-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ اردیبهشت ۴, دوشنبه

Latest News from 30Mail for 04/23/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1391/2/3
  •  

    گیس‌طلا

    امروز خانم فروشنده تو مترو داد می زد
    کلاه زیر روسری دارم ضد مامور گشت ارشاد

    * تیتر از سی‌میل


     
     

    1391/2/3
  •  

    مهدی جامی
    سیبستان

    خیلی ها هستند چه در پوزیسیون چه در اپوزیسیون که فکر می کنند مساله اصلی در تشکیلات است. یعنی برادران طراح امنیت ولایی فکر می کنند می زنند همه تشکل ها را نابود می کنند و اینطوری خیال مبارک شان جمع می شود که هیچ خبری نخواهد شد. رفقا و دوستان فعال و مخالف اقتدارگرایان ولایی هم افسوس می خورند که ای کاش حزب داشتیم و تشکل و سازمان داشتیم و چه و چه ها. آن یکی مجاهدین خلق را خطر می بیند و این یکی هم نهایتا به یاد مجاهدین می افتد که خوب سازمانی دارند اما حیف که مغزشان منجمد است. این دو گروه مثل هم فکر می کنند!
     
    در جامعه ایران نه حزب وجود دارد و نه سازمانهای بزرگ سیاسی. حزب های پرطرفدار هم در بهترین دوره های خود دست به عضوگیری و توسعه سازمان خود نزده اند. در یک مورد شاخص هم که یک حزب نسبتا فراگیر بعد از انقلاب تصمیم گرفت خودش خودش را تعطیل کند. مساله سازمان در کشور ما از نگاه من اصولا بد دیده شده و تحلیل شده است. اجازه بدهید جسارت کنم و بگویم دگماتیک و باسمه ای و تقلیدی. و منظورم این است که ما سازمان را در ایران از نگاه چپ نگاه کرده ایم یا از نگاه حزبهای اروپایی. اما تا میزان زیادی از واقعیت های کار گروهی در ایران چشم پوشیده ایم.
     
    من طبعا نمی گویم که نباید کار سازمانی کرد. بحث این نیست. بحث من این است که نباید کار اجتماعی را تنها در فرم و صورت سازمانی خلاصه کرد. این موضوع بویژه در شرایط امروز اهمیت دارد. یعنی درست وقتی که همه در آرزوی حزب و تشکیلات اند وقت تذکر به این نکته است که حزب و تشکل مهمترین مساله نیست. زیرا تشکل به خودی خود کاری نمی تواند بکند. اگر می کرد لابد تا امروز مجاهدین خلق که متشکل ترین سازمان اپوزیسیون هستند کاری کرده بودند. از من بپرسید من ترجیح می دهم که اصلا اپوزیسیون سازمانی شبیه به مجاهدین نداشته باشد و از برای این شکرگزاری می کنم! این از آن نداشتن ها ست که ارزش اش بسی بیشتر از داشتن است.
     
    یک بار به تجربه انقلاب 57 نگاه کنیم. مخالفان چه داشتند که پیروز شدند؟ به نظر من اندیشه متمایز و جذاب! و آن را چه کسانی حمایت می کردند؟ شبکه ای از گروههای مرجع جامعه در دانشگاه و حوزه و شبکه ای بزرگ و به هم پیوسته از مردمی که ایشان را احترام می کردند و پای گفتار آنها می نشستند و به رفتار دلخواه آنها میدان می دادند و به زبان ساده آن را تکثیر می کردند.
     
    این دو موضوع هنوز معتبر است.
     
    در سالهای منتهی به انقلاب شریعتی و گروههای همفکر و همسو با او یک ایده را رواج دادند که بر آیه ای از قرآن پایه داشت: باید کسانی از میان شما باشند که به خیر دعوت کنند. درست بود و هنوز هم درست است. نگاه کنیم به شیوه شیوع نهضت پیامبر اسلام. و همه پیامبران دیگر. و همه مصلحان اجتماعی دیگر. در دورانی که پیام باید از دهی به دهی و از شهری به شهری و از کاروانی به کاروانی می رفت چگونه پیام و اندیشه تازه را منتشر کردند؟ و چرا ناامید باشیم که امروز فکر و پیام تازه ای اگر داریم نتواند منتشر شود آنهم با اینهمه ابزار ارتباطی و رسانه ای؟
     
    شریعتی که خصلت جوامع غیراروپایی ما را بسیار بهتر از بسیاری دیگر می شناخت می دانست که روش انتقال پیام در این جوامع و گسترش نفوذ و نهایتا کامیابی در پیشبرد اراده مردم از کوچکترین هسته های اجتماعی شروع می شود و نه از سازمانهای بزرگ. او در استنباط خود کاملا محق بود. و جامعه ما از آن سی چهل سال پیش در این زمینه تغییر بزرگی نکرده است. هنوز هم هسته های کوچک دوستانه موثرترین ابزار پیشبرد فکر مردمی است. مهمترین شیوه مقاومت مدنی است. 
     
    آنچه من می بینم غفلت از این شیوه کارساز و کارآمدی است که از آزمون یک انقلاب نزدیک به ما هم گذشته است. مساله اصلی این است که دوستان ما به جای تربیت نیروی مدنی و جوانان کارآگه و پرورش استعدادهای ایران و میدان دادن به ایشان و شناخت ارزشهای میدان آنان به افسوس خوردن از نداشتن تشکیلات وقت می گذرانند. اما اصل ماجرا در تشکیلات نیست در ایمانی است که خانه به خانه برود. در داشتن تصویری از آینده است که برای آن اراده ها بسیج شود. به نظرم جنبش سبز یا جنبش مدنی و تحول خواه و هر اسم دیگری که داشته باشد و بر آن بگذارید یک موتور محرکه دارد و آن ایمان به آینده ای تازه است. این است که کار ما تنها با سیاسیون درست نمی شود. ما نیاز به رهبرانی و پیشگامانی داریم که اندیشه نو دارند و توانایی دارند که به زندگی سیاسی و مدنی ما روح تازه ای ببخشند. در مقابل این نیرو و این ایده و فکر تازه هیچ نداشتنی آنقدر بزرگ نیست و هیچ حکومتی آنقدر مجهز و کارآمد نیست که آمدن اش را دستبند بزند و یا به تاخیر بیندازد و اصلا جلوی این چیزها را با ضرب و زور و پیش بینی و برنامه ریزی و سرکوب و زندان نمی توان گرفت. 
     
    عصر ما هنوز همان عصر هسته های فکری کوچک اما همبسته و مصمم است که تمام پیام های تازه را در سرزمین ما گسترانده است جز اینکه یک تفاوت بزرگ پیش آمده است. این عصر واقعا عصر تجلی گروههای کوچک است! به زبان دیگر، عصر تعدد و تکثر گروههای کوچک است. عصر مشارکت است. عصر هژمونی مردم است در هزاران گروهی که دارند و به آن دلبسته اند. ما اگر یک حاصل از انقلاب برداشته باشیم همین است. انقلاب ایران اجازه نداده است که پیروان «یک»سان سازی و کنفورمیسم زورکی او را به یک شکل درآورند. در هیچ دوره ای از سیاهترین دوره های انقلاب هم این اتفاق نیفتاد. جامعه ایران مثل دوره استالین نشد. مثل دوره مائو نشد. جامعه ایران اجازه نداد که تمناهای یکسان سازی و تحمیل فرهنگ رسمی به جایی برسد و آن را از درون ناکام کرد. این دستاورد بزرگ همین هسته های دوستانه است. همین مقاومت مدنی که می توانست ناگهان در بزنگاه های سیاسی انبوه شود و از همان ابزارهای رسمی استفاده کند و رسمیت را از کار بیندازد. دو انتخاب ریاست جمهوری پرجنجال ناشی از همین رویکرد است اما خطاست که فقط آن را به همین دو انتخاب محدود کنیم. جامعه ایرانی قدم به قدم تحمیلگران حکومتی را عقب رانده است. در غیاب حزب و سازمان و رسانه معین. این شیوه را باید همین حالا دقیق تر بازشناسی کرد و آگاهانه به کار گرفت. این جایی است که هیچ حکومتی به آن راه ندارد. این عرصه مدنی مردم است. حکومت ها تنها می توانند کانال درست کنند. اما مردم رودخانه اند. رودخانه مسیر خود را به اقتضای راه تعیین می کند. اما رفتن اش را بازداشتن ممکن نیست.
     
    باز هم می نویسم. دوستان هم می نویسند. و همینجا لینک ها را می گذارم. شما هم بنویسید. ما اگر حرفی برای زدن داشته باشیم خانه به خانه خواهد رفت. مثل یک کلیسای خانگی!
     
    * متن را تقدیم می کنم به شروین نکویی رفیق درویش و نیکخواه ام که این روزها از بدزبانی کیهانیان بی نصیب نمانده است. باکی نیست. بگذار کیهان هر طور می خواهد متن های نقد اپوزیسیون را بخواند. از آن چیزی نخواهد آموخت که به کارش بیاید. که در کار کوران روشنی نیست.

     
     

    1391/2/3
  •  

    رودین
    آدامس دودشده

    ما ایرا نی ها خیلی موجودات "بانمکی" هستیم. حتا اگر همه مان نباشیم، اکثرمان هستیم. بانمک هایمان خیلی هم زود معروف می شوند. کلن "نمک" دوست داریم. توی خونمان است. همانطور که از بقیه ی نژادها زیباتر و باهوش تروبا فرهنگ تر هستیم و ناسا را کنترل می کنیم، طنزپرداز تر هم هستیم. مثلن وقتی دیپلمات کثافتمان همچین جرم کثیفی را مرتکب می شود، نمک می ریزیم. زیر هر منبع خبری و عکسی نمک می پاشیم. شر شر. شور شور. "پسره به یه دختره میگه: میای دیپلمات بازی؟" "دخترای ایرانی به این خوشگلی، این بی لیاقت چرا رفته سراغ برزیلیاااا" هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها. چقدر بامزه هستید شما. چقدر فرهنگ ایرانی با نمک شدید عجین شده است. بعد این آدم هایی که این نمک ها را می ریزند والاه فکر نمی کنم لزومن هکومتی یا عرزشی یا بصیجی باشند. جوان های بامزه و آنارشیست این مرز و بوم هستند. احتمالن از هوکومت هم متنفرند و آزادی خواه هم هستند. تحصیل کرده و مدرک جمع کن هم هستند. حتا بی دین هم هستند بعضی هاشان. باهوش و گوش هم هستند. از سیاست های ایران هم متنفرند. اما واکنشی که از خود بروز می دهند این است: شوخی های لوس و ترسناک.

    نمی دانم لابد من غیر عادی ام. چون از این جک ها که تمام فضای نت را پر کرده، نه تنها خنده ام نمی گیرد، بلکه گریه ام می گیرد. یاد آن بچه های بین نه تا پانزده سال می افتم. تصورشان می کنم. در حالیکه بدن های کوچک و معصومشان از مایوی خیس و شوک و ناباوری و ترس و تحقیر یخ زده است. به پدرها و مادرهایشان فکر می کنم؛ که در عین حال هم پر از نفرت هستند و هم غم. و می دانند بچه ای که آنقدر عاشقش هستند و آنقدر مواظبش هستند، برای همیشه ضربه خورده است. از عصبانیت دوست دارند خودشان را بزنند، یا دیپلمات ایرانی را در همان استخر غرق کنند. اما می دانند حتا اگر هم این کار ها را بکنند چیزی عوض نمی شود. و بچه شان همچنان یک قربانی باقی می ماند.

    این بار به دیپلمات و ایرانی بودنش کاری ندارم. بیمار جنسی در همه جای دنیا هست. ربطی به ایرانی بودن ندارد. ربطی به ملیت ندارد. می توانست هرملیتی داشته باشد و همین قدر کثافت و لجن و آسیب رسان و باعث ننگ بشریت باشد. اما نمی دانم آیا در بقیه ی اقصی نقاط جهان هم چنین جرم های رعب آور و دهشتناکی برای مردم انقدر خنده دار و بامزه است و انقدر از تویش جک در می آید؟ مثلن الان جوان های برزیلی توی فیسبوک و گوگل پلاسشان مملو از جک های بامزه در مورد پدوفیلیا هست؟ راستش شک دارم. فکر می کنم بقیه ی مردم الان ناراحت و عصبانی هستند، تا در حال پرورش ماهی شور. یا نمی دانم شاید چون قربانیان "ایرانی" نبودند، خیلی کسی ناراحت نشد؟ مثلن اگر همین موضوع برعکس بود، و بجای دختران برزیلی، یک دیپلمات برزیلی به دخترهای ایرانی تعرض کرده بود، الان نوادگان کوروش از شدت ناموس پرستی و عصبانیت و غریت کل برزیل را با خاک یکسان می کردند؟ جواب این سؤال را نمی دانم. حتا نمی توانم حدس بزنم. نوادگان آریایی کوروش کبیر با نژاد برتر و زیبایی اول و هوش سرشار و قلب های پاکشان و نمک بی حد و حصرشان را درک نمی کنم. هیچوقت نتوانسته ام درکشان کنم. هیچوقت نمی توانم.

    * تیتر از سی‌میل


     
     

    1391/2/3

     

    ناصر کرمی

    ابتدا: چند سال پیش یكی از مدیران وقت جزیره كیش زنگ زد و پرسید: آیا ممكن است كه كیش غرق بشود؟ وقتی با تعجب من مواجه شد توضیح داد كه با داغ شدن تب اخبار گرمایش جهانی اینجا این نگرانی به وجود آمده كه آیا ممكن است پیامدهای این پدیده دامن كیش را هم بگیرد و اگر اینطور است مدیریت جزیره چه پیشگیریهایی می تواند انجام دهد؟ وقتی شنید كه كل ماجرا هنوز در حد یك فرضیه است و اگر بنا به بالا آمدن آب اقیانوسها هم باشد قبل از كیش لابد پنجاه درصد شهرهای بزرگ و جمعیت جهان غرق شده اند و در چنان شرایطی عاقلانه ترین كار فقط انتقال جمعیت كیش به داخل خاك اصلی كشور است و الان در جزیره احتیاج به هیچ تمهیدی نیست خیلی خوشحال شد و با خیال آسوده شتابناك رفت كه این خبر خوش را به همگنانش اطلاع دهد. آن مدیر الان از آنجا رفته ( در این پنج سال پست او سه بار دیگر هم دست به دست شده!) اما اگر هنوز آنجا بود لابد بیشتر از قبل نگران می شد اگر می دانست سیلابی مخربتر دارد كیش را در خود غرق می كند: سیل آز و طمع كه از طریق تغییر كاربری اراضی ملی و تبدیل بی وقفه و پر شتاب آنها به مجتمع های مسكونی بر سر محیط آوار می شود.

    بعد: مدیریت محیطی كیش در همه بیست سال گذشته مثال زدنی بوده است. اینكه یكپارچگی مدیریت محیطی چگونه می تواند متضمن هماهنگی و توازن چشم انداز باشد. چیزی كه متاسفانه فضاهای شهری ایران از آن محرومند. كیش تنها جایی در ایران است كه برای همه مولفه های مترتب بر شكل گیری چشم انداز، از خدمات شهری و كاربری زمین بگیر تا حتی حوزه های اجتماعی و نظام اقتصاد محلی در یك جا تصمیم گیری می شود. نه مثل حتی پایتخت كشور كه 26 نهاد متفرق (وبعضا متضاد در ایده و هدف!) در چشم انداز آن نقش دارند و مدیریت شهری، اعم از شهرداری و شورای شهر، فقط یكی از این بیست و شش نهاد است، بله، فقط یكی. حاصل، برای كیش هماهنگی و آرامش محیطی بوده كه به ویژه كمك كرده است برای تقویت بخش گردشگری در این جزیره. اما انتشار خبر تبدیل باغ آهوان كیش به مجتمع مسكونی هم نگرانیهایی را كه در باره موج فزاینده ساخت و ساز غیر مجاز در این جزیره وجود دارد دامن زد و هم انگاره دیگری را مطرح میكند: یك چشم انداز افزون بر ستاد مدیریتی واحد، نگاه و هدف مدیرتی واحد هم می خواهد.

    سرانجام: نیمه دهه شصت كه كیش (عمدتا در رقابت با جبل علی) منطقه آزاد شد به ترتیب سه هدف را مقرر بود برآورده كند: اول صنعتی، بعد تجارت و بعد گردشگری. از اواخر دهه هفتادقرار شد كلا صنعت از جزیره حذف شود، تجارت محدود شود، و توسعه گردشگری هدف و كاركرد اصلی جزیره باشد. رویكردی كه موفق بود و موجب شد به تدریج در دهه هشتاد كیش با رسیدن به متوسط شصت و پنج درصد ظرفیت اشغال هتلها، نه تنها موفقترین منطقه گردشگری ایران، بلكه حتی در مقایسه با جزایر قناری و كاپرا هم جزیره توریستی موفقی باشد. ولی این موفقیت و اشتهار اكنون جزیره را با یك خطر مواجه كرده است: مطالبه شدید و قوی برای ساخت و ساز در جزیره. آن هم با رویكرد مسكونی. مثل موج ویلاسازی در مازندران و گیلان. از همه سوی جزیره مجتمعها و برجها دارند سر بر می كشند. ساخت و سازی كه قطعا در تعارض با كاركرد غالب جزیره یعنی یك چشم انداز آرام و خلوت و پاك اكوتوریستی است. تداوم این روند البته جزیره را به نقیض خودش تبدیل می كند: یك جای شلوغ و پر ازدحام، عمدتا مناسب برای ساكنان و دارندگان ملك و آنقدر گران و شلوغ كه دیگر برای عامه مردم ایران چندان وجدی برنیانگیزد كه این راه دراز را طی كنند برای سفر به آن. متاسفانه مدیریت جزیره هم در این سالها به جای تمركز بر توسعه "فعالیت"، مثلا مضاعف سازی جاذبه ها و تقویت توریسم دریایی در جزیره، آنچه را كه در كوتاه مدت چرب و چیلتر و پول رسانتر! بوده انجام داده است: ساخت و ساز و ساخت و ساز. كیش دارد آینده خودش را می بلعد، همان بلایی كه بر سر گیلان و مازندران هم آمد. گرمایش جهانی نه، آوار بتون و سیمان و میلگرد دارد كیش را غرق می كند.


     
     

    1391/2/3

    نایب رئیس مجلس ایران می‌گوید که به دلیل "مشغله‌های کاری مجلس"، طرح استیضاح مجدد وزیر کار «به طور حتم، منتفی است».

    محمدرضا باهنر، که روز یکشنبه در نشست خبری تشکل جامعه اسلامی مهندسین شرکت کرده بود، افزود: «با توجه به اینکه مجلس هشتم پایان دوران کاری خود را طی می‌کند و بودجه ۹۱ را نیز در دستور کار دارد به طور حتم فرصت مجددی برای استیضاح وزیر کار وجود نخواهد داشت.»

    پیش‌تر علی مطهری، نماینده مردم تهران در مجلس، گفته بود که امکان استیضاح دوباره وزیر کار در مجلس وجود دارد.

    نمایندگان مجلس ایران در پی تصمیم وزیر کار این کشور درباره انتصاب سعید مرتضوی به سمت مدیرعاملی صندوق تامین اجتماعی خواستار استیضاح او شده بودند.

    در این میان اما چند نماینده مجلس از تشکیل جلسه‌ای با سعید مرتضوی خبر دادند که در آن جلسه او کناره گیری از سمت خود را قبول کرد.

    با قبول طرح کناره گیری از سمت جدید توسط سعید مرتضوی، طرح استیضاح وزیر کار از دستور کار مجلس خارج شد اما رسانه‌های داخل ایران گزارش کردند که استعفای آقای سعید مرتضوی مورد قبول دولت ایران قرار نگرفته است.

    سعید مرتضوی دو سال پیش به دلیل آنکه یکی از متهمان پرونده بازداشتگاه کهریزک بود از سمت دادستانی تهران برکنار شده بود.

    آقای باهنر نیز می‌افزاید که «مرتضوی براساس سوابق کاری خود صلاحیت مدیریت سازمان تامین اجتماعی را ندارد.» 

    منبع: ایلنا

    مرتبط:

    "برخی استیضاح کنندگان وزیر کار فریب خوردند"


     


     
     

    1391/2/3

    خبرگزاری مهر گزارش داد که به دلیل پایین بودن قیمت خرید پیاز در برابر هزینه‌های تولید آن، کشاورزان جنوب کرمان از برداشت پیاز مزارع خود خودداری کنند.

    بر اساس این گزارش، کشاروزان جیرفت ترجیح می‌دهند که به جای برداشت محصول پیاز و فروش آن، از آن به عنوان کود محصول کشت بعدی استفاده کنند. 

    این گزارش می‌افزاید که هر کیلو پیاز در مزارع جیرفت طی فصل بهار حدود ۱۰۰ تومان از کشاورزان خریده می‌شود و این در حالیست که تنها هزینه برداشت هر کیلو پیاز ۷۵ تومان است.

    مجید درینی، رئیس جهاد کشاورزی جنوب کرمان، می‌گوید پیش از این قرار بود «بخش قابل توجهی» از پیازهای این منطقه به بازارهای خارجی صادر شود که «این کار عملا انجام نشد و به همین دلیل مشکلات موجود بروز کرده است.»

    قیمت پیاز در بازارهای ایران بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ تومان گزارش شده است. 

    منبع: مهر

    مرتبط:

    ادعاهای متناقض درمورد پیازهای آلوده به سرب در تهران
     


     
     

    1391/2/3

    دبیر انجمن صنایع لبنی ایران می‌گوید که استانداری تهران با افزایش قیمت شیر از ۶۳۰ به ۷۲۰ تومان موافقت کرده است.

    رضا باکری، که با خبرگزاری مهر گفت‌و‌گو می‌کرد، افزود البته این قیمت «باید به تصویب ستاد تنظیم بازار که فردا دوشنبه به ریاست معاون اول رئیس‌جمهوری تشکیل می‌شود، برسد و پس از آن لازم‌الاجرا خواهد بود.»

    به گفته اقای باکری، دامداران خواستار افزایش قیمت شیر به حدود ۸۳۰ تومان بودند که استاندار تهران با این قیمت موافقت نکرد.

    پیشتر آقای باکری احتمال داده بود که قیمت محصولات لبنی تا اردیبهشت ماه ۱۰ درصد افزایش خواهد یافت.

    سال گذشته قیمت شیر در ایران، سه بار افزایش پیدا کرده بود.

    منبع: مهر

    مرتبط:

    "قیمت تمام شده تولید شیر خام برای دامداران ۸۸۰ تومان است"


     
     

    1391/2/3

    خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) گزارش داد که واردات برنج در سال گذشته به یک میلیون و ۵۱۳ هزار تن رسید که نسبت به سال ۱۳۸۹ رشد ارزشی حدود ۳۷ درصدی و رشد وزنی حدود ۳۹ درصدی را داشته است.

    بر اساس این گزارش، کشورهای هند، پاکستان و امارات متحده عربی عمده ترین کشورهای صادرکننده برنج به ایران بودند.

    ایران حدود ۸۹ درصد برنج وارداتی خود در سال گذشته را از این سه کشور تامین کرده است.

    افزایش واردات برنج در ایران در حالی صورت می گیرد که دو سال پیش یک نماینده مجلس ایران گفته بود در پی واردات بیش از اندازه برنج به ایران، این کشور تا چهار سال اینده نیازی به واردات برنج ندارد.

    منبع: ایسنا

    مرتبط:

    "هزینه شالیکاران در سال جاری سه برابر افزایش یافته است"

    پیشنهاد اروگوئه به ایران: نفت در برابر برنج
     


     


    شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    خبرهاي گذشته