-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ بهمن ۱۸, سه‌شنبه

Latest New from Green Correspondents for 02/07/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

مجتهد می تواند بر اساس مصلحت سنجی و در زمان و مکان خاص، فتوايی بر خلاف حکم خدا صادر نمايد! و يا طبق مصلحت، دستور اجرای اموری را صادر نمايد که صد در صد خلاف اسلام است! متأسفانه بارها اين گونه مطالب را از برخی شخصيت‌ ای رسمی کشور شنيده ايم.بطور مثال آيت الله مصباح يزدی و جعفرشجونی از جمله روحانيونی هستند که به دفعات گفته ها و تصميمات آيت الله خامنه ای و سران نظام را برابر با حکم حکومتی دانسته اند.
خبرنگاران سبز/سیاست/نقد و نظر/وحید زادقی: 
يکی از اصطلاحاتی که بعد از انقلاب در ادبيات سياسی و فرهنگی کشور ما رايج شده واژه «حُکم ولايی» يا «حُکم حکومتی» است؛ مثلاً، گفته می‌شود: ولیّ فقيه حق صدور حکم حکومتی دارد. در مورد اين نوع حکم گاهی تعبير «حکم سلطانی» نيز به کار برده می‌شود. بحث «احکام سلطانی» در کتب فقهی ما از قديم مطرح بوده است و درباره اين موضوع، دست کم دو کتاب به رشته تحرير در آمده است.

مبحث حکم حکومتی همچون مبحث ولايت فقيه از موضوعاتی است که افراطيون حامی رهبری از آن به عنوان ابزاری برای به کرسی نشاندن گفته هايشان و و نشستن در مسند قدرت استفاده می کنند. بیراه نگفت علیرضا معاف سردبیر هفته نامه ۹ دی که گفته بود: «نظام اسلامی با حکم حکومتی بن بست ندارد». 

حکم حکومتی در دوران آیت الله خمینی نيز مطرح بود . برای مثال، حج يکی از واجبات مهم اسلام است. در هر سال صدها هزار نفر از مسلمانان برای انجام فريضه حج عازم مکه می‌شوند. امام خمينی در باب حکم حکومتی گفته است:  حاکم اسلامی می تواند در صورت وجود مصلحت، برای يک يا چند سال حج را تعطيل نمايد.از اين گفته آيت الله خمينی اين گونه برداشت  می شود که مجتهد می تواند بر اساس مصلحت سنجی و در زمان و مکان خاص، فتوايی بر خلاف حکم خدا صادر نمايد که در اين صورت وجود، نياز و مرجعيت قرآن کريم به هيچ نگاشته می شود. نتيجتن اسلامی که تمام داشته ها و مبنای فقهی اش از قرآن وام گرفته شده به دليل سليقه گری های حاکم يک نظام اسلامی با حکم حکومتی مواجه شده و به کنار گذاشته خواهد شد.

مجتهد می تواند بر اساس مصلحت سنجی و در زمان و مکان خاص، فتوايی بر خلاف حکم خدا صادر نمايد! و يا طبق مصلحت، دستور اجرای اموری را صادر نمايد که صد در صد خلاف اسلام است! متأسفانه بارها اين گونه مطالب را از برخی شخصيت‌ ای رسمی کشور شنيده ايم.بطور مثال آيت الله مصباح يزدی و جعفرشجونی از جمله روحانيونی هستند که به دفعات گفته ها و تصميمات آيت الله خامنه ای و سران نظام را برابر با حکم حکومتی دانسته اند.

حال بحث ما در اين نقطه گل می کند. در توضيح حکم حکومتی اين که: گاهی ما برای بعضی مسايل هيچ «حکم اوّلی» نداريم. به عبارت ديگر، هيچ آيه يا روايتی برای واجب يا حرام بودنِ آن امر در اختيار نيست. عقل نيز در آن مورد حکم قطعی ندارد تا همه مردم بتوانند به عقل خويش استناد نمايند. هم چنين «اِجماع» يا «اتفاق علما» نيز در کار نيست. مثلاً مقررات مربوط به راهنمايی و رانندگی از جمله اين موارد است. تا زمانی که اتومبيل اختراع نشده بود، مقررات راهنمايی و رانندگی بی معنا بود.

جعفرشجونی از روحانيون افراطی حامی حکومت با هدف حمايت از ولايت فقيه با پيش کشيدن پذيرش و تبعيت از حکم حکومتی گفته است:  نماز، روزه، زکات و خمس بدون ولايت باطل بوده و سربازی که در حکومت غير ولايی کشته می شود شهيد نيست.

اين عضو جامعه روحانيت مبارز تهران در حالی قبولی واجبات الهی که در قرآن به کرات از آنها ياد شده است را منوط بر تبعيت از ولايت دانسته است که اين روزها مدل جديدی از اسلام و احکام و دستورات فقهی و دينی توسط صاحبان منابر حامی آيت الله خامنه ای تبليغ می شود. حال به اينها اين گفته محمدنبی حبيبی٬دبير کل حزب موتلفه اسلامی را نيز اضافه کنيد که گفته است : «رای مردم تنها در چهارچوب اصول اسلامی معتبر است.»آيت الله جعفر سبحانی از مراجع تقليد حکومتی نيز در راستای ترويج اسلام نوين جمهوری اسلامی که هیچ سنخیتی با گفته ها و فرامین دین اسلام ندارد گفته بود: در جمهوری اسلامی بايد مردم و رای آن‌ها توسط ولی فقيه «قالب گيری» شود تا در «راه اسلام» باشد.


 
 

آقای هاشمی از ابتدا نيز ماهيتش همين بود و الآن فقط بصيرت مردم زياد شده و ايشان را شناخته اند. آقای خاتمی ۱۱ سال در اين کشور وزير فرهنگ بود، آيا او لياقت وزارت فرهنگ نظام اسلامی را داشت؟ آقای موسوی با اصرار امام نخست وزير بود، آيا او لياقت نخست وزيری نظام اسلامی را داشت؟ آقای کروبی رئيس مجلس بود آيا لياقت داشت؟
خبرنگاران سبز/ از دیگر رسانه‌ها:

غلامعلی حداد عادل که دخترش همسر مجتبی خامنه‌ای است در دیدار با هادیان سپاه پاسداران (نامی که به پاسدارانی داده شده‌ است که وظیفه‌اشان خط دادن سیاسی به گروه‌های هدف است) افشاگری‌های غریبی کرده است که نور بیشتری بر تاریک‌خانه بیت رهبری می‌اندازد. وی در گفته‌هایش اطرافیان امام، از جمله هاشمی رفسنجانی، را آلوده و به نوعی بصیرت و دانایی سیدعلی خامنه‌ای را از امام برتر دانسته است.
متن کامل این خبر به نقل از روزآنلاین در زیر می‌آید.
---------------------------------------------------------------
غلامعلی حداد عادل رئيس مجلس هفتم گفته است: "عده ای می گويند آقای هاشمی ايشان (خامنه ای) را به
رهبری رساند. اما واقعا اين خدا بود که آقای هاشمی را دچار محاسبات اشتباه کرد. چون آقای هاشمی محاسباتش دنيوی بود پيش خودش احساس کرد دوستی اش با حضرت آقا برای آينده سياسی اش مفيد است."

حداد که در ديدار با جمعی از هاديان سياسی سپاه پاسداران و به مناسبت شهادت امام رضا سخن می گفت در اين جلسه همچنين به تشريح ديدگاه های خود درباره انتخابات نهمين دوره مجلس پرداخت.

حداد عادل از جمله گفت: انتخابات مجلس نهم از جهات بسيار واجد اهميت است و لذا شما برادران و خواهران ما در سپاه که نقش اساسی در بصيرت افزايی جامعه داريد بايد نقش سترگ خود را همچنان که در همه اين سال ها به ويژه در غائله فتنه ۸۸ ما شاهد آن بوديم، بار ديگر نشان دهيد.

وی در ادامه با اشاره به حذف اصلاح طلبان از انتخابات مجلس نهم افزود: خوشبختانه بخش افراطی و ضد نظام و فتنه گر اصلاح طلبان در اين انتخابات در لاک انزوا و سکوت فرو رفتند و بخش خنثی و به تعبيری داخل نظام آنها در صحنه مانده اند. اما در يک تحليل کلی بايد گفت اصلاح طلبان در واقع يک هدف را دنبال می کنند و آن هدف ضديت با نظام و رهبری است. هر چند عده ای در شيوه تندرو و برخی کندرو هستند اما وقتی به عمق ماجرا نگاه کنيم و تحليل کنيم می بينيم که همه آنها می خواهند ساختارهايی را به اصطلاح خود اصلاح کنند که حيات سياسی نظام ما بسته به آنهاست. بنابراين بايد تلاش کرد در يک برنامه مهندسی ۵ ـ ۶ ساله انشاالله اين واژه و اين جريان را از اساس حذف کرد. حالا در اين انتخابات عده ای می مانند و ممکن است به مجلس هم بيايند اما بايد به گونه ای اينها را خنثی و بی اثر کرد که کم کم همين گروه اندک باقی مانده نيز حذف شود.

 حداد عادل در ادامه به آرايش سياسی جريان اصولگرا اشاره کرد و گفت: جريان اصولگرايی همان جريان اصيلی است که ۳۳ سال است با خون دل از حاکميت دين و ارائه الگوی دينی در کشور دفاع کرده است. بنده از همان اول انقلاب عضو حزب جمهوری اسلامی بودم و می ديدم که کدام گروه با سختی های فراوان ماهيت نظام و انقلاب را حفظ کرده است.


ماهيت هاشمی از ابتدا همين بود
رئيس کميسيون فرهنگی مجلس هشتم با تاکيد بر منحرف بودن اطرافيان آيت الله خمينی گفت: شما اين هايی که در بيت حضرت امام (ره) بودند و زمانی از امام حکم داشتند و مملکت را اداره می کردند ببينيد. اين ها الان ماهيتشان روشن شده، اما افکار اين ها از همان ابتدا نيز چنين بود و متاسفانه به خاطر باطن پاک و زلال امام اينها توانسته بودند به بالاترين لايه های حکومت اسلامی رسوخ کنند در حاليکه ماهيت فکری آنان با ماهيت انقلاب اسلامی سازگاری نداشت. اين اشتباه است که بگوييم فلانی يار امام بود پس انقلابی بوده است. نه، اينها از ابتدای انقلاب نيز روحيه انقلابی نداشتند. آقای هاشمی از ابتدا نيز ماهيتش همين بود و الآن فقط بصيرت مردم زياد شده و ايشان را شناخته اند. آقای خاتمی ۱۱ سال در اين کشور وزير فرهنگ بود، آيا او لياقت وزارت فرهنگ نظام اسلامی را داشت؟ آقای موسوی با اصرار امام نخست وزير بود، آيا او لياقت نخست وزيری نظام اسلامی را داشت؟ آقای کروبی رئيس مجلس بود آيا لياقت داشت؟

 رئيس مجلس هفتم در ادامه افزود: امام خمينی نيت و باطن خالصی داشت اما در سن هفتاد و شش سالگی رهبری نظام را بر عهده گرفت که بعضا اطرافيانی آلوده داشت البته که اينها هيچ چيز از ارزش های کار بزرگ و سترگ امام در انقلاب اسلامی کم نمی کند. انصافا همه ما و جهان اسلام و بيداری اکنون جهان مديون رهبری و انقلاب امام است. اما می خواهم عرض کنم اشتباهاتی نيز بود و روی کار بودن چپ ها يا اصلاح طلبان در آن زمان اشتباه امام بود.


اشتباه محاسباتی هاشمی
حداد عادل در ادامه افزود: رهبری بزرگوار از همان زمان خون دل می خوردند. ايشان با بصيرتی الهی همه چيز را می ديدند و می دانستند و بسياری از درد ها را در دل نگاه می داشتند تا به انقلاب صدمه وارد نشود. ولی جامعه ما در آن زمان از بصيرت کافی برخوردار نبود و ممکن بود هرگونه اظهار نارضايتی حضرت آيت الله خامنه ای سبب بروز واکنش هايی در سطح جامعه و رزمندگان شود. لذا ايشان با صبری مثال زدنی مصائب را تحمل کردند تا با دست خدا و يک معجزه الهی خودشان به ولايت رسيدند.

رئيس کميسيون فرهنگی مجلس هشتم افزود: البته عده ای می گويند آقای هاشمی ايشان را به رهبری رساند. اما واقعا اين خدا بود که آقای هاشمی را دچار محاسبات اشتباه کرد. چون آقای هاشمی محاسباتش دنيوی بود پيش خودش احساس کرد دوستی اش با حضرت آقا برای آينده سياسی اش مفيد است. تلاش هم کرد. اما حضرت آقا که محاسبات دنيوی ندارد تا به خاطر رفاقت و دوستی مصالح نظام اسلامی را فدا کند. به اين جهت است که بنده اعتقاد دارم اگر هم آقای هاشمی تلاشی کردند اين خواست خدا بوده که ايشان را به اين وادی انداخت.

 حداد عادل در ادامه افزود: ما اين حرف ها را دوست نداريم به نقل از خودمان بيان شود اما می گويم که شما برويد اطلاعات واقعی را مردم بگوييد تا بصيرت جامعه را دو چندان نماييد.


تخريب مجتبی در دستور کار دشمن است
وی همچنين با اشاره به نسبت خانوادگی اش با مجتبی خامنه ای گفت: دشمن مدت هاست روی تخريب آقا مجتبی کار می کند و تحت عنوان آقازاده ايشان را مطرح می کنند که انصافاً از آن بی اخلاقی های بزرگ دوران است. ايشان همان گونه که حضرت آقا فرمودند خودشان آقا هستند. اگر کسانی گرد شمع وجود ايشان جمع می شوند به خاطر انديشه والا، روحيه انقلابی، ساده زيستی و عطرافشانی معنوی ايشان است. نه اينکه چون دامادم هست اين را عرض کنم. از دوستان ديگر بپرسيد و تحقيق کنيد. ببينيد بعد از حضرت آقا با بصيرت ترين فرد و انقلابی ترين فرد در اين کشور کيست؟ يقيناً آقا مجتبی نفر دوم هستند در کشور. البته دشمن تلاش می کند ارادت من به آقا مجتبی را فاميلی جلوه دهد در حاليکه به هيچ وجه چنين نيست.

 حداد عادل در ادامه با تاکيد بر لزوم ولايتمداری نمايندگان مجلس و هيات رئيسه افزود: در مجلس هفتم که بنده رئيس بودم، عده ای انتقاد می کردند که چرا برای مسائل مختلف از آقا و آقا مجتبی مشورت می گيريد؟ عده ای حتی معترض می شدند که مجلس بايد مستقل باشد. بله، بنده هم معتقدم مجلس بايد مستقل باشد، اما مستقل از کجا؟ مستقل از فرامن الهی؟ مستقل از ولايت؟ نه خير. مستقل باشد از دولت و کانون های ثروت و قدرت. اگر قرار باشد مجلس ما از ولايت مستقل باشد چه برتری به مجالس کشورهای غربی دارد؟

هيزم تنور انتخابات را زياد نکنيم
رئيس مجلس هفتم در ادامه به جريان های مختلف سياسی اشاره کرد و گفت: برادران شما نگوييد مردم به جبهه پايداری رأی بدهند يا جبهه متحد. اين انحراف از اصل موضوع است. مسائله اصلی اين است که مردم به اصلح رأی بدهند. اصلح اگر در ليست جبهه پايداری بود رأی بدهيد اگر هم در ليست جبهه متحد بود به او رأی بدهيد. اين دعواهای جبهه پايداری و متحد مسئله ای فرعی و جهت رقابت و داغ کردن تنور انتخابات است.

 مبادا خودمان هيزم اين تنور را چنان زياد کنيم که نيروهای انقلاب بسوزند. بنده خودم در فهرست جبهه متحد هستم و حتماً می دانيد که از جبهه متحد خواسته شده من سر ليست تهران باشم. اما ارادتم اگر به آيت الله مصباح بيشتر از آيت الله مهدوی کنی نباشد، قطعا کمتر نيست. لذا خيلی درگير برخی مسائل فرعی درباره جبهه پايداری نشويد. آنها از دوستان خوب ما و انقلاب هستند و بنده هرگز توصيه نمی کنم به تمام افراد ليست جبهه متحد رأی بدهيد. حتی اگر سرليست جبهه پايداری هم نباشم باز توصيه ام اين است که به برخی افراد جبهه پايداری حتماً رأی بدهيد چون انقلابی تر از فهرست جبهه متحد هستند. بنابراين مهم است که فريب بازی های سياسی را نخوريد و بدانيد که اينها ظاهر قضيه است و اصل اين است که هر دو ليست واجد افراد اصلح است.
روز آنلاین

 
 


 و مسئله ديگر که برای انقلاب خيلی مهم است اسلامی عملی کردن است. اسلامی عمل کردن به مفهوم برداشت درست از اسلام و قرآن است، نه به معنی برداشتهای نادرستی که الان در جهان اسلام هست.. القاعده می‌گويد من مسلمانم، اما آدمکش است. طالبان می‌گويند ما مسلمانيم و ترور می‌کنند. الان در عراق اينهايی که شيعيان را می‌کشند می‌گويند ما مسلمانيم. بنابراين برداشتهای غلط از اسلام يکی از معضلات جهان اسلام است. يعنی درست اسلام را ضد فلسفة وجودی‌اش می‌فهمند و حاضر نيستند روی اين فهم کار بکنند و شعور اسلامی پيدا کنند. فاجعه در جهان اسلام رخ داده و باعث سلطة آمريکا درجهان شده است. مثل عراق و افغانستان. بنابراين يکی از مسائلی که بايد به آن توجه کنيم تا انقلاب تهديد نشود اين است که مراقبت کنيم از اسلام برداشتهای غلط نداشته باشيم. خودمان را دائم در معرض قرآن قرار بدهيم.

خبرنگاران سبز/سیاست:
سردار حسين علايی طی گفت و گوی تفصيلی با روزنامه جمهوری اسلامی به بهانه سالگرد پيروزی انقلاب اسلامی از آرمان های والای مردم ايران برای تشکيل نظامی مردم سالار که به ارزش های انسانی و اسلامی و آزادی های اجتماعی و سياسی احترام بگذارد گفت و اظهار داشت: آنچه برای انقلاب مهم است و بايد به آن توجه کنيم تهديد از درون است. در حال حاضر، آنچه برای مسائل داخلی ما خطرناک است، اشتباه فهميدن انقلاب و درست درک نکردن آرمان‌های آن است.

سردار علايی يکی از مهمترين دلايل انقلاب مردم ايران را نظام استبدادی دوران پهلوی عنوان کرد که انقلاب برای کنار زدن آن بوجود آمد . وی خاطر نشان کرد: به همين خاطر هم نظام شاهنشاهی تبديل شد به جمهوری اسلامی. اين يکی از مسائل مهم است. نکته ديگر اينکه انقلاب ضد ظلم بود و انقلاب برای به حاکميت رساندن مستضعفين بود. آن طوری که که در قرآن خداوند فرموده است. من يادم هست قبل از انقلاب ما بخصوص در ميلاد امام مهدی(عج) اين آيه را می‌خوانديم: و نريد ان نمن علی‌‌الذين استضعفوا فی‌الارض و نجعلهم ائمه ونجعلهم ‌الوارثين. بنابراين انقلاب بوجود آمد که ضد ظلم باشد و اين مستضعفينی که به تعبير قبل از انقلاب پابرهنه‌گان زمين بودند، اينها هم بتوانند در حکومت نقش داشته باشند و حکومت دست مردم باشد.

سردار علايی با نام بردن از عدم تحمل بعنوان آفت انقلاب معتقد است: افتی که انقلاب را تهديد می‌کند،‌اينکه ما و همه کسانی که انقلاب را قبول داريم همديگر را تحمل نکنيم. يعنی به جای اينکه همگرايی در رفتارها ايجاد بکنيم، واگرايی ايجاد کنيم. همواره دنبال پياده کردن افراد از قطار انقلاب باشيم. دنبال بهانه بگرديم و افراد را از قطار پياده کنيم، دنبال اين نباشيم که افراد را بيشتر در قطار انقلاب سوار کنيم.

وی ادامه می دهد : به ريزش علاقه بيشتری نشان بدهيم تا به رويش، اين يکی از آفات بزرگ است. اين آفت هم در کسانی که در حکومت مسئوليتی دارند وجود دارد و هم در کسانی که خارج از حکومت هستند. من فکر می‌کنم آن چيزی که در قرآن برای پيامبران فرموده برای کسانی که در حکومت اسلامی مسئوليت می‌پذيرند واجب است.
سردار علايی می افزايد: اين قدرت تحمل برای تملق و تمجيد از مديران نيست. تملق و چاپلوسی و تمجيد زيردستان که تحمل نمی‌خواهد. شرح صدر و تحمل برای انتقاد است. مديران بايد تحمل و شرح صدر خود را نسبت به کسانی که از آنها انتقاد می‌کنند و متفاوت می‌انديشند بالا ببرند. من فکر می‌کنم يکی از آفاتی که الآن وجود دارد، اين عدم تحمل مديران نسبت به انتقادها و متفاوت انديشيدن صاحب‌نظران و کارشناسان خبره است.

وی به بررسی قيام های مردم منطقه می پردازد و می گويد: می‌خواهيم خودمان حکومت درست کنيم و خودمان خودمان را اداره کنيم.آن هم از طريق انتخابات آزاد، سالم و رقابتی. انتخاباتی که مردم وقتی رأی می‌دهند رأی آنها خوانده می‌شود و آن کسی که مردم رأی می‌دهند از صندوق بيرون بيايد نه آنکه ديگران می‌خواهند.

سردار علايی در ادامه ضمن ایراد خاطرات مبارزات خود در دوران پهلوی اين موارد را متذکر شدند:

نکته ديگر اين است که انقلاب مطابق با فطرت مردم بود. فطرت مردم فطرت الهی است. قبل از انقلاب يکی ازحرفهايی که زده می‌شد بازگشت به قرآن بود. يعنی ما قرآن را در متن رفتار خودمان به عنوان فرد و در متن رفتار حکومت بايد ببينيم.

بنابراين يکی از آفت‌های مهم اين است که آرمانهای انقلاب درست درک نشود و درست عمل نشود. يکی از مهم‌ترين ويژگيهای انقلاب ضد حاکميت استبدادی، ديکتاتوری و نظام شاهنشاهی است. بنابراين بايد مراقبت کرد که اين نوع رفتارها در خلق و خوی مردمان و حاکمان باز توليد نشود.

در بسياری از حکومتها يکی از معضلاتی که وجود دارد اين است که بعد از مدتی حکومتی که عليه يک رژيم استبدادی بوجود می‌آيد، خودش به تدريج تبديل می‌شود به يک رژيم استبدادی و ديکتاتوری مثل قذافی. قذافی رئيس حکومتی بود که خودش را انقلابی می ناميد. عليه پادشاهی هم قيام کرده بود. ولی خودش تبديل به يک پادشاه مادام‌‌العمری شد که امکان کنار زدنش نبود.

مسئله بعدی اينکه انقلاب ضد سلطه و ضد وابستگی بود. البته انقلاب ضد تعامل نبود. ضد سلطه و وابستگی بود. تعامل و استفاده از ظرفيتهای بين‌المللی متفاوت با وابستگی و تحت سلطه بودن است. امام خمينی می‌فرمودند: ما بايد در اين دنيا زندگی کنيم. و واقعتيهايش را بپذيريم، نبايد زير سلطه برويم. نبايد خودمان را از ظرفيتهای بين‌المللی بی‌بهره‌کنيم.بايد مواظب باشيم بيگانه نتواند بيايد و به دليل عملکردهای غلط ما بر ما سلطه پيدا کند و اين خيلی خطرناک است.

نکته بعدی اين است که انقلاب عليه فساد بود. اين فساد دو نوع است يکی فساد ساختاری و ديگری فساد رفتاری است. فساد ساختاری در جاهای مختلف متفاوت است. فساد ساختاری در حوزة اقتصاد باعث می‌شود بعضی بيشتر بهره‌ ببرند و بعضی کمتر. اين می‌شود فساد در ساختارهای اقتصادی. فساد در ساختارهای اداری باعث می‌شود مسائلی به وجود بيايد، آدمهايی که رابطه دارند، در سيستم اداری کارشان را پيش ببرند. بنابراين، اين می‌شود فساد در ساختار اداری. فساد در ساختار سياسی اين است که بعضی می‌توانند در ساختار قدرت می‌توانند شرکت کنند. و بعضی نمی‌توانند. اين فسادها ممکن است بخشی از آن در دل قوانين و مقررات باشد، بدون اينکه واضعين آن قوانين و مقررات تصور اين را داشته باشند، و ليکن عملاً اين مشکل بوجود بيآيد. يک نوع انحصار برای بعضی‌ها در قدرت ايجاد کند.

و مسئله ديگر که برای انقلاب خيلی مهم است اسلامی عملی کردن است. اسلامی عمل کردن به مفهوم برداشت درست از اسلام و قرآن است، نه به معنی برداشتهای نادرستی که الان در جهان اسلام هست.. القاعده می‌گويد من مسلمانم، اما آدمکش است. طالبان می‌گويند ما مسلمانيم و ترور می‌کنند. الان در عراق اينهايی که شيعيان را می‌کشند می‌گويند ما مسلمانيم. بنابراين برداشتهای غلط از اسلام يکی از معضلات جهان اسلام است. يعنی درست اسلام را ضد فلسفة وجودی‌اش می‌فهمند و حاضر نيستند روی اين فهم کار بکنند و شعور اسلامی پيدا کنند. فاجعه در جهان اسلام رخ داده و باعث سلطة آمريکا درجهان شده است. مثل عراق و افغانستان. بنابراين يکی از مسائلی که بايد به آن توجه کنيم تا انقلاب تهديد نشود اين است که مراقبت کنيم از اسلام برداشتهای غلط نداشته باشيم. خودمان را دائم در معرض قرآن قرار بدهيم.

مسئله بعدی هم که به نظرمن جزو آفاتی است که انقلاب را تهديد می‌کند،‌اينکه ما و همه کسانی که انقلاب را قبول داريم همديگر را تحمل نکنيم. يعنی به جای اينکه همگرايی در رفتارها ايجاد بکنيم، واگرايی ايجاد کنيم. همواره دنبال پياده کردن افراد از قطار انقلاب باشيم. دنبال بهانه بگرديم و افراد را از قطار پياده‌کنيم، دنبال اين نباشيم که افراد را بيشتر در قطار انقلاب سوار کنيم.

به ريزش علاقه بيشتری نشان بدهيم تا به رويش، اين يکی از آفات بزرگ است. اين آفت هم در کسانی که در حکومت مسئوليتی دارند وجود دارد و هم در کسانی که خارج از حکومت هستند. من فکر می‌کنم آن چيزی که در قرآن برای پيامبران فرموده برای کسانی که در حکومت اسلامی مسئوليت می‌پذيرند واجب است. خداوند به پيامبر اسلام(ص) می‌فرمايد: الم نشرح لک صدرک و يا به خدا عرض می‌شود: رب‌اشرح لی صدری و يسرلی امری.

بنابراين شرح صدر جزو اولين ويژگيهای مدير اسلامی است. مدير اين که قدرت تحمل ندارند به نظر من بايد بروند دوباره قرآن را مطالعه کنند. اين قدرت تحمل برای تملق و تمجيد از مديران نيست. تملق و چاپلوسی و تمجيد زيردستان که تحمل نمی‌خواهد. شرح صدر و تحمل برای انتقاد است. مديران بايد تحمل و شرح صدر خود را نسبت به کسانی که از آنها انتقاد می‌کنند و متفاوت می‌انديشند بالا ببرند. من فکر می‌کنم يکی از آفاتی که الآن وجود دارد، اين عدم تحمل مديران نسبت به انتقادها و متفاوت انديشيدن صاحب‌نظران و کارشناسان خبره است.

*گفتيد برای اينکه تداوم انقلاب وجود داشته باشد، ما بايد اين اصل را ملاک قرار بدهيم و به انديشه‌های حضرت امام خمينی(ره) بها بدهيم. به نظر شما چه مقدار از انديشه‌های حضرت امام خمينی(ره) بها داده می‌شود؟
- انديشه‌های امام(ره) يکی درست فهميدن است و يکی در مسير فکر امام اجتهاد کردن است.
 اولاً مهمترين انديشه‌ای که امام داشتند اين بود که برای جمهوری اسلامی نظریة حکومتی داشتند. نظریة حکومتی امام ولايت فقيه بود. ولی ولايت فقيهی را که امام مطرح کردند خيلی‌ها درست نفهميدند. به نظرم بايد بروند دوباره از نو بخوانند. ولايت فقيه که امام گفتند اختيارات ولی معصوم را دارد ولی انتخابش با مردم است و مردم بر رفتار ولی فقيه ناظر هستند. خود مردم ناظر هستند. درست است که در ساختار قانون اساسی ما اين نظارت توسط خبرگان صورت می‌گيرد، وليکن اگر شما برويد انديشه ولايت فقيه امام را بخوانيد، کاملاً واضح است. امام، منبع مشروعيت را از نظر اجرايی شدن مردم می‌دانند. اينطور نيست که مابدون خواست مردم بتوانيم "ولی فقيه" تعيين کنيم. اگر ملاحظه فرمائيد امام در استدلالشان بر رهبری خودشان قبل از پيروزی انقلاب اسلامی می‌فرمايند چون مردم در تظاهرات مختلف من را به عنوان رهبر پذيرفته‌‌اند و بخصوص در تظاهرات روز عاشورا و تاسوعای ۱۳۵۷ در همه شهرها اين را اعلام کرده‌‌اند بنابراين من به عنوان رهبر حکم دولت موقت را می‌دهم. بنابراين مشروعيت از مردم ناشی می‌شود. روی بسياری از انديشه‌های امام، به صورت مدون کار نشده.

نوع نگاه امام خمينی به ولايت فقيه با بعضی از قرائت‌هايی که الآن به امام نسبت داده می‌شود متفاوت است. البته ممکن است کسانی بگويند آن قرائت امام بوده و اين هم قرائت ماست. اين اشکالی ندارد. و ليکن نبايد بگويند اين قرائت امام از ولايت فقيه است بايد بگويند اين قرائت ما از ولايت فقيه است و با قرائت امام از ولايت فقيه متفاوت است.
من از زمانی که امام خمينی(ره) بحث ولايت فقيه را مطرح کردند هم در جريان آن بودم، هم خوانده‌ام، هم شنيده‌ام و هم دقت و تدبر و تفکر کرده‌ام و هم در زمان حيات حضرت امام زندگی کرده‌ايم و توجه‌مان هم در زندگی و مبارزه و جنگ و… به امام بوده است. آنچه امام می‌گفت را بايد گفت، نه آنچه را که خودمان می‌گوئيم به امام نسبت بدهيم.

بسياری از مسائلی که امام خمينی مطرح کردند الآن در بعضی موارد با تفسير به رأی اعمال می‌شود، و اين اشکال دارد. ما بايد نظر امام را عين خودش بيان کنيم. من يک موقعی در "راديو گفت و گو" با يکی از اساتيد دانشگاه درهمين زمينه‌ بحث داشتم. ايشان می‌گفت امام نظریة ولايت فقيه را بعد از پيروزی انقلاب بيان کردند و بعد تفسير‌های غلطی از ولايت فقيه می‌کرد. من به اين آقا گفتم شما اين حرفها را نزنيد، بگوئيد ولايت فقيه امام خمينی را قبول ندارم. دنبال توجيه نباشيد. امام از سال ۱۳۴۹ بحث ولايت فقيه را در درسهايشان در نجف‌اشرف مطرح کردند. يک چارچوبی هم در ذهن امام بود و آن را مطرح کرد.. بنابراين ما آنچه از امام می‌گوئيم بايد همان را که بوده را مطرح کنيم.

*انقلاب ما در دنيا و بخصوص دنيای اسلام و جهان بشريت دارای جايگاهی خاص است، ‌مخصوصاً در اين روزها با توجه به حرکتهای اسلامی در جهان عرب. به نظر شما نقش انقلاب ما دراين بيداری اسلامی چقدر است؟ جايگاه ما در جهان کجاست؟

- من فکر می‌کنم حرکتی که در جهان عرب الآن جريان دارد، مسير انقلاب اسلامی را طی می‌کند به اين مفهوم که مهم‌ترين ويژگی انقلاب اسلامی ضد حاکميتهای ديکتاتوری و استبدادی بوده و معتقد به حکومت مردمی هستند. الآن شما در تمام جهان عرب نگاه کنيد. هيچ کشوری نيست اينکه انقلابها عليه حاکميت‌های استبدادی موجود هستند و به دنبال مردم سالاری هستند. اين اولين ويژگی انقلاب اسلامی بود. اگر شما يادتان باشد، روزهای اولی که نهضت اسلامی شروع شد شعار حکومت اسلامی نبود، شعار جمهوری اسلامی بود. هر چه به سمت روزهای پيروزی رفتيم، معلوم شد به جای شاهنشاهی نظام جمهوری اسلامی می‌خواهيم. روزهای اول نفی"سلطنت" و"استبداد" بود.

شعارهای مردم ضد استبداد، ضد سلطنت و ضد شاهنشاهی بود. ضد ديکتاتوری بود. ضد حاکميت‌های وابسته بود. شعار مردم مرگ بر اين سلطنت پهلوی بود. به نظر من در کشورهای عربی شعارهای انقلاب اسلامی و خواست انقلاب اسلامی دارد دنبال می‌شود. مردم اين کشورها می‌خواهند نظام‌های حاکم که يک نظام‌های حکومتی مادام‌‌العمر و فاسد هستند تحت هر عنوانی می‌خواهد باشد، چه پادشاهی، چه جمهوری، چه حتی انقلابی مثل ليبی، اينها را مردم نفی می‌کنند و می‌گويند ما نمی‌خواهيم نظام زور، استبداد،و ديکتاتوری داشته باشيم. انقلابهای عربی اولاً ديکتاتوری نمی‌خواهند ثانياً سلطه خارجی نمی‌خواهند. ثالثاً مردم سالاری می‌خواهند. مردم عرب می‌گويند ما نظامهای مادام‌‌العمر شبه سلطنتی را نمی‌خواهيم.
 می‌خواهيم خودمان حکومت درست کنيم و خودمان خودمان را اداره کنيم.آن هم از طريق انتخابات آزاد، سالم و رقابتی. انتخاباتی که مردم وقتی رأی می‌دهند رأی آنها خوانده می‌شود و آن کسی که مردم رأی می‌دهند از صندوق بيرون بيايد نه آنکه ديگران می‌خواهند.


 
 


خبرنگاران سبز/ سیاست: گزارش ۹ ماه پیش کار‌شناسان ایران سبز (اینجا) مبنی بر استقرار قرارگاه عمار نیروی قدس سپاه پاسداران در سوریه و اعزام نیرو و تجهیزات جنگی به این کشور، اخیرا توسط رهبران شورای ملی سوریه مود تایید قرار گرفته است.

براساس این گزارش‌ها، یک عضو بلند پایه شورای ملّی سوریه اخیرا گفته است که فرمانده سپاه قدس ایران، سردار «قاسم سلیمانی»، جدیداً به سوریه رفته است و بطور رسمی به سرکوب خونین ۱۱ ماهه معترضان بدست حکومت «بشار اسد» کمک می‌کند. وی ادامه داد، سلیمانی در اتاق جنگ سوریه حضور دائمی دارد و در طراحی عملیات کشتار توسط ارتش سوریه، نقش اساسی (مدیریتی) ایفا می‌کند.

این در حالی است که به گزارش کار‌شناسان ایران سبز این استقرار نظامی از ۹ ماه پیش آغاز شده و اهداف شرورانه‌ای را در سطح منطقه‌ای و بین المللی دنبال می‌کند.

خبرنگاران سبز، به دلیل اهمیت موضوع، گزارش کار‌شناسان ایران سبز را عینا باز نشر می‌نماید:

اختصاصی خبرنگاران ایران سبز/ کار‌شناسان ایران سبز: سه شنبه، ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۰

سپاه پاسداران ایران هفته گذشته گروهی ۶۵ نفره را به همراه ۴ فروند هواپیمای باری حامل تسلیحات و تجهیزات نظامی و امنیتی به دمشق اعزام کرده است. طی ماه گذشته این دومین اعزام نیروهای نظامی و امنیتی و تجهیزات از تهران به دمشق است. این هواپیما‌ها با استفاده از زمانهای مقرر برای پرواز هواپیماهای مسافری ایران - سوریه به دمشق پرواز می‌کنند تا بعنوان پروازهای مشکوک ردگیری نشوند. مسئولیت نیروهای نظامی و امنیتی اعزامی بر عهده سردار جباری فرمانده «سپاه ولی امر» قرار دارد.
بررسی‌های کار‌شناسان نشان می‌دهد در پی تحولات گسترده و خونین اجتماعی در سوریه و استیصال دولت بشار اسد برای کنترل اوضاع سیاسی، رایزنی‌های فشرده‌ای بین مقامهای ایرانی و سوری در جریان است تا در صورت به مخاطره افتادن حاکمیت بشار اسد و به موازات آن تضعیف نفوذ حکومت ایران در این کشور، تحریک دولت اسراییل برای وارد شدن به یک بحران منطقه‌ای در دستور کار قرار گیرد. گروه نظامی و امنیتی سپاه پاسداران برای هدایت عملیات احتمالی، قرارگاهی تحت عنوان «قرارگاه عملیاتی عمار» را در دمشق مستقر کرده است.

طبق گزارش‌های دریافتی کار‌شناسان ایران سبز «قرارگاه عملیاتی عمار» ضمن هماهنگی با برخی گروههای لبنانی و فلسطینی، فقط ظرف هفته گذشته حدود ۶۰۰ قبضه سلاح نیمه سنگین بین گروههای لبنانی و فلسطینی مستقر در مناطق مورد نظر توزیع کرده است.
همین گزارش می‌افزاید سناریوی سپاه پاسداران به گونه‌ای طراحی شده که در صورت اجرا، نقش حکومت سوریه در ایجاد بحران منطقه‌ای را بسیار کمرنگ نشان دهد و آن را بیشتر بصورت یک رویداد خودجوش و دامنه دار مطرح کند و سپس در میانه بحران، دولت سوریه به عنوان متحد مردم فلسطین و یک قهرمان در بین دولت‌های عربی وارد معرکه گردد.
بررسی‌ها همچنین نشان می‌دهد استقرار «قرارگاه عملیاتی عمار» سپاه پاسداران در مرزسوریه و لبنان با اسراییل، ناشی از سرخوردگی کودتاگران دربرابر اعتراض‌های ملت ایران پس از کودتای انتخاباتی خرداد ماه ۸۸ نیز محسوب می‌شود و چنانچه حاکمیت راه حلی برای سرکوب جنبش سبز نیابد، طبعا در صدد ماجراجویی‌های بین المللی و بحرانهای منطقه‌ای برخواهد آمد. راهکاری که به زعم حاکمان سرکوبگر ایران و سوریه می‌تواند راه حل نهایی برای تداوم حاکمیت آن‌ها باشد ولو به قیمت بحرانهای جنگ‌های ویرانگر.

 
 

 او می توانست منزل خود را در رقابت پرسود معاملات ملک به فروش برساند ولی دغدغه هنر سينما و ضرورت حفظ دستاوردهای اين عرصه وی را از اين کار بازداشت و اين منزل قديمی به امور فرهنگی اختصاص داده شد تا به جای ساختمان‌های چند طبقه، در آن فرهنگ و هنر به بالندگی برسد.
خبرنگاران سبز/فرهنگ-هنر-ادبیات:
«خانه سينما»، ملکی اجاره‌ای نيست که صاحب ملکی حکم تخليه آن را بدهد. بسته شدن «خانه سينما» را امر غيرممکن بدانيد که اگر ساختمان شماره يک خيابان سمنان و ساختمان شماره دو خيابان وصال حکم به قفل بگيرد، خانه ما در اتحاد اهالی خانواده سينما پا برجاست. اينها گفته های رخشان بنی اعتماد کارگردان موفق سينمای ايران بود که طی بيانيه ای در اعتراض به اقدام نابخردانه وزارتخانه ايکه به اسم فرهنگ بنا نهاده شده، بيان شده بود.

در مراسم افتتاحيه جشنواره فيلم فجر داوود رشيدی بر روی سن می رود و اعلام می کند : " من داوود رشيدی حائری عضو خانه سينما هستم ". رضا صادقی برای نشست مطبوعاتی فيلم "بی خداحافظی" به برج ميلاد می رود ، نشان خانه سينما را بر سينه می گذارد تا حمايت خود را از خانه سينما اعلام نماید .

اگر با مديران خانه سينما اختلاف نظر داريد، اگر به عملکرد مديری ايراد داريد و بدبختانه تعامل نمی شود ...چرا خانه ما را ويران می کنيد. شايد همين گفته های عزت الله انتظامی آقای سينمای ايران بود که فکر اوليه موزه شدن خانه اش در قيطريه را در او به وجود آورد.

 ۱۰ بهمن روز بزرگی برای سينمای کشور بود چرا که برای اولين بار در هنر و سينما چنين اتفاقی می افتاد و خانه شخصی که در هنر فعال بوده تبديل به موزه ميشد. من در اين خانه خاطرات زيادی دارم و دوست ندارم از بين برود. می توانم اينجا را به قيمت زيادی بفروشم و يا اگر پنج طبقه ساخته شود پنج واحد ۱۵۰-۱۶۰ متری به من می دهند. اما دوست ندارم اين اتفاق بيفتد. 

 ۱۰ بهمن ماه  می شود ـ تغيير و تحولات در اين خانه آغاز می شود. وسايل خانه به جای ديگری منتقل می شود و قرار است فضاسازی لازم انجام شود و يک طبقه هم روی خانه احداث و تبديل به سالن نمايش ‌شود. معاون امور اجتماعی و فرهنگی منطقه يک شهرداری تهران ضمن تقدير از حرکت شايسته عزت الله انتظامی می گوید: طرح تبديل خانه هنرمند ارزشمند کشورمان به خانه موزه با محوريت سينما و هنر بازيگری در دستور کار قرار گرفته است. مراحل قيمت گذاری خانه آقای عزت الله انتظامی هنوز به اتمام نرسيده است به محض تملک قطعی اين ملک توسط شهرداری تهران طرح مرمت و بازسازی بنا به منظور تبديل اين مکان به خانه موزه آغاز خواهد شد. اين هنرمند می توانست منزل خود را در رقابت پرسود معاملات ملک به فروش برساند ولی دغدغه هنر سينما و ضرورت حفظ دستاوردهای اين عرصه وی را از اين کار بازداشت و اين منزل قديمی به امور فرهنگی اختصاص داده شد تا به جای ساختمان‌های چند طبقه، در آن فرهنگ و هنر به بالندگی برسد.

وی تصريح کرد: اين طرح با اولويت سينما و هنر بازيگری اجرا می‌شود و خانه‌ای که عزت الله انتظامی در آن زندگی هنری خود را شکل داده و محل رفت و آمد بسياری از هنرمندان و نام‌های شاخص هنر سينما و تئا‌تر بوده است به پاتوقی برای هنرمندان و برگزاری کلاس‌ها و دوره‌های آموزشی تبديل می‌شود.

معاون امور اجتماعی و فرهنگی منطقه يک شهرداری تهران با اشاره به چگونگی اجرای اين ايده گفت: عزت الله انتظامی با هدف توسعه فرهنگ سينما و ارتقا جايگاه اين هنر در جامعه طی مذاکره کتبی با شهردار اين پيشنهاد را مطرح می کنند که می‌توانند منزل خود را برای اين اقدام به شهرداری تهران واگذار کنند.

بر اساس اين گزارش، شهردار تهران نيز موافقت خود را با اعلام به معاونت امور اجتماعی و فرهنگی بيان می کنند و پيشبرد اين طرح به واسطه قرار گرفتن منزل عزت الله انتظامی در منطقه يک به اين منطقه واگذار شد.




سعید زادقی از سرویس هنری

 
 


پيام محبت آميزتان واصل شد. از لطفتان سپاسگزارم، اما اين حقير از قافله عشق جا مانده ام شايد دری به آسمان باز شده باشد و شايد فرصتی، تا ادای دين نمايم.

خبرنگاران سبز/جامعه:
 مهدی خزعلی، رزمنده دفاع مقدس و نويسنده منتقد که از يک ماه پيش بازداشت و در اعتصاب غذا به سر می برد در پيامی خطاب به همسر شهيد باکری، همسر شهيد همت و محمد نوريزاد گفته است: بگذاريد قبل از اينکه در سوگ ارزش ها دق کنم برای احيای ارزش های ناب انقلاب اسلامی جان خويش فدا کرده و جايی برای خويش در خيل شهيدان باز کنم.

به گزارش خبرنگاران به نقل از کلمه، مهدی خزعلی با تاکيد بر اينکه تا شهادت ايستاده است در پيام خود آورده است: اگر خداوند منان مرا در جمع شهيدان پذيرفت، سلام شما را به همت و باکری خواهم رساند.

شب گذشته همسران شهيد باکری و همت و همچنين محمد نوريزاد در نامه ای خطاب مهدی خزعلی، خواسته بودند که برای فردايی که همه چشم به راه اويند به اعتصاب خود پايان دهد.

در اين نامه آمده بود: متوجه شديم که او را به چهارده سال حبس در شهرستان برازجان و بعد از اتمام دوره محکوميت، به ده سال اقامت اجباری در اين شهرستان حکم داده اند. و افزون بر اينها: نود ضربه شلاق!

چند روز پيش در خبرها آمده بود که مهدی خزعلی پس از بيست و پنج روز اعتصاب غذا بر اثر خونريزی معده به بهداری بند ۳۵۰ منتقل شده است.

اين گزارش حاکی است هر چند وضعيت جسمی اين زندانی سياسی مناسب نيست و تاکنون بيش از ۱۶ کيلو کاهش وزن داشته است، اما او اعلام کرده که به اعتصاب غذای خود ادامه می دهد.

متن کامل پيام مهدی خزعلی به همسر شهيد باکری، همسر شهيد همت و محمد نوريزاد که در اختيار کلمه قرار گرفته به شرح زير است:

بسم رب الشهدا

برادر عزيز آقای محمد نوريزاد و همسران گرامی همرزمان شهيد همت و باکری (دام عزهم)

پيام محبت آميزتان واصل شد. از لطفتان سپاسگزارم، اما اين حقير از قافله عشق جا مانده ام شايد دری به آسمان باز شده باشد و شايد فرصتی، تا ادای دين نمايم.

بگذاريد قبل از اينکه در سوگ ارزش ها دق کنم برای احيای ارزش های ناب انقلاب اسلامی جان خويش فدا کرده و جايی برای خويش در خيل شهيدان باز کنم. امروز و هر روز شاهد ذبح ارزش های انقلاب اسلامی هستيم و اين نهال بيش از هميشه نيازمند ايثار و ازخود گذشتگی است.

دوستان عزيز به جای اينکه از من بخواهيد تا اعتصاب را بشکنم، از آنان بخواهيد به اين حبس های غيرقانونی پايان دهند.

من تا شهادت ايستاده ام و اگر خداوند منان مرا در جمع شهيدان پذيرفت، سلام شما را به همت و باکری خواهم رساند.

والسلام عليکم و رحمة الله

مهدی خزعلی

٩٠/١١/ ١٧

 
 


خدایا ایستاده مردن را نصیبم کن که از نشسته زیستن در ذلت خسته ام

 
 

ببينيد صحبتی از بنی صدر راجع به قبل از جنگ وجود دارد که می‌گويد به ما حمله نمی‌شود. اين تحليل ممکن است دال بر خطای ديد باشد. بدون ترديد بنی صدر می خواست ما در جنگ پيروز شويم، اما روش‌های او روش‌های درستی نبود. در مورد اينکه آيا بنی‌صدر خائن بود يا نه، نگاه افرادی که او را خائن بالفطره می دانند يک نگاه افراطی است. به نظر من از وقتی که بنی صدر در حوزه سياست داخلی با سازمان مجاهدين خلق عليه حاکميت پيوند برقرار کرد عمل او خيانتکارانه است. می خواهم بگويم که خيانت بنی صدر در حوزه داخلی است نه در حوزه جنگ. هر چند که در حوزه جنگ مديريت مقبولی نداشت. حالا بعضی ها اين عدم مقبوليت روش‌ها را دال بر خيانت او می دانند که به نظر من اين طور نبود. بنی صدری که در جبهه جنگ ترک (پشت) موتور می نشست و به خطوط مقدم سر می زد نمی تواند خائن باشد. من يقين دارم که بنی صدر می خواست در جنگ پيروز شويم، وليکن می خواست از پيروزی در جنگ، برای پيروزی جناح خود در داخل حاکميت بهره بگيرد. دوست داشت در جنگ پيروز شود تا در تهران حرف اول را بزند و رقبای خود را منزوی کند. خوب اين اسمش خيانت جنگی نيست.
خبرنگاران سبز/سیاست:
 سردار محسن رشيد از اعضای دفتر سياسی سپاه پاسداران در دوره دفاع مقدس در گفتگو با وب سايت تاريخ ايرانی بعد از سرداران يحيی رحيم صفوی و علی شمخانی و محسن رضایی چهارمین فرمانده ۸ سال دفاع مقدس است که به صراحت اعلام کرده است که بنی صدر در جنگ خيانت نکرد. پيشتر يحيی رحيم صفوی مشاور علی خامنه ای گفته بود: من هم نمی توانم کلمه خيانت را به کار ببرم. بلکه نفهمی او را نسبت به موضع خودش که رئيس جمهور بود و فرمانده کل قوا بود اما انقلاب اسلامی را درک نکرده بود و عظمت امام را و اينکه بالاخره بايد تابع امام باشد. البته نسبت به مسئله جنگ هم چيزی نمی فهميد که اين گفته فرمانده سابق سپاه پاسداران و مشاور فعلی رهبری با انتقاد روزنامه کيهان مواجه شده بود.


همچنين دريابان علی شمخانی وزير سابق دفاع نيز در برنامه مثلث شيشه ای که به صورت زنده از شبکه تهران پخش می شد  در جواب مجری برنامه اعلام کرد: بنی صدر تا زمانی که در خاک ايران بود و فرمانده کل قوا بود، هيچ عمليات موفقی انجام نداد بنی صدر در عمليات سال ۵۹ که می خواست خرمشهر را آزاد کند و شکست خورد و فاجعه هويزه رخ داد، قصد خيانت نداشت! بنی صدر دنبال پيروزی بود و اگر پيروز می شد، تانکهايی که به سمت بصره می رفتند تانکهايی در تهران به سمت کرسی های قدرت می رفتند و می گفت من عامل پيروزی ام. لذا بنی صدر خيانت نکرد!
محسن رضایی نیز در سال ۸۷ در یادواره سرداران  و هشت هزار شهید استان گیلان با تکرار این گفته که بنی صدر خیانت نکرد گفته بود: اهمال كاري بني صدر روشن است ولي به عقيده بنده او خيانت هم كرد. دليل خيانت وي اين است كه در اواخر اسفند 59 كه شش ماه از شروع جنگ گذشته بود با منافقين و دموكرات ها در حالي كه رئيس جمهور و فرمانده نيروهاي مسلح بود، هم جبهه شد و اين كار وي در حقيقت قرار گرفتن در سنگر مخالف جمهوري اسلامي بود.بني صدر به دنبال اين بود كه با كسب موفقيت خودش را تثبيت كند.

حال پس از اين گفته ها سردار محسن رشيد که از او به عنوان مغز متفکر واستراتژيست برجسته مجموعه سپاه و از بنيانگذاران فعالین راويان جنگ و مديران مرکز اسناد دفاع مقدس ياد می شود در گفتگو با تاريخ ايرانی از ناگفته های دوران ۸ ساله جنگ بين ايران و عراق از دریچه دید خودش پرده برداشته است که خواندن این روايات خالی از لطف نيست. 


 گفتگوی «تاريخ ايرانی» با محسن رشيد را در ادامه می خوانيد.
رهيافت های متفاوتی در باب حمله عراق به ايران مطرح شده است که می توان آنها را در يک سنخ شناسی کلی دسته بندی کرد. برخی آن را يک حرکت پيشگيرانه از سوی رژيم عراق جهت مقابله با صدور انقلاب می‌دانند. برخی ديگر تلاش برای دستيابی به آب‌های آزاد را دليل اين حمله بر می‌شمارند و بعضی ديگر آمريکا را صحنه‌گردان اين جنگ می دانند. همچنين عده‌ای تصميم صدام مبنی بر حمله به ايران را تحت تاثير اسرائيل می‌دانند. از نگاه شما کداميک از اين تحليل ها به واقعيت نزدیکتر است؟ تحليل شما در اين باره چيست؟

من فکر می کنم که ترکيب همه اينها در جنگ موثر بوده است ولی به نظر من عامل تامه و مهم‌‌ همان وقوع انقلاب بود. البته اگر انقلاب هم نمی‌شد باز هم يک سری عوامل جانبی وجود داشت که البته شايد به جنگ منجر نمی‌شدند ولی به هر حال وجود داشتند. در اينکه عراق پتانسيل جنگ عليه ايران را داشت ترديدی نيست. بخشی از اين امر به موقعيت ژئوپليتيکی عراق، بخشی به مدل حاکميت عراق و بخشی به شخصيت رهبری عراق بر می‌گردد. اين سه عامل در کنار هم يکديگر را تقويت کرده‌اند. ما حتی در زمان ملک فيصل اولين پادشاه عراق بعد از استقلال که دست‌نشانده انگليسی‌ها بعد از جنگ جهانی و تجزيه عثمانی است، هم اين مشکلات را داشتيم. با اينکه او يک شخص انگليسی بود و رضا شاه را هم انگليسی‌ها در ايران به سلطنت رساندند و در واقع پشت صحنه دو رژيم ايران و عراق، امپراتوری بريتانياست با اين حال هنگامی که انگليسی‌ها رضا شاه را به نفع ملک فيصل فريب داده و از او می‌خواهند حاکميت جديد در عراق را به رسميت بشناسد تا در مقابل رژيم جديدالتاسيس عراق هم حقوق ايران در اروند را بپذيرد، رضا شاه حکومت جديد عراق را به رسميت می‌شناسد ولی رژيم عراق از پايبندی به تعهدات خود شانه خالی می‌کند، يعنی حتی وقتی يک ابرقدرت صحنه‌گردان پشت پرده هر دو کشور است باز هم طرف عراقی حقوق ما را زير پا می‌گذارد.

در زمان عبدالکريم قاسم هم که دارای گرايشات شديد ضد غربی است نه تنها حقوق کشور ما ناديده گرفته می‌شود بلکه روابط دو کشور بسيار حاد می‌شود. در دوره عارف هم اختلافات حل نشد. پس می‌بينيد که از روز تاسيس عراق جديد تا زمان هجوم سراسری ارتش صدام حسين به ايران اختلاف بين دو کشور وجود دارد. همچنان که دولتمردان جديد عراقی نيز گهگاه نشان می‌دهند که اين اختلافات هنوز حل نشده است. لذا می‌توان گفت که سوابق اختلافات مرزی بين دو کشور يکی از عوامل قطعی بروز جنگ بوده است همچنان که عوامل ديگری هم در بروز جنگ نقش غيرقابل انکاری داشته‌اند. البته اينها علت موجده بوده‌اند نه علت غايی. علت غايی در وقوع جنگ، بروز انقلاب در ايران است و متاثر از تحولاتی است که در پی انقلاب اسلامی به وجود آمده و موجب دگرگونی توازن منطقه‌ای و در نتيجه تاثيرات جهانی آن شده است. اگر انقلاب نمی‌شد جنگی با اين وسعت صورت نمی‌گرفت و حداکثر امکانی که برای بروز جنگ بين ايران و عراق متصور بود، جنگی بود کوتاه مدت؛ جنگی که تصميم درباره چگونگی مديريت و پايان آن به روابط دو قطب آن روز دنيا يعنی آمريکا و شوروی بستگی داشت.

در جلد اول کتابی که وزارت امور خارجه ايران به نام جنگ تحميلی منتشر کرده به نقل از روزنامه «تشرين» سوريه گزارشی از نشست داخلی حزب بعث عراق آورده شده است که مربوط به زمان پذيرش قرارداد ۱۹۷۵ است. بر اساس اين خبر صدام در اين نشست از علت پذيرش قرارداد ۱۹۷۵الجزاير پرده بر می‌دارد و در توجيه چرايی پذيرش قرارداد ۱۹۷۵ می‌گويد که انبارهای مهمات ما خالی شده بود و حتی يک بمب هم برای جنگ با کردهای طرفدار ملامصطفی بارزانی نداشتيم و بنابراين مجبور بوديم صلح کنيم و در‌‌ همان جلسه وعده حمله به ايران در سال‌های نزديک را می‌دهد. صدام حسين پذيرش قرارداد ۱۹۷۵ را تحقير شخصيت خود تلقی می‌کرد، او در حالی که مقام دوم عراق آن روز و معاون رييس‌جمهور حسن البکر بود به عنوان طرف عراقی پای قراردادی را امضا کرده بود که طرف ديگر آن امضای محمدرضای پهلوی قرار داشت. اينکه شخصيت دوم عراق قراردادی را امضا می‌کرد که شخصيت اول ايران امضاکننده آن بود نوعی بی‌حرمتی به شخصيت اول ايران بود ليکن اين دست خودبزرگ‌بينی و اهانت به طرف مقابل او را ارضا نمی‌کرد و مدام در انديشه تلافی بود. بنابراين صدام فرصتی را جستجو می‌کرد تا تحقيری را که در قرارداد ۱۹۷۵ تجربه کرده بود جبران کند. عراقی‌ها اين‌گونه فکر می‌کردند که وابستگی‌شان به اردوگاه شوروی برای پيروزی نظامی در مقابل ايران شاهنشاهی که از حمايت آمريکا برخوردار بود، کافی نيست. لذا به مرور گرايشات خود را از اردوی شرق روسی به سمت سوسياليسم فرانسوی تغيير دادند و نيروی هوايی خود را که دربست متکی به تجهيزات روسی بود به ميراژهای فرانسوی مجهز کردند. ضمن اينکه ميليارد‌ها دلار خرج تجهيزات زرهی روسی خود کردند به طوری که محمدرضا پهلوی وقتی در برابر سوال چرايی خريد ۱۰ ميليارد دلاری سلاح از آمريکايی‌ها قرار گرفت، به تجهيزات مدرن شده عراقی‌ها استناد کرد. بنابراين عراقی‌ها به مرور خود را آماده آغاز جنگ عليه ايران می‌کردند که اتفاقا در حين اين اقدامات انقلابی به وقوع پيوست و وضعيت جديدی را پيش آورد. آنها ملاحظه کردند که در پی اين انقلاب، ايران متحد و حامی اصلی‌اش يعنی آمريکا را از دست داده و بنابراين موقعيت مناسبی برای حمله به ايران به وجود آمده است. ايران شاهنشاهی جايگاهی در پازل جهانی داشت که اين جايگاه متکی به ناتو و آمريکا بود، ولی انقلاب اين پازل را به هم ريخت و ايران مستقلی تشکيل شد که از يک سو شوروی مرزهای شمالی آن را تهديد می‌کرد و از طرف ديگر آمريکايی‌هايی که حيثيت و منافع خود را در ايران از دست رفته می‌ديدند و با تصرف لانه جاسوسی تحقير شده بودند بسيار خشمگين به نظر می‌آمدند. اين موارد، از نگاه رهبران عراقی وضعيت بسيار ويژه‌ای برای حمله به ايران تلقی شده بود.


اگر به حوادث سال ۵۹ نگاهی بيندازيم شاهد آغاز حملات ارتش عراق از اوايل تابستان ۵۹ به مرزهای ايران هستيم که اواخر تابستان‌‌ همان سال شکل جدی‌تری به خود می‌گيرد. با اين حال در لحظه آغاز رسمی جنگ نهادهای سياسی و نظامی ايران به نوعی غافلگير می‌شوند. وقوع جنگ تا چه اندازه برای سياستمداران ايران قابل پيش‌‌بينی بود؟ چرا ايران آن طور که بايد (به خصوص در‌‌ همان روزهای ابتدای جنگ) توان مقابله با ارتش عراق را نداشت؟

آمادگی عراقی‌ها و احتمال بروز جنگ را فقط در صحنه‌های نظامی نبايد ديد. صحنه‌های غيرنظامی هم اين امر را نشان می‌دهد. من فکر می‌کنم ما در شخصيت‌شناسی صدام و موقعيت عراق دچار ضعف بوديم. ببينيد تيرماه ۵۸ در کنفرانس غيرمتعهد‌ها در هاوانا، ابراهيم يزدی به عنوان وزير امور خارجه ديداری با صدام حسين داشت که از آن ديدار کاملا راضی بيرون می‌آيد. من يادم هست ابراهيم يزدی وقتی از هاوانا برگشت نظرش اين بود که با صدام حسين گفت‌و‌گو کرديم و روابطمان به زودی خيلی خوب خواهد شد. در حالی که در خاطرات شخصيت‌های عراقی که بعد از سقوط صدام منتشر شده معلوم می‌شود بعد از اينکه ابراهيم يزدی جلسه را ترک می‌کند صدام از نفر سومی که در آن ديدار حضور داشته و عراقی بوده می‌پرسد به نظر تو اين ديدار چطور بود؟ آن شخصيت عراقی هم از مراودات با طرف ايرانی ابراز رضايت می‌کند. اما صدام فهم سياسی او را تمسخر کرده و می‌گويد: دماری از روزگار ايرانی‌ها درآورم که در تاريخ ثبت کنند. می‌بينيد که درک اين اهداف صدام نيازمند شناخت شخصيت اين مرد بوده است. امام، صدام را به خوبی می‌شناخت ولی اين شخصيت‌شناسی در ما نبود. امام در زمان تبعيدش در عراق اين مرد را به خوبی شناخته بود: در اوج اختلاف بين ايران شاهنشاهی با عراق بعثی قبل از قرارداد ۱۹۷۵، رژيم عراق سعی می‌کند از امام که شاخص‌ترين مخالف محمدرضا پهلوی بود، سوءاستفاده کرده و مواضع امام را طبق توقعات خود در مساله اروندرود همسو کند. ليکن امام منافع ملی را به پای مبارزه با رژيم محمدرضا شاه خرج نکرد و خواسته صداميان را قاطعانه رد کرد.

دهم بهمن ۵۷ وزير کشور عراق در عربستان با وزير کشور عربستان گفت‌و‌گو می‌کند و موضوع مذاکراتشان هم چگونگی جلوگيری از گسترش انقلاب اسلامی بود، يعنی زمانی که هنوز انقلاب پيروز نشده است. ۱۹ يا ۲۰ بهمن که هنوز حکومت سقوط نکرده بود، سفير عراق در فرانسه می‌گويد ما به شاه پناهندگی می‌دهيم. اندکی بعد از پيروزی انقلاب تجاوزات مرزی عراق آغاز شد. در اسفند ۵۷ چند هليکوپتر عراقی در منطقه يسرشيو کردستان در خاک ايران فرود می‌آيد و افراد ناشناخته‌ای را در آنجا پياده می‌کند. ۱۳ فروردين ۵۸ يعنی فردای رای مردم به برپايی نظام جمهوری اسلامی، هليکوپترهای عراق در مرز مهران به مرزهای هوايی ايران تجاوز می‌کنند. در تيرماه ۱۳۵۸ صدام حسين در يک کودتای بدون خون‌ريزی عليه حسن البکر، رييس‌جمهور وقت عراق، فرماندهی کل نيروهای مسلح را به دست گرفت و تنها چند روز بعد هواپيماهای عراق به ايران حمله کردند. در سردشت ۱۵ نفر را کشتند. در پاوه ديوار صوتی را شکستند. همه اين موارد نشان می‌دهد که مردم ايران در صورت پيروزی انقلاب بايد طعم جنگ با عراق را بچشند.

اما ما به سه دليل با وجود اين شواهد و قرائن مبنی بر حمله باز غافلگير شديم. اول اينکه ما در دور پيروزی بوديم. ما شاه را به عنوان مهم‌ترين متحد آمريکا بعد از اسراييل در خاورميانه از سلطنت پايين کشيده بوديم و از آن بالا‌تر سفارت آمريکا به عنوان يک ابرقدرت جهانی را تسخير کرده بوديم و افرادش را دست بسته گروگان گرفته بوديم. به همين دليل اين حس پيروزی اجازه نمی‌داد که اصلا به اين فکر کنيم که کسی در حد و اندازه عراق بخواهد به ما حمله کند. دوم اينکه ما در آن زمان آنقدر گرفتار آشوب داخلی و درگيری‌های جناحی و ساختارسازی سياسی بوديم که فرصت اينکه به جنگ فکر کنيم را نداشتيم. سوم اينکه ارتش ما خيلی تحليل رفته بود و سپاه هم که اصلا نظامی نبود. تازه همين توان باقی‌مانده ارتش هم با مختصر توان سپاه که نظامی هم نبود، درگير آشوب‌های نظامی کردستان بودند. اگر نگاه کنيد می‌بينيد يک هفته بعد از پيروزی انقلاب در۲۹ بهمن تيپ مهاباد لشکر ۶۴ غارت شد. ۲۷ و ۲۸ اسفند ۵۷ پادگان لشکر ۲۸ سنندج محاصره شد. آخر فروردين ۵۸ در نقده آشوب نقده برپا شد. اواسط تير ۵۸ پاسداران مريوان که بومی هم بودند قتل‌عام شدند. آخر مرداد ۵۸ پاوه آشوب شد و اصلا فضای کردستان را نظامی‌گری فرا گرفت. اين وضعيت تا آخر شهريور ۵۹ ادامه داشت و در چنين وضعيتی ناگهان هجوم سراسری ارتش عراق شروع شد، البته بعضا برخی نگاه‌های غلط راهبردی هم وجود داشت و تصور اين نمی‌رفت که اصلا جنگی به وقوع بپيوندد ولی بی‌ترديد امام خمينی وقوع جنگ را از اول انقلاب و پيش از انقلاب پيش‌بينی کرده و احتمال آن را می‌داد.

اما ما در صحبت‌ها و موضع‌گيری‌های امام چنين چيزی را نمی‌بينيم. در مورد ساير مسوولان هم همينطور است. حتی اگر اندکی دقيق‌تر به موضع‌گيری‌ها و سخنان مسوولان در تابستان ۵۹ نگاه کنيم هيچ موضع جدی و رسمی مبنی بر محکوميت تجاوزات عراق به کشور وجود ندارد. به عبارتی دستگاه سياسی و ديپلماسی کشور در همان ماه‌های ابتدايی تجاوز به مرز‌ها هيچ تحرکی در راستای محکوم کردن و ممانعت از وقوع جنگ از خود نشان نمی‌دهد، جز بنی صدر که در ۲۴ مرداد ۵۹ و آن هم بعد از حملات پياپی عراق به مناطق مرزی ايران می‌گويد: «به نيروهای مسلح دستور داده شد تا به عراق مجال ندهند» ما ديگر هيچ اظهارنظری از هيچ يک از مقامات مسوول نمی‌بينيم. حتی بعد از حملات سنگين عراق که از اوايل شهريورماه آن سال آغاز شده و طی آن قصر شيرين به توپ بسته شد و برخی از مناطق مرزی ايران همانند تنگ ترشابه و خان ليلی به تصرف عراقی‌ها در می‌آيد باز هم واکنشی از هيچ يک از مسوولان ديده نمی‌شود. به علاوه ما هيچ تحرک ديپلماتيکی برای محکوم کردن متجاوز و جلوگيری از وقوع جنگ در آن زمان نمی‌بينيم. دليل اين بی‌توجهی‌ها را چه می‌دانيد؟

فرض کنيد که شما صاحب يک انبار بزرگ از يک محصول هستيد و بعد يک گوشه کوچکی از اين انبار آفت می‌زند. شما چه حسی داريد؟ چندان برايتان اهميتی ندارد. واقعا کارهايی که عراق می‌کرد برای ما اين‌گونه بود و ما چنين حسی داشتيم. شما نمی‌توانيد تصور کنيد که ما در اثر تغيير وضعيت حاکم بر کشور و سقوط رژيم شاه چه پيروزی بزرگی به دست آورده بوديم. با چنين حسی از پيروزی حتی با شنيدن اينکه عراق مثلا خان ليلی را گرفته اصلا کسی عراق را به حساب نمی‌آورد.

خود ارتش را بگوييم. نوعی ايدئولوژی ناسيوناليستی در زمان شاه به ارتش القا می‌شد و از تبليغات خاکستری (يا به قول امروزی‌ها جنگ نرم) عليه عراق استفاده می‌کرد. در اين جنگ نرم ارتش عراق ناچيز فرض شده بود. اين نکات کم اهميتی نيست و نبايد ناديده گرفته شود. ضمن اينکه آن موقع انسجامی هم در سازمان ارتش نبود بلکه ارتش در حال گذار از اصول ايدئولوژيک رژيم گذشته به رژيم جديد بود. سپاه هم ماموريت اصلی‌اش جنگ نبود. ماموريت سپاه حفظ و حراست از کشور بود. در کل کشور سی هزار نيرو داشت و بايد کل کشور را نگه می‌داشت. فردای روزی که عراق حمله کرد و خان ليلی را گرفت، سالگرد شهدای ۱۷ شهريور ۱۳۵۷ بود، مردم در ميدان شهدای ۱۷ شهريور تجمع کرده بودند و رييس‌جمهور بنی‌صدر سخنران مراسم بود. در اين تجمع مردم نيامده بودند ببينند رييس‌جمهور درباره عراق و تهديدات خارجی چه می‌خواهد بگويد بلکه آمده بودند ببينند که آيا اختلاف رييس‌جمهور با نخست‌وزير رجايی به پايان رسيده يا نه؟ بنی‌صدر سخنرانی می‌کرد و می‌گفت رجايی نبايد باشد و منافقين هم از او حمايت می‌کردند و بسياری از مردم هم رجايی را می‌خواستند. بنابراين در کشور دعوا بود. برای همين مساله اصلی کشور جنگ نبود، مساله اصلی موضوعات داخلی بود. اصلا جنگ ديده نمی‌شد. حتی وقتی جنگ شروع شد تا زمانی که بنی‌صدر نرفته بود و حاکميت يکدست نشده بود ما جبهه قوی نداشتيم.

حذف بنی‌صدر ورای درستی و غلط بودن آن باعث شد حکومت يکدست شود. حکومت که يکدست شد تازه تقسيم کار انجام شد. معلوم شد چه کسانی بايد بروند بجنگند و چه کسانی بايد کشور را اداره کنند. اما نگاه امام متفاوت بود؛ امام دقيقا خطر تهديد خارجی را به ويژه بعد از تصرف لانه جاسوسی احساس می‌کرد و از همين بابت بود که کمتر از يک ماه بعد از اشغال سفارت آمريکا دستور تشکيل ارتش ۲۰ ميليونی را صادر کرد.


مواضع بنی‌صدر در مورد جنگ را چطور ارزيابی می‌کنيد؟ بنی‌صدر واقعا قصد تضعيف جبهه داخلی را داشت؟

ببينيد صحبتی از بنی‌صدر راجع به قبل از جنگ وجود دارد که می‌گويد به ما حمله نمی‌شود. اين تحليل ممکن است دال بر خطای ديد باشد. بدون ترديد بنی‌صدر می‌خواست ما در جنگ پيروز شويم، اما روش‌های او روش‌های درستی نبود. در مورد اينکه آيا بنی‌صدر خائن بود يا نه، نگاه افرادی که او را خائن بالفطره می‌دانند يک نگاه افراطی است. به نظر من از وقتی که بنی‌صدر در حوزه سياست داخلی با سازمان مجاهدين خلق عليه حاکميت پيوند برقرار کرد عمل او خيانتکارانه است. می‌خواهم بگويم که خيانت بنی‌صدر در حوزه داخلی است نه در حوزه جنگ. هر چند که در حوزه جنگ مديريت مقبولی نداشت. حالا بعضی‌ها اين عدم مقبوليت روش‌ها را دال بر خيانت او می‌دانند که به نظر من اين طور نبود. بنی‌صدری که در جبهه جنگ ترک (پشت) موتور می‌نشست و به خطوط مقدم سر می‌زد نمی‌تواند خائن باشد. من يقين دارم که بنی‌صدر می‌خواست در جنگ پيروز شويم، وليکن می‌خواست از پيروزی در جنگ، برای پيروزی جناح خود در داخل حاکميت بهره بگيرد. دوست داشت در جنگ پيروز شود تا در تهران حرف اول را بزند و رقبای خود را منزوی کند. خوب اين اسمش خيانت جنگی نيست، اما اينکه آيا می‌توانست با اين روش‌ها از پس عراق برآيد؟ به نظر من نمی‌توانست، چون از پتانسيل‌های ملی ـ مردمی نمی‌توانست استفاده کند. حالا اينکه چرا نمی‌توانست از اين پتانسيل‌ها استفاده کند بخشی از آن به دليل مشاورانش بود و بخشی به خاطر ديدگاه‌هايش و بخشی هم به خاطر رقابت‌های داخلی بود.

يعنی برخی گروه‌ها نمی‌گذاشتند که بنی‌صدر کارش را انجام دهد؟
در واقع شدنی نبود. وقتی امام دستور تشکيل ارتش بيست ميليونی را آذر ۱۳۵۸ داد و در اسفند ۱۳۵۸ حکم فرماندهی کل قوا را برای بنی‌صدر صادر کرد، بنی‌صدر می‌گفت اين ارتش بيست ميليونی بسيج بايد زير نظر من باشد، اما ساختار و ماهيت بسيج از جنس سپاه بود و سپاه هم خود برای عملی شدن اين تدبير اقدام کرده بود ولی بنی‌صدر می‌خواست ساختار و سازمان بسيج را آن طور که می‌پسندد بچيند. لذا تا زمانی که بنی‌صدر عزل نشده بود ۲ سازمان بسيج داشتيم که يکی تحت پوشش سپاه و ديگری تحت پوشش تيم بنی‌صدر بودند. بسيج رسمی تحت پوشش بنی‌صدر بود و فرمانده بسيج رسمی را او تعيين کرده بود و مجاهدين خلق هم به جهت جلب حمايت بنی‌صدر از اين موقعيت سوء‌استفاده می‌کردند و در سازمان بسيج و آموزش آن نقش داشتند و دسترسی‌شان به تجهيزات آنان آسان بود. قدر مسلم نفوذ مجاهدين در بسيج اقدامی خطرناک و خائنانه تلقی می‌شد و اينها مشکلات کار بود.


بعد از آغاز رسمی جنگ از ۳۱ شهريورماه گويا اراده‌ای در بين مقام‌های ايرانی برای پايان دادن به جنگ وجود نداشته است. مثلا ۵ مهرماه ۵۹ رجايی می‌گويد: «هرگز حاضر به مذاکره با عراق نيستيم» يا دو روز بعد سيداحمد خمينی اين طور می‌گويد: «ما مصمم هستيم جنگ را ادامه دهيم» و بنی‌صدر اين طور می‌گويد: «ميانجيگری بين حق و باطل بی‌معناست.» يا‌‌ همان موقع ايران اصلا در جلسه شورای امنيت شرکت نکرد. چرا مسوولان ايران تمايل به ادامه جنگ داشتند؟

سه موضوع را بايد در اينجا اشاره کنم. يکی نگاه ما به نظام بين‌الملل است. ما در آن موقع حداکثر به جنبش عدم متعهد‌ها به عنوان يک نظام تقريبا مقبول نگاه می‌کرديم. به کنفرانس اسلامی هم يک نگاه مثبتی داشتيم ولی به سازمان ملل اصلا نگاه مثبتی نداشتيم. موضوع ديگر اينکه ما در فضايی بوديم که حس پيروزی داشتيم، بعد کسی آمده بود و حس پيروزی ما را تخريب کرده بود، ما نمی‌توانستيم به اين شوکی که وارد شده بود به شکلی که شما مطرح کرديد پاسخ بدهيم. سوم اينکه اگر طرفی آمد يک سرزمينی را اشغال کرد و بعد گفت بياييم مذاکره کنيم اين يعنی اينکه طرف از موضع بر‌تر می‌خواهد آنچه را که در زمين به دست نياورده پشت ميز مذاکره به ما تحميل کند.


اين درست است. ولی در هفته اول جنگ طی گفت‌و‌گويی که بنی‌صدر با نيوزويک انجام می‌دهد شرايط ما برای آتش‌بس، خروج عراق از خاک ايران و خاتمه تحرکات آن در کردستان و خوزستان اعلام شد. اما کمی بعد اين مواضع در صحبت‌های مقامات ما چرخش پيدا می‌کند، مثلا دو هفته بعد از آغاز جنگ رجايی می‌گويد: «ايران مبارزه با عراق را تا ريشه‌کن کردن کفر در سرزمين عراق ادامه می‌دهد. اگر صدام حسين زنده دستگير شود، او را محاکمه خواهيم کرد.» يا هاشمی اين طور عنوان می‌کند که: «استراتژی کلی ما اين است که جنگ را از حرکات کلی نظامی به طرف حرکات مردمی ببريم. اميدوارم نبردی که شروع شده با پايان بسيار خوبی ختم شود و ما بدون آن پايان دست‌بردار نخواهيم بود.» و به همين ترتيب سرهنگ جواد فکوری وزير دفاع و فرمانده نيروی هوايی معتقد بود: «با توجه به اين جنگ و انقلاب اسلامی ايران اين نظريه پديد آمده که در حال حاضر جنگ ما با عراق از مرحله کلاسيک خود خارج شده و نبرد ما به صورت جنگ مردمی درآمده است. پس جنگ ما، جنگ نظامی بين دو ارتش و بر سر مسائل ارضی و اقتصادی نيست، بلکه جنگ بين دو نظام اسلام و ضد اسلام است.» خوب وقتی ما شرايط آتش‌بس را از خروج عراق از مرز‌هايمان به سرنگونی رژيم عراق تغيير می‌دهيم يعنی اراده‌ای برای پايان دادن به جنگ نداشتيم و يا دست کم شرايط آن را بسيار دشوار کرديم.

ببينيد نگاه همه مردم ما ايدئولوژيک بود حتی بنی‌صدر که می‌گويد ميانجيگری بين حق و باطل بی‌معناست اين نشان می‌دهد که چقدر ايدئولوژيک فکر می‌کرد. وقتی نخبگان و توده يک کشور اين اندازه ايدئولوژيک نگاه می‌کنند امکان چنين راه کارهای پراگماتيستی اصلا وجود ندارد. بله ما در آغاز جنگ سه شرط داشتيم. اول اينکه ابتدائا عراق مناطق اشغال شده را تخليه کرده و پشت مرز برود. اگر چنين کرد ما آماده پذيرش آتش‌بس خواهيم بود. دوم اينکه غرامت ما را بدهد و سوم اينکه عمل تجاوزکارانه‌اش محکوم شود. در راستای پيگيری اين سه شرط کنفرانس غيرمتعهد‌ها برای گفت‌و‌گو بين دو طرف جنگ، خود را ناتوان‌تر از توقعات ما نشان داد. البته به نظر می‌رسد که جايگاه عراق در کنفرانس غيرمتعهد‌ها ريشه‌دار‌تر از اين بود که آنها بتوانند از حقوق ايرانی‌ها که دوستان جديد و شکوهمندی بودند دفاع کنند لذا نقش ميانجيگرايانه آنها در طول ۸ سال جنگ بين طرفين اعضای کنفرانس بسيار کم‌رنگ بود.

در سال آغازين جنگ بيشترين نقش ميانجيگرانه را هيات صلح منتخب سازمان کنفرانس اسلامی داشت. در اسفند ۵۹ در اوج درگيری جناحی کشور که به درگيری ۱۴ اسفند مشهور است، کليات طرح صلح هيات منتخب سازمان کنفرانس اسلامی مورد پذيرش ايران قرار گرفت. اين مربوط به زمانی بود که قوای نظامی ما در زمين‌ گير کرده بود؛ خرمشهر، قصرشيرين، مهران، شوش و... از دست رفته بود، يعنی ما در شش ماه اول هم که موفقيتی به دست نياورديم با هيات‌های صلح مذاکره می‌کرديم ولی هيات‌های مزبور قدرت دفاع از حقوق ما را نداشتند و نمی‌توانستند حتی کف خواسته‌های ما را تامين کنند.

اما سازمان ملل و شورای امنيت جايگاه مقبولی در افکار عمومی آن روز جامعه ما نداشتند، سازمانی که حقوق جوامع بشری را قربانی خواسته‌های قدرت‌های بزرگ می‌کند. البته امروز هم مردم ما اعتمادی به آن سازمان و آن شورا ندارند ولی در آغاز انقلاب فقط عدم اعتماد نبود بلکه نوعی بيزاری از اين سازمان وجود داشت زيرا سازمانی که صرفا حامی منافع قدرت‌های جهانی است چگونه می‌تواند مورد اتکای کشور تازه انقلاب کرده‌ای باشد که تنها با اتکا به قدرت مردمی خود از زير بار ستمگری نجات يافته و حمايت قدرت‌های بزرگ را از حکومت ستمگر پهلوی هنوز فراموش نکرده بود و چگونه ممکن است که به آن سازمان اعتماد کند.

يکی از شعارهای اساسی مردم در انقلاب خروش بر نظام سلطه بود، افکار عمومی مردم ايران نظام بين‌المللی را نظامی ظالمانه می‌دانست و به تغيير آن دل‌خوش کرده بود. انقلاب با اين آرمان‌ها مردم را به صحنه آورده بود. به همين دليل وقتی دانشجويان پيرو خط امام لانه جاسوسی را اشغال کردند همه ملت شادمانی کردند. از‌‌ همان اول انقلاب مردم شعار می‌دادند «بعد از شاه نوبت آمريکا است». از طرفی تحليل‌ها اين است که آمريکا دارد به ما حمله می‌کند و اتفاقا هم کار‌تر و هم برژنسکی کد می‌دهند که اميدواريم اين جنگ ايران را سر عقل بياورد. بعد ما برويم در سازمان ملل و بگوييم برای ما کاری بکنيد؟ الان که سی سال گذشته آمريکايی‌ها هنوز اجازه نداده‌اند حتی برای يک‌ بار ايران به عنوان يکی از اعضای غيردايم شورای امنيت در شورای ۱۵ نفره عضويت داشته باشد. چگونه می‌توانستيم به در باغ سبز که اتفاقا هيچ‌گونه سبزينه‌ای در آن ديده نمی‌شد دل‌خوش کنيم؟

اين شعار که کل نظام بين‌الملل ظالمانه است و بايد عوض شود شعار کوچکی نبود و ما تا سال‌ها پشت اين شعار ايستاديم. تقريبا از سال ۶۲ است که چرخشی در نگاه بين‌المللی ما ايجاد شد و ما نظام بين‌الملل را پذيرفتيم. البته سرمايه ما برای تحقق اين نگاه آرمانی کافی نبود و با واقعيت‌ها همخوانی نداشت ولی آرمان زيبايی بود که بر تارک تاريخ اين انقلاب باقی خواهد ماند، ضمن اينکه بايد هميشه آرمان‌ها بلند‌تر از واقعيت ترسيم شوند لذا دست نيافتن به آن آرمان بلند دليل بر عدم صحت اين انتخاب نمی‌باشد.


آيا در آن زمان اختلافی ميان نيروهای نظامی و سياستمداران در رابطه با مواجهه با جنگ و ابعاد و ادامه آن وجود داشت؟

در ايران نظامی‌گری هرگز شبيه آن چيزی که در ترکيه يا پاکستان ديده می‌شود، نبوده است؛ چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب. در رژيم گذشته ارتش با وجودی که يکی از ارکان بسيار مهم رژيم پهلوی شناخته می‌شد نه تنها تصميم‌گيرنده نبود که در تصميم‌سازی هم نقش درجه اول نداشت بلکه صرفا اجراکننده تصميمات عالی‌ترين مقام کشور يعنی شاهنشاه بود. در خاطرات ژنرال هايزر آمده که من در روزهای قبل از پيروزی انقلاب به ايران آمدم که ببينيم می‌شود کودتا کرد يا نه، ديدم شاه، ژنرال‌هايی را در ارتش پرورش داده که توان مديريت کشور در وضعيت بحرانی را ندارند و فقط ياد گرفته‌اند دستورات را خوب اجرا کنند. پس ما چيزی به نام طبقه نظامی‌ها و سياسی‌ها نه قبل از انقلاب داشتيم و نه بعد از انقلاب داريم. سپاه هم به عنوان نيرويی نظامی شناخته نمی‌شد. جنگ، سپاه را نظامی کرد. سپاه اگرچه معتقد بود سه بعد نظامی و عقيدتی و بعد فرهنگی دارد ولی آن موقع بعد نظامی‌اش ضعيف بود، تا جايی که ميان ابوشريف فرمانده سپاه تهران و سپاه مرکزی اختلاف بود. ابوشريف می‌گفت که ما بايد گردان‌های نظامی تشکيل بدهيم و ستاد سپاه می‌گفت اين نظامی‌گری است و من نمی‌پذيرم. اتفاقا در يک دوره زمانی بنی‌صدر می‌خواست ابوشريف را فرمانده سپاه کند، ابوشريف از بچه‌های چريک دوره ديده در فلسطين بود. ايشان فرمانده سپاه تهران بود ولی بعد از حذف بنی‌صدر در سپاه نماند و لذا انديشه نظامی‌گری در سپاه نيز خاموش شد. کاری به اينکه اين نگاه درست بود يا غلط نداريم. مهم اين است که اين نگاه در سپاه نبود. سپاه بخشی از جريان سياسی بود که می‌گفت من متعلق به خط امام هستم. سپاه به عنوان يک بخش مهم در اين طيف شناخته می‌شد. تنها سپاه منطقه ۷ که مقرش کرمانشاه بود و کل منطقه آذربايجان غربی و کرمانشاه و کردستان را پوشش می‌داد و سپاه منطقه ۸ هم که بخش جنوبی ايلام و خوزستان را پوشش می‌داد حضور محوری در جنگ داشتند. بقيه سپاه، سپاه کشوری بود. جنگ بود که سپاه را به سلک نظامی‌گری وارد کرد و امروز سپاه را می‌توان يک سازمان نظامی فرض کرد که در دو دهه اخير نقش مهمی در تصميم‌سازی و تصميم‌گيری و اجرای تصميم داشته است، ولی هنوز نمی‌توان نقش ثابتی برای سپاه در حوزه مديريت کشور تعريف کرد و نيز نمی‌توان گفت که مدل نقش‌آفرينی سپاه در مديريت کلان کشور با چه نمونه‌ای مشابهت دارد. سپاه در سال‌های اول انقلاب هم نقش راهبردی در مديريت کلان کشور داشت اما از آنجايی که معتقدم در آن دوران عنوان سازمان نظامی متناسب با ماهيت سپاه نبود لذا عرض می‌کنم که ما در سال اول جنگ طبقه‌ای به نام نظاميانی که در مديريت استراتژيک کشور نقش درجه اول را بازی کنند، نداشتيم.
واکنش مقامات ايرانی را در روزهای نخست حمله عراق به ايران چطور ارزيابی می‌کنيد؟ چرا يک تحليل واحد درباره طول مدت جنگ و ابعاد آن وجود نداشت؟
مهم ترين واکنش، عکس‌العملی است که امام اندکی بعد از هجوم سراسر ارتش عراق انجام داد. عراق در آغاز هجوم سراسری ابتدا با هجوم هوايی فرودگاه‌های مهم کشور را بمباران کرد. اين عمليات عراق ضمن اينکه به فرودگاه‌های ما آسيب قابل توجهی زد و با هدف کاهش قدرت نيروی هوايی ما به اجرا درآمده بود، اما هدف روانی آن کمتر از ساير اهداف دشمن نبود؛ ولی امام عمليات پرهزينه دشمن را با کم‌ترين هزينه پاسخ داد، يعنی عمليات روانی را با عملياتی روانی پاسخ گفت. هجوم ناگهانی نيروی هوايی عراق به اکثر فرودگاه‌های کشور، در کوتاه مدت اثر روانی خود را گذاشته بود و نوعی انفعال توام با تحير در همه ايجاد کرده بود که خبر آمد منتظر پخش پيام امام خمينی از صدای جمهوری اسلامی ايران باشيد. دقايقی بعد پيام امام پخش شد، امام در اين پيام با تشبيه حمله عراق به دزدی و تشبيه بمباران آنها به سنگ‌اندازی گفت: «يک دزدی آمده سنگی انداخته و فرار کرده»، از سويی با اندک هزينه، عمليات روانی بزرگی را عليه مهاجمان تجاوزگر اجرا کرد و بخش مهمی از اهداف عراقی‌ها را خنثی ساخت و از سويی ديگر تحير پيش آمده در اذهان خودی را برطرف کرد و وضعيت منفعلانه خودی‌ها را تغيير داد. بقيه مسوولان هم بر اساس تحليل واحدی که بالاتفاق از علل بروز جنگ داشتند موضع‌گيری‌های مشابهی اتخاذ می‌کردند. لذا درباره علل بروز جنگ، مسوولان و حتی مردم تحليل واحد داشتند. در نتيجه در ادراک آنچه اتفاق افتاده بود فهم مشترکی وجود داشت ولی نظام تازه متولد شده ما برای پيش‌بينی زمان طولانی و ابعاد جنگ تجربه جنگ در اين ابعاد را نداشت، بلکه می‌توان ادعا کرد که دولتمردان ساير کشور‌ها نيز تجربه چنين جنگی را نداشتند؛ جنگی که يک سوی آن يک کشور تازه انقلاب کرده در حال تحريم و سوی ديگر آن کشور ديگری به نام عراق به نمايندگی از اتحاديه عرب، کنفرانس غيرمتعهد‌ها، کنفرانس اسلامی، خاورميانه عربی و آمريکا و شوروی و متحدان و سازمان ملل متحد قرار است مانع از تثبيت و توسعه اين انقلاب نوپا شود.  

 
 


خبرنگاران سبز/ایران-و-جهان/وحید زادقی:
آیت الله خامنه ای در نمازجمعه ۱۴ بهمن در جایگاه ولی امرمسلمین جهان  درخطبه عربی اش از جنبش اشغال وال استریت گفت اما از جنبش و اعتراضات مردم سوریه که این روزها هرلحظه مرگ در مقابل دیدگانشان رژه می رود چیزی نگفت . از آن طرف رسانه دروغ پرداز میلی در تمامی بخش های خبری خود با جعل خبر و وارونه سازی واقعیت های سوریه از وتوی روسیه و چین در جلسه شورای امنیت که درباره جنایت علیه بشریت بشار اسد در سوریه برگزار شده بود حمایت و از بی نتیجه ماندن این جلسه که با وتوی این دو عضو دایمی شورای امنیت بی حاصل ماند به عنوان خبری خوش برای مردم سوریه یاد کرد.

اما برخلاف جعل خبر بنگاه دروغ پراکنی جمهوری اسلامی تمامی اعضای شورای امنیت مسئولیت این جنایت ها را متوجه دولت چین و روسیه دانسته اند. علاوه بر دولت فرانسه و ترکیه که رسمن خواستار دخالت جدی شورای امنیت در سوریه شده اند برهان غلیون رئیس شورای ملی سوریه نیز خواستار تشکیل یک ائتلاف بین المللی خارج از چارچوب شورای امنیت برای کمک به مردم سوریه شده است. 

به واقع سوال اینجاست آیت الله خامنه ای تا چه زمانی خود را مسئول حفظ حکومت بشار اسد خواهد دانست ؟ رهبری که خود را ولی امر مسلمین جهان می داند چرا به سرکوب و کشتار دیوانه وار مزدوارن بشار اسد توجه نمی کند و با ارسال ادوات جنگی و نیروی نظامی به سوریه لعن و نفرین شهروندان بی دفاع و داغ دیده سوریه را به جان می خرد ؟ آیا آیت الله خامنه ای می پندارد تا قیام قیامت او و دیگر حاکمان دیکتاتور خاورمیانه، در این جهان فانی در قدرت باقی خواهند ماند ؟ 

دیدن این تصاویر دل هر انسانی را به درد می آورد اما چه می شود آیت الله خامنه ای به فرمانده سپاه قدس پیام حمایت رهبر ایران از دولت بشار اسد را ارسال می کند ؟ آقای خامنه ای فردایی هم هست .آیا مردم مظلوم سوریه مسلمان و بهتر بگویم انسان و مخلوق خداوند نیستند ؟

حال در غیاب رهبران جنبش سبز پیشنهاد پسندیده ای از طرف یکی از کاربران شبکه های اجتماعی مطرح شده است. ۲۵بهمن ۸۹ روز همبستگی با مردم تونس و لیبی بود. حالا بیاییم در همبستگی با مردم سوریه،۲۵ بهمن امسال را به نام روز همبستگی و حمایت با مردم شریف سوریه اختصاص دهیم










 
 


علاوه بر انواع فشارهای دستگاه امنيتی بر خانواده های رهبران جنبش سبز، بازی های اطلاعاتی-امنيتی مامورين حکومتی در هفته های اخير موجبات نگرانی شديد خانواده مهندس موسوی نسبت به سلامت و امنيت پدر و مادر در بندشان را بشدت افزايش داده است.
خبرنگاران سبز/شورای هماهنگی راه سبزامید:
 اردشير امير ارجمند سخنگوی شورای هماهنگی راه سبز اميد طی نامه ای به احمد شهيد، گزارشگر ويژه شورای حقوق بشر برای وضعيت حقوق بشر در ايران، وضعيت حصر غير قانونی رهبران جنبش سبز را مورد اشاره قرار داده و توجه وی را به ادامه اين وضعيت غير قابل قبول و تحمل جلب کرده است.

امير ارجمند، مشاور ارشد ميرحسين موسوی در اين نامه که امروز برای احمد شهيد ارسال شده به تشديد وضعيت نقض حقوق بشر در ايران طی ماه های اخير و در آستانه انتخابات فرمايشی مجلس نهم پرداخته است.

به گزارش کلمه، در نامه آمده است که تشديد تنش در روابط خارجی کشور تا حد افزايش تهديد حمله نظامی به کشور، وخامت اوضاع اقتصادی و معيشتی مردم و اوج گيری تضادهای درون ساختار قدرت، موجب شده تا اقتدارگرايان حاکم سياست های سرکوبگرانه خود را هر چه بيشتر تشديد کنند.

در بخش ديگری از اين نامه همچنين تصريح شده است که تصميم اعلام شده اصلاح طلبان به عدم مشارکت در انتخابات نمايشی و قلابی اسفند ماه آينده خشم اقتدارگرايان مستاصل را چنان برانگيخته که نتيجه آن را می توان در تشديد و افزايش اقدامات سرکوبگرانه عليه طيف وسيعی از فعالين مدنی و سياسی شامل دانشجويان، وکلا، اساتيد و روزنامه نگاران مشاهده کرد. خودداری مسئولين زندانها از تامين مراقبت های پزشکی لازم و مداوای زندانيان سياسی بيمار بخشی از اين اقدامات سرکوبگرانه بشمار می آيد.

امير ارجمند توجه خاص گزارشگر را به وضعيت زندان خانگی و غير قانونی آقايان مهندس موسوی و مهدی کروبی و خانم زهرا رهنورد که از اواخر بهمن سال گذشته تاکنون (قريب به يکسال) که در محروميت کامل از وسائل ارتباط با دنيای خارج منجمله اعضای خانواده خود بوده اند، جلب کرده است.

او در نامه خود به احمد شهيد تاکيد کرده است که علاوه بر انواع فشارهای دستگاه امنيتی بر خانواده های رهبران جنبش سبز، بازی های اطلاعاتی-امنيتی مامورين حکومتی در هفته های اخير موجبات نگرانی شديد خانواده مهندس موسوی نسبت به سلامت و امنيت پدر و مادر در بندشان را بشدت افزايش داده است.

سخنگوی شورای هماهنگی در اين نامه تاکيد کرده است که اقتدارگرايان حاکم، بويژه قوه قضائيه غير مسئول، از پذيرش هرگونه مسئوليت در قبال اقدام غير قانونی و غير انسانی خود در حبس رهبران جنبش سبز خودداری کرده و حتی جرات نمی کنند که اعلام کنند که رهبران جنبش سبز در چه وضعيتی بسر می برند.

امير ارجمند هچنين با ابراز نگرانی در مورد وضعيت جسمی زندانيان سياسی از جمله عبدالله مومنی، کيوان صميمی و مهدی خزعلی، به پيوست نامه خود اعلاميه ۳۹ نفر زندانی سياسی پيرامون اعلام نظر در مورد انتخابات فرمايشی مجلس نهم و اعلام خواست مشخص آزادی سريع و بدون قيد و شرط رهبران جنبش سبز بعنوان اولين اقدام لازم در جهت تحقق حاکميت ملی را ارسال کرده و از او خواسته تا از موقعيت خود بعنوان گزارشگر بمنظور نيل به اين هدف تلاش نمايد.

سخنگوی شورای هماهنگی راه سبز اميد در اين نامه هم چنين انتظار جنبش سبز از گزارشگر برای تهيه و ارائه هر چه سريع تر گزارش کامل خود از وضعيت نقض سيستماتيک و سامان يافته حقوق بشر در ايران را مورد تاکيد قرار داده و از او خواسته تا توجه شورای حقوق بشر و دبيرکل سازمان ملل متحد را به آنچه که در ايران می گذرد جلب نمايد.


۲۸ January 2012
Dear Dr. Shaheed,
I am writing to you pursuant to the previous communications on the worsening human rights situation in Iran. I am sure you follow the situation with keen interest, and are fully apprised of the sharpened political polarization in the country and the consequent unmistakable intensification of the repressive policies and the measures by the authoritarian ruling clique in recent months. Rising external tension and sanction-related pressures and the much intensified open disputes and political bickering among fundamentalist and authoritarian rival factions in power in the run-up to the so-called elections of the 9thMajlesin early March 2012 have in fact further aggravated the situation. The reformers' publicly stated decision not to participate in the sham elections has also enraged the authoritarian establishment, deepened the internecine conflicts within the ruling military-security apparatus in particular, and has, as a consequence, led to more repressive measures against students, journalists, lawyers, academics, and civil society and political activists in general. Perceptible increase in recent weeks in the number of summoning of activists, arrests of journalists and students, and issuance of harsh verdicts, among others, vividly reflects the state of nervousness felt and exhibited by both political and security quarters.  The official policy of purposeful systematic disregard for the provision of needed treatment for political prisoners suffering from various illnesses is quite known to the international community – and to yourself. Quite a large number of prominent prisoners are reported to have been denied badly needed care and treatment. Reports reaching us just yesterday indicate that Mssrs. Abdollah Momeni, Keyvan Samimi, and Mehdi Khazali are suffering from deteriorating health – which has caused serious concerns among their families and friends, and within the opposition quarters.
The detailed, well-documented report sent to you by the Human Rights Commission of the Daftar-e Tahkim-e Vahdatand the report just issued two days ago by the Human Rights Watch depict a very grim picture of the numerous, flagrant cases of systematic violation of the fundamental human rights of all walks of life in Iran, inclusive, in particular, of students and civil society and political activists,  on a daily basis.
In this letter, however, I would like to draw your particular attention to the reportedly precarious situation of the leaders of the Green Movement who have been kept under illegal house arrestfor almost a year now. They have been kept in a total state of incommunicado and deprived of all means of contact with the outside world, including their children and immediate family members. Reports indicate that the physical condition of Dr. Zahra Rahnevard, wife of Mr. Mir-Hossein Mousavi, has deteriorated considerably and she has been losing weight and suffering from limb trembling. As indicated in anopen letter from Mrs. Zahra Amlashi (daughter-in-law of the late Ayatollah Montazeri) to Ayatollah Khamenei, the intelligence games played by the security agents on Mr. Mousavi's daughters, including with regard to purported chemotherapy treatment of their parents [cancer], have indeed caused them serious concerns and worries over the very physical state, health and safety of Mr. Mousavi and Mrs. Rahnevard.
Despite persistent calls during the past year, from both inside and outside Iran, for the release of the leaders of the Green Movement, the authoritarian rulers, inclusive in particular of the Judiciary, have simply chosen to continue this absolutely shameless, illegal, and inexplicable travesty. As you know full well, the ruling establishment has not even conceded that they have placed Mssrs. Mousavi and Karroubi and their spouses under house arrest. No government, security, or judicial authority has taken the responsibility for this illegal act against them, even if some security or judicial authorities have on occasions alluded to the need for the "trial" of the "leaders of sedition" – which interestingly enough, have been considered by other members of the Sepah, the Intelligence Ministry, or Friday Prayer leaders, as politically "imprudent or inexpedient." Indications are that the Supreme Leader – and the intelligence community surrounding him – are extremely fearful of the severe political-legal implications and fallout, in Iran and abroad, of any official admission of the state of house arrest of Mssrs. Mousavi and Karroubi (and their spouses), let alone placing them on trial – as occasionally demanded by hardline fringe elements and currents.
Dear Mr. Shaheed,
With the above in mind, let me send you, attached, a translation of the declaration issued two days ago by a group of 39 political prisoners in Iran calling for the immediate, unconditional release of the leaders of the Green Movement. As you would note, these prisoners, while pronouncing their position on practically boycotting the upcoming Majles elections as a charade, have emphasized that any genuine elections in Iran would require, as a first step, the immediate, unconditional release of all political prisoners, particularly the leaders of the Green Movement.  They have also underlined the importance and impact of the public-awareness campaign of Iranians in diaspora as well as of independent human rights institutions in support of their just demand.
It is our earnest hope that you would be able to highlight the plight of the leaders of the Green Movement at the international level, and raise it, inter alia, with the UN Human Rights Commissioner and the UN Secretary-General as an urgent matter requiring effective public demarche to bear palpable pressure on the authoritarian ruling clique. A more forceful campaign at the international level is urgently needed to help put an end to this illegal and inhuman situation. The authoritarian clique ruling the country has to be forced into taking responsibility for its illegal oppressive acts and measures and held accountable for them. Having said this, we are anxiously waiting for the completion and issuance of your full report on the human rights situation in Iran and a more effective response by the Human Rights Council and the entire UN human rights machinery.
I remain, Sincerely Yours
Ardeshir Amir-Arjmand
Spokesman
The Coordinating Council of the Green Path of Hope of  Iran
Dr. Ahmad Shaheed
United Nations Special Rapporteur
on the Human Rights Situation
of the Islamic Republic of Iran
Geneva


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به greencorrespondents-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به greencorrespondents@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته