-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ دی ۴, شنبه

Latest News from Norooz for 12/25/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



زهرا رهنورد، نویسنده و استاد دانشگاه به دیدار خانواده ساجده کیانوش راد، از اعضای شاخه جوانان حزب مشارکت، رفت. وی حدود سه هفته پیش در منزلش بازداشت و سپس به زندان اوین منتقل شد.
به گزارش کلمه، رهنورد که فاطمه امیرانی، همسر شهید باکری نیز وی را در ابن دیدار همراهی می‌کرد، با حضور در منزل پدری ساجده، با مادر و همسر وی دیدار کرد.
همسر میرحسین موسوی و همسر شهید باکری در این دیدار، ضمن دلجویی از این خانواده، ابراز امیدواری کردند که ساجده کیانوش راد هرچه زودتر از زندان آزاد شود.
رهنورد در این دیدار همچنین تاکید کرد: «این روزها و شرایط سخت گذرا خواهد بود و سرانجام روزی می رسد که جنبش آزادی خواهی مردم به پیروزی می رسد و دیگر شاهد ظلم بر مردم و جوانان این سرزمین نخواهیم بود. البته این امر جز با پایداری، صبر و استقامت به دست نخواهد آمد.»
در این دیدار خانواده ساجده نیز با تاکید بر اینکه همه اقدامات دخترشان در چارچوب قانون بوده، گفتند که در این سه هفته هیچ ملاقاتی با فرزندشان نداشته اند.
در هفته های اخیر تعدادی از جوانان اصلاح طلب از جمله فاطمه عرب سرخی، هادی حیدری، علیرضا طاهری و محمد شفیعی بازداشت شده اند.
ساجده کیانوش راد سال پیش هم در مراسم دعای کمیلی که توسط خانواده یکی از زندانیان سیاسی برگزار شد، بازداشت شده بود.
 


 


سمه تعالی
جناب آقای حجت الاسلام سید عباس نبوی
با سلام
پنجشنبه مورخ 18/09/89 در برنامه «دیروز، امروز، فردا» که از شبکه سوم صدا و سیما به مناسبت روز دانشجو پخش شد، درباره تحولات پس از انقلاب و چگونگی تشکیل دفتر تحکیم وحدت از همکاری تعدادی از دانشجویان از جمله خود شما و همچنین اینجانب در تشکیل این سازمان سخن گفتید. در بخشی از این سخنان تصریح کردید «افرادی که اکنون دیدگاههای اعتراضی و انتقادی به مسائل روز و به خصوص مسائل اخیر داشته اند حاضر به بحث و مناظره نیستند که دلیل آن مشخص نیست.»
بنده با شناختی که از جنابعالی از همان سالها دارم و شما را فردی منصف می دانم، باور دارم که برداشت شما صحیح نیست و برخلاف این نظر، اطمینان دارم که تمامی شخصیتهای متعهد و منتقد که نام بعضی از آنها در این برنامه برده شده - از جمله دکتر شکوری راد؛ که روز قبل از برنامه به جهت صحبتهایی که در مناظره آخرشان زده بودند بازداشت شده بودند - کاملاً آماده استفاده از هر فرصتی برای بیان دیدگاهها و انتقادهایشان هستند اما به دلیل محدودیتهای بسیار و بی سابقه ای که برای این افراد ایجاد شده چنین امکانی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی و نیز بسیاری دیگر از عرصه های عمومی کشور وجود ندارد. بعنوان یک مثال اخیر، مطلع شدم که به مناسبت 16 آذر قرار بوده در روز 14 آذر، جنابعالی با مهندس عبدی در دانشگاه علم و صنعت مناظره داشته باشید که علیرغم هماهنگیهای قبلی، در آخرین ساعات با حضور ایشان مخالفت شده است و این چیزی جز یکطرفه به قاضی رفتن از جانب شما نیست.
به هر حال اینجانب آمادگی خود را برای گفتگو و مناظره با جنابعالی و هر فرد صاحب صلاحیت دیگری در مورد هر مسأله مهم سیاسی کشور و مسائل مختلف دوران سی ساله پس از انقلاب اعلام می کنم و به عنوان فردی که به انقلاب اسلامی و اصول آن اعتقاد داشته و دارم آمادگی دارم در چارچوب همان اصول و ارزشها در همان برنامه صدا و سیما - و یا عرصه های عمومی دیگر اجتماع - مناظره ای داشته باشم.
هرچند درحال حاضر اینجانب بدون ارتکاب هیچ خلافی در زندان هستم و امثال من به دلائلی واهی از همه حقوق سیاسی و اجتماعی خود محروم شده ایم و گرفتار ظلم و محدودیتهای بسیاری هستیم؛ اما درصورت موافقت با این پیشنهاد طبعاً با توجه به تجارب گذشته صدا و سیما و رئیس آن در مورد دیگران، می توانید هماهنگی لازم را با مسئولین زندان اوین بعمل آورید تا برای مدت چند ساعت اینجانب را از زندان به محل مناظره بیاورند.
بی تردید برگزاری چنین برنامه ای گام بلندی در جهت آزاد اندیشی که در برنامه 18/09/89 سیما نیز مورد بحث بود می باشد.
با احترام؛ محسن میردامادی
زندان اوین - 19/09/89
 


 


این تحلیل در روز 26 خرداد 88 نوشته شده است و حالا یکسال و نیم از آن روز می گذرد و ما حوادث و وقایع بس تلخ و دردناکی را در این مدت پشت سرگذارده ایم . بازخوانی این تحلیل را از آنرو مفید می دانم که متاسفانه سوء تدبیر وتوهم غالب در اداره امور و برخورد نادرست و پرخطای مدیریت عالی کشور با معترضان به نتیجه اعلام شده انتخابات و پناه بردن به بدترین روش درسرکوب و بگیر و ببند و ایجاد فضای رعب واطلاعاتی و امنیتی و نظامی وانتظامی جامعه ما به « دوقطبی کامل » کشانده و « جمهوری اسلامی ایران » در معرض بحران و فروپاشی و سقوط قرار داده است . هرچند وقایع رخداده در یکسال و نیم اخیر روایی بخش غالب این تحلیل را نشان داده است و نویسنده هرگز از این امر خوشحال نیست اما در زمان نوشتن این تحلیل که اوج روزهای هیجانی پس از انتخابات بود ، امیدوار بودم انتشار این تحلیل بتواند کمکی به فهم درست رخداد انتخابات و اعتراضات مردم توسط مدیریت عالی کشور بکند و آنها را به چاره جویی مدبرانه و کم هزینه و اعتماد ساز وادارد اما افسوس که اینچنین نشد و ظاهرا هنوز نیز اراده ای بر این امر تعلق نگرفته است ولی پایبندی به راهبرد اصلاحات امثال این نویسنده را وا می دارد با همین امکانی که دارد همچنان بر دربسته حاکمیت بکوبد شاید که در باز شود !قطعا امکانات حاکمیت برای دستیابی به واقعیت های جاری درجامعه ما به هیچوجه قابل مقایسه با فرد یک لاقبایی مانند من نیست اما به نظر می رسد حاکمیت با همه این امکانات راه را به اشتباه رفته و می رود ( همانگونه که رژیم گذشته در برخورد با مخالفان راه را به اشتباه رفت و سقوط کرد) و داوری دراین باره را باید به آینده واگذاشت اما فکر می کنم هنوز هم برای حاکمیت وقت باقی است تا چاره ای بیاندیشد و هم خود و هم جمهوری اسلامی ایران را از درافتادن به ورطه هلاک و نابودی نجات بخشد . و بر رسول نیست جز ابلاغ پیام . از اینرو شما را به بازخوانی تحیل « جامعه دوقطبی شده و روزهای دشوار » دعوت می کنم .
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------

اینروزها برای هر ایرانی که عرق وطن دارد روزهای بسیار سختی است . دیروز (دوشنبه 25 خرداد ) در حالی که سیل عظیم رای دهندگان به موسوی برای دفاع از رای شان و اعتراض به نتیجه اعلام شده انتخابات بسوی میدان انقلاب و آزادی روان شده بودند در میدان فلسطین چند جوان رای دهنده به احمدی نژاد بروشوری را بداخل ماشین های عبوری می انداختند که عنوان روی آن این بود :" از دروغ نهایی تا براندازی " . من با خواندن مطالب این بروشور که پس از رحلت حضرت امام و به ویژه دوم خرداد 76 و روی کارآمدن دولت اصلاح طلب خاتمی و مجلس ششم بارها و بارها در روزنامه هایی مثل کیهان و بولتن های نهاد نظامی و امنیتی و...و صدا و سیما مطرح شده است و چکیده آن این است که اصلاح طلبان در ایران در پی براندازی نرم و انجام انقلاب مخملین و رنگی به سبک کشورهایی مانند چکسلواکی ، گرجستان ، اوکراین و قرقیزستان با کمک آمریکا و غرب هستند و... روشن است که با این نگاهی که اینها دارند هرگز برایشان قابل قبول نیست که اصلاح طلبان حتی از طریق انتخابات و صندوق رای به قدرت برسند و به نظر من همین نگاه است که انتخابات اخیر و نتیجه آنرا بجایی کشانده است که متاسفانه منجر به حوادث تلخ و کشته و مجروح شدن عده قابل توجهی از شهروندان ایرانی شده است.
می دانیم که در همه کشورهای دیگر هم انتخابات می شود و بالاخره فردی پیروز انتخابات از کار در می آید و بقیه نامزدها و طرفدارانشان هم طوعا یا کرها آنرا می پذیرند و در ایران پس از انقلاب نیز چنین بوده است اما در انتخابات اخیر بدلیل اینگونه نگرش غالب در حاکمیت و اینکه هرگونه تغییری ریشه در خارج دارد و حتی افرادی مثل موسوی بازیخورده این صحنه هستند اوضاع بگونه ای شده است که هیچیک از رای دهندگان به غیراحمدی نژاد نتیجه اعلام شده را باور ندارند و روند برگزاری انتخابات بگونه ای بوده است که افرادی همچون محتشمی پور و الویری ( که به هیجوجه وصله آمریکایی بودن بدانها نمی چسبد) نیز به صحت و درستی این انتخابات باور ندارند و خواستار ابطال آن و برگزاری دوباره آن در فضایی از اعتماد اند . آنچه فضای جامعه ما را به اینجا کشانده است « دوقطبی شدن جامعه » در سایه تحلیل هایی است که امروز چشمان حاکمیت و طرفدارنش جز از آن طریق نمی بینند و فکر می کنند خیل انبوهی از مردم ( حداقل نزدیک به چهارده میلیون نفری که به غیر احمدی نژاد رای دادند ) در دام انقلاب مخملین و رنگی و آمریکا و غرب گیر افتاده اند و معلوم است که به هیچوجه حاضر به مصالحه و گذشت از این تحلیل نیستند و سرکوب و نابود کردن هر معترضی راوظیفه شرعی خود می دانند و کاربرد هر روش و خشونتی را نیز مجاز . در اینصورت جامعه ما به کجا کشیده می شود؟

واقع اینکه من نمی دانم مدیریت عالی کشور چه تحلیل و نگاهی به اوضاع فعلی دارد اما اینرا می دهم که اگر این وضعیت دو قطبی ادامه یابد ما در روزهای آینده شاهد حوادث و وقایع بسیار تلخی خواهیم بود که می تواند کیان و بقای نظام جمهوری اسلامی را به خطر اندازد . در همه نظام های مردمسالار ( و حتی غیر مردمسالار) تلاش می شود که جامعه دوقطبی نشود و تا آنجاکه امکان دارد تنوع و تکثر فکری و سیاسی برسمیت شناخته شده و از طرق مسالمت آمیز و قاعده مند در درون وحدت ملی هضم و جمع شود اما متاسفانه در ایران پس از حاکمیت یکدست اقتدارگرایان و روشی که احمدی نژاد در اداره کشور پیموده است راهی برعکس این طی شده و امروزه ما را به « جامعه دوقطبی شده و روزهای دشوار» کشانده است آنگونه که بجای مراکز رسمی تصمیم گیری خیابانها به صحنه درگیری و تنازع و در نهایت عامل تصمیم گیری تبدیل شده است ؟ آخر این چه نگاه و تحلیلی است که هرایرانی مخالف وضعیت موجود و حتی چهره هایی را که در سوابق انقلابی و ضد آمریکایی بودن آنها هیچ خدشه ای وجود ندارد طرفدار انقلاب مخملین و رنگی و...دانست و از ورود قانونمند آنها و با رای مردم به عرصه حاکمیت جلوگیری کرد ؟ آیا براین نوع عمل جز استبداد و دیکتاتوری چه نامی می توان نهاد ؟ آیا...من فکر می کنم مدیریت عالی کشور باید با نگاهی عمیق و واقعبینانه به آنچه در کشور جریان دارد جلوی هرچه بیشتر فرو رفتن مردم در این دوقطبی را بگیرد و راه برون رفتی را پیش پای ملت گذارد که وحدت از دست رفته ملی را به کشور بازگرداند و قطعا برخورد های امنیتی و سرکوب گرانه و خشن در این مسیر نه تنها چاره ساز نیست بلکه ویرانگر است . مدیریت عالی کشور باید بداند حتی اگر نتیجه انتخابات همانی باشد که اعلام شده است اما آنانی که به احمدی نژاد رای نداده اند این نتیجه باور و قبول ندارند و این جمعیت کثیر شهروندان همین کشورند که نباید نادیده گرفته شوند چراکه ایران باید با توان و مشارکت همه ایرانیان ساخته شود و به نظرم برای جلب اعتماد اینان می ارزد که انتخاباتی دوباره و به شیوه ای برگزار شود که اعتماد همه ایرانیان پشتوانه آن باشد . حضرت امام می فرمودند ما برای حکومت بر قلبها آمده ایم و نه حکومت بر تن ها ، چراکه این دومی براحتی توسط حکومتها قابل انجام است . جمهوری اسلامی ایران در شکل و محتوا باید حکومت برقلبها را راهبرد خود قرار دهد و نه اینکه با تحلیل های بدبینانه و تقسیم افراد جامعه به خودی و غیرخودی و ...خیل عظیمی از جامعه ایران را به براندازی متهم و آنها را از حقوق حقه شان محروم و منکوب نماید . انتخابات اخیر بخوبی نشان داد که اکثریت قاطع ایرانیان در چارچوب این نظام خواهان مشارکت و حضور در اداره حکومتند و این انتخابات می توانست نقطه عطفی برای وحدت ملی ما در شرایط خطیر کنونی جهان باشد و صد اسف که این چنین نشد اما فکر می کنم که هنوز دیر نیست و امیدوارم مدیریت عالی کشور و همه بزرگانی که حرفشان در برون رفت کشور از این وضعیت بحرانی و دشوار نقش و تاثیر دارد به میدان آیند و راهی را برگزیند که جامعه ما از این دوقطبی وحشتناک و مخرب نجات بخشد و افقی تازه از وحدت ملی و آینده بهتر را نوید دهد . من به رغم همه تحلیل های بدبینانه و مایوسانه براین اصل باور دارم که ظرفیت تصمیم گیری مدیریت عالی ما بگونه ای است که می تواند نظام را از درون این روزهای دشوار عبور دهد و از سرمایه فکری و مادی و معنوی همه ایرانیان برای ساختن ایرانی آباد و آزاد و مستقل استفاده کند .
 


 


به: دادستان تهران

از: ستم دیده عصر عاشورای 89 و همسر سید مصطفی تاجزاده شاکی از کودتاگران انتخاباتی و زندانی ممنوع الملاقات در قرنطینه اوین

بسم الله الرحمن الرحیم

این مبید العتاة والمردة این مستأصل اهل العناد والتضلیل والالحاد این معزّالاولیاء و مذلّ الاعداء

سلام آقای دادستان!

آدینه خوش. ایام به کام. اولین جمعه زمستان در جمع خانواده عزیزتان خرم باشید انشاء الله. فکر نمی کنم از احوالات خانواده های زندانیان سیاسی خواسته باشید که توضیحی بدهم اما لزوما شرح و بسط احوال ما نباید پاسخ به پرسشگری باشد. در خانه های زندانیان سیاسی این جمعه، دل هایی ابری بود. دل هایی که بارها در مراجعه به دادستانی و دادگاه و زندان شکسته بود و تنها با ذکر خدا و اتکال به او ترمیم شده بود. دل های مادرانی که ماه هاست از فرزندانشان بی خبرند و پدرانی که برای نشکستن در برابر جمع به قبور عزیزانشان پناه می برند و از مردگان وساطت برای روایی حاجت می طلبند. دل های همسرانی که آشیانه مهرشان را ویران کرده اند و چراغ خانه شان را به سرقت برده اند. دل های فرزندانی که روز و شب را بدون حضور مادر یا پدر سپری می کنند و دل های کودکان خردسالی که به بهانه و بی بهانه بغضشان می ترکد و دل همه اعضای خانواده را با هرشیونی ریش می کنند. شما تا به حال دلتان ریش شده آقای دادستان؟ شما تا کنون در مواجهه با مویه کودکی که ملتمسانه مادر یا پدر را تمنا می کند، قرار گرفته اید؟ چه حسی به شما دست داده؟ و چه واکنشی بروز داده اید؟ نکند شما هم مانند آن کیهان نویس مرید طالبانیسم این ها را فرزندان فتنه گرانی می دانید که مستوجب عذاب زمینی کودتاگران هستند؟ نکند شما هم خدای ناکرده معتقد به سوزاندن پدر و پدرجدّ هر منتقد و معترضی هستید چه رسد به فرزندان که حیّ و حاضرند؟؟؟

آقای دادستان!

به نظر شما پدر دو طفل خردسال در جواب پرسش مستمر کودکانش که مادر را می خواهند چه باید بگوید؟ و پدر یک دخترک دو ساله که شب ها کابوس می بیند و با فریاد بیدار می شود و مادر یک باران که دائما هوای دلش بارانی است؟ به نظر شما یک زن هرچقدر هم که مقاوم باشد و زینبی باشد چگونه باید این جمعه دلگیر بر مزار مادر، چهلمین روز درگذشت او را به سوگ بنشیند در حالی که شویش را به گناه ناکرده به بند کشیده اند و دخترک بیمارش را به گناه ناکرده همسایه محبوس پدر کرده اند و نوه کوچولویش را به هجرانی تلخ محکوم کرده اند و دامادش را به فراق یار مبتلا کرده اند. چه حکایت ها خواهند نوشت آیندگان از امروز ما که به تلخی زهر است و چه قصه ها خواهند گفت شهرزادهای دیار من در فردای سبز پیش رو برای جوانه های سبز سرزمین مادری!

آقای دادستان!

به راستی شما و همکاران امنیتی و قضائیتان در کجای زندگی این جوانان سربه راه و سلامت بمب های دست ساز یافته اید و خمپاره های آتش زا؟ در کدامین پستوی ذهنشان توطئه را کشف کرده اید و کدام اقدام علیه امنیت ملی را از دست های پاک و قدم های خیرشان یافته اید. به کجا می رود دستگاه قضای ما آقای دکتر! و این امنیتی ها و اطلاعاتی ها به کجا می کشانند شما را؟ این برادرها در خانه های شهروندان بی آزاری که سرشان به زندگیشان است و دغدغه اصلی شان عاقبت به خیری فرزندانشان چه چیز را کاوش می کنند با حکم شما؟ چه می خواهند از این مادرها و پدرها و این بچه ها که عادت کرده اند از حکومت چیزی نخواهند و یادشان برود که حکومت اسلامی در برابر شهروندان وظیفه و تکلیف مضاعف دارد. این بچه ها دارند عادت می کنند که هیچ نخواهند ولی هیچ نگفتن را نیاموخته اند. پرسشگری لازمه وجودی این نسل است و نقد منصفانه و اعتراض به ظلمی که می بینند و شاهد هستند. انتظار عبثی است انتظار سکوت تأیید آمیز از نسلی که ما خود مربیان و آموزگارانشان بوده ایم برای مقابله با ظلم و زیاده خواهی.

آقای دادستان!

این فرزندان سبز ما دارند تاوان چه چیزی را می دهند؟ تاوان اختلافات درونی دولت کودتا را؟ ندانم کاری های دستگاه قضا و یا اختلاف بین نیروهای یک سر و چند سر و خودسر را ؟؟؟ ادامه بگیر و ببندها نشانه چیست؟ مردمی بودن دولت هدفمند ساز؟ اقتدار قوه مستقل قضائیه؟ یا سردرگمی و در بن بست ماندن عوامل کودتا و دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی؟ ما بچه های انقلاب داریم تاوان چه را می پردازیم؟نیک می دانم : تاوان پای بندی به ارزش های والایی که همه عمر و جوانی و سرمایه های معنویمان را هزینه اش کردیم و از این بابت خرسند و سرافرازیم. ما تاوان پای بندی به اعتقاداتمان را داده و می دهیم و از خدای خود می خواهیم که به قداست این روز که روز اوست و به ارجمندی جمعه که عید است و می توان آرزو داشت در یکی از این جمعه ها، عیدی ارزشمندی گرفت. و ما منتظر می مانیم که عمری است این انتظار شیرین استوارمان نگاه داشته است.

اللهم عجل لولیک الفرج

فخرالسادات محتشمی پور

هجدهم محرم الحرام 1432 برابر با سوم دیماه 1389


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به norooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به norooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته