سیمین/ رادیو کوچه
simin@koochehmail.com
امروز 31 ماه اوت 2011 و پنجاه و چهارمین سالگرد استقلال کشور مالزی است. شعار این روز برای امسال چنین انتخاب شده است: «یک مالزی؛ آرامش مردم، موفقیت در تغییرات».
فکر کردم مناسبت روز استقلال این کشور فرصت خوبی است برای این که کمی بیشتر و البته به اختصار از تاریخ این کشور با اطلاع شویم.
با «ژاله چگینی» که تنها راهنمای فارسی زبان موزه ملی مالزی است و در عین حال آگاهی کافی از تاریخ این کشور دارد، به گفت وگو نشستم. بخش نخست این گفت وگو را در برنامه پیشین من شنیدید و در این برنامه او به ادامه تاریخ این کشور میپردازد ضمن آنکه از تجربههای خویش در این کشور سخن گفته و توصیههایی برای ساکنان ایرانی مالزی دارد.
بخش نخست:
بخش دوم:
ژاله چگینی پس از اشاره مختصری که به تاریخ کشور مالزی دارد تا زمان استقلال این کشور و سالهایی پس از آن به ویژگیهای مردم این کشور اشاره دارد. ویژگیهایی همچون سادهزیستی و احترام به نژادهای گوناگون.
او به ایرانیانی که برای اقامت مالزی را برگزیدهاند توصیه میکند که برای برقراری ارتباط بهتر با مردم این کشور زبان مالایی را بیاموزند و در عین حال یادآوری میکند که همیشه احترام به میزبان را در هر کجای دنیا که هستیم نباید فراموش کنیم.
قصه تاریخ مالزی در برنامه گذشته به این جا رسید که انگلیسیها پس از هلندیها و پرتغالی ها به این کشور آمدند و اقدام به تضعیف شهر ملاکا و تقویت سنگاپور و پینانگ کردند تا زمانی که جنگ جهانی دوم پیش آمد و حالا ادامه ماجرا:
«پس از کشف ذخایر عظیم روی در آستانهای «سلانگو»، «پراک»، «جهور» و «پهنگ» که سبب ورود مهاجران بسیاری از جنوب چین به عنوان معدنکار به این کشور شد و پس از آن آوردن دانههای درخت رابر (کائوچو) از برزیل توسط انگلیسیها و توسعه جنگلهای وسیع درختان رابر سبب شد تا انگلیس برای صادرات قلع که آن زمان مالزی بزرگترین تولیدکننده درجهان بود و انقلاب صنعتی در اروپا و امریکا هم بوقوع پیوسته بود وبیش از پیش نیاز به منابع معدنی همچون روی بود، کارگران هندی را به مالزی برای کار درمزارع و ساخت راه آهن و جاده به مالزی بیاورد تا سریعتر بتواند این ذخایر را به اروپا صادرکند و بیش از یکصد سال دولت استعماری انگلیس از منابع غنی ادویه و قلع و رابر این کشور بهره برد.
تا زمانیکه جنگ جهانی دوم رخداد ودر آنزمان نهضتی به نام «آسیا برای آسیاییها» راه افتاد که سبب شد کشورهایی مثل هند و مالزی که دوران طولانی تحت استعمار بودند دست به مبارزات استقلال طلبانه بزنند و تلاش روشنفکران مالزیایی در سال 1957 به ثمر برسد و این کشور از تحت استعمارانگلیس خارج شود. این اقدام به رهبری «تونکو عبدو رحمان» که پرنس «کداه» بود و بعد اولین نخست وزیر مالزی شد و به «پدر استقلال» مالزی مشهوراست، صورت گرفت و پس از آن این کشور گامهای توسعه را به سرعت طی نمود.
جالب است بدانید که یونسکو درسال 2008 ملاکا و پنانگ را به علت قدمت و تنوع بافت و فرهنگ بهعنوان میراث فرهنگی جهان ثبت نموده است. اگرچه مالزی با دارابودن جزایر بسیار بینظیر در استانهای صباح و سراواک شهرتی جهانی دارد و در سال 2000 این جزایر توسط یونسکو به عنوان میراث طبیعی جهان ثبت شدهاند و قدمت جنگل معروف «تامان نگارا» به میلیونها سال میرسد.
این کشور تاکنون توانسته با استفاده از تنوع قومی وفرهنگی وجلوههای طیبعت و آبها و سواحل بینظیر در سال 2010، بیش از 8 بیلیون دلار درآمد از طریق جذب گردشگر حاصل کند و درصنعت بزرگترین صادرکننده روغن پالم درجهان باشد.»
بیشتر بخوانید:
زمانی برای استقلال
Click here to view the embedded video.
خبر / رادیو کوچه
احمد آوایی از اعضای کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی با انتقاد از موضعگیری جمهوری اسلامی در قبال ناآرامی در سوریه، گفته است که «حمایت مطلق ما از سوریه» کار درستی نبود.
وی در بیان دلیل آن اعلام کرد: «مردمی که علیه حکومت آن کشور تظاهرات میکردند مردمی متدین و حرکتهای اعتراضی آنان خودجوش بوده است.»
به گزارش خبرآنلاین، آقای آوایی در گفتوگویی، در عین حال از دولت سوریه به دلیل آنچه که ایستادگی در برابر اسراییل دانسته، تمجید کرده است.
با اینهمه، این نماینده مجلس گفته است حکومت سوریه خیلی زودتر از اینها باید اعتراضات مردمی را میشنید زیرا انتقادها از حکومت این کشور در ابتدا با هدف اصلاحات بود و اگر سوریه زودتر از اینها با مردم کنار میآمد به این وضعیت نمیرسید.
در روزهای اخیر ایران برخی مقامات ایرانی به حکومت سوریه توصیه کرده اند سیاست تفاهم با مردم این کشور را در پیش بگیرد و به اصلاحات لازم دست بزند.
در همین حال عفو بینالملل، از گروههای مدافع حقوق بشر، اسامی 88 نفری را که میگوید طی پنج ماه گذشته، در بازداشتگاههای سوریه جان خود را از دست دادهاند، منتشر کرده است.
در ویدئوهایی که در ماههای اخیر در درگیریهای سوریه منتشر شده است، اجساد زندانیانی دیده میشود که بر آنها آثار ضرب و جرح شدید، سوختگی، شوک الکترونیکی و سایر موارد آزار و اذیت دیده میشود.
نیل سموندز، سخنگوی عفو بینالملل، دولت سوریه را به بیاعتنایی ظالمانه به حق حیات انسانی متهم کرده است.
او گفته است که قربانیانی که اسامی آنان را در اختیار دارد از افرادی بودهاند که در جریان اعتراض علیه حکومت بازداشت شدند و سپس زیر شکنجه، به قتل رسیدند.
برخی از قربانیان نوجوانان سیزده ساله بودهاند.
اتهامات وارده از سوی عفو بین الملل در گزارشی منتشر شده است.
انتشار این گزارش پس از آن صورت میگیرد که دولت سوریه اخبار حاکی از کشف یک گور دسته جمعی در شهر درعا را که شاهد تظاهرات گسترده ضددولتی بوده به شدت رد کرده است.
گزارشگر عفو بینالملل در امور سوریه میگوید که این سازمان حقوق بشری نام حداقل سه هزار نفر را که در حال حاضر در بازداشت به سر میبرند، در اختیار دارد.
گفته شده که بین ۱۲ تا ۱۵ هزار نفر در زندانهای سوریه در بازداشت هستند و عفو بینالملل میگوید شکنجه در زندانهای سوریه رواج دارد و با گذشت زمان، اوضاع در حال وخیمتر شدن است.
بسیاری از زندانیان در سلول های انفرادی زندانی شدهاند.
آقای سموندز میگوید میزان بدرفتاری ثبت شده با زندانیان در نزدیکی شهرهای درعا و حمص به سطح نحوه رفتار با زندانیان در سالهای دهه هشتاد میلادی رسیده است.
سازمان عفو بین الملل در گزارش خود میگوید تمام قربانیان عملیات ارتش سوریه مرد یا پسر هستند و دستکم در ۵۲ مورد، سند و مدرکی دال بر شکنجه یا بدرفتاری وجود دارد که منجر به مرگ آنان شده و یا در مرگ این افراد موثر بوده است.
عفو بینالملل اعلام کرد مرگ زندانیان در بازداشتگاههایی در پنج استان دیگر از جمله دمشق، ریف دمشق، ادلب، حما و حلب نیز گزارش شده است.
این سازمان حقوق بشری میگوید اسامی بیش از ۱۸۰۰ نفری را جمعآوری کرده که از زمان آغاز تظاهرات ضددولتی در سوریه کشته شدهاند در حالیکه هزاران نفر دیگر بازداشت شدهاند.
در همین حال شاهدان عینی گفتهاند که از ساعات اولیه صبح چهارشنبه، 31 اوت، نیروهای ارتش سوریه با پشتیبانی تانک به منزل چند تن از فعالان سیاسی در دو منطقه شهر حما حمله کردند.
یک فعال محلی گفت که چند دستگاه تانک در پلی در دروازه شرقی ورودی شهر مستقر شدهاند و صدها سرباز وارد شهر شدهاند.
روز گذشته هم در جریان تظاهرات ضد دولتی بعد از برگزاری نماز عید فطر، هفت نفر به ضرب گلوله نیروهای امنیتی از پای درآمدند.
به گفته مخالفان دولت سوریه، شش نفر از کشتهشدگان در استان جنوبی درعا و در اثر شلیک نیروهای امنیتی جان خود را از دست دادند.
شورای حقوق بشر سازمان ملل اخیرن دستور تحقیقات کامل و مستقل در باره نقض حقوق بشر توسط دولت سوریه را داد.
بیشتر بخوانید:
«مسدود شدن داراییهای سه تن از مقامات سوریه»
شراره سعیدی/ رادیو کوچه
یکی از اهداف یادآوری رفتارهای جامعه روحانیون و جناح چپ آنست که ما به خاطر داشته باشیم این اپوزیسیون داخل نظام و ایجاد شده توسط آقای خمینی دقیقن دارای رفتار تعریف شده در فلسفه تاسیساش میباشد و سالهای بسیاریست که توانسته جایگزین آن دسته از مخالفینی شود که میتوانستهاند اساس جمهوری اسلامی را در اذهان عمومی مورد هدف قرار دهند و با ابتکار این طیف و قدرت مانور قانونیاش مورد کملطفی توده قرار گرفتهاند، باید به یاد داشت که کاهش توقعات اجتماعی و سیاسی ایرانیان و تنزل اعتماد به نفس آنان تنها یکی از محصولات این طیف است و این اپوزیسیون صوری نظام، اتمسفری را برای حاکمیت به وجود آورده که به آسانی هرگونه رفتاری قابل دفاع و مشروع جلوه میکند.
در تیر ماه 77 کروبی گفت: «حضرت آیتاله خامنهای از اول در تمامی صحنههای انقلاب حضور داشت و خطرهای زیادی متوجه ایشان شده و انشااله نعمت وجود معظمله سالها در راس نظام جمهوری اسلامی خواهد بود و به نظام جمهوری اسلامی خدمت خواهند کرد.»
مجمع روحانیون مبارز بیانیهای دربارهی محکومیت شهردار سابق تهران صادر و ضمن حمایت از او اعلام کرد: «ماجرای تشکیل پروندهی مدیران شهرداری تهران از آغاز خبر از یک فتنهی سیاسی میداد و مجمع روحانیون مبارز و برخی دلسوزان انقلاب مراتب نگرانی خود را به مدیران ارشد نظام اعلام نمود … مجمع روحانیون مبارز مراتب تقدیر خود را از تلاشهای پیگیر آقای غلامحسین کرباسچی به عنوان مدیری خلاق، خستگیناپذیر و مبتکر بهویژه در عمران و آبادی شهر تهران اعلام مینماید.»
در همان سال دبیر مجمع روحانیون مبارز در پی اوجگیری اختلافات با شورای نگهبان با ارسال نامهای خطاب به دبیر شورای نگهبان نسبت به عملکرد این شورا و نیز پاسخ به درخواست مناظره انتقاد کرد. «عسگراولادی دبیرکل جمعیت موتلفهی اسلامی، دبیر مجمع روحانیون مبارز را در مورد انتخابات مجلس خبرگان رهبری به مناظره دعوت کرده بود.» او گفت: «نظارت استصوابی شورای نگهبان را قبول ندارم زیرا زمانیکه قانون اساسی تدوین شد، مسئلهی نظارت استصوابی در ذهن هیچکدام از آنان نبود.»
در همان سال دبیر مجمع روحانیون مبارز در پی اوجگیری اختلافات با شورای نگهبان با ارسال نامهای خطاب به دبیر شورای نگهبان نسبت به عملکرد این شورا و نیز پاسخ به درخواست مناظره انتقاد کرد
همچنین دبیر مجمع روحانیون مبارز گفت: «اگر شورای نگهبان حاضر به مناظره نباشد من تصمیم دارم در یک فرصت مناسب طی یک کنفرانس مطبوعاتی مسایلی را مطرح کنم و تمام دلایل خود را با سند ذکر کنم… و دولت خاتمی هرگز مسئلهی ارتباط با آمریکا را مطرح نکرده است.»
پس از آن «مجید انصاری» عضو دفتر سیاسی مجمع روحانیون مبارز در مصاحبهای با نشریهی ارزشها، خبر روزنامهی «آریا» در مورد احتمال انشعاب در مجمع روحانیون مبارز را به شدت تکذیب کرد. به نظر میرسید علت بالا گرفتن شایعات مربوط به انشعاب در این مجمع اختلافنظر برخی از اعضا در موضوعاتی از قبیل نهضت آزادی و کارگزاران بود.
در همان دوران «اسداله بیات» محکوم شد و مجمع روحانیون مبارز در پی محکومیت این عضو تشکل روحانی، خواستار پیگرد قانونی مسوولان دادسرای ویژهی روحانیت و سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی شد و اعتراض نمازگزاران اصفهانی به برخی مواضع سیاسی «آیتاله طاهری» را محکوم کرد و خواستار اصلاح ساختار مدیریت وزارت اطلاعات و نظارت دقیق بر عملکرد نیروی انتظامی از سوی رییس جمهوری شد.
در سال 78 دبیرکل مجمع روحانیون مبارز اولین نرمشها در مورد سیاست خارجی را ابراز کرد و در پاسخ به این سوال که نظر شما دربارهی رابطه با آمریکا چیست؟ گفت: «در این مورد سه نظریه وجود دارد: اول رابطه، دوم مذاکره و سوم تشنجزدایی که بنده به تشنجزدایی معتقدم و البته معتقدم بحث رابطه یا نداشتن رابطه بحثی کارشناسی است که باید کارشناسها بنشینند طرفین هم باشند و در محیطی که حالت سیاسی نداشته باشد حرفها را بزنند.
برخی معتقدند که سخن امام پیرامون رابطه با آمریکا و تشبیه آن به رابطهی گرگ و میش اکنون تغییر کرده و رابطهی ما با آمریکا در زمان حال رابطهی شیر و گرگ است که این هم نظری است.»
در تیر ماه 78 روزنامهی «سلام» به علت انتشار نامهی محرمانهی وزارت اطلاعات، توقیف شد. واکنش محافل مختلف نسبت به توقیف روزنامهی سلام، ادامه داشت. مجمع روحانیون مبارز با انتشار بیانیهای از توقیف روزنامهی سلام ابراز تاسف کرده و از اقدام وزیر اطلاعات در پس گرفتن شکایت به عنوان اقدامی منطقی و شجاعانه یاد کرد و این اقدام را موجب پیشگیری از بروز تشنج و ناآرامی در جامعه دانست. این مجمع با انتشار بیانیهای دربارهی تعطیلی روزنامهی سلام از شخصیت مدیر مسوول این روزنامه تجلیل کرده و تعطیلی روزنامهی یاد شده را مورد اعتراض قرار داد. در بخشی از بیانیهی مجمع روحانیون آمده است: «بر فرض محرمانه بودن نامه چنانچه کسی علیه انقلاب مشغول توطئه بوده و مکتوباتی هم داشته باشد آیا صرف طبقهبندی در بخش محرمانهی یک تشکیلات میتواند مانع روشنگری و هشدار به جامعه، مسوولین و جلوگیری از پیامدهای توطئه باشد؟»
همچنین دبیرکل مجمع روحانیون مبارز تهران خبر دعوت این مجمع از مردم برای تجمع در دانشگاه تهران را تکذیب کرد. پیش از این اعلام شده بود 15 تشکل سیاسی جبههی دوم خرداد از جمله مجمع روحانیون مبارز تهران مردم را به اجتماع در ساعت 4 بعدازظهر روز چهارشنبه 23 تیرماه در دانشگاه تهران دعوت کردهاند.
پس از انتشار نامهای از سوی تعدادی فرماندهان سپاه، مجمع روحانیون مبارز با انتشار بیانیهای از انتشار این نامه به رییس جمهوری انتقاد کردند. در بخشی از این بیانیه آمده است: «یکی از آفات انقلاب این است که کسانی و گروههایی خود را مساوی با دین و ارزشهای دینی دانستند و دیگرانی را که با آنان اختلافنظر دارند سزاوار اهانت و هتاکی دیدند.»
دبیر مجمع روحانیون مبارز به دنبال درج اظهار نظر «احمد منتظری» در نشریهی «پیام هاجر» دربارهی دلایل برکناری پدرش با ارسال جوابیهای به این هفتهنامه به تشریح دلایل مورد ادعایاش برای کنار گذاشتن «آیتاله منتظری» توسط آقای خمینی پرداخت.
مهدی کروبی با تشریح دلایل برکناری آیتاله منتظری توسط خمینی تصریح کرد که خمینی از همان سالهای نخستین پیروزی انقلاب کوشید که ایشان را بر آن دارند که دفتر و بیتشان را از افراد ناصالح پاکسازی کنند لکن با کمال تاسف نتوانستند.
دبیر مجمع روحانیون مبارز طی نامهای در پاسخ به فرزند آیتاله منتظری دربارهی جریان عزل ایشان نسبت به انتقامجویی هواداران آقای منتظری از خمینی هشدار داد.
مهدی کروبی در این نامه نوشت: «باید به صراحت اعلام کنم که متاسفانه عناصر مرموزی به دنبال یک سلسله زمینهسازیها و جوسازیها در ذهن و اندیشهی آیتاله منتظری توانستند اختلاف جدی و ریشهای میان ایشان با امام و تمامی مسوولان رده بالا، پدید آورند.»
«احمد منتظری» نیز جوابیهی دبیر مجمع روحانیون مبارز به ادعاهایاش را بیربط، خلاف واقع، تهمت و نسبتهای ناروا خواند.
مهشب تاجیک/ رادیو کوچه
«سفرنامه»، نوعی گزارش است که نویسنده در قالب آن مشاهدات خود را از اوضاع شهرها یا سرزمینهایی که بدان مسافرت کرده است مینویسد و اطلاعاتی از بناهای تاریخی، کتابخانهها، بازارها، بزرگان، آداب و رسوم ملی و مذهبی مردم، موقعیت جغرافیایی، جمعیت، آب و هوا، زبان اهالی مناطقی که بازدید کرده است، در اختیار افراد دیگر میگذارد. در واقع سفرنامهها گنجینهای از اطلاعات هستند که از طریق آنها میتوان به واقعیتهایی از وضع اجتماعی، سیاسی، اقتصادی ادواری از تاریخ یا مردم یا منطقهای پی برد که دستیابی به آنها از طریق کتب تاریخی میسر نیست.
بنا به گفتهی موروخان «مارکوپولو» در سال 1254 میلادی در ونیز ایتالیا متولد شد. پدرش «نیکولو پولو» بازرگانی فعال بود که با قسطنطنیه داد و ستد تجاری داشت. در سال 1260 میلادی نیکولو با برادرش «مافئو» راه مشرق را پیش گرفتند تا از سرزمینهای اصلی تولیدکنندگان کالاهایی از قبیل ابریشم، ادویه، سنگهای قیمتی، عاج، پوستهای مرغوب و جواهرآلات دیدن کنند. مسافرت آنان 9 سال به طول انجامید و به خدمت «قوبیلای قاآن» فرمانروای مغولی چین رسیدند. پس از داد و ستد به ونیز برگشته و بهطور مجدد در سال 1271 میلادی، زمانی که مارکوپولو هفده ساله بود دوباره عازم سفر شدند. از همین زمان بود که نام مارکوپولو به عنوان جهانگردی جوان و جسور، بر سر زبانها افتاد. آنها با کشتی کوچکی از دریای مدیترانه گذشته و به «اکرا» رسیدند. در این شهر با کشیشی به نام «تئوبالد» آشنا شدند. در سفر قبلی «قوبیلای قاآن» با مسیحیت آشنا شده بود و خواسته بود بیشتر با این دین آشنا شود.
نیکولو ماجرای سفر به چین و درخواست قوبیلای قاآن امپراطور چین را برای تئوبالد تعریف کرد و گفت که امپراطور چین با آیین مسیحیت آشنا شده و میخواهد که بیشتر دربارهی آن بداند. تئوبالد دو کشیش داوطلب را به نیکولوپولو معرفی کرد تا همراه آنها به چین رواج سفر کنند. پنج مرد آماده سفری طولانی از غرب به شرق آسیا شدند. اما روایتی دربارهی دو کشیش میگوید که آنها از سفر به روی آب ترسیدند و هرگز با خانوادهی پولو به این سفر نرفتند. خانوادهی پولو قبل از سفر به چین از شهر «بیتالمقدس» به طرف «لایاس» و از آنجا به سوی سواحل دریای خزر رفتند. مارکوپولو برای اولین بار بود که فوران چشمههای نفت را از نزدیک میدید. مرمان این مناطق از نفت چشمهها برای روشن کردن فانوسهایشان استفاده میکردند. سرزمینی که مارکوپولو آن را توصیف میکند در جغرافیای امروز باکو نامیده میشود. مارکو در بخش دیگری از سفرنامهاش از معماری بازار «ابن بطوطه» با دقت و جزییات و ستایش بسیاری سخن گفته است.
سرانجام پس از فراز و نشیبهای بسیار به چین رسیدند و مارکو برای نخستین بار یکی از عجایب هفتگانهی جهان را به چشم دید. دیوار افسانهای چین که دو هزار سال از بنای آن میگذشت و باشکوهترین بنایی بود که مارکوپولو در دوران جهانگردی خود دیده بود. مارکو مینویسد دیوار چین حدود هزار و چهارصد مایل طول و نزدیک ده متر عرض دارد. دو کالسکه به راحتی میتوانند بر عرض آن حرکت کنند. مردان ونیزی پس از چند روز به طرف پکن حرکت کردند. امپراطور، پیک مخصوص خود را به استقبال آنها فرستاده بود.
مارکو در توصیف پکن چنین مینویسد، «شهر زیبای پکن به صورت مربع بزرگی با اضلاع حدود شش مایل ساخته شده است. گرداگرد شهر با دیوار بلندی احاطه شده و دوازده دروازه برای ورود و خروج داشت. از هر دوازده دروازه هزار نگهبان پاسداری میکنند.» سفر چین آنها سه سال به درازا کشید. مارکوپولو که اینک جوانی بیست ساله بود پس از مدتی به صمیمیترین دوست و مشاور امپراطور «قوبیلای قاآن» تبدیل شد. در سفرها و میهمانیها و شکارها، نزدیکترین همراه امپراطور بود چنان مورد توجه و اعتماد قرار داشت که در سی سالگی، حکومت شهری را به او سپردند در اینجا بود که مارکوپولو برای اولین بار با اسکناسهای چینی به داد و ستد پرداخت. قرنها پیش از اروپاییان این چینیها بودند که از اسکناس استفاده میکردند. این اسکناسهای که از پوست یک نوع درخت ساخته میشد با مهر قرمز امپراطور اعتبار و ارزش پیدا میکرد و در تمام نواحی چین رواج داشت.
پس از هفده سال زندگی در چین مارکوپولو مرد ثروتمندی شده بود. پدرش نیکولو و عمویش «مافئو» خیلی پیر شده بودند و دوست داشتند سالهای آخر زندگی را در وطنشان ونیز سپری کنند. مارکوپولو هم مرد 38 سالهای بود آرزوی بازگشت به ونیز را داشت. «قوبیلای قاآن» به این جدایی راضی نبود، اما عاقبت اجازه داد که مارکوپولو و پدر و عمویش به وطن خود بازگردند در سال 1292 میلادی مارکوپولو و همراهانش خاک چین را ترک کرده و از راه ایران به سوی ونیز حرکت کردند در آن دوران جنگی میان ونیز و جنوا درگرفته بود. در روز 7 سپتامبر سال 1298 میلادی مارکوپولو در یک جنگ دریایی با جمهوری جنوا که رقیب جمهوری ونیز محسوب میشد به همراه 7000 نفر دیگر اسیر میشود. او سالهای طولانی در زندان «مالپاگا» در جنوا محبوس بود. در دوران زندان مارکوپولو روایات سفرش به دربار قوبیلای قاآن را به «روستیچلو دو پیزا» همسلولیاش دیکته میکند. روستیچلو که از هنر نویسندگی برخوردار بود روایات مارکوپولو را به قلمی شیوا مینویسد. سپس این دستنوشتهها در اروپای قرون وسطا آن زمان به زبانهای مختلف ترجمه شده و توسط کاتبان دیگری تکثیر میشود. مارکوپولو سیاح و تاجر ونیزی که به دلیل روایات سفرش به دربار قوبیلای قاآن در سراسر اروپا در اوج شهرت بود در در روز 8 ژانویه سال 1324 میلادی سن 70 سالگی درگذشت.
توصیفات مارکوپولو از سفرهایش به سایر کاشفان و بازرگانان اروپایی الهام بخشید تا دانش جغرافیایی خود را گسترش داده و در دنیایی فراتر از گذشته گام نهند
توصیفات مارکوپولو از سفرهایش به سایر کاشفان و بازرگانان اروپایی الهام بخشید تا دانش جغرافیایی خود را گسترش داده و در دنیایی فراتر از گذشته گام نهند. تعدادی از مورخان اتفاق نظر دارند که «کریستف کلمب» با الهام از نوشتههای مارکوپولو اندیشید که امکان دارد با سفر دریایی به سوی غرب، به مشرق زمین برسد. چندی پیش «دانیل پترلا» استاد دانشگاه «ناپل» گفت، تمام مکتوبات «مارکوپولو» از رویدادهای به وجود آمده در کشورهای شرق دور و به خصوص چین دچار تناقضات بسیار زیادی با واقعیت است که از آن جمله میتوان به توصیف کشتیهای پنج دکله مغولها اشاره کرد درحالی که کشتی مغولها سه دکله بودهاند. از سویی دیگر «فرانسیس وود» رییس بخش چینشناسی کتابخانه بریتانیا، جعلی بودن ادعای مارکوپولو در سفر به خاور دور را نبود هیچگونه اطلاعاتی در خصوص دیوار بزرگ چین، چای چینی، مراسم مذهبی و بومی چینیها و دیگر ویژگیهایی که چین به آنها شهرت دارد، بیان کرده است. به گفته این کارشناس، گذشته از آن هیچ نشان یا اثری متعلق به خاور دور حتا از آثار و لوازم به دست آمده از خانوادهی این جهانگرد معروف نیز به دست نیامده است.
البته مشخص نیست که چه میزان این گفتهها به حقیقت نزدیک باشد. اما اگر همچنین باشد نمیتوان در تخیل این جهانگرد معروف شک کرد که با چنان جذابیتی آنها را به رشتهی تحریر درآورده است که سالیان است که به عنوان یکی از سفرنامههای معروف به آن استناد میشود و نام مارکوپولو و سفر و جهانگردی با یکدیگر عجین است.
آرش حسینیپژوه/ رادیو کوچه
تا حدود ساعت دو همه کنار خیابان نشسته بودند، دست در دست هم، خندههایی که از ته دل بود، شادیهایی که تمامی نداشت، میگفتند باور نداشتند که آزاد شوند، شب قبلش با هم میگفتند نهایتن 10، 12 نفر اما به یکباره شنبه خبردار شدند که آزاد میشوند باید کاغذی را امضا میکردند و میآمدند بیرون. آنها بالاخره آمدند، پس از روزها و روزها در کنار خانوادههایشان بودند، شاد…
پاراگراف بالا روایت ریحانه طباطبایی از شب آزادی زندانیان سیاسی بود.
دادستان تهران، صبح روز شنبه 5 شهریور، از عفو یکصد زندانی سیاسی خبر داد، جعفری اعلام کرده بود که بر اساس موافقت رهبری یکصد نفر از محکومان جرایم امنیتی مشمول عفو شدهاند و مدعی شد 70 نفر از محکومین همان شب آزاد خواهند شد، دادستان تهران همچنین اعلام کرد که 18 نفر از این محکومین اجرای حکمشان متوقف شده و 12 نفر زندانی دیگر مشمول تخفیف در مجازات شدهاند، طبق گفته دادستان تهران 88 نفر از این زندانیان سیاسی بر اساس عفو رهبری از زندان اوین باید آزاد میشدند، که البته تنها نزدیک به 60 نفر از زندانیهای سیاسی از زندان اوین تا کنون آزاد شدند و رقم آزادیها با آنچه دادستان تهران عنوان کرده بود، تفاوت دارد.
در ستایش عفو زندانیان
آزادی نزدیک به 60 نفر از زندانیان سیاسی، بازتاب گستردهای در میان اهالی سیاست داشت و تحلیلهای متفاوتی را نیز در بر گرفته، بسیاری از این آزادیها استقبال کردند و عدهای هم این آزادیها را نمایشی مرتبط با انتخابات پیشرو دانستند.
«علی مطهری»، نماینده اصولگرای مجلس، آزادی زندانیان را گامی مثبت برای بازگشت کشور به شرایط قبل از انتخابات سال 88 دانسته و معتقد است با این اقدام برخی از مخالفان که به دلیل تندرویها در موضع لجاجت افتاده بودند، احساس عدالت و انصاف خواهند کرد و موضع خودشان را تغییر خواهند داد.
آزادی زندانیان سیاسی هر چند با انتقادهایی مواجه بوده است، اما به نفسه میتواند امری مثبت و مفید باشد، البته باید کمی صبوری کرد و با توجه به کیفیت این آزادیها، آن را به قضاوت نشست، مشخصن اگر نظام سیاسی ایران قصد تلطیف فضا و اعتمادسازی داشته باشد، آزادی این تعداد از زندانیان میتواند برای شروع گام خوبی باشد
در همین رابطه «احمد شیرزاد» از فعالان سیاسی اصلاحطلب نیز معتقد است: «تبعات حوادث دو سال گذشته احتیاج به دلجویی، گذشت و انصاف زیادی از جانب همه دارد» وی ابراز امیدورای کرد، که آزادی زندانیان سیاسی ادامه داشته باشد و آزادشدن این تعداد، پایان ماجرا نباشد.
همچینن «عماد افروغ»، نماینده پیشین مجلس ایران نیز در گفتوگو با روزنامه «اعتماد»، آزادی زندانیان سیاسی را باعث «تحکیم پایههای مقبولیت و مشروعیت نظام جمهوری اسلامی و ارتقای اعتماد عمومی» دانسته است، وی افزوده: «آزادی این تعداد از زندانیان میتواند مقدمه اتفاقات مبارک دیگری از جمله عفو بقیه زندانیانی باشد که به دلایل سیاسی و امنیتی در زندان هستند.»
در همین رابطه «رشید اسماعیلی» فعال سیاسی، نیز در یادداشتی از آزادی زندانیان سیاسی ابراز خرسندی کرده و نوشته است «باید این تصمیم خوب نظام را (به رغم همهی اما و اگرها) به فال نیک گرفت. حاکمیت میتواند با تصمیمات این چنینی به تلطیف فضای سیاسی کشور کمک کند و در عین حال خود را از بند قسمتی از فشارهای بینالمللی رها گرداند. تصمیمگیران اصلی کشور باید بدانند که آزادی همه زندانیان سیاسی نه تنها هیچ خطر و تهدیدی را متوجه نظام نمیکند بلکه اتفاقن فرصتی است برای ترمیم رابطه دولت- ملت و حل برخی مشکلات با نهادهای بینالمللی حقوق بشر. بدون شک، حاصل این اقدامات رضایت خاطر افکار عمومی و در نتیجه امنیت بیشتر نظام خواهد بود.»
در نقد عفو زندانیان
اما آزادی زندانیان سیاسی و به خصوص نحوه این آزادیها منتقدانی نیز داشته است، این منتقدان با تاکید بر اینکه کسانی که حاکمیت آنها را مشمول عفو دانسته است در اصالت جرمی مرتکب نشدهاند که حال مورد عفو قرار بگیرند، از نحوه این آزادیها انتقاد کردهاند.
«داریوش محمدپور»، فعال سیاسی و وبلاگنویس در یادداشتی انتقاد خود را اینگونه مطرح کرده است «هرکسی که از زندان بیرون میآید چه برای مرخصی و چه به خاطر عفو یا صدور حکم برائت، در واقع اتفاقی برایاش نمیافتد جز اینکه به زندان بزرگتری منتقل میشود، بند یا سلولاش عوض میشود و شرایط حبساش بهبود پیدا میکند. همین و بس. آنچه که در عمل رخ نداده است و نمیدهد همین «آزادی» است.»
«مرتضی کاظمیانم یکی دیگر از منتقدین عفو رهبری است، وی معتقد است دادستان تهران و مسوولان بالاتر او و به ویژه رهبر جمهوری اسلامی، همچنان بر کرسی حق مطلق تکیه زدهاند و مینویسد «آنان خود را بی هیچ تقصیر و اشتباه، و سوی مقابل (شهروندان معترض و پیجوی «رای» خویش) را خطاکار و شایستهی مجازات میدانند. اگر هم «آزادی»ای صورت گرفته، متعاقب «ابراز ندامت» و «درخواست عفو» بوده است. «حق» مظلومی به او بازگردانده نشده و عذرخواهی و دلجویی و جبران خسارتی صورت نگرفته است.»
آزادی زندانیان سیاسی هرچند با انتقادهایی مواجه بوده است، اما به نفسه میتواند امری مثبت و مفید باشد، البته باید کمی صبوری کرد و با توجه به کیفیت این آزادیها، آن را به قضاوت نشست، مشخصن اگر نظام سیاسی ایران قصد تلطیف فضا و اعتمادسازی داشته باشد، آزادی این تعداد از زندانیان میتواند برای شروع گام خوبی باشد، و در عین حال که میتوان گام مثبتی باشد، میتواند فریبی به بهانه انتخابات پیشرو نیز باشد.
به هر روی، باید به نظاره نشست و دید آیا این آزادیها ادامه خواهد داشت و آیا کسانی مانند «مصطفی تاجزاده»، «عیسی سحرخیز»، «احمد زیدآبادی»، «علیرضا رجایی»، «مسعود باستانی»، «مجید توکلی» و بسیاری دیگر از زندانیان سیاسی سرشناس نیز از زندانها رها خواهند شد؟
رضا مافیها
سلام، سلامی گرم به آسمان، ابرها، ستارهها وکهکشانها و تمامی کرات و آنی که مرا خلق کرد و نامم را انسان نامید.
این قصه روایتیست واقعی از آنچه که برایم اتفاق افتاده که برایتان بازگو میکنم. قصهای که شاید برای خیلی از ما پیش آمده. این روایتیست تلخ و مختصر پس از خروج از کاشانه و دیار خود، و زندگی در یک غربت سرد.
ساعتها داشت به سرعت میگذشت و بهار 89 از راه میرسید، درختان هم زودتر از موعد شکوفه کرده بودند. بهار گذشته بهاری تلخ برای مردم ایران بود. خیلی از خانوادهها شکوفههای زندگیشان را از دست دادند و چون برگهای پاییزی به زمین افتادند و رخت از این دنیا کندند. من هم غرق در آن پیکارها بودم و گه، اسیر آن برگهای چیده شده بودم و در حال یافتن آنها. دایمن در آن راه پر پیچ وخم زخمی، مرا تعقیب میکردند، که بالاخره در همان روزهای ابتدایی فروردین 89 خود را از آنها رها کردم و به غربتی دیگر، سرد و ناآشنا پا گذاشتم. غربتی که با نگاه مردمش ناآشنا بودم. ابتدا برایم سخت و دشوار بود. حال، من بهطور خلاصه از اولین روزهای آمدنم در این غربت را برایتان بازگو میکنم.
اینجا، ترکیه است، و من نامش را غربت سرد گذاشتم. پس از آن شور و هیاهوی انتخاباتی ایران در سال 88 در یک آن واحد ورق برگشت و همه چیز عوض شد و به هم ریخت و از آن اول هم پیدا بود که چه اتفاقی در حال رخ دادن است. اما مسیر من بعد از آن جریانات پایم را به این کشور باز کرد. مسیر ابتدایی من «استانبول» بود، و مسیر اصلی «آنکارا»، و قصدم این بود که در طول مسیر اتوبوس را عوض کنم. به محض ورودم به آنکارا فردای روز بعد، خود را به سازمان ملل در ترکیه معرفی کردم. بعد از انجام پیش مصاحبه در سازمان ملل برای تعیین وقت مصاحبه اصلی زمانی 5 ماهه را معین کردند. تا آن روز نمیدانستم که سازمان ملل یا به عبارتی «یو ان» چیه؟ و عملکرد آنها نسبت به پناهجویان چگونه است؟ به طور کلی اندکی با خبر بودم، اما نه خیلی زیاد.
روزی که از سازمان ملل با من تماس گرفتند و این خبر را دادند، در خیابان بودم، هوا هم بسیار گرم بود. پس از شنیدن خبر ردی، در یک آن تمام تنم لرزید و عرق سردی بر پیشانی و بدن من نشست
آن روز، وقتی جلوی درب سازمان ملل رفتم، با وضعیتی روبهرو شدم که تمام تنم لرزید. یکی از پناهجویان به همراه همسر و دو فرزندش، دست به اعتصاب و اعتراض شدیدی در جلوی درب سازمان ملل ترکیه زده بودند و دایمن فریاد میزدند. همان لحظه دلم به حال آنان سوخت و اشک درون چشمانم حلقه زد و بغض گلویم را گرفت. آن روز احساس کردم این انسانهای زخم خورده در این دنیا جایگاهی ندارند، مثل خود من. بعد از 5 ماه انتظار کشیدن روز موعود، یعنی روز مصاحبه اصلی من فرا رسید. با دلی پر از ترس و واهمه در ساعت 8 صبح به سازمان ملل ترکیه مراجعه کردم. مصاحبه من ساعت 2:05 شروع شد و حدود ساعت 5 به اتمام رسید. پس از شروع مصاحبه و گفتههای من، 20 تا 30 دقیقه بعد از مصاحبه، یک استراحت کوتاهی دادند و ادامه مصاحبه شروع شد. اما متاسفانه این بار نگذاشتند من صحبت کنم و گفتند: «ما سوال و جواب میکنیم.» هر چند، جریاناتم را در لا به لای سوالات آنها میگفتم ، اما ظاهرن برایشان گنگ بود و هم اینکه پیدا بود اصلن به حرفهای من توجهی نمیکنند، و ضمنن برخورد مناسبی هم با من نداشتند. تا آن روز اینقدر حقیر و کوچک نشده بودم. پس از مصاحبه، بعد از چند روز متاسفانه جواب رد به من دادند. از طرفی همسرم داشت برای جدایی اقدام میکرد. بعد از آن هم، جواب ردی از سازمان ملل را گرفتم. دیگر دنیا داشت بر روی سر من خراب میشد. ابتدا، اقدام همسرم و سپس جواب ردی از «یو ان».
روزی که از سازمان ملل با من تماس گرفتند و این خبر را دادند، در خیابان بودم، هوا هم بسیار گرم بود. پس از شنیدن خبر ردی، در یک آن تمام تنم لرزید و عرق سردی بر پیشانی و بدن من نشست. پاهایم سست شد، گویی عمرم به پایان رسید. دیگر طاقت ایستادن و دور زدن در خیابانهای شهر را نداشتم و سریعن به سمت خانه راهی شدم. در راه دایم به وضعیتی که همسرم برایم پیش آورده بود، و همین طور رد شدنم از سوی سازمان ملل فکر میکردم. بغض گلویم را به شدت گرفته بود، ولیکن خودم را کنترل میکردم. به خانه که رسیدم، بغضم ترکید و اشکهای من مثل بارون بهاری جاری شد. آن روز را هیچ وقت از یاد نمیبرم، هیچ وقت. الان که یادش میافتم دوباره گریهام میگیرد. روزهای سخت و دردناکی را در تنهایی سپری کردم. تا 2 هفته شب و روز اشک میریختم. شاید باور نکنید، آنقدر اشک ریخته بودم، که دیگر از چشمان من اشک نمیآمد. گریه امانم را بریده بود. در آن دو هفته، ساعاتی نبود که من گریه نکرده باشم. هر وقت خوابم میبرد، دوست داشتم دیگر بیدار نشوم، برای هیچ وقت.
چشمان من از شدت اشک فراوان قرمز شده بود و سوزش پیدا کرد، که اکنون یکی از چشمان من به دلیل همان گریههای زیاد دچار مشکل شده است و گاهی اوقات سوزش دارد. کم کم فکر کردم اینجا آخر خط است، و به بن بست خوردهام و در این ریل آهنی که قرار گرفتهام و حرکت میکردم ، اکنون به آخرین خط و ایستگاه قطار و این ریل رسیدهام و زندگی من باید همینجا خاتمه یابد. تصمیم گرفتم زندگیام را بنویسم، سپس بعد از مرگم همه آن را بخوانند. آخه، زندگی من با زندگی خیلی از انسانهای دیگر متفاوت است و عجیب. شاید باور خیلی از اتفاقات، در زندگی من برای خیلیها دشوار باشد. اما حقیقت دارد. از آن روز به بعد تمام فکر و ذهن من به سمت خودکشی رفت، با خودم فکر میکردم مرا دیپورت می کنند و آنجا شکنجه خواهم شد و سپس مرگ. با خودم گفتم: «پس بهتر است همینجا خودم این کار را انجام دهم که حداقل زیر شکنجه حکومت قرار نگیرم.»
بعد از دو هفته تصمیم گرفتم به کلیسایی که در شهر آنکارا بود بروم تا در آنجا در جمع دوستان و در یک فضای معنوی دعا کنم، در فضایی که شاید بعضیها واقعن در حال ستایش خداوند هستند، و از خدای خودم کمک خواستم. متنی را هم نوشتم تا در کلیسا بخوانم و آنها هم قبول زحمت کردند که آن متن را بخوانم و همانجا اشکهای من دوباره جاری شد. بعد از آن، خیلی از هموطنان به من دلداری و روحیه دادند. توکلم را به خدا کردم و در این راه همچنان نشستم. اقدام به استیناف نمودم و به من مشاورهای دادند و استیناف خود را نوشتم و اعتراض خود را اعلام کردم. در حال حاضر پس از گذشت 15 ماه در ترکیه و پس از 6 ماه از نامه استینافم، پرونده من در حال بررسی است و پاسخی هم دریافت نکردهام. و همچنان در این باتلاق پناهجویی در این کشور در ماندهام. بعد از جریانات همسرم، وی هم دیگر پولی برایم نفرستاد. تمام زندگی من رفت، خانه و کاشانهام ویران و قلب و دل من صد پاره شد، و جای جایش زخمی.
کم کم شروع به کار کردن نمودم و در یک تولیدی پوشاک مغشغول به کار شدم. گاهی اوقات، در حین کار کردن گریهام میگرفت، ولی نمیگذاشتم کسی متوجه شود. با خودم گفتم: «از کجا به کجا آمدم.» اما باز خدا را شکر میکردم که هنوز تنم سالم است و میتوانم کار کنم. مدتی بعد با کمک بستگان و مبلغی که خود داشتم دوربین و تجهیزاتی تهیه کردم تا بتوانم در اینجا کار خود را از سر بگیرم، که به روحیه من هم کمک شایانی میکرد تا از این وضعیت کمی بیرون آیم. ولیکن، این کابوس پناهندگی و بلا تکلیفی پروندهام هر روز مرا آزار میدهد. حتا وقتی سرضبط میروم، باز هم افکار من مشغول این کابوس است و از من جدا نمیشود. گاهی اوقات سوژه از ذهنم خارج میشود. در حال حاضر 5 روز در هفته را مشغول به کار در آن تولیدی هستم و 2 روز دیگر، یعنی شنبه و یکشنبه را اختصاص دادهام به کار فیلم و ساخت مجموعهای مستند از زندگی برخی از پناهجویان و همچنین تاریخ و فرهنگ ترکیه. ضمنن سناریویی هم به سازمان ملل دادهام و قصد ساخت یک فیلم کوتاه را در جلوی درب سازمان ملل دارم. ولی هنوز جوابی به من ندادهاند. اکنون فکر میکنم در این راه بیپایان نشستهام، پشت دربهای بستهای که نه راه پس دارد و نه راه پیش. در واقع باید گفت، من اینجا یک زندانی آزادی هستم که دایمن در بنبست این کوچه و شهر مانده است. متاسفانه، نه در وضعیت مالی و نه در وضعیت روحیه مناسبی قرار دارم.
دلم برای روزهایی که در ایران سر ضبط و لوکیشن میرفتم تنگ شده، دلم برای دوستان و آن رسانه آب دوغ خیاری هم تنگ شده، دلم برای سه، دو، یکها تنگ شده، دلم برای گیر دادن مدیران گروه، که گه دلم از آنها چرکین میشد نیز تنگ شده. دلم برای تو، برای او و برای ما و خودم تنگ شده. یادش به خیر.
شاید این تمام دردها و رنجهای من نباشد. کاش، میتوانستم تمام دردها و رنجهای روزگار را بر دوشم حمل کنم و در کوچه و پسکوچههای شهر بچرخم، تا همه شاهد این کولهبار غم و غصه شوند.
کاش خانهها پنجره نداشت، که از پشت آن به بیرون خیره شوی، چون پنجره آدم را به یاد انتظار میاندازد.
کاش چشمانم از اشک خیس نمیشد، اما از باران چرا.
کاش صدای سوت قطار را که خبر از ورودش میدهد و منتظران را به سوی پنجره میکشاند هرگز نمیشنیدم.
کاش من، میان تو، آن و آسمان میبودم.
کاش…
امیدوارم این پایان نباشد.
تا سرانجامی دیگر بدرود.
انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی در ایران (آداپ) با صدور بیانیهای برخورد نیروی امنیتی و انتظامی جمهوری اسلامی با معترضان به خشک شدن دریاچه ارومیه را محکوم کرده و خواستار آزادی بیش از صد نفر از بازداشتشدگان این تظاهرات شده است.
متن این بیانیه در پی آمده است:
انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی در ایران (آداپ) سرکوب وحشیانهی اعتراضات مسالمتآمیز پنجم شهریور ۱۳۹۰ در شهرهای آذربایجانی اورمیه و تبریز را به شدت محکوم میکند. هزاران تن از مردم در اعتراض به سومدیریت جمهوری اسلامی ایران در فاجعه زیست محیطی پیش روی دریاچه ارومیه، سومین دریاچه آب شور بزرگ جهان، در عصر این روز در بخشهای مرکزی شهرهای اورمیه و تبریز تجمع کردند. معترضین آرام با گاز اشکآور، گلولههای ساچمهای و ضربات باتوم پلیس ضد شورش مواجه شدند. صدها نفر از حامیان دریاچه در اورمیه، تبریز و شهرستانهای اطراف دستگیر شدند.
آداپ با نهایت تاسف خبر کشته شدن سه تن از تظاهرکنندگان و مجروح شدن تعداد کثیری از مردم در طی درگیریها با پلیس ضد شورش را گزارش میدهد. همچنین گزارش شده است که بسیاری از بازداشتها زمانی صورت گرفته که افراد مجروح در بیمارستانها تحت درمان بودهاند.
دریاچه اورمیه یکی از قدیمیترین دریاچههای آب شور جهان است که مابین استانهای آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی ایران قرار دارد، منطقهای که ترکهای آذربایجان در آن ساکنند. در سالهای اخیر دولت به صورت فزایندهای به احداث سدهای متعدد بر روی بیش از بیست رودخانه منتهی به دریاچه اقدام کرده و در نتیجه هفت متر از عمق آب دریاچه کاسته شده است. به نظر کارشناسان مسایل محیط زیست، این سدها و احداث بزرگراه ارتباطی مابین شهرهای اورمیه و تبریز باعث کاهش جریان آبهای جاری به دریاچه و در نتیجه کاهش و تبخیر شصت در صد از آب دریاچه اورمیه شده است.
نمایندگان مجلس ایران، با طرح دو فوریتی جلوگیری از خشک شدن دریاچه ارومیه از طریق انتقال و پمپاژ آب از رودخانهی ارس مخالفت کردند. نمایندگان مجلس، در عوض از کوچ دادن ساکنان منتطقه صحبت کردند که وحشت و هراس جمعیت منطقه را موجب شوند. بیشترین نگرانی از برجا ماندن میلیاردها تن نمک است که باد آنها را پراکنده خواهد کرد. سرازیر شدن نمک در منطقه موجب شیوع بیماریها، از بین رفتن محصولات کشاورزی و ایجاد شرایط زندگی خطرناک در شعاع گستردهای از اطراف دریاچه خواهد شد. و این نه تنها مناطق آذربایجانی در ایران بلکه کشورهای همجوار آذربایجان، ترکیه، عراق و ارمنستان رانیز را تحت تاثیرو شعاع خود قرار خواهد داد. نگرانی فعالان محیط زیست آذربایجانی از سرنوشت دریاچه اورمیه مشابه سرنوشت غم انگیز دریای آرال است و به همین خاطربرای انجام و اقدام راه حلی به جمهوری اسلامی ایران فشار میآورند.
تظاهراتهای گسترده پنجم شهریور، ادامه سری تظاهرات مشابه برگزارشده در ۱۳ فروردین ۱۳۹۰ درحمایت از دریاچه اورمیه ومجددن در جریان بازی فوتبال تبریز در سوم شهریورماه بود. در ویدئوی معروف پخش شده در اینترنت جمع کثیری از آذربایجانیهای حاضر در استادیوم حین مسابقه فوتبال با سردادن شعار «دریاچه ارومیه جان میدهد، مجلس فرمان قتل دریاچه را میدهد.» در حمایت از دریاچه اورمیه شعار میدهند. در نتیجه این اعتراضات بیش از ۷۰ نفر درتظاهرات ۱۳ فروردین و علاوه برآن ۳۰ نفر در سوم شهریور بازداشت شدند. شعارهای مشابهی در تظاهرات هزاران نفری پنجم شهریور هم سرداده شد. تظاهراتهایی که در اعتراض به بیتفاوتی دولت ایران در مورد خشک شدن دریاچه صورت میگیرند. محتملن اعتراضهای بعدی ابعاد و شدت بزرگتری خواهند داشت.
انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی در ایران (آداپ) خواستار آزادی فوری و بیقید و شرط بیش از صد نفر از بازداشتشدگان تظاهرات اخیر و همچنین لحظهای سکوت برای احترام به سه نفر از فعالان محیط زیست که جان خود را برای نجات دریاچه کهنسال نثار کردند، میباشد. سرکوب وحشیانهی تظاهرات توسط دستگاه امنیتی ایران، باید دغدغهای جدی نه فقط برای ایرانیان و دیاسپورای ایرانی، بلکه برای تمام جهان باشد.
خبر / رادیو کوچه
به گزارش رسانههای مخالف جمهوری اسلامی، روز سهشنبه، 30 اوت، اشکان ذهابیان دانشجوی محروم از تحصیل دانشگاه فردوسی مشهد در اعتراض به بازداشت و وضعیت نامناسب در زندان بابل، اعتصاب غذای نامحدود کرده است.
به گزارش جرس، این عضو شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت پس از گذراندن بیش از نیمی از ۶ ماه حکم حبس در زندان متی کلای بابل، در اعتراض به ممانعت از آزادیاش و همچنین شرایط این زندان از سحرگاه روز سهشنبه ۸ شهریو ماه مقارن با آخرین روز ماه رمضان در اعتراض به شرایط نامناسب زندان دست به اعتصاب غذای نامحدود زده است.
اشکان ذهابیان اعلام کرده است که تا زمان تحقق خواستههایش اعتصاب غذا خواهد کرد. وی گفته است تنها آب و چای و قند در روز مصرف خواهد کرد.
ذهابیان از یک ماه پیش تاکنون با توجه به تحمل نیمی از دوره حبساش، درخواست استفاده از حق آزادی مشروط کرده است و علارغم موافقت ضمنی دادستان بابل، قاضی پرونده و مسوولان زندان، تاکنون از این حق محروم بوده است.
بیشتر بخوانید:
«بازداشت اشکان ذهابیان، فعال دانشجویی»
حسن زارعزاده اردشیر / روزنامهنگار و فعال حقوق بشر
آزادی زندانیان سیاسی دغدغه مهمی برای فعالان سیاسی و مدافعان حقوق بشر است که همواره آن را در راس فعالیتهای خود قرار دادهاند. بسیاری بر این باورند که آزادی زندانیان سیاسی گام اصلی در تحقق مسیر دمکراسی خواهی و برقراری حقوق بشر است. از این رو این موضوع برای جمهوری اسلامی نیز اهمیت پیدا کرده است اما این اهمیت از زاویه دیگری مطرح میشود. نگاهی به موضوع آنچه که به عنوان «آزادی یکصد زندانی امنیتی (سیاسی)» از سوی دادستان تهران عنوان شده، روشن میسازد که چه هدفی پشت آن نهفته است.
رژیم جمهوری اسلامی زندانی سیاسی را به رسمیت نمیشناسد و به لحاظ حقوقی این دسته از زندانیان را مجرمان امنیتی مینامند. اگرچه در زبان غیررسمی زندانیان سیاسی را ارازل و اوباش معرفی میکند و برای آنها حقوقی قائل نیست. تجربه زندانیان سیاسی در زندانها و نحوه برخورد ماموران و دادگاهها با آنها و از سویی دیگر گفتههای مقامات رسمی جمهوری اسلامی بر این ادعا انگشت تایید میگذارد. حال چه شده است که دادستان تهران نوید آزادی یکصد زندانی امنیتی – بخوانید سیاسی – را میدهد.
دادستان تهران عباس جعفریدولتآبادی روز شنبه اعلام کرد که یکصد زندانی امنیتی (سیاسی) با عفو رهبری آزاد میشوند. جملات او به نقل خبرگزاریهای وابسته به جمهوری اسلامی چنین است: «عفو این دسته از محکومان بر پایه تقاضای عفو ارایه شده و نیز ابراز پشیمانی از ارتکاب جرایم ارتکابی توسط آنان صورت گرفته است.» جعفری گفت: «بر پایه موافقت مقام معظم رهبری، صد نفر از محکومان جرایم امنیتی مشمول عفو شدهاند که از این تعداد، هفتاد نفر آنان از زندان شنبه شب آزاد خواهند شد.»
آنچه از گفتههای دادستان به دست میآید «تقاضای عفو و ابراز ندامت زندانیان» و «موافقت رهبر جمهوری اسلامی» است. او در واقع کوشیده است تا یک: نشان دهد که زندانیان سیاسی با درخواست عفو پذیرفتهاند دست به اعمال مجرمانه زدهاند و حال پشیمان هستند و از رهبری طلب بخشش کردهاند و دوم : رهبر معظماش این درخواستها پذیرفته است. یعنی آنچه اتفاق میافتد تنها به نفع جمهوری اسلامی تمام میشود. حال دقیقتر موضوع را پی میگیرم.
دادستانی تهران عنوان کرده است که هفتاد زندانی در روز شنبه و سی نفر دیگر در روزهای بعد آزاد خواهند شد و این درحالی است که روز شنبه نزدیک چهل نفر آزاد شدهاند و با حساب آزادی در روزهای بعد هنوز رقم به هفتاد زندانی نرسیده است چه رسد به یکصد زندانی سیاسی.
بر طبق گفتهی دادستان تهران، همه زندانیان درخواست عفو و بخشش دادهاند و این درحالی است که تعداد قابل توجهی از زندانیان سیاسی اصلن درخواستی ندادهاند و نمیخواستهاند که مورد عفو خامنهای قرار گیرند
تعداد قابل توجهی از زندانیان آزاد شده قرار بود بهزودی آزاد شوند چرا که مدت محکومیت آنها رو به اتمام بود و یا دسته دیگری از زندانیان سیاسی بیش از نیمی از مدت محکومیت خود را تحمل کرده بودند و به دلیل اینکه اولین بار بود که مشمول مجازات میشدند بنابراین میتوانستند با استفاده از «قانون آزادی مشروط» از زندان رها شوند. در اصل آزادی به افرادی تعلق یافته است که قرار نبوده مدت زیاد دیگری در زندان بمانند.
بر طبق گفتهی دادستان تهران، همه زندانیان درخواست عفو و بخشش دادهاند و این درحالی است که تعداد قابل توجهی از زندانیان سیاسی اصلن درخواستی ندادهاند و نمیخواستهاند که مورد عفو خامنهای قرار گیرند. قوه قضاییه در این نمایش سیاسی تبلیغاتی به دروغ مدعی میشود که همه زندانیان سیاسی ابراز ندامت کردهاند و در واقع میکوشد آزادی آنها را به پذیرش جرم و پشیمانی از سوی زندانیان سیاسی ربط دهد.
از سویی دیگر عدم وجود زندانیان تبعیدی از جمله در زندان رجایی شهر کرج یا همان گوهردشت در لیست زندانیان آزاد شده سوال برانگیز است. سرسختترین مخالفان رهبر جمهوری اسلامی از جمله حشمتاله طبرزدی، بهروز جاویدتهرانی، مجید توکلی، احمد زیدآبادی، عیسی سحرخیز، کیوان صمیمی و دیگران در زندان گوهردست کرج محبوس هستند. در زندان اوین نیز زندانیان سیاسی سرشناسی وجود دارند که فعالیتهای آنها در دفاع حقوق مردم ایران همواره مورد ستایش است و از آزادی آنها خبری نیست؛ محمدصدیق کبودوند، نسرین ستوده، مهدیه گلرو، بهاره هدایت، حسین رونقیملکی، بهمن احمدیعمویی، عبداله مومنی، مهدی خدایی و دیگران.
آزادی زندانی سیاسی با صدقه و منت معنی ندارد. این جمهوری اسلامی است که باید به دلیل سرکوب فعالان مدنی عذرخواهی و ابراز ندامت کند نه زندانیان سیاسی. آزادی زندانی به هر بهانهای که صورت بگیرد موجب خوشحالی است ولی زمانی که آزادی آنها با حق فعالیت آزاد در فضای آزاد همراه نباشد و از طرفی مخالفان سرسخت خامنهای و رژیم ولایی سپاهی همچنان در زندانها تحت فشار باشند معنی ندارد. جز اینکه تلاش میکنند اعتباری برای شخص ولی فقیه و نظام در آستانه انتخابات مجلس و سفر گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل به ایران بهدست آورند. قطعا وقایع دور از انتظار در ایران و خاورمیانه که جهان را تحت تاثیر قرار داده است خواب راحت را از سردمداران رژیم ولایی سپاهی گرفته است. بر اساس تجربه تاریخی باید گفت رژیمی که زندانیان سیاسی را خطر بزرگی برای امنیت خود میداند آنها را نخواهد بخشید و حتی در صورت امکان به چوبههای دار خواهد سپرد. بنابراین و با دقت در ماهیت «آزادی صد زندانی» در مییابیم که جمهوری اسلامی عوامفریبی میکند و یک شوی تبلیغاتی راه انداخته است.
خبر / رادیو کوچه
روز سهشنبه، 30 اوت، نمایندگان استان خوزستان در مجلس شورای اسلامی تهدید کردند در صورت اجرای طرح انتقال آب کارون به استانهای مرکزی ایران به شکل دستهجمعی استعفا خواهند داد.
به گزارش مهر، شریف حسینی دبیر مجمع نمایندگان خوزستان در گفتوگویی تاکید کرد: «در صورت اجرای این طرح تمام نمایندگان خوزستان استعفا میکنند.»
او گفت: «متاسفانه با وجود اعلام مخالفت فراوان از سوی کارشناسان متخصص در بخش آب مبنی بر غیرکارشناسی بودن طرحهای انتقال آب از سرشاخههای کارون بر مصارف کشاروزی به سایر نقاط کشور این طرح همچنان در دستور کار دولت و وزارت نیرو قرار دارد.»
بر اساس طرح «بهشت آباد» قرار است حدود یک میلیارد و ۱۰۰ میلیون مترمکعب آب رودخانه کارون از سرشاخههای آن در استان چهارمحال وبختیاری به رفسنجان منتقل شود.»
این طرح از دوره محمد خاتمی رییس جمهوری اسلامی به تصویب رسیده بود اما طی سالهای گذشته با مخالفتهای شدیدی در استان خوزستان همراه بوده است.
محمد خاتمی در سال 2004 در دیدار با مردم رفسنجان گفته بود: «اصل انتقال 180 میلیون متر مکعب از سرشاخههای کارون برای شهرستان رفسنجان از طرف وزارت نیرو مسجل شده است.»
وی در همین سخنرانی تاکید کرده بود: «بنده کارشناس نیستم ولی اجمالا بگویم گه اصولن شهرهایی مانند رفسنجان برای توسعه کشاورزی زمینه ندارند.»
مخالفان این طرح در استان خوزستان به این اظهارات خاتمی اشاره میکنند و میگویند زمینهای خوزستان بیش از زمینهایی که به گفته مقام سابق جمهوری اسلامی برای کشاورزی مساعد نیست، نیاز دارند.
آنها آیتاله هاشمی رفسنجانی رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام را پشت پرده این طرح میدانند و خواستار توقف آن هستند.
فرشید فاریابی/ سوئد
به ابتکار کمپین پناهجویان ایرانی در گوتنبرگ سوئد و در پشتیباتی از زندانیان سیاسی مراسم روشن کردن هزار شمع در میدان مرکزی شهر گوتنبرگ برگزار خواهد شد.
شامگاه جمعه 2 سپتامبر از ساعت 20:30 به وقت اروپای مرکزی، هزار شعلهی نور به شکلی نمادین درمیدان «گوستاو آدلف» گوتنبرگ روشن خواهد شد تا به شیوهای متفاوت یادآوری شود زندانیان پرشماری در زندانهای ایران محبوسند و پناهجویان پرشماری به اجبار جلای وطن کردهاند.
مهدی شیخ نجدی سخنگوی کمپین پناهجویان ایرانی در رابطه با اجرای مراسم تاکید میکند مراسم در سکوت برپا خواهد شد تا نور و سکوت رساترین فریادها باشد.
وی دلیل انتخاب رقم هزار را نامشخص بودن آمار زندانیان و پناهجویان سیاسی ایرانی و نیز تقارن آزادی هزار زندانی دربند رژیم قذافی، در پی سرنگونی دیکتاتور لیبی با روزهای برنامهریزی مراسم دلیل انتخاب این رقم به عنوان نماد کار دانست.
مهدی شیخ نجدی دلیل اجرای این طرح را با نام مشترک زندانیان و پناهجویان سیاسی شباهتهای این دو گروه میداند و میگوید: «پناهجویان در زندان خاص خود هستند اگر چه در درون زندان فیزیکی قرار ندارند. پناهجویان در کشورها بلاتکلیف هستند و بسیاری از زندانیان سیاسی هم بدون دادرسی بلاتکلیف هستند. خانوادههای زندانیان از دیدار با اسیران محرومند و پناهجویان هم از دیدار با خانوادههای خود محرومند. پناهجویان اگر در ایران بودند اینک در بند رژیم بودند. این یک حس همدردی مشترک است تا صدای زندانیان سیاسی ایران را که این روزها شرایط مناسبی ندارند به گوش جوامع اروپایی برسانیم.»
وی تاکید میکند با هماهنگیهای لازم تلاششده رسانههای گروهی سوئد پوشش خبری این مراسم را برای رساندن صدای مظلومیت زندانیان سیاسی و دگراندیش ایرانی به جامعه این کشور به انجام رسانند.
برگذارکنندگان مراسم تهیهی 1000 شمع و دیگر ملزومات را برعهده گرفتهاند اما به گفتهی مهدی شیخ نجدی هرکسی هم میتواند در زمان مراجعه به همراه خود شمع داشته باشد.
کمپین پناهجویان ایرانی پیش از این در اعتراض به برخوردهای اداره مهاجرت سوئد،تحصنی را به مدت 30 روز و اعتصاب غذای زنجیری به مدت 26 روز را در میدان «گوستاو آدلف» گوتنبرگ اجرا کرد که بازتاب گستردهای در رسانههای اروپایی داشت.
بیشتر بخوانید:
«شان و منزلت انسانها در سوئد سقوط کرده است»
آنچه در این بخش میآید انتخابی از رادیو کوچه در بین رسانهها است.
خسرو ناقد / مقدمه و ترجمه
منبع: شهروند امروز
مقدمه:
فهم جهان و درک معنای زندگی آرزویی است که هر انسانی در سر دارد؛ از دوران کودکی و جوانی تا ایام سالمندی و کهنسالی. نوجوانی را در نظر بگیرید که تکلیف مدرسهاش را انجام میدهد، یا محو کتاب خواندن و غرق در نقاشی کردن است یا بعد از تماشای تلویزیون و بازی کامپیوتری، حال اندکی خسته است و در افکار خود غوطهور. لحظهای از پنجره اتاق به آسمان مینگرد و به خود میگوید: «جهان و کائنات چه بیانتهاست». نور خورشید نیمروز چشمانش را میآزارد. به درختان مینگرد و نسیم ملایم باد را بر چهره خود حس میکند.
با خود میاندیشد: «من کیام؟ در این جهان چه میخواهم؟ جهان و هر چه در آن است را چه انجامی است؟» به سراغ بزرگتری در خانه میرود. مادر، پدر، خواهر بزرگتر که دانشگاهی است. میپرسد: «چرا وقتی من فکر میکنم، افکار بیشتری به ذهنم هجوم میآورند؟» حیرت ناشی از این پرسش غیرمنتظره را که بر چهره آنان نقش میبندد به خوبی میتواند ببیند. و بعد سکوت طولانی و دیگر هیچ. از خود میپرسد که بیگمان اینان نیز مایل به درک و دریافت این جهانند و بعد این پرسش اساسی به ذهنش خطور میکند که اصولا «درک کردن» و «فهمیدن» یعنی چه؟
«نورا»، دختر 9 ساله آلمانی، این سعادت را داشته است که پرسشهای خود را با فیلسوف شهیر آلمانی «هانس- گئورگ گادامر» در میان گذارد. متفکری که در سال 1960 میلادی با انتشار مهمترین اثرش، یعنی «حقیقت و روش» شهرت جهانی یافت. کتابی که در آن «پرسیدن» و «پاسخ دادن»، «گفتوشنود» و «فهم متقابل»، در شمار مسائلی است که گادامر به آنها پرداخته و به این نتیجه رسیده است که زبان بهترین روشی است که با آن میتوان به معنای حیات و کنه کائنات پیبرد. او زبان را اساس شناخت ناشناختهها میداند. گادامر معتقد است که زبان آخرین افق هستیشناسی هرمنوتیک برای فهم جهان است. معنای هرمنوتیک، در اساس، چیزی نیست جز «هنر فهمیدن». آنکه قصد فهم دیگران را دارد، باید قابلیت و هنر آن را داشته باشد که نخست پیشپنداشتهای خود را حداقل در هنگام گفتوگو به کنار گذارد و بتواند به سخن مخاطب خود گوش دهد. گادامر بر این باور است که هدف از گفتوگو، نمیتواند صرفن شرکت در جدل برای پیروزی در آن چیزی باشد که به سود ماست، بلکه قصد ما یاری رساندن به یکدیگر برای نزدیک شدن هرچه بیشتر به حقیقت است. طرفهای گفتوگو در واقع با پذیرش اصل گفتوگو، در جستوجوی حقیقتیاند که هرکدام به تنهایی قادر به دسترسی به آن نیستند.
گادامر اصل و اساس اندیشه را روشنگری میداند و آغاز هر اندیشهورزی را دلیری در خودشناسی
گادامر اصل و اساس اندیشه را روشنگری میداند و آغاز هر اندیشهورزی را دلیری در خودشناسی. اما این خودشناسی تماما در اختیار قوه تعقل و خرد نیست، اسطوره نیز در این فرایند نقش دارد. او معتقد است که حقیقت بسیار بیشتر از آن چیزی است که دانش و علوم گوناگون میتوانند با تجربهورزی و به یاری خرد انسانی به آن دست یابند. از اینرو، هنر و خاصه هنر شاعری که جانمایه خود را از اسطوره میگیرند، دو موضوعی است که آثار گادامر را گستردهتر و گیراتر کردهاند. او یکی از وظایف فلسفه را کوشش در فراهم آوردن زمینههای شناخت هنر و فهم شعر میداند. گادامر خود نیز در این راه گام برداشته است و در میان آثارش، مقالهها و کتابهایی یافت میشود که در آنها به زبان شعر و تحلیل شعر شاعرانی چون وُلفگانگ گوته، فریدریش هولدرلین، راینر ماریا ریلکه و پاول سلان پرداخته است. یکی از نخستین آثاری که گادامر به هنگام اقامتش در پاریس، در سال 1933 میلادی نوشت و یک سال بعد آن را منتشر کرد، «افلاطون و شاعران» است که نهتنها نشانههایی از آغازههای هرمنوتیک گادامر در آن دیده میشود، بلکه موضع انتقادی او نسبت به حزب ناسیونالسوسیالیست آلمان به رهبری آدولف هیتلر که به تازگی قدرت را در آلمان قبضه کرده بودند نیز در آن میتوان دید.
باری، به باور گادامر، در فرایند شناخت ما از خود و نیز شناخت ما از جهان، زبان همواره ما را احاطه کرده است. لازمه شناخت از جهان و اساس ادراک تجربهها، تسلط ما بر زبان است. درک و دریافت با رسانه زبان به منزله فراگیری معقول سنت، در برگیرنده همه اَشکال شناخت انسان و روابط انسانی است. برای گادامر هیچ اصلی بالاتر از آمادگی انسانها برای گفتوگو نیست. از اینرو گشادهرویی و آمادگی او برای گفتوگو، شخصیت و آثار این متفکر آلمانی را شکل داده و برجسته کرده است. اهمیتی که گادامر برای گفتوگو و فهم متقابل و یافتن زبانی مشترک قائل است، برای نوشتن قائل نیست. در دیدار و گفتوگویی که گادامر پروتستانآیین در سال 1983 میلادی با پاپ یوهانس پاول دوم، رهبر کاتولیکهای جهان داشت، پاپ شکرگزاری میکند که «مشیت الهی این موهبت را به او عطا کرده است تا رخصت یابد و دست پروفسور گادامر را بفشارد و با او به گفتوگو بنشیند.» آموزههای گادامر و رفتار آزادمنشانه و ضداقتدارگرایانه او نهتنها بر علوم انسانی در دوران معاصر تاثیر بسیار گذاشت بلکه نفوذ آن تا فیزیک و علوم پزشکی نیز گسترش یافت. شاید بتوان گفت که یکی از علل تاثیرگذاری او، زبان و شیوه بیان گادامر است که برعکس استادش مارتین هایدگر، روشن است و کمپیچوتاب.
و حال این فیلسوف 102 ساله، در دفتر کارش در دانشگاه هایدلبرگ، واقع در محله قدیمی این شهر با دختری 9 ساله به گفتوگو نشسته است. گادامر بر این باور بود که در دوران پیری، سالهای کودکی دوباره در ما بیدار میشوند و همانگونه که گذشت عمر، بهمعنای کوتاهتر شدن آینده است، ثمرات گذشته نیز باید جایگزین آن شود و توازن حیات از این طریق است که برقرار میشود. اینک کهنسالترین فیلسوف آلمانی با نوجوانی به گفتوگو نشسته است، واپسین گفتوگوی او، گفتوگویی جالب و جذاب میان دو انسان درباره این جهان و آن جهان، درباره معنای زندگی، درباره خدا، ترس، اندوه، پیری و مرگ؛ یکی پیر فرزانهای که «گفتوگو» را «والاترین اصل» میداند و چون سقراط، هر گفتوگو را آغاز راستین رسیدن به احکامی غیرقطعی و موقتی میداند و دیگری نوجوانی کنجکاو که با پرسشهای نامتعارف خود در پی یافتن معنای زندگی و فهم این جهان و دریافت آن جهان است.
این گفتوگو نهتنها جالب و جذاب، بلکه نشاندهنده کوششی است که گادامر در فهم سخنان و تصورات مخاطب و مصاحب خود دارد. او، همچون سقراط، بر این باور بود که انسان در هر گفتوگو میتواند چیزی بیاموزد؛ حتی اگر گفتوگو میان مردی 102 ساله و دختری 9 ساله باشد. شگفتا که پایانبخش دفتر زندگی هانس گئورگ گادامر نیز همچون سقراط، گفتوگو بود. گادامر در 13 مارس سال 2002 میلادی، درست چند هفته پس از گفتوگو با نورا، خاموشی جاودانه گزید. متن این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
آقای گادامر، شده که شما گاهی هم بترسید؟
نه، نه. آدم وقتی جوان است ترس دارد. در سن و سال من دیگر ترس در کار نیست.
حتا از مرگ؟
آخ، دختر خوب، این پرسشها خیلی پیچیده است. انسانها از مرگ وحشت دارند؛ چون درباره مرگ میاندیشند. ما ضمیر خودآگاهی داریم که هیچ حد و مرزی نمیشناسد. به این خاطر، هم امید داریم و هم شک و تردید. ما در یک کشمکش و کشاکش روحی بهسر میبریم. اما مرگ محدودهای است که شعور و آگاهی ما مطلقا نمیتواند بر آن چیره شود. بههر حال، من میتوانم به تو بگویم، در تمام طول زندگی نتوانستم با قوه تخیل برای خودم مجسم کنم که دوران پیری چگونه خواهد بود. من نمیدانستم که دوران سالمندی کاملا جور دیگری است.
چه جوری است؟
سوال خوبی است! راستی چه جوری است؟ زندگی همیشه با امید و آرزو سروکار دارد. ما همیشه از آینده انتظار چیزهای بیشتر و بهتری داریم. اما در سن و سالی که من هستم دیگر برای خودم امید و آرزویی ندارم، بلکه برای نسلهای بعد، برای کسانی که بعد از من به زندگی ادامه خواهند داد.
من اصلن نمیتوانم چنین چیزی را پیش خودم مجسم کنم.
پیداست که نمیتوانی. من هم وقتی به سن و سال تو بودم نمیتوانستم چنین چیزهایی را تصور کنم.
این تصورات آدم را غمگین میکنند؟
نه، چیزهایی نیستند که آدم را غمگین کنند؛ اینها هم جزو همان چیزهایی است که به دوران پیری تعلق دارند. من به لحاظ جسمی و فکری مرتب در حال ضعیف شدنم. به این خاطر خیلی از چیزهایی که پیشتر برایم ارزش داشتند، دیگر اهمیت پیشین را ندارند. مثلا فراموشکار شدهام؛ و این در حالی است که پیشتر برای قرار ملاقاتهایم نیازی به تقویم و دفتر یادداشت نداشتم و همهچیز را بهخاطر میسپردم. اما امروز باید همهچیز را یادداشت کنم.
من در 22 سالگی مبتلا به فلج کودکان شدم، ولی با وجود این بیماری، تمام این سالها تنیس بازی میکردم و حتی در 60 سالگی در مسابقات تنیس یک کاپ نقرهای جایزه گرفتم. ولی در دوران سالخوردگی بود که فلج کودکان مرا معلول کرد و حالا میبینی که برای راه رفتن به دو تا عصا احتیاج دارم.
درد هم دارید؟
بله متاسفانه.
دارو هم مصرف میکنید؟
خیال میکنی اگر دارو مصرف میکردم به این سن و سال میرسیدم!؟ نورا، تو مثلا کتاب خواندن را در نظر بگیر! حتما میتوانی تصور کنی که آدم تحصیلکردهای مثل من خیلی کتاب خوانده است، اما در این اواخر بیشتر و بیشتر احساس میکنم که دیگر همهچیز را آنطور که باید و شاید متوجه نمیشوم. این احساس برایم غریب و ناآشناست. 20 سال پیش اصلا به اینجور چیزها فکر نمیکردم.
کتابهای «هری پاتر» را هم خواندهاید؟
بله، همه را. خیلی هم خوب، اما نفهمیدم جذابیت و گیرایی داستان در کجاست؟ حداقل این احساس را داشتم که خستهکننده نبودند. نقد خانواده در این کتاب برایم جالب بود.
با این سن و سالی که دارید حالا احساس میکنید فناناپذیر شدهاید؟
نه، ابدا. وانگهی، دوستان قدیمی بسیاری را در این میان از دست دادهام و مرگ آنها محدود بودن زندگی را به من نشان داده است. از سوی دیگر، نسلهای آینده راه ما را ادامه میدهند و بهپیش میبرند. میدانی دخترم، اینها همه چیزهای پُر رمزورازی هستند.
به خدا اعتقاد دارید؟
ما به دشواری میتوانیم ادعا کنیم که به خدا اعتقاد نداریم. اما من به خدایی که کلیسا تبلیغ میکند اعتقاد ندارم. در این مورد مانند بقیه آدمها احساسی دوگانه دارم: فهم من با خدا مشکل دارد، اما احساسی در درون من هست که در هر حال وجود خدا را ممکن تصور میکند. من نظر کسانی را که با اطمینان کامل میگویند، خدا وجود ندارد، کمی خندهدار و مضحک میدانم.
چرا؟
برای اینکه من فقط زمانی میتوانم خدا را انکار کنم که هیچچیز از او ندانم. اما همین که میکوشم تا نبود او را اثبات کنم، یعنی اینکه پیشاپیش بر وجود او صحه گذاشتهام.
وقتی من مردم به دنیای دیگری میروم؟
آخ، باز هم مرگ! انگار که ما همهچیزها را درباره مرگ میدانیم! نه، من آنگونه که ادیان گوناگون به دنیایی دیگر و زندگی پس از مرگ معتقدند، باور ندارم. ما نمیدانیم از کجا آمدهایم و به کجا میرویم. من این تصور را دارم که زندگی پس از مرگ در همه حال ما را در میان گرفته است. آیندهای که هنوز تجربه نکردهایم و همچنین گذشتههای بسیار دور، همواره با ما هستند و ما را همراهی میکنند. اما ما درباره این چیزها خیلی کم میدانیم؛ بهخصوص از آنچه ما را احاطه کرده است و در تاریکی قرار دارد، کم میدانیم. ما فقط میتوانیم به گوشه کوچکی از این تاریکی نور بیفکنیم. این همان آگاهی هوشیار ماست. اما مدام چیزهایی از پیش چشم ما میگذرند که برایمان دقیقا قابل شناخت نیستند، اما جزوی از ما و زندگی ما بهشمار میآیند.
یعنی زندگی پس از مرگ مثل این است که من دارم خواب میبینم؟
شاید زندگی پس از مرگ از تخیل ما سرچشمه میگیرد، خواب و خیال است، امیدها و آرزوهای ماست، رویاهای ماست.
من گاهی تصور میکنم که شاید همهچیز برعکس است. یعنی شب که خواب میبینم، زندگی واقعی من است و وقتی بیدار میشوم، دارم خواب میبینم.
بله، من هم این تصور را میشناسم.
چرا ما اصلن میتوانیم حرف بزنیم و با هم صحبت کنیم؟
ما انسانها، موجوداتی هستیم که به هم وابستهایم. به همین خاطر به چیزی نیاز داریم که بتوانیم با هم ارتباط برقرار کنیم. زبان وسیله این تماس و ارتباط است. زبان در واقع مانند افق روشنی است که ما در گستره آن دنیا را درک میکنیم. از آنجا که مایلیم دنیا را بفهمیم و درک کنیم، تا از این طریق قادر باشیم زندگی را ادامه دهیم، حرف زدن و صحبت کردن را یاد میگیریم. این موضوع را خیلی خوب میتوانیم در بچهها ببینیم. حیات آدمی با یک جیغ زدن شروع میشود؛ چون در موقع تولد، دنیایی که نوزاد در آن بوده به طور ناگهانی تغییر میکند و بچه در همان لحظه اول چه چیزی یاد میگیرد؟ یاد میگیرد که با جیغ زدن با دنیای تازه ارتباط برقرار کند.
آیا میان آدمهایی که از مادر متولد میشوند و آنانی که از طریق شبیهسازی بهوجود میآیند، تفاوتی هست؟
البته که تفاوتی هست. ما این تفاوتها را در آینده خواهیم دید. با شبیهسازی چیزی غیرقابل تصور از دست میرود. یک مثال ساده برایت میزنم: در سال 1956 میلادی، بعد از آنکه دختر من آندِرِآ متولد شد، همسر من یک پرستار بچه را به خدمت گرفت. هر وقت این پرستار پوشک نوزاد را عوض میکرد، دخترمان جیغ و فریاد میزد. یکبار من این کار را بهعهده گرفتم. البته میتوانی تصور کنی که پوشک بچه را با چه وضع افتضاحی عوض کردم. با این همه بچه به من لبخند میزد! درست به این خاطر که من کسی بودم که باید باشم و همهچیز هم خوب پیش رفت. پس میبینیم که ارتباطی بسیار عمیق میان کودک و پدر و مادرش وجود دارد. اصلا قابل تصور نیست که تمدنی بدون چنین ارتباطی بتواند پابرجا بماند. یک موجود شبیهسازی شده، این واقعیت را که او انسانی مصنوعی است، با افتخار بر سینه نخواهد زد، بلکه مانند یک آدم بدون پدر و مادر در جستوجوی گمشدهای است.
اصلن چرا انسان بهوجود آمد؟ زندگی ما چه معنایی دارد؟
هر موجودی میخواهد زندگی کند. ما انسانها در این اصل با حیوانات و گیاهان خیلی شبیه هستیم. اما میخواهیم زندگیمان معنایی هم داشته باشد؛ چون ما میاندیشیم و حافظه داریم، زندگی ما پُر از خاطره است و پُر از امید و آرزو. خیلی ساده، ما نمیخواهیم این احساس را داشته باشیم که بیهوده و بیسبب در این دنیا زندگی میکنیم.
خبر / رادیو کوچه
آیتاله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، روز چهارشنبه، 31 اوت، در خطبههای نماز عید فطر، هشدار داد انتخابات پیش روی مجلس شورای اسلامی به چالشی برای امنیت کشور تبدیل نشود.
به گزارش منابع خبری ایران، آیتاله خامنهای به مراجع سیاسی توصیه کرده است مراقب و مواظب باشند و از انتخابات مانند نعمت الهی پاسداری کنند.
رهبر جمهوری اسلامی، در عین حال وعده داد حرفهایی درباره انتخابات دارد که در زمان خود مطرح خواهد کرد.
او در بخش دیگری از سخنان خود، مردم و مسوولان را به اتحاد و همدلی فراخواند و اتحاد و همدلی را یک ضرورت اصلی توصیف کرد.
آیتاله خامنهای خواستار برطرف شدن «کدورتها»، «بددلیها» و به توصیف وی «بدجنسیها» و «ناسازگاریها» شد.
لازم به اشاره است پس از عزل و نصب وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی از سوی رییس جمهوری اسلامی و آیتاله خامنهای و ابراز ناراحتی از «حکم حکومتی» از سوی محمود احمدینژاد، وی از سوی چهرههای اصولگرا و نمایندگان مجلس مورد انتقاد قرار گرفت تا آنجا که مجلس شورای اسلامی به خواسته نزدیک به یکصد نماینده به بررسی طرح استیضاح رییس جمهوری اسلامی پرداخت.
این تنش باعث بروز مشکلاتی در روابط دولت و مجلس شد که پس از آن آیتاله خامنهای در نشستی با نمایندگان مجلس در خصوص انتقادها به دولت و برخی اشکالتراشیها هشدار داد.
بیشتر بخوانید:
«احمدینژاد لیست اموال خود را منتشر میکند»
افشان برزگر/ رادیو کوچه
شاید این که میشنویم مادربزرگها و پدربزرگها و حتا پدر و مادرهای ما در سنین کودکی ازدواج کردند زیاد برایمان عجیب نباشد، اما تو این دوره زمانه اگر بشنویم دختری در سن 14 _ 15 سالگی و یا پسری در سن 16- 17 سالگی ازدواج کرده، برایمان بسیار عجیب و حتا ناخوشایند است، اما باید گفت که ازدواج کودکان در حال حاضر در دنیا و در ایران صورت میگیرد و روزانه دهها کودک به خانه بخت فرستاده میشوند.
براساس جدیدترین آمارها، هم اکنون بیش از 50 میلیون عروس کوچک در جهان زندگی میکنند و سالانه 10 میلیون دختربچه زیر 18 سال به این جمع اضافه میشود، یعنی در هر سه ثانیه یک دختربچه ازدواج میکند. اگر پسربچههایی را هم که مجبور به ازدواج هستند به این رقم اضافه کنیم، این زمان کمتر از سه ثانیه خواهد بود.
ازدواج در کودکی به ویژه در آفریقا و شبه قاره هند رایج است. در میان 20 کشور با درصد بالای ازدواج کودکان، نیجریه در صدر جدول قرار دارد، به طوری که 75 درصد از دختران این کشور قبل از سن 18 سالگی ازدواج میکنند. 15 کشور دیگر آفریقایی نیز در این لیست قرار دارند.
بنگلادش هم با 68 درصد در ردیف سوم و هند با 50 درصد ازدواج در کودکی در مرتبه یازدهم قرار دارد. نکته قابل توجه، تنوع این پدیده در کشورهای آمریکای لاتین است. در بولیوی، مکزیک و تعدادی دیگر از مناطق این قاره، میزان ازدواج کودکان بین 25 تا 69 درصد است. در کشورهای عربی نیز به جز یمن میزان ازدواج کودکان 24 درصد گزارش شده است.
بسیاری از والدین با هدف پیشگیری از بیماریهای عفونی و ایدز دختران خود را در کودکی مجبور به ازدواج میکنند، در حالی که نتیجه این امر برعکس بوده است، به طوری که آمارها نشان میدهد در صحرای جنوبی آفریقا 17 تا 22 درصد از دختران 15 تا 19 ساله دچار این بیماری هستند، در حالی که فقط سه تا هفت درصد پسران بیماری مشابه دارند.
پدیده ازدواج کودکان نه تنها در کشوهای فقیر، بلکه در کشورهای ثروتمند نیز وجود دارد، بهطوری که در کشوری همچون آمریکا یک درصد از نوجوانان 15 تا 17 ساله ازدواج کردهاند.
این در حالی است که براساس کنوانسیون منع تبعیض علیه زنان، مقوله ازدواج کودکان دختر به شدت منع و نامزدی و ازدواج کودکان غیرقانونی اعلام شده است.
سازمان یونیسف هم یکی از شیوههای رایج سواستفاده جنسی و استثمار دختران را ازدواج در کودکی اعلام کرده است، چراکه از مهمترین پیامدهای زندگی زناشویی در کودکی، جدایی از والدین، از دست دادن همبازیها، ترک همسالان و عدم دسترسی به آموزش، کار اجباری، بهرهکشی جنسی و خشونت است.
اما در ایران اساسن محدودیت سنی برای ازدواج وجود ندارد و ازدواج در هر سنی ممکن است، ولی ازدواج دختران کمتر از 13 ساله و پسران کمتر از 15 ساله با اجازه ولی کودک و به تشخیص دادگاه ممکن است و در صورتی که ازدواج با دختر نابالغ بدون اذن ولی او صورت گیرد، مرد به شش ماه تا دو سال حبس محکوم میشود، اما برای ازدواج بدون موافقت دادگاه مجازاتی پیشبینی نشده است.
دین اسلام نیز خود مروج ازدواج زودهنگام دختران است، بهطوری که در منابع معتبر آمده است «عایشه» در شش یا هفت سالگی به ازدواج «پیامبر اسلام» درآمد و یا دختر پیامبر،«فاطمه» در 9 سالگی با «علی» امام اول شیعیان ازدواج کرد که بسیاری از مسلمانان با استناد به این عملکرد پیامبر، دختران خود را در کودکی به عقد مردان در میآورند.
البته بر اساس فتوای بسیاری از مراجع تقلید شیعه، داشتن رابطه جنسی کامل شوهر با همسر نابالغش ممنوع است و اگر این رابطه باعث از بین رفتن توان مقاربت زن بهطور کامل شود، مرد باید دیه کامل را به همسرش پرداخت کند، اما با این وجود انواع دیگر رابطه جنسی در این نوع ازدواج بیاشکال است.
با این وجود، نتایج مطالعات صورت گرفته در ایران نشان میدهد که بیش از 20 درصد دختران قبل از رسیدن به سن 18 سالگی ازدواج کردهاند که کمترین آن در شهر تهران با 7.7 درصد و بیشترین آن در مناطق روستایی اصفهان و سیستانوبلوچستان با 40 درصد بوده است.
همچنین نزدیک به 23 درصد دختران کمتر از 18 سال در مناطق روستایی و 13 درصد در مناطق شهری ازدواج کردهاند. از کل تعداد کودکان ازدواج کرده، 69 درصد را دختران و 31 درصد را پسران تشکیل میدهند که بهطور متوسط 20 درصد این افراد در همان کودکی، بی همسر میشوند که علت 53 درصد بیهمسری بر اثر طلاق و 47 درصد مابقی بر اثر فوت همسر بوده است.
آمارها نشان میدهد که به دلیل اهمیت دادن به فرهنگ دوشیزگی در همسرگزینی در ایران، دوره بیهمسری اکثر زنانی که در کودکی همسر خود را از دست میدهند، بسیار طولانی است و حتا مردانی که در کودکی همسر خود را از دست دادهاند، تمایل چندانی به ازدواج با این دسته از کودکان بیوه ندارند و به انتخاب همسر از میان دوشیزگان میپردازند.
با چنین اوصافی کودکان دختر بیهمسر در بهترین حالت به همسری مردان بزرگسال با فاصله سنی بسیار و یا مردان همسردار به عنوان هوو درمیآیند.
فقر که دلیل بروز بسیاری از آسیبهای اجتماعی به شمار میرود، در این زمینه نیز رتبه اول علل ازدواج کودکان را به خود اختصاص داده است، بهطوری که برخی خانوادههای فقیر دختران را هزینه اضافی میدانند که با ازدواج، این هزینه اضافی از بین میرود. حتا برخی خانوادهها به ازدواج دختران خود با مردان بسیار مسنتر تن میدهند تا وضع اقتصادی و اجتماعی زندگی خودشان نیز سامان یابد.
ملاحظات اخلاقی و حفظ آبرو نیز از عوامل موثر بر ازدواج کودکان است، بهطوری که برخی خانوادهها بر این باورند که برای تضمین بکارت دختران باید زودتر آنها را شوهر داد. همچنین شیوع قتلهای ناموسی در ایران نیز باعث شده که خانوادهها، دختران خود را در کودکی راهی خانه بخت کنند، تا از نافرمانی آنها در بزرگسالی در برابر ازدواج اجباری جلوگیری کنند.
همچنین بررسیها نشان میدهد که ازدواج دختران در سنین کودکی در خانوادههایی که پدر معتاد، بیمار روانی، والدین بیسواد یا کودک تکوالد یا والد ناتنی داشته باشد، بیشتر است.
پیامدهای ازدواج کودکان به خصوص دختران در کودکی بسیار گسترده است، بهطوری که شیوع بیماریهای جسمی و صدمات وارده بر اندام تناسلی دختران کمسن و گاه عملهای جراحیهای ترمیمی، شیوع مشکلات روانشناختی از قبیل ترس از مقاربت جنسی، اختلال در رفتار جنسی، دیرهنگام یا زودهنگام شدن بیداری جنسی، عدم رعایت بهداشت فردی در رفتار و عمل جنسی و احتمال ابتلا به بیماریهای عفونی و ایدز از تبعات اولیه این دسته از ازدواجهاست.
حاملگیهای زودرس و مرگ بر اثر زایمان از دیگر پیامدهای ازدواج دختران در کودکی است، بهطوری که دختران زیر 15 سال، پنج برابر بیش از دختران بالای 20 سال در طول دوران بارداری یا هنگام زایمان میمیرند و امکان مرگ نوزادان این دسته از دختران 60 درصد بیشتر از سایر زنان است.
علاوه بر آن ازدواج زودهنگام منجر به زنانه شدن فقر میشود، چراکه دختران با ازدواج در کودکی از فرایند تحصیل دور مانده و با فقر آموزشی روبهرو میشوند و از سوی دیگر به دلیل همین کمسوادی و دانش اندک، توانایی رویارویی با مسایل خانوادگی را نداشته و در توسعه خانواده و تربیت فرزندان نیز سرمایه مناسبی محسوب نمیشوند. همچنین پس از طلاق و یا فوت همسر، ادامه زیست برای این دسته از خانوادهها بسیار مشکل میشود.
جدایی از خانواده و دوستان، از دست دادن آزادی تعامل با همسالان و مشارکت در فعالیتهای اجتماعی، کار اجباری، شیوع استثمار جنسی و خشونت علیه زنان، افزایش آمار شوهرکشی، خودکشی و خودسوزی در بین زنان، گسترش پدیده دختران فراری و دهها مورد دیگر از دیگر پیامدهای مستقیمی است که کارشناسان نسبت به ازدواج زودهنگام دختران اعلام کردهاند.
در این میان کارشناسان معتقدند که گره از این آسیب اجتماعی تنها به دست دولت باز میشود، چراکه این دولت است که با اعمال سیاستهای مختلف میتواند فقر را کاهش دهد، قوانین موجود را به نفع کودکان تغییر داده و ازدواج افراد زیر سن 18 سال را ممنوع و والدین را نسبت به تبعات ازدواج کودکانشان آگاه کند.
واقعن گناه این کودکان چیست که باید در کودکی بدون هیچ آموزش اولیه همسرداری و خانهداری و کودکپروری کنند؟ چرا این دسته از کودکان نباید در کودکی، کودکی کنند؟ در حالی که شادترین و لطیفترین خاطرات یک انسان متعلق به زمان کودکی اوست.
خبر / رادیو کوچه
آمریکا روز سهشنبه، 30 اوت، در راستای افزایش فشار بر حکومت بشار اسد، رییس جمهوری سوریه، برای متوقف کردن سرکوب خونین معترضان، وزیر امور خارجه سوریه به همراه دو مقام بلندپایه دیگر این کشور را مورد تحریم قرار داده است.
به گزارش آسوشیتدپرس، وزارت خزانهداری آمریکا اعلام کرده است که ولید معلم، وزیر امور خارجه سوریه، به همراه بثینه شعبان، مشاور ارشد و سخنگوی بشار اسد، و علی عبدالکریم علی، سفیر سوریه در لبنان را در فهرست افراد مورد تحریم خود قرار داده است.
ویکتوریا نولند، سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا، نیز گفته است این سه نفر به دلیل نقش آنها در ماشین تبلیغات و همچنین پیشبرد حکومت ترور و وحشت که هم اکنون بشار اسد علیه مردم خود در پیش گرفته است، مورد تحریم قرارگرفتهاند.
تحریم های روز سهشنبه در ادامه تحریمهایی است که آمریکا از زمان آغاز اعتراضات در سوریه علیه حکومت این کشور اعمال کرده است.
باراک اوباما، رییس جمهوری آمریکا، در 18 اوت از بشار اسد، رییس جمهوری سوریه خواست از قدرت کنار برود و به خواست و مطالبات مردم سوریه احترام بگذارد.
براساس تحریمهای وزارت خزانهداری آمریکا، اموال این سه نفر در آمریکا مسدود شده و هرگونه همکاری شهروندان آمریکا با آنها ممنوع میشود.
این در حالی است که به گفته فعالان حقوق بشر سوریه روز سه شنبه در جریان حمله نیروهای حکومت بشار اسد به معترضان پس ازنماز عید فطر در شهرهای حمص و درعا هفت تن کشته شدند.
بیشتر بخوانید:
«دیدار مقامهای جمهوری اسلامی با مخالفان سوری»
«تصویب قطعنامه شورای حقوق بشر علیه سوریه»
چهارشنبه 9 شهریور 90 / 31 اوت 2011
اجرا: اعظم
استودیو: سیاوش
تقویم تاریخ
گزارش ادبی- «شعر و فلسفه»- مصطفا خلجی
بخش اول خبرها
تمام رخ- «عفو زندانیان گامی به پیش یا فریبی انتخاباتی»- آرش حسینیپژوه
روایتی تلخ پس از خروج از کاشانه- «جای من کجا است؟»- رضا مافیها
مجله خبری تاجیکستان- «پرچم تاجیکستان به کتاب رکوردهای گینس وارد شد»- کیومرث
پرسه-«یک مالزی یک تاریخ» -بخش دوم- سیمین
بخش دوم خبرها
مجله جاماندگان- «مجمع روحانیون، اپوزیسیون صوری نظام»- شراره سعیدی
زخم- «دختران و پسرانی که در کودکی راهی خانه بخت میشوند»- افشان برزگر
دایره شکسته- «غربیترین مسافر مشرق»- مهشب تاجیک
بخش سوم خبرها
خبر / رادیو کوچه
بامداد روز چهارشنبه، 31 اوت، بر اثر انفجار یک خودرو بمبگذاری شده در شهر کویته، مرکز ایالت بلوچستان پاکستان، دستکم 10 تن کشته و بیش از ده زخمی برجای گذاشته و به گفته پلیس شماری زن و کودک نیز در میان قربانیان این بمبگذاری دیده میشوند.
به گزارش الجزیره، سخنگوی پلیس کویته گفت که این انفجار در محوطه پارکینگ یک مسجد و زمانی روی داد که صدها نفر از نمازگذاران پس از ادای نماز عید فطر از مسجد خارج میشدند.
وی همچنین اضافه کرد: «بر اثر این انفجار به 10 خودرو و ساختمانهای اطراف آسیب وارده شد.»
ایالت بلوچستان پاکستان محل فعالیت طالبان پاکستانی و همچنین گروههای جداییطلب است و در گذشته هم شاهد اقدامات خشونتآمیز بوده است.
کیومرث/ دفتر تاجیکستان/ رادیو کوچه
برج پرچم ملی تاجبکستان با ۱۶۵ متر بلندی به کتاب رکوردهای گینس ثبت شد. ساختمان این برج هنوز یک سال پیش در مرکز شهر «دوشنبه» پایتخت تاجیکستان آغاز یافته و روز ۳۰ اوت سال جاری میلادی انجام پذیرفت. مقامهای تاجیک میگویند، متاع پرچم ملی ۶۰ متر طول دارد. در رسم افتتاح این برج رییس جمهوری تاجیکستان «امام علی رحمان» و نمایندگیهای کشورهای خارجی و هم نماینده کتاب رکوردهای گینس اشتراک داشتند.
این در حالی است که دو هفته قبل در کنار چپ «کاخ ملت» کاخ رییس جمهوری تاجیکستان از برج نشان ملی هم پردهبرداری شد که آن ۴۵ متر بلندی دارد. در تاجیکستان سه سال به این سو روز پرچم ملی تجلیل میشود. پرچم ملی تاجیکستان که از رنگهای سرخ و سفید و سبز و یک تاج و هفت ستاره ترکیب یافته است، در قطار سرود ملی و نشان یکی از رمزهای دولتداری به حساب میرود و این پرچم ۱۹ سال قبل در جلسه «شورای عالی تاجیکستان» قبول شده بود.
«جلوگیری از ورود نوجوانان به مساجد جامع»
ماموران انتظامی تاجیکستان از ورود نوجوانان به مساجد جامع کشور برای ادای نماز عید فطر جلوگیری کردند. آنها میگویند این اقدام در پی به اجرا درآمدن قانون نو تاجیکستان درباره مسوولیت والدین در تعلیم و تربیت فرزندان صورت میگیرد. این قانون که از سوی رییس جمهوری تاجیکستان پیشنهاد و از سوی وکیلان پارلمان تاجیکستان تصویب شده است، حضور افراد تا ۱۸ ساله در مساجد کشور را محدود میکند.
برخی از روحانیان سرشناس تاجیک از رییس جمهوری تاجیکستان خواستهاند، تا این قانون را بازبینی و بند محدودیت حضور نوجوانان در مساجد را تغییر بدهد. قبل از این «آیتاله صافی گلپایگانی» از فقیهان ایران نیز در نامهای به عنوان مقامات تاجیکستان از تصویب این قانون انتقاد کرده بود. با این حال مقامهای تاجیک، از جمله «محمد سعید عبیدالایف» رییس مجلس ملی مجلس بالایی پارلمان تاجیکستان گفت، دولت این کشور هرگز مانع ادای فرایض دینی در کشور نشده است، بلکه به ساکنان امکان داده است تا فرایض دینی خود را بدون مشکل اجرا بکنند.
مصطفا خلجی / رادیو کوچه
mostafa.k@koochehmail.com
کتاب «زندگی در دنیای متن» که سالها پیش با ترجمه «بابک احمدی» منتشر شد، حاوی شش گفتوگو و یک بحث از «پل ریکور»، فیلسوف برجستهی قرن بیستم فرانسه است. ریکور که هم دانشآموختهی فلسفه بود و هم تحصیلکردهی ادبیات، در یکی از این گفتوگوها، دربارهی تاثیر متقابل شعر و فلسفه میگوید: «شعر پهنه و گسترهی زبان را پاس میدارد، چرا که مهمترین خطر در فرهنگ امروزی ما گونهای تقلیل زبان است به ارتباط، در نازلترین سطح، یا تبدیل آن به ابزار نظارت ماهرانه بر چیزها و آدمها. زبان که به ابزار تبدیل شود دیگر پیش نخواهد رفت. این ابزاری شدن زبان خطرناکترین گرایش فرهنگ ماست. ما تنها یک الگوی زبانی مییابیم – زبان علم و تکنولوژی. امروز بخشی از فلسفه، فقط به این شکل از زبان میپردازد: یکی از مسوولیتهای فلسفهی زبان این خواهد بود، یا باید این باشد: محافظت از انواع کاربردهای زبان و اختلافهای میان این زبانهای متنوع، که دامنهشان از زبان علمی تا زبان سیاسی و پراتیک، زبان هر روزه، و باید گفت تا زبان شاعرانه کشیده شده است. و زبان هر روزه در میانراه شاعری از یک سو و زبان علمی از سوی دیگر قرار گرفته است.»
پل ریکور که در دوران زندگی خود جوایز بسیار معتبری از قبیل جایزهی هگل، جایزهی کارل یاسپر، جایزهی بزرگ فلسفه فرهنگستان فرانسه و جایزهی جان دبلیو کلاج را دریافت کرده بود، ادامه میدهد: «هر شکل زبان در نهایت به منش ویژهی زبانهای طبیعی وابسته است. من از زبانهای طبیعی در تقابل با زبانهای مصنوعی یاد میکنم که برای استفاده در کامپیوتر و سیبرنتیک ساخته شدهاند، یعنی زبانهایی که به یک معنا، فرهنگی هستند و گروههایی خاص آنها را به کار میبرند و مثالهایی از این دست. اما یکی از مشخصههای زبان همین چندگانگی آن است، این حقیقت که برای یک واژه بیش از یک معنا وجود دارد. پس رابطهی یک به یکی میان واژه و معنا وجود ندارد. و همین سرچشمهی بدفهمی است، اما در عین حال منشا پرمایگی زبان نیز هست، زیرا میتوان با این وسعت معنایی هر واژه بازی کرد. میتوان گفت که در زبان علمی گرایشی هست که تا حد ممکن از این چند معنایی بکاهد، و از چند آوایی به تک آوایی برسد: هر واژه یک معنا بدهد و نه بیش. اما رسالت شعر آن است که واژگان بیشترین معناها را بیابند، و نه کمترین معنا را. ما باید از این جنبهی چند آوایی نگریزیم و آن را کنار نگذاریم، بل بارورش کنیم، دلالتها و قدرتاش را افزون کنیم، و از اینجا به زبان تمامی توانهای معناییاش را بازگردانیم.»
این فیلسوف که در دوران حیاتاش استاد دانشگاه «سوربن پاریس»، دانشگاه «لوون بلژیک» و دانشگاههای «کلمبیا»، «ییل»، «شیکاگو» و «هاورفورد» کالج ایالات متحده بود، اضافه میکند: «مردم به دلایل درست و نادرست در مقابل شعر مقاومت میکنند. دلایل بد، از این رو که بهرهی شعر را نمیشناسند. شعر زبان است در خدمت زبان. البته شعر مدرن خیلی دشوار شده است، به این دلیل که باید با همین در هم کوبیدن زبان بجنگد. پس ناچار بوده که به گونهای ژرف سطح زبان را بکاود تا چیزی بیابد. تا جان تازهای به زبان بخشد. از این رو، شعر مدرن به یک معنا باید دشوار میبود، چرا که در بیشتر موارد باید نحو را باز میآفرید، حتا گاه واژه میساخت، واژگان را به معنای تبارشناسانهی آنها باز میگرداند، یا نوعی تبار خیالی برای آنها میآفرید. و این همه به کار فیلسوف میآمد، باید گفت به کار بخشی از فلسفه، آن بخشی که فقط سخنی دربارهی زبان علمی نیست، بل در مورد ظرفیتهای کامل زبان است وقتی به بیان نسبت انسان با جهان، انسان با خودش، و انسان با دیگری میپردازد. باری، فیلسوف نیز به واژگان نیازمند است.»
هر شکل زبان در نهایت به منش ویژهی زبانهای طبیعی وابسته است. من از زبانهای طبیعی در تقابل با زبانهای مصنوعی یاد میکنم که برای استفاده در کامپیوتر و سیبرنتیک ساخته شدهاند، یعنی زبانهایی که به یک معنا، فرهنگی هستند و گروههایی خاص آنها را به کار میبرند و مثالهایی از این دست
ریکور در ادامه این گفتوگو به گفتههایی از «هایدگر» و «هوسرل» اشاره میکند و میگوید: «فلسفه به کمبود واژگان دچار است و شاعر آن کسی است که واژگان را انباشت میکند و حتا معنای آنها را گسترش میدهد. به این معنا فیلسوف بر این توانمندی شعر تکیه میکند تا توان معنایی زبان ما را غنیتر، افزونتر و بهتر کند.»
آفرینش شاعرانه از دیدگاه مارسل پروست
«مارسل پروست»، نویسنده بزرگ فرانسوی و خالق رمان «در جستوجوی زمان از دست رفته»، هم درباره خلاقیت شاعرانه سخن گفته است.
او در نوشتاری، آفرینش شاعرانه را بسته به موقعیتی مطلوب میداند که در این موقعیت، شاعر، جادوگرانه در میان همهچیز، آن چیز باارزش و پنهان را پیدا میکند. البته او تاکید میکند که این وضعیت به سادگی به دست نمیآید، و اغلب شاعران برای رسیدن به آن دستوپا میزنند.
متن کامل نوشتار مارسل پروست درباره خلاقیت شاعرانه به این شرح است:
«زندگی شاعر هم مثل زندگی انسانهای دیگر جریانی معمولی را طی میکند. شاعر هم به کوه میرود، شاعر هم به مسافرت میرود. ولی اسم شهری که او تابستان را در آن گذرانده و با تاریخ، پای آخرین صفحهی اثرش دیده میشود، به ما نشان میدهد که زندگیای که او و دیگران با هم میگذرانند، کاربردی کاملن متفاوت برای او دارد، و اگر هم پیش بیاید که نام این شهر، که در انتهای اثر کنار تاریخ اتماماش نوشته شده، با شهری که اثر در آن میگذرد یکی باشد، ما تمام اثر شاعر را دنبالهی درازی مییابیم که با واقعیت همسویی دارد، و میفهمیم که واقعیت برای شاعر چیزی کامن متفاوت از آن چیزی بوده که برای دیگران؛ همان چیز باارزشی که شاعر پی آن میگشته و آنقدرها هم بیرون کشیدناش از دل واقعیت برای او آسان نبوده.
این وضعیت ذهنی که شاعر وقتی در آن قرار میگیرد، وضعیت آسانیابی نیست؛ وضعیتی که به سادگی تمام، انگار با سحر و جادو، شاعر در میان همهچیز آن چیز باارزش و پنهان را پیدا میکند. شاعر برای قرار گرفتن در این وضعیت دست به تلاشهای جسمی و ذهنی بسیاری میزند تا شاید بتواند بر مرکب نبوغ سوار شود. کتاب میخواند، شراب میخورد، عاشق میشود، سفر میکند، به جاهایی که قبلن دیده سر میزند. از آنجا که این وضعیت دیریاب است، آثارش گاه ناتمام میماند، ناتمام ماندهها را از سر میگیرد، از سرگرفتهها را چندباره از سر میگیرد. گاهی بعد از شصت سال اثری مثل «فاوست» «گوته» بالاخره تمام میشود، گاه اما اثر ناتمام میماند و روح نبوغ هرگز در جسمش نمیدمد، تا آنجا که شاعری مثل «مالارمه» در ساعات آخر و لحظهی مرگ، مثل «دونکیشوتی» که همهچیز برایش روشن شده، به دخترش میگوید که دستنوشتههایش را که ده سال رویشان کار میکرده، بسوزاند.
بیخوابیها، دلبهشک ماندنها، تقلید از قدیمیها، خلق آثار کمارزش، پناه بردن به چیزهایی که نبوغ نمیطلبد، ماجرای «دریفوس» را بهانه کردن، دعواهای خانوادگی، عشقی خانمانسوز که در نهایت الهامی هم به دنبال ندارد، دست به دامان نقد ادبی شدن، اینهمه از همان قرار نگرفتن در آن وضعیت مطلوب ناشی میشود. گاه چیزها به شاعر گوشهی چشمی نشان میدهند ولی، سکر و مستی را به او نمیدهند که با آنها بتواند فرارسیدن لحظهی موعود را تشخیص دهد.
به هر در زدنهای ما هم از همینجا ناشی میشود. به هر دری میزنیم برای خلق اثری، تا آنجا که دغدغههای زیباشناختیمان مرزهای ناخودآگاهمان را پشت سر میگذارند، و در مناظری هم که در خواب میبینیم دنبال زیبایی میگردیم، و جملاتی را هم که در خواب میگوییم میخواهیم ویرایش کنیم. مثل «گوته» که در بستر مرگ هذیان میگفت و رنگهای توهمهایش را یکییکی برمیشمرد.»
خبر / رادیو کوچه
روزنامه فرانسوی لوفیگارو به نقل از منابع مطلع روز سهشنبه، 30 اوت، اعلام کرد مقامهای جمهوری اسلامی در یکی از کشورهای غربی با مخالفان بشار اسد، رییس جمهوری سوریه، گفتوگو کردهاند.
بر اساس گزارشی که این روزنامه فرانسوی منتشر کرده است جورج مالبرونو از روزنامهنگاران ارشد لوفیگارو به منابع خاصی دست یافته که تاکید کردند چند تن از مسوولان جمهوری اسلامی در یکی از پایتختهای اروپایی با نمایندگانی از مخالفان سوری دیدار کردهاند.
در این دیدار مسئله نفوذ گروههای اسلامگرا و موضع مخالفان نسبت به حزباله و همچنین امکان رسیدن به راه حل مناسب برای پایان دادن به بحران بررسی شد.
لوفیگارو همچنین تاکید کرده است حزباله لبنان نیز به شکل مستقیم با مخالفان رژیم سوریه وارد گفتوگو شده است و حسن نصراله دبیرکل این حزب در سخنرانی اخیر خود در مقایسه با سخنرانیهای پیشین خود از بشار اسد به شدت دفاع نکرد.
لوفیگارو به نقل از یکی از مخالفان برجسته رژیم بشار اسد تاکید کرد مخالفان نمیخواهند به ایران پشت کنند بلکه میخواهند روابط دوجانبه شاهد توازن و اصلاح شود و هیچگاه نمیخواهد موضعی خصمانه نسبت به ایران بهکار گیرد.
روزنامه فرانسوی در مورد سفر امیر قطر به تهران گفت هدف از این دیدار ارسال پیام به حزباله در مورد موقعیت آینده آن پس از سقوط حزباله است.
علی اکبرصالحی وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی اخیرن از رژیم بشار اسد خواسته است «به مطالبات مشروع مردم عمل کند.» و رامین مهمانپرست سخنگوی وزارت خارجه نیز دخالت ایران در سرکوب مخالفان در سوریه را رد کرده است.
برخی تحلیلگران نرمش موضع ایران نسبت به تحولات سوریه را نشانه نزدیک بودن سقوط بشار اسد قلمداد میکنند.
بیشتر بخوانید:
«تیراندازی نیروهای ارتش به سوی نمازگزاران سوری»
رادیو کوچه
1870 میلادی- «ماریا مونتهسوری» (Maria Montessori) پزشک، فیلسوف و روانشناس ایتالیایی به دنیا آمد. پژوهشهای او درباره آموزش و پرورش است و به همین لحاظ لقب «کارشناس بزرگ تعلیم و تربیت قرن 20» را به دست آورده است.
وی مربی کودکان معلول بود و در زمانی که دختران اجازهی تحصیلات دانشگاهی نداشتند با وجود مخالفت پدر، با حمایت مادرش به دانشکدهی پزشکی رفت و نخستین دختری بود که در ایتالیا پزشک شد. چون بسیاری از بیمارستانها و مراکز درمانی و بهداشتی حاضر به استخدام او نبودند ناچار شد سرپرستی یکی از مراکز کودکان معلول و بیمار را بپذیرد. در رشتهی تعلیم و تربیت و جامعهشناسی تحصیل کرد و با الگوها و روشهای آموزشی آشنا شد.
او تحقیقات خود در زمینه روانشناسی و آموزش و پرورش را در گوشه و کنار جهان به انجام رسانده است. «روش تدریس»، «انسانسازی»، «کارخانه آدمسازی»، «از بدن تا مغز»، «تاثیر محیط» از تالیفات مهم او هستند. هدف ماریا از «کارخانه آدمسازی» همانا مدرسه است که انسانهای نسل بعد را پرورش میدهد و میسازد و از این جهت مسوولیتی بسیار بزرگ و حساس بر دوش دارد. او در کتاب «از بدن تا مغز» اهمیت غذا، آب، خواب، تفریح را برشمرده و تاکید بر آن دارد که در مدارس باید ضمن آموزش این موارد، به نوجوان و جوان گفته شود که چگونه شغل و خانواده خود را انتخاب کند تا به دشواری نیفتد و برای جامعه مفید باشد.
دولت «موسولینی» به او اجازهی فعالیت نداد و به اسپانیا تبعیدش کرد و مدارس او نیز بسته شد. دولت موسولینی بعدها با دعوت رسمی او را به کشور بازگرداند با این حال مونته سوری از ایتالیا گریخت. در سالهای جنگ جهانی دوم به هلند و سپس به هند رفت و با افکار و اندیشههای صلحطلبانهی «گاندی» آشنا شد. در سالهای آخر عمر مدال افتخار یونسکو را به سبب خدمات خود به آموزش دریافت کرد و در ۸۲ سالگی در کشور هلند در گذشت.
1920 میلادی- پخش نخستین برنامه اخبار از رادیو آغاز شد. از این روز ایستگاه رادیویی MK8 مستقر در شهر «دیترویت» ایالت «میشیگان» آمریکا پخش خبرهای شهر، ایالت، کشور (آمریکا) و جهان را هر روز یک نوبت آغاز کرد. این رادیو که در نخستین هفته، اخبارش را از رسانههای چاپی نقل میکرد سپس از روزنامههای آمریکا و صاحبان خبرگزاری «آسوشیتدپرس» خواست اجازه دهند نسخهایی از همه خبرهای این خبرگزاری را جهت پخش، همانند یک روزنامه دریافت دارد که موافقت شد و این کار بعدن مورد اقتباس سایر ایستگاههای رادیویی که تا آن زمان فقط موسیقی زنده و داستان و آگهی پخش میکردند، قرار گرفت.
1991 میلادی- روز ملی و استقلال «قرقیزستان» از اتحاد جماهیر شوروی سابق است. در حدود دو هزار سال پیش از میلاد، سرزمین قرقیزستان به وسیله اقوامی کشاورز و دامدار، مسکونی شد. این منطقه در طی سدههای بعد، اقوام گوناگونی را در خود جای داد تا اینکه ورود قوم قرقیز به قرقیزستان کنونی از قرن سیزدهم میلادی آغاز شد در اوایل سدهی ۱۹ میلادی، قرقیزستان تحت حکومت «خانات خوقند» درآمد و در سال ۱۸۷۶ به امپراتوری روسیه ضمیمه شد.
مهاجرت گروه زیادی از روسها به این کشور باعث نارضایتی مردم قرقیزستان و آغاز قیامهایى علیه روسیه شد که تا سال 1922 ادامه داشت. قرقیزستان نظیر سایر جمهوریهای شوروی در جریان فروپاشی شوروی، در چنین روزی استقلال خود را اعلام کرد. این کشور در آسیای مرکزی واقع شده و با چین، قزاقستان، ازبکستان و تاجیکستان همسایه است و پایتخت آن «بیشکک» (Bishkek)نام دارد.
1347 خورشیدی- «صمد بهرنگی» معروف به «بهرنگ» در رود «ارس» غرق شد و جسدش را چند روز بعد در ۱۲ شهریور در نزدیکی پاسگاه «شتربان» در چند کیلومتری محل غرق شدنش از آب گرفتند. جزییات متناقضی نیز دربارهی مرگ بهرنگی روایت شده است. تنها کسی که معلوم شده در زمان مرگ یا نزدیک به آن زمان، همراه بهرنگی بوده «حمزه فراهتی» است که بهرنگی همراه او به سفر رفته بود. حمزه فراهتی در کتاب خود اظهار میکند که «صمد بهرنگی شهید ساختگی شد» و قتل او کار «ساواک» نبوده است.
«بهرنگ» داستاننویس، محقق، مترجم، و شاعر چپ ایرانی و در واقع خالق داستانهای زیادی از جمله داستان «ماهی سیاه کوچولو» است. او همچنین تالیفاتی در مورد نحوه آموزش زبان فارسی در آذربایجان و تحقیقاتی در مورد ادبیات شفاهی آذربایجان داراست.
صمد در ۱۳۱۸ در شهر تبریز به دنیا آمد. در سال 1336 از دانشسرای مقدماتی پسران تبریز فارغالتحصیل شد. از مهر همان سال تا پایان عمر در استان آذربایجان شرقی تدریس کرد. در مهر ۱۳۳۷ برای ادامهی تحصیل در رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی به دورهی شبانهی دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز رفت و همزمان با آموزگاری، تحصیلاش را تا خرداد ۱۳۴۱ ادامه داد.
بهرنگی در ۱۳۳۹ اولین داستان منتشر شدهاش به نام «عادت» را نوشت. که با «تلخون» در ۱۳۴۰، «بینام» در ۱۳۴۲، و داستانهای دیگر ادامه یافت. او ترجمههایی نیز از انگلیسی و ترکی استانبولی به فارسی و از فارسی به ترکی آذربایجانی (از جمله ترجمهی شعرهایی از مهدی اخوانثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، و نیما یوشیج) انجام داد. «اولدوز و عروسک سخنگو»، «کچل کفتر باز»، «افسانه محبت»، «24 ساعت در خواب و بیداری» برخی از قصههای این نویسنده هستند.
———————————————–
برخی از رویدادهای دیگر
1957 میلادی- روز ملی و استقلال «مالزی» است. کشور فدراسیون مالزی در جنوبشرقی آسیا و در همسایگی اندونزی و تایلند واقع شده است. «کوالالامپور» پایتخت مالزی و «رینگیت» واحد پول آن است. زبان رسمی و ملیت مردم مالزی، مالایى و خط آنها انگلیسی و مالایى است. شبهجزیره مالایا در هزارههای قبل از میلاد، توسط بومیان مسکونی شده بود. در قرون بعدی، ابتدا چینیها و سپس هندیها وارد این جزایر شده و به رواج کشاورزی و فلزکاری و نیز عقاید و باورهای مذهبی پرداختند.
1907 میلادی- با امضای قرارداد «سنپترزبورگ» بین روسیه و انگلستان، با واسطهگری فرانسه، ایران به سه منطقه بیطرف، تحت نفوذ روسیه و انگلستان تقسیم شد.
1997 میلادی- «پرنسس دایانا» و ملقب به «پرنسس ولز» در سن ۳۶ سالگی در یک حادثه رانندگی در پاریس درگذشت.
1381 خورشیدی- «فرهاد مهراد»، خواننده، آهنگساز و نوازنده ایرانی در پاریس درگذشت. از معروفترین آهنگهای او میتوان به «جمعه»، «گنجشکک اشیمشی» و «شبانه» اشاره کرد.
منبعها:
ویکیپدیا (انگلیسی و فارسی)
نیویورک تایمز
راسخون
Iranian history
خبر / رادیو کوچه
در پی ابلاغ ممنوعیت برگزاری نماز عید فطر اهل سنت در تهران، امام جمعه اهل سنت زاهدان از رهبر جمهوری اسلامی خواست که اجازه ندهد مسوولان، مانع اقامه نماز عید فطر اهل سنت در شهرهای بزرگ کشور شوند.
به گزارش سایت سنی آنلاین، پایگاه اطلاعرسانی اهل سنت ایران، مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی، با اظهار تاسف از اینکه اعضای اقلیت سنی «در بعضی از شهرهای بزرگ ایران برای اقامه نماز عیدین و جمعه با مشکلات روبهرو هستند» افزود: «شنیده میشود که در تهران، پلیس امنیت از ائمه نمازخانههای اهل سنت تعهد میگیرد که نماز عید سعید فطر را برگزار نکنند.»
مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی، رییس شورای هماهنگی حوزههای علمیه اهل سنت ایران و امام جمعه مسجد مکی زاهدان تاکید کرد: «جا دارد که بنده از رهبری درخواست کنم و این خواسته همه جامعه اهل سنت ایران است که اجازه ندهند افرادی تحت هر عنوانی برادران اهل سنت را از اقامه نماز عید سعید فطر و اقامه نمازها در مناسبتهای دیگر در شهرهای بزرگ که اهل سنت در اقلیت هستند، ممانعت و جلوگیری نمایند.»
وی افزود: «شیعه و سنی دو فرقه اسلامی هستند که با هم اخوت و برادری اسلامی دارند ولی مساجد و مصلیهایشان جدا از هم است و مسایل فقهی آنها جدا است و با هم تفاوت دارد. امکان ندارد که مساجد را یکی کرده و پشت سر یک امام آنها را صف کرد. قانون اساسی به پیروان همه مذاهب اجازه داده است که آزادانه مراسم دینی خود را مطابق با رسم و دیدگاه خود برگزار کنند. ممانعت از آن، خلاف قانون و خلاف عرف است و مایه دل شکستگی و نا امیدی است.»
مولانا عبدالحمید اظهار داشت: «در تمام مناطق سنینشین که برادران شیعه در اقلیت هستند، نمازهای عیدین و جمعه را در مساجد خود طبق فقه و مذهب خویش برگزار میکنند و هیچگاه پشت سر اهل سنت اقتدا نکردهاند و نه علمای اهل سنت چنین انتظاری را مطرح کردهاند. اصرار بر اقامه نماز برادران شیعه به امامت اهل سنت و یا اقامه نماز برادران اهل سنت به امامت شیعه، نتیجه ای جز کدورت بیشتر ندارد و به دلیل اختلاف دیدگاههای فقهی امکانپذیر نیست. جلوگیری اقلیت اهل سنت از اقامه نماز عیدین و جمعه در شهرهای بزرگ مایه یاس و ناامیدی است.»
امام جمعه اهل سنت زاهدان، سال گذشته نیز نسبت به جلوگیری از برگزاری نماز عید فطر در نمازخانههای تهران، اصفهان، کرمان و یزد از سوی ماموران دولتی اعتراض کرده بود و از مسوولان و شخص رهبر جمهوری اسلامی خواسته بود که «این ممانعت را رفع کنند» و گفته بود: «ما انتظار نداشتیم در تهران که به تعبیر مقام رهبری امالقرای جهان اسلام است و امید همه مسلمانان محسوب میشود، اقلیت سنی مذهبی که چندین سال است نمازهای جمعه و عیدین برگزار میکنند از برگزاری نمازها بازداشته شوند.»
بیشتر بخوانید:
«بزرگان نظام رفع تبعیض کنند»
خبر / رادیو کوچه
روز چهارشنبه، 31 اوت، فرزند سوم معمرقذافی، سعدی قدافی، به مخالفان اعلام کرده است که میخواهد خود را تسلیم انقلابیون کند.
به گزارش الجزیره، سعدی قذافی در تماسی با فرمانده نظامی شورای انتقالی لیبی اعلام کرد که با فراهم شدن شرایط خود را تسلیم انقلابیون لیبی خواهد کرد.
در حال حاضر، نیروهای شورای ملی انتقالی بخش اعظم خاک لیبی را در اختیار دارند اما هنوز برخی مناطق از جمله شهر سرت، زادگاه معمر قذافی، در اختیار افراد وفادار به اوست و به گفته منابع نظامی ناتو، سرهنگ قذافی از مخفیگاه خود همچنان به هدایت این افراد ادامه میدهد.
از سویی دیگر روز سهشنبه، 30 اوت،کمیته نظارت بر تحریمهای سازمان ملل با پیشنهاد بریتانیا برای آزاد کردن معادل یک و نیم میلیارد دلار از داراییهای مسدود شده لیبی موافقت کرده و قرار است این مبلغ به شکل اسکناس رایج لیبیایی در اختیار شورای ملی انتقالی آن کشور قرار گیرد.
این اسکناسها به سفارش دولت معمر قذافی در خارج از لیبی چاپ شده بود اما با تصویب قطعنامه تحریم لیبی در ماه مارس سال جاری، از حمل و تحویل آنها به بانک مرکزی حکومت لیبی جلوگیری به عمل آمد.
همچنین رهبری شورای ملی انتقالی لیبی پیشنهاد فرستاده سازمان ملل متحد برای استقرار نیروهای نظامی بینالمللی را رده کرده است.
ایان مارتین، نماینده ویژه سازمان ملل متحد گفت که این سازمان استقرار نظامیان ناظر را در لیبی بررسی میکند.
اما رییس شورای ملی انتقالی لیبی گفته است که این کشور نیازی به کمک خارجی برای ایجاد امنیت ندارد.
این خبر در حالی منتشر میشود که مخالفان مسلح معمر قذافی از شرق و غرب به شهر سرت، زادگاه رهبر سرنگون شده لیبی، نزدیک میشوند.
به مدافعان این شهر تا روز شنبه فرصت داده شده است تا خود را تسلیم کنند.
فرستاده ویژه سازمان ملل متحد یکی از مهمترین چالشهای لیبی را زمینهسازی برگزاری انتخاباتی دمکراتیک دانسته است.
در همین حال بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد درباره نیازهای غذایی و دارویی مردم لیبی هشدار داده و گفته است حدود ۶۰ درصد مردم لیبی دچار کمبود آب و مواد بهداشتی هستند.
شورای امنیت روز سهشنبه به بریتانیا اجازه داد یک میلیارد و 550 میلیون دلار از داراییهای مسدود شده لیبی را برای تامین نیازهای اساسی مردم خود آزاد کند.
اما تلاش فرانسه و آلمان برای آزادی 8 میلیارد و 600 میلیون دلار دیگر از داراییهای لیبی ناموفق بوده است.
دیپلماتهای سازمان ملل متحد میگویند روسیه مانع از موافقت شورای امنیت در آزادسازی داراییهای لیبی شده است.
بیشتر بخوانید:
«دفاع الجزایر از تصمیم خود در پناه دادن به خانواده قذافی»
خبر / رادیو کوچه
روز سهشنبه، 30 اوت، دیوید ادواردز ملقب به «هانی بوی» خواننده و نوازنده سبک بلوز در ۹۶ سالگی در خانهاش در شیکاگو درگذشته است.
مورخان موسیقی، او را آخرین حلقه مستقیم نسل منحصر به فرد نوازندگان بلوز و آخرین بلوزنواز بزرگ دوره «پیش از جنگ» میدانند.
ادواردز که به سفرهای مختلف و فراوانش شهرت داشت، در دهه ۹۰ سالگی هنوز سالانه ۷۰ برنامه اجرا میکرد.
او در سال ۲۰۰۸ جایزه موسیقی گرمی را در رشته بلوز سنتی و در سال ۲۰۱۰ جایزه گرمی دیگری را برای یک عمر دستاورد هنری دریافت کرد.
«مثل جسی جیمز»، «بلوز زن بلندبالا» و «مرد قمارباز» از معروفترین آثار او بود.
به گزارش آسوشیتدپرس ادواردز در سال ۲۰۰۸ در گفتوگویی اعلام کرده بود: «بلوز هیچجا نخواهد رفت. ممکن است حرکتش کند بشود ولی هیچجا نمیرود.»
نام مستعار «هانی بوی» (پسر عسلی)، را خواهرش بر او گذاشته بود. وقتی که ادواردز خردسال، تازه راه رفتن را یاد میگرفت، خواهرش به مادرش گفته بود «پسر عسلی را نگاه کن!»
خبر / رادیو کوچه
روزنامه گاردین روز سهشنبه،30 اوت، از تلاشهایی در هفتههای اخیر برای دسترسی به محتوای ایمیلهای فرستاده شده از طریق «جی میل» در ایران خبر داده است.
به گزارش رادیو فردا، این کار با گواهینامه امنیتی یک شرکت هلندی به نام «دیگینتور» Digintor انجام شده و هکرها تلاش کردهاند محتوای ایمیل استفادهکنندگان از جیمیل را به دست آورند.
این شرکت هلندی پس از فاش شدن این مسئله گواهینامه امنیتی صادر شده را لغو کرده و گفته که از این سواستفاده بیاطلاع بوده است.
شرکت گوگل هم در وبلاگ خود از کلیه کاربران خود خواسته است که مرورگرهای «فایرفاکس» و «کروم» خود را به روز کنند و در اولین فرصت نیز رمز عبور خود را عوض کنند.