-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ خرداد ۲۵, چهارشنبه

Latest News from Kaleme for 06/15/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



کلمه: در سال آگاهی تا رهایی هر یک از ما یک خبرنگار است. یک پخش کننده و انتشار دهنده اخبار درست است. اخباری که زیر تیغ سانسور رسانه های انحصارطلب قرار می گیرد. پس یک رسانه باشیم برای انتشار اخبار.

صفحه فیس بوک روزنامه کلمه

دریافت نسخه PDF - پی دی اف

دریافت نسخه PDF – پی دی اف

دریافت نسخه JPEG – عکس

‎چنانچه در دریافت فایل مشکل دارید ابتدا بر روی لینک دانلود کلیک راست نمایید و از منوی باز شده گزینه “Save Link as” در مرورگر های فایرفاکس و کروم و “Save as target” در اینترنت اکسپلورر را انتخاب کنید.


 


اظهارات فرمانده ناجی اصفهان درباره جنایت دهشتناک خمینی شهر اصفهان، موجب شد که پرسش ها و ابهاماتی درباره این حادثه و علل این توجیهات در اذهان عمومی بروز کند که به آن می پردازیم.

به گزارش «تابناک»، سرهنگ حسن کرمی راد، فرمانده نیروی انتظامی استان اصفهان به جای آنکه توضیح دهند، چرا شروران معروف منطقه استحفاظی ایشان که از مدتها پیش قرار بود، شناسنامه دار بوده و هر هفته خود را معرفی کرده و تحت نظر باشند، در عوض چنین گستاخ بوده اند که بی واهمه وارد یک مهمانی شده، مردان را حبس کرده، لباس های زنان و دختران را دریده و آنان را مورد تجاوز قرار داده اند، چنین اظهار نظر کرده اند که «اگر در این حادثه خانم‌ها دست کم حجاب را در این باغ رعایت کرده بودند، شاید مورد آزار و اذیت قرار نمی‌گرفتند».

در این خصوص نکاتی را باید یادآوری کرد:

۱ ـ نقش نیروی انتظامی به ویژه پس از یک حادثه تکان دهنده ناموسی، ارایه آسیب شناسی روانشناختی و جامعه شناختی نیست، بلکه انجام اقدامات لازم برای دستگیری مجرمان و نیز بیان تمهیدات جدید نیروی انتظامی برای تکرار نشدن رخدادهای مشابه است و اینکه آیا در حادثه مزبور، نیروی انتظامی در وظایف خود کوتاهی کرده یا خیر. مهمتر اینکه سخنان مقام انتظامی پس از چنین حوادثی باید لرزه بر اندام شروران اندازد نه قربانیان.

۲ ـ مطرح کردن مسأله «تحریک جنسی» به عنوان یکی از عوامل زمینه ساز تجاوز، آن هم از سوی مسئولان نیروی انتظامی، کار را بسیار دشوار می کند، زیرا هر شرور به محض تحریک به خود حق می دهد، قدمی به سوی تجاوز نزدیک شود. آستانه تحریک جنسی افراد یکسان نیست. کسی ممکن است از یک گردی صورت زیبا تحریک شود. آیا در مورد خانم های چادری که تا کنون مورد تجاوز شروران قرار گفته اند، باز باید راه توجیهی برای شرور متجاوز درست کرد که چون چهره زیبا بود، جناب شرور تحریک شد و نتوانست جلوی خود را بگیرد؟ آیا تجاوز به آن بانوی روزه دار شیرازی در ماه مبارک رمضان را که به رغم التماس ها در حضور فرزند پنج ساله اش مورد تجاوز قرار گرفت، هم همین گونه توجیه می کنید؟

۳ ـ این سخن جناب سرهنگ کرمی با بیانات سرهنگ جهانگیر کریمی معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی ایشان در هشتم اردیبهشت امسال که فرمودند «زنان بدحجاب ۵۰ درصد قربانیان جرایم آزار و اذیت را تشکیل می دهند»، چگونه سازگار است؟ وقتی ۵۰ درصد تعرضها ربطی به حجاب ندارد، چگونه در این حادثه وحشتناک جناب سرهنگ کرمی بدون هیچ تحقیقی به جای حساب نبردن شروران از دستگاه قضایی و نیروی انتظامی یکسره نحوه حجاب حاضران را از عوامل این حادثه قلمداد کرده اند؟

البته رعایت نکردن مسائل شرعی بسیار نادرست بوده و باید پرهیز شود و تذکرات در این باره باید در جای خود داده شود.

۴ ـ عامل تحریک تنها در جامعه بیرونی نیست. سایت های پورنوگرافی هم عامل تحریکند، آن هم در مقیاسی بسیار بالاتر. اگر شروری پس از دیدن آن سایتها به جان کودک مردم افتاد در آنجا هم می توان با استناد به تحریک شدن شرور، جنایت او را کمرنگ کرد؟

۵ ـ خیابان های کشورهای غربی به ویژه در تابستان سرتاسر تحریک است و حتی گاهی پارک ها و سواحلی وجود دارد که افراد باید به صورت کاملا عریان در آن تفریح کنند؛ اما چون ترس از قانون هست، هیچ کس جرأت حتی نگاه خیره ندارد و یا بگوید تحریک شدم و در نتیجه یک متلک به دیگری انداختم، چه رسد به اینکه بدون رضایت او را لمس کند.

۶ ـ تلاش برای منحرف کردن ذهن مردم از عمق فاجعه به پوشش غلط شرکت کنندگان ـ در صورت درست بودن خبر ـ مانند این است که کسی به مناطق پر خطر دریا برود و مشغول شنا کردن باشد. در این هنگام فرد شروری برود، سر او را زیر آب نگهدارد تا خفه شود و بعد نیروی انتظامی به جای آنکه بگوید، چرا امنیت وی تأمین نشده، بگوید اگر آن فرد در منطقه پر خطر دریا شنا نمی کرد، این اتفاق برای او نمی افتاد. بله، اگر او اساسا به شمال مسافرت نمی کرد هم این اتفاق برای او نمی افتاد، ولی اینها ارتباطی با وظایف نیروی انتظامی ندارد و چه ربطی دارد به اینکه فرد شرور چنین گستاخانه عمل کند.

۷ ـ نقش بدحجابی در کلید خوردن دوستی های خیابانی، تشدید نگاه های خیره و افزایش برخی متلک ها انکارناشدنی است؛ اما در حادثه ای چنین بی شرمانه و دهشتناک، دست گذاشتن بر این عامل کاملا ناموجه است. بله، اگر شروران وارد مجلس مذکور در اصفهان شده و صرفا پیشنهاد دوستی داده بودند، می توانستیم بر نقش خود قربانیان در تحریک اشرار تأکید کنیم.

بهتر است، به جای اینگونه توجیهات ـ که متأسفانه در مصاحبه سخنگوی دستگاه قضایی نیز شاهد آن بودیم ـ در درجه نخست قوه قضائیه و بعد نیروی انتظامی پاسخ دهند که چگونه عمل کرده اند که شروران حتی برای شنیع ترین اعمال جنسی آن هم به طور گروهی ـ که می دانند سریعا لو می روند ـ هیچ ترسی از آنان ندارند.

البته در پایان باید از سرهنگ کرمی تقدیر کرد که در همین مصاحبه، صراحتا و شجاعانه پرده پوشی نکرده و این آمار را اعلام کرده اند که تجاوزات به عنف در استان اصفهان در اردیبهشت ماه ۱۱۳ درصد رشد داشته است.


 


جمعی از اصلاح طلبان استان آذربایجان شرقی با صدور پیام تسلیتی به مناسبت شهادت هدی صابر زندانی سیاسی این سوال را مطرح کردند که آیا می توان این سخن زیبا و پرنغز رسول مکرم اسلام (ص) را نادیده گرفت که: “المک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم؟

آنها در بخشی از پیام خود نوشته اند که از خداوند متعال برای هدی صابر ” که با اعتصاب غذا و مرگ اش، اعتراض خود بر ستمی را که به خانم هاله و اقای مهندس سحابی رفته بود فریاد کرد”، رحمت و رضوان و برای ملت بزرگ ایران و همراهان جنبش سرافراز سبز، صبر و استقامت و ادامه راه شهیدان مظلوم و سربلندش را مسئلت داریم.

به گزارش کلمه، متن کامل این پیام به شرح زیر است:

بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحیم

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا

از میان مؤمنان مردانی هستند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند؛ برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در همین انتظارند و هرگز عقیده خود را تبدیل نکردند (سوره احزاب، آیه ۲۳)

چه خوش گفت هدی صابر که:

در هم امروزی که

“عشق”، فروکشیده

“منش”، گمگشته

و

“روش”، پر ریخته است،

عنایت به زیست “خوش عرض و عمق” مردان والا، که عهددار، از مهر سرشار و آگه رهسپار هستند

تلنگری است بر تارها و بر پود های ذهن ما.

هدی صابر خود از تبار چنین مردانی بود: “عهددار”، “از مهر سرشار” و “آگه رهسپار”.

خبر جان به جان آفرین تسلیم کردن هدی صابر، زندانی سیاسی پس از رحلت جانگدازمهندس عزت الله سحابی و عروج مظلومانه دخترش هاله سحابی درخردادماه پرحادثه، دل همه انسان های آزادیخواه این سرزمین را به درد آورد و چشمانشان پراشک آنها را پر اشک تر کرد. هدی صابر، این فعال ملی-مذهبی، روزنامه‌نگار، قرآن پژوه و فعال جامعه مدنی، از پاک‌ترین ظلم‌ستیزان و یاوران صادق ستم‌دیدگان ایران بود. او بیش از این که خود زندگی کند برای “زندگی”دیگران رنج برد. ایمان او چون کوهی استوار بود، ایمان به “آزادی”، به “عدالت” و به “کمتر رنج کشیدن انسانها”. حقیقتا “شایسته” زیست و “باشکوه” و درعین حال “دردمندانه” رفت. او مسلمانی متقی و موحدی خالص بود. مانوس با قرآن و نهج البلاغه بود. او همچون پیر و مرادش، “عزت ایران”، دغدغه آزادی و آبادی و عظمت ایران را داشت و یاور مومن و آزاده‌ی جنبش دموکراسی‌خواهی و حق‌طلبی مردم ایران بود. هدی، تجسم عینی مردانگی و آزادگی و ایمان و محبت و خصائل انسانی و پهلوانی بود، آزادمرد و استبدادستیز بود. فریادگری مخلص بود علیه ظلم و دروغ و ریا و بی‌عدالتی.

هدی صابر در زندان بعد از رحلت جانگداز مهندس سحابی چنین نوشت:

“مهندس، روح رهایی طلبت بالاخره از پیکر خسته و کوفته ات، بیرون زد و پر گرفت. در رخ بی رخی با مرگ، اهل تقلا نبودی و سبکی روح را بر فرسودگی جسم ترجیح می دادی. شاید قطره قطره و درج به درج، جان فرسودن و خود مستهلک کردن، سخت تر است از یک لحظه جان دادن و روح رهاندن. مهندس خسته نباشی، از مصرف بی وقفه جوهر جان در طول زمان و در زنجیره مایه گذاری دوران به دوران”.

در حقیقت این جملات در او مصداق داشت، او نیز روح رهایی طلب خود را از پیکر خسته و کوفته اش عروج داد و پرتو تازه ای از حقیقت، برآسمان تیره و تار ما تاباند.

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود

درود و رحمت رضوان حق بر آن عزیز سفر کرده باد…

ما سئوال می کنیم که:

- چرا جان عزیز انسانها که نعمت عظیم حق تعالی است، چنین ارزان شده است؟

- مگر هدی صابر چه گناهی جز وطن دوستی و ازادی و عدالت خواهی داشت که با او چنین رفتار می شود؟

- آیا با فشار فزاینده بر زندانیان سیاسی و خانواده آنها می توان صدای حق طلبی ملت ایران را خاموش کرد؟

- آیا می توان آگاهی و اراده مردمان و سنت های لایتغیر و جهان شمول الهی را نادیده گرفت؟

- آیا می توان این سخن زیبا و پرنغز رسول مکرم اسلام (ص) را نادیده گرفت که: “المک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم؟

ما اصلاح طلبان استان آذربایجان شرقی، عروج مظلومانه هدی صابر را به خانواده دردکشیده صابر، فرزندان رشیدش، همسر فداکار و خواهران داغدارش و نیز همفکران ملی مذهبیش، به ویژه در استان آذربایجان شرقی، تسلیت عرض می نماییم و از خداوند متعال برای هدی صابر ” که با اعتصاب غذا و مرگ اش، اعتراض خود بر ستمی را که به خانم هاله و اقای مهندس سحابی رفته بود فریاد کرد”، رحمت و رضوان و برای ملت بزرگ ایران و همراهان جنبش سرافراز سبز، صبر و استقامت و ادامه راه شهیدان مظلوم و سربلندش را مسئلت داریم.

اصلاح طلبان استان آذربایجان شرقی- خرداد ۹۰


 


رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام با اشاره به عصر انفجار اطلاعات، رأی مردم را برای یک نظام مردم‌سالاری واقعی ضرورتی پایدار خواند و گفت: وظیفه کنونی احزاب و همه دلسوزان کشور این است که کاری کنیم اکثریت قاطع مردم بیش از گذشته به سرنوشت خود و کشور علاقه‌مندی نشان دهند.

به گزارش آفتاب، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در دیدار دبیرکل، اعضای شورای مرکزی حزب مؤتلفه و تعدادی از اعضای خانواده شهدای مؤتلفه با اشاره به سابقه طولانی این تشکّل، حرکت انقلابی شهدای مؤتلفه در سال ۴۳ را آغاز در هم شکستن فضای یأس در میان مبارزان پیش از انقلاب خواند که قدرت و اعتماد به نفس رژیم مستبد و بی‌رحم پهلوی را نشان رفت و نوید پیروزی و برپایی نظام اسلامی را به همه مبارزان راه اسلام و آزادی داد.

وی، حزب مؤتلفه اسلامی و خانه کارگر را بخشی از بدنه حزب فراگیر جمهوری اسلامی خواند که پس از خاموش شدن مشعل این حزب به صورت متصل به کار خود ادامه دادند و با تأکید بر لزوم شکل‌گیری و فعالیت احزاب مستقل، نیرومند و با برنامه برای اداره کشور تصریح کرد: در دنیای کنونی نمی‌شود دم از مردم‌سالاری زد و احزاب نیرومند و مستقل از سلیقه‌های گوناگون در کشور نداشت.

رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام وجود احزاب کارآمد و فراگیر را به منزله ضربه‌گیر نظام خواند و گفت: اگر احزاب و تشکّل‌های قدرتمند و مستقل که در چارچوب قانون اساسی و نظام بتوانند فعالیت کنند در کشور حضور داشته باشند، در مواقع بروز بحران و ناکارآمدی، خطر و دغدغه‌ای متوجه ارکان نظام نخواهد بود، چرا که حزب یا احزاب ناکارآمد که مسوولیت کشور را به عهده گرفته‌اند جای خود را به دیگر احزاب برنامه‌دار و کارآمد خواهند داد و از این راه آسیبی به کشور و نظام نخواهد رسید.

هاشمی‌رفسنجانی با اشاره به پیروزی‌های پیاپی حزب اسلام‌گرای عدالت و توسعه در ترکیه، سابقه ایران را در دموکراسی و گسترش مشروطه بیش از ترکیه خواند و گفت: در کشورهایی که مسلمانان اکثریت را دارند در صورتی که فضای آزاد و رقابت سالم میان گرایش‌های گوناگون وجود داشته باشد، قطعاً مردم پایبند به دین و اسلام، صداقت، صراحت و کارآمدی احزاب اسلام‌گرا و معتدل را انتخاب خواهند کرد.

رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام با اشاره به سخنان رهبری و با تأکید بر لزوم ایجاد زمینه‌های فعالیت برای همه دلسوزان و وفاداران نظام جمهوری اسلامی در چارچوب قانون اساسی تصریح کرد: در کشوری که بر نظام آن قانون اساسی مترقی با همه اصل و فرعش حاکم باشد، جای نگرانی وجود ندارد، چراکه همه علاقه‌مندان از سلایق گوناگون خود را زیر سایه قانون می‌بینند و بدون دغدغه می‌توانند فعالیت کنند و مسوولیت به عهده بگیرند.


 


یکی از شاگردان هدی صابر  در یادداشتی که برای کلمه ارسال کرده راوی روایتی خواندنی و تامل برانگیز از  تشییع جنازه  هدی صابر شد. یادداشت شاگرد هدی صابر که نامش نزد ما محفوظ است پیش روی شماست:

به نام “رفیق رهگشا”

به یاد معلم اول و آخر، معلم امید، معلم شجاعت، معلم رفاقت، معلم تعهد و متانت

ساعت ۹ صبح مشغول کار بودم؛ به اینترنت سری زدم و اولین جا که رفتم فیسبوک؛ اولین چیزی که دیدم حرف عجیب و غریب نوری زاد در صفحه اش؛ اصلا باورم نشد اما چون نوری زاد بود جدی اش گرفتم. به دو تا از رفقا زنگ زدم که یکی از طریق خانواده آقا هدی و دیگری از طریق نوری زاد خبر را تکذیب کنن. به خانمم زنگ زدم، خبر را گفتم و سریع گفتم حتما دروغه. او ناگهان با ناله و فغان پشت تلفن مرا یاد خبرهای این روزها انداخت و گفت که خبرهای بد همیشه درستن. خلاصه تا ساعت ۱۰:۳۰ قطعی شد. دنیا بر سر هممون خراب شد. خانمم رفت سریع بیمارستان می گفت همه اومدن و جنازه را می خوان. خلاصه با کش و قوسی که آنجا هم اتفاق افتاده بود جنازه را به خونه خواهر آقا هدی منتقل می کنن. منم ساعت ۱۷:۳۰ رفتم خونه فیروزه خانوم..گفتن جنازه رو اومدن به اجبار بردن پزشک قانونی. چه غوغایی..هر که را دیدیم بر سر می زد؛ اما حال و هوای ماهایی که شاگردش بودیم دگرگون بود؛ ما همه ی هویتمان را از دست داده بودیم. باورمان نمی شد؛ گریه و ناله و فریاد. دم درب خونه با سه تا از بچه ها ولو شده بودیم و گریه امونمون رو بریده بود.خانومی از اقوام نزدیک آقا هدی آمد و دستشو گذاشت رو شونمون و گفت:”پسرم! هدی برایش ظاهر و دیسیپلین خیلی مهم بود. یادتون نره. هدی همیشه ایستاده بود. شما چتون شده که اینجوری می کنید و خودتون رو رها کرده اید؟! برید تو خلوتتون گریه کنید. الان بلند شید. هدی تو مراسمهاش چشمش به شاگرداشه”. ساعت ۲۰ بود که خانم هدی و پسرش شریف اومدن. خانوم جمشیدی خیلی محکم بود اما در اعماق وجودش بغضی رو می دیدی که هر آن می گفتی نکنه تاب نیاره. از صبح تا الان اصلا اشک نریخته بود. ناگهان بغضش ترکید و مدام می گفت: ” توی آخرین ملاقاتم باهاش فقط می گفت دوست دارم؛ دوست دارم و…شریف پسر کوچکش گفت: ” بهش گفتم بابا بیا و برو خارج، برو…اما بابا گفت: ” اینا باید برن”.

عصر و شب عجیبی بود. خونواده گفتن اجازه دادن فردا صبح تو بهشت زهرا ساعت ۸ نماز خونده بشه و تشییع بشه. آقا تقی رحمانی می گفت: ” من بهش می گفتم خرداد ماه سختیه اما هدی می گفت: نه، خرداد ماه خیلی خوبیه…او عاشق خرداد بود. عاشق شهادت بود..به هر دو هم رسید.” مینو خانوم لنگرودی می گفت:” پدرمون که رفت؛ فرشتمون هم ازمون گرفتن؛ حالا پهلوونمون هم شهید شد” .شب فراق معلم شب خوبی نبود. هزار جور فکر و خیال به ذهنم می رسید. گاهی به آنچه انجام داد فکر کردم و ارتباطش با شهادت هاله. گاهی به کاری که باید و می خواستم فردا بکنم فکر می کردم و می ترسیدم..” ترس”. او معلم شجاعت و امید بود. یکی از بچه ها تعریف می کرد یه بار یه کتاب براش خریدم اولش نوشتم ” تقدیم به معلم امید ” .خلاصه صبح شد. ساعت ۶:۳۰ با خانمم و یکی دیگه از بچه ها رسیدیم غسالخونه. کم کم اومدن اونایی که معلوم بود میان. نیروهای لباس شخصی هم بودن. البته تا ۷:۳۰ دو نفر بیشتر نبودن..فکر کنم خواب تشریف داشتن. از ساعت ۸ به بعد هم دیگر خونواده هایی که عزیزی رو از دست داده بودن هم اومدن و به نوبت جنازه شان را تحویل می گرفتن و نماز بهش می خوندن و بعد تا قبر رو دوششون تشییع می کردن. گارد و یگان ویژه و لباس شخصی ها هم اومدن. جمعیت داخل غسال خونه حدود ۱۰۰۰ تایی بود که ۶۰۰- ۷۰۰ نفری از اونا واسه هدی اومده بودن. خبر رسید برعکس حرفی که زده بودن جنازه شب از پزشک قانونی کهریزک به غسالخونه بهشت زهرا انتقال یافته؛ پیکر هدی توی کهریزک بود هنوز. چرایی این دروغ رو نفهمیدم. تو جمعیت یه بار دو تا لباس شخصی با حضار سر اینکه فیلم می گرفت درگیر شدن و خلاصه دورشون جمع شدیم…یهو لباس شخصیه گفت اصلا این همه آدم مگه فامیلید با اون؟؟ یه خانومی گفت: “ما همه خواهر و برادر هداییم..هممون. ” اما خلاصه همه کوتاه اومدن هیچ کس حتی یه عکس نگیره تا جنازه مثل بقیه جنازه ها دزدیده نشه. از صبح بدون هماهنگی همه متعهد بودن هیچ کاری نکنن که بهونه دست حضرات بدن. مدام جنازه آمد و تشییع شد و ما منتظر هدی. خانوم جمشیدی و شریفش ساعت ۱۱ اومدن. گفتن “هنوز جنازه رو تحویل ندادن. حنیف و تقی و مولایی و… اونجان.” می خواستن ما رو خسته کنن. غافل از اینکه اونایی که اونجا بودن از خودش صبر رو آموخته بودن. ساعت ۱۱:۴۰ خبر اومد که حنیف پسر ارشد آقا هدی، برگ اجازه دفن رو گرفته. ۱۲ خودش هم اومد. ۶۰۰ نفر گل سرخی دستمون بود که مشخصمون می کرد از دیگرون. نوری زاد هم از صبح اومده بود. مثل یه آدمی که آروم و قرار نداره این ور و اونور می رفت . با همه از هدی می گفت و از همه از هدی می پرسید. به اندازه بیش از دو برابر جمعیت گارد و لباس شخصی اومده بودن اما از جمعیت یه ۴۰ متری فاصله داشتن. می خواستن ما رو خسته کنن اما میگن عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد، موندن ما اونجا و قاطی شدن با خونواده های زیادی که واسه گرفتن جنازه هاشون اونجا منتظر بودن شد یه جایی واسه معرفی هدی و کاری که اون کرد و کاری که حکومت باهاش کرد. ما نشسته بودیم یه گوشه ۲ تا خانوم یکی میان سال یکی که احتمالن دخترش بود اومدن نزدیک بهمون گفتن ” دل و جون ما با شماست…این همون بزرگیه که واسه غیرتش سر کشته شدن یه خانوم اعتصاب غذا کرد و فوت کرده” ساعت ۱۲ به ما گفتن که شما باید برین یه جایی پشت غسال خونه، جنازه اونجاست، نمازم اونجا بخونین.( بقیه مردم نبیند ما رو ) ما رو بردن به یه محوطه ای اون طرف تر…چند تا دوربین هم از تک تک چهره هامون فیلم و عکس گرفت. آمبولانسی آمد. جنازه زمین گذاشته شد. خدایا شیرکوه سرزمینمان آرمیده بود. آقای انصاری راد نماز رو خوند. همه در نماز فقط گریه می کردن. جمعیت با سوز خاصی حمد و سوره را دست جمعی زمزمه می کرد. گریه امون هممون رو بریده بود. اما همه از خودش آموخته بودن که محکم و قرص بایستن. حنیفش همون حرفی رو که سر قبرهم چند بار تکرار کرد گفت: ” گریه نکنین؛ مثل شیر بودٰ؛ سفید؛ خوشگل؛ جلوی اینا گریه نکنین. بخندین. ” جنازه به اندازه ۲ متر تشییع شد. زیر تابوت آقا هدی دست آقا لطفی( آقای میثمی) بود. آقا لطفی گریه کنان به هدی میگفت:” هدی جان، کاش تو الان زیر تابوت من بودی”.

پیکر رو تو آمبولانس گذاشتن. کل این پروسه ۱۰ دقیقه ای در حضور بیش از ۱۰۰ لباس شخصی انجام شد. آمبولانس از دری که به روی ما بستندش به قطعه ۱۰۰ رفت و ما دست جمعی با سوز و ناله بدون جنازه فقط لااله الا الله می گفتیم…تشییع بدون جنازه ( الله اکبر). آقا لطفی با آه و ناله ای غریب لا اله الا الله می گفت و جمعیت پشت سرش. البته تا رسیدیم به جایی که مردم بودن پیغام داده بودن اگه می خواین خودتون خاکش کنین دیگه ادامه ندین….تشییع بدون جنازه رسوایی بدی بود واسه نظام مدعی اسلام. ..به همین دلیل لا اله الا اللهمون رو خفه کردن. جمعیت متفرق شد و هر کس سریع خودش رو به قطعه ۱۰۰ رسوند. اونجا اینقدر ماشین گارد و موتوری هاشون به همراه لباس شخصی ها که این روزها همه ریش می زنند و با پیراهن هایی صورتی روشن …، بود که فکر کردم جمعیت اینجا حتمن بیشتر از سر نمازه لابد.. اما نه..همون ۶۰۰ تا بودیم. به بالای گودال رسیدیم. جنازه اومد. همه حمد و سوره می خواندن. گریه و فغان. خانوم هدی بالای سر هدی بود. می گفت: ” برادر شهیدم؛ شوهر شهیدم؛ آهای مردم! من شهادت میدم که شوهرم شهید شد. هدای شهیدم؛ هدای شهیدم” دوباره لباس شخصی هایی که دور و برمون بودن با اشاره به گارد خواستن که خانوم جمشیدی از لفظ شهید استفاده نکنن وگرنه….یه بلندگو هم اوردن خودشون وسط جمعیت ما و یه مردکی شروع کرد  مرثیه خوندن. توافق شد که الله اکبر نگوییم و آنها هم بگذارن جمعیت با آرامش وداع کند. الله اکبرمان را خفه کردن اما بلندگو ساکت نشد. جمعیت با جنازه خداحافظیش رو شروع کرد. آقا هدایی که همیشه چون کوه ایستاده بود داشت زیر خاک می رفت. آقا تقی هر خاکی که می ریخت چیزی می گفت و هر مشت خاک رو به هدی می گفت از طرف یکی….حنیف نژاد، هاله، شریعتی، طالقانی و….از جمعیت صدایی بلند شد که ” خداحافظ پهلوون” . آقا تقی بیل را دستش گرفت و گفت” شاگردهای هدی که الان اینجان و می خوان بگن که ما آرمانهای هدی رو ادامه میدیم، بیان جلو و هر کدوم یه مشت خاک بریزن .”

چه لحظه عجیبی بود؛ هم سخت چنان که تمام تنم می لرزید و هم جلوی آنهمه دوربینهایشان که از بالا و پایین و چپ و راست فیلم می گرفت نمی خواستم ضعف نشون بدم که واسه آقاهدی خوبیت نداشت. هر کس که خاک رو می ریخت جمله ای، درد و دلی و ناله ای با هدی داشت. من بهش گفتم: آقا هدی! به رفیق رهگشات بگو دست ما رو هم بگیره. سلام به حنیف نژادت هم برسون. جمعیت به صورتی عارفانه حمد و سوره را با ریتمی عجیب یکنواخت و سوزناک دست جمعی می خواند. آن میکروفون نکبت یک بلندگویش قطع شد. با انواع دوربینها در انواع و سایزهای مختلف از جمعیت فیلم می گرفتن. چهره به چهره با حالتی زننده و توهین آمیز. اما حکایت جمعیت عجیب بود. مردان و زنان راسخ و داغ دیده ای که هر کدام یک کوه بودند اما هیچ واکنشی نشون نمی دادن. وداع های آخر با هدی شد. یکی از جمعیت به هدی گفت: “شرافت و غیرتت رو بنازم که غم و رنج هاله تو را شهید ساخت.” وداع تمام شدو حنیف از همه از جمله حضرات تشکر کرد که اومدن و همه دعوت شدن واسه ناهار توسط خونوادش. اونایی که آقا هدی رو می شناسن می دونن که آقای صابر بسیار به دیسیپلین ایرانی از نوع بازرگان معتقد بود. خط اتوی شلوارش، مو و صورت همیشه آراسته اش، لباسهای به غایت تمیزش، متانت و وقارش و… را هیچکس فراموش نمی کنه. به سنن ایرانی و اسلامی بسیار احترام می گذاشت و به آنها عمل می کرد. مراسمش هم اینچنین بود. خونواده با وقار و محکم بودن. آنها از آغازی که خبر شهادت هدی رو شنیده بودن به خوبی حساسیت ها و وسواسهای هدی رو رعایت کردن و اونا رو پاس داشتن. ۱۴:۳۰هم دوباره روز غم انگیز دیگری رو به پایان رفت.

آقا هدی تک پهلوان این روزگار که عمری برای ما از پرواز گفت و رفتن به سوی رفیق رهگشا، به ما درس آخر را هم داد. خودش سبک بال و چشم انتظار پرید. خوش هم پرید. چشم انتظار امثال من با این پیام که” بالاخره باید یه سری پای ایران بایستن بچه ها”

خداحافظ پهلوون

سلام بر خرداد همیشه بهار


 


دادستان تهران گفت: اطلاع به خانواده هدی‌صابر با تاخیر رخ داد و امکان انتخاب بیمارستان وجود نداشت.

جعفری دولت آبادی در خصوص فوت هدی صابر نیز گفت: وی روز جمعه اظهار کسالت می‌کند. دو بار به بهداری زندان منتقل می‌شود و بعد به دلیل کسالت بیش از حد از طریق رئیس دادسرای زندان به بیمارستان منتقل می‌شود اما در بیمارستان دچار آنفارکتوس می‌شود. آنچه ما در این پرونده به عنوان ابهام مطرح کردیم این است که باید گزارش وضعیت زندانی با سرعت بیشتری به دادستانی منتقل می‌شد. ما در چنین شرایطی به خانواده زندانی اطلاع می‌دهیم و آنها اجازه دارند در هر بیمارستان و با هر پزشکی که مایل هستند صحبت کنند تا بیمار در آنجا تحت درمان قرار گیرد؛ البته این اتفاق با تاخیر رخ داد و امکان انتخاب بیمارستان وجود نداشت.

جعفری دولت‌آبادی ادامه داد: ما پس از مرگ به کالبدشکافی تاکید داشتیم تا فوت این فرد مانند فوت هاله سحابی به کشور هزینه وارد نکند. جسد دو روز قبل به پزشکی قانونی منتقل شد و روز گذشته پس از معاینات به خانواده تحویل و دفن شد.

خبرنگار دیگری در خصوص اخبار منتشره مبنی بر اعتصاب غذای برخی از زندانیان از دادستان تهران سوال کرد که وی پاسخ داد: بارها گفته‌ایم که ما خود را مکلف به رعایت حقوق متهمان می‌دانیم. در زندان‌ها نیز به مسئولان زندان تاکید کرده‌ایم هرگونه مشکلی زندانیان دارند، به دادستانی اعلام کنند. اعتصاب غذا در حقیقت ضربه زدن به خود زندانی است. آقای جعفری دولت آبادی توضیح ندادند که  در زندان ها چه شرایطی پیش می آید که زندانی حاضر به ضربه زدن به خود می شود تا پیام خود را به مسوولان برساند.

وی همچنین گفت: برخی از اعتصاب‌ها صحت ندارد و واقعا بزرگ‌نمایی می‌شود. از سوی دیگر برخی زندانیان تصمیم شخصی می‌گیرند و طبعا این کار مورد تایید ما نیست.

دادستان تهران در پاسخ به این سوال که علت منتشر شدن چنین اخباری از سوی رسانه‌های بیگانه چیست؟ گفت: زندانی ملاقاتی دارد و بعضا تماس‌هایی نیز وجود دارد. این امر طبیعی است اما اینکه اینگونه اخبار صحت داشته باشد جای تامل است.

بیش از ۶۰ زندانی  بند ۳۵۰  اوین که شاهد  لحظات آخر حضور هدی صابر در زندان بوده اند  نیز  روایت خود را  از جانباختن وی به رسانه ها اعلام کرده اند.


 


مهدی خزعلی در آخرین مطلبی که در وبسایت خود  منتشر کرده است در مورد مشاهدات خود درباره  راهپیمایی ۲۲ خرداد  نوشت:

۲۲ خرداد، دومین سالگرد حماسه حضورسبز مردم ایران بود، حضوری که الهام بخش جنبش های آزادی بخش منطقه شد، شهر چهره حکومت نظامی به خود گرفته بود، میدان ولیعصرمملواز نیروهای ضد شورش بود، رنگ به رنگ، به سمت بالا حرکت می کنیم، تمام مغازه های خیابان ولیعصررا بسته اند! این یک حرکت سمبلیک است، اینها دوسال است که مملکت را تعطیل کرده­اند، همه چیز تعطیل است، غبار سنگین رکود بر بازار نشسته است، پروژه ها تعطیل یا نیمه تعطیل است، ۹۰ درصد کارخانه ها و کارگاه ها هم چنین وضعی دارند، ملت چه گناهی کرده که باید هزینه خودکامگی های ما را بپردازد؟ همه این مصائب، برای این است که من باشم و حرف، حرفِ من باشد؟

علی رغم بسته بودن اجباری مغازه ها، پیاده روها مملو از جمعیت است، آدم هایی که ساکت و آرام رو به بالا می روند، خیابان هم جولانگه موتورسواران است، درمیان مردم هم لباس شخصی ها و نیروهای امنیتی پرسه می­زنند، یکی از دوستان، با موبایلش صحبت می کند، از آن سوی خط از او می پرسند: ” کجایی؟ ” پاسخ می دهد: ” ولیعصر- پل همت ” لباس شخصی بغل دست او می گوید، مردم را دعوت می کنی بیایند اینجا؟! و بازداشتش می کند، او را داخل مینی بوس می کنند، خیلی تلاش کردیم تا ثابت کنیم قصد و غرضی در کارنبوده است و فقط در پاسخ کجایی؟ محل خود را گفته است! این سئوالی است که همه مردان روزی هزار بار جواب می دهند و موظفند دقیق و با مختصات جغرافیایی جواب دهند! یادتان باشد اگر همسرتان چنین سئوالی کرد، حتماً بروید جایی جواب دهید که یک لباس شخصی آنجا نباشد! به هر حال با وساطت برخی بسیجی ها، جوان بیگناه آزاد شد، البته ریش او هم در آزادیش بی تاثیر نبود! او دومین نفری بود که وارد مینی بوس شده بود و ظرف ۱۰ دقیقه دو مینی بوس زیر پل همت پر شد، حال خودتان برآورد فرمایید، تعداد دستگیر شدگان در طول خیابان ولیعصر چقدر است!

ده دقیقه ای که کنار نیروهای ضد شورش برای آزادی رفیقمان ایستاده بودم، خیلی ها را دستگیر کردند، بیشتر دختران را دستگیر می کردند! من هر چه دقت کردم که ملاک دستگیری، دستگیرم شود، چیزی دستگیرم نشد! همه آرام و بی صدا حرکت می­کردند و به یکباره یکی را از میان جمع انتخاب کرده و به داخل مینی بوس هدایت می کردند، تنها ملاک، تشخیص آن نیروی ضد شورش بود، شاید هم بیشتر خوشگل ها را سوا می کردند، شوخی نمی کنم، آنچه با چشمان خود دیدم تحریر می کنم، دختران جوان و زیبا رو را بازداشت می کردند! شاید آنها را اسیر یا غنائم جنگی می دیدند! یا می خواستند اگر وقتی برای امر به معروف و نهی از منکر می گذارند، صرف زیبارویان شود! این واقعیت دردناکی بود که با چشمان خویش دیدم، بیگناهانی که حتی شعاری نداده بودند! شاید به خانه می رفتند، یا به مهمانی!

پیرمردی حالش بهم خورده بود و کناره پیاده رو نقش بر زمین شد، بسیجی نوجوانی با خوشرویی رفت تا به پیرمرد کمک کند و زیر بغلش را بگیرد، پیرمرد چشمش که به لباس بسیجی افتاد، گفت: ” نه نه چیزیم نیست، حالم خوب است!” و بسیجی که وحشت را در چشمان پیرمرد دید کنار رفت و جوانی از میان مردم زیر بغل پیرمرد را گرفته و از مهلکه دورش کرد.

در وسط میدان ونک، جوانان بسیجی سرآ پا مشکی ایستاده بودند، در پشت لباسشان نوشته بود: ” گردان امام علی(,) ” با خود گفتم: ” با نام مولا علیه السلام در برابر مردم صف آرایی کرده اند، از سویی دیگر جامه سیاه آنها مرا بیاد سیاه جامگانی انداخت که از ایران قیام کردند و بساط فاسد خلافت اموی را برچیدند و امروز ……

۲۳/۳/۹۰ مهدی خزعلی


 


“پس از حدود ۱۰۰ ساعت بی خبری ، در تماس تلفنی کوتاهی در دمادم غروب چهار روز بعد گفتی در اوین هستی. خبر برایمان مبارک بود چون دانستیم که سالم هستی و بس شاکر خداوند بی همتا شدیم.”

این بخشی از آغاز نامه ی فیروزه به برادرش هدی صابر است که در ۱۶ مرداد ماه ۱۳۸۹ در رسانه ها منتشر شد. نامه ای که در آن به شهید هدی صابر و فعالیت های اخیرش پرداخته شده.

اینک در آستانه ی شب سوم شهادت این عزیز از دست رفته به مرور دوباره ی این نامه می نشینیم:

چه آنان در فرایند عملیات تعقیب و گریز و استفاده از شنود و… به نیکی می‌دانند که تو مشغول چه هستی. پس چرا ربودن؟ چرا بازجویی؟ چرا حبس؟… دریغ و درد که برای چنین افتخاراتی در ایران باید بازجویی پس دهی، به بند کشیده شوی و هنوز هم ندانی این همه برای چیست؟ ما نیز هنوز ندانیم به چه اتهام در بندی

برادر، دوست و یار دبستانی من

هدای عزیز

اینبار نبودنت با ربودن آغاز شد. پس از حدود ۱۰۰ ساعت بی خبری ، در تماس تلفنی کوتاهی در دمادم غروب چهار روز بعد گفتی در اوین هستی. خبر برایمان مبارک بود چون دانستیم که سالم هستی و بس شاکر خداوند بی همتا شدیم. گفتی در این چهار روز در قرنطینه بودی و برای زاهدان بازجویی داشتی. همیشه در حیرت آنیم که به چه جرم و اتهامی باید حبس شوی، اما اینبار در حیرتی مضاعف و آن هم زاهدان. حتما بهانه بود.

چه آنان در فرایند عملیات تعقیب و گریز و استفاده از شنود و… به نیکی می دانند که تو مشغول چه هستی. پس چرا ربودن؟ چرا بازجویی؟ چرا حبس؟

آنان می دانند که پروژه زاهدان ، پروژه های توسعه مهارت های پایه و توانمندسازی ونیز تشکیل گروههای کارآفرین و آموزش بانک پذیری حدود ۱۰۰۰ جوان در مناطق حاشیه نشین بسیار محروم زاهدان است که با مدیریت تو انجام می شود. می دانند که هدف اش آماده سازی جوانان برای ورود به بازار کار و یافتن شغل مناسب و یا کسب وکاری جدید در مسیر خوداشتغالی و کارآفرینی در ۲۲ رشته است. می دانند که برای اجرای این پروژه بیش از یک سال است که تلاش می کنی تا در مردم حاشیه نشین فقیر، بی اعتماد به دیگران و نا امید از کار و زندگی در خور انسان، انگیزه یادگیری و باور به کار و کوشش و برون رفت از رکود و سکون و محرومیت را زنده کنی.نیک می دانند پروژه ای است که به درخواست یکی از وزارت خانه ها با شرکتی که تو مدیریت آن را به عهده داری ، قرارداد شده است.می دانند پروژه ای است که بر اساس سیاست های دهه اخیر بانک جهانی در مسیر توانمند سازی حاشیه نشین ها و نه حذف آنها، با تزریق منابع آن بانک به دولت و اجرای آن توسط بخش خصوصی اجرا می شود.پروژه ای است که اینک شور یادگیری حدود ۱۰۰۰ جوان آن خطه به قصد دستیابی به رفاه زندگی و کسب درآمدی حلال را به ارمغان آورده است.

دوستان و آشنایان و احتمال زیاد بازجوهایت به خوبی جدیت و انضباط تو را در هر فعالیتی می شناسند و حتی واقفند که گاهی از سر افراط در این صفات سخت هم می شوی. در این پروژه نیز چنین بودی. خود را مسئول تر از تعهداتت در قرارداد می دیدی.گفتی تعهدات ما اجتماعی است نه سازمانی. وقتی اشتیاق جوانان حاشیه نشین زاهدان را برای یادگیری مهارتی جدید به صحنه آوردی و دیدی که توان پرداخت حتی کرایه ایاب و ذهاب خود را برای رسیدن به شهر و آمدن به آموزشگاهها را ندارند، وقتی دیدی توان خرید وسائل دوره های فنی را ندارند، وقتی دیدی بسی از آنها توان صبحانه خوردن را ندارند و به تغذیه میان روز نیاز دارند، وقتی دیدی حتی توان خرید یک کتاب را ندارند و فهمیدی که اینان همه از جمله عوامل بازدارنده حضور آنان در دوره های مهارت آموزی است، همه و همه را تامین کردی و همه می دانیم برای این منابع چقدر دویدی و دویدی.

دیدیم چقدر حساس بودی که مبادا بر آنان منتی گذاشته شود و یا متحمل بی مهری و بی احترامی شوند. از مدیران آموزشگاهها خواستی که با همه این مهارت آموزان محروم حاشیه نشین هم چون مهارت آموزان شهری رفتار شودو شخصیت آنان محترم شمرده شود. مباد که شهروند درجه دو تلقی شوند.حتی در تلفن سه دقیقه ای از اوین پس از سلام و اینکه کجایی بلافاصله سفارش مراقبت از حسن اجرای پروژه را کردی. به راستی وقتی گوشه هایی از این پروژه را در کلام برای آنان گفتی و یا در برگه های بازجویی قلم زدی، شرم شان نیامد؟

کاش اینبار تو آنان را با خود به سرزمینی در همین نزدیکی به آن محلات حاشیه نشین در اسارت فقر می بردی. کاش می دیدند که بیش از ۳۰ درصد مردم این شهر در سکونت گاههای غیر رسمی حاشیه نشین اند. کاش آنها را از کوچه های فقر و اعتیاد و بیکاری آن محلات عبور می دادی. کاش در گذر از کوچه ها بوی تعفن جویبار های فاضلاب به مشامشان می رسید. کاش چشمهایشان به پاهای برهنه کودکان محروم و غرق در خس و خاشاک می افتاد و کاش در این همهمه برق نگاه جوانانی که شوق یادگیری، امید به کار، رهایی از محرومیت و کسب درآمد برای فردایی بهتر را داشتند و گویی به دشت نشاط می روند را می دیدند و حس می کردند.کاش ذوق زنان و مردان آن محلات را برای کسب مهارتی نو می دیدند که برای رفتن به کلاس علیرغم محرومیت ها چنان خود را با بهترین لباس هایشان آراسته می کنند که گویی به ضیافت عشق می روند.به راستی کاش بازجوهایت این تصاویر را از نزدیک نظاره گر بودند.آنگاه شاید خداوند یاری کند تا وجدانشان بیدار شود و عقل ها سر باز کنند. شاید به خود آیند تا بخشی و تنها بخشی از این همه هزینه سنگین برای حبس و به بند کشیدن عده ای دلداده و دلسوخته ایران و ایرانی به نام حفظ امنیت که جز نا امنی برای ملت سودی نداشته، صرف توسعه این محلات می کردند و به این درک و باور می رسیدند. که در پس این نگاه و فکر، آرامش و امنیت برای همه ظهور خواهد کرد.

شاید در وادی خیال غرق شده ام که چنین انتظاری از آنانی که تو را و دیگرانی چون تو را به بند کشیده اند دارم. شاید چون وجدان بیدار شدنی است.

بانک جهانی پروژه های محدود تر و کوچک تر از این پروژه را همواره مستند می کند و به عنوان مدل توانمندسازی حاشیه نشینان و نمونه های موفق کارآفرینی و توسعه کسب و کارهای کوچک منتشر می کند و در اختیار دولت ها قرار میدهد.دولت هایی هم چون بنگلادش،هند، اندونزی و بولیوی مشابه این مدل را به مثابه افتخارات خود قلمداد می کنند.

هدای عزیز

دریغ و درد که برای چنین افتخاراتی در ایران باید بازجویی پس دهی، به بند کشیده شوی و هنوز هم ندانی این همه برای چیست؟ ما نیز هنوز ندانیم به چه اتهام در بندی.

خداوند همیشه یارت و این بار قدردانت

خواهرت، فیروزه


 


با افزایش نرخ ارز، بازار لوازم خانگی به تلاطم افتاده است و با توجه به تفاوت نرخ ارزی که رسما به وجود آمده و حرکت که کاذبی در بازار است ذهنیت احتمال گران شدن کالا به وجود است.

به گزارش ایسنا، رییس اتحادیه کشوری لوازم خانگی با اشاره به گران شدن ارز و تاثیر آن بر واردات کالا اظهار کرد: در نهایت مصرف‌کننده هست که همیشه تاوان می‌دهد و باید کالا را گران بخرد تا الان برای عدم گرانی مقاومت می‌کردیم اما دیگر هیچ مقاومتی نداریم؛ رییس بانک مرکزی از یک طرف می‌گوید به قدری ارز در بازار می‌ریزیم که هیچ مشکلی نیست بعد خود، کالا گران می‌کنند و می‌گویند که دیگران کالاها را گران نکنند که نمی‌شود.

محمد طحان‌پور با تاکید بر افزایش ۱۰ درصدی قیمت لوازم خانگی تصریح کرد: بازرسان اتحادیه بر بازار نظارت کامل دارند اما خرید و فروش کمی سخت شده است.

وی افزود: واحدهای صنفی اگر کالایی را گران بخرند گران می‌فروشند و اگر ارزان بخرند، ارزان می‌فروشند افزایش نرخ ارز به طور طبیعی در واردات تاثیر می‌گذارد؛ الان گمرک هم ۱۰ درصد افزایش قیمت داده است.

طحان‌پور با اشاره به عرضه تقاضا پیش از افزایش نرخ ارز گفت: قبل از بالا رفتن نرخ ارز، بازار عادی بود و آرامش خود را داشت؛ خوشبختانه عرضه بیش از تقاضاست که به همین دلیل بحران در لوازم خانگی نیست؛ ‌خیلی از واحدهای تولیدی داخل تمایلی به افزایش قیمت ندارند چرا که با قیمت‌های قبلی هم مشکل داشتند؛ با افزایش قیمت، مردم کالای خارجی می‌خرند اما هزینه تولید نیز بالاست و مواد اولیه که گران می‌شود،‌ قیمت تمام شده بالا در می‌آید و افزایش قیمت اجتناب‌ناپذیر است.

رییس اتحادیه کشوری لوازم خانگی با بیان اینکه در خرداد ماه اعلام کردند کولرهای آبی هشت درصد افزایش قیمت داشته باشند، افزود: کولر،‌آهن و … مصرف می کند در حالی که یخچال‌ساز و اجاق گاز هم همین‌ها را مصرف می‌کنند بنابراین بقیه هم دنبال افزایش قیمت هستند.

*صدور مجوز افزایش قیمت لوازم خانگی *

طحان‌پور در ادامه با اشاره به این که در مذاکرات با سازمان بازرگانی استان تهران، مجوز افزایش ۱۰ درصدی قیمت به دلیل بالا رفتن نرخ ارز صادر شد،‌ گفت:‌ تولیدکنندگان و واردکنندگان می‌توانند به اتحادیه کشوری مراجعه کنند و مجوز بگیرند.

وی در پایان خاطر نشان کرد: واردکنندگان و تولیدکنندگانی که درخواست افزایش قیمت بیش از ۱۰ درصد دارند باید با ارائه مستندات به سازمان حمایت از مصرف‌کنندگان و واردکنندگان مراجعه کنند.


 


نماینده خمینی‌شهر در مجلس که از حامیان سرسخت دولت است، با اشاره به حادثه رخ داده در یکی از باغ‌های اطراف خمینی‌شهر و جریحه‌دار شدن احساسات مردم این شهر گفت: متاسفم که در ماه رجب ماه توبه و استغفار، رسانه‌ها و مطبوعات به طور گسترده و بی‌سابقه حادثه زشت و اتفاق شنیع ورود به حریم یکی از باغات خمینی‌شهر و انجام آدم‌ربایی و تجاوز به نوامیس را در صدر اخبار قرار داده‌اند، به گونه‌ای که قلوب جریحه‌دار مردم متدین این شهرستان به مانند پاشیدن نمک بر زخم بیشتر جریحه‌دار شده است.

به گزارش ایسنا، محمدجواد ابطحی در نطق امروز- سه‌شنبه – خود با شرح حادثه رخ داده، افزود: تعدادی زن و مرد محرم و نامحرم در یکی از باغات خمینی‌شهر مراسم تفریح و جشن داشته‌اند که تعدادی از اراذل و اوباش منطقه که بعضا سوابق محکومیت کیفری متعددی دارند به حریم باغ وارد و با ربودن زنان، آنان را مورد آزار قرار می‌دهند. در این راستا نیروی انتظامی شهرستان با اطلاع از قضیه با وجود این که این عمل در شب هنگام رخ داده و سر و صورت متجاوزان نیز پوشیده بوده، موفق به دستگیری ۵ نفر از متجاوزان شده و بقیه را نیز شناسایی کرده‌اند که تحت تعقیب قرار دارند.

نماینده مردم خمینی‌شهر ادامه داد: این فاجعه وحشتناک در شهرها و مکان‌های دیگر هم ممکن است اتفاق افتاده باشد یا بیفتد. لذا معتقدم رسانه‌ای کردن آن ممکن است قبح عمل را از بین ببرد یا فرصت را برای اختفا و متواری شدن مجرمان فراهم کند.

وی، بررسی ریشه‌ها و علل این گونه فجایع و جلوگیری از ارتکاب را نیازمند جدیت بیشتر و عملی دستگاه‌های فرهنگی و قضایی دانست و گفت: بارها رهبر معظم انقلاب هجوم فرهنگی دشمنان و مظلومیت فرهنگ را هشدار داده‌اند، اما چه کم هستند گوش‌های شنوا.

وی با اشاره به پیشینه دینی و اعتقادی مردم شهرستان خمینی‌شهر و ارایه آماری از ایثارگران و شهدای این شهرستان گفت:بروز چنین فاجعه‌ای مانند لکه سیاهی بر پیراهن سفید و فاخری است که احساسات مردم شهیدپرور را جریحه‌دار و متاثر کرده است.

ابطحی تصریح کرد: آبروی این شهر آسان به دست نیامده که عده‌ای معلوم‌الحال آن را بدین گونه به تاراج بگذارند، لذا مردم از دستگاه قضایی رسیدگی قاطع و سریع و مجازات علنی محکومین در پرونده را خواهانند.

وی تاکید کرد: آثار زیانبار این جرم بزرگ و تجاوز به حریم خصوصی افراد را نیز نمی‌توان با توجیهاتی غیروجیه و کوچک نشان داد.

ابطحی ضمن تشکر از نیروی انتظامی، گفت: بارها از این تریبون درخواست کرده‌ام که با رشد شهرنشینی و تعارض الگوها، بروز ناهنجاری‌ها پررنگ‌تر می‌شود، لذا تقویت نیروی انتظامی از نظر عده و عده و تامین قضات بیشتر ضروری است.

وی در پایان به برخی از مشکلات حوزه انتخابیه اشاره و رسیدگی مسوولان به این مشکلات را خواستار شد.


 


دکتر مصطفی معین، وزیر علوم دوره ی اصلاحات در پیام تسلیتی خطاب به خانواده ی شهید هدی صابر گفته است: فقدان برادر اندیشمند و در بند شما که نمونه والای حساسّیت در برابر ظلم و صبر در برابر دشواری‌ها بود، نه تنها برای شما و همسر ارجمند و فرزندان عزیز و خاندان هدی صابر، که برای همه وجدان‌های پاک و درد آشنای ایران ضایعه‌ای سنگین است. تفکّر، تدیّن، تعهّد و ثبات قدم او برای هر کس که در اندیشه اعتلای نام اسلام و ایران است مثال زدنی و از یاد نرفتنی است.:

متن کامل این پیام به گزارش کلمه به شرح زیر است:

به نام خدا

سرکار خانم فیروزه صابر

فقدان برادر اندیشمند و در بند شما که نمونه والای حساسّیت در برابر ظلم و صبر در برابر دشواری‌ها بود، نه تنها برای شما و همسر ارجمند و فرزندان عزیز و خاندان هدی صابر، که برای همه وجدان‌های پاک و درد آشنای ایران ضایعه‌ای سنگین است. تفکّر، تدیّن، تعهّد و ثبات قدم او برای هر کس که در اندیشه اعتلای نام اسلام و ایران است مثال زدنی و از یاد نرفتنی است.

به یقین رنج او و صبر شما خاندان عزیز و خدوم نیز نزد پروردگار مهربان و عالم به سرّ و آشکار جهان مأجور است. برای آن خدمتگزار صابر علّو درجات و برای شما و همه بازماندگان محترم از خداوند متعال اجر افزون‌تر مسئلت دارم.

دکتر مصطفی معین


 


محمد نصر اصفهانی:

چندی قبل آقای هاشمی رفسنجانی در مصاحبه‌ای نقل کرد که خدمت امام رفتم و برای دو جوان دانشجو، که مدعی ارتباط با امام زمان(عج) بودند، وقت گرفتم. آنان خیلی محکم و طلبکارانه می‌گفتند:« ما با امام زمان ارتباط داریم. امام زمان پیامی داده‌اند که ما باید به امام خمینی برسانیم» می‌گفتند: «اگر این پیغام به امام نرسد ممکن است که کشور و انقلاب آسیب ببیند.» امام به من گفتند: «این حرف‌ها را باور نکنید، از این‌ها خیلی هستند.» گفتم:«خیلی جوانند به تیپ آن‌ها نمی‌آید که فریبکار باشند، یک پاکی‌ای دارند.» خیلی قیافه‌های مظلومی هم داشتند! امام خطاب به آن دو جوان گفتند: «من اول شما را امتحان می‌کنم بعد پیامتان را می‌گیرم.» گفتند: «خیلی خب امتحان کنید.» امام گفتند:« سه موضوع هست که برای من حل نشده است، شما به امام زمان(عج) بگویید این‌ها را حل کنند، اگر حل شد، بیایید پیام را هم می‌پذیرم.» این‌ها جلوی امام چیزی نگفتند ولی بیرون که رفته بودند به امام اهانت کردند.

با توجه به اینکه موضوع مهدویت و موعودگرایی، در سال‌های اخیر ابعاد ویژه‌ای پیدا کرده است و کسانی در صدد بوده‌اند تا از ناآگاهی عده‌ای از متدینین استفاده کرده و از این اعتقاد شیعه، در راستای منافع شخصی و گروهی خویش بهره برداری کنند، برآن شدیم تا نشان دهیم این موضوع تازگی نداشته و همواره جریان‌هایی بوده‌اند، که در طول تاریخ تشیع، آگاهانه و ناآگاهانه، این اعتقاد را ملعبه مطامع دنیای خویش قرار داده‌اند.

اندیشه مهدویت در اسلام، سنت قطعی رسول الله(ص) بوده است و از این جهت بین مسلمانان اختلافی وجود ندارد. آنچه در آن ابهام و اختلاف وجود دارد چند و چون آن و تفسیرهایی است که از ابعاد آن موضوع صورت می‌گیرد. سابقه گرایش فرقه‌ای به مهدویت و تلاش برای مشخص کردن مصداق مهدی و زمان ظهور او و بهره‌برداری سیاسی از آن، به حوادث کربلا و بعد از آن بر می‌گردد. عمق فاجعه و جنایت یزید در کربلا در سال ۶۱ ه‍. ق. حمله وحشیانه و قتل عامِ فجیع مردم مدینه در سال ۶۲ و حمله به خانه کعبه و به آتش کشیدن آن در سال ۶۳ توسط لشکریان او، چنان گسترده و بی‌رحمانه بود که این تصور را در بین مسلمانان به وجود آورد که جهان پر از ظلم و جور شده است و این همان زمانی است که باید مهدی ظهور کند و جهان پر از ظلم را پاکسازی نماید. آنان به سخنان رسول مکرم اسلام(ص) که فرموده بود در چنین وضعیتی مردی از خاندان من که هم نام من است ظهور خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد می‌نماید، امید بسته بودند.

وی‍ژگی‌های یاد شده با محمد بن حنفیه فرزند امیر المومنین(ع) تطبیق می‌کرد لذا گفته شده است که مختار ثقفی، از این شرایط بهره‌برداری کرد و محمد بن حنفیه را «مهدی» نامید. این اعتقاد چنان قوی بود که پس از تبعید محمد به کوه رَضوی و مرگ او، عده‌ای می‌گفتند که وی نمرده است بلکه در کوه رَضوی غیبت کرده و هر صبح و شام از شیرِ ماده آهوان می‌خورد، از گوشت آنها تغذیه می‌کند و به زودی ظهور و جهانِ پر از ظلم را مملو از عدل و داد خواهد کرد. با طولانی شدن غیبت، برخی از پیروان محمد بن حنفیه به مهدویت ابوهاشم پسر او معتقد شدند.

در این زمان برخی از شیعیان می‌خواستند مهدی قائم، همان امام زمان خودشان باشد لذا از امام باقر(ع) پرسیدند:« آیا شما قائم نیستید؟» امام باقر(ع) فرمود:« من قائم هستم، اما قائم منتظَر نیستم. تا شرایط کاملاً مناسب نشود او ظهور نخواهد کرد.» با این حال از «مغیره بن سعید» نقل کرده‌اند که بعد از وفات امام باقر(ع) به اصحاب خود گفته است: «منتظر امام باقر(ع) باشید، او باز می‌گردد و بین رکن و مقام، جبرئیل و میکائیل با او بیعت خواهند کرد.»

در زمان امام صادق(ع) و در اواخر حکومت ظالمانه بنی‌امیه، هم‌زمان با روی آوردن بی‌سابقه مردم به آل‌محمد(ص)، اتحاد بین رهبران شیعه به‌هم خورد و اختلافات بین آل‌حسن‌(ع) و آل‌حسین بن علی‌(ع) به موضوع مهدویت سرایت داد. عبد الله بن حسن، بزرگ آل حسن، اصرار داشت که محمد، فرزند او، که معروف به نفس زکیه است، همان مهدی قائم آل‌محمد(ص) است، چرا که بر طبق احادیث مربوط به قائم، مهدی از خاندان پیامبر(ص) است، نام پیامبر را دارد و نام پدرش هم‌نام پدر پیامبر‌(ص) است. او از بنی هاشم خواست تا با پسرش بیعت کنند. بزرگان بنی‌هاشم به غیر از امام صادق(ع) متفقاً با نفس زکیه، یعنی محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی(ع)، که از نظر فضل و علم موقعیتی ممتاز داشت، بیعت کردند.

زمانی که منصور دوانقی به قدرت رسید – در حالی که قبل از به قدرت رسیدن، خود با محمد بیعت کرده بود- سادات حسنی را که رقیب فرمانروایی خود می‌دانست دستگیر کرد و آنقدر در زندان‌ها در غل و زنجیر نگه داشت تا در آنجا جان سپارند.  یکی از آنان که در زندان از دنیا رفت، پدر نفس زکیه، یعنی عبد الله بن حسن بن حسن بن علی(ع) بود. پس از این حادثه محمد بن عبدالله از ترس منصور متواری شد و مدینه را با خود همراه کرد. او که خود را مهدی موعود می‌نامید بر منصور شورید و از امام صادق(ع) هم خواست تا با وی بیعت کند ولی حضرت از بیعت امتناع کرد. در سال ۱۴۵ ه‍ . ق. سپاه من‍صور به مدینه حمله کرد و او را به قتل رسانید. یاران نفس زکیه حتی پس از مرگش نیز می‌گفتند او نمرده و نخواهد مرد و به‌زودی ظهور کرده و قیام خواهد کرد.

نوبختی در توضیح بحران رهبری پس از امام صادق(ع) می‌گوید که پس از وفات امام صادق(ع) شیعیان به شش گروه تقسیم شدند: در این میان گروهی می‌گفتند که جعفر بن محمد‌(ع) نمرده و نمی‌میرد. او مهدی صاحب الزمان است. از جابر یزید جعفی نقل شده است که از امام باقر(ع) در مورد قائم سؤال می‌کند، ایشان به امام صادق(ع) دست زده و میگویند: «به خدا او قائم آل محمد است».  گروه دوم معتقد بودند که پس از جعفر بن محمد(ع)، پسرش اسماعیل بن جعفر، امام است. آنها مرگ اسماعیل در زمان پدرش را انکار کردند و گفتند مرگ او ترفند و نمایشی بوده است که پدرش برای رد گم کردن انجام داده است و امام از بیم حکومت وی را پنهان کرده است. اسماعیل، مهدی قائم است و ظهور خواهد کرد. آنان به سخن امام صادق (ع) استناد می‌جستند که اسماعیل بزرگ و سرور شیعیان و قائم آخرالزمان است؛ گروه سوم از شیعیان معتقد بودند که پس از امام صادق(ع) نوه او محمد بن اسماعیل امام مهدی و قائم است. در کتاب المقالات و الفرق آمده است که محمد بن اسماعیل بن جعفر، در نظر اسماعیلیه نخستین امام مکتوم یا پنهان است. از نظر اسماعیلیه امامت از طریق پسرش اسماعیل بن جعفر تداوم پیدا کرد.

موعود‌گرایی در زمان امام موسی بن جعفر(ع) به اوج خود رسید. شیعیان در مورد مهدویت ایشان نیز به چند گروه تقسیم شدند. زمانی که امام در زندان هارون الرشید به سر می‌برد، عده ای معتقد بودند حضرت موسی بن جعفر(ع) همان قائم منتظر و مهدی موعود است و حبس و زندان او، همان غیبتی است که برای امام قائم نقل شده است. به همین جهت پس از وفات آن حضرت، یحیی دستور داد جار بزنند:«این موسی بن جعفر است که رافضیان گمان می‌کردند امام قائم است، پس او را بنگرید که مرده است.» مردم نگاه می‌کردند و چهره امام(ع) را به دقت می‌نگریستند و می‌رفتند. با این حال بعضی از شیعیان معتقد بودند که اصل زندان او دروغ بوده است بلکه او غایب است و به زودی باز می‌گردد تا جهان را از ظلم پاک سازد و از عدل و داد پر کند. عده‌ای می‌گفتند: ما نمی‌دانیم که او زنده است یا مرده ولی اخبار زیادی وارد شده است که او مهدی قائم است. عده‌ای معتقد بودند او مُرد ولی با استناد به احادیثی که داشتند بر این باور بودند که به زودی باز خواهد گشت و در پنهانی مردم را مدیریت می‌کند. بعضی دیگر معتقد بودند او بر خواهد گشت ولی به صورت علنی قیام کرده و جهان را پر از عدل و داد می‌کند. تعداد بسیاری که معروف به واقفیه هستند، می‌گفتند: او مُرد ولی خدا او را به آسمان برد ولی هنگام قیامش دوباره به زمین باز می‌گردد. شیعیان در این زمان لزومی نمی‌دیدند که نام قائم آل محمد، «محمد» باشد و به احادیثی از ائمه(ع) استناد می‌جستند که در آن حضرت را قائم دانسته بود.

با آمدن مامون عباسی و گسترش جو عقلانیت معتزلی، و باز شدن فضای سیاسی برای علویان در زمان امام رضا(ع)، تب مهدویت فرو نشست. این فضا تا عصر غیبت ادامه یافت. اما با ختم مسئله ظهور امام معصوم و شروع عصر غیبت صغری، علی‌رغم اختلافات زیاد شیعه، بازار نیابت امام زمان(عج) و مدعیان بابیت گرم شد. مدعیانِ نیابت یکی بعد از دیگری خود را بر مردم عرضه ‌کردند. این درحالی بود که امام در ۷۳ سالگی طی اطلاعیه‌ای اعلام کرده بود که از این به بعد هیچ کس نایب من نیست، هیچ کس مرا نمی‌بیند و هر کس که ادعای دیدن مرا کرد دروغگوست و بر من افترا بسته است.

با غیبت کبری و تدوین کتب مربوط به غیبت و مشخص کردن حدود آن، توسط علمای شیعه، موضوع بابیت تا حدی مسکوت ماند، با این وجود در دائره المعارف تشیع نام بیست و پنج نفر، که تا قبل از عصر جدید، مدعی نیابت امام زمان بوده‌اند، ذکر شده است. تصور اکثر علمای شیعه بعد از غیبت کبری این بود که با توجه به تحقق مقدمات ظهور، مثل بالا رفتن عَلم‌های سیاه در خراسان توسط ابو مسلم خراسانی و قیام نفس زکیه، غیبت امام زمان(عج) طولانی نخواهد بود و ظهور نزدیک است. حتی گفته شده است که برخی از شیعیان، اسب حضرت را نیز در کنار سرداب نگهداری می‌کردند. غیبت طولانی شد و دولت‌های طولانی و متعصبِ سنی مذهبِ عباسی، غزنوی و سلجوقی، برای شیعیان چاره‌ای جز انتظار باقی نمی‌گذاشتند. حملات بی امان مغول‌ها، از میان رفتن خلافت عباسی و باز شدن فضا برای شیعه و ظهور دولت شیعی صفوی، امیدی تازه در بین شیعیان به وجود آورد و موضوع نیابت را شکل و شمایلی تازه بخشید. به نظر علامه مجلسی در کتاب رجعت، با توجه به شواهد، ظهور امام زمان(عج) متصل به دولت صفوی است.

در عصر قاجار شیخ احمد احسایی، عالم جلیل القدر شیعی، ظهور را نزدیک اعلام کرد به همین جهت بهائیان او را «مبشرالظهور» می‌خواندند.  او به دلیل عقایدش در مورد معاد، معراج و امام زمان توسط علما تکفیر شد و در انزوا مُرد. وی بر خلاف علمای دیگر شیعه که معتقد بودند امام زمان‌(عج) در همین عالم مادی زندگی می‌کند، معتقد بود وی در عالمی روحانی زندگی می‌کند و از این طریق بر جهان حکم رانده و آن را مدیریت می‌کند. زمانی که خداوند بخواهد او به عالم مادی باز خواهد گشت و قیام خواهد کرد.  عقاید وی توسط شاگردش، سید کاظم رشتی، پی گرفته شد و آتش نزدیکی ظهور امام زمان را او شعله‌ور کرد.  پس از درگذشت سید کاظم رشتى، مریدان و شاگردان وى جانشینى براى او می جستند که به قول ایشان مصداق «شیعه کامل» یا «رکن رابع» (شیخیه) باشد. سید على محمد جانشین او شد و خود را «باب» امام دوازدهم شیعیان یا «ذکر» یعنى واسطه فیض میان امام و مردم خواند. او مدعی بود که امام دوازدهم شیعیان، او را مأمور کرده تا جهانیان را ارشاد و مدیریت کند. گفته شده است وی در مکه مهدویت خود را علنی کرد ولی دیری نپایید که به همت امیرکبیر و فتوای علما در تبریز به دار آویخته و تیرباران شد. قیام شاگردان وی پس از اعدام او در مناطق مختلف ایران، و ترور ناموفق ناصرالدین شاه توسط تعدادی از آنان، کشتن بابیان در عصر ناصری را در کشور سراسری کرد.

میرزا حسینعلی نوری معروف به «بهاء الله» به اتهام مشارکت در ترور ناصر الدین شاه به بغداد تبعید شد و در آنجا سعی کرد رهبری بابیان تحت نظر برادرش میرزا یحیی «صبح ازل» را در دست گیرد. علی محمد باب در کتاب بیان خود به «من یظهره الله» بشارت داده بود که خواهد آمد و برتر از خود اوست و شریعت و کتاب جدیدی خواهد آورد. این موضوع کار را به آنجا رسانید که به نوشته میرزا آقاخان کرمانی «هر کس بامدادان از خواب بیدار می‌شد ‌تن را به لباس این دعوی می‌آراست». به نوشته شوقی افندی سومین رهبر بهائیان بعد از میرزایحیی و میرزاحسینعلی، فقط در بغداد بیست و پنج نفر این مقام را ادعا کردند. نزاع بین مسلمانان و بهائیان در کربلا، نجف و بغداد دولت عثمانی را بر آن داشت تا آنان را به ادرنه، تبعید کند. در آنجا میرزا حسینعلی رسما خود را «من یظهره الله» معرفی کرد و وصایت برادر خود میرزایحیی «صبح ازل» از سید کاظم رشتی را انکار نمود. از این زمان فرقه بهائی رسما اعلام موجودیت کرد و کتب و ادیان دیگر را منسوخ دانست. نزاع بین ازلی‌ها و بهائیان دولت عثمانی را برآن داشت تا ازلی‌ها را به قبرس و بهایی‌ها را به فلسطین تبعید کند.

مشروطیت و تحولات سیاسی بعد از آن، تا مبارزات ملی شدن نفت، گرایش‌های موعودگرایانه را کم‌رنگ ساخت و البته فرصتی برای فرقه بابی و بهایی فراهم کرد تا بتوانند در سراسر کشور و خارج از آن یارگیری کنند. نیروهای مذهبی که بعد از کودتای ۳۲ سرخورده از مبارزات، به خود آمده بودند با رشد فزاینده این فرقه در کشور مواجه شدند و برای مقابله با آنان دست به کار شدند. مبارزات آیت الله بروجردی، آقای فلسفی و آیت الله منتظری با این گروه در این دوره معروف است.

«انجمن حجتیه»، سازمانی که توسط شیخ محمود حلبی در سالهای پس از کودتای ۱۳۳۲ ه‍ . ش. شکل گرفت، دشمن شماره یک شیعیان را فرقه بهایی دانست و به فعالیت ضد آن پرداخت. مبارزات مردم ایران برای سرنگونی رژیم پهلوی مورد بی‌اعتنایی این جریان بود و آنان تشکیل حکومت در عصر غیبت را حرام می‌دانستند. علی‌رغم فعالیت بخش وسیعی از نیروهای انجمن در ارگان‌های تصمیم‌گیر کشور، به دلیل مخالفت امام خمینی با آن پس از انقلاب، این انجمن عملاً منحل شد.

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران بستر موعود‌گرایی بیش از پیش فراهم شد. مردم بعد از انقلاب امیدوار بودند که امام خمینی تا انقلاب مهدی زنده بماند و انقلاب را به صاحب آن تحویل دهند. تا زمانی که امام خمینی زنده بودند و در جریان جنگ موفقیت‌هایی به دست می‌آمد، موضوع مهدویت متعادل بود ولی به دنبال پذیرش قطعنامه، وفات امام خمینی، احساس عدم تحقق شعارهای اولیه انقلاب و مشاهده نوعی واگرایی از انقلاب و بعضاً اسلام، شاهد شکل گیری موعودگرایی افراطی هستیم. مسجد جمکران که قبل از انقلاب، مسجدی بسیار کوچک و مخروبه بود، به یکی از مساجد بزرگ کشور تبدیل شد. چاهِ نامه‌بر حاجات مردم به امام زمان(عج)، که قبل از انقلاب خرافه پنداشته می‌شد و پر شده بود، دوباره باز، تخلیه و بازسازی گشت. این محل که به نظر علمای گذشته مسجدی همچون دیگر مساجد بود و امتیاز خاصی نداشت، به بزرگترین زیارتگاه کشور بعد از مشهد الرضا(ع) تبدیل شد، طوری که حرم حضرت معصومه(س) را تحت الشعاع خود قرار داد. از شهرها و دانشگاه‌ها تورهای دائمی برای زیارت آن شکل گرفت. سیر بازسازی، فضاسازی و اتوبان کشی اطراف این مسجد، گوی سبقت را از حرم امام رضا(ع) هم ربود. تاسیس ده‌ها موسسه تبلیغی و تحقیقی و نشریات، سایت‌ها و برنامه‌های مکرر تلویزیونی بر محور مهدویت، عطشی بی‌سابقه در میان اقشار مذهبی کشور به وجود آورد. هر از چند گاه عده‌ای نزدیک بودن ظهور را نوید دادند. چندی پیش نوار صوتی پخش شد که در آن آیت اللهی از قول آیت الله دیگر، از قول شخصی که با امام زمان در ارتباط بود، با آب و تاب نقل کرد که ظهور نزدیک است و مسن‌تر از من هم امام زمان(عج) را خواهند دید ولی گوینده امام را ندیده به سرای باقی شتافت.

این روزها عده‌ای چنان در موضوع مهدویّت به افراط گرفتار شده‌اند که در تصور آنان اسلام جز موضوع مهدویت چیز دیگری ندارد. گویا یک مسلمان هیچ مسئولیتی ندارد و حل همه مشکلات را نه از خدا بلکه باید از امام زمان خواست. بسیاری دچار توهم ارتباط با امام زمان شده‌اند، طوری که برخی از مسئولین رده بالای کشور ادعاهایی طرح کرده‌اند که در طول تاریخ تشیع جز از شیخیه سابقه نداشته است: «امام زمان مدیریت کشور را بر عهده دارد»؛ «اگر از قبل به این اعتقاد بودم که امام عصر در مسائل کلی همراه و کمک ما هستند، اما امروز اعتقادم بر این است که امام عصر حتی در جزء‌جزء کار‌ها به کمک ما آمده‌اند.». «من یقین دارم حضرت ولی عصر (عج) اجرای موفق طرح هدفمند کردن یارانه‌ها را مدیریت کرده و هدایت می‌کنند.» «سند داریم که آمریکا می‌خواهد جلوی ظهور امام زمان را بگیرد.»  این ادعاها چنان به باور عده‌ای ساده لوح نشست که با انتشار گسترده یک سی دی، مدعی شدند که گوینده این کلمات شعیب بن صالح است. او فراهم کننده ظهور است و بنابراین ظهور امام زمان بسیار نزدیک شده است.

وزیر اطلاعات، در مصاحبه‌ای که در هفته جاری از او منتشر شد، در پاسخ به پرسش خبرنگاری در مورد مدعیان امام زمان گفت:« همیشه افرادی بودند که ادعای دیدار با امام زمان (عج) را داشتند و ما این ادعاها را پیگیری می‌کردیم و حال نیز همین مسائل مطرح است. این موضوعات در زمان جنگ نیز وجود داشت. شاید تقدیر ما بر این است که دنبال این مسائل و پیگیر این افراد باشیم.» تا زمانی که این فضا وجود دارد این ادعاها تمامی نخواهد داشت. هر روز مدعیان امام زمان یا مدعیان ارتباطات با امام زمان بیشتر خواهند ‌شد. نگاهی به آثار و پیامدهای سوءِ موعودگرایی افراطی، در تاریخ تشیع این درس روشن را به ما می‌دهد که این موضوع باعث به وجود آمدن اختلافات، خونریزی‌ها و خسارت‌های مادی و معنوی جبران ناپذیری برای تشیع شده است لذا باید در این مورد به آنچه که از روایات قطعی است بسنده و از طرح و دامن زدن به آنچه که صریحاً از طریق اخبار متواتر قابل اثبات نیست، جداً خودداری کرد. در غیر این صورت باید منتظر شکل‌گیری جریان‌های متعدد انحرافی در آینده نزدیک بود.


 


خانواده دکتر علی شریعتی در پیامی به خانواده ی شهید هدی صابر این واقعه ی غم انگیز را تسلیت گفتند.

در بخشی از این پیام آمده است: تلاشگرِ بزرگِ کرامتِ انسان، مبارزِ راه آزادی و عدالت، توسعه و معنویت، موحدِ میهن دوست، هدی صابر، در پی اعتصاب غذا و عدم رسیدگی بموقع مسئولان از میان ما رفت و با زندگی و مرگ خویش شهادت داد که از سه نسل پیش تا به امروز، شاگردان سحابی ها همچون یک رشته از ستارگان بر آسمان میهن ما اصالتی تاریخی، ملی و عقیدتی را در راه تحقق آرمان های بزرگ انسانی تدوام بخشیده اند.

این پیام که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:

قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ…

خرداد، ماهِ خون و پیام، بار دیگر شاهدِ رخدادهایی خیره کننده شد و قربانی گرفت.

تلاشگرِ بزرگِ کرامتِ انسان، مبارزِ راه آزادی و عدالت، توسعه و معنویت، موحدِ میهن دوست، هدی صابر، در پی اعتصاب غذا و عدم رسیدگی بموقع مسئولان از میان ما رفت و با زندگی و مرگ خویش شهادت داد که از سه نسل پیش تا به امروز، شاگردان سحابی ها همچون یک رشته از ستارگان بر آسمان میهن ما اصالتی تاریخی، ملی و عقیدتی را در راه تحقق آرمان های بزرگ انسانی تدوام بخشیده اند. در این میان و میدان، هدی از ستارگانی بود که با رنج و شادی، زندگی و مرگِ خویش، خوش درخشیدند و رفتند.

لیکن ارادۀ معطوف به فدا و ایثار تا مرزِ مرگ، از سوی چهره هایی چون هاله و هدی، ذرّه ای از مسئولیّتِ آمران و عاملانِ سیاستِ تحقیرِ شأنِ انسان

نخواهد کاست.

انتخابِ «مرگِ با عزت» و آزادیِ قطعی هُدی از اسارت ها تسلی بخشِ داغِ هجرت اوست. پس، برای بازماندگانِ صابر، … فریده و فیروزه و حنیف و شریف و.. از صمیم قلب، پایداری و صبری شایستۀ آن “پهلوان” را آرزو داریم.

خانواده دکتر علی شریعتی

تهران، در آستانه ۲۹ خرداد ۱۳۹۰


 


جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی روز گذشته به دیدن خانواده ی شهید هدی صابر رفته و ضمن عرض تسلیت، پیغام هم بندان وی را در بند ۳۵۰ اوین به این خانواده ی داغدار ابلاغ کردند.

به گزارش خبرنگار کلمه، زندانیان بند ۳۵۰ اوین روز گذشته با بازوبندهای سیاه پشت کابین ها آمدند و شهادت دادند به آنچه دیده بودند درباره ی ظلمی که به هم بندشان شده بود.

پس از ملاقات، خانواده ها از زندان اوین روانه منزل خانواده هدی صابر شده و ضمن ابراز هم دردی با فرزندان صابر و همسرش و دعوت ایشان به صبر پیام تسلیت زندانیان سیاسی را به این خانواده رساندند.

پس از این دیدار خانواده های زندانیان سیاسی در بیانیه ای با اشاره به شهادتنامه ی ۶۴ زندانی سیاسی گفته اند: پنجشنبه شب که وضعیت جسمی هدی صابر رو به وخامت می گذارد و او را به بهداری می برند، به جای مداوا او را ضرب و شتم می کنند. صابر بر روی پاهای خود به بهداری می رود ولی وقتی بازمی گردد و دچار حملات قلبی می شود این بار با تاخیر ۵ ساعته بر روی برانکارد از زندان بیرون برده می شود و متاسفانه خبر مرگ او همه را بهت زده می کند.

متن کامل این بیانیه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:

به نام خدا

ما جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی روز دوشنبه مورخ ۲۳/۹/۹۰ از طریق اطلاعیه ۶۴ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ مطلع شدیم که در گذشت هدی صابر قصه ای دردناک داشته است.

پنجشنبه شب که وضعیت جسمی هدی صابر رو به وخامت می گذارد و او را به بهداری می برند، به جای مداوا او را ضرب و شتم می کنند. صابر بر روی پاهای خود به بهداری می رود ولی وقتی بازمی گردد و دچار حملات قلبی می شود این بار با تاخیر ۵ ساعته بر روی برانکارد از زندان بیرون برده می شود و متاسفانه خبر مرگ او همه را بهت زده می کند.

ما خانواده های زندانیان سیاسی مراتب نگرانی و بیم عمیق خود را از جان عزیزان مان اعلام می داریم. و از مسئولان محترم مصرانه تقاضا داریم که با ازادی قریب الوقوع زندانیان سیاسی از وقوع هر آنچه تهدیدی برای سلامت روح و جسم عزیزان ماست جلوگیری نمایند

جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی


 


کلمه- بامداد راد:

مردی، در اعتراض به شهادت بانویی در تشییع پیکر پدرش، هم‌راه با مرد دیگری اعتصاب غذا کرد. همان‌گونه که آن پدر پیش‌بینی کرده بود که او «تا آخر خط خواهد رفت»، با وجود این‌که ابَرمرد چندین مرتبه نسبت به وضعیت قلبش به زندان‌بان هشدار داده بود، رسیدگی به وضعیتش را آن‌قدر طول دادند تا او را شهید کردند، به آخر خطّش رساندند. شهادتش مبارک که شیفته‌ی شهادت بود و در این ماهِ خونین پر کشید.

هُدی صابر را که به هیچ معترض بود و تنها هدفش این بود که وضعیت به گونه‌ای به‌تر شود که دیگر شاهد فاجعه‌ای چون شهادت هاله سحابی نباشیم، به سادگی هرچه تمام‌تر به شهادت رساندند و رسانه‌های‌شان با بی‌شرمی هرچه بیش‌تر ادّعا کردند او به دلیل عارضه‌ی قلبی -گویی روی‌دادی رخ نداده و مرگ، طبیعی بوده است- فوت کرده است. چنین خبر شوک‌آوری مرا از پا درآورد، حتّی تاب اشک‌ریختن نداشتم، تنها تب بود که گریبانم را گرفت و این تب، اندکی‌ست که به مدد تب‌بُر از میان رفته است.

آنچه برجای مانده است ترس است، هراسی که یک‌دم آسوده‌ام نمی‌گذارد. من از این وضعیت می‌ترسم، از حجم دروغ‌گویی و بی‌شرمی و ناپاسخ‌گویی، از این‌همه خبر بد، از قتل یک اعتصاب‌کرده تا این‌که به باغی شخصی در اصفهان حمله می‌شود و دست مردان را می‌بندند و حبس‌شان می‌کنند و به همسران‌شان تجاوز می‌کنند و نیروی انتظامی می‌گوید دلیل تجاوز بی‌حجابی زنان بوده و امام جمعه‌ی اصفهان می‌گوید آن‌ها آدم‌های علیه‌السّلامی نبوده‌اند، از هجوم بی‌رحم نومیدی و نفرت، از رخنه‌ی موذیانه‌ی بی‌تفاوتی، می‌ترسم، خیلی می‌ترسم.

من برای آینده‌ی این کشور نگران‌ام، خیلی نگران‌ام. برای آینده‌ی نه‌چندان دوری که دیگر حرفی از اصلاح و حرکت در چارچوب قانون اساسی و مبارزه‌ی مسالمت‌آمیز نیست نگران‌ام؛ چنین آینده‌ای جز خون، چیزی جز ویرانی و تَرَک‌تازی فرصت‌طلبان کفتارصفتی که منتظراند خشم مردم لب‌ریز شود تا بار خود از این سرزمین بندند، نخواهد داشت. من از روزی که خشم فروخورده‌ی مردم فوران کند و آتشی به پا شود که هیچ‌کس را یارای خاموشی آن نباشد و عقل خاموش شود و آتش همه‌چیز را بسوزاند و ویران کند، می‌ترسم.

برای آینده‌ای که مردم صبر از کف خواهند داد نگران‌ام؛ مردمی که هرروز سفره‌ی‌شان کوچک‌تر می‌شود و معاش‌شان تنگ‌تر، همان‌ها که در میوه‌فروشی و خواربارفروشی هرروز جنس نامرغوب‌تری می‌خرند، به بهای بیش‌تر و مقدار کم‌تر. من برای آینده‌ای که با تداوم این اوضاع فقط سیاهی‌ست نگران‌ام، آینده‌ای که خیلی دارد نزدیک می‌شود، آینده‌ای دردناک و خون‌بار و دهشت‌ناک.

وحشت من از روزهایی‌ست که هیچ‌چیز جلودار مردم نباشد و حکومت در خون فرو بریزد. ما با سوریه و اردن و بحرین و لیبی فرق داریم، در اردن و لیبی هم‌چنان قبایل هستند که تأثیرگذارترین نهادها در عرصه‌ی سیاست‌اند، امّا ما، ۲ سال پیش در چنین روزهایی، نخستین جنبش اعتراضی مدرن جهان را آغاز کردیم. در آن کشورها شاید جنگ داخلی علاج ستم و داروی عبور از استبداد باشد، ولی در ایران چنین نیست. این روند، اگر اصلاح نشود، اگر به فوران خشم مردم بیانجامد، چنان بحرانی ایجاد خواهد کرد که حتّی فکرش نیز وحشت‌ناک است.

دلسوزانه به حاکمان می گویم اگر به بقای خود و حیات این کشور علاقه‌مندند، هرچه زودتر رویّه‌اش را دگرگون کنند، زندانیان سیاسی، به‌ویژه آقایان موسوی و کرّوبی و همسران‌شان را، آزاد کنند، آزادی‌های مصرّح در قانون اساسی را تضمین کنند، برگزاری انتخابات سالم و آزاد را متعهّد شوند، جلوی دخالت بی‌حدّ نظامیان را در همه‌ی عرصه‌های سیاسی و اقتصادی کشور بگیرند، آرامش را در کشور، به‌دور از فضاسازی‌های امنیتی و نظامی حاکم کنند، راه‌کاری عملی و واقعن کارشناسی‌شده، با مشاوره‌ی کارشناسان زبده و بدون هیاهوهای رسانه‌ای پوچ، برای وضعیت اقتصادی کشور در پیش بگیرند و خِرَد را جای‌گزین بی‌خِرَدی در اداره‌ی کشور کنند.

باور کنید خطر خیلی نزدیک است.


 


در ادامه پیامهای تسلیت به مناسبت در گذشت مهندس عزت الله سحابی، ۳۰۰ نفر از فعالان فرهنگی ، مدنی و اجتماعی اصفهان نیز طی صدور بیانیه ای خاطرنشان کردند" سحابی اسلام پناه و عدالت خواه و دین باور و خدا محور و اخلاق مدار و پرهیزگار بود و برای ملت مایه عزت و برای کشور سحاب رحمت و برای تاریخ ما هاله عظمت بود.

به گزارش تحول سبز، در این بیانیه آمده است: سرانجام راه به پایان رسید و دوست به یاران و سحابی کوله بار پربهائی از عمر برکتمند هشتاد ساله پراز فراز و نشیب را برزمین نهاد و با فرزندی که همه جا همراه پدر بود در ظل ظلیل الطاف بی بدیل رب جلیل برای ابد آرام گرفت و طوبی له حسن ماب. مانیز این فقدان جبران ناپذیر را به ملت شریف ایران و خاندان پر افتخار سحابی تسلیت می گوئیم.

متن کامل این بیانیه به شرح زیر می باشد:

وما الحیوه الدنیا فی الاخره الامتاع

گرچه از هرماتمی خیزد غمی فرق دارد ماتمی با ماتمی

درعزای مرگ مردان بزرگ گفت باید ای دریغا عالمی

خورشید فروزان زندگی بزرگ سرمایه گرانقدر ایران زمین به تقدیر الهی غروب کرد و روزغم انگیز و هنگامه محنت خیز هجران سوزان فرزانه مرد برجسته دین و سیاست زنده یاد جناب مهندس سحابی فرارسید و پرونده زرین حیات پر از برکات دانشمندی فرهنگ آفرین و سیاستمداری امین و محققی تیزبین و جامعه شناسی خردتمکین واقتصاد فهمی وزین ، مهر ختام خورد و فاجعه نا مسبوق سرکار خانم هاله سحابی نیز بر عمق این مصیبت تلخ افزود و آزادگان و فرهیختگان و حق طلبان و آزادیخواهان این دیار داغدار را در ماتمی عمیق فروبرد.

انالله وانا الیه راجعون

هزار دریغ که آن تیغ بلیغ درنیام رفت و وا اسفا که آن زبان فصیح و بیان ملیح بکام خشکید.سحابی از فروغ پدر و نبوغ بازرگان و بلوغ مصدق و شعور طالقانی و شور شریعتی جام گرفت وکام ترکرده بود،آزاد مردی که دست سیاست و دیانت را درهم نهاد و بین دین داری و مردم سالاری تفاهم بوجود آورد و جهاد و مبارزه و علم و نواندیشی و زمان شناسی را درهم آمیخت و با فکر بلند ونظر ارجمند و منطق عقل پسند و اندیشه فرهمندی که داشت به نخبه ای ممتاز و چهره ای کارساز و قامتی سرفراز مبدل شد .

سحابی انقلابی روشن ضمیری بود که خون آتشگون جوانمردی و غیرت و شرف در شریان او می دوید و در زمان دیکتاتوری شاه نیز ریگ دندان استبداد و استخوان گلوی استعمار بود و پای برسرخار و دست بر دم عقرب جرار داشت و اهداف عالیه و منویات متعالیه اش او را برای همیشه مجاهدی کبیر و مبارزی ستم ناپذیر و دلاوری دلیر و قهرمانی کم نظیر کرد .

و بشرالذین آمنوا آن لهم قدم صدق عند ربهم (یونس ، آیه سه)

حریت روحی و استقلال فکری و شخصیت علمی و شرافت اجتماعی و اصالت خانوادگی و برجستگی موروثی و سوابق مبارزاتی و پایگاه معنوی و جایگاه سیاسی و بزرگ منشی و آزادگی و ظلم ستیزی و ظلمت گریزی سحابی شهره خاص و عام بود. سحابی ، حق کیش و عدل اندیش بود و حُر بود و دُربود و از صداقت پر.هرگز خود را به حراج و مزایده نگذاشت و اسیر هیچ امیری نشد و نان به نرخ روز نخورد و دست تکدی به سفره ای دراز نکرد و صفای قلب و جلای روح خود را به مکاید دنیا و شداید زندگی نیالود و پارسا و پاکدامن زیست و عبد صالح خدا بود و سبحان ربی الدنیا نگفت و نزاهت جان و نباهت روان و وجاهت خاندان خویش را محفوظ داشت و بازیگر و هواپرست و جاه طلب نبود.

سحابی اسلام پناه و عدالت خواه و دین باور و خدا محور و اخلاق مدار و پرهیزگار بود و برای ملت مایه عزت و برای کشور سحاب رحمت و برای تاریخ ما هاله عظمت بود. و سرانجام راه به پایان رسید و دوست به یاران و سحابی کوله بار پربهائی از عمر برکتمند هشتاد ساله پراز فراز و نشیب را برزمین نهاد و با فرزندی که همه جا همراه پدر بود در ظل ظلیل الطاف بی بدیل رب جلیل برای ابد آرام گرفت و طوبی له حسن ماب .

مانیز این فقدان جبران ناپذیر را به ملت شریف ایران و خاندان پر افتخار سحابی تسلیت می گوئیم.

محمد مهدی ابراهیم زاده – رحیم آقا محمدی – ایمان حجتی

محمود ابراهیمی – تقی آقاجانی – مهدی حری

سید محمد احمد ی کاشفانی – محمد آقاجانی – مریم حسن زاده

مهرداد احمدزاده – محمود آقامحمدی – میترا حسین پور

اسماعیل احمدی – اصغر آقایی – اکبر حسین نژاد

امید احمدی – حسن آقائی – اعظم حسینی

محمود احمدی – محمد آقائی – مهدی حسینی

رضا احمدی – حسن باباصفری – دکتر بهزاد حق پناه

سید جواد احمدی شیخ شبانی – محسن باقرصاد – علیرضا حق شناس

عباس احمدی نجف آبادی – ژیلا بدیهیان -روح الله حمصی

بهرام اسماعیل بیگی – حسین بهرامیان – حسین حمصیان

ناصر اسماعیلی – اکبر بوستانکار – مصطفی حمصیان

حسین اشتری – فضل اله پاکروان – مهندس علی حنیف

مرتضی اشفاق – مهندس بهرام پاکزاد – فتح الله حنیف زاده

حسین اشفاق – مرتضی پدریان – مهدی حیدری

احسان اشفاق – مهدی پور حسینی – رضا خائفی

علی افشاری – حمید پورجواد – اخوان خسروی

زهرا افیونی – زهرا پورسینا – احمد علی خسروی

زهرا افیونی نژاد -دکتر سعیده پورسینا – اسماعیل خسروی

محمود اکبری – امیر پویانفر – طاهره دادخواه

رجبعلی اکبری – محسن تبرائی – مهدی دادخواهی

رضا اکبری – ابراهیم ترکی -اکبر داستانپور

جلیل امجدی – حسن تهرانی -اکبر داستانپور

امیر امیری – اصغر توکل – شهریار دبیرزاده

خسرو امینی – محمد توکل – محمد دردکشان

مرتضی امینی – مرتضی توکل – مهندس محمود دردکشان

محمد جعفر انالی -رسول توکل نژاد – احمد درویشی

علیرضا انتشاری – سهیلا توکلی – مریم دشتی

غلامرضا انتشاری – ابوالفضل توکلیان – فهیمه دشتی

دکتر حسین ایزدی – رضا تیموری – احسان دفاعی

ماشاءالله آجودانیان – علی تیموریان – مهران دفاعی

احمد آخوند ملکی – ابراهیم جعفری – اکبر دهخدائی

مصطفی آخوند ملک – محمود جعفری – عادل دهدشتی

میترا آذرم – – ابراهیم جعفری – زهرا دهقانی

-میترا آذری – علی جمالی نژاد – حسین دهقانی

-مریم آزادانی احمد جنتیان – علی دولتخواه

حجه الاسلام حسین آقا محمدی حیدرعلی جوشیری – علی راعی-

خلیل رجبی دکتر خدیجه شریعتی — حسن غضنفرپور

محمد رحمانی – اصغر شریفی – احمد غضنفری

منصوره رحمانی – مرتضی شعرباف – فرهاد غلامی

محسن رحمانی – سید ابراهیم شکرالهی – محمود فتاح الجنان

محمد رحیمی – سید مجید شکرالهی – فریدون فتوحی

حسین رضوانی -علی شهنام – رسول فدکی

علی رضوانیان – خسرو شیرانی – اکبر فروغی

احمد رهگذر – احمد شیرزادی – تقی فشارکی

ابراهیم روح الامین – سمانه صابری – علی قاسمی

محسن روح اله – امینه صادقی – فاطمه قاضی عسگر

o سید مهدی روحانی – امیرحسین صادقی -حسین قورچانی

علیرضا روحانی جعفر صادقی کلیشادی – احمد قریشی

امیر زرین کمر – علی صالحی – احمد قیصری

حسین سادات محمد سعید صدری – غلامحسین قیصری-

دکتر ساسان -احمد صرامی – بهرام کاروان

شیدا ساکت دکتر حسین صرامی -یحیی کاظمی-

احمد رضا سجاد -دکتر فضل الله صلواتی – حسن کاظمی

-منیژه سرائیان -فرید صلواتی عبدالرحمن کاکازاده

- منوچهر سرلک – حسین صیادی سعید کتابی

عباس سقائی – احمد صیامپور – مهندس حسن کراچی

- عباسعلی سقائیان نژاد – علی طاهری مرضیه کرباسی زاده

- حسین سلطانی احسان طاهری- احمد کرباسی زاده

- طاهره سلطانی – امیر طاهری ملیحه کریم الدینی

- حسن سلطانی – علی طلائی رضا کشاورز

-محمد علی سلطانی -حمید عابدی حسین کفعمی

-مصطفی سلطانی -عباس عابدی عبدالعلی کفعمی

-اصغر سلطانی نژاد- احمد عابدینی حسن کلانی

-بهجت سلمانی مهدی عبد یزدان – رضا کلاهدوزان

-حسن سلیمانی -باقر عزیزی شکوه کلباسی

-مهدی سیاوش نژاد -حسین عزیزی حسین کمالی

-محمد مهدی سیاوش نژاد – حسن عزیزی محمد کیهانی

-حسین سیستانی -حسین عسگری محمد کیهانی

-علی شاه کرمی – علی عسگری دکتر سید میثم گلستانی

-علی شاهزیدی -ذبیح اله عشقی محمد مبلغ

- اخوان شاهسوندی -سید تقی علوی سید رسول مجلسی

- محمد امین شایگان نیا – مهدی عموشاهی حسین محمد یزدی

-علی شریعتی – دکتر علی اصغر غروی حجت محمدی

-مهدی محمدی – رحمت الله ملکی اکبر نصراصفهانی

- احمد محمدی – علیرضا منتظری مسعود نصراصفهانی

- زهرا محمدی – تقی منصوری توران نصراصفهانی

- رسول محمدی – حسن منصوری مریم نصراصفهانی

- رحیم محمدی محمد علی مهدی پور – مهدی نصراصفهانی

- علی محمدی -مهندس اصغر موسوی محمد نصراصفهانی

-کریم محمدی – مهندس لطف الله میثمی محمد نصراصفهانی

- محسن محمدی – نصرت میرباقریان فاطمه نصراصفهانی

- سارا محمدیان – حسین میردامادی مهدی نصری

- امیر محمودی – حسین میرزایی فریده نقشینه

- اصغر محنتی دکتر حمید میرزایی – حسین نکوئی

- احمد مدنی فهیمه نجارزادگان – سید علی نکوئی

- رحیم مدنیان علی نژاد حسینیان – بهجت نوروزی

- منوچهر مرادی حبیب نصر – اسدالله نوری

- مصطفی مسکین حسین نصر – عبدالله نوری

- مهری مسکین محمود نصر – ملیحه نیک نشان

- متین مسکین عباس نصر- جعفر نیک بین

- اصغر مصدق فر محمد نصر – مرتضی نیلی احمد آبادی

- عباسعلی مصلحی مهدی نصر – سید محمود هاشمی

- مهدی مظاهری مهر محمد نصر الهی – پوریا همایی


 


محمدحسین سهرابی راد، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، در اعتراض به عدم رسیدگی مسئولان زندان به وضعیت درمانیش اقدام به اعتصاب دارویی کرد.

همزمان مادر محمدحسین سهرابی‌راد در نامه‌ای به عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان تهران نسبت به وضعیت فرزنش که در زندان اوین به سر می برد ابراز نگرانی کرد و خطاب به این مقام ارشد قضایی نوشته است “شنیدم در جبهه جنگ تحمیلی رزمنده های ما اسرای مجروح عراقی را مداوا می کردند،آیا انسانهایی که شما آنها را در بند کردید از سربازان عراقی برای این مملکت خطرناکترند؟”

به گزارش جرس، محمدحسین سهرابی راد که در سال ۱۳۸۸ توسط قاضی مقیسه به تحمل چهار سال کیفر در بازداشتگاه اوین محکوم شده، در اعتراض به عدم رسیدگی مسئولان زندان به وضعیت درمانیش اقدام به اعتصاب دارویی کرد.

وی در نامه ای به رئیس بند ۳۵۰ با اعلام اعتصاب دارویی اش، علت اصلی این اقدام را عناد و یکسونگری جعفری دولت آبادی دادستان عمومی و انقلاب تهران در پیگیری درمان بیماری قلبی اش عنوان کرده است.

گفتنی است با وجود تاکید چند باره پزشکی قانونی و متخصصان زندان اوین مبنی بر عدم تحمل کیفر سهرابی راد،دادستان عمومی و انقلاب تهران ضمن اجتناب از اعطای مرخصی استعلاجی یا درمان در یکی از بیمارستانهای تخصص تهران(تحت نظر دادستانی و وزارت اطلاعات) خانواده وی را از هرگونه ملاقات حضوری محروم کرده است.

شایان ذکر است سهرابی راد در طول دوران بازجویی و بازداشت دچار بیماری قلبی شده و امکان دارد عدم استفاده از دارو بیماری وی را تشدید کرده یا دچار بحران کند.

نامه مادر محمدحسین سهرابی‌راد به دادستان تهران

همزمان مادر محمدحسین سهرابی‌راد در نامه‌ای به عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان تهران نسبت به وضعیت فرزنش که در زندان اوین به سر می برد ابراز نگرانی کرد.

متن کامل این نامه به این شرح است:

بسمه تعالی

حضور دادستان محترم جناب آقای جعفری دولت آبادی

سلام علیکم

با احترام اینجانب مادر محمد حسین سهرابی راد زندانی بند ۳۵۰ اوین هستم.

آقای دادستان آنچه سبب شد مصدع اوقات شریف شما شوم اینکه مطلع شدم فرزندم در زندان دچار حمله شدید قلبی شده،به طوری که امکانات درمانگاه زندان به تشخیص پزشکان مستقر در آنجا برای فرزندم کافی نبوده و از شما اجازه اعزام او را به بیمارستان خواسته اند و با کمال تعجب شنیدم که جنابعالی موافقت ننموده اید!

از شنیدن این قضیه دلم به درد آمد و نگران شدم،نه فقط برای فرزندم و سلامتی او. بلکه اینکه فکر کرده ام که خداوندا چه شده که فرد مسئولی در مقابل جان دادن یک جوان ۲۵ ساله اینقدر بی تفاوت است! آیا واقعا برای شما مهم نبود که فرزند من بمیرد؟!همان گونه که صابرها.

می گویند شما اهل جبهه و جنگ بودید. شنیدم در جبهه جنگ تحمیلی رزمنده های ما اسرای مجروح عراقی را مداوا می کردند،آیا انسانهایی که شما آنها را در بند کردید از سربازان عراقی برای این مملکت خطرناکترند؟

آقای دادستان بسیاری از معترضین سیاسی که در بند هستند ضد انقلاب و اسلام نیستند.بلکه ضد انقلاب و ضد اسلام مسئولینی هستند که با عملکردشان معترض آفرینند.و شما به عنوان دادستان اگر میخواهید به وظیفه واقعی خود عمل نموده و در مقابل خون شهدا ،به حق پاسدار باشید لازم است بدون مصلحت طلبی آنها را شناسایی و علیه آنها اعلام جرم نمایید.خواهش میکنم نگویید با این حرف ها دارم پایم را از گلیمم درازتر میکنم.چرا که من و امثال من برای پیروزی این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم و اگر پاسدار ارزشهای واقعی آن نباشیم فردا در مقابل شهدایمان شرمنده خواهیم بود.

جناب دادستان خواهشمند است در زندان سری به فرزند من و امثال ایشان بزنید.از آنها دلجویی فرموده .اگر امکان معالجه آنها را ندارید رهایشان ساخته تا خانواده هاشان به مداوای عزیزانشان بپردازند.بنده نمیدانم چرا با اینکه حدود دو سال از زندانی شدن فرزندم میگذرد و بارها برای او تقاضای مرخصی شده ولی هنوز او حتی یک روز هم به مرخصی نیامده. من همین یک فرزند را دارم و او هم فقط خدا را دارد.


 


احمد توکلی نخستین نماینده​ ای بود که به نامه گلایه آمیز رئیس جمهور در معرفی وزیر ورزش گلایه کرد و آن را التهاب آفرین خواند.

این نماینده تهران با طرح این سوال که چرا رئیس​ جمهور مسائل را از طریق قانونی پیگیری نکرده و هربار ایجاد التهاب می​کند؟ گفت: چرا دولت راه حل عقلایی را در پیش نمی​گیرد و به این نکته توجه نمی​کند که اداره کشور از طریق کار ممکن است نه پیکار!

وی با بیان اینکه ابهامات مندرج در نامه  دیشب به وی وحی نشده که یکباره چنین نامه​ ای بنویسند، ادامه داد: البته شاید هم شده! اما ایشان باید بلافاصله بعد از تصویب قانون وزارت ورزش، به مجلس استفساریه می فرستاد تا مساله حل شود نه بعد از ۵ ماه و در آستانه معرفی وزیر.

توکلی با بیان اینکه با این کار رئیس​ جمهور، وزیر معرفی شده نمی​تواند از مجلس رای اعتماد بگیرد، از لاریجانی خواست تا از مجلس دفاع کند تا بعد از نظر مجلس و تایید شورای نگبهان، دولت به خودش اجازه عدم اجرای قانون را ندهد.

لاریجانی در پاسخ به توکلی با بیان اینکه تذکراتتان ناصحانه است، ادامه داد: قطعا تمامی ابهامات موجود در نامه رئیس​ جمهور پاسخ دارد. وقتی مجلس قانونی را تصویب و شورای نگهبان آن را تایید می​کند، قانون لازم الاجراست.


 


پایان قرائت نامه معرفی وزیر ورزش، با سیل تذکرات نمایندگان مواجه شد.

به گزارش خبرآنلاین، بیش از هفت نماینده به نامه رئیس​ دولت تذکر داده و خواستار پاسخ گویی رئیس​ مجلس شدند. این تذکرات از تهدید به عدم رای اعتماد به وزیر معرفی شده تا آبستراکسیون جلسه رای اعتمادو حتی باز پس دادن نامه معرفی وزیر به دولت، ادامه یافت.

لاریجانی که معتقد بود نامه نگاری جدیدی است چون معرفی وزیر چند کلمه بیشتر نیست، افزود: این توجیه عملکرد غیرقانونی در عمل نکردن به وظایف است.

وی از نمایندگان می​ خواست تا پاسخ رویکرد غیرقانونی دولت را با رفتاری عقلانی بدهند و علی رغم انتقاداتی که دارند، بگذارند رویکرد دولت قانونی باشد.


 


محمود احمدی نژاد در نامه ای به علی لاریجانی از موارد ابهام در قانون تاسیس وزارت ورزش سخن گفته و آورده بود: بر اساس قانون برنامه پنجم باید تعداد وزارتخانهها از ۲۱ مورد به ۱۷ مورد کاهش یابد اما تشکیل یک وزارتخانه جدید با وجود این مصوبه، محل ایراد است.

ابهام دیگر رئیس  دولت در ادغام دو سازمان تربیت بدنی و ملی جوانان، به این بود که باید این ادغام پس از تصویب قانون صورت میگرفت. در حالیکه میان تصویب این قانون و تایید آن از سوی شورای نگهبان و ابلاغ آن، ۱۸ روز فاصله بوده است و دولت نمی توانسته ۱۸ روز قبل از ابلاغ، ان را اجرا کند!

سومین ایراد وی هم این بود که محل تامین بار مالی وزارت ورزش، صرفه جویی در بودجه دو سازمان ادغام شده اعلام شده است در حالیکه اصلا چنین ردیفی در قانون بودجه ۹۰ نیست.

احمدی نژاد با نوشتن اینکه اجرای این قانون از تاریخ تصویب آن محال بوده است، افزوده بود: چهارمین ایراد در این مصوبه، این است که مسئولیت ادغام بر عهده چه مرجعی است؟ دولت ؟ مجلس؟ یا سازمانهای مورد ادغام؟

در ادامه این نامه آمده بود: به صراحت اعلام میکنم که این ابهامات علاوه بر کشمکش در این عرصه، به حاصل تلاشهای به ثمر نشسته در عرصه ورزش صدمه خواهد زد.

وی با گلایه از اینکه ازتریبون رسمی مجلس دستور پیگیری قضایی در تخلف دولت به دلیل عدم اجرای قانون تشکیل وزارت ورزش صادر شده است، این امر را از موجبات اخلال در امور خوانده و افزوده بود: از باب ضرورت و با عنایت به موارد یاد شده باید اشکالات رفع میشد تا زمینه اجرای این مصوبه فراهم می شد. چنانچه این ایرادات از سوی رئیس مجلس به سمع نمایندگان میرسید، این ابهامات رفع میشد.

احمدی‌نژاد در پایان نوشته بود: اما ظاهرا راهی جز معرفی وزیر ندارم. از این رو علی رغم وجود مشکلات، جناب آقای سجادی را به عنوان وزیر ورزش معرفی میکنم.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به kaleme-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به kaleme@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته