-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ خرداد ۲۶, پنجشنبه

Latest New from Green Correspondents for 06/16/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

آيت الله خامنه ای به هيچ وجه حاضر به عقب نشينی در پروژه هسته ای- "عظمت طلبی اتمی"- نيست. سياست های او در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا- يعنی دامن زدن به حرکت های بنيادگرايانه و سخن گفتن از وقوع انقلاب اسلامی در کل منطقه- هم به فضای ضد ايرانی دامن زده و کشورهای خليج فارس را به رويارويی با ايران کشانده است.
در اين شرايط دولت های غربی چه راهی جز افزايش تحريم های اقتصادی و سياسی در پيش رو دارند؟
خبرنگاران سبز/ اندیشه:
در دنباله رشته مقالات پژوهشی آقای گنجی، این نوشته وی سعی بر به تصویر کشیدن موقعیت ایران، از درون و در رابطه با دیگر کشورها دارد و در تعاقب آن کوشش می‏کند تا موقعیت‏های احتمالی ج.ا. را حدس زده به تصویر بکشد؛
متن کامل این پژوهش:
در سال آينده دو مسأله می تواند برای مخالفان روزنه تنفس ايجاد کند و فرصت آفرين باشد: اول، نزاعی که بين تيم محمود احمدی نژاد و ديگر اصولگرايان درگرفته است؛ دوم- اجرای طرح هدفمند سازی يارانه ها و پيامدهای آن.
نزاع ميان اصولگرايان و محمود احمدی نژاد در اواخر فروردين اوج گرفت و طی هفته های اخير بيشترين خبرهای سياسی را به خود اختصاص داد. در اين شرايط ، کمتر به وضعيت اقتصادی توجه گرديد؛ وضعيتی که ناشی از مشکلات ساختاری، اجرای طرح هدفمندسازی يارانه ها و تحريم های اقتصادی است. يادداشت کنونی ناظر به موضوع دوم و پيامدهای سياسی آن است.
عظمت طلبی اتمی
منش و روش آيت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی نشان داده و می دهد که او حاضر به کوتاه آمدن از مواضع خود نيست. استراتژی پيشنهادی او در همه زمينه ها تهاجمی است. به عنوان مثال در حوزه حقوق بشر، می گويد به جای در انتظار انتقادات دولت های غربی و نهادهای مدنی از نقض حقوق بشر در ايران نشستن- برخورد منفعل- ،بايد به آنها حمله ور شد که دول غربی مهم ترين عاملان نقض حقوق بشر و پايمال کردن حقوق مردم و ملت ها هستند(برخورد فعال). يا در قلمرو زنان، به جای آنکه جهان غرب از ما طلب کار باشد، ما از جهان غرب طلب کاريم که زنان را به کالای جنسی و هوس رانی تبديل کرده است.
در ۲۳ سال گذشته،"عظمت طلبی اتمی" ولی فقيه، فعالانه پيگيری شده است. او در اين قلمرو به شدت مخالف عقب نشينی بوده و هميشه فرمان داده تا اين پروژه فعالانه تعقيب شود. در آخر کار دولت محمد خاتمی به او دستور داد تا توافق تعليق غنی سازی اورانيوم با دولت های اوپايی را ملغی سازد و توليد آغاز شود. بدين ترتيب او حاضر به سازش و توافق در اين زمينه نيست.
واکنش دولت های غربی چه بوده است؟ آنها از طريق شورای امنيت سازمان ملل چند قعطنامه تحريمی عليه ايران به تصويب رسانده اند. مستقل از آن قطعنامه ها، آمريکا و اتحاديه اروپا به طور مستقل تحريم های بيشتری عليه ايران وضع کرده اند. اين گونه تحريم ها، تحريم های سياسی را هم به دنبال داشته که در آخرين مورد آن، در ۱۹/۳/۹۰، دولت آمريکا سپاه پاسداران، سازمان بسيج، نيروی انتظامی و اسماعيل احمدی مقدم، فرمانده نيروی انتظامی ايران را به اتهام نقض جدی حقوق بشر تحريم کرد.
اگر چه "نظام سلطانی فقيه سالار" چنان وانمود می کرد و می کند که تحريم ها تأثير چندانی بر وضعيت اقتصادی ايران نداشته، اما اينک آيت الله خامنه ای به صراحت از توطئه دشمن برای "فلج کردن اقتصادی" سخن گفته است.
وی روز هشتم خردادماه امسال در ديدار با نمايندگان مجلس شورای اسلامی "واضح ترين" سناريوی دشمن عليه جمهوری اسلامی را در حوزه اقتصاد عنوان کرد و گفت:"اينکه ما امسال گفتيم "سال جهاد اقتصادی"، ناظر به اين بخش قضيه است. به زانو درآوردن کشور از لحاظ اقتصاد، عقب راندن و پس راندن کشور در زمينه‌ اقتصاد، که منتهی بشود به فلج پايه‌های اقتصادی، منتهی بشود به نوميدی مردم، يکی از کارهای اساسی است."
وضعيت اقتصادی کشور
نگاهی کوتاه به شاخص های گوناگون وضعيت بد اقتصادی کشور را که در حالت "رکود تورمی" قرار دارد، به خوبی نشان می دهد.
حجم نقدينگی: در ابتدای سال ۱۳۸۴ حجم نقدينگی در حدود ۷۰ هزار ميليارد تومان بود که در صورت اجرای دقيق قانون بايد در پايان سال ۱۳۸۹اين مقدار به ۳۵ هزار ميليارد تومان کاهش می يافت، اما اينک به بيش از ۲۵۰ هزار ميليارد تومان رسيده است. بدين ترتيب،نه تنها دولت نتوانسته به تکليف قانونی کاهش ۵۰ درصدی نقدينگی عمل کند، بلکه اين شاخص بيش از ۳۰۰ درصد افزايش داشته است.
رشد اقتصادی: دوران انقلاب شاهد نزول رشد اقتصادی ايران است. به جز سال های ۶۱ و ۶۲ و ۶۴، طی دوران جنگ رشد اقتصادی منفی بود و در مجموع ميانگين رشد اقتصادی در آن دوره ۳/۲- بود. ميانگين رشد اقتصادی در دوره ۸ ساله ی سازندگی ۵/۵ درصد بود. ميانگين نرخ رشد اقتصادی در دوره ۸ ساله اصلاحات به ۹/۴ درصد رسيد. ميانگين نرخ رشد اقتصادی پس از اصلاحات، تا پايان سال ۱۳۸۸، به يک روايت ۴ درصد و به روايت ديگری ۱/۵ درصد بوده است.
بانک جهانی و صندوق بين المللی پول رشد اقتصادی ايران در سال ۲۰۱۰ را يک درصد و در سال ۲۰۱۱ صفر درصد پيش بينی کرده اند. به پيش بينی اين دو نهاد، رشد اقتصادی ايران در سال ۲۰۱۲ به ۳ درصد افزايش خواهد يافت.
تورم: متوسط نرخ تورم در سال های ۷۹ الی ۸۳ برابر ۱۴.۱ درصد بود که در سال های ۸۴ الی ۸۸ به ۱۵.۸ درصد افزايش يافت. نرخ تورم در سال ۱۳۸۹ - به علت رکود شديد- به حدود ۱۳ درصد تقليل يافت.
اخيرا بانک مرکزی ميزان تورم را تا پايان ارديبهشت ماه ۱۴ و ۲ دهم درصد اعلام کرد،اما پس از آن مرکز آمار ايران، آن را ۱۶ و ۷ دهم درصد اعلام کرد. بدين ترتيب ميزان تورم که تا پيش از آغاز اجرای طرح هدفمندسازی يارانه ها ۸ درصد بود، اينک سير صعودی گرفته و برخی از کارشناسان اقتصادی معتقدند که بر سرعت رشد ميزان تورم افزوده خواهد شد.
جدول بررسی نرخ تورم در ۵ سال اخير
ردیف اول از راست :نرخ تورم، اعلام مرکز آمار ايران (درصد)
ردیف میانه :نرخ تورم، اعلام بانک مرکزی (درصد)
ردیف سمت چپ :سال شاخص قيمت ها
۱۷.۲ ۱۸.۴ ۱۳۸۶
۲۵.۵ ۲۵.۴ ۱۳۸۷
۹.۵ ۱۰.۸ ۱۳۸۸
۱۳.۹ ۱۲.۴ ۱۳۸۹
۱۶.۷ ۱۴.۲ ۱۳۹۰
معوقات بانکی: آمارها نشان می دهد که تا سال ۱۳۸۳ کل مطالبات معوقه شبکه بانکی کشور، حدود ۳ هزار ميليارد تومان بوده است و از آن تاريخ به بعد، طی ۳ سال تا سال ۸۶ اين حجم به ۴۰ هزار ميليارد تومان رسيده، وهم اکنون ۵۰هزار ميليارد تومان است. بدين ترتيب، ميزان معوقات بانکی کشور يک پنجم نقدينگی کشور است. نکته جالب توجه اين است که ۶ هزار ميليارد تومان از معوقات بانکی در اختيار ۴۳ تن قرار دارد. ۲ هزار ميليارد تومان ديگر در اختيار ۴۱ تن ديگر قرار دارد و ۸۴ تن به عنوان شخصيت‌های حقيقی و حقوقی ۸ هزار ميليارد تومان معوقات بانکی را در اختيار دارند.
چک های برگشتی: يکی از پيامدهای رکود اقتصادی، افزايش ميزان چک های برگشتی است. به گزارش بانک مرکزی، در فروردين سال جاری دو ميليون و ۷۰۰ هزار برگ چک معادل بيشتر از ۳۶ هزار ميليارد تومان مبادله شده است که از اين تعداد، ۳۳۵ هزار برگ به ارزش يک هزار و ۳۵۵ ميليارد تومان برگشت خورده است. ميزان چک های برگشتی در فروردين سال۱۳۸۴ حدود پنج و يک درصد بوده که اين رقم در فروردين سال ۱۳۹۰ به حدود دوازده و چهار درصد رسيده است. تا سال ۱۳۸۶ نسبت چک های برگشتی نسبت به حجم مبادلات حدود پنج تا شش درصد بوده که اين رقم طی سال های ۱۳۸۷ تا کنون، از ميزان ده درصد نيز فراتر رفته است. تعداد چک های برگشتی که در سال ۱۳۸۴ حدود سه ميليون و ۵۴۰ هزار برگ بوده، در سال گذشته به حدود پنج ميليون و ۹۰۰ هزار برگ رسيده است. در اين مدت ارزش چک های برگشتی نيز افزايش زيادی نشان می دهد به طوری که ارزش چک های برگشتی در سال ۱۳۸۴ بيشتر از هشت هزار و ۸۰۷ ميليارد تومان بوده است و در سال گذشته خورشيدی اين رقم به ۲۷ هزار و ۸۰۰ ميليارد تومان رسيده است.
واردات کالا: طی سال های ۸۴ تا۸۹ به ازای ۴۴۲ ميليارد دلار درآمد نفتی معادل ۳۵۲ ميليارد دلار کالا وارد کشور شده است. به عنوان مثال، در سال ۱۳۸۸ کل درآمد صادرات نفت نزديک ۸/۶۹ ميليارد دلار بود، در عين حال، ميزان واردات به کشور به ۶۶ ميليارد دلار رسيد.
"تحليلگران به درستی بر سياست های نادرست اقتصادی انگشت می نهند، اما نقش موثر تحريم های اقتصادی را نبايد ناديده گرفت. تحريم ها هم از راه های مختلف در پديد آوردن اين وضعيت موثرند."
صادرات غير نفتی: صادرات غير نفتی از ۱۰.۵ ميليارد دلار در سال ۸۴ به بيش از ۲۰ ميليارد دلار در سال ۸۹ افزايش يافته است.
بيکاری: نرخ بيکاری از ۱۲.۳ درصد در سال ۸۳ به حدود ۱۵ درصد در سال ۸۹ افزايش يافته است. به گزارش بانک مرکزی ايران، در شش سال گذشته ۷۳۰ هزار شغل در بخش کشاورزی از دست رفته است. يعنی،شاغلان بخش کشاورزی از پنج ميليون و ۱۰۰ هزار نفر در سال ۱۳۸۴ به چهار ميليون و ۳۷۰ هزار نفر در پايان فصل بهار سال گذشته کاهش يافته است.
ضريب جينی : نسبت هزينه دهک ثروتمند به دهک فقير از ۱۴.۶ برابر در سال ۸۳ به ۱۵.۲برابر در سال ۸۶ و نسبت هزينه دو دهک ثروتمند به دو دهک فقير از ۸.۴۱ برابر در سال ۸۳ به ۸.۷۴ برابر در سال ۸۶ افزايش يافته است. رقم ضريب جينی نيز از ۰.۳۹۹۵ در سال ۸۳ به ۰.۴۰۴۵ در سال ۸۶ افزايش يافته است. از سوی ديگر، جمعيت زير خط "فقر مطلق" از ۲ درصد در سال ۸۳ به ۷ درصد در سال ۸۶ و جمعيت زير خط فقر نسبی از ۱۵ درصد در سال ۸۳ به ۲۱ درصد در سال ۸۶ نيز افزايش يافته است.
تحريم های اقتصادی: نقش موثر
تحليلگران به درستی بر سياست های نادرست اقتصادی انگشت می نهند، اما نقش موثر تحريم های اقتصادی را نبايد ناديده گرفت. تحريم ها هم از راه های مختلف در پديد آوردن اين وضعيت موثرند.
مبادلات جهانی ايران، بيش از ۵۰ درصد توليد ناخالص داخلی را تشکيل می دهد. تحريم بانکی معطوف به فعاليت های ارزی و بين المللی است. بدين ترتيب گشايش اعتبارات اسنادی مسدود شده و پرداخت نقدی جايگزين آن می شود. پرداخت نقدی، هزينه ها را بسيار بالا می برد. تغيير سبد ارزی از دلار به يورو يکی از راهکارهای دولت ايران برای حل اين مشکل بود. فعال شدن صرافی ها در انتقال پول، راهکار ديگری برای دور زدن تحريم های بانکی است. راهکار ديگر، انتقال تلگرافی ارز است که گفته می شود کره جنوبی به آن متوسل شده است.اين کشور ۱۰ درصد نفت مورد نياز خود را از ايران وارد می کند. در مقابل دو هزار شرکت کره ای در حال همکاری با ايرانند. اين هم راه ديگری برای دور زدن تحريم های بانکی است.
هند سالانه ۱۱ ميليارد دلار نفت از ايران وارد می کند، اما به دليل تحريم های بانکی، حتی حاضر به پرداخت روپيه در برابر واردات خود نيست. بانک مرکزی هند از ششم دی‌ماه گذشته، انجام داد و ستد با ايران از طريق "اتحاديه پاياپای آسيايی" را که واسطه معاملاتی بين ايران و هند است برای شرکت‌های هندی ممنوع اعلام کرد.
هند حدود دو ميليارد دلار به ايران بابت نفتی که از ايران وارد کرده بدهکار است.در ابتدای سال جاری ميلادی دولت آلمان به هند اجازه داد که صورت‌حساب نفت خود را از طريق بانک تجاری ايران و اروپا در شهر هامبورگ به ايران پرداخت کند، اما اين بانک نيز بعداً در فهرست جديد ۱۰۰ شرکت ايرانی مورد تحريم از سوی اتحاديه اروپا قرار گرفت. راهکار تهاتری/پاياپای روش ديگری برای فرار از چنبره تحريم بانکی است. بدترين اقدام در اين زمينه، تحريم بانک مرکزی ايران خواهد بود. کاری که در گذشته در باره عراق و آفريقای جنوبی صورت گرفت.
صنعت نفت ايران نياز به سرمايه گذاری های کلان دارد، اما راه سرمايه گذاری های کلان خارجی در صنعت نفت و گاز ايران کاملاً مسدود شده است. در سال ۲۰۰۶، ۴۴ ميليارد دلار سرمايه گذاری خارجی در خاورميانه صورت گرفت که سهم ايران کمتر از ۲ درصد آن بود. اگر در صعنت نفت ايران سرمايه گذاری صورت نگيرد، توليد نفت به شدت کاهش خواهد يافت و صادرات آن را با مشکل روبه رو خواهد کرد.
کل سرمايه گذاری خارجی در ايران در سال ۲۰۰۵ ، ۹۱۸ ميليون دلار بود. اين مبلغ در سال ۲۰۰۶ به ۶/۱ ميليارد دلار و در سال ۲۰۰۹ به ۳ ميليارد دلار افزايش يافت.
برای درک وضعيت صنعت نفت ما بهتر است مقايسه ای با عراق صورت پذيرد که دارای پنج ميدان مشترک نفتی با ايران است.عراق در چند سال گذشته با ده‌ها شرکت بزرگ نفتی دنيا قراردادهای کلان بسته است. بر اساس برنامه هفت ساله توسعه نفت عراق، قرار است توليد نفت اين کشور از دو ميليون و ۸۰۰ هزار بشکه کنونی، به حدود ۱۱ ميليون بشکه در روز رسد. اما ايران از سال ۲۰۰۶ تاکنون نتوانسته است هيچ قرارداد نفتی با شرکت‌های معتبر بين‌المللی منعقد کند.
بهروز عليشيری، رئيس سازمان سرمايه‌گذاری و کمک‌های فنی و اقتصادی ايران، روز ۱۶ خرداد در گفت ‌وگو با خبرگزاری ايرنا اظهار داشت که برای دست يافتن به اهداف برنامه پنج‌ساله پنجم توسعه (تا پايان سال ۱۳۹۴ ) خصوصا توسعه پروژه‌های نفت و گاز مجموعا به يک هزار ميليارد دلار منابع مالی نياز است که ۴۰۰ ميليارد دلار آن از طريق سرمايه‌های خارجی بايد تامين شود.
از سوی ديگر، صادرات دستگاه های پيشرفته ی صنعتی و مواد و تکنولوژی های دارای کاربرد دوگانه- در بخش نظامی و غير نظامی- نيز در ليست تحريم هاست. "فولاد گرم" که کاربردی گسترده در بخش غير نظامی دارد، به دليل کابرد دوگانه از سوی غرب تحريم شده است. طی ماه های گذشته بسياری از صنايع ايران به وضعيت نگران کننده دچار شده و در صف تعطيلی و اخراج کارگران قرار گرفته اند. تحريم ها اثر خود را بر صنعت ايران به خوبی نشان داده ومی دهد. بيکاری، تورم و بی ارزش شدن پول ملی، پيامدهای تحريم بخش صنعت کشورند.
در چنين شرايطی چين نقش مهمی در اقتصاد ايران بازی می کند. بخش اصلی جا به جايی های درآمدهای نفتی ايران بايد از طريق اين کشور صورت گيرد. بازار ايران از توليدات ارزان قيمت چينی اشباع شده و اين کار، توليدات داخلی را به تعطيلی کشانده است.
بدترين وضعيت ممکن
"فرانسه و روسيه دوره های زمانی قحطی و گرسنگی زيادی را تجربه کرده بودند که غالباً به شورش هايی منجر شد، اما هيچ يک به انقلاب منتهی نشد. جيمز ديويس نيز همين مدعا را تأييد می کند و می نويسد: فقر مستمر نه تنها افراد را انقلابی نمی کند، بلکه فرد را نگران خود يا خانواده اش می سازد و اين در بهترين حالت به معنی تن دادن به سرنوشت، و در بدترين حالت به معنی یأس خاموش است."
همان گونه که گفته شد، آيت الله خامنه ای به هيچ وجه حاضر به عقب نشينی در پروژه هسته ای- "عظمت طلبی اتمی"- نيست. سياست های او در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا- يعنی دامن زدن به حرکت های بنيادگرايانه و سخن گفتن از وقوع انقلاب اسلامی در کل منطقه- هم به فضای ضد ايرانی دامن زده و کشورهای خليج فارس را به رويارويی با ايران کشانده است.
در اين شرايط دولت های غربی چه راهی جز افزايش تحريم های اقتصادی و سياسی در پيش رو دارند؟
فرض کنيم دولت های غربی در تحريم بانکی ايران کاملاً موفق شوند. فرض کنيم اين تحريم ها به نفت هم تعميم داده شود و ايران در شرايطی مشابه وضعيت عراق صدام حسين قرار گيرد. در اين صورت، ميليون ها تن بر شمار بيکاران افزوده خواهد شد، مردم به شدت فقير شده، طبقه متوسط به خيل فقرا خواهند پيوست، ده ها هزار تن از کودکان و سالخوردگان در اثر چنين وضعيتی جان خود را از دست خواهند داد.
آيا در چنين شرايطی شورش يا انقلابی به وقوع خواهد پيوست و رژيم سرنگون خواهد شد؟ ممکن است "رژيم سلطانی فقيه سالار" به هزار دليل و علت غير قابل پيش بينی سرنگون شود، اما هيچ کس نمی تواند از پيش بگويد که افزايش بيکاری و فقر و فلاکت موجب شورش يا انقلاب می شود. عراق را در نظر بگيريد،شديدترين تحريم های اقتصادی طی ده سال آن جامعه را از درون نابود کرد، اما صدمه ای به رژيم صدام حسين وارد نياورد و در نهايت آمريکا و انگليس برای سرنگونی صدام حسين به حمله نظامی و اشغال آن کشور متوسل شدند.
در شرايطی مشابه شرايط عراق هم رژيم جمهوری اسلامی می تواند از طريق سرکوب به بقای خود ادامه دهد. تا وقتی رژيمی "توانايی" و "اراده" سرکوب سيستماتيک داشته باشد، می تواند به حيات خود ادامه دهد. زوال يکی از اين دو- يا هر دو- شرط لازم فروپاشی رژيم خودکامه است.
رژيمی که "می تواند" و "می خواهد" از طريق سرکوب گسترده دوام يابد،تا برقراری اين متغير پايدار خواهد بود.
اقتصاد و سرنگونی
هنوز که هنوز است برخی "اقتصاد" را عامل تعيين کننده به شمار می آورند. گمان می کنند که زيربنای اقتصادی، روبنای سياسی/فلسفی/حقوقی/زيبايی شناسانه/اخلاقی/ايدئولوژيک را تعين می بخشد. احکام مارکس در پيش گفتار درآمدی بر نقد اقتصاد سياسی را در نظر بگيريد. او می گفت: "آگاهی انسان ها نيست که هستی شان را تعيين می کند، بلکه برعکس، هستی اجتماعی آنها است که آگاهی شان را تعيين می کند...با تغيير زيربنای اقتصادی، کل روبنای عظيم نيز دير يا زود دگرگون می شود".
مراحل نظريه او چنين بود: اول- توليد (نيروهای توليد). دوم- مناسبات توليد. سوم- قوانين و نهادهای سياسی. چهارم- اشکال آگاهی. وضعيت طبقه کارگر روز به روز بدتر و مسکنت بارتر می شد(يا بايد بشود) تا آنها پس از کسب "آگاهی طبقاتی" نهايتاً از راه انقلاب قهرآميز، بورژوازی را سرنگون سازند. "بدتر و بدتر شدن" وضعيت اقتصادی محرومان( در نظريه مارکس طبقه کارگر)، شرط لازم تحول انقلابی و فروپاشی در نظريه مارکس است.
گرامشی کوشيد تا اين مدل کاذب را اصلاح کند. به گفته او، روبنا در خلق آگاهی های مردم نقش ايفا می کند. "سازماندهی رضايت"- يعنی فرايندی که طی آن آگاهی های فرمانبرداری بدون توسل به خشونت ساخته می شود- يا هژمونی متعلق به مقولاتی است که مارکس آنها را روبنايی قلمداد می کرد.
فقط رژيم های حاکم از طريق روبناهای ايدئولوژيک(سياسی/حقوقی/فلسفی/مذهبی/اخلاقی...)توليد رضايت نمی کنند،مخالفان هم از طريق خلق معنا در روبنا می توانند عليه شرايط موجود مردم را بسيج کنند. جامعه و هويت موجوداتی سيال و در حال تغييرند که دائماً برساخته می شوند. واقعيت از طريق توليد گفتمانی معنا ساخته می شود.
در بدترين شرايط اقتصادی، مسأله "زنده ماندن" و "امنيت" به مسأله اصلی تبديل می شود. بی چيزان بايد شبانه روز بکوشند تا قطعه ای نان به چنگ آورند تا نميرند. برای آنان، دموکراسی و آزادی و حقوق بشر کالاهای لوکس بی فايده قلمداد خواهد شد.
اگر به تجربه های فروپاشی نگريسته شود، فقر و تنگدستی و بيکاری نقش مهمی در آنها نداشته اند. برعکس، وقتی کشور يا جامعه ای وارد فرايند رشد سريع اقتصادی می شود، و وضع مردم کمی بهتر می شود،"انقلاب انتظارات" زاده خواهد شد. افراد به آنچه به دست می آورند قانع نخواهند شد وبيشتر و بيشتر می خواهند. رژيم استبدادی در شرايط رشد اقتصادی بالا هم نمی تواند به "انفجار مطالبات/تقاضاها/ انتظارات" پاسخ دهد. توقعات فزاينده (rising expectation) در شرايط خوب اقتصادی، يا در وضعيتی که پس از يک دوره طولانی از رشد اقتصادی، دوره ای کوتاه از برگشت ظهور می کند،موجب انقلاب است.
آلکسی دو توکويل نظريه پرداز اصلی اين رويکرد بود. او در تعليل انقلاب فرانسه می نويسد که اين انقلاب در دوره ای رخ داد که آن کشور دچار رکود اقتصادی و سرکوب شديد نبود و اين نکته ای "بهت آور" است. و از اين مهم تر اين نکته بود که :"آن بخش هايی از فرانسه که بهبود سطح زندگی در آنها قطعی تر و مشخص تر از همه بود مراکز اصلی جنبش انقلابی را تشکيل می دادند."
"جامعه ای که طی سه دهه گذشته شاهد زوال فضايل اخلاقی- خصوصاً عنصر اعتماد- بوده، در چنان وضعيتی به طور فزاينده ای فرايند نابودی از درون و از بين رفتن "سرمايه ی اجتماعی" را تجربه خواهد کرد."
به گفته ی او، "حدود سی يا چهل سال پيش از وقوع انقلاب...تغييری رخ داد". رشد اقتصادی "خيز" برداشت و ديگر هيچ کس به سهم خود قانع نبود. همه به دنبال بهتر کردن وضع خود بودند.
به نظر او در چنين شرايطی نيز، زوال "توانايی" يا "اراده" سرکوب شرط لازم انقلاب و فروپاشی است.
کرين برينتون با بررسی چهار انقلاب(آمريکا،فرانسه،روسيه و انگليس) به نتيجه توکويل رسيد و گفت که انقلاب ها: "زاده جوامعی نيستند که از لحاظ اقتصادی رو به قهقرا دارند، بلکه برعکس، در جوامعی رخ می دهند که از لحاظ اقتصادی رو به پيشرفت دارند."
فرانسه و روسيه دوره های زمانی قحطی و گرسنگی زيادی را تجربه کرده بودند که غالباً به شورش هايی منجر شد، اما هيچ يک به انقلاب منتهی نشد. جيمز ديويس نيز همين مدعا را تأييد می کند و می نويسد:"فقر مستمر نه تنها افراد را انقلابی نمی کند، بلکه فرد را نگران خود يا خانواده اش می سازد و اين در بهترين حالت به معنی تن دادن به سرنوشت، و در بدترين حالت به معنی یأس خاموش است."
انقلاب ۱۳۵۷ ايران هم مويد اين نظريه است. از سال ۱۳۳۹ تا اواسط سال ۱۳۵۶، نرخ‌های رشد اقتصادی ايران بسيار مناسب بود. در اين دوره نرخ رشد اقتصادی بين ۵ تا ۱۷ درصد در نوسان بوده است. ميانگين نرخ رشد اقتصادی ايران در اين دوره ۱۷ ساله، حدود ۵/۱۰ بود. در آستانه انقلاب، يعنی در سال ۱۳۵۶،ايران رشد اقتصادی ۱۷ درصدی را تجربه کرد.
شاخص مهم ديگری هم مثبت مدعای ماست. توليد ناخالص داخلی سرانه(توليد ناخالص داخلی يعنی ارزش مجموع کالاها و خدماتی که طی يک سال در يک کشور توليد می‌شود.توليد ناخالص داخلی سرانه ميزان توليد به وسيله هر نفر را به صورت سرانه نشان می‌دهد)،شاخصی است که ميزان رفاه و برخورداری مردم يک کشور، را به خوبی نشان می دهد.
از سال ۱۳۳۸ تا پايان سال ۱۳۵۵، توليد سرانه هر ايرانی از ۲ ميليون ريال به ۲/۷ ميليون ريال در سال (به قيمت‌های ثابت سال ۱۳۷۶) رسيد. يعنی طی ۱۷ سال، توليد سرانه ايرانی‌ها ۶/۳ برابر شد که نشان دهنده بهبود قابل ‌توجه سطح رفاهی ايرانی‌ها در دوره ياد شده است. انقلاب ۱۳۵۷ با چنين پس زمينه ای به وقوع پيوست. واقعيت تلخ آن است که توليد ناخالص سرانه ايران پس از گذشت ۳۲ سال از پيروزی انقلاب، تازه به سطح توليد سرانه در سال ۱۳۵۵ رسيده است.
نظام استبدادی، مساله اصلی
مسأله اصلی جامعه ما وجود "نظام استبدادی" و گذار به "نظام دموکراتيک ملتزم به آزادی و حقوق بشر" است. اگر اين مدعا پذيرفته شود، به دلايلی که ذکر آن رفت، بحران اقتصادی/فلج اقتصادی/فقيرتر شدن جامعه پروسه گذار به دموکراسی را به محاق خواهد برد. برای اينکه طبقه متوسط مهم ترين عامل و کارگزار گذار به دموکراسی است. گسترش فقر و فلاکت، موجب نابودی طبقه متوسط و تبديل آنها به فقرا می شود. انسان ها در درجه اول به دنبال امنيت و نيازهای حياتی(غذا،لباس،مسکن) هستند و در گام بعد به دنبال ايده ها و آرمان ها می روند. اگر هم کسانی به دنبال سرنگونی و براندازی يا نقلاب باشند بايد بدانند که فقر و فلاکت، موجب انقلاب و سرنگونی رژيم نمی شود. پس بايد به شدت نگران بدتر شدن وضعيت اقتصادی بود.
بدترين سناريو برای ايران آن است که تحريم های فلج کننده به تصويب رسد. اقتصادی که در چنبره نابخردی داخلی و مشکلات ساختاری اسير است، اگر با تحريم های فلج کننده همراه شود، دوره ای از نابودی و تشديد سرکوب را به همراه خواهد داشت.
جامعه ای که طی سه دهه گذشته شاهد زوال فضايل اخلاقی- خصوصاً عنصر اعتماد- بوده، در چنان وضعيتی به طور فزاينده ای فرايند نابودی از درون و از بين رفتن "سرمايه ی اجتماعی" را تجربه خواهد کرد.
تحريم اقتصادی به تنهايی نمی تواند به سرنگونی رژيم منتهی شود. اگر هدف و آرمان گروهی از نيروهای سياسی سرنگونی جمهوری اسلامی باشد و تحريم های فلج کننده به فروپاشی رژيم منتهی نشود، آنها در مرحله بعد بايد به تهاجم نظامی خوشامد بگويند.
مانند ليبی، بهانه های لازم را هم می توان برای دولت های مهاجم فراهم آورد، اما ايران کشور کوچک ليبی نيست. ضمن آنکه بمباران های بی امان ليبی به وسيله دولت های غربی تاکنون به سرنگونی سرهنگ قذافی منجر نشده و مطابق گزارش رسمی سازمان ملل، دو سوی جنگ(قذافی و مخالفانش) مرتکب "جنايات جنگی" شده اند، اما جهان غرب به حمايت از يک سو برخاسته است. اگر چنين وضعيتی برای ايران پيش آيد، ايران و ايرانيان نابود خواهند شد. دموکراسی و حقوق بشر را برای ايران و ايرانيان می خواهيم، نه ويرانه ای با مردمانی در حال احتضار.
هيچ دليلی برای عقب نشينی "نظام سلطانی فقيه سالار" و تن دادن به خواست دموکراتيزه کردن ساختار سياسی و جامعه وجود ندارد. اگر مردم از طريق سازمان يابی متنوع و متکثر قدرتمند نشوند، اگر بسيج اجتماعی صورت نگيرد، اگر قوانين ناعادلانه/ناحق/برخلاف وجدان در عمل نقض نشوند(نافرمانی مدنی)،اگر موازنه قوا از اين طريق پديد نيايد و زمامداران مجبور به گفت و گوی با مخالفان نشوند، اگر در مذاکرات سازش و توافقی ميان برگزاری انتخابات آزاد(يعنی انتخاباتی که منجر به انتقال قدرت از زمامداران حاکم به مخالفان- در صورت پيروزی- می شود) و بخشش سرکوبگران(اصل "ببخش و فراموش نکن") صورت نگيرد؛ گذار مسالمت آميز به نظام دموکراتيک ملتزم به آزادی و حقوق بشر به سراب تبديل خواهد شد. شايد آن سخن عارفان که "بهشت را به بهانه می دهند" درست باشد، اما دموکراسی را به "بها" می دهند، نه بهانه.
_____________
منبع: بی‏بی‏سی

 
 

در روز پنجشنبه ۲۶ خرداد به ياد همة شهدای جنبش، از ندا تا هاله و از سهراب تا هدی، و نيز به ياد شهدای بزرگوار انقلاب و جنگ تحميلی، به احترام آن پيشتازان بر مزارشان حضور خواهيم يافت
خبرنگاران سبز/جامعه/شهدای سبز/راه سبز اميد:
شورای هماهنگی راه سبز اميد با سپاسگزاری از حضور مردم در راهپيمايی سکوت ۲۲ خرداد ، برنامه های ديگر اين شورا را در بزرگداشت دومين سالگرد تولد جنبش سبز و گرامی داشت ياد و خاطره شهدای سبز خرداد اعلام کرد که طبق برنامه اين شورا از حاميان جنبش سبز درخواست کرده است برای بزرگداشت شهدای جنبش سبز، پنجشنبه «  ۲۶ خرداد » به ياد همه شهدای جنبش بر سر مزار تک تک شهدا حاضر شوند.
در اين بيانيه آمده است : در روز پنجشنبه ۲۶ خرداد به ياد همة شهدای جنبش، از ندا تا هاله و از سهراب تا هدی، و نيز به ياد شهدای بزرگوار انقلاب و جنگ تحميلی، به احترام آن پيشتازان بر مزارشان حضور خواهيم يافت. اطمينان داريم تا زمانی که در راه بزرگداشت مقام و کرامت انسانی، آزادی و عدالت گام بر ميداريم، ياری خداوند مهربان توشة راهمان خواهد بود و پيروزی از آن ماست.

همراهان شما در شورای هماهنگی راه سبز اميد


 
 

سيد مصطفی تاج زاده به مرخصی سه روزه آمد
خبرنگاران سبز/حقوق بشر:
  سيد مصطفی تاج زاده، عضو ارشد سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی، که ۱۰ ماه پيش در پی شکايت از سردار مشفق دوباره به زندان اوين برگردانده شد،پس از اينکه اوايل خرداد ماه برای « ام ار آی » و « سی تی اسکن » از گردن، به بيمارستان منتقل شده بود،به مرخصی سه روزه آمد.

اين عضو ارشد سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی، بعد از حدود ده ماه برای چند روز به مرخصی آمده است. وی از تابستان گذشته  برای اجرای حکم ۶ ساله ی خود به قرنطينه ی سپاه منتقل و بيش از ۶ ماه در سلول دو نفره ی اين بند نگهداری شده بود.

 
 

خبرنگاران سبز/ شهروندخبرنگار:
ویدئوی زیر گوشه کوچکی از فضای امنیتی نظامی میدان توپخانه (امام) در روز ۲۵ خرداد را نشان می‌دهد.


 
 

خبرنگاران سبز/ جامعه:
روز گذشته خبر رسيد که مصطفی بادکوبه‌ای هزاوه‌ای که از شاعران معاصر است و سه ماه پيش توسط نيروهای امنيتی ج.ا. بازداشت شده بود آزاد شده است. مصطفی بادکوبه‌ای (متخلص به «اميد») پيشتر، در ادبيات و شعر غير سياسی قلم و قدم می‌زد اما بعد از کودتای انتخاباتی سال ۸۸ اقدام به سرايش شعرهای سياسی در ستايش وطن و سپس اشعاری در همراهی با جنبش سبز، يا به زبان او «فتنه‌گران» کرد. در يکی از اين شعرها که وی در ۲۸ مهرماه سال گذشته (۱۳۸۹) در حضور جمعی اجرا کرد ولی همراهی خود با فتنه‌گران را آشکارا اعلام می‌کند. (دو اجرای شعر از ایشان به همراه متن شعرها را در زیر ببینید وبخوانید.)

به گزارش «خانه حقوق بشر ايران»، ماموران امنيتی در اواخر سال ۸۹ به منزل مسکونی بادکوبه ای وارد شدند و وسايل شخصی وی را به همراه خود بردند.

گفتنی است بادکوبه‌ای تا قبل از بازداشت در عين تدريس در کلاسهای خصوصی، از مدت‌ها پيش به اداره جلسات شرح و تفسير مثنوی معنوی و حافظ مشغول بود.

بادکوبه‌ای بیشتر با شعر «وقتی تو می‌گویی وطن من خاک بر سر می‌کنم» شناخته‌تر شد. متن این شعر نیز بعد از فیلم‌ها آمده است. 


  چندی است دلم يکدله با فتنه گران است .... اين هم بيقين معجزه ی دور زمان است

چون  "فتنه گری"  بانگ  عدالت  طلبی شد .... دل بهر خدا يکدله با فتنه گران است

بيداد  چو  شد ميوه ی آزادی  و قانون .... بيچاره دلم عاشق ظلم و خفقان  است

جايی که چکد خون دل از ابر بهاری .... والله که بهاران خجل از فصل خزان است

روزی  که  شب  قدر بود شام  جهالت .... قرآن متنفر ز حلول رمضان است

زاهد که  وضويش  همه از خون دل ماست .... تکبير نمازش به يقين ننگ اذان است

ديروز چو حلقوم  "ندا"  غرقه به خون شد .... فردا بخدا روز ندای همگان است

با مرگ دو صد آرش و سهراب و سياوش .... اين مام وطن دل نگران دل نگران است

ديديم  به  دنبال هوی و هوس شيخ .... هر لحظه فرامين خدا در نوسان است

 چون با تو جهنم شده اين باغ اهورا .... بی تو بيقين غرفه ای از باغ جنان است

 ما را چه به بدبختی لبنان و فلسطين .... جايی که وطن يکسره در آه و فغان است

 ای غره به همدردی باغزه و اعراب .... اين کرد و بلوچ است که درحسرت نان است

 هر چند نبينی تو ولی ملت ايران .... شيری است که برپرچم خورشيد نشان است

 برملت ما تکيه  کن ای شيخ که بينی .... هرگوشه يکی آرش با تيروکمان است

 سوگند خدا را به قلم نيز نخواندی .... در کيش تو اصحاب قلم مدحيه خوان است

 از بس که شکستيد قلمهای مخالف .... هر نشريه ماتمکده ی اهل بيان است

 بر دوش منه بار ستم را هله ای شيخ .... کاين بار گران بار گران بار گران است

اين بانگ نه بانگی است که از يآس برآيد .... حلقوم "اميد" است که با جامه دران است.

 مصطفی بادکوبه‌ای (اميد) 


 کيست دم از مرگ وطن ميزند؟
زخم دگر بر دل من ميزند؟!
کيست که دلداره ی خورشيد نيست؟
در دل او پرتوی اميد نيست؟
کيست که ياس است شعار دلش؟
مرگ چکد از سخن باطلش؟
ياس دل کيست که پژمرده است؟
آب ز آبشخور کين خورده است
مرگ وطن، حرف وطن دوست نيست
اين سخن از خامه ی يک اجنبی ست
ميهن ما زنده ترين ميهن است
هرکه دم از مرگ زند دشمن است
مهد اهورای سپنتاست اين
کشور جاويد اوستاست اين
خطه ی بس کاوه و بس بابک است
کشور صد آرش و صد مزدک است
ميهن فردوسی والانژاد
پهنه ی رزم و وطن عدل و داد
مرگ کجا، کشور ايران کجا؟
مرگ کجا مهد دليران کجا؟
گرچه گهی غم به دل ما نشست
حرمت ميخانه ی ميهن شکست
ليک نمردست و نميرد وطن
رنگ عدم را نپذيرد وطن
دل سخنی نغز به بار آورد
ياد ز گفتار بهار آورد
گرچه عرب زد چو حرامی به ما
داد يکی دين گرامی به ما
گرچه ز جور خلفا سوختيم
ز آل علی مروت آموختيم
دين بگرفتيم و عرب رانده ايم
 زنده و جاويد از آن مانده ايم
مذهب ما مذهب ايرانی است
کيش اهورايی انسانی است
مذهب ما مذهب شمشير نيست
مکتب خون و غم و تکفير نيست
مظهر آزادی ما کورش است
آنکه نبی است، نه آدم کش است
خاک وطن حمله ی چنگيز ديد
يورش آن وحشی خونريز ديد
خون جگر خورد وليکن نمرد
جان به سلامت ز چنان ورطه برد
چون به سر دار بشد سربدار
حب وطن گشت يلان را شعار
باز وطن سرور و سردار شد
دشمن ايران به سر دار شد
خون سياوش چو آيد به جوش
شعر وطن را بسرايد سروش
ما نسپاريم وطن را به کس
تا که بود در تنمان يک نفس
چون که وطن تا به ابد زنده است
جان به رهش دادنم ارزنده است
ورنه خردمند نخواهد سپرد
جان به ره توده ی خاکی که مرد
دم مزن از مرگ وطن، دم مزن
خانه ی اميد تو برهم نزن
زنده ترين زنده مرا ميهن است
هرکه دم از مرگ زند، دشمن است
کام وطن دوست پر از خنده باد
تا که جهان هست، وطن زنده باد. 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 وقتی تو می گويی وطن من خاک بر سر می کنم
 گويی شکست شير را از موش باور ميکنم
 وقتی تو ميگويی وطن بر خويش می لرزد قلم 
من نيز رقص مرگ را با او به دفتر می کنم 
وقتی تو می گويی وطن يکباره خشکم می زند
 وان ديده ی مبهوت را با خون دل تَر می کنم
 بی کوروش و بی تهمتن با ما چه گويی از وطن 
با تخت جمشيد کهن من عمر را سر می کنم
 وقتی تومی گويی وطن بوی فلسطين می دهی
 من کی نژاد عشق با تازی برابر می کنم
 وقتی تو می گويی وطن از چفيه ات خون می چکد
 من ياد قتل نفس با الله و اکبر ميکنم
 وقتی تو ميگويی وطن شهنامه پرپر می شود 
من گريه بر فردوسی آن پير دلاور ميکنم
 بی نام زرتشت مَهين ايران و ايرانی مبين
 من جان فدای آن يکتا پيمبر می کنم 
خون اوستا در رگ فرهنگ ايران می دود 
من آيه های عشق را مستانه از بر می کنم
 وقتی تو می گويی وطن خون است و خشم وخودکشی
 من يادی از حمام خون در تَلِ زَعتَر* ميکنم 
ايران تو يعنی لباس تيره عباسيان
 من رخت روشن بر تن گلگون کشور می کنم
 ايران تو با ياد دين، زن را به زندان می کشد
 من تاج را تقديم آن بانوی برتر می کنم
 ايران تو شهر قصاص و سنگسار و دارهاست 
من کيش مهر و عفو را تقديم داور ميکنم
 تاريخ ايران تو را شمشير تازی می ستود 
من با عدالتخواهيم يادی ز حيدر ميکنم 
ايران تو می ترسد از بانگ نوایِ نای و نی 
من با سرود عاشقی آن را معطر ميکنم
 وقتی تو ميگويی وطن يعنی ديار يار و غم 
من کی گل"اميد"را نشکفته پر پر ميکنم 

 
 

خبرنگاران سبز/ایران در جهان:
 در حاليکه شهرهای شمالی سوريه همچنان آماج حملات تانک های ارتش اين کشوراست، معترضين سوری برای چندمين بار از آغاز اعتراضات خود بر عليه ديکتاتوری بشار اسد، پرچم دو حامی اصلی کشورشان ( جمهوری اسلامی و حزب الله لبنان ) را با شعار « لا ايران - لا حزب الله » به آتش کشيدند. پس از مشروعيت زدايی داخلی توسط حاميان جوانِ جنبش سبز برای غيرمشروع دانستن حکومت علی خامنه ای، اين رسوايی در منطقه رخت عزايی است بر تن جمهوری اسلامی که با به خط کردن نيروهای نظامی اش تا کنون توانسته است معترضين ايرانی را ساکت نگه دارد. معترضین سوری با سردادن این شعار خواستار حکومتی شدند که تنها اسمش اسلامی نباشد بلکه در عمل از « الله » خوف داشته باشد.


 
 

خبرنگاران سبز/ شهروند خبرنگار/ فیلم:
فیلمی از تبدیل شهر تهران به پادگان نظامی در سالروز راه‌پیمایی میلیونی مردم تهران در  ۲۵ خرداد. 


 
 

اين موضوع باعث نگرانی گزارش‎گر ويژه است که حقوق حقه ابراز عقيده آزاد بر خلاف تعاريف تبيين شده حقوق بشر، مجرمانه شناخته می‏شوند؛ چه از طريق قوانين جزايی فعلی و چه از راه ايجاد قوانين نوينی که به طور اخص آزادی بيان را در اينترنت مجرمانه تلقی می‏کنند. / اينگونه قوانين محدود کننده عموما تحت پوشش عناوينی چون محافظت از حقوق فردی، حفظ آبروی اشخاص، حفظ امنيت ملی و يا مسايل مربوط به مبارزه با تروريسم موجه القا می‏شوند. در صورتی که در عمل، از اين قوانين به صورت مداوم برای سانسور مباحثی استفاده می‏شود که دولت و يا ديگر صاحبان قدرت با آن مخالفند و يا بر خلاف ميل آنان است.
خبرنگاران سبز/ میز ترجمه/ امین ف.:
بنا بر گزارش سازمان ملل، دسترسی آزاد به اينترنت از موارد حقوق بشر معرفی شد.
در اين گزارش که توسط فرانک لارووه (Frank La Rue) گزارش‌گر ويژه سازمان ملل و نويسنده سند مورد بحث با سرفصل: "در حمايت و تشويق حق آزادی عقيده و نظر" آمده است که:

«با توجه به اينکه اينترنت به وسيله‏ای الزامی برای دستيابی به انواع گوناگونی از حقوق انسانی مبدل گشته، در راه مبارزه با بی‏عدالتی به کار می‏رود و باعث شتاب پيشرفت و فرهيختگی انسان‏ها می‏شود لذا اطمينان از دسترسی جهانی به آن بايد پيش گزينه‏ای برای همه کشورهای جهان باشد.»

لارووه يادآور می‏شود که دسترسی به اينترنت به خصوص در هنگامه ناآرامی‏های سياسی، همچون بهار اعراب در تونس و مصر و ديگر کشورها، نقش بسيار مهمی را ايفا می‏کند.

در خطوط ديگر اين گزارش آمده:
«گزارش‏گر ويژه بر اين باور است که اينترنت در راستای شفاف سازی رفتار صاحبان قدرت، دسترسی به اطلاعات و آسان‏سازی راه انسان‏هايی که در جهت رسيدن به جامعه‏ای دموکراتيک فعاليت می‏کنند، بی شک قدرتمندترين وسيله قرن بيست و يکم به شمار می‏آيد. حقيقتا، موج تظاهرات اخير در خاورميانه و شمال آفريقا، نشان داد که اينترنت، برای فراخوانی توده مردمی که خواهان عدالت، برابری، مسئوليت‏پذيری و احترام بالاتری بر حقوق انسانی بودند، نقطه عطفی بود.»

در گزارش خوانده می‏شود که گرچه اينترنت از دهه ۶۰ ميلادی وجود داشته است، اما گونه‏ای که مردم در سراسر جهان و در ميان طبقات سنی گوناگون در اين روزگار از آن به گونه‌ای در رابطه با تمامی مسايل زندگی سود می‏جويند است که آن را به وسيله‏ای جايگزين ناپذیر مبدل می‏کند.

به نقل از اتحاديه جهانی ارتباطات، جمع استفاده کنندگان از اينترنت درحال حاضر بالغ بر ۲ ميليارد نفر محاسبه شده است. همچنين گزارش از افزايش چشمگير مشترکين فعال فيس‌بوک می‏دهد چنانکه تعداد آنها از ۱۵۰ ميليون عضو فعال در سال ۲۰۰۹ به ۶۰۰ ميليون در سال جاری رسيده است.

لارووه همچنين به حکومت‏ها گوشزد می‏کند که قوانينی را که باعث جلوگيری دسترسی مردم به اينترنت می‏شود، از ميان بردارند.

باز در گزارش آمده است: 
«اين موضوع باعث نگرانی گزارش‎گر ويژه است که حقوق حقه ابراز عقيده آزاد بر خلاف تعاريف تبيين شده حقوق بشر، مجرمانه شناخته می‏شوند؛ چه از طريق قوانين جزايی فعلی و چه از راه ايجاد قوانين نوينی که به طور اخص آزادی بيان را در اينترنت مجرمانه تلقی می‏کنند.

اينگونه قوانين محدود کننده عموما تحت پوشش عناوينی چون محافظت از حقوق فردی، حفظ آبروی اشخاص، حفظ امنيت ملی و يا مسايل مربوط به مبارزه با تروريسم موجه القا می‏شوند. در صورتی که در عمل، از اين قوانين به صورت مداوم برای سانسور مباحثی استفاده می‏شود که دولت و يا ديگر صاحبان قدرت با آن مخالفند و يا بر خلاف ميل آنان است.»

لارووه اينترنت را وسيله‏ای انقلابی معرفی می‏کند که با ديگر وسايل ارتباط جمعی همچون راديو، تلويزيون و يا رسانه‏های چاپی که عموما يک سويه تامين اطلاعات می‏کنند، غيرقابل مقايسه است.

وی می‏گويد که در تقابل با ديگر رسانه‏ها، اينترنت ابزاری است انفعالی که توسط آن نه تنها اطلاعات به اشتراک گذاشته می‎‏شود، بلکه در ساختارسازی جمعی يک مبحث بکار گرفته می‏شود. خصيصه‏ای که توسط آن مردم از دريافت کنندگان خبر به سازندگان فعال آن ارتقا می‏يابند.

در همين راستاست که اينترنت به ابزار تمرکز قدرت مبدل شده، نه تنها دادستان حقوق بشر می‏شود که خواستگاه‏های نوينی بر اين حقوق می‏افزايد.

علاوه بر اينها،اينترنت، با اشتراک مساعی، بر رشد اقتصادی، فرهنگی و سياسی تاثير می‏گذارد و به صورتی کلی، تامين کننده منافع بشری است.

باز بخوانيم از متن اصلی سند:
«چنين بسترهايی-مقصود ارتباطات اينترنتی است- به ويژه در کشورهايی که امکان اطلاع رسانی آزاد وجود ندارد، از ارزش ويژه‏ای برخوردار می‏شوند. چرا که امکان به اشتراک گذاری نظرات حياتی و دستيابی به اتفاق نظر در راه دست يابی به اهداف جمعی را تامين می‏کنند.

فراتر از آن، رسانه‏های سنتی می‏توانند از اين ابزار برای توسعه هرچه بيشتر مخاطبان خود با حداقل هزينه، استفاده کنند. با توسعه دسترسی عموم در سرار مرزهای جغرافيايی به بستر خبر رسانی خود توسط اينترنت، به گونه‏ای ارزان و در زمان وقوع اطالاعات را می‏توانند در اختيار ديگران بگذارند. اينترنت امکان دسترسی به آگاهی و انديشه را به روشی که هرگز پيش از اين امکان نداشته پيش رو می‏گذارد. همه اين موارد در نهايتا، باعث دستيابی به حقيقت و نمو فرهنگی يک جامعه در کليت خود می‏شود.»

با همه اين احوال، گرچه لارووه معتقد است است که دسترسی به اينترنت مبدل به يکی از حقوق اوليه انسانی شده، اما خود او نيز معترف است که دراختيار گذاشتن اين حق اوليه هنوز در بعضی از کشورها امکان‏پذير نيست. اما ادامه می‏دهد که اين موضوع نبايد حکومت‏ها را از تقلای ايجاد زمينه‏ای برای دسترسی مردم به اينترنت ارزان قيمت وا بدارد.

از متن اصلی سند بخوانيم:
«دسترسی به اينترنت، همچون ديگر خدمات شهری مانند برق رسانی و غيره، در کشورهای در حال توسعه،هنوز دشوار است. گزارش‏گر ويژه از اين موضوع باخبر است که دسترسی به اينترنت در سراسر جهان و برای تک تک افراد بشر، به يکباره انجام پذير نيست.

اما به هر جهت، گزارش‏گر ويژه به تمامی کشورها گوشزد می‏کند که اقدامات مثبت، تشويق آحاد جامعه و ايجاد بستر مناسب در تمامی حکومت‏ها برای لذت بردن انسان‏ها از حقوق آزادی بيان‏شان که استفاده از اينترنت را هم شامل می‏شود، وظيفه آنان است.
به همين جهت، حکومت‏ها موظف‏اند استراتژی و سياست‏های خود را در جهتی تنظيم کنند که دسترسی آسان، ارزان و همگانی اينترنت در تمامی کشورها، امکان پذير باشد - سياست‏های مذبور بايد با هم فکری تمام اجزا جامعه صورت بگيرد؛ همکاری بخش خصوصی و بخش‏های مربوطه درون دولتی الزامی است-.»
_____________
لس‏آنجلس تايمز/ گزارش سازمان ملل

 
 


 
 

بدنبال شهادت مظلومانه هدی صابر در پی اعتصاب غذا و عدم ارايه خدمات پزشکی، مجلس ختمی در روز پنجشنبه برای گراميداشت آن شهيد در مسجد اعظم قلهک در خيابان دولت برگزار می شود.
خبرنگاران سبز/جامعه:
جنبش مسلمانان مبارز با عرض تسليت به خانواده شهيد رضا هدی صابر مردم آگاه و مبارز را به حضور گسترده در مراسم گرامی داشت عزيز از دست رفته مان که روز پنجشنبه (بيست وششم خرداد) در مسجد اعظم قلهک از ساعت سه الی پنج برگزار می گردد دعوت می کند.

در همين جبهه مشارکت ايران اسلامی با تسليت شهادت هدی صابر اين اسوه ايمان و صبر و پايداری به خانواده رنج و داغ ديده اش، و بازماندگان و همفکران او در قالب نيروهای ملی مذهبی و مردم آزاديخواه و سبز ايران ، خود را در سوگ اين عزيز پرواز کرده شريک و عزادار می داند و از همگان می خواهد در مقام پاسداشت از آزادی و عدالت ، که صابرهمه عمرش را ذيل ايندو آرمان سپری و فداکرد ، در مجالس و مراسم گراميداشت او شرکت فعال و گسترده نمايند .

همچنین به گزارش جرس، طی چند روز گذشته، سازمانها، احزاب و شخصيتهای سياسی و فرهنگی با صدور بيانيه هايی شهادت اين فعال سياسی و دين پژوه را تسليت گفته اند. مراسم تشييع و خاکسپاری اين فعال ملی مذهبی در فضايی کاملا امنيتی برگزار شد.

بر اساس شهادت شصت و چهار هم بندی هدی صابر وی پس از انتقال به بهداری اوين مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. آنها شهادت داده اند که وی در هشتمين روز از اعتصاب غذای خود که در اعتراض به شهادت هاله سحابی انجام شده بود، ساعتها از درد به خود می پيچيد.

دادستان کل کشور و دادستان تهران نسبت به ابهامات اين پرونده اعتراف کرده اند. اما تاکنون گزارشی از سوی اداره امور زندانها ارايه نشده است. رييس بهداری اوين ادعا کرده بود که همه خدمات پزشکی به موقع ارايه شده و شهيد صابر در اعتصاب غذا نبوده است. اين در حالی است که هم بندان او به اعتصاب غذای او شهادت داده اند.

همسر اين شهيد مظلوم از مجامع و نهادهای بين المللی درخواست کرده است که علت اصلی مرگ اين فعال ملی مذهبی را بررسی کنند.

 
 



 
 

ساز و کار ناقص انتخابات که ناظر و مجری و داور همگی يک نهاد انتصابی است نشان از سيستم بيماری است که بايد اصلاح شود. شورای نگهبان پای تخلفات بزرگ در انتخابات و حمايت از برخی جريانات سياسی بود واين نظارت انتخابات را ويران و مخدوش کرد. تنها راه حل حاکميت برای برون رفت از بحران کنونی برگزاری « انتخابات آزاد » تحت نظارت کميسيونی مستقل ، فارغ از وابستگی های حزبی و مداخله ارگان های دولتی و برخاسته از مصلحين کشوراست.
خبرنگاران سبز/سیاست: 
جاويد قربان اوغلی سفير سابق ايران در آفريقای جنوبی و از کارشناسان باسابقه در حوزه سياست خارجی محسوب می شود. وی مسئول کميته سياست خارجی موسوی در ستاد انتخاباتی ميرحسين بود. جاويد قربان اوغلی در گفتگوی خود با تاکيد بر حصر غيرقانونی و غيرقابل توجيه رهبران جنبش سبز می گويد: "نلسون ماندلا در رژيم آپارتايد با آن شرايط وحشتناک غيرانسانی به زندان افتاد اما از حق وکيل، ملاقات با خانواده و حتی شکايت از زندانبانانش نيز برخوردار بود. رفتار حکومت ايران با رهبران جنبش سبز مايه شرمساری است.

مشاور مهندس موسوی در گفتگو با جرس، آشکار شدن شکاف ها و دلمه های چرکين حاکميت را ثمره و دستاورد بزرگ جنبش سبز می داند و تاکيد می کند مبارزه مدنی و اجتماعی يک مبارزه طولانی و توام با آگاهی بخشی باشد. آقای قربان اوغلی همچنين شورای هماهنگی راه سبز اميد را نتيجه اضطرار و در فقدان رهبران اصلی جنبش ضروری ارزيابی و هدف از آن را ايجاد هماهنگی برای تداوم مبارزه مدنی قلمداد می کند.

گفتگوی با مشاور مهندس موسوی آقای جاويد قربان اوغلی را بخوانيد.

جناب قربان اوغلی ، شما از مشاوران مهندس موسوی و مسئول کميته سياست خارجی ستاد ايشان بوديد. لطفا از ساعات اوليه بعد از تقلب در انتخابات ۲۲ خرداد بگوييد و تصميم و استواری مهندس مير حسين موسوی در قبال فضای امنيتی آن روز بفرماييد؟

عجالتا عرض می کنم مهندس بر سر پيمانی که با مردم بسته بود و اعتمادی که به ايشان کرده بودند و رايی که به او دادند و تمام نظر سنجی های قبل از انتخابات هم آن را تاييد می کرد ، بنا بر آن عهدی که بسته بود و اينکه اگر به صحنه بيايد کنار نمی کشد . به عهد و پيمانش وفا کرد. من يادم هست که خيلی ها از ما می پرسيدند که آيا مهندس واقعا تا آخرش خواهد بود. شايد کسی باور نمی کرد که ايشان استوار و با گامی بسيار محکم نسبت به پيمان و عهدی که با مردم داشتند ادامه دهد و در تصحيح انحرافاتی که در سالهای گذشته گريبان گير انقلاب شده بود به خصوص در دوران احمدی نژاد، بر سر آن پيمان ماند و اگر روزنامه های آن زمان را نگاه کنيد . ايشان از همان لحظه ای که دانستند که آرای مردم به نحو ديگری قرائت شد، فعاليت سياسی خودشان را شروع کرد. مهندس در راهپيمايی ۲۵ خرداد خودش شرکت کرد و اعلاميه هايی که داد و بيانيه هايی که صادر کرد و الان هم ۱۲۰ روز است که در حصر خانگی هستند.

اشاره کرديد به حصر رهبران، برخی از منتقدان ميگويند که حصر مهندس موسوی و مهدی کروبی جنبش را دچار افول کرد و آن را يک شکست برای جنبش تلقی می کنند ، نقش رهبری در جنبش و تاثيری که حصر رهبران جنبش در تداوم جنبش دارد را چگونه ارزيابی می کنيد؟

اولا که حصر کاملا غير قانونی است و توجيه سياسی و عقلانی ندارد. اگر راست می گويند آقايان موسوی و کروبی را عادلانه محاکمه کنند و وکيل داشته باشند و از خودشان بتوانند دفاع کنند. بدون حکم قاضی يک نفر را در خانه خودش زندان کنند، مايه شرمساری است . من تخصص ام در باره آفريقا است . من چندين بار کتاب راه دشوار آزادی ماندلا را خواندم . آقای ماندلا در زندان روبير آيلند بود با آن شرايط وحشتناک، اما حق برخورداری از وکيل داشت، حق شکايت از زندانبانان را داشت ، حق داشت که با خانواده اش ملاقات کند. شما نگاه کنيد يک نفر را زندانی می کنند در خانه خودش و ميله های آهنی چند لايه هم می گذارند و حتی اجازه نمی دهند مهندس در مراسم دفن پدرش شرکت کند. اما درباره اينکه حصر به افول جنبش انجاميد، من چنين اعتقادی ندارم. البته خواست حاکميت اين بود. يکی از سران حکومت قبل از حصر گفته بود که اجازه اعلاميه پراکنی به ايشان را نمی دهيم، و جلوی آن را گرفتند. اما اينکه جنبش دچار افول شده است را معتقد نيستم و جنبش وابسته به آقای موسوی و کروبی نيست و جنبش وابسته به مردمی است که رايشان در انتخابات خوانده نشده و روزبه روز هم تضادهای مردم با حکومت بيشتر می شود و اين هشداری است به حکومت که بايد به فکر باشد .در اين توفان سياسی که در شمال آفريقا شروع شده ما بسيار مورد سوال قرار می گيريم که ممکن است به ايران برسد. من هيچ وقت آرزو نمی کنم که اين اتفاق در ايران بيفتند، امااگر همه شرايط بسته شود مردم راههای جايگزينی را می روند که مورد نظر رهبران جنبش نبوده است.

ستاد مهندس موسوی از همان آغاز در اعتراض به تقلب مراحل قانونی را طی کردند که اين تقلب را اثبات کنند، در باره راهکارهای قانونی که ستاد مهندس پيش گرفت برای ما بگوييد ، آيا اين اقدامات کافی بود و برخورد حکومت و ناظران بر انتخابات نسبت به استنادات ستاد مهندس به چه نحوی بود؟

از نظر قانونی مسوول رسيدگی به شکايات در انتخابات شورای نگهبان است که ۱۲ نفر عضو دارد و هفت نفر اين ها به صورت آشکار و روشن در جناح آقای احمدی نژاد قرار گرفتند و حمايت کردند، موقعی که اين طوری است و دوست، دشمن است شکايت کجا بريم. شما می دانيد که شکايت به شورای نگهبان نتيجه ای ندارد، مفهمومی نداشت اين شکايتها و اين شعبده بازی هايی که بعضی از مسوولين انتخابات می کردند به جايی نمی رسيد. آقای موسوی اعتقاد داشت به اينکه مهندسی انتخابات شده و تقلب گسترده ای شکل گرفته و يا بايد انتخابات تجديد می شد و يا اينکه تمام آرايی که به صندوقها ريخته شده بود به نظارت يک هيات بی طرف باز شماری می شد. آن هم باتطبيق با کارت ملی رای دهندگان . اين را شورای نگهبان نپذيرفت و مهندس هم زير بار نرفت . ساز و کار ناقص در انتخابات ما ايراد اساسی دارد اينکه خودشان هم قانون می گذارند، هم مجری و هم داور هستند نشان سيستم بيماری است که بايد اصلاح شود و تا اين اصلا ح نشود ما دچار مشکل خواهيم بود. برای همين بود که مصلحين کشور پيشنهاد کميسيون مستقل انتخابات را دادند و در خيلی از کشورها اين نهاد وجود دارد و يکی از راهکارهايی که می توان از اين بن بست خارج شد همين کميسيون است. الان سالهای طولانی است که هر کدام از مسوولان انتخابات می گويند ساز و کار لازم الکترونيکی کردن انتخابات فراهم شده ولی اين کار را انجام نمی دهند و از اين شرايط که امکان دست کاری هست، دست نمی کشند. واقعا ما بايد ساز و کار انتخابات را عوض کنيم و از اينکه به فرض در انتخابات گذشته يک سوم صندوقها صندوق سيار بود و اصلا نمی شود اين صندو قها را کنترل کرد . تازه ناظری که حق امضای فرمها را ندارد ديگر ناظر نيست. فقط بايد ناظر باشد، رای کسی را ننويسند، بازرس ها و ناظران معنا و مفموم ندارند. حکومت بايد به فکر اين باشد که برای اينکه حداقل مردم اين حرف را از آنها بپذيرند که رای شان دست کاری نمی شود. يک کميسيونی که فارغ از وابستگی های سياسی و تعلق به اين حزب و آن حزب و يا وزارت کشور ، افراد مستقل ناظر بر سلامت انتخابات باشند.

آقای کروبی زمانی گفته بودند که جمهوری اسلامی در ۲۲ خرداد ۸۸ سقوط کرد، آيا به نظر شما موضوع تقلب و اتفاقی که در خرداد ۸۸ افتاد زمينه های عقيدتی و تئوريک داشت برای يکدست کردن حاکميت و آيا هدف نوعی سوق يافتن به سمت حکومت اسلامی انتصابی و گذر از جمهوری اسلامی بود؟ به نظر شما خرداد ۸۸ عبور از جمهوری اسلامی به سوی حکومت اسلامی بود؟

مديريتی که در پشت صحنه انتخابات بود با اين هدف بود که آقای احمدی نژاد برنده شود چون فکر می کردند ايشان فرد مطلوب حاکميت است. اين انگيزه اصلی بود ولی خوشبختانه الان داريم می بينيم که تمام پيش بينی های مهندس موسوی در ان مناظره معروفش و بعد هم در سخنرانی ها کاملا مشخص شد که درست است. قصد حاکميت يک دست کردن بود منتهی من نمی دانم اين اصلا به نفع مملکت است، تا جايی که من می دانم بقای نظام در اين است که حاکميت يکدست نشود و همواره چند حزب و چند جناح داخل کشور باشند تا اين ها يک سيستم نظارتی بر هم داشته باشند و بتوانند همديگر را کنترل و رقابت کنند و مردم احساس کنند که به کسی که می خواهند رای دهد. در زمان امام خمينی هم مشخص بود که خود امام بر نمی تابد در کشور يک جريان غالب و حاکم باشد و آن طور که معروف است در مقابل روحانيت مبارز ايشان خودش مبتکر بر پايی مجمع روحانيون و انشعاب از روحانيت بود. يکدست شدن کشور ازلحاظ سياسی و جريان فکری نه به صلاح کشور است و نه در دنيا هيچ کشوری را پيدا نمی کنيد که به اين شکل اداره شود. اين سيستم تک حزبی يا حکومت های مادام العمر با مشکلات بزرگی رو برو هستند. و در کشورهايی که با يک فکر و جريان و فرد اداره می شود سرنوشت شان همان می شود که در خاورميانه و شمال آفريقا اتفاق افتاد است. آقای مير حسين موسوی خودش و زندگی اش را فدای جمهوری اسلامی کرده است و اگر پای به صحنه گذاشت برای اصلاح انحرافی است که در جمهوری اسلامی ايجاد شده بود. اگر چه در قانون اساسی هم کاستی وجود دارد می تواند اصلاح شود مثل آنچه در سال ۶۸ انجام شد.

معضل سلامت در انتخابات موضوعی است که شايد در صد سال اخير شعار همه جنبش های سياسی ايران بوده است کمتر از يکسال تا انتخابات مجلس مانده و نظارت استصوابی شورای نگهبان هم هميشه مورد نقد بوده ، آيا اين نظارت استصوابی و تفسير شورای نگهبان همان است که خبرگان قانون اساسی در نظر داشته اند يا فراتر از قانون است؟

قطعا آن چيزی که نظر خبرگان قانون اساسی بوده است اين چيزی نيست که اجرا می شود. مشکل ما در نظارت نيست و در همه دنيا هر کسی نمی تواند کانديدای رياست جمهوری و نماينده مجلس شود و بايد حداقل هايی را داشته باشد، اين طبيعی است که بايد يک سازو کار و فيلتر های اوليه ای باشد. در بعضی کشورها هم امضای ۲۵۰ هزار نفر هست ،در بعضی جاها تاديه پول است و برخی جاها تاييد احزاب است. بنا بر اين مشکل نظارت نيست مشکل نظارت استصوابی است ، در حقيقت نوعی قيموميت سياسی در مورد تاييد صلاحيت افراد و آينده سياسی افراد است. اين خواست نويسندگان قانون اساسی نيست . در اين نظارت هم شورای نگهبان اعمال می کند ، شورای نگهبان کسی است که يک طرف قضيه است و خودش پای تخلفات بزرگ در انتخابات و حمايت از برخی جريانات سياسی است. اين نظارت ويران کننده و مخدوش کننده انتخابات است.

خواست جنبش سبز در ابتدا با اعتراض به تقلب در انتخابات و پس گرفتن رای متولد شد ، امروز بعد از دو سال خواست جنبش سبز به چه شکلی است و خواست های آينده چه می تواند باشد؟

چنانچه جنبش سبز و آن اعتراضی که باعث پيدايش اين جنبش شد در اعتراض به نتايج تقلب در انتخابات است، من فکر می کنم اگر هيچ ثمری نداشت جز اينکه دلمه های چرکين و شکاف های حاکميت بيرون زد و مشخص شد ، همين دستاورد بزرگ جنبش است. مبارزه مدنی و اجتماعی يک مبارزه طولانی و توام با آگاهی بخشی باشد. من فکر نمی کنم طرفدارن آقای موسوی خواهان سرنگونی نظام باشند اينها خواستار اصلاحات در درون قانون اساسی هستند و اولين خواسته ايشان هم اجرای بی تنازل قانون اساسی و اين راهکاری برای برون رفت از بحران کشور است . بحرانی که کسی نمی تواند آنرا انکار کند. شما همين ۲۲ خرداد را نگاه کنيد ، عده ای با سکوت به خيابان می ايند و فقط و فقط سکوت ، اين حجم وسيعی از نيروهای نظامی ولباس شخصی و گارد ويژه برای مقابله با سکوت مردم بسيج ميشوند.، همه اين ها نشان دهنده اين است که نظام در چه شرايط ترس و لرزی به سر می برد . وگرنه هيچ توجيه عقلانی و قانونی برای آوردن اين همه نيروی نظامی و گارد و بسيج به خيابانها نيست . مگر مردم می خواهند چه کنند، می خواهند راهپيمايی سکوت کنند. اين نتيجه بحران نظام است ، من فکر می کنم که هم نظام خودش می داند در چه شرايطی به سر می برد و هم وزن جنبش سبز را می داند، اينها ادعا ميکنند جنبش سبز مرده است ، پس خيلی جوانمردانه اجازه بدهند نه از انقلاب تا آزادی ، بگويند در بهشت زهرا ، بيابانهای شهر ری يا هر مکان ديگری؛ اجازه بدهند طرفدارن جنبش سبز بدون هيچ شعار و پلاکاردی حضور پيدا کنند. شما وزن جنبش سبز را خواهيد ديد. بروز و ظهور جنبش در ۲۵ خرداد عيان شد بنا بر اعتراف مسوولين ۳ ميليون نفر در آن جو وحشت و رعب به خيابان آمده بودند.

پس شما روند جنبش را مثبت و رو به جلو ارزيابی ميکنيد؟

بله . من فکر می کنم حکومت به اين واقعيت بايد تن بدهد که جنبش سبز يک واقعيت انکار ناپذيری است ، جنبش سبز برآيند تمام طيف های سياسی است که نسبت به اين انتخابات مخدوش اعتراض داشتند و من اعتقاد دارم هر چه ريزش می بينيم از آن طرف است. طرفدارن آقای احمدی نژاد چند نفر مانده اند و سايت ها را می بينيم که اين همه ناسزا و حرفهای رکيک به احمدی نژاد می گويند . شما از جنبش ريزش نشان بدهيد. اگر فکر می کنند ريزش داشته اجازه تظاهرات بدهند در هر کجای ايران . ما در اين دوسال هر چه داشتيم دستاورد بوده و بايد به فال نيک گرفت و حکومت بايد به فکر اصلاح انحرافات باشد و اين به صلاح ملک و ملت است.

اين اواخر و در هفته های اخير شاهد برخورد بی رحمانه حکومت با خانواده های ملی مذهبی بوديم. در مراسم تشييع جنازه مهندس سحابی چنان خشونتی اعمال شد که منجر به فوت هاله سحابی می شود و الان هم مواجه با شهادت هدی صابر شديم که در اثر ضرب و شتم و بی تفاوتی ماموران زندان به وخامت حال ايشان رخ داد. فکر می کنيد برخورد خشن حکومت با کسانی که منتقدانِ مسالمت جوی جمهوری اسلامی بودند چه دليلی داشته است؟

قانون اساسی ما صراحت بر آزادی انديشه و بيان دارد و آنچه اتفاق می افتد بر خلاف قانون اساسی و بر خلاف خواست رهبران اوليه انقلاب است . من نمی دانم چه بگويم و اين چيزی جز رسوايی و شرمندگی برای جمهوری اسلامی نيست که با فردی مثل مهندس سحابی با آن سابقه مشعشع و ساليان طولانی زندان پيش از انقلاب و عضويت در شورای انقلاب چنين برخوردی شود. حالا بيايم از اين الفاظی استفاده کنيم که فلانی مگر با پيامبر نبود و فلانی مگر با حضرت علی نبود. اگر ميزان حال فعلی افراد باشد بايد برای همه باشد و ما بايد ببينيم که اين شاقول را با چه می سنجيم و آن قانون اساسی است و اگر چنانچه اين معيار ماباشد من می گويم که اين باعث شرمندگی نظام جمهوری اسلامی که فردی مثل مهندس سحابی بعد از تحمل سالها زندان و سختی در جمهوری اسلامی از دنيا برود و در روز تشييع جنازه، دختر ايشان مظلومانه کشته و شبانه هم دفن شود. من خودم برخورد ماموران امنيتی رادر مراسم تشييع پدر مهندس موسوی را ديدم در يازدهم فروردين که نهايت چهار صد پانصد نفری آمده بودند ، خانواده فراخوانی نداده بودند . آن حجم وسيع نيروها را آورده بودند و آن برخوردهای شرم آور را صورت دادند و آن کاری که در مراسم تدفين کردند و جلوی مراسم ختم را گرفتند. اينها جز رسوايی برای نظام نيست و خود مردم هم روز به روز بيشتر آگاه می شوند . نظام بايد به اين هشدار های مصلحين که می گويند بس کنيد اين روشها را،گوش کنند و فکری به حال آبروی نظام کنند ولی می بينيم گوش شنوايی وجود ندارد.

شما خود از مشاوران مهندس موسوی هستيد، به نظر شما شورای هماهنگی راه سبز اميد توانسته است اعتماد عمومی را برای راهبری جنبش در غياب مهندس موسوی و جناب کروبی جلب کند؟ عملکرد شورا را چگونه ارزيابی ميکنيد؟

می دانيد که شورای هماهنگی راه سبز که جنبش را راهبری می کند در واقع به دليل يک اضطرار است که ناشی شده از فقدان رهبران و عدم دسترسی آنها به مشاوران و بدنه جنبش است. در حقيقت شورا به وجود امده تا برای يک مبارزه مدنی هماهنگی ايجاد کند ، به طور طبيعی فاصله بين رهبران جنبش و کسانی که الان در راس شورای راه سبز اميد هستند، فاصله زيادی است. اما بايد توجه داشته باشيم که در هر زمانی مبارزه اجتماعی شرايط خاص خودش را دارد. نمی توان منتظر بود که چون آقای موسوی و کروبی نيستند دست روی دست گذاشت، بالاخره بايد کاری کرد. اينکه توانسته خواسته مردم را تامين کند يا نه ، به نظر من آنها خارج از خواسته مردم حرکت نمی کنند و به خاطر فضای سنگين امنيتی کشور نمی توانند خودشان راعلنی کنند. به هرحال اين حداقلی است که بايد داشته باشيم تا اين مبارزه سياسی را سامان دهی کند.

فکر می کنيد در شرايط فعلی چه راهکار مسالمت جويانه ای برای مبارزه قانونی می تواند از سوی شورای هماهنگی راه سبز اميد و مردم اتخاذ شود؟

مهمترين کار جنبش و شورای سبز اميد ، مساله آگاهی بخشی مردم برای استيفای حقوق خودشان است . اين راهکاری است برای مبارزه مسالمت آميز در شرايط امروز و اين را بايد به مردم تفهيم کرد و مردم بدانند که دولت قيم مردم نيست و بايد دولت خادم مردم باشد و بر اساس خواست مردم حرکت کند و سياست ها بايد رافع مشکلات باشد و الان می بينيم هيچ کدام از اين ها نيست. همه بايد به قانون پابند باشيم و بايد بر اساسِ قانون اساسی قوانين ايجاد شود و نه اينکه هر کسی بخواهد تفسير خودش از قانون را داشته باشد همان طور که در مورد نظارت استصوابی اتفاق افتاد. واقعا شما الان اين شرايطی که درايران به وجود آمده و به ويژه در قوه مجريه باعث شده که تنش های بيشتری را در حاکميت شاهد باشيم و اينها مصداقی است بر آنچه آقايان موسوی و کروبی می گفتند و مردم فهميده اند اين بندگان خدا آنچه گفته بودند برای قدرت نبوده و برای اصلاح حکومت بوده است. من يادم است جمله معروف آقای موسوی در مناظره راکه مسائل مربوط به رمالی و جادوگری را مطرح کرده اند و آقای موسوی رو به دوربين کردند که آمده ام اين بساط را جمع کنم و الان روشده چيزی که ايشان دوسال قبل مطرح کردند. من به شخصه اميد زيادی به آينده دارم علی رغم فضای شديد امنيتی که وجود دارد.



 
 

صدور کارت بسيج برای صانع ژاله تنها تلاش جريان حکومتی برای شهيد سازی بسيجيان در حوادث سال ۸۸ نبود. آنان حتی برای شهدای خيالی بسيجی که قائدتا توسط معترضان به کودتای انتخاباتی کشته شده بودند، چند مراسم پرهزينه هم برگزار نمودند. ولی عليرغم اين ادعا که ده‌ها بسيجی در جريان حوادث سال ۸۸ شهيد شده‌اند، تنها يک نام برای ارائه وجود داشت. «حسين غلام‌کبيری». امروز واقعيت کاملا روشن است. تنها شهيد بسيجی حوادث سال ۸۸ یعنی حسین غلام‌کبیری نوجوانی است که بدون گواهینامه سوار بر موتورسیکلت می‌شده است. او در يک تصادف غير عمد کشته شده است.
اختصاصی خبرنگاران سبز/جامعه:
فرمانده بسیج با روزنامه کیهان مصاحبه می‌کند و گناه شهادت بسیجیان در جریان حوادث پس از انتخابات را به گردن هاشمی رفسنجانی می‌اندازد. (+)  در بهشت زهرا یک مراسم خودجوش و ناگهانی برای «گرامیداشت شهدای بسیج در فتنه ۸۸ » برگزار می‌شود. مراسم خودجوشی که سردار قاسمی  سخنران آن است. او در همین مراسم فاش می‌کند که :« بيش از يک هفته است به مسئولين می گوييم که اين مراسم را سنگين برگزار کنيد !» در طول این مراسم هیچگاه نامی از حتی یکی از این «شهیدان» برده نمی‌شود. (+) امام جمعه تهران این شهیدان را «افضل شهدای پس از انقلاب» نامید. (+) اما این شهدای موهوم چه کسانی بودند؟

با وقوع فجایع ۲۵ بهمن و کشته شدن قطعی دونفر به نام‌های صانع ژاله و محمد مختاری، رسانه‌های حکومت مدعی می‌شوند که اینان همان شهدای گمشده بسیجی حوادث پس از انتخابات هستند و آنان را کشته شده توسط  منافقین معرفی می‌نمایند.(+) بعدها کارها و آثار و شهادت خانواده این دو نفر دروغ بودن این ادعا را ثابت می‌کند. ماجرای فرفرلیکس آب پاکی را روی دست کودتاچیان می‌ریزد. ثابت می‌شود که هر دو کشته شده حوادث ۲۵ بهمن طرفداران جنبش سبز بودند.

بالاخره یک نام جدید معرفی می‌شود. فردی به نام حسین غلام‌کبیری. برخی مقامات ازجمله مصباح یزدی در حالی که تصویری  از وی در دست دارد در کنار پدر این فرد درگذشته عکس یادگاری می‌گیرند. او رسما «اولین شهید فتنه سبز» نام می‌گیرد. البته هنوز اسامی شهدای بعدی معلوم نیست.

تاریخ کشته شدن همین تنها شهید معرفی شده نیز در ناهماهنگی میان رسانه‌های حکومتی سردرگم باقی می‌ماند. برخی رسانه‌ها کشته شدن او را در تاریخ ۲۵ خرداد ۸۸ ذکر می‌کنند. (+)   بر روی سنگ قبری که به نام وی در گورستان بهشت زهرا ترتیب داده شده هم تاریخ ۲۵ خرداد ۸۸ به چشم می‌خورد. (+) اما گروهی از رسانه‌ها تاریخ مرگ او را ۲۶ خرداد عنوان می‌کنند(+) و در نهایت مراسم سالگرد او روز ۲۴ خرداد برگزار می‌شود. (+)

اما موارد ناهماهنگی به روز کشته شدن وی محدود نمی‌شود. اختلاف در خصوص ساعت حمله به وی هم از دیگر ناهماهنگی‌های رسانه‌های حکومتی است. کیهان ادعا می‌کند که این فرد در شامگاه ۲۵ خرداد مورد حمله قرار گرفته (+) و فارس نیوز مدعی است بامداد ۲۵ خرداد ساعت حمله بوده است (+)

رسانه‌های کودتا اما در یک نکته اتفاق نظر دارند. تصادف با یک خودروی پراید عامل قتل او بوده است. اما ......

همکاران حسین در بسیج در نخستین تماسی که با خانواده وی داشتند و کشته شدن وی را به خانواده‌اش خبر داده‌اند، رنگ خودرو را «سفید» اعلام کرده اند. مادر حسین در مصاحبه‌ای گفته است:« من آن شب تا ساعت چهار صبح بيدار بودم، اما از حسين خبری نشد، تا اينکه به پسر بزرگم حبيب که خود او هم بسيجی بود زنگ زدند و گفتند حسين ديروز سعادت‌آباد گشت بوده و يک «پرايد سفيد» که بسيجيان را می‌بيند با سرعت به طرف آنها می‌آيد و آنها را زير می‌کند.» (+) ولی فرمانده پایگاه بسیجی که حسین عضو آن بوده مدعی است:« گروه شهيد کبيری و ۴ نفر از دوستانش کنار جاده با موتور ايستاده بودند که «پرايد مشکی» رنگ با وارد کردن ضربه سختی به شهيد کبيری متواری شد.» (+) سایت رسمی مرکز امور زنان و خانواده دولت احمدی‌نژاد نیز خودروی ضارب را «یک پراید مشکی بدون شماره» معرفی کرده است. (+)

شاید در برخی از ساعات شبانه‌روز به دلیل شدت و ضعف روشنایی نتوان از فاصله دور رنگ یک پراید آبی و سبز را از هم تشخیص داد، ولی چه بامداد، چه شامگاه، تشخیص رنگ سفید یا مشکی یک خودروی پراید حتی برای کسی که به کوررنگی مبتلاست نباید کار سختی باشد.

یک جوان بیگناه امروز به جرم کشتن این بسیجی ۱۷ ساله در زندان و در خطر اعدام است. کسی که مدعی است هرگز تصادف نکرده و فقط بدون گواهینامه با خودروی پرایدش رانندگی می‌کرده و به همین دلیل پیش از کشته شدن حسین دستگیر شده و در زمان مورد ادعا، در بازداشتگاه کلانتری سعادت آباد بوده است. (+)

حسین نیز بدون گواهینامه موتورسواری می‌کرده. او در هنگام مرگ کمتر از ۱۸ سال سن داشته و قانونا نمی‌توانسته گواهینامه رانندگی موتور داشته باشد. حنانه خواهرزاده خردسال او مدعی است که گاهی حسین او را نیز سوار بر موتورش می‌کرده و او را به پارک می‌برده است. (+) ما هم برای حسین متاسفیم که در یک تصادف با موتور کشته شده است، اما....

بسیج در حوادث پس از انتخابات هیچ کشته‌ای نداشت. آنان به یک جنازه نیاز داشتند. یک نوجوان بسیجی به نام حسین غلام‌کبیری در یک تصادف موتورسیکلت کشته می‌شود. او گواهینامه رانندگی موتورسیکلت نداشته است. نزدیکی زمانی فوت او با حوادث پس از انتخابات به خکومتی‌ها این امکان را می‌دهد که او را شهید جا بزنند. خانواده‌ای حاضر می‌شوند تا به بهایی اندک (شاید به بهای قرار گرفتن جزء خانواده شهدا و ایثارگران) جنازه فرزند نوجوانشان را به سناریوی حکومت بفروشند. شاید همه این‌ها اگر نه «صحیح»، ولی حداقل قابل «درک» باشد. ولی قتل عمد یک جوان بیگناه دیگر، به قیمت شهید سازی، فقط برای آنکه سناریوی دروغ‌گویان طبیعی‌تر جلوه کند، فقط از یک ذهن بیمار ساخته است.

 
 

مگر نه اين که اين مردم، اختيارات و اموالشان را به امانت به تو سپرده‌اند؟ آيا نبايد بدانند تو با اموالشان چه کرده‌ای و چه می‌کنی؟ اين مردم می‌خواهند بدانند چه مقدار از پولشان را به افغانستان و چه مقدار از پولشان را به لبنان و سوريه و به هرکجای اين دنيای بزرگ بخشوده‌ای! اين مردم می‌خواهند بدانند چه پولهايی با اشاره‌ی تو، به کجاها سرازير شده است. علی جان مردم ما آيا حق ندارند بدانند تو با پولشان چه کرده‌ای؟
خبرنگاران سبز/ نامه‌ها:
محمد نوری‌زاد در نامه‌ای که به مناسبت روز پدر و خطاب به حضرت علی (امام اول شیعیان) ولی در واقع خطاب به سید علی خامنه‌ای نگاشته است با نهایت حسن نیت و نیز هشدار دهی‌های فراوان از رهبر ج.ا. خواسته است دست از انحصار کامل قدرت بردارد، قدرت را به مردم بسپارد، از سرنوشت خودکامگان درس بگیرد، از قاتلان همچون بشار اسد حمایت نکند، در سرکوب و کشتار به او یاری نرساند، و خود را از سرنوشت محتوم و مشابه دیگر خودکامان باز رهاند. این نهمین نامه سرگشاده نوری‌زاد به علی خامنه‌ای است. متن کامل این نامه که در وبگاه شخصی ایشان انتشار یافته در زیر می‌آید. 

--------------------------------------------------------
رهبرما، چه بخواهد و چه نخواهد، پدراين مردم است. ومردم ما، حق دارند از او، رفتاری پدرانه انتظار داشته باشند. که يک پدر، با هرخونی که از فرزندان تند خوی خود به دل دارد، آنان را به تير بلا نمی سپرد. و به نفع فرزندان آرام و سربه زير خود، برسر فرزندان عاصی و معترض خود نمی کوبد.

سلام ای علی عزيز.

چه خوب که در اين روزها، پای به عرصه‌ی اين دنيا گذاردی تا بشر، برای تماشای همه ی عدالت، بی تاب تو باشد و به تو بنگرد. وبرای تماشای همه‌ی شايستگی‌های بشری، رو به سوی تو آورد.
تو به معنی واقعی "مرد" بودی. جوری که همه‌ی مردان و زنان عالم، با تماشای تو، وادی مردانگی را از وادی نامردی و نامردمی بازمی‌شناسند.

چه خوب که رهبرما طرفدار و مشتاق و مطيع و دلمشغول توست. وحتی نسبت جايگاه خود را با تو، در غبار کفش قنبر، غلام تو، می‌سنجد.

اگر تو ای علی عزيز، نبودی، ما چگونه به رهبرمان می‌گفتيم: علی چرا بيست و پنج سال، از حکومتی که حق خود می‌دانست، برکنار ماند؟ آيا نه تنها به اين دليل که مردم، آن سوتر از او و بزرگی‌های او، روی به ديگری و ديگران بردند و او را نخواستند؟
برکناری تو ای علی از حکومت، ذره ای از کهکشان خوبی‌های تو کم نکرد. و بنا به گفته‌ی خود تو، سکوت و همراهی تو با خواست مردم، جامعه‌ی جوان  اسلامی را از انشقاق و گسستگی و جنگ داخلی بدر برد و بجای آن، يکدلی و يکپارچگی را پديد آورد.

اگر تو نبودی، ما چگونه به رهبرمان می‌گفتيم: اداره‌ی جامعه را به شايستگان، ونه به دوستان، بايد سپرد؟

ياعلی، يک پرسش!
اگر من نوری‌زاد، پای به دل تاريخ بگذارم و در بازار کوفه، جلوی چشم خلايق، صريح و شفاف و حتی گستاخانه، راه را برعبور تو بگيرم و با فريادی که همه‌ی تاريخ بشنود، به تو بگويم: ای علی، من که يکی از پيروان  تو هستم، اين من گمشده در تاريخ، اصرار بر واشکافی اموال تو دارم. با اين که می‌دانم تو پاک و پاکدستی، می‌خواهم اما بدانم با پول‌های امانتی مردم چه کرده‌ای و ميليارد ميليارد پول آنان را چرا و در کجاها صرف چه کرده‌ای؟

من بعيد می‌دانم ای علی عزيز، درهمان بازار کوفه و جلوی چشم مردم، زير گوش من بخوابانی! و بگويی: ای بی حيا، تو، که به قول خودت هيچ در هيچی، از من علی، که معصوم و پاکزاده‌ام، می‌خواهی تحقيق و تفحص کنی؟

تصور حتمی من براين است که تو، دست مرا می‌گيری و مرا به سرای حکومت خود می‌بری و دفترهای ثبت اموال عمومی را جلوی من می‌گذاری و به من می‌گويی: باهر علمی که داری، درکمال امنيت، بنشين و به دخل‌ها و خرج‌های حکومت من نگاه کن. وحتی اين را نيز مصرانه از من می‌خواهی که: هر کاستی و ناروا در کارمن ديدی، حتما مرا خبرکن تا اگر کج رفته‌ام يا خطايی ندانسته مرتکب شده‌ام، سريعا آن را اصلاح کنم. و از من خواهی خواست که اگر کشف کردم يک يا جمعی از کارگزاران تو دست به اموال مردم برده‌اند، تو را خبرکنم تا شخصا به کار آنان رسيدگی کنی.

من از اين تخيل راستين، پای فراتر می‌برم و دست تو را می‌گيرم و به همين امروز جمهوری اسلامی ايران خودمان می‌آورمت. و تو را برمسند رهبری کشورمان می‌نشانم و به تو می‌گويم: علی جان، تو نيک می‌دانی که شيوه‌های مملکت داری در دوردست‌های تاريخ، همان بود که بود. امروز اما، شيوه‌ها تغيير کرده. ديگر شايسته نيست که تو، که علی ما هستی و چشم و چراغ ما، با وجود معصوميتی  که داری، وباوجود شجاعت و حلم و علم و تقوايی که  داری، هم فرمانده‌ی کل قوا باشی و تک‌ به تک فرماندهان ارتش را و تک به تک اعضای مجمع تشخيص مصلحت را مشخص کنی و در هر دستگاه، نمايندگان مستقيم و غيرمستقيم داشته باشی.

تو بايد برقله‌ی اين مملکت بايستی و رهبری کنی. مثل رهبر يک ارکستر موسيقی که با حرکات نامحسوس دست خود، استعداد‌های جامعه‌ی کوچک خود را به کار می‌گيرد و از آن همه استعداد، صدای خوش و هماهنگ برمی آورد. تو نيک‌تر از من می‌دانی که دخالت تو در جز و کل اين دستگاه وسيع، رشته‌های هماهنگی را می‌گسلد. حضور بی دليل نمايندگان تو در هر دانشگاه و در هر وزارتخانه و در هر دستگاه، بساط اعتماد به نفس آن دستگاه ها را بر می‌چيند.

علی جان، تو روح جاری اين عالمی. درشان تو نيست که هم تعيين رييس صداو سيما و تعيين رييس سازمان تبليغات اسلامی با تو باشد و هم تعيين تک به تک امامان جمعه ی کل کشور و تعيين تک به تک اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی. حالا تعيين تک به تک فرماندهان سپاه و نمايندگان خودت در کل سپاه در کل کشور بماند.

علی جان، خدا وکيلی با اين همه مشغله‌ی پيچ در پيچ، فرصتی برای تو که علی و معصوم و مستحضر به علم الهی هستی باقی نمی‌ماند تا به افق های دور و فرداهای سرزمين خودت  بنگری. چرا که تو، عمده ی توش وتوان خود را مصروف جزييات امروز جامعه‌ی خويش می‌کنی و از نظارت، و بها دادن به نظارت، بازمی مانی.

علی جان، تو نيک‌تراز همه‌ی ما می‌دانی که ورود تو به عرصه‌های جانبداری، مردمان جامعه  را از رشد بديهی‌شان باز می‌دارد و کسی را شهامت  نقد و شهامت آسيب شناسی از تو و کار کارگزاران تو نمی‌ماند. وقتی همه‌ی سرنخ‌ها به تو ختم شود، کسی اجازه نخواهد يافت به کارهای خود تو ورود کند و سر از اختفای کارهای تو درآورد. و اين يعنی ظهور قدرتی مخوف، که برسرخود، زبانم لال، خدا را نيز تحمل نمی‌کند.

ای علی عزيز، مگر نه اين که اين مردم، اختيارات و اموالشان را به امانت به تو سپرده‌اند؟ آيا نبايد بدانند تو با اموالشان چه کرده‌ای و چه می‌کنی؟ اين مردم می‌خواهند بدانند چه مقدار از پولشان را به افغانستان و چه مقدار از پولشان را به لبنان و سوريه و به هرکجای اين دنيای بزرگ بخشوده‌ای! اين مردم می‌خواهند بدانند چه پولهايی با اشاره‌ی تو، به کجاها سرازير شده است. علی جان مردم ما آيا حق ندارند بدانند تو با پولشان چه کرده‌ای؟ اطمينان دارم که تو با آغوش باز از خواست ها و پرسش‌های مردم استقبال خواهی کرد. اساسا تو به همين خاطرهاست که خواستنی هستی.

وسرآخر:
اين مردم از تو می‌خواهند بنا به ضرورت های اين روزگار، بار سنگين اين همه مسئوليت های جوراجور خود را به شانه‌ی آنان و نمايندگانشان بگذاری. خودت را خلاص و راحت کن. درفردای قيامت  تو بايد به تک به تک اين همه مسئوليت پاسخ بدهی. بيا و از دامنه‌های رهبری، به قله ی بلند آن بازگرد. جای تو، آنجاست.

از همان بالا، مردم را رهبری کن. که تو، آن بالا اگر که بايستی، هم خواستنی ترخواهی بود، هم تماشايی تر، وهم در کار رهبری جامعه، موفق تر. مارا دراين مشورت، ياعلی، با تو خيرخواهی است. می‌دانيم که می‌دانی.

علی جان، خودت خوب می‌دانی که بدون استثنا، دليل خيزش‌های مردمی اين روزها درکشورهای اسلامی و غير اسلامی، از کجا ناشی می‌شود. از: رهبری‌های طولانی و مبسوط اليد. که يک نفر، با قدرتی ماورايی، برهمه‌ی ارکان يک کشور سلطه داشته باشد و به کسی نيز جوابگو نباشد و کسی را نيز حق اعتراض و نقد او نباشد. خودت خوب می‌دانی که اگر صدام را آمريکايی‌ها سرنگون نمی‌کردند، مردمش اين روزها او را سرنگون می‌کردند. صدامی که جزقلب مردم، جايی را لايق حضور خود نمی‌دانست.

رهبر ليبی نيز مگر جز اين خصوصيات دارد؟ ويا رهبر مردم سوريه؟ فصل مشترک همه ی اينان، بلامنازع بودنشان است. که برکل مقدرات کشورشان حاکم‌اند و کسی را يارای اعتراض به آنان نيست.

قانون، برای اين رهبران، شکلاتی است که به وقت ضرورت، به دهان مبارک می‌برند و نرم نرم به مکيدن آن مشغول می‌شوند. يا قانون، برای اينان، جامی از شراب است که سرمی‌کشند تا فراموش کنند مردمی نيز هستند و  اين  مردم  حقی وحقوقی  نيز دارند. ويا: قانون حبه ترياکی  است که بايد برسر وافور کيفوری  نهاد و مردم را بخاطر جهل مکرر و  جهل مرکبشان ستود.

علی جان، اين روزها،  ما، با تمام قامت، سرنوشت خود را به سرنوشت بشاراسد قاتل و سرکوبگر گره زده‌ايم. مردم معترض او را فتنه‌گر می‌خوانيم. و در سرکوب آنان، با بشاراسد همراهی می‌کنيم. اخبار کشتار مردم مسلمان سوريه را جلوی چشم مردم دنيا، سانسور می‌کنيم. چرا؟ چون اطمينان داريم: مشابهت سقوط بشار اسد، گريبان خود ما را می‌فشارد.

علی جان، چه خوب که به اين دنيا آمدی تا به بزرگان و مسئولان و رهبران جهان، و به ويژه به رهبرما بگويی: ای برگزيدگان مردم، مردم، از شما جز عدالت و درستی و راستی و پاکدستی و گذشت و بردباری نمی پسندند. پوزش خواهی شما از مردم،  به تناسب هرخطايی که مرتکب شده ايد، کمترين حق بديهی مردم شماست.

و دم گوش رهبرما بگويی:
سيدعلی عزيز، تا ديرنشده، صدای اعتراض مردمت را بشنو! وشانه های خودت را از زير بار اين همه مسئوليت بدر ببر. خودت را سبک کن. به مردمت بها بده. و مسئوليت های بی شمار خود را به شانه های خود مردم بسپار. مگرنه اين که اين مردم، هماره در سخنان تو، فهيم و همراه و با خردند؟ جای تو آن بالاهاست. قله، بله، آنجا جای توست. بپای خيز. دستت را به من بده. ياعلی!

 
 


ادبیات حامیان خامنه‌ای و احمدی‌نژاد بر علیه یکدیگر هر روز تعابیر بیشتری را در بر می‌گیرد. تهدیدات لفظی و تحقیر و تخفیف طرفین علیه یکدیگر مدت‌هاست مرزهای نانوشته قبلی را درهم نوردیده است. مصباح یزدی و حیدر مصلحی، دو طرفدار نزدیک و مورد حمایت خامنه‌ای که هر دو ادعای اجتهاد دارند، هدف تازه‌ترین اینگونه تحقیرها از سوی حامیان احمدی‌نژاد بوده اند. 
خبرنگاران سبز/جامعه:
یک سایت وابسته به اسفندیار رحیم‌مشایی که معمولا نظرات وی را منعکس می‌کند درحالی که مطابق معمول حامیان خامنه‌ای را «تمامیت خواه» می‌نامید از سناریوی جدید آنان خبر داد. براین اساس حامیان خامنه‌ای قرار است به حمایت از یک روحانی (مصباح یزدی) و یک وزیر (حیدر مصلحی) بپردازند.

به نوشته این سایت حامیان دولت پابرهنگان و مردم عادی مستضعف هستند. ادعای این سایت خبری درحالی مطرح می‌شود که چندی پیش احمدی نژاد منکر وجود طبقه فقیر و گرسنه در ایران شده بود. این سایت حامی دولت تاکید کرد که «ما یک موی گندیده احمدی‌نژاد را به صد مص...(مصباح یزدی) و مص.... (مصلحی) نمی‌دهیم!» این سایت توطئه حامیان خامنه‌ای را «توطئه مص.. و مصی...» نام نهاده است.



 
 


خبرنگاران سبز/جامعه:
 ساعت حدود ۳ بامداد دوشنبه (۲۵ خرداد ۸۸) بود که لباس شخصی های موسوم به حزب الله با پشتيبانی موتور سواران گارد ويژه (با لباس نظامی) به محوطه تمام خوابگاه ها دانشگاه تهران حمله کردند. آنان با پرتاب بيش از ۲۰۰ گاز فلفل در مدت کمتر از ۵ دقيقه، فضای تمام ساختمان های خوابگاه (بيش از ۲۰ ساختمان) را با دود غليظ گاز فلفل پر کردند.

تعدادی از دانشجويان کشته و تعداد ديگری نيز مورد ضرب و شتم وحشيانه طرفداران رهبری قرار گرفتند. دو سال گذشته است و به جای رمزگشايی آن پرونده و محاکمه و معرفی عاملين اين جنايت، دانشجويان مضروب حاضردر آن شب، مورد بازخواست و محاکمه و نهایتا از سوی قاضی فراتی مستقر در سازمان قضايی نيروهای مسلح، مجموعا به بيش از ۱۰ سال حبس محکوم شدند. و ضاربان اصلی در امنيت و مصونیت کامل به سر میبرند.



 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به greencorrespondents-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به greencorrespondents@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته