-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ مهر ۱۳, سه‌شنبه

Latest New from Green Correspondents for 10/05/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

پيش از اين اتحاديه‌های کارگری در هلند، بريتانيا، فرانسه، اندونزی و فيليپين، به آقای اسانلو عضويت افتخاری داده‌اند. 
خبرنگاران سبز/ ایران در جهان/ حقوق بشر:
به گزارش رادیو فردا، اتحاديه کارگران حمل و نقل بلژيک، منصور اسانلو، رئيس زندانی هيئت مديره سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران، را به عضويت افتخاری خود درآورد.

اين اقدام در نشست شورای مرکزی اتحاديه کارگران حمل و نقل بلژيک صورت گرفت.

آقای اسانلو از سال ۱۳۸۶ به اتهام‌های امنيتی زندانی است و چند هفته پيش نيز دوباره محاکمه و به يک سال زندان ديگر محکوم شد.

اتحاديه کارگران حمل و نقل بلژيک اعلام کرد که در نامه‌ای به سفارت جمهوری اسلامی ايران در بروکسل، خواستار آزادی منصور اسانلو خواهد شد.

پيش از اين نيز اتحاديه های کارگری در هلند، بريتانيا، فرانسه، اندونزی و فيليپين، به آقای اسانلو عضويت افتخاری داده اند.

 
 

اگر آقای احمدی‌نژاد به انگيزه عدالت خواهی آن مسائل را در مناظره خود مطرح کرد، چرا در چهار سال دوره اول رياست جمهوری خود به عنوان رئيس جمهور و مدعی العموم عليه فرزندان آقايان هاشمی و ناطق نوری اعلام جرم نکرد تا صحت و سقم اتهامات آنها از طريق قانونی برای مردم روشن شود؟ آيا اين کار همين يک راه را داشت و فقط بايد در شب انتخابات به صورت يک پروژه انجام می‌شد و در مقابل چشم بيش از پنجاه ميليون بيننده تلويزيون خانواده های هاشمی و ناطق نوری بدون آنکه جرم آنها در دادگاه صالح ثابت شده باشد متهم به غارت بيت المال شوند و آنگاه به آنها اجازه دفاع در تلويزيون هم داده نشود؟ آيا رئيس جمهور نبايد در آن مناظره به جای اين کارها و استفاده از وسيله نامقدس برای افزايش آراء خود، به ارائه و شرح برنامه‌های اقتصادی و سياسی و فرهنگی خود می‌پرداخت؟ اگر اين کارها موجد زمينه فتنه نبوده است پس چه بوده است؟
خبرنگاران سبز/ سیاست:
علی مطهری نماينده تهران در پاسخ به شکايت قضايی احمدی‌نژاد، با انتشار يک نامه سرگشاده، به اتهامات خود پاسخ داد. او در اين نامه، احمدی‌نژاد را به تحريک مردم در قبل و بعد از انتخابات، تحريم حضار مراسم ۱۴ خرداد عليه سيد حسن خمينی و نيز موارد بسيار زياد قانون‌گريزی متهم کرد.


به گزارش تابناک علی مطهری همچنين خواستار آن شد که قوه قضاييه احمدی‌نژاد را به عنوان متهم در ايجاد فتنه محاکمه کند و نيز تصريح کرد که بی‌حرمتی به سيد حسن خمينی در روز ۱۴ خرداد ناشی از تحريک حضار توسط احمدی‌نژاد بود.

متن کامل دفاعيه آقای مطهری را  در ادامه می‌خوانيد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سرپرست محترم دادسرای کارکنان دولت

با اهداء سلام، در خصوص شکايت نامه شماره ۷۹۵۰ -۸۹/م/۰۱۰۹۷ مورخ ۲۲/۳/۸۹ آقای احمدی نژاد رئيس جمهور از اينجانب که به واسطه معاونت حقوقی رياست جمهوری به آن دادسرا ارسال شده است به عرض می رساند:

۱. اصل ۱۱۳ قانون اساسی مفيد مصونيت رئيس جمهور از انتقاد نيست و الا جمهوری اسلامی با يک نظام حکومتی ديکتاتوری تفاوتی نخواهد داشت.

۲. در شکايت نامه مذکور انتقادات اينجانب به آقای احمدی نژاد بدون هرگونه مستند عقلی و قانونی مصداق بارز نشر اکاذيب، تشويش اذهان عمومی، توهين و افترا معرفی شده است ، که اين خود می تواند پيگرد قانونی داشته باشد. سه مورد را ذکر کرده اند:

الف. جمله ای از مطلب اينجانب در سايت تابناک به تاريخ ۱۵/۳/۸۹ به اين عبارت: « حادثه ممانعت از سخنرانی حجة الاسلام سيد حسن خمينی در مجلس سالگرد ارتحال امام خمينی (ره) يک حادثه تلخ و مخالف آرمان های انقلاب اسلامی از جمله آزادی بيان بود و البته يک حادثه از پيش طراحی شده بود که شخص رئيس جمهور نقش اساسی در آن داشت.»

در ادامه آن مطلب، اينجانب به برخی دلايل اين مدعا اشاره کرده‌ام:

«نوع سخنان رئيس جمهور که به جای وحدت، تفرقه انگيز بود، اصرار بر طولانی کردن سخنان خود تا وقتی برای سيد حسن باقی نماند و نيز جمله آخر ايشان که «اکنون به سخنان رهبری گوش فرا می‌دهيم» دليل بر اين مدعاست.

توضيح:

۱. مضمون نطق آقای احمدی نژاد تشويق مردم به طرد افرادی مانند سيد حسن خمينی از انقلاب بود، خصوصاً که وی در سالروز رحلت امام (ره) و با حضور نوه ايشان بر بی اعتبار بودن انتساب به بزرگان تأکيد داشت و طبعاً سيد حسن در اذهان حضار تداعی می شد. اين امر نوعی تحريک مردم از طرف رئيس جمهور بود.

۲. علی رغم تذکرات متوالی آقای محمدعلی انصاری مبنی بر اتمام وقت، آقای احمدی نژاد به سخنان خود ادامه می‌داد و در نهايت نيز آقای انصاری را با جمله‌ای زننده و تحقيرآميز، به طوری که حضار نيز شنيدند، طرد نمود.

۳. اين يک امر بديهی است که وقتی رئيس جمهور کشور در پايان آن نطق خود می گويد «اکنون به سخنان رهبری گوش فرا می‌دهيم» يعنی «مردم! من راضی به سخنرانی سيد حسن خمينی نيستم، اجازه سخنرانی به او ندهيد.» اين کار يک تحريک آشکار بود.

۴. دير آمدن آقای احمدی نژاد به مرقد امام (ره) در حالی که ايشان می‌دانست همه ساله سيد حسن خمينی قبل از رهبر انقلاب سخن می‌گويد و برنامه مصوب ستاد نيز همين است، مؤيدی است بر اينکه وی مصمم بوده است که سيد حسن سخنرانی نکند. مفاد نامه مورخ ۱۸/۳/۸۹ آقای محمد علی انصاری (دبير ستاد بزرگداشت مراسم ۱۴ خرداد) به حجة الاسلام سيد حسن خمينی نيز اين مطلب را تأييد می‌کند.

اينها ثابت می‌کند که شخص رئيس جمهور مصمم به حذف سخنرانی آقای سيد حسن خمينی بوده و نقش اساسی در حادثه ۱۴ خرداد ۸۹ داشته است.

ب. در شکايت نامه آمده است که اينجانب رئيس جمهور را عامل ايجاد زمينه فتنه معرفی کرده‌ام که می‌بايست به طور همزمان با عوامل ديگر فتنه انتخاباتی يعنی آقايان موسوی و کروبی توسط قوه قضائيه محاکمه و مجازات گردد.

توضيح:

۱. در اين مورد، آقای احمدی نژاد به عنوان يک شخص حقيقی و يک کانديدای رياست جمهوری مطرح بوده است نه يک شخص حقوقی يعنی رئيس جمهور.

۲. عبارات اينجانب درباره اين موضوع در مواقع مختلف همواره مفيد اين معنی بوده است که آقای احمدی نژاد با نحوه مناظره خود و گفتار و رفتارش در جشن پيروزی ـ شايد ناخودآگاه ـ زمينه فتنه را فراهم کرد و البته اتهام ايشان قابل قياس با اتهام آقای موسوی يا کروبی نيست زيرا آنها به تعبير رهبر انقلاب «ظلم بزرگتر را مرتکب شدند». ولی گرچه اتهام ايشان سبک تر است، اما عدالت و حکمت حکم می‌کند که برای پايان يافتن اين فتنه هر سه نفر به طور همزمان محاکمه شوند تا همه اطراف اين بحران راضی گردند و مردم احساس کنند واقعاً عدالت و انصاف حکمفرماست و حتی به اتهام کانديدايی که بعداً رئيس جمهور شده است نيز رسيدگی می‌شود، و يادآور شده‌ام که مجازات احتمالی آقای احمدی نژاد به بعد از دوره رياست جمهوری ايشان موکول شود.

شاکی تجاهل کرده و به گونه‌ای سخن گفته است که گويی اينجانب مدعی شده‌ام آقايان موسوی و کروبی و احمدی نژاد با هماهنگی و توافق با هم بحران اخير را آفريده‌اند و بايد به طور همزمان محاکمه شوند!

آن مناظره کذايی جامعه را دو قطبی کرد و پرده حرمت ميان مردم و حکومت را دريد و نظام جمهوری اسلامی را قبل از روی کار آمدن آقای احمدی‌نژاد، نظامی فاسد و دزد و مظهر پيوند قدرت و ثروت برای غارت بيت المال و استثمار مردم معرفی کرد و به جای کنترل هيجان دوره تبليغات انتخابات، آن را تشديد کرد و مردم اين گونه برداشت کردند که يک دعوای بزرگ بين سران کشور وجود دارد، لذا ادعای تقلب آقای موسوی و تشويق ايشان به حضور مردم در خيابانها ـ که يک خطای بزرگ و نابخشودنی بود ـ زمينه پذيرش پيدا کرد و در واقع آقای موسوی جرقه آتش را بر هيزمی که آقای احمدی نژاد فراهم کرده بود زد و آن را شعله ور کرد و شد آنچه که نبايد می شد.

اگر آقای احمدی‌نژاد به انگيزه عدالت خواهی آن مسائل را در مناظره خود مطرح کرد، چرا در چهار سال دوره اول رياست جمهوری خود به عنوان رئيس جمهور و مدعی العموم عليه فرزندان آقايان هاشمی و ناطق نوری اعلام جرم نکرد تا صحت و سقم اتهامات آنها از طريق قانونی برای مردم روشن شود؟ آيا اين کار همين يک راه را داشت و فقط بايد در شب انتخابات به صورت يک پروژه انجام می‌شد و در مقابل چشم بيش از پنجاه ميليون بيننده تلويزيون خانواده های هاشمی و ناطق نوری بدون آنکه جرم آنها در دادگاه صالح ثابت شده باشد متهم به غارت بيت المال شوند و آنگاه به آنها اجازه دفاع در تلويزيون هم داده نشود؟ آيا رئيس جمهور نبايد در آن مناظره به جای اين کارها و استفاده از وسيله نامقدس برای افزايش آراء خود، به ارائه و شرح برنامه‌های اقتصادی و سياسی و فرهنگی خود می‌پرداخت؟ اگر اين کارها موجد زمينه فتنه نبوده است پس چه بوده است؟

قطعاً اگر آن مناظره به شکل طبيعی انجام می‌شد بحران و فتنه‌ای با آن وسعت در کشور پيدا نمی‌شد. تعصب و کوردلی مانع از درک اين مطلب بديهی است.

علاوه بر اين، آقای احمدی نژاد در مراسمی که در روز يکشنبه ۲۴/۳/۸۸ در ميدان وليعصر تهران به عنوان جشن پيروزی بپا کرد به گونه‌ای سخن گفت که طرف مقابل را به شدت تحريک کرد و موجب جدی‌تر شدن راهپيمايی معترضان در روز دوشنبه ۲۵/۳/۸۸ گرديد که در انتهای آن چند نفر کشته شدند.

اين موارد ثابت می‌کند که آقای احمدی نژاد در ايجاد زمينه اين فتنه لااقل به طور ناخودآگاه نقش داشته است.

ج. در بخش ديگر شکايت نامه مذکور آمده است که اينجانب با انتقاد نادرست و بی اساس از سياست های فرهنگی دولت، رئيس جمهور را در تضعيف غيرت دينی قشر متدين و حزب اللهی مؤثر دانسته‌ام. همچنين آمده است که اينجانب در نامه ای سرگشاده خطاب به آقای مير حسين موسوی که بهمن ماه سال ۱۳۸۸ در رسانه‌های خبری انتشار يافت، آقای احمدی نژاد را به قانون گريزی و ليبراليسم فرهنگی متهم نموده‌ام.

توضيح:

امروز نادرستی سياست های فرهنگی دولت بر همگان آشکار شده است. اگر تا چند ماه پيش فقط اينجانب و چند نفر ديگر از آن سخن می‌رانديم اکنون مراجع تقليد، ائمه جمعه، نمايندگان روحانی و غير روحانی مجلس و بسياری از حاميان دولت نيز فريادشان بلند است. همين يک ماه پيش بود که آقای احمدی نژاد با علم به اينکه اعلام مخالفت رئيس جمهور با اجرای قانون عفاف و حجاب در تلويزيون منجر به تشديد بدحجابی و بی حجابی می‌شود، در کمال بی تعهدی اعلام کرد که من با اجرای اين قانون مخالفم و زحمات فراوانی را ضايع کرد و از آن تاريخ وضعيت پوشش اسلامی بسيار وخيم‌تر شده و به عقيده من تا زمانی که اين شخص بر مسند رياست جمهوری تکيه زده است اين وضعيت قابل اصلاح نيست و خدا کند که منجر به بی‌حجابی کامل نشود.

عجيب است که آقای احمدی نژاد اين سخنان را در برنامه زنده تلويزيونی در حالی گفت که از تأکيد رهبر انقلاب بر اجرای قانون عفاف و حجاب در ملاقات نمايندگان روحانی مجلس با ايشان اطلاع کامل داشت. آيا اين نشانه‌ای از عدم پايبندی وی به ولايت فقيه نيست؟

عجيب‌تر اين است که پس از مخالفت مراجع تقليد و ائمه جمعه و نمايندگان مجلس و بسياری از شخصيت های سياسی و ناراحتی مردم متدين از موضع ليبراليستی رئيس جمهور در برنامه زنده تلويزيونی، وی در مصاحبه زنده با رسانه ها که حدود بيست روز بعد انجام شد بر اين موضع خود پافشاری کرد و گفت نظر من همان است که در آن برنامه گفتم.

مواضع ديگر فرهنگی ايشان مانند دستور حضور بانوان در ورزشگاه‌های مردان و تسامح و تساهل در مسائل شرعی ورزش بانوان و بی تفاوتی نسبت به رواج کلمات لاتين در سطح کشور و حمايت از اقدامات رئيس دفتر خود در تلاش برای ورود خوانندگان لس آنجلسی به کشور و حمايت مادی و معنوی غير معمول و خلاف عدالت از برخی ستاره های سينمای کشور دلايل ديگری بر عقيده ليبراليسم و رهاسازی فرهنگی ايشان است.

اما قانون گريزی

اين نيز مانند مسائل قبلی روشن و بديهی است. در مواردی مانند قانون تسهيلات ارزی برای متروی تهران و کلان شهرها ايشان در جمع اعضای کميسيون اصل ۹۰ به صراحت اعلام کرد که من اين قانون را قانون نمی‌دانم و اجرا نمی‌کنم. حجة الاسلام نکونام رئيس کميسيون اصل ۹۰ اين سخن رئيس جمهور را در جلسه علنی مجلس تأييد کرد. همچنين چند ماهی است که دولت از ارسال مصوبات خود به اداره تطبيق قوانين مجلس خودداری می‌کند.

در مورد قانون پذيرش دانشجو در آموزشکده‌های فنی و حرفه ای نيز دولت با مصوبه شورای عالی اداری مبنی بر تأسيس «سازمان ملی مهارت» اين قانون را دور زد و بی اثر کرد، در حالی که شورای مذکور مجاز به قانونگذاری نيست.

 همچنين سازمان تامين اجتماعی از وزارت رفاه بدون مجوز قانونی جدا شد و زير نظر رئيس جمهور قرار گرفت و از حوزه نظارت مستقيم مجلس خارج گرديد. جالب است که پس از تصويب قانونی در مجلس مبنی بر ادغام دوباره اين سازمان در وزارت رفاه، بار ديگر اين سازمان منفک شد. مقاومت در مقابل اجرای قانون عفاف و حجاب نيز اظهر من الشمس است.

 ممانعت رئيس جمهور از رسيدگی به اتهامات معاون اول خود توسط قوه قضائيه، گواه ديگری بر قانون گريزی وی است. و البته موارد قانون گريزی ايشان بسيار زياد است که اين مقام مجال آن نيست. نامه رئيس جمهور به دبير شورای نگهبان مبنی بر غير قانونی بودن برخی مصوبات مجلس و پاسخ انتقادآميز دبير اين شورا، به تنهايی قانون گريزی آقای احمدی نژاد را ثابت می‌کند.

نتيجه اينکه تمام اتهامات وارد به اينجانب باطل و صحت همه ادعاهای اين بنده بديهی و روشن است، در عين حال براهين متقن نيز وجود دارد که به برخی از آنها اشاره شد.

گذشته از همه اينها طبق اصل هشتاد و چهارم قانون اساسی هر نماينده در برابر تمام ملت مسئول است و حق دارد در همه مسائل داخلی و خارجی کشور اظهار نظر نمايد و طبق اصل هشتاد و ششم قانون اساسی نمايندگان مجلس در مقام ايفای وظايف نمايندگی در اظهار نظر و رای خود کاملا آزادند و نمی توان آنها را به سبب نظراتی که در مجلس اظهار کرده‌اند يا آرايی که در مقام ايفای وظايف نمايندگی خود داده اند تعقيب يا توقيف کرد.

ترکيب اين دو اصل مفيد اين معنی است که هيچ نماينده‌ای را نمی توان به سبب اظهار نظر درباره هر مسئله داخلی يا خارجی تعقيب يا توقيف کرد.

علی‌هذا اساسا شکايت فوق الذکر وجاهت قانونی ندارد و دفاعيه اينجانب نيز تنها برای بازگشت شاکی به وجدان و فطرت انسانی خود است، شايد تسليم حق و عدالت گردد.

با تقديم احترام
۴/۵/۸۹
علی مطهری

 
 

جهانى قلمت از طلا مى‌گيرد و تو همچنان دربندى                                                        
                                                


موسسه جهانی مطبوعات، روز چهارشنبه ۶ اکتبر، طی مراسمی رسمی، قلم طلايی آزادی سال ۲۰۱۰ را به احمد زيدآبادی اهدا خواهد کرد. اين موسسه در سال ۱۹۴۸ تأسيس شده و مقر آن در شهر پاريس است. روزنامه نگاران ۱۲۲ کشور عضو اين موسسه هستند که تعداد آنها بالغ بر ۱۸۰۰ نفر است. این موسسه هر سال در سطح جهان، یکی از روزنامه نگاران را به دلیل فعالیت های آزادی خواهانه، به عنوان روزنامه نگار برتر جهان در آن سال انتخاب می کند و قلم طلایی آزادی را به او در یکی از شهرهای جهان اهداء می کند. تاکنون سه روزنامه نگار ایرانی فرج سرکوهی در سال ۱۹۹۹ زوریخ، اکبر گنجی در سال ۲۰۰۶ در مسکو، احمد زیدآبادی در سال ۲۰۱۰ در هامبورگ برنده قلم طلایی این موسسه شده‌اند.

 
 

وزير عراقی با اعلام خبر برآورد جديد که آن را خبر خوبی برای مردم عراق دانسته گفته که اين برآورد را به اوپک اعلام خواهد کرد و با مطالعات بيشتر و هر ساله اميدوار است که اين برآورد هنوز هم افزايش پيدا کند. نکته قابل توجه اين است که اين برآورد مناطق نفت‌خيز شمال عراق در کردستان را در برنمی‌گيرد چرا که مقامات کرد از دادن جزييات منابع نفتی خود به مقامات دولت مرکزی خودداری کرده‌اند.  
الشهرستانی، وزیر نفت عراق
خبرنگاران سبز/ ایران در جهان:
اخبار بی‌بی‌سی انگليسی اعلام کرد که عراق برآورد ذخاير نفتی خود را به ۱۴۳.۱ ميليارد بشکه افزايش داد. اين برآورد جديد را وزير نفت عراق حسين الشهرستانی اعلام کرد تا بدين ترتيب عراق جای ايران را به عنوان چهارمين کشور (بعد از عربستان، کانادا و ونزوئلا) دارای ذخاير نفتی بگيرد.

اهميت اين اعلام عمومی (که البته تنها از طرف وزير نفت عراق اعلام شده و هنوز از طرف منابع مستقل ديگر تاييد نشده است) اين است که در صورتی که اين رقم از سوی اوپک (سازمان کشورهای صادر کننده نفت) تاييد بشود به معنی جايگاه قوی‌تری برای عراق و نيز در نظر گرفتن سهميه بيشتری برای صادرات نفت برای اين کشور است.

به گزارش وبگاه بلومبرگ، رقم جديد ۲۴ درصد افزايش نسبت به برآوردهای سابق را نشان می‌دهد و رقم تخمينی ايران ۱۳۷.۶ ميليارد بشکه است.

برآورد عراق از ذخاير نفتی در سال ۲۰۰۱، ۱۱۵ ميليارد بشکه بود. وزير عراقی با اعلام خبر برآورد جديد که آن را خبر خوبی برای مردم عراق دانسته گفته که اين برآورد را به اوپک اعلام خواهد کرد و با مطالعات بيشتر و هر ساله اميدوار است که اين برآورد هنوز هم افزايش پيدا کند. نکته قابل توجه اين است که اين برآورد مناطق نفت‌خيز شمال عراق در کردستان را در برنمی‌گيرد چرا که مقامات کرد از دادن جزييات منابع نفتی خود به مقامات دولت مرکزی خودداری کرده‌اند.

 
 

صفار هرندی همچنين گفت: اين قدرت که اعتبار خود را از انديشه اسلام انقلابی و متولد شده در ايران انقلابی به دست آورده است را نبايد با حرف‌های سبک و بی مايه‌ای نظير جايگزين کردن مکتب ايران به جای مکتب اسلام دچار خدشه کرد. 
خبرنگاران سبز/ سیاست:
همان‌طور که احمدی‌نژاد تبدیل به کفش‌های میرزا نوروز برای حکومت ولایی شده است، حرف‌های رحیم مشایی نیز همین حکم را پیدا کرده است. فارس نیوز که در مانده شده در این میانه جانب چه کسی را بگیرد در گزارشی از سخنرانی محمدحسین صفارهرندی در کرمان به جای اینکه سخنان اصلی صفار هرندی را در تیتر بیاورد و حرف‌های مشایی را سبک‌ و بی‌مایه بخواند آن‌ را با صفت «نامناسب» جایگزین می‌کند تا هر دو دنیا را داشته باشد: هم صفارهرندی که یک سپاهی است را راضی کرده باشد و هم مشایی و رییسش را ناراضی نکرده باشد. تیتر فارس این است: «قدرت اسلام را نبايد با حرف‌های نامناسبی نظير مکتب ايرانی خدشه‌دار کرد» و گفته صفار هرندی این است: «اين قدرت که اعتبار خود را از انديشه اسلام انقلابی و متولد شده در ايران انقلابی به دست آورده است را نبايد با حرف‌های سبک و بی مايه‌ای نظير جايگزين کردن مکتب ايران به جای مکتب اسلام دچار خدشه کرد.»


 گزارش کامل فارس از این سخنرانی را در زیر بخوانید:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به گزارش خبرگزاری فارس از کرمان، محمدحسين صفار هرندی در جمع نخبگان شهر کرمان در حسينيه ثارالله اين شهر با اشاره به اينکه زمينه‌های سقوط و فروپاشی ايالات متحده آمريکا کاملا مشهود است، اظهار داشت: مهم‌ترين مشکل آمريکا بحران داخلی است و اين مشکلات سبب شد که دو سال قبل بحران مسکن در اين کشور به نقطه‌ای برسد که بانک‌ها مسکن برخی از مردم را به دليل بدهی به بانک تصرف کردند و در نتيجه برخی از قشرها همه چيز خود را از دست دادند.

وی با اشاره به گزارش روزنامه اشپيگل در زمينه وضعيت کشور آمريکا خاطرنشان کرد: اين روزنامه گزارشی از وضعيت داخلی آمريکا داده بود و در تيتر آن عنوان کرده بود آيا آمريکا در حال تبديل شدن به کشوری جهان سومی است؛ در اين کشور ۱۰ سال است که هزينه‌ها دائماً افزايش می‌يابد اما درآمدها تقريبا ثابت است.

وی گفت: همين نشريه می‌افزايد که هم‌اکنون تعداد کسانی که در آمريکا از راه صدقه‌خوری زندگی می‌کنند، تعدادشان در دو، سه سال اخير چند برابر شده و تأ‌مين اين قشر نيز فقط شامل حال فقرای نشان‌دار قبلی نمی‌شود و برخی از کسانی هم که قبلا زندگی خوبی داشته‌اند، آنها هم صدقه‌خور شده‌اند و اين نشان دهنده تغيير در جامعه آمريکا و فقر در اين کشور است.

صفار هرندی با اشاره به اينکه بالاترين ميزان بدهی دولت آمريکا به بانک‌ها و مردم در اين دوره ثبت شده است، گفت: آمريکا در حال فروپاشی است و در آستانه سال ۲۰۱۰ خبرهای زيادی در مورد وضعيت به هم ريخته اقتصاد داخلی آمريکا شنيده‌ايد که اين وضعيت بر روی مسائل فرهنگی و اجتماعی شهروندان آمريکايی تاثير زيادی گذاشته است.

وی بيان داشت: رمز تلاش‌هايی که آمريکايی‌ها در دو دهه اخير مسرّانه به خرج دادند و پيگير آن بودند، به دليل به تاخير انداختن فاجعه‌ای ‌که در کمين آنها بود، انجام شد.

مشاور سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اظهار داشت: برداشت ما اين است که جنگ جهانی سوم از جنس دو جنگ قبل و به صورت مسلحانه نيست بلکه جنگ جديد به شکل نرم بوده و مدت‌ها نيز از شروع شدن آن می‌گذرد.

صفار هرندی افزود: دشمنان به اين جنگ دل بسته‌اند و اميد دارند که از آن بهره گيرند و نقطه کانون آنها منطقه ما و به طور مشخص ايران است.

وی تصريح کرد: کشورهای پاکستان، ترکيه و عربستان به نوعی در معادلات اين جنگ جای دارند.
صفار هرندی در بخش ديگری از سخنان خود با اشاره به سخنان رئيس‌ جمهور کشورمان در سازمان ملل و همراهی ۸۵ درصدی مخاطبان شبکه خبری الجزيره با اين سخنان اظهار داشت: عصر جديد، عصر انفجار اطلاعات است و هر‌کس به ميزان توان رسانه‌ای که دارد امکان تأثيرگذاری بر افکار عمومی‌ را دارد، اما چه می‌شود با اينکه ما معادل غربی‌ها توان رسانه‌ای نداريم اما ۸۵ درصد از خوانندگان سايت الجزيره با انديشه ما همراهی می‌کنند و اين نشان دهنده تغيير افکار جهان و افزايش قدرت پيام ما در مقابل قدرت رسانه‌ای غرب است.

وی تصريح کرد: برای اولين بار است که قدرت مسلط جهان در انتقال به هژمونی بعدی در حال تجزيه شدن به چند بلوک قدرت جديد است که از جمله آنها و مطابق ارزيابی هانتيگتون، قدرت بلوک اسلامی است.

وی خاطرنشان کرد: از همين زاويه است که سخنان رئيس جمهور ما بر بستر حمايت ۸۵ درصد از مخاطبان مسلمان و آزديخواهان دنيا قرار می‌گيرد.

صفار هرندی همچنين گفت: اين قدرت که اعتبار خود را از انديشه اسلام انقلابی و متولد شده در ايران انقلابی به دست آورده است را نبايد با حرف‌های سبک و بی مايه‌ای نظير جايگزين کردن مکتب ايران به جای مکتب اسلام دچار خدشه کرد.

وی ضمن اشاره به دستاوردهای نظام در سال‌های بعد از دولت نهم؛ بر ضرورت حفظ همين نگاه و تأکيد بر عمق استراتژيک جمهوری اسلامی که تفکر دينی و اسلامی است تصريح کرد: حرف‌های نامتناسب با تفکر مبنايی انقلاب اسلامی و نظام، علاوه بر دلسرد کردن پشتوانه‌های ما در جهان اسلام موجب ناکارآمد شدن دولت و نظام در ارائه خدمت خالصانه به مردم می‌شود؛ خدمتی که در سال‌های اخير موجب تقويت ارتباط متقابل دولت و ملت شده است.

 
 

حکومت دينی، سياست شرعی و علم نقلی می‌خواهد. و اين مهم با علم سکولار بر نمی‌آيد. راز اينکه رهبر جمهوری اسلامی سردمدار و پرچمدار بومی کردن يعنی نقلی کردن علوم انسانی شده است همين است. اين علوم آشکارا به جايگاه او حمله می‌برند واز اينروست که دايره‌ی دشمنان ولايت فقيه در چشم او توسعه يافته است و از عاميان وعالمان و مومنان و کافران گذشته، خود علم را هم در کام کشيده است.
خبرنگاران سبز/ اندیشه:
يکم. سوءظن حاکمان کنونی ايران به علوم انسانی يک دليل بيشتر ندارد و آن اينکه اين علوم سکولارند. آنان توقع دارند که علوم انسانی در مقام تحليل و تبيين احوال فرد و اجتماع انسانی، مفاهيمی چون اراده خدا و روح، و نيز آموزه‌های درون دينی را به کار گيرند و چون چنين نمی‌کنند مورد بی مهری حاکمان و عالمان دين قرار می گيرند.

امروزه علماء اقتصاد فی المثل، برای توضيح کمی و فزونی نرخ ارزاق، به اراده باری توسل نمی‌جويند اما متکلمان پيشين رسما در کتاب‌های کلامی از " اسعار" (نرخ‌ها) ياد می‌کردند و آنها را در زمره مسائل کلامی در می‌آوردند. همچنين مورخان سکولار در تحليل ظهور انبياء، هيچگاه پای اراده الهی را به ميان نمی‌آورند، و بدون اينکه در نفی و اثبات دخالت خدا سخنی بگويند، رويه زمينی، مادی، تاريخی و علمی (و سکولار) آن حادثه را باز می‌کاوند. بديهی است که با اين کار ذائقه‌ی دينداران را شيرين نمی‌کنند.

آيت الله خمينی اصرار داشت که انقلاب اسلامی سال هزار و سيصد و پنجاه و هفت" کار خدا" بود و اين درست همان چيزی است که يک جامعه شناس مدرن آنرا در نمی‌يابد و برنمی‌تابد. يکی از جامعه شناسان و استادان بنام دانشگاه تهران برای من می‌گفت که در لندن خطابه علمی مبسوطی در باب عوامل دخيل در بسيج نيروهای مردمی در انقلاب ايراد کرده و همه فنون و رموز را به کار گرفته تا کيفيت وقوع آن قيام بزرگ را تبيين کند. پس از پايان خطابه، روحانی جوانی برخاسته و به او گفته است، با همه اينها، انقلاب ما يک "انقلاب الهی" بود، يعنی نهنگی بود که در تور خرد تحليل جامعه شناسان نمی‌افتد.

فيلسوفان متافيزيسين شايد بتوانند مقوله اراده الهی را سامانی فلسفی دهند و در کنار تبيين علمی از انقلاب، تبيينی متافيزيکی هم بنشانند، اما اين مقدار، خاطر حاکمان و عالمان دين را ابدا راضی نمی‌کند. آنان بسی بيش از اين می‌خواهند، آنان به علم انسانی عقلی و تجربی بدگمان‌اند، و خواهان بناکردن علوم انسانی نقلی‌اند. يعنی علومی که از دل متون مقدس استخراج شوند و احوال فرد و جامعه را برای هميشه و بنحو صادق بازگويند.

آيت الله جوادی آملی ديری است که درين وادی گام می‌زند. و به بانگ بلند می‌گويد اگر ما از يک حديث "لا تنقض اليقين بالشک" ( يقين خود را با شک مشکن) توانسته‌ايم باب عظيمی بنام استصحاب را در اصول فقه باز کنيم و آن همه دقايق و ظرائف فقهی و اصولی از آن بيرون آوريم، چرا نتوانيم از يک حديث در باب زراعت، علم کشاورزی را بيرون آوريم و يا از آيات مربوط به کشتی نوح، علم کشتی سازی را، و يا از احاديث ديگر ، علوم تربيتی را و قس عليهذا.

کرسی‌های نظريه پردازی _ که از بدايع ابداعات جمهوری اسلامی‌اند_ منظور و مقصدی غير از اين نداشتند و ندارند و می‌خواهند با همين شيوه ها علم‌های نو بسازند و نظريه بپردازند تا چشم دشمنان را کور و دل دوستان را مسرور سازند!

حتی اگر کار به همين جا ختم می‌شد باز قابل تحمل بود: که قومی بنشينند و علوم انسانی نقلی بنا کنند و قوم ديگر علوم انسانی تجربی و عقلی. اما گويا عطش حاکمان بدين مقدار هم فرو نمی‌نشيند. آنان خواستار طرد قاطع علوم انسانی عقلی وتاسيس علوم انسانی نقلی‌اند وهمين علوم انسانی نقلی است که نام علوم انسانی اسلامی و بومی را به خود گرفته است.

دوم. نقلی کردن علوم انسانی، آخرين سنگر مقاومت در برابر سکولاريزاسيون است. فلسفه يونانی از زمانی که وارد سرزمينهای اسلامی شد، سکولار(غير دينی) بود وغير دينی ماند. نه مبانی‌اش(مانند اصل عليت و ...) برگرفته از دين بود نه مسائلش، نه فروعش و نه اصولش. و سرّ سرّ مخالفت فقيهان و عارفان با فلسفه، همين بود که آنرا مهمانی بيگانه و ناخوانده می‌يافتند، و هرچندگاه با آن به ستيز برمی‌خاستند . (حساب علم کلام البته از فلسفه جدا است). معتزله هم که علم اخلاق مستقل از دين (سکولار) بنا کردند هرگز مقبول عامه مسلمين نيفتادند. تعبير "فلسفه اسلامی" را فيلسوفان مسلمان نساختند و بکار نبردند. اين ترکيب دست پخت مستشرقانی بود که برای طبقه‌بندی دستاوردهای شرقيان، جعبه‌هايی ارزان و آسان می‌خواستند.

علوم طبيعی – تجربی هم از ابتدای تولدشان سکولار بودند و سکولار ماندند. علماء دين اگر گاه هوس "اسلامی" کردن فلسفه را در سر می‌پروراندند، در مورد علوم طبيعی هيچگاه بدين وسوسه نيفتادند. کسی از نجوم اسلامی يا فيزيک بومی يا زمين شناسی نقلی دم نزد و به دفاع از آنها برنخاست. لکن علوم انسانی از اين بخت برخوردار نبودند. عالمان دين همواره می‌پنداشتند که اين علوم پا در کفش آنان کرده‌اند و دور را از دست آنان گرفته‌اند و رقيب ايشان شده‌اند. بخصوص مارکسيسم " کافر" که جوانان را در کشور شکار می‌کرد و بر بدگمانی عالمان دين می‌افزود.

بر اثر اين رقابت‌ها، دشمنی‌ها و بدگمانی‌ها بود که در انقلاب فرهنگی سالهای پنجاه و هشت ‑ پنجاه و نه، غريوهای استغنا برخاست که: ما که "فلسفه اسلامی" داريم به علوم انسانی غربی حاجت نداريم. هنوز صدای آيت‌الله جوادی آملی در گوش من است که در ستاد انقلاب فرهنگی می‌گفت هر چه علوم انسانی می‌گويند بالقوه القريبه من الفعل در فلسفه اسلامی هست. و دليلش هم يکی اين بود که بوعلی گفته است مرد و زن دو صنف‌اند از يک نوع، نه دو نوع (!) و دليل ديگرش هم اين بود که رابطه نماز استسقا با باران را فلسفه می‌تواند توضيح دهد نه علوم انسانی .

اين غريوها و داعيه‌ها عاقبت به آنجا انجاميد که چند جلد کتاب در "روانشناسی اسلامی" و "جامعه شناسی اسلامی" و... در قم نوشته شد و چون چاه معرفتشان خشکيد، ديگر از اين مقوله دم نزدند و کار را به کاردانان سپردند. انصاف بايد داد که ستاد انقلاب فرهنگی هم در فرونشاندن آن شعله‌های دانش‌سوز و آن ياوه‌های دانش‌ستيز نقش عظيمی داشت. اکنون که علوم انسانی را دوباره به صحنه آورده‌اند و از هر کرانه تير طعن بر آنها می‌بارد، لاجرم علتی تازه در کار است:

اگر علوم انسانی سکولار (غير دينی) باشد، علم سياست هم سکولار خواهد شد و از سکولار شدن علم سياست تا سکولار شدن خود سياست نيم ذراع بيش راه نيست. برخاستن اين غوغاها و غريوها ناگهان پس از زندانی کردن و محاکمه‌ی فرمايشی و فرسايشی سعيد حجاريان گواهی گويا بر اين تحليل است.

حکومت دينی، سياست شرعی و علم نقلی می‌خواهد. و اين مهم با علم سکولار بر نمی‌آيد. راز اينکه رهبر جمهوری اسلامی سردمدار و پرچمدار بومی کردن يعنی نقلی کردن علوم انسانی شده است همين است. اين علوم آشکارا به جايگاه او حمله می‌برند واز اينروست که دايره‌ی دشمنان ولايت فقيه در چشم او توسعه يافته است و از عاميان وعالمان و مومنان و کافران گذشته، خود علم را هم در کام کشيده است.

سوم. در تدوين و تاسيس علم انسانی نقلی (روانشناسی نقلی، اقتصاد نقلی، تاريخ نقلی ... يعنی برگرفته از متون دينی) با عالمان دين نزاع نبايد کرد. و به نحو پيشينی از امتناع آن سخن نبايد گفت. بگذار آنها هم قرعه تجربت به نام علم انسانی بيفکنند و بخت خود را بيازمايند. تيزبينان شايد در اين آزمون حاصلی و فايدتی نبينند و آن را سقف زدن بر تفکر و در قفس نهادن مرغ خرد بشمارند، اما چه فايده از اين بيشتر که توانايی اين طايفه در ترازوی تحقيق توزين شود و حديث فضل و آدابشان به گوش ها برسد و

به بانگ چنگ بگويند آن حکايت‌ها / که از نهفتن آن ديگ سينه می‌زد جوش

تا همگان در حقشان داوری کنند و نمره از دست خلايق بگيرند. من اين را از سر نيکخواهی می‌گويم و ذره‌ای قصد تخفيف ندارم.

اما توصيه من به عالمان علم پرور اين است که اولا اين کار را به دست خردمندان و کاردانان بسپارند و غوغائيان و سودائيان را در جمع خود راه ندهند و از ابرهای خشک انتظار باران نبرند. ناپختگان و خامانی چون فلانی و فلانی ...( در شواری انقلاب فرهنگی و ...) که حقا و انصافا جز نقش باطل زدن و مشق بطالت کردن و درس جهالت دادن، هنری ندارند اندک اعتبار آن طرح و برنامه را هم زايل خواهند کرد.

ثانيا، علم دوستان علم پرور، با دامن در کشيدن از سياست، چندی به جد، فلسفه و تاريخ علم را در مطالعه گيرند و از کيفيت تکوين و تولد علوم، نيک با خبر شوند. و زايمان دردناک دانش را از مادر تجربه، شهود، رياضيات، نقد، تفکر، بخت و اقبال مشاهده کنند تا شتاب زده و نا آزموده در اين دريای پرتلاطم جهش نکنند و بی گدار به آب نزنند و مويز را قبل از غوره نخواهند. بل فروتنانه و قدرشناسانه دستآوردهای ديگران را به ديده تامل بنگرند و مقراض به احتياط بزنند مبادا شاهبال خرد را ببرند.

ثالثا، از ميدان مسابقه نگريزند و درعين آزاد نهادن علوم وعالمان ديگر، علوم نقلی خويش را عرضه کنند. از ابتدا بنا را بر حذف و طرد ديگر عالمان نهادن و ميدان مسابقه را از رقيب خالی کردن و خود را برنده مسابقه اعلام نمودن، شرط معرفت و مروت نيست و نام نيک بر جای نخواهد نهاد. دانشگاه‌ها و حوزه‌های کشور زيان نمی‌کنند اگر رقابت اين دو گونه علم انسانی: عقلی و تجربی / نقلی و بومی را ببينند و بيازمايند. وحدت حوزه و دانشگاه که سالهاست از آن سخن می‌رود و به قصه‌ی بلند بی‌حاصلی بدل شده است، به گمان من راهی غير از اين ندارد که اين دو نهاد با حريت و جديت به نقد يکديگر بپردازند و در اين نقادی از يکديگر بياموزند و يکديگر را بپالايند آنگاه آنکه از نقد شدن می‌گريزد برگه‌ی عجز و مرگ خود را امضا می‌کند.

چهارم. سالها تدريس و تحقيق در فلسفه علوم انسانی و تجربی و آشنايی با راز و ناز اين فنون، و موضوع و مناهج و مبانی آنها به من می‌گويد که عزم بر بنا نهادن "علوم انسانی ديگر" آن هم بر پايه متن مقدس، بی باکی بی نهايت لازم دارد. لذا در اينجا می‌خواهم تنها يک نکته فنی و تحقيقی را با بانيان علوم بومی در ميان بگذارم:

چنانکه در "قبض و بسط تئوريک شريعت" به تفصيل آورده‌ام، معرفت دينی (يعنی فهم جمعی ما از متون دينی) مستقل و مستغنی از معارف بشری نيست. بنابراين حتی استخراج "مبانی علوم انسانی از قرآن کريم"، ( چنانکه رهبر کشور می خواهد) فقط با مدد علوم انسانی ميسر است. اين دور منطقی را تنها با قبول تقدم علوم انسانی بر علوم دينی می‌توان از ميان برداشت. فی المثل تحقيق در تاريخ اعراب و زبان و فرهنگشان (که شرط درک درست آموزه های دينی است) جز از طريق آنتروپولوژی و جامعه شناسی تاريخی که مستقل از دين است، ممکن نخواهد شد.

توجه به اين دقيقه، نشان می‌دهد که دستاوردهای علوم انسانی سکولار به هيچ روی بيهوده و نا کار آمد نيستند و در گشودن قفل معرفت دينی، چون کليدی زرين و اجتناب ناپذير به کار می‌آيند.

ابن خلدون که پيشرو و موسس علم تاريخ سکولار بود و بنای فهم تاريخ را نه بر فهم اراده الهی و نه بر معجزات نادر و نامتيقن، بل بر تعامل و تقابل نيروهای جمعی نهاد، نيک می‌دانست که حتی برای فهم دين هم حاجت به درکی غير دينی از تاريخ داريم.

حوزه‌های علميه، اگر بخواهند علم انسانی بومی بنا کنند، پيشنهاد من اين است که از علم تاريخ بيآغازند يعنی بکوشند يک "علم تاريخ بومی شده" پديد آورند و روش و بينش خود را ( در باب انسان و جهان و ...) در اين علم بيازمايند و به ديگران عرضه کنند. از ابتدا سراغ علوم تجربی چون جامعه شناسی و اقتصاد رفتن کار را بر آنان دشوارتر خواهد کرد. آنگاه خواهند ديد که فلسفه بوعلی يا روايات کافی يا عرفان ابن عربی، چه قدر آنان را در فهم تاريخ ياری خواهد کرد و از "مبانی ماترياليستی" ديگران بی نياز خواهد نمود. شنای در اين دريا ، مقدمه شناگری در درياهای ديگر خواهد بود:

زين روش بر اوج انور می روی
ای برادر، گر بر آذر می روی

عبدالکريم سروش
مهر ماه ۱۳۸۹

 
 

در باره جایگاه خدشه ناپذیر و بزرگ استاد شجریان که در همراهی با مردم ستم‌دیده خود را صدای خس و خاشاک نامید نیازی به نوشتن نیست ولی در باره اینکه علی‌رضا افتخاری به خودش حق می‌دهد برای بزرگ‌تر و استاد خویش تعیین تکلیف کند می‌توان مقالات فراوان نوشت، بخصوص که وی واکنش‌های صورت گرفته به رفتار پیشین وی را از سر حسادت خوانده است. نمی‌دانیم آیا وی معنی حسادت را بدرستی می‌داند یا خیر ولی حتما باید دریافته باشد که به زبان آوردن همین واژه شاید راز رفتار و گفتار بی‌ادبانه و نامعقول وی در این چند هفته اخیر باشد.
خبرنگاران سبز/ فرهنگ و ادب/ عرفان خیراندیش:
علی‌رضا افتخاری چند پیش در ملاقات با احمدی‌نژاد به گرمی وی را در آغوش کشید و این سرآغاز سرازیر شدن انتقاد از او شد. واکنش اولیه او این بود که من همه را دوست دارم و ادب اقتضا می‌کرد که احمدی‌نژاد را محترم بدارم. حتی اگر مخالف دلیل (یا توجیه) ایشان باشیم باز هم به سبب احترام به انتخاب افراد می‌شود این اظهارنظر را شنید و گذشت و گرایش‌های وی را به گونه دیگری به خاطر سپرد.

ولی اخیرا وی در مصاحبه با رسانه‌‌ها دولت کودتانشانده (که ظاهرا از نظر آقای افتخاری اینگونه نیست) سخنانی بر زبان رانده که نه در حد جایگاه هنری اوست و نه همخوان با ادبی که او با پناه‌ گرفتن در آن کوشیده بود هم آغوشی‌اش با احمدی‌نژاد را توجیه کند. وی در واکنش به شایعاتی مبنی بر خروج وی از ایران می‌گوید که وی هر چه امروز دارد از این انقلاب و مردم دارد و قصد خروج از کشور را ندارد. باز هم بر این سخن نمی‌توان خرده گرفت و اتفاقا درست هم هست.

درست است: این انقلاب، هنرمندان غیرهمراه با خود را میدان و نامی نداد تا هنرمندان ناب بدرستی به مردم شناسانده شوند. اما وی از این فراتر می‌رود و با اشاره غیر مستقیم به استاد موسیقی و آواز محمدرضا شجریان می‌گوید: «مانند کسانی نیستم که با این انقلاب در دل‌های مردم جا گرفتند و بعد به آنها پشت کردند.» و باز هم گستاخی و درشت‌گویی بی‌ادبانه را از این نیز فراتر می‌برد و می‌گوید: «کسی حق ندارد بگوید اثر من از رسانه ملی پخش نشود.»

در باره جایگاه خدشه ناپذیر و بزرگ استاد شجریان که در همراهی با مردم ستم‌دیده خود را صدای خس و خاشاک نامید نیازی به نوشتن نیست ولی در باره اینکه علی‌رضا افتخاری به خودش حق می‌دهد برای بزرگ‌تر و استاد خویش تعیین تکلیف کند می‌توان مقالات فراوان نوشت، بخصوص که وی واکنش‌های صورت گرفته به رفتار پیشین وی را از سر حسادت خوانده است. نمی‌دانیم آیا وی معنی حسادت را بدرستی می‌داند یا خیر ولی حتما باید دریافته باشد که به زبان آوردن همین واژه شاید راز رفتار و گفتار بی‌ادبانه و نامعقول وی در این چند هفته اخیر باشد.

بعد از آ‌نکه استاد بزرگ محمدرضا شجریان خود را صدای خس و خاشاک خواند و صدا و سیمای کودتا را از سوءاستفاده از آثار او منع کرد و صدای و سیما ضد مردم پخش ربنای استاد شجریان در ماه رمضان را قطع کرد آن‌گاه جایگاه والای استاد هر روز رفیع‌تر شد و استاد شجریان از یک هنرمند آواز به یک همراه صادق و تاریخی مردم تبدیل شد و برای همیشه نامش را در کنار هنرمندانی که تنها به هنر نیاندیشیدند و دردهای مردم خود را نیز دیدند و خواندند (همان‌طور که استاد آواز "تفنگت را زمین بگذار"‌و "آزادی" پس از کودتای سال گذشته خواند) ثبت شد. آری، ما هم باور داریم که این گفته‌ها از سر حسادت است و حسود همیشه به خود آسیب می‌رساند همان‌گونه که افتخاری این‌کار را کرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفتنی است که خبرنگاران سبز پیش از این با بازنشر یک مقاله در انتقاد از برخوردهای صورت گرفته با اظهارات پیشین افتخاری حق آزادی انتخاب ایشان را محترم داشته بود. (در اینجا).

خبرنگاران سبز آمادگی دارد نوشته شما در موافقت یا مخالفت با این نوشته‌ها را منتشر کند

 
 

امروز (سوم اکتبر) یکی از کارشناسان اتمی روسیه در مسکو به منابع غربی گفته است که بعد از اینکه افرادی از  هم‌گروه‌هایشان در ابتدای هفته‌ پیش بازداشت و مورد بازجویی قرار گرفتند بسیاری از همکاران روسی او و خانواده‌هایشان تصمیم به ترک ایران گرفته‌اند.  وی از دادن اسمش خودداری کرد چرا که وی و همکارانش مایلند اگر مشکل رفع شد و دوستانشان آزاد شدند دوباره به ایران باز گردند.
خبرنگاران سبز/ گزارش و خبر:
یک وبگاه انگلیسی زبان ساعاتی پیش به نقل از منابع غربی در مسکو اعلام کرد که بعد از آنکه دولت ایران به گروهی از کارشناسان روسی مظنون شده که در انتقال ویروس استاکس‌نت دست داشته‌اند گروه زیادی از کارشناسان روسی در حال فراهم کردن مقدمات برای خروج از ایرانند.

بر طبق این خبر (که هنوز از سوی منابع دیگر تایید نشده)، منابع اطلاعاتی گزارش داده‌اند که شماری از کارشناسان اتمی و تکنسین‌های قراردادی با عجله در حال ترک ایرانند چرا که مقامات امنیتی-اطلاعاتی منطقه در جستجوی روس‌هایی هستند که مظنون به کارگذاری ویروس استاکس‌نت در سیستم‌های رایانه‌ای ایران هستند. کارشناسانی که در ساختن نیروگاه بوشهر شرکت داشته‌اند نیز جزو این افراد هستند.

امروز (سوم اکتبر) یکی از کارشناسان اتمی روسیه در مسکو به منابع غربی گفته است که بعد از اینکه افرادی از هم‌گروه‌هایشان در ابتدای هفته‌ پیش بازداشت و مورد بازجویی قرار گرفتند بسیاری از همکاران روسی او و خانواده‌هایشان تصمیم به ترک ایران گرفته‌اند.  وی از دادن اسمش خودداری کرد چرا که وی و همکارانش مایلند اگر مشکل رفع شد و دوستانشان آزاد شدند دوباره به ایران باز گردند. 

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به greencorrespondents-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به greencorrespondents@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته