علی کریمی، کاپیتان پیشین پرسپولیس پس از توافق با سرپرست این باشگاه، به عنوان اولین خرید سرخپوشان در فصل نقل و انتقالات، قرارداد خود را به ثبت خواهد رساند. کریمی روز شنبه با حضور در باشگاه پرسپولیس و دیدار با کاشانی، قراردادش با این باشگاه را به امضا می رساند.
سایت باشگاه پرسپولیس با اعلام این خبر آورده است: کاشانی که به دنبال از سرگیری کارش در باشگاه پرسپولیس، فعالیت خود را برای بستن تیمی قدرتمند به منظور حضور مقتدر در فصل آینده فوتبال کشور و لیگ قهرمانان آسیا کلید زده است، به عنوان اولین اقدام، علی کریمی را به پرسپولیس بازگرداند.
در ادامه این خبر خاطر نشان شده است: جادوگر سرخ، اولین صید پرسپولیس در فصل نقل و انتقالات است. سرخپوشان تهرانی که فصل گذشته را با دفاع از عنوان قهرمانی در جام حذفی به پایان رساندند، مهیای حضوری پر قدرت در فصل آینده فوتبال می شوند.
مهر
تایلند بعد از تساوی روز یکشنبه با مجموع هفت امتیاز و یک امتیاز بیشتر از ازبکستان و سه امتیاز بیشتر از ویتنام در صدرجدول گروه به کار خود پایان داد.
به این ترتیب تایلند به پنج تیم نهایی زنان آسیا ملحق شد که از روز اول تا 11 سپتامبر برای گرفتن دو سهمیه آسیا و صعود به المپیک تلاش می کنند.ژاپن، چین، کره شمالی، کره جنوبی و ژاپن تیم هایی هستند که بدلیل قرار گرفتن در رنکینگ بالاتر در بازیهای مراحل اول و دوم انتخابی شرکت نداشتند.
تیم زنان ایران قرار بود در کنار تایلند، ویتنام، اردن و ازبکستان برای صعود به مرحله نهایی بازی کند که حاضر نشد شرایط لباس و پوشش فیفا را بپذیرد و از اردن به تهران برگشت.
بنابر اخبار رسانه های داخلی برزیل ریکاردو که واسکو دو گاما را به قهرمانی برزیل در این فصل رسانده بود با قراردادی سه ساله به عربستان آمده است.
او پیش از این درعربستان مربی باشگاهی بوده است و در فرانسه هدایت پاری سن ژرمن و موناکو را برعهده داشته است.
ریکاردو در سال 1964 متولد شده و برای سه باشگاه فلامینگو، پاری سن ژرمن و بنفیکا بازی کرده است.
عربستان که در جام ملت های آسیا قطر در ماه ژانویه پسیرو را اخراج کرد تا پیش از این مربی دیگری استخدام نکرده بود.
قرار است قرعه کشی مرحله سوم روز 31 جولای در برزیل برگزار شود.
کمیته اجرایی فیفا در جلسه روز 30 می خود برای تعیین سیدبندی تیم ها رنکینگ ماه جولای را معیار قرار داد.
مرحله اول بازیهای انتخابی روزهای 29 جون و 3 جولای بصورت پلی آف رفت و برگشت برگزار می شود و بازیهای پلی آف مرحله دوم در روزهای 23 و 28 جولای خواهد بود.
رنکینگ ماه جولای نیز روز 27 ام همین ماه منتشر خواهد شد.
پانزده تیم صعود کننده از مرحله دوم به پنج تیم ژاپن، کره جنوبی، کره شمالی، استرالیا و بحرین ملحق می شوند تا در مرحله سوم در پنچ گروه چهار تیمی رقابت کنند.
دو تیم برتر هر گروه به مرحله نهایی که بصورت دو گروه پنج تیمی برگزار می شود صعود می کنند.
چندی پیش در اخبار و گزارشها از حضور دوباره محمد رحمانیان، نویسنده و کارگردان، در فضای تئاتر میشنیدیم و دبیر جشنواره بیست و نهم تئاتر فجر در صحبتهای خود مکررا به این موضوع اشاره می کرد و از آن به عنوان یکی از اتفاقات بااهمیت این جشنواره یاد میکرد. با وجود آغاز تمرینهای این گروه و گذشت چند روز از آن، چندی پیش خبر تعطیلی این پروژه منتشر شد و اینکه در نیمههای کار، ممیزیهای بسیاری بر کار اعمال شد.
با این بهانه با محمد رحمانیان درباره اتفاقاتی که بر نمایش "هامون بازان" افتاده و مدیریت تئاتر گفتگو کردیم.
چه شد که تصمیم گرفتید به فضای تئاتر برگردید؟
ما اصلا توی خانهمان نشسته بودیم و اصلا کاری به کار کسی نداشتیم. دبیر این دوره جشنواره تئاتر فجر، آقای حیدری، زنگ زدند و گفتند که صحبت کردهاند تا "هامون بازان" برای جشنواره فجر اجرا شود و قول دادند که در اسفند ماه هم اجرای عمومی داشته باشد.
چه اتفاقی برای نمایش "هامون بازان" افتاد که کار تمرین آن متوقف شد؟
شب قبل از توقیف به ما گفتند بیایید با هم صحبت کنیم. وقتی رفتیم، لیستی بیشتر از پنجاه مورد اشکال به متن نمایشنامه، به ما اعلام کردند و طبیعی است من نمیتوانم این همه اشکال را در متنی که قبلا تصویب شده قبول کنم و کار را تعطیل کردیم.
مگر قبل از شروع کار، متن را برای تایید و تصویب نداده بودید؟
من گفته بودم متن باید خوانده شود؛ از آنجاکه این کار را سال پیش قرار بود آماده کنم، حدود پنجاه صفحه از آن آماده بود. آن را دادم و خواستم قبل از شروع هرکاری نظرشان را بدهند تا اگر تصویب شد، کار کنیم که مسائل نمایش "روز حسین" پیش نیاید. پانزده روز بعد از اینکه متن را برایشان ایمیل کردیم، به ما گفتند متن از طرف شورا تصویب شده است و اعلام کردند حتی یک مورد هم ممیزی نداشته است.
پس با تایید آنها کار را شروع کردید؟
ما فکر کردیم همه چیز درست است. گروه را دعوت کردیم، روخوانی و سپس تمرین را شروع کردیم و در این مدت هم من با آقای حیدری در ارتباط بودم و کارهای اداری مربوط به حضور در جشنواره را هم انجام دادیم و مورد ناقصی باقی نبود و من مطمئن بودم که اینها میخواهند کار اجرا شود.
چگونه ممیزیها را به شما اعلام کردند؟
من سر تمرین بودم که آقای حیدری به من زنگ زدند که با هم صحبت کنیم. من سر تمرین بودم ولی بعد از آن، ساعت 5/10 شب به اتفاق آقای حبیب رضایی پیش ایشان رفتم که آقای رایانی مخصوص هم آنجا بودند و به من یک فهرست بیش از پنجاه مورد حذفیات دادند که شامل حذف یکی از شخصیتهای اصلی بود، دو صحنه به صورت کامل باید حذف میشد و بیشتر از پنجاه مورد هم حذفیاتی بود که درون متن خط کشی شده بود و حدود دو پنجم متن بود . طبیعی بود که من چنین سلاخی را نپذیرم.
شما اعتراض نکردید؟
دیدار ما بیشتر از چند دقیقه طول نکشید. اولین چیزی که به ذهنم رسید، این بود که پس چرا اصلا ما را دعوت کردید و چرا بار اول که متن را خواندید، یک مورد هم ممیزی نداشته و ناگهان پنجاه مورد ممیزی داشته است؟!
گویا گروه جدیدی آمدند به عنوان بازخوان و سانسورچی و این کار را کردهاند. به من مساله نمایش "هداگابلر" را گفتند و اینکه بعد از جریان به وجود آمده برای آن چنین اتفاقاتی افتاده است.
کار شما چه ربطی به "هدا گابلر" دارد؟
به هر حال اسم این نمایش را هم بردند و من هم گفتم همه اینها یک بازی است. گویا گروه جدیدی آمدند و برای هنرمندان شاخ و شانه میکشند.
حتی یکی از آنها دستیار من را دیده بود و با حالتی تهدیدآمیز به او گفتند باید کار شما را بازبینی کنیم. یکی نیست به این افراد بگوید من مگر کدام نمایش را بدون بازبینی، تمرین و کار کردم؟! اتفاقا نمایشهای من، بجز " روز حسین" که اصلا برای بازبینی نیامدند و نمایش بدون بازبینی توقیف شد، از آن دسته بوده که چندین بار بازبینی شده است. "عشقه" را پنج بار و "مانیفست چو" را چهار بار بازبینی کردند.
حتی " مانیفست چو" چون به زبان انگلیسی بود، برای اینکه ما حرف خاصی نزنیم، هر شب بازبینی میشد.
آیا به دبیر جشنواره اعلام کردید نمایش را بیرون میکشید؟
دبیر جشنواره هم اذعان میکرد که به شورا گفته است آقای رحمانیان این میزان از ممیزی را نمیپذیرد. به هر حال برگزار کنندگان جشنواره از خودشان رفع مسوولیت کردند و من فکر میکنم راست هم میگویند زیرا من مطمئن بودم آقای حیدری خیلی در تب و تاب اجرای این کار بود و در مصاحبههای مطبوعاتی هم بر این مساله تاکید میکرد.
این گونه اقدامات چه تاثیری بر فعالیت گروههای نمایشی دارد؟
این داستانها برای من هزینه دارد؛ به هر حال دعوت کردن از این بازیگران حرفهای، کار کردن و یک عده ای را در زحمت انداختن هزینه دارد. آقای رضا عطاران میخواست فیلمی را شروع کند که من از او خواهش کردم بیاید.
آیا پرونده نمایش "هامون بازان" بسته شد؟
الان گروه تقریبا متلاشی شده است. ما سی و پنج روز تمرین کرده بودیم و کارمان آماده بود و فقط یک صحنه کلیپی مانده بود که در پایان نمایش اضافه میشد و قرار بود با موسیقی فیلم "مرثیهای برای یک رویا" باشد و نمایش هم با مرگ آقای شکیبایی تمام میشد چون در ستایش خسرو شکیبایی بود.
چقدر ممیزیها را منصفانه میدانید؟
به هر حال من در این فضا بزرگ شدم و خط قرمزها و باید و نبایدها را میشناسم. از یک جای دور از این مملکت نیامدهام که بخواهم بیمحابا به نوشتن و کارگردانی شروع کنم. من معتقدم این کار یک مورد هم ممیزی نداشت کمااینکه کسانیکه بیست روز پیش این نمایش را خوانده بودند، حتی یک مورد هم ممیزی به کار وارد نکرده بودند. این هجمه و ممیزی که ناگهان اعلام شد، جریان همان آدمهایی است که ازشان کلاه میخواهند ولی آنها سر میبرند.
هیچ تلاشی برای اینکه هم رضایت شما و آنان فراهم شود، انجام نشد؟
ما به آنها اعلام کردیم آیا امکان این هست که راجع به این قضیه صحبت کنیم، اما توجهی نکردند. گویا اینها یک عده آدم در سایه هستند که اینگونه با زحمتها و تلاشهای یک گروه برخورد میکنند. من اصلا کاری با اینها نداشتم، خودشان چندین بار زنگ زدند که بیا و کار کن. این هم آخر و عاقبت خوش باوری من در این قضیه.
آیا قصد شکایت هم دارید؟
من نامهای تنظیم کردم برای کانون کارگردانان و همه این موارد را به صورت شکایت در آن نامه مطرح کردهام.
به نظر شما مدیریت تئاتر در این جریانات اخیر چه باید بکند؟
اصلا چیزی به نام مدیریت تئاتر وجود ندارد. یک جوّ پلیسی را بر تئاتر حاکم کردند. ما را به صورت قلم به مزد فرض کردند که هرآنچه دلخواه دوستان است، روی صحنه بیاوریم در حالی که اصلا چنین چیزی نیست.
در میان این 12 نفر شورای نظارت، استاد دانشگاه، بازیگر، نویسنده و کارگردان حضور دارد. اینها یک نمایش اجرا کنند، ببینیم چه کاری را اجرا میکنند. ببینیم آن نمایشی که استاندارد اینهاست و لابد نمایش "خوبه" است و ما نمایش "بَده"، چه چیزی است؟!
چقدر افراد این گروه استقلال عمل دارند؟
اینها اصلا استقلال عمل ندارند،من مطمئنم چهار نفر از اهالی واقعی تئاتر این نمایش را بخوانند، میفهمند اصلا از این نمایش بیحاشیهتر و بیمسالهتر در بین کارهای من نمیتوان پیدا کرد تا متوجه شوند به چه دلیل پنجاه مورد ممیزی بر کار من اعمال شده است.
من اصلا با خودم فکر میکردم چقدر این کار نمایش بیدردی است. من اصلا این نمایش را چاپ میکنم و مشکلی در این کار ندارم.
برای نمایش "مانیفست چو" هم برخی حواشی در زمان خودش پیش آمد.
من "مانیفست چو" را هم برای جشنواره تئاتر فجر آماده کرده بودم اما آنجا هم کار در جشنواره اجرا نشد ولی سال بعد نمایش 35 شب اجرا شد و هیچ اتفاقی هم نیفتاد. در مورد بقیه نمایشها هم داستان همین است؛ اول جنجال و مساله درست میکنند ولی وقتی اجرا میشود، میبینیم چیزی نیست. به هر حال "مانیفست چو" جزو افتخارات گروه من و مرکز هنرهای نمایشی آن زمان بود که سخت پای این کار ایستاد.
چرا اخیرا اتفاقات بدی برای تئاتر میافتد؟
یک عده به عنوان ممیز نشستهاند و ومتن ها را قيچي مي كنند.
این کارها چه تاثیری بر فضای تئاتر دارد؟
ببینید امروزه چه نمایشهایی روی صحنه میآید. آنها میخواهند از تئاتر یک هنر خنثی بسازند که تا الان بارها و بارها زمین خورده و بعد از این هم اینگونه خواهد بود. هجوم متنهای خارجی، حذف بسیاری از نمایشنامه نویسان که به جریان نمایشنامه نویسی کمک میکنند و آن را جلو میبرند، همه و همه اتفاقاتی است که با وجود اینکارها رخ میدهد.
از این به بعد رابطه شما با تئاتر چگونه است؟
قبل از این هم هیچ رابطهای نداشتم. من بعد از "روز حسین" رابطهای با تئاتر نداشتم. این میزان خوش باوری باید یک جایی به بن بست میخورد که اکنون خورد.
من با این شرایط چندان به آینده تئاتر خوشبین نیستم. اما اینها نمیتوانند چیزی را از ما بگیرند. نوشتههای من حضور دارد؛ دنیا فقط به مرکز هنرهای نمایشی و آن چهار نفر ممیز تمام نمیشود دنیا بزرگتر از این حرفهاست و اینها نمیتوانند جلوی ما را بگیرند.
[ایلنا]
پنجمین جشن انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی فرصتی برای مرور یکی از خاطرهانگیزترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران فراهم کرد.
به گزارش خبرآنلاین، در بخشی از مراسم جشن منتقدان که دوشنبه شب در تالار ایوان شمس برگزار شد، عدنان عفراویان بازیگر نقش باشو در فیلم «باشو غریبه کوچک» ساخته بهرام بیضایی مورد تقدیر قرار گرفت.
در این بخش مستندی از فیلم «باشو غریبه کوچک» که به عفراویان میپرداخت روی پرده رفت؛ این فیلم بخشی از مستندی است که کیوان کثیریان در مورد ساخته بیضایی در دست تولید دارد. عفراویان در مستند به تماشای صحنه مواجهه خود با سوسن تسلیمی در «باشو غریبه کوچک» نشسته بود و نظر خود را در مورد این سکانس و تاثیر حضور بیضایی و تسلیمی بر زندگی خود گفت.
برای تقدیر از این بازیگر پرویز پورحسینی همبازی او در این فیلم، سیروس تسلیمی برادر سوسن تسلیمی و تهیهکننده و امیر پوریا روی صحنه آمدند. عفراویان برای معرفی خود گفت: «من عدنان عفرایان هستم همان باشو غریبه کوچک. جای سوسن تسلیمی و آقای بیضایی در اینجا خیلی خالی است. سوسن تسلیمی همیشه در قلب من است. هنوز بعد از 25 سال با این دو نفر حرف نزدم و خیلی دوست دارم با آنها صحبت کنم. بیضایی شخصیت و آبروی من را بالا برد.»
عفراویان درباره زندگی خود توضیح داد: «من متولد سال 53 هستم و از سربازی معاف شدم. دکهای دارم که نزدیک 20 سال است با آن زندگی خود و خانوادهام را میگذرانم. خداوند میداند چه زمانی باید به عدنان روزی بدهد و کی ندهد.»
پورحسینی که در کنار عفراویان بازی کرده بود خاطراتی از آن روزها تعریف کرد و گفت: «عدنان را اینطور نبینید. او پسربچه خیلی شیطونی بود. من چون مانند یک خانواده گروه باشو کار میکردیم، خانواده ام را هم در آن کار با خودم سرصحنه بردم. پسر من هم متولد سال 53 است به سوسن تسلیمی تلفنی گفتم او را میآورم و او گفت بچهای اینجاست که پورنگ چه از او بخورد و چه بزند، ضرر میکند پس بهتر است به او نزدیک نشود.»
سیروس تسلیمی هم گفت: «شبهایی که در استهکلم کنار خواهرم هستم یکی از جذابترین سرگرمیهای ما تعریف اتفاقاتی است که پشت صحنه این فیلم افتاد. خواهرم گفت بیضایی برای بازی گرفتن از عدنان چند بار گریهاش گرفت، چون این بچه هیچ تجسمی از سینما نداشت و نمی دانست باید چه کار کند. با این حال بسیار خوب بازی کرد و بازی خوب او باعث شد وقتی میخواستیم «پرنده کوچک خوشبختی» را بسازیم تصمیم بگیریم یک نابازیگر ناشنوا بیاوریم. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که تهیهکننده این فیلم بود میتوانست حمایت بیشتری از این بازیگر خوب بکند و برای او کلاس بازیگری بگذارد.»
پوریا هم با اشاره به اینکه عفراویان برخلاف گفتوگوهای قبلی خود این بار از سازندگان «باشو غریبه کوچک» شکایت نکرد، گفت: «در این مراسم آقای عفراویان با این تصور که باید بازیگری تثبیتشده میشده از سازندگان فیلم هیچ گلهای نکرد. بازی کردن به عنوان نابازیگر برای بهرام بیضایی باز هم نیاز به بازی دارد و این برخلاف حضورهای نابازیگران در فیلمهای کیارستمی است. در این تقدیرها همیشه نوک پیکان حمله رو به عوامل حرفهای بوده، اما در این مراسم به این صورت نبود و ما برای تقدیر به عوامل حرفهای این فیلم بیشتر بدهکاریم.»
او از حاضر نبودن مسئولان سینمایی در این مراسم ابراز خوشحالی کرد و گفت: «مسئولان نسبت به حاضر نبودن سوسن تسلیمی و بهرام بیضایی در سینمای ایران مسئولیت بیشتری در مقایسه با حاضر نبودن حضور عدنان در سینما دارند.»
[خبرآنلاین]
مدرسه فمینیستی: نسرین ستوده، وکیل و فعال جنبش زنان که از 13 شهریور 1389 بازداشت و سپس با حکم11 سال حبس تعزیری و 20 سال محرومیت از وکالت و خروج از کشور به بند زنان سیاسی زندان اوین منتقل شد و در همانجا با هاله سحابی که حکم 2 سال حبس اش را می گذراند هم سلول شد، نامه ای در غم فراق او به نگارش درآورده است. به گزارش مدرسه فمینیستی، نسرین ستوده این نامه را سه روز پس از مرگ دلخراش هاله سحابی که در پی درگیری و ضرب و شتم در تشیع جنازه پدرش رخ داد، نوشته است. متن کامل نامه نسرین ستوده را در زیر می خوانید:
هالهي عزيزم !
مرگ پايان كبوتر نيست!
سه روز است ناباورانه، باور ميكنيم غم از دست دادنات را. ناباورانه سوگواري ميكنيم براي خبري كه دعا ميكرديم دروغ باشد. سه روز بند زنان سياسي زندان اوين نام تو را با هر آواز مهر و محبت و آزادگي تكرار ميكنند.
حكايت آزادگيات از رنجي كه سه نسل از شما در راه آزادي و دمكراسي تحمل كرد تا شبي كه همگي با اشك شوق بدرقهات كرديم تا شايد حضورت قوت قلبي براي پدري باشد كه جز براي آباداني و سربلندي وطن قدمي برنداشت، ادامه داشت.
ولي افسوس كه ملت ايران به جاي بهبودي پدر، دختر را نيز از دست داد.
ما مطابق اخباري كه از اينجا و آنجا به گوشمان رسيده است اينطور دستگيرمان شد كه جان بر سر دفاع از حق عزاداري خانوادگيات نهادي. حقي كه بارها از خانوادههاي داغدار ايراني سلب شده است. ما كه اينجا از نزديك تو را شناختيم و ديديم كه حتي در زماني كه پدر در بيمارستان بود حاضر نشدي از حق قانوني حضور در تجمعات مردمي چشمپوشي كني و تعهدي اينچنين بسپري، ميدانيم كه تو چنين دلير زني بودي كه تا پاي جان بر سر حقوق قانونيات در برابر كساني كه حقوقات را ناديده ميگيرند، ايستادگي كني.
چنان با معصوميت و سادگي از حقات دفاع كرده بودي كه بالاخره آزادت كردند. تو گويي حقات را به رسميت شناخته بودند.
بيمعارضه و بدون هيچ ترديدي حقوقات را ميخواستي و اين خود در استواري قدمات نقشي به سزا داشت.
هالهي عزيزم!
تو حال خانوادههاي زنداني را بهتر از هركس ميدانستي چرا كه غالبا زنداني داشتيد. غالبا يكي از شما در زندان بهسر ميبرد و دست آخر خودت راهي زندان شدي . . . اينگونه بود كه خانهي شما غالبا زنداني داشت. زندانيان آزاده.
يادت ميآيد با چه صبر و متانت و چه شادمانييي حكمي را تحمل ميكردي كه هيچ شايستهي آن نبودي.
يادت ميآيد گفته بودي زندان براي تو تجربهاي مشابه اردوي آموزشي _ تفريحي است؟ يادت ميآيد عاشقانه همه را دوست داشتي و بچهها تو را عاشقانه دوست داشتند؟
عمر با صفايت چه كوتاه بود، اما داستان آزادگي تو در لابلاي گلهاي چادرت باقي است كه به يادگار گذاشتهاي.
گل زنبقي كه در آخرين شب در بازگشت از دادسرا، از حياط زندان چيده بودي، امروز صبح پژمرد. او زودتر از ما خبردار شده بود . . .
نسرين ستوده / بند زنان سياسي / زندان اوين /خرداد /90
به بهانه اظهارات نیره اخوان، در دفاع از قانون لزوم کسب مجوز زنان ایرانی برای ازدواج با مردان غیر ایرانی
می خواستم در رابطه با قانونی که زنان ایرانی را برای ازدواج با اتباع بیگانه، ملزم به کسب اجازه از دولت می کند و نیز اظهارات اخیر مسئولان مربوطه در این زمنیه مطلبی بنویسم، اما در ابتدای این مقاله، ضروری دیدم تا مختصری راجع به وضعیت حقوقی ازدواج زن ایرانی با مرد غیره ایرانی توضیح دهم.
وضعیت حقوقی ازدواج زنان ایرانی با مردان غیر ایرانی چگونه است؟
مطابق م ۱۰۵۹ قانون مدنی ، " نکاح مسلمه با غیر مسلم مجاز نمی باشد." یعنی مطابق قانون ایران، زن ایرانی مسلمان، تنها حق دارد تا با مرد مسلمان ازدواج کند
اما وضعیت در مورد زنان ایرانی غیر مسلمان چگونه است؟ مطابق قانون ثبت احوال، " محاکم باید قواعد و عادات مسلمه متداوله آنان ( اقلیت های مذهبی) را رعایت کنند." یعنی ازدواج مسیحیان باید بر طبق قوانین مسیحیت، ازدواج یهودیان بر طبق قوانین مذهب یهود و ازدواج زرتشتیان بر طبق قوانین مذهب زرتشت انجام گیرد .البته ، منظور از ایرانیان غیر مسلمان، تنها ایرانیان زرتشتی، مسیحی و یهودی می باشد، چه ایرانیان پیرو سایرادیان (مثلا بهایی) اصولا در هیچ یک از قوانین ایران به رسمیت شناخته نشده اند.
اما، محدودیت زنان مسلمان ایرانی در انتخاب همسر به همین جا ختم نمی شود، بلکه حتی چنان چه مرد مورد علاقه شان مسلمان هم باشد مطابق ماده ۱۰۶۰ قانون مدنی، ازدواج اشان "موکول به اجازه مخصوص از طرف دولت" است.
این قانون، نه تنها تبعیض آمیز علیه زنان است ( چه چنین شرطی در مورد ازدواج مرد ایرانی با زن غیر ایرانی مقرر نشده)، بلکه تعرض فاحش به حریم خصوصی زن ایرانی و توهین به شعور اوست .
مضافا بر این که از سال ۱۳۸۵، محدودیت هایی در خصوص ثبت ازدواج زنان ایرانی با مردان افغان به وجود آمده به طوری که زنان ایرانی امکان ازدواج رسمی با مردان افغان را ندارند.در توجیه این قانون، مسئولان و دست اندرکاران دولتی عنوان کرده اند که " اتباع افغان برای استفاده از مزایای اجتماعی نظیر تحصیل در مدارس ایرانی، بیمه و خدمات بهداشتی و اجتماعی و همچنین اقامت قانونی در ایران با زنان ایرانی ازدواج می کنند».[1]
حتا اگر این استدلال مقامات را قبول کنیم و آن را به تمامی افغان ها سرایت دهیم ( که تعمیم دادن امری به تمای افراد یک ملت، نه عقلایی و نه اخلاقی است)، باید این نگرانی را نیز در مورد هر مرد ایرانی که شرایط مالی و اجتماعی پایین تری نسبت به دختر مورد علاقه اش دارد داشته باشیم که مبادا ازدواجش به خاطر دست یابی به ثروت دختر و یا اموال پدر دختر و یا بهره برداری از موقعیت اجتماعی خانواده آن دختر باشد. پس چگونه است که در اینجا لزومی به کسب اجازه نمیباشد ولی در مورد افراد غیر ایرانی که شرایط اجتماعی و مالی نابرابری دارند، چنین اجازه ای لازم است؟
مضافا بر این که اگر هم بخواهیم این استدلال را قبول کنیم باید ان را در مورد تمامی اتباع غیرایرانی از قبیل عراقی، پاکستانی، ترکمن و ... اعمال کنیم. حال چگونه است که این سختگیری تنها در مورد اتباع افغان انجام می گیرد؟
نیره اخوان، عضو کمیسیون قضایی مجلس، نیز در دفاع از این قانون، دو دلیل می آورد:
1. وی عنوان می کند که " متاسفانه برخی از خانواده های خراسانی و سیستانی که دچار فقر شدید هستند، گاهی با گرفتن اندکی شیربها یا به سبب کم کردن یک نان خور حاضر می شوند سرپرستی دختر خود را به فرد دیگری واگذار کنند که نه صلاحیت ازدواج دارد و نه قانون چنین اجازه ای را صادر کرده است." [2]
در جواب به ایشان باید بگویم که متاسفانه ازدواج اجباری نه تنها در نقاط محروم کشور، بلکه حتا در برخی اقشار مرفه ولی سنت گرای جامعه، نیز دیده میشود اما آیا فقط مردان افغان هستند که فاقد شرایط ازدواج شده اند؟ متاسفانه در کشور ما به دلیل شرایط بد اقتصادی و نرخ بالای بیکاری، فقر و اعتیاد دامنگیر بسیاری از هم وطنان خودمان شده است. پس چگونه است که شما تنها نگران صلاحیت جوانان افغان شده اید؟
۲. عضو کمیسیون قضایی مجلس، سپس دومین دلیل خود را چنین عنوان می کند : " زنان (ایرانی) و مردان (افغان)، با دو فرهنگ متفاوت ازدواج میکنند و زن ایرانی به سختی میتواند با فرهنگ مرد سالار و قبیله محور افغانستان کنار بیاید. علاوه بر این، برخی از کار ها مانند استعمال مواد مخدر و چند همسری که در ایران منفور است، در بین فرهنگ افغان، جایگاه خاصی دارد و ترغیب شده است. این تعارضات وحشتناک فرهنگی، همگی به روح و روان زن آسیب میرسانند."[3]
نکته اول، آن که، تعمیم دادن امری و یا صفتی به تمامی آحاد یک ملت، نه منطقی و نه اخلاقی میباشد. متاسفانه تمامی موارد نام برده شده ، در برخی از اقشار جامعه خودمان نیز وجود دارد،( از استعمال مواد مخدر و چند همسری گرفته تا قوانین سنگسار و قطع دست ). اما آیا می شود چنین استلال کرد که ایرانیان به طور کلی چند همسر هستند یا همگی به سنگسار و قطع دست اعتقاد دارند؟
دوم آن که، این استدلال عضو کمیسیون قضایی مجلس و مسئولین، نه تنها بی انصافی نسبت به مردان افغان است، بلکه توهین به شعور زن ایرانی نیز میباشد. یعنی شما میگویید که زنان ایرانی خود قدرت تشخیص این را ندارند که چه فردی از نظر فرهنگی برایشان مناسب است و حتما دولت باید برایشان تعیین و تکلیف کند که با چه مردی از نظرفرهنگی سازگار خواهند بود؟ و آن وقت می توانم این پرسش را مطرح کنم که ملاک سنجش دولت در این زمینه چیست؟ با تنظیم قوانین غیر کارشناسانه، این قدربه تبعیض نژادی دامن نزنید، در امور داخلی مردم دخالت نکنید و تا این اندازه به فهم و شعور زن ایرانی، توهین نکنید. دخالت در حریم خصوصی ما تا به کجا؟ بهتر نیست به جای حل مشکلات ناشی از ازدواج بین دختران ایرانی و پسران افغان، به جای پاک کردن صورت مساله، راه حلی کار شناسانه ارائه شود؟
پانوشت ها:
[1] http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/05/110525_l21_married_iranian_women_afghan_men.shtml
[2] http://www.khabaronline.ir/news-149883.aspx
[3] http://www.khabaronline.ir/news-149883.aspx
در این مراسم محمد محمدعلی نویسنده و رمان نویس، محمد رحمانیان نمایشنامه نویس و کارگردان تئاتر، مهتاب نصیرپور هنرپیشه و بازیگر تئاتر (همسر محمد رحمانیان) از جمله شخصیتهای فرهنگی و ادبی بودند که حضور بهمرساندند.
در ابتدا، نمایشنامه پنج اپیزودی «گام معلق لک لک» که بر اساس داستانهای طنز عبدالقادر بلوچ، اقتباس شدهبود به روی صحنه رفت. این نمایشنامه را شقایق محمدعلی نوشته بود، که خود نیز ضمن کارگردانی آن، همراه با هرمین عشقی، یاسمن اقبالی و پروانه حسین خانی بازی کردهبود. بازیهای بازیگران در این نمایشنامه چشمگیر و برجسته بوده که برای اولین بار، تئاتری برای جامعه ایرانی در ونکوور به روی صحنه میرفت که تمامی عوامل آن، از نویسنده، بازیگران و کارگردان زن بودند.
پساز دقایقی تنفس، بخش دوم برنامه با سخنرانی منوچهر حقیقت آغاز شد، که وی به توضیح و تعریف طنز در ادبیات کلاسیک ایران پرداخت و از خیام، عبید، حافظ و طنز در شعر این شاعران سخن به میان آورد. وی همچنین از طنز در ادبیات دوره مشروطیت و طنزنویسان این دوره اطلاعاتی فراهم آورده بود که در اختیار حاضرین قرار داد. فرامرز پورنوروز
دومین سخنران بخش دوم برنامه، فرامرز پورنوروز شاعر و داستان نویس ساکن ونکوور و از دوستان نزدیک و یارغار عبدالقادر بلوچ بود، که وی پیرامون شعرهای بلوچ صحبت کرد و چهره دیگری از او را نشان داد. صحبتهای پورنوروز که همراه با فیلمی از اجرای شعرخوانی باصدا و تصویر بلوچ بود، عبدالقادر بلوچ شاعر را به حاضرین معرفی کرد.
سپس، فیلم کوتاهی از زندگی عبدالقادر بلوچ که توسط مرتضی مشتاقی برنامه گذار این برنامه، تهیه و ساخته شدهبود، پخش شد. در این فیلم عبدالقادر بلوچ به شرح مختصر زندگی و زادگاهش – خاش پرداخت و به دلیل انتقال پدرش به کرمان که استوار نظامی ارتش بود، از اولین مهاجرت در کشور زادگاهش سخن به میان آورد. علاقهمندان طنز بلوچ برای اولین بار از ظلمی که به این خانواده آفتاب سوخته بلوچ رفته بود، آگاهی مییافتند. حاضرین در برنامه «روزی برای بلوچ» از زبان او می شنیدند که دو برادرش پس از انقلاب توسط جمهوری اسلامی اعدام شده و مرگ برادر سوماش نیز در جمهوری اسلامی ایران، بطور مشکوک صورت پذیرفته و رازآمیز باقیماندهاست. مرتضی مشتاقی
در قسمت دیگر این برنامه، پیام ویدیویی و تصویری طنزنویس معاصر ایران، هادی خرسندی پخش شد که در این پیام هادی خرسندی از رنجی که نویسنده در مهاجرت می برد و دغدغه نوشتن دارد و در کنارش، برای تامین زندگی خود و خانوادهاش باید پیتزا دلیوری کند و در همان حال نیز ستونهای طنز خود را به موقع برای چاپ و حروفچینی بفرستد، به زیبایی اجرا و به تصویر کشیده شدهبود.
در بخش پایانی برنامه، در حالیکه لوح تقدیر شهردار کوکیتلام جیمز استوارت به عبدالقادر بلوچ، به روی پرده صحنه نشان داده شد از بلوچ دعوت شد تا به روی صحنه برود. عبدالقادر بلوچ با تشویق حاضرین همراه با خانوادهاش به روی صحنه رفت و لوح تقدیر انجمن فرهنگی ترای سیتی توسط آراز ریسمانی یکی از اعضای هیئت مدیره این سازمان و دسته گل تقدیرآمیز از سوی هادی ابراهیمی ناشر و سردبیر هفتهنامه شهروند بی. سی در ونکوور، به عبدالقادر بلوچ تقدیم شد.
بلوچ پس از قرارگرفتن در پشت تریبون، صحبتهایش را اینگونه آغاز کرد:هادی ابراهیمی
«دور باد از ما که در هر حال فراموش باشیم از ایران و مبارزات آزادیخواهانه مردان و زنان آن خطه.
تعظیم می کنم به همه آنان که جان خود را دادند و درود می فرستم به آنانی که با نام و گمنام برای خوشنامی تاریخی ما از جان خود دریغ نمیکنند. گرامی باد یاد و خاطره هدا صابر.
درود بر شما خانمها و آقایان
دوستان فکر همه چیز را کرده بودند غیر از یک آمبولانس.
اینهمه هیجان برای قلبی تعمیر شده به قول شما کاناداییها: تووووووو ماچه.آراز ریسمانی
معمولاً برای رفتگان بزرگداشت میگیرن. از دو حال خارج نیست یا من غزل خداحافظی رو خوندم و خودم خبر ندارم یا دوستان دارن پیغام میدن که: برو بمیر.
سیاه و سفید که نگاه نکنم رنگ پر جلای دوستی و مهر به قول شاعر چنانم میآورد به وجد، که میمانم که را غرق بوسه کنم.
الطاف چنان اثر گذار بود و جو چنان منو گرفته که بقیه کتابامو خودم میخرم که تو بازار سیاه بفروشمشون.
لذت خاصی داره که آدم رو تا حیات خلوت خدا بالا ببرن اونهم در زمان حیاتاش و شاید به خاطر همین لذته که بعضیها که بالا میرن حاضرن حیات خیلی ها رو بگیرن و پایین نیان.
عمه جان که خبر شد برام روزی میگیرند تعویذ چشم زخم فرستاد. معتقد بود از رمالهای معروف دولتی گرفته. متاسفانه جن گیرهای دولت در گمرگ ضبطاش کردن لذا لطف بفرمایید چشمام نزنید.
بزرگداشت گرفتن در زمان حیات مزایای زیادی داره. یکی از اونا اینه که ممکنه آثار آدم رو بخرن و پولش تو جیب خود آدم بره.
من خیلی سعی کردم اکثر کسایی رو که به اونا بدهکار هستم به این جلسه دعوت کنم ولی آقای مشتاقی گفت بعد برا بقیه جا نمیمونه.
در آسمان ادبیات ایران آنقدر ستاره میدرخشه که اگر بزرگداشت گرفتن نوبتی بود، سالها بعد از مردنم هم نوبت به من نمیرسید اما دوستان توجه داشته باشند که زبان مادری من بلوچیه و در راستای تشویق هم که شده باید توی صف میزدیم و الا من استقلال بلوچستان رو مطرح میکردم.
اینکه چه شد من به طنز رو آوردم خودم هم نمیدونم اما من به بلوچی فکر میکنم و به فارسی مینویسم. و این خنده دار میشه. ادبا میگن من طنز مینویسم. همینها رو حالا مدتیست به بلوچی ترجمه میکنم در میان اونها به درام نویس معروف شدم.
پسرم میثاق و دخترانم سارا و ماریا و ایلناز و شهرزاد در این جلسه هستند. اینجا بزرگ شدن و انگلیسی فکر میکنند و وقتی که فارسی و یا بلوچی حرف میزنند آدم روده بر میشه از خنده اما نه طنز نویسند و نه کمدین. از وقتی این تبلیغات و پوسترها رو دیدن خیلی منو تحویل میگیرن اونا فکر میکنن من یک سلبریتی شدم. تا اینجای قضیه منم مثل شما خندهام میگیره. اما گریهها بعد از رفتن شما شروع میشه چون اونا فکر میکنن سلبریتی های همه جا میلیونر هم میشن.
متشکرم از جناب مرتضی مشتاقی و خانم شقایق محمد علی، از آقای فرامرز پورنوروز و جناب حقیقت و استادم هادی خرسندی عزیز. از جناب هادی ابراهیمی و حسن زرهی گرامی و تک تک شما و همهی کسانی که دست به دست هم دادند و مرا به آسمان رساندند.
هر انسانی حتی اگر واقعی به آسمان برسد باید جلوی مردم چون خاک افتاده باشد. زمین را از جلوی پای خود تا پیش پای شما به احترام می بوسم و یاد آوری میکنم که در این سالن و در این شهر اساتید بزرگواری نشستهاند و زندگی میکنند. استدعا دارم به افتخارشان دست بزنید.»
خوانش عینی و ذهنی در مراسم «روزی برای بلوچ»
کمتر از ۳ روز به اجرای مراسم روزی برای بلوچ باقی مانده بود، که از سوی برگزارکننده به من اطمینان داده شد که میتوانم حضور چند دقیقهای برای تقدیر از عبدالقادر بلوچ در صحنه داشته باشم. پس باید متنی بسیار فشرده و کوتاه برای خوانش، در زمان کمتر از ۵ دقیقه آماده کنم. متنی فشرده و موجز که بتواند بخشی از دو دهه طنزنویسی بلوچ را گذرا بیان کند. ولی جو و فضا همه چیز را تغییر میدهد. از مهمانان و شرکتکنندگان تا خود آن متنی که قرار است در مدتی کوتاه مورد خوانش قرار گیرد، دستخوش تحول و تغییر می شود. اما زمان قابل بازگشت نیست پس تنها میماند آنچه که خواندم؛ و آنچه که ایکاش خوانده میشد.
این خواب رفتگی ذهنی، که فردا- روز پس از برگزاری بیدار شد، رویکردی دیگر و مستقل دارد. پس خوانش دوم، خوانشی از روی یک متن بیدار و از خواب برخاسته در یک مراسم ذهنی است که تنها با حضور نویسندهاش برگزار میشود.
دریغم میآید شما را در اجرای این دو متن سهیم نکنم. پس هر دو خوانش را با هم بخوانیم:
خوانش عینی:
آنچه که خوانده شد؛
«با سلام و مهر
و تشکر از برگزارکنندگان برنامه «روزی برای بلوچ»
خانم ها و آقایان!
من هم مثل همهی شما، بسیار خوشحالم، که
در این برنامه حضور دارم. خوشحالی من اما، مُضاعف هم میشود، وقتی که به عنوان ناشر و سردبیر هفته نامه شهروند بی. سی نیز، از یکی از طنزنویسان معاصر کشورمان، سپاس و قدردانی به عمل میآورم. در واقع به دلیل همین مسئولیت، امروز افتخار حضور در این مراسم را دارم و در مقابل شما و عبدالقادر بلوچ ایستادهام.
عزیز و همکار دیرینهی ما، عبدالقادر بلوچ، همانطور که در گفت و شنیدش با شهروند نیز عنوان کرد، هم در شهروند تورنتو و هم در شهرما (ونکوور)، در شهروند بی. سی، قلم میزده و همچنان صفحات این نشریات، آشیانهی استمرار قلم زنی و طنزپردازی اوست.
اطمینان دارم، دوست و همکار عزیز مطبوعاتی من، حسن زرهی و دیگر همکاران گروه انتشاراتی شهروند تورنتو، به مثابه تیم تحریریه شهروند بی. سی، از این قدردانی و سپاس من از نویسنده طنزنویس ایرانی عبدالقادر بلوچ، بسیار خوشحال و خرسند خواهندشد.
اگر به سراغ آغازگران طنزنویسیی حرفهای در ایران برویم و از عبید زاکانی و ابو اسحاق شیرازی و تا معاصران؛ - که اینجا – بیشتر در خارج از کشور مورد نظرمن است؛ هادی خرسندی، ایرج پزشک زاد، عبدالقادر بلوچ، ابراهیم نبوی، اسداله مذنبی و . . . برسیم؛ می بینیم که بیشتر این عزیزان، به طراحی شخصیتی در شیوه و ارایه کارهای طنز خود برآمدهاند.
عبید زاکانی با موش و گربهاش نماینده دو طبقه درگیر در جامعه است و ابو اسحاق شیرازی که بخاطر اختصاص دادن موضوعات اجتماعی – سیاسی به انواع غذاها و استفاده ابزاری از آنها، به ابو اسحاق اطعمه شناخته میشود و جنگی که بین آش و برنج در دیوان اطعمه او اتفاق میافتد یکی از برجستهترین کارهای طنز ایرانیاست.
رباعیات «کوزه » چارپارههای سیاسی – اجتماعیای هستند که هادی خرسندی، طنزنویس برجسته تاریخ معاصر ما، به زیبایی در کتاب آیههای ایرانی، دستمایه و شیوه کار خود قرار داده و در انشاءهای صادق صداقت نیز، مسایل اجتماعی از زبان این شخصیت داستانی بیان میشود.
دیالوگهای عبدالقادر بلوچ با عمهاش، از نمونههای درخشان طنز ایرانی است که به تضاد یک ایرانی مهاجر، با مواضع یک طرفدار حکومت جمهوری اسلامی ایران میپردازد. در این نامهها میبینیم که عمهجان به دفاع از جمهوری اسلامی بر میآید و نویسنده به عنوان یک مهاجر با این شیوه هنری، با طنزی مودب و روان، دهان به انتقاد میگشاید.
خانمها و آقایان!
اجازه بدهید تا در پایان از فردی که تا پیش از چاپ کارهای عبدالقادر در شهروند و اصغرآقا تحت عنوان بلوچ، اولین شنونده کارهای عبدالقادر اسماعیل زهی بوده، صمیمانه تشکر به عمل آورم. اگر خوش سلیقیگی ایشان نبود و کارهای اسماعیل زهی را نمیشنیده و نظر مُساعد و تشویقی نمی داد، چه بسا که امروز، هویت طنزنویسی، چون عبدالقادر بلوچ، آشکار نمی شد.
ایشان خانم «مهناز شهبخش» همسر گرامی عبدالقادر بلوچ است.
متشکر و سپاسگزارم.
خوانش ذهنی
آنچه که ایکاش خواندهمیشد؛
«با سلام و مهر
و تشکر از برگزارکنندگان برنامه «روزی برای بلوچ»
خانم ها و آقایان!
اگر چه عبدالقادر بلوچ در این شهر با شهروند آغاز کرد و من امروز این وظیفه و افتخار توامان را برای حضور در این برنامه به همین مناسبت برای خود قائل هستم، اما دوست دارم که در ابتدا، به این نکته نیز اشاره بکنم که عبدالقادر بلوچ ملک طلق هیچ فرد و نشریهای نیست و آثار و طنزنوشتههایش به همه تعلق دارد. او مینویسد که به گوش شما مخاطبان برسد. انتخاب بلندگو از آن اوست مگر که تعهد اخلاقی و حقوقی به نشریهای دادهباشد. که در آن صورت باید حقالتالیفی ثابت و به موقع نیز پرداخت شدهباشد.
در طی دورانی که بلوچ در شهروند قلم میزد نه حقالتالیفی دریافت میکرد و نه قراردادی که او را به یک نشریه مقید کند. همکاری او با شهروند بر اساس یک انتخاب داوطلبانه بود. اگرچه بعدها با کثرت نشریات ایرانی او حق انتخاب داشت ولی همیشه رابطه پیشکسوتی را مراعات میکرد.
بلوچ عاشق نوشتن بود و هست. گاهی میشد که طنزهای او فراتر از گنجایش یک صفحه شهروند میشد. او با رو آوردن به گروه اولیه وبلاگ نویسان، این فضا را برای پست آثارش از هفته به روز تبدیل کردهبود و گاهی نیز در یک روز دو طنز در وبلاگ بلوچ پست میشد.
من امشب در میان جمع ما، سردبیران نشریات دیگر از جمله رامین مهجوری سردبیر هفتهنامه پیوند و محمد دوستدار سردبیر نشریه فرهنگ بی. سی را می بینم و احیاناً دیگر ناشرین نشریات فارسی زبان نیز حضور دارند که بسیار دوست دارم تا از این همکاران که به نوعی در ترویج آثار بلوچ با من سهیم بودهاند و دست به انتشار آثار او زدهاند، دعوت نمایم تا به روی صحنه بیایند و به اتفاق این دسته گل و سهم خود در این شادمانی از معرفی این طنزنویس همشهری ما به جامعه ایرانی را، تقدیم عبدالقادر بلوچ، همسرش، پسر و دخترانش نمائیم.
سپاسگزارم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر