-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ فروردین ۱۴, دوشنبه

Latest News from 30Mail for 04/02/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1391/1/14

 

کافه‌چی
کافه کافکا

من در آستانه ی سی سالگی یک موبایل دارم که پر از شماره تلفن است. و یک دوست صمیمی به نام مرتضی. و چندین دوست خوب نه چندان صمیمی که ماهی چند بار تلفنی صحبت میکنیم. من در آستانه ی سی سالگی وقتهایی می شود که موبایلم را دستم می گیرم و تک تک این شماره ها را بالا پایین می کنم بلکم چشمم بیافتد به شماره تلفنی جدید. یک آدم تازه که بتواند من را از غربت خفه کننده ای که بعد از دیدن این فیلمهای بی شرف عاشقانه سراغم می آید نجات بدهد. من در آستانه سی سالگی کارم شده اس ام اس زدن به مرتضی. "این تنهایی خفه کننده ست"....پاسخ" صبر".

من در آستانه ی سی سالگی یک عالمه رابطه های یک روزه و یک هفته ای و یک ماهه و یکساله ی نیمه کاره دارم که از اولش هم می دانستم شروع کردنش به هیچ دردی نمی خورد ولی این دلرحمی بی همه چیز نگذاشت خودم را تکه تکه نکنم و هر تکه ام را جایی جا نگذارم. من در آستانه ی سی سالگی یک دنیا ناله نفرین پشت سرم دارم که مطمئنم نخواهد گذاشت تا سی و یک سالگی عمر کنم از بس که عاشقم شدند و من نشدم و زیر دینشان رفتم که چرا من هم مثل آنها عاشق نیستم پس خدا مرگم بدهد و سپرده اندم دست چوب تقدیر خدا. بلکم سیاه بخت بشوم دلشان خنک بشود.

من در آستانه ی سی سالگی دیگر اشتیاقی برای جوانی کردن ندارم. تقریبا حالم بهم می خورد از سلام. موسیقی چی گوش میدی؟ کجای تهرانی؟ چی خوندی؟ قرار بذاریم؟ نه من نمی تونم....من نمی تونم با تو بمونم....چرا؟ چرا؟ چون روم نمی شود بگویم عاشقت نیستم. خودت بفهم که عاشقت نیستم. تو را به تمام مقدسات بفهم که من عاشق نیستم. عاشق، کسی است که از خودش می گذرد. کوری؟ نمی بینی خودم را بیشتر از تو دوست دارم؟

من در آستانه ی سی سالگی خوب می دانم آدمها کامل نیستند و هر کس یک عیبی دارد. می دانم آن عشقهای بی پدر و مادر جایشان در کتابها و فیلمهاست. خوب می دانم آدمها پیر می شوند و چروک می خورند و تکراری می شوند. خوب می دانم ممکن است یک شب بخوابی و صبحش حالت از نفس کشیدن عشق ت بهم بخورد. خوب می دانم گاهی وسوسه ی خیانت به جان آدم می افتد و خیلی چیزها را می دانم که شاید تو ندانی چون مثل من چند تا زیر پیراهنی بیشتر پاره نکردی. همه این می دانم ها را می دانم. اما این را هم خوب می دانم من هیچ وقت خدا عشق را با همه دروغ بودنش تجربه نکردم. دوست داشته ام تا پای جان، اما فقط تاپای جان. نه خود جان. من در آستانه ی سی سالگی تنها هستم چون خودم خواستم تنها باشم. آدمها را از خودم راندم چون نیازی به بودنشان نداشتم. آدمها آدمهای خوبی بودند اما فقط آدمهای خوبی بودند. هیچ کدامشان رویای من نبودند.

من در آستانه ی سی سالگی آنقدر تیز شده ام که حالم از خودم بهم می خورد. هیچ دلم نمی خواهد تا کسی دهان باز کرد تا ته ش را بخوانم. یک روز می خواهم بروم مثل این یارو دهکردی در فیلم از کرخه تا راین کنار رودخانه ای، گودالی، جوق آبی چیزی بایستم و فریاد بزنم من شکایت دارم. از این حال و روز شکایت دارم. من دلم می خواهد کودن باشم. دلم می خواهد سرم را کلاه بگذارند و فریبم بدهند. دلم می خواهد یک دل نه صد دل عاشق دختر این یارو هویج بستی فروشیه که نبش فلکه هویج بستی می فروشد بشوم و برایش آواز بخوانم. نامه بنویسم و ته نامه را با مداد قرمز قلبهای ریز ریز بکشم.

من در آستانه ی سی سالگی از هر چه معلم بودن است حالم بهم می خورد. از اینکه بچسبند بهم بخاطر اینکه معلمشان باشم که با دهان نیمه باز بهم ذل بزنند و من هم سخنرانی کنم و تهش بگویند. دوستت دارم. خدای من. خدای من و خدای من، تف به این تصویر . ای به قبر هرآدمی که بخواهند برای این چیزها دوستش بدارند.

خیلی خر هستی اگر فکر کنی من در آستانه ی سی سالگی می خواهم مثل بعضی ها با زبان بی زبانی فراخوان بدهم که آی ملت من تنها هستم بشتابید. نه. من حتی همین الان که رفتم توی مستراب (مستراح)-، کمی فکر کردم و مردد شدم که این پست را بگذارم یا نگذارم. چون در آستانه ی سی سالگی حرصم در می آید که ته کامنتی ببینم نوشته" کافه چی کافه چی ایشاالله تو هم از تنهایی در میای".

به هر حال. من در همان آستانه ای که می دانید اینها را نوشتم چون در حال حاضر یک فیلم دیده ام که خیلی احساساتم را بهم گره زده و ممکن است همین فردا مثل سگ پشیمان بشوم که چرا اینها را نوشته ام و قرار است دو هفته اکران عمومی هم باشد این مصیبت نامه. اگر اینها را نوشتم همه اش تقصیر مرتضی ست که یک هفته است تصادف کرده و گردنش شکسته و نمی تواند جواب اس ام اس های من را بدهد "صبر". که من دلم خوش بشود قرار است در آینده شق القمر بشود و هی جمع نشود یکهو بترکد بشود این پست غر غرانه.


 
 

1391/1/13
  •  

    مسیح علی‌نژاد

    امروز متوجه شدم مصاحبه ام با  ابوالقاسم طالبی کارگردان قلاده های طلا به صورت کامل یعنی از سلام تا خداحافظی توسط خبرگزاری فارش منتشر شده است و از طریق کامنت یکی از کارکنان فارس که نوشته بود این هم در پاسخ به ادعاهای خبرنگار متواری متوجه شدم که آنها کار شگفتی کردند و بر عکس پیش بینی من کل مصاحبه ام با آقایی طالبی را منتشر کرده اند.

    پیش از این من در همین وبلاگ نوشته بودم :

    بله آقای طالبی در کشوری که شما می گویید میان مردم و رهبری دوگانگی وجود ندارد هیچ رسانه ای جرات انتشار  همین صحبت های خودتان را به صورت کامل ندارد.

    و این نوشته ام در سایت های مختلف از جمله «بالاترین» انعکاس گسترده ای یافته بود. بر این اساس امروز که دیدم خبرگزایر فارس مصاحبه را کامل منتشر کرد فکر کردم باید خیلی حرفه ای بپذیرم که قضاوت اشتباهی انجام داده ام و به دنبال این کار باید از خبرگزاری فارس و آقای طالبی عذرخواهی کنم که پیش داوریِ نادرست انجام داده بودم. در صفحه ی فیسبوکم اتفاقا این کار را به صورت غیر رسمی انجام دادم یعنی نوشتم این کار خبرگزاری فارس بسیار قدم خوبی  است که کل مصاحبه را بر خلاف پیش بینی من کامل منتشر کرده اند.

    با خود فکر کردم هیچ  عیبی ندارد که خبرگزاری فارس در لید مطلب شان نوشته اند خبرنگار ِ متواری، فاسد است دزدِ اسناد مجلس است( همان فیش حقوقی)، معروف به جوجه اردک زشت است، مهم این است که مصاحبه های همه را بی هراس منتشر کنند اما با کمی دقت متوجه شدم دو بخش،  از کل مصاحبه حذف شده است. مصاحبه در فارس عینا از فایل صوتی پیاده شده است و مو به مو کلمات درج شده است  اما به شکل ظریفی دو قسمت حذف شده است.
     
    قسمتی که مربوط به شوخی های نامتعارف و  غیر اخلاقی  از جنسِ تیکه پرانی های برخی، تاکید می کنم «برخی» از مردان با زنان است حذف شده، آنجا که آقای طالبی با تیکه پراکنی و با لحنی بد می گوید «با مادر شما نه…» آن قسمت را حذف کرده اند.  اما بخش مهم دیگری که به نوعی اعتراف آقای کارگردان به سایه ی سنگین وزارت اطلاعات و شنود گفتگوهای تلفنی بوده است از مصاحبه به شکل زیرکانه ای حذف شده است که این بسیار معنا دار است.
     
    آقای طالبی در طول مصاحبه به صورت ناخود آگاه  به سیستم شنود بر گفتگوهای تلفنی اشاره می کند و می گوید خانم علی نژاد آنقدر که من به شما بله بله گفته ام  الان شنود کنندگان که دارند این مصاحبه را گوش می کنند  مرا به عقد در آورده اند» . این یعنی حتی کارگردان که این همه از ارادت قلبی اش با آقای خامنه ای در یک مصاحبه سخن می گوید می داند که مکالمات تلفنی شهروندان شنود می شود اما خبرگزاری فارس این اعتراف را سانسور کرده است.
     
    من دوباره از صفحه ی مصاحبه در خبرگزاری فارس عکس گرفته ام  چون حدس زدم بعد از این مطلب ممکن است همانند دفعه ی پیش که در مورد تخریف سخنان اصغر فرهادی با خبرنگار فارس مصاحبه کردم آنها اقدام به تغییر خبر داده بودند اینبار نیز چنین بکنند. اما اگر هم تغییر دهند و این قسمت سانسور شده را به خبر برگردانند اتفاق درخشانی است که خبرگزاری فارس اعتراف کارگردان قلاده های طلا را منتشر کند و اگر چنین نکند هم حداقل در یاد آقای طالبی می ماند که اینجا ایران است و حتی اگر تمام مصاحبه ی او را مو به مو از فایل صوتی  پیاده کنند و منتشر سازند باز سایه ی سنگین شنودکنندگانِ وزارت اطلاعات را به راحتی سانسور می کنند.
     
    * تیتر از سی‌میل

     
     

    1391/1/13

     

    مریم مهتدی
    صفحه‌ی سیزده

    درباره‌ی «خشونت» که حرف می‌زنیم، نخستین‌ چیزهایی که به ذهن‌مان می‌رسد کتک‌کاری و باتوم و یقه‌گیری و این چیزهاست. بحث به «خشونت روانی» که می‌کشد، خیلی‌های‌مان به فحاشی و عربده‌کشی و تهدید و تهمت و زرنگ‌بازی‌های این‌طوری فکر می‌کنیم. من این روزها اما به چیز دیگری هم فکر می‌کنم. فکر می‌کنم خشونت روانی، دایره‌اش خیلی گسترده‌تر از این چیزهایی است که همه‌مان می‌شناسیم و می‌شود حتا چیزهای مثبت را هم توی این دایره گذاشت.

    خشونت بیش از آن که در ذات فعل باشد، در شکل و فرم است که بروز می‌یابد‬. ‫برای همین ممکن است‬ ‫ابراز محبت هم خود به نوعی خشنوت تبدیل شود. فکر می‌کنم آدمی هم که به‌زور می‌خواهد محبت‌اش را ابراز کند درواقع دارد طرف مقابلش را با نوعی خاص و ناخواسته از خشونت می‌آزارد‬. ابراز محبت را می‌توان یک چرخه تصور کرد. اگر فرستنده و گیرنده‌ی این چرخه نسبت به هم در حالت تعادل نباشند، چرخه جوری معیوب می‌شود که باعث آزار روحی یکی از دو نفر می‌شود. در این مورد اما، قضاوت منفی اغلب آدم‌ها بیشتر طرف کسی است که با محبت ناخواسته و تحمیلی آزار می‌بیند. چرا که اغلب آدم‌ها فکر می‌کنند هر کسی در مقابل محبت زیاد و بی‌دریغ که قرار می‌گیرد باید خدا را و محبت‌کننده را شاکر باشد که همای سعادت به او رو کرده. و در این وانفسا اگر هم یکی بیاید بحث خشونت روانی را مطرح کند، یک جوری نگاهش می‌کنند که انگار خوشی زده زیر دلش و قدر هم نمی‌شناسد.

    داستانی پر آب چشم و دراز است این‌طور خشونت‌های روانی. این‌طور آزارهای روحی که از بچگی هم کلید می‌خورد. از همان موقع که کودکی را از سر ذوق بغل می‌گیرند و برای خالی کردن ذوق خودشان چنان فشارش می‌دهند که گریه‌ی بچه در می‌آید. همه‌چیز همین‌طوری شروع می‌شود دیگر. یک‌سرش را که بگیرید می‌توانید به خودخواهی آدم‌ها برسید. به این‌که برای تخلیه‌ی حس عاطفی خودشان حاضرند طرف مقابل را خرد و خمیر هم بکنند. دختر و پسر هم ندارد. عاطفه و محبت یک‌طرفه که باشد، همیشه یکی از دو نفر قربانی خشونت روانی می‌شود. و تا بیاید خودش را و روانش را از همچین وضعیتی خلاص بکند، هزار و یک آزار دیگر می‌بیند. و خیلی‌های‌مان می‌دانیم که همین خشونت‌های روانی، در بعضی آدم‌ها به خشونت‌های فیزیکی کشیده. داستان فیلم «دو زن» را که یادتان نرفته؟

    دوست دارم یک روز، یک نفر بردارد داستان آدم‌هایی را بنویسد که به زور دوست داشته شده‌اند. داستان مردها و زن‌هایی که نمی‌خواستند، اما خرخره‌شان را گرفتند و فشار دادند تا بگویند دوستت دارم. داستان خستگی‌ها و عصبانیت‌ها و حرص‌ها و غصه‌های زن‌ها و مردهایی که التماس کرده‌اند دست از سرشان بردارند، و طرف مقابل خودخواه‌تر از این حرف‌ها بوده که اهمیتی به این خواهش‌ها بدهد. ما همیشه داستان عاشق‌های تنها را خوانده‌ایم، یک‌بار هم یکی بیاید داستان طرف دیگر ماجرا را بنویسد. داستان این خشونت روانی را که خیلی‌های‌مان را ناخواسته و ندانسته اسیر کرده. اصلاً چه‌طور است خودمان داستان‌های‌مان را در همین وبلاگستان تعریف کنیم؟


     
     

    1391/1/13

     

    رئیس پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات (فتا) استان اردبیل می‌گوید پلیس یک وب‌سایتی شرط‌بندی فوتبال را «متلاشی» کرده که عامل اصلی آن ۲۵۹ میلیون تومان از کاربران «کلاهبرداری» کرده است.
     
    به گزارش خبرگزاری فارس، سرهنگ امینی، رئیس پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات (فتا) استان اردبیل گفت در پی دریافت گزارشهایی در مورد فعالیت سایتی که در زمینه شرط بندی مسابقات فوتبال فعالیت می کند، بلافاصله فعالیت ها برای شناسایی عاملان این سایت آغاز شد.
     
    او گفت که در تحقیقات اولیه پلیس مشخص شد اطلاعات فرد گرداننده سایت جعلی است و بعدها پلیس فهمید که این فرد سایت مورد نظر را طراحی و به صورت اینترنتی به شخص دیگری فروخته است.
     
    این فرمانده نیروی انتظامی همچنین گفت که در بررسی های نهایی انجام شده متهم اصلی شناسایی و طی عملیاتی دستگیر شد. به گفته امینی این فرد پس از دستگیری و «اعتراف به جرم» گفت که از طریق این سایت مبلغ بیش از ۲۵۹ میلیون تومان از کاربران کلاهبرداری کرده است.
     
    منبع: فارس

     
     

    1391/1/13
  •  

    آرش آبادپور
    کمانگیر

    خبری که در خبرگزاری ایمنا منتشر شده‌است، موجی از واکنش را در بخش‌هایی از وب فارسی ایجاد کرده‌است. ایمنا به نقل از «مسوول کمیته‌ی انتظامی ستاد تسهیلاتی سفر شهر اصفهان» نوشته است،

    احمدرضا شفیعی با اشاره به حضور پررنگ افاغنه در روز طبیعت در سال های گذشته در این پارک کوهستانی و ایجاد ناامنی برای خانواده ها اظهار داشت: به منظور رفاه شهروندان نیرو های این کمیته با همکاری پلیس امنیت و اداره اماکن در روز ۱۳ فروردین از ورود افاغنه به پارک کوهستانی صفه جلوگیری می کنند.

    اول – ایرانیان عادت کرده‌اند که مظلوم ِ برخورد ِ نژادی باشند. ما را در فرودگاه بیشتر از دیگران می‌گردند، در ژاپن با ایرانی‌های جویای کار بدرفتاری می‌کردند، و گوگل به ما اجازه‌ی استفاده از ابزارهایش را نمی‌دهد. بودن در وضعیت ِ مظلوم مزیت‌هایی دارد، مثلا این‌که نفی برخورد نژادی اتفاقا برای گوینده نفع مستقیم دارد. آدمیزادی که دارند بهش توهین می‌کنند، البته که درباب ِ اهمیت ِ احترام به همه‌ی بشریت سخنرانی خواهد کرد.

    حالا توپ در زمین هرکسی است که قبل از این به رفتار نادرست با ایرانیان معترض بود. من این اتفاق را به فال نیک می‌گیرم.

    دوم – ساختار حاکم بر ایران بارها به خود بالیده است که در روزگار ِ سختی میزبان هم‌کیشان ِ هم‌سایه بوده است. ایران یکی از بزرگ‌ترین جمعیت‌های مهاجر موقت را در خود جا داده‌است. ما، شهروندان ایرانی هم، افتخار کرده‌ایم که «مهمان‌نواز» هستیم. اما زمان که گذشته‌است، و «مهمان نرفته است»، ما معترض شده‌ایم که «ازمان سواستفاده شده‌است». حالا وقت خوبی است که برگردیم و به گذشته نگاه کنیم.

    اینکه کشورهای دیگری سیاست‌های سخت‌گیرانه‌تری برای پذیرش مهاجران دارند لزوما به‌معنی «سنگ‌دل» بودن دیگران نیست. راه‌دادن شهروند افغانی ِ فرارکرده از جنگ به‌معنی مسوولیت میهمان‌داری از او تا زمان ناروشنی در آینده است. میزبانی که به جیب‌اش نگاه‌نکرده در خانه را باز می‌کند، باسخاوت نیست، بی‌خرد است. و این بی‌خردی هم به‌ضرر میزبان تمام خواهد شد و هم میهمان. و آن‌کسی که بیشتر ضرر می‌کند، میهمان است. که بساط زندگی‌اش را در شهر و کشوری پهن کرده‌است که با روی خوش و بدون حساب ِ آینده راهش داده، و حالا ازش می‌خواهد که نباشد. که پارک‌اش را اشغال نکند. که بازار کارش را آشفته نکند.

    من این‌طور نگاه می‌کنم؛ بار بعد که «میهمان‌داری»مان عود کرد، فکر کنیم که آدمی که راهش می‌هی در قبال‌اش مسوولیت داری. آدمی که راهش داده‌ای، و حرف از رفتن باهاش نزده‌ای، رفتن‌اش با خودش است. این‌که رییس‌دولت ِ ایران به افغانستان می‌رود و حرف‌هایی می‌زند که توفان سیاسی راه می‌اندازد هم بوضوح کمکی به حل مساله نیست. ایران اگر می‌خواهد که مهاجران افغانی به کشور خودشان برگردند باید بتواند با دولت قانونی افغانستان کار کند. و نمی‌کند. و چند صدهزار شهروند افغانستانی ِ ساکن ِ ایران سردرگم ِ بی‌مایگی گذشته و حال ساختار حاکم بر ایران می‌شوند.


     
     

    1391/1/13

     

    علی نعمتی‌شهاب
    گزاره‌ها

    کلاه‌قرمزی نوستالژی مشترک نسل ما است. این مایی که می‌گویم منظورم بچه‌های دهه‌ی ۵۰ و دهه‌ی ۶۰ است. خاطرات روزهای شیرین کودکی و شیطنت‌های کلاه‌قرمزی دوست‌داشتنی که خیلی وقت‌ها دوست داشتیم ما هم آن‌ها را مرتکب شویم اما از ترس تنبیه بزرگ‌ترها یا برای حفظ کلاس مؤدب بودن بی‌خیال‌شان می‌شدیم. ;)  پسرخاله‌ را هم که دیگر نگو! نماد یک بچه‌ی محروم زحمت‌کش همه کاره که همیشه دنبال کمک کردن به دیگران و باز کردن گره‌های کور زندگی‌شان بود.

    در این سال‌ها کلاه‌قرمزی بارها و بارها به فرم‌های مختلف در خانه‌های ما حاضر شده: از فیلم “کلاه‌قرمزی و پسرخاله” ـ که همین اواخر قبل از عید باز دیدم‌ش و اشک‌م جاری شد ـ بگیرید تا نوروزی (یادم نیست چه سالی بود) که کلاه‌قرمزی هفت‌سین‌ش را با سیخ و سیم چیده بود. :) همه‌ی این سال‌ها ماجراهای کلاه‌قرمزی و پسرخاله و آقای مجری را دیده‌ایم، لذت برده‌ایم، خندیده‌ایم و کنار هم یک خاطره‌ی خوب را تجربه کرده‌ایم.

    سه سال است که عیدها کلاه‌قرمزی باز مهمان ماست. ایده‌های درخشان ایرج طهماسب و حمید جبلی انگار هیچ‌وقت تمام نمی‌شوند. هر سال با سورپرایزهایی جدید و طنازی‌هایی متفاوت و فضاسازی‌هایی متنوع‌تر از قبل. برای من در این سه سال اخیر جالب بوده که کلاه‌قرمزی ویژه‌ی نوروز با یک طراحی و ایده‌سازی کامل وارد مرحله‌ی تولید شده و این پیش‌نیاز وقتی با پس‌نیازِ اجرای واقعن عالی ایده همراه شده، نتیجه‌ش شده یک برنامه‌ی به‌یادماندنی. هنوز طعم شیرین حضور “ابراهیم حاتمی‌کیا”ی ظاهرا عبوس و جدی کنار کلاه‌قرمزی شیطان و بانمک و آیتم دستور غذای شاه‌کار “ببعی” را به‌عنوان فقط دو نمونه‌ی عالی از کارهای طهماسب و جبلی در این سه سال اخیر در دهان‌مان حس می‌کنیم.

    اما … امسال در تولید کلاه‌قرمزی به‌نظرم آن مرحله‌ی ایده‌سازی و طراحی برنامه یا خیلی ضعیف برگزار شده یا کلا حذف شده است. البته با توجه به تولید فیلم جدید مجموعه‌ی کلاه‌قرمزی در اواخر سال ۹۰ ـ مخصوصا این‌که فیلم به جشنواره‌ی فیلم فجر هم نرسید ـ می‌شود حدس زد واقعن زمان کافی برای این کار وجود نداشته است.

    در کلاه‌قرمزی ۹۱ هر چند هنوز ایده‌های درخشان و اجرای واقعن عالی را داریم، اما من در کلیت این مجموعه به‌عنوان یک محصول فرهنگی که منِ بیننده آن را مصرف می‌کنم اشتباهاتی می‌بینم. سعی می‌کنم خیلی خلاصه در مورد این اشتباهات بنویسم:

    ۱- تمرکز اشتباهی روی مخاطبان: کلاه‌قرمزی تلویزیونی همیشه یک ذات آموزشی را داشته. چه در زمان “صندوق پست” و چه در مجموعه‌های چند سال اخیرش. این خوب است اما نه برای نسل “عمو پورنگ” و “فیتیله‌ای‌ها” که قالب آموزشی‌شان جور دیگری است. من شخصا در میان بچه‌های کوچک‌تر فامیل حتا یک نفر را هم ندید‌ه‌ام که حتا رغبت به تماشای کلاه‌قرمزی داشته باشد. کلاه‌قرمزی مخصوص ما نوستالژی‌بازهاست. مخاطب کلاه‌قرمزی ماییم. نتیجه‌ی این ماجرا شده نکته‌ای که در بند دوم به آن اشاره می‌کنم.

    ۲- اشتباه در اید‌ی محوری: ایده‌ی محوری گوگل، فروش تبلیغات براساس جستجو است. اگر یادتان باشد ایده‌ی محوری کلاه‌قرمزی ۸۸ که در آن بعد از سال‌ها “آقای قرمزکلاه” (به قول حمید جبلی در فیلم اول مجموعه‌ی کلاه‌قرمزی) به تلویزیون برگشت، نوستالژی بود؛ تازه با حضور آن همه مهمان دوست‌داشتنی که خودشان کم برای ما نوستالژی‌ساز نبودند. شاید من دارم اشتباه می‌کنم؛ اما امسال بار آموزشی برنامه در مقایسه با سال‌های قبل بسیار افزایش پیدا کرده و در مقابل، آن جنبه‌های نوستالژیک ماجرا کم‌تر شده است.

    ۳- اشتباه در محصول محوری: محصول محوری گوگل، جستجو است نه شبکه‌ی اجتماعی. گوگل با تأکید اشتباه روی توسعه‌ی شبکه‌ی اجتماعی دارد باعث ضعیف شدن کسب و کار اصلی‌ش در برابر رقیب ضعیفی مثل بینگ می‌شود. در مورد کلاه‌قرمزی هم بی‌تعارف ـ با وجود تمامی جذابیت‌های سایر شخصیت‌های فرعی ـ محصول محوری خود این عروسک است. اما متأسفانه امسال عروسک “جیگر” ـ که من با آن اصلا ارتباطی برقرار نمی‌کنم و ایده‌ی جذابی هم ندارد ـ تبدیل به عروسک محوری برنامه شده و این به‌نظر من اصلا خوشایند نیست. این در حالی است که کلاه‌قرمزی هر قسمت کم‌رنگ‌تر از قبل می‌شود. پسرخاله هر سه چهار قسمت یک بار برمی‌گردد. اصلا از “گیگیلی” خبری نیست!

    من می‌پذیرم که شاید این تغییر برای خیلی‌ها دوست‌داشتنی باشد. حتمن بسیاری به‌ شیرین‌کاری‌های این جناب “جیگر” می‌خندند. اما به خودم این حق را می‌دهم نپسندم‌ش. برای ایرج طهماسب و حمید جبلی با آن سابقه‌ی درخشان‌شان و این ایده‌های بی‌نظیر که هنوز در گوشه و کنار برنامه می‌بینیم (مثلا آن‌جایی که فامیل دور و کلاه قرمزی و پسر عمه زا در برابر نخوردن از یک سینی شیرینی مقاومت کردند و آقای مجری همین که رسید شروع کرد به خوردن!) افت دارد که به کمدی برسند که محورش بلاهت ذاتی این کره‌الاغ و پرزور بودن‌ش باشد (که این دومی خودش هم باز مفهومی کنایی است.)‌ شاید این قرار است تکرار ایده‌ی موفق پارسال یعنی “ببعی” باشد: ظهور یک شخصیت جدید و بسیار جذاب به‌دلیل ماهیت متفاوت شخصیت‌ و ویژگی‌های‌ش با بقیه. اما در عمل این درنیامده و بار طنز برنامه‌ روی ایده‌ی امکان‌پذیر نبودن اطلاق اسم الاغ یا خر به این عروسک ـ که علت تغییر اسم‌ش هم هست ـ متمرکز شده و همین هم هزار بار تکرار می‌شود. این من را نمی‌خنداند. در مقابل، با یک “سلاین” گفتن “کلاه‌قرمزی” از خنده روی زمین پخش می‌شوم.

    ۴- تنوع بیش از اندازه و در نتیجه پیچیدگی محصول: شما همه‌تان به‌تر از من از زندگی استیو جابز باخبرید. زندگی‌نامه‌ش را خوانده‌اید و می‌دانید که یکی از رازهای اصلی جادوی محصولات جابز، سادگی آن‌ها است. اما مجموعه‌ی “کلاه‌قرمزی” هر روز پیچیده‌تر می‌شود. من واقعا متعجبم چرا این دو آدم نازنین ـ آقایان طهماسب و جبلی ـ روی قالب تکراری آموزشی بودن برنامه این همه تأکید می‌کنند و هیچ خلاقیتی را در این ماجرا نمی‌بینیم؛ اما از این طرف آن همه شخصیت شناسنامه‌دار مجموعه‌ی کلاه‌قرمزی را احتمالا برای ایجاد تنوع به نفع یک شخصیت واقعا لایتچسبک کم‌رنگ یا حذف می‌کنند. اما همه‌ی ماجرا این نیست. “فامیل دور” در آخرین قسمت کلاه‌قرمزی ۹۰ ازدواج کرد؛ اما در کلاه‌قرمزی ۹۱ خبری از عروس‌ش نیست. خواهر پسرعمه زا و دخترش دو سه قسمتی هستند و بعد کلا حذف می‌شوند. “آقوی همساده” اگر چه ایده‌ی بسیار درخشانی است؛ اما مقطعی است: می‌آید و می‌رود و دوباره می‌آید و می‌رود. ناگهان شخصیت “دلاک” رو می‌شود و خداحافظ. با همه‌ی این‌ها هنوز محور قصه و روایت شخصیت “جیگر” است. راست‌ش این روزها فکر می‌کنم شاید خوب باشد یکی دو قسمت “صندوق پستی” دوباره پخش شود تا همه‌ به یاد بیاوریم که چه شخصیت‌های بانمکی آن‌جا بودند که ام‌روز کسی به‌یادشان نیست. “ژولی‌پولی” نمونه‌ی درخشان “زبان بدن” در عصری بود که هیچ کس در ایران حتا عبارت “بادی لنگوئج” به گوش‌ش نخورده بود. آقای نقاش را چی؟ یادتان هست؟ خود صندوق پستی را چطور؟ سؤال این است که اگر می‌خواهیم تنوع ایجاد کنیم چرا سراغ این شخصیت‌ها نرویم که آن جنبه‌ی نوستالژی ماجرا را هم پررنگ‌تر بکنند؟ من شخصا دلیل این همه آشفتگی  ـ و نه تنوع ـ را در شخصیت‌‌پردازی نمی‌فهمم.

    باید این را بگویم که با وجود نقدهای بالا، “کلاه‌قرمزی” هنوز برای من با فاصله‌ای در حد هزاران سال نوری به‌ترین برنامه‌ی تلویزیون است. کلاه‌قرمزی با هر متر و معیاری یک پدیده‌‌ است؛ پدیده‌ای که باعث می‌شود طعم گس آن پنج‌شنبه‌های این روزها دور ‌ـ که تمام هفته منتظر رسیدن‌شان بودیم برای دیدن صندوق پستی ـ با لحظه‌ ‌لحظه‌ی برنامه زیر زبان‌م احساس شود. هنوز هم با دیدن این برنامه و ایده‌های درخشان‌ش، ساعتی فارغ از تمام ماجراها کنار خانواده می‌نشینم و می‌خندم و “حال می‌کنم.” دست گل تیم سازنده‌ش واقعن درد نکند. تمام حرف من این‌جا به‌سادگی این بود: “کلاه‌قرمزی این‌قدر عالی بوده که نباید حتا یک درصد هم افت کند.”

    حتمن دو نوشته‌ی خواندنی رضا ساکی عزیز را هم در مورد کلاه‌قرمزی امسال بخوانید: چرا مجموعه‌ی کلاه‌قرمزی محبوب است و به آن می‌خندیم و چند نکته درباره‌ی آن‌ها به مجموعه‌ی کلاه‌قرمزی نمی‌خندند (که اگر این دومی را خواندید؛ آن بند شماره‌ی یک توئیت من بوده!)

    پ.ن. قرار بود این پست بعد از تعطیلات نوشته شود که به‌دلایلی به امشب افتاد. در هر حال این اولین پست گزاره‌ها در سال جدید است. سال نو مجددا مبارک و سال شاد و موفقی را برای تک‌تک شما آرزو دارم.

    (عکس متن را از این‌جا برداشتم.)


     
     

    1391/1/13

    دبیرکل جامعه اسلامی اصناف و بازار می‌گوید که اقتصاد ایران در سال ۹۰ با چالش‌های زیادی روبرو شد و عملکرد دولت در سال گذشته را موفق نبود.

    به گزارش ایلنا، احمد کریمی اصفهانی عوامل ایجادکننده این چالش‌ها را عواملی چون «تحریم‌های بین المللی، اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها و ضعف حمایت‌های دولتی از بخش تولید و نیز نوسان شدید در بازار ارز» برشمرد.

    آقای کریمی اصفهانی همچنین تصریح کرد که در سال گذشته گرانی و گرانفروشی در سطح جامعه وجود داشت. 

    به گفته آقای کریمی اصفهانی، این شرایط «تن‌ها ناشی از ضعف عملکرد‌ها و ورود هر چه بیشتر دولت به حوزه نظارت‌ها در سطح بازار بود.»

    آقای کریمی همچنین عنوان کرد که در نظر او نظارت بر بازار باید به طور کامل از حیطه عملکردی دولت خارج شده و به اتحادیه‌ها و اصناف واگذار شود، چرا که (در سال گذشته) «دخالت دولت در بازار به نوبه خود منجر به تشدید نابسامانی‌ها در بازار شد.» 

    منبع: ایلنا

    مرتبط:

    "شب عید امسال با تشدید گرانی‌ها همراه خواهد بود"
     


     
     

    1391/1/13

    احمدرضا شفیعی٬ مسئول کمیته انتظامی ستاد تسهیلات سفر شهر اصفهان از ممانعت حضور اتباع افاغنه در روز طبیعت در پارک کوهستانی صفه خبر داد.

    به گزارش خبرگزاری ایمنا، شفیعی گفته که «به منظور رفاه شهروندان نیروهای این کمیته با همکاری پلیس امنیت و اداره اماکن در روز ۱۳ فروردین از ورود افاغنه به پارک کوهستانی صفه جلوگیری می کنند.»
     
    او درباره دلیل این کار تاکید کرده است: «با توجه به این که در روز ۱۳ فروردین خانواده‌ها برای تفریح و تفرج به دامان طبیعت پناه می برند، از این رو حفظ امنیت شهروندان و ایجاد فضایی آرام برای گذران اوقات فراغت این روز از اهمیت ویژه ای برخوردار است.»
     
    این نخستین بار نیست که مسئولان حکومت جمهوری اسلامی بین ایرانیان و اتباع افغانی تبعیض قائل می‌شوند. 
     
    سال گذشته نیز موسس انجمن خيريه «حضرت ابوالفضل» استان اصفهان گفته بود که طبق قانون پيوند اعضاي هر ايراني به هموطن خود امكان‌پذير است و پيوند از يك ايراني به «افاغنه» انجام نمي‌شود.
     

     
     

    1391/1/13

     

    چنار کهنسال نیاسر با قدمتی ۱۲۰۰ ساله که در شمار میراث طبیعی این شهر بود، از بُن کنده شد. 
     
    گزارش شده که این چنار به دلیل «توسعه ساخت مسجد» در این شهر قطع شده است.
     
    به گزارش خبرگزاری میراث فرهنگی، چند نفر از اهالی محله تالار نیاسر با همکاری هیات امناء مسجد امام حسن عسگری، اقدام به قطع درخت چنار کهنسال و تنومند موجود در گوشه حیاط این مسجد نمودند و تنه آن را از محل خارج کرده و جای آن را سیمان ریختند. 
     
    بر اساس این گزارش این چنار کهنسال در حریم چارتاقی نیاسر و در محور فرهنگی – تاریخی شهر نیاسر قرار داشت و این محور در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده است.  
     
    وب‌سایت «گرین‌بلاگ» نیز در گزارشی نوشته  که پس از این رویداد پایگاه میراث فرهنگی نیاسر و شهرداری این شهر از عاملان قطع چنار شکایت کرده‌اند که پرونده در دست بررسی می‌باشد.
     
    چنارهاي کهنسال نياسر از جاذبه‌هاي مهم گردشگري اين شهر هستند. دو چنار کهنسال و مشهور ديگر يعني چنار پاي چارتاقي و چنار روداب نيز که هر دو از ميراث طبيعي نياسر هستند، در حال حاضر بسيار آسيب‌پذير بوده و در معرض خطر قرار دارند و درحال‌حاضر با از بين رفتن چنار نياسر، بيم آن وجود دارد که به دلايل واهي چنين سرنوشت ناگواري براي ديگر درختان کهنسال نياسر روي دهد.
     

     
     

    1391/1/13

     

    تاباره آگوئره، وزیر کشاورزی اروگوئه به ایران پیشنهاد داده که حاضر است در یک «معامله پایاپای» به ازای نفت خام ایران به این کشور برنج تحویل دهد.
     
    اروگوئه بزرگترین صادرکننده برنج کشورهای آمریکای لاتین و از کشورهای دوست ایالات متحده در این منطقه است.
     
    ایران که نظام‌ بانکی‌اش هم از سوی ایالات متحده و هم از سوی کشورهای اروپایی تحریم شده، در ماه‌های اخیر شماری از خریدهای خود را به صورت پایاپای انجام داده است.
     
    برپایه گزارش‌های منتشر شده، ایران همچنین درصدد بوده که در برابر نفت از روسیه و پاکستان گندم وارد کند.
     
    به دلیل تحریم‌های وضع شده ایران اعلام کرده که به جای ارز، طلا هم برای صادرات خود دریافت می‌کند.
     
    انجمن ارتباطات مالی میان بانکی که به سوئیفت مشهور است، در ماه مارس بانک مرکزی و بیش از ۲۰ بانک ایرانی دیگر را از تسهیلات خود محروم کرد. تحریم‌های آمریکا، اتحادیه اروپا و نیز حذف شدن از سوئیفت، انتقال وجوه قابل توجه ارز را برای ایران بسیار مشکل کرده است.
     
    به گفته کارشناسان همین دشواری‌ها بر روی صادرات نفت ایران اثر گذاشته است.
     
    کنث کاتزمن، کارشناس تحریم‌های ایران در  بخش  تحقیقات کنگره آمریکا، به بلومبرگ گفته است  شرایطی که برای ایران پیش آمده «نفت در برابر آت و آشغال» است.
     

     


    شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    خبرهاي گذشته