محمد نوری زاد نویسنده و هنرمندی که به تازگی از زندان آزاد شده در سایت خود شرحی از مراسم تشییع پیکر هدی صابر در بهشت زهرای تهران داده است.
وی نخستین فردی بود که خبر شهادت هدی صابر را اعلام کرد در بخشی از نوشته خود آورده است : او، می توانست برای ما، بقدر "بابی ساندز" قیمتی باشد. می توانست با شکوه تشییع شود و خیابانی و کتابخانه ای به اسمش مزین شود. اما او، غریبانه و معترضانه رفت.
متن کامل این یادداشت به شرح زیر است:
امروز، دوشنبه، بیست و سوم خرداد ماه سال نود، جسم "هدی صابر" را به دستهای خاک آلود خاک سپردیم. و بر سر مزارش، بارها و بارها سرود سپاس سردادیم . من، غربت، فراوان دیده و شنیده بودم. تشییع و به خاکسپاری "هدی صابر" اما غریبی مضاعفی با خود داشت. گاردها و سپرها و اسلحه های اخم آلود، با زبان بی زبانی به مردم محاصره شده می گفتند : اگر حرف اضافی بزنید، با ما طرفید. و مردم مظلوم هم چیزی اضافه تر از "سپاس" نگفتند.
من بارها در همین همنوایی شورانگیز مردم داغدار گریستم. نه به هدی صابر و گذشته ی شریف او و یا حتی سرانجام غریبانه ی او. و نه به خانواده ی عزادار او که ماموران امنیتی، آنان را قابل ندانسته و از مرگ مردشان، خبری به آنان نداده بودند، بل از سوز مردمی که در اوج نفرت و انزجار، باز به خدا پناه می بردند و باز از بزرگی او یاد می کردند.
مردم برسر مزار "هدی صابر"، یا پیش از آن، بارها برسر جسم او، سوره ی حمد را با سوزی سوزان، همنوایی کردند. به محض این که یکی در می آمد : الفاتحه، مردم به یک جهش، پای دررکاب، به دامان سوره ی حمد دست می بردند. انگار ماهها برای این همنوایی آموزش دیده بودند. کسی از نظم سرود، خروج نمی کرد. گام به گام، کلمه به کلمه، و آیه به آیه. سوره ی حمد که تمام می شد، بلافاصله همنوایی مردم، به سمت سوره ی توحید، خیز برمی داشت.
هدی صابر، از پس عمری تلاش صادقانه، و خدمت به فرهنگ این ملک، بی آنکه مثل صادق محصولی و رحیمی و مشایی، به دزدی از اموال مردم روی برده باشد، و مثل آقای جنتی و احمدی نژاد، مخاطبان خدا و رسول را از گرداگرد این سرزمین ستمدیده رانده باشد، روی در نقاب خاک کشید. هدی صابر، معترضانه از ما روی گرداند. او در حال اعتصاب غذا، از جان خود دست شست.
او، می توانست برای ما، بقدر "بابی ساندز" قیمتی باشد. می توانست با شکوه تشییع شود و خیابانی و کتابخانه ای به اسمش مزین شود. اما او، غریبانه و معترضانه رفت. هدی صابر، نه مثل خیلی ها که دم از دیانت و انقلاب می زنند و خواسته و ناخواسته، آب به آسیاب اجانب می ریزند، جاسوس و مزد بگیر آمریکا و اسراییل بود، و نه جز فرا بردن آبروی مسلمانی، هم و غمی داشت. او غریبانه از همه ی ما روی بر گرداند و ما را با صادق محصولی ها و رحیمی ها و احمدی نژادها و جنتی ها تنها گذاشت تا ما خود به ترسیم فردایی که از دست ما گریز می کند، دست ببریم .
هدی صابر، این نویسنده و فعال فرهنگی ، نه کارخانه ای به اسم خود داشت نه دستی در اموال مردم. آن سوتر از نام بانوانه اش، مرد بود. نام دو پسرش را به یاد مجاهدان راستین سرزمینمان، حنیف و شریف نهاد. و هرگز، دست از دامان قرآن برنداشت. هدی صابر، یک مسلمان ایرانی، با قامتی افراشته بود. او هرگز، تن به ذلت نسپرد. و قلمش را به ناحق نیالود. روانش شاد، و ضمیرش از ما جاماندگان خشنود.
۶۴ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین با ارسال شهادت نامه ای، شهادت دادند که شهید هدی صابر در هشتمین روز اعتصاب غذای خود در بهداری زندان اوین از سوی مامورانی که حدس می زنند ماموران امنیتی و اطلاعاتی بوده اند، به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. آنها شرایط بد جسمانی وی را از نزدیک شاهد بوده اند.
به گزارش کلمه ۶۴ زندانی سیاسی در شهادت نامه خود نوشته اند:
هدی صابر ساعت چهار بامداد جمعه ۲۰ خردادماه برای نخستین بار به بهداری مستقر در زندان اوین جنب بند ۳۵۰ منتقل شد اما دو ساعت بعد در حالی که از درد به خود می پیچید به بند بازگردانده شد و از صدای فریاد او هم اتاقی هایش بیدار شده و دور او حلقه زدند در این هنگام صابر گفت :«در بهداری نه تنها هیچ رسیدگی به وضعیتم نشد بلکه مورد ضرب و شتم و توهین قرار گرفته ام و توسط مامورانی در لباس پرسنل بهداری از اتاق درمان بیرون انداخته شده ام . ما شهادت می دهیم هدی صابر که از درد به شدت می لرزید و به خود می پیچید در اتاق یک بند ۳۵۰ با صدای بلند اعلام کرد که : «از دست آنها شکایت خواهم کرد.»
این زندانیان در پایان شهادت نامه خود ضمن مسوول دانستن حاکمیت در شهادت هدی صابر تاکید کرده اند تا رسیدگی به این موضوع و تحقق حقوق شهروندان و التزام حکومت به قانون ،تا آخر ایستادگی می کنند. شهادت نامه ۶۴ زندانی بند ۳۵۰ که با نام خود آن را امضا کرده اند، توسط یاران گمنام جنبش سبز در زندان اوین در اختیار کلمه قرار گرفته است.
متن این شهادتنامه به شرح زیر است:
هدی رضا زاده صابر ، زندانی سیاسی ، ۲۲ خرداد ۱۳۹۰ در پی اعتصاب غذای نامحدود و عدم رسیدگی مسوولان به شهادت رسید ما هم بندان او و امضا کنندگان این بیانیه که در طول یک سال گذشته در کنار وی حضور داشته ایم به اطلاع عموم ملت ایران می رسانیم و شهادت می دهیم :
روز پنج شنبه ۱۲ خردادماه ۱۳۹۰ در پی انتشار خبر شهادت هاله سحابی از زندانیان سیاسی که در مرخصی به سر می بردند در حالی که آقای هدی صابر همچنان عزادار و متاثر از درگذشت مرحوم عزت الله سحابی رییس شورای فعالان ملی -مذهبی بود در اعتراض به این ظلم و تعدی آشکار پس از اقامه نماز ظهر و عصر در حیاط بند ۳۵۰ زندان اوین اعتصاب غذای نامحدود خود را همراه با آقای امیر خسرو دلیر ثانی ضمن انتشار بیانیه ای آغاز کردند و به آگاهی عموم نیز رساندند .
ما شهادت می دهیم که هدی صابر روزانه علاوه بر مطالعه کتاب، قرائت قرآن و برگزاری کلاسهای تاریخ همواره مدت قابل توجهی به ورزش اختصاص می داد به طوری که در مسابقات ورزشی بند ۳۵۰ همپای جوانان مشارکت می کرد.
ما شهادت می دهیم هدی صابر در طی مدت یک سال گذشته هیچگونه عارضه و بیماری نداشت که طبعا سوابق موجود در پرونده بهداری زندان نیز موید همین نکته خواهد بود.
ما شهادت می دهیم هدی صابر در هشتمین روز اعتصاب غذای خود دچار درد در ناحیه سینه و اختلال در سیستم گوارشی شد که در ساعت چهار بامداد جمعه ۲۰ خردادماه برای نخستین بار به بهداری مستقر در زندان اوین جنب بند ۳۵۰ منتقل شد اما دو ساعت بعد در حالی که از درد به خود می پیچید به بند بازگردانده شد و از صدای فریاد او هم اتاقی هایش بیدار شده و دور او حلقه زدند در این هنگام صابر گفت :«در بهداری نه تنها هیچ رسیدگی به وضعیتم نشد بلکه مورد ضرب و شتم و توهین قرار گرفته ام و توسط مامورانی در لباس پرسنل بهداری از اتاق درمان بیرون انداخته شده ام .
ما شهادت می دهیم هدی صابر که از درد به شدت می لرزید و به خود می پیچید در اتاق یک بند ۳۵۰ با صدای بلند اعلام کرد که: «از دست آنها شکایت خواهم کرد.»
در این هنگام ودر پی اعتراض هم بندان وی، افسر نگهبان دوباره مقدمات اعزام وی به بهداری را فراهم کرد اما این بار صابر با تکرار اعتراض خود نسبت به برخورد و عملکرد ماموران بهداری گفت :«من به آنها اطمینان ندارم که سپس افسر نگهبان وعده داد تلاش کند او را به بیمارستان خارج از اوین منتقل کنند.»
ما شهادت می دهیم در این هنگام هدی صابر در حالی که توان ایستادن بر روی پاهای خود را نداشت با برانکارد به خارج از بند منتقل شد در این آخرین ساعت حضور در بند وضع گوارشی او به شدت بحرانی بود و بارها گفت دچار اسهال و حالت تهوع شدید شده است.
ملت عزیز ایران
آنچه نقل شد گزارش آخرین ساعات حضور شهید هدی صابر در بند عمومی ۳۵۰ زندان اوین بود .اما اینک که حکومت اعتراض به جنایتی را با جنایتی دیگر پاسخ گفت ما قاطعانه اعلام می داریم حاکمیت کنونی مسوول مستقیم مرگ شهید صابر است .این حادثه ناگوار اولین نبوده و با ادامه ی وضع کنونی آخرین هم نخواهد بود.
گرچه رسیدگی دقیق به پرونده اغلب زندانیان سیاسی نشان از بی داد و تضییع گسترده حقوق آنان در دادرسی ها دارد اما هدی صابر قریب به یک سال بدون هیچگونه قرار قانونی و محکومیت و به شکلی کاملا خودسرانه با اعمال زور و قدرت نمایی برخی نهادهای امنیتی در برابر چشمان همه دستگاه های مسوول در زندان به سر می برد و هیچکس پاسخگوی این سوال نبود که اصلا او چرا و با کدام توجیه قانونی در زندان به سر می برد و البته که مدت محکومیت او مدتها پیش از دستگیری اخیر منقضی شده بود. حبس خودسرانه و غیر قانونی صابر به تنهایی برای سلب مشروعیت دستگاه قضایی و اثبات عدم استقلال آن و مقهوریت نسبت به نهادهای امنیتی کفایت می کند و در این شرایط نه فقط شهروندان خارج از زندان که بیش از همه زندانیان امنیت حقوقی، درمانی و جانی نخواهند داشت.
ما تسلیت عمیق خود را به خانواده صبور شهید هدی صابر به ویژه سرکار خانم فریده صابر و فرزندان داغدارش حنیف و شریف اعلام می کنیم.
ما به عنوان نخستین گام این روند غیر انسانی در دستگاه قضایی و این نوع رفتار با زندانیان را محکوم و حاکمیت را مسوول آن می دانیم. بنابراین از این پس با توجه به نوع پی گیری موضوع از سوی مسوولان اقدامات بعدی را اتخاذ کرده و برای تحقق حقوق شهروندان و التزام حکومت به قانون تا آخر ایستاده ایم.
امضا کنندگان این شهادت نامه :
۱: قربان بهزادیان نژاد
۲- محمد داوری
۳- بهمن احمدی امویی
۴- عبدالله مومنی
۵- حسن اسدی زید آبادی
۶-علی جمالی
۷- محمد رضا مقیسه
۸- علی ملیحی
۹- بابک داشاب
۱۰- حمید رضا محمدی
۱۱- قاسم شعله سعدی
۱۲- کیارش کامرانی
۱۳- محمد جواد مظفر
۱۴- احسان مهرابی
۱۵- عماد بهاور
۱۶-مجتبی تهرانی
۱۷- جواد امام
۱۸- فیض الله عرب سرخی
۱۹- عمادالدین باقی
۲۰- ابولفضل قدیانی
۲۱ -محمد حسین خوربک
۲۲ - اسماعیل صحابه
۲۳- امیرخسرو دلیر ثانی
۲۴ - سید محمد سیف زاده
۲۵- سیامک قادری
۲۶-سام محمودی سرابی
۲۷- اکبر امینی ارمکی
۲۸- هوشنگ فرزین
۲۹-حامد میرزایی گرجی
۳۰-آرش سقر
۳۱-احمد شاه رضایی
۳۲- آرش صادقی
۳۳- نوید کامران
۳۴- رامین پرچمی
۳۵-علیرضا سهراب پور
۳۶-مهدی حسین زاده
۳۷- محمد صدیق کبود وند
۳۸- مهدی خدایی
۳۹-سیامک رحمانی
۴۰- سعید متین پور
۴۱- مسعود لواسانی
۴۲- محسن غمین
۴۳- محمد پور عبدالله
۴۴- حسین مفیدی
۴۵-مهدی نوذر
۴۶-ابولفضل قاسمی
۴۷- ابراهیم مددی
۴۸- عباس نامی
۴۹-علی بهزادیان نژاد
۵۰-حسین زرینی
۵۱- امیر حسین قنبری
۵۲-غلامرضا آزادی
۵۳-مجید تمجیدی
۵۴-یوسف مهر
۵۵-شاهین زینعلی
۵۶-پیمان عارف
۵۷-جواد علیخانی
۵۸-رامتین غفاری
۵۹- مهدی وطن خواه
۶۰- فریدون صیدی راد
۶۱-سعید مالمیریان
۶۲-جواد علیخانی
۶۳- محسن قلعی
۶۴-میثم رودکی
شهادتنامه ۶۴ زندانی سیاسی درباره چگونگی جانباختن هدی صابر
تعدادی از شرکت کنندگان در مراسم تشییع پیکر هدی صابر بازداشت شدند. طبق آخرین اخبار کیوان مهرگان و محمدرضا احمدزاده در میان بازداشت شدگان بوده اند که این دو تن هنوز آزاد نشده اند.
مجید تولاّیی، سردبیر ماهنامه توقیف شده "نامه": صبح اول وقت به اتفاق تنی چند از دوستان برای دیدار، به منزلش رفتیم . یکی دو روز پیش از آن ، پس از تحمل ماه ها حبس چند روزی را برای مرخصی، رخصت یافته بود. تا او به جمع میهمانان ملحق شود ، دقایقی را با همسر صبور و شکیبایش به گفتگو نشستیم . با آمدنش مثل همیشه یک به یک را گرم در آغوش گرفت و من نیز او را به بر گرفته و بوسه ای بر شانه هایش زدم . نشست و برایمان گفت و گفت و گفت از آنچه بر او در انفرادی و بازجویی گذشته بود. از نیرنگ ها و دنائت ها و شیادی های بازجویان و سناریونویسان پرونده های ملی -مذهبی ها. از سیاه دلی آن شیاطین و دیو صفتان که چگونه به هزار لطایف الحیل، برای شکستن مقاومت و ایمان و خودباوری یاران و به تردید و لرزش انداختن شان ، از توسل و تمسک جستن به هیچ دنائت و لعامتی فرو گذار نمی کردند.
تا آنجا که گفته هایش فقط به خود ش مربوط می شد و آنچه تنها به مواجهه های فردی او با شحنه گان باز می گشت ، آرام بود، اما گام به گام، آنگاه که راوی حکایت ستم و بی مروتی های روا شده بر دیگر هم بندان گشت ، تیک های عصبی اش ، دم به دم فزونی گرفت واز پی آن آرامش و خاموشی طوفانی ، ناگهان گریه، آرام اش را ربود از آن پس، دیگر گفت و گریست و دیگران را نیز به ترچشمی وا داشت و اوج روایت این گفتن و گریستن زمانی بود که ، راوی مظالم و خباثت های روا رفته بر مولا و مقتدایش ، عزّت مظلوم شد.
*****
روح سلطانی ز زندانی بجست جامه چه درانیم و چون خاییم دست
اما نه، هدی جان، به حقیقت حق قسم ، قسم به طهارت روح بلندِ جسته از زندان شنیع ترین سلسله جنبانان دین فروشی و قساوت پیشه گی در این کهن بوم و بر؛ قسم به صلابت صبّاریت ملکوتی ات، که عروج تو گرچه برای خودت ورود به کعبه ی رستگاری بود و جلوس بر بلندای سپیدار جاودانگی ابدی ، اما ای عاقبت به خیر شده ، ای همیشه رفیق ، ای خوش مرام و همواره با معرفت ، بدان و آگاه باش که رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل.
آخر ای رفیق با رفتنت چنان داغی بر دل این کاروان دل شکسته گذاشتی که جای آن است که خون موج زند در دل لعل. ای برادر، بدان و آگاه باش که:
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
بدان و می دانم که یقینی تر از همه ما باز ماندگان کاروان می دانی، چرا که تو خود اینک سراسر یقینی و نشسته بر خوان بی انتهای زلال ترین معرفت های ایقانی. آری ای همیشه رفیق ، ای هدایت بخش همیشه شاهد، بدان و آگاه باش که ما کاروانیان باز مانده ، ا گرچه اینک چشمِ گریان خویش را به توفان بلا سپرده ایم اما سرانجام یکشب دامن آه سحر خواهیم گرفت و داد خود را ز آن مه بیداد گر، خواهیم ستاند .
به یقین تو بر فرا رسیدن روزی شهادت خواهی داد، که تیغ زنگار گرفته ی حاکمان مزوّرِ دیو صفت و درنده خو ، دیگر بر سرنوشت و مقدّرات ما باز ماندگان و این ملت مظلوم حکم رانی نمی کند. روزی که دیگر سر نیزه و داغ و درفش ، واژگانی غریب برای حکمرانی باشد. روزی که دیگر حکمرانانِ نشسته بر« سر» نیزه ها در توهم و مدهوشیِ حاکمیت بر مردم به سر نبرند و قربانیان سر نیزه ها ، جز آنانی نباشند که برای اعمال سلطه ی جائرانه ی خود بر فراز آن
می نشینند.
من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که دیگر نباشم
ساعت 5:30 از کنار صداو سیمای دروغ عبور کردم حدود 100 نیروی پلیس با باتوم ایستاده در درب ورودی ، ساعت 6 میدان ونک تمام اطراف میدان در کنترل ماموران امنیتی و لباشس شخصی ها که تا وسط میدان را هم ایستاده بودند از روزهای دیگه میدان ونک خیلی شلوغ تر و پر ترافیکتر بود ، تا ساعت 6:30 که حجم مردم که با سکوت ازپیاده روها عبور می کردند بسیار بالا بود تا پارک ساعی پایین امدم انرژی که از حضور مردم می گرفتم فوق العاده بود با مردم از راه لبخند و نشان دادن V ارتباط برقرار می کردیم و مردم هم با هم با لبخند و گفتگو به مسیر ادامه می دادند.
تقاطع خیابان ولی عصر با پل همت پر از نیروهای لبس مشکی و با مینی بوسهایی که از قبل تدارک دیده بودند به جوانها و پسر و دختر هجوم برده و دستگیر می کردند حداقل 5 مینی بوس که داخلش پر از جوانها و مردم بودند که بازداشت شده بودند را از نزدیک دیدم ،مطلبی که جالب بود جوانها موقع دستگیری بدون واهمه و ترس وارد ماشینها می شدند و 3 مورد هم مردم با احاطه ماموران امنیتی مانع دستگیری مردم می شدند،و یک مورد دستگیری هم که باخشونت همراه بود زیر ÷ل مت با ضرب و شتم صورت ÷ذیرفت
نکات مهم :حضور پرشکوه و پر انرژی ملت بود، که برخلاف جو رعب و وحشت هم چنان پا در خیابان می گذارند، نکته دیگر مسیر خیابان ولی عصر تا ونک برای نیروهای امنیتی و محل استقرار آنها را دچار مشکل کرده بود در مسیر انقلاب آزادی مراکز دولتی بیشتری وجود دارد و محل استقرار و دستگیری را در مدارس و وزارت خانه ها قرار می دادند اما در مسیر ولی عصر مجبور بودند در خیابان و به صورت عیان محل دستگیری ها رو در دید مردم قرار دهند .
به امید پیروزی ، و ملت نشان داد که ما بی شماریم.
در پي واقعه جانگداز درگذشت مظلومانه هدي صابر، حضرت آيت الله العظمي صانعي ـ دام عزه ـ طي تماس تلفني در روز ۲۲ خرداد با سركار خانم فيروزه صابر، ضمن عرض تسليت درگذشت هدي صابر، و ابراز تأسف عميق خود از اين واقعه، براي آن مرحوم علو درجات و حشر و نشر با ائمه معصومين و شهدا را از خداوند متعال خواستار و همچنين براي خانواده آن مرحوم صبر و اجر جزيل آرزو نمود.
زندانيان سياسي بند 350 زندان اوين امروز در ملاقات با خانواده هايشان اعلام كرده اند كه هدي صابر روزنامه نگاري كه در اين بند دست به اعتصاب غذا زده بود، وقتي توسط ماموران زندان به درمانگاه منتقل مي شده است مورد ضرب و شتم شديد نيروهاي امنيتي قرار گرفته است. در حالي كه وضعيت جسماني او به شدت وخيم و در اعتصاب غذا بوده است .هدي صابر همچنين پس از بازگشت از درمانگاه با حال جسماني وخيم از اين نحوه برخورد نيروهاي امنيتي با خود به هم بندانش گلايه كرده است
به گزارش کلمه، امروز روز ملاقات زندانيان بند 350 با خانواده هايشان بوده است همان بندي كه هدي صابر ، فعال ملي - مذهبي و روزنامه نگار نيز در آن نگهداري مي شد .
به زودي شهادت نامه 60 زنداني سياسي بند 350 در اين باره منتشر مي شود . شهادت نامه اي كه دلايل مرگ مظلومانه اين روزنامه نگار پس از اعتصاب غذا و ضرب و شتم ماموران امنيتي هنگام انتقال وي به بيمارستان را توضيح مي دهد .
هدی صابر و امیرخسرو دلیر ثانی دو فعال ملی - مذهبی در پی شهادت هاله سحابی اعلام کرده بودند که در اعتراض به فاجعه روز چهارشنبه ۱۱ خرداد ماه ۹۰ و تهاجم منجر به مرگ فرزند اول سحابی بزرگ که مادرصفت و خواهرگونه در خدمت مردمان و آسیب دیدگان وقایع دو سال اخیر میهن بود، از غروب پنجشنبه ۱۲ خرداد ماه در بند ۳۵۰ زندان اوین بدون طرح هیچ گونه مطالبه و خواسته شخصی، دست به اعتصاب غذایتر میزنند.
این اعتصاب غذا منجر به مرگ هدی صابر ، روزنامه نگار و فعال ملی -مذهبی شد. رضاهدی صابر روزنامه نگارو فعال سیاسی که از زندانیان سیاسی در بند ۳۵۰ زندان اوین بود در پی اعتصاب غذا و حمله قلبی سه روز قبل درگذشت..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر