در این آیات کریمه باید دنبال آن نوع قوانین بود که در تأثیر متقابل بین شالودۀ اقتصادی یک جامعه و سرنوشت آن وجود دارند، و نیز به دنبال آن قوانین که چیره بر قریه‌ها مسألۀ پیدایش و مرگ آنها را توجیه می‌کند.

با دقت روی لغات آغاز می‌کنیم:

وسئلهم عن القریه . . .

قریه: موضعی که مردم در آن جمع می‌شوند. (راغب)

زمین دارای خانه‌های بسیار.  (زمخشری)

شهر بزرگ (بصائر ذوی التمییز فیروزآبادی)

قریت الماء فی الحوض: آب را در حوض جمع کردیم.

با توجه به آیات صدر مقاله، می‌توان استنباط کرد که قریه در برداشتی ابتدائی به معنای شهر است چرا که به گفتۀ صاحب المنار، در ذیل آیۀ ۵۸ سورۀ بقره، عیش رغد تنها در شهرهای بزرگ می‌تواند فراهم گردد، ولی با بررسی شکل کاربرد، این کلمه در قرآن نشان می‌دهد که قریه با مفهومی گسترده‌تر و جامع‌تر از شهر به کار گرفته شده است و می‌توان با دقت در آیات دریافت که:

  •  قریه مکان زندگیِ گروهیِ منظم نسبتاً بادوامی است.
  •  قریه، مستقل از نسل‌های زیستن، دارای مرگ و حیات خاص خود است.
  • قریه مستقل از صفات فردی ساکنین خود، دارای خصوصیاتی چون ایمان، فساد، آمنه، مطمئنه و ظالمه است.
  •  پیدایش زندگی و هلاکت قریه‌ها روی صدفه و اتفاق نیست، بلکه از قوانین خاص گروه ساکن در یک قریه و سرنوشت قریه تأثیر متقابل برقرار است.
  •  بین عمل گروه ساکن در یک قریه و سرنوشت قریه تأثیر متقابل برقرار است.

با توجه به نکات بالا، می‌توان دریافت که ما در قالب کلمۀ قریه نه با یک ده یا شهر که با منظومه‌ای از آبادی‌ها که از یک حکومت، و یک سیستم اقتصادی، اجتماعی، ارزشی و فرهنگی پیروی می‌کنند روبه‌رو هستیم. با شناخت فوق معنای آیاتی که مربوط به سرنوشت قریه‌ها و خصوصیات آنهاست حوزۀ وسیع‌تری پیدا می‌کند و نیز اطلاق هلاکت و عذاب به قریه‌ها، و نه به مردم قریه‌ها، که در قرآن فراوان آمده روشن می‌گردد.

فلولا کانت قریه آمنت فنفعها ایمانها . . . (۹۸ یونس)

و ما اهلکنا من قریه الا و لها کتاب معلوم . . . (۴ حجر)

و ضرب الله مثلاً قریه کانت آمنه مطمئنه . . . (۱۱۲ نحل)

و اذا اردنا ان نهلک قریه . . . (۱۶ اسری)

و کم قصمنا من قریه کانت ظالمه . . . (۱۱ انبیاء)

با توجه به آیات مشابه دیگر می‌توان به راحتی دید که قصد از هلاک قریه با در هم شکستن و یا زیر و رو کردن آن، هلاکت و در هم شکستن و زیر و رو کردن آن سیستم اقتصادی – اجتماعی – فرهنگی واحدی است که در یک برهۀ زمانی بر یک عده از مردم چیره است، این سیستم در یک چنین برهۀ زمانی چون دولت شهرهای سومر و یونان است و در یک برهۀ دیگر قبیله‌ای مستقل با یک نظام ارزشی و حکومتی و اجتماعی و مادی واحد، و در زمانی دیگر کشورها و ملت‌ها و در یک بعد زمانی فراتر تمدن‌های بزرگ جهانی.

وسئلهم عن القریه . . . سؤال کن از ایشان دربارۀ آن قریه.

پس مفهوم عبارت بالا چنین می‌شود: سئوال کن از آن نظامی که دارای مشخصات خاصی از نظر اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی بوده که توصیف می‌شود.

مشخصه‌های این نظام به شکل موجز تحت عنوان «حاضره البحر» نوع معیشت آنان و فسق تعریف می‌شود.

لغت حاضره در مقابل بادیه می‌آید که مفهوم صحرا را دارد (بصائر ذوی التمییز فیروزآبادی) حضاره: تمدن و اقامت گرفتن در شهر، لغت حاضره را گاه در مفهوم عاصمه به معنای پایتخت نیز به کار می‌برند، پس مفهوم قریۀ حاضره البحر، قریه‌ای است نزدیک دریا متکی بدان از نظر معیشتی و جغرافیائی و آباد شده و شکل گرفته بر مبنای ماهی‌گیری. برای درک بهتر قریۀ حاضره البحر باید شناخت بیشتری از چگونگی پیدایش شهرها و قوام یافتن آنها و رشدشان به دست آوریم. البته نباید از یاد ببریم که در آیات تنها با یک «شهر» روبه‌رو نیستیم. و قریه، همانسان که گفتیم، حالت عام‌تری را نسبت به شهر دارد.

بدون یک شریان مطمئن اقتصادی شهری به وجود نمی‌آید. شهرها ممکن است عملکردهای مختلفی داشته باشند و نقش ویژه‌ای را در یک منطقه بازی کنند ولی همۀ آنها بلااستثناء در رابطۀ مستقیم با منابع اقتصادی و نیروهای تولیدی هستند که قادر به شکل‌گیری و ادامۀ حیات می‌شوند. بعضی از شهرها صرفاً جنبۀ خدماتی و اداری دارند و بعضی متکی بر روستاهای اطراف و گروهی کنار رودخانه‌ها و دریاها و یا در کنار راههای کاروان رو.

شهرهای کنار جادۀ ابریشم در ایران و جادۀ طلا در آفریقای شمالی از این نوع اخیر بودند که با از بین رفتن جاده‌های فوق از اهمیت افتادند و چه بسا کاملاً پوسیدند، همچون ابرقو که زمانی یکی از بزرگترین شهرهای ایران بوده است.

تمامی شهرها، خواه تجاری، خواه خدماتی، خواه صنعتی، به طور مستقیم و غیرمستقیم حیات خود را از اضافه تولید زارعین، معدنچیان، جنگلداران و یا ماهی‌گیران تأمین می‌کنند. یا به عبارتی می‌توان گفت بر پایۀ چنین تولیدی است که شهرها شکل می‌گیرند.

اما قبل از جذب اضافه تولید (مثلاً گندم، الوار، ماهی، سنگ آهن) مراحلی هست که ضرورتاً باید طی شوند و این فرایند خاص است که باعث به وجود آمدن مراکز خاص و نقش‌های خدماتی ویژه در شهرها و روستاها می‌گردد. و نیز باعث به وجود آوردن یک تقسیم‌بندی شغلی که در شرایط ناهنجار و نامتعادل اجتماعی منجر به تقسیم‌بندی «منزلت‌های اجتماعی» بر اساس مالکیت و قدرت و ثروت می‌گردد. این مسیر را به مراحل مختلف می‌توان تقسیم کرد. که خلاصه‌ترین آنها مراحل زیر است:

  •  تمرکز اضافه تولید.
  • تغییر ماهیت در اضافه تولید.
  •  حمل به مراکز منطقه (شهرها).
  •  شکل‌گیری آنها به شکل وسایل مصرفی و احتیاجات مردم نظیر لباس، کفش، تراکتور، صنایع.

گرچه در تاریخ برای تشکیل شهرها و کشورها عامل دیگری را نیز می‌توانیم بیابیم که به شکل عمیقی در تشکل شهرها و . . . مؤثر بوده‌اند ولی عموماً تمام عوامل دیگر بدون وجود این علت معین ارتزاق یک شهر از اضافه تولید نمی‌تواند به وجود آید.

از سویی دیگر ساخت شهرها و سیمای آنها (مرفولوژی شهری) و روابط درونی و بیرونی شهرها کاملاً در ارتباط با چگونگی بهره‌وری انسان‌ها از منابع طبیعی و سازماندهی اضافه تولید است.

مناسباتی که یک شهر متکی بر زراعت در درون خود بین مردم ایجاب می‌کند با مناسبات تحمیل شدۀ یک شهر صنعتی فرق می‌کند. شهری که معیشت آن بر پایۀ پول و کالایی که زوار در آن وارد می‌سازند پا گرفته با شهری که منبع درآمدی آن مثلاً ماهی‌گیری است فرق می‌کند. قم را در نظر آوریم، رفت و آمد مداوم زوار به قم خودبه‌خود شغل‌ها و روابطی ویژه را به وجود می‌آورد که در رابطۀ ارگانیک و عمقی با این منبع اصلی درآمدی شهری است. مسافرخانه‌ها و هتل‌ها، سوهان‌پزی‌ها، کتابخانه‌های مذهبی و تمرکز قدرت روحانیت در این شهر در یک آن همه در رابطه با پول و کالایی است که توسط زوار به قم وارد می‌شود. ولی روابطی که ذکر گردید، تمامی واقعیات اجتماعی را که به شهر شکل و قیافۀ خاص خود را می‌بخشد دربر نمی‌گیرد. و صرفاً بر جنبه‌های مکانیکی تأثیر مسألۀ معیشت بر سیمای شهر و روابط عملکردی آن از نظر فیزیک شهر دلالت دارد. اگر بر این جنبه انسان را با ابعاد وسیع و خلاقی که دارد و با قدرت انتخاب و اختیارش بیفزائیم، نمودهایی که تا حال ذکر کردیم دارای دگرگونی‌های بسیار و مفهوم‌هایی خاص خواهند گردید. یا به عبارتی، در فرآیند تأثیر اقتصاد بر شهر و سازماندهی اضافه تولید وارد شده به شهر تا آن زمان که عامل انسان را (انسان در مقام موجودی مسؤول و مختار) وارد نساخته‌ایم ما با مسیری مستقل و طبیعی (ناتورال) در شهر روبه‌رو هستیم که بی‌شباهت به نظمی که حاکم بر لانۀ موریانه‌هاست نیست. و شهری از این قبیل، ادامۀ همان طبیعت خارج از انسان است. چونان جنگل و بیابان و . . .

و از دیدگاه انسانی در آن نه خیری مطرح است و نه شری. ارزش در مفهوم فلسفی و جامعه‌شناسنانۀ آن موقعی پدید می‌آید که انسان مختار به پدیده‌های طبیعی و یا اجتماعی اضافه شود.

تکامل نیروهای مولد در هر مرحله از پیشرفت، خودبه‌خود، روابط ویژه‌ای را بر مردم تحمیل می‌کنند و انسان‌ها در امر تهیۀ معیشت خود وارد یک سلسله روابط معین و دارای اندازه و هندسه‌ای (قدر) می‌شوند که تحت مشیت خدایی و خارج از ارادۀ آنانست.

« . . . نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیوه الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا، و رحمت ربک خیر مما یجمعون، قل ان ربی یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر و لکن اکثر الناس لایعلمون»

 

اگر تاریخ به صورت یک کل به هم پیوسته و دارای هدف قبول گردد، این مسأله طبیعی است، و نیز این روابط در مقاطع مختلف تاریخ با دگرگونی‌هایی متناسب با سایر پدیده‌های تاریخی هماهنگ است ولی بر اساس آنکه انسان‌ها در مقابل این روابط ضرور چه موضعی اتخاذ کنند، ارزش‌های خاصی را می‌آفرینند و سرنوشتی متناسب با آن موضع‌گیری را برای خود تهیه می‌بینند. به راحتی می‌توان دید که در نظام‌های مختلف اجتماعی با جهان‌بینی‌های متفاوت، در نوع روبه‌رویی با این روابط ضرور، فرق‌های بنیادی وجود دارد. به طور مثال جامعۀ صنعتی امروز را در جهان می‌توان از نظر آورد که پیدایش آن در مسیر پیشرفت‌های تکنولوژیک که به شکل مدام در حال ترقی است، جنبۀ ضرور دارد و حلقه‌ای از مسیر تکاملی انسان را در طول تاریخ تشکیل می‌دهد (همانسان که دورۀ پارینه سنگی و نوسنگی نیز حلقه‌ای ضرور از این مسیر را نشان می‌دهد و کاملاً حالت وجوبی دارد). ما در سراسر جهان خواه غرب، یا شرق، روابطی ضرور را می‌یابیم که بر اساس ضروریات صنعت نوین و سطوح تازۀ پیشرفت‌های تکنولوژیک، یک نوع تقسیم‌بندی شغلی خاص و یک شبکه‌بندی از روابط ویژه‌ای که متناسب با این نوع بهره‌وری از منابع اقتصادی است به وجود آورده است.

ولی بلافاصله باید گفت که موضع‌گیری در مقابل این روابط ضرور یکسان و به یک شکل نیست (تجربیات جوامع سرمایه‌داری و بلوک‌های سوسیالیست با تنوع قابل ملاحظه در هر کدام از بلوک‌ها).

آن چیزی که قرآن می‌گوید و تبلیغ می‌کند در مورد همین موضع‌گیری بر پایۀ شناخت پدیده‌ها و حرکت آنها و ایمان به مبدا و غایت این حرکت و عمل صالح برای هماهنگی با تسبیح همۀ پدیده‌ها به سمت خداست.

و ما اموالکم و لا اولادکم بالتی تقربکم عندنا زلفی الا من امن و عمل صالحاً. سبا / ۳۷٫

و یا به عبارت دیگر، جنبۀ تکوینی امر معیشت در میان انسان‌ها تناقضی با دستور برای قیام به قسط ندارد، چه همین قیام و تلاش در راه قسط و برابری خود همانطور که در تحلیل‌های بعدی خواهیم دید به عنوان یک پدیدۀ تکوینی وارد حرکت تاریخی می‌شود و در قالب همین تلاش نیز هست که چهرۀ انسانی انسان در طول تاریخ به عنوان خلیفه الله ظاهر می‌گردد. انسان‌ها در مقابل تکامل نیروهای مولد (همچنانکه سایر پدیده‌های جهان خلقت) آنچنان هستند که در مقابل طبیعت. و انسان با شناخت طبیعت (علم بدان) و کشف قوانین حاکم بر آن بدان یورش می‌برد و اینک نیز انسان است که با شناخت قوانین حاکم بر امر معیشتی که دارای نظام طبیعی گونه‌گون است برای بهروزی خود به تلاش می‌پردازد و یا به عبارت آخر، تکامل نیروهای مولد و روابط ضرور ناشی از آن که در تأثیر متقابل با رفتار آدمیان است، نه قضا و قدری رفته برای سکون که قضا و قدری برای حرکت انسان و تکامل اوست.

و اعلموا انما اموالکم و اولادکم فتنه (۲۸، انفال)

و می‌بینیم که این موضع‌گیری انسان در مقابل طبیعت و نیروهای مولد در تاریخ است که مفهوم حیات او را بر روی زمین تبیین می‌کند نه آن روابط ضرور ناشی از تکامل ابزار تولید و یا چیزهای دیگر که:

. . . رحمت ربک خیر مما یجمعون ۳۲ سورۀ زخرف (به قسمت اول آیه دقت شود)

در قرآن موضع‌گیری انسان در مقابل هر پدیدۀ بیرونی و نیز هر گونه شرایط و روابط حاکم خواه این روابط ناشی از تکامل ابزار تولید باشد و بالاتر رفتن مداوم سطوح تکنولوژیک و یا سرریزی نعمات دیگر (که در مقالۀ قبل دیدیم این نعمات دارای قدر در نتیجۀ هدفی است) به دو شکل خلاصه می‌شود که یکی طبیعی انسان (فطری) و رشددهندۀ او و آن دیگر نابودکننده و به هلاکت رسانندۀ اوست. و به عبارتی، یکی حق است و دیگری باطل، و یکی سبیل‌الله است و آن دیگر سبیل طاغوت.

در راه اول حیات دنیا که شامل تمام نعمات مادی می‌شود (که شامل ابزار تولیدی نیز هست همچنانکه بر منابع طبیعی و . . . )چون وسیله‌ای برای رشد و ارتقاء انسانی به کار گرفته می‌شود و این نوع موضع‌گیری، در دیدگاه قرآنی، در برهۀ زمانی و در هر مقطعی از تاریخ امکان‌پذیر است و غالباً تحت عنوان شکر مطرح می‌گردد (گرچه لزوماً چگونگی این شکر در برهه‌های مختلف تاریخی می‌تواند با هم فرق کند).

در راه دوم حیات دنیا چون هدفی، و نه وسیله‌ای، انتخاب می‌شود که این حیات دنیا، با ابعاد وسیع خود و تظاهرات گوناگونش که شامل ابزار تولیدی هست، برای انسان چون الهه‌ای درمی‌آید، و یا بهتر بگوئیم، این حیات دنیا و این الهه‌های دروغین هستند که تعیین‌کنندۀ ارزش‌های زندگی او و تبیین‌کنندۀ حرکت و انجام او می‌گردند. قرآن می‌گوید: در انجام چنین انتخابی همین الهه‌ها کافر به پرستندگان خود و ضد او می‌گردند. یعنی انسان‌های تسلیم به این نظام ارزشی – اجتماعی – اقتصادی را در یک فرآیند جبری که نمونه‌اش را در باز کردن آیات مربوط به اصحاب السبت خواهیم دید، به نابودی خواهند کشاند. جامع‌ترین آیات در این زمینه شاید آیات (۸۲ – ۷۷) سورۀ مریم باشد:

افرأیت الذی کفر بایاتنا و قال لاوتین مالا و ولدا (۷۷) اطلع الغیب ام اتخذ عند الرحمن عهدا (۷۸) کلا سنکتب ما یقول و نمدله من العذاب مدا (۷۹) و نرثه ما یقول و یاتینا فردا (۸۰) و اتخذوا من دون الله الهه لیکونوا لهم عزا (۸۱) کلا سیکفرون بعبادتهم و یکونون علیهم ضدا (۸۲).

مال و ولدی که به صورت هدف درآمده و مؤثر بالذات پنداشته شده و از صورت وسیله به ایده‌آل تغییر چهره داده و در سیمای یک «الهه» ظاهر گشته همین خدایان علیه عبادت‌ بندگان خود و هدف‌هایشان می‌شورند (سیکفرون بعبادتهم) و بر ضد این بندگان کور باطن خود (این پوشانندگان و کفر ورزندگان به آیات) وارد عمل می‌شوند (یکونون علیهم ضداً که فعل مضارع یک فرآیند را می‌رساند که از مراحل ضرورت تشکیل می‌گردد).

پس می‌بینیم گرچه اقتصاد چون شالوده است که روابط ضرور خارج از اراده‌ای را ایجاب می‌کند ولی تولیدکنندۀ ارزشی نیست، بلکه نوع جبهه‌گیری انسان در مقابل این پدیده است که ارزش می‌آفریند و شوربختی و نیک‌بختی برای انسان بارمی‌آورد.

ما در داستان اصحاب السبت با وجهی از وجوه گستردۀ این مسأله روبه‌رو هستیم. در قریه‌ای (با آن تعریفی که از قریه گذشت) حاضره البحر، ما با نظامی روبه‌رو هستیم که شالودۀ اقتصادی آن را استفاده از دریا تشکیل می‌دهد.

و این اضافه تولید ماهی‌گیری است که در حقیقت پایۀ این قریه را تشکیل می‌دهد. توضیح روایات در ذیل آیات فوق دربارۀ آنکه برای استفاده از ماهی‌گیری کانال‌هایی حفر گردیده اشارت بدین مسأله دارد که یک کار جمعی برای گرفتن ماهی سازمان داده شده است و کثرت بی‌سابقۀ ماهی در روز شنبه می‌تواند انگیزۀ بسیار توانمندی برای بهره‌گیری سازمان‌یافته‌ای از این موقعیت استثنائی گردد.

موضع‌گیری غلط (فاسقانه)، عده‌ای در مقابل این پدیده (کثرت ماهی در روز شنبه) که خواه ناخواه دارای هدفی در جهت کمال انسان‌هاست این پدیده را به ضد بهره‌وران برمی‌گرداند، آنچنان ضدی که همین عامل اقتصادی در فرآیندی مشخص آنچنان روابطی را بر مردم حکمفرما می‌کند که زمنیۀ تغییرات بنیادی در آن قریه فراهم آید تا اصلی را برای ادامۀ رهروی جایگزین فاسد سازد.

در آیات فوق باید به کلمۀ فسق دقت کافی مبذول گردد. فسق در اصل به معنای بیرون آمدن هسته از رطب است. و در تفاسیر به نافرمانی و بیرون رفتن از قوانین الهی معنی گشته است. فسق در جایی پیش می‌آید که شریعتی یا راهی اعلام شده و یا مستقر گشته است. تأکید روی حرمت روز شنبه و نیز وجود آمران به معروف و ناهیان از منکر در داستان فوق نشان می‌دهد که شریعتی وجود دارد. با توجه به مفهوم کلمۀ فسق دیده می‌شود که در میان اصحاب السبت به علت نافرمانی از سنن الهی و پویش پدیده‌های رو به کمال هستی و عدم تطابق آنان با ضروریات تاریخی، پایگاه تولیدی قریه شکل پیدا می‌کند که بهره‌دهی آن جز در موقعیتی حرام و از راه حرام نیست، ماهی‌ها روز شنبه که روز حرام است در دریا کثرت پیدا می‌کنند (اذ تأتیهم حیتانهم یوم سبتهم شرعا . . . )

در داستان، فسق علت اصلی بلایی است که در حال تکوین است. و فسق تجاوزی است شروع گردیده از آدمیان و در مقابل یک پدیدۀ خارجی، یعنی این انسان‌ها هستند که با موضع خاصی که در مقابل پدیده‌های اطراف خود گرفته‌اند و نیز با روشی که نسبت به هدف اصلی خلقتشان در دستگاه هستی اتخاذ کرده‌اند، باعث می‌شوند که بنیان‌های اقتصادی جامعه در مسیری بیفتند که بهره‌وری از آنها جز از راههای غیرطبیعی (حرام) امکان‌پذیر نباشد. (روزهای غیر شنبه ماهی‌ها نمی‌آمدند = یوم لا یسبتون لا تأتیهم). و در حقیقت توالی فسق و بلا اعلام و بسط مدلول آیۀ ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمتة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم (۵۳ انفال) هست و این تغییر در این داستان از راه عدم تعادل بهره‌دهی دریاست، آن بهره‌دهی که از مسیر حرام اتفاق می‌افتد و می‌توان آن را اصطلاحاً بهره‌دهی روز شنبه‌ای یا اقتصاد روز شنبه‌ای نامید. اقتصاد روز شنبه‌ای اقتصادی است که در آن شیوۀ تولید و شیوۀ بهره‌وری از راههای ضد خدایی و ضد تکاملی و ضد مردمی اتفاق می‌افتد، و نیز اقتصاد روز شنبه‌ای شکل بلا را دارد. یعنی دارای مسیر جبری ویژه‌ای است که خارج از ارادۀ انسان‌ها اوضاع را زیر و زبر می‌کند. نظام ارزش‌های مستقر را در هم می‌ریزد. گروه وابسته به نظام مستقر را نابود می‌سازد و زمینۀ انتقال زمین را به عنوان ارثی شایسته به صالحین یعنی کسانی که بهترین موضع را در مقابل شرایط تازه پیش گرفته‌اند و خود را از آتش این بلا آبدیده و خالص گردانیده‌اند (به معانی لغات بلا و فتنه توجه شود) فراهم می‌سازد، ولی ببینیم صیرورت این فرآیند چگونه است و نقش انسان‌ها در این مسیر جبر (جبر بلا) چیست. و در طول این مسیر برگشت‌ناپذیر که می‌رود تغییرات اساسی و بنیادی را در یک قریه (به مفهوم تعریف شدۀ قریه دقت شود) به وجود آورد، مسألۀ اختیار انسان که وجه تمایز او از سایر پدیده‌های مادی است به چه شکل مطرح می‌گردد.

بعد از فسق و در نتیجۀ تغییر و تبدیل نعمت، انسان‌های داستان اصحاب السبت در موقعیتی قرار می‌گیرند که ناچارند یکی از دو راه زیر را انتخاب کنند:

  • به ماهی‌گیری از راه حرام تن در دهند و تمام شکل‌های حقوقی و سیاسی اجتماع خود را بر پایۀ اقتصاد روز شنبه‌ای یا حرام بنا کنند.
  •  با موضع‌گیری صحیح خود فسق خود را جبران سازند. آنچنان جبرانی که عدم تعادل بنیادین را در اقتصاد و در زندگی مادی جامعه از بین بردارد.

نکتۀ مهمی که باید بدان توجه داشت این است که هر دو انتخاب به دگرگونی بنیادی در اجتماع و سیمای قریه می‌انجامد، یعنی ضرورت تکامل ایجاب می‌کند که مسیر قریه در مجرایی نو بیفتد و روابط به شکل اساسی دگرگون شوند.

آیات مربوط به اصحاب السبت، و نیز قصص انبیاء در قرآن، نشان می‌دهد که غالباً راه انتخاب شده راه اول است، گرچه در قرآن ما با داستان قوم یونس نیز روبه‌رو هستیم که با تأکید روی استثنایی بودن آن نقل می‌شود، و این قوم راه دوم را انتخاب می‌کنند. یعنی عمیقاً به جبران فسق خود برمی‌خیزند، و این جبران جز با دگرگونی بنیادی تمامی نمی‌یابد و نتیجه نمی‌دهد. توجه به آیۀ ۹۸ سورۀ یونس این مسأله را به خوبی نشان می‌دهد.

فلو لاکانت قریه امنت فنفعها ایمانها الا قوم یونس لما آمنوا کشفنا عنهم عذاب الخزی فی الحیوه الدنیا و متعناهم الی حین (۹۸ یونس).

پس چرا هیچ قریه‌ای ایمان نیاورده است که دیگر فایده‌ای برایشان داشته باشد جز قوم یونس که چون ایمان آوردند عذاب خوارکننده را در زندگی دنیا از سرشان به یک سو زدیم و تا مدتی بهره‌مندشان ساختیم.

قریه، یعنی این نظام اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، موقعی نجات می‌یابد که قوم ایمان می‌آورد، یعنی انسان‌ها تمامی روابط خود را عمیقاً دگرگون می‌کنند و آنان با ایمان آوردن به خدا که در قرآن قرین عمل صالح است، خودبه‌خود، روابط خود را با همدیگر و روابط خود را با طبیعت سازمانی دیگر می‌بخشند.

اکنون باید دید که بعد از انتخاب موضع اولی (تن در دادن به اقتصاد روز شنبه‌ای و تطابق ساخت سیاسی و حقوقی و غیره، با آن) که تاریخ نشان می‌دهد روال طبیعی همانست، در یک اجتماع مقهور این سیر جبری که می‌رود تا تمامی شیرازۀ آن را از هم بپاشد و به قیمت نابودی ناشایسته‌ها نظامی تازه از شایسته‌کاران و پرواداران به وجود آورد (والعاقبه للمتقین). در چنین اجتماعی، این فرآیند چگونه شکل می‌گیرد و به انجام می‌رسد؟

در اجتماعی که می‌رود تا اقتصاد روز شنبه‌ای در آن حاکمیت یابد، باید سیستم‌های ارزشی طوری تنظیم شوند که این حرام، حلال و این غیرطبیعی، طبیعی جلوه داده شود و در این موقعیت قدرتمندان جامعه احتیاج دارند که روابط مذهبی و حقوقی و سیاسی را در قریه به شکلی درآورند که به نیازهای آنان در بهره‌وری هر چه بیشتر از شکل تولید رایج پاسخ دهد. و در نتیجه در این موقعیت است که به نقش ساحران، روحانیان، و وسایل ارتباط جمعی احتیاج می‌افتد، در روایتی (ذیل آیات فوق) از حضرت علی علیه‌السلام می‌خوانیم که در این موقعیت احبار و علماء با سکوت خود، نقش خود را ایفا می‌کنند. البته می‌توان به راحتی حدس زد که این سکوت به خاطر حق السکوتی است از اضافه تولید ماهی‌گیری.

در حقیقت قدرتمندان جامعه و ثروتمندان آن (ملاء و مترفین) با کمک همین احبار و علماء است که می‌تواند سیاه را سفید و سفید را سیاه بنمایاند. و آنها با همین روش موفق می‌شوند راهی برای صید ماهی و مصرف آن بیابند. شنبه‌ها ماهی را می‌گیرند و روز دیگر مصرف می‌کنند و در روایتی دیگر کانال می‌کشند، بعد از دخول ماهی‌ها در آن در روزهای شنبه، روزهای دیگر آن را صید می‌کنند. کلاه شرعی بسیار جا افتاده است. قالب به ظاهر سالم و سنت‌های الهی در ظاهر حمایت شده ولی محتوی کاملاً برعکس. و این روش تنها روش اصحاب السبت در گذشته‌های دور نیست که مثلاً در عصر حاضر نیز لیبرالیزم غربی از این شیوه حداکثر بهره را برای ادامۀ حکومت و استثمار خود می‌برد. در فرانسه امروز سرمایه‌دارانش همان شعار را در مقابل زندان باستیل می‌دهند که ربسپیر در حین انقلاب کبیر فرانسه می‌داد و نیز در جهان شرق ماتریالیست‌ها نیز در میدان‌های صلحشان.

و یا چرا دورتر برویم مفهوم ولایت و مفهوم تشیع و مفهوم تقلید در جامعۀ مسلمان و شیعۀ خودمان.

در تأثیر متقابل با هماهنگ‌سازی شکل سیاسی و حقوقی و فرهنگی جامعه با شالودۀ اقتصادی روز شنبه‌ای آن، شیوه‌های تولید نیز توسعه می‌یابد. می‌توان حدس زد که برای کندن کانال‌ها کنار دریا برای صید نیروی عظیمی از انسان‌ها به کار گرفته می‌شود. خودبه‌خود در این مرحله از تولید زمینه‌های تخصصی تازه‌تری به وجود می‌آید و روابط تولید دچار دگرگونی‌هائی می‌شود. تجربیات تازه به طور عمیق در قریه اثر می‌گذارد (در مورد چگونگی این تأثیر عمیق در ذیل آیۀ ۱۶ سورۀ اسرا انشاءالله، مفصل‌تر بحث خواهد گردید). در چنین شرایطی با توجه بدین مسأله که اضافه تولید ماهی‌گیری است که نظام مادی قریه را برپا داشته، می‌توانیم درک کنیم که تمام نهادهای اجتماعی به طور عمیقی بدین شیوۀ تولید ارتباط می‌یابند و از آن متأثر می‌شوند و از آنجا تمامی افراد . . .

من ممکن است در این قریه خود ماهیگیر نباشم و یا وسایل خاص این ماهیگیری کلان روز شنبه‌ای را نداشته باشم ولی جبراً در داخل روابط حاصل از این نوع تولید قرار می‌گیرم، مثلاً من ممکن است حسابدار شرکتی باشم که مباشر ماهیگیری است و یا جعبه‌هایی بسازم که در داخل آن ماهی‌ها عرضه می‌شوند و یا پوستری بسازم که فلان نوع ماهی را تبلیغ کند و در شکل پیچیده‌تر مثل آن احبار و علما (روحانیان و روشنفکران) که در درون سازمان اجتماعی گسترده‌ای از نظام مستقر موجود، از منافع استقرار نظام بهره ببرم و با سکوت و یا عمل خود و یا منحرف ساختن مردم از مسائل اساسی به مسائل بی‌اهمیت‌تر آن را تأیید کنم.

این فضا و این شرایط همان مفهوم آیۀ «غاسق اذا وقب» در سورۀ فلق است. تاریکی هجوم‌آورنده و نفوذکننده در هر چیز. در درون این تاریکی فزاینده است که ضرورت تکاملی تاریخ ایجاب می‌کند که عده‌ای آگاه و «دارای شعور به موقعیت» ظهور کنند. در منطق قرآن ظهور این افراد جزء علل اساسی دگرگونی بنیادین اجتماع و نیز جزء ضرورت‌های حتمی تاریخی است. این افراد، این آگاهان فعال و مهاجم به ارزش‌های ارتجاعی، در قرآن با نام‌های نذیران و رسولان، انبیاء، آمران به معروف و ناهیان از منکر نامیده شده‌اند. نقش‌نذیر، پراکندن آگاهی است و دعوت انسان‌ها برای در پیش گرفتن موضعی مناسب در برابر شرایط بحرانی. پراکندن این آگاهی همانسان که به شکل مبسوط در قصص انسان دیده می‌شود، افراد جامعه را در طول یک مدت زمان معین و مکان معین، به قطب‌های جدا از هم و مشخص تقسیم می‌کند که بدون این تقسیم امکان رسیدن به سر حد دگرگونی بنیادی و نقطۀ عذاب غیرممکن است. در حقیقت می‌توان گفت که پیام نذیران وسیلۀ لازم را در دسترس مردم می‌گذارد که بین دو جبهه، جبهه‌ای متعلق به نظام مستقر موجود که باید در هم شکسته شود و جبهۀ متعلق به ارزش‌های نوین زندگی‌ساز که صالحین را جانشین خواهد کرد، یکی را انتخاب کنند. در دمیدن این شعور است که طبقه در مفهوم مبارز و ستیزجویانه و پرخاشگرانۀ خود، پیدا می‌شود. بدون این شعور در جامعه تعارض هست ولی دو طبقه رو در روی هم وجود ندارند. لغات مؤمن و کافر و کاربرد آن در این مورد، نشان می‌دهد که تشکل طبقه به صورت عمل‌کننده، بدون وابستگی به یک نوع جهان‌بینی و یک نوع شعور نسبت به هستی و تاریخ و هدف هستی و تاریخ معنی ندارد.

در جامعه‌ای که هنوز آگاهی پراکنده نشده ما افراد پراکنده‌ای با منافع متضاد هم داریم یعنی تضادی بالقوه، ولی تضاد به فعلیت رسیده تنها از طریق پراکندن و پراکنده شدن آگاهی است که به منصه ظهور می‌رسد. نقش آمران به معروف و ناهیان از منکر در این داستان از همین قبیل است. و این یک قانون همیشگی در تاریخ و در تمدن‌ها و در جامعه‌ها و به طور کلی در تمامی پدیده‌هاست که حرکت خودبه‌خودی حتی در صورت وجود داشتن تضاد در درون یک پدیده وجود ندارد. و هر حرکت محرکی می‌خواهد. نقش آگاهی به صورت عامل مؤثر و اصیل در به وجود آوردن حرکت‌هایی که می‌رود منجر به تغییرات بنیادی در جامعه گردد ضروری است.

در رم قدیم سالیان دراز طبقۀ زحمتکش و ستمدیده به وجود آمده بود، ولی ظهور مسیح و حواریون اوست که شعور لازم را برای تشکل طبقاتی در این باره می‌دهد و آنها را به گرد هم جمع می‌کند و قدرتی می‌سازد که از درون امپریالیزم رم را با کمک عوامل مؤثر دیگر (از جمله هجوم اقوام وحشی از خارج) از هم بپاشانند و در هم بریزند. در هر جامعه‌ای فوق شیوۀ تولیدیش خواه برده‌داری باشد خواه چیزی دیگر، نبأ، علیرغم مادی‌گراهای متعصب و متحجر، یکی از نقش‌های اصلی و ضرور را بازی می‌کند. امپراتوری رم در این زمینه تنها مورد نیست. بلکه بررسی دقیق و تجربی تاریخ نشان خواهد داد که ادیان درست در سرفصل‌های تعیین‌کننده و بحران‌های عظیم جهان ظهور کرده‌اند و برای عبور جامعه‌های انسانی از مرحله‌ای فروتر به برتر، نقش اساسی بازی کرده‌اند.

نهی از منکر و پراکندن آگاهی و بیم دادن از عوارض بحران و باز گشودن روزنه‌هایی به آینده‌ای درخشان‌تر، جامعه را به دو قسمت و به دو طبقه تقسیم می‌کند. در آیات صدر مقاله گروهی دیگر نیز می‌بینیم، گروهی که در فرآیند دو قطبی گردیدن جامعه می‌خواهند هم خرما را داشته باشند هم خدا را. طبقه‌ای بینابین، طبقه‌ای که نماز پشت سر علی را ترجیح می‌دهد ولی از لقمه‌های چرب سفرۀ معاویه چشم نمی‌پوشد. این گروه که می‌فهمد و می‌داند ولی سودش در گرو جبهۀ مخالف است، می‌خواهد آخرتش را حفظ کند در عین حال از وضع موجود هم بهره ببرد. اینها هستند که با منفی‌بافی خود و شک و تردید و دو دلی خویشتن در مقابل جبهۀ خلق و جبهۀ پیشگامان قرار می‌گیرند و شروع به انتقاد از آنان می‌کنند. در منطق قرآن پیوستگی اینان به طبقۀ ارتجاعی حتمی و گریزناپذیر است. و در اوج و در آن لحظه که یک جامعه در معرض زیر و زبر شدن عمقی است، دو طبقه و دو گرایش بیشتر نداریم. گروهی وابسته به نظام موجود و مستقر که بر اساس نظم غیرمتعادل و غیرطبیعی و با برگشت به خصوصیت‌های فاسقانۀ خود و با انتخاب فجور در مقابل تقوی عمل می‌کنند و کسانی که روی در روی این طبقه قرار می‌گیرند. این طبقۀ دوم تمام علایق خود را از نظم موجود می‌برند (در روایات هست که از قریه عزلت می‌کنند و فضاهای شبانه را در خارج قریه به سر می‌آورند) بدین معنی که خود را از ارزش‌های حاکم بر این جامعه و نهادهای رسمی آن می‌برند و هر گونه سود مشترک بین خود و نظام رو به زوال و تباهی را از بین می‌برند، و هر گونه استفادۀ روز شنبه‌ای را تحریم می‌کنند، و دیده به افقی بازتر می‌دوزند و از دنیا (نزدیک‌تر) به آخرت (دورتر) می‌پردازند. آنان به قیمت از دست دادن مسکن خود، منزلت‌های اجتماعی خود، ضرورتاً قومی دیگر می‌شوند، ملتی دیگر، و سرانجام قریه‌ای دیگر.

و اکنون روشن است که اگر عذاب زیر و رو کننده بیاید و اگر نظام مستقر که به حداکثر فسق خود رسیده و در هم پاشیده شود ارث‌برندگان زمین و وارثان تجربه‌های مفید گذشته و نجات‌یافتگان چه کسانی خواهند بود. چه کسانی فرو خواهند نشست و چه کسانی برخواهند خاست.

. . . انجینا الذین ینهون عن السوء و اخذنا الذین ظلموا . . .

و بدین شکل است که قریه، تبلور مادی یک نظام منحط اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، زیرو رو می‌شود.

و بدین شکل است که قوم ظالمین از بین می‌روند و چنین است که شرایط مادی زیست یک قوم (حیات دنیوی آن) وسیلۀ فتنه قرار می‌گیرد. (فتنه در اصل گداختن طلای ناخالص است در آتش تا خالص آن از آلوده جدا گردد) تا نسلی تازه‌تر، روابطی تازه‌تر و خالص‌تر از ناخالص‌ها زاده گردد و در مسیر تکاملی انسان‌ها پیش رود.

و نیز در این سرفصل است که ما فرقی عظیم بین پیام قرآن و بینش مادی‌گراها کشف می‌کنیم که حیات دنیا، اقتصاد، تکنولوژی، ابزار تولید، همه و همه وسیله‌اند، وسیله‌ای برای فتنه و پالودن انسان‌ها برای عروج بیشتر و برای از بین بردن ضد تکامل‌ها، پلیدی‌ها و پلشتی‌ها.

 

نقش انگیزه‌ها

در بحث از ضرورت و تعیین تاریخی، غالباً به علت کوته‌نگری و نیز در نظر گرفتن جنبه‌های صرفاً عینی، چه بسا از انگیزه‌های انسان‌ها غفلت می‌شود، تا آن حد که انگیزه‌ها خود تابعی از شرایط مادی قلمداد می‌گردد. ولی سوالی که مطرح است این است که کدام عامل روانی و یا اجتماعی و یا مادی باعث می‌شود که انسان در مقابل نظامی منحط ولی در عین حال قدرتمند و مستقر قد برافرازد؟ آیا تنها «نداشتن» می‌تواند دستاویز و مستمسک حرکتی باشد که چه بسا انسان را به زیردست دژخیمان نظام مستقر می‌افکند و بر سفرۀ چرمین جلادان می‌نشاند. گفتگو بر سر مستضعفین نیست بلکه پیشقراولان است. ما در تاریخ مکرر دیده‌ایم که ظهور «سابقون» منوط به شرایط ضرور تاریخی است ولی آیا تقارن ظهور اینان را با بحران می‌توان چنین تفسیر کرد که آنها در گفتارشان، اعمالشان، و جهان‌بینی‌شان یکسره مقهور شرایط بوده‌اند؟

جواب قرآن چنین نیست. در قرآن موسی (ع) را داریم که از کاخ فرعون به حاشیه‌نشینان ممفیس می‌پیوندد، و مؤمن آل فرعون که علیه نظام می‌شورد. در پهنۀ تاریخ معاصر افراد بی‌شماری را می‌شناسیم که نه به خاطر آنکه «چیزی ندارند از دست دهند» بلکه بخاطر آنکه چیزی برای دیگران به ارمغان بیاورند برمی‌خیزند. (لعلهم یتقون . . . ) آیۀ ۴۴ اعراف. آیا می‌توان گفت که چنین انگیزه‌های انسانی که در قالب آن سیمای ستایش‌آمیز آدمی از پس پرده‌های تاریک عطرهای شبانه روشنی می‌گیرد تابع سیطرۀ جبری است که او را به انتخاب راهی که در پیش گرفته وادار می‌سازد؟

در قرآن می‌خوانیم به انسان قدرت انتخاب تقوی و فجور داده شده یعنی دو راه (فالهمها فجورها و تقویها) و نیز بر بلندی مشرف بر خیر و شر راهنمایی گردیده (فهدیناه النجدین)

و اتفاقاً فسق اولیۀ یک قوم از این انتخاب آغاز می‌گردد، یعنی انتخاب فجور، انتخاب موضع غلط به خاطر سودجویی‌های فردی و نزدیک در یک موقعیت تاریخی. و این انتخاب تا سر حد حتمی (اجل مسمی) تا نقطۀ نزول عذاب، تا نقطۀ زیر و زبر شدن قریه ادامه دارد. و همین قدرت انتخاب است که به انسان‌ها برای پیوستن به این جبهه و یا آن جبهه یاری می‌دهد و مسألۀ مسؤولیت را مطرح می‌سازد، کافر و مؤمن می‌سازد، ارتجاعی و پیشرو بوجود می‌آورد. ما در فرآیند از بین رفتن مترفین و ملاء و هلاکت فاسقین با یک جریان ماتریالیست مکانیستی روبه‌رو نیستیم، بلکه در گردش بی‌وقفۀ پدیده‌ها، و سیر بی‌وقفۀ تکنولوژی، و حرکت بی‌وقفۀ هستی به سمت هدف والای خود با مسألۀ انتخاب انسان، یعنی آزادی او در روبرویی با جبر تاریخی مصادف هستیم. از زمان‌های بسیار دور، زیر پوشش این موهبت ربوبی است که ما قیافۀ درخشان داعیه‌برانگیز آدمیانی را می‌بینیم که از همه چیز دست می‌شویند تا به چیزی که همه چیز هست و والاتر از همه چیز بپیوندند. عقیدۀ شیعه به لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین، از همین نقطه برمی‌خیزد. مفهوم عقیدۀ بالا نه این است که افعال آدمیان ترکیبی از جبر و تفویض است و یا اینکه هیچ کدام نیست، یا آنکه از جهتی جبری و از جهتی اختیاری است و نه آنکه او را اختیاری ناقص و جبری ناقص است بلکه انسان: مختار است از آن جهت که مجبور است و مجبور است از وجهی که مختار است و اختیار او درست بعینه اضطرار اوست.

مثلاً در داستان اصحاب السبت بلایی در حال تحقق است. و این تحقق بلا مثل تحقق سایر پدیده‌ها از طریق اسباب و مطابق قانون کلی علیت سیر می‌یابد و هر حادثه و پدیده‌ای در داخل این مسیر علّی ضروری است. ولی این مسیر آیه و حتمیت، اختیار آدمی را در جهت شقاوت یا رستگاری، تقوی و فجور نمی‌بندد بلکه ضروری می‌سازد. هر عمل انتخاب شده نسبتش به کسی است که آن را انتخاب کرده و آن را به جای آورده (مثل ماهیگیری ماهیگیران و نهی ناهیان از منکر) ولی از سویی می‌بینیم که آن عمل از هر گونه که باشد در طول یک تعیین تاریخی است. یا به عبارتی دیگر اختیار آدمی معارض با سیر ضرور تاریخ و سیر ضرور هستی در راه کمال خود نیست بلکه در طول آنست و دقت در آیۀ ۱۶ سورۀ اسری نشان خواهد داد که مثلاً وجود مترفین ضد تکامل برای تعیین تاریخی همانقدر ضروری است که وجود مؤمنین.


 


۱۰۰۰ روز پس از افتتاح پالایشگاه‌های فاز ۹ و ۱۰ پارس جنوبی، هنوز تمامی چاههای دریایی این دو فاز مشترک قادر به تولید گاز نیستند.

پالایشگاه‌های ساحلی طرح توسعه فاز ۹ و ۱۰ پارس جنوبی، ۲۳ اسفند ماه سال ۱۳۸۷ به طور رسمی در مدار بهره برداری قرار گرفته است.

اوایل اردیبهشت ماه ۱۳۸۹ با نصب تجهیزات سرچاهی، درون چاهی و رشته‌های تکمیلی درون چاهی، تولید گاز از چهار چاه دریایی فاز ۹ و ۱۰ پارس جنوبی آغاز و گاز تولیدی برای نخستین بار به پالایشگاه خشکی ارسال شد.

هرچند هدف از طرح توسعه فاز ۹ و ۱۰ پارس جنوبی تولید روزانه ۵۰ میلیون مترمکعب گاز، استخراج روزانه ۸۰ هزار بشکه میعانات گازی برای صادرات، سالانه یک میلیون تن اتان برای مصرف پتروشیمی، سالانه یک میلیون و ۵۰ هزار تن گاز مایع (ال.پی.جی) و روزانه ۴۰۰ تن گوگرد است اما به گزارش مهر اکنون با گذشت هزار روز از افتتاح پالایشگاه های ساحلی، هنوز تمامی چاه‌های دریایی این دو فاز مشترک قادر به برداشت گاز طبیعی از مخزن مشترک پارس جنوبی نیستند.

موسی سوری مدیرعامل شرکت نفت گاز پارس مرداد ماه امسال با بیان اینکه تا پایان مهرماه سال ۱۳۹۰، تمامی چاههای فاز ۱۰ میدان گازی پارس جنوبی وارد مدار تولید می شود، گفته بود: بر اساس برنامه ریزی‌های صورت گرفته پنج حلقه باقیمانده در سالجاری و تا قبل از آغاز فصل سرما به تولید می رسد.

این مقام مسئول پیش از آن اعلام کرده بود: مطابق با برنامه زمان بندی تمامی چاه‌های دریایی این دو فاز مشترک گازی باید تا اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۰ در مدار بهره برداری قرار می گیرد.

اما اکنون معاون مدیرعامل شرکت ملی حفاری پیش‌بینی کرده است که آخرین چاه دریایی فاز ۱۰ پارس جنوبی تا پایان آذر ماه امسال راه اندازی شود.

به گفته محمدرضا تاکایدی در فاز ۹ پارس جنوبی هم هنوز عملیات حفاری تکمیلی در پنج حلقه چاه به پایان نرسیده است.

حال آنکه حیدر بهمنی مدیرعامل شرکت ملی حفاری  خرداد ماه سال ۱۳۸۸ درباره آخرین وضعیت حفاری فاز ۹ و ۱۰ پارس جنوبی، بیان کرده بود: تا پایان سال ۱۳۸۸ تمامی چاههای دریایی فاز ۹ و ۱۰ پارس جنوبی تکمیل و در مدار بهره برداری قرار می گیرند.

 


 


اختلاف دولت ونزدیکان رهبری درسیاست خارجی سبب شده که تعدادی ازمسئولین ایرانی، ترکیه را تهدید و تعدادی دیگر ازاین تهدیدها عذرخواهی کنند. دراخرین اظهارنظر، علی اکبرصالحی وزیر امورخارجه  ازمطالب مطرح شده درباره ترکیه ابرازنارضایتی کرد.

صالحی درگفت وگو با خبرگزاری اناتولی ترکیه  اعلام کرده که در ايران برخي خارج از مسووليت‌شان و ندانسته درباره تركيه مطالبي را بيان كردند كه ما به‌طور كامل اين مطالب را رد مي‌كنيم.

وی همچنین می گوید، درباره اظهارات مطرح شده فاقد اطلاعات، اقدامات لازم خود را انجام داده‌ايم.

وزیرخارجه دولت احمدی نژاد پیش ازاین نیز درتماس با وزیرخارجه ترکیه تهدیدات برخی از مقامات ایرانی علیه ترکیه درباره سپر موشکی ناتو را رد کرده بود.

وي درباره اظهارات اخير برخي مسوولان ايراني درباره تركيه ادامه داد: اين اظهارات مطرح شده از اين افراد تنها به خود آن‌ها مربوط مي‌شود.

اظهارات صالحی درحالی است که درهفته های گذشته مسئولان نظامی و برخی ازنمایندگان اصولگرا، حملات شدیدی را نثار ترکیه کرده بودند.

حسن ابراهیمی عضو کمسیون امنیت ملی و نماینده سابق رهبری درامور افغانستان در مصاحبه با روزنامه شرق گفته بود: هدف بودن سپر دفاع موشكي در خاك تركيه، درصورت اجرايي‌شدن هر نوع تهديدي عليه جمهوري اسلامي يك واكنش حتمي و طبيعي است و قطعا نيروهاي مسلح ما براي اين كار و اين هدف برنامه‌ها و تاكتيك‌هاي از پيش تعيين‌شده‌اي دارند.

پیش از اظهارات ابراهیمی سرتیپ امیر علی حاجی زاده، فرمانده نیروی هوا فضای سپاه پاسداران گفته بود که سامانه راداری ناتو در ترکیه در مقابل موشک‌های بالستیک ایران ناکارآمد است.

یحیی رحیم صفوی مشاور رهبری نیز تهدید کرده بود که اگر رهبران سیاسی ترکیه نتوانند سیاست خارجی و روابط خود را نسبت به ایران شفاف کنند به مشکل بر خواهند خورد

حجم حملات به ترکیه تا آن جا پیش رفت که سایت تابناک، که توسط نزدیکان محسن رضایی اداره می شود از تهدید نظامی ترکیه از سوی ایران خبر داد. این وبسایت متن پیامی را منتشر کرده که به نوشته تابناک، توسط علاالدین بروجردی به مقامات ترکیه تسلیم شده است.

بر اساس این گزارش، رئيس کميسون سياست خارجي و امنيت ملي مجلس، خطاب به مقامات ترکيه گفته است: اگر به رفتار اشتباهتان درباره سوريه پايان ندهيد، بی‌گمان، دوستي با ايران را هم بايد فراموش کنيد. شما اشتباه بزرگ و راهبردي‌ در ميزباني از سپر دفاع موشکي آمريکا کرديد. آگاه باشيد هر اتفاقي که در منطقه روي دهد، پايگاه موجود در خاک شما و در آغاز آن پايگاه اينجرليک را هدف قرار خواهيم داد. اينجا ديگر جايي براي دوستي با شما نیست. اين ديگر به دوستي با ديگران ربطي ندارد، بلکه مسأله امنيت ملي ايران در ميان است، دفاع از سوريه و فلسطين و مقاومت جزیي از باور ديني و سياسي ماست و نه از آن دست تاکتيک‌هايي که معروف است.

 


 


رئیس هیئت مدیره انجمن صنفی کارفرمایان صنایع نساجی اصفهان گفت:" در حال حاضر با افزایش سی درصدی واردات صنعت نساجی در اصفهان روبرو هستیم."

به گفته حاتم شاه کرمی، به دلیل افزایش هزینه‌های تولید داخل، واردات در صنعت نساجی افزایش یافته و اگر راهکارهایی از سوی وزارت صنایع و استانداری اصفهان صورت نگیرد، این صنعت در استان اصفهان مورد تهدید قرار خواهد گرفت."

به گفته وی صد هزار نفر در استان اصفهان در صنعت نساجی مشغول به کار هستند که با افزایش واردات مورد تهدید قرار گرفته‌اند.

به گزارش مهر، وی در مراسم آغاز به کار پنجمین نمایشگاه بین‌المللی ماشین آلات و محصولات نساجی چرم و صنایع وابسته در اصفهان گفت:" در اوایل سال ۹۰ معادل ۹۴.۶ میلیون دلار صادرات منسوجات داشتیم اما از خرداد ماه سال جاری این رقم به ۴۶ میلیون دلار کاهش یافته  که موید کاهش ۵۰ میلیون دلاری صادرات منسوجات کشور است."

شاه کرمی در مورد ریشه مشکلات صنعت نساجی بیان داشت:" اجرا نشدن قانون مبارزه با کالای قاچاق و ماده ۱۰۳ تأمین اجتماعی که به ماده ۸۰ تبدیل شده و نیز نبود هماهنگی میان جهاد کشاورزی با صنعت کاران نساجی که منجر به  محدود شدن ورود پنبه به کشور برای استفاده صنایع نساجی شد، فشارهای سنگینی را بر صنعت نساجی وارد کرده است."

وی یادآور شد:" محدود شدن ورود پنبه به کشور برای استفاده صنایع نساجی سبب کاهش بازده ۷۰ درصدی واحدهای نساجی شده است."

با اینکه صنعت نساجی ایران تا سه دهه پیش، یکی از مهمترین اقلام صادراتی ایران به بازارهای اروپایی بوده اما اکنون به دلیل سیاست‌های نادرست دولت و عدم حمایت از تولیدکننده، این صنعت حتی توان تولید برای داخل را هم ندارد.

براساس گزارش‌ها، محصولات نساجی قاچاق حدود ۹۰ درصد از حجم پارچه‌های موجود در بازار را به خود اختصاص داده‌اند که خود عاملی برای عدم رقابت‌پذیری صنایع نساجی و ناتوانی آنها در پایین آوردن قیمت محصولات خود محسوب می‌شود و افزایش روزبروز واردات نشان می‌دهد که فریاد و اعتراض تولیدکنندگان به جایی نرسیده است.

 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irangreenvoice-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irangreenvoice@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته