-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ خرداد ۳۱, دوشنبه

Posts from Khodnevis for 06/21/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



سیب سرخ باغ شعر

 








چشمهٔ جوشان وصلی، صاف وپاکی وزلال

تشنهٔ صحــرای هجــرم، باهلاکت در جدال

خواب شیرین سحـرگاهی، عمیق، آرام‌بخش

شبرو شب‌های حسرت، خسته‌ام، روبه زوال

تابشی ازنورخورشید حیــــــــــاتی، شورزا

سایهٔ تاریک یأسم، کـــــــــورسویی درخیال

باغ شـــــــهر شعر را توسیب سرخی، آبدار

دشت وصحرای‌سخن رامیوه‌ام‌من زردوکال

پاسخی روشن به راز خلقت مخــــلوق پاک

راه را گم کرده ام ، مبــهوت با صد‌ها سؤال

جاده های آرزو را درنوردیدی چـــــه زود!

مانده ام مجـروح وزخـمی، اول راه وصال

خصلت‌خوب توبیش همچون ستاره در سما

عــــــمر من کم تا شمارد نازنینم، کو مجال؟





 


و اما کارتون ادیتوریال و مسائل مرتبط

هفته گذشته همراه با تعدادی از کارتونیست‌های مطبوعاتی آمریکایی و کانادایی در شهر پورتلند، محل برگزاری کنفرانس سالانه کارتونیست‌های ادیتوریال آمریکا، در باره مسائل مختلف بحث می‌کردیم. سانسور کارتون «بیانیه ۳۰۰ میرحسین» و اعتراض‌های بخشی از هوادارن جنبش، باعث شد سوال‌های بیشتری از گذشته درباره تاریخ کارتون ادیتوریال داشته باشم.

کالوم راجرز، یکی از کارتونیست‌ها و مورخین کارتون می‌گوید: «از قدیم، کارتون ادیتوریال، بیانیه‌ای بوده در نقد صاحبان قدرت و شخصیت‌های عمومی». از او پرسیدم که آیا کارتونیست حق مسخره کردن افراد معروف را دارد؟ با تعجب نگاه کرد و گفت: «مسخره کردن جزئی مهم از کارتون ادیتوریال و کارتون و کاریکاتور است.»

مایک فیوری، برنده جایزه پولیتزر امسال می‌گوید که بدون مسخره کردن بزرگان و شخصیت‌های اجتماعی، این افراد زمینی نمی‌مانند.»

میلت پریگی، کارتونیستی که برنده نخستین دوره «فلسطینی خانه ندارد» در ایران بوده، مسخره کردن را عنصر مهم کارتون مطبوعاتی می‌داند.

راب راجرز، کارتونیست و رئیس اسبق انجمن کارتونیست‌های مطبوعاتی آمریکا معتقد است که هر کارتونیستی با کارش، عملا بیانیه‌ای می‌دهد که انتقادی از مساله‌ای محلی تا ملی یا بین‌المللی است.

درو روژیه چپمن، عضو هیات مدیره شبکه دفاع از حقوق کارتونیست‌ها معتقد است که نمی‌توان کارتونیست را محدود کرد. حتی در موارد مربوط به شخصیت‌های دینی و پیامبران.

اما مشکل کار کجاست؟

اما منتقدین مسخره کردن و انتقاد مضحک از سیاسیون نیز بر اساس انتظارهای خود از کارتونیست‌ها، می‌گویند که کارتونیست خطوط قرمز فراوانی دارد. اینکه باید با توجه به حساسیت‌های طرفداران یک رهبر سیاسی قلم بزند و فقط نقد کند، بدون اینکه کارتون، مسخره کردن سیاستمدار تعبیر شود. به عبارت دیگر، به زبان بی‌زبانی برای شخصیت‌های سیاسی، نوعی تقدس قائل شده‌اند.

در طول ۴ سالی که از ماجرای کارتون‌های پیامبر اسلام می‌گذرد، حرف‌های زیادی زده شده. اما منتقدین از توجه به چند بحث غافل هستند که می‌تواند ناشی از عدم آشنایی‌شان با مسائل رسانه‌ای هم باشد:

۱- کارتون‌های پیامبر اسلام در روزنامه دانمارکی، به سفارش دبیر روزنامه برای انتقاد از ترس طراحان کتاب کودک از کشیدن چهره «محمد» کشیده شده‌اند. کارتونیست ادیتوریلا، با سفارش گیرنده فرق می‌کند.

۲- اگر سردبیر روزنامه، برای نشان دادن اعتدال، کارتون‌های پیامبران دیگر را هم در همان شماره یا شماره‌های بعدی می‌گذاشت، کاری قابل درک‌تر از جانب مدیریت انجام شده بود.

۳- استفاده از کارتون پیامبر، اقلیتی را در دانمارک ناراحت کرده است. این اقلیت به خاطر هویت و روابط دیگر، در موقعیت مناسبی نسبت به دیگر گروه‌ها به سر نمی‌برد.

۴- بحث کلی‌تر در باره کارتون‌های پیامبر اسلام، این است که جامعه بزرگ مسلمانان هنوز برای این مساله آماده نیستند. ایجاد آمادگی فرایندی کوتاه مدت نیست. کارتون پیامبران دیگر قرن‌هاست که کشیده می‌شود، و خطر جانی هم برای طراحان ندارد.

به هر شکل، کارتون مقدسات، می‌تواند در جایی تنها اتنقاد و درجایی توهین به نظر آید. این بستگی به میزان تحمل مخاطبان دارد.

من منتقد کشیدن کاریکاتور هیچ کسی نیستم. بحث انتشار کارتون و کاریکاتور با کشیدنش فرق می‌کند. اگر در چارچوب‌های رسانه‌ای، با لحاظ کردن همه حساسیت‌ها و رعایت حقوق شهروندان، به این نتیجه برسند که باید منتشر کرد، چرا که نه! اما خود من به عنوان یک کارتونیست که مخاطبانم اکثرا مسلمانند و هنوز چهره طنز آمیز پیامبر را برنمی‌تابند، وارد این مقوله نخواهم شد.. این انتخابی شخصی هم هست.

اما در باره کارتون مراجع نیز سوال‌های وجود داشته است. مرحوم کیومرث صابری معتقد بود که زمان این کار فرا نرسیده است. سال پیش در گفتگوهایی با اهالی فلسفه و حکمت و دین و رسانه، با این پیشنهاد روبرو شدم که از مراجع بپرسم. چه آنها می‌توانستند درکی بیشتر از فضای تقلید و حساسیت‌های دینی داشته باشند، و پاسخ‌شان برای مقلدین، امکان درک مساله را بیشتر از پیش فراهم می‌کرد.

من مقلد کسی نیستم، پس سوالم از یک مرجع بر خلاف نظر کسانیکه خارج از «کانتکست» نظر می‌دهند، استفتا نیست. از مرحوم آیت‌الله منتظری در این باب پرسیدم که پاسخ دادند از نگاه ایشان، کشیدن کاریکاتور اگر «اهانت آمیز» نباشد، بلا اشکال است.

یکی از دلایلی که این سوال را مطرح کردم، باز کردن فضا برای خودم هم بود. اینکه می‌خواستم در «روزآنلاین» کاریکاتور رهبری را هم وارد کارتون‌هایم کنم، اما به هرشکل، سردبیر روزآنلاین من نیستم و تصمیم در باره آزاد کردن فضا برای انتشار چهره رهبری با سردبیری خواهد بود.

---

به نظر من، کشیدن کارتون رهبران سیاسی، مسخره کردن ایشان و باز کردن فضای انتقاد از سیاسیون و حاکمان، گرچه ممکن است از سوی منتقدین، فعالیتی سیاسی ارزیابی شود، اما باز فعالیتی رسانه‌ای است. ا

از طرف دیگر، مرور کارتون‌های بزرگانی چون «دومیه»، «ناست»، «الیفانت»، «هربلاک» و خیلی‌های دیگر به عنوان الگوهای کارتون ادیتوریال شاید باعث شود نگاه محدود کننده سردبیران و مخاطبان طرفدار سیاسیون، و کسانی که تفاوت فعالیت رسانه‌ای و فعالیت سیاسی را گاه مخلوط می‌بینند، اندکی گشایش یابد.

جالب‌تر اینکه خیلی از طرفداران نمی‌دانند که کارتونیست‌ها، متخصص اسم‌گذاری بوده‌اند. «مک‌کارتیسم» برایتان آشناست؟


 


به یاد یعقوب... او که قاعده بازی را بر هم زد

 

 

هنوز نیمی از کلاس زیر گرگ و میش آفتاب غروب روشن است و من بی آنکه سکوت این دیوارها را بشکنم، به پنجره‌های غبار گرفته‌، خیره شده‌ام…  اینجا بر فراز خیابان انقلاب، درست در طبقه‌ی ششم… چقدر همه‌ی چیزها از اینجا عجیب دیده می‌شوند. ریز و پر تکاپو، درست مانند سلول‌های مغز من که در این سکوت وهم انگیز، بر در و دیوار جمجمه‌ام می‌کوبند… باورش سخت است، اما ١ سال از پیچش طنین آخرین خنده‌های تو در این چهار دیواری گذشت، بی‌آنکه بدانم در لابلای کدام پرده، برای همیشه آرمیدی… حتی تماشاگران هم هنوز در انتظارند…باور می‌کنی؟ آخر کسی این پایان را دوست نداشت… رفتن تو سخت بود…  تا آنجا که به خاطر دارم، متن نمایش هم اینگونه نبود… مگر نه اینکه بارها خط به خطش را مرور کرده بودیم…؟ صلح و آرامش میراث حق طلبی ما بود… یادت هست؟ یعنی می‌خواهی بگویی که باز هم  دستی سیاه، پرده‌ی آخر را عوض کرد..؟  کمی گیجم… اما آخر چرا یعقوب؟ تمامی این مدت به دنبال پاسخی بودم، گیرم که پرده‌ها را به دست باد سپرده بودند، اما قاعده‌ی بازی که این نبود رفیق… آخر چرا خروج؟ برشت هم در نقش آزادی خود اینطور فاصله گذاری نکرد که تو جرات به خرج دادی… گمان نکنی از روی حسادت حرف می‌زنم، که تو همیشه نقش‌ها رو خوب بلد بودی و من بی استعداد، اما هنوز هم در بهتم از این پایان تلخ…

 

دود سیگارم را بیرون می‌دهم و  چشمان خیسم را می‌بندم… به یاد تمام آن غروب‌های دلگیر… و تمام آرزوهای ناتمام تو… حرف‌هایم را به دل نگیر رفیق.. همه چیز از سر دلتنگی است… می‌دانم که می‌دانی… اما خودمانیم، باز هم پیشرو شدی یعقوب… دلم می‌خواست جای تو بودم… باور می‌کنی؟ ولی من کم کم باور می‌کنم که  تو دیگر نیستی و ما هنوز، محتاجانه از این پنجره‌های تیره، امتداد خیابان‌ها را می‌نگریم، شاید به انتظار یک معجزه…

 

باید بروم یعقوب جان، دانشکده تعطیل شده و این روزها حراست زخمی‌تر و پر کینه‌تر از همیشه است..‌. خودت که آگاهی… اما بدان که هنوز هم دلم می‌خواهد بر همین نیمکت‌های همیشگی بنشینم و مرور کنم تمامی ساعاتی را که از این بالا، بیهوده بر ماشینها خیره می‌شدیم و آدم‌ها را، خیابان‌ها را، خرابی‌ها را… حتی خودمان را، ورق می‌زدیم… و خنده‌هایت را با یاد آورم، زمانی که رشته‌ی افکار تلخم را پاره می‌کرد: “اینجا را دوباره خواهیم ساخت اگرچه با خشت جان خویش” . آری و باید باور کنم که تو قاعده را برهم زدی و فراتر از همه‌ی حرف‌ها.. متن‌ها… میزانسن‌ها…

 

پر کشیدی…


 


رهنورد: جنبش سبز، بی حضور زنان پایدار نبود

 

زهرا رهنورد با اشاره به برخورهای خشن حاکمیت با اعتراضات مردمی، گفت: «در طی یک سال از ۲۲ خرداد هشتاد و هشت تا امروز که سی‌ام خرداد هشتاد و نه است پیوسته زنان و جوانان و حتی میان‌سالان در معرض سخت‌ترین رنج‌ها، دغذغه ها، نگرانی‌ها، بازجویی‌ها و شکنجه ها بوده اند.»

رهنورد در بیانیه خود آورده است:«سی ام  خرداد، سالگرد یکی از باشکوه ترین حضورهای ملی و مردمی در تاریخ کشور ماست. سی ام خرداد، سالگرد غم بار شهادت زنان بی‌گناه، زنان سلحشور و آزادی‌خواه و زنان مقاوم است که جنبش سبز بی حضور آنان نمی توانست پایدار بماند. ندا آقا سلطان، شبنم سهرابی، ترانه موسوی از جمله شهدای زن جنبش هستند.»

 

رهنورد با اشاره به حضور فعال زنان در جنبش سبز، زمینه‌های نقش‌آفرینی زنان در جنبش سبز را چنین برشمرده است:

- حضور فعال و شجاعانه زنان در سطح خیابان‌ها و حتی در مواردی به عنوان پیش‌گام و یا حامی مبارزان.

-  حضور سلحشورانه و مقاومت مدارانه زنان در زندان‌ها و مقاومت، در برابر شکنجه ها و اعتراف گیری‌ها. (زنانی چون شیوا نظر آهاری، بهاره هدایت، آذر منصوری، مهدیه گلرو، عاطفه نبوی و...)

-  حضور با هویتی چون روزنامه‌نگاران، معلمان، کارگران،  فعالان حقوق بشر و هنرمندان و حضوری سخت تر از هر حضور، در مقام مادرانی که در سوگ فرزندان شان در فستیوال‌های غم و اندوه گورستان‌ها، لکه ننگی بر سیمای حاکمیت فعلی نشاندند.

- مادرانی که هر روز پشت در زندان‌ها آزادی دختران و پسران زندانی خود را مطالبه می کنند و البته همسران زندانیان  سیاسی. آنان که مرد خانواده را در کنار خود نمی‌بینند و با همه این مشکلات  دندان بر جگر نهاده اند تا مبادا خون دل دردمندشان، آبروی سلحشوریشان را نزداید.

وی با اعلام این‌که در حال حاضر سه مخاطب برای گوش فرا دادن به خواسته‌ها و مطالبات زنان وجود دارد، نوشته است: «نخست روی سخن با جریان پرشکوه جنبش سبز است. موقعیت امروزی جنبش سبز مرهون پایداری زنان است که در کنار همسران و فرزندان خود و به عنوان جمعی از پیشتازان جنبش حضوری  بی بدیل داشته اند. جنبش باید بداند تحقق آزادی و دمکراسی بدون زنان سر افراز و بدون محاسبه و اجرای مطالبات رفع تبعیض و خشونت که زنان پیوسته طالب  آن بوده اند ممکن نیست.»

این فعال سیاسی ادامه می‌دهد: «حاکمیت فعلی برای اینکه بحران‌های اقتصادی و بین المللی و فرهنگی و سیاسی را زیر نقاب قرار دهد، خشونت را همچنان طراحی و پی گیری می کند که دستگیری ها، حمله به بیوت علمای عظام، پر کردن زندان‌ها در این زمره اند. اما پیشنهاد می کنم به جای این گونه اقدامات آرامش و لطافت و عقلانیت را پیشه خود سازد و بدون هیچ قید و شرطی زندانیان را آزاد کند. در این روند با آزادی زنان بدون هرگونه قید و شرط حسن نیت خود را ثابت کند و به خاطر داشته باشند که خودشان مادر، همسر و فرزند دارند و حداقل با شبیه سازی عاطفی و عقلانی  دست از سر زنان زندانی بردارند و آنها را به حال شکوهمند خود برگردانند.»

«سالیان متمادی است که زنان مطالبات خود را در چارچوب  مبارزه برای برابری، رفع تبعیض و رفع خشونت اعلام کرده‌اند. حاکمیت برای تحقق این اهداف، اقدامات اساسی را شروع  کند. تعدد زوجات، حضانت، دیه و ده‌ها عنوان دیگر را که خوشبختانه علمای نو اندیش برای آنها راه حل  ارائه کرده اند، از مرحله تحقیق و پژوهش و فتوا به مرحله عمل در آورد و در جهت اصلاح فرهنگ و قوانین قیم  مابانه نسبت به زنان اقدام کند. از دخالت در زندگی خصوصی افراد به ویژه زنان خودداری کنند و در نهایت در روند رفع بحران و توسعه عقلانیت در کنار آزادی زندانیان سیاسی، برگزاری انتخابات آزاد، آزادی مطبوعات و رسانه ها، احترام به دمکراسی و اجرای قانون اساسی  را در همه بندها و بخش‌های آن وجهه همت خود قرار دهد.»

 

 


 


اندر حکایت مراجع تقلید عزیزمان

فکر کنم علت اینکه مردم اروپا تونستن خلاص شن از دست کلیسا. این بود که آخوندهای مسیحی توانستند به طور کامل نتیجه ترکیب دین و حکومت را در قالب تفتیش عقاید و سوزاندن مخالفان و.... به مردم فلک زده نشان دهد و در نتیجه هیچ کس هنگام انقلاب کبیر فرانسه مدعی قرایت رحمانی‌تری از مسیحیت ( مثلا اینکه سمت چپ صورتت را سیلی زدند سمت راستت را بیار جلو ) نشد. اما متاسفانه در ایران، چون مردم تصوری از جنایات حاصل از ترکیب دین و حکومت نداشتند (و نمی‌دانستند انسانها هیچوقت به اندازه وقتی که با دین توجیه نشده باشند خشونت را با لذت انجام نمی‌دهند) قدر مشروطیت را و نیز قدر مصدق را ندانستند و آخوندهایی چون شیخ فضل الله و مدرس و کاشانی و آین آخر هم خمینی کبیر مردم را درخماری حکومت اسلامی (که در آن همه با هم برابرند و برادرند و از ظلم خبری نیست و علی نمک را با نان می‌خورد و همه‌اش در حال شمع فوت کردن بود که یه وقت بیت المال هدر نره و از این قبیل مزخرفات) گذاشتند... و اکنون که اینها حکومت دست خودشون افتاده ؛حتی به خودشان هم رحم نمیکنند و مراجع تقلید همدیگر را تکفیر و حبس و تعیین طبقه جهنم برای همدیگر می‌کنند. مردم هر چند دیر اما دسته دسته می‌فهمند که ترکیب دین و سیاست، کثیفترین معجون دنیاست، با خود می‌گویم آیا نزدیک نیست که بالاخره پرنده آزادی برای سرزمین ستمدیده‌ام بخواند؟


 


اکبر نرو!

خبر نامه رفسنجانی به خامنه‌ای و تهدیدبه استعفا دل همه دلسوزان نظام از هر قشر و گروه و طیفی را حقیقتا به درد آورد. اگر قرار باشد رفسنجانی استعفا بدهد و برود دیگر چه کسی باید پشت او قایم شود و به حمایت او دلخوش باشد تا خدای ناکرده دستگیرش نکنند و مانند ... ریگی، «شیر» بلوچستان که مقابل تلویزیون جمهوری اسلامی موش شد و امروز هم به رحمت ایزدی پیوست بگوید :«اشتباه کردم! ببخشید!».

زمانی امام راحل گفته بود: «آقای هاشمی، استوانه نظام است!»، پس اگر رفسنجانی برود تکلیف نظام چه می‌شود که هروقت «کم» می‌آورد سراغ او می‌رود؟ درضمن تکلیف این همه مال و منال که خاندان رفسنجانی در این سال‌های متمادی اندوخته‌اند و قرار است ما امت شهیدپرور اصلاح‌طلب به خاطر همان نماز جمعه ۲۶ تیر سال گذشته صم و بکم بنشینیم و نگوییم که فساد اقتصادی در ایران از زمان همین دوران آقای رفسنجانی و برو بکس شروع شد، چه می‌شود؟ پس رفسنجانی باید بماند. قهر هم نکند. سر و صداها که خوابید انشاالله برای انتخابات بعدی نظام برحق جمهوری اسلامی اگر فیوز سید خندان پرید و دیگر کسی سراغی از موسوی و کروبی نگرفت بازهم به سراغ استوانه نظام می‌رویم تا باز هم نظام برحق اسلامی را هفت هشت سال دیگر برایمان بیمه عمر وبدنه نماید. اکبر جان! اگر این یادداشت را می‌خوانی اصلا فکر استعفا را از ذهنت بیرون کن که وضع خراب است. ترا به جان همان فرزندت که در بلاد فخیمه برای بازگشت به میهن اسلامی ثانیه شماری می‌کند نرو! اکبر نرو!

-------

این مطلب اندکی اصلاح شده است


 


بیانیه‌ها و جنبش سبز

   برای به  ثمر نشستن جنبش‌های اجتماعی از آن نوعی که ما در این یک سال و اندی شاهد و درگیرش بوده‌ایم نیازمند بالا‌ بردن آستانه صبر و تحمل و همچنین رعایت کردن قواعد مربوطه هستیم. نهایت ساده اندیشی آنجاست که گمان کنیم نابودی رژیمی که در این سی سال برای بقای خود از هیج چیزی فروگذاری نکرده است را می‌توان در یک عرض سال به چشم دید. خیر نمی‌شود. جل و پلاس ‌عده‌ای  که با کوچک‌ترین اتفاق، کم‌ترین مخالفت را با بدترین شکل ممکن جواب می‌دهد را نم‌یشود با چند تا تظاهرات و ‌الله اکبر جمع کرد. نمی‌شود تا وقتی که لشکر کشی حکومت مانع ایجاد تجمع مسالمت امیز شود مدام به خود نا امیدی تزریق کنیم. اگر قرار است تغییری ایجاد کنیم اول باید قواعد تغییر را بفهمیم، باید بدانیم وقتی موسوی و کروبی با همان بیانیه‌هایشان صدای کوچک و بزرگ رژیم را بلند می‌کنند کار بیهوده‌ای نکرده‌اند. اگر می‌خواهیم تغییری انجام بدهیم باید معنای همین بیانیه‌ها را درک کنیم باید بدانیم با همین بیانیه‌ها هیمنه‌ی پوچ و توخالی رژیم جمهوری اسلامی را در هم شکسته‌اند. این عبور مرحله به مرحله از خطوط قرمز جامعه پیش نیاز بسیار مهم برای ایجاد تغییرات بزرگ هستند. وقتی کروبی نظر و رای مردم را بالاتر از نظر و رای رهبری اعلام می‌کند دیگر فصل الخطاب خود مردم هستند و نیازی به ولایت شخصی دیگر ندارند. وقتی میر حسین به وضوح ‌به این موضوع اشاره می‌کند که مردم ناگزیر بوده‌اند از میان بد و بد‌تر انتخاب کنند به عاری از خطا نبودنش صحه می‌گذارد و با زبان بی زبانی به حکومت می‌فهماند دوره نا آگاه بودن مردم گذشته است. لزوم ایجاد هرگونه تغییر در سطح وسیع عبور از مراحل اولیه تغییر است و این تغییر تنها درصورتی انجام می‌پذیرد که مرحله به مرحله از خطوط قرمز جامعه عبور کنیم. این گمان که فکر کنیم نوشتن‌ بیانیه صرفا اتلاف زمان است و هیچ فایده‌ای ندارد اشتباه بزرگی است.


 


کروبی: اختیارات ولی فقیه، از خدا هم بیشتر است

کروبی که از وی به عنوان یکی از دو رهبر جنبش سبز نام می‌برند، در این نامه نوشته است:« متاسفانه اما عده ای بر اساس تئوری‌ای که مردم را ناصر حکومت و ولی فقیه می‌داند نه ناصب آن، به جای شما تصمیم گرفتند و رای خود را به نام شما خواندند ... دیدیم که چگونه اصحاب قدرت پرده حجب و حیا را دریدند، و هزینه این بدنامی را برای حکومت اسلامی خریدند و شهروندان این مملکت را که از رای شان می‌پرسیدند در خیابان ها به شهادت رساندند و بسیاری را به خاک و خون کشیدند و زندان‌ها را از فرزندان این نظام و انقلاب پر کردند. آنچه در این یکسال غایب بود حقوق ملت مندرج در فصل سوم قانون اساسی بود و آن‌چه جای آن را گرفته بود پافشاری اصحاب قدرت بود بر به‌کارگیری زبان زور و شکستن تمامی حرمت‌ها.»

 کروبی در نامه خود با اشاره برخی رخدادهای روزهای اخیر هم‌چون اخلال در سخنرانی سیدحسن خمینی در روز ۱۴ خرداد، و حمله به منازل آیت‌الله صانعی و آیت‌الله منتظری، و همچنین عملکرد روزنامه کیهان در «ضد ولایت فقیه خواندن همه معترضان» می‌نویسد: «فرد را باید با معیار حق سنجید و نه حق را با معیار فرد... چرا با توسل به ولایت فقیه تیشه به ریشه قانون اساسی و جهوری اسلامی برخاسته از رای مردم زده و اختیار و دامنه ولایت فقیه آنقدر توسعه داده شد که بعید می‌دانم در مواردی این مقدار اختیار از سوی خداوند به پیامبران و ائمه معصومین نیز داده شده باشد و حتی گمان نمی‌کنم که خدا چنین حقی برای چنین برخوردی با بندگان را برای خودش نیز درنظر گرفته باشد؟ تاریخ شیعه انتقاد از حاکم را نه تنها لازم بلکه واجب شرعی می‌داند: النصیحه لائمه المسلمین.»

کروبی درباره نظراتی که مردم برخلاف نظر آیت‌الله خامنه‌ای دارند، می‌گوید: «رهبری در مورد انتخابات نظر خود را اعلام کردند اما آن‌چنان‌که دیدیم مردم در کمال احترام به ایشان، نظری دیگر داشتند و آن مطالبه رایی بود که به صندوق انداخته بودند. مگر می‌شود با کهریزکی کردن مردم و آباد کردن قبرستان‌ها درک شعور و حق پرسش را از مردم سلب کرد و به بهانه نظر رهبری به مراجع و بیت و یاران امام با توسل به اوباش حمله کرد و اصول قانون اساسی را زیر پای سرکوبگرانه خود له کرد؟ یاران امام و مردم هوشیار هنوز سنت و سیره عملی آن عزیز سفر کرده را فراموش نکرده‌اند. ایشان بارها مطالبی فرمودند و مسئولین بنا به درک و نظر خود به گونه‌ای دیگر عمل کردند و با این حال نه امام ناراحت شدند و نه کسی به آنان اعتراض کرد و نه آن مسئولان که نظری مخالف دیدگاه امام داشتند از حقوق اجتماعی خود مرحوم شدند. آیا اگر اعلم علما و مرجع دینی و ولی فقیه نیز در پایان رمضان، ماه را ندید و بر اساس معیارها به صدور حکم عید فطر نرسید ولی چوپان یا کارگری ساده و بی سواد دربلندای افق کوه های محل زندگی خود ماه را دید و افطار کرد، او ضد ولایت فقیه، مخالف نظام، مشرک، محارب و وابسته به آمریکا و صهیونیسم است؟ گیریم که آقایان متوجه دزدیدن رای مردم نشده‌اند اما مردم این اتفاق را به چشم دیده باشند حال آیا می‌توان آنها را ضد ولایت فقیه و مشرک و محارب خواند؟ به راستی پرسیدن از رای خود چه ربطی به ضدیت با دین و اسلام و ولایت فقیه دارد؟ علاوه بر این در حوزه دین آزادی بخش و جهانی اسلام که مخالف و معاند می‌توانند در حضور امام معصوم به بحث و مناظره و جدل پرداخته و حتی در خصوص انکار خدا هم صحبت کنند چگونه است که عده‌ای، درخواست رسیدگی و احقاق حق را جرم و مخالفت با ولایت فقیه می‌دانند؟»

کروبی همچنین به مقایسه دوران رهبری آیت‌الله خامنه‌ای با دوران زمام‌داری آیت‌الله خمینی پرداخته است: «همه به یاد داریم که امام(ره) در واکنش به دیدگاه‌های اختلافی مراجع شایسته دینی و حوزه های علمیّه از جمله در برخورد با دیدگاه‌های فقهی و اجتماعی و حتی سیاسی مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی چگونه عمل می‌کردند تا آنجا که اعلام عید فطر برای مسلمین را با تشخیص و اعلام آن به نقل از ایشان در رسانه‌ها به رسمیت می‌شناختند. ما به یاد داریم که عده‌ای یک نوار ضبط شده در حدود یک ربع ساعت از سخنان آیت الله العظمی گلپایگانی در رابطه با ولایت فقیه را که در نقطه مقابل دیدگاه امام قرار داشت برای امام آوردند و امام اما دستور دادند که مشروح سخنان ایشان دو بار از رادیو سراسری پخش شود. همه به یاد داریم که رهبری فعلی در دوره اول ریاست جمهوریشان در خصوص معرفی نخست وزیر نظری غیر از نظر امام و مجلس داشتند و چقدر زیبا بود که ایشان بر تصمیم خود که مخالف نظر امام و ولی فقیه وقت نیز بود پای می‌فشردند اما پاسخ این مخالفت با نظر رهبری و ولایت فقیه، چنان نبود که برخی امروز در نظر دارند. به یاد داریم که حتی در سال ۶۴ که جناب اقای موسوی برای دور دوم به عنوان نخست وزیرانتخاب شدند و در جریان معروف ۹۹ نفر نماینده‌ای که به آقای میرحسین موسوی رأی مخالف دادند رهبری فعلی که در مقام ریاست جمهوری قرار داشتند نیز موافق با انتخاب ایشان نبودند و فرمودند که آنان ۹۹ نفر نیستند و با احتساب اینجانب ۱۰۰ نفر هستند و در جریان تحلیف در مجلس و در حضور تماشاچیان و خبرنگاران نیز اظهار داشتند که التزام من به سوگند ریاست جمهوری درحالی‌است که تمام ابزار اجرائی آن در اختیار من نیست و با این بیان ادامه نا رضایتی خود نسبت به دیدگاه امام را اعلام کردند اما هیچگاه برای ایشان یا آن نمایندگان کمترین تعرض یا مزاحمت یا بی‌حرمتی پیش نیامد و ایشان هدف تیرهای تهمت قرار نگرفتند و هیچ یک از آن نمایندگان نیز بازداشت یا محکوم به ضدیت با نظام و ولایت فقیه نشدند. همه به یاد داریم که یکی از نمایندگان دور دوم مجلس در جریان یک نطق پیش از دستور در برابر معترضین که محتوای نطق او را خلاف دیدگاه امام می‌خواندند با صدای بلندی پاسخ داد که «اگر این طور باشد بهتر است حضرت امام ۲۷۰ پوزه بند برای مجلس بفرستند.» آن فرد اما به رغم بیان این موضوع هیچ وقت از طرف امام و بیت ایشان مورد غضب قرار نگرفت و مایه رنج و دردسر او فراهم نشد و مورد اذیت و آزار و شکنجه و بازداشت قرار نگرفت و حتی بعد از آن نطق در مناصب عالی نظام از جمله در سمت عضو حقوقدان شورای نگهبان و معاونت قوه قضائیه نیز انجام وظیفه کرد و مورد توجه مسئولان بالای نظام نیز قرار داشت و به یاد دارم باری که ایشان به ملاقات امام رفته بودند نیز درحالیکه در آن زمان معمول نبود خبر دیدار یک نماینده با امام را از رادیو پخش کنند، خبر آن دیدار از رادیو نیز پخش شد. حال آن ولایت فقیهی که بر اساس آموزه های علمی و عملی بنیانگذار جمهوری اسلامی می توان تصویر کرد را مقایسه کنید با تصویری که امروز از ولایت فقیه ارائه می شود و در سایه دفاع از آن عمل می‌شود. خدا می‌داند این خیانت که عده‌ای به ولایت فقیه و دین مردم روا داشتند چه آسیب‌هایی به کشور، مردم و باورهای معنوی آنها وارد کرده است.»

دبیرکل حزب اعتمادملی، در نامه خود، ضمن اعتقاد به روشی که در یک سال گذشته برگزیده است، گفت: « یک بار دیگر با صراحت و صداقت اعلام می‌کنم که بر سر پیمان خویش با شما تا پایان این راه ایستاده‌ام ... اگر اقناع مردم با این حجم از تبلیغات و در چنین باتلاقی از دروغ و تهمت ممکن بود، نباید احتیاجی به سرکوب می‌بود و بدون هراس و توسل به قوای مسلح، مجوز راهپیمایی سکوت به معترضین داده می‌شد. اما مخالفان رای مردم حتی حاضر نشدند سهم ناچیزی از امکانات و ابزار رسانه‌ای و تبلیغاتی شان را برای توضیح و پاسخگویی یا اعلام مواضع به معترضین واگذار کنند تا به بیان دیدگاه خود و دفاع از تهمت های ناروای وارده بپردازند. آقایان منطق را در گلوله دیدند و به سوی مردم پرتاب کردند. طرفه آنکه آقایان به جای مدیریت کشور و شنیدن صدای مردم، در این ام القرای اسلام، شعار مدیریت جهان و برنامه ریزی برای جهانیان داده می‌شود. از مردم و سایه خود می‌هراسند و به جای توسعه و آبادانی کشور، سرکوب و گسترش زندان‌ها و کهریزک‌ها، را در برنامه خود قرار داده‌اند و سودای مدیریت جهان را نیز در سر می‌پرورانند.»

 

 


 


در ستایش آزادی مطلق بیان


۱. میگویند بشر وقتی متمدن شد که فحش را جایگزین جنگ کرد [۱].


۲. در دنیای مدرن، بیان آزاد است، و جوامع هر چه مدرنتر، بیان در آن آزادتر.


۳. گاهی، از جمله در ایران، آزادی بیان با عبارات کشداری مانند «تشویش اذهان عمومی» محدود می‌شود. مثلا می‌گویند اگر فردی خبر دروغی بدهد یا حرف نادرستی بزند آرامش جامعه به هم می‌خورد. مثلا در روزنامه یا رادیو به دروغ بگوید که «مریخی‌ها به زمین حمله کردند» یا «پاکستان سد لتیان را مسموم کرد» یا «بانک ملی ورشکسته شد» و یا مثلا «دانشمندان کشف کردند که زمین گرد نیست». واقع این است شخص، مردم یا جامعه‌ای که با یک خبر یک رسانه مشوش می‌شوند معیوبند و باید فکری به حال خود کنند. در جامعه‌ی مدرن صدق و کذب خبرها به سرعت مشخص می‌شود و جائی برای مشوش شدن نمی‌ماند. به علاوه معیار تشویش چیست؟ شاید گفته شود این خبر هم، راست یا دروغ، ۱۰۰ نفر را در تهران مشوش می‌کند: رئیس بانک مرکزی آنفولانزا گرفته است. آیا باید رسانه‌ای که این خبر را داده تنبیه کرد؟ معلوم است که نه.


۴. گاهی، از جمله در ایران، آزادی بیان با عباراتی مانند «توهین به مقدسات» یا «جریحه‌دار‌شدن احساسات عامه یا دینداران» محدود میشود. مثلا اگر رسانه‌ای بگوید «محمد رسول خدا نیست» شامل این می‌شود. این توجیه هم نمیتواند قابل قبول باشد، چون اولا مرز مقدسات مرز نامشخصی است، واز این بابت مانند همان مثال تشویش اذهان عمومی است – بالاخره هر حرفی ممکن است توسط عده‌ای توهین به مقدسات تلقی شده و احساسات‌شان را جریحه‌دار کند. ثانیا اگر دینداران برای ادعاهای خود برهان و دلیل دارند، به عوض این که مشوش شوند و به بستن دهان و رسانه‌ی دیگران اقدام کنند، بهتر است در جراید خود به ادعاهای دیگران پاسخ دهند. نکته‌ی جالب دیگر اینکه هر یک از پیامبران الهی در زمان خود، با ابلاغ رسالتشان به مردم، مرتکب هر سه‌ مورد گفته شده در بالا شده‌اند: هم «تشویش اذهان عمومی»، هم «توهین به مقدسات»، هم «جریحه‌دار‌شدن احساسات عامه یا دینداران». همین اتهامات برای بسیاری از دانشمندان و متفکران بزرگ بوده است که در زمان خود متهم به هنجارشکنی، نادیده‌گرفتن اصول و حقایق مسلم، و فرد گرفتار توهم‌ شده‌اند.


۵. گاهی آزادی بیان توجیهاتی مانند «ضرر رسانی» به فلان شرکت یا موسسه یا دولت محدود می‌شود. مثلا اگر یک موسسه‌ی علمی بگوید که «ساندویچ‌های مک‌دونالد باعث آلزلیمر می‌شود» و یا «ویندوز مایکروسافت سیستم عامل ناامنی است» از این نوع است. بنابراین نوع از استدلال مک‌دونالد و مایکروسافت می‌توانند از رسانه‌ای که این خبر را داده شکایت کنند. اما با این توجیهات هم نمی‌توان آزادی بیان را محدود کرد، چه اگر اینطور بود این همه سازمان خصوصی و دولتی نظارتی که سالانه گزارش ارزیابی خود را از میلیونها میلیون محصول به چاپ میرسانند وجود نداشت.


۶. گاهی آزادی بیان با توجیه «توهین به شخص» (حقیقی یا حقوقی) محدود می‌شود. مثلا اگر رسانه‌ای بگوید «آقای الف فرد احمقی است» یا «رئیس‌جمهور خیلی خر است» از این نوع است. این توجیهات هم قابل قبول نیست. اولا مرز توهین دقیق نیست – مثلا اگر کسی به من بگوید «مثل یه تیکه ماه شدی» از نظر من یک توهین است، اگرچه خیلی ممکن است خوششان هم بیاید. ثانیا اگر می‌خواهید متمدن باشید به بند ۱ همین نوشته مراجعه کنید. ثالثا، به عنوان آخرین شاهد، به جوامع مدرن نگاهی بیاندازید که چقدر در مورد هم حرف می‌زنند و می‌نویسند و کسی هم به فکر بستن و یا حتی جواب دادن نیست. در مورد سیاسیون که وضع مشخص است. در مورد یک سیاستمدار هر چه می‌توان گفت. اگر یک فرد سیاسی از این موضوع ناراحت می‌شود بهتر است اصلا وارد سیاست نشود.


۷. گاهی آزادی بیان با توجیه «افترا» (دروغ بستن) محدود می‌شود. مثلا اگر گفته شود «خانم الف به شوهرش خیانت می‌کند» و یا «رئیس بانک ملی اختلاس می‌کند» از این نوع است. واقع این است که صرف افترا نمی‌تواند بهانه‌ای برای بستن یا تنبیه یک شخص یا رسانه باشد. مثلا اگر شوهر خانم الف طوری است که با یک جمله‌ی ساده، آنهم بدون هیچ دلیل و مدرک دیگری به خانمش شک می‌کند، مشکل از شوهر آن خانم است. به هر حال این حرف ممکن است روزی از آدمهای دور و نزدیک گفته شود. بر این اساس که نمی‌توان دهان مردم را بست. همچنین است مورد اختلاس رئیس بانک – حرف (راست و دروغ) زیاد است و خود ما در زندگی روزمره انواع نسبت‌ها را به دیگران می‌دهیم، و در عین حال این را حق خود می‌دانیم، و در همان حال این حق را به دیگران نمی‌دهیم که جلوی حرف زدن ما را بگیرند. باز هم زندگی مردم در جوامع مدرن، که هر روز انواع حرف و حدیث و حاشیه در آن پخش میشود و باز هم مردم به زندگی عادی خود مشغولند، میتواند نمونه‌ی خوبی برای این باشد که با بهانه‌ی افترا نباید آزادی بیان را محدود کرد.


۸. همه‌ی اینها که گفته شد به این دلیل است که بشر کشف کرده که راه رشد یک جامعه و برطرف کردن اشکالات از «آزادی مطلق بیان» میگذرد. هر نوع محدودیتی در این مورد راه پیشرفت را میبندد [۲].


۹. واقع این است که رعایت کامل آزادی بیان کار سختی است. به سعه‌ی صدر و بسیاری شرایط دیگر نیاز دارد. حتا در جوامع پیشرفته نیر میتوان مواردی را پیدا کرد که این آزادی در آنها نقض میشود. از جمله محدودیتها‌ئی که برای هولوکاست یا کشتار ارامنه در ترکیه (سابق) به وجود آمده است. البته در این جوامع همواره نهادهای مردمی هستند که مرتبا موارد نقض را گوشزد میکنند. به علاوه، این توجیه که حتا در کشورهای پیشرفته هم ایراد وجود دارد نباید توجیهی برای اشتباه ما باشد (کاری که متاسفانه معمولا حکومت ایران میکند).


۱۰. این اواخر آقای نیک‌آهنگ کوثر کاریکاتوری از میرحسین عزیز کشیده که مورد عیب‌جوئی کسری از سبزها قرار گرفته. از نظر من هم آقای کوثر آزاد هر چه دلش می‌خواهد در مورد میرحسین عزیز بگوید، هم سبزها آزادند در مورد خالق اثر یا خود اثر هر چه خواستند بگویند. شخصا کاریکاتور را مفید می‌دانم. کمترین فایده‌ی آن این است که به همه، از جمله حاکمیت ایران، یادآوری کرد که عده‌ای که اتفاقا افراد باسابقه و تجربه‌‌ای هستند، اقدامات موسوی را کافی نمی‌دانند و اگر تصمیم‌گیری با ایشان باشد روزگار سخت‌تری متوجه حاکمیت خواهد بود. از اینرو بهتر است به خواسته‌های میرحسین، که حداقل خواسته‌هاست، بیشتر توجه کنند.


پانوشت‌ها:

[۱] البته به آن معنی نیست که حتما باید فحش داد، زیرا فحش اگرچه شرط کافی است، ولی لازم نیست - یعنی میتوان فحش نداد و مثلا گفتگو کرد. ولی اگر به جای جنگ کردن فحش بدهند متمدن حساب می‌شوند.


[۲] البته اینجا داریم در مورد «بیان» معمول حرف می‌زنیم و مثلا شامل «شهادت در دادگاه» یا «بازجوئی توسط پلیس» نمی‌شود. در این موارد، به اعتبار آزادی بیان، نمیتوان هر چه خواست گفت.


 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته