-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ اسفند ۱, دوشنبه

Latest News from Koocheh for 02/20/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



خبر / رادیو کوچه

روز دوشنبه، 20 فوریه، آژانس بین‌المللی انرژی اعلام کرده است که خریداران نفت ایران در حال انطباق با تحریم‌های اتحادیه اروپا هستند و کشورهای اروپایی می‌توانند از عهده قطع ناگهانی صادرات نفت ایران برآیند.

بعد از آن که ایران اعلام کرد فروش نفت به شرکت‌های بریتانیایی و فرانسوی را متوقف می‌کند، قیمت‌های جهانی نفت در روز دوشنبه، به بیش‌ترین میزان در هشت ماه اخیر رسید.

به گزارش رویترز، دیدییه هوسان، مدیر بخش امنیت و بازارهای انرژی آژانس بین‌المللی انرژی، گفته است: «فکر نمی‌کنیم موضوعی که ایران اعلام کرده است تاثیری واقعی بر بازار داشته باشد، چون فرانسه و بریتانیا خرید نفت خام ایران را پیش از این قطع کرده‌اند.»

رویترز گزارش داده است که به دنبال تصویب تحریم خرید نفت ایران از سوی اتحادیه اروپا، میزان نفت خامی که کشورهای این قاره برای تحویل در ماه مارس از ایران خریده‌اند، بیش از ۳۰۰ هزار بشکه در روز کاهش یافته است.

آقای هوسان اضافه کرده است که با پایان فصل زمستان و آغاز تعمیرات معمول در پالایش‌گاه‌های نفت اروپا، حجم واردات نفت این منطقه کاهش می‌یابد و قطع احتمالی صادرات نفت ایران چندان مشهود نخواهد بود.

آژانس بین‌المللی انرژی به عنوان نهاد مشاور ۲۸ کشور صنعتی جهان عمل می‌کند و اعضای آن برای مقابله با آثار منفی هر گونه اختلال در عرضه نفت خام، ذخایر اضطراری نفت دارند.

این آژانس سال گذشته از این ذخایر برای جبران کاهش صادرات نفت لیبی استفاده کرد و آقای هوسان گفته است که آژانس بین‌المللی انرژی شرایط کنونی بازار جهانی نفت را زیرنظر دارد و در صورت لزوم وارد عمل خواهد شد.

بیشتر بخوانید:

«ورود تیم بازرسان آژانس اتمی به ایران»

«توقف صادرات نفت ایران به شرکت‌های انگلیسی و فرانسوی»


 


اکبر ترشیزاد/ رادیو کوچه

کم‌تر کسی گمان می‌برد که در برابر اعتراضات خیابانی پس از انتخابات و جنبشی که در اعتراض به نتایج انتخابات دوره‌ی دهم شکل گرفت موضع «عطا‌اله‌مهاجرانی» این قدر نرم و محافظه‌کارانه باشد. «مهاجرانی» که در دوره‌ی اصلاحات به شدت مورد حمله‌ی اصول‌گرایان بود یکی از نخستین وزرایی بود که استیضاح شد و پس از آن و در اثر فشارهای وارده استعفا داد. او هم‌چنین تنها وزیر کابینه‌ی اصلاحات بود که در یک سخنرانی خصوصی که نوار ویدیویی‌اش چند سال پس از آن در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد از سوی «علی خامنه‌ای» در اعتراض به سیاست‌های فرهنگی دولت «محمد خاتمی» مورد خطاب و حمله‌ی کلامی شدید قرار گرفت و روش‌های مدیریتی‌اش در وزارت ارشاد به زیر سوال برده شد. شاید در هیچ دوره‌ی زمانی مانند زمان مدیریت «مهاجرانی» بر وزارت ارشاد تولیدات فرهنگی و هنری دگراندیشان و منتقدین نظام جمهوری‌اسلامی مجوز پخش و نشر نگرفته‌اند و از این نظر می‌توان گفت که سیاست و شعار تساهل و تسامح او تا اندازه‌ی زیادی محقق شده بود.

با توجه به این پیشینه و نوع برخورد نظام با «مهاجرانی» و خانواده‌اش که در نهایت منجر به خروج او از کشور شد، پس از جریانات و اعتراضات دو سال اخیر بسیاری از منتقدین نظام و اصلاح‌طلبان از حکومت اخراج شده انتظار برخوردی ورای رفتاری که از «مهاجرانی» در دو سال گذشته دیده شد داشتند، اما «مهاجرانی» راه دیگری را برگزید. او نه تنها از اصل نظام جمهوری‌اسلامی دفاع کرد بلکه به روشنی اعلام کرد که با اصل ولایت‌فقیه نیز مشکلی ندارد و فقط انتقاداتی در روش اجرای آن دارد. «مهاجرانی» در مدارای خود با نظام تا آن‌جا پیش‌رفت که پس از سخن‌رانی جنجالی‌اش در دفاع از شخص «علی خامنه‌ای» خشم بسیاری از مردم و کنش‌گران سیاسی و اجتماعی را برانگیخت و شمار فراوانی از فعالان جنبش سبز از او و مواضعش اعلام برائت کرده و این سخنان را نظریات شخصی «مهاجرانی» دانستند که ربطی به شورای هماهنگی راه سبز امید ندارد.

چند روز پیش «حیدر مصلحی» وزیر اطلاعات جمهوری‌اسلامی در سخنانی به حضور «عطااله مهاجرانی» در جشنواره «الجنادریه» اشاره و ادعا کرده بود که او 18 میلیون دلار از عربستان کمک مالی دریافت کرده‌ است. چنین برخوردهایی و زدن تهمت‌های از این دست از سوی مسوولان امنیتی نظام تازگی ندارد اما این رفتار ظاهرن برای «مهاجرانی» خیلی سنگین آمده است. «مهاجرانی» که خود در سخنان گذشته‌اش «علی خامنه‌ای» را دارای سجایای اخلاقی پرشمار دانسته بود که پرونده‌اش از هر گونه فساد مالی مبرا است، فکر نمی‌کرد که فرامین رهبری در تخریب منتقدین‌اش دامن او را نیز بگیرد و حالا به شدت برآشفته است. در همان زمان هم بسیاری بر مواضع «مهاجرانی» خرده گرفتند و نوع نگاه او درباره‌‌ی «خامنه‌ای» را بسیار سطحی دانستند.

جدا از مشکل ساختاری نظریه‌ی حکومتی ولایت‌فقیه، نوع نگاه به زندگی شخصی یک رهبر و خلاصه کردن تمام شرایط لازم برای اداره‌ی یک کشور در ساده‌زیستی‌اش، نقش عمده‌ای از به‌وجود آوردن جای‌گاه غیرقابل نقد برای رهبر داشته است، نکته‌ای که «مهاجرانی» ساده‌لوحانه بر آن چشم بسته بود. برخی از رفتارها اگر در زندگی شخصی یک فرد حسن به حساب بیاید به هیچ عنوان دلیلی بر شایستگی همان شخص برای اداره‌ی یک جامعه نخواهد بود و بالعکس ممکن است رفتارهای شخصی و خصوصی ناشایست یک فرد اطرافیانش را آزار بدهد اما در عین حال آن فرد لیاقت‌های بسیاری برای رهبری یک حزب سیاسی داشته باشد. بسیاری از دیکتاتورهای تاریخ سیاست از ویژگی‌های فردی خوبی برخوردار بوده‌ اما موجب بدبختی و به فلاکت کشیده شدن سرنوشت میلیون‌ها انسان در جهان شده‌اند و چه بسیار انسان‌های الکلی، زن‌باره و تجمل‌گرا که مدیران موفق و سیاست‌مداران خوش‌نامی بوده‌اند که در پیشرفت بشر و بهبود وضعیت مالی و رفاهی انسان‌ها نقش فراموش ناشدنی داشته‌اند.

«عطااله مهاجرانی» شاید اکنون بتواند اندکی حال و روز بسیاری از مخالفان و منتقدان نظام را درک کند که به سبب انتقادشان از جمهوری‌اسلامی در سه دهه‌ی گذشته آماج شدیدترین نوع حملات، توهین‌ها و تهمت‌های ناروایی بوده‌اند که البته خود «مهاجرانی» هم در دوره‌ای در آن سهیم بوده است. این اتفاق برای بسیاری از اصلاح‌طلبان حکومتی نیز درس عبرتی خواهد بود که انتقادات خود را از روی اشخاص به سمت ساختار جمهوری‌اسلامی بچرخانند زیرا که مشکل واقعی نظام کنونی افراد و کارنامه‌ی فردی آنان نیست بلکه ساختاری است که انسان‌ها را به جایی می‌رساند که برای پاسداری از یک تفکر سیاسی و یا باور مذهبی دست به ترور فیزیکی و شخصیتی مخالفانشان بزنند.


 


خبر / رادیو کوچه

به گزارش رسانه‌های مخالف دولت جمهوری اسلامی، روز دوشنبه، 20 فوریه، مهسا امرآبادی، روزنامه‌نگار ایرانی در یکی از شعب دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی پیرعباسی به اتهام «اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی» به ۵ سال زندان محکوم شده است.

به گزارش کلمه، چهارسال از مدت محکومیت این روزنامه‌نگار تعلیقی و یک سال آن نیز حبس تعزیری است.

مهسا امرآبادی پیش از این در خرداد سال ۸۸ هم بازداشت و به یک سال زندان تعزیری محکوم شده بود.

مسعود باستانی، همسر خانم امرآبادی از دیگر روزنامه‌نگاران زندانی است که از تیر ماه سال ۸۸ بدون مرخصی در زندان رجایی‌شهر به سر می‌برد و به ۶ سال زندان و پرداخت جریمه نقدی محکوم شده است.

بیشتر بخوانید:

«تایید یک سال حبس برای امر‌آبادی، روزنامه‌نگار»


 


امیر و کاملیا‌/ رادیو کوچه

«بریس» یکی از روستاهای بزرگ «چابهار» واقع در دهستان «سند میر ثوبان» بخش دشت‌یاری این شهرستان جنوبی استان «سیستان و بلوچستان» است. این روستا در 64 کیلومتری بندر چابهار بعد‌ از «رمین» یکی از نزدیک‌ترین روستاهای صیادی به این شهر است وازسمت شمال به جاده اصلی چابهار وازسمت شرق به روستاهای پشت، بندر صیادی پسابندر وخلیچ زیبای گواتر از جنوب و غرب به دریای نیل‌گون عمان منتهی‌   می‌شود. روستای بریس از شمال به کوه‌های مریخی سربه فلک کشیده، از غرب و جنو‌ب به دریای عمان محدود می‌شود.

روستای بریس در کنار دریای نیل‌گون «عمان» دارای سواحل صخره‌ای و سواحل ماسه‌ای بی‌نظیر در دنیاست، «خور» قدیم بریس که با بارش باران‌های فصلی جان دوباره می‌گیرد، از جاذبه‌های طبیعی این روستا به شمار می‌آیند. کوه‌های مینیاتوری یا مریخی در شمال روستا با مناظر بسیار زیبا در یک طرف جاده و طرف دیگر آن دریا و تراش‌ها و برش‌های ناشی از فرسایش و واریزه‌های آن و رنگ سفید این کوه‌ها چشم هر بیننده‌ای را خیره می‌کند.

تماشای مناظر کوه‌های بزرگ و کوچک بسیار با شکل خارق‌العاده و حرارت هوا و غبار شرجی حاصل از آن، انسان را به یاد مناظر خیالی و رویایی از کرات آسمانی می‌اندازد و برای لحظاتی احساس می‌کند در مریخ به سر می‌برد. تالاب بریس یکی از بزرگ‌ترین تالاب‌ها در سطح استان سیستان و بلوچستان در 10 کیلومتری روستای بریس قرار دارد و به شکل یک سد طبیعی آب‌های سرگردان اطراف را در خود جمع کرده است.

این تالاب محل رویش انواع درختچه‌های «گز و چش» است که مناظر بسیار چشم‌نوازی را خلق کرده‌اند. روستای قدیم بریس در 5 کیلومتری بریس فعلی با بناهای قدیمی از مناظر گردش‌گری پذیرای مهمانان وگردش‌گران ازتمام نقاط ایران است. آبادی بریس که اخیرن به بندر صیادی تبدیل شده در حاشیه ساحلی شمالی دریای عمان در دهانه خلیج کوچکی واقع است. ارتفاع بریس از سطح دریا ۱۰ متر و حداقل عمق آب در خور ۴ متر است.

به لحاظ آخرین تقسیمات کشوری، بریس در دهستان «نگو‌ر» از بخش دشتیاری شهرستان چابهار واقع و فاصله آن ازمرکز بخش «نگور» ۴۴ کیلومتر است. بندر بریس عمدتن روی تشکیلات لایه‌های ماسه سنگی متراکم تا نیمه متراکم صدف‌دار دوران سوم زمین‌شناسی قرار گرفته که بیرون‌زدگی‌های آن در محدوده سطوح صخره‌یی مشرف به ساحل جنوبی قابل رویت است.

حداکثر دما در تیرماه ۳۶‎ و حداقل آن ۱۶ درجه سانتی‌گراد در بهمن ماه است. میزان بارندگی در بریس بسیار کم است و در صورت بارندگی تالاب عظیمی درحد فاصل کوه‌های مشرف به بریس و نوار ساحلی شکل می‌گیرد که یکی از زیباترین جلوه‌های مناظر طبیعی را به وجود می‌آورد که می‌تواند در جذب توریست نقش به‌سزایی ایفا کند.

در امتداد ساحل دریای عمان، قبل از رسیدن به بندر بریس فعلی، به چند خانه متروکه برخورد می‌کنیم. آن‌جا نیز روزگاری محل صیادان و بومیان بریس بوده است. حدود صد سال پیش بریس دارای ۳۵ باب خانه و قریب به ۳۰ شناور بوده است. در این‌جا نیز مسجد مانند هر روستای دیگری جزو اولین بناهای قوم بلوچ است. قسمت عمده بلوچ‌های بریس را «میدها» تشکیل می‌‌دهند. میدها ماهی‌گیران و لنج‌داران و ملوانانی هستند که از وضع مالی نسبتن خوبی برخوردارند. خانواده گسترده یکی از اشکال مهم استحکام بخشی به نظام اجتماعی بلوچ است. جمعیت بومی و ساکن بریس، حدود ۲۷۵۰ نفر است که این رقم با توجه به مهاجرت نیروی کار از اطراف بریس در نوسان است.

با شروع توفان‌های استوایی که از حدود ۱۵ خردادماه آغاز و تا آخر مرداد ماه ادامه می‌یابد، شناورهای کوچک از رفتن به دریا پرهیز می‌کنند و یا خط سیر خود را به سمت «جاسک» و «تنگه هرمز» تغییر خواهند داد. سرعت این توفان‌ها گاه تا ۵۵ «نات» نیز گزارش شده است. تعداد صیادان منطقه ۱۵۶۰ نفر است. مقدار استحصال آبزیان در بندر بریس بر اساس آمار سال ۱۳۷۹ ، ۲۸۷۱ تن برآورده شده است.

عمدی ماهیان دریای عمان را ماهی «حلوای سفید» و «سیاه»، «سنگ‌سر قباد»، «هوور»، «شیر»، «شوریده» و «سرخو» تشکیل می‌دهند. هم‌چنین در سال، ۱۳۷۹ در منطقه بریس، ۱۱۱۲۴۶ کیلوگرم کوسه ماهی صید شد. انتهای باله دمی کوسه ماهی بعد از صید، قطع شده و به وسیله پمپاژ، خون کوسه خارج شده و آن‌گاه آن را نمک سود کرده به بازارهای پاکستان ارسال می‌کنند. قیمت هر کیلو گوشت کوسه در بازارهای پاکستان ۶۰ روپیه است که با برنامه‌ریزی صحیح در بهره‌برداری مناسب در صید این گروه از ماهیان و صدور آن به کشورهای همسایه و آسیای دور، سهم به‌سزایی در درآمد ارزی خواهد داشت.

 از دیگر آبزیان ذی‌قیمت که در آبهای شور در سواحل صخره‌یی دریای عمان و من جمله بریس وجود دارد، سخت‌پوست زیبایی به نام «شاه میگو» یا «لابستر» است که ارزش غذایی بالایی داشته و عمدتن صادر می‌شود. بریس با وجود ۱۳ هزار هکتار اراضی مستعد پرورش میگو، بزودی شاهد واگذاری و شروع عملیات اجرایی ساخت و ساز استخرهای پرورش میگو خواهد بود.

استقبال از مرحله اول واگذاری اراضی مستعد بریس فراتر از حد انتظار بوده و از مرز هشت‌صد تقاضا گذشته است و در میان آن‌ها نام چند چهره اقتصادی و بنیاد خصوصی نیز دیده می‌شود. بخش اول این طرح با سطح ۶۰۰۰ هکتار قادر خواهد بود حدود ۳۰۰۰ نفر را به صورت مستقیم فعال کند. تولید میانگین ۱۲۰۰۰ تن میگو در هر دوره پرورشی در این مجتمع پرورشی زمینه بسیار مساعدی را برای صدور کالاهای غیرنفتی و تحصیل ارز فراهم می کند.

از مهم‌ترین قابلیت‌های خدادادی بریس، مناظر بدیع و اسکله منحصر به فرد آن است که می‌تواند نقش به سزایی در جذب گردش‌گران فرهنگ و طبیعت و گسترش ایکوتوریسم و اگروتوریسم داشته باشد. این مهم منوط به تامین امنیت، تزریق امکانات و بها دادن به تحقیقات و استفاده از کارشناسان خبره این کار است که خود مقوله دیگری می‌طلبد.

منابع:

بیابان‌های ایران

ویکی‌پدیا

سایت کویرها وبیابان های ایران


 


اردوان روزبه / رادیو کوچه

ardavan@koochehmail.com

در روز بیست و نهم بهمن ماه در سایت «جرس» مطلبی با عنوان «گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید» به قلم نویسنده‌ای به نام «عایشه محمدی»  منتشر شده که در آن نسبت به یک تاریخ‌نگار به نام «عرفان قانعی‌فرد» مواردی به عنوان ابهام در کار وی ذکر شده است. در این مطلب که به موضوع عدم صحت در گفتار آقای قانعی‌فرد پرداخته شده است به لینک‌ها و موارد خبری اشاره می‌شود که در آن تاکید دارد این نویسنده کتاب «پس از شصت سال» در اساس بسیاری از مواردی که اشاره شده را یا ننوشته است یا در صحت آن شک وجود دارد.

در ادامه این مطلب نیز اشاره‌ای به رابطه وی با «روح‌اله حسینیان» شده و رابطه مشکوک وی با حاکمیت و موضوع سفرهای او به کشورهای مختلف که البته ذکری از منابع در این مورد نیز نشده است. اما فارغ از این که این مطلب چقدر می‌تواند به واقعیت نزدیک باشد یا خیر و آیا این تاریخ‌نگار چرا در مظان اتهام قرار گرفت است، در تماسی که عرفان قانعی فرد با رادیو کوچه داشت درخواست کرد که با توجه به این که پاسخش را سایت جرس تاکنون منتشر نکرده در این خصوص صحبت‌هایی داشته باشد.

آن چه در پی می‌آید اظهارات آقای قانعی فرد در خصوص این نوشته و مواردی است که هر از گاهی در مورد او منتشر می‌شود.

هم‌چنین لازم به ذکر است در راستای بررسی مستندات اظهارات آقای قانعی‌فرد رادیو کوچه تماسی نیز با یکی از نزدیکان آقای «جلال طالبانی» در دولت عراق داشت که وی با توجه به مستندات موجود صحت گفت‌و‌گوی آقای طالبانی با این تاریخ‌نگار‌، سفارش این کتاب توسط رییس جمهوری عراق و هم‌چنین سفارش نسخه عربی این کتاب را توسط وی مورد تایید قرار داد.

گفت‌و‌گوی ما با عرفان قانعی‌فرد که اینک در بغداد به سر می‌برد در خصوص پاسخ به این اتهامات است. لازم به اشاره است رادیو کوچه در ادامه، مطلب منتشر شده در جرس و پاسخ عرفان قانعی‌فرد را هم آورده و این رسانه آماده انتشار هر مطلبی در خصوص این محور بحث است.

——————————————-

در ادامه نوشته‌‌ی سایت «جرس» در مورد عرفان قانعیفرد

گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید

«عایشه محمدی»

در اردیبهشت 82 کتابی با عنوان «سروش مردم»  توسط انتشارات «دادار» منتشر شد. به زعم نویسنده   استاد «محمدرضاشجریان» در این کتاب در قالب یک مصاحبه مفصل به ارایه دیدگاه‌هایش درخصوص موسیقی می‌پرداخت. در این کتاب آمده بود که آهنگ مشهور بیداد ساخته‌ی «محمد‌رضا‌لطفی» است. «دود‌و‌عود» اثر «پرویز مشکاتیان» است، و آهنگ «انتظار» را «محمدعلی‌ کیانی‌نژاد» ساخته است، و «سروچمان» در دستگاه ماهور اجرا شده است، این کتاب در کم‌تر از یک‌ماه به چاپ دوم رسید. انتشار این کتاب خیلی‌ها را به زحمت انداخت. به‌زودی مشخص شد که  بخش اعظمی از این کتاب کپی‌برداری از کتاب معتبری به اسم «راز مانا» است و سرشار از اغلاط فاحش. نسخه‌ی انگلیسی آن که ظاهرن نسخه مرجع باید باشد از اساس وجود خارجی ندارد و استاد شجریان، در گفت‌گویی با روزنامه همشهری معترض آن شد گفت که این کتاب از نظر من از درجه اعتبار ساقط است چرا که  با مولف کتاب هیچ‌گونه مصاحبه‌ای نداشته است و تنها یک‌بار نویسنده جوان کتاب را در خانه «علی‌زاده» دیده است و بخش اعظم آن کپی‌برداری از کتاب راز ماناست و به تدریج نسخه‌ی باقی مانده‌ی این کتاب از بازار جمع‌آوری شدند و نویسنده، مترجم، این کتاب دکتر؟ «عرفان قانعی‌فرد» فارغ‌التحصیل دانش‌گاه «کمبریج» انگلستان و عضو هیات علمی دانش‌گاه «دورهام انگلستان» بود که سعی کرد با انتشار یادداشتی از شجریان بابت این کار خود عذر‌خواهی کرد و اقرار کرد که اصل کتاب انگلیسی آن وجود خارجی نداشته و از متن شفاهی راز مانا چگونه استفاده کرده است.

اردیبهشت 88، کتابی با عنوان «پس از شصت سال»  در ایران  منتشر شد. این کتاب هزار صفحه‌ای، به زعم نویسنده آن زندگی‌نامه رسمی و خاطرات «جلال طالبانی» رییس‌جمهوری فعلی عراق به روایت خود او بود که در صورت صحت می‌توانست به عنوان سند مهمی در تاریخ معاصر عراق و منطقه قابل استفاده باشد. خرداد 89، در کتابخانه‌ی ملی‌تهران مراسمی برای معرفی این کتاب برگزار شد. در این افتتتاح 18 نفره، حاضران شرکت‌کننده در جلسه به شدت به محتوای کتاب و تعریف تاریخ و هتک بسیاری از شخصیت‌های مهم تاریخ معاصر کردستان اعتراض کردند. «صادق زیباکلام» استاد تاریخ دانش‌گاه تهران گفت که نمره نویسنده آن صفر است و بخشی از سخنان نویسنده کتاب را درباره‌ی خود در همان جلسه تکذیب کرد و «جلال جلالی‌زاده» نماینده سابق مردم سنندج نویسنده را به رعایت امانت توصیه کرد و دفتر جلال طالبانی رییس‌جمهوری به انتشار این کتاب واکنش نشان داد. دفتر اتحادیه‌ی میهنی کردستان با انتشار بیانیه‌ای انتساب آن را به جلال طالبانی، تکذیب کرد. در متن این بیانیه آمده است که «نویسنده فرد صادقی نیست و نوشته‌های او آکنده از اشتباه و اظهارات ساختگی است و امضایی که بر روی کتاب شبهه‌دار او به چشم می‌خورد نیز به قلم طالبانی نیست. رییس جمهور عراق نیز در کنگره روزنامه‌نگاری کردستان عراق در پاسخ به سوال خبرنگاران در مورد نویسنده و کتاب تصریح کرد: «این نکته را باید تصحیح کنم که این فرد به هیچ وجه از نزدیکان من نبوده است. تنها از من خواست که برای کمک به نوشتن پایان نامه دکترایش، به چند سوال او پاسخ دهم و تاکید کرد که پیش از این با «کلینتون» (رییس‌جمهوری آمریکا) و رییس‌جمهوری اسراییل هم دیدار و گفت‌گو داشته است. اما پس از پاسخ دادن به سوالات او، به رفتارش مشکوک شدم و او را از خود دور کردم.»  نویسنده و مترجم این کتاب نیز عرفان قانعی‌فرد بود که وعده انتشار این کتاب را به 4 زبان زنده‌ی دنیا داده بود .

کتاب «خاطرات یک رعیت کرد» در سال 1379 در ایران چاپ رسیده است. مترجم این کتاب، مدعی است که این کتاب را از زبان انگلیسی به فارسی برگردانده است و روایت زندگی شخصی به نام «روناک یاسین» یکی از اساتید دانش‌گاه هاروارد است که در جریان تحصیل خود در هاروراد با او آشنا شده است. ده سال بعد «حسین حسینی» استاد دانش‌گاه سلیمانی، در یک تحقیق مختصر علمی نشان داد که  «روناک یاسین» که در کتاب با عنوان استاد هاروراد، از او یاد شده بود وجود خارجی ندارد، حسین حسینی دامنه‌ی تحقیقات خود را گسترده‌تر کرده و با انتشار چند مقاله‌ی کوتاه نشان داد که ادعای مترجم کتاب در خصوص اخذ مدرک زبان‌شناسی دکترا از دانش‌گاه کمبریج از بنیاد محال است چون در دانش‌گاه کمبریج رشته مذکور وجود ندارد و نام فرد در هیچ‌کدام از رکوردهای دانش‌گاهی به چشم نمی‌خورد. حسینی هم‌چنین نشان داد که نویسنده برخلاف مدعیات خود دانش‌جوی دانش‌گاه هارواد آمریکا نیز نبوده. انگیزه حسین حسینی تنها «روشن شدن حقیقت» بود چون در تمام عمرش نه نویسنده را دیده بود و نه او را به هیچ وجه می‌شناخت. مترجم این کتاب سراسر کذب، خالق شخصیت دروغین روناک یاسین و مدعی دکترای دروغین در دانش‌گاه‌های کمبریج و هاروارد عرفان قانعی‌فرد بود.

هر چند هر کدام از این موارد، به تنهایی برای بی‌اعتبار شدن جای‌گاه یک فرد در عرصه‌ی رسانه و تحقیق کافی است اما حواشی عرفان قانعی‌فرد بسیار بیش‌تر از اینهاست. «ابوالحسین بنی صدر»، «صارم الدین صادق وزیری»، «عطااله مهاجرانی»، «عبداله حسن‌زاده»، «مرحم بهاالدین‌ادب»، مرحوم «ابراهیم یونسی» و هر کدام به نحوی از عدم صداقت و تحریف اظهارات خود توسط عرفان قانعی فرد شاکی شده‌اند که با یک گوگل کردن ساده قابل کشف است.

و توضیح نهایی: جست‌جوی یک روزه نگارنده نشان می‌دهد که عرفان قانعی‌فرد (که تا به حال او را ندیده‌ام) نه تنها دکتر نیست و محقق‌ تاریخ ‌معاصر نیست و تحصیلات او در مقاطع پیش از آن نیز صحت ندارد، بلکه با فهرست بلند بالایی از جعل‌و سو‌استفاده روبرو‌ست. ادعاهای سراسر کذب او در انتشار فرهنگ‌های‌ «یونانی» و «فرانسوی» و «نروژی» و ادعاهای او در خصوص برگزاری مناسب‌ها  سخن‌رانی‌ها و ابلهانه‌تر و ساده‌تر از آن است که محل اعتنا باشند (این لینک‌ها را ببنید تا به من برای استفاده از این واژگان حق دهید). در کردستان عراق او را شناخته و رانده‌اند و  برای نگارنده اصلن عجیب نیست که  این فرد در ایران امروز راست راست می‌رود و می‌آید و می‌پرد و می‌نویسد و تهمت می‌زند، که در جست‌جو پیرامون شخصیت او می‌شود نشانه‌هایی از هم‌راهی با روح اله حسینیان درمرکز اسناد انقلاب اسلامی یافت که رسالتی جز تیشه زدن به ریشه‌ی تاریخ و حقیقت ندارد.

حتا اگر این را هم نادیده بگیریم، در مملکتی که سنگ‌ها را بسته و سگ‌ها را گشاده‌اند و به‌ترین فرزندان ملت در زندان و تبعید و حصر به سر می‌برند، «طایب» و «رحیمی» و «مرتضوی» صاحب قدر‌اند و «موسوی» و «رهنورد» و «کروبی» در حصراند، برکشیدن کسانی چون قانعی‌فرد به جای‌گاه محقق تاریخ معاصر نیز بسیار عادی است.

تنها در عجبم که رسانه‌های رسمی و پر‌مخاطبی چون «بی‌بی‌سی» و «صدای آمریکا» و «روزنامه شرق» باز هم و باز هم چرا به این سادگی فریب می‌خورند و تریبون‌های زنده خود را در اختیار او می‌گذارند تا هتاکی‌هایش را بپرورد و در عرصه‌ی عموم تکرار کند و عوام را بفریبد. و خواص را به زحمت بیاندازد، یا این همه آدم صاحب‌نام چگونه فریب او را خورده‌اند و شاید هم چیزهای دیگری هست و ما بی‌خبریم.

پناه بر خدا

——————————————–

«پاسخ به سروش(دباغ)، اشکوری و بازرگان و سپاس از دکتر بنی صدر»

عرفان قانعی‌فرد

می‌توان «اندکی از مردم» را برای «همیشه» فریب داد

حتا می‌توان «همه مردم» را برای «مدتی» فریب داد

اما نمی‌توان «همه مردم» را برای «همیشه» فریب داد

«آبراهام لینکلن»

«بدبخت ملتی» که تاریخش را نداند و شوربخ‌تر از آن، ملتی که نخواهد «تاریخ کشورش» را بداند

«احمد کسروی»

این‌جانب، نه به شخصی ارادت کورکورانه دارم و نه نفرت و رفتار مغرضانه. یک محقق تاریخ از نسل جوان ایرانم و می‌خواهم حقایق را بکاوم و در حد وسعم برای هم نسلانم بازگویم و ادعایی هم جز این نداشته و ندارم. تاریخ را می‌شود خواند اما نمی‌توان مخاطبان تاریخ و یا مورخان را فریب داد و قصد نسل جوان امروز ایران از ورود به تاریخ معاصر، گشودن دست فریب‌کاران و دغل‌بازان است که در محراب و منبر، فرمایش‌ها می‌کنند. در برنامه صدای‌آمریکا هم این‌جانب به روایات مختلف اشاره کردم و منابع متفاوت و قصد اهانت و استهزا به کسی را نداشتم جز کمی تلنگر به اندیشه شنوندگان خردگرا زدن که گاه از پس پرده، حکایاتی دیگر است و باید بیش‌تر اندیشید و شک باور بود.

1. آقای اشکوری، فرموده‌اید: «شخصیت جهانی» اما بنده در این چند سال با چند شخصیت جهانی گفت‌گو کردم «نوام چامسکی»، «برژنسکی»، «کسینجر»، «گری سیک»، «کاندولیزا رایس» و… اما هیچ کدام از این برجستگان، این شهیر را نمی‌شناختند و به نظر می‌رسد جهان شما، محدود به چند نفر خاص است و این هم بلا اشکال.

2. شما فرموده‌اید: «از قضا در سالیان اخیر سروش هم در همان مرکز با منزوی هم‌کار بوده» اما آقای دباغ، فرموده‌اند: «در عمرم 1 بار دیده‌ام»، تکلیف من را روشن کنید، کدام یک؟ و چرا شتاب‌زده می‌نویسید؟، در ضمن هم‌کاری اداری دلیلی نمی‌شود که کسی سیر تا پیاز زندگی و عمرش را برای شما بازگوید آن‌هم به خاطر نزدیکی و انتصاب شما به یک طیف، قشر و جریان خاص که وی تمایلی به ورودش نداشت.

3. همان قدر می‌توانم به دروغ استاد فقید و رادمرد جناب منزوی، شک کنم که به مسلمانی شما، باور. پس از «دین رحمانی»، چیزی نیاموخته‌اید، ربط به موضوع را هم شما تعیین نمی‌فرمایید که بنا به امیال شما باشد.

4. آقای دباغ (سروش) شما که به سید«حسن نصر» می‌فرمایی «منجم کاخ سلطنت»، به آرامش دوست‌دار می‌گویی «ناآرام عقده‌ای»، به استاد نازنینم «محمود دولت‌آبادی» می‌پرانی «خفته‌ای در غار»، دیگر در نسل من، جز مریدان مسخ شده‌ات‌، توقعی از شما جز استهزا و پرخاش نداریم، لابد  این است آیین معرفت دینی  و یا دروغ بی‌فروغ «روشن‌فکری دینی».

5. آقای دانش‌مند و همه چیز‌دان، شما چه اطلاعی از آقای پرویز ثابتی داری؟ هنوز نمی‌دانی فرق است بین یک مقام امنیتی و تحلیل‌گر امنیت ملی با یک شکنجه‌گر یا بازجو، از شما یکی بعید است. لااقل ذره‌ای شرافت از ثابتی می‌آموختی که در کتاب گفت: «از زایل شدن استعدادهای جوان، ناراحت بودم و هستم و نمی‌خواستم استعدادهای جوان آب و خاکم، دنبال کمونیست‌ها و تروریست‌ها بروند و به باطل بروند»، شجاعت و شهامت می‌خواهد پذیرفتن عذرخواهی از انقلاب فرهنگی.

6. فرموده‌ای یک بار آن رادمرد بزرگ، شادروان منزوی برای درد دل نزد شما آمده، کسی که به اقرار شما 1 بار دیده‌اید، وی اگر ناگزیر نبوده که به خاطر نزدیکی شما به نهاد قدرت، شما را ببیند چه قرابتی داشته که نزد شما درد دل کند؟، شما که نه نسخه شناسی، نه محقق، نه اهل پژوهش تاریخ.

7. از محل اعراب نداشتن آشفته شده‌ای، ممکن است از محل اعراب خودتان در پیش از سال 1359 به من جوان خام، خشتی نشان‌دهی؟

8. لطف فرموده در چیزی به اسم اینترنت، زندگی‌نامه دکتر «بازرگان» را بخوانید تا متوجه شوید که وی «ترمودینامیک» خوانده و حتا کتابی به این اسم «ترمودینامیک در زندگی»، در سال۱۳۳۴، توسط شرکت سهامی انتشار منتشر کرده. و البته شما زحمت کشیده و وحی را نقد کرده‌اید، بدانید که ایشان کتابی دارند (مسئله وحی، ۱۳۴۱، شرکت انتشارات قلم) که مطالعه‌اش، ضرری ندارد.

9. آقای بازرگان، بوی کباب شنیده‌اید که فرموده‌ای:«مصاحبه‌ای در شرایط فعلی با برنامه‌ریزی جریانی شناخته شده»، مگر قرار است «آلترناتیو» سازی شود؟ کدام رقیب؟، همان‌طور که ابوی شما اجازه داشت خاطراتش را بگوید و در ایران بنویسند، ایشان هم حق انسانی دارد که بگوید و در امریکا منتشر کند. در ضمن بنده که در برنامه از آقای «یزدی» صادقانه تشکر کردم، و همیشه هم کرده‌ام، فرق بین واژه تشکر و توهین را هم می‌توانی در فرهنگ معین جست‌و‌جو بفرمایید. (حداقل مرحوم کریم‌پور شیرازی که معنی این 2 واژه را می‌دانست)

 پس تاریخ معاصر نه آن است که شما می‌فرمایید و یا منحصرن چپ‌ها و توده‌ای‌ها و پیروان «مصدق‌السطنه». ما نیز مردمانیم و حق داریم با محک، بسنجیم و بخوانیم و بکاویم. از شرافت و مردانگی و ادب جناب دکتر «ابوالحسن بنی‌صدر» هم نهایت سپاس و تشکر را دارم که مثل همیشه، با لطف خود گره از کار فرو بسته ما گشود و یک لغزش تاریخی را روشن کرد و به صداقت مثال زدنی‌اش، مدیونم و انشالله درباره آن واقعه تاریخی بیش‌تر خواهیم جست. اما در 3 کتاب از زبان ایشان به «لوموند» اشاره شده که اسنادش را برای انقلاب اسلامی جهت انتشار طبق وعده خواهم فرستاد و باید اصل منبع ارجاعی تصحیح شود.

هرچند بر مواضع خود سخت ایستاده‌ام و شکی در اندیشه‌ام ندارم. اما این پاسخ را ضروری یافتم چون دیدم که به قصد استهزا و تخریب و تمسخر، اظهار‌آرا و بیان عقیده فرموده‌اند و عجبم از آقای‌ مهاجرانی است که دور از زنار بستن در حضور شاه ستم‌گر «عربستان»، در سایت «جرس» مطلبی را به‌سان توده‌ای‌های قدیم‌، با اسم مستعار می‌گذارد که به کرامت انسانی یک نفر توهین شود و به سایت فرقه‌های «پژاک» و «بارزانی»، ارجاع‌ها داده شود. هرچند در نابودی ایران و ایرانی‌، تفاوتی بین اعراب و تجزیه‌طلبان نمی‌بینم، و این 2 فرقه را هم ضد انسان و ایران می‌شناسم. خواهان دفاع از آب و خاکم و سنگ‌سنگ ایرانم (و امثال شاپور بختیار که در کنار صدام حسین، نشستند تا به ایران حمله شود، نمی‌توانند برایم بت باشند.) دیگر وقت پاسخ به انسان‌هایی موزه‌یی را ندارم. وقت برنامه‌ای تلویزیونی محدود بوده و شاید ابهاماتی پدید آمده باشد که طبیعی است و انشالله کتاب را بخوانند، خواهند یافت حقیقت ماجرا را. و شما با این فرمایش‌ها، به قول پیر مقتدایم «داریوش همایون» «مشت‌بازی با سایه می کنید»، فکر کنم سخنانم تلنگری بود برای نسل جوان، که بیش‌تر بخوانند و بکاوند و بجویند و آخرالامر باید گفت بلوغ، فرایندی اجتناب‌ناپذیر است و این جنجال‌ها و احزاب و سازمان‌ها و رهبران، جملگی میهمان تاریخ‌اند، دیر یا زود از لای غبار زمان و کنج‌های پنهان تاریخ، حقایقی بیرون می‌آید و ما نیز از این دوران تاریک و دردناک گذر خواهیم کرد و در آیینه خرد و عقلانیت به خود خواهیم نگریست و بدون شک این روند گریز‌ناپذیر تاریخ است.

 


 


علی فرحبخش/ رادیو کوچه

حجاب در اسلام، هم‌واره از موضوعات بحث‌انگیز بوده و هست. در این میان، استفاده از «روبند» یا «برقع» که توسط گروهی از زنان مسلمان استفاده می‌شود، این بحث را جنجالی‌تر از پیش کرده‌ است.

استفاده از روبند یا برقع در اروپا و امریکای‌شمالی و کشورهای مهاجرپذیری از این دست، همیشه با جنجال هم‌راه بوده و دولت‌های غربی، سعی در حذف آن از جامعه‌ی خود دارند، کشورهایی نظیر کانادا، بلژیک، هلند، فرانسه و غیره. جالب است که در کشورهایی مانند عربستان سعودی که استفاده از روبند، امری عادی‌ست، هر از گاه به گوش می‌رسد که گروهی از زن‌ها، نسبت به داشتن این پوشش، اعتراض دارند. یا برای نمونه می‌توان اشاره کرد که دولت سوریه، با آن‌که دولتی اسلام محور است، سال گذشته‌ی میلادی، استفاده از روبند در دانش‌گاه‌های این کشور را ممنوع اعلام کرد و اعتراض‌های مردمی گسترده، تجدید نظر دولت سوریه در رای صادره شده را به هم‌راه داشت.

بسیاری از افراد، روبند یا برقع را نمادی از اسلام می‌دانند. اما حقیقت امر این است که روبند، محصول دین اسلام نیست، و حتا در قرآن هم به استفاده از آن اشاره‌ی مستقیم نشده و فقط گروهی از مفسران مذهبی، از بعضی آیات چنین برداشت می‌کنند که در قرآن به استفاده از روبند تاکید شده‌است.

با نگاهی به تاریخ استفاده از روبند، به نظر می‌رسد که این نوع پوشش، بیش‌تر یک پدیده‌ی فرهنگی‌ست تا مذهبی، هر‌چند در مذهب، نمود گسترده‌تری پیدا کرده. برای نمونه می‌توان به سنت استفاده از روبند در «هند» و «چین» باستان اشاره کرد. در هند باستان و قرن‌ها پیش از ظهور اسلام در جهان، زنان اشراف، از روبند استفاده می‌کردند و چهره‌ی خود را از مردان غریبه می‌پوشاندند. حتا امروز هم می‌توان مشاهده کرد که بعضی از زنان هندو، در مواقعی خاص، با شالی که روی شانه می‌اندازند، از مردی غریبه روی می‌گیرند.

این سنت در چین باستان هم بوده‌است. در این سرزمین کهن هم، تمام شاه‌زاده‌ها و زنان اشراف موظف بودند که صورت خود را در برابر غریبه‌ها، چه مرد و چه زن، بپوشانند. این امر گاه چنان مهم بود که اگر فردی از تبار غیر درباری، صورت زنی از اشراف را می‌دید، ممکن بود حتا به مرگ محکوم شود.

در تاریخ اروپا هم، حجاب به شکل‌های گوناگون وجود داشته و البته پوشاندن کامل صورت توسط زن‌ها، زیاد مشهود نیست و هم‌چنین در سنت زرتشتی هم، حجاب وجود دارد، با این تفاوت که پوشاندن صورت، زیاد مورد پسند نبوده‌ است. پوشش صورت در امپراتوری «بیزانس»، «یونان» و «رم» هم رایج بود. در میان تمدن‌های «آشوریان»، «کلدانیان»، «سومریان»، «پاش‌ها»، «کاسی‌ها» و غیره هم، گروهی از زنان، چهره‌ی خود را در برابر مردان بیگانه می‌پوشاندند.

با نگاهی به تاریخ استفاده از روبند در جهان، می‌توان مشاهده کرد که بسیار پیش‌تر از ظهور اسلام، پوشاندن صورت در بعضی سرزمین‌ها، امری رایج بوده‌است. بنابر‌این می‌توان تا حدودی دریافت که استفاده از روبند، آن‌چنان رابطه‌ی تنگاتنگی با مذهب ندارد و بیش‌تر یک سنت فرهنگی‌ست که توسط مذهب، کاربردی‌تر شده‌‌است.

اما در عصر معاصر، استفاده از روبند و برقع در بعضی کشورها، به ویژه کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی، همیشه با حرف و حدیث‌ها و معضلاتی هم‌راه می‌شود. مهاجران مسلمانی که به استفاده از روبند مقید هستند، اصل آزادی و دموکراسی را به میان می‌کشند و در مقابل، دولت‌ها و گروه مخالفان، بر این اصل پافشاری می‌کنند که روبند، امنیت جامعه را دچار خلل می‌کند.

برای مثال به وضوح می‌توان دید که بنابر قانون بسیاری از کشورهای غربی، هیچ‌کس اجازه ندارد با کاسکت یا کلاه موتور سواری، به بانک وارد شود و حتمن باید پیش از ورود به آن‌جا، کلاه را از سر بردارد تا هویت‌اش مشخص شود. مخالفان استفاده از روبند، هم‌چنین بر این امر تاکید می‌کنند که این پوشش سراسری، سبب می‌شود تا هویت فرد مذکور، به هیچ عنوان قابل شناسایی نباشد، به‌گونه‌ای که چه بسا یک مرد، با چنین حجابی در جامعه ظاهر شود و هیچ‌کس به آن پی نبرد. لازم به ذکر است که در این میان، کشیدن کارتون‌های تمسخر آمیز و حتی تصاویر و عکس‌هایی که به انتقاد تند از روبند زدن اشاره می‌کند هم گاه دیده می‌شود.

این نکته نیز قابل توجه است که بعد از حادثه‌ی یازدهم سپتامبر، نگاه غرب به دین اسلام و سنت‌های آن، به نگاهی بسیار بد‌بینانه‌تر از پیش بدل شد. «اسلام هراسی»، اصطلاحی‌ست که پس از آن حادثه‌ی تروریستی، به کرات از سوی غرب به گوش می‌رسد.

موافق‌های استفاده‌ از روبند نیز از سوی دیگر، اعلام می‌دارند که هر کس باید در نوع پوشش خود آزاد باشد و باید بتواند با باورها، عقاید و تفکرات مذهبی خود زندگی کند.

البته ذکر این نکته نیز لازم می‌نماید که باید توجه داشت، زن‌های روبنده‌پوشی که به غرب مهاجرت می‌کنند و یا از فرزندان مهاجران به غرب هستند، باید تا حدودی بپذیرند سرزمینی که به آن وارد شده‌اند، قوانین خاص خود را داشته و باید پذیرفت که با خاک مادری فرد، تفاوت بسیار دارد و نمی‌توان آن را به مدینه‌ی فاضله‌ی ذهنی خود تبدیل‌ کرد.

در هر حال هنوز هم این پدیده‌ی اجتماعی، مخالف‌ها و موافق‌های سرسختی دارد که بر سر یک سنت نه چندان ریشه‌دار مذهبی، نزاع می‌کنند.


 


مهیار فرآورده

 انگشت را روی همان نقطه گذاشتم که بیش‌تر درد می‌آورد، این پرسش را مدت‌ها بود در سر با خود حمل می‌کردم، اما بر این تصور بودم با آگاهی‌رسانی‌هایی که امروزه به برکت فناوری اطلاعات از سوی رسانه‌های گوناگون صورت می‌گیرد، عقب‌گرایی و بهایی‌ستیزی و خودپرستی دیگر جایی در آینده ایران ما نخواهد داشت. اما وقتی فهمیدم یک گروه ایرانی (البته چند نفری) دیگر به کافه‌سرای ایرانی‌ها در اسلو نرفتند چون گویا یک بهایی درباره کیش خود برای جمع سخن گفته بود، به این نتیجه رسیدم که تعداد آن گروه بی‌تردید در داخل مرزهای ایران که شیعی‌گری مذهب‌حاکم بر جامعه است، بسیار بیش از این خواهد بود.

 منظور من از مذهب حاکم بر جامعه، رژیم حاکم کنونی نیست، بلکه شیوه‌ی تفکر مذهبی‌ی مسلطی است که در زندگی ایرانی‌های باورمند شیعه سلطه دارد و در اثر آموزش‌های مذهبی، نه تنها خود را محق و بهایی‌ها را گم‌راه را می‌دانند، بلکه برای آن‌ها حقوق مساوی با خود قایل نیستند. لقب «فرقه ضاله» را حکومت حاکم اختراع نکرده. از روزی که آیین بهایی پا به عرصه وجود گذاشت، شیعیان آن‌ها را ضاله و گم‌راه خواندند، در حالی‌که خود انشعابی کوچک‌تر از جمع بزرگ‌تری به نام جهان اسلام به‌شمار می‌روند و در این مجال سنی‌ها شیعیان را گم‌راه می‌دانند.

 تفاوت استبداد ولایت‌فقیه با دیکتاتوری‌های فروریخته در کشورهای عربی و شمال آفریقا در این است که در آن استبدادها، اقلیت‌ها تا حدود زیادی از یورش باورهای مذهبی‌ی اکثریت، که عمدتن مسلمان هستند، در امان بودند و استفاده از قوانین جانب‌دارانه مذهبی در ساخت استبداد دخالت نداشت. در همین سوریه که اسد کشتار می‌کند، اقلیت‌ها نگرانند با روی‌کارآمدن یک حکومت برخاسته از اکثریت ایدئولوژیک جامعه، حقوق آن‌ها مورد هجوم قرار گیرد.

 بنابراین، دولت برخاسته از خواست اکثریت، باید در گام نخست حقوق مساوی برای تمام افراد جامعه قایل شود. چه تعداد آن‌ها مانند بهاییان ساکن کشور 300 هزار نفر باشد، چه اکثریت شیعه دوازده‌امامی باشند و یا جمعیت قلیل شیطان‌پرستانی که در دامنه کوه‌های کرند در خطه کرمانشاهان زندگی می‌کنند. تنها به‌دین شکل است که دموکراسی و مردم‌سالاری در جامعه تحقق می‌پذیرد.

 یکی از چالش‌های اساسی بر سر راه آینده ایران در این است که اکثریت جامعه، یعنی شیعیان، تا چه اندازه به جدا‌کردن مدنیت جامعه از حوزه دین توجه کنند و به این نتیجه برسند که سعادت ایران در گرو پاره‌کردن زنجبر دین از گردن سامانه‌ی سیاسی کشور و دولت است

 یکی از چالش‌های اساسی بر سر راه آینده ایران در این است که اکثریت جامعه، یعنی شیعیان، تا چه اندازه به جدا‌کردن مدنیت جامعه از حوزه دین توجه کنند و به این نتیجه برسند که سعادت ایران در گرو پاره‌کردن زنجبر دین از گردن سامانه‌ی سیاسی کشور و دولت است. دولتی که باید خدمت کند و نه حکومت، نکته ظریفی که در ایران برعکس فهمیده شده.

 بحث من در این‌جا این نیست که چه‌طور شد نسل آن‌روز، کشور را از دست یک آدم تحصیل‌کرده‌ی وطن‌دوست که هم خیلی کارها برای کشور کرد و هم برخی اشتباهات از او سر زد، گرفت و داد به گروهی که برای رسیدن به قدرت، کسروی‌ها را ترور کردند و منصورها را به قتل رساندند و از همان لحظه نخست به‌قدرت‌رسیدن، با اعدام‌های‌گروهی در پشت‌بام «یک مدرسه»، پایه‌های یک تراژدی غم‌انگیز ملی را بنیان گذاشتند. بلکه بحث من در این است که آیا هنوز امیدی به اصلاح نظامی که نسل سی‌وسه سال پیش برای کشور انتخاب کرد می‌رود یا خیر؟

 آیا می‌شود آن‌را بزک کرد و برای مثال هاشمی رفسنجانی ر ا به‌ جای علی خامنه‌ای بر کرسی ولایت‌فقیه نشاند و حتا در درازمدت انتظار داشت از ایران کشوری آزاد ساخته شود که بتواند پاسخ‌گوی نیازهای جامعه مدرن ایران باشد؟

 اگر کوشش‌های جناح ترقی‌خواه و متحول‌شده حکومت در 33 سال گذشته، کوچک‌ترین اثری در رام‌کردن جناح‌ارتجاعی و لومپن آن داشت، پاسخ این پرسش می‌توانست مثبت باشد. اما همه شواهد گواه بر این است که حکومت تمامیت‌خواهان دیگر حتی تحمل برادری ناتنی خود که همان طرف‌داران اصلاحات باشند را ندارد و در آخرین زورآزمایی سیاسی، همه آن‌ها را قلع و قمع کرد.

 این ادامه همان ارتجاعی است که نسل آن‌روز در بهمن 57 با هواپیما از فرانسه وارد کرد و تاج آن آدم وطن‌دوست و متاسفانه بی‌ارتباط با توده مردم را که از او ستانده بود بر سر این بابا گذاشت، مقدسش هم کرد و اختیارات نامحدود هم به او داد و گذاشت روی سرش حلوا حلوا کرد: «امام خمینی.»

سه‌دهه همه‌چیز را مقدس کردند

توده را به‌نام دین پیش و پس کردند

تا که جام باده دین بشکست

در چشم توده‌ها خار و خس کردند

 با این زمینه، تا زمانی‌که جامعه ایرانی شهامت به‌چالش کشیدن این مسایل را نداشته باشد و تا زمانی که مردم نتوانند حباب‌های توخالی تقدس را در افکار خود بترکانند، آزادی و سربلندی نسیب ایران نخواهد شد و آن روزگار دور نیست. مهدی خزعلی در نامه خود از زندان اوین به احمد منتظری، با اشاره به قتل‌عام شهریور ۶٧ و نقل‌قول از آن دسته که جان سالم بدر برده و امروز با او هم‌بندند، استارت این دوره را زد.

«می‌گوید در سلول‌های انفرادی که مرا حبس کرده بودند، یک تخت سه طبقه قرار می‌دادند و ٣٠ نفر در آن جا می‌دادند، در هر طبقه ٩ نفر چمباتمه می‌زدند و سه نفر در فضای باقی‌مانده جلوی در چمباتمه می‌زده‌اند. و هنگام رفتن به دستشویی زانو‌ها باز نمی شدند!»


 


خبر / رادیو کوچه

به گزارش رسانه‌های حقوق بشری، هوتن کیان، وکیل دادگستری که در جریان پرونده سکینه آشتیانی بازداشت شده بود از سوی دادگاه تجدید‌نظر استان آذربایجان شرقی به شش سال حبس تعزیری محکوم شده است.

سکینه آشتیانی، زن محکوم به سنگ‌سار که پس از مدتی حکم وی معلق و گفته می‌شود ممکن است تبدیل به حکم اعدام شود.

به گزارش هرانا، نقی محمودی وکیل دادگستری ضمن تایید خبر محکومیت قطعی آقای کیان خاطر نشان کرد: «آقای هوتن کیان پیش‌تر از سوی شعبه یک دادگاه انقلاب تبریز به یک سال حبس و از سوی شعبه ۱۰۱ جزایی و عمومی تبریز به ۵ سال حبس محکوم شده بود.»

هوتن کیان به هنگام ملاقات با دو خبرنگار آلمانی و فرزند سکینه محمدی‌آشتیانی (سجادقادر‌زاده) در دفتر کار خود در تبریز بازداشت و پس از صدور حکم بدوی به زندان مرکزی تبریز منتقل شد.

آقای محمودی در ادامه افزود: «دادگاه تجدید‌نظر استان در حالی وی را به شش سال حبس قطعی محکوم کرده است که وی از حق دست‌رسی به وکیل و یا معرفی آن به دادگاه نیز محروم بوده است.»

لازم به ذکر است این زندانی پرونده دیگری در تهران به اتهام جاسوسی دارد که از روند طی شده قضایی آن اطلاعی در دست نیست.

بیشتر بخوانید:

«محاکمه پسر و وکیل سکینه آشتیانی»

«احتمال اعدام سکینه ‌محمدی‌آشتیانی به جای سنگ‌سار»


 


دوشنبه اول اسفند‌/ 20ژانویه  2012

اجرا:  ماندانا

استودیو: اعظم

تقویم ‌تاریخ

گزیده اخبار مطبوعات ایران

رازهای زنانه- «زنانگی در آشپزخانه»-نعیمه دوستدار

بخش اول اخبار

گفت‌وگوی روز با عرفان قانعی‌فرد- «چرا پاسخم را جرس منتشر نکرد»- اردوان روزبه

«دریا پر از کورکودیل است»- قسمت نوزدهم – مازیار مهدوی فر

پرونده‌ای برای دین- «استفاده از روبند و حاشیه‌های آن»- علی فرح‌بخش

بخش دوم اخبار

پس‌نشینی تند- «مهاجرانی و صابون ولایت»- اکبر ترشیزاد

پارس‌نامه- «روستای بریس»- امیر و کاملیا‌

بخش سوم اخبار


 


خبر / رادیو کوچه

به گزارش رسانه‌های مخالف دولت جمهوری اسلامی، یازده تن از بازداشت‌شدگان راه‌پیمایی ۲۵ بهمن سال جاری، در قرنطینه اندرزگاه ۷ زندان اوین نگه‌داری می‌شوند.

25 بهمن سال گذشته راه‌پیمایی حمایت از انقلاب‌های مصر و تونس به دعوت رهبران مخالفان در ایران برگزار شد و امسال نخستین سال‌گرد آن بود.

به گزارش هرانا، غلام‌حسین قاسمی، فرشاد اژیده، حمید عابدینی، محمد‌علی عبدلی، محسن مرادی، غلامحسین آذری‌نجف‌آبادی، حامد اصلانی، علی شکر‌چی، علی آزاد، طوفان هاتفی، مسعود کرمی از جمله شهروندان تهرانی هستند که در اعتراضات ۲۵ بهمن ماه در نقاط مختلف تهران بازداشت و به زندان اوین منتقل شدند.

دو تن از بازداشت شدگان فوق پژمان ظفرمند و فرشاد اژیده با سپرده قرار وثیقه و یا کفالت از زندان اوین به صورت موقت آزاد شدند و علی شکرچی از قرنطینه اندرزگاه ۷ به بند ۲۰۹ زندان اوین جهت انجام بازجویی منتقل شده است.

گفتنی است مسعود کرمی یکی از بازداشت‌شدگان ۲۵ بهمن دارای تابعیت دوگانه ایرانی – نروژی است.

بیشتر بخوانید:

«سخن‌گوی قوه قضایی برای ۲۵ بهمن هشدار داد»


 


مازیار مهدوی‌فر/رادیو کوچه

تا شب همان‌طور راه رفتیم. روزها می‌خوابیدیم یا به‌تر بگویم سعی می‌کردیم بخوابیم. پسرعموی فرید به ما گفته بود که سفرمان سه روز طول خواهد کشید. به همین خاطر می‌خواستیم بدانیم چقدر مانده تا به بالای کوه برسیم و از آن‌جا سرازیر شویم سمت ترکیه. به نظرمان سفر خیلی طولانی شده بود. اما می‌ترسیدیم از کسی راجع به این موضوع بپرسیم. به همین خاطر بین خودمان قرعه‌کشی کردیم که قرعه افتاد به نام من. رفتم سراغ یکی از قاچاقچی‌ها و گفتم: «ببخشید آقا، چقدر مانده برسیم بالای کوه؟» بدون این‌که نگاهی به من بیندازد گفت: «چند ساعت.» برگشتم پیش دوستانم و به آن‌ها خبر دادم که فقط چند ساعت مانده. تا نزدیکی‌های صبح راه رفتیم. ماهیچه‌های پاهامان مثل سیمان سفت شده بود. مثل روزهای قبل، غروب که شد دوباره راه افتادیم. فرید گفت: «یارو به تو دروغ گفت.» خودم این را فهمیده بودم. گفتم: «خیلی ممنون. اما ظاهرن پسرعموی شما هم چندان مرد راستگویی نیست.»

نیم ساعت بعد رفتم سراغ یکی دیگر از مردان ایرانی که کلاشینکفی هم روی شانه‌اش بود. درحالی‌که پشتش راه می‌رفتم پرسیدم: «آقا ببخشید، چقدر مانده برسیم بالای کوه؟» جواب داد: «زیاد نمانده.» حتا نگاهی هم به من نکرد. «زیاد نمانده یعنی چی آقا؟» «یعنی قبل از این‌که صبح شود.» برگشتم پیش دوستانم و گفتم: «زیاد نمانده، اگر خوب راه برویم قبل از شب آن‌جاییم.» همه زدند زیر خنده اما هیچ‌کس حرفی نزد. همگی تمام توان و قدرتمان را داده بودیم به پاهامان تا بتوانیم آن مسیر دشوار را طی کنیم.

 به راه رفتن ادامه دادیم تا نزدیکی‌های صبح که خورشید از سمت روستای من، نوا بالا می‌آمد. بالای کوه را می‌شد دید. فقط چند قدم مانده بود. آن‌قدر نزدیک شده بود که می‌توانستیم با یک خیز بلند به آن برسیم. دوباره دور هم حلقه زدیم و استراحت کردیم. اشعه‌های خورشید تابیدن گرفته بود که از راه رفتن بازایستادیم. هرکدام دنبال تخته‌سنگی گشتیم تا در زیر سایه آن استراحت کنیم. سرهامان را زیر سایه صخره می‌گرفتیم تا نور آفتاب آن را نسوزاند و پاها و دست‌هامان را می‌گذاشتیم توی آفتاب تا گرم شود. آفتاب تندی بود و پوست را می‌سوزاند. غروب شده بود که دوباره دستور دادند بلند شویم و راه بیفتیم. این پنجمین شب بود و ما هنوز نرسیده بودیم.

«آقا ببخشید، چقدر دیگر مانده تا برسیم آن بالا؟» مرد باز هم بدون آن‌که نگاهی به من بیندازد جواب داد: «فقط چند ساعت.» وقتی برگشتم پیش دوستانم آن‌ها از من پرسیدند که مرد چه جوابی داده؟ گفتم: «هیچی، گفت خفه شو و راه بیفت.» ما افغانی‌ها جوان‌ترین افراد گروه بودیم و بیش از همه به کوه و سنگ و ارتفاع عادت داشتیم. ما آفتاب سوزان و برف و سرما را هم خوب می‌شناختیم. اما این کوه اصلن تمام نمی‌شد. مثل یک مارپیچ تمام‌نشدنی بود. قله، همیشه در دو قدمیمان بود اما انگار قرار نبود هرگز به آن برسیم.

ده روز و ده شب گذشت. روزها و شب‌ها به کندی از پی هم می‌گذشتند. درست مثل قطرات آبی که از قندیل یخی می‌چکند پایین. یک روز صبح، هوا هنوز تاریک بود و ما به سختی خودمان را از صخره‌ها بالا می‌کشیدیم. ناگهان یکی از بنگلادشی‌های هم‌راهمان دچار مشکل شد. فکر می‌کنم یک مشکل تنفسی یا قلبی بود. ناگهان چند متر پرتاب شد پایین توی برف‌ها. همه فریاد کشیدیم: «صبر کنید، یک نفر این‌جا دارد می‌میرد. باید بایستیم و به او کمک کنیم.»  یکی از پنج قاچاق‌چی هم‌راهمان یک تیر هوایی شلیک کرد و گفت: «هر کس فورن راه نیفتد برای همیشه همین‌جا خواهد ماند.» سعی کردیم به مرد بنگالی کمک کنیم تا بتواند روی پاهایش بایستد و به راهش ادامه دهد، اما از عهده‌اش برنیامدیم. او خیلی سنگین بود و ما خیلی خسته بودیم. نمی‌شد کاری کرد. مجبور شدیم او را به حال خودش رها کنیم. همان‌طور که دور می‌شدیم صدایش را می‌شنیدم که از ما تقاضای کمک می‌کرد. آرام آرام صدا کم شد و سرانجام در غوغای باد ناپدید شد.

روز پانزدهم سفر، یک چاقوکشی بین یک کرد و یک پاکستانی اتفاق افتاد. درست نفهمیدم دعوا سر چه چیزی بود. شاید سر غذا شاید هم هیچی. مرد کرد بازنده جنگ بود و ما او را هم تنها به حال خودش رها کردیم. روز شانزدهم بود که برای اولین بار سر صحبت را با یک پسر پاکستانی که هم سن و سال خودم بود باز کردم. ما افغانی‌ها معمولن با پاکستانی‌ها صحبت نمی‌کنیم. در کنار هم راه می‌رفتیم و در منطقه‌ای بودیم که باد چندان زیاد نبود و می‌شد حرف زد. از او پرسیدم از کجا می‌آید، برنامه‌اش چیست و بعد از رسیدن به استانبول کجا می‌رود. اولش هیچ جوابی به سوال‌هایم نداد. توی افکارش غرق شده بود. نگاهی به من انداخت انگار که درست متوجه سوال‌هایم نشده باشد، احساس کردم الان به من می‌گوید چه احمقی هستی؟ اما درحالی‌که سرعتش را زیاد کرده بود تا از من دورتر شود گفت: «لندن.»

جلوتر که رفتیم فهمیدم خیلی وقت است که آن‌جا هستند و احتمالن برای همیشه همان‌جا خواهند ماند. آن‌ها یخ زده بودند. همه‌شان مرده بودند

بعدن فهمیدم که همه پاکستانی‌ها همین‌طور هستند. آن‌ها هرگز اسمی از ترکیه یا اروپا نمی‌برند. فقط می‌گویند لندن. درحالی‌که اگر کسی از آن‌ها حالش را داشت تا از من بپرسد تو کجا می‌روی من جواب می‌دادم هرجا که پیش بیاید. روز هجدهم سفر  با گروهی از آدم‌ها روبرو شدیم که روی زمین نشسته بودند. از راه دور که آن‌ها را دیدم نفهمیدم چرا آن‌جا توقف کرده‌اند، باد مثل تیغ ریش‌تراشی تیز بود و دماغم از شدت برف و سرما بسته شده بود. داشتم تلاش می‌کردم تا با انگشت‌هایم راه نفسم را باز کنم که افتادیم توی پیچ کوهستان و چند ثانیه آن آدم‌ها از دیدمان محو شدند. از خم گردنه که رد شدیم دوباره همان گروه را دیدم که روی زمین نشسته بودند. جلوتر که رفتیم فهمیدم خیلی وقت است که آن‌جا هستند و احتمالن برای همیشه همان‌جا خواهند ماند. آن‌ها یخ زده بودند. همه‌شان مرده بودند.

نمی‌دانم چه مدت بود که آن‌جا بودند. همه اعضای گروه به آرامی از کنارشان رد شدند. رفتم سمت یکی از مرده‌ها و کفشش را دزدیدم. مال خودم پاره شده بود و انگشت‌های پایم داشت یخ می‌زد. ازشدت سرما دیگر نمی‌توانستم انگشت‌های پایم را احساس کنم. حتا اگر با سنگ به آن‌ها می‌کوبیدم متوجه حس درد نمی‌شدم. کفش‌ها را درآوردم و آن‌ها را پوشیدم. درست اندازه‌ام بودند. از پوتین‌های خودم خیلی به‌تر بودند. دستانم را به نشانه احترام به آن مرد و تشکر از او بالا بردم. از آن روز همیشه به او فکر می‌کنم.

 دو بار در روز هربار یک تخم مرغ، یک سیب‌زمینی و یک تکه نان به عنوان جیره دریافت می‌کردیم. روزهای قبل  معمولن جیره جدید را از طریق اسب به ما می‌رساندند اما در آن زمان در ارتفاعی قرار گرفته بودیم که دیگر چنین امکانی وجود نداشت. روز بیست ویکم آخرین جیره را دریافت کردیم. به ما گفتند آن را به چند بخش تقسیم کنیم و نگه داریم. اما تقسیم کردن یک تخم مرغ آب‌پز کار چندان ساده‌ای نبود. طبق معمول بچه‌ها من را انداختند جلو تا دوباره از قاچاقچی‌ها سوال بپرسم. گفتم: «چه سوالی بپرسم؟» و آن‌ها جواب دادند: «مهم نیست، فقط یک چیزی بپرس.» رفتم سراغ یکی از مردان و از او پرسیدم: «نزدیکیم؟» جواب داد: «بله نزدیکیم.» البته من حرفش را باور نکردم. سرانجام روز بیست‌وششم بود که کوه تمام شد. یک قدم، یکی دیگر، باز هم یکی دیگر، و ناگهان همه ما از راه رفتن باز ایستادیم. دیگر کوهی نمانده بود که از آن بالا برویم. ما به قله رسیده بودیم.


 


متین فورتن

 


 


نعیمه دوستدار/ رادیو کوچه

راز زنانه‌ی امروز را از قلم یک نویسنده‌ی آمریکایی، «بتی فریدن»، فاش می‌کنیم که به رمز و رازهای زنانگی زنان خانه‌دار می‌پردازد.

به تدریج متوجه شدم مشکلی که عنوانی ندارد، مشکل تعداد زیادی از زنان در سراسر آمریکاست. در مقام یک روزنامه‌نگار، اغلب با زنان درباره‌ی مشکلات بچه‌داری، ازدواج، خانه‌داری یا جامعه‌شان مصاحبه ‌می‌کردم. اما پس از مدتی متوجه علایم آشکار این مشکل شدم. گاه معضل را نه در مقام یک خبرنگار بلکه به عنوان یک خانه‌دار احساس می‌کردم، زیرا هم‌زمان از سه بچه‌ام هم نگه‌داری ‌می‌کردم. زمزمه‌های این مشکل را در خواب‌گاه‌های دانش‌گاهی و بخش‌های نیمه‌خصوصی بیمارستان‌ها، در جلسات اولیای مدارس و ناهارهای گروه زنان رای‌دهنده، در کوکتل پارتی‌های گوناگون، در ایست‌گاه‌های قطار در انتظار ترن و در استراق سمع‌های چپ و راست ‌می‌شنیدم. واژگان خودمانی‌ای که در یک بعد از ظهر آرام در زمانی که بچه‌ها مدرسه بودند از زنان دیگر شنیدم یا شب‌های ساکتی که شوهرها تا دیرهنگام کار می‌کردند، تصور ‌می‌کنم من نخست به عنوان یک زن آن را فهمیدم، بسیار پیش از آن که جنبه‌های عظیم روانی، اجتماعی آن‌ها را در بیابم.

دقیقن این معضل بی‌نام چه بود؟ زنان به هنگام بیان آن از چه کلماتی استفاده ‌می‌کردند؟ گاه زنی ‌می‌گفت: «احساس ‌می‌کنم خالی هستم، ناقصم.» یا ‌می‌گفت: «حس ‌می‌کنم که وجود ندارم.» گاهی این احساس را با بالا انداختن چند قرص مسکن بیان ‌می‌کرد. گاه تصور ‌می‌کرد که مشکل از شوهرش است یا کودکانش، یا باید خانه‌اش را تغییر دکوراسیون بدهد، یا به منطقه‌ی به‌تری نقل مکان کند، یا رابطه‌ی عاشقانه‌ای پیدا کند، یا حتا فرزند دیگری به دنیا بیاورد. زمانی به دکتر مراجعه ‌می‌کرد با علایمی‌ که قادر به بیان آن‌ها نبود: «احساس خستگی، چنان از دست بچه‌ها عصبانی ‌می‌شوم که خودم به وحشت ‌می‌افتم، بدون هیچ دلیل به‌خصوصی ‌می‌خواهم گریه کنم.»

دکتری آن را نشانگان زنان خانه‌دار می‌نامید. دکتر خانوادگی دیگری ‌می‌گفت: « زنان بسیاری به من مراجعه ‌می‌کنند و از تاول‌های خون‌ریز روی دست‌شان شکایت ‌می‌کنند که من آن را زخم زنان خانه‌دار نامیده‌ام. اخیرن هم زیاد به آن برخورده‌ام. زنان جوانی با چهار، پنج یا شش فرزند که خود را در ظرف‌شویی آشپزخانه پنهان ‌می‌کنند. اما حساسیت به مایع ظرف‌شویی نیست و با کورتیزون هم معالجه نمی‌شود،»

زنان زیادی این صدای ناراضی را در وجود خود خفه ‌می‌کنند زیرا با تصویر زیبای زنانگی‌ای که متخصصان به وجود آورده‌اند، مغایرت پیدا ‌می‌کند. در حقیقت، من فکر ‌می‌کنم که این نخستین سر نخ رسیدن به این معماست: «مشکل را با اصطلاحات عمو‌می‌پذیرفته شده‌ای که دانش‌مندان توسط آن به مطالعه‌ی زنان پرداخته‌اند، پزشکان آنان را مداوا کرده‌اند، مشاوران راهنمایی کرده‌اند و نویسندگان درباره‌ی آنان نوشته‌اند، نمی‌توان درک کرد.» زنانی که از این مشکل رنج ‌می‌برند، تمام عمرشان در پی خشنودی زنانه بوده‌اند. این زنان، زنان شاغل نیستند (زنان شاغل احتمالن مشکلات دیگری دارند)، اینان زنانی هستند که بزرگ‌ترین رویایشان در زندگی، ازدواج و تشکیل خانواده بوده است. برای زنان سالمندتر، این دختران طبقه‌ی متوسط آمریکا، رویای دیگری نمی‌توانست وجود داشته باشد. آن‌ها که در 40 و  50سالگی هستند و زمانی رویاهای دیگری داشته‌اند، آن‌ها را رها کرده‌اند و با اشتیاق، خود را وقف زندگی خانوادگی کرده‌اند. برای جوان‌ترها، نوعروسان و مادران جوان، این تنها رویای موجود بوده. اینان همان زنانی هستند که دبیرستان و دانش‌گاه را برای ازدواج کردن رها کردند، یا با اشتغال به کاری که مورد علاقه‌شان نبوده وقت ‌می‌گذراندند تا ازدواج کنند. این زنان بسیار زنانه هستند، ولی با وجود این از این معضل رنج ‌می‌برند.

من تصور ‌می‌کنم که این مشکل تا زمانی که رمز و راز زناگی هم‌چون حجابی نقش توخالی زن خانه‌دار را بپوشاند و دختران را تشویق کند که با روش زندگی غیر واقعی، رشد خود را ندیده بگیرند و متعهد نشوند، حل نمی‌شود. چرا وقت آن فرا نرسیده که با به هم ریختن الگوی این زیبایان خفته، به آنان حالی کنیم که رشد کنند و زندگی خودشان را شخصن اداره کنند. دیگر نه شاهزاده‌‌ی اسب‌سوار به انداز‌‌ه‌ی کافی وجود دارد و نه روان‌پزشک که این الگو را در هم بشکند. این کار در وهله‌ی اول وظیفه‌‌ی اجتماع است و در نهایت، مسوولیت هر زن به تنهایی است. زیرا قدرت زن‌ها نیست که اشکال دارد، بلکه ضعف و وابستگی انفعال‌آمیز و کودکانه‌ی آن‌ها و عدم بلوغ‌شان است که با زنانگی اشتباه ‌می‌شود. جامعه‌، پسرها را مجبور ‌می‌کند که تا حد امکان رشد کنند، دردهای رشد را تحمل کنند، برای کارکردن تحصیل کنند و پیش بروند. چرا دخترها مجبور به رشد کردن نمی‌شوند تا خویشتن خود را بیابند و به انتخابی دشوار و غیر ضروری میان دو گزینه‌ی هم‌سنگ پایان دهند، انتخاب اشتباه میان زن بودن و انسان بودن را که در رمز و راز زنانگی، تلویحن به آن اشاره ‌می‌شود.


 


خبر / رادیو کوچه

به گزارش رسانه‌های داخلی ایران، تیم بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به ریاست هرمان نکائرتس صبح دوشنبه، 20 فوریه، وارد تهران شده‌اند.

نکائرتس پیش از عزیمت به ایران به هم‌راه 5 تن از اعضای تیم در فرودگاه وین گفته بود «امیدوارم اقامت دو روزه ما خوب و سازنده باشد.»

او افزود‌: «اولویت ما بررسی ابعاد نظامی برنامه اتمی ایران است. در گفت‌وگو با مقامات ایرانی می‌خواهیم به نتایج واقعی برسیم.»

دیدار بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی پیش از آغاز مذاکرات بین ایران و گروه 1+5 صورت می‌گیرد.

این دیدار در حالی صورت گرفته است که اختلاف ایران و کشورهای غربی بر سر برنامه اتمی این کشور طی ماه‌های گذشته به شکل قابل توجهی افزایش پیدا کرد.

اتحادیه اروپا واردات نفت از ایران و بانک مرکزی این کشور را تحریم کرد و به دنبال آن واحد پول ایران به شکل بی‌سابقه‌ای ارزش خود را در مقابل دلار و دیگر ارزهای خارجی از دست داد.

از سوی دیگر اسراییل بارها تاکید کرد ممکن است برای برخورد نظامی با ایران بدون مشورت با واشینگتن وارد عمل شود. این واکنش در پی تهدید ایران به بستن تنگه هرمز با افزایش تحریم‌ها هم‌راه بود.

لازم به اشاره است روز گذشته وزارت نفت جمهوری اسلامی اعلام کرد که از این پس نفت خام را به هیچ شرکت بریتانیایی و فرانسوی تحویل نمی‌دهد.

بیشتر بخوانید:

«ادامه مذاکرات هسته‌ای با گروه ۱+۵ در استانبول»


 


خبر / رادیو کوچه

علی مطهری، از نمایندگان اصول‌گرای مجلس و منتقد دولت، با انتقاد از افرادی که آن‌ها را «مریدان» رهبر جمهوری اسلامی خوانده که مانع انتقاد از او می‌شوند، گفته است که «باید بتوان از رهبر انتقاد کرد و او هم پاسخ دهد.»

به گزارش خبرآنلاین، آقای مطهری تصریح کرد: «باید این تفکر جا بیفتد که جای‌گاه و ابهت فرماندهی رهبری محفوظ بماند، ولی در عین حال از او هم بشود انتقاد کرد و او پاسخ بدهد. اگر این تفکر نهادینه شود بسیاری از ایراداتی که به اصل ولایت فقیه وارد می‌کنند، دفع می‌شود.»

او تاکید کرد که در این شرایط دیگر «آن‌چنان که عبدالکریم سروش می‌گوید، ولایت فقیه مساوی با استبداد، پادشاهی و سلطانیزم شناخته نمی‌شود.»

آقای سروش پس از انتخابات مناقشه برانگیز ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ با انتشار نامه سرگشاده‌ای خطاب به آیت‌اله خامنه‌ای، خواستار کناره‌گیری او از قدرت شده بود.

او در نامه خود به آیت الله خامنه‌ای نوشته بود که او «نطق و منطقش خشکیده و بهتر است خود ردای نابه‌اندام ریاست را از تن بیرون کند و به مسجد کرامت مشهد که پیش از انقلاب به آن رفت و آمد داشته بازگردد.»

علی مطهری گفته است که آیت‌اله خامنه‌ای، «می‌گویند مردم می‌توانند به من انتقاد کنند و رهبری هم باید پاسخ‌گو باشد. ایشان این موضوع را چندبار گفته‌اند و در مجالس مختلف هم سوالاتی از ایشان شده است و با روی باز پاسخ داده‌اند. این‌که این نوع انتقادها در عمل زیاد رخ نمی‌دهد، بحث دیگری است. و این‌که مجلس خبرگان رهبری به وظایفش درست عمل نمی‌کند باز بحث دیگری است.»

این در حالی است که در سال‌های اخیر و پس از انتخابات ریاست جمهوری 88 در ایران، تعدادی از مخالفان دولت جمهوری اسلامی که به اتهام‌هایی از قبیل توهین به رهبری در زندان به‌سر می‌برند، افزایش یافته است.

بیشتر بخوانید:

«هرکس می‌تواند نظر بدهد حتا خلاف نظر رهبر»


 


رادیو کوچه

1902میلادی- «انسل آدامز» (Ansel Easton Adams) عکاس آمریکایی در «سانفراسیسکو» در چنین روزی متولد شد. شهرت وی بیش‌تر به دلیل عکس‌های او از طبیعت و چشم‌اندازهای غرب آمریکا است . وی ۱۲ ساله بود که پدر و مادرش به استعداد او در موسیقی پی‌بردند و مشغول یادگیری پیانو شد. در سال 1916 به عکاسی علاقه مند و اولین گزارش تصویریش را در ۲۰ سالگی به چاپ رساند. چاپ کتاب «مقدمه‌ای بر عکاسی»، تاسیس بخش عکاسی موزه «هنرهای مدرن نیویورک» و برگزاری نمایشگاه انفرادی «مکان آمریکایی»، از فصل‌های کارنامه عکاسی او هستند.

1962میلادی-  سفینه «مرکوری»  «جان کلین» (John Glenn) نخستین فضانورد آمریکایی را به فضا برد. او سرگرد ارتش آمریکا و از نظر جسمانی بسیار قوی بود. به این ترتیب آمریکایی‌ها دردوران ریاست جمهوری «جان کندی» عقب افتادگی خود را از شوروی در زمینه فضا جبران کردند. مرکوری که کلین را به «کیهان» برده بود، سه بار با سرعت متوسط ۲۸هزارکیلومتر در ساعت به دور زمین چرخید. و در نقطه تعیین شده از قبل در شرق جزایر «باهاماس» فرود آمد. کلین طی پرواز از فرمان دستی استفاده کرد و باهیچ گونه مشکلی طی پرواز برخورد نکرد. هنگامی که مرکوری در اقیانوس فرود آمد. جان کلین در کمال تندرستی از سفینه خارج و وارد کشتی، گشتی امریکایی که منتظر او بودند شد. وی دربازگشت به زمین با استقبال عجیب مردم آمریکا روبرو شد.

1986 میلادی- نخستین بخش از ایست‌گاه فضایی «میر» (MIR) در چنین روزی توسط سازمان فضایی اتحاد جماهیر شوروی به فضا پرتاب شد. ایست‌گاه فضایی میر به روسی به معنی مهر و دوستی که برگرفته از مهر (میترا) است. میر نخستین ایست‌گاه پژوهشی بشری در فضا بود که انسان به‌طور درازمدت در آن سکونت داشت. این ایست‌گاه جانشین ایست‌گاههای «سالیوت» شد.

1988 میلادی- «ریحانا» (Rihanna) در شهر «سنت مایکل» در کشور «باربادوس» متولد شد. او خواننده سبک «پاپ» و «ریتم»، طراح مد و مانکن است. ریحانا اولین خواننده زن و دومین هنرمند باربادوسی است که موفق به دریافت جایزه «گرمی» شده‌است. وی آلبوم خود را با نام «دختری مثل من» به فروش‌گاه‌های شهر روانه کرد. سال بعد نیز با آلبوم «دختر خوب بد» شد منتقدان را متعجب کرد. ریحانا تاکنون 4 جایزه گرمی، 5 جایزه«امریکن موزیک اواردز» و 18 جایزه «بیلبورد موزیک اواردز» دریافت کرده. ریحانا جوان‌ترین خواننده و برترین هنرمند ترانه‌های دیجیتال دهه  2000 در تاریخ بیلبورد است . ریحانا تاکنون موفق به فروش 20 میلیون نسخه آلبوم و 60 میلیون تک آهنگ در سرتاسر جهان شده است.

———————————————–

برخی از روی‌دادهای دیگر

1329 خورشیدی- علامه «علی‌اکبر دهخدا» با تلاش فراوان جمعیت مبارزه با بی‌سوادی را تاسیس کرد.

1369 خورشیدی- در چنین روزی دومین دوره مجلس خبرگان رهبری گشایش یافت و «آیت‌اله مشکینی» به عنوان رییس مجلس خبرگان و «آیت‌اله هاشمی رفسنجانی» به عنوان نایب رییس اول انتخاب شدند.

مجلس خبرگان رهبری مجلسی متشکل از فقیه‌های «واجد شرایط» است که بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی مقرر شده‌ تا پس از مرگ آیت‌اله خمینی تشکیل شود. مدت هر دوره‌ی این مجلس هشت سال است.

1619 میلادی- ناخدای یک کشتی هلندی 20 سیاه‌پوست را که در آفریقا شکار شده بودند به آمریکای شمالی برد و به مهاجران انگلیسی این منطقه فروخت و با این عمل کار انتقال برده از آفریقا به آمریکا آغاز شد.

منبع‌ها‌:

ویکی‌پدیا (انگلیسی و فارسی)

راسخون

نیویورک تایمز

بی‌بی‌سی


 


خبر / رادیو کوچه

ناوگروه نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی، شامل ناو جنگی شهید قندی و ناو لجستیکی خارک پس از عبور از کانال سوئز، روز یک‌شنبه، 19 فوریه، در بندر طرطوس سوریه در شمال غربی این کشور پهلو گرفته‌اند.

بر اساس برخی گزارش‌ها، این ناوگروه درصدد آموزش نیروی دریایی سوریه است که به مدت سه روز در این مکان کارورزی صورت خواهد گرفت.

به گزارش خانه ملت، نایب رییس کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی، حضور ناوگروه نیروی دریایی این کشور در سواحل سوریه را حاوی پیامی روشن برای آمریکا دانست و گفت: «در صورت اشتباه استراتژیک آمریکا در سوریه، احتمال پاسخ کوبنده ایران، روسیه و چند کشور دیگر به آمریکا وجود دارد.»

ناوگروه نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی پس از حرکت از آب‌های ایران و عبور از تنگه باب‌المندب، در بندر جده عربستان پهلو گرفت و پس از آن به سوی کانال سوئز حرکت کرد.

این برای دومین بار است که پس از انقلاب سال ۱۳۵۷، کشتی‌های جنگی ایران از این کانال عبور می‌کنند.

در زمان حکومت حسنی مبارک، رییس جمهوری پیشین مصر، دولت این کشور چنین اجازه‌ای به ایران نمی‌داد.

از سویی دیگر دریادار حبیب‌اله سیاری، فرمانده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی گفته است که ماموریت این ناوگروه اعلام «پیام صلح و دوستی به کشورهای منطقه» و نمایش «اقتدار» جمهوری اسلامی است.

هم‌چنین ژانویه امسال، ناو هواپیمابر آدمیرال کوزنتسف برای سه روز در بندر طرطوس پهلو گرفت و برخی تحلیل‌گران، حضور این ناو هواپیمابر روسی در بندر سوری را حاوی پیامی برای آمریکا برای عدم مداخله در بحران سوریه دانستند.

بندر طرطوس، تنها پای‌گاه نظامی روسیه در دریای مدیترانه به شمار می‌رود و این کشور نگران است که در صورت سقوط بشار اسد و با روی کار آمدن دولت جدیدی که مورد حمایت آمریکا باشد، ادامه فعالیتش در این بندر مختل شود.

بیشتر بخوانید:

«عبور ناوچه‌های جنگی ایران از کانال سوئز»


 


رادیو کوچه

مهم‌ترین عنوان‌های مطبوعات امروز ایران:

رسالت

1)نایب رییس کمیسیون انرژی مجلس مطرح کرد: حمایت مجلس از تصمیم نفتی دولت

http://www.resalat-news.com/Fa/?code=93067

نایب رییس کمیسیون انرژی مجلس با حمایت از طرح توقف صادرات نفت به انگلیس و فرانسه از احتمال توقف فروش نفت ایران به 6 کشور دیگر اروپایی خبر داد و اعلام کرد: ایران از تحریم نفتی عقب‌نشینی نمی‌کند.«ناصر سودانی» در گفت‌گو با مهر با حمایت مجلس شورای اسلامی از طرح توقف فروش نفت خام به انگلیس و‌فرانسه، گفت: این اقدام دولت قابل پیش‌بینی بود زیرا دولت انگلیس و فرانسه اخیرن رفتارهای خصمانه علیه ایران داشته‌اند.نایب رییس کمیسیون انرژی مجلس با اعلام این‌که هم اکنون برخی از کشورهای غربی یک جنگ تمام عیار اقتصادی و سیاسی را علیه ایران راه انداخته‌اند، تصریح کرد: جمهوری‌اسلامی‌ایران با قطع صادرات نفت به انگلیس و فرانسه نشان داد که حاضر به عقب نشینی نیست.

2)نایب رییس کمیسیون امنیت ملی: حضور ناو گروه‌های ایران و روسیه در سواحل سوریه پیام روشنی برای ‌آمریکا دارد

http://www.resalat-news.com/Fa/?code=93064

«حجت‌الاسلام حسین ابراهیمی» با بیان این‌که در صورت اشتباه استراتژیک آمریکا در سوریه، احتمال پاسخ کوبنده ایران، روسیه و چند کشور دیگر به آمریکا محتمل است، گفت: «که حضور ناو گروه ایران و روسیه در سواحل سوریه پیام روشنی به ماجراجویی احتمالی آمریکا دارد.» وی در گفتگو با خبرن‌گار پارلمانی خبرگزاری فارس، با اشاره به انتشار خبری مبنی بر پرواز هواپیماهای جاسوسی آمریکا بر آسمان سوریه، گفت: تجاوز هواپیماهای جاسوسی آمریکا به حریم سوریه نتیجه‌ای جز هم‌بستگی بیش‌تر مردم سوریه نخواهد داشت، لذا امیدواریم آمریکایی‌ها به دنبال ماجراجویی نظامی در منطقه نباشند.

مردم سالاری

1)وزیر کشور: با افرادی که قبل از 4 اسفند تبلیغ انتخاباتی کنند برخورد می‌شود

www.resalat-news.com/Fa/?code=93064

وزیر کشور با بیان این که تبلیغات انتخابات مجلس شورای اسلامی از 4 اسفندماه آغاز می‌شود، گفت: چنان‌چه کسی بیش از این زمان اعلام شده تبلیغات را شروع کند به مراجع قضایی معرفی و با او برخورد می‌شود.  به گزارش ایسنا، «مصطفی محمد‌نجار« در حاشیه پنجمین نشست فصلی مدیران کل دفاتر امور زنان و خانواده در پاسخ به این که در انتخابات مجلس شورای اسلامی عده ای خود را به عنوان جبهه یا ایتلاف معرفی کردند، این در حالی است که پشت این مساله چندنفر بیش‌تر نیست، گفت: «این مباحث را از خود آنها سوال کنید.»

2)صالحی خبر داد، برگزاری مذاکرات هسته ای با 1+5 در استانبول ترکیه

http://www.resalat-news.com/Fa/?code=93074

وزیر امور خارجه کشورمان گفت: مذاکرات هسته‌ای با 1+5 طبق پیشنهاد رییس سیاست خارجی اتحادیه اروپا در اسرع وقت و در استانبول ترکیه برگزار خواهد شد.

به گزارش باشگاه خبرنگاران «علی اکبر صالحی»، وزیر امور خارجه در نشست خبری مشترک یک‌شنبه با همتای نیکاراگویه‌ای خود گفت: «طبق پیشنهاد خانم «اشتون»، احتمالن مذاکرات در استانبول برگزار خواهد شد و هما‌ن‌طور که ترکیه قبلا آمادگی خود را در این مورد اعلام کرده است، ما منتظر تعیین زمان مذاکرات از طرف مقابل هستیم.»

همشهری

1)تناقض در ادعای وزیرخارجه انگلیس، انتساب انفجارها به تهران توطئه است

http://www.hamshahrionline.ir/news-161016.aspx

همشهری‌آنلاین: وزیر امور خارجه کشورمان گفت: «درباره طراحی رسانه‌های صهیونیستی برای نسبت دادن انفجارهای اخیر در گرجستان، هند و تایلند به کشورمان باید گفت که رژیمی که به تروریسم مشروعیت می‌دهد حالا مدعی است که کشوری که تمام وجودش، اساس و بنیادش بر اساس اخلاقیات و شرافت‌مندی است، دست به اقدامات این‌گونه‌ای زده است و این توطئه‌ای برای تخریب روابط ایران با کشورهای دوست است.»

2)امیدوارم درانتخابات پیش‌رو مردم اصول‌گرایان معتدل را انتخاب کنند

http://www.hamshahrionline.ir/news-160960.aspx

همشهری آنلاین: شهردار تهران ابراز امیدواری کرد که درانتخابات پیش روی مجلس اصول‌گرایانی معتدل و با عقلانیت مورد انتخاب مردم قرارگیرند.

«محمدباقر قالیباف» در پاسخ به سوالی درباره لیست‌های انتخاباتی مجلس‌شورای‌اسلامی، گفت:« تا زمانی که در شهرداری هستم و مسوولیت کار فنی دارم در حوزه مسایل سیاسی اظهارنظر نمی‌کنم. »

کیهان

1)شورای زرد راه راه به پایان سلام کن

http://www.kayhannews.ir/901201/2.htm#other207

در حالی که 5 روز از 25 بهمن و رسوایی فراخوان ضد انقلاب می‌گذرد، بازار حملات محافل اپوزیسیون به گروه موسوم به شورای هماهنگی سبز داغ است.

روز گذشته در حالی که سایت «سکولاریسم نو»، از «شورای هماهنگی راه سبز امید» به عنوان «شورای زرد ناامیدی» یاد کرد و نوشت «این شورا اصرار بر پدرخواندگی دارد اما بیش‌تر به عنوان سوپاپ تخلیه هیجان اعتراضات عمل می کند»، شبکه بالاترین تاکید کرد «شورای سبز امید، ناامید شد و به پایان سلام کرد».

2)گوگل هم‌چنان در حریم کاربران جاسوسی می‌کند

http://www.kayhannews.ir/901201/2.htm#other206

روزنامه «وال استریت»، ابعاد جدیدی از جاسوسی سرویس گوگل منتشر کرد.

گزارش افشاگرانه روزنامه وال استریت ژورنال درباره اقدامات پنهانی گوگل برای کسب اطلاعات خصوصی از رفتارهای آنلاین میلیون‌ ها کاربر آی‌فون در سراسر جهان، بحث داغی را در میان متخصصان و فعالان برجسته وب در سراسر جهان برانگیخته است.

جام جم

http://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100804632705

1)در رسانه های خارجی مطرح شد، واکنش‌ها به تصمیم نفتی ایران

جام جم آنلاین: رسانه های خارجی با بازتاب زود هنگام خبر توقف صادرات نفت ایران به شرکت‌های انگلیسی و فرانسوی، آن را واکنشی به تصمیم اخیر اتحادیه اروپا در توقف واردات نفت از دومین صادرکننده بزرگ نفت اوپک برشمردند.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی نفت و انرژی ایران ، خبرگزاری «رویترز» در گزارشی با عنوان «ایران فروش نفت به شرکت های فرانسوی و انگلیسی را متوقف کرد» به نقل از سخن‌گوی وزارت نفت ایران نوشت: «جمهوری اسلامی ایران مشکلی در فروش و صادرات نفت ‌خام به مشتریان ندارد.»

2)سال آینده: قلب راکتور تهران تعویض می‌شود

جام جم آنلاین: رییس سازمان انرژی اتمی از تعویض قلب رآکتور تهران در سال آینده خبر داد.

http://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100804630644

«فریدون عباسی» در حاشیه جلسه هیات دولت در جمع خبرنگاران درباره دست‌اوردهای اخیر هسته‌ای افزود: قلب راکتور حداقل20 مجتمع سوخت دارد و وقتی مصرف باشد تعداد سوخت‌ها بیش‌تر می‌شود.

وی گفت: «ما فعلن نخستین مجتمع سوخت ساخته شده در جمهوری‌اسلامی‌ایران را در قلب راکتور قرار دادیم و در ماه‌های بعد تعداد بیش‌تری اضافه می‌کنیم تا بتوانیم در نهایت قلب کهنه را عوض کنیم که این اقدام سال آینده صورت می گیرد.»


 


خبر / رادیو کوچه

روز دوشنبه، 20 فوریه، خانم مرکل، صدراعظم آلمان حمایت خود را از یواخیم گاوک، نامزد احزاب مخالف برای ریاست جمهوری این کشور اعلام کرده است. آقای گاوک از فعالان حقوق بشر در آلمان شرقی پیشین و یک کشیش پروتستان است.

احزاب سبز و سوسیال دموکرات او برای جای‌گزینی کریستیان وولف، رییس جمهوری مستعفی آلمان که جمعه از سمت خود کناره‌گیری کرد، نامزد کرده‌اند.

مخالفان یک بار دیگر نیز آقای گاوک را در سال ۲۰۱۰ برای ریاست جمهوری نامزد کرده بودند که در آن زمان مورد مخالفت خانم مرکل قرار گرفت.

ریاست جمهوری آلمان یک سمت تشریفاتی است.

این بار به نظر می رسد آقای گاوک با پشتیبانی همه احزاب عمده در آلمان به ریاست جمهوری برسد.

یواخیم گاوک که ۷۲ سال سن دارد یک فعال حقوق بشر شناخته شده است و پس از اتحاد دو آلمان مدیریت آرشیو پلیس مخفی آلمان شرقی را برعهده گرفت.

خانم مرکل که در یک کنفرانس خبری حمایت خود را از آقای گاوک اعلام می‌کرد، گفت: «فراموش نکنیم که انقلاب مسالمت آمیز آلمان شرقی را مدیون کشیشانی مانند گووک هستیم.»

خانم مرکل که خود در آلمان شرقی بزرگ شده، فرزند یک کشیش پروتستان است.

کریستیان وولف پس از متهم شدن به فساد مالی و درخواست دادستان‌ها برای صلب مصونیت قضایی او، از سمت خود استعفا داد.

بیشتر بخوانید:

«استعفای رییس جمهوری آلمان از سمت خود»


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته