ندای سبز آزادی- کاوه مشرقی: کارگران، و خانواده هایشان، از نخستین اقشاری هستند که قربانی بحران ناکارآمدی و بی کفایتی حاکمان اقتدارگرا در جمهوری اسلامی می شوند. بحران اقتصادی، رکود تورمی و توقف روزافزون فعالیت واحدهای صنعتی و کارگاه ها، در کنار تحریم هایی که گسترش می یابد، ابتدایی ترین حقوق انسانی و صنفی آنان را در معرض تهدید جدی قرار داده است.
روزی نیست که خبر توقف واحدی صنعتی، یا عدم پرداخت حقوق کارگران در رسانه ها منتشر نشود. خبرهایی که بی شک حجم وقاعی آنها بسی بیشتر از آن چیزی است که منتشر می شود. کارگرانی که بی صدا قربانی می شوند، بسیار بیشتر از آنهایی هستند که فرصتی برای اعتراض و انعکاس مطالبات خود می یابند.
در یکی از نمونه های جدید، رئیس شورای اسلامی کار کارخانجات نساجى فرنخ و مه نخ و نازنخ گفته: بیش از ۲۶ ماه است که مطالبات معوقه ۵۵۷ این کارگران پرداخت نشده است.
سعید نعمتنیا در گفتگو با ایلنا توضیح داده است: «با گذشت دو ماه از آخرین دیدار نمایندگان این کارگران در افتتاحیه بیمارستان ولایت قزوین با رئیس دولت و همچنین مصوبات هیئت دولت در خصوص این واحدهای تولیدی متاسفانه وعدههای دولت وسایر مسئولان اجرایی نشده است.»
او به پیگیری غریب کارگران این واحدهای تولیدی برای دریافت و دستیابی به حقوق قانونی شان، اشاره کرده و افزوده است: «آنها بیش از ۴۰ بار تجمع در ارگانهای مختلف از جمله مجلس، وزارت کار، وزارت صنایع و استانداری و غیره برای حل مشکلاتشان داشتهاند. ۱۶۲ مرتبه نیز نمایندگان این شرکتها با پیگیریهای خود در ارگانهای مختلف دولتی به گفتگو نشستهاند که متاسفانه هنوز به نتیجه نرسیدهاند.»
وی تاکید کرده که کارخانه نازنخ همچنان تعطیل است.
اختلاف حقوق اسمی و درآمد حقیقی
وضع ناگوار کارگران در حالی در ایران ادامه دارد که بانک مرکزی از افزایش اختلاف حداقل دستمزد اسمی و واقعی به ۱۷۰ هزار تومان در سال ۸۹ به واسطه تورم خبر داده است.
بانک مرکزی در گزارش خود اعلام کرده حداقل مزد اسمی در سال ۸۹ برابر ۳۰۳ هزار تومان بوده که همان حداقل دستمزد کارگران در این سال است.
این گزارش با اشاره به افزایش متوسط شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی (شاخص تورم)، اعلام کرده که حداقل مزد واقعی در سال ۸۹ بیش از ۱۳۲ هزار تومان بوده است که با حداقل مزد اسمی بیش از ۱۷۰ هزار تومان اختلاف دارد.
افزایش شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی که از آن به تورم و در زبان عامیانه گرانی تعبیر میشود، موجب کاهش قدرت خرید پول شده است، به این معنا که با ۳۰۳هزار تومان دستمزد سال ۸۹ قدرت خرید تنها ۱۳۰ هزار تومان کالا و خدمات را در مقایسه با سال پایه محاسبه تورم وجود دارد.
گزارش بانک مرکزی می افزاید که حداقل مزد اسمی در سال ۸۸ برابر ۲۶۳ هزار تومان و حداقل مزد واقعی در این سال ۱۲۹ هزار تومان بوده است که اختلاف ۱۳۴ هزار تومانی حقوق واقعی و اسمی نتیجه افزایش متوسط شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی در این سال به ۲۰۳ بوده است.
بر اساس این گزارش، در سال ۸۷ نیز اختلاف حداقل حقوق واقعی و اسمی بیش از ۱۰۰ هزار تومان بوده است.
اخراج کارگران ادامه دارد
همین چند روز پیش بود که علیرضا محجوب، دبیر خانه کارگر اعلام کرد حدود یکصد هزار کارگر در سال گذشته اخراج شده اند. هرچند هیچ آمار دقیقی در این خصوص وجود ندارد، اما گزارش های مربوط به اخراج کارگران به شکل پیوسته ای منتشر می شود.
در شاهدی مهم، باید از اخراج 650 کارگر قرارداد موقت شهاب خودرو یاد کرد. این درحالی است که با وجود وعدههای بخشهای مختلف دولتی تاکنون تغییری در وضع این کارگران اخراجی به وجود نیامده است.
این اخراج در سالی رخ داده که نام حمایت از کار و تولید ملی را بر خود حمل می کند.
ماه پیش، کارگران اخراجی شهب خودرو در دو تجمع اعتراضآمیز مقابل نهاد ریاست جمهوری و وزارت کار، خواستار تمدید قرارداد و بازگشت به کار شده بودند اما تاکنون تغییری در وضع این کارگران رخ نداده است.
نماینده کارگران شهاب خودرو در مورد وضع کارگران اخراجی گفته است: «مسئولان کارخانه همچنان از ورود کارگران اخراجی به محوطه کارخانه شهاب خودرو ممانعت میکنند.»
او با تاکید بر بلاتکلیفی کارگران افزوده است: «با وجود اینکه چهار روز از اردیبهشت گذشته است اما تا این لحظه شکایت کارگران مبنی بر دریافت بیمه بیکاری نیز مورد پذیرش اداره کار شمال غرب تهران قرار نگرفته و مسئولین این اداره اعلام کردهاند تا زمانی که نتیجه جلسه شورای تامین در خصوص وضعیت این کارگران مشخص نشود، کارگران حق شکایت ندارند.»
وی با بیان اینکه اکثر کارگران اخراجی برای تامین مخارج زندگی پراکنده شده و به شغلهای ناپایدار و کاذب از جمله دست فروشی رو آوردهاند، گفته است: «اخراج کارگران در آغاز سال جدید، با توجه به شعار امسال ناعادلانه است.»
به عنوان یک نمونه ی جدید دیگر، در آستانهی روز کارگر و در پی قرارداد اخیر شهرداری قصرشیرین با پیمانکار خدمات کارگری این شهرستان حداقل ۲۰ نفر از کارگران در آستانه اخراج قرار گرفتند.
رئیس شورای شهر قصرشیرین در گفتگو با کرمانشاه پست با تأیید این خبر مدعی شده که «در سال اشتغالزایی با اخراج حتی یک نفر نیز مخالفیم.»
یکی از کارگران گفته: «مسئولان از افزایش صادرات در شهر و بازارچه و گمرک شهر جنگزده من سخن می گویند اما سهم ما از آن همه درآمد بیکاری است. تا دیروز قصرشیرین در آتش خشم دشمن سوخت و حالا من و زن و بچه ام باید بسوزیم! فقط به خدا پناه می بریم.»
اخراج چهارده کارگر شرکت گیلان سویا واقع در شهر صنعتی رشت نیز مثالی دیگر و جدید است. قابل توجه است که این کارخانه زیرمجموعه گروه تولیدی «اشی مشی» محسوب می شود که ازجمله گروه های تولیدی بزرگ در ایران محسوب می شود. کارخانه مزبور که اولین خط تولید کننده پفک «اشی مشی» بوده ۱۵ سال پیش آغاز به کار کرده و اکثر کارگران آن دارای سوابق بالای در این کارخانه هستند. وقتی کارگران چنین کارخانه ای، اخراج شوند، تکلیف کارگاه های تولیدی کوچک و دیگر کارخانه ها چندان نامعلوم نیست.
اعتراض هایی که تمامی ندارد
کارگران پیگیر حقوق صنفی و انسانی و قانونی، اینجا و آنجا، اگر امکان یافته اند صدای اعتراض خود را بلند کرده اند؛ هرچند که اعتراض صنفی آنان همواره امنیتی تفسیر شده و هدف سرکوب قرار گرفته است.
ازجمله اعتراض های جدید، می توان به اعتراض چند ده تن از کارگران کارخانه لوله سازی خوزستان به دلیل عدم دریافت ۲۵ ماه حقوق معوقه و سایر مزایای قانونی شان اشاره کرد. دوشنبه هفته ای که پایان می یابد آنان برای چندمین بار در مقابل استانداری تجمع کردند.
دبیر اجرایی خانه کارگر خوزستان گفته: «مشکلات کارگران این شرکت با گذشت چند سال هنوز به قوت خود باقی است.»
ایلنا به نقل از آقایار حسینی خبر داده که «تعداد زیادی از کارگران و بازنشستگان بیش از ۲۵ ماه حقوق طلب دارند و سنوات خدمتی آنها نیز پرداخت نشده است.»
قابل تامل آن که بدهی این کارخانه به سازمان تامین اجتماعی نیز باعث شده تامین اجتماعی از دریافت لیست بیمه امتناع کند.
بسیاری از بازنشستگان این کارخانه که یک سال است تعطیل شده نیز با اینکه سالهاست بازنشسته شدهاند سنوات خود را دریافت نکردهاند. وضعی که دامن بسیاری از کارگران بازنشسته دیگر را نیز گرفته است.
اعتراض کارگران به تضییع حقوق صنفی و انسانی شان، در تمام جهان در روز جهانی کارگر (اول ماه می) به اوج می رسد. در ایران اما حاکمان اقتداگرا چند سالی است که مانع از این تجمع اعتراضی و بروز و ظهور خواست های انسانی و صنفی کارگران می شوند.
اسماعيلي حق پرستي، دبير اجرايي خانه كارگر استان تهران عدم ارائه مجوز راهپيمايي را ناشي از عدم توانايي وزارت كشور در خصوص ارائه مجوز به كارگران دانسته و گفته است: «طبق اصل 27 قانون اساسي وزارت كشور حق ندارد با راهپيماييهايي كه بدون حمل سلاح انجام ميشوند و خللي در مباني اسلام موجب نميشوند مخالفت كند بلكه بايد نسبت به ارائه مجوز راهپيمايي در روز جهاني كارگر اقدام كند.»
اين فعال كارگري تصريح كرده است: «از سالهاي ابتدايي انقلاب تاكنون هميشه مجوز راهپيمايي روز جهاني كارگر به سختي صادر ميشده اما در چهار سال اخير دولت احمدينژاد به طور مطلق از برگزاري راهپيمايي ممانعت كرده است.»
کارگران کوچک؛ دستهای بی پناه
کارگران کودک و نوجوان، قربانیان بزرگ کارند. آنها مشکلات و مشقات به مراتب بزرگتری را حمل می کند و با موانع و درد و رنج بیشتری دست به گریبان اند. این در حالی است که تفاوت دستمزد یک نیروى کار بزرگسال و دستمزد اندکى که یک کودک بابت انجام همان کار دریافت میکند موجب تمایل کارفرمایان و سودجویان به استمرار استفاده از نیروى کار کودکان میشود.
در حال حاضر، بالاترین نرخ اشتغال کودکان در ایران مربوط به استان خراسان جنوبى با ۲۰ درصد و استان گلستان با ۱۷ درصد است.
فرشید یزدانی، عضو هیئت رئیسه انجمن حمایت از حقوق کودکان، معتقد است: «ورود زودهنگام کودکان به بازار کار سبب پدید آمدن حس ناامنى در میان این کودکان میشود و اثرات سوئى را در حوزههاى فردى و اجتماعى آنان به همراه دارد.»
این پژوهشگر ضمن اشاره به گسترش زمینههاى آسیبپذیرى اجتماعى در میان این کودکان، تاکید می کند: «قوانین ویژهاى که در خیابانها حاکم است، این کودکان را مستعد اعتیاد و خشونتورزى میکند.»
همین چند روز پیش بود که يك فعال حقوق كودكان كار اعلام كرد: «به دليل سنگفرش كردن خيابان ناصرخسرو تهران، امكان استفاده از وسيله نقليه براي حمل بار مقدور نيست و كسبه از نيمه شب تا صبح از كودكان براي خالي كردن بار ماشينها و حمل آن تا بازار استفاده ميكنند.»
طاهره پژوهش، عضو هیئت مدیره انجمن حمایت از حقوق کودک به ايلنا گفته بود: «تعدادي از اين كودكان به دليل بيسرپرست بودن در انبار مغازههاي اطراف بازار ميخوابند و چون آموزش خاصی در زمینه بهداشت به آنها داده نشده است، بيشتر در معرض انواع بیماریها و سوء تغذیه قرار ميگيرند.»
متاسفانه اين كودكان، کودکان کار، اغلب در كارگاههايي كار ميكنند كه از نظارت قانون به دورند و عمدتا در خدمت اقتصاد زيرزميني هستند.
بی اعتنایی به حقوق انسانی و قانونی کارگران در ایران
حقوق انسانی و قانونی کارگران در ایران در حالی مخدوش می شود که در قانون اساسی جمهوری اسلامی تاکید شده که دولت مکلف است به «پیریزی اقتصاد صحیح و عادلانه برطبق ضوابط اسلامی جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینههای تغذیه و مسکن و کار و بهداشت و تعمیم بیمه.» (اصل سوم)
در اصل 28 نیز تصریح شده که «هر کس حق دارد شغلی را که بدان مایل است ومخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست برگزیند. دولت موظف است با رعایت نیاز جامعه به مشاغل گوناگون برایهمه افراد امکان اشتغال به کار و شرایط مساوی را برای احرازمشاغل ایجاد نماید.»
و اصل 29 نیز بر «برخورداری از تامین اجتماعی از نظر بازنشستگی،بیکاری، پیری، از کارافتادگی، بیسرپرستی و...» تاکید کرده است.
در بند ۳ ماده ۲۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز آمده است: «هر کسی که کار میکند حق دارد مزد منصفانه و رضایت بخشی دریافت دارد که زندگی او و خانوادهاش را موافق حیثیت و کرامت انسانی تأمین کند و در صورت لزوم با دیگر وسایل حمایت اجتماعی کامل شود.» و بند ۱ ماده مزبور نیز صراحت دارد که «هر شخصی حق دارد کار کند، کار خود را آزادانه برگزیند، شرایط منصفانه و رضایت بخشی برای کار خواستار باشد و در برابر بیکاری حمایت شود.»
بند ۱ ماده ۱۱ میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هم تاکید می کند: «حق هرکس به داشتن سطح زندگی کافی برای خود و خانوادهاش شامل خوراک ـ پوشاک و مسکن کافی همچنین بهبود مداوم شرایط زندگی به رسمیت شناخته شود.»
این حقوق انسانی و قانونی به چه میزان در ایران ادا می شود؟ حاکمان اقتداگرا در جمهوری اسلامی حقوق کارگران و خانواده های آنان را به چه میزان رعایت می کنند؟
بی کفایتی و ناکارآمدی و سوء استفاده مالی و اختلاس توسط صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی نه تنها وضع تولید و کار را به نقطه ای بحرانی رسانده و بر لشکر بیکاران افزوده، بلکه شاغلان و کارگران را نیز در معرض تهدیدهای روزافزون قرار داده و ابتدایی ترین حقوق انسانی آنها و وضع معیشت آنان را با اختلال و ناامنی جدی مواجه کرده است.
فرانسه از شورای امنیت سازمان ملل خواست اقدام نظامی علیه سوریه را بررسی کند.
به گزارش بی بی سی، آلن ژوپه وزیر خارجه فرانسه گفته است: "ما نمی توانیم به رژیم سوریه اجازه بدهیم در برابر ما سرکشی کند."
او در واکنش به اظهار نگرانی کوفی عنان درباره ادامه سرکوبگری رژیم سوریه با وجود آتش بس گفت اگر طرح صلح عنان شکست بخورد ما وارد مرحله تازه ای می شویم که فصل هفت را برای متوقف کردن تراژدی سوریه پیش می کشد.
فصل هفت بخشی از اساسنامه سازمان ملل است که اقدام نظامی را حمایت می کند.
آقای عنان روز سه شنبه به شورای امنیت سازمان ملل متحد گفت ارتش سوریه نه نیروهای نطامی اش را و نه تسلیحات سنگین اش را از مناطق مرکزی پرچمعیت خارج نکرده است.
آقای عنان گفته به طور خاص نگران گزارش هایی است که حاکی از ورود نیروهای دولت به حما بعد از خروج ناظران سازمان ملل و کشتار تعداد قابل توجهی از مردم با اسلحه های اتوماتیک است.
او گفت اگر این گزارش های تایید شود این اقدام دولت سوریه کاملا غیرقابل قبول و محکوم کردنی است.
انفجار مهیب در حما
در تحولی دیگر، نزدیک به هفتاد نفر در حمله روز چهارشنبه به یک خانه در شهر حماة که از پایگاههای اصلی مخالفان رژیم بشار اسد بوده، کشته شدهاند.
در این حادثه، چندین خانه در منطقه مشاع طیران در جنوب حماة در یک انفجار بزرگ تخریب شده است.
فعالان مخالف دولت سوریه همچنین تصاویری را منتشر کردهاند که نشان می دهد نیروهای رژیم اسد در حال زنده به گور کردن یک مرد هستند.
در این فیلم ویدئویی، مردی که گفته شده از فعالان رسانهای مخالفان است، در حال التماس برای نجات جان خود است. نیروهای امنیتی نیز در این تصاویر، در حال ریختن خاک بر سر او و دادن دشنام به خاطر دریافت پول برای ارسال مطالب به شبکههای ماهوارهای عربی هستند.
بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ روزنامه نگاران بسیاری بازداشت و در سلول های انفرادی بندهای ۲۰۹، ۲۴۰ و ۲ الف سپاه زندانی شدند؛ روزنامه نگارانی که با وثیقه های سنگین آزاد و سپس به حبس های تعزیری محکوم شدند و تعدادی از آنها همچنان در بند ۳۵۰ زندان اوین و همین طور زندان رجایی شهر به سر می برند.
احسان محرابی یکی از این روزنامه نگاران است که پس از انتخابات ۸۸ بازداشت و در سلول های انفرادی بندهای ۲۴۰ و ۲۰۹ زندانی بوده و سپس به یک سال حبس تعزیری محکوم و در بند ۳۵۰ زندان اوین به سر برده است.
سایت روز آنلاین با او در مورد فضای پس از انتخابات ۸۸ ؛ و فضای حاکم بر بندهای ۲۰۹ و ۲۴۰ و بازجویی ها. مصاحبه ای انجام داده که بخش اول این مصاحبه در ذیل می آید.
آقای محرابی، خبرنگار پارلمانی و از روزنامه نگاران باسابقه روزنامه های اصلاح طلب است که در روزنامه های فرهیختگان،توسعه، همبستگی، اعتماد ملی و... قلم زده است.
ممکن است برگردیم به فضای همان روزهای نخست بعد از انتخابات ۸۸ و با توجه به فضای آن زمان بگویید آیا فکر میکردید بازداشت شوید؟
سال ۸۸، بعد از انتخابات، چون خیلی از بچه های روزنامه نگار بازداشت شده بودند، من هم به نوعی احساس میکردم ممکن است بازداشت شوم. روز انتخابات در ستاد انتخابات وزارت کشور بودم و خیلی از فضای بیرون خبر نداشتم. فردای همان روز در مورد نتیجه انتخابات با بی بی سی مصاحبه کردم؛ بعد که از ستاد انتخابات بیرون آمدم با فضای عجیبی مواجه شدم. عجیب از این جهت که اصلا از فضای بیرون خبر نداشتم و نمیدانستم چه فضایی حاکم است. پس از اولین نمازجمعه بعد از انتخابات هم باز با بی بی سی مصاحبه کردم؛ در اصل من گاهی به نمازجمعه می رفتم و معتقد بودم که نمازجمعه تهران در تحولات سیاسی کشور تاثیر گذار است و یک روزنامه نگار باید از نزدیک در جریان آن باشد. یکبار دیگر هم درباره برخوردها و بازداشت ها با بی بی سی مصاحبه کردم اما بعد کم کم فضا اینقدر بد شده بود که ترجیح دادم محتاط تر باشم ومصاحبه نکنم. اگر هم صحبتی میکردم با عنوان شاهد عینی مطرح می شد.اما به مرور این حس که ممکن است بازداشت شوم برایم کمرنگ تر شد. با خود فکر میکردم که اگر میخواستند مرا بازداشت کنند همان اوایل می کردند، اما خب همچنان استرس وجود داشت به حدی که شبی ساعت ۱ زنگ خانه ما را زدند. فکر کردم آمده اند مرا بازداشت کنند. جواب ندادم و روز بعد متوجه شدم همسایه کاری داشته. آن روزها به شوخی به بچه ها می گفتم من نزدیک خاوران می نشینم و کسی حوصله نمیکند این همه راه بیاید و مرا بازداشت کند. برای سایر همکاران هم همین فضا بود؛ترس مداوم که الان می ریزند و بازداشت میکنند. خب آن زمان هر شب در خانه یکی را می زدند و با خود می بردند. همکارانم می گفتند این فضای ترس و استرس به بچه هایشان هم منتقل شده؛ آنها با هر صدای زنگی از جا می پریدند و نگران بودند. همین حس به بچه ها هم منتقل می شد. از طرفی برخی بازداشت ها در تحریریه ها انجام گرفته بود. مثلا عبدالرضا تاجیک را بار اول از تحریریه بردند و همین طور نوربخش، سردبیر فرهیختگان را. فضا طوری بود که همه منتظر بازداشت بودند. اکثرا آماده بازداشت بودند و... تا ۱۸ بهمن وقتی که من خانه نبودم به خانه ریختند و برادرم را که خانه ما بود بازداشت کردند و با خود بردند. وقتی من به خانه برگشتم مرا هم بازداشت کردند.
برادرتان را چرا بازداشت کرده بودند؟
ابتدا فکر میکردم به جای من اشتباهی او را بازداشت کرده اند؛ البته این گمان هم بود که ممکن است گروگان گرفته باشند تا من خود را معرفی کنم. بعد وقتی خودم بازداشت شدم و مرا سوار ماشین کردند که ببرند،عکس خودم را دست آنها دیدم و متوجه شدم اشتباهی نگرفته اند؛به نوعی گروگان بود که من خودم را معرفی کنم. برادرم نه روزنامه نگار بود نه فعالیت خاصی داشت و نگران او بودم، البته او را برده و چند ساعت بعد به خانه بازگردانده بودند. من که به خانه برگشتم دیدم همه جا را تفتیش کرده اند؛ چمدانی داشتیم آن را شکسته بودند. برخی وسایل من و همچنین ماهواره را برده بودند و خانه کاملا به هم ریخته بود. نیم ساعتی خانه بودم و استرس داشتم فیلم گذاشتم که با آن مشغول شوم و به بازداشت فکر نکنم اما نیم ساعت نکشید که آمدند.
از وزارت اطلاعات بودند یا از سپاه؟ برخوردها چگونه بود موقع بازداشت؟
حکمی که نشان نداده بودند؛ نه به برادرم نه به من. البته صورت جلسه ووسایلی را که از خانه برده بودند به برادرم داده و از او امضا گرفته بودند. مرا که می بردند سوار ماشین بکنند پرسیدند از وحید پوراستاد شماره ای داری؟ گفتم نه. فهمیدم که دنبال او هم هستند. نگفتند که از وزارت اطلاعات هستند یا از سپاه. به همسایه ها گفته بودند که به خاطر مواد مخدر آمده ایم؛ این آقا شیشه جابه جا میکند و... توی راه از محله سابق من که رد شدیم، یکی از آنها گفت اینجا محله سابقت هست! گویا میخواستند بفهمانند که همه چیز را درباره من میدانند. خیلی لحن زننده ای داشتند؛ سعی داشتند ارعاب ایجاد کنند، می گفتند اینجا خانه تیمی بوده و...
و بعد کجا منتقلتان کردند؟
حوالی سیدخندان ماشین ایستاد و ماشین دیگری کنار ماشین پارک کرد. مرا تحویل آن ماشین دادند و به اوین بردند. بهمن ماه بود. خانواده ها هنوز آن موقع جلوی زندان تجمع میکردند. هنوز بازداشت شدگان عاشورا آزاد نشده بودند و خیلی خانواده ها جلوی اوین بودند. البته من قبلا بازداشت نشده بودم و اوین را هم ندیده بودم؛ چشم بند هم داشتم و نمیدانستم کجا هستم. بعدها متوجه شدم که اوین است. لباس زندان و مسواک و حوله و خمیر دندان دادند و یک پلاستیک که لباس های خودم را در آن بگذارم. بعد عکس گرفتند و گفتند چمباتمه بنشین رو به دیوار. احساس میکردم افراد زیادی بازداشت شده اند، دور و برم شلوغ بود و اسم یک نفر را شنیدم که گفت قربان پور هستم. فکر کردم فرشاد قربان پور را هم گرفته اند که البته بعدتر او هم بازداشت شد اما کسی که ان روز صدایش را شنیده بودم یکی از دانشجویان دانشگاه شریف بود. شب بود و یکی دو ساعتی شاید هم بیشتر؛ می گفتند بنشین. بعد می گفتند بایست و باز دوباره همین نشستن و یا سر پا ایستادن ادامه داشت. فضای بدی بود. یکی می گفت اعدامی ها را آوردند یکی می گفت تازه رسیدید اینقدر می مانید که موهایتان مثل دندان هایتان سفید شود و... مدام اینها را می شنیدم تا بردند طبقه بالا.گویا معاینه پزشکی بود و می پرسیدند که سیگار می کشی یا نه و موقع بازداشت کتک خورده ای یا نه و از این سئوالات. من نمیدانم چه مدت توی این صف بودم که یکباره افتادم؛ سرم ضربه خورده بود و خون آمد. مرا بردند و سرم زدند. با خود گفتم شاید فرجی بوده که امشب بازجویی نشوم اما تا سرم تمام شد بردند توی اتاقی و پشت نیمکتی که شبیه نیمکت های تک نفره مدارس بود نشاندند. آن وقت یک آقایی آمد که بعد متوجه شدم "مهدوی" سرتیم بازجویی از بچه های نهضت آزادی است. البته این را بعدها متوجه شدم و تعجب هم کردم چون من رابطه ای تشکیلاتی با نهضت آزادی نداشتم.
و بعد بازجویی ها شروع شد. بیشتر حول چه محوری بود؟ چه میخواستند و چه می پرسیدند؟
مهدوی ابتدا پرسید که کجا زندگی میکنم. گفتم خاوران. گفت: "تو چرا؟ بچه های خاوران که نباید اصلاح طلب باشند". بعد طوری که انگار میخواهد سر شوخی را باز کند گفت چرا موبایلت به اسمت خانمت است؟ همه چیز را بردارد و در برود چه میکنی... و کم کم وارد بازجویی شد.گفت تو با دکتر قدیمی از بی بی سی چه رابطه ای داری. گفتم من چنین کسی را نمی شناسم. اما فهمیدم که احتمالا به کامپیوتر من نفوذ داشتند و میدانستد با چه کسانی ارتباط دارم. من همیشه دوستانم را به شوخی دکتر خطاب میکنم و فکر کرده بودند علی قدیمی، دکتر است. مثل اینکه چک کردند و باز آمدند و گفتند با علی قدیمی چه ارتباطی داری. گفتم در روزنامه اعتماد ملی همکارم بوده. بعد از آرش حسن نیا پرسیدند و.... همین طور بین بی بی سی و رادیو فردا بازجویی ها متمرکز بود؛ میگفتند تو با بی بی سی و رادیو فردا ارتباط داری. بنویس با چه کسانی و به چه شکلی این ارتباط هست. تا نزدیک صبح همین طور بازجویی ادامه داشت که بازجوگفت این حرف های تو قابل قبول نیست، من می روم. تا برگردم خوب فکر کن و درست جواب بده. یکی دو ساعتی روی همان صندلی در حال چرت و بیداری بودم که صبح شد، بازجو با یک سینی بازگشت که در آن صبحانه بود. رفت توی فاز صحبت های دیگر که ما نمیخواهیم با هم درگیر شویم ما برادریم نمیخواهیم در سرنوشت کشور اخلالی ایجاد شود و کشور به هم بریزد و بعد باز بازجویی ها همین طور از سر گرفته شد. من راجع به تخلفات مالی دولت گزارش هایی نوشته بودم که بازجو گفت تو سیاه نمایی کرده ای. گفتم اینها را پورمحمدی، رئیس سازمان بازرسی کشور اعلام کرده و ما گزارش نوشته ایم اگر سیاه نمایی است او کرده و به ما چه ارتباطی دارد.بازجویی تا ظهر ادامه داشت. ظهر گفت فردا سراغت می آیم درباره فراکسیون اقلیت مجلس و تابش و بقیه صحبت کنیم. بعد مرا به سلولی بردند که بعد فهمیدم در بند ۲۴۰ هستم. ده روز تمام سراغ من نیامدند و در سلول انفرادی بودم. آن ده روز بلاتکلیف و در سلول انفرادی ماندم تا مرا برای بازپرسی بردند. توی ماشین متوجه شدم اکبر منتجبی و حسن ظهوری هم بازداشت شده اند.مرا بازگرداندند و به سلول دیگری در همان بند بردند که از دیوار نوشته ها فهمیدم عمادالدین باقی در آن سلول بوده.
بعد چه اتفاقی افتاد؟
بعد از بازپرسی باز چند روزی در سلول بودم و کسی سراغم نمی آمد تا اینکه یک روز در سلول را زدند؛ یک فردی بود که بین زندانیان به "محراب" معروف بود و در حد مدیر کل وزارت اطلاعات بود رتبه اش از بازجو بالاتر بود. پرسید چند وقت است اینجایی؟ گفتم حدود ۱۴ روز. گفت چند بار بازجویی شدی؟ گفتم همان روز اول. بعد گفت میخواهی بروی عمومی؟ خوشحال شدم که به بند عمومی می روم و گفتم بله. در سلولی را زد که از صدا متوجه شدم کیوان مهرگان آنجاست. بعد مرا به سلولی بردند که ۵ نفر در آن بودند. در اصل معروف بود به سوئیت های ۲۴۰ و وقتی میخوابیدیم، دراز که می کشیدیم کنار هم دیگر جا برای تکان خوردن هم نبود. سیاسی هم نبودند؛ یکی به دلیل عتیقه جات بازداشت شده بود و یکی مسائل بانکی داشت و... اما یکی از آنها از بچه های بهایی بود که روز عاشورا بازداشت شده بود.
و همچنان بازجویی نداشتید و سراغ شما نمی آمدند؟
۵ روز گذشت و کسی سراغم نیامد اما یکباره بازجویی ها شروع شد. بازجو فرد جدیدی بود و برخوردش هم با بازجوی قبلی متفاوت بود. فحش های خیلی بد میداد، توهین میکرد و مدام مورد ضرب و شتم قرار میداد. من خبرنگار پارلمان بوده ام و نکته جالب این بود که می پرسید با کدام نماینده آشنا بودی؟ می گفتم مثلا فلان نماینده، می گفت از اینجا بیرون رفتی حتما برو به او بگو که کتک ات می زدیم. بازجویی ها هر روز ادامه داشت و باز مرا به انفرادی بردند. یک روز ما را جایی بردند و گفتند ملاقات با دادستان است. آنجا چهره های دیگری را که بازداشت شده بودند دیدم از جمله علی ملیحی را دیدم و بهاره هدایت را.دادستان با ما صحبت کرد یکسری جزئیات پرسید و گفت قاضی شما دستور آزادی تان را ظرف روزهای آینده صادر میکند. ما هم خیلی خوشحال شدیم. بعد ما را به سلول بازگرداندند و یک روزی بازجویی نشدم اما دوباره بازجویی ها شروع شد و این بار خیلی سخت بود چون انتظار آزادی را داشتم اما بازجو گفت که دستور آزادی ات را قاضی صادر کرده اما من جلوی آن را گرفته ام. در کوتاه زمانی که اجازه تلفن به خانواده ام را دادند متوجه شدم که درست می گویند و حتی از خانواده کفالت هم خواسته بودند. اما بازجویی ها به همان شکل ادامه داشت و شدید تر هم شده بود تا پنج شنبه قبل از عید آمدند و گفتند منتقل می شوی. کنار دیوار ایستاده بودم که یک آقایی با لهجه اصفهانی به پشت من زد و گفت این را ببرید بازجویش کارش دارد. مرا بردند اتاق بازجویی، افراد جدید هم اضافه شده بودند. بازجو گفت همه چیز را بگو تا بگذارم آزاد شوی. گفتم من چیزی ندارم که بگویم هر چه بوده گفته ام. گفت عید نمیخواهی پیش خانواده ات باشی؟ گفتم میخواهم اما حرفی ندارم. گفت برو بیرون و مرا بیرون بردند بعد بازگرداندند توی اتاق بازجویی. یک آقای دیگری بود که نقش بازجوی خوب را بازی میکرد. گفت یک روز می شکنی الان همه چیز را بگو و برو. بعد گفت وقتی گفتیم برو بیرون هیچ درخواستی نکردی و سریع رفتی پس نمی خواهی خانواده ات را ببینی. گفتم حرفی ندارم. از ۲۴۰ به ۲۰۹ منتقلم کردند و بازجو گفت اینجا بهتر از تو پذیرایی میکنیم. باز انفرادی بودم و از دیوارنوشته ها متوجه شدم علی زمانی و آرش رحمانی پور هم که اعدام شدند در آن سلول بوده اند. در انجا هم چند روز بعد مرا به سلول چند نفره بردند که مهدی اقبال آنجا بود یک نفرهم گلدکوئیستی بود و فرد دیگری هم در ارتباط با شیشه بازداشت شده بود؛ یاسر معصومی که در تجمع گرفته بودند و یک نفر هم به اسم سیامک رحمانی بود. ۹ روزی از عید گذشته بود که بازجو آمد در سلول گفت نمیخواهی حرف بزنی؟ و باز مرا به اتاق بازجویی برد خیلی جلسه سختی بود با ضرب و شتم های شدید و زیاد و من دلیل حساسیت شان را نمی فهمیدم. فکر میکردم مساله مصاحبه های بی بی سی است. می گفتم همه را گفته ام. بعد گفتند حاضری با ما همکاری کنی؟ دوستانت در بی بی سی اگر با اسم دیگری ایران آمدند به ما خبر میدهی؟ گفتم من آدم فروش نیستم و... در بازجویی ای که گفتم خیلی سخت بود گفتند که تو به اربیل و وان و نخجوان سفر کرده ای بگو با چه کسانی دیدار داشتی و چه ها کردی و... فهمیدم که نسبت به این سفرها هم حساس هستند. بعد آن جلسه باز مرا به انفرادی بردند و اوایل اردیبهشت مرا مجددا به بازپرسی بردندو درباره بی بی سی و مصاحبه های بی بی سی سئوال کردند و همین طور مصاحبه ای که با رادیو فردا داشتم. بعد بازگرداندند به سلولی که یک نفر به اسم سعید موسوی آنجا بود می گفت هر کسی آمده اینجا آزاد شده و من مانده ام. گفتم من تا مرز آزادی رفتم و نشد و دیگر مایوس شده ام و انتظار آزادی ندارم. در سلول چند نفره از یاسر معصومی شنیده بودم که مصطفی تاج زاده و رمضان زاده و عده دیگری به مرخصی رفته اند ولی من دیگر امیدی نداشتم و می گفتم که اگر قرار بود آزاد شوم همان زمان می شدم. اما ۱۲ اردیبهشت مرا بردند انگشت نگاری کردند و بعد هم آزاد شدم.
اشاره به بازپرسی داشتید. بازپرسی کجا انجام می گرفت؟
همان دادسرای اوین. در شعبه ۳ که آقای کیامنش بازپرس بود.
اخبار زیادی درباره شکنجه و تهدیدهایی که در بازجویی ها و در بندهای ۲۴۰، ۲۰۹ و بند ۲ الف سپاه در جریان است منتشر می شود؛ برای شما چگونه بود؟ تهدید ها به چه شکلی بود؟
برای من بخش عمده اش ضرب و شتم های شدید در اتاق بازجویی بود. تحقیر روحی که میکردند، فحش های رکیکی که حتی به خانواده و نزدیکانم میدادند، تهدید میکردند که به خانواده ات آسیب میزنیم. راجع به خصوصی ترین مسائل زندگی ام می پرسیدند و می گفتند کاری میکنیم همسرت از تو جدا شود و... اینها در اصل شیوه های مرسوم شان بود که اعمال میکردند.
در مدتی که در ۲۴۰ و ۲۰۹ بودید ملاقاتی با خانواده داشتید؟ تماس های تلفنی به چه صورتی بود؟
من یکبار قبل از عید ملاقات داشتم اما بعد گفتند دیگر ممنوع الملاقات هستی؛هیچ تماسی هم نمیگذاشتند بگیرم. قبل از عید یکبار اجازه تماس دادند که بازجو کنارم نشسته بود و گفت فقط احوالپرسی کن و بگو خوب هستی و هیچ حرف دیگری نباید بزنی. آن موقع خانواده ام از دادستانی برای ملاقات نامه گرفته بودند که بازجو اجازه نداد. کاملا مشخص بود که همه چیز را بازجوها تعیین میکنند نه دادستان و نه قضات.
و بعد از آزادی، دادگاه شما برگزار شد؟ دادگاه به چه شکلی بود؟
بعد از آزادی فقط خانه بودم، کاری نداشتم تا زنگ زدند گفتند بیا دادسرای اوین. رفتم دفاع آخر را از من گرفتند و اتهام تبلیغ علیه نظام از طریق مصاحبه با بی بی سی و رادیو فردا را تفهیم کردند. برای ۲۸ مرداد احضاریه برای برگزاری دادگاه آمد که عقب افتاد و ۱۸ مهر برگزار شد. قاضی پرونده ام مقیسه بود که برخوردش خیلی زننده و همراه با فحش و توهین است. با اینکه آقای علیزاده طباطبایی، وکیلم هم حضور داشت اما خیلی توهین کرد و اصلا توجهی به حرف های من نداشت. من گفتم آقای احمدی نژاد هم با رسانه های خارجی مصاحبه میکند چه اشکالی دارد؟ قاضی مقیسه با لحن خیلی بدی گفت هر غلطی احمدی نژاد کرد تو هم باید بکنی؟ بعد گفت تو نمازجمعه هاشمی با بی بی سی مصاحبه کرده ای. گفتم نه نمازجمعه رهبری بود نه هاشمی. یکباره گفت حالا مال هر خری بوده چه فرقی میکنه، مهم اینه که مصاحبه کردی. بعد هم که حکم یکسال زندان داد و در دادگاه تجدید نظر هم قاضی زرگر تایید کرد. والب اینکه قاضی زرگر پدر همسر حسن یونسی بود که در زندان هم اتاقم شد.
و بعد مجددا بازداشت شدید و این بار برای یکسال به زندان و بند ۳۵۰ رفتید. آنجا چگونه بود وقتی رفتید خیلی از روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و دانشجویی سرشناس در آن بند بودند می توانید کمی از فضای آنجا بگویید؟
وارد بند که شدم حسین مرعشی را دیدم و بعد عبدالله مومنی. طبق تقسیم بندی ها به من گفتند بروم اتاق ۹. آنجا خیلی ها را دیدم و با چهره های جدید هم آشنا شدم که برایم خیلی جالب بود و کمتر می شناختم مثلا ماهان محمدی که نزدیک ۷ سال بود بدون مرخصی در زندان بود. از عاشورایی ها، بابک داشاب، ارسلان ابدی و کیارش کامرانی که خیلی بد شکنجه شده بودند. بهمن احمدی امویی بود، علی جمالی، اسدی زیدآبادی، علی ملیحی و... چند روزی که گذشت پرسیدم برادران علایی کجا هستند؟ گفتند آنها مرخصی اند. فردای همان روز آرش علایی را آوردند و من دیگر تصمیم گرفتم سراغ از کسی نگیرم و یادی از کسی نکنم که مبادا او را بیاورند آنجا. آرتین غضنفری را اوردند، هانی محمدزاده، جوان ترین زندانی سیاسی بودکه دانشجوی دانشگاه شریف بود. وقتی وارد بند ۳۵۰ شدم با اتفاق تلخی روبرو شدم توی حیاط مردی نشسته بود و سیگار می کشید و بقیه دور او نشسته بودند و گریه میکردند. پرسیدم موضوع چیست؟ بچه ها گفتند عنقریب اعدام می شود و حاضر به نوشتن عفو نامه نشده. حاج آقایی بود که روز بعد با جعفر کاظمی اعدام شدند و در بدو ورود به بند ۳۵۰ این خیلی مرا آزار داد و خیلی تلخ بود. فردای همان روز هم علی عجمی به رجایی شهر تبعید شد. کلا ورودم خیلی با تلخی بود.
مصاحبه از فرشته قاضی
با وجودی که خانواده رسول بداقی عضو کانون صنفی معلمان ایران، قرار صادر شده از سوی دادگاه را برای مرخصی وی تودیع نمودهاند، مسئولین از اعزام ایشان به مرخصی سرباز میزنند.
به گزارش ، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، خانواده رسول بداقی عضو کانون صنفی معلمان، پیش از عید قرار وثیقهای که دادگاه برای مرخصی ایشان صادر کرده بود را تودیع نمودهاند، ولی کماکان مسئولین از اعزام رسول بداقی به مرخصی سرباز میزنند.
رسول بداقی در دهم شهریور ماه ۸۸ پس از احضار به اداره آموزش و پرورش اسلامشهر بازداشت و بعدتر در دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی صلواتی و به اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام» و «تبانی و تجمع به قصد برهم زدن امنیت ملی» به شش سال حبس تعزیری و پنج سال محرومیت از فعالیتهای اجتماعی محکوم شد.
حکم اخراج رسول بداقی از آموزش و پرورش در مرداد ماه سال گذشته به وی ابلاغ شد. در این حکم علت اخراج این عضو هیات مدیرهٔ کانون صنفی معلمان ایران، غیبت، حضور در گردهماییهای اعتراضی فرهنگیان، فعالیت علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی اعلام شده است. این حکم در حالی به رسول بداقی ابلاغ شد که وی با بیش از بیست سال خدمت میبایست بازنشته میشد.
شایان ذکر است، بعد از سومین ماه بازداشت این معلم، حقوق و مزایای وی نیز از سوی اداره آموزش و پرورش قطع شده است.
معين غمين دانشجوی سال سوم رشته ی صنايع دانشگاه علوم و فنون بابل، فعال دانشجويی چپگرا و از فعالين "لغو کار کودک" در عصر روز دوشنبه، چهارم ارديبهشت ماه ۹۱ بازداشت شد.
به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، معین غمین هنگام بازگشت از دانشگاه، مورد هجوم نيروهای امنيتی قرار گرفت و بازداشت شد. پس از آن ۵ نفر از نيروهای امنيتی به همراه وی بدون حکم تفتيش وارد منزل او شده و به تفتيش و ضبط وسايل شخصی از جمله کتاب، لپتاپ، و سیدی پرداختند و همچنين لپتابهای دو همخانهی او را نیز به همراه تمامی هارد ديسکها ضبط کردند.
معین غمین پس از دستگیری به زندان اطلاعات شهر بابل منتقل شده و یک روز بعد جهت بازجویی به زندان اطلاعات مرکز استان (ساری) انتقال یافته است.مامورين امنيتی تاکنون دليل بازداشت وی را اعلام نکردهاند.
عضو انجمن انبوهسازان استان تهران با اشاره به تورم ناشی از حذف یارانه ها و تاثیر آن بر بازار مسکن گفت: دستمزد کارگر فنی در سال جاری نسبت به سال گذشته حدود۷۰ تا ۸۰ درصد افزایش داشته است.
محمد علی ربانی در گفتوگو با خبرگزاری ایلنا با مقایسه نرخ دستمزد کارگر در سال ۸۸، ۹۰ و ۹۱ گفت: کارگر ساده در سالهای ۸۸ و انتهای سال گذشته ۲۰ هزار تومان بود این درحالی است که این نرخ در سال ۹۱ به ۳۵ هزار تومان افزایش یافت.
وی با بیان اینکه ۳۰ درصد از یک پروژه را نیروی کار تشکیل میدهد، تصریح کرد: نرخ مصالح ساختمانی هر روز در حال افزایش است.
عضو انجمن انبوه سازان استان تهران خاطرنشان کرد: مصالح ساختمانی وارداتی نیز به دلیل عدم ثبات در نرخ ارز افزایش بسیار زیادی داشته است.
ربانی با بیان اینکه قیمت میلگرد ۲ برابر شده است، ادامه داد: در سال ۸۸ هر کیلوگرم میلگرد ۶۰۰ تومان بود که در نیمه دوم سال ۹۰ این رقم به ۱۲۰۰ تومان در هر کیلوگرم رسید.
وی اظهارداشت: در حال حاضر هر کیلوگرم میلگرد با قیمت ۱۴۰۰ تومان به فروش میرسد.
عضو انجمن انبوهسازان استان تهران با اشاره به اینکه میلگرد و بتن دو عنصر اساسی و تاثیرگذار در قیمت مسکن هستند، گفت: افزایش قیمت این عناصر باعث افزایش سایر قیمتها در بخش مسکن میشود.
وی تصریح کرد: آثار منفی قانون هدفمندسازی یارانهها به تدریج نمایان میشود.
ربانی افزود: قیمت مصالح در بخش آهنآلات دو برابر شده است و در بخش غیر آهنآلات ۶۰ تا ۷۰ درصد افزایش یافته است.
عضو انجمن انبوهسازان استان تهران گفت: درهای HDF در سال گذشته لنگهای ۲۸ هزار تومان بود در حالی که به ۴۵ هزار تومان در سال جاری افزایش یافته است.
عضو هیات مدیره کانون عالی انجمنهای صنفی کارگری ایران از افزایش بیش از ۱۰ درصدی نرخ بیکاری در سال جاری خبر داد.
ابوالفضل فتح اللهی در گفتگو با خبرگزاری ایلنا با اشاره به سیاستهای اقتصادی دولت در سال گذشته که به جای استغالزایی، منجر به نابودی مشاغل شده است، اظهار داشت: اعمال سیاستهای اشتغال زایی از سوی دولت طی سال گذشته نه تنها منجر به ایجاد اشتغال نشد بلکه نرخ بیکاری را نیز در کشور افزایش داد.
این فعال کارگری از بیکاری صدها هزار کارگر طی ماههای گذشته در واحدهای تولیدی استان تهران خبرداد و گفت: در صورت اجرای فاز دوم قانون هدفمندی یارانهها نرخ بیکاری بیش از پیش در کشور افزایش خواهد یافت.
به گفته این فعال کارگری، سیاستهای اقتصادی دولت باعث شده است واحدهای تولیدی استان قزوین که جزو بزرگترین استانهای صنعتی کشور محسوب میشود، هم اکنون در آستانه تعطیلی قرار گرفته باشند.
فتح اللهی با بیان اینکه آمار اشتغالزایی وزارت کار مبنای کارشناسی ندارد یاد آور شد: طبق آمار وزارت کار افرادی که یک هفته در ماه کار کنند شاغل محسوب میشوند. اما شرایط بحرانی واحدهای تولیدی با این ادعا متناقض است.
او با انتقاد از سیاستهای متناقض دولت در زمینه اشتغالزایی یاد آور شد: دولت از یک سو مدعی ایجاد شغل در واحدهای تولیدی کشور است اما از سوی دیگر با واردات بیرویه کالاهای چینی محصولات تولید داخل را از عرصه رقابت خارج کرده است.
ابراهیم نبوی
زمانی مارکس گفته بود " فرانسه، کشوری که همیشه آماده انقلاب است." آنچه او گفته بود حالا مثل ابری سیاه بالای الیزه ایستاده است و اگر چپ ها برنده انتخابات فرانسه شوند، تردید کمی دارم که فرانسه موقعیت جهانی خود را از دست ندهد و وضع مطلوبی برای این کشور ایجاد شود. اگر چه بسیاری از فرانسوی هایی که موقع تصمیم گیری های سیاسی شان نیز مثل تانگو حرکات تند می کنند، احتمالا چپ ها را ترجیح می دهند، اما امیدوارم که با وجود تندخویی رفتار سیاسی فرانسوی، نتیجه نهایی آن مثل انتخابات سال 2002 عاقلانه باشد. از نظر من عاقلانه برای امروز فرانسه و جهان چیزی جز ادامه ماندن سارکوزی در الیزه نیست. وضعیتی که نه تنها به نفع فرانسه، بلکه به نفع اتحادیه اروپا، جهان، خاورمیانه و بخصوص دموکراسی در دنیای اسلام است.
مفهوم انتخابات فرانسه چیست؟
اگر فرض کنیم که " نیکولا سارکوزی" نماینده فرانسوی هایی است که می خواهند در جهان امروزی قدرت بزرگی باشند و وضعیتی متعادل را در میانه اقتصاد دولتی و بازار فراهم کنند، انتخاب فرانسوا اولاند که 28 درصد آرا را آورده و آماده رفتن به داخل الیزه است، بیش از هر چیز نشان می دهد که فرانسوی ها، علاقه دارند بیش از آنکه نقشی جهانی برای توسعه آزادی و دموکراسی در کشور خودشان و جهان داشته باشند، به فکر رسیدگی به خدمات عمومی و تامین اجتماعی مردم کشور خود هستند و این طبیعی است. آنها می خواهند برای خودشان رئیس جمهور انتخاب کنند، نه برای اتحادیه اروپا، نه برای خاورمیانه و نه برای ناتو. فقرای فرانسه و مردم میانه حال آن، می خواهند مورد حمایت دولت شان قرار بگیرند. اما واقعه ترسناک انتخابات فرانسه 2012 رای دادن شش تا هفت میلیون نفر از جمعیت این کشور به " مارین لوپن" نماینده "جبهه ملی" فرانسه است. جبهه ای که ضد خارجی، فاشیست، ضد یهودی، ضدآمریکایی، طرفدار قطع رابطه با یورو و اتحادیه اروپا و حامی توسعه اقتصاد دولتی است. گروه چهارم یعنی " جبهه چپ" به رهبری ملانشون با حدود 12 درصد رای، احتمالا تندترین چپ های باقیمانده در جهان اند. " جبهه چپ" باقیمانده های حزب کمونیست فرانسه، که سابقا مثل بسیاری از چپ های جهان طرفدار استالین بود و در حال حاضر از عاشقان فیدل کاسترو و هوگو چاوز هستند. آنان ضد آمریکایی، ضد جهانی شدن، مخالف اقتصاد بازار و کمابیش حامیان مهربان تروریست های فلسطین و لبنان و ایران و دنیای عرب اند، اگر چه ضدخارجی نیستند. بدین ترتیب، مرحله اول انتخابات نشان می دهد که:
اول: فرانسوی هایی که بیشترین توریست را در کشورشان می پذیرند، بیشترین نفرت را هم از خارجی ها دارند، در حالی که بخش مهمی از درآمدشان از قبل آنان تامین می شود.
دوم: در انتخابات فرانسه ای که به عنوان مهد آزادی و دموکراسی شناخته می شود، اصولا معیاری به نام دموکراسی دخیل نیست. شاید هم آنقدر دموکراسی دارند که نیازی به مقدار بیشتری از آن ندارند.
سوم: سارکوزی یک کوتوله سیاسی، دروغگویی با وعده های عمل نشده، محدود کننده رسانه های گروهی و عامل مشکلات فراوان اقتصادی است.
چهارم: فرانسوی ها بلایی را که بزودی بر سر همه جهان و بخصوص اروپا می آید احساس می کنند، آنها با چشم باز می بینند که اگر تا پیش از این، هشت درصد جمعیت جهان( اروپا) می توانست برای یک سوم از جهان کالا تولید کند، با توسعه اطلاعات و آزادی در جهان، بتدریج چین و هند تولید کنندگان اصلی جهان خواهند بود و فرانسه 2005 پایان سطح رفاه در این کشور بود. آن روزها دیگر رویایی است که تکرار نخواهد شد. آنان می دانند که جهانی شدن، از طریق اتحادیه اروپا وارد فرانسه شده و فقر و بیکاری را به این کشور خواهد آورد. 19 درصد رای به لوپن و رای به دو گروه سوسیال دموکرات ها و " جبهه چپ"، رای به بستن ارتباط با جهان و جهانی شدن است. اما فرانسوی ها می دانند که اگر قرار است توریست ها پول سرشاری را نصیب آنان کنند، آنها این کار را از پشت مرزهای بسته نخواهند کرد.
پنجم: فرانسوی ها بقول اکثر مردم جهان خوش سلیقه ترین، بقول اکثر توریست ها بی ادب ترین، بقول اکثر تحلیلگران سیاسی بی ثبات ترین و بقول کلود شابرول فیلمساز بزرگ فرانسوی، مبتذل ترین مردم جهان اند. تقریبا اکثر هنرمندان، ورزشکاران، سینماگران و حتی رئیس جمهور کنونی فرانسه، مهاجران خارجی یک یا دو یا سه نسله هستند، افرادی مثل جمال دبوزه، زین الدین زیدان، شارل آزناوور، خالد، دالیدا، جانی هالیدی، میلان کوندرا، بونوئل، آراگون، پیکاسو، ژاک برل، ایومونتان، مرجان ساتراپی و رضا دقتی همه مهاجرانی هستند یا خارجی هایی هستند که تولید کننده فرهنگ فرانسه اند. بر اینها می توان فهرستی عظیم از ورزشکاران، سیاستمداران، روشنفکران و هنرمندان فرانسه را افزود که در دل فرهنگ فرانسه جا گرفتند و فرهنگ جدید فرانسه را ساختند. همیشه رابطه ای دوگانه میان روشنفکر فرانسوی و مردم وجود داشته است، بخش مهمی از روشنفکران فرانسه طرفدار دموکراسی و آزادی بودند، اما بطور غریبی این روشنفکران در فرانسه همواره مهجور ماندند. مهم ترین ستارگانی که در آسمان فرانسه می درخشند، روشنفکران و هنرمندان و آزادیخواهان نیستند، بلکه ستاره های استارآکادمی پربیننده ترین برنامه تلویزیونی فرانسه است. ظاهر همه چیز شیک ولی در باطن مبتذل و سطحی است، و اتفاقا چپ فرانسه یک منبع مهم ابتذال فرانسه است.
آگوست رنوآر می گوید در سالهای 1895 وقتی آثار نقاشان بزرگ فرانسوی یعنی مونه، مانه، پیسارو، دگا، رنوار، سزان و دیگران نمایشگاه دسته جمعی برگزار کرده بودند، فقط سه تابلوی آنها توسط فرانسوی ها خریده شد، اما بعد وقتی با هزار مصیبت این نمایشگاه در نیویورک تکرار شد، همه آثار ارسال شده با قیمتهای خوب خریداری شد. رنوار می گوید: " حالا فرانسوی ها می گویند با دلارهای آمریکایی بهترین آثار نقاشی ما را غارت کردند و به نیویورک بردند، در حالی که اگر آن دلارهای آمریکایی نبود، ما از گرسنگی می مردیم." او نقل می کند که یکی از نقاشان امپرسیونیست فرانسوی وصیت کرد آثارش را به لوور بدهند، اما موزه لوور از پذیرش آن خودداری کرد. مدیر موزه گفته بود: " یعنی انتظار دارید من آشغال های سزان را به عنوان نقاشی در موزه لوور بگذارم، هرگز" در سال 1874 روزنامه لاپرس نقدی به قلم امیل گاردان درباره نمایشگاه امپرسیونیست ها چاپ کرد و نوشت: " این آثار نتیجه اغتشاش فکری نقاش است و باید به حال او رحم آورد."
تا سالها پس از امپرسیونیسم به عنوان مهم ترین دستآورد هنر فرانسه، موزه لوور و مردم فرانسه ترجیح می دادند عکس های ماری آنتوانت را که روی بشقاب نقاشی شده بود، در خانه های شان بیاویزند تا آنچه امروز شاهکار هنر فرانسه نامیده می شود. یادمان نمی رود که چاپ کتاب کارمن پروسپه مریمه در فرانسه بخاطر روابط غیراخلاقی آن تا اوایل قرن بیستم ممنوع بود. و یادمان نمی رود که زنان فرانسوی در سال 1958 حق رای به دست آوردند. در تمام این دوران که جامعه فرانسه برای نان خود می جنگید و سال شورش گرسنگان و سال صدور مانیفست، هر دو در سال 1848 است. چپ جز مصیبت و محنت و بدبختی و بی فرهنگی برای کشور فرانسه نیاورد. امروز هم بطریق اولی همین وضعیت است، شاید سارکوزی نه فرشته نجات، بلکه تنها راه بدتر نشدن فرانسه در وضع کنونی این کشور است.
آیا نیکولا سارکوزی به نفع آینده فرانسه است؟
اگر فرانسوی ها خود را پسر ثروتمندی تصور کنند که در جهانی فقیر محاصره شده است، بخواهند با بستن درهای خود با اعمال " اروسوسیالیسم"، بحران اقتصادی خود را به تاخیر بیاندازند، شاید اولاند انتخاب خوبی برای آنها باشد. اما علیرغم اینکه فرانسه یکی از پیشرفته ترین کشورهای صنعتی جهان است، اما این ثروت با بستن مرزها به رفاه تبدیل نمی شود. خبر بد آنکه رفاه به معنای ده سال قبل آن دیگر اتفاق نخواهد افتاد، انرژی روز به روز گران تر و منابع آب روز به روز از دسترس دورتر می شود. از دیگر جانب مغول های جدید آسیا، از چین و هند حمله خود را برای به دست آوردن ثروت آغاز کرده اند. اکثر فرانسوی ها وحشت می کنند وقتی می بینند زیر مارک شرکت های معتبر لباس زیرشان نوشته شده زارا، یا اچ اند ام، ساخته شده در بنگلادش یا چین.
این بازی فرانسوی ها را چند سال قبل ایتالیایی ها با بردن برلوسکونی و آوردن " رومانو پرودی" چپ تجربه کرده و دست از پا درازتر بعد از تحمل دوران پرفلاکت پرودی دوباره برلوسکونی را به قدرت بازگرداندند. اما شاید فرانسوی ها ضربه بدتر و سنگین تری را از حضور اولاند در این کشور بخورند. آنها اقتدار جهانی، بازار جهانی، و امنیت جهانی و داخلی را از دست خواهند داد و فقط می توانند برای مدتی کوتاه از حق بیکاری یا حمایت بیشتر دولت برخوردار شوند. اما این اتفاق طولانی نخواهد بود. اگر فرانسوی ها عاقلانه رفتار کنند، کاری را که با ژیسکاردستن کردند تکرار نمی کنند و سارکوزی را برای بار دوم در الیزه نگه می دارند. مساله این نیست که سارکوزی رئیس جمهور خوبی برای فرانسه است، او از قدرت سوء استفاده کرده، دروغ گفته، آزادی را تحدید کرده و از نظر سیاسی انسان سالمی نیست، ولی مساله امروز فرانسه نه شخص سارکوزی بلکه صندلی اوست.
سارکوزی بی آنکه خودش بخواهد، بخاطر رفتن رهبران بزرگ در اروپا، در موقعیتی بسیار مهم قرار گرفته است. شاید اصلا شایسته این موقعیت نباشد، ولی امید بستن به اینکه با آمدن اولاند، فرانسه بتواند همچنان در موقعیت خوبی در اروپا و جهان بماند، یعنی آنکه اولاند وعده هایش برای بهتر شدن زندگی فرانسویان را عملی نکند. اگر می دانیم که او می خواهد بیاید که سیاست های سارکوزی را ادامه دهد، چرا خود سارکوزی که حداقل تجربه شده و از این بدتر نخواهد شد، نماند. چه تضمینی وجود دارد که اگر فرانسه موقعیت رهبری خود در جهان را از دست بدهد، دچار ضعف در داخل نیز نشود. و اصولا یک شخصیت متزلزل مانند اولاند چگونه می تواند مثل اوبامای بی عمل، در موقعیت رهبری جهان صنعتی قرار بگیرد. من در سالهای اخیر هیچ تجربه موفقی از دولت های چپ، جز برزیل، را به یاد نمی آورم، در حالی که یافتن چنین تجربیاتی در دنیای غیرچپ چندان دشوار نیست.
سارکوزی مرد دوم جهان، بعد از اوباما
اگر از فاصله کوتاه انقلاب 1789 فرانسه تا آغاز بناپارتیسم بگذریم، بی شک فرانسه 1945 دموکراسی خود را مدیون تانک های آمریکایی است. کاری که اوباما نه آنکه نتواند، نمی خواهد که در خاورمیانه و جهان بکند. اگر جمهوریخواهان آمریکایی در ژانویه 2013 قدرت را از دست اوباما بگیرند، فرانسه چپ با اولاند متزلزل، با کنار رفتن از معادلات قدرت جهانی به کشوری ضعیف با بحران های فزاینده، و ناظر خاموش جنگ بزرگ جمهوریخواهان آمریکایی با خاورمیانه خواهد بود. و اگر اوباما مثل بوش و کلینتون برای بار دوم در کاخ سفید بماند، نیکولا سارکوزی دست راست او و مرد اول اتحادیه اروپا خواهد بود، چنانکه هست. در غیر این صورت انگلیسی ها مثل همیشه قدرت را از پشت درهای بسته شنگن در اختیار خواهند گرفت و این شکستی بزرگ برای فرانسه است. بی عملی و بهت زدگی حیرت انگیز باراک اوباما که موجب فراموشی خاطره شگفت انگیز استقبال دومیلیون نفری مردم در اولین سخنرانی پس از انتخاب اش شد، قدرت غرب را به دست اروپای متحد داد. اروپایی که در آن مدتهاست از آلمان خبری نیست، ایتالیا با رفتن برلوسکونی از صحنه تصمیم گیری حذف شده است، اسپانیا و پرتغال هم وضع بهتری ندارند. در این وضعیت سارکوزی نه فقط به عنوان رئیس جمهور فرانسه، بلکه به عنوان رهبر اول جهان غرب، قدرت را در دست داشت. باز هم تکرار می کنم، سارکوزی اصلا اهمیت ندارد، آنچه اهمیت دارد موقعیت واقعی او در حال حاضر است. بهتر است فرانسوی ها روز ششم به یاد داشته باشند که تنها راه داشتن رفاه برای آنان، داشتن موقعیت برتر در جهان و درهای باز اتحادیه اروپاست. فقط تصور کنید که در شورای امنیت سازمان ملل، فرانسه، چین و روسیه در مقابل آمریکا و انگلیس قرار بگیرند. چنین تصوری در دنیایی که تنها وجود اقتدار در دنیای دموکراتیک می تواند وضع را متعادل سازد وحشتناک است.
آیا ماندن سارکوزی به نفع آینده اروپاست؟
پاسخ به این سووال بی تردید مثبت است. نیکولا سارکوزی بازیگوشی هایش را کرده و شاهد محو شدن تدریجی رهبران بزرگ جهان و بخصوص اروپا بوده است. او اگرچه نه محبوب مردم کشورش و نه شخصیتی قدرتمند در داخل فرانسه است، اما بزرگترین شانس برای رهبری اروپای متحد در شرایطی است که رهبر دیگری که کشور بزرگی را نمایندگی کند در قاره اروپا وجود ندارد. رفتن سارکوزی یک لطمه بزرگ به نظم یافتن جهانی پر آشوب است که فقط اتحاد آمریکا- اروپا می تواند آن را سامان بخشد.
چپ اروپایی و تروریسم اسلامی
اروپا سالهاست که در میانه سوسیالیسم و دموکراسی تعادلی یافته است، اما اگر این تعادل به نفع چپ به هم بخورد، جنبش ضدآمریکایی به راحتی به جنبش ضد دموکراسی تبدیل می شود. ضدجنگ های ساده دل و بی عمل که توسط بسیاری از دیکتاتورهای جهان حمایت می شوند، چپ های بی برنامه و تروریست های خطرناک بنیادگرا می توانند کره زمین را براحتی به نابودی بکشند. شوربختی این است که جهانی که سعی می کند خردمندانه توازن قدرت را حفظ کند، نمی نشیند و شاهد نابودی دستآوردهای بشری توسط دیوانگانی که هیستری ضد آمریکایی- ضد انگلیسی دارند نمی شود. شاید مهم ترین نتیجه روی کار آمدن چپ ها در فرانسه، رفتن جامعه جهانی به سوی حمایت از روی کار آمدن جمهوریخواهان در آمریکا باشد. کاری که نتیجه ای جز به زیان فرانسه، جهان، غرب، اروپا و آمریکا ندارد و فقط اراذل و اوباش سیاسی مانند پوتین و چاوز و کاسترو و خامنه ای و حماس از آن سود می برند.
انتخابات ششم می فقط یک انتخابات فرانسوی نیست، انتخاباتی است برای اروپا، خاورمیانه و جهان. قدرت یافتن چین، روسیه، چپ ها و بنیادگرایان، آینده دموکراسی را در جهان به خطر می اندازد. آنچه باید بدانیم این است که انتخابات بد نیست، چون عرصه گزینش " بد" و " بدتر" است. واقعیت این است که در عالم واقع " خوب" وجود ندارد. تصمیم مردم فرانسه در ششم می اهمیتی کمتر از اتحاد فرانسویان علیه لوپن در سال 2002 ندارد، زمانی که 82 درصد رای دهندگان پشت سر شیراک قرار گرفتند تا لوپن که خود را " زوروی" فرانسه می نامید از دیوارهای الیزه بالا نرود. اطمینان نداریم که آن واقعه تکرار شود، اما امیدواریم چنین شود. به هر حال آنکه تصمیم خواهد گرفت مردم فرانسه اند، امیدوارم آنان تصمیمی بگیرند که حداقل بزودی پشیمان نشوند.
هفتم اردیبهشت 1391، 26 آوریل 2012
یک دیپلمات ایرانی گفته است که احتمال دارد جمهوری اسلامی پروتکل الحاقی معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای را بپذیرد.
این پروتکل به بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی اجازه می دهد، در هر زمان، هر مکانی که مایلند را بازرسی کنند. پذیرش این پروتکل پیش از این در زمان دولت محمد خاتمی و از سوی هیات مذاکره کننده آن دولت با ریاست حسن روحانی مورد بحث قرار گرفته بود اما محافظه کاران حامی رهبر جمهوری اسلامی به شدت دولت خاتمی را برای صرف نظر از پذیرش این پروتکل تحت فشار گذاشتند و در نهایت پذیرفته نشد. این درحالی است که آن زمان، پرونده هسته ای ایران هنوز به شورای امنیت نرفته بود و تحریم های بین المللی علیه ایران به اجرا در نیامده بود.
اما روزگذشته، محمودرضا سجادی سفیر ایران در روسیه بار دیگر از احتمال پذیرش این پروتکل در ازای کاهش تحریم های کمرشکن بین المللی سخن گفت.
آقای سجادی احتمال پذیرش پروتکل الحاقی را در چارچوب طرح گام به گام روسیه ارزیابی کرده است.
طرح گام به گام روسیه که هفته گذشته از سوی معاون وزیر امور خارجه روسیه پیشنهاد شد، به ایران این امکان را میدهد تا مانع از اجرایی شدن تحریمهای نفتی اتحادیه اروپا علیه ایران شود. این تحریمها قرار بر این است که ۱۰ تیرماه اجرایی شوند.بر اساس این طرح در مقابل گامهایی از سوی ایران، نظیر خودداری از تولید سانتفریفوژ و ماشینهای جدید مربوط به غنی سازی اورانیوم، کشورهای غربی نیز متعهد خواهند شد تا تحریمهای تازهای علیه ایران اعمال نکنند.
محمود رضا سجادی، سفیر ایران در روسیه روز چهارشنبه،ششم اردیبهشتماه، ضمن اشاره به احتمال پذیرش پروتکل الحاقی معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای از سوی ایران، اعلام کرد که تهران طرح گام به گام روسیه برای حل مناقشه هستهای جمهوری اسلامی را مطالعه میکند.
به گزارش خبرگزاری بلومبرگ، سفیر ایران در مسکو، در گفتوگویی در محل سفارت ایران گفت «ایران امکان دارد پروتکل الحاقی معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای را بپذیرد، معاهدهای که امکان بازرسیهای جامعتر از تأسیسات هستهای ایران را برای بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی فراهم میکند.»
این سخنان اما مورد استقبال آمریکا قرار نگرفت. زیرا غرب نگران آن است که دیپلمات های ایرانی با بیان اظهارات متناقض در پی خرید زمان باشند اما در عمل جمهوری اسلامی حاضر به پذیرش مفاد توافقات نباشد.
به گزارش "رادیو فردا"، ویکتوریا نولند، سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا اعلام کرد که آقای سجادی در مذاکرات بینالمللی درباره برنامه هستهای ایران «نقش محوری» ندارد.
خانم نولند افزود آنچه در این میان بیشترین اهمیت را دارد گفتار و کردار ایران بر سر میز مذاکرات است.
ایران به هماره ۵+۱ اواخر فروردینماه در استانبول پای میز مذاکره نشست و قرار بر این است که دور بعدی این مذاکرات در بغداد برگزار شود.
اِلِنا سوکووا، مدیر مرکز خلع سلاح و منع گسترش سلاحهای هستهای در وین در خصوص طرح گام به گام روسیه به بلومبرگ گفته است که بر پایه این طرح سطح غنیسازی ایران در حد کنونی باقی میماند.
وی توضیح داده است: «این طرح از گسترده شدن غنی سازی در ایران جلوگیری میکند، اما آن را کاهش نمی دهد. به عبارتی پیشنهاد روسیه عبارت است از خودداری ایران از گسترش برنامه هستهای در ازای خودداری غرب از اجرایی کردن تحریمهای جدید.»
خانم سوکووا با اینحال پذیرفته شدن پروتکل الحاقی از سوی ایران را «گام بزرگی به جلو» میداند و گفته است که این پروتکل موجب شفافیت بیشتر برنامه هستهای جمهوری اسلامی خواهد شد و امکان بازدید سرزده بازرسان آژانس از تأسیسات هستهای ایران را فراهم خواهد کرد.
تهدید سناتور جمهوریخواه به حمله نظامی
در تحولی دیگر، یک سناتور جمهوریخواه آمریکایی که پیشبینی میشود در صورت پیروزی میت رامنی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، پست معاونت وی را بر عهده بگیرد، میگوید امکان دارد برای بازداشتن ایران از پیشبرد برنامه اتمی خود، به حمله نظامی یک جانبه آمریکا نیاز باشد.
به گزارش رادیوفردا به نقل از خبرگزاری فرانسه، مارکو روبیو، سناتور ۴۰ ساله از فلوریدا روز چهارشنبه، ششم اردیبهشت، در سخنانی با اشاره به ایران گفت: «از زمانی که آمریکا رهبری جهان را بر عهده گرفته، گزینه ترجیحی ما اینبوده است که از طریق همکاری با دیگران به اهدافمان برسیم... اما آمریکا در گذشته نیز یک جانبه عمل کرده است و من معتقدم در آینده نیز، در صورت نیاز باید به اقدام یک جانبه روی بیاورد.»
وی که در موسسه تحقیقاتی «بروکینگز» در واشینگتن سخنرانی میکرد، تأکید کرد که مقامات آمریکایی باید با همراهی سازمان ملل و دیگر گروههای بینالمللی جمهوری اسلامی را مهار کنند.
آقای روبیو با اینحال افزود: «ما همچنین باید همتایان خود و جهان را برای واقعیت آماده کنیم، به این معنا که متأسفانه در صورت شکست تمامی راهها، منع ایران از پیشبرد برنامه هستهایش، نیازمند راه حل نظامی است.»
این سناتور جمهوریخواه تأکید کرد که آمریکا نباید در جریان جوش و خروشی که خاورمیانه را در بر گرفته، کنار بایستد، بلکه باید در مقام رهبری برای حل این بحران جهانی قدم بردارد.
این اظهارات در حالی مطرح شدهاند که روزنامه امریکایی «یو اس اِی تودِی» نیز روز پنجشنبه، هفتم اردیبهشت ماه، در گزارشی نوشت که برخی از کارشناسان معتقدند علیرغم تحریمها، تغییری در تمایلات هستهای جمهوری اسلامی ایجاد نشده است.
به گزارش رادیو فردا، کِنِت کَتزمَن، متخصص مسائل خاورمیانه دربخش تحقیقاتی کنگره آمریکا، در این خصوص به این روزنامه آمریکایی گفته است که به طور حتم تحریمها بر ایران تأثیر گذار بودهاند، اما مسئله این است که آیا این تحریمها تأثیر کافی را داشتهاند؟
مسیح ظریف، مدیر تیم ایران در پروژه «تهدیدهای بحرانی« موسسه آمریکن انترپرایز آمریکا نیز گفته است هیچ نشانهای وجود ندارد که تحریمها رهبران ایران را واداشته باشند تا برنامه هستهای خود را به تعویق بیاندازند یا آن را مورد تجدید نظر قرار دهند.
با اینحال ویکتوریا نولند، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا نظر دیگری دارد.
خانم نولند روز چهارشنبه بازگشت ایران به پای میز مذاکره با گروه ۵+۱ و تصمیمش مبنی بر پیگیری مذاکرات در بغداد را «نتیجه مستقیم» تحریمها و فشارهای بینالمللی دانست.
حسین شریعتمداری، نماینده رهبر جمهوری اسلامی در روزنامه کیهان، با نگارش یادداشتی در این روزنامه، از شاگردان مهدوی کنی به خاطر نگارش نامه اعتراض آمیز به مصباح یزدی انتقاد کرد.
یادداشت شریعتمداری پس از آن منتشر شد که سه روز پیش، جمعی از دانشجویان دانشگاه امام صادق در نامه ای انتقادآمیز به محمد تقی مصباح یزدی، نسبت به وجود شکاف میان اصولگرایان هشدار دادند و مشی و مرام اعضای جبهه پایداری را در مسیر "جریان انحرافی" اعلام کردند.
رییس دانشگاه اما صادق، مهدوی کنی دبیرکل جامعه روحانیت مبارز است که جبهه موسوم به "جبهه متحد اصولگرایان" با محوریت او شکل گرفته است. این جبهه، رقیب درون جناحی "جبهه پایداری" است که با محوریت مصباح یزدی شکل گرفته است.
شاگردان مهدوی کنی در آن نامه، با بیان اینکه "در این نامه -که بعید میدانیم در این برهه به دستتان برسانند- قصد آن نداریم که از سیاست های به دور از اخلاق جبهه پایداری از جمله خلف وعده ها و دروغ ها سخن به میان آوریم. همچنین قصد آن نداریم که از تدابیر لیبرالیستی آنها در کسب رأی مردم مانند شعار زن گرایی در هیأت رئیسه مجلس سخن بگوییم. و نیز قصد آن نداریم خبر بدهیم که برخی از اعضای این گروه اطرافیان رهبر معظم انقلاب را دروغ گو خطاب میکنند و میگویند ما اخبار معظم له را فقط از شما میگیریم نه از هر کس و ناکس" خطاب به مصباح یزدی نوشته بودند: "چرا جبهه پایداری که بعضاً در جلسات خصوصی برای شما جایگاه قائم مقامی رهبری قائل میشوند و شما را رهبر معنوی خود میدانند و خود را مطیع محض شما میشمرند، دست در دست اعضای این گروه انحرافی دارند و یکی شان جلسات منظم با سرکرده این گروه دارد و دیگری مشاور این گروه است و به جای آنها پروژه افتتاح میکند و آن یکی در جلسه سوال از رییس جمهور از جوابهای کم ادبانه او قهقه مستانه میزند و از تذکرات نمایندگان می آشوبد؟"
با این حال اقدام شاگردان مهدوی کنی بی پاسخ نماند و یک روز پس از انتشار آن، تعدادی از هواداران مصباح یزدی نیز در اقدامی مشابه، نامه انتقادآمیزی خطاب به مهدوی کنی منتشر کردند و خود را جمع دیگری از دانشجویان دانشگاه امام صادق معرفی کردند.
این افراد، به حمایت از مصباح پرداخته و خطاب به مهدوی کنی نوشته اند: "چندی است که رسانههای مدعی حمایت از جبهه متحد اصولگرایان به تخریب و افتراء نسبت به اشخاص حامی جبهه پایداری و حامیان معنوی آن به ویژه علامه بصیر آیتالله مصباح یزدی پرداختهاند. از سویی عدهای مجهولالإسم با انتشار نامههایی تحت عنوان جمعی از دانشجویان دانشگاه امام صادق علیه السلام به آیتالله مصباح در فضای مجازی و رسانهای به تخریب، تهمت، افتراء نسبت به جبهه پایداری و نمایندگان این جبهه دست زدهاند و به زعم نادرست خویش درصدد زیرسؤال بردن مصباح بصیرت بودهاند."
از سوی دیگر، اقدام شاگردان مهدوی کنی واکنش مدیرمسوول روزنامه کیهان را نیز برانگیخت.
حسین شریعتمداری که به شیوه مرسوم و معمول خود، این نامه را نیز "مشکوک" توصیف کرده لحن آن را بی ادبانه خواند و با هشدار نسبت ادامه این نامه نگاری ها نوشت: "تصور کنید که فردا نامه سرگشاده دیگری با یک امضای کلی و غیرقابل شناسایی دیگر، مثلا جمعی از دانشجویان همان دانشگاه امام صادق(ع) و یا فلان دانشگاه و بهمان جبهه و فلان حزب- و از موضع جبهه پایداری- خطاب به حضرت آیت الله مهدوی کنی- حفظه الله تعالی- نوشته شود و... این رشته سر دراز پیدا کند، آیا این ماجرا غیرقابل تصور است؟!"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر