-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

Latest News from Mizan Khabar for 06/30/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



 

 

میزان: مهندس عبدالعلی بازرگان در نقدی به نامه کدیور خطاب به سید حسن خمینی از تلاش وی در جهت تطهیر آیت اله خمینی انقاد کرده نوشت آنچه امروز بر سر ملت ايران مى‌آيد، ارتباط مستقيم با انديشه فقهى و سياسى خمینی دارد و افزود سايه سياست‌هاى خمینی  بيش از سى سال است سرنوشت يك ملت بزرگ را زير چترسياه خود گرفته و آزادى و امنيت را از اين مرز و بوم سلب كرده است.

 


متن کامل نقد عبدالعلی بازرگان بر نامه کدیور به سیدحسن خمینی به شرح زیر است:

 


راه و مدرسه بنیانگذار انقلاب؟؟؟؟

 

جناب آقاى دكتر محسن كديور

 

با سلام و تحيت، نامه مشفقانه و ناصحانه شما به نواده بنيانگزار جمهوري اسلامي را كه از تعهد و مسئوليت ملى و دينى شما ناشى مى‌شد، خواندم و محتواى آن را با توجه به شرايط فعلى جنبش و موقعيت مخاطب و نيّت تاثيرگذارى، كاملا مثبت و مفيد ارزيابى كردم، هرچند نكاتى به نظرم رسيد كه خواستم با شما درميان بگذارم تا اگر مصلحت دانستيد، هم چنان كه نامه شما سرگشاده بود، با درج عمومى آن در "جرس" موافقت كنيد، شايد اين گفتگو براى سايرهموطنان خالى از فايده نباشد.

 

درسرآغاز نامه مرقوم داشته‌ايد:

 

"وقايع ۱۴ و ۲۳ خرداد تهران زنگ خطرى بود كه خبر ازسقوط ارزش‌هاى اخلاقى و موازين اسلامى در ايران، آن هم در حق بازماندگان و بيت بنيانگذار جمهورى اسلامى مى‌داد".

 

به نظر بنده اين زنگ خطر از همان آغاز انحراف انقلاب ازاهداف اوليه آن، بيش از سى سال است اتصالى پيدا كرده و مدام آژيرمى‌كشد! اما يا سلطه‌گران كر شده و صداى گوشخراش آنرا كه با منافع تماميت طلبانه‌شان تضاد دارد نمى‌شنوند، يا ما به آن خو گرفته و عادت كرده‌ايم!؟

 

از همان روزى كه شعار:"حزب فقط حزب الله ، رهبر فقط روح الله"، آرمان "همه با هم" را به "همه با من"، تبديل و مسخ و منحرف كرد و سياست سربازخانه‌اى ِ: دولت يكدست، مجلس يكدست، دانشگاه يكدست، ادارات يكدست و... دست اقليتى را برسرمايه‌هاى يك ملت دراز كرد، اين زنگ خطر نواخته شده بود. با اين تفاوت كه حملات شرم آوراخير به بيت و بازماندگان بنيانگذارجمهورى اسلامى، سرايت ستم را به محور خودى‌هاى سابق و سير صعودى غيرخودى كردن‌ها نشان مى‌دهد.

 

درباره بنيانگذاراين نظام نوشته‌ايد:

 

" او نظام شاهنشاهى ۲۵۰۰ ساله ايران را با يك انقلاب مردمى سرنگون كرد و نظام تازه‌اى به نام جمهورى اسلامى پايه‌گذارى كرد..."

 

بدون آنكه خواسته باشم نقش مبارزات شجاعانه آقاى خمينى با استبداد شاهنشاهى درسال‌هاى ۴۱ و ۴۲ و نيزتأثير قاطعيت و اعتماد به نفس و استحكام ايشان را در رهبرى مبارزات ملت ايران در ماه‌هاى منتهى به انقلاب بهمن ماه سال ۱۳۵۷ ناديده بگيرم، به خوبى مى‌دانيد كه انقلاب اسلامى ايران محصول مبارزات يك قرن ملت مظلوم ايران از زمان نهضت مشروطيت به بعد مى‌باشد كه حداقل در شش دهه اخير، از جريان نهضت ملى ايران، به رهبرى دكتر محمد مصدق براى ملى كردن صنايع نفت واخراج چپاولگران انگليسى گرفته تا مبارزات مسلحانه چريكى چپ و راست، طيف گسترده‌اى از ايرانيان درسه نسل، بارمصيبت‌هاى آن را به دوش كشيده و هزاران شهيد و ده‌ها هزار زندانى و شكنجه ديده تقديم داشته‌اند تا اسب زين كرده‌اى در دوران تخريبى انقلاب براى تهاجم البته توفندهٔ آقاى خمينى عليه استبداد سلطنتى آماده گردد.

 

جمله به كار رفته در نامه شما ناخواسته و برخلاف باورتان، همان ادعا و ادبيات رسانه‌هاى رسمى را تداعى مى‌كند كه بنا به فرهنگ شاه يا شيخ پرستى تاريخى، دستاورد تلاش‌هاى يك قرنِ يك ملت را به حساب جارى بنيانگذار انقلاب، يا نهضت روحانيت وابسته به ايشان، واريز مى‌نمايد.

 

جنابعالى به نوهٔ بنيانگذار جمهورى اسلامى توصيه كرده‌ايد دربرابر تحريف "راه و مدرسه" ايشان و ميراث معنوى‌اش سكوت نكند. مگر خط امام غير از"راهى" است كه دانشجويان پيروش امروز در زندان و يا بيرون از زندان، چنان شيوه‌هائى را متعلق به دوران گفتمان انقلابى مى‌دانند و عموماً به راه ديگرى مى‌روند!؟ و مگر مدرسه‌اش غير از همانى است كه امروز آقاى مصباح طابق النعل بالنعل اداره و تدريس مى‌كند!؟

 

البته برخي از خوش بينان همچنان به فرازهائى از گفتار يا كردار ايشان كه  تأييد كنندهٔ  مردم سالارى و مهرورزى است استناد مى‌كنند. اما شما خود بهتر مى‌دانيد امثال تناقض آشكار ميان شعار: "ميزان رأى ملت است"! با نظريه ولايت مطلقه فقيه، كه نقش مردم را فقط دركشف ولى فقيه!! و تحقق بخشيدن به قدرت سياسى او مى‌داند و مى‌تواند نماز و روزه و حج و احكامي ديگر را بنا به مصلحت نظام!! و حفظ قدرت تعطيل كند، صدها تناقض و تغيير رأى و برنامه وجود دارد كه هرشخص و جريانى مى‌تواند برحسب سليقه و سياست‌ خود به آن استناد نمايد. اگر قرار بر ارائه سند و استناد به رويه و راه باشد، حاكميت فعلى و نيروهاى سركوب‌گرآن دست به مراتب پرترى دارند و به راحتى مى‌توانند ادعا كنند "راه و مدرسه" امام همين است كه ما عمل مى‌كنيم.

 

به تعبير امام على(ع) درنقد يكى از خلفاى پيشين:

 

"از دنيا رفت و مردم را سرگردان در راههاى گوناگون رها كرد. به گونه‌اى كه نه گمراه راه مى‌يابد و نه ره يافته بر درستى راهش يقين مى‌آورد! (نهج البلاغه خطبه ۲۱۹ يا ۲۲۸).

 

مى‌دانم كه نوشتن نامه براى تأثير گذارى بربيت و بازماندگان نمى‌تواند زبان ديگرى داشته باشد و جز استناد به جنبه‌هاى مثبت چاره ديگرى نيست، اما نامه سرگشاده، گيرندگان بى‌شمار ديگرى نيز دارد كه چه بسا برداشت‌هاى متفاوتى از قصد و نيت نويسنده بكنند.

 

اين قلم كوچك‌ترين تمايلى به نفى و ناديده گرفتن فضايل فردى اشخاص نداشته و هيچ فايدتى ازاينكار براى ملت نمى‌شناسد، اما مسئله آقاى خمينى مسئله‌اى شخصى نيست، سايه سياست‌هاى ايشان بيش از سى سال است بر سر اين ملت سنگينى مى‌كند و سرنوشت يك ملت بزرگ را با تاريخ و تمدنى درخشان زير چترسياه خود گرفته و آزادى و امنيت را از اين مرز و بوم سلب كرده است.

 

مى‌دانم كه نبايد ساده زيستى، سربلندى، سازش ناپذيرى، شجاعت و تعلق خاطر او به مستضعفان را ناديده گرفت، اما حسن نيت و قصد خدمت كافى نيست، سعه صدر، صداقت دروعده وعمل، صبر و تحمل در برابر مخالفين و رعايت عدل و انصاف درباره آنها، آگاهى و شناخت به مقتضيات زمانه و درك حقوق مردم و حاكميت ملت نيز از ضروريات شخصيتى است كه مى‌خواهد سكان كشتى طوفان زده‌اى را به عهده بگيرد.

 

چگونه مى‌توان نوشت: "كارنامه ايشان دربردارنده خدمات بزرگى به اسلام، تشيع و ايران و نيز چند خطاى نه چندان كوچك است"، در حالي كه اكثريت مسلمانان، شيعيان و ملت ايران چنين امرى را باور ندارند.

 

حضرت على(ع) هنگام اعزام مالك اشتر براى فرمانروائى مصر فرمود:

 

اى مالك، بدان كه تو را به بلادى فرستاده‌ام كه پيش از تو دولت‌هاى دادگر و ستمگرى ديده و مردم به تو با همان چشمى مى‌نگرند كه تو درباره رهبران پيش از خود مى‌نگرى و در باره تو همان را مى‌گويند كه تو درباره آنان مى‌گوئى، جز اين نيست كه مردمان صالح را از آنچه خداوند بر زبان مردم جارى ساخته مى‌توان شناخت".

 

آيا گريز فوج فوج فرزندان اين مرز و بوم از اسلام و بيزارى آنها از چنين قرائت خشنى ازدين، كه كوچك‌ترين نشانه‌اش بى تأثيرى مبارزه با بدحجابى پس ازسه دهه مى‌باشد، خدمت بزرگ به اسلام است؟

 

آيا به باد دادن حرمت مراجع، سلب اعتماد بسيارى ازمردم از مبلغان دين و ترويج تعصب و قشرى‌گرى و احياء جهل و خرافات دوران قاجارخدمت بزرگ به تشيع است؟

 

آيا آوارگى و مهاجرت ميليونها نفر به شرق و غرب عالم، اصرار بر ادامه جنگ بى‌حاصل دو ملت همسايه مسلمان، پس از آزادسازى خرمشهر، با كارنامهٔ يك ميليون شهيد و مجروح  و خرابى شهرها و تباه شدن سرمايه‌هاى دو ملت بزرگ به نفع ابرقدرت‌ها، كه ازهمگى آنها امكان داشت با حسن تدبيرجلوگيرى به عمل آورد خدمت بزرگ به ايران است؟

 

آيا پيمان شكني با مردم در وعده هاي قبل از پيروزي انقلاب و پيمان شكني با كارگزاراني كه شروط آنها را براي قبول مسئوليت پذيرفته بود، خدمت به مردم است؟

چگونه مى‌توان اعدام مخفيانه و بدون وكيل هزاران زندانى موقت را به جرم "سر موضع"! و دگرانديش بودن، با جمله: "خطائى نه چندان كوچك" توصيف كرد؟ در مكتبى كه كشتن يك انسان مساوى كشتن همه انسانها شمرده شده است، آيا هرگز واژه "عظيم" هم مى‌تواند بيانگر اين جنايت باشد؟

 

ملت ايران در انقلاب باشكوه خود نظام استبدادي را سرنگون كرد تا از فردسالاري تاريخي نجات يابد. آيا زنده كردن همان شيوه ها درشكلي گسترده تر با استقرار"نظام ولايت مطلقه فقيه" و مسلط كردن بخش طرفدار و تسليمى از روحانيت بر گرده مردم، در همه شئون سياسى و فرهنگى و سه قوه مملكت، به عنوان نمايندهٔ امام! و تبعيض طبقاتى و تشديد تفرقه و تشتت ميان ملت خطاى عظيمي نيست؟

 

آيا مخالفت با فقه پويا و متناسب با نيازهاى زمانه و حمايت از فقه سنتى با تاكيد برشعائر و تجليل و توسعه ظواهر مذهبى، به جاى توجه به عمق و اساس دين خطائى فقط "نه چندان كوچك" است؟

 

جناب آقاى دكتر كديور، شما نيك مى‌دانيد وضعيت امروز ايران، بدون آنكه خواسته باشم نقش مردم و فرهنگ استبدادى را ناديده بگيرم، بدون هيچ ترديدى، خوب يا بد، محصول و منتجه سياست‌هاى آقاى خمينى است. آنچه امروز بر سر ملت ايران مى‌آيد، ارتباط مستقيم با انديشه فقهى و سياسى ايشان دارد. تجربه ولايت مطلقه فقيه كه تبلور تئورى آقاى خمينى است، هرچند كسانى را به قله قدرت و ثروت رسانده، اما نزد اكثريت ملت ايران آشكارا شكست خورده است.

 

اگر به مردم سالارى و ضرورت حاكميت ملت برسرنوشت خويش و آزادى و حق انتخاب مردم باور داريم، موانع بنيادى اين آرمان را نيز شايسته است به شفافيت بيان كنيم.

 

از ديدگاه دينى نيز، اگر به تواتر و تأكيد از پيامبر و پيشوايان مذهب نقل شده است كه امت اسلام تنها با اتكاء به "كتاب الهى و سنت پيامبر" مى‌تواند به سعادت برسد، و مصلت دين و دنيا تنها در قبول حاكميت ملت است، دراينصورت چه ترديدى در نفى مطلق راه حل‌هاى مبتنى بر فقاهت‌هاى فردى كه براساس تبعيض طبقاتى و توليت مطلقه يك فرد بنا شده است وجود دارد؟

 

به باور اين قلم ريشه اين مصائب، شرك شخصيت پرستى و تفرق وحدت ملى است و راه نجات در توحيد كلمه و كلمه توحيد خلاصه مى‌گردد.

 

با تشكر از حسن توجهى كه به اين نقد مى‌فرمائيد و با عذرخواهى ازتلخى تصديع آن.

 

عبدالعلى بازرگان (ششم تيرماه ۱۳۸۹مصادف با ميلاد امام علي)


 


karoobi001

بعد از ظهر امروز مهدی کروبی جهت شرکت در مراسم ختم پدر دکتر محمد رضا عارف-معاون اول دولت اصلاحات- در مسجد دانشگاه صنعتی شریف حاضر شد.

به گزارش خبرنگار سحام نیوز، مهدی کروبی در بدو ورود با عربده کشی تعدادی اراذل و اوباش بسیجی روبرو شد. متاسفانه این افراد با الفاظ رکیک و سردادن شعارهایی قصد برهم زدن مراسم ختم را داشتند که در این هنگام مهدی کروبی جهت حفظ شان مسجد و مراسم عزا، اقدام به خروج از محل برگزاری مراسم نمودند.

در پی این رخداد و اقدامات مشابه قبلی،خبرنگار سحام نیوز در سوالی علت و اساس این وقایع را از مهدی کروبی جویا شد که ایشان در پاسخ چنین گفتند:

ابتدا تسلیت میگویم به دوست گرامی جناب آقای دکتر عارف به دلیل از دست دادن پدر گرامیشان و اینکه بنده در مراسمات قبلی نتوانستم حضور یابم، لذا امروز جهت ابراز همدردی با ایشان در مراسم شرکت کردم.

و اما موضوع حمله ها و توهین های سریالی گروهی جیره خوار و حقوق بگیر که گاها لباس مقدس بسیج را به تن میکنند. یکسال پس از رحلت امام، فرمانده بسیج وقت پیش من آمد و گفت که قصد داریم تشکیلات و گردانهایی را در شهرهای کشور ایجاد کنیم. من ضمن مخالفت ، علت تشکیل چنین تشکیلاتی را جویا شدم که وی هدف از تشکیل گردانهای بسیج را مقابله با شورشها و تظاهرات های مردمی اعلام نمود و گفت که با نیروی بسیج میتوانیم این تظاهرات ها را سرکوب کنیم. که مجددا با مخالفت من روبرو گردید.

حدوداً چند ماه بعد و در زمان ریاست من در مجلس سوم در یکی از جلسات شورای انقلاب فرهنگی که در نبود ریاست جمهور ریاست جلسه با من بود درخواست هایی توسط همین شخص درباره حضورتشکیلات بسیج در دانشگاه ها و برخی درخواست های دیگر مطرح گردید. بنده هنگامی که دیدم کسی با این طرح مخالفت نمی کند از آنجایی که من همیشه بصیرت داشته و دارم فهمیدم که برای چه است که اینها می خواستند لشکر کشی کنند شروع به مخالفت نموده و گفتم که دانشگاه محل تحصیل و علم و دانش است و محل ارگان های نظامی نیست. پس از مخالفت من چند تن دیگر نیز به مخالفت پرداختند که در این هنگام ریاست وقت بسیج جلسه را ترک نمود.

من بسیار متاسفم بسیجی که در زمان امام ۸ سال در جبهه ها جنگید و از کشور دفاع کرد، کارش به جایی رسیده است که در دانشگاه ها با دانشگاهایان برخورد میکند، در مساجد مردم را کتک بزنند، در رای گیری ها تقلب، در خیابان ها به کشتار مردم، در ۱۴ خرداد جلوگیری از سخنرانی نوه امام، حمله به خانه، دفاتر و مساجد مراجع و در بسیاری جاهای دیگر اقداماتی که نام و یاد بسیج را لکه دار کرده اند. بسیجی که با خون هزاران شهید و جانباز آبیاری شده بود. متاسفانه عملکرد این افراد بدانجا رسانده است که میراث امام که همان جمهوریت و اسلامیت بود اکنون رنجور و ناتوان گشته است.

بنده میگویم اگر زمان شاه یک شعبان بی مخ بود، اکنون این حاکمیت صدها شعبان بی مخ تربیت کرده است و این افراد باید بدانند که مهدی کروبی تا آخر ایستاده است و آماده پرداخت هرگونه هزینه ای در این راه است و تا گرفتن حق مردم از پا نخواهد نشت.


 


 

درحالی که رسانه های دولتی با ارائه آمارهایی از میزان خودکشی و افسردگی در کشورهای اروپایی و امریکا، خبر از فروپاشی غرب می دهند، گزارش مرکز مطالعات استراتژیک آریا نشان می دهد 58 درصد شهروندان تهرانی از افسردگی های شدید و خفیف رنج می برند. همچنین فرمانده نیروی انتظامی اعلام کرده که سن اعتیاد در کشور کاهش یافته و وضعیت تهران از این نظر "از مرحله هشدار"عبور کرده است. این در حالیست که میزان بیکاری، به ویژه در میان جوانان و فارع التحصیلان دانشگاهی، به مرز 14 درصد رسیده است.

مرکز مطالعات استراتژیک آریا با انتشار گزارشی از وضعیت بحرانی سلامت روان شهروندان تهرانی خبر داده است.

به نوشته ایلنا، خبرگزاری مستقل کارگری در ایران، در این گزارش آمده است: "نتایج پژوهشهای انجام شده در گروه اجتماعی مرکز مطالعات استراتژیک آریا نشان می دهد 30 درصد تهرانی ها همیشه غمگین و افسرده [افسردگی شدید] و  28 درصد آنها گاهی شاد و اوقات بیشتری غمگین [افسردگی خفیف] هستند".

این گزارش  همچنین تاکید کرده است که مشکل ازدواج، مسکن، کار و درآمد از جمله دغدغه هایی است که سبب بروز اضطراب و پرخاشگری در شهروندان تهرانی شده است.

همزمان با انتشار گزارش مربوط به شیوع بیماری  افسردگی در میان شهروندان تهرانی، روز گذشته فرمانده پلیس تهران نیز با اعلام آمار معتادان تهرانی، نگرانی ها در مورد وضعیت روحی و روانی ساکحنان پایتخت را بیشتر کرد.

بنا به گزارش خبرگزاری فارس، حسین ساجدی نیا، فرمانده نیروی انتظامی تهران گفته است: "400 هزار نفر معتاد در استان تهران وجود دارد و اقدامات براي درمان اين معتادان در حال انجام است".

او همچنین با تاکید بر "عبور تهران از مرحله هشدار"، از كاهش سن اعتياد و همچنین استفاده از مواد روانگردان خبرداده است.

گزارش فرمانده ناجا در تهران از وضعیت وخیم اعتیاد در پایتخت درحالی  منتشر شده که همین نیرو، ماه گذشته بااجرای طرحی به نام "ارتقاء امنیت اجتماعی" مدعی پاکسازی تهران از معتادان خطرناک، قاچاقچیان مواد مخدر و اراذل و اوباش شده بود. طرحی که به گفته اسماعیل احمدی مقدم و آنطور که خبرگزاری فارس نوشته، "موجب کاهش 60 درصدی جرم در کشور" شده بود.

گفتنی است انتشار آمار افسردگی و اعتیاد در تهران در حالی با نگرانی محافل رسانه ای و مطالعاتی همراه شده که آیت الله خامنه ای در سخنرانی  اخیر خود در جمع بسیجیان بوشهر از "وجود نشاط بی بدیل در جوانان ایرانی" سخن گفته و محمود احمدی نژاد نیز در مناسبت های مختلف از غریب الوقوع بودن سقوط کشورهای توسعه یافته به دلیل بی ایمانی، عدم مدیریت کارآمد و الهی و عدم شور و نشاط جوانان این کشورها، خبر داده است.

ادعاهای سران حکومت اسلامی در باره شادی و نشاط شهروندان ایرانی و درمقابل افسردگی و فروپاشی کشورهای توسعه یافته در حالی مطرح  می شود که به اعتقاد آگاهان رفتارهای سرکوب گرانه نهادهای امنیتی و انتظامی، تقلب در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته و بازداشت گسترده شهروندان و قتل تعداد نا مشخصی از آنان در شکنجه گاه ها و حتی در روزهای برگزاری تجمعات اعتراض آمیز، در افزایش نرخ افسردگی و نا امیدی مردم تهران بی تاثیر نبوده است.

گفتنی است، وضعیت وخیم اقتصادی در ایران و افزایش نیروی جوان بیکار نیز از جمله دلایلی است که به عنوان علل ناامیدی و افسردگی در شهروندان به آنها اشاره شده است.

به نوشته ایسنا، در تازه ترین گزارش مرکز آمار ایران در باره وضعیت وخیم فقر در کشور آمده است: "امروزه به دلیل مشکل بیکاری، ‌تورم و نیز عدم کنترل نقدینگی با وجود منابع عظیمی که در کشور وجود دارد، بیش از ۱۰ میلیون نفر از جمعیت ما زیر خط فقر مطلق و بیش از ۳۰ میلیون نفر آن‌ها زیر خط فقر نسبی به سر می‌برند".

در همین حال، هفته گذشته داریوش قنبری، نماینده اصلاح طلب مجلس در اخطار قانون اساسی با انتقاد ازنا کارآمدی دولت محمود احمدی نژاد در کاهش فقر و بیکاری اظهار داشت: "دولت موظف است امكان اشتغال را برای همه افراد فراهم كند، اما متاسفانه موضوع بیكاری به حدی رسیده است كه اكثر نمایندگان در نطق‌های میان دستور از بیكاری گله دارند و متاسفانه دولت هیچ ترتیب اثری نشان نمی‌دهد".

به گزارش پارلمان نیوز، وی افزوده است: "به نظر می‌رسد دولت بحث اشتغال را فراموش كرده و هیچ برنامه‌ای برای آن ندارد. ما از هیات‌رئیسه انتظار داریم با توجه به وظیفه نظارتی خود از مسئولان دولتی بخواهند كه در جلسه‌ای به بیان استراتژی اشتغال بپردازند. متاسفانه در این روزها شاهد ناهنجاری‌های بسیاری از جمله گسترش خودكشی هستیم و در ایلام 11 مورد خودكشی به دلیل بیكاری صورت گرفته است و این در حالی است كه ما شرعا و قانونا موظفیم نسبت به این موضوع چاره‌اندیشی كنیم".

گفتنی است بنا به گزارش ایلنا، نرخ بیکاری در ایران در شش ماهه دوم سال گذشته و در جریان بازداشت ها و سرکوب های گسترده شهروندان معترض به نتیجه انتخابات با 2 درصد افزایش به رقم نگران کننده 14 درصد رسیده است.

ایلنا در اینباره می نویسد: "نرخ بیکاری در شش ماه اول سال گذشته حدود ۱۱.۲ درصد بوده و گزارش تازه نشان می دهد که در زمستان سال گذشته بیکاری به شدت افزایش پیدا کرده و به مرز ۱۴ درصد رسیده و به همین دلیل میانگین نرخ بیکاری در یک سال گذشته به مرز 12 درصد رسیده است.

این درحالی است که به گزارش خبرگزاری مهر، مرکز آمار ایران ماه گذشته در گزارشی رسمی از وجود 25 درصد بیکاری در جمعیت جوان کشور خبرداده است.

در این گزارش آمده است: "بررسی نرخ بیکاری جوانان 15 تا 24 ساله نیز نشان می‌دهد که در سال 88 حدود 24.7 درصد از فعالان این گروه سنی بیکار بوده‌اند. همچنین، تغییرات نرخ بیکاری جوانان 15 تا 24 نشان می‌دهد که این نرخ نسبت به سال 1387، 7/1 درصد افزایش پیدا کرده است".

خبرگزاری ایلنا نیز در روزهای گذشته از رتبه کسب و کار در ایران گزارشی داد که بر اساس آن "طبق اعلام مراجع معتبر جهانی رتبه کسب وکار ایران در میان۱۸۰ کشورجهان، ۱۴۳ است."

به این ترتیب نا کارآمدی دولت محمود احمدی نژاد در کنار ماجراجویی های ایران در عرصه بین المللی که در نهایت منجر به تصویب قطعنامه چهارم بر ضد ایران شده است، رفته رفته تبعات اجتماعی خود را در قالب افزایش نرخ افسردگی، اعتیاد، بیکاری و... نشان می دهد.

این در حالی است که گردانندگان حکومت اسلامی و از جمله محمود احمدی نژاد و برخی از نمایندگان حامی وی، افزایش دامنه تحریم های اقتصادی را موجب "نشاط" و "استقلال و خودکفایی" ایران معرفی می کنند. ادعاهایی که با انبوه همایش های حکومتی، مراسم تجلیل و همایش و نیز اعلام ارقام  رشد و توسعه صوری همراه است. ادعاهایی که مورد انتقاد رهبران جنبش سبز و همچنین سید حسن خمینی قرار گرفته است.

با این حال رجا نیوز، در گزارش روز گذشته خود تمامی آمارهای مربوط به وضعیت روحی و روانی شهروندان، نرخ بیکاری و فقر و... را "سیاه نمایی" و "تاکتیک جدید سران فتنه" دانست و نوشت: "تاكتيك حمله به كارآمدي، سياست سوخته‌اي است كه در جريان انتخابات سال گذشته نيز بارها از سوي رقباي دكتر احمدي‌نژاد به‌كارگيري شد و شعارهايي مانند «دولت سيب‌زميني»، تأكيد مستمر بر افزايش بيكاري، فقر، فساد اداري، تورم و كاهش شاخص‌هاي مثبت اقتصادي با همين انگيزه بود اما اين شعارها از سوي مردمي كه واقعيت‌هاي زندگي خود را با اين ادعاها متفاوت مي‌ديدند، مورد استقبال قرار نگرفت".

منبع:روزآنلاین/نازنین کامدار


 


fesad_maali

رئیس سازمان بازرسی کل کشور در ایران با انتقاد از نبود نظارت و ارزیابی کافی بر روند اعطای وام های کلان و تسهیلات توسط بانک ها گفت که بخش مهمی از معوقات بانک ها و مشکل باز پرداخت بدهی وام گیرندگان مربوط به شرکت های دولتی است.

مصطفی پورمحمدی، رئیس سازمان بازرسی کل کشور، همچنین گفته است که در دستگاه های دولتی ایران "تخلف از قانون زیاد است" و در بعضی از این دستگاه ها هم در تفسیر قانون "شبه بدعت" مشاهده می شود.

آقای پورمحمدی در توضیح منظور خود از "بدعت در تفسیر قانون" گفت بعضی از دستگاه های دولتی ایران برخی قوانین را که به "مصلحت نمی دانند، اجرا نمی کنند و یا اجرای یک قانون را به تأخیر می اندازند.

"آقای پورمحمدی همچنین گفت که شرکت های دولتی بزرگترین وام گیرندگان از بانک های ایران هستند و بزرگی دستگاه های دولتی و دولتی بودن اقتصاد باعث شده است تا "ویژه خواری، رانت خواری، و فساد های تو در تو و پنهان" روی دهد.

گزارش های رسمی نشان می دهد که بانکهای ایران حدود ۵۰ هزار میلیارد تومان (۵۰ میلیارد دلار) وام پرداخت کرده اند اما اکنون نمی توانند آن را وصول کنند.

این حجم سنگین طلب های بانک ها، مشکلات فراوانی را در پرداخت وام های جدید ایجاد کرده است.

رئیس سازمان بازرسی کل کشور همچنین به صدور برخی احکام قطعی از سوی مجتمع امور اقتصادی این سازمان برای سوء استفاده کنندگان از تسهیلات بانکی، اشاره کرد

آقای پور محمدی که در یک مصاحبه تلویزیونی سخن می گفت اعلام کرد که اسامی این افراد در وبسایت رسمی این سازمان (خبرگزاری قسط) منتشر شده است.

بنابر گزارش های رسمی بخشی از وام هایی که از بانک ها گرفته شده، در جاهایی به غیر از جایی که برای آن وام در نظر گرفته شده بود، هزینه شده است.

او همچنین تأکید کرد که بخشی از "آشفتگی های نظام اقتصادی" ایران و مشکلات بانک ها به علت وجود "ابهام و نقایص" در قوانین و سیستم اقتصادی - مالی است که دراین زمینه سازمان بازرسی کل کشور و مجلس ایران برای "تنقیح" قوانین در حال همکاری اند.

آقای پورمحمدی که سه سال سابقه حضور در کابینه محمود احمدی نژاد را در کارنامه خود دارد، از "بزرگ بودن" دستگاه های دولتی در ایران انتقاد کرده و آن را یکی از علل زمینه ساز فساد مالی و ادرای دانسته است.

سازمان بازرسی کل کشور که زیر نظر رئیس قوه قضائیه فعالیت می کند، باید به طور مستمر از کلیه وزارتخانه ها، ادارات، نیروهای نظامی و انتظامی، موسسات و شرکت های دولتی، شهرداری ها، نهادهای انقلابی و سازمان های وابسته به دولت بازرسی کند.

منبع: بی بی سی


 


atomic-symbol

وزیر امور خارجه روسیه روز سه‌شنبه از پیشنهاد سه کشور روسیه، آمریکا و فرانسه مبنی بر دیدار کارشناسان این سه کشور با جمهوری اسلامی با هدف بحث درباره توافق‌نامه مبادله سوخت اتمی خبر داد. شرط این دیدار توقف غنی‌سازی اورانیوم تا سطح ۲۰ درصد اعلام شده است.

سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، در جریان دیدار خود از اسرائیل اعلام کرد که گفت‌وگو و مذاکره درباره مبادله سوخت اتمی برای ایران با شرط توقف غنی‌سازی اورانیوم تا سطح ۲۰ درصد و تحت پوشش آژانس بین‌المللی انرژی اتمی انجام خواهد شد.

اعلام این شرط در حالی است که جمهوری اسلامی بارها از توقف غنی‌سازی اورانیوم در خاک ایران سر باز زده و به همین دلیل مشمول چهار دور تحریم شورای امنیت سازمان ملل شده، و مقامات تهران نیز غنی‌سازی را خط قرمز خود اعلام کرده‌اند.

به گفته وزیر خارجه روسیه، پیشنهاد سه کشور آمریکا و روسیه و فرانسه پاسخی است به توافق سه‌جانبه تهران که در اردیبهشت‌ماه گذشته بین ایران و ترکیه و برزیل به امضا رسید.

بنا بر توافق سه‌جانبه ايران و برزيل و ترکيه که در تهران امضا شد و از آن به عنوان «توافق تهران» ياد می‌شود، جمهوری اسلامی ايران متعهد شد ۱۲۰۰ کيلوگرم از ذخیره اورانيوم کم‌غنی‌شده خود را در ترکيه به امانت بگذارد و در مقابل ۱۲۰ کيلوگرم سوخت لازم برای رآکتور تحقيقاتی تهران را دريافت کند.

از سوی دیگر در جریان تلاش کشورهای غربی برای به تصویب رساندن دور چهارم تحریم‌ها علیه تهران و پس از تصویب آن، مقامات جمهوری اسلامی بارها تهدید کردند که با وجود تحریم‌های تازه، توافق تهران برای‌شان محلی از اعراب نخواهد داشت.

خبرگزاری ایتارتاس روسیه از قول وزیر خارجه این کشور، هدف از پیشنهاد اخیر آمریکا و فرانسه و روسیه را «حل مسائل مربوط به تأمین سوخت رآکتور تحقیقاتی تهران» عنوان کرده است.

سرگئی لاوروف با تأکید بر این که شرط به اجرا درآمدن این پیشنهاد آن است که ایران «خود غنی‌سازی ۲۰ درصدی را متوقف کند» گفته است که از تهران انتظار «پاسخ سازنده» دارد.

پیشنهاد تازه سه کشور آمریکا و روسیه و فرانسه موسوم به «گروه وین» در حالی مطرح شده است که محمود احمدی‌نژاد روز دوشنبه اعلام کرد برای «ادب» کردن کشورهایی که به قطعنامه چهارم علیه تهران رأی دادند تا دو ماه دیگر،‌ پایان مردادماه، با آنها درباره برنامه هسته‌ای مذاکره‌ای صورت نخواهد گرفت.

روز بعد، سه‌شنبه، وزیر امور خارجه آقای احمدی‌نژاد در این باره توضیح داد که «ادب کردن» کشورها و عدم مذاکره با آنها گفت‌وگو درباره مبادله سوخت اتمی را شامل نمی‌شود.

سرگی لاوروف همچنین در واکنش به گفته رئیس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا،‌ سیا، مبنی بر این که ایران «امکان ساخت دو بمب اتمی را دارد» این اطلاعات را تازه ندانست.

آقای لاوروف در مقابل گفت: «اگر سیا اطلاعاتی دارد که ثابت می‌کند ایران واقعاً غنی‌سازی اورانیوم در سطح تسلیحاتی را آغاز کرده، این اطلاعات تازه است و ما به بررسی آن علاقه‌مند.»

این در حالی که دمیتری مدودف، رئیس جمهور روسیه، روز دوشنبه با «نگران‌کننده» خواندن هشدار اخیر رئیس سیا در مورد کافی بودن دارایی اورانیوم کمتر غنی‌شده ایران برای تولید دو بمب اتمی، این اطلاعات را «در صورت تأیید» موجب وخیم‌تر شدن مسئله هسته‌ای ایران ارزیابی کرد

در واکنش به گفته رئیس سازمان سیا، رامين مهمانپرست، سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی، نیز اظهارات او درباره قابلیت تولید دو بمب اتم در ایران را تکذيب کرده و آن را «جنگ روانی» خوانده است.

منبع:رادیو فردا


 


atomic-symbol

بانک مرکزی امارات متحده عربی به موسسات مالی این کشور دستور داده در پی تحریم های اخیر شورای امنیت سازمان ملل متحد، حساب های بانکی۴۱ شخص حقیقی و حقوقی متهم به ارتباط با برنامه های اتمی ایران را مسدود کنند.

روزنامه "امارات بیزنس" روز دوشنبه نوشت در این بخشنامه از کلیه بانک ها، موسسات سرمایه گذاری، صرافی ها و سایر سازمان های مالی خواسته است ارتباط خود را با افراد و شرکت هایی که نامشان در ضمیمه های قطعنامه ۱۹۲۹ سازمان ملل متحد آمده قطع کنند.

شورای امنیت سازمان ملل متحد سه هفته پیش دور چهارم تحریم های ایران را تصویب کرد و در آن افراد حقیقی و حقوقی بیشتری را به فهرست خود افزود.

در این فهرست نام چند شرکت وابسته به کشتیرانی جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران به چشم می خورد.

بانک مرکزی امارات متحده عربی خواستار دقت کامل موسسات مالی این کشور در ارتباطات خود با بانک هایی شده است که در ایران مستقر هستند و افزوده این موسسات در صورت هر نوع تردیدی باید با "واحد ضد پولشویی و موارد مشکوک" تماس بگیرند.

امارات متحده عربی یکی از متحدان آمریکا بشمار می رود اما روابط تجاری نزدیکی نیز با ایران دارد.

سال گذشته صادرات مجدد امارات متحده عربی به ایران با ۴/۸ درصد افزایش به ۵/۸ میلیارد دلار رسید.

مبدا اصلی این کالاها اروپا، آسیا و سایر نقاط جهان است که پس از ورود به امارات به ایران صادر می شود.

در همین حال لئون پانتا رئیس سازمان جاسوسی روز یکشنبه گفت این فشارها احتمالا تصمیم ایران برای دستیابی به توانایی هسته ای را تغییر نخواهد داد.

وی گفت ایران هم اکنون دارای اورانیم کافی برای تولید دو بمب اتمی است اما نخست باید با غنی سازی بیشتر غلظت آن را افزایش دهد.

روسیه نیز این مسئله را "نگران کننده" خوانده و گفته است اگر ایران این میزان اورانیم داشته باشد تنش های جهانی بیشتر خواهد شد.

ایران اتهام تلاش برای دستیابی به سلاح اتمی را قویا رد می کند و می گوید تنها بدنبال استفاده از انرژی هسته ای است.


 


 

 

آرش نراقی:
۱. پرسش اصلی من در این نوشتار این است:آیا مسلمانی و سکولاریسم با یکدیگر قابل جمع است؟ آیا فرد می تواند هم مسلمان باشد و هم به نحو سازگاری به اقتضائات سکولاریسم پایبند باشد؟

در حدّی که من درمی یابم یکی از مهمترین پیش شرطهای تحقق سکولاریسم، التزام به فضیلتی است که می توان آن را "رواداری بر مبنای احترام متقابل" نامید. اگر این ادعا درست باشد، در آن صورت پاسخ پرسش اوّل تاحدّ زیادی در گرو پرسش دیگری خواهد بود: آیا یک مسلمان از آن حیث که مسلمان است می تواند فضیلت "رواداری بر مبنای احترام متقابل" را به رسمیت بشناسد؟

ادعای من در این نوشتار آن است که مسلمانی با فضیلت "رواداری برمبنای احترام متقابل" قابل جمع است، و از اینرو می توان صورتی از مسلمانی را با اقتضائات اساسی سکولاریسم سازگاری بخشید. بنابراین، در این مقاله در گام نخست، به اختصار تلقی خود را از سکولاریسم و مفهوم "رواداری بر مبنای احترام متقابل" بیان خواهم کرد، و سپس در گام دوّم به اختصار توضیح خواهم داد که احیاناً در بستر کدام چارچوب نظری می توان درکی از مسلمانی داشت که با رواداری بر مبنای احترام متقابل و نیز اقتضائات سکولاریسم آشتی پذیر باشد.

۲. در این مقاله، پدیده سکولاریسم در رابطه با عرصه عمومی تعریف می شود. مطابق این تلقی، قوانین الزام آور و سیاستهایی که بناست توسط حکومت و برای تدبیر عرصه عمومی در یک جامعه متکثر اعمال شود باید تابع سه اصل اخلاقی زیر باشد (بگذارید این سه اصل را "اصول اخلاقی سکولاریسم" بنامیم):

اصل اوّل: برخی دلایل سکولار یا غیردینی می تواند قوانین الزام آور و سیاستهای تنظیم کننده عرصه عمومی را موّجه سازد، اما هیچ دلیل دینی به اعتبار دینی بودنش نمی تواند چنان نقشی را ایفا نماید.

اصل دوّم: بنابراین، شهروندان اخلاقاً نباید از قوانین و سیاستهایی حمایت کنند که به اعتقاد ایشان هیچ بنیان عقلی غیردینی قابل قبولی برای آنها وجود ندارد، ولو آنکه از منظر دینی بتوان برای آن قوانین و سیاستها شواهد متقنی فراهم آورد. به بیان دیگر، وظیفه اخلاقی شهروندان آن است که هرگز نفوذ سیاسی خود را برای تصویب و تحکیم قوانین و سیاستهایی که به اعتقاد ایشان فقط بر مبانی دینی توجیه پذیر است و هیچ دلیل عرفی مقبولی برای آن وجود ندارد، به کار نگیرند.

اصل سوّم: دین باوران و دین ورزان می توانند از قوانین و سیاستهایی حمایت کنند که در باورهای دینی و ایمانی ایشان ریشه دارد، اما ایشان باید بتوانند در فضای گفت و گوی عمومی و سیاسی در مقام توجیه آن قوانین و سیاستها دلایل غیردینی خردپسندی نیز ارائه نمایند.

بنیان اخلاقی این اصول سه گانه صورتی از اصل عدالت است. مطابق این اصل، در جامعه ای متکثر که شهروندان از نظامهای الهیاتی، اخلاقی، یا فلسفی متنوع پیروی می کنند، خلاف عدالت است که باورهای یک گروه خاص برای گروههای دیگری که در آن باورها با ایشان شریک نیستند- برغم میل و تشخیص ایشان- الزام آور شود.

برای مثال، فرض کنید که گروهی از شهروندان در یک جامعه متکثر معتقدند که کشف حجاب نشانه استقلال و آزادگی زنان است، و لذا باید قانونی را تصویب کرد که به اعتبار آن زنان مسلمان ملزم شوند برغم میل و تشخیص خود کشف حجاب کنند. در اینجا یک گروه خاص می کوشد باورهای خود را در خصوص سبک زندگی بر گروههای دیگری که در آن باورها شریک نیستند- برغم میل و تشخیص ایشان- الزام کند، و بنابراین، به اعتبار اصل عدالت باید این تلاش و قانون برآمده از آن را ناعادلانه دانست. از سوی دیگر، فرض کنید که در متن یک جامعه مدنی متکثر گروهی از مسلمانان معتقدند که سقط جنین به حکم دین حرام است، و بنابراین، باید به حکم قانون هم ممنوع باشد. مطابق "اصول اخلاقی سکولاریسم"، این گروه در مقام دفاع از قانون منع سقط جنین در عرصه عمومی نباید به آیات و روایات دینی توسل جویند. اما این گروه می توانند در مقام دفاع از قانون منع سقط جنین، برای مثال، استدلال کنند که: (الف) جنین واجد حق حیات است، (ب) نقض حق حیات نارواست، (ج) سقط جنین نقض حق حیات جنین است، بنابراین، (د) سقط جنین نارواست. این استدلال می تواند برای شهروندانی که حجیت منابع دینی مسلمانان را به رسمیت نمی شناسند، قابل فهم، و تحت شرایطی قابل پذیرش باشد. بنابراین، وظیفه اخلاقی مسلمانان به عنوان شهروندان مسؤول یک جامعه مدنی آن است که در عرصه عمومی از احکامی که به آن دلبستگی دینی دارند، به اعتبار دلایلی غیردینی که برای سایر شهروندان علی الاصول قابل فهم و پذیرش است دفاع کنند، و بکوشند از این طریق بر قوانین و سیاستهای تنظیم کننده عرصه عمومی- که قاعده زیست تمام شهروندان است- تأثیر بگذارند.

البته ممکن است در پاره ای شرایط مصلحان اجتماعی برای دفاع از وضع یک قانون یا تصویب یک سیاست عمومی از زبانی دینی بهره بجویند که برای غالب شهروندان دین باور قابل فهم تر است. اما حتّی در این موارد هم آن مصلحان باید اطمینان یابند که می توانند از آن قوانین یا سیاستها به اعتبار دلایل غیردینی هم دفاع نمایند.

3. این تلقی از سکولاریسم مستلزم آن است که فرد روا بدارد که دیگران از آنچه از منظر او حق است روی بگردانند و زندگی خویش را بر مبنایی سامان بخشند که به زعم او باطل است. به بیان دیگر، به نظر می رسد که پیش شرط سکولاریسم به معنای یاد شده نوعی رواداری یا تسامح است.

مفهوم رواداری، به معنای دقیق کلمه، واجد سه وجه اساسی است:

وجه نخست را می توان "وجه معرفتی یا اعتقادی" نامید. رواداری هنگامی معنا و موجودیت می یابد که فرد یا گروه الف باور یا رفتار خود را حق بداند و باور یا رفتار فرد یا گروه مقابل را باطل تلقی نماید.

وجه دوّم را می توان "وجه ارادی یا عملی" دانست. رواداری هنگامی معنا و موجودیت می یابد که فرد یا گروهی که خود را حق و طرف مقابل را باطل می داند بنا به دلایلی مایل شود که با گروه مقابل همزیستی مسالمت آمیز داشته باشد.

وجه سوّم را می توان "معیار تمییز" نامید. فرد روادار باید بتواند به نحو خردپسندی حدود رواداری را معیّن کند. رواداری یا تسامح را به طور مطلق نمی توان فضیلت شمرد. پاره ای از باورها یا رفتارها برتافتنی نیست. برای مثال، فرض کنید که پیروان یک آیین خاص معتقدند که راه رستگاری برقراری رابطه جنسی با کودکان خردسال است. آیا باید در برابر باور و رفتار این قوم تسامح ورزید؟ رواداری کامل نیست مگر آنکه فرد بنیانی خردپسند برای تمایز نهادن میان باورهای باطل و در خور تسامح از یک سو و باورهای باطل اما تسامح ناپذیر از سوی دیگر بیابد.

بنابراین، رواداری امکان پذیر نیست مگر آنکه (دست کم حدّی از) "حقّ ناحق بودن" به رسمیت شناخته شود. گوهر رواداری برسمیت شناختن (دست کم حدّی از) حقّ ناحق بودن است. (این حدّ را باید بر مبنای خرد جمعی عرفی تعیین کرد.)

برای روشن شدن معنای "حقّ ناحق بودن" یا "رواداری" باید میان دو مفهوم "حق بودن" و "حق داشتن" تمایز نهاد. گزاره های زیر تمایز میان این دو کاربرد واژه "حق" را نشان می دهد:

(۱) انجام فعل الف حق است. (یعنی درست و پسندیده آن است که فعل الف انجام شود. برای مثال، وقتی که می گوییم، دستگیری از مستمندان حق است، مقصودمان این است که این کاری درست و پسندیده است.)

(۲) من حقّ دارم که فعل الف را انجام دهم. (یعنی انجام فعل الف از جمله حقوق من است، و لذا دیگران مکلف هستند که مانع بهره مندی من از آن حق نشوند. برای مثال، فرض کنید که من پولی را به شما وام داده ام و اکنون هنگام بازپرداخت آن فرارسیده است. در این صورت من حقّ دارم که آن پول را از شما مطالبه کنم، من نسبت به بازپرداخت آن وام صاحب حق هستم، و شما مکلف به بازپرداخت آن هستید.)

اکنون با درنظر گرفتن این تمایز می توانیم ادعا کنیم که "حقّ ناحق بودن" یا "رواداری" مستلزم تصدیق گزاره زیر است:

گزاره (۱): از این واقعیت که من حقّ دارم فعل الف را انجام دهم نتیجه نمی شود که انجام فعل الف حقّ است.

(برای مثال، فرض کنید که من پولی را به شما وام داده ام و اکنون هنگام بازپرداخت آن فرارسیده است. اما چند روز پیش از آن موعد کودک خردسال شما ناگهان دچار بیماری سختی شده است و شما مجبور شده اید که برای نجات جان فرزند خود آن پول را دوباره هزینه کنید، و بنابراین، اکنون از بازپرداخت آن وام ناتوان هستید. در این شرایط من همچنان حقّ دارم که آن پول را از شما مطالبه کنم، ولی به احتمال زیاد مطالبه آن پول در این شرایط کاری حقّ / درست/ پسندیده نیست.)

این گزاره را می توان به صورت زیر نیز بیان کرد:

گزاره (۲): از این واقعیت که انجام فعل الف ناحقّ / نادرست / ناپسند است نتیجه نمی شود که من نسبت به انجام آن حقّ ندارم یا شما حقّ دارید که مرا از انجام آن فعل بازدارید.

(برای مثال، بسیاری از پزشکان معتقد هستند که سیگار کشیدن برای سلامت انسان زیانبار است، و بنابراین، کاری ناحق/ نادرست/ ناپسند است. اما از این امر، به فرض صحت، نتیجه نمی شود که به این اعتبار من حقّ سیگار کشیدن را از دست بدهم و شما مجاز شوید که مانع از سیگار کشیدن من شوید.)

این مثالها نشان می دهد که میان "حقّ بودن" و "حقّ داشتن" هیچ رابطه استلزام منطقی وجود ندارد. یعنی تصدیق یا تکذیب یکی منطقاً مستلزم تصدیق یا تکذیب دیگری نیست.

بنابراین، در تعبیر "حقّ ناحق بودن"، "حقّ" نخست از جنس "حقّ داشتن" است و "حقّ" دوّم از جنس "حقّ بودن"، و مدلول آن تعبیر این است که "ناحقّ بودن" لزوماً نافی "حقّ داشتن" نیست.

با فرض این مبنا، اکنون می توانیم میان سه نوع رواداری تمایز بنهیم: (اوّل) رواداری بر مبنای سلطه؛ (دوّم) رواداری بر مبنای موازنه قوا؛ و (سوّم) رواداری بر مبنای احترام متقابل.

نوع اوّل، یعنی "رواداری بر مبنای سلطه" یا "رواداری عمودی"، عموماً رابطه ای است که در ساختار قدرت میان گروه های فرادست و فرودست برقرار می شود. در اینجا گروه فرادست (مثلاً اکثریت غالب) به گروه فرودست (مثلاً اقلیت مغلوب) در چارچوبی محدود اجازه می دهد که زندگی خود را بر مبنای باورهای خویش سامان دهد به شرط آنکه اقتدار و سلطه گروه فرادست را در عرصه عمومی به چالش نکشد. این نوع رواداری می تواند یا بنا بر مصلحت سنجی های عملی انجام پذیرد (برای مثال، گروه فرادست به این نتیجه برسد که گزینه های دیگر پرهزینه تر است و این حدّ از رواداری می تواند به ثبات و صلح جامعه به نحو مؤثرتری یاری رساند)، یا بر مبنای پاره ای اصول اخلاقی انجام پذیرد (برای مثال، گروه فرادست معتقد باشد که از منظر اخلاقی احیاناً کار نادرستی باشد که گروه فرودست را به زور وادارند پاره ای از باورها و رفتارهای عمیقاً ریشه دار خود را فرو بنهند).

نوع دوّم، یعنی "رواداری بر مبنای توازن در قوا" یا "رواداری افقی"، عموماً رابطه ای است که در ساختار قدرت میان گروه هایی که کمابیش از قدرت سیاسی و اجتماعی یکسان برخوردارند، برقرار می شود. در اینجا گروههای مخالف هر یک می کوشد در حدّ امکان سلطه و اقتدار خود را بر سایر گروههای رقیب تحمیل نماید، اما در نهایت جملگی درمی یابند که هیچ یک از توان کافی برای سیطره بر دیگران برخوردار نیست، و در نتیجه بهتر آن است که برای تأمین ثبات و آرامش اجتماعی و نیز تأمین مؤثرتر منافع خود یکدیگر را تحمل کنند و نوعی آتش بس مصلحت اندیشانه را در جامعه برقرار نمایند.

نوع سوّم، یعنی "رواداری بر مبنای احترام متقابل"، بیش از آنکه از سر ناچاری یا مصلحت اندیشی های عملی باشد، ناشی از احترامی است که طرفین برای اصل عدالت و نیز کرامت انسانی "دیگری" قائلند. در اینجا "دیگران" نیز همچون ما فاعلانی مختار و اخلاقی تلقی می شوند که از ارزش و کرامت انسانی یکسان برخوردارند و حقّ دارند که زندگی خود را بنا به تشخیص خویش و بر مبنای تلقی خود از خوشبختی سامان دهند. در اینجا فرد اهل تسامح اگرچه اندیشه و شیوه زیست دیگری را باطل می شمارد، اما آن را محصول تشخیص و تصمیم مختارانه او می داند، و حرمت نهادن به آن تشخیص و تصمیم را عین حرمت نهادن به خرد و اختیار او به عنوان یک انسان کرامت مند می بیند. در این شرایط، اگر یک گروه بکوشد باورها و ارزشهای خود را برغم میل و تشخیص گروههای دیگر بر ایشان تحمیل کند، در واقع حرمت خرد و اختیار ایشان را به عنوان فاعلان مختار و اخلاقی نقض کرده است.

اما در این صورت عرصه عمومی که ملک مشاع تمام شهروندان، صرفنظر از نظام باورها و ارزشهای ایشان، است بر مبنای کدام قاعده باید تدبیر و تنظیم شود؟ به بیان دیگر، شهروندان یک جامعه مدنی متکثر بر مبنای کدام سازوکارها باید قوانین الزام آور و سیاستهای تنظیم کننده عرصه عمومی را تعیین نمایند؟ به نظر می رسد که اصل عدالت اقتضا می کند که این قواعد تا حدّ امکان از باورها و ارزشهای خاص یک گروه معین در جامعه مستقل باشد، و بر بنیانی استوار باشد که برای تمام شهروندان، صرفنظر از نظامهای عقیدتی و ارزشی خاص آنها ( ازجمله باورهای دینی شان)، قابل فهم و پذیرش باشد. به نظر می رسد که در اینجا بهترین قاعده تدبیر و تنظیم عرصه عمومی برسمیت شناختن سکولاریسم است. بنابراین، کسانی که به رواداری برمبنای احترام متقابل پایبند هستند بسیار مستعدند که سکولاریسم را به عنوان ضرورتی برای تدبیر و تنظیم منصفانه عرصه عمومی بپذیرند.

البته "رواداری بر مبنای موازنه قوا" و "رواداری بر مبنای احترام متقابل" هر دو می توانند زمینه ساز سکولاریسم باشند. اما رواداری برمبنای موازنه قوا صرفاً به اعتبار زور یا مصلحتها و ضرورتهای عملی موضوعیت می یابد و به محض برهم خوردن توازن قوا بی ثبات و منتفی می شود، در حالی که رواداری بر مبنای احترام متقابل اساساً برآمده از تصمیم آگاهانه و مختارانه شهروندان، و بازتابنده فرهنگ و اخلاق جامعه است، و در غیاب عوامل بیرونی (مانند توازن قوا) نیز همچنان می تواند نافذ بماند. بنابراین، در جامعه ای که رواداری ناشی از توازن قواست، سکولاریسم امری عرضی و اساساً گذراست، اما در جامعه ای که رواداری بر مبنای احترام متقابل است، سکولاریسم امری درون زا و بخشی ضروری و جدایی ناپذیر از نحوه تدبیر و تنظیم منصفانه عرصه عمومی به عنوان ملک مشاع شهروندان جامعه است.

4. اما در فرهنگ معاصر ایران، روشنفکران دینی (خصوصاً عبدالکریم سروش) کوشیده اند تا بر مبنای نظریه پلورالیسم دینی مبنایی برای همزیستی مسالمت آمیز و مبتنی بر احترام متقابل در متن یک جامعه مدنی متکثر فراهم آورند. این نظریه پلورالیسم دینی بر دو ادعا بنا شده است:

ادعای نخست آن است که پلورالیسم دینی صادق است. در اینجا ادعای پلورالیسم دینی را می توان بر دو نوع دانست:

نوع اوّل را می توان "پلورالیسم توصیفی" نامید. مطابق این نوع از پلورالیسم، داده های تاریخی حکایت از آن می کند که در قلمرو ادیان نوعی تنوع ناگزیر وجود دارد که به هیچ وحدتی فروکاستنی نیست.

نوع دوّم را می توان "پلورالیسم تجویزی" نامید. مطابق این نوع از پلورالیسم، تنوع تحویل ناپذیر در قلمرو ادیان از حیث معرفتی موّجه است، به بیان دیگر، ادیان مختلف را می توان تلقی های گوناگون و (دست کم تا حدّی) صادق از واقعیت الوهی دانست.

ادعای دوّم آن است که تصدیق "پلورالیسم دینی تجویزی" می تواند زمینه ساز نوعی همزیستی مسالمت آمیز و مبتنی بر احترام متقابل باشد. وقتی که پیروان یک دین خاص پدیده تنوع ادیان را به طور جدّی مورد توجه قرار می دهند، و درباره دلایل اعتقاد و التزام خود و پیروان سایر ادیان به دین شان منصفانه تأمل می ورزند، به این نتیجه می رسند که دلایل ایشان لزوماً بهتر از دلایل پیروان سایر ادیان نیست. دلایل التزام یک فرد مسلمان به اسلام از حیث معرفتی لزوماً بهتر از دلایل التزام یک فرد مسیحی به آیین مسیحیت نیست. در این صورت، از حیث معرفتی، پیروان یک دین خاص دشوار بتوانند ادعا کنند که حقیقت یا رستگاری در انحصار ایشان است و پیروان سایر ادیان هیچ حظّی از حقیقت ندارند و راه رستگاری بر ایشان گشوده نیست. این آگاهی به نوعی فروتنی معرفت شناسانه می انجامد، یعنی یک فرد (مثلاً) مسلمان از حیث معرفتی خود را مجاز نمی بیند که ادعای انحصاری نسبت به حقیقت و رستگاری داشته باشد. این فروتنی معرفت شناسانه فرد را در مقام نظر متمایل می کند که برای پیروان سایر ادیان حظّی از حقیقت را برسمیت بشناسد و در مقام عمل نسبت به باورها و ارزشهای پیروان سایر ادیان تحمل و پذیرش بیشتری از خود نشان دهد. بنابراین، "پلورالیسم دینی تجویزی" راه را برای نوعی "همزیستی مسالمت آمیز بر مبنای احترام متقابل" می گشاید.

به نظر می رسد که قائلین به پلورالیسم دینی و دین باوران بنیادگرایی که حقیقت را انحصاراً از آن خود می دانند در یک پیش فرض مهم اما (به اعتقاد من) نادرست مشترکند: هر دو معتقدند که "حقّ داشتن" در گرو "حقّ بودن" است. به بیان دیگر، اگر فرد الف در باورها و ارزشهایش بر حقّ نباشد، در آن صورت یا فاقد هرگونه حقّی است یا دست کم در قیاس با آن کس که بر حقّ است از حقوق انسانی کمتری برخوردار است. تفاوت میان یک بنیادگرای انحصارگرا و یک فرد کثرت گرا در آن است که اوّلی حقّ را یکسره از آن خود و آیین خویش می شمارد و بر این مبنا حقوق انسانی پیروان سایر ادیان را انکار می کند (یا دست کم برای آنها حقوق انسانی کمتری قائل است)، اما فرد کثرت گرا برای آنکه از آن نتیجه پرهیز کند حقّ را در میان پیروان ادیان گوناگون تقسیم می کند و برای همگان حظّی از حقیقت قائل می شود.

در اینجا من درباره صدق نظریه پلورالیسم دینی (یعنی ادعای اوّل فرد کثرت گرا) داوری نمی کنم. اما آیا پلورالیسم دینی تنها یا بهترین راه برای توجیه همزیستی مسالمت آمیز و مبتنی بر احترام متقابل است؟

مایلم در این خصوص به دو نکته مهّم اشاره کنم:

نکته اوّل نظری است. نظریه پلورالیسم دینی در بهترین حالت شرط کافی همزیستی مسالمت آمیز بر مبنای احترام متقابل است، اما شرط لازم آن نیست. به بیان دیگر، شاید بتوان پذیرفت که تصدیق نظریه پلورالیسم دینی فرد را ملزم به همزیستی مسالمت آمیز با پیروان ادیان دیگر بر مبنای احترام متقابل می کند، اما کاملاً ممکن است که فرد اهل همزیستی مسالمت آمیز بر مبنای احترام متقابل با صاحبان ادیان و عقاید گوناگون باشد، بدون آنکه لزوماً به نظریه پلورالیسم دینی باور داشته باشد. برای مثال، همانطور که خواهیم دید، کاملاً ممکن است که فرد مسلمان به حقانیت انحصاری یا برتری دین خود ایمان داشته باشد، اما در عین حال، حقوق و کرامت انسانی پیروان ادیان دیگر را حرمت بنهد، و با ایشان به نحو مسالمت آمیز و بر مبنای احترام متقابل همزیستی کند.

نکته دوّم عملی است. مسلمانان، مانند پیروان سایر ادیان، عمیقاً به حقانیت انحصاری یا برتری دین خود باور دارند. اما نظریه پلورالیسم دینی از ایشان می خواهد که از این باور دست بشویند، و حقانیت دین خود را همسنگ سایر ادیان ببینند. از این حیث پذیرش پلورالیسم دینی برای بسیاری از مسلمانان دشوار به نظر می رسد. بنابراین، نظریه ای که بتواند همزمان دو شرط زیر را تأمین نماید از حیث عملی بر نظریه پلورالیسم دینی برتری خواهد داشت:

شرط اوّل آنکه بتواند بر مبنایی خرد پسند اصل همزیستی مسالمت آمیز و مبتنی بر احترام متقابل را با صاحبان ادیان و عقاید دیگر موّجه سازد.

شرط دوّم آن است که در عین حال مسلمانان را ملزم نکند که از باور خود نسبت به حقانیت انحصاری یا برتری دین خویش دست بشویند.

در واقع نظریه "رواداری دینی بر مبنای احترام متقابل" (به فرض امکان) همان نظریه ای است که به این دو شرط وفا می کند. همانطور که پیشتر دیدیم، رواداری دینی بشرطی معنا و موضوعیت می یابد که فرد آیین خود را حقّ و آیین دیگر را باطل یا (دست کم از حیث حقیقت نمایی یا رستگاری بخشی) فروتر بداند، اما در عین حال، خود را اخلاقاً ملزم بداند که حرمت و کرامت پیروان سایر ادیان و عقاید را پاس بدارد. نظریه رواداری دینی و پلورالیسم دینی در شرط اوّل مشترکند، اما تفاوت آنها در شرط دوّم است.

5. اکنون پرسش این است که آیا مسلمانان می توانند به عنوان مسلمان جایی برای رواداری برمبنای احترام متقابل بگشایند و بر این مبنا سکولاریسم را به عنوان قاعده تدبیر و تنظیم منصفانه عرصه عمومی در متن یک جامعه متکثر برسمیت بشناسند؟

در حدّی که من درمی یابم، پاسخ این پرسش می تواند مثبت باشد. به نظر من مهمترین دلیلی که برای این مدعا می توان اقامه کرد بر دو رکن اصلی استوار است:

رکن اوّل، اصل عدالت است. در نظریه پلورالیسم دینی دغدغه اساسی پروای حقیقت است، اما در نظریه رواداری بر مبنای احترام متقابل دغدغه اصلی پروای عدالت است. یکی از مهمترین ملزومات اصل عدالت قاعده زیر است (بگذارید آن را قاعده "اصل عادلانه" بنامیم):

قاعده اصل عادلانه: اصل الف در صورتی اخلاقاً موّجه و عادلانه است که تعمیم پذیر باشد، یعنی تمام انسانهایی که در جهان مشترکی سهیم هستند علی الاصول بتوانند آن اصل را اختیار کنند (یعنی آن را بفهمند، بپذیرند، و به کاربرند).

به بیان دیگر، شرط صوری عادلانه بودن تعمیم پذیری است. اگر امر الف تحت شرایط معین ب برای من خوب است، این امر باید تحت همان شرایط برای دیگران هم خوب باشد. برای مثال، اگر بازپرداخت وام من به شما تحت شرایط الف بر من فرض است، تحت همان شرایط باید بازپرداخت وام شما به من هم بر شما فرض باشد. قاعده اخلاقی ای که آن امر را بر من فرض کند، اما تحت همان شرایط شما را از آن معاف دارد (یا برعکس)، به حکم "قاعده اصل عادلانه"، ناعادلانه خواهد بود.

در متن یک جامعه مدنی متکثر، عرصه عمومی ملک مشاع تمام شهروندان است، و لذا تمام شهروندان در مقام تدبیر و تنظیم این ملک مشاع از حقّ برابر برخوردار هستند. در مقام تدبیر ملک مشاع، قاعده تدبیر و تنظیم در صورتی منصفانه است که تمام صاحبان حق، یعنی مالکان ملک مشاع، بتوانند آن قاعده را علی الاصول بپذیرند و به کار گیرند (و این فحوای "قاعده اصل عادلانه" است). اگر مسلمانان معتقدند که صاحبان سایر ادیان و عقاید نباید باورها و ارزشهای زندگی خود را بر مسلمانان تحمیل کنند، و نباید قواعد عرصه عمومی را صرفاً به اعتبار باورها و ارزشهای دینی خاص خود وضع نمایند، در آن صورت "قاعده اصل عادلانه" اقتضا می کند که ایشان نیز در متن یک جامعه مدنی متکثر باورها و ارزشهای زندگی خود را به عنوان یک مسلمان بر صاحبان ادیان و عقاید دیگر تحمیل ننمایند.

در فرهنگ اسلامی خصوصاً در الهیات اعتزالی و به تبع آن الهیات شیعی، اصل عدالت به عنوان یک اصل تعیین کننده و مقدم بر دین تلقی می شود. به بیان دیگر، اصل عدالت و اقتضائات آن مستقل از دین تعیین و تعریف می شود و مبنایی تعیین کننده در مقام ارزیابی اعتبار اخلاقی دین و از جمله احکام شریعت است. فهمی از دین، یا حکمی از شریعت که با اصل عدالت و اقتضائات آن ناسازگار باشد نامعتبر تلقی می شود. به این اعتبار می توان نتیجه گرفت که آن دسته از احکام شریعت که حکم می کند قاعده تدبیر و تنظیم عرصه عمومی (به عنوان ملک مشاع شهروندان) به نحو یکجانبه و صرفاً به سود گروهی خاص از آن شرکا (یعنی مسلمانان) وضع شود، ناعادلانه و از اعتبار ساقط است. به این معنا، در متن یک جامعه مدنی متکثر، باید آن دسته از احکام شریعت را که ناقض سکولاریسم است ناعادلانه و به این اعتبار نامعتبر تلقی کرد.

رکن دوّم را می توان در قالب اصل زیر تقریر کرد (بگذارید آن را اصل "حقّ ناحقّ بودن" بنامیم):

اصل حقّ ناحقّ بودن: ناحقّ بودن نافی حقّ داشتن نیست، مگر آنکه در موارد خاص بتوان دلیل عقلاً قانع کننده ای خلاف آن اقامه کرد.

همانطور که پیشتر هم اشاره کردم، "حقّ بودن" و "حقّ داشتن" دو مفهوم مستقل است و میان آنها هیچ رابطه استلزام منطقی برقرار نیست، یعنی تصدیق یا تکذیب یکی منطقاً به تصدیق یا تکذیب دیگری نمی انجامد. البته در یک نظام حقوقی عادلانه کاملاً ممکن است که تحت شرایط معینی ناحقّ بودن فرد در یک مورد خاص او را بحقّ از پاره ای حقوق محروم سازد. برای مثال، قتل انسان بی گناه کاری ناحقّ/ نادرست/ ناشایست است، و اگر کسی مرتکب آن شود بحقّ از پاره ای از حقوق اش، مثلاً حقّ آزادی، محروم خواهد شد. بنابراین، در یک نظام حقوقی عادلانه باید معیار خردپسندی یافت که بر مبنای آن معلوم شود کدام انواع از "ناحقّ بودن" می تواند فرد را از پاره ای از حقوق اش محروم سازد. این معیار هرچه باشد در صورتی از اعتبار اخلاقی برخوردار است که تابع اصل عدالت باشد.

در اینجا پرسش اصلی این است که آیا فرض ناحقّ بودن یک شهروند در قلمرو عقاید دینی می تواند حقّ مشارکت مؤثر او را در تدبیر و تنظیم عرصه عمومی منتفی کند؟ اگر عرصه عمومی را ملک مشاع شهروندان یک جامعه مدنی بدانیم، در آن صورت به نظر می رسد که شرط عدالت آن است که تمام شرکای این ملک در تدبیر و تنظیم آن از حقّ برابر برخوردار باشند. در این صورت، همانطور که پیشتر اشاره کردم، اگر قاعده تدبیر و تنظیم عرصه عمومی به نحو یکجانبه و به سود یکی از شرکا (مثلاً مسلمانان) وضع شود، در آن صورت باید آن قاعده را ناعادلانه و لذا از حیث اخلاقی و به تبع دینی نامعتبر دانست. بنابراین، اقتضای اصل عدالت آن است که بپذیریم "ناحقّ بودن" در قلمرو دین فرد را از حقّ مشارکت مؤثر در تدبیر و تنظیم عرصه عمومی محروم نمی سازد. به بیان دیگر، یک دین دار مسلمان از آن حیث که ملتزم به اصل عدالت است از منظر اخلاقی و دینی مکلف است که ناحقّ بودن در قلمرو باورهای دینی را نافی حقّ مشارکت مؤثر در تدبیر و تنظیم عرصه عمومی نداند.

البته در منابع دینی اسلامی، خصوصاً قرآن، در خصوص رواداری نسبت به صاحبان ادیان و عقاید دیگر با دو نوع قرائن درون متنی روبرو هستیم: قرائنی که در ظاهر خلاف رواداری است، و قرائنی که در ظاهر موافق رواداری است. در برابر این قرائن درون متنی دو رویکرد می توان در پیش گرفت: رویکرد غالب در میان سنت گرایان و بنیادگرایان تاکنون آن بوده است که قرائن درون متنی مخالف رواداری را اصل قرار دهند و قرائن درون متنی موافق رواداری را تأویل کنند. اما رویکرد بدیل آن است که قرائن موافق رواداری اصل واقع شود و قرائن مخالف رواداری در بستر تاریخی آن مورد نقد و بازفهمی قرار گیرد. مسلمانانی که حجیت اصل عدالت را به عنوان اصل اخلاقی مقدم بر دین پذیرفته اند، خود را از حیث اخلاقی و دینی مکلف می دانند که فهم درون دینی شان را همواره به تناسب و در شعاع اصل عدالت سامان بخشند، و بنابراین، از منظر ایشان رویکرد دوّم نسبت به آن قرائن درون متنی گزینه دفاع پذیرتری است. یکی از مهمترین پیامدهای رویکرد دوّم آن است که اندیشمندان مسلمان احکام شریعت را مستمراً با محک اصل عدالت بسنجند، و آن دسته از احکام را که با اصل عدالت ناسازگار است مورد تجدید نظر قرار دهند. شرط مسلمانی از جمله التزام به احکام شریعت است، اما احکام خلاف عدالت از منظر دینی فاقد اعتبار و حجیت است.

6. بنابراین، مدعیات اصلی این نوشتار را می توان به قرار زیر خلاصه کرد:

(۱) از جمله مفروضات اساسی این نوشتار آن است که عرصه عمومی ملک مشاع تمام شهروندان یک جامعه مدنی متکثر است.

(۲) اصل عدالت اقتضا می کند که تمام مالکان این ملک مشاع در مقام تدبیر و تنظیم آن از حقّ مشارکت مؤثر و برابر برخوردار باشند. بنابراین، قواعد مربوط به تدبیر و تنظیم این ملک مشاع باید منصفانه باشد، یعنی چنان باشد که تمام شهروندان (یا مالکان) بتوانند آن قواعد را اختیار کنند. لازمه این امر آن است که اعتبار این قواعد بر باورها و ارزشهای دینی گروه خاصی از شهروندان متکی نباشد.

(۳) اصل عدالت اقتضا می کند که ناحقّ بودن در قلمرو دین نافی حقّ مشارکت مؤثر شهروندان در تدبیر و تنظیم این ملک مشاع (یعنی عرصه عمومی) نباشد.

(۴) از منظر مسلمانانی که به اصل عدالت پایبند هستند احکام خلاف عدالت از حیث دینی بی اعتبار است.

(۵) بنابراین، یک مسلمان عدالت خواه، به اعتبار پایبندی اش به اصل عدالت، نباید کار تدبیر و تنظیم این ملک مشاع (یعنی عرصه عمومی) را به قواعدی بسپارد که صرفاً بر مبنای باورها و ارزشهای درون دینی وی معتبر تلقی می شود. از منظر او، احکامی که خلاف این امر حکم کند از حیث دینی بی اعتبار است.

(۶) و نیز یک مسلمان عدالت خواه، به اعتبار پایبندی اش به اصل عدالت، نباید ناحقّ بودن در قلمرو دین را نافی حقّ مشارکت مؤثر شهروندان در مقام تدبیر و تنظیم این ملک مشاع (یعنی عرصه عمومی) بداند. از منظر او، احکامی که خلاف این امر حکم کند از حیث دینی بی اعتبار است.

(۷) بنابراین، یک مسلمان عدالت خواه ملتزم به رواداری بر مبنای احترام متقابل است، و این رواداری به او مجال می دهد که به نحو سازگاری، در عین آنکه باورها و ارزشهای دینی خود را برحق یا برتر می داند، کار تدبیر و تنظیم عرصه عمومی را در یک جامعه مدنی متکثر بر مبنای قواعد منصفانه ای سامان بخشد که حاصل عقل عرفی جمعی تمام شهروندان آن جامعه است- قواعدی که اعتبارشان وامدار باورها و ارزشهای هیچ دین خاصی نیست.

اگر استدلالهای این نوشتار معتبر باشد، در آن صورت نه تنها مسلمانی با سکولاریسم سازگار است، بلکه بالاتر از آن، در متن یک جامعه مدنی متکثر، مسلمانی خوب در گرو پایبندی به سکولاریسم است.


 


 

Mojahedin

در راستای حمایت از منشور جنبش سبز، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران بیانیه را منتشر کرده که نسخه ای از آن برای انتشار در اختیار سایت امروز قرا گرفته است.

پیش از این و پس از انتشار منشور جنبش سبز (بیانیه شماره ۱۸) میرحسین موسوی، گروهها و تشکلهای مختلف حمایتها و انتقادات خود را به این بیانیه منتشر کرده اند.

به گزارش سایت خبری «امروز» متن کامل این بیانیه در پی می آید:

بسم الله الرحمن الرحيم

ملت شريف ايران

جنبش اصلاح طلبانه و سبز مردم ايران به مثابه جنبشي اجتماعي و در تداوم تكاملي جنبش هاي يكصد ساله اخير و به ويژه انقلاب اسلامي ايران ، پس از گذشت يك سال و علي رغم همة ‌سركوب ها و سانسورها و با تقديم ده ها شهيد، صدها مجروح، و هزاران زنداني، همچنان زنده است و با عزمي استوار و قلبي اميدوار، چشم به آينده اي روشن و فردايي بهتر دوخته است.

جنبش سبز در مقام يك جنبش اصيل اجتماعي كه رسالت پاسخگويي به مطالبات تاريخي معوقه و تأمين همزمان و تأخيري اهداف انقلاب اسلامي ايران را بر عهده دارد، نه يك شورش ، اغتشاش و آشوب كور، كه نهضتي ريشه دار در اعماق آگاهي جمعي و تاريخي ملت ايران است و از اين رو به دنبال استقرار نظمي بر اساس قانون اساسي و تراز انسان ايراني قرن بيست و يكم، درعرصة حيات اجتماعي و سياسي است و براي اين مهم، مانند همة جنبش هاي پيروز ديگر بايد خود انگيختگي و خود جوشي مردمي را با رهبري و هدايت مبتني بر عقلانيت جمعي و مديريت دمكراتيك تلفيق كند، بايدها را دركنار نبايدها بنشاند و چه مي خواهد ها را با چه نمي خواهد ها همراه سازد. جنبش در تداوم تكاملي خود، با مشاركت نظري عمومي ، بازانديشي و خود انتقادي و جمع بندي تجربيات و راه طي شده، بايد گذشته را چراغ راه آينده قرار دهد، به تدريج از نقاط ضعف بكاهد و به نقاط قوت بيفزايد.

با توجه به تنوع گستردة ‌اجتماعي و مشاركت قشرها، طبقات و صنف هاي مختلف، مانند كارگران، دانشجويان، زنان، معلمان، روشنفكران و اقليت هاي قومي و مذهبي ، يكي از نيازهاي مبرم جنبش، وجود منشور، سندي پايه و متني روشن و فراگير است كه همة‌گروه ها، قشرها، بخش ها و طبقات اجتماعي گوناگون مردم ايران بتوانند برروي آن اجماع كرده و آن را به عنوان مخرج مشترك مطالبات خويش بپذيرند. انتشار متن پيشنهادي منشور جنبش سبز توسط جناب آقاي مهندس موسوي، گامي ضروري و ارزشمند در اين راه تلقي شده و نشان دهنده وجود عنصر آگاهي و عقلانيت در جنبش و كوشش براي عدم تكرار برخي از كمبودها و نارسايي هاي حركت هاي گذشته است.

سازمان مجاهدين انقالب اسلامي ايران ضمن استقبال و تأييد اصول و روح كلي حاكم بر اين منشور، در آينده پيشنهادات تكميلي خود را به طريق مقتضي ارايه خواهد كرد و از همه افراد، احزاب ، گروه ها و طيف هاي مطالبه محور فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي مي خواهد كه ضمن برخورد فعال تر با منشور پيشنهادي مذكور، به هر طريق كه مناسب مي دانند پيشنهادات تكميلي و اصلاحي خود را با جنبش سبز و اصلاح طلبان و رهبران آن در ميان بگذارند.

اليس الصبح بقريب؟

سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران
۷ تیر ماه ۱۳۸۹


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به mizankhabar-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به mizankhabar@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته