-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ خرداد ۲۹, یکشنبه

Posts from Khodnevis for 06/19/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



حقِ  برساختن امر اجتماعی نو

تفاوتی ظریف هست میان خرد و شعور. شعور وضعیت سیال و در حال شدن عقلانیت است اما خرد وضعیت صلب و استاتیک آن یا به عبارتی محصول عقلانیت است.

خرد در انتهای فرایند عقلانیت ظاهر می‌شود اما شعور خود همین فرایند است. بی‌شعوری فقدان تحرک فکری است تصلب و بسته بودن است به روی واقعیت-در-حال-شدن اما  بی‌خردی اشاره ای به فقدان بصیرت نهایی است.

شعور معادل فهم در فلسفه هگل است و خرد معادل بازتاب(درک وحدت ضدین دیالکتیکی). شعور(شدن  و سیلان عقل) مایه و جوهر عقلانیت است.

خرد تاریخ دارد اما بی‌خردی غیاب تاریخ است تاریخ عقلانیت.

شعورنام دیگر تاریخ است. بنابراین «تاریخ بی خردی» واژه‌ای بی‌معناست. چیزی به اسم «تاریخ بی خردی» وجود ندارد در «بی خردی تاریخی» فراوان هست.

«بی خردی تاریخی» عبارت است از ناکامل گذاشتن و به انتهای خود نرساندن فرایند عقلانیت.

بی شعوریِ کامل بهتر است از این شعور ناقص.


ترجمه  واژه فرانسوی کنستیتوسیون به «قانون اساسی» توسط «بزرگان» ما در اوان مشروطیت تنها یک ترجمه غلط نیست بلکه از آن بیش بازتاب ذهنیت ساکن، استاتیک و متصلب مشروطه‌خواهان است. بحث‌های ابلهانه کنونی و انواع چانه‌زنی‌ها و معامله‌گری‌های وقیحانه بر سر نوع «نظام» آینده ایران ادامه کاسب کاری مشروطه خواهان و سپس شکست مفتضحانه آنها در مقابل روحانیت (شهید ساختن از خوک کثیفی به نام شیخ فضل‌الله نوری) است. آیا منشأ همه توهمات دینی درباره سازگاری اسلام و ارزش های مدرن، توهماتی که راه نفس کشیدن را بر اندیشه و تفکر بسته است، همین ترجمه های جاافتاده، بدیهی و غلط نیست؟


ویژگی سرشت‌نمای ما ایرانیان از آغاز تاکنون «شعور ناقص» بوده است. برعکس، گوهر غرب همین رفتن تا انتهای اندیشه و«شعور کامل» است. خرد تنها در«شعور کامل» یافت می‌شود. ما ایرانیان در دوره معاصر همین شعور ناقص را هم از کف دادیم. تاریخ معاصر ایران «تاریخ ِ ناتاریخ بی شعوری» یا به عبارتی «داوری عقل سلیم» است و این حماقت تا سال‌ها با ما خواهد ماند.


باری کنستیتوسیون قانونی برای تاسیس گری یک ملت است و بیان «حق تاسیس‌گری» ملت. اساسی به عنوان صفت یعنی امری مربوط به تاسیس. اساسی نه نامی برای قانون کنستیتوسیون بلکه تنها صفت آن است. حذف اسمِ «مصدر» و جایگزینی آن با یک صفت ما را «عقیم» و بنابراین «بی صفت» کرد*. ترجمه درست کنستیتوسیون می‌توانست «قانون تاسیس اجتماع» یا «قانون تاسیس‌گری اجتماعی» باشد. گوهر مدرنیته و روزگار نو در تقابل با روزگار کهن چیزی به جز همین به رسمیت شناختن «حق تاسیس‌گری» ملت‌ها نیست. این اولین اصل موضوعه  نوشوندگی است. ترجمه غلط کنستیتوسیون همان شعور ناقصی را که زمانی داشتیم بر باد داد.


برساختن امر نو، کنشی است با ابعاد گفتاری، پنداری و کرداری. نظریه برساخت‌گرایی اجتماعی احتمالا تحقق رویای اسپینوزا و نیچه یعنی«علم» اخلاق‌شناسی است. برساخت‌گرایان اجتماعی  در واقع همان اخلاق‌شناسان‌اند. امروزه  و با  ظهور نظریه «برساخت‌گرایی اجتماعی» بهتر از همیشه رابطه دیالکتیکی اخلاق و حقوق عریان می‌شود. حق برساختن امر اجتماعی، مکمل دیالکتیکی نظریه برساخت‌گرایی اجتماعی است و این آن نکته به غایت مهمی است که بسیاری از وب‌نویسان ایرانی  با گفتن اینکه فلان چیز یک «برساخته اجتماعی» است و چیزی از مقوله  اختراع و «جعل» به اعمال جمعی انسان‌ها بار قضایی-مجرمانه می‌دهند. گو اینکه برساختن امر اجتماعی نه حق یک ملت بلکه جرم یک ملت است. آیا در این اصرار بیمارگونه بر«مبارزه مسالمت‌آمیز به هر قیمتی» (و از آن جمله به قیمت بی‌شرف شدن یک ملت) جابه جا شدن جایگاه حق و جرم را نمی‌بینید؟


 نظریه برساخت‌گرایی اجتماعی در کشورهای عقب مانده و فاقد «حق و قانون تاسیس گری» تنها تجهیز جدیدی است برای هرچه  برّا تر کردن فتوای قدیمی حرمت جعل و بدعت. اینجا است که به جای تبدیل واژه‌هایی از قبیل دیسکورس به یک «بت‌واره» و سرگرم شدن با بازی تحلیل گفتمان باید بر «حق برساختن امر اجتماعی» در بالاترین سطح آن یعنی در سطح یک ملت تاکید کرد. ملت نه یک کلیت کاذب بلکه نام دیگر «حق» دست یازیدن به کنش برساختن کلان‌ترین نهادهای اجتماعی به هر قیمتی است. ملت، نه «همه» افراد یک ملت بلکه همگانیت این حق  است. بدون اعمال این «حق وضعی» ما فاقد هرگونه جمعیت و فردیت می‌شویم. با وجود این حق است که «دیالکتیک جمعیت و فردیت» به راه می‌افتد و امری تاریخی به نام شعور(فردی و اجتماعی) شکل می گیرد. ایدئولوژی لیبرالیسم، جمعیت ما را نادیده می‌گیرد  و ایدئولوژی سوسیالیسم، فردیت ما را. ما امروز نیازمند نگاهی غیرایدئولوژیک هستیم.  دیالکتیک، نقطه کور نگاه ایدئولوژیک است. دیالکتیک، لکه‌ای بردامن پاک ایدئولوژی است، لکه‌ای که هر روز بزرگ و بزرگتر می‌شود تا اینکه روزی قدرت ایدئولوژیک را مجبور به «تعویض ایدئولوژی» و سپس ساقط می‌کند.  نگاه دیالکتیکی، پادزهر هر نگاه ایدئولوژیکی است.


زمانی که ما از یک جنبش سخن می‌گوییم منظورمان یک قطعه شعر یا یک بیانیه فرصت‌طلبانه یا انواع زرنگ‌بازی‌های سیاسی نیست بلکه منظور ما  در کار بودن «دیالکتیک فردیت و جمعیت»است. مرگ یک جنبش یعنی پایان دیالکتیک فردیت آن جنبندگان و جمعیت آنها. آیا ما توانسته‌ایم رابطه دیالکتیکی فردیت‌مان را  با جمعیت‌مان حفظ کنیم یا این دو از هم گسیخته شده‌اند؟ واضح است که حال ما خوب نیست حتی اگر جز این باور داشته باشیم. ما در احتضار به سرمی‌بریم. پیامد ادامه این وضع برای ما یک «مرگ بد» است. جنبش سبز از این احتضار بیرون نمی‌آید مگر اینکه رابطه دیالکتیکی فردیت و جمعیت درسطح «حق تاسیس گری» برقرار شود.


.........................
*معادل سازی "مشروطه" برای «تاسیس گری نظام مند» بدتر از تجربه کنستیتوسیون(قانون اساسی!) بود. این واژه روحی سلبی و واکنشی  دارد و نه هرگز ایجابی، زایا و کنشی.


 


آکسفورد کمالله بالخیر والصنعتی شریف و العافین عن‌المدرک المعادل

در راستی اعلام معادل بودن مدرک حاج مهدی هاشمی بهرمانی دامت برکاته، وشایعه نوشته «پروپوزال» آن حضرت از سوی یک فقره طلبه سابق و دانشجوی فعلی آکسفورد به آن خوبی که حتی حضرت آقای دکتر هما کاتوزیان که هیچ ربطی به «ایران هریتج فاوندیشن» و حضرت «علاقبند» ندارند، متوجه نشده‌اند که «هاشمی بهرمانی» همان «هاشمی رفسنجانی» است، به عرض می‌رساند که هیچ اتفاقی نیافتاده و بدخواهان هاشمی رفسنجانی فقط دنبال بهانه‌تراشی‌های بی‌فایده هستند!

در همین راستا، خب یک سازمانی مثل بهینه‌سازی مصرف سوخت که بنا به گفته خود حاج مهدی یک کمی از طریق یک نفر که اهل «کرم» بوده، مبالغی برای انتخابات ۸۴ خرج شد، خب یک پول‌هایی هم داده شده به دانشگاه شریف تا به امور علمی بپردازد و یک کمی هم دوره بگذارد برای گرفتن مدرک معادل رییس سازمان بهینه سازی!

چه اشکالی دارد؟ هان؟ شما عرضه نداشته‌اید، آنوقت زورتان به این حاج مهدی «غریب» رسیده؟

خب بنده خدا، دیده  که می‌شود اینطوری درس خواند، یحتمل رفته آکسفورد که «دانشگاه آزاد» بزند آنجا و قرارداد ببندد با دانشگاه آکسفورد که مردک معادل هم مثلا بدهند دیگر. حالا هی شما سیاه‌نمایی کنید‌ها!

فقط ما خبر مبر نداریم که مبلغ قرارداد بهینه سازی با دانشگاه شریف چقدر بوده تا مدرک حاج مهدی جور شود، و اینکه آیا دانشگاه آزاد آکسفورد هم از همین قرارداد مراردادها بسته با ین جماعت یا نه؟

خدا نگذرد از حاج اکبر آقا که این مدرک معادل ولایت فقیه را برای مقام معظم رهبری گرفت...وگرنه ما امروز همچین بحثی نداشتیم که!


 


مدرک معادل رهبری
 


«فوق لیسانس» تعریفی، «معادل» از آب در آمد

با عنایت به شهادت‌نامه‌ی ارائه شده در انگلستان در باره نوشته شدن متن «پروپوزال» دکترای مهدی هاشمی بهرمانی* از سوی یک دانشجوی دانشگاه آکسفورد، باید بررسی کرد که آیا پایان‌نامه دوره «معادل» نیز توسط خود مهدی هاشمی نوشته شده است یا نه؟

آقای مهدی هاشمی بهرمانی در همان دوره، مدیر سازمان بهینه‌سازی مصرف سوخت بوده و همچنین مسوولیت تبلیغات انتخابات ستاد هاشمی رفسنجانی را از اواسط سال ۱۳۸۳ بر عهده داشته است.

یک منبع به خودنویس گفت که در همان دوره، تعدادی از اساتید دانشگاه صنعتی شریف برای سازمان بهینه‌سازی به عنوان مشاور همکاری می‌کرده‌اند.

البته تا این لحظه، صحت این مدرک از سوی خانواده هاشمی رفسنجانی مورد تردید قرار نگرفته است. بر اساس این مدرک، نام‌برده بر اساس توافق میان سازمانی که ریاست آن‌را بر عهده داشته با دانشگاه صنعتی شریف، موفق به گذراندن دوره شده است. معدل ایشان، ۱۵/۱۹ بوده است. در اینکه آیا امتحان ورودی نیز برای شرکت کنندگان وجود داشته، هیچ سندی به‌دست نیامده است.

تاریخ صدور این مدرک، ۱۸ مهر ۱۳۸۸ است. آقای هاشمی بهرمانی در سال ۱۳۸۸ از کشور خارج شد.

هنوز معلوم نیست که این مدرک از سوی وزارت علوم و فناوری تایید شده است یا نه، و همچنین دانشگاه آکسفورد چگونه آن‌را مبنای اجازه تحصیل در دوره دکترایی مرتبط به علوم انسانی قرار داده است؟

 

------------------------------------------

*نام خانوادگی کامل مهدی هاشمی، که دکتر «هما»کاتوزیان در دانشگاه آکسفورد مدعی بوده پس از بررسی «پروپوزال» نتوانسته از این نام پی به هویت صاحب آن ببرد. یکی از دوستان دکتر کاتوزیان که در زمان‌هایی دوره‌هایی تحقیقی را در دانشگاه آکسفورد گذرانده می‌گوید این ادعا واقعیت ندارد.


 


گفته‌های جدید مشاور موسوی در باره اعدام‌های دهه ۶۰

خودنویس: اعضای تحریریه خودنویس در طول مدت انتشار این سایت، بارها و بارها با طرح سوال در باره آنچه «جنایت گسترده» و «قتل عام سیاسی» در زندان‌های جمهوری اسلامی خوانده شده و نقض گسترده حقوق بشر محسوب می‌شود، خواستار پاسخ‌گویی مقام‌های مسوول جمهوری اسلامی در رده‌های مختلف شده‌اند. هیچ‌یک از اعضای هیات تحریریه، عضو سازمان‌های سیاسی نیستند و در دهه ۶۰ نیز فعالیتی نداشته‌اند.

به گزارش «خبرنگاران سبز»، آقای دکتر اردشیر امیر ارجمند، مشاور ارشد میرحسین موسوی و سخن‌گوی شورای هماهنگی راه سبز امید دیروز در جلسه پرسش و پاسخ با دانشجویان در دانشگاه «ام.آی.تی» چنین گفته‌اند:

« در خصوص اعدام‌های سال۶۷ مکررا پاسخگو بوده‌ام و نمی‌توانستم به آن نپردازم. بعد از انقلاب وقایعی رخ داده و همراه با خشونت‌هایی بوده که توجیه پذیر نیست و طبیعت خشونت‌گرای انقلاب هم نمی تواند این وقایع را توجیه کند. تنها اعدام‌های سال۶۷ نیست که باید نقد کنیم. وقایع قبل و بعد از آن را نیز باید قبول کرد و به نفد گذاشت. آقای مهندس موسوی در آن هنگام نخست وزیر بوده و عضو قوه قضائیه نبوده‌اند. بنا به گفته خودشان بی‌خبر بوده و حتی تقاضای تشکیل هیات تحقیق داده بودند. ولی این تقاضا نیز کفایت نمی‌کند. من این سوال را از مهندس موسوی پرسیدم که با توجه به اینکه مطلع نبودید، چرا پس از اطلاع استعفا ندادید؟ ایشان ظاهرا استعفا داده بودند ولی همچنان سر کار بودند. من به ایشان گفتم پاسخ شما به اندازه کافی قانع کننده نیست و باید پاسخ قانع کننده تری بدهید. ایشان باید قطعا در هنگامی که معذوریت های فعلی را نداشت، پاسخ روشن‌تری بدهد. ولی باید یک مسئله را به فال نیک گرفت و آن اینکه جنبش پذیرفته است که باید گذشته را نقد کند. و من امیدوارم این نقد منصفانه باشد. انقلابی واقعی شده که با همه خوبی‌ها و بدی‌ها باید به نقد گذاشته شود. ولی خیلی از کسانی که امروز مطالبه‌گر وقایع دهه ۶۰ هستند خود جزئی از خشونت هستند و آنان نیز باید بپذیرند که نقد شوند. شاید اتفاقاتی که بعد از انتخابات افتاد، چشم همه ما را باز کرد و وقایعی که قبلا از آن می‌گریختیم، را با ما مواجه کرد. هیچگاه هیچ ملتی نمی‌تواند به راه صلح برود مگر آنکه خطاهای قبلی را قبول کند و در راه اصلاح آن پیش برود.»

لازم به ذکر است که بر اساس شواهد، در استعفا‌نامه میرحسین موسوی در سال ۱۳۶۷، اثری از اشاره به اعدام‌ها نیست. موارد اعتراضی نخست وزیر عبارتند از:

۱- مسلوب الختیار شدن دولت در سیاست خارجی.

۲- عملیات برون مرزی که بدون اطلاع و دستور دولت صورت می‌گیرد.

۳- تجزیه سازمان برنامه و بودجه از نخست وزیری به دلایل سیاسی

۴- تجزیه اقتدار مشروع و قانونی دولت و مسئولیت دولت و وزرا توسط شوراهای گوناگون.

۵- عدم قدرت نخست وزیر به پاسخگویی در مقابل اعضا هیات دولت و نمایندگان محترم مجلس در مورد کارهائی که بدون اطلاع دولت، ولی بنام دولت، صورت می‌گیرد.

از سوی دیگر، چندی پیش نیز آیت‌الله موسوی اردبیلی مدعی شد اختیاری در قبال اعدام‌های سال ۱۳۶۷ نداشته و چند بار در این باره سوال‌هایی از مقام‌های ارشد نظام پرسیده است.

همچنین بر اساس گفته‌های آیت‌الله منتظری، رییس جمهوری وقت نیز به اعدام‌ها معترض بوده است و تلاش کرده عده‌ای از «چپ»ها را از مرگ نجات دهد.

خانم زهرا رهنورد در گفتگو با خودنویس در باره وقایع دهه ۶۰ می‌گوید: «آن اتفاق لکه‌های سیاهی است که به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد.»

با این حال، با وجود اینکه آقای امیر ارجمند مدعی هستند «نخست وزیر امام» در موقعیتی مناسب‌تر در این باره سخن خواهند گفت، باید پرسید با عنایت به ساختار جمهوری اسلامی و پذیرش قانون اساسی و همچنین «ولایت فقیه» چه زمانی باید منتظر باز شدن مسائل از سوی مقام‌های مسوول و مطلع دهه ۶۰ شد؟ باید توجه داشت که به فرض قبول ادعای بی‌اطلاعی این مقام‌ها در آن دوره، همراهی و سکوت بعد از آن تاریخ می‌تواند خود مسوولیت‌آور باشد.

 


 


نامه به مراجع و دانشمندان شيعه

به نام خداوندگار جان و خرد


مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلى بَنِى إِسْرائیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْس أَوْ فَساد فِی الاَْرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعاً

 به همین جهت بر بنى اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس، انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسان ها را کشته است(سوره مائده- آیه ۳۲ )


 

علمای اسلام و بزرگان اندیشه!

سالیان دراز در سرزمینمان علما و بزرگان، سرمایه ای که پیامبر و ائمه برای آنها به جای گذاشته بودند را با تمامی سختی ها و مشکلات به نسل ما رساندند . ثمره آن مجاهدت ها و شهدا، گروهی کثیر از مومنین شد.


بنده به عنوان یک شیعه علی(ع) با نظاره کردن آنچه بر سرزمینم می رود احساس ترس می کنم. به یاد می آورم زماني را کهمردماني با زحمت وتلاش سالیان زیاد پدرم شيعه شدند و حال می ترسم که در برابر پرسش آنها قرار بگیرم که  آیا اين بود اسلامي كه پدرتان به ما معرفی کرد؟ اسلامي كه پيامبرش الگوي اخلاق و درستي و امانت بود و هيچ خوني در آن به ظلم ريخته نمي شد و مردم از  ترس حكام به لكنت نمي افتادند . اما حالا حتي حق دفن اسلامي مرده شان هم ندارند. 


علما و بزرگان!

هيچ زمان تصور نمي كردم مصيبت وارده بر امت ايران را با چشم خود ببينم وقتي كه زماني دورتر نصايح علامه بزرگ آقاي انصاري را مي خواندم كه با حكومت اسلامي در زمان غيبت مخالف بود و ثمره آن را نابودي سالها تلاش ائمه و علما مي دانست و چه به روشني مي بینم كه اين موضوع در حال وقوع است.


علما و بزرگان!

بسیار رنج آور است، وقتی به اسم اسلام، به اسم شیعه، تجاوز می کنند، شکنجه می کنند، می کشند، ربا می خورند و ذره ذره باورهای دینی مردم را از قلب های پاکشان بیرون می کشند.


علما و بزرگان!

بر بنده وظیفه است تا عملا و صراحتا از جنایتی که بر مردم شیعه به اسم اسلام می شود سخن بگویم.

در حدیثى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است: «لَزَوالُ الدّنْیا جَمیعاً أهْوَنُ عَلَى اللهِ مِنْ دَم سُفِکَ بِغَیْرِ حَقٍّ; تمام دنیا ویران شود در پیشگاه خداوند آسان تر از این است که خونى به ناحق ریخته شود».(۱)


در حدیث دیگرى از امام معصوم(علیه السلام) مى خوانیم: «أُتِیَ رَسُولَ اللهِ(صلى الله علیه وآله) فَقِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللهِ قَتِیلٌ فِی مَسْجِدِ جُهَیْنَةَ فَقَامَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله علیه وآله) یَمْشِی حَتَّى انْتَهَى إِلَى مَسْجِدِهِمْ قَالَ وَتَسَامَعَ النَّاسُ فَأَتَوْهُ فَقَالَ(علیه السلام) مَنْ قَتَلَ ذَا قَالُوا یَا رَسُولَ اللهِ مَا نَدْرِی فَقَالَ قَتِیلٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ بَیْنَ ظَهْرَانَیِ الْمُسْلِمِینَ لاَ یُدْرَى مَنْ قَتَلَهُ وَاللهِ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ شَرِکُوا فِی دَمِ امْرِئ مُسْلِم وَرَضُوا بِهِ لاََکَبَّهُمُ اللهُ عَلَى مَنَاخِرِهِمْ فِی النَّارِ أَوْ قَالَ عَلَى وُجُوهِهِمْ; کسى خدمت رسول خدا رسید و عرض کرد: اى رسول خدا کشته اى در مسجد (قبیله) جُهَیْنه افتاده است. پیامبر برخاست و حرکت کرد تا به مسجد آنها رسید. هنگامى که مردم این سخن را شنیدند در آنجا اجتماع کردند پیامبر فرمود: چه کسى این فرد را کشته است؟ عرض کردند: اى رسول خدا نمى دانیم. عرض کرد: کسى در میان مسلمانان کشته شود و قاتل او معلوم نباشد؟ قسم به خدایى که مرا مبعوث به حق کرده است اگر تمام اهل آسمان ها و زمین شریک خون مسلمانى باشند و راضى به آن شوند همه آنها را به صورت در آتش دوزخ خواهد افکند».(۲)


علما و بزرگان!

با وجود این همه ظلم که بر جامعه ایران روا می شود جواب خداوند بزرگ مرتبه را چگونه باید داد؟ جواب پیامبر(ص) و ائمه را چه خواهید داد؟ ادامه سکوت شما نشانه رضایت بر این جنایات است و به فرموده پیامبر شریک کشته ها و ظلم ها خواهید بود.


علما و بزرگان!

اعلام برائت کنید از ظلمی که به اسم اسلام و مذهب شیعه به مردم شیعه و دیگر ادیان این کشور می شود . به یاد آرید دوران حضرت فاطمه(س) را وقتی او به شهادت رسید و علی (ع) این بانوی بزرگوار را شبانه دفن کرد. آن زمان هم علمای دورانسکوت کردند. شرم این حرکتشان تا این زمان هنوز مانده است. گریه ها می کنیم بر ظلم و ستمی که بر فاطمه (س) روا شد و سکوتی که علمای آن زمان کردند.باور کنید در زمان ما هم به نام اسلام می کشند و شبانه دفن می کنند.


علما و بزرگان!

آیا می خواهید مردم در قلب مسلمان باشند یا در ظاهر؟ آیا می دانید در دهه اخیر میزان عشق و علاقه مردم به پایه های اسلام که نماز و روزه است کمرنگ تر شده است؟

قلب ها را دریابید و بنویسید و بگویید و فریاد بزنید که اینها که انجام می‌دهند اسلام نیست که شما علمای اسلام هستید و می‌دانید این ظلم ها و جنایات در اسلام جایی ندارد.


حجت بر شما تمام نخواهد شد اگر سکوت کنید و اگر نمی‌دانستید حال که آگاه هستید. پس اقدام کنید که عمر به فردا شاید نباشد و فردا جلوی خدا شرمگین نباشید.


خدایا ! با چه زبانی بگوییم . چگونه بگوییم که خواستار تغییر و برچیده شدن ظلم و ستم  هستیم و جز تو دیگر امید و پناهی نداریم.


حسن زاده


==


۱. میزان الحکمه، ج ۱۰، ص ۴۷۶۹.

۲. بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۳۸۳، ح ۳.

 

 


 


آغاز اعتصاب غذای نامحدود ۱۲ زندانی بند ۳۵۰

 

دوازده نفر از زندانیان سیاسی بند۳۵۰ زندان اوین در اعتراض به جان باختن هاله سحابی و هدی صابر دو تن از زندانیان سیاسی پس از وقایع انتخاباتی خرداد ۸۸ از صبح امروز ۲۸ خرداد وارد اعتصاب غذای نامحدود شدند.

این زندانیان هم بندان هدی صابر زندانی سیاسی هستند که هفته گذشته در پی ۱۰ روز اعتصاب غذا در زندان اوین درگذشت.
گفته می شود این اطلاعیه به‌وسیله افراد ناشناسی که تارنمای کلمه از آن‌ها به عنوان «یاران گمنام جنبش سبز در زندان اوین» نام برده به خارج از زندان منتقل و نسخه‌ای از آن در اختیار این تارنما قرار گرفته است.

۱۲ زندانی اعتصاب کننده در اطلاعیه‌ی خود ضمن «گرامی‌داشت یاد همه شهدای راه میهن و آزادی» اعلام کرده‌اند که هم‌زمان با روزهای گرامی‌داشت شهدای جنبش «از ندا تا هاله و از سهراب تا صابر» اعتصاب غذای خود را آغاز خواهند کرد.

در بخشی از این بیانیه که خطاب به مردم ایران نگاشته شده آمده است:

«ملت ما قربانیان و شهدای بسیاری را در همه این سال‌ها در راه دفاع از مهین و آزادی نثار کرده است، اما جنبش سبز ملت ایران نقطه عطف بزرگی در این راه بود که ده‌ها شهید از ندا تا هاله و از سهراب تا صابر را تقدیم کرد و در کنار آن ده‌ها معلول زمین‌گیر شده و صدها زندانی بی گناه با احکام ناعادلانه ای مواجه شده‌اند که در روند صدور این احکام بسیاری از بندهای قوانین اساسی و آیین دادرسی و حقوق شهروندی، نقض شده است.»

 

۱۲ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین در ادامه‌ی اطلاعیه‌ی خود با اشاره به کشته شدن هاله سحابی فرزند عزت الله سحابی رئیس شورای فعالان ملی مذهبی که در جریان مراسم تشییع پیکر پدرش در اثر درگیری با نیروهای امنیتی به طرز مشکوکی درگذشت و همچنین اعتصاب غذای هم‌بند خود هدی صابر که پس از ده روز منجر به مرگ وی شد آورده اند:

«واپسین شهدا، دو نفر از از زندانیان ملی و مذهبی بودند.هاله سحابی فرزند وارسته مردی چون مهندس عزت الله سحابی که در مرخصی از زندان به سر می برد و در مراسم تشییع و تدفین پدرش، با هجوم نابخردانه ماموران به شهادت رسید و هدی صابر هم بندی ما که در اعتراض به این حادثه ناگوار دست به اعتصاب غذای تر و محدود زد اما دست اجل او را از میان ما برد، اما دو مساله شهادت او را به چالش مشروعیتی بزرگ برای نظام کنونی تبدیل می سازد: اول حبس او به مدت ده ماه بدون محکومیت و هر قرار قانونی و کاملا خودسرانه و جبارانه، آن هم در پیش دیدگان دستگاههای مسوول و مدعیان قضاوت و عدالت و دیگری رفتار سهل انگارانه و مغرضانه در برابر آثار اعتصاب غذای او به همراه ضرب و شتم که منجر به شهادت مظلومانه اش شد و شرح چگونگی آن در شهادتنامه زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ منعکس شده است.»

بهمن احمدی امویی-حسن اسدی زیدآبادی-عمادالدین باقی-عماد بهاور-قربان بهزادیان نژاد-محمد داوری-امیرخسرو دلیرثانی-فیض الله عرب سرخی-ابوالفضل قدیانی-محمد جواد مظفر-محمدرضا مقیسه و عبدالله مومنی ۱۲ زندانی امضا کننده‌ی این اعتصاب غذای نامحدود در زندان اوین هستند.

گفتنی است چهارم مرداد ماه سال گذشته نیز هنگامی که ۱۷ نفر از زندانیان بند ۳۵۰ اوین در اعتراض به رفتار «ناشایست» و«برخورد توهین‌آمیز» ماموران و مسئولان این بند اعتراض نمودند.
ماموران زندان با حضور در بند ۳۵۰ اوین به ضرب و شتم و ایجاد درگیری با زندانیان پرداختند و ۱۷ زندانی معترض را به این به سلول‌های انفرادی بند ۲۴۰ منتقل نمودند.

این زندانیان در هنگام انتقال به سلول‌های انفرادی اعلام کردند که دست به اعتصاب غذا خواهند زد.

زندانیان اعتصاب کننده سرانجام در شانزدهمین روز اعتصاب غذای خود، پس از دریافت پیام های میرحسین موسوی و مهدی کروبی دو تن از رهبران جنبش سبز، فعالان سیاسی و کنش‌گران مدنی و دیگر اقشار مردم که نگران سلامت آنها بودند، با اننتشار پیامی اعتصاب غذای خود را شکستند.

 

 


 


مصالحه
 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته