-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه

Latest news from Jaras for 01/23/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



  جرس: امام جمعه مشهد گفت: توجه به مسايل حوزه‌هاي علميه از نزديك، براي رهبري موضوعيت داشته اما غير از اين‌ها بايد گفت، سفر رهبر معظم انقلاب به قم در راستاي مديريت جريان فتنه سال 88 بود و تداوم مديريت، اين سفر را اقتضاء مي‌كرد.  

 

به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، منطقه خراسان،  "سيداحمد علم‌الهدي"، در جلسه تحليل و بررسي دستاوردهاي سفر رهبري به قم، که در مدرسه علميه "نواب صفوي" مشهد برگزار شد، افزود: يك دسته‌بندي در مورد دستاورد‌هاي سفر رهبري به قم بوده است كه شايد تعبير "انگيزه" براي آن درست نباشد؛ چون در بين تمام اين مطالب، "مديريت فتنه" اصلي‌ترين دستاورد سفر بوده است. علاوه بر اينكه سفر به نقطه مركزي عظمت اسلام، يعني حوزه علميه قم و پايگاه انديشه اسلامي بوده، بازديد وسيعي نيز از جريان رشد تفكر و امكانات حوزه علميه از نظر پژوهشي و نظام آموزشي خاص در يك برنامه ويژه مديريتي در حوزه بوده است.

 
وي بيان كرد: در خصوص جريان‌هاي موجود در حوزه علميه بايد گفت كه جريان‌هايي كه در حوزه علميه قم موجود است، در بعضي از حوزه‌هاي بزرگ مثل مشهد و ‌اصفهان نيز بوده، هرچند در حوزه‌هاي كوچكتر نمونه‌اي از اين جريان‌ها وجود ندارد با اين حال قم مركز حوزه‌هاي علميه و وسيع‌تر است.

 
جریانات فکری حوزه

وي ادامه داد: جرياني كه به صورت مثبت در حوزه علميه وجود دارد، در راستاي عوامل و فرامين ولايت و رهنمودهاي مقام معظم رهبري، خط مشي و برنامه‌ مركزي آنهاست كه همان جريان "مدرسين حوزه علميه قم" است و اكثر اعضاي آن متشكل از شاگردان امام(ره) هستند و اينها چهره‌هاي مبارز با طاغوت در درون حوزه بوده‌اند و سوابق اكثر آنها در مبارزه زمان حد فاصل بين شروع نهضت امام(ره) و پيروزي انقلاب مقدس اسلامي، مشهود است؛ البته اخيرا بخشي از جوانان حوزه كه در راستاي همان تفكر هستند، بر جمعيت آنها اضافه شده‌اند كه دوران مبارزه با طاغوت را نگذرانده‌اند اما از نظر نوع تفكر و جريان انديشه‌شان نسبت به پيروي از ولايت و اصالت‌ جريان ولايت، همان رويه را پي مي‌گيرند. اين جريان يك جريان خاص است كه هم در بدنه حوزه و هم در عرصه سياستهاي كلي كشور و جامعه نقش‌هايي دارد.

 

 علم‌الهدي افزود: جريان دومي كه آنجا به وجود آمده، جمع و مجتمعي از مدرسان جوان حوزه هستند كه شايد بدنه اين اجتماع به مراتب گسترده‌تر از بدنه جامعه مدرسان است. اينها افرادي هستند كه در حوزه عضويت ندارند اما نيروهايي انقلابي و كارگزار آموزش حوزه هستند و يا در جريان كارگزاري حوزه، نقش محوري دارند. اين گروه اخيرا به تشكلي عظيم دست زده‌اند.

 
امام جمعه مشهد تصريح كرد: جريان سوم نيز، جريان روشن‌انديش يا روشنفكر ديني حوزه است كه از حوزويان انديشمند كه اكثرشان نيز شاگردان آيت‌الله "جوادي آملي" هستند، تشكيل شده است و تبار روشنفكري ديني را در حوزه راه‌اندازي كرده‌اند و براي به دست گرفتن انديشه نو ديني براي مدرسان جوان حوزه بسيار موثر هستند. عمده رشد آنها در حوزه‌ي معقول بيشتر از منقول است و آنها نسبت به ولايت علاقه‌مند هستند و از نظر بينش سياسي، در يك حوزه‌ي مثبت قرار دارند.

 

 روشنفکری در حوزه 

وي ادامه داد: غير از جريان روشنفكر ديني، يك جرياني شبيه اينها در حوزه به وجود آمده است كه جريان اقليتي است كه متاسفانه در پوسته‌اي از نسل جوان حوزه موثر واقع شده‌اند كه تحت عنوان روشن‌انديشي، موضعي خاص دارند و تقريبا بيشتر از اينكه تحت تاثير تفكرات ديني باشند، تحت تاثير تفكرات جهاني هستند. به عبارتي در صدد تطبيق انديشه‌هاي ديني با انديشه‌هاي دنياي امروز هستند و بجاي اينكه بخواهند آنها را با انديشه‌هاي ديني تطبيق دهند، برعكس در جهت تطبيق انديشه‌هاي ديني با انديشه‌هاي نو جهاني برآمده‌اند. آنجا هم كه مساله قابل تطبيق نباشد، انديشه ديني را تقريبا تخطئه مي‌كنند، البته نه بطور صريح و مستقيم؛ چراكه تفاوت اينها با دسته قبلي در اين است كه دسته قبلي تحت عنوان روشنفكران ديني هستند اما اينها اصطلاحات علمي و فلسفي رايج دنياي روز را گرفته‌اند و مي‌خواهند محتواي انديشه ديني را اصلاح كنند و به قول خودشان مي‌خواهند اصطلاحات جديد علمي دنيا را در حوزه، بومي كنند و با يك محتواي ديني در اين قالب، مطالب را به خورد نسل جوان دهند. جريان اخير، اصالت را به محتواي انديشه‌ي روز داده‌اند و مباني ديني، آنجا كه قابل تطبيق با آن انديشه نيست، اگر قابل تحريف است، تحريف مي‌كنند و اگر قابل تاويل است تاويل مي‌كنند و انديشه روز اگر به عنوان فكر غيرديني مطرح است، تخطئه مي‌كنند. اينها يك اقليت قليل هستند.

 
علم‌الهدي بيان كرد: در كنار همه اينها، يك تشكيلات غيرسازماندهي شده، هم در تشكيلات سنتي حوزه و هم بيوت مراجع تقليد، وجود دارد. البته بيوت مراجع، تشكيلاتي غير از تشكيلات مرجعيت است. چراكه مقام مرجعيت يك مقام مقدس و مهذبي است كه از غيبت امام زمان(عج) تا الآن، از همه خلافها و انحرافها محفوظ مانده است.

 وي تصريح كرد: تشكيلات حاشيه مرجعيت، تحت عنوان بيت مراجع، در عين تشكيلاتي بودن، سازماندهي شده نيست و بر اساس يك نظام و آيين‌نامه خاص به وجود نيامده است. به عبارتي، تشكيلاتي خودرو و غيرسازماندهي شده است و به شخصيت آن مرجع بستگي دارد كه در حوزه يا جامعه اثر بگذارد.

 

 جریان سنتی و متجحرحوزه 

امام جمعه مشهد در ادامه‌ي معرفي جريانهاي موجود در حوزه علميه، گفت: جريان ديگر نيز يك جريان متحجر و سنتي حوزه است. سنتي نه سنتيِِ مطلوب؛ منظور سنتي واپسگرايي است كه در حوزه وجود دارد. آنها با تفكر روحانيت دو قرن قبل زندگي مي‌كنند و هر حركتي بخواهد در حوزه صورت بگيرد، چه در عرصه سياسي و چه غيرسياسي، يا در مديريت حوزه با همان سنت و روش مرحوم شيخ انصاري؛ به عنوان يك جريان غيرمقدس با آن مبارزه مي‌كنند و سعي در حفظ روش‌هاي خاص سنتي حوزه علميه قديم دارند كه بر اساس يك آموزش آزاد غيرقابل مديريت بوده است و بر همان اساس وضع را حفظ مي‌كنند. در بينش سياسي هم، اين نوع تحجر در اينها اثرگذار شده، به طوري كه هر نوع حركت سياسي را برنمي‌تابند و اين هم جرياني است كه به صورت اقليت در حوزه وجود دارد.

 وي با اشاره به جريانات نامبرده، گفت: اينها جريانات مختلف و متعددي هستند كه در حوزه علميه قم وجود دارند كه به خاطر وسعت حوزه، اثرگذار هستند.
 

رهبری فتنه را مهار کرد


به گزارش خبرنگار ايسنا، منطقه خراسان،  "علم‌الهدي"، در ادامه تحليل و بررسي دستاوردهاي سفر مقام معظم رهبري به قم، گفت: رهبر معظم انقلاب، قبل از فتنه، فتنه را مديريت كردند و تنها قدرتي كه فتنه را مهار كرد، مديريت رهبري بود. بقيه همه هيچ‌كاره بودند. هركس را فكر كنيد تحت هر عنواني كه در مقابله با فتنه نقش داشته، اگر نقشش موثر بود، او تنها به عنوان يك سرباز ولايت وسط ميدان آمده بود و چشمش به رهبر بود؛ خودش مديريت نداشت و مديريت مهار فتنه فقط برعهده شخص رهبري بود هرچند رهبر قبل از شروع انتخابات، فتنه را مديريت كردند. انتخابات در خرداد 88 بود و زمزمه و جريان رييس‌جمهوري از اول فروردين 88 در بين مردم شروع شد، اما از آبان 87، رهبر معظم انقلاب، فتنه را پيش‌بيني كردند و به جهت سياسي سفارش كردند "در زمين دشمن بازي نكنيد؛ اگر بازي كنيد چه ببريد چه ببازيد به نفع دشمن است." حتي مقام معظم رهبري در سفري كه به مناسبت نوروز به مشهد داشتند، صريحا اعلام كردند كه "من با هيچ كانديدايي نيستم. از هيچ كانديدايي طرفداري نمي‌كنم و اگر از دولت حمايت مي‌كنم، از همه دولت‌ها حمايت كرده‌ام." همه‌ي‌ اينها نشان مي‌داد كه آقا متوجه فتنه شدند، آن را فهميدند و براي مديريت آن اقدام كردند. هنوز هم آقا فتنه را مديريت مي‌كنند و ادامه دارد به طوري كه هم‌اكنون هم اين مديريت تمام نشده است.


نه دی و مدیریت فتنه 

 

 علم‌الهدي ادامه داد: در جريان فتنه، مردم با حضورشان در 9 دي 1388، آن را سركوب كردند و حركت مردم در 22 بهمن 88 نيز، مديريت فتنه را تاييد كرد، به طوري كه عوامل فتنه به گوشه‌اي از انزوا رفتند و از صحنه سياست بايكوت شدند. جريان فتنه نه به‌معناي اينكه نابود شدند، بلكه در عرصه سياست شكست خوردند، بيرون رانده شدند، هر چند از آن زمان تاكنون هنوز هم در حال اجراي برنامه‌ خود هستند.

 
وي ادامه داد: يك برنامه‌ي جريان فتنه در داخل و يكي در خارج از كشور است كه كارگزاران جريان‌هاي خارجي هم، عوامل فتنه در داخل‌ هستند. عوامل فتنه در واقع دو كار مي‌كنند، يكي كارگزاريِ تصميم‌گيري‌هاي خارجي و ديگري هم، برنامه خودشان كه مي‌خواهند درست كنند و با يك وسيله‌اي دوباره به عرصه سياست بيايند و بايكوت شدن و انزواي سياسي از آنها برداشته شود تا نفرت عمومي حل شود.

 

اين‌ها در مقام كارگزاري تصميم‌هاي بخش خارجي فتنه، در صدد ادامه سركوب نظام و مقابله با مقام معظم رهبري‌ هستند و هنوز دست برنداشته‌اند. آنها مي‌خواستند با استفاده از شگردي و از طريق ايجاد يك‌سري جريان‌ها در حوزه، حركتي از درون حوزه بر ضد نظام و رهبري آغاز شود و تحليل آنها اين بود كه اگر اين حركت توسعه يابد، يقيناً صددرصد كوبنده خواهد شد. غافل از اينكه اكنون حوزه، "عِقرالدّار"[پيِ بنا] ولايت است و اگر توانستند ولايت را در عقرا‌لدار خودشان بزنند، به قول حضرت علي‌(ع) كارشان پيش رفته است.

 

وي ادامه داد: اينها(سران فتنه) ديدند در حوزه، دو جريان، زمينه و استعداد مقابله با نظام و رهبري را دارد. يكي جريان تحجر است كه با هر حركتي در جريان نظام و ولايت مقاومت مي‌كند و اگر بتوانند اين جريان را منسجم كنند و به آنها جرات مقابله بدهند، مي‌شود چنين جرياني را در درون حوزه راه انداخت.

 

جريان دوم، جريان روشن‌انديش غربگراي حوزه است كه تحت تاثير انديشه‌هاي غربي‌ و به اصطلاح يك جريان نو انتقادي با صبغه ديني هستند و معتقدند كه با رهبري و ولايت مخالف‌اند و مباني نظام، مباني غيرقابل قبولي است و اگر به اينها امكان مقابله با رهبري را بدهند، مي‌توانند به صورت يك جريان درآيند. رئوس نظام از نظر آنان قابل قبول نيست و به صورت يك انديشه فاسد، مي‌شود با دادن امكانات آن را به صورت جريان درآورد.

 

علم‌الهدي تصريح كرد: جريان ديگري هم كه احساس كردند مي‌شود در حوزه بازسازي كرد، جريان روشنفكر ديني بود كه اين جريان با وجود اينكه به مقام معظم رهبري اظهار ارادت مي‌كنند، ولايت را قبول دارند و مدافع مباني ولايت فقيه و نظام‌ هستند، اما در قضيه فتنه، ژست آكادميك گرفتند و كنار ايستاند. الآن از جريان روشنفكر ديني در خيلي جاها استفاده مي‌كنيم. يعني الآن در عرصه دانشگاه‌ها در مقابل تريبون‌هاي فاسد، از همين بزرگواران و فضلا در تبار روشنفكري ديني استفاده مي‌كنيم. اما قبول نداريم كه اصطلاحات و آرمان‌هاي انديشه روز را بگيريم و با محتواي ديني بومي كنيم. اين اصل مورد پذيرش نيست اما اينها در نهايت، مدافع ولايت و ارزش‌ها هستند. آنها در قضيه فتنه يك‌كمي عمل‌زده شدند و ژست آكادميك گرفتند. در آن زمان كه جريان‌هاي فاسد به رهبري و ولايت، تندوتيز حمله كردند، آنان حالت بي‌تفاوتي نشان دادند و وارد عرصه دفاع نشدند، حتي يك‌بار نامه‌اي به رهبري نوشتند كه بعضي از اظهارات آن، در جريان حركت فتنه عليه رهبري بود. اين ژست آكادميك آنها، دشمن را به طمع انداخت كه از اين افراد مي‌شود به عنوان يك جريان در مقابل رهبري استفاده كرد.

  

تشکیلات سازمان نيافته‌ بيوت مرجعيت

عضو مجلس خبرگان رهبري بيان كرد: جريان بعدي كه باز مورد طمع دشمن قرار گرفت، تشكيلات سازمان نيافته‌ي بيوت مرجعيت بود. مراجع، قشري عظيم و دژ محكمي‌ هستند و كسي به مراجع نفوذ ندارد. اما جرياني كه در حاشيه آنهاست، چون تشكيلات سازمان نيافته است، مي‌شود عناصر و عواملي را انتخاب كرد و حركتي تحت عنوان "بيوت مراجع" مقابل رهبري ايجاد كرد اگرچه مقام مرجعيت در اين جريان دخالت نداشته باشد.

 

علم‌الهدي ادامه داد: آنها(سران فتنه) به سراغ يك جريان ديگري هم رفتند كه البته نمي‌شود به هيچ وجه اين جريان را در موضع مقابله با نظام و رهبري قرار داد، اما مي‌شود در موضع مطالبات رهبري قرار داد و آن جريان، اساتيد جواني بودند كه تازه تشكل پيدا كرده بودند. تشكل تازه‌اي كه جوان، متدين و باسواد هستند ولي خيلي ريشه‌ ندارند و مي‌شود آنها را به شكل يك جريان مطالباتي درآورد. آنها(سران فتنه) فكر كردند چهار جريان در موضع مقابله با رهبري در حوزه درست كنند كه يكي از آنها جريان مطالبات از رهبري بود. آنها سه جريان را ساپورت كنند به طوري كه يك صداي قوي نيرومندي عليه نظام و رهبري از درون حوزه درست كنند كه اگر اين صداي قوي در درون حوزه شكل بگيرد، قابل مقابله نيست و كوبنده است. آنان نقشه ريختند تا اندازه‌اي كه بعضي جا‌پاها به وسيله دستگاه‌ها رصد مي‌شد و از ابتداي سال 89 اين قضيه مورد عمليات قرار گرفت و چندين نمونه داشت. يك نمونه‌ي آن، جريان منسجم اساتيدي است كه آنها(سران فتنه) فكر كرده بودند آنان را به شكل يك جريان مطالباتي دربياورند و متاسفانه دو سه بار شكل گرفت. اينها در قالب بعضي اظهارات در جلسات خود و اعتراض به دفتر رهبري و بعد طلبيدن يك نماينده از دفتر رهبري، خودشان را به عنوان يك جريان داراي مطالبات از رهبري، نشان دادند.


جريان فاسد و مفسد حوزه

 

امام جمعه مشهد افزود: در يكي از جلساتشان، حجت‌الاسلام‌والمسلمين "مروي"، نماينده دفتر رهبري حضور پيدا كردند و آنها شروع كردند به مطرح كردن مشكلات و مطالباتشان و اينكه دولت بايد جواب مطالبات ما را بدهد. در صورتي كه آنچه آنها مطرح كرده بودند جدا از مسايل مربوط به رهبري بود و دولت بايد جواب مي‌گفت.

 

وي ادامه داد: آن جريان متحجر حوزه، بالاخره كم‌كم منسجم شده بود و با تشكيل جلساتي اثرگذاري خودشان را معاينه مي‌كردند. از طرفي آن جريان غربگراي حوزه نيز كه جريان فاسد و مفسدي در حوزه است، اين‌ها هم رسما داشتند موضعگيري خود را بروز مي‌دادند و لابي‌هايي بين بيوت مراجع كاملا پيگيري و رصد مي‌شد كه در گذشته اين لابي‌ها نبود. معلوم مي‌شد كه يك دستي داشت اين لابي‌ها را در بين بيوت مراجع به وجود مي‌آورد. اينها مواردي بود كه دستگاه‌هاي درون و برون حوزه، جريان‌هاي آن را رصد مي‌كردند و بالاخره روشن شد كه توطئه‌اي در حوزه در دست اجراست. اين توطئه به قدري خطرناك بود كه وقتي رهبر معظم انقلاب تصميم به سفر گرفتند، بعضي‌ها گفتند، سفر به قم را به تاخير بيندازيد تا در حوزه زمينه‌سازي شود. با وجود وضع اين چند جريان، همه نسبت به رهبري احساس خطر مي‌كردند اما آقا با بينش دقيق، حكيمانه و موقعيت‌شناسي خودشان، اعلام كردند كه اكنون وقت سفر است.


جريان‌هاي حوزه به مراتب شديدتر از فتنه 88 بود
 

به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، منطقه خراسان، "علم‌الهدي"، در ادامه جلسه تحليل و بررسي دستاوردهاي سفر مقام معظم رهبري به قم، در مدرسه علميه نواب صفوي مشهد، گفت: جريان‌هاي حوزه به مراتب شديدتر از فتنه 88 بود و اگر از درون حوزه صدايي مقابل رهبري بلند مي‌شد، بي‌ترديد نه قابل سركوب بود و نه قابل مبارزه و مقابله. دشمن هم آتش را زياد مي‌كرد و اين مساله خطرناك بود. رهبر معظم انقلاب، تمام عمليات شيطاني آنها را كه، خيلي هم هزينه كرده بودند، با يك سفر حل كردند و اين عالي‌ترين دستاورد سفر ايشان به قم بود. آن اساتيدي هم كه به صورت جريان مطالباتي درآمده بودند، با رهبري بيعت كردند و دلداده‌ي ولايت شدند و رفت‌وآمدهاي مراجع و رهبري به صورتي انجام گرفت كه اگر حركتي هم مي‌خواست شكل بگيرد، زمينه‌اش نابود مي‌شد. به‌عنوان مثال آيت‌الله "سيدكاظم حائري"، از مراجع قم، كه هم شخصيت بي‌نظيري و هم مقلدان زيادي در عراق دارد، وقتي به ديدار رهبري رفتند، اصرار داشتند، دست رهبري را ببوسند اما آقا اجازه ندادند. بعد از آن، آقا به ديدار ايشان رفتند و به گفته حجت‌الاسلام "مروي"، آيت‌الله حائري، در تماسي اعلام شرط كردند كه اگر ملتزم به اين شرط مي‌شويد، بازديد آقا را قبول مي‌كنم و آن شرط اين بود كه دست آقا را ببوسد و بالاخره به زور دست آقا را بوسيد. اين‌ها، براي كسي كه امروز در عراق بعد از آيت‌الله "سيستاني"، مقلدانش از همه بيشتر است و همه معتقدند آيت‌الله حائري عصاره‌ي فقه و اصول شهيد "صدر" هستند، مسايلي ساده و احساسات و هيجان نيست، هر چند خوشبختانه اين موقعيت بين همه مراجع به وجود آمده بود.

  

علم‌الهدي ادامه داد: از مراجعي كه فكر مي‌شد يك خورده نسبت به مقام ولايت، يك وقتي نظر خاصي داشته باشد، آيت‌الله "شبيري زنجاني" بود كه بر آقاي "منتظري" نماز خواند. اين عمل ايشان يك خرده نيروهاي متدين را دلگير كرد و فكر مي‌كردند آيت‌الله زنجاني به سفر بي‌توجه بوده‌اند در صورتي كه ايشان شب اول به ديدار آقا آمدند و آقا هم در مرحله دوم، ديدار ايشان را پس دادند. اين مطلب را كه مي‌گويم من نشنيدم اما از بعضي افراد شنيده‌ام كه آيت‌الله زنجاني گفته است، رهبري از بعضي مراجع اعلم است كه اين حرف از زبان يك مرجع تقليد بي‌سابقه است‌.

 
خوش بینی طلبه ها به جریان فتنه

وي افزود: مدرسه "شهيدين" كه اخيرا طلبه‌هاي جوانتري آنجا هستند كه حتي ثبت‌ نامشان در شهريه حوزه قطعي نشده، متاسفانه مسئول آنجا با وجود سابقه‌ درخشان، كه نمي‌دانم اكنون در آن پست هستند يا نه، اين آقا هم به جريان فتنه گويا خوشبين بوده است. اما طلبه‌هاي شهيدين روزي كه رهبر وارد شدند، با وجودي كه هنوز شهريه از حوزه نمي‌گرفتند، گوسفندي را براي آقا قرباني كردند. حتي يك انجمن خيريه‌اي كه خانواده‌هاي ايتام را تحت پوشش داشت، خانواده‌هاي آن، دريافتي‌هاي خود را از سوي انجمن براي سلامتي آقا صدقه دادند. در كل، نه تنها سفر رهبر معظم انقلاب به قم، توطئه را از بين برد، بلكه براي هميشه توطئه‌ها براندازي شد و دشمن از اينكه روزي بتواند صدايي از درون حوزه عليه رهبري ايجاد كند، نااميد شد و اين، محوري‌ترين دستاورد سفر رهبر معظم انقلاب به قم بود جدا از بركاتي خاصي كه براي حوزه داشت. دشمن براي هميشه نااميد شد كه حوزه بستري براي ضد ولايت و ضد نظام قرار گيرد.

 

 به گزارش خبرنگار ايسنا،  علم‌الهدي، در ادامه در پاسخ به سوال برخي حضار در خصوص برخي علماي قم، گفت: آيت‌الله "جوادي آملي" به ديدن رهبر رفتند و رهبر هم بازديد ايشان را پس دادند. آيت‌الله "وحيد" هم مكرر در مكرر به رهبر اظهار علاقه كردند و من خود شاهد بودم.

 
هاشمی جزئی از فتنه نیست

وي در پاسخ به سئوالي در خصوص نقش و جايگاه آيت‌الله "هاشمي‌رفسنجاني"، گفت: ما افراد را در جاي خودشان، چه موافق و چه مخالف، ارزيابي مي‌كنيم. يكي از چيزهايي كه مسير انسان را در عرصه سياست گم مي‌كند، احساسات است و آنچه امروز با آن مواجه هستيم، سران فتنه‌ هستند و مسلم است كه رفسنجاني جزو آنها نيست و در مجموعه فتنه نيست و اگر كسي تحليل كند اين تحليل نيست. ما از ايشان گلايه داريم و گلايه‌مان هم شديد است. رفسنجاني زماني كه تهاجمي عليه رهبري شروع شد، به عنوان رييس مجلس خبرگان - كه در واقع مجلس خبرگان بعد از انتخاب رهبري، جايگاهش براي رهبر، سپر است تا رهبر را از مجموعه آفاتي كه ممكن است متوجه ولايت شود و حتي آفات سياسي كه باعث سقوط شرايط رهبري شود - بايد عمل مي‌كردند. سپر وقتي هست، سنگ بايد به سپر بخورد نه به فرد. اين تهاجم عليه رهبري شروع شد و مجلس خبرگان بايد وارد عمل مي‌شد. بي‌ترديد اين اقدام بايد از حوزه رياست شروع مي‌شد و وقتي حوزه رياست وظيفه‌اش را انجام نداد، خود اعضاي مجلس خبرگان تشكلي را درست كردند و از رهبري دفاع كردند. اين حداقل گلايه ما از رفسنجاني است و تا وقتي اين مساله جبران نشود، گلايه ما ثابت است. اين اصل قضيه است؛ بخش ديگرش اينكه، ما حق نداريم كه ايشان را تخريب كنيم و بيشتر از اين براي‌مان معذور نيست و صرفا در حد گلايه است.

  

چرا محاکمه نمی شوند؟


علم‌الهدي در پاسخ به سئوال ديگري كه "چرا سران فتنه را محاكمه نمي‌كنند؟"، گفت: وقتي حضرت موسي(ع) برگشت و ديد مردم گوساله‌پرست شده‌اند و رييس فتنه، سامريِ گوساله‌پرست است، حداقلش اين بود كه سامري را اعدام كنند و در نهايت اگر محاكمه مي‌شد به چند اعدام محكوم مي‌شد. اما حضرت موسي(ع) سامري را اعدام نكرد و كاري كرد كه كسي با سامري تماس نگيرد و سامري زنده باشد اما منفور جامعه باشد. پس بدترين عذاب در جامعه، منفور شدن است. لذا سامري زنده ماند كه رنج بكشد زيرا بيش از اين، از هيچ شكنجه‌اي نمي‌توانست رنج بكشد. حال اينكه چرا سران فتنه را محاكمه نمي‌كنند، به قوه قضاييه مربوط است و كاري نداريم، اما اين سران فتنه اگر محكوم شوند نهايت به زندان مي‌افتند در حالي كه زندانِ نفرت اجتماعي و ورشكستگي اجتماعي از هر چيزي بدتر است و اينها بايد همين‌طور بمانند، ‌با خوف زندگي كنند كه محاكمه خواهند شد و با نفرت اجتماعي زندگي كنند. هر چند سران فتنه در صدد اين هستند كه از زندان نفرت اجتماعي بيرون بيايند و شگردشان اين است كه سران فتنه سه نفر نيستند و مي‌خواهند "خاتمي" را از دو نفر ديگر جدا كنند و لابي‌هايي كرده‌اند و مي‌كنند. ادعاي‌شان اين است كه خاتمي تنها حمايت كرده و در هر صورت مي‌خواهند خاتمي را از دو نفر ديگر جدا كنند و هدف‌شان اين است كه با قدرت جديد، به بازسازي جريان‌هاي اصلاحات بپردازند و تنها كسي كه مي‌تواند جريان‌هاي سياسي لائيك اصلاحات را بازسازي كند، خاتمي است. بي‌ترديد اگر اين آقا(خاتمي) بيايد، در عرصه سياست وارد خواهد شد و با ورودش حتي قبل از انتخابات مجلس، دوباره جرياناتي را به راه خواهد انداخت و همان آش و همان كاسه خواهد شد كه بايد نگذاريم چنين شود. خاتمي مباني انحرافي فكري‌اش، خط فتنه بوده و در كل جريان فتنه دخيل بوده است زيرا ابتدا كانديدا شد بعد جريانات را در دامن "موسوي" ريخت و در تمام سخنراني‌هاي خود از وي حمايت كرد و هيچ فرقي بين اين دو نفر نيست. نبايد كاري كنيم كه يكي از اينها دوباره به ميدان بيايد، اينها در مقام لابي كردن هستند و اگر بيايند، اصلاحات را بازسازي مي‌كنند و دوباره بساط فتنه پهن مي‌شود. مساله "موسوي"، "كروبي" و "خاتمي" به عبارتي، مسأله اشخاص نيست، بايد بدانيم فتنه، جريان است و سر اين جريان به خارج و اروپا وصل است.

 

امام جمعه مشهد در پايان سخنان خود تاكيد كرد: بايد تلاش كنيم بصيرت را براي مردم ايجاد كرده و طلاب بايد در اين خصوص بيشتر تلاش كنند. امروز خدمت به اسلام، پيغمبر(ص) و اهل‌بيت(ع) جز با حمايت از نظام و ولايت ممكن نيست. اگر يك روز امام زمان(عج) ظهور كنند و كسي بگويد مي‌خواهم به اسلام كمك كنم و با امام زمان(عج) كاري ندارم، آيا اين درست است؟ امروز مقام معظم رهبري، حجت امام زمان(عج) هستند و اين مساله اجماعي است. اطاعت از حاكمي كه اقامه‌ي حكم كرده، براي همه مجتهدان واجب است و نقض حكم او براي همه حرام است.

 

 


 


 جرس: در حالی که این روزها خرج کردن از ارزشهای مذهبی و دینی برای دولتمردان  و حامیان دولت رایج شده است، مصباح يزدي تاكيد كرد : باید از خود بپرسیم که آیا به عنوان دارالشفاء به سراغ قرآن می‌رویم، یا این که به عنوان کسب درآمد به آن نگاه می‌کنیم؟ 


به گزارش ايلنا، مصباح یزدی در دیدار طلاب و فضلای شهرستان فسا مقیم قم، در محل مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، اظهار داشت: زندگی دنیا، برای عموم مردم توأم با ابهام‌ها و تاریکی‌هایی است که آن‌ها را در حیرت فرو برده است. 
عضو خبرگان رهبری ادامه داد: اغلب مردم فرصت اندیشیدن پیرامون این که برای چه زندگی می‌کنند، یا چرا آفریده شده‌اند؟ را ندارند و حتی اگر جرقه‌ای هم در این رابطه در ذهن آن ها به وجود می‌آید، چون جوابی برای آن پیدا نمی‌کنند، از آن عبور می‌کنند. 


رئیس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، تصریح كرد: هرچند در میان میلیاردها انسانی که به این طریق روزگار خود را می‌گذرانند، عده بسیار قلیلی این موهبت الهی نصیب شان شده که سؤالاتی در ذهن شان به وجود بیاید که چرا آفریده شده اند؛ البته پیشاپیش جواب آن سؤالات نیز به آن‌ها داده شده است. 
وي ادامه داد : جواب دادن به این سؤالات مانند پاسخ به تست‌‌های ریاضی است که به دانش آموزان گفته می شود مسئله را حل کنید، اما جواب درست این است که گفته‌ایم و اگر جوابی غیر از این را بدست آوردید، معلوم می‌شود که راه‌حل تان اشتباه بوده است! 


مصباح یزدی اضافه كرد : خداوند جواب سؤالاتی، چون چرا آفریده شده‌ایم و زندگی می‌کنیم را پیشاپیش توسط انبیاء و آیات قرآن برای ما بیان کرده‌اند؛ البته این به بدان معنی نیست که به سراغ حل این مسائل نرویم، بلکه باید با استفاده از عقل خود مسائل را حل کنیم؛ چرا که تبیین و تحلیل آن‌ها به دلیل نعمت عقلی که خداوند به ما ارزانی داشته، بر عهده ما ست، اما در نظر داشته باشیم جواب‌هایی که پیشاپیش گفته شده، به عنوان چراغ راهی است تا هدف را گم نکنیم. 
مصباح یزدی در بخش دیگری از سخنان شان، اظهار داشت: برخی مواقع مشاهده می‌کنیم که فردی سال‌های سال درس می‌خواند و پس از گرفتن مدرک ، داروخانه‌ای را تأسیس و به فروش دارو مشغول می‌شود، اما خودش از استفاده از آن داروها غفلت می‌کند. 


عضو خبرگان رهبری خطاب به طلاب جوان هشدار داد: نکند ما نیز درس دین را برای این که شغلی داشته باشیم بخوانیم، اگر این گونه باشد، خیلی خسارت دیده‌ایم. 
وي افزود: باید ازخود بپرسیم که آیا به عنوان دارالشفاء به سراغ قرآن می‌رویم، یا این که به عنوان کسب درآمد به آن نگاه می کنیم؟؛ نباید به علوم و معارف قرآنی به عنوان یک شغل بنگریم و زمانی به خود بیاییم که از این داروی شفابخش هیچ استفاده‌ای نکرده‌ایم. 
مصباح یزدی خاطرنشان كرد: طلاب باید با هوشیاری با مکتب اسلام و معارف اسلامی برخورد کنند و سعی نمایند به آن چیزی از حقایق که می‌رسند، عمل کنند؛ زیرا در این صورت هم خود و هم دیگران از آن نفع خواهند برد. 


 


 جرس: احسان مهرابی، روزنامه نگار، امروز شنبه دوم بهمن برای سپری کردن دوران محکومیت خود روانه‌ی زندان اوین شد.


به گزارش بامدادخبر، احسان مهرابی، روزنامه نگار ۳۵ ساله‌ای که در بهمن‌ماه سال گذشته از سوی نیروهای امنیتی بازداشت و نزدیک به سه ماه را در بندهای امنیتی ۲۰۹ و ۲۴۰ گذرانده بود، امروز شنبه برای اجرای حکم یک ساله‌ی خود به دادسرای اوین فراخوانده و پس از مراجعه به این دادسرا به زندان منتقل شد.

مهرابی که خبرنگار پارلمانی روزنامه‌هایی چون اعتمادملی و فرهیختگان بوده و سابقه همکاری با بسیاری از رسانه‌های اصلاح طلب را در کارنامه‌ی خود داشته است پس از آزادی موقت در اردیبهشت‌ماه با سپردن وثیقه ۵۰ میلیون تومانی، به اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام از طریق گفت و گو با بی‌بی‌سی فارسی و رادیو فردا» در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست مقیسه محاکمه و به یک سال «حبس تعزیری» محکوم شد.


این حکم در شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر به ریاست زرگر نیز عینا تایید و به فاصله چند هفته به شعبه‌ی اجرای احکام ابلاغ شد تا احسان مهرابی روانه زندان شود.

هم اکنون احمد زیدآبادی، عیسی سحرخیز، مسعود باستانی، بهمن احمدی امویی، کیوان صمیمی، علی ملیحی، مهدی محمودیان از جمله روزنامه نگارانی هستند که به همراه تعدادی دیگر از روزنامه نگاران و وبلاگ‌نویسان زندانی دوران محکومیت خود را می‌گذرانند. برخی از روزنامه نگاران دیگر نیز در بازداشت موقت به سر می‌برند و برخی دیگر نیز با سپردن وثیقه‌های سنگین، دوران آزادی موقت خود را در انتظار اجرای حکم می‌گذرانند.

 


 


 جرس: مریم شربتدار قدس، همسر فیض الله عرب سرخی، عضو دربند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، در یادداشتی خطاب به زهرا رهنورد از تهاجم و بی اخلاقی های اخیر نسبت به ایشان گله کرده و با واگذاری آنان به روز موعود می پرسد: مگر ممکن است کسی در دوران ستمشاهی از یاران و پیروان امام راحل بوده باشد و تو را نشناسد؟ بعید است مسلمان مبارز قبل از انقلاب، داعیۀ حضور در صف انقلابیون مسلمان را داشته باشد اما پایبندی هایت به اصول و مرز بندی هایت با ستم و نفاق و فراماسونری و … را نداند.


متن کامل این یادداشت که در اختیار کلمه قرار گرفته است به شرح زیر است:
 

نامه ات را خواندم استاد، که شاید مناسب تر باشد رنجنامه اش بنامم. خواندم و اندیشیدم، اندیشیدم و متحیر شدم، متحیر شدم و حسرت خوردم، حسرت خوردم و دلم گرفت، دلم گرفت و گریستم ، گریستم و گریستم و گریستم … نه استاد، گریه ام برای تو نبود که برای درد تاریخی ناجوانمردی ها بود.

گریستم و در هر قطره اشکم کتابی پر از حکمت، جمله ای ماندگار و یا سخنرانی پرباری از تو را خواندم.

سرشکم انباشتی از تاریخ شد، تاریخی که همگام با تو هجرت های موسی، یوسف و … را آموختم و “پیام حجاب زن مسلمان” تو چراغی بود برای روشن تر دیدن راه خدا آنهم در دورانی پر از تاریکی و ظلم و فساد.


مگر تاریخ فراموش می کند نقش تو را در تجلی زیبای اسلام و روشنگری های آمیخته به هنرت را برای شناساندن ظلم طاغوت ؟

مگر ممکن است کسی در دوران ستمشاهی از یاران و پیروان امام راحل بوده باشد و تو را نشناسد؟

بعید است مسلمان مبارز قبل از انقلاب، داعیۀ حضور در صف انقلابیون مسلمان را داشته باشد اما پایبندی هایت به اصول و مرز بندی هایت با ستم و نفاق و فراماسونری و … را نداند .

اینک به کجا رسیده ایم که گروهی معلوم الحال با زیر پا نهادن انصاف و دور شدن از راه خدا و اهداف انقلاب و امام عزیز، حتی معاد و دادگاه عدل الهی را نیز فراموش کرده و با تمام قوا می تازند؟

یقین دارم این تهاجمات شیطانی و اتهامات بی اساس که بر تو و سایر بندگان بی گناه خدا وارد می شود آزمونی است سنگین که خداوند فقط برای برگزیدگانش مقدر کرده و جام بلائی است که در بزم خلوص، به مقرب ترین هایش عطا می کند.

به خاطر دارم در یکی از زیباترین جمله هایت خود را “زادۀ راه” نامیده بودی و شاید همان حس زیبا، نام “رهنورد” را برایت آفرید و چه نیکو راهت را که راهی خدا پسندانه و خدمت به خلق خداست انتخاب کردی :

تو پای به راه در نه و هیـچ مپـرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت


 


سارا زرتشت

 

آخرين نمونه اي كه مي توان از خلال آن به كيفيتِ روابط  و ميزان شراكت و رفاقتِ   آقاي خامنه اي و احمدي نژاد پي برد ، ماجراي « چگونگي عزل و نصب رئيس بانك مركزي » و « جلسات شورايعالي انقلاب  فرهنگي » است . احمدي نژاد در «اعتراض » به دستور رهبري براي تجديد نظر در اساسنامه دانشگاه آزاد ، در جلسات شورايعالي انقلاب فرهنگي حاضر نمي شود و در غياب او حكم حكومتي و فرمان رهبري زمين مي ماند ،تا جايي كه  سايت هاي اصولگرا اين غيبت معنادار را «گزارش» مي كنند . از طرفي ديگر ، مجلس شوراي اسلامي و مجمع تشخيص مصلحت نظام ، « قانون استقلال نسبي بانك مركزي را از رئيس دولت »  تصويب  مي كنند  و به نوعي بر شوراي نگهبان فائق  مي آيند .

امــا ؛ ساعاتي از تصويب «اين قانون»  و انتشار  «آن گزارش ها » نمي گذرد كه مجدداً «معامله»  آغاز مي شود و «شركاء»  به توافق مي رسند . احمدي نژاد در جلسات شورايعالي انقلاب فرهنگي حضور مي يابد و  رجانيوز از « حضور رئیس‌جمهور در این جلسه بلافاصله پس از اعلام نظر رهبر انقلاب به او در مورد حضور یافتن در جلسات  » مي نويسد . از آن طرف « مصلحتِ» مجمع تشخيص مصلحت نظام تغيير مي كند  و « قانون به نفع  احمدي نژاد » عوض مي شود تا  مصباحي مقدم در مصاحبه ‌اي با مهر از « اعتراضِ احمدي نژاد  » به اين مصوبه  و « ارجاع  این موضوع  توسط رهبري  به عنوان یک "معضل"  به مجمع تشخیص مصلحت نظام »  بگويد .

شواهد حاكي است كه احمدي نژاد در دولت دهم ، خلافِ دولت نهم ، خود را مديون آقاي خامنه اي نمي داند و به او حداكثر به عنوان يك «شريك سياسي » يا متحد استراتژيك مي نگرد . شريكي كه  بايد آئينِ شراكت نگه دارد و شرط شراكت بجا بياورد  . دولت دهم ، خلاف دولت نهم ، نه تنها «دست بوس رهبري » نبود ، بلكه  از همان روزهاي اول  سركشي را آغاز كرد . احمدي نژاد حكم معاونت مشايي را صادر مي كند بي آنكه  با رهبري مشورت كند و بر حكم خود اصرار مي ورزد حتي اگر رهبري او را منع كرده باشد . او در يك روز صفار هرندي و محسني اژه اي را از كابينه  اخراج مي كند و جالب آنكه در هنگام  صدور اين احكام نه از سقوطِ دولت نگران است و نه به « نزديكي خاص »  اين افراد به رهبري اعتنا دارد .

بسياري از تحليلگران و ناظران سياسي  بر اين باورند كه  احمدي نژاد توسط  آقاي خامنه اي برگزيده و بركشيده شده است . بر مبناي اين باور ،  ناتواني آقاي خامنه اي در مهار روساي دولت هاي پيشين  و حسادت شخصي او به آقايان  موسوي ، هاشمي و خاتمي ، مهمترين دلايل  انتخاب احمدي نژاد بوده است . اما محمود احمدي نژاد ، به تدريج از يك «سياستمدار خوش شانس»  به  « سياستمدار شروري » در عرصه ي سياست داخلي و خارجي ايران تبديل شده است . « بازيكن شروري » كه به كمك درآمدهاي افسانه اي توانسته است بدنه اي از نيروهاي نظامي و امنيتي را با خود همراه سازد و  جز به حلقه ي 5-6 نفره اي كه اغلب همراه خود دارد  ،  به همه كس بي اعتماد است .

از فرداي 23 خرداد 88 ، رهبر جمهوري اسلامي ،  قادر به مهارِ احمدي نژاد نيست . اولين بار ابوترابي از « بي توجه ي احمدي نژاد به نامه رهبري در خصوص بركناري مشايي » خبر داد و آخرين بار علي مطهري از نارضايتي رهبري از « نحوه اجراي قانون هدفمند كردن يارانه ها » گفته است . آقاي خامنه اي، به ناچار  باز هم  به «استراتژي تضعيف »  پناه مي برد . «استراتژي تضعيف» روزگاري توانسته بود از هاشمي رفسنجاني « اكبر شاه »  و از كرباسچي  «غارتگر بيت المال » بسازد  تا عوام را به شعار « عدالت خواهي » و مبارزه با سرمايه داري بفريبد   . استراتژي تضعيف ،  اصلاح طلبان را «برانداز » و خاتمي را  منادي «تهاجم فرهنگي » خوانده بود  تا خاطر سنت گرايان را آزرده  و اذهان محافظه كاران را آشفته كند . 

پـس ؛ بازهم « استراتژي تضعيف»  عملياتي مي شود . براي حمله به احمدي نژاد ابتدا بايد حلقه ي اصلي او را  تضعيف كرد .  حمله‌ي  گروههاي فشار  تشديد مي  شود .  صفار هرندي ، محسني اژه اي ، حسين شريعتمداري ، الله كرم ،  مداحان و همه‌ي منصوبان و بركشيدگان رهبري در  قواي مقننه و قضائيه  حمله را آغاز مي كنند . الله كرم مشايي را  باني «نوحجتيه » مي خواند . نادران و توكلي و زاكاني  براي حمله به رحيمي «مجال» مي يابند و هر كدام به نوعي بر معاونِ اول مي تازند. اژه‌اي رحيمي را رسماً متهم مي كند و صفار هرندي به « فتنه ي نو »  و «مكتب جديد » هشدار مي دهد .

اما « استراتژي تضعيف » نخ نما شده است ؛ حتي اگر اين بار «ضعف ها »  واقعي باشند .حلقه ي احمدي نژاد هم با اين استراتژي «بيگانه » نيست و به دفاع بر مي خيزد.  احمدي نژاد رحيمي را پاك و مومن مي خواند .  مشايي رحيمي را تائيد مي كند و جوانفكر مشايي را . رحيمي هم جرات مي يابد و دهان باز مي كند و  بي آنكه از خود دفاع كند ، به رقيب حمله مي كند . محمد جعفر بهداد هم كه  كه  با آئين كيهان غريبه نيست و اينك معاون سياسي مشايي است ، در دفاع از حلقه ي ياران و معرفي كيهانيان سنگ تمام مي گذارد . بهداد در ميان گروههاي فشار ِخودي !  از پرده هاي  پاياني سناريوي حريف پرده بر مي دارد و «همه چيز » را يكجا «لو» مي دهد و مي گويد «  این‌ها در تیرماه امسال در محفلی گفته‌اند آن‌قدر باید تخریب و خبرسازی کنیم تا یاران و همراهان همدل رییس‌جمهور تا پایان سال 90 از لحاظ سیاسی کاملا حذف شوند. این پروژه گام‌های بعدی هم دارد که "حذف فیزیکی" هم بخشی از آن است، هرچند که برخی از عناصر آن‌ها ناشی‌گری کردند و این روزها آن پروژه را لو دادند. گام بعدی آن‌ها اثبات انحراف اطرافیان احمدی‌نژاد و بعد هم اثبات انحراف خود احمدی‌نژاد است؛ چراکه موفقیت‌ها و محبوبیت‌ او را مانعی بر سر راه خود می‌بینند. »

بهداد «بيخود» نگفته است و ناخودآگاه  «راز بزرگي » را افشا كرده است  . «حذف فيزيكي» ، معنايي جز «ترور» نمي دهد و «طرفين» اين ماجرا با « ترور » بيگانه نيستند . باورِ آنچه بهداد گفته است دشوار نيست ، بخصوص براي كساني كه  « سعيد امامي را هم چنان زنده مي دانند » و  قاتلان و دوستان همراه «حاج سعيد » را در صدر امور مي بينند. 

گويي آقاي خامنه اي مي داند كه  «خود كرده را تدبير نيست » . حلقه ي احمدي نژاد به هيچ قيمتي بازي را  وا نمي گذارد . احمدي نژاد نه هاشمي رفسنجاني است كه خود را «صاحب» مملكت و نظام بداند ، نه سيد محمد خاتمي است كه   به «قانون » تن دهد  و  طفل را به «دايه» بگذارد  و نه مير حسين موسوي است كه «اخلاق» بگزيند و «سكوت » پيشه كند . احمدي ن‍ژاد « بازيكن شروري »  است كه مي داند «شانس» ديگر درِ خانه اي او را نخواهد زد  و حلقه ي احمدي نژاد مشتي اوباش اند كه در اين بازي نابلداند  و نشان داده اند كه به هيچ صراطي مستقيم نيستند و به قانون اين آب و خاك نامحرم اند . «آنان» را  به بازي با منافع ملي «عادت » داده اند . « انكار ارزش ها » و « خلق فرقه ها  »  و « تمسخر تمدن ها » و « فريب خلق الله »  براي اوباش كه كاري ندارد .   

محمد جعفر بهداد  اين يكي را راست گفته است . آقاي خامنه اي و احمدي نژاد تنها «شريك حكومتي» نيستند  ، بلكه در  «نتيجه » هم  اشتراك دارند : «  هر دو  به اين نتيجه رسيده اند كه بايد ديگري را كنار بگذارند اما نمي توانند » . دست كم تا كنون راهي سراغ نداشته اند . تاريخ  هم گواهي مي دهد كه   بي اعتمادي  در حكومت هاي «توتاليتر »  ، پاياني جز  «حذف فيزيكي »  باقي نخواهد گذاشت .


 

اين نوشته هم زمان شده است با سالروز فوت مهندس مهدي بازرگان .سياستمداري كه خاطره ي اخلاق سياسي  او مي تواند ما را از سياهي رفتارهاي سياستمدان اين دوران اندكي آرامش دهد . يادش  گرامي باد .   

 

 

 *نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


 


میثم مشایخ

 
   

به طور طبيعی ، رسيدن به يک هدف خاص و نتيجه گرفتن از آن ، براي انسان آسان نيست.

 

پس از معين شدن هدف و کسب معرفت اوليه نسبت به آن ، بايد تعيين مسير صورت گيرد و جهت جلوگيری از فرصت سوزي و نااميدي ، و نيز مقابله با هر گونه گسست و آسيب ، پس از شناختعوامل بازدارنده ، راه کم هزينه ، ايمن و نزديک تر برگزيده شود .

 

اما با وجود آگاهی نسبت به مسائل ذکر شده ، در ادامه ، اين حرکت زمانی سخت تر مي شود که برای گام به گام رفتن در مسير مشروح ، هنگام مواجه با عوامل بازدارنده ، "اخلاق و انسانيت" محور حرکت قرار گيرد و دو اصل فوق در تمامي کنش ها و واکنش هاي رفتاري نهادينه شود.

 

اگرچه اين امر صبر و استقامتی اصيل مي طلبد اما نتايجی مطلوب و ماندگار در بر خواهد داشت.

 

همچنين ، رسيدن, زمانی دشوارتر خواهد شد که هدف فردی نبوده بلکه هدفي باشد جمعي!

در این صورت تصمیم گیری ها در رابطه با اهداف و مسیر به هیچ روی قائم به فرد نخواهد بود و معمولا این جمع است که باید تصمیم گیری نموده و راهبرانی را برای مدیریت برگزیند.

 

ابتدا نیازها مطرح می شود، نیازهایی که اهداف به واسطه برطرف شدن آنها ، شکل می گیرند!

و با توجه به تکثر در عقاید و نظراتی که به طبع، در جمع وجود دارد، با توافق بر سر یک یا چند مورد ،هدف به مرور شکل گرفته و حرکت آغاز می شود.

 

به موازات آغاز حرکت ، افرادی با توجه به تخصص خود در حوزه هایی که مطالبات و نیازهای مطرح شده، مختص به آن می باشد_ مشروط به اینکه منتخب و مورد تائید جمع باشند_ به مسیريابي و بررسي و طراحي چگونگي پيمودن آن ، برای نیل به اهداف مورد توافق جمع می پردازند.

 

راهبران با توجه به اینکه مورد وثوق و انتخاب اکثریت جمع می باشند، به نوعی رسالت و مسئولیت مدیریت این خواست های برآمده از توافق اکثریت را به دوش می کشند.

 

پيرو ذکر کلیات فوق می بایست به این نکته اشاره کرد که در حرکت زنجیروار مشروح ، که از پایین به بالا شکل گرفته و هدایت می شود، بیش از پیش باید به مواردی که در ابتدای نوشته بیان شد توجه و عمل شود. چرا که در حرکت های جمعی، عوامل بازدارنده نه تنها به شکل نیرویی خلاف جهت حرکت عمل ميکنند ، بلکه بی تردید و به طرقی دیگر می توانند در آن جمع پدیدار گشته و نقشی بازدارنده در حرکت ایفا کنند.

 

هرگز نباید این موضوع را فراموش کرد که درست، عکس حرکت هایی که از بالا به پایین شکل گيري و هدایت می شود ،که معمولاً نتایج ثمربخشي را درپی نداشته است، دراین روش هر فرد در جمع دارای نقش و مسئولیت است و رسالتی را به دوش می کشد.



*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

 


احمد سعیدی

 

در تاریکی اوضاع ایران و علیرغم سرکوب های فراوان، جنبشی سیاسی اجتماعی شکل گرفته  که امید سبز را در دل مردمان و هراس را در دل حاکمان شعله ور ساخته است. بیم ها و تهدیدهای فراوانی در مقابل این جنبش جوان قرار دارد که ذیلا مواردی برشمرده شده اند:

الف- امروز یک تهدید اساسی متوجه جنبش سبز است. سالها سرکوب، تلنباری از خواستها و آرزوها را در دلهای مردمان ایران بر جای گذاشته است. جنبشی که محصول سالها سرکوب و خفقان بوده است، ممکن است که در پی موفقیت های اولیه، دچار نوعی آرمانگرایی شده و نتیجتاً انفجار مطالبات، به پراکندگی خواسته ها بینجامد و نیروی لازم برای تفوق بر قوای حاکم دچار تفرق شود و زوال زودهنگام جنبش را به ارمغان بیاورد. وقتی خواسته ها بزرگ شدند و دستاوردها اندک، امیدها ناامید می شوند و پنجره ها بسته. نتیجتا اندک رمق باقیمانده نیز به جای آنکه چاشنی مبارزه با نیروی استبداد شود، مصروف رقابت بر سر خواسته های درون گروهی می شود و در کشاکش رقابتهای داخلی مستهلک می گردد. در چنین شرایطی، حریف اصلی به کناری خواهد نشست و اهالی جنبش از درون خودشان حریف و رقیب می جویند! عقل از میان پر می کشد و هیجانات وجه غالب منازعات می شود، منازعاتی که دیگر یک سویش جنبش و سوی دیگرش غول استبداد دینی نیست، بلکه هر دو سویش نیروهای خسته جنبش نشسته اند! نیروهایی که فراموش کرده اند که در راه سبز امید قدم گذاشته اند و آمده بودند که هر یک از افق دید خود مرهمی هر چند کوچک بر زخمهای عمیق مردم خسته از استبداد بگذارند. قرار نیست، که گروهها در اهداف کلی هضم و فراموش شوند، اما مبازره هم الزامات خاص خودش را دارد. می توان با حفظ هویت ها، خود را جزیی از یک کل واحد دید و به جای اصطکاک های داخلی به ساخت یک جنبش قدرتمند کمک کرد. هنر این نیست که فارغ از محدودیت ها و امکانات، غیرمسولانه آروزهایمان را در قالب خواسته ها به جنبش تحمیل کنیم . (آرزوهایی که خود نیز بردست نایافتگی آنها واقفیم و تنها حسی ماجراجویانه و تشویق های جمعی سرخوش، ما را به طرح آنها وا می دارد.) هنر آن است که مسولانه ظرفیت ها و امکانات را مد نظر قرار دهیم و این امکان و فرصت را به خودمان و جنبش جمعیمان بدهیم، که خواسته ها را اولویت بندی کنیم و برای رسیدن مرحله ای به خواسته هایمان برنامه ریزی کنیم.

ب- امروز یک فرصت تاریخی برای مردم ایران فراهم شده است. اولا یک آگاهی عمومی بر کل جامعه به خصوص بر  طبقه متوسط جامعه ایران حاکم شده است، دوما جمعیت جوان و تحصیلکرده صدای غالب جامعه شده است و سوما اینکه افرادی شایسته به عنوان نمادهای رهبری جنبش از سوی مردم برگزیده شده اند. رهبران جنبش سبز نشان داده اند که در مقابل حاکمیت محکم و در مقابل مردم منعطف بوده، به قواعد کار جمعی معتقد می باشند، بر تکثر و رسمیت شناختن گروههای داخلی تاکید دارند، از دادن هزینه های منطقی بی باکند و در عین حال بر جان مردم نگرانند، در تصمیم گیری هایشان اخلاق گرا و شفاف و خردمند می باشند و پذیرای نقدهای وارده هستند. همین ویژگیهاست که رهبران سبز را مقبول مردم و منفور حاکمیت نموده است.

ج- در مقابل نقدهایی که نسبت به شیفتگی مردم به رهبران هشدار می دهند باید گفت که مردم نه تنها عکس رهبران سبز را در ماه ندیده اند، بلکه ابتدائاً به اکراه و صرفاً به دلیل عقلانیت سیاسی و جلوگیری از تکرار تجربه های تلخ گذشته، آنها را از میان بد و بدتر انتخاب کردند.  اما همین گزینه های انتخاب شدۀ با اکراه، بعدها و در خلال یک سال گذشته، وقتی پای مردم ایستادند، و هزینه این ایستادگی را پرداختند به رهبران محبوب مردم تبدیل شدند. الزامات یک مبارزه حکم می کند، که رهبرانی اینچنینی را تا زمانی که بر همین منوال حرکت میکنند تقویت و حمایت کنیم.

د- بیایید یک بار خواسته های اولیه جنبش را که از زبان رهبران سبز مطرح شده با هم مرور کنیم:

 

1. تشکیل گروه حقیقت‌یاب در مورد انتخابات دهم ریاست جمهوری و رسیدگی به تخلفات و تقلب های انجام گرفته و اعمال مجازات برای خاطیان

2. اصلاح قانون انتخابات به صورتی که شرایط برای برگزاری عادلانه و منصفانه انتخابات و اطمینان مردم از این امر فراهم شود، به نوعی که اعتماد ملت را به یک رقابت آزاد و منصفانه و بدون خدعه و دخالت قانع سازد. این قانون باید شرکت همه ملت را علیرغم تفاوت در آراء و اندیشه ها تضمین کند و جلوی دخالت های سلیقه ای و جناحی دست اندرکاران نظام را در همه سطوح منتفی سازد.

3. شناسایی و مجازات عاملان و آمران فجایعی که در حوادث پس از انتخابات بر علیه مردم صورت گرفته است در تمامی نهادهای نظامی، انتظامی و رسانه‌ای

4. رسیدگی به آسیب‌دیدگان حوادث پس از انتخابات و خانواده‌های جان‌باختگان،

5. آزادی همه دست‌اندرکاران، فعالان سیاسی و نیروهای مردمی دستگیر شده، مختومه کردن پرونده‌ها، اعاده حیثیت از آنان و خاتمه یافتن تهدیدها و آزارهایی که همچنان برای واداشتن آنان به عدم تظلم و پیگیری حقوق شان صورت می گیرد.

6. اعمال اصل 168 قانون اساسي در خصوص تعريف جرم سياسي و رسيدگي به جرايم سياسي با حضور هيئت منصفه

7. تضمين آزادي مطبوعات، تغيير رفتار جانبدارانه صدا و سيما، رفع محدوديتهاي اعمال شده براي برخورداري احزاب، گروههاي سياسي و نگرشهاي مختلف از ارائه ديدگاههاي خود در رسانه‌ها، به ويژه صدا و سيما و اصلاح قانون رسانه ملی به صورتی که رسانه ملی نسبت به اعمال خلاف قانون خود پاسخگو قرار گیرد.

8. به فعلیت درآمدن ظرفیت های ایجاد شده در قالب تفسیر اصل 44 قانون اساسی برای ایجاد رسانه های شنیداری و دیداری خصوصی

9. تضمين حق اساسي مردم در تشکيل اجتماعات و راهپيمايي‌ها با اعمال اصل 27 قانون اساسي و به رسمیت شناختن حقوق مردم تشکیل احزاب و تشکل ها

10. تصویب منع مداخله نظامیان در امور سیاسی و جلوگیری از دخالت نیروهای مسلح در فعالیت‌های اقتصادی

 

موسوی در بیانیه یازدهم و هفدهم این خواسته ها را مطرح می کند و همو خودش می گوید که می توان این مطالبات را نقد کرد، بر آنها افزود یا آنها را فروکاهید.  شاید به جای دامن زدن بر منازعات داخلی و طرح مسایل انحرافی، راه بهتر آن باشد که این مطالبات را نقد کنیم و با رهبران سبز وارد یک دیالوگ دوطرفه شویم و آنها را در تکمیل کردن این مطالبات کمک کنیم. طبعا هستند گروههایی که حرف چندانی برای گفتن ندارند و فلسفه وجودیشان در یک فضای هیجانی و منازعات بی حاصل معنا می یابد و از شکل گرفتن چنین فضایی ناخرسند خواهند بود، اما اگر عزم عمومی به سمت شکل گیری دیالوگی منطقی و سازنده با رهبران سبز هدایت شود، انسجام جنبش تقویت شده و هیمنه هراس و ناامنی در اردوگاه حکومت سنگینتر می شود.  نتیجۀ شکل گیری چنین دیالوگی این است که اولاً این گفتمان درونی باعث تحکیم جنبش و تقویت رهبران آن می شود و ثانیاً با توافق بر مطالبات،  شفافیت در جنبش بیشتر می گردد و هزینه عدول از آنها برای رهبران جنبش بالا می رود و آنها را ملزم به پیگیری مطالبات می کند و ثالثاً اینکه این اولویت بندیها از پراکندگی جنبش جلوگیری می کند و راه را برای طرح مطالبات بعدی باز می کند.


 


 *نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست. 


 


ت. شهروند

 

مردم چه می گویند؟!... می خواستم به دنیا بیایم ، در زایشگاه عمومی ،  پدر بزرگم به مادرم گفت : فقط بیمارستان خصوصی .  مادرم گفت : چرا ؟... گفت : مردم چه می گویند؟!... می خواستم به مدرسه بروم ، مدرسه ی سر کوچه ی مان.  مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی !  پدرم گفت : چرا ؟... مادرم گفت : مردم چه می گویند؟!... به رشته ی انسانی علاقه داشتم .  پدرم گفت : فقط ریاضی !  من گفتم : چرا ؟... او گفت : مردم چه می گویند؟!... با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم .  خواهرم گفت : مگر من بمیرم .  من گفتم : چرا ؟... او گفت : مردم چه می گویند؟!... می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم .  پدر و مادرم گفتند : مگر از روی نعش ما رد شوی .  من گفتم : چرا ؟... آنها گفتند : مردم چه می گویند؟!... می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم .  مادرم گفت : وای برمن .  من گفتم : چرا ؟... او گفت : مردم چه می گویند؟!... اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود . می خواستم ساده باشد و صمیمی .  همسرم گفت : شکست ، به همین زودی ؟!... من گفتم : چرا ؟...  او گفت : مردم چه می گویند؟!...   می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم ، در حد وسعم ، تا عصای دستم باشد .  زنم گفت : خدا مرگم دهد .  من گفتم : چرا ؟...  او گفت : مردم چه می گویند؟!... می خواستم وصیت کنم ، پس از مرگم ، بزودی ، خود را از لباس سیاه و صورت خشن خلاص کنید . عمویم عتاب کرد : خجالت بکش . من گفتم : چرا ؟...  او گفت : مردم چه می گویند؟!... بچه ام می خواست به دنیا بیاید ، در زایشگاه عمومی .  پدرم گفت : فقط بیمارستان خصوصی .  من گفتم : چرا ؟... او گفت : مردم چه می گویند؟!... بچه ام می خواست به مدرسه برود ، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند ، ازدواج کند... می خواستم بمیرم . بر سر قبرم بحث شد .   پسرم گفت : پایین قبرستان .   زنم جیغ کشید .   دخترم گفت : چه شده ؟...   او گفت : مردم چه می گویند؟!...  مُردم !     برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت .   خواهرم اشک ریخت و گفت : مردم چه می گویند؟!... از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند .  اما برادرم گفت : مردم چه می گویند؟!...  خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند .      حالا من در اینجا ، در حفره ای تنگ ، خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نیست :  مردم چه می گویند ؟!... اما مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم ، لحظه ای نگران من نیستند .!


*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.
 

 


فرزانه بذرپور
 جرس:پرونده جنایات کهریزک به عنوان یکی از جنایت های پس از انتخابات ریاست جمهوری علیرغم خواست حکومت و تحت فشار افکار عمومی مورد رسیدگی قرار گرفت اما نتیجه این پیگیری نه مجازات آمران و عوامل اصلی این جنایت بلکه تنها به محاکمه چند تن از مباشران و مجریان دون پایه یازداشتگاه کهریزک منتهی شد و دادگاهی که باید مهمترین پرونده ملی را با کیفرخواستی به جرم تجاوز به حقوق عمومی و کرامت انسانی و اقدام علیه امنیت شهروندان مورد رسیدگی قرار می داد، به جرم خصوصی و شاکی خصوصی تقلیل یافت . 

 

از 22 نفر متهم پرونده کهریزک تنها کیفرخواستی برای 12 نفر صادر شد و مسئول بازداشتگاه سردار رجب زاده به این دلیل که از مرتضوی دادستان وقت تهران دستور داشته در میان بهت ناظران و شاکیان تبرئه شد و دادگاه به بهانه ی عدم صلاحیت از رسیدگی به اتهامات سعید مرتضوی نیز سلب  مسئولیت کرد. بی توجهی به آمرین و کسانی که موجب وقوع این فاجعه ملی شدند و رسیدگی صرف به اتهامات مباشرین قتل و ضرب و جرح بازداشت شدگان کهریزک موضوعی است که با دکتر عبدالکریم لاهیجی ، حقوقدان  و از فعالان باسابقه حقوق بشر گفتگو کردیم. آقای لاهیجی نایب رئیس فدراسیون بین المللی حقوق بشر و موسس شورای دفاع از حقوق بشر در ایران است . آقای دکتر لاهیجی معتقد است که در این پرونده سیاسی ، اراده ی برای تعقیب آمران وجود نداشته است چون فرمانده نیروی انتظامی و شخص مرتضوی از  رهبری دستور میگیرند و در صورت تعقیب آمران، خود رهبر هم باید مورد سوال قرار گیرد. لاهیجی از تلاش ها برای تعیین گزارشگر ویژه از سوی شورای بین المللی حقوق بشر خبر داد و گفت حتی در صورت مخالفت دولت ایران میتوان امیدوار بود که با ارسال پرونده ایران به شورای امنیت همانند مورد سودان برای مقامات ایران هم به دلیل نقض مداوم حقوق بشر حکم جلب بین المللی صادر شود.

گفتگوی جرس با دکتر عبدالکریم لاهیجی را بخوانید.

 

اسناد دادگاه کهریزک به صورت کامل و در چند بخش درجرس منتشر شده است . می خواستیم نظر شما را درباره رای دادگاه و کیفرخواست صادره بدانیم که طبق آن تنها مقامات دون پایه مجرم شناخته شدند و آمرین قضایی و انتظامی حتی در دادگاه احضار هم نشدند. به نظر می رسد قاضی از یک ماده قانونی مبنی بر اینکه " دستور مافوق برای مادون رافع مسوولیت نیست" سوء استفاده کرده و آمرین را کاملا مبرا از مجازات دانسته، نظر شما چیست؟

 

در اینکه این تصمیم و توجیه از نظر قانونی و حقوقی توجیه ندارد تردیدی نیست. باید توجه داشته باشیم که این پرونده سیاسی است و تا زمانی که اراده سیاسی برای تعقیب آمران وجود نداشته باشد و تا زمانی که از طرف رهبری دستور کافی برای رسیدگی داده نشود و یا اینکه حداقل دادگستری را آزاد نگذارند به جایی نمی رسد. قوه قضاییه در جمهوری اسلامی در مسائل سیاسی زیر نظر مستقیم شبکه های امنیتی است که در ارتباط تنگا تنگ با دفتر رهبری کار می کنند. اگر به همه پرونده های 15 سال اخیر دقت کنید از قتل های زنجیره ای تا قتل زهرا کاظمی ، در دوران مجلس اصلاحات کمیته اصل نود درباره بازجویی ها و شکنجه ها فعال بود اما هرگز هیچ مسوول درجه نخست نیروهای امنیتی و انتظامی و قضایی تا امروز محاکمه و محکوم نشده است . سعید امامی هم معلوم نشد کشته شد یا خودکشی کرد. در آن پرونده ها هم رده های پایین بودند که محکوم شدند و خانواده ها را زیر فشار گذاشتند تا رضایت بدهند تا این ها اعدام نشوند. در صورتی که هم فرزندان فروهر و محمد مختاری گفته بودند مخالف اعدام هستند. آن چیزی که مسلم است نه ماموران اجرایی چه در نیروی انتظامی و چه در بسیجی ها و سپاه که بدترین چهره ها را هم برای این ماموریت ها گسیل می شوند تا زمانی که از مافوق دستور صریح نداشته باشند نمی توانند این کارها را انجام دهند. دیگر اینکه دستور بازداشت را دادیار باید صادر کند و تمامی این هارا دادستانی سعید مرتضوی یا دادستان فعلی یا همه کسانی که در دادسرای انقلاب کار می کنند ، دستورهای بازداشت سفید امضا می دهند و بارها از سالهای نخست انقلاب که در ایران بودم این مسائل را دیده بودم. بنابراین افردای که دستگیر کرده و بردند زیر نظردادستان بوده است.

 

درباره بد رفتاری و شکنجه مسوول بازداشتگاه که باید جزو نیروی انتظامی یا بسیج و سپاه باشد. به فرض اینکه آمر دستور نداشته باشد وبه اصطلاح با توجیه قاضی دادگاه، اگر دستور غیر قانونی بود مباشر نباید تمکین کند و این البته موجب سلب مسولیت آمر نمی شود. آمر دستور ضرب و جرح داده و حتی ممکن است گفته باشد که آنقدر بزنید تا بکشید و مسلم است مسوولیت جزایی دارد. نمی توان مامور را تنها باتوجه به اینکه عمل قانونی نیست و برخلاف مقررات قانون است مسوول دانست. آن چیزی که در حوزه حقوق است مسوولیت آمر و مباشر است. بنابراین توجیه دادگاه که احیانا این بوده که مباشر نباید دستور آمر را اجرا می کرده نمی تواند آمر را تبرئه کند.

 

در کیفرخواست دادستانی که برای دوازه عامل کهریزک صادر شده ، مجدد اتهامات مجریان را در برگرفته و در آن کیفرخواست  ادعا شده به صورت سازمانی، دادگاه نظامی نمی تواند به مجازات آمرین بپردازد. آیا چنین رویه قضایی وجود دارد؟

 

در این مساله اصلا دادگاه نظامی صلاحیت ندارد و دادگاه نظامی تنها برای تخلفات نظامی است و آدمکشی و زدن مردم که وظیفه نیروی انتظامی نیست. قانون اساسی صراحت دارد که این دادگاه نظامی برای رسیدگی به جرایم نظامی است و این متهمین باید به دادگاه دادگستری بروند. هرگز به این صورت نیست که کسانی که مرتکب خلافی می شوند که آن عمل جرم است هم آنها مسوولیت دارند و هم مسوولان آنها و برای همین می گویم اراده سیاسی برای تعقیب این ها وجود ندارد. کمتر کشوری در دنیا هست که در قبال چنین جنایاتی و اتفاقات سال گذشته این برخورد را داشته باشد . یک خود سوزی در تونس به سقوط رژیم رسید اما در ایران یک مسوول سیاسی ، انتظامی و امنیتی نه تنها تحت تعقیب قرار نگرفتند که عوض هم نشدند و این در دنیا بی نظیر است. فرمانده سپاه و نیروی انتظامی و مسوولان امنیتی که ما نمی شناسیم که مسلم در تمام این سال سرکوب مسوولیت نخست را داشتند هرگز حتی از نظر انضباطی هم مورد بازخواست قرار نگرفتند. بااین حساب چه طور می شود که یک قاضی دادگستری این ها را تحت تعقیب قرار دهد . این دادگاه  تنها برای فریب مردم چند تایی را درست مثل پرونده قتل های زنجیره ای به قصاص محکوم می کنند. در صورتی که اصلا قصاص اینجا مطرح نیست ، مساله شخصی نبوده است و بنابراین قصاص معنایی ندارد این ها مرتکب جنایت سیاسی شدند و  در دادگاه سیاسی باید محاکمه شوند. هیچ دادگاهی نمی تواند کسانی که امر غیر قانونی صادر کرده اند را مورد تعقیب قرار ندهد.

 

این نکته هم هست که پرونده کهریزک اصلا مدعی العموم نداشته است و تنها شاکیان خصوصی یعنی خانواده مقتولین و بازداشت شدگان کهریزک اعلام دعوی کردند. درحالیکه پرونده ملی مانند کهریزک باید مدعی العموم و نماینده دادستانی به عنوان شاکی اصلی می داشت. این را چطور ارزیابی میکنید؟

 

مساله همین است ، فقط در اثر شکایت شاکیان خصوصی پرونده  جریان پیدا کرده و جرم جنبه عمومی ندارد. این مسلم است که از نظر سیاسی جنایتی صورت گرفته است و افرادی که تظاهرات مسالمت آمیز انجام دادند را بازداشت کردند و شکنجه کردند و کشتند. این جرم خصوصی نیست. جرم بر اساس روابط خصوصی دوشهروند اتفاق نیفتاده و در ارتباط سیاست حکومتی است که در قبال مردم اعمال شده است . وقتی که آن را بدل می کنند به یک جرم خصوصی یعنی دامن کبریایی جمهوری اسلایم لکه ننگی نمی نشیند و سرکوب مردم با دستور مقامات عالی رتبه کشوری درست بوده است و فقط ماموران بوده اند که مرتکب خلاف شده اند. من سوالم به عنوان وکیل این است که چرا این مامور آنقدر شکنجه کرده که این متهم کشته شده است . یا چرا انقدر بی توجهی کرده اند که مرگ آنها رقم خورده است. بارها درمجلس شورای اسلامی گفتند که دادستان و ریس پلیس باید محاکمه شود . وقتی این ها زیر نظر مستقیم شخص رهبری انجام وظیفه می کنند خود رهبری هم تحت تعقیب قرار می گیرد . ممکن است آمرین مطرح کنند خود رهبر دستور داده است . برای اینکه شخص رهبری که فرمانده کل قواست مورد سوال قرار نگیرد، بنابراین تمام مسوولا ن مورد سوال هم قرار نمی گیرند. تنها به دلیل اینکه  پاسخی به خانواده مقتولان داده باشند این پرونده صوری را ترتیب دادند و نتیجه هم چیزی است که ما در پرونده های مشابه دیده ایم.

 

برخی از ایرانیان / روزنامه نگاران ایرانی خارج از کشور موضوع شکایت از سران جمهوری اسلامی را در دادگاه لاهه به اتهام جنایت علیه بشریت مطرح کرده بودند. آیا این اظهارنظرها اهمیت حقوقی هم دارد یا خیر؟

 

این اظهارات سیاسی است . این موضوع جنایت بین المللی حتی بین حقوق دانان هم متخصص چندانی ندارد . این جنایات بزرگی است  و از نظر اصول دادگاههای جنایی بین المللی  که مرکزش در لاهه است میتواند به عنوان جنایت علیه بشریت مطرح شود اما ایران عضو دادگاه جنایی بین المللی نیست.

 

پرونده کهریزک هم بااین وضع مختومه خواهد شد آیاامکان این هست که این پرونده را بتوان در دادگاههای بین المللی مطرح کرد و مدعی العموم این پرونده هم ملت ایران باشند؟

 

  ما از شورای بین المللی حقوق بشر خواستیم که یک گزارشگر وِیژه به ایران برود و تمام ابعاد نقض حقوق بشر ازجمله جنایات سال گذشته درکهریزک را مورد رسیدگی و بررسی حقوقی قرار دهد . و این جنایات هم فقط به کهریزک خلاصه نمیشود . تمام جنایت از کشتار مردم در خیابان ها تا شکنجه ها و بازداشتهای غیرقانونی را شامل می شود و.  حدود دو ماه دیگر شورای حقوق بشر کار خودش را آغاز خواهد کرد و ما دوباره در پی آن هستیم که در قطعنامه جدیدی که به شورا میرود  درخواست برای تعیین گزارشگر ویژه را هم در آن بگنجانیم.

 

این اقدام چه نتیجه ای خواهد داشت؟

 

این از دو حال خارج نیست . یا دولت جمهوری اسلامی اجازه میدهد که این فرد به ایران برود و در آن صورت باید منتظر گزارش بود اما اگر به این صورت نشود و اجازه ندهند که این گزارشگر به ایران برود می توان به جهت وخامت روزافزون نقض حقوق بشر توسط دولت ایران از شورای امنیت خواست که پرونده نقض حقوق بشر ایران در شورای امنیت مطرح شود . البته در  آنجا چین و روسیه هم هستند و  قضیه صد درصد جنبه سیاسی پیدا میکند و در آنجا میتوان پرونده ایران را هم مثل پرونده سودان در شورای امنیت مطرح کرد . سودان هم عضو دادگاه جزایی  بین المللی نبود ولی پرونده سودان در ارتباط با جنایت دارفور در شورای امنیت مطرح شد و برای محمد بشیر رئیس جمهور سودان، برگ جلب بین المللی صادر شد  . تنها و تنها از طریق شورای امنیت سازمان ملل میتوان پرونده نقض حقوق بشر در ایران و جنایات کهریزیک و تمام جنایات سال گذشته را برای رسیدگی قضایی به دادگاه جزایی بین المللی فرستاد و در آنجا تصمیمش با شورای امنیت است و قضیه از نظر شکلی کاملا جنبه سیاسی پیدا می کند.

 

باتشکر از فرصتی که به جرس دادید

 


 


حبیب صادقی

 اشاره: آنچه در پی می‌آید، متن پیاده شدهٔ مجموعه جلساتی است که در سه ماههٔ اول سال جاری (۱۳۸۹) در بررسی معنای بصیرت و شناخت حق و باطل برگزار شده است. بدیهی است برخی از حوادثی که در متن آمده است مربوط به آن زمان می‌باشد، هرچند در کلیت بحث تغییری ایجاد نمی‌کند.

 

شناخت حق و باطل، جلسهٔ نهم:

 

بسم اللّه الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین

و ما توفیقی الا باللّه العلی العظیم و الصلوة و السلام علی سیدنا و مولانا ابی القاسم المصطفی محمد و علی اهل بیته الطّیبین الطّاهرین المعصومین

 

     در جلسات گذشته درباره بصیرت و راه‌هایی که انسان را به بصیرت می‌رساند صحبت گردید و بیان گشت: «مطالعه تاریخ و سیره «اهل حق» و «اهل باطل» در مواجهه با یکدیگر، انسان را به بصیرت و شناخت حق و باطل می‌رساند». گذشت که طواغیت و اهل باطل در برابر مصلحان، برنامه‌ای جز تحقیر و استهزاء، و تهدید و ارعاب، نداشته‌اند. نمرود و فرعون مخالفین خود را یا در زندان می‌کردند یا به قتل می‌رساندند. در مقابل، اهل حق و انبیاء و اولیای الهی، روششان صبر، گذشت، تحمل، و مهربانی بوده است. همچنین سیره رسول خدا(ص) در برخورد با افراد مخالف و معاند بررسی گشت و عرض شد: اولاً هرگز ایشان و دوستان ایشان شخصی را «منافق» خطاب نكردند، مگر بعد از اعلام خدای‌تعالی و رسوایی توسط آیات قرآن؛ ثانیاً سیره حضرت با این منافقان و سایر مخالفین، فقط خطاپوشی، سعه صدر، و مهلت دادن برای توبه و هدایت اختیاری بوده است. بعد از رسول اکرم(ص)، علی مرتضی(ع) هم در تمام لحظات زندگی، ظاهر کننده امر خدای‌تعالی و نشان دهنده راه حق و باطل بود که «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِی» و شیعیان و محبین حضرت، سعیشان این است که خود را هرچه بیشتر به عمل حضرت نزدیک‌تر کنند. به عبارت دیگر، امیرالمؤمنین علی(ع) «میزان عمل» است. نماز هر کسی را با نماز حضرت می‌سنجند؛ حج، محکش حج علی است و خلاصه هر عملی، معیار ارزش داشتنش دوری و نزدیکی به عمل مولا علی(ع) است؛ یعنی اگر شخص می‌خواهد ببیند ارزش کاری که انجام می‌دهد در پیشگاه خدای تبارک و تعالی چقدر است، نگاه کند به چه میزان، آن عمل نزدیک است به عمل رسول خدا(ص) و مولا علی(ع) و سایر ائمه اطهار(ع)، هم از جهت اخلاصش و هم از جهت اجزاء و سایر خصوصیات.

     حال با هم مختصری نحوه و روش علی(ع) در مواجهه با مخالفین و معترضین را مرور می‌کنیم تا ان‌شاءاللّه ابتدا خودمان را با این محک الهی امتحان کنیم و ببینیم چقدر در زندگی پیرو علی(ع) هستیم و هم در جامعه، آنان که نزدیک است عملشان به افق عمل علی(ع) را یاری کنیم و هر که مدّعی است اما در ادّعایش «کاذب» است یا ناتوان، بشناسیم و از آن‌ها حداقل پرهیز کنیم. البته طبیعی است که نمی‌توان ابعاد مختلف حکومتداری امیرالمؤمنین(ع) را در یک یا چند جلسه بررسی کرد؛ ضمن این‌که برای گرفتن نتیجه کامل از این مطالعه، مقدمات بسیاری لازم است و ما با فرضِ دانستن بعضی شرایط و ویژگی‌های تاریخی حکومت علی(ع) بحث را ادامه می‌دهیم. اولین گروهی که به مخالفت و تعارض با حکومت علی (ع) پرداخت، «اصحاب جمل» یا همان «ناکثین» بودند. «نکث» و «ناکث» یعنی پیمان شکنی و نقض عهد. منظور طلحه و زبیر و همراهان این دو هستند که نسبت به خلافت با علی(ع) بیعت کرده بودند و عهد بسته بودند که در قیام حق او را یاری کنند اما بعد، پیمان خود را شکستند و علیه امام و حکومت امام شورش کردند. این دو از مدینه به بهانه «حج عمره» به سوی مکه رفتند و در آنجا با عایشه همراه شدند تا علی(ع) را از خلافت بر کنار کنند. البته معاویه هم آن‌ها را تحریک می‌کرد و به هر کدام نامه‌ای جداگانه نوشت که به سمت کوفه و بصره بروید و من از مردم برای شما بیعت می‌گیرم و هر کدام را با عنوان «امیرالمؤمنین» خطاب کرد تا بیشتر به خیانت خود مصمم شوند. به هر حال این دو به همراه عایشه و افرادی که به آن‌ها پیوسته بودند به سمت عراق و بصره حرکت کردند.

     وقتی علی(ع) از خیانت آن دو آگاه شد، با تعدادی حدود هفتصد نفر از مهاجر و انصار که آماده شده بودند به سمت شام حرکت کنند، تغییر مسیر دادند و خواستند در بین راه این گروه آشوب طلب را مانع شوند که آن‌ها هم از بی‌راهه رفته بودند و حضرت به آن‌ها نرسید. اصحاب جمل بی وقفه به سمت بصره می‌رفتند و می‌دانستند که اگر قبل از بصره، با علی(ع) مواجه شوند شکستشان قطعی است. منظور این نیست که تمام وقایع تاریخی در این مسیر بیان شود؛ فقط می‌خواهیم ببینیم علی(ع) که حق است و عین حق می‌باشد، با این گروه که باطل هستند به چه نحوه برخورد کرده است. در حقیقت ملاک عمل همه، باید سیره ایشان باشد؛ یعنی او که می‌گوید من پیرو علی هستم، نمی‌تواند با مخالفینش، غیر روش حضرت عمل کند و اگر این کار را کرد، در پیرویش از علی(ع) دروغ می‌گوید.

     اصحاب جمل در نزدیکی بصره توقف کردند و برای «عثمان بن حُنَیف» والی بصره که از جانب علی(ع) به آنجا رفته بود، نوشتند که بصره و دار الاماره و خزانه بیت‌المال را تحویل آن‌ها بدهد و از جنگ خودداری کند. عثمان بن حنیف هم به فرمان علی(ع) ابتدا آن‌ها را دعوت به بیعت سابقشان کرد و از آن‌ها خواست که بر امام طغیان نکنند و بعد که دید آن‌ها برای جنگ آمده‌اند، با تعدادی از مردم و قبایل اطراف بصره برای دفاع از شهر با آن‌ها درگیر شد. طلحه و زبیر در بین راه و مدت اقامت در بیرون بصره، برای قبایل مختلف نامه می‌فرستادند و آن‌ها را دعوت به شورش علیه امام می‌کردند و هرگاه نمی‌توانستند آن‌ها را متقاعد کنند، از عایشه کمک می‌گرفتند و او هم با توجه به موقعیتش نسبت به رسول خدا(ص) و لقب «ام‌المؤمنین»‌ی که داشت، همچنین با بهانهٔ واهی خونخواهی از خلیفه مقتول یعنی عثمان، غالباً توانست افراد را همراه خود کند. اما هنوز تعداد آن‌ها آنقدر نبود که با والی بصره و «حکیم بن جَبَلَه» و سایر قبایلی که به کمک امام(ع) آمده بودند، بجنگد. به همین خاطر بعد از یک روز درگیری، صلحی انجام گرفت. درباره علت پذیرش این صلح از جانب والی بصره، تاریخ خیلی واضح نیست. اما به هر صورت نظر ناکثین این بود که در سایه این صلح، مقدمات حمله به بصره و کودتای مخفیانه خود را آماده کنند.

     بدین صورت اصحاب جمل شبانه به دار الاماره و مسجد بصره حمله کردند و بعد از کشتن مأموران حفاظت از آنجا، بر نقاط حساس شهر مسلط گشتند. بعد هم با سخنرانی سعی کردند نظر مردم را به خود جلب کنند و هدفشان را فقط خیر خواهی و خلع علی(ع) از خلافت عنوان کردند، نه جنگ و خونریزی! تعداد کشتگان این کودتای ناجوانمردانهٔ اصحاب جمل در روز اول، فقط از چهل نفر تا چهار صد نفر نقل شده است که همگی به طرز وحشیانه‌ای با خدعه و نیرنگ سر بریده شده بودند. در روزهای بعد هم هر که اعتراض داشت و با آن‌ها درگیر شد را کشتند، از جمله جناب حکیم بن جبله که به همراه سیصد نفر دیگر به شهادت رسیدند. البته در همان روز اول، وقتی بر والی بصره یعنی عثمان بن حنیف غلبه کرده بودند بر سر کشتن آن مردد شدند؛ چرا که از عکس العمل برادر او یعنی «سهل بن حنیف» در مدینه بیمناک بودند. اما او را در حالی که موهای سر و صورتش را کنده بودند، رها کردند؛ و او با همان وضع به سمت علی(ع) حرکت کرد که وقتی حضرت او را دید با لطافتی فرمود: «از پیش ما به صورت پیر مردی رفتی و حال که برگشتی چون جوانی آمده‌ای».

     خوب، این مختصری از وقایعی است که اصحاب جمل و ناکثین در کوتای خود در شهر بصره انجام دادند. اما در طرف مقابل، علی(ع) چه کرد؟ وقتی خبر ناگوار حمله کودتا شکل ناکثین و کشتار آن‌ها در محلی به نام «ربذه» به حضرت رسید، ایشان صلاح دید برای مقابله با ناکثین که اکنون توانسته بودند تعداد زیادی را به زور یا با خدعه و فریب همراه خود کنند، از مردم کوفه یاری بخواهد. از نکات حیرت انگیز سیره علی(ع) و بزرگواری او همین یاری خواستن از کوفه و ممانعت والی منصوب حضرت، از کمک مردم به امام (ع) است! عجیب است که حضرت از نماینده و والی منصوب خود یاری می‌خواهد و او در آن شرایط حساس که عدّه‌ای آشوب کرده‌اند و یک استان مهم را با آن وضع به تصرف خود در آورده‌اند (و از سوی دیگر معاویه هم اوضاع را رصد می‌کند و منتظر فرصت است)، با همه این شرایط «ابوموسی اشعری» والی کوفه، مردم را از همراهی با امیرالمؤمنین(ع) منع می‌کند!

    ابتدا امام(ع) «محمد بن ابی‌بکر» و «محمد بن جعفر» را با نامه‌ای به کوفه اعزام کرد تا مردم را برای حمایت از حضرت بسیج کنند. اما ابو موسی اشعری (که در اواخر زمان عثمان والی کوفه شده بود و علی(ع) هم به درخواست مالک اشتر او را در سمت خود ابقاء کرده بود) با فرمان و درخواست حضرت مخالفت کرد؛ و نه تنها خودش اقدامی نکرد بلکه جلوی مردم را هم می‌گرفت که مثلاً «در خانه نشستن، راه آخرت است و قیام راه دنیا». این دو نماینده حضرت بدون گرفتن نتیجه‌ای از کوفه خارج شدند و در «ذی قار» مٰا وقع را به امام گزارش دادند. خوب منطق چه حکم می‌کند؟ اگر بعضی آقایان بودند چه می‌کردند؟ کمترین کارشان این بود که ابو موسی اشعری را از امارت کوفه عزل می‌کردند و در یک دادگاه نظامی یا مثل آن او را به جرم «تبلیغ علیه نظام» و «اقدام علیه امنیت ملی» و «همکاری با دشمنان» محاکمه و اعدام می‌کردند که اگر حضرت هم این‌گونه کرده بود، چه بسا بگوییم با توجه به آن شرایط خرده‌ای بر ایشان نبود. اما دربارهٔ علی(ع) صحبت می‌کنیم؛ درباره کسی که نه می‌توان او را خدا خواند نه بشر! علی(ع) چه می‌کند؟ نمایندگان سرشناس‌تری یعنی «ابن عباس» و «مالک اشتر» را به همراه نامه‌ای برای ابو موسی می‌فرستد که از نظر «امام و خلیفه» تمکین کن. اما او باز با سرسختی بر نظر خود می‌ماند و می‌گوید: «این مسأله‌ای است که آدم خواب، بهتر از بیدار است و نشسته بهتر از ایستاده»!

     این بار هم نمایندگان امام(ع) با دست خالی بر گشتند و حضرت مجدداً دو «فرستاده» دیگر، یعنی حضرت امام حسن مجتبی(ع) و «عمار یاسر» که از سرشناسان اسلام است را به کوفه عازم کردند. ابتدا حسن بن علی(ع) نامه امیرالمؤمنین(ع) را برای مردم کوفه قرائت کرد. امام در این نامه شرحی از آنچه گذشته است داد که «مردم نسبت به عثمان و اعمال او ناراحت بودند و بر او خرده می‌گرفتند. اما من سعی می‌کردم کمتر او را ملامت کنم در حالی که امثال طلحه و زبیر بر او خشمگین بودند و عایشه هم ناگهان بر او غضب کرد و سرانجام گروهی بر او دست یافتند و او را کشتند. سپس مردم بدون هیچ اجبار و اکراهی، با کمال رغبت با من بیعت کردند. حال، شما به سوی جهاد با دشمن خود بشتابید». ملاحظه کردید علی(ع) برای دعوت مردم به «حق» از چه می‌گوید و از چه نمی‌گوید؟ علی(ع) نمی‌گوید که «من حق هستم و وای بر شما اگر از من تبعیت نکنید» بلکه به گونه‌ای سخن می‌گوید که گویا می‌خواهد به اتهامات وارد بر خود پاسخ بدهد؛ و ابایی از این‌که بفرماید «گفته‌های مخالفین را شنیده‌ام» ندارد. به عبارت دیگر، علی(ع) از موضع برتر و «فصل الخطابی» صحبت نمی‌کند، بلکه با کمال «تواضع» مانند یک «متهم» در افکار عدّه‌ای از مردم، به گفتن حقایق می‌پردازد و از خود رفع اتهام می‌نماید! یعنی کسی که خود مورد اتهام است، جایگاه «فصل الخطاب» ندارد. حتی اگر آن فردِ مورد اتهام، امیرالمؤمنین علی(ع) باشد، که اول مؤمن است و فاتح خیبر است و هزاران فضیلتی که هیچ شخصی مانند او وجود ندارد و نخواهد داشت.

     این سیره علی(ع) است، نه تنها قبل از برتری که بعد از پیروزی هم، وقتی به عنوان حاکم فاتح وارد کوفه شد در جمع مردم «کسانی که تمرّد کردند و به کمک حضرت نرفتند» از حضرت خواستند که توضیح دهد: «چرا او حق بود و اصحاب جمل باطل»! هدایت این‌گونه است؛ حضرت می‌خواهد هیچکس در شک و شبهه نماند و اگر قرار است از حق حمایت شود، این حمایت از روی علم و آگاهی و بیّنه باشد و آن‌که به راه باطل می‌رود بدون هیچ عذری باشد. خدا رحمت کند مرحوم امام خمینی را که سعی می‌کرد به همین سیره جدّش عمل کنند و شبهاتی که در جامعه پیش می‌آید را با تحکّم و دستور سرکوب نکند. در انتخابات مجلس سوم که نقطهٔ عطفی نسبت به جریانات سیاسی آن روز جامعه به حساب می‌آید، وقتی «شورای نگهبان» در صحّت برگزاری انتخابات توسط دولت آقای میر حسین موسوی تشکیک کرد و با ابطال بعضی صندوق‌ها در حقیقت رأی جریان رقیب را کنار زد و باعث اختلاف بین دولت و شورای نگهبان شد، خوب با توجه به شرایط جنگی که ایران در آن به سر می‌برد (و حتی بعضی اصل برگزاری انتخابات در آن شرایط را صحیح نمی‌دانستند) در آن شرایط، عقل سیاسی حکم می‌کرد جانب یکی از دو طرف را امام بگیرد و به نزاع خاتمه دهد؛ به خصوص جانب نخست وزیر خودش یعنی میر حسین و دولت او که پیروز انتخابات هم بودند را بگیرد؛ اما امام(ره)‌ با سعه صدر، شورایی از هر دو طرف تشکیل داد و بعد از مدّت‌ها بررسی، در نهایت این هیأت رأی به صداقت آقای میر حسین و وزیر کشورش داد. منظور این که سیره علی(ع) رفع شبهات بود و اگر عدّه‌ای زیر بار هم نمی‌رفتند، این علی(ع) بود که از حق خود می‌گذشت و بعد هم، هیچگاه از زبان علی(ع) شنیده نشد که «من از حق خود می‌گذرم اما از حق مثلاً نظام، از حق مردم نمی‌گذرم» در حالی که این استدلال نا صحیح را بارها معاویه و امثال او به کار بردند و می‌برند!

     به هر حال، در جریان جنگ جمل بعد از قرائت نامه امیرالمؤمنین(ع) توسط حسن بن علی(ع) و همچنین سخنرانی ایشان و جناب عمار، غوغایی در میان مردم کوفه به پا شد و هزاران نفر به سمت اردوگاه حضرت حرکت کردند. جالب این‌که ابوموسی باز هم به مخالفت پرداخت تا مالک اشتر، دارالاماره را تحویل گرفت و بنا به دستور و نامه امام(ع) ابوموسی از امارت کوفه عزل شد و البته با «آزادی کامل» از کوفه خارج شد. هنگامی که مردم کوفه برای یاری حضرت به اردوگاه «ذی قار» آمدند، علی(ع) به سمت بصره حرکت کرد. اما همچنان از هدایت و اتمام حجّت با ناکثین کودتاگر فرو گذار نکرد و مرتب تا روز خاتمه جنگ به ارشاد و نصیحت پرداخت که بیشتر به «اعجاز» می‌ماند و با عقل سیاست‌زدگان دنیایی، هیچ مبنای منطقی و درستی ندارد.

     در اینجا، فقط به فهرستی از ارسال نماینده و نامه از جانب امام(ع) به اهل جمل که بیان می‌شود، توجه کنید: بعد از مذاکراتی که والی بصره و سایرین با طلحه و زبیر داشتند، این بار خود امام(ع) نامه‌هایی را برای عایشه و آن دو فرستاد. «صعصه بن صوحان» اولین فرستاده حضرت است که آن‌ها بر حرف‌های قبلی خود باقی ماندند. بعد حضرت امیر(ع) «ابن عباس» را فرستاد که جواب همان بود. بعد یک صحابی معروف دیگر یعنی «قَعْقاع بن عَمرو» را اعزام کرد که او با منطق خود توانست تا حدودی آن‌ها را به نرمش وا دارد و آرامش بر دو لشکر تا حدودی حاکم گشت. بعد حضرت نمایندگانی فرستادند که اگر بر آنچه به قعقاع گفتید باقی هستید، مذاکرات برای رسیدن به نتیجه ادامه یابد. سپس بعد از مدتی سستی اصحاب جمل، خود حضرت در میان دو سپاه با طلحه و زبیر دیدار کرد و آن‌ها را به بیعتی که با حضرت داشتند و عهدی که بسته بودند، دعوت فرمود که متأسفانه آن دو زیر بار نرفتند. بعد خطبه‌های دو طرف در میان لشکر. ابن زبیر از آن طرف و امام حسن(ع) در میان لشکر حضرت، سرانجام حضرت خطبه‌ای خواند و شرحی از جنایات طلحه و زبیر در بصره داد و نارضایتی خودشان از جنگ را اعلام فرمود. فرصت نیست و الّا خود این وقایع و فرستادن نمایندگان و خطبه‌ها، نکات بسیاری دارد که قابل تأمّل و استفاده است.

     بالاخره بعد از همه این رفت و آمدها و نصیحت‌هایی که حضرت داشت، ایشان آخرین حجّت را برای آن‌ها فرستاد. یعنی ابن عباس را به همراه قرآنی به سمت لشکر آن‌ها اعزام کرد که همه را به قرآن و داوری آن فرا بخواند که جواب، همان گمراهی سابق بود. اما باز هم امام به نصیحت ادامه داد و فرمود: «چه کسی حاضر است این قرآن را به سوی این جماعت ببرد و آن‌ها را به حکم قرآن بخواند و اگر دست راست او را قطع کردند، با دست چپ قرآن را بگیرد و اگر دست چپ او را هم قطع کردند، با دندان قرآن را بگیرد». جوانی برخاست. حضرت دوباره همان کلمات را فرمود که باز این جوان برخاست. به هر حال حضرت قرآن را به این جوان داد و فرمود: «این مصحف را به آن‌ها عرضه بدار و بگو که این قرآن از ابتدا تا پایان، میان ما و شما حاکم و داور خواهد بود». این جوان، همان دستور حضرت را عملی کرد و بعد که هر دو دست او را قطع کردند، با دندان قرآن را گرفت تا به شهادت رسید.

     این خلاصه‌ای بود از شرح صدر و مهلتی که حضرت به مخالفین جنایتکارش داد. اما با این وجود، حضرت باز هم دستور داد که یاران او، ابتدا به جنگ نکنند و در حالی که مشغول بیان دستورات جنگی بود، اصحاب جمل با تیر اندازی، تعدادی از اصحاب حضرت را به شهادت رساندند. در این هنگام وقتی حضرت ناله و ناراحتی یاران خود در تأخیر جنگ را ملاحظه کرد، دستور دفاع را صادر فرمود. این سیره «شجاع‌ترین سردار جهان» است. این سیره پهلوانی است که هیچ دلاوری با او برخورد نکرد، مگر خونش به زمین اصابه نمود. این سیره «حق» است، و این سیره مظلوم‌ترین شخصیت تاریخ است که حتی محبّین او هم، ایشان را نشناختند و بعضاً با نسبت دادن خود و اعمالشان به حضرتش، ظلم و جفایی بس گران به او می‌نمایند.

     مسأله‌ای که بسیار مهم است و باید بدان توجّه شود، این است که منظور حضرت از فرستادن این تعداد از نماینده و نامه و بعد هم مهلت دادن و تأخیر در شروع جنگ و اتمام حجّت چه بوده است؟ آیا حضرت که می‌فرمود: «دست از جنگ طلبی و آشوب بردارید»، منظور این بوده است که «طلحه، زبیر، عایشه و سایرین، دست از جنگ بکشید و خودتان را به نیروهای انتظامی و اطلاعاتی و قضایی ما تحویل دهید تا شما را به نوبت و با نظم و ترتیب، اعدام کنند»؟ یعنی اگر به فرض، «زبیر» که دست از جنگ کشید (و در راه شخصی او را بدون مشورت با امیرالمؤمنین(ع) به قتل رساند) بر فرض که زنده می‌ماند، آیا حضرت نیروهای خود را بسیج می‌فرمود که او را بیابند و دستگیر کنند و بعد هم به جرم اقدام علیه امنیت ملی اعدام کنند؟ این نکتهٔ بسیار مهمی است؛ فرض کنید به حساب امروز، آقایان موسوی و کروبی و برای این‌که شبیه سازی کامل شود یکی از خانم‌های محترم بیت مرحوم امام(ره)، دست به شورش بزنند و به وسیله توپ، تانک و تفنگ‌ها، و سایر ادوات جنگی که آمریکا و اسرائیل در اختیار آن‌ها قرار داده‌اند (و ایشان هم البته این تسلیحات نظامی را در زیر زمین خانه خودشان و همسایگانشان مخفی کرده‌اند) به هر حال قیام کنند و به همراه طرفدارانشان بروند یکی از شهرها مثلاً تبریز، اصفهان، شیراز یا یک شهر دیگری را بالاخره فتح کنند و تمام نیروهای نظامی و غیره که مستقر در آن شهر هستند را بکشند و نماینده رهبر در آن استان را هم ریش و محاسنش را با دست از بیخ بکشند و از شهر بیرون بیاندازند! (خوب، این کاری بود که طلحه و زبیر در بصره کردند)، حالا ما که ادّعایمان می‌شود «شیعهٔ علی» هستیم و می‌خواهیم در تمام شئونات فردی و اجتماعی، عمل خود را منطبق بر عمل علی(ع) کنیم، وظیفهٔ ما در قبال این دو چه بود؟ یعنی بعد از این همه جنایت، ما باید چه می‌کردیم؟ خوب، علی(ع) مهلت داد و خواست که آن‌ها توبه کنند و معلوم است که اگر طلحه و زبیر دست از جنگ طلبی بر می‌داشتند، علی(ع) چه می‌کرد.

     رئیس یکی از قبایل اطراف بصره قبل از آغاز جنگ جمل، خدمت حضرت علی(ع) رسید و عرض کرد: «آقا! مردم قبیلهٔ من می‌گویند اگر علی در جنگ غلبه کند مردان را می‌کشد و زنان را به اسارت می‌گیرد». حضرت فرمود: «از مانند علی که نباید ترسید! این کاری که تو گفتی درباره کسانی است که «پشت به اسلام» کنند و «کافر» شوند در حالی که طلحه و زبیر و همراهانشان، «مسلمان» هستند». یا علی! ای مظلوم عالم! آیا به شما خبر دهیم در حکومتی که به اسم شما است به افرادی که اتفاقاً فرزند شما هم هستند، به سادگی می‌گویند: «منافق» به سادگی می‌گویند: «کافر»؛ فقط به این دلیل که می‌گویند: «علی را رها کنید! شما چه کارتان به علی؟ شما کدام رفتارتان مطابق رفتار مولا علی است. شما آنقدر از علی دور شده‌اید که اگر یک نفر در یکی از چهار راه‌ها و غیر آن، بایستد و کلام علی را با صدای بلند بخواند، «نهج البلاغه» بخواند، به جرم تبلیغ علیه نظام او را می‌گیرید، به جرم اغتشاش او را دستگیر می‌کنید! چه کار دارید به علی». فقط به خاطر این حرف و مثل آن، به سادگی می‌شوند «منافق» و خونشان حلال می‌شود. ای اول مظلوم عالم! جالب است بدانید، نه علی(ع) و نه اصحاب حضرت، هیچگاه به اصحاب جمل نگفتند «منافق». اما طلحه به یاران علی(ع) گفت: «منافق»! خطاب منافق نسبت به مخالفین را این طلحه بود که استفاده کرد و حتی از افرادی که در سپاه خودش بودند، از این حرف طلحه ناراحت شدند و درگیری‌هایی به همین دلیل میان آن‌ها شکل گرفت! ارزش تاریخ این است و «بصیرت» از این راه به دست می‌آید. نکته و سؤال مهمی که مطرح کردیم را در ذهنتان مرور کنید: منظور حضرت از فرستادن نامه و نماینده چه بود؟ این بحث را با عنوان و سؤال مهم دیگری هم می‌توان ادامه داد: «علی(ع) به چه عنوان و حُکم شرعی، در مقابل اصحاب جمل و ناکثین قرار گرفت؟ در شرع و فقه عناوینی چون حد و تعزیر و جهاد و دفاع و مانند آن‌ها وجود دارد، حال علی(ع) به کدامیک از عناوین شرعی، مقابل طلحه و زبیر صف آرایی کرد»؟

     بعد از خاتمه جنگ که یک روز بیشتر طول نکشید، حضرت در میان کشتگان جمل قدم می‌زد و با بعضی از آن‌ها صحبت کرد و بعضی را حتی ستود که مردی شریف و بلند طبع بوده است. بالاخره بنا به نقل تاریخ، خود حضرت بود که بر کشتگان آن‌ها نماز خواند‌! یعنی صحبت از دفن مخفیانه و شبانهٔ جنازه‌ها به خاطر امنیت ملی نبود، خود حضرت نماز میّت خواند و هم آن‌ها و هم کشتگان اصحاب خود را در قبر بزرگی دفن نمود. بعد از آن، حضرت دستور داد که اموال همهٔ اصحاب جمل را به خودشان بر گردانند، که عدّه‌ای از اطرافیان امام(ع) ناراحت شدند و می‌خواستند که حضرت با اصحاب جمل به مانند «کفار» و «مشرکین» معامله کند. حضرت فرمود: «آن‌ها مسلمان بودند» و جز شمشیرهایی که از بیت‌المال بصره بر داشته بودند (و نشان داشت) بقیه اموال را به بازماندگان آن‌ها تحویل دادند. این تکلیف اموال و کشته شدگان. اما عدّه‌ای هم فرار کردند و به بصره بازگشتند که حضرت امیر(ع) وقتی وارد بصره شد، در مسجد خطبه‌ای خواند و عمل آن‌ها را نکوهش کرد و البته همه را عفو نمود.

     اما ببینیم با افراد سرشناسی که مسبّب شروع جنگ بودند، حضرت چه کرد: یکی «عایشه» است که همان روز و در همان میدان جنگ، امام(ع) به برادر عایشه یعنی «محمد بن ابی‌بکر» دستور داد: «مراقب خواهرش باشد» و حتی به واسطه او از عایشه پرسید که آیا زخمی شده است؟ آیا تیری به او اصابت کرده است؟ تنها مؤاخذه‌ای که حضرت نسبت به عایشه داشت این بود که خود را به کجاوه واژگون شده او رساند و فرمود: «ای عایشه! آیا رسول اکرم(ص) تو را به این کار سفارش کرده بود»؟ همین و دیگر هیچ! عایشه هم در پاسخ گفت: «ای ابا الحسن، آنگاه که پیروز شدی ببخش». بعد هم که در بزرگ‌ترین خانهٔ شهر بصره او را مستقر کرد و در نهایت، با احترام به مدینه فرستاد. فرد دیگری که می‌توان از او به عنوان اصل و ریشه این «فتنه» و این جنگ نام برد، «عبداللّه بن زبیر» است (فرزند زبیر و خواهر زاده عایشه). چندین دفعه عایشه و زبیر از ادامه آشوب طلبی منصرف شدند و این «ابن زبیر» بود که با صحبت‌ها و دروغ‌هایش، آن دو را به ادامه جنگ متقاعد کرد. می‌دانید که «زبیر» پسر عمهٔ علی(ع) است و معروف است که «زبیر» از «بنی هاشم» بود تا این‌که فرزندش بزرگ شد و او را گمراه کرد و از بنی هاشم خارج کرد. حال این شخص بعد از جنگ به همان خانه‌ای که عایشه بود، آمد و سپس آزادانه زندگی کرد و چه مصیبت‌هایی از جانب همین شخص، در آینده متوجّه اسلام شد. دیگری «مروان بن حکم» است؛ او هم عفو شد؛ به شام رفت و در «صفین» مقابل حضرت ایستاد و زنده ماند تا مدّت اندکی به حکومت رسید. این افراد، مسبّبین کشته شدن هزاران نفر بودند، هم از اصحاب حضرت که به شهادت رسیدند و هم از مردم بیچاره‌ای که از آن‌ها تبعیت کرده بودند.

     آیا علی(ع) به سلیقهٔ خودش آن‌ها را عفو کرد؟ یا به حکم اسلام و به رضای خدای‌تعالی از آن‌ها گذشت؟ جنگ با آن‌‌ها به چه عنوان بود و عفو و گذشت از آن‌ها چه عنوانی داشت؟ آیا علی(ع) که خود فرمود و پیامبر اکرم(ص) هم شهادت داد و خدا هم شهادت داد که «در تمام لحظات زندگی، کاری خلاف رضای خدا انجام نداده است و لحظه‌ای و کمتر از آن، دنبال هوا و هوس نبوده است» چگونه می‌شود بگوییم -پناه بر خدا- او به سلیقهٔ خودش عمل کرد؟ دل بخواهی است مگر؟ این علی(ع) ‌است و این معنای «حکومت اسلامی» است و این تصویر بسیار دلخراشی از مظلومیت علی(ع) است که امروز در جلوی دیدگان ما قرار دارد که عدّه‌ای با نام علی(ع) خنجر به حضرت می‌زنند و به اسم علی(ع) فرصت به دشمنان علی(ع) می‌دهند تا بگویند این هم «حکومت علوی» که از آن دم می‌زدید!  

 

 

 *نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

 

 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به jaras-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به jaras@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته