دیپلماسی ایرانی ـ خاطرات علم در سال 1969 بیشتر مربوط به آینده خلیج فارس و روابط ایران و عراق است. در ژانویه 1968 دولت بریتانیا قصد خود را به خروج از خلیج فارس در پایان 1971 اعلام نمود. شاه ضروری دانست ترتیبی بدهد تا این خلاء را که از فروپاشی امپراتوری انگلیس ناشی میشد پر کند. بحرین و قطر و شیخ نشینهای سواحل متصالح در جنوب خلیج فارس طبق معاهدات قرن نوزدهم تحت الحمایه انگلیس بودند. انگلستان لازم میدید قبل از اعطای استقلال به این شیخنشینها روابط آنان را با ایران و عرابستان سعودی عادی سازد.ایران از یک قرن پیش بر سر حاکمیت بحرین با انگلستان اختلاف داشت. همانطور که خاطرات علم نشان میدهد شاه نگران بود مبادا چشمپوشی از ادعاهای ایران بر بحرین خیانت به منافع ملی تعبیر شود. (خاطرات ، 22 مرداد 1347) شاه و دولت انگلیس برای اینکه ایران را قادر سازند از مخالفت با استقلال بحرین دست بردارد، سرانجام موافقت کردند اختلافات خود را به اوتانت دبیرکل سازمان ملل متحد ارجاع کنند. اوتانت نیز نماینده شخصی خود را به بحرین فرستاد تا درباره نظر مردم آن جزیره حقیقت یابی کند . در همان حال ایران ادعای مالکیت سه جزیره واقع در دهانه خلیج فارس را عنوان کرد. انگلستان معتقد بود که جزایر تنب بزرگ و کوچک متعلق به شیخ رأس الخیمه میباشند.ایران اظهار نظر کرد که تنها راه تثبیت وضع این جزایر، در نظر گرفتن موقعیت آنها با خط منصف خلیج فارس است که در این صورت جزایر به ساحل ایران نزدیکترند تا به ساحل عربستان. در آن زمان هنوز کشورهای عربی قدرت نداشتندو شاه به راحتی میتوانست حق ایران را از آنها مطالبه نماید. امیر دبی در دیدار با شاه میگوید: «من مطمئنم که اعلیحضرت هرگز تصور تحت فشار قرار دادن کشور ضعیفی مثل ما را هم نمیکنند. اما شما هر چه صلاح میدانید انجام بدهید، کاملا در اختیار شما هستیم.» (خاطرات ، پنجشنبه، 10 مهر) و یا : «ما همه چاکران وفادار اعلیحضرت فارس هستیم. ما را راهنمایی کنید» (شنبه، 10 خرداد 1349)اما شاه از این فرصت استفاده نکرد و ترجیح داد منافع ملی را فدای طرح انگلستان نماید.شاه از بیم اینکه مردم ایران او را وطنفروش بخوانند، استقلال بحرین را منوط به نظر مردم بحرین نمود و این عمل در تاریخ ایران سابقه نداشت. حتی علم نیز به سفیر انگلیس در مورد این راه حل اعتراض میکند و میگوید” ما هیچ گاه نمیتوانیم چنین پیشنهادی را تصویب و در برابر ملت ایران توجیه کنیم.”(سه شنبه 21مرداد1348) جالب اینکه شاه نیز توجه خطر نظرخواهی در مورد استقلال بحرین میباشد و به علم میگوید: «به سفیر تکرار کن که اگر من پیشنهادش را بپذیرم مرتکب خودکشی شدهام. اگر این خودکشی در راه حفظ منافع ملت ایران بود،چندان اهمیتی به آن نمیدادم ولی به عقیده من این طرح خیانت به منافع ملی است ، بدین جهت نمیتوانم آن را بپذیرم».(دوشنبه 21 مرداد1348)اما در نهایت شاه تسلیم فشار انگلیس میگردد. شاه بر این باور بود که با نشان دادن حسن نیتش در جریان بحرین دولت بریتانیا در عوض مجبور است ادعای او را بر ابوموسی و جزایر تنب به رسمیت بشناسد. شاه بحرین را از دست داد بدون اینکه موقعیت ایران در مورد جزایر سه گانه ثبیت نماید و پس از تلاش فوق العاده سرانجام شاه موفق شد یک موافقتنامه از سران انگلیس و قبایل عربی بگیرد و آنرا به عنوان سند احراز مالکیت ایران بر جزایر سه گانه تلقی نماید. انگلیس ایران را تشویق کرد که به صورت مستقیم وارد عمل شده و بدون اینکه موافقتنامه حقوقی با اعراب امضاکند به اشغال نظامی جزایر سه گانه دست بزند. علم میگوید سفیر انگلیس از من پرسید: «به چه دلیل ما تا این حد در مورد حاکمیت قانونی بر این جزایر اصرار میورزیم؟ چرا به سادگی آنها را اشغال نمیکنیم.»(جمعه، 9 خرداد 1349)به هر حال ایران در همین چارچوب موافقتنامه ای را امضا میکند. در این موافقتنامه از عبارت “occupation” استفاده شد که به معنای “اشغال”میباشد.درواقع اعراب خلیج فارس موافقتنامه ای را امضا میکنند و میپذیرند که ایران جزایر سه گانه را “اشغال” نموده است (نه اینکه بر اساس حق قانونی آنها را تصرف کرده است) .همین کلمه بعدها دستاویزی شدکه امارات متحده عربی ادعا نماید ایران این جزایر را اشغال نموده است و خواستار بازپسگیری آن گردد.بعید است که تنظیم کنندگان توافقنامه در آن زمان متوجه بار معنایی “اشغال”نبوده اند ، اما احتمالا شاه برای به رخ کشیدن قدرت نظامی خود از این واژه استفاده کرده است.
دوشنبه، 28 بهمن 1347… امروز بعد ازظهر سر دنیس رایت سفیر انگلیس به دیدنم آمد . وی از رویدادهای زوریخ ناراحت است، زیرا که نماینگان کنسرسیوم نفت ضمن ملاقاتی پرتنش و غیر دوستانه با شاه حاضر نشدهاند تضمین کنند که در در آمد نفت ما یک میلیارد دلار در سال باشد.در خصوص بحرین مذاکرات از هم اکنون شروع شده با این هدف که نظرات شاه تأمین شود. او بطور کاملا محرمانه به من اظهار داشت که جزایر تنب قطعا به ایران داده خواهد شد. انگلیسیها به شیخ رأس الخیمه هشدار دادهاند که این جزایر در طرف ایرانی خط منصف خلیج فارس قرار دارد و اگر او به نوعی تفاهم با ما (ایران) نایل نشود، ما آنها را قانونا و در صورت لزوم با زور از وی خواهیم گرفت. شیخ حاضر است معامله کند. آنگاه در مورد جزیره ابوموسی سؤال کردم. سفیر پاسخ داد که این جزیره زیر خط منصف قرار دارد. گفتم ما به اندازه کافی قوی هستیم که این خط را نادیده بگیریم.مدتی در این خصوص شوخی کردیم. سپس وی نگرانی شدید خود را از اینکه سیاست ما در خلیج فارس ممکن است به درگیری با عربها منتهی شود به شدت اظهار نگرانی کرد. گفتم: «به جهنم! مگر عربها برای ما چه کردهاند؟ بهتر است دست از حرکات بیموردشان بردارند و با شرکت در هزینههای دفاعی خلیج فارس موافقت کنند و بگذارند ما کارمان را بکنیم» . سفیر در خصوص اینکه آیا اساسا اعراب حاضرند دست ما را در خلیج فارس باز بگذارند، اظهار تردید کرد و گفت فراموش نکنید که آنان اصرار دارند خلیج فارس را «خلیج عربی» بنامند. جواب دادم ما حاضریم یک موافقتنامه دفاعی پنجاه ساله با آنها منعقد کنیم. چنین موافقتنامهای در مجموعه نظیر موافقتنامههایی خواهد بود که زمانی با انگلیسیها داشتهاند.
چهارشنبه،28 اسفند 1347:بعد از ظهر سفیر انگلیس به دیدنم آمد. درباره بحرین و جزایر خلیج فارس که او مایل است به عنوان دو موضوع جداگانه مطرح شود مذاکره کردیم. میگفت اشغال مجدد جزایر تنب برای ما (ایران) آسان است ولی در مورد ابوموسی اشکال دارد چون این جزیره نزدیک به ساحل عربستان قرار گرفته و تصرف آن به این آسانی نیست. پاسخ دادم موقعیت جغرافیایی جزایر نه تصمیم ایران را تغییر میدهد و نه عربها را قادر میسازد که تکهای از خاک ایران را در تصرف داشته باشند. سفیر اظهار داشت که یافتن راه حلی برای مسأله بحرین مسلما تأسیس فدراسیون امارات متحده عربی را تشویق خواهد کرد و در این مرحله ایران خواهد توانست ابوموسی را به منظور منافع امنیتی مشترک در خلیج فارس تصرف کند .اگر چنین کاری صورت بگیرد ما خواهیم توانست به پشتیبانی بریتانیا متکی باشیم.در شام شاهانه شرکت کردم و پیشنهادات گوناگون سفیر را به عرض رساندم. شاه از من خواست به سفیر بگویم با دوستانی نظیر او، ایران نیاز به دشمن ندارد. من زیر بار نرفتم و گفتم به عقیده من بهتر از این حرفها تضمین منافع اقلیت ایرانی در بحرین و خلیج فارس است. شاه به فکر فرو رفت و چیزی نگفت ….
یکشنبه، 3 فروردین 1348… سفیر انگلیس به دیدنم آمد. به او گفتم مادامی که سرنوشت جزایر تنب و ابوموسی روشن نشود، نخواهیم توانست به توافق درباره بحرین نایل شویم.پاسخ داد در این صورت داریم وقتمان را تلف میکنیم.گفتم : عیبی ندارد، سپس پیشنهاد کرد همانطور که با شیخ رأس الخیمه تماس گرفتیم، با شیخ شارجه نیز تماس بگیریم. در صورتی که معاملهای صورت بگیرد انگلیسیها از ما پشتیبانی خواهند کرد.گفتم این پیشنهاد را به عرض شاه خواهم رساند ولی خودم در وضعی نیستم که درباره آن اظهار نظر کنم.سفیر انگلیس امروز راغبتر از ملاقات قبلی بود که حل مسأله بحرین را به پیشنهادهای مربوط به جزایر مرتبط سازد. خاطر نشان کرد که اگر ایران به تأسیس فدراسیون امارات عربی کمک کند، در این صورت ما (ایران) خواهیم توانست به دعوت و از جانب فدراسیون جزایر را تصرف کنیم، بی آنکه ترس از واکنش شدید عربها داشته باشیم.گفتم: «بیپرده بگویم من اعتماد خود را به پیشبینیهای شما از دست دادهام … شش سال پیش ….. خود جنابعالی … به من گفتید که دست کم تا بیست سال دیگر ما محکمترین تعهدات را نسبت به شیوخ خواهیم داشت و هر گونه دخالت خارجی به خاک آنها را حمله مستقیم به منافع بریتانیا تلقی خواهیم کرد. هنوز پنج سال نگذشته بود که انگلستان خروج کامل خود را از خلیج فارس اعلام کرد. شما و کشورهای غربی عموما فقط در فکر منافع نفتیتان هستید، منافعی که ایران به خوبی قادر است از جانب شما حفظ کند.سفیر چیزی نگفت ولی من بر این باورم که دولتهای غربی در ته دلشان از ایران واهمه دارند و مایل نیستند ما بر خلیج فارس تسلط داشته باشیم. اکنون باید انتظار را پیشه کنیم که چه خواهد شد .
سه شنبه،21مرداد 1348:اقدامات اخیر انگلستان در مورد جزایر تنب و ابوموسی به اطلاع سفیر رساندم و افزودم نمیتوانیم پیشنهاد غیر منصفانه آنها را در خصوص مراجعه به آراء عمومی در بحرین بپذیریم. انگلیس پیشنهاد میکند که نمایندگان اوتانت عقاید و نظرات اهالی بحرین را فقط بر اساس بحث و گفتگو با تعدادی از گروههای صنفی به سازمان ملل متحد گزارش دهند. ما هیچ گاه نمیتوانیم چنین پیشنهادی را تصویب و در برابر ملت ایران توجیه کنیم.سفیر گفت: اینطور نیست. در صورتی که نماینده اوتانت نتواند پس از تماس با این گروههای خاص نظر روشنی درباره عقیده بحرینیها بیابد، آن وقت اوتانت آرزوی کامل خواهد داشت که با سایر اقشار جامعه بحرین تماس بگیرد. در نظر داشته باشید که ما زحمت زیادی کشیدیم تا شیخ بحرین را به پذیرفتن همین قدر راضی کردیم. او اصولا مخالف هر چیزی بود که شباهت به مراجعه به آراء عمومی داشته باشد.پاسخ دادم : :گور پدر شیخ بحرین ! اعلیحضرت به نحوی عاقلانه تصمیم گرفتهاند وضعیت ما را در خلیج فارس روشن سازند و برای نیل به این منظور این شهامت را داشتهاند که پیشنهاد مراجعه به آراء عمومی را که منصفانهترنی راه حل مسئله بحرین است بنمایند. به همین مناسبت از اطراف و اکناف دنیا در داخل ایران که مسئله بحرین حساسیت فوقالعاده دارد مورد ستایش قرار گرفتهاند. ولی اکنون انگلیس با نقشهای مداخله میکند که ممکن است کل قضیه را بر هم بزند. من به عنوان مشاور شاه، وزیر دربار و حافظ منافع سلسله پهلوی با شما صحبت میکنم و میگویم پیشنهادتان به کلی غیر قابل قبول است.
چهارشنبه ،22 مرداد 1348شرفیابی ،مذاکرات با سفیر انگلیس را به شاه گزارش داردم. شاه بدوم چون و چرا ایستادگی مرا تصویب کرد و گفت : «به سفیر تکرار کن که اگر من پیشنهادش را بپذیرم مرتکب خودکشی شدهام. اگر این خودکشی در راه حفظ منافع ملت ایران بود،چندان اهمیتی به آن نمیدادم ولی به عقیده من این طرح خیانت به منافع ملی است ، بدین جهت نمیتوانم آن را بپذیرم».
پنجشنبه، 10 مهر 1348شرفیابی … در ضیافت ناهاری که به افتخار شیخ راشد امیر دوبی ترتیب داده شده بود شرکت کردم. او را دو سه بار دیدهام و همیشه به نظرم مردی آرام و آینده نگر آمده است، درست خلاف سایر شیوخ خلیج که گویی همگی دچار عقدههای حقارت هستند. مسائل مهم منطقه مورد بحث قرار گرفت، به سفر حردان التکریتی معاون نخست وزیر عراق به دوبی اشاره کردم. با لبخندی تلخ گفت : «باید میشنیدید که چه قولهایی به ما داد که از ما دفاع خواهند کرد». در مورد نفت، تعیین حدود فلات قاره و تداخل در ادعای مالکیت آبهای ساحلی، شاه پیشنهاد کرد مناطق مورد اختلاف توسط یک شرکت مشترک مورد بهرهبرداری قرار گیرد. شیخ لبخندی زد و گفت: «من مطمئنم که اعلیحضرت هرگز تصور تحت فشار قرار دادن کشور ضعیفی مثل ما را هم نمیکنند. اما شما هر چه صلاح میدانید انجام بدهید، کاملا در اختیار شما هستیم». حتی در مورد مسایل دفاعی هم گفت ترجیح میدهد به اعلیحضرت متکی باشد، و سپس افزود: «من به ارتشی که سرانجام فرمان مرگ مرا امضا میکند چه احتیاجی دارم! تنها چیزی که مورد نیاز من است یک نیروی پلیس منظم است.»او از شیخ زاید امیر ابوظبی انتقاد کرد که در مورد تأسیس اتحادیه امارت عربی هیچ اقدام مثبتی نمی کند. فکر یک ارتش متحد را نمیپسندد. و میل دارد به عوض انتخاب افسرانی از بحرین، انگلستان، عراق و یا هر جای دیگر، خود دست تنها اینکار را انجام دهد. شاه اصرار داشت حسن نیت ما را تأکید کند و از هر جهت به او اطمینان خاطر داد . سپس مسئله بحرین را مطرح کرد که ما با بزرگواری بیش از حد با آن برخورد کردهایم. آنگاه در مورد فجیره و شارجه سؤال کرد .شیخ پاسخ داد : «مردم آنجا در نهایت فلاکت زندگی میکنند و شیوخ تا قران آخر پولها را به جیب میزنند.» شاه سپس کوشید مسئله جزایر تنب و ابوموسی را مطرح کرند ، لیکن شیخ با زیرکی از پاسخگویی شانه خالی کرد.
یکشنبه، 18 آبان 1348….. سفیر انگلیس امروز بعد از ظهر به دیدنم آمد. تمام تلاشمان را کردیم تا مشکلات موجود در راه معامله 50 میلیون لیرهای خرید موشک را حل کنیم. دستور داشتم به او خاطرنشان کنم که شاه پیشنهاد کرده بود که انگلیسها از تولید نفت لیبی بکاهند تا در آمد دولت لیبی که اعلام کرده یک معامله 150 میلیون لیرهای خرید اسلحه را با انگلستان لغو کرده است، کاهش پیدا کند . سفیر انگلیس لبخندی زد و گفت که پیشبینیهای شاه بدون استثناء صحیح از آب در میآیند. سپس به مسئله جزایر تنب و ابوموسی پرداختیم .سفیر گفت، «ما بنا بر قول و قرارهایمان در قبال شیخ شارجه و رأس الخیمه متعهدیم، معهذا تشویقشان میکنیم تا با ایران به نوعی توافق برسند، مشروط بر این که شما هم اشغال جزایر را موکول کنید به توافق طرفین و یا اجازه آنها و ادعای پس گرفتن جزایر را بر مبنای حق قانونی نداشته باشید : خوب این منطقی است ، اگر هر راه دیگری را برگزینیم با عربها درگیر خواهیم شد …
دوشنبه ، 19 آبان 1348شرفیاب شدم . گزارش ملاقات دیروزم را با سفیر انگلیس به عرض رساندم. وقتی به اظهار نظرش در مورد جزایر رسیدم شاه منفجر شد و گفت: «غلط زیادی کرده است . این جزایر متعلق به ما هستند .گفتم : ما باید عملی فکر کنیم. هدف اصلی اعلیحضرت در اشغال جزایر تقویت قدرت دفاعی ما در خلیج فارس است. اعلیحضرت قبلا اعلام کرده بودند که اگر نفتی در این جزایر پیدا بشود بین ما و عربها تقسیم خواهند کرد. بنابراین هدف ما اشغال است نه مالکیت.شاه اظهار نظری نکرد ولی متوجه شدم که حرفهایم چندان خوش آیند نبوده است.
شنبه، 29 آذر 1348شیخ رأس الخیمه به دعوت وزیر امور خارجه ما، که امیدوار است با او بر سر استرداد جزایر تنب به توافقی برسد، در تهران است. من در حال حاضر امکان توافقی را نمیبینم، ضمنا شیخ خیلی محتاط است مبادا از طرف سایر کشورهای عربی برای دادن خاک عربها به ایران، به خیانت متهم شود. عجب اهانتی! عربها فقط به دلیل این که امپراتوری انگلیس این جزایر را از ما غصب کرد، صاحب آن شده اند، و حالا چنان از آنها صحبت میکنند که گویی ارث پدرشان است.
شنبه، 15 فروردین 1349…… شام در کاخ ملکه مادر صرف شد. در مورد مسایل گوناگون بحث شد از جمله بحرین.شاه گفت ، چند نفری پرسیدهاند چرا مسئله بحرین به نحوی به مجلس عرضه شده که تمام مسؤولیت را بر عهده بگیرد؟ اما به قول خودشان، « این بحث و جدالها در شأن من نیست، اگر مردم ایران درک نمیکنند که من حاضرم زندگیام را برای آنها فدا کنم، چرا خودم را درگیر این کنم که کی چقدر مسؤولیت قبول میکند؟ از طرفی دیگر، اگر فداکاری من درک بشود، در آن صورت، دیگر دلیلی برای نگرانی ندارم.»این حرفها در کمال صمیمیت بیان شد، چون فقط در حضور دوستان بسیار خصوصی گفته شد.
دوشنبه ، 17 فروردین 1349ساعت پنج بعد از ظهر نخست وزیر را در کاخ نیاوران ملاقات کردم. درباره مسایل جاری صحبت کردیم. چهره نخست وزیر گرفته بود. همانطور که پیش بینی میکردیم، روسها نسبت به اقدام اوتانت در مورد بحرین اعتراض کرده و گفتهاند که از حدود مسئولیتش فراتر رفته، و قبلا از شورای امنیت تأییدیه نگرفته است؛علی رغم این که پادگونی در سفر اخیرش به تهران از این سیاست بسیار تعریف کرد و آن را مورد حمایت قرار داد. البته مسئله اصول مطرح است. شورویها خوش ندارند دبیرکل سازمان ملل بدون تأیید روسها بر یک رأیگیری عمومی ریاست داشته باشد. طبیعی است که حساب کردهاند اگر در این مورد دبیر کل را تأیید بکنند، در آینده اگر بخواهید همین عمل را در مورد چکسلواکی بکند، تکلیف آنها چه میشود.ممکن است اعتراضهای دیگری هم داشته باشند؛ چه بسا میخواهند لطفی بکنند در حق عوامل ناراضی اینجا و عراق، که مخالف روابط دوستانه میان ایران و بحرین هستند، یا هوای عربهایی را داشته باشند که بعضیهایشان در کمال سادهلوحی تصور میکنند رأی مجمع عمومی سازمان ممل نتیجهاش اتحاد ایران و بحرین خواهد بود.
جمعه 21 فروردین 1349:یک خبر داخلی مایه دلخوشی است. در مسابقه نهایی فوتبال جام آسیا که در تهران برگزار شد ایران دو بر یک اسراییل را شکست داد. جشن وشادی شهر را فرا گرفت. در استادیوم امجدیه، 30000 تماشاچی بلند شدند و با هم سرود ملی را خواندند، و جشن و سرور تا سحر ادامه پیدا کرد. شاه شانس آود که کسی از فرصت استفاده نکرد تا در مورد بحرین تظاهرات کند. موضوع اخیر به کلی از یادها رفته است. گروهی از فرصت استفاده کردند و شعارهای شدید ضد اسراییلی دادند، که در ایران بیسابقه است . شاه این را از چشم کمونیستها میبیند.
سه شنبه،17 اردیبهشت 1349…. شورای امنیت سازمان ملل متحد در خواست اکثریت را مبنی بر استقلال کامل بحرین تصویب کرد. نماینده ما در سازمان ملل بلافاصله قول حمایت ایران را ارائه کرد. شنیدن خبر این قضیه از رادیو تهران بسیار جالب بود ـ گوینده خبر چنان با افتخار و غرور آن را خواند که گویی هم اکنون بحرین را فتح کردهایم.
جمعه ، 27 اردیبهشت 1349صبح امروز رفتم سواری …. به دستور شاه سفیر انگلیس را فرا خواندم تا این پیغام را به او بدهم : «اگر شیوخ شارجه و امالقوین اقدام به حفر چاههای نفت در آبهای ابوموسی بکنند، ایران از دخالت نظامی خودداری نخواهد کرد. و انگلیسیها بهتر است بدانند اگر از شیوخ پشتیبانی بکنند، با ما طرف خواهند بود. و چنین رودررویی بین ایران و انگلیس نتایج مثبتی نخواهد داشت. و راه را برای بسیاری مسایل صاف خواهد کرد. اولا غرور ایرانیان ارضاء خواهد شد، و پس از شکست دادن انگلیسیها ما را در موقعیتی قرار میگیریم که شیوخ را وادار کنیم شرایط ما را در مورد جزایر بپذیرند».سفیر از من تقاضا کرد که از هر گونه درگیری در مورد ابوموسی خودداری کنیم؛ اگر موقعیت ایجاب کند ایران میتواند کتبا اعتراض کند. او هم به سهم خود قول میدهد. تمام تلاش خود را به خرج دهد تا از حفاری در اطراف جزیره ممانعت به عمل آید، هر چند شیخ شارجه امتیاز آن را از قبل به شرکت نفت اکسیدنتال داده است.خدا را شکر که او سر قولش ایستاد . هم اکنون بی بی سی اعلام کرد که همه نوع حفاری در اطراف ابوموسی ، به دلیل بروز اختلاف میان شارجه و امالقوین در مورد ادعاهای هر کدام نسبت به فلات قاره ، متوقف شده است.
شنبه ، 28 اردیبهشت ـ جمعه، 8 خرداد 1349شیخ راشد حاکم دوبی در تهران بود و مذاکرات من با او وقتی برای نوشتن این خاطرات باقی نگذاشت .شنبه پیش ملکه عازم اصفهان شد تا از بناها و یادبودهای این شهر قدیمی که سخت مورد بیتوجهی قرار گرفته، بازدید به عمل آورد. باید خدا را شکر کنیم که او به این مسایل علاقهمند است. پس از همراهی او به فرودگاه برگشتم و شرفیاب شدم.
جمعه، 9 خرداد 1349…. سفیر انگلیس را احضار کردم. به او گفتم شاه احساس میکند که انگلیسیها در مورد جزایر کوچکترین اقدامی به عمل نیاوردهاند. در مورد جزایر به او هشدار دادم که اگر در اسرع وقت اقدامی به عمل نیاورند تمام اعتبارشان را از دست خواهند داد.پرسید، به چه دلیل ما تا این حد در مورد حاکمیت قانونی بر این جزایر اصرار میورزیم؟ چرا به سادگی آنها را اشغال نمیکنیم. و مشکل را با یک حرکت قاطع حل نمیکنیم . پیشنهادش واقعا متعارف انگلیسیها بود، که از قضا من هم با آن موافقم.مأموریت مهم دیگری هم از طرف شاه داشتم که از سفیر بخواهم از جانب ما برای دریافت وامی با بهره کم از کویت دخالت کند؛ مبلغی در حدود 100 میلیون لیره، بابت خرید لوازم نظامی و غیره از انگلستان.شاه آدم زیرکی است، و خوب میداند چه موقع برگ برندهاش را رو کند. به سفیر هشدار دادم که جز شاه و من کسی از این قضه وام از کویت خبر ندارد. و این ارقام در هیچ یک از آمار رسمی وامهای کشور مندرج نخواهد شد. سرانجام ، بار دیگر تکرار کردم که اگر کشور ثالثی اقدام به حفاری در اطراف آبهای ابوموسی بکند، ما به زور متوسل خواهیم شد.
شنبه، 10 خرداد 1349شرفیابی … به شاه در مورد گفته تحریک آمیز ولیعهد دوبی پیش از ترک تهران گزارش دادم، گفته بود، «ما همه چاکران وفادار اعلیحضرت فارس هستیم. ما را رهنمایی کنید». افزودم که نیاز داریم برای سیاستمان در خلیج فارس استراتژیهای گوناگون در نظر بگیریم. تا اگر یکی موفق نشد، استراتژیهای دیگر را به کار ببندیم. به عنوان مثال، در مورد فدراسیون امارات، آیا ما باید نقش نگهبان آنها را به عهده بگیریم یا باید با تک تک اعضا به توافق جداگانه برسیم؟ تمام این راه حلها باید بررسی شود و گزارش کاملی به شاه داده شود.شاه در پاسخ گفت، در حال حاضر، راه ما مشخص است. باید تمهیدی به کار ببندیم که هر یک از آنها موافقتنامه مالی جداگانهای در مورد دفاع با ما امضاء کند.گفتم: بیتردید نقشه فوقالعادهای است، اما همچنان باید راههای دیگر را نیز بررسی کنیم. از هر چه بگذریم،آیا حقیقتا انتظار داریم که نیروی نظامی ایران چنین مسؤولیت وسیعی را بر عهده بگیرد؟ آیا این به نفع ماست؟شاه از این حرف من که اشارهای به بیکفایتی ارتش داشت خشمگین شد. ولی وظیفه من روشن است، صابون خطر سرپیچی را به تنم مالیدم و گفتم، «عجیب است که اعلیحضرت این چنین خشمگین شدند. ولی وقتی ار بیخ پیدا کند، جنگ و رژه ارتش دو چیز کاملا مجزاست. اعلیحضرت میخواهند که ایران قدرت حاکم خلیج فارس باشد. اما پیش از آن باید قابلیت واقعی ارتشمان را ارزیابی کنیم، و این ارزیابی باید در کمال واقع بینی صورت بگیرد.
دوشنبه ،12 خرداد 1349…. روز پرمشغلهای بود. ساعت هفت صبح امروز را با مذاکره برای خرید هلیکوپترهای شینوک آغاز کردم. شاه علاقه خاصی نسبت به این معامله دارد. خود هلیکوپترها قادرند 40 نفر را در جا نقل و انتقال بدهند . بعد سفیر انگلیس آمد تا متن نامهای را که دولت متبوعش به شیوخام القوین و عجمان فرستاده است، به من نشان دهد. شیوخ اکیدا از اقدام به حفاری در اطراف ابوموسی بر حذر شدهاند، در وهله اول به دلیل ادعایی که شارجه نسبت به جزیره کرده است.سفیر در شرایطی نبود تا نسخهای از نامه را به من بدهد ولی لب مطلب از این قرار بود:1-کشور ثالثی باید به دعوت شود تا اختلافات میان عجمان و ام القوین را سرو سامان بدهد2-شارجه نسبت به حفاری در این مناطق نباید ادعایی داشته باشد3-تمام طرفین باید نسبت به علائق ایران در منطقه ، هوشیار باشندموضع ایران در ارتباط با ابوموسی باید در اسرع وقت روشن شود.بنابر اظهار سفیر، «با بر هم زدن روابط میان شیوخ، ما جلو حفاری را میگیریم بی آنکه لزومی به دخالت نظامی ایران پیش بیاید. در این میان به آنها یادآور شدهایم که انگلستان تا دوازده ماه دیگر نیروهای خود را از خلیج فارس خارج خواهد کرد، و از آن پس امارات عربی رأسا با ایران رودررو خواهند بود که کشوری است به مراتب قویتر از هر کدام از آنها. آنها حق حفاری دوباره را ندارند تا این که مسئله ادعای ایران حل و فصل شود. اما باید اضافه کنم، که شرکت نفت اکسیدنتال، به امید راه اندازی حفاریهای اکتشافی، اعمال فشارهایی میکند».در پاسخ گفتم که ، «ایران کمترین علاقهای به منافع نفتی ابوموسی ندارد و فقط میخواهد از آنجا به عنوان پایگاه نظامی استفاده کند. نکتهای که لزوما با منافع نمایندگان کمپانیهای نفتی منافاتی ندارد. اما چند تا از شیوخ در سفرهایشان به تهران و ملاقات با شاه اظهار داشتهاند که انگلستان آنها را از هر نوع قرار و مداری با ایران منع میکند، که کاملا با قول شما در مورد اعمال سازش مغایرت دارد».سفیر این اتهام را رد کرد و گفت، شاه که میدانید عربها چه دروغگوهایی هستند.گفتم: بله عربها دروغگویی را از شما انگلیسیها یاد گرفته اند!
دوشنبه 27 خرداد1349امروز بعدازظهر را به مدت سه ساعت، با سفیر انگلیس گذراندم. در مورد امارات رک و پوست کنده حرفم را زدم، “شما طرف کی هستید؟ ما هیچ وقت گستاخی شما را فراموش نمیکنیم . چرا اجازه میدهید این شیوخ به آزادی در تمام جهان عرب سفر کنند و سوء تفاهمهای بیشتری در مورد جزایر به وجود آورند؟ قصدتان چیست؟ وقتی اینها به تهران میآیند، هرگز اتفاقی نمیافتد جز رد و بدل کردن تعارفهای دیپلماتیک. چرا هیچ کمکی نمیکنید. همین قدر بدانید که این جزایر تحت هر شرایطی متعلق به ماست، هر چه پیش آید.”او هم گفت، برای دفاع از جزایر ما هم زور را با زور پاسخ خواهیم گفت.گفتم هر کاری دلتان میخواهد بکنید. این جزایر حتی اگر این اهمیت استراتژیک را هم نداشتند باز هم برای مردم ایران از اهمیت زیادی برخوردار بودند و شما نمیتوانید با افکار عمومی بازی بکنید. ما دست از بحرین برداشتیم. حالا انتظار دارید همین کار را در مورد این جزایر بکنیم. لابد بعدا هم باید در مورد خوزستان تسلیم ملیگراهای عرب بشویم. شماها دارید با دم شیر بازی میکنید و در مقام دولت شما، وظیفه من است که به شما هشدار بدهم. قولهای شما همیشه توخالی از آب در آمدهاند. در پایان این محاکمه ، سفیر اعتراف کرد که در طول دو هفته گذشته به حدی ناراحت بوده که شبها خوابش نمیبرده است. «من حقیقتا نمیدانم به شما چه بگویم، یا به لندن چه گزارش کنم. تازه لندن دست و پایش را گم کرده که جواب شیوخ را چه بدهد. همه دچار دردسر شدهایم.»پیش از رفتن یک نکته را هم خصوصی به من گفت، «پس از عرض حال عراق، سفیر شوروی نزد من آمد و پیشنهاد کرد که توصیه نمیکند از اشغال جزیر توسط ایران پشتیبانی کنیم. این هم از به اصطلاح رفقای شمالی ایران.»بعد از این ملاقات حال من به قدری بد شد که با تب در رختخواب افتادم . و سه روز است که گرفتار هستم.
سه شنبه ، 28 خرداد 1349شرفیابی برای حضور شیخ خلیفه، نخست وزیر بحرین، که بعدا به ناهار دعوت داشت. با حاکم بحرین شیخ عیسی نسبت نزدیک دارد. در مجموع آدم مطلع و باهوشی به نظر میآمد، انگلیسیاش درجه یک است .
جمعه ،31 خرداد1349با معشوقم دو ساعتی اسب سواری کردیم. علی رغم گرما بسیار دلپذیر بود.با سفیر انگلیس ملاقات کردم . اعتراف کرد موفق نشده شیخ رأس الخیمه را از رفتن به بغداد منع کند. ولی هم او و هم شیخ شارجه را تحت فشار قرار دادهایم تا راه حلی برای مشکل جزایر بیابند که در جهت پیشنهاد ایران برای اشغال مشترک جزایر باشد. به آنها تأکید کردهایم که این فرصت نادری است، و به لطف بزرگواری ایران این بهترین راه حل و فصل این مشکل است.سفیر هم مثل شاه معتقد است که خروج انگلستان از خلیج فارس به مرحلهای رسیده که جای برگشت ندارد.سر ناهار گزارش این ملاقات را دادم .شاه اظهار داشت، ما همچنان باید مراقب باشیم. شیوخ ممکن است در مورد جزایر با یکی از شرکتهای نفتی خارجی به توافق برسند . اگر چنین معاملهای را نادیده بگیریم، به وضوح پذیرفتهایم که ادعای آنها اعتبار دارد…»
جمعه 30 مرداد1349در مورد مسئله جزایر،سفیر گفت نماینده مخصوصی از لندن مأمور شده تا راه حلی برای قضیه بیابد، شخصی است به نام سر ویلیام لوس،که قبلا مأمور مقیم دیپلماتیک انگلیس در خلیج فارس بوده است. او کار را به یک شرط پذیرفته؛ این که اختیارات تام داشته باشد تا تمام امکانات موجود را برای حل و فصل قضیه بررسی کند و هرگونه تصمیم از قبل تعیین شدهای را ندیده بگیرد. حکومت محافظهکار با این شرط موافقت کرده است و اکنون اعتراف میکنند که تعهدشان مبنی بر جلوگیری از خروج انگلیسیها از خلیج فارس چیزی جز تبلیغات انتخاباتی نبوده و فقط به قصد رأی آوردن گفته شده است. سفیر همچنین افزود که شیوخ شارجه و رأس الخیمه منتظر عربستان سعودی هستند تا به تفاهمی با ایران برسد، ولی سعودیها هم به کلی از زیر بار این قضیه شانه خالی کردهاند.
سه شنبه، 31 شهریور 1349شرفیابی … گزارش ملاقاتم را با سر ویلیام لوس دادم که خواسته بود در مورد حرفی که شاه زده است توضیحی بپرسم. منظور شاه از گفتن این جمله که ایران نسبت به حضور انگلیسیها در خلیج فارس اعتراضی نخواهد داشت مشروط بر این که بر مبنای توافق دو جانبهای با شیوخ باشد، چه بوده است.شاه گفت: «اولا که امارات باید مستقل بشوند؛ فقط در آن صورت است که میتوانند به نوعی توافق برسند. یکی از شرایط به دست آوردن استقلال آنها هم خروج تمام نیروهای خارجی از خلیج فارس است. اگر فدراسیون جدید امارات در نهایت از انگلیسیها دعوت کند که باز گردند، آن وقت مسئله شکل دیگری پیدا میکند»
سه شنبه ،28 مهر 1349همزمان موفقیتی در مذاکرات نفت تهران به دست آوردهایم و فرمول تسهیم سود 50-50 به 45-55 به نفع ما تغییر کرد. همچنین قرار شد در مورد بهای نفت تجدید نظر بشود … اتفاقی که ذکرش بی مناسبت نیست، این است که سفیر انگلیس به ملاقات من آمد و اعلام کرد شدیدا توصیه میکنم مذاکرات را با شرکتهای نفتی قطع نکنید.این پیام را به شاه رساندم، که علیرغم خودداری معمولش ، به سختی میتوانست آتش خشمش را فرو بنشاند. گفت ، «حالا دیگر انگلیسیها به من توصیه میکنند، اگر یک بار دیگر به خودشان جرأت بدهند به من توصیه کنند، چنان پدری ازشان بسوزانم، که جد و آبادشان را یاد کنند. پدر سوخته ها »در مورد مشابه دیگری چند هفته پیش که به جزیره کیش رفته بودیم، صحبت تنب و ابوموسی پیش آمد و شاه گفت، «اگر لازم بشود، آنها را با زور خواهیم گرفت، عربها و انگلیسیها هم هر گهی دلشان میخواهد بخورند.»چنین اعتماد به نفسی حقیقتا باعث غرور است.
جمعه 4 دی 1349برای اولین بار در دویست سال اخیر یک شیخ بحرین سفری رسمی به ایران کرده است . در فرودگاه، شاهپور غلامرضا، نخست وزیر و من از او استقبال کردیم. خیلی جالب است که تا همین اواخر ما از او با عنوان :«شیخ فلان فلان شده و غاصب بحرین » نام میبردیم. اما امروز او میهمان عزیز و محترم ماست. ناهار را با شاه صرف کرد که بعدا به او افتخار داد و در اقامتگاه او چای صرف کرد. این هم یکی از اولینهای دیگر؛ تاکنون سابقه نداشته که شاه دیدار یک شیخ خلیج فارس را پس بدهد. به این موضوع اشاره کردم و گفتم شاید داریم ادب و نزاکت را از حد میگذرانیم ولی شاه پاسخ داد که مایل است شیخ یکی از اقمار ایران بشود. شیخ از بازدید شاه بسیار خوشوقت شد.
روز نهم آذر سال 1350 ایران جزایر تنب را اشغال کرده ، و روز بعد پیمان دفاعی منعقده فی مابین انگلیس در شیخ نشینای خلیج فارس (دریای عمان) لغو گردید و بنیاد امارات متحده عربی نهاده شد. رأس الخیمه به عمل ایران اعتراض کرد و یک سال دست به دست کرد تا سرانجام به فدراسیون جدید پیوست. در مورد ابوموسی، ایران و شارجه توافق کردند که منطقه را به دو بخش مساوی تقسیم کنند، و بخش مسکونی جزیره متعلق به شارجه باقی ماند. ایران برای نشان دادن حسن نیتش موافقت کرد که فعالیت های شرکت نفت کرسنت همچنان به روال سابق، در منطقه متعلق به آن و آبهای اطرافش،ادامه پیدا کند. و به منظور ایجاد تسهیلاتی برای این امر، ایران انگیزههای گوناگون مالی به نحوی محرمانه برای شیخ شارجه فراهم آورد .
شهرزاد فرامرزی یکی از مشهورترین خبرنگاران ایرانی در حوزه خاورمیانه است. وی از سال ۱۹۷۸ کار روزنامهنگاری خود را با روزنامه اطلاعات در ایران شروع کرد، اما بعد از انقلاب اسلامی و به خاطر تعطیل شدن موقت روزنامه، از ایران خارج شده و به لبنان رفت. در لبنان و از سال 1980 در اوج جنگ داخلی این کشور، همکاری خود را با خبرگزاری آسوشیتدپرس شروع کرد که این همکاری تا سال 2011 و زمان بازنشستگی وی ادامه داشت. فرامرزی در سال 2010 نامزد دریافت جایزه پولیتزر شد. با وی در مورد وضعیت جهان عرب پس از بهار عربی و تاثیر و تاثر آن از تحولات سالهای اخیر ایران به گفتگو نشستیم.
بیش از یک سال از تحولات دنیای عرب گذشته است. مردم علیه نظامهای دیکتاتوری که سالها بر این کشورها حکومت میکردند، قیام کردند. تاثیر این تحولات بر مردم، خواستهها و افکارشان را چگونه میبینید؟
بهار عربی اول در تونس شروع و سپس در مصر دنبال شد. تونس و مصر بیشتر سکولار بودند و کشورهایی ضد آمریکایی یا ضد اسرائیلی نبودند. در حالی که ما همیشه فکر میکردیم جامعه عرب مقابل آمریکا و اسرائیل خواهد بود؛ اما اولویت آنها از بین رفتن دیکتاتوری بود و یک دموکراسی میخواستند. تحولات و روند دموکراسیخواهی در تونس و مصر بیشتر به دلیل عدم دخالت ارتش موفق بودند. با این حال به نظر میرسد تونس به خاطر برگزاری انتخابات موفق تر بود؛ اما در مصر نظام، همان است و در واقع انقلاب آن هنوز تمام نشده است، زیرا مبارک یک نفر در نظام بود و ارتش هنوز در سلطه و قدرت قرار دارد. در انتخابات مجلس نیز اسلامگراها برنده شدند.
با این حال این موضوع بدین معنا نیست که انقلابیون اسلامی بودند، ولی آنهایی که در انقلاب شرکت نکردند و بعدتر رای دادند اسلامی ها بودند، این قاعده خصوصا در تونس اتفاق افتاد. بیشتر اسلامگراهای تونسی خارج از کشور بودند در نتیجه دلیل بر این نیست که اسلامگراها از نظر سیاسی محبوبیت دارند. بلکه این مردم طبقه متوسط به پایین جامعه هستند که در مصر و تونس اکثریت را تشکیل میدهند و به اسلامگراها رای دادهاند. به نظر من این هم نوعی دموکراسی است که از دموکراسی به طور مثال حاکم بر آمریکا بدتر نیست. خود مردم آمریکا چقدر از سیاست مطلع هستند؟ اگر عده ای از راه دموکراسی به قدرت برسند و حالا اسلام گرا نیز باشند، چه اشکالی دارد؟
عده ای معتقدند دلیل اینکه به عنوان مثال در تونس و مصر اسلامگراها بیشتر به قدرت رسیدند این است که مردمی که به آنها رای داده اند، موضع دیگری را نمی شناسند یا در دنیای فکری آنها نیست.
در مصر بیشتر مردم متدین هستند و به طور مثال حجاب دارند. این انقلابیون نبودند که به اسلام گراها رای دادند، بلکه گروه بزرگ دیگری در جامعه مصر است که رای خود را به صندوقها انداخته است. بسیاری از مردم مصر در انقلاب نقشی کم رنگ داشته یا اصلا هیچ مشارکتی نداشتند. این گروه بزرگ، حتی اگر بدانند که انقلاب شده است، باز هم از جریان به خوبی مطلع نیستند و زمانی که انتخابات می شود، یک روحانی در مسجد توضیح می دهد و صندوق رای را برایشان می برند و آنها رای میدهند. تعداد این افراد اتفاقا کم هم نیست.
در واقع آگاهی آنها در همین حد است که رای می دهند. مشکل مصر و طبقه سکولارش این است که گسترده نیستند؛ دقیقا مثل مثل ایران یا سوریه. سکولارها در شهرهای دورافتاده نیستند و بدین ترتیب خیلی ساده است که اسلامگراها برنده انتخابات میشوند و ایرادی هم نخواهد داشت.
به نظر شما وجه مشترک کشورهایی که در آنها انقلاب اتفاق افتاد و افتراق آنها با دیگر کشورهای عرب زبان که به طور مثال در خلیج فارس هستند در کجاست؟
در این کشورها دقیقا مانند انقلاب ایران، تابوها شکسته شد و خطوط قرمز چند ده ساله پشت سر گذاشته شد و ترس ها از بین رفت. زمان انقلاب ایران، خیلی از مردمی که به خیابان ها آمده بودند مشکلی با شاه نداشتند یا نمی دانستند که دارند یا قبول نداشتند که مشکل آنها شاه است. آدم های فقیر یا اهالی شهرستان ها فکر می کردند دنیا همین است، اما وقتی اطلاع رسانی صورت می گیرد و مردم آگاه می شوند، تازه متوجه واقعیت می شوند. برای این عده از مردم دموکراسی تعریف خاصی ندارد؛ بلکه مهم این است که به طور مثال پول نفت به او نیز برسد. بتواند در سیاست کشور مشارکت داشته باشد و بدین ترتیب برای شنیدن حقیقت بیشتر، تشنه تر خواهد بود.
بهار عربی در کشورهای بحرین یا عربستان هم تاثیر داشت. اپوزیسیون های این دو کشور نیز فعال هستند؛ اما در کشورهایی مثل لیبی، تونس یا مصر مساله ی ارتش بسیار مهم است و نقش سرنوشتسازی ایفا میکند. در لیبی ارتش از هم پاشید، در تونس و مصر ارتش دخالت نکرد. انقلاب ایران هم زمانی پیروز شد که ارتش از هم پاشید. به همین دلیل الان حتی اگر مردم ایران حوصله اش را داشته باشند، اتفاقی مانند انقلاب خیلی سخت است؛ چرا که ارتش که در واقع همان سپاه است اجازه نخواهد داد.
در مورد بحرین وضعیت تفاوت می کند. ارتش این کشور بیشتر از افرادی غیر بحرینی تشکیل شده است. حکومت بحرین افرادی از سودان، سوریه، بنگلادش، یمن و اردن آورده که مردم خود بحرین برای این افراد اهمیتی ندارند و بدین ترتیب در سرکوب دلسوزی نخواهند داشت. حکومت به این عده تابعیت بحرینی داده و آنها هم هیچ مسالهای برایشان اهمیت ندارد.
در یمن به طور مثال فکر نمیکنم شورشیان اساسا دموکراتیک باشند، بلکه عشایری هستند. در لیبی ارتش از ابتدا هم خیلی قوی نبود و یک عده را از خارج کشور دور هم جمع کرده بود. سران ارتش هم که فرار را بر قرار ترجیح داده و رفتند.
من عربستان را یکی از خطرناک ترین کشورهای منطقه می بینم، از ایران هم خطرناک تر و شاید بتوان گفت از اسرائیل هم بدتر. امروز عربستان دیگر مثل گذشته نیست و دقیقا مانند اسرائیل با آمریکا رفتار می کند و آمریکا نمی تواند به آنها «نه» بگوید
کویت وضع متفاوتی دارد و با این که نمونه ی مهمی برای کشورهای عربی است، کسی به آن توجه نمی کند. این کشور از قدیم و زمانی که اوایل دهه ی شصت مستقل شد، مجلس داشت و انتخابات معمولا سالم برگزار می شد. البته در چند انتخابات اخیر کمی مساله ی رشوه مطرح شد، اما حتی بزرگترین و تندروترین اپوزیسیون های کویت با خاندان الصباح مشکلی ندارند. وضعیت در کویت شبیه اردن است که پادشاهی محبوب (ملک عبدالله دوم) دارد. مراکش نیز به همین شکل است. در این کشورها مردم یا حاکمان را دوست دارند یا قبولشان دارند، اما در عربستان وضعیت بدین شکل نیست. خاندان سلطنتی سعود طوری رفتار میکند که انگار مردم عربستان شهروند نیستند؛ بلکه تابع آل سعود هستند، چون حتی اسم کشور هم بسته به آل سعود است. البته این کشور از طرف آمریکا و غرب حمایت ویژه ای می شود.
نقش غرب و آمریکا در تحولات دنیای عرب چقدر موثر بوده است؟
اگر بخواهیم این طور نگاه کنیم، باید غرب و عربستان را بیشتر با هم لحاظ کنیم، مثل اتفاقاتی که در یمن و بحرین رخ داد. در مصر عربستان موفق نشد حسنی مبارک را نگه دارد؛ اما در مقابل اکنون از نظر مالی حمایت ویژه ای از سلفی ها کرده و باعث شده که آن ها نیز وارد چرخه قدرت شده و قدرت را به دست بگیرند.
تحولات دنیای عرب بعد از جنبش سبز ایران رخ داد. برخی معتقدند که بهار عربی تاثیر گرفته از جنبش سبز ایران است و برخی معتقدند چون اسلام گراها موفقیت بیشتری آورده اند در نتیجه تاثیر انقلاب سال ۵۷ بوده است. با توجه به شناختی که از کشورهای عرب زبان دارید، به نظر شما این ارتباط چقدر وجود دارد و تا چه اندازه این گمانه زنی ها به واقعیت نزدیک است؟
من فکر می کنم موضوع قیام ایرانی ها و تحولات پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم از نظر سیاسی یا ایدئولوژی تاثیری بر بهار عربی نداشته است. این تحولات اصلا برای عربها مهم نبود؛ البته شاید در لبنان و نمونههایی مثل آن، شرایط اندکی فرق داشت و توجه کمی به تحولات ایران میشد.
در هر حال احمدی نژاد و ایران در نگاه عربها به عنوان نماد مقاومت مقابل آمریکا و اسرائیل است و این موضوع در نگاه عربها به تحولات ایران بسیار مهم است. حتی سکولارها و نخبگان عرب نیز در ابتدا توجهی به تحولات ایران نداشتند، اما بعدتر برایشان خیلی جالب شد. همانطور که نخبگان ایرانی قبلا نسبت به عربها بی تفاوت بودند، هر چند بعد از تحولات اخیر دیگر ایرانی ها بی تفاوت نیستند.
تنها تاثیری که وجود داشت، مساله استفاده از شبکه های اجتماعی بود. فکر می کنم اگر ایرانی ها قاعده ی استفاده از این شبکه ها را به دست نمی آوردند برای اعراب خیلی بیشتر طول می کشید تا به گستردگی امکانات آن پی ببرند. به نظر من فیلم هایی که پس از تحولات ایران در دنیای مجازی منتشر شد، بر روی اتفاقات آتی در جهان عرب بدین ترتیب تاثیر گذاشت که آنها نقش استفاده از این شبکه ها و فیلم ها را در دنیا دیدند و از همان ابتدای قیام های خود از همان روش ها استفاده کردند. تکنیکی بود که قبلا در ایران استفاده و تاثیر آن مشخص شده بود.
خب گروهی هم هستند که طرفدار نگاه رسمی جمهوری اسلامیاند و میگویند چون در کشورهای عربی اکثرا اسلامگراها به قدرت رسیدهاند و مردم به آنها رای دادهاند پس این انقلابها تاثیر گرفته از انقلاب اسلامی ایران هستند.
فکر نمیکنم تاثیر انقلاب ایران یا جمهوری اسلامی باشد. اتفاقا تاثیر آن در تضاد با فکر عربها است چون انقلاب ایران سبب شد که القاعده یا سلفی ها روی کار بیایند. رقابت بین عربستان و ایران برای صدور اسلام در گرفت و وضعیت کنونی منطقه، نتیجه مستقیم این رقابت است.
من که مدتی پیش در کشورهای خلیج فارس بودم به چشم دیدم که سنی های آنها هم ضد شیعه شده اند. رسانه های عجیبی شروع به کار کرده اند که روحانیون در آن به «شیعه» فحاشی می کنند. نه به ایران بلکه به شیعه و این در حالی است که کویت شیعه دارد، بحرین و سعودی هم همین طور، ولی تحرکاتی جدی و بی پروا صورت می گیرد که شیعه را کافر می دانند و این را به مردم منتقل می کنند. شیعه الان از اسرائیل هم خطرناک تر معرفی شده است و این به دلیل انقلاب ایران است. سیاست عربستان همواره ضد شیعه بود و امروز در بدترین روزهای خودش است به خصوص بعد از رخدادهای بحرین.
ایجاد بحث و اختلاف سنی ـ شیعه در کشوری که جمعیت آن زیاد نیست، کار اشتباهی است؛ خصوصا وقتی که میان سنی ها هم وضعیت دموکراسی شکل بهتری از شیعه ها ندارد. جنگ شیعه و سنی در بحرین علیه آل خلیفه است. با این حال در بحرین، مشکلی که شیعه ها بوجود آوردند مذهبی کردن بیشتر خواسته ها و فعالیت های خود بود. به طور مثال در میدان لولو که ارتش به مردم حمله کرد و چند نفر کشته شدند، این واقعه را هم مذهبی کردند و میدان مثل روزهای عاشورا شده بود تا بدین ترتیب سنی هایی که با آنها احساس تعاطف می کردند را هم از خودشان زده کردند.
در عراق با آنکه صدام خیلی ضد شیعه بود، اما مردم این گونه نبودند. اکنون اما با تلاش های مخربی که ایران و آمریکا با سیاست هایشان در عراق داشتند این وضعیت حاکم شده است. در بحرین هم همین طور. این نقش را در آنجا عربستان بازی کرد. من عربستان را یکی از خطرناک ترین کشورهای منطقه می بینم، از ایران هم خطرناک تر و شاید بتوان گفت از اسرائیل هم بدتر. امروز عربستان دیگر مثل گذشته نیست و دقیقا مانند اسرائیل با آمریکا رفتار می کند و آمریکا نمی تواند به آنها «نه» بگوید.
بعد از تحولات دنیای عرب، جمهوری اسلامی برای تبلیغات خیلی تلاش کرد. چرا عرب زبان ها هیچ ارتباطی با ایران نداشتند و چرا هیچ اهتمامی به تحولات ایران نشان ندادند؟
برای آنها همین کافی بود که کسی مثل احمدی نژاد مقابل اسرائیل بایستد. از بس که سیاست های اسرائیل و خصوصا آمریکا به این مردم صدمه زد. به خصوص بعد از روی کار امدن اوباما صدمه ی روحی وحشتناکی به عربهای منطقه وارد شد. آنها امیدهای زیادی به اوباما داشتند که همه این امیدها نقش بر آب شد. حمایت محکم اوباما از اسرائیل برای ملتهای منطقه مثل خیانت بود. اوبامایی که می گفت «یک مصری باید با احترام، غرور و عزت نفس زندگی کند»، هیچ وقت این حرف را برای فلسطینی ها نگفت و در واقع به نوعی مایوسشان کرد. عربهای منطقه بر عکس تصورات رسانهای، خیلی آدم های فهمیده ای هستند و توجه می کنند، درست برعکس آمریکایی ها. باید گذشت از نژادپرستی علیه آنان و حقیقت را گفت.
Iranians have been complaining that Google Maps now has no name on the body of water they call the Persian Gulf and is also known as the Arabian Gulf.
The issue has stirred controversy in recent years between Iranians and Arabs, who each say their name is the only one that should be used.
A Google representative told the BBC it did not name every place in the world.
He said the company also did not want to take any political stance in response to the angry Iranian reaction.
He was unable to provide an example of a similar case of a missing landmark.
‘No historical justification’
The fact that the blue space between Iran and Arab Gulf states is now nameless on Google Maps shows just how heated the issue has become.
Iranians say there is absolutely no historical justification for calling it anything but the Persian Gulf.
But there has been increasing pressure from Arab sources to call it the Arabian Gulf – or at least to use both names.
Several years ago, Iranians launched an internet offensive after National Geographic did just that.
As a result, anyone searching for the Arabian Gulf on Google found a website saying it did not exist.
Still on Google Earth
A number of Iranians have posted on twitter a link to Google Maps with the question: “Where’s the Persian Gulf?”
They could look at Google Earth – another interactive world map provided by the internet giant.
It still appears there – as does the alternative, the Arabian Gulf.
(BBC)
A prominent Iranian literary translator imprisoned since January on unknown charges has suspended his hunger strike after 28 days, a source close to the family said Thursday.
Soleimani Nia had written a letter of protest to the authorities and was told that it would be considered only if he ended his hunger strike, the source said.
For this reason, he has halted his protest for one week to see if the authorities will look at the letter, the contents of which are not known, the source said.
In the course of his 28-day hunger strike, Nia has needed medical treatment on one occasion and remains in a prison hospital ward.
He will be able to consume only non-solid food for a while because of the effects of the hunger strike on his digestive system.
The last time he spoke to his family was a few days ago and very briefly, according to the source.
Nia was in solitary confinement in Tehran’s Evin prison, notorious for its harsh conditions, for some of his time in custody, the source said last month. He was then moved to a general section of the prison.
Associates have previously described Nia as being physically delicate.
Firoozeh Dumas, an Iranian-American author whose best-selling book “Funny in Farsi” Soleimani Nia translated for the Iranian audience, described her friend as “a very gentle soul.”
(CNN)
Iranians voted on Friday in a run-off parliamentary election in which allies of hardline Supreme Leader Ayatollah Ali Khamenei hoped to complete victory over President Mahmoud Ahmadinejad, a conservative increasingly criticised by the clerical elite.
Khamenei’s expected majority is likely to mean a tougher final year for Ahmadinejad in his second and last term.
With reformists mostly sidelined and opposition leaders under house arrest, the vote is a test of the popularity of Khamenei’s clerical establishment rather than an opportunity for fundamental change in the way the Islamic Republic is run.
Sixty-five of parliament’s 290 seats are being contested after Khamenei loyalists led the first round in March. More than 50 percent of seats have already been filled by new members, including a large number of independents, so the Iranian Majles is undergoing an extensive face-lift.
The election will have no major impact on Tehran’s nuclear row with the West or its foreign affairs, which are already determined by Khamenei.
Its significance lies in gauging just how deep the rivalry between supreme leader and president has become and it could also throw light on possible contenders for next year’s presidential elections.
Among the five candidates who have already secured seats in Tehran, Gholam-Ali Haddad Adel, a key ally of Khamenei and father-in-law to his son Mojtaba, won most votes.
“We have to wait for the factions to be formed before we can see what happened. But whatever happens the next parliament will not give him (Ahmadinejad) an easy ride. I doubt he’ll be very happy,” said analyst Mohammad Marandi of Tehran University.
COMPLEX SYSTEM
The United Front of Principalists – an alliance of conservative group tied to the Supreme Leader – was the largest entity in the first round but analysts say Iran’s political system makes it tricky to forecast candidates’ allegiance.
“This list contains many Ahmadinejad critics … but many of its candidates are newbies whose true political leaning is uncertain. As such, we don’t know how they will necessarily behave,” said Iran analyst Reza Esfandiari.
“Political groupings in Iran are not disciplined, and there is no ‘whip’ in the Iranian parliamentary system that coerces MPs to act one way or the other,” he added.
The waters are muddied by the fact that many successful candidates appeared on the lists of both the pro-Khamenei Principlist Front and the equally hardline, pro-Ahmadinejad Resistance Front, making it difficult to fathom who can count more on the lawmaker in question.
The political persuasion of more than 70 independent candidates elected in the first is also unknown.
“Many of them are from small provinces and are not known politically. But some have been supported by Ahmadinejad during the campaign and so they will very likely tend to support him,” said Sadeq Zibakalam, an Iranian professor of political science.
AHMADINEJAD’S LAST STAND
Khamenei swiftly endorsed Ahmadinejad’s re-election in 2009, rejecting opposition allegations of widespread fraud that led to eight months of unrest.
But a rift opened between the two leaders when Ahmadinejad made several key policy decisions that his critics said were not in line with the supreme leader and undermined the leading political role of clergy.
Even before the current election, Ahmadinejad was already regularly criticised by parliament and, in March, he became the first president in the Islamic Republic’s history to be summoned to the assembly for questioning.
Parliament, which has the power to impeach the president, accused him of economic mismanagement and making illegal appointments.
In the past months, dozens of Ahmadinejad allies have been detained or dismissed from their posts for being linked to a “deviant current” that his rivals say aims to sideline clerics.
Ahmadinejad has inflicted hardship on Iranians, critics say, through soaring inflation caused in part by slashing food and fuel subsidies.
Iran is also under ever-tightening economic sanctions driven by western countries that believe Tehran may be developing nuclear weapons technology, something it denies. It also faces the threat of Israeli military strikes on its nuclear sites.
Tehran resumed nuclear talks with major powers in mid-April after more than a year. A second round of talks is scheduled for May 23 in Baghdad.
Polling stations in 33 constituencies opened at 8 a.m. (0330 GMT) and closed at 9 p.m., electoral official Hassanali Nouri told state media.
Khamenei had called for a high turnout.
“My suggestion is that they (people) should take the second round as seriously as the first round. The higher the number of votes for lawmakers … the better they can work,” state television quoted him as saying after he cast his vote.
One voter, a young man identified only by his first name of Alireza, told state television: “I will vote because my vote will be a defeat for Iran’s enemies.”
Turnout in the first round of parliamentary election was 64 percent. The interior ministry has said final results were expected within 24 hours after the polls close.
The new parliament convenes on May 27
(Reuters)
مرکز مبارزه با تروریسم آکادمی ارتش آمریکا که روز پنجشنبه، ۱۴ اردیبهشت، مجموعهای از اسناد کشف شده در محل سکونت بن لادن را منتشر کرد، میگوید این اسناد نشاندهنده «روابط خصمانه» جمهوری اسلامی و القاعده بوده است.
به گزارش دویچهوله، لیام کالینز، مدیر مرکز مبارزه با تروریسم آکادمی ارتش، در این خصوص به خبرگزاری رویترز گفته است: «این اسناد نشان میدهند که رابطه ایران و القاعده خصمانه بوده و بیشتر حول مذاکرات غیرمستقیم بر سر آزادی تعدادی از جهادگرایان (القاعده) بوده است که به همراه خانوادههایشان از سوی جمهوری اسلامی بازداشت شده بودند.»
به دنبال حمله آمریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱، شماری از رهبران عملیاتی القاعده به همراه خانوادههای خود به ایران گریختند، که دولت ایران آنها را تحت «حصر خانگی» قرار داد.
ایران طی این سالها شماری از این افراد، از جمله برخی از وابستگان اسامه بن لادن، را آزاد کرد، ولی گفته میشود که «همچنان شماری از آنها را در اختیار دارد».
مرکز مبارزه با تروریسم آکادمی ارتش آمریکا ۱۴ اردیبهشتماه ۱۷ سند از مجموعه اسناد متعلق به اسامه بنلادن را منتشر کرد که در یکی از آنها متعلق به ژوئن ۲۰۰۹ یکی از فرماندهان القاعده خطاب به بن لادن نوشته است که ایرانیان «ماه گذشته تعدادی از برادران» را آزاد کرده است.
به گفته این مرکز، در این نامه تأکید شده است که ایران قصد دارد «در عرض یک هفته» تعدادی دیگر، از جمله احتمالا برخی از اعضای خانواده بن لادن را آزاد کند.
بر اساس تحلیلهای این مرکز، آزادی برخی از اعضای القاعده، از جمله سیفالعدل، از سوی ایران نه به دلیل ابراز همدردی با القاعده، بلکه در واکنش به تهدیدهای القاعده و همچنین ربوده شدن یک دیپلمات جمهوری اسلامی در پاکستان بوده است.
حشمتالله عطارزاده، دبیر سوم سرکنسولگری ایران در پیشاور پاکستان، نوامبر ۲۰۰۸ (آبانماه ۱۳۸۷) ربوده شد و انگشت اتهام در این آدمربایی به سوی القاعده نشانه رفت. آقای عطارزاده در نهایت در ماه مارس ۲۰۱۰ (فروردین ۱۳۸۹) آزاد شد.
رویترز تأکید میکند که علیرغم آزادی تعدادی از اعضای خانواده بن لادن از سوی ایران، گزارشها حاکی است که سعد، یکی از پسران بن لادن که در ایران نگهداری میشد، سال ۲۰۰۹ کشته شده است.
در یکی از نامههای منتشر شده از سوی این مرکز، بن لادن از یکی از اعضای القاعده خواسته است تا نامهای از سعد، به دلیل «اطلاعات مهمی که در خصوص ماهیت حقیقی حکومت ایران» در خود دارد، در آرشیو القاعده نگهداری شود.
رویترز همچنین تأکید کرده است که حتی بعد از آزاد شدن دیپلمات ایرانی، جمهوری اسلامی همچنان یکی از دختران بنلادن را به همراه همسرش نزد خود نگاه داشته است.
بنلادن ماه مه ۲۰۱۰ در نامهای به یکی از دستیارانش آورده است: «این عادلانه نیست که زنان را از همسرانشان جدا کنند، بنابراین آنها (جمهوری اسلامی) باید دخترم و همسرش را با هم آزاد کنند.»
در این اسناد همچنین عطیه عبدالرحمن، که برای مدتی پس از مرگ بن لادن و پیش از آنکه به دست آمریکاییها کشته شود، مرد شماره ۲ القاعده به حساب میآمد، با ناراحتی و تلخی از رابطه و مذاکره با ایران صحبت میکند.
عطیه عبدالرحمن در نامهای نوشته است: «این جنایتکاران نه برای ما نامهای فرستادند و نه از طریق برادرمان برای ما پیامی فرستادند. چنین رفتاری از جانب آنها چیز غیرمعمولی نیست، بلکه شیوه و طرز تفکر آنها این طوری است. آنها نمیخواهند نشان دهند که در حال مذاکره با ما هستند یا به فشارهای وارده از جانب ما پاسخ میدهند.»
مرکز مبارزه با تروریسم آکادمی ارتش آمریکا میگوید هنوز به طور دقیق مشخص نیست چه منطقی پشت بازداشت اعضای نظامی القاعده از سوی ایران، آن هم بدون طی مراحل قانونی، نهفته است.
این مرکز میگوید احتمال دارد این دستگیریها به منظور بازداشتن القاعده از دست زدن به اقدام نظامی علیه ایران صورت گرفته باشد یا امکان دارد جمهوری اسلامی اعضای القاعده را برای چانهزنی با واشینگتن نزد خود نگاه داشته است.
علیرغم این روابط خصمانه، مطالعات این مرکز نشان میدهد که پس از حمله آمریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱، گروه القاعده ایران را به عنوان پایگاه جایگزین برای فعالیتهای خود مد نظر قرار داده بود.
این مرکز تأکید کرده است که سیف العدل، عضو ارشد القاعده که سالها در ایران در حصر خانگی بود، بارها در نوشتههای عمومی خود خاطرنشان کرده است که القاعده توانسته است با حامیان خود در ایران که مرتبط با گلبدین حکمتیار، جنگسالار افغان، هستند، ارتباط برقرار کند.
در این نوشتهها اما هیچگاه اشارهای به ارتباط القاعده با دولت جمهوری اسلامی نشده است.
آمریکا تاکنون بارها ایران را به حمایت از گروههای تروریستی، از جمله القاعده متهم کرده است، با این حال تهران همواره از القاعده به عنوان گروه تروریستی یاد کرده است و خبرگزاریهای جمهوری اسلامی بارها گزارشهایی مبنی بر دستگیری اعضای القاعده در ایران منتشر کرده است.
معاون شورای عالی امنیت ملی ایران موفقیت مذاکرات بغداد را منوط به برگرداندن پروندهی ایران از شورای امنیت به آژانس انرژی اتمی عنوان کرد. علیاکبر صالحی نیز پایان مناقشه هستهای را خواسته ایران و غرب دانست.
به گزارش رادیو فردا و به نقل از علیاکبر صالحی وزیر امور خارجه ایران، پایان یافتن درگیری بر سر موضوع هستهای نه تنها خواست ایران، بلکه خواست غرب نیز هست. پایان یافتن بحثها پیرامون برنامه هستهای برای ایران به این خاطر مهم است که جمهوری اسلامی به ثبات در بازار نفت از همه نظر علاقهمند است.
خبرگزاری مهر با ابراز امیدواری از “برداشته شدن قدمهای عملی در مذاکرات بغداد برای ادامه یافتن گفتوگوها” اعلام کرده است: «از جانب ما همه کاری انجام خواهد پذیرفت تا روابط مانند گذشته در مسیر خود قرار گیرد و در جهت منافع همه طرفها باشد.»
در همین زمینه علی باقری معاون دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران نیز اعلام کرده است توافق ایران و گروه ۵+۱ در گفتگوهای استانبول، حرکتی رو به جلو در قالب یک فرآیند که مبتنی بر رویکرد گام به گام و اصل عمل متقابل باشد، تعریف شده است.
علی باقری پس از بازگشت از پکن و مسکو و دیدار با هگل اشمیت، معاون رییس شورای سیاسی و امنیتی اتحادیه اروپا اضافه کرده است: «چارچوب این فرآیند تا پیش از نشست بغداد تدوین خواهد شد.»
به گزارش منابع خبری ایران، آقای باقری برگرداندن پرونده ایران از شورای امنیت سازمان ملل متحد به آژانس بینالمللی انرژی اتمی را گام اصلی در طرح گام به گام روسیه عنوان کرده است.
معاون سیاست خارجی و امور بینالمللی دبیر شورای عالی امنیت ملی افزوده است که با برگشتن پرونده ایران به آژانس بینالمللی انرژی اتمی، توافقات آتی ایران با گروه ۵+۱ میتواند نشست بغداد را به موفقترین نشست در زمینه پرونده هستهای ایران تبدیل کند. در غیر این صورت باید شاهد دورهای بعدی برای مذاکرات بغداد بود.
بر اساس طرح “گام به گام” روسیه، دولت جمهوری اسلامی در چارچوب یک جدول زمانبندی شده، به سوالات و ابهامهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی درباره جوانب مختلف برنامه هستهای این کشور پاسخ میدهد. در هر مرحله، در صورتی که پاسخ ایران از سوی آژانس قانعکننده تشخیص داده شد، تدابیری برای تشویق و لغو گام به گام تحریمها در نظر گرفته میشود.»
با وجود ابراز امیدواری مقامات مذاکرهکنندهی ایران به گفتوگوهای بغداد، علی اصغر سلطانیه نمایندهی ایران در آژانس بینالمللی انرژی اتمی روز جمعه ۱۵ اردیبهشت در گفتوگو با خبرگزاری رویترز از رد کردن تقاضای غرب برای تعلیق غنیسازی سخن گفته است.
آقای سلطانیه “تعلیق غنیسازی و بستن سایت زیرزمینی فردو” را خط قرمز ایران برای مذاکرات استانبول ۲ عنوان کرده است.
پیش از این وزیر خارجه آلمان عصر پنجشنبه (۳ مه / ۱۴ اردیبهشت) در جمع کمیته یهودیان آمریکا در واشنگتن گفته بود، هیچگونه تاکتیکی برای به درازا کشاندن گفتوگوهای بینالمللی اتمی را تحمل نخواهد کرد.
گیدو وستروله تصریح کرده بود: «ما ساده نیستیم. صبرمان هم بیحد و مرز نیست.» وی افزود که هیچگونه “بازی با زمان” تحمل نخواهد شد. وستروله بر همبستگی کشور خود با اسرائیل در مناقشه اتمی با ایران تأکید کرد.
گفتوگوهای بینالمللی با ایران ماه گذشته (آوریل/ اردیبهشت) بعد از وقفهای طولانی آغاز شد. در این مذاکرات که در استانبول برگزار شد نمایندگان آمریکا، بریتانیا، فرانسه، روسیه، چین، آلمان و ایران شرکت کردند.
دور جدید مذاکرات قدرتهای دارای حق وتو بهعلاوهی آلمان با ایران در تاریخ ۲۳ ماه مه (۳ خرداد) در بغداد انجام خواهد گرفت. کارشناسان معتقدند که این دور از مذاکرات، آخرین شانس برای جلوگیری از حملهی نظامی اسرائیل به تاسیسات اتمی جمهوری اسلامی ایران است.
شرکت گوگل به بیبیسی فارسی گفته است که دلیل نشان ندادن نام خلیج فارس در سرویس نقشهاش – گوگلمپز – این است که میخواهد وارد مناقشههای سیاسی بر سر نام این دریا نشود.
عدهای از کاربران ایرانی در روزهای اخیر متوجه شدهاند که هیچ گونه نامی برای این آبراهه روی گوگلمپز ظاهر نمیشود و این موضوع خشم بعضی از کاربران ایرانی را برانگیخته است.
مایکل دالوو، مدیر روابط عمومی شرکت گوگل در بریتانیا به بیبیسی فارسی گفته این شرکت هیچ گونه “موضع سیاسی نمیگیرد” و از آنجا که “بعضی از مردم دنیا این آبراهه را Arabian Gulf (خلیج عربی) مینامند، برای پرهیز از ورود به یک مناقشه سیاسی، نامی برای این خلیج روی نقشهاش ظاهر نمیشود.”
گوگل میگوید: “سیاستش این نیست که همه مناطق جهان را روی سرویس نقشهاش نامگذاری کند.” اما این شرکت مثالی از دریا یا منطقه دیگری در جهان که مثل خلیج فارس، نامی برای آن روی سرویس نقشهاش ظاهر نشود، ارائه نکرد.
این در حالی است که در نرمافزار دیگر این شرکت به نام گوگلارث، نامهای خلیج فارس و خلیج عربی در کنار هم نمایش داده میشوند.
سخنگوی گوگل به بیبیسی فارسی گفته این نرمافزار کلاً جزئیات بیشتری نسبت به گوگلمپز نمایش میدهد و عبارت “خلیج عربی” را “برای کمک به کاربرانی که خلیج فارس را به نامی دیگر میشناسند” در نرمافزار گوگلارث وارد کرده است.
گوگل گفته سیاست کلیاش درباره نامها، استفاده از “نامهای مورد استفاده ساکنان منطقه” است و چون بعضی ساکنان حاشیه جنوبی خلیج فارس از نام دیگر استفاده میکنند، آن را در گوگلارث در کنار نام خلیج فارس نمایش میدهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر