-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۴, پنجشنبه

Latest News from 30Mail for 05/03/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1391/2/13
  •  

    فرشته ثابتیان
    چمدانک

    می‌دانم. مسافرت در امریکا مناظر زیبا دارد، درختهای عظیم و کوههای پر برف دارد، شهرهای زیبا دارد، اما خاطره ندارد. آن حس گرم آشنا شدن با آدمی که تمام زندگیش مثل یک راز است را ندارد. آن حس کنجکاوی دنبال کردن آدمها را ندارد. انگار اینجا قصه‌ها همه تعدیل شده‌اند. حتی وقتی مهاجری قصه‌ی مهاجرتش را برایت می‌گوید، اینجا و در امنیت زندگی اجتماعی اینجا، آن قصه هم کمرنگ می‌شود. انگار باید قصه‌ها را تنها در مکان اصلی‌شان شنید.

    دلم برای یک سفر به دل قصه‌های کویر و کوهستان ایران پر می‌زند.
     
    * تیتر از سی‌میل

     
     

    1391/2/13
  •  

    آرمان امیری
    مجمع دیوانگان

    بهانه نخست این نوشته، دعوت «حمزه غالبی» است تا گروهی از وبلاگ‌نویسان از «رویاهای خود» بنویسند. بهانه دیگرش توافقی است میان جمعی از وبلاگ‌نویسان که در حلقه وبلاگی «گفت و گو» هر دو هفته یک بار موضوعی را مورد توافق قرار می‌دهند. هر دوی این بهانه‌ها این پیش‌زمینه را ایجاد می‌کند که این «رویا» حتما باید آرمانی گروهی و اجتماعی باشد، اما من اصولا آدم خودخواهی هستم! رویای من گروهی نیست. من اصلا سودای ایران آزاد و آباد فردا را ندارم. رویای من جهانی بدون فقر نیست، یا جهان صلح و ریشه‌کن شدن بی‌سوادی و جهان بدون کودکان‌کار و انسان‌های ناگزیر از تن‌فروشی! رویای من خیلی ساده‌تر است.

    در خیابان «آیت‌الله طالقانی» تهران قدم زده‌اید؟ من هر هفته چند بار این کار را می‌کنم. در خود خیابان و گاه در کوچه‌های اطرافش. بعد به ساختمان‌های قدیمی و ایوان‌های آجریشان خیره می‌شوم و هر بار از اعماق وجود «آه» مي‌کشم. گاه از دیدنشان به وجد می‌آیم و همان‌جاست که رویاهایم پیش چشمم زنده می‌شوند. بلی؛ رویای من یک واحد کوچک مسکونی، در خیابان طالقانی تهران است با نمایی آجری و ایوانی رو به خیابان. چقدر بهتر اگر حوالی پارک ایران‌شهر باشد و یا حتی در آن خیابان موسوی که از جنوب پارک به سمت شمال ادامه دارد و از همان ابتدایش نمای «خانه هنرمندان» پیداست! رویای من همین‌قدر کوچک است.
     
    من در رویای خودم شب‌هایی که حتما بهاری و یا تابستانی است روی ایوان خانه آجری‌ام می‌نشینم و از نسیمی که حتما خنک است لذت می‌برم و به آسمانی که حتما پرستاره است خیره می‌شوم. میز و صندلی چوبی کوچکی که شاید «لهستانی» باشد دارم و حتما یک فنجان هم قهوه و یک زیرسیگاری و اگر رمانی از مارکز یا داستایوسکی در دستم نباشد، شاید مشغول خلق شخصیت باشم. آخر من شیفته ادبیات هستم. همیشه دوست داشتم روزی نویسنده شوم. حتی آن روزهایی که با تمام وجود مشغول خواندن ریاضی و فیزیک بودم! احتمالا در رویای من وضعیت به گونه‌ای است که مردم از ترس بیکاری و فقر ناچار نشوند فرزندانشان را فارغ از علایق و استعدادهایشان به تحصیل در رشته‌هایی بکشانند که بازار کار دارند.

    در رویای من، وقتی که مشغول نوشتن و یا خواندن هستم هیچ گاه حواسم بابت دیرکرد اقساط بانک پرت نمی‌شود. آخر در رویای من، کارفرمای عزیز ابدا قصد ندارد که پرداخت حقوق را گاه تا پنج ماه هم به تعویق بیندازد. احتمالا در رویای من، تمام کارگران، اصناف و اتحادیه‌های مستقلی دارند که هرگاه لازم شد از حقوق اعضای خود در برابر کارفرمایشان دفاع می‌کنند. البته در رویای من کارفرما هم یک دراکولای خون‌آشام نیست. او هم اگر مطالبات خود را از دولت وصول کند به حقوق کارگرش پای‌بند است. پس حتما در آن رویا دولت بودجه‌های عمرانی کشور را خرج توزیع چک‌پول در سفرهای عمرانی و پرداخت یارانه نکرده و جیب مسوولین دولتی هم سوراخ نبوده تا هزار هزار میلیارد از تویش زمین بریزد و خلاصه پیمانکار خصوصی بماند و مطالباتی که وصول نمی‌شوند و پولی که وجود ندارد تا حق کارگرش را بدهد.

    بگذریم، آرامش و سکوت ایوان خانه آجری را نباید آشفت. آنجا من نشسته بودم و حالا قلمی در دست دارم و کاغذی روی میز. حتما دارم فکر می‌کنم اما در آن رویای شیرین قطعا نگران این نیستم که ایده‌ داستانم خوشایند دستگاه «ممیزی» نیست و اگر آن را به همین شکل بنویسم قطعا مجوز انتشار نخواهد گرفت. آخر در رویای من چیزی به نام «مجوز نشر» وجود ندارد. حتما آن‌جا هر انسانی حق دارد نظرش را و رویای‌ش را بازگو کند یا روی کاغذ بیاورد و به دست دیگران بدهد. اصلا لازم نیست یک گروهی بنشینند پشت چند تا میز و برای درونیات مغز انسان‌ها تصمیم بگیرند.

    به هر حال هر نویسنده‌ای در لحظاتی از داستان‌هایش دچار یک وقفه می‌شود. ممکن است چیزی به ذهنش نرسد و توقف من هم روی ایوان خانه آجری خیابان طالقانی شاید به این دلیل است که نمی‌توانم نام رمان‌ام را انتخاب کنم. پس بهتر است برای مدتی از ایوان خارج شوم و در خیابان قدم بزنم. طالقانی نزدیک چهارراه ولیعصر است. پس چه مقصدی بهتر از تیاترشهر که حتما در آنجا نه خبری از کارگاه‌های ساختمانی شهرداری است، نه اثری از خیمه‌های زشت و پرچم‌های بی‌سلیقه و نه کسی کل فضای تیاتر را با نوارهای مداحی به هم ریخته است. تازه، احتمالا «علک*» را هم می‌شود همان حوالی ساختمان تیاترشهر پیدا کرد. آخر در رویای من، علک 21-22 ساله که جای خود، هیچ زندانی سیاسی دیگری هم در زندان نیست. علک هم عاشق تیاتر شهر بود.

    حتما می‌توانیم با هم بنشینیم گپ بزنیم، چای بخوریم و حتی تیاتر ببینیم. آن هم چه تیاتری؟ شاید هملت ببینیم! آن هم «هملت»ی که در آن «اوفلیا» کلاه حصیری بر سر ندارد! آخر در رویای من هیچ مامور حراست و گشت ارشادکننده و خانم مهربان نصیحت‌گویی با چماقی زیر چادر وجود ندارد که برای مردم تعیین کنند چه لباسی برازنده آنان است و البته تشخیص بدهند اوفلیا حتما چیزکی به سرش می‌کشیده!

    بعد از تیاتر ما فرصت داریم قدم‌زنان خیابان‌های تهران را گز کنیم. البته نه در تاریکی! آخر در رویای من ابدا مغازه‌داران مجبور نیستند سر یک ساعت مشخص تعطیل کنند و شهر را به حالتی غیررسمی از حکومت نظامی فرو ببرند! حتما چراغ بسیاری از مغازه‌ها روشن است و در تاریکی شب زیبایی شهر را دوچندان کرده. ما هم با خیال راحت مشغول قدم زدن هستیم و هیچ هراسی هم نیست از نوجوان‌های موتورسواری که ناگهان جلوی شما را می‌گیرند و با به رخ کشیدن چپیه‌ای که حتما کارت هویت محسوب می‌شود از شما بپرسند: «کجا می‌روی؟» یا «چه کار می‌کنی این وقت شب؟» و البته اجازه هم داشته باشند تا فیهاخالدون شما را بگردند!

    در آن پیاده‌روی شبانه ما، ممکن است جایی سکوت شب را صدایی چون جشن و پای‌کوبی بشکند. سر که می‌چرخانی به مجموعه‌ای با چراغ‌های فراوان برخور می‌کنی که صدای خنده و شادی و هم‌خوانی از آن به گوش می‌رسد. سهم ما البته بجز یک لبخند از شادی هم‌وطنان چیزی نیست. برای کارمندی که صبح فردا باید سر کار باشد، فرصت لب تر کردنی وجود ندارد. بالا و پایین پریدن‌اش هم که دیگر از ما گذشته. اگر فرصتی باشد، امثال من ترجیح می‌دهند لم داده روی صندلی‌های سالن از موسیقی لذت ببرند. در مجموعه‌هایی که حتما در شان و مقام موسیقی ما بنا شده‌اند تا بار دیگر استاد شجریان برایمان نغمه‌ای بخواند که قطعا این بار «مرغ سحر» نیست و یا حتی «سیمین غانم» دوباره آن حنجره مخملین‌اش را در فضای تالاری به صدا درآورد که این بار پلاکارد «ورود آقایان ممنوع» بر درش ندارد!

    اما آن شب را ما همچنان قدم می‌زنیم تا به خیابان طالقانی و آن خانه آجری و ایوان کوچک‌اش برسیم. تا آن زمان حتما ذهن من هم جرقه‌ای زده است تا بالاخره بتوانم نام رمان‌ام را انتخاب کنم. آن‌گاه شاید قلم را بردارم و روی کاغذ بنویسم: «رویاهای کوچک من روی ایوان آجری»!

    ------
    * «علی‌اکبر محمدزاده» دبیر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف

    با موضوعی مشابه از حلقه وبلاگی «گفت و گو» بخوانید:

    «شمه‌ای از تاریخ فردای ایران» - مهدی جامی (سیبستان)
    «رویاهای کهنه من» - سام‌الدین ضیائی (تارنوشت)


     
     

    1391/2/13
  •  

    مسیح علی‌نژاد

    دختری را به جرم رقص دستگیر کردند و رقصنده هنرش را با زنانِ زندانی ِ دیگر قسمت کرد. «تفاوت فرهنگی» این است نه آن رسوایی ها در برزیل. تفاوت فرهنگی یعنی اینکه برای مسولان یک کشور رقص جرم است و برای مردم همان کشور، رقص هنری است برای نزدیک شدن دل هاشان به یکدیگر. ایران با این تفاوت فرهنگی هایش ایران است نه آنچه که مسولانش را دچار بحران در استخرهای دنیا و خانه عفاف های ناجا می کند.

     میان مردم ایران و مسولان شان یک تفاوت فرهنگی عمیق هست…خلایی به بزرگی خود ایران….فرهنگِ دولتی و حکومتی فرهنگ عزا است و فرهنگ ِ مردم اما تلفیقی از باورهای متفاوت که نشانه های طبیعی یک زندگی را با خود دارد.


     
     

    1391/2/13
  •  

    کیوان
    ۳۵ درجه

    لینک‌دانی آن بالا را دوباره راه انداخته‌ام. گاهی که نوشته‌ای را جذاب می‌یابم دچار یک نوع استیصال نوستالژیک می‌شوم که حالا با این نوشته چه کنم. واقعیت این است که هیچ چیز نتوانسته جای گودر را برای من پر کند. به نظرم مخاطبین و جنس معاشرت آن‌جا خیلی جذاب‌تر از سیل خارج از کنترل آدم‌های فیسبوکی بود. شاید من بی‌حوصله شده باشم، اما واقعن حس سر و کله زدن با تنظیمات هزارلایه‌ی فیسبوک را هم ندارم. بماند که به طرز متناقضی در فیسبوک وقت تلف می‌کنم.

    لینک‌دانی آن بالا را راه انداختم تا لااقل نوشته‌هایی را که دوست دارم یک جایی به اشتراک بگذارم. چند سال پیش آن لینک‌دانی برو بیایی داشت برای خودش. گاهی آمار بیننده‌های وبلاگ تازه‌ کاری را از همین سوراخ کوچک منفجر می‌کردم و از این اعمال قدرت لذت می‌بردم. آخر ِ آن دوران یک لینک به حسین نوروظی آن‌جا گیر افتاد و من دیگر لینکی نگذاشتم. احتمالن تحت تاثیر گودر که این کار را خیلی با کیفیت‌تر می‌کرد. من ساده دل اصلن نمی‌دانستم نوروظی چیست یا کیست. لینک آخر آن‌قدر ممارست کرد تا چند سال بعد یک روز نوروظی من را گوشه‌ی یک مهمانی گیر آورد و خیلی جدی نجوا کنان پرسید به نظرت کافی نیست؟! پرسیدم چی کافی نیست؟ گفت این کاری که می‌کنی! گفتم چه کاری قربان؟ گفت همان لینکی که دو قرن است داده‌ای و ول نمی‌کنی. حتا یادم نبود که به او لینک داده بودم. رفتم و در مراسم غم‌انگیزی محتوای لینک‌دانی را تخلیه کردم.

    حالا دوباره از داشتنش خوش‌حالم. خودم هم گاهی به وبلاگ‌ها در سر و شکل واقعی‌شان سر می زنم و برایم جالب است. از داشتن این‌جا هم دوباره حس شادابی‌ای دارم. با این که که واقعن در خروش روزمره‌گی کم‌تر وقت نوشتن پیدا می‌کنم. گاهی آرزو می‌کنم که ای کاش باز هم میانه‌ی روزهای‌ کاری‌ام طوری بود که می‌شد یک پست -هرچند کوتاه- تولید کرد، نمی‌شود.

    * تیتر از سی‌میل


     
     

    1391/2/13

     

     
    خبرگزاری فارس به نقل از وبسایتی به نام "برزیل دیسپچ" نوشت که "یکی از مقامات سفارت ایران در برازیلیا نیمه شب گذشته به وقت محلی در پایتخت برزیل هدف گلوله افراد مسلح قرار گرفت."
     
    در خبری که وبسایت برزیل دیسپچ منتشر شده به نقل از پلیس برزیل آمده است که فرد مورد اشاره راننده هیات دیپلماتیک ایران بوده و به دلیل مقاومت در برابر خواست سه مهاجم مسلح که در صدد ربودن اتومبیلی بودند که او رانندگی آن را برعهده داشت، هدف شلیک گلوله قرار گرفت.
     
    هنوز اطلاعات بیشتری از این خبر منتشر نشده و مقامات دو کشور واکنشی نسبت به این خبر نشان نداده‌اند.
     
    مدتی قبل یک کارمند سفارت ایران در برزیل به اتهام آزار جنسی دختران نوجوان در استخری در برزیل مدت کوتاهی بازداشت و سپس آزاد شد.
     
    مقامات ایران اتهام منسوب به دیپلمات را رد کرده و آن را ناشی از «تفاوت‌های فرهنگی» دو کشور دانستند. این خبر با واکنش‌های زیادی در وب فارسی روبرو شد. 
     

     
     

    1391/2/13

     

     
    جدیدترین گزارش بانک مرکزی در هفته منتهی به هشتم اردیبهشت، که امروز چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ماه در رسانه‌های ایران منتشر شد نشان می‌دهد که قیمت بعضی از اقلام نسبت به مدت مشابه سال قبل تا ۱۵۶ درصد رشد داشته‌ است.
     
    بانک مرکزی گزارش خود را بر اساس متوسط قیمت خرده‌فروشی ۱۱ گروه از مواد خوراکی در تهران منتشر کرده که بر این اساس بیشترین افزایش قیمت با ۱۵۶ درصد مربوط به سبزی‌های برگی در مقایسه با مدت مشابه سال قبل است. به جز سبزی‌، گوجه‌فرنگی هم رشد ۱۴۰ درصدی را نسبت به همین مدت داشته است.
     
    گزاش میدانی خبرگزاری فارس هم نشان می‌دهد که در حال حاضر قیمت گوجه‌فرنگی در بازار تهران به کیلویی۳۵۰۰ تومان رسیده است.
     
    موضوع افزایش قیمت‌ها برای بعضی از میوه‌ها مانند نارنگی هم صدق می‌کند که ۱۰۶ درصد گران‌تر شده است.
     
    در گزارش بانک مرکزی آمده است که قیمت ماست پاستوریزه هم در هفته گذشته به کیلویی ۱۸۳۲ تومان رسیده است. این افزایش قیمت در مقایسه با سال گذشته در همین هفته ۶۱ درصد است.
     
    پنیر غیر پاستوریزه و شیر هم در بین لبنیات شاهد افزایش قیمت شش تا هشت درصدی بوده است.
     
    در هفته مورد اشاره، قیمت گوشت گوسفند و گوشت تازه و گوساله گران‌تر شد در حالی که قیمت گوشت مرغ کمی نسبت به هفته قبل کاهش پیدا کرد.
     
    در حال حاضر گوشت گوسفند به کیلویی ۲۳ هزار و ۱۷۷ تومان رسیده و قیمت گوشت تازه گاو و گوساله هم ۱۷ هزار و ۶۱۵ تومان است. این در حالی است که قیمت تخم مرغ و قند در این مدت نسبت به هفته قبل کاهش داشته است.
     
    اقلامی که در این مدت ثبات قیمت را تجربه کردند شامل برنج وارداتی غیر تایلندی، لوبیا چشم بلبلی، شکر و روغن نباتی مایع بود.
     
    در گروه میوه‌های تازه قیمت هندوانه یک درصد کاهش داشت و قیمت سایر اقلام این گروه هم بین یک تا دو درصد کاهش را تجربه کرد.
     

     
     

    1391/2/13

     

     
    همزمان با فرا رسیدن روز جهانی کارگر، کارگران در شهر سنندج استان کردستان دست به تجمع زدند، اما این تجمع با حضور ماموران امنیتی و نیروهای انتظامی و لباس شخصی به تشنج کشیده شد.
     
    وب‌سایت بی‌بی‌سی فارسی با اعلام این خبر و به نقل از یک فعال کارگری شرکت کننده در این تجمع نوشت: «درخواست مجوز ما برای تجمع، مورد موافقت قرار نگرفت، به همین منظور روز (اول ماه مه) کارگران به همراه خانواده‌هایشان در یکی از خیابان‌های شهر تجمع کردند، اما ماموران نیرو انتظامی و لباس شخصی با گاز فلفل و باتوم به تجمع کنندگان حمله کردند.»
     
    از سوی دیگر ویدیوهایی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده که گفته می‌شود مربوط به تظاهرات روز جهانی کارگر در شهر سنندج است.
     
    وب‌سایت‌های خبری فضای شهر سنندج در روز کارگر را امنیتی توصیف کرده و نوشتند که در این روز ماموران انتظامی و لباس شخصی در سطح شهر حضور گسترد‌ه‌ای داشتند.
     
    پیشتر علی دهقان‌کیا، عضو هیات مدیره کانون شوراهای اسلامی کار استان تهران، گفته بود که بعد از دوران ریاست‌جمهوری محمد خاتمی، کارگران به سختی مجوز قانونی برگزاری تجمع گرفته‌اند.
     
    اول ماه مه در بسیاری از کشورهای جهان روز کارگر نامیده می‌شود و اتحادیه‌های کارگری به مناسبت این روز راهپیمایی برگزار می‌کنند.
     
    مقامات ایران می گویند که برگزاری راهپیمایی و تجمع بدون مجوز، غیر قانونی است.
     

     
     

    1391/2/13

     

     
    باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا سه شنبه با صدور یک فرمان اجرایی به وزارت دارایی این کشور دستور داد ضمن شناسایی شخصیت های حقیقی و حقوقی خارجی نقض کننده تحریم های ایران و سوریه، از دسترسی آنها به نظام مالی و بازرگانی آمریکا جلوگیری شود.
     
    به گفته دیوید کوهن، معاون وزیر دارایی آمریکا در امور تروریسم و اطلاعات مالی این فرمان اجرایی برای کسانی که به دور زدن تحریم های آمریکا علیه ایران و سوریه اقدام کرده اند، تبعات سنگینی به همراه خواهند داشت.
     
    آقای کوهن گفت: "هر کسی که سعی می کند از تحریم های ما فرار کند به مردم ایران و سوریه لطمه زده و آنها پاسخگو خواهند شد."
     
    ایالات متحده تاکنون برای مقابله با برنامه اتمی ایران و نقض حقوق بشر در این کشور تحریم های مختلفی را علیه صنعت نفت و گاز، بانک مرکزی و نیروهای نظامی و امنیتی آن وضع کرده است.
     
    آمریکا به تازگی تحریم های سختگیرانه ای را علیه نظام مالی ایران وضع کرده است تا این کشور را از درآمد صادرات نفت خام محروم کند.
     
     
     

     


    شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    خبرهاي گذشته