-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

Posts from Khodnevis for 06/16/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



آهنگ رسمی جام جهانی 2010، آفریقای جنوبی


 


شوت عالی
 


احمدی مقدم: زن احمدی نژاد بد حجاب است و من و رادان در کهریزک نقشی نداشتیم

احمدی مقدم در سوال خبرنگاری در مورد اظهارات احمدی نژاد درباره برخورد با پوشش مردم گفت :

ایشون شکر زیادی تناول کردند و اگر شلغم میوه شد باجناق هم فامیل میشه‌. اصلا پوشش زنش را دیدید چه جوریه  ‌یه کم از همشیره‌اش یاد بگیره که چه جوری حفظ حجاب می‌کنه من خودم چند تا از موهاشو دیدم بیرون آمده بود که به خاطر خواهرش هیچی نگفتم‌.‌ محمود جان من به شما علاقه دارم جلوی زنت را بگیر اینقدر بی‌عفتی نکنه و به کاری که به تو مربوط نیست دخالت نکن‌. پوشش زن خودت را درست کن نمی‌خواد برای ما تعیین تکلیف کنی. 

در اینجا احمدی مقدم خطاب به خبرنگاران گفت‌:  بگم بگم  که خبرنگاران گفتند‌: بگو بگو

و احمدی مقدم با یک حرکت برق آسا به عکس زن احمدی‌نژاد که  چند تار مویش بیرون زده بود‌ اشاره کرد ‌و گفت : آقای احمدی نژاد مروج فساد در جامعه هستند.‌

 

 

احمدی مقدم در ادامه مصاحبه درباره کهریزک گفت:

 که من و رادان در جنایات کهریزک نقشی نداریم  و ادامه داد:

ما اصلاً از بچگی هم نمی‌دونستیم کهریزک خوردنیه یا پوشیدنی‌. من و رادان هر جا می‌ریم با هم می‌شایم  و برای همینه که سال پیش ما اصلا شهرستان بودیم و مرخصی استعلاجی داشتیم  و با هم رفته بودیم مسافرت و اصلا تهران  و حومه نبودیم.‌

ما تا حالا طرف کهریزک نرفتیم و دوست هم نداریم بریم اون ورا 

اصلا تا اوین دم دسته چرا بریم کهریزک

هرکی بگه که ما در کهریزک نقش داریم یا محاربه  یا قصد محاربه داره و باید  سروشی (‌کهریزکی‌) بشه.


 


سوال‌های سارا زرتشت از مصطفی تاج زاده

خــود را موظف می‌دانم به پرسش‌های نسل جوان پاسخ بدهم
جوانان می‌توانند روح مرا با انتقادها و پرسش‌های عمیق خود
صیقل دهند و مصفا کنند.
(مصطفی  تاج زاده‌)

.............................................

من هرگز نپذیرفتم ولایت فقیه قانون اساسی به ولایت فقیهی که آقای مصباح می‌گوید استحاله یابد و به وسیله طرد و سرکوب یا تحقیر شهروندان تبدیل شود. ولایت فقیهی که امام می‌گفت تصورش موجب تصدیق آن است...  اما ولایت فقیهی که آقای مصباح می‌گوید ناقض آن حق اساسی و دیگر حقوق شهروندی و نام مستعار "استبداد دینی" است. به همین دلیل تصور آن موجب تکذیبش می‌شود....به سخن دیگر، اسلام و ولایتی که امام خمینی از آن سخن می‌گفت، هر چه ولایی‌تر پاسخگوتر بود و نه برتر از رسول خدا که ترشرویی را بر پاسخگویی ترجیح ‌دهد... (مصطفی تاج زاده‌، پدر مادر ما باز هم متهمیم‌، کلمه)

مصطفی جان، مانده‌ام چگونه بنویسم که کار به محاجا نکشد - حاشا که با تو محاجا کنم -  بی تعارف، نمی‌دانم از کدام ولایت فقیه سخن می‌گویی؟ متاسفانه تصور من از ولایت فقیه، غیر از آن است که تصدیقش کنم.  تو که قبول داری « تصدیق » آن چه که « تصور »  درستی از آن نداریم، « باطل » است؟ مگر ولایت فقیه، غیر از تاریخ ولایت فقیه است؟

حتی اگر ولایت را بپذیریم و تصورش کنیم و تصدیقش کنیم،  چرا قبل از همه ولایت فقیه؟ مگر « ولایت » با  « ولی »  یکی است؟ چرا ولایت ِ فقیه؟ چرا ولایت فیلسوف نه؟ چرا ولایت کشاورز نه؟ مصطفی، از ولایتِ پاسخگو، سخن مگو. یافت می‌نشود جسته‌ایم ما. به جایش جواب بده:  بهتر نیست چند صباحی هم ولایت ِ شاعران را تجربه کنیم؟

به نظر من امام در روحانیت تشیع استثنایی بوده که ما سعی کردیم از او قاعده بسازیم. به همین علت با گرفتاری‌های عدیده­ای مواجه شده‌ایم. عظمت شخصیت امام باعث شد ما به اندیشه بزرگانی همچون آخوند خراسانی، رهبر انقلاب مشروطه، بی‌توجه بمانیم و از فهم جامع و مانع انقلاب مشروطه غفلت کنیم )‌همان)

آقا مصطفی‌، بیا  از استثناها درگذریم و به قاعده‌ها  بیاندیشیم. استثنا بودن یک فرد، جا را برای استثناهای ِ دیگر باز می کند . اصلاً با زبان استثناها نمی شود « با هم » حرف زد .  استثناهای تو  با استثناهای ِ من ، با استثناهای ِ او  همراه  نمی شوند. مگر ولایت فقیه یک الگوی استثنایی نیست؟ مگر امام یک استثنا نبود؟ مگر بخشنامه‌ی ِفیلتر کردن وبلاگ‌ها با  فرمان ِ شکستن قلم ها یکی نیست؟ مگر خودت همین جا نگفته‌ای: « در هیچ کشوری در جهان، حزب و جناحی وجود ندارد که مدعی باشد بیش از نیمی از واجدان شرایط حق رأی، طرفدارش هستند و به او رأی می‌دهند، در عین حال نسبت آن جناح و دولت متبوعش با حقوق و آزادی‌های قانونی  مانند نسبت جن با بسم‌الله باشد. »  راستی در هیچ کشوری در جهان  ولایت فقیه وجود دارد؟ یا همین  نسبت « جن و بسم الله »، همان نسبت « استثناء و  قانون  » نیست؟ جواب می‌خواهم مرد!

نظامی که بنیانگذارش، آن همه از نمایشی بودن انتخابات و «وکلای قلابی شاه» انتقاد می‌کرد و جمهوری اسلامی را بر اساس رأی مردم پایه گذاشت، طبیعی است که مردمش این همه در قبال آرای خود حساس باشند ...با وجود این و با کمال تأسف باید گفت از سال ۱۳۷۰ که آقای جنتی و همکارانش نظارت بر انتخابات را «استصوابی» تفسیر کردند که عملاً به معنای «دخالت مطلقه و غیرپاسخگوی نهاد انتصابی در انتخابات» بود، قانون­مداری، آزادی و شفافیت انتخابات آسیب‌های جدی دیده و حتی سلامت آن نیز در معرض تهدیدها و تردیدهای جدی قرار گرفته...‌)‌همان)

مصطفی جان ، گذشته تلخ‌تر از آن است که میزبان ِ من و تو باشد. بیا در گذشته  نمانیم، حتی اگر حال و هوای ِ درخت سیب را داشته باشد . از من نخواه که بزرگی‌ها را بپذیرم اما مسئولیت بزرگترها را فراموش کنم. از من نخواه  از سال ۷۰  و با جنتی آغاز کنم و ۱۰ سال  اول را فراموش کنم. بیا و مرد خدا باشیم و کرامات را به خرابات بگذاریم  و  مرده‌ها را به زنده‌ها ببخشیم. می‌دانی که در این  عصر اطلاعات، از خمین تا خامنه راهی نیست .

«برادر بزرگ!»  تو از گذشته عذر بخواه، من هم تو را می بخشم. تمام شد. قول بده دیگر برایم گذشته را تکرار نکنی. حتی نگو چه کسانی توانایی اداره یک نانوایی را ندارند   برای ِ من که در این سی سال هر روز نان می خرم، فهمیدن اینکه  چه کسانی از اداره‌ی یک نانوایی ناتوانند ساده است. حالا که قرار است با من  از «‌نان‌»  بگویی، نیاز به احتجاج و روایت  از این و آن نیست.  می‌ترسم که این گونه روایات باب شود و آن وقت روایان بسیارند و من دوباره میان گذشته و آینده می‌مانم ...

بزرگترین خطای ما تعمیم مناسبات سیاسی در عصر «عصمت » به عصر  « غیبت » بود. نتیجه چنین بینشی و عمل بر اساس آن، احیای مناسبات حکومت معصوم در دوره حکومت رهبران غیرمعصوم نبوده و نیست، بلکه سست کردن پایه‌های اعتقادی شهروندان، به­ویژه نسل جوان به عصمت و علم لدنی معصومان و تضعیف مبانی ایمانی و اخلاقی جامعه بوده است. در حقیقت سال‌ها طول کشید تا کاملاً درک کنیم حکومت در عصر غیبت، با وجود و حضور انسان‌های متوسط که نه به همه اسرار و رموز جهان و جامعه و انسان آگاهند و نه از حب و بغض‌ها و منافع شخصی بری هستند، نمی‌تواند سعادت اخروی شهروندان را تأمین کند )‌همان)

از قضا، این یکی دیگر خطای تو نیست! خطای  «‌خود مقدس‌« ‌اش است. مقدس اگر می‌خواهد مقدس بماند، مبارک است. کسی را با او کاری نیست. اما اگر داعیه ای دارد  و می‌خواهد به میدانِ عمومی و کارزار سیاست  بیاید،  باکی نیست،  خونش به گردن خویش. در این عرصه عصمت و غیبت یکی است. در عرصه ی عمومی،  همه چیز عرفی است. بزرگ و کوچک نمی‌شناسد. تاج و عمامه و نعلین و پوتین،  برگِ  حکومتند نه ریشه‌های باور. « مقدس »  عبا هم که بپوشد، با شلوارک  و شلوار جین و آستین کوتاه  باید هم اتاق  شود. حتی ادعای  زلزله‌نگاری هم  داشته باشد ،  هستند کسانی که  از او استقبال  کنند  ...

سر بسته نمی‌گویم. آشکار بهتر است. همین که پای مقدس را به عرصه ی عمومی  می‌کشد ، به یاد فتوایی می افتم که سعید امامی بر اساس آن سعید سیرجانی را لخت کرد و رقصاند!  فتوا فتواست مصطفی!  به عرصه‌ی عمومی که بیاید، چه  فتوای شرکت در مراسم ختم،  چه فتوای  کشتنِ آدم. ما که شرکت  قاتلان را در مراسم ختم دیده‌ایم؟  یادت هست؟

من از اسلام آقایان مصباح و جنتی سخن نمی‌گویم، از اسلام کسی سخن می‌گویم ... که می‌گفت: «رییس‌جمهور اسلام اگر یک سیلی بیجا به کسی بزند، ساقط است. تمام است ریاست جمهورش و باید برود سراغ کارش. آن سیلی را هم عوضش را بیاید بزند توی صورتش. ما یک چنین چیزی میخواهیم» (نوفل لوشاتو، ۲۱ آبان ۵۷).‌همان)

و اما ؛ از همین  اسلامی که تو از او سخن می‌گویی، می‌پرسم. چرا باید  « یک حرف معمولی »  در خصوص مسئولیت پذیری رئیس جمهور، به  قالبِ  یک حکم ِ مقدس  در بیاید تا به پشتوانه‌ی این تقدس، رئیس جمهورِ یک ملت، با نظر ِ یک نفر  برکنار شود؟ آیا این گونه ساقط کردن رئیس جمهور  توسط ِ مقدسات ، تو را به یادِ ۲۲ خرداد ۸۸ نمی‌اندازد؟ جواب بده مصطفی!

آیا جفا به روحانیت تشیع نیست که نظامیان سکولار ترکیه آزادیخواه‌تر از آنان به جهانیان معرفی شوند؟ به راستی چرا باید روحانیت تشیع را که افتخارش این است که همواره در کنار مردم بوده و از حقوق آنان دفاع کرده است، در برابر حقوق و آزادی‌های مردم قرار دهیم...‌)‌همان)

مصطفی! از جفا به روحانیت مگو! نسل من این یکی را هرگز از تو نمی‌پذیرد. آن چنان که تو خاندان ِ  پهلوی را با اشرافیت  می‌شناسی   ما هم حاکمان ِ خود را می‌شناسیم. فقط بگو که چرا روحانیت شیعه را با نظامیان ترکیه در کنار هم آورده‌ای ؟ یعنی‌،  همان حکایت ِ  نعلین و پوتین  دارد تکرار می‌شود!؟

.... معتقدم در جهان جهانی­شده امروز، الگو شدن ایران به عنوان نمونه­ای از دموکراسی سازگار با اسلام و مخالف سلطه بیگانه، نمی‌تواند به غزه و لبنان سرایت نکند و یاور معنوی مظلومان آن دیار در احقاق حقوق بشری و مسلم‌شان نباشد. مگر ندیدیم که چگونه در مراسم استقبال باشکوه از آقای خاتمی در استادیوم شهر بیروت، ده‌ها هزار پرچم ایران در دست مستقبلین به اهتزاز درآمد و در کنار پرچم لبنان نشانده شد؟ )‌همان)

آقا مصطفی، الگوی ایرانی دموکراسی (‌و دموکراسی دینی‌)  در علومِ سیاسی  همان اندازه از پشتوانه‌ی علمی برخوردار است که « تولید انرژی هسته‌ای در خانه توسطِ دختری » در محضرِ‌ دانش فیزیک !

مرا ببخش مصطفی!  انصاف بده،  آیا  تمام آنچه ایران در خصوص دموکراسی تولید کرده است، در یک فلاپی دیسکت جا نمی‌شود؟ بی محابا می پرسم: دموکراسی لیبرال چه مشکلاتی دارد که آن را نپذیریم؟ چند مقاله و کتاب و نوشته در رد دموکراسی لیبرال در کشور اسلامی ایران تولید شده است که در محافل آکادمیک دارای ارجاع باشد؟ چرا در مقابل دموکراسی تعظیم نکنیم و آن را به سان محصولی که با قرن ها مجاهدت فکری و علمی و تجربی مغربیان به دست آمده است بر نگیریم ،  شاید از قبلِ آن مدلی جدید برای حکومت ساختیم ؟ غم انگیز است : کمتر کسی از ما حاضر می شود لاستیک دنا را زیر ماشینش بگذارد ، مبادا وسط راه بترکد و کسی زخمی شود . اما در استفاده از روش حکومتی ِ صاحب دنا ، کمتر تردید می کنیم و نسل ها را به کام ِ خطر می بریم..

خلاصه این که ، مصطفای عزیز‌:

من نمی دانم که ابتدا انقلاب از مسیر خود منحرف شد و اصلاحات  به خاطر آن آغاز شد یا  اصلاحات آغاز شد تا انقلاب را از مسیر خود منحرف کند . ظاهراً نتیجه یکی است.  باز هم نمی دانم ،  این انحراف از ریشه آغاز شده است و دولت فعلی ثمره ی آن است یا  این درخت  از بی ثمری و آفت زدگی خشکیده است ، فرقی ندارد . شاید هم همان حکایت مرغ و تخم مرغ است و ما بی خبریم .

اما ، مصطفی جان   ، به نظرت اگر ، همه ی  ما در این سی سال ، هر آنچه گفته ایم و کرده ایم و رفته ایم ، بگذاریم و خلاف ِ آن باشیم ، اوضاع از این که هست بدتر می شود ؟ یعنی بیشتر از 3 میلیون معتاد خواهیم داشت ؟ یعنی رئیس جمهورمان درو غگوتر و بی نزاکت تر  از این و معاونش متقلب تر از این خواهند بود  ؟ یعنی به بیشتر از 70 میلیارد دلار  واردات سالیانه محتاج می شویم  ؟ یعنی بهتر از زید آبادی ها  و باقی ها  را در زندان رجایی شهر محبوس خواهیم کرد ؟ یعنی فرماندهان نظامی مان گنده تر از فیروز آبادی خواهند شد ؟ یعنی غریبه تر و دانشگاه ندیده تر از  دانشجو  به  وزارت  آموزش عالی  کامران می شود ؟ یعنی همسایگانمان بیشتر از این به ما فخر خواهند فروخت و از ترس ما بیشتر از این اسلحه خواهند خرید ؟ یا هویت ِ دینی و ملی ما بیش از این خسارت خواهد دید و جوانان ِ ما بیشتر از این از دین گریزان خواهند شد  و  نخبگانمان  تلخ تر از این  ایران خواهند گریخت ؟ ...

این ها را هم که جواب ندادی ، مهم نیست تنها بگو : چرا  دموکراسی ، در  ولایت ِ آمریکا بر عراق و افغانستان ، زودتر از ولایت فقیه  در ایران به ثمر نشست ؟ بگو ولایتِ  چه صنفی و چه قشری از ولایت « فقیه »  بدتر  بود که به دامن ولایت فقیه  پناه گرفتیم ؟ از ولایت خوب مگو ، بگو ولایت که بد و ولایت کدام بدتر است ؟ نگران مباش !  نسل من ،  به انتخاب ِ میان بد و بدتر  عادت دارد . غم انگیز است .مگرنه ؟

نه آقا مصطفی ، اشتباه نشود . نمی خواهم انقلاب و ارزش ها و خواسته های اصیل آن را انکار کنم و به مسلخ ِ تحریف ببرم .  بگذارید خیالتان را راحت کنم ،  من خود تاریخ انقلابم . تحریف نمی شوم . اگرچه هزاران بار در کتاب های  تاریخ خوانده ام که پدرانم برای آزادی و قانون و رهایی از استبداد جنگیده اند و «پیروز »  شده اند ، اما باورش سخت است ، باور کن . پدران ما یا پیروز نشده اند یا برای آزادی و قانون نجنگیده اند ، وگرنه  میراثی بهتر از این برای ما به یادگار می گذاشتند . خلاصه اینکه  تاریخ انقلاب تناقض دارد ، لطفاً تا تحریف اش نکرده ام و پای « دیگران »  را به میان نکشیده ام ،  همین « تناقض »  را  روشنش کنید ؟ بالاتر از سیاهی  که رنگی نیست !

امروز ۲۵ خرداد ۸۹ است‌.  یادم رفت  بگویم  : ۲۵ خرداد ۸۸‌‌،‌ ‌»‌یوم الله‌»  نبود‌، «‌روزِ مردم» بود. نه اینکه روز خدا نباشد‌،  همه‌ی روزها  روز خداست . جای تو  سبـــز ....

ادامه دارد ...

 

نویسنده : سارا زرتشت ، منبع : خودنویس

 


 


وضعيت تهران در سالگرد حمله به دانشگاه

در سالگرد ۲۵ خرداد فضای تهران به شدت رعب‌آور شده است و میدان‌های اصلی پایتخت شاهد حضور انبوه و بی‌سابقه نیروهای امنیتی هستند. هنوز هیچ گزارش رسمی در باره حضور نیروها و درگیری آنان با مردم منتشر نشده است. یک شاهد عینی به خودنویس گفت: تعداد بسیاری از نیروهای یگان ویژه در میدان انقلاب حضور دارند و با ون‌های خود به سمت شرق و چهار راه‌ولیعصر حركت كردند. این تجمع نیروها به نظر من بی‌سابقه بوده است. وی افزود: تا زمانی كه در میدان انقلاب بوده، درگیری و اتفاق غیرمعمولی رخ نداده است.

یك منبع دیگر نیز به خودنویس گفت: بیش از یک صد موتورسیكلت را دیدم كه به سمت میدان فاطمی در حركت بودند، اما متوجه نشدم چه خبر است. به نظرم وضعیت غیرعادی بود كه ناگهان این تعداد موتور به آن سمت حركت كردند.


 


تجمع دانشجويان در سالگرد حمله به دانشگاه

دانشجو نیوز نوشت، ساعت ۲ بعد از ظهر دوشنبه تجمعی ۱۰۰ نفره روبروی در دانشکده فنی دانشگاه تهران شکل گرفت و به تدریج بر تعداد آنها افزوده شد. جمعیت ناظر که چند برابر هسته اصلی تجمع بود و به علت فیلمبرداری و حضور لباس شخصی‌ها وارد هسته اصلی تجمع نمی‌شدند، این جمع را همراهی می‌كردند.

این گزارش می‌افزاید، دانشجویان با استفاده از نماد سبز، الله اکبر می‌گفتند و علیه دولت احمدی‌نژاد شعار می‌دادند. ‌اعضای بسیج دانشجویی نیز در اقدامی سازماندهی شده با مستقر کردن تعدادی از بسیجیان دانشگاه‌های مختلف در مسجد دانشگاه به بهانه برگزاری مراسم مذهبی و با هماهنگی فردی از دفتر نمایندگی ولی فقیه دانشگاه به نام نصیری در مزار شهدای دانشگاه تجمع كردند و در حمایت از دولت دهم شعار دادند.

بر اساس این گزارش، دانشجویان سبز با شعار خواستار پیوستن دیگر دانشجویان ناظر به جمع خود شده و بعد از نیم ساعت جمعیتی بالغ بر ۳۰۰ نفر از سبزها به سمت سر در دانشگاه حرکت كردند. در این بین حراست دانشگاه در اقدامی قابل تقدیر مانع از درگیری تعدادی از بسیجیان با دانشجویان سبز شد.‌ بسیجیان دانشگاه‌های تهران و شریف و امیرکبیر و دانشگاه آزاد با هماهنگی نصیری (از دفتر نمایندگی ولی فقیه) با شتاب نیروهای خود را که اکثراً از دانشجویان دیگر دانشگاه‌ها بودند به سر در دانشگاه منتقل و با پرچم ایران و عکس‌هایی از رهبری راه دانشجویان سبز را مسدود کرده و اقدام به تهدید و درگیری با دانشجویان سبز نمودند. در پی این اقدام به تدریج بر تعداد دانشجویان سبز افزوده و بسیجیان توسط این دانشجویان محاصره شده و فریاد مرگ بر دیکتاتور در سر در دانشگاه طنین انداز گردید.

این گزارش می‌افزاید، بعد از راهپیمایی تعدادی از لباس شخصی‌ها با شناسایی دانشجویان به ماموران نگهبانی دستور می‌دادند کارت دانشجویی آنان را بگیرند. در ساعت 5 بعد از ظهر دو لباس شخصی وارد بوفه دانشکده حقوق دانشگاه شده و با نشان دادن دو تن از دانشجویان دختر به یکی از نگهبانان، خواستند تا کارت دانشجویی آنها را گرفته و تحویلشان دهد که این امر منجر به درگیری فیزیکی میان دانشجویان دانشکده و لباس شخصی‌ها گردید و دانشجویان دیگر دو دختر را با لباس مبدل از دانشکده فراری دادند.

همچنین شنیده‌ها حاکیست برای چند ساعت اطراف دانشگاه و مخصوصا سر در نیروی انتظامی مستقر و برای اینکه درگیری‌های داخل دانشگاه توسط مردم رویت نشود چند اتوبوس در سر در اصلی دانشگاه پارک شد. بر پایه این گزارش در ساعت ۵ هیچ نیرو و اتوبوسی به غیر از چند ماشین لباس شخصی در اطراف دانشگاه رویت نشده است.

 

 

 

 


 


مشاهدات عینی یک خودنویسی در ۲۵ خرداد ۸۸ و ۲۵ خرداد ۸۹

پس از مدّت‌ها، اِمروز به یادِ حماسه ی ۲۵ خُرداد، مچ بند سبزم را به دستم بستم و در همان مسیری که پار سال هم راه با مادرم در سیل آرام و ساکت و سبز خیابان آزادی جاری شده بودیم و در همان ساعتی که پار سال به راه پیمایی رَفته بودیم راه رَفتم. مشاهداتم این‌ها ست؛ پار سال و اِم سال.

تقاطع بزرگ راه یاد گار امام و خیابان آزادی، کار خانه ی زمزم، تقاطع خیابان‌های جیحون و آزادی:

۱۳۸۸:‌ کار‌گَران کار خانه‌ی زمزم دست از کار کشیده‌اَند و جمعیت را با شگفتی و شَعَف می‌نگرند. چند تای ِ شان دو انگشتِ شان را V شکل بالا گرفته‌اَند. پلیس‌های معمولی، با فاصله از هم در حاشیه‌ی خیابان ایستاده اَند و مَردُم به آن‌ها خسته نباشید می‌گویند. از ساختِ مان ها مَردُم فیلم و عکس می‌گیرند و با شادی نگاهِ مان می‌کُنند و V نشان می‌دهند. وقتی از زیر گذر ِ یاد گار امام رَد می شَویم مَردُم ِ آن بالا فیلم می‌گیرند و با خوش حالی به هم نگاه می‌کُنند. چند موتور سوار ِ لباس شخصی برای تحریک جمعیت به شعار دادن، ما را هو می‌کُنند و ما یک دیگر را به سکوت و آرامش دعوت می کُنیم. دماغ ِ شان می‌سوزد.

۱۳۸۸: جلوی کار خانه -که ماشین آلاتش را تعویض کرده‌اَند و دیگر اثری از کار گران ِ پای دستگاه‌ها نیست- یک گردان لباس شخصی - با جلیقه یا شلوار پلنگی- نشَسته اَند و کمی آن طَرَف تَر پلیس های یگان ویژه حاضرند. این جا به جای سَر باز صفرهای نیروی انتظامی، سَربازهای سپاه با لباس های خاکی ِ شان حاضرند. همگی باتوم -یک سِری چوبی، یک سِری پلاستیکی- دارند و دو نفر اسلحه ی وینچستر دارند.‌ سپر و کاسکت و موتور سیکلت های ترِیل هم جزء جدا نشدنی آن ها ست. دو وانت تویوتای خاکی رنگ هم جلوی کار خانه ی زمزم پارک شده. تقاطع یاد گار امام و خیابان آزادی گروهی پلی معمولی -با باتوم و سپر- ایستاده اَند و در تقاطع جیحون، هم پلیس هست، هم لباس شخصی. باز هم دماغ ِ شان می‌سوزد، کاری ندارند بکُنند، دور ِ هم به یک موبایل خیره می شوند و از پخش کلیپی می خندند.

تقاطع خیابان‌های آذربایجان و آزادی، خیابان‌های بهبودی و آزادی، مسجد

۱۳۸۸:‌ در مسیر میدان آزادی به میدان انقلاب راه می رَوَم، دارم بَر می گردم. خوش حال اَم، خوش حال اَم با تمام بدن درد و نا راحتی، توانسته ایم قدرت نمایی کُنیم و این کار را با بلوغی بی نظیر انجام دهیم. از خوش حالی با یک پلیس دست می دهم و به او خسته نباشید می گویم. در سکّو های مسجد -در مسیر ِ مقابل، موقع ِ رَفتن- محمّد رضا خاتمی را دیده اَم که شال سبز رنگی بَر گردنش است و با مَردُم احوال پُرسی می کُنَد. ابطحی را هم دیدم، خوش حال بود، تُپُل بود.

۱۳۸۹:‌ تقاطع خیابان آذربایجان مملو از پلیس است، موتور هم هست. پلیس های عادی در اقلّیتند، ضدّ شورش و لباس شخصی‌ها غوغا می‌کُنند. چند لباس شخصی ماسک دارند، ماسک هایی شبیه همان‌ها که ما برای شناسایی نشدن می‌زنیم. در تقاطع بهبودی هم همین وضع هست، آن جا تقریبن تمام نیرو ها بسیجی‌اند. این جا هم سَر بازان سپاهی حاضر اَند، با زانو بند، تنه و ساق بند ضدّ شورش. عرق از همه جای ِ شان جاری ست، کلافه اَند. پیر مَردی از کنارم می گذرد: «باز واسه چی لشکر امام زمانو آوردن؟». لَب خند می زنم، مچ بندم را می بیند، می گویم: «پار سال ۲۵ خُرداد چه روزی بود...».

تقاطع خیابان های خوش و آزادی:

۱۳۸۸:‌ هوا رو به تاریکی می رَوَد، خسته گی ِ مان شیرین است. قرار ِ تظاهرات بعدی را هم آهنگ می کُنیم، در مورد حمله به کوی دانش گاه به بقیه اطّلاع می دهیم و در موردش بحث می کُنیم. به این فکر می کُنم چه جواب خوبی با سکوتِ مان با هارت و پورت های خامنه ای -با تأیید زود هنگام و غیر قانونی انتخابات- دادیم.

۱۳۸۹:‌ هوا دارد از گرما می‌ترکد. تقاطع خیابان‌های خوش و آزادی فقط لباس شخصی هست، باتوم تله سکوپی و موتور سیکلت و جلیقه و شلوار پلنگی. چند نو جوان -نهایتن اوایل دبیرستان- را می بینم که باتوم دارند و بعضی روی موتور سوارند. یکی مو‌های سیخ و ژل زده و ریش ِ لنگری دارد. می‌بینم‌شان و می‌خندم، بُلَند. همان مو ژل زده می‌آید و مثلن خشم گین -که همین اَدا باعث می شود خنده‌اَم شدید تَر شود- می پرسد چرا می خندم. لَب خند می‌زنم و می‌گویم: «یادِ جوکِ با مزّه‌ای افتادم».

تقاطع خیابان های آزادی و رودکی، تقاطع خیابان های آزادی و نوّاب:

۱۳۸۸:‌ ماشین‌ها ایستاده‌اَند، بوق نمی‌زنند، عصبی نیستند. گاه که جمعیت سَبُک می شود چند ماشین رَد می شود و دستش را V می‌کُنَد. بغض کرده‌اَم، نمی‌دانم این وحدت یک دفعه از کجا پیدا شده، نمی دانم این آدم‌ها تا پیش از این کجا بودند که من نمی‌دیدم ِ شان. یک خانم میان سال و چادری از کنارم رَد می‌شود و می‌گوید: «هَر چی می‌کِشیم از دستِ خامنه‌ای و پسرشه!». می‌مانم چه بگویم، بعدن به مادرم می‌گویم: «چه می‌کُنه نوری‌زاده - سازگارا!». در ویتامینه فروشی ِ تقاطع خیابان نوّاب و آزادی، صف دُرُست شده، ویتامینه فروش خوش حال است از ازدحام جمعیت.

۱۳۸۹:‌ گروهی پلیس، با باتوم و سپر جلوی مَقرِّ راه نمایی و راننده گی ایستاده‌اَند. در محوّطه، انبوه وَن های سیاه رنگ و موتور سیکلت های ترِیل ِ سیاه است. کامیون ضدّ شورش هم هست، با باله‌هایی در جلو که احتمالن با اهرم هایی باز می‌شود و برای درو کردن ِ جمعیت است. همانی که این جا شرحش را نوشته‌اَم. در تقاطع خیابان های نوّاب و آزادی چند مینی بوس پُر از ضدّ شورش ایستاده. همه گی غیر از باتوم و کاسکت و سپر، ماسکِ ضدّ گاز -نظیر ماسک هایی که در حملات شیمیایی استفاده می شود- دارند. یک اسلحه ی پرتاب گلوله ی رنگی -مانند اسلحه ی بازی ِ پِینت بال- در دستِ یکی شان هست. یک سَر باز صفر با یک کتری ِ شربت و چند لیوان میان پلیس های می گردد و شربت بهِ شان می دهد. خسته گی در چهره های ِ شان پیدا ست. دو نفر ِ شان با هم دردِ دل می کُنند، می‌نالند: «این چه وضعی یه؟ هَر روز هَر روز آماده باش! کَسی نیست که، خسته شدیم بابا!».

___________________

به خانه که رسیدم، اوّل به ترس مضحک جمهوری اسلامی از مَردُم خندیدم، یک دل ِ سیر. ترسی که امانش را بریده، در سال گرد مراسمی که حتّا یک فراخوان کوچک در فضای مجازی هم نسبت به بَرگزاری تجمّعی برای آن دیده نمی شد چنین تدارک وسیعی برای سَر کوب آماده کرده و این مقدار بودجه صَرف این آماده باش کرده.

بعد، برای تمام آن ها که اِم روز نیستند ولی پار سال در چنین روزی هم گام ِ مان بودند گریستم، چشمانم موقع ِ نوشتن این متن خیس اَند. یادِ شان همیشه با ما ست، روزی خواهد آمد که راه پیمایی ِ ۲۵ خُرداد را هَر چه با شکوه تَر، به یاد تمام جوانان در خون غلتیده، بَرگزار خواهیم کرد...

هِلی کوپتری بالای خانه می چرخد، دور می زند و دور می شَوَد. ترس، ترس، ترس. همین ترس نا بودِ تان می کُنَد ستم پیشه‌گان!


 


رهنورد: برای چوبه‌ دار آماده‌ام

به گزارش کلمه، زهرا رهنورد در اين مصاحبه كه مادرخوانده انقلاب سبز معرفي شده گفته است: «حاکمیت امروز ایران فقط اسمی از اسلام دارد و محتوای آن دیکتاتوری است.»

او در برابر اين پرسش كه آيا شما و همسرتان مي‌ترسيد گفت: «من و موسوی هرگز برای رسیدن به آرمان‌هایمان نترسیده‌ایم. آرمان‌های آزادي، دموکراسی و رفع تبعیض بین زن و مرد. خودم را برای چوبه دار آماده کرده‌ام.»

از رهنورد سوال شد كه آيا متاسف نيست تصميمات او و شوهرش باعث رنج عده‌اي شده و آيا با خانواده‌هاي زندانيان ارتباط دارد يا نه. وي گفت: «هر کاری که بتوانم برای کمک به زندانیان انجام می‌دهم، من و موسوی به ملاقات خانواده زندانیان و شهدای جنبش می‌رویم مخصوصآ وفتی که خانواده‌ها اجازه برگزاری مراسم عزاداری ندارند. وقتی اجازه رسمی برای برگزاری مراسم سالگرد کودتای انتخاباتی صادر نشد، از مردم خواستیم که به خیابان‌ها نروند. چون نمی‌خواستیم مردم آسیب ببینند من اصولآ سعی می کنم تصمیمات شخصی‌ام فقط بخودم مربوط باشد و به این طریق عواقبش هم به من مربوط شوند.»

او پايين نياوردن مجسمه مادر در ميدان محسني تهران را يكي از موفقيت‌هاي جنبش سبز در ماه‌هاي اخير دانست و افزود: «در میدان محسنی تهران یک مجسمه از من هست که مجسمه مادر نام داده شده است. حامیان دولت مدت‌ها به گردن مجسمه مادر ریسمانی بسته بودند که آن را پایین بکشند اما موفق نشدند. چون مردم اعلام کردند که اگر چنین شود اسم میدان را میدان زهرا رهنورد خواهند گذاشت، آنها فعلآ کوتاه آمده‌اند.»

رهنورد در اين مصاحبه خود را روشنفكر و هنرمند معرفي كردكه علاقه‌اي به شركت در كار سياسي ندارد. وي در برابر اين پرسش كه آيا ممنوع‌الخروج شده است يا نه گفت: «در زندگی به چهار گوشه دنیا سفر کرده‌ام برای چه بایداز کشورم بروم وقتی مردمم در رنج و سانسور زندگی می‌کنند؟ در ضمن آزمایش نکرده‌ام بدانم پاسپورتم معتبر است یا نه. من در ایران بدنیا آمده‌ام و در ایران خواهم مرد.»

 


 


موسوی معصوم پانزدهم !

بیانیه شماره ۱۸ موسوی نیز منتشر شد و به جز تکرار همان نکات همیشگی مورد جدیدی نداشت. ولی یک نکته در آن به چشم می‌خورد که جای اندکی بحث دارد. آقای موسوی اشاره به تکثرگرایی و مخالفت با انحصار طلبی می‌کنند. اتفاقا این همان نکته‌ای است که طرفداران افراطی ایشان یا همان سبز‌اللهی های خودمان به آن توجهی ندارند.

بر روی کاغذ، جنبش سبز تکثرگرا و مخالف با انحصار‌طلبی است ولی در عمل لابی قدرتمند آن در بالاترین طاقت کوچکترین انتقاد یا حتی یک کاریکاتور ساده از معبودش را ندارد و با امتیاز منفی و فحش و ناسزا و تهمت پاسخ می‌دهد. این افراد از موسوی شخصیتی پرستیدنی و بسیار محبوب در حد یک قدیس ساخته‌اند که مانند امام راحلش کسی جرات ندارد بگوید بالای چشمش ابرو است. اگر برخی ملاحظات مذهبی نبود چه بسا او را «معصوم شماره ۱۵ » پس از چهارده معصوم که مورد احترام شیعیان هست نیز می‌نامیدند.

پرسشی که بدون پاسخ می‌ماند این است که این چه جنبشی است که فقط برپایه بیانیه‌های رهبر مقدسش که هرگز اشتباه نمی‌کند و ما هم حق انتقاد از اورا نداریم استوار شده و چگونه این جنبش می‌خواهد به آزادی و دموکراسی برسد وقتی اینگونه رهبرش را آنهم در جهان امروز که دیگر هیچ چیز مقدس نیست وهمه چیز و همه کس را باید نقد کرد تقدیس و تطهیر می‌کند؟ به‌راستی دوستان سبز‌اللهی آیا هرگز جرات نقد موسوی و عملکرد او را به خود می‌دهند یا همچنان او را مجازأ به عنوان «معصوم پانزدهم » می‌شناسند؟


 


تصور کن ... حتی اگه تصور کردنش سخته!(مموتی رییس دنیا بشه)

خوب اول از همه جو ,جوِ جام جهانی پس میریم سراغ جام جهانی!

این خانم های معلوم الحال که میروند فوتبال ببینند را از استادیوم ها مینداختیم بیرون تا بیشتر از این فساد دامن گیر نشود و هی تو ژاپن زلزله نیاید!

در مرحله دوم به خدمت این ورزشکارهای بی هویت مثه دیوید بکهام و رونالدینیو و مسی و ...میرسیدیم تا دیگر کسی جرات نکند با این وضع ظاهر و مو در استادیوم ظاهر شود نا سلامتی اینها میخواهند بشوند الگو خیاطی بچه هایمان!!!

بازی فینال جام جهانی همین جوری محض خنده درها رو باز نمیکردیم تا 200 ,300 نفری زیر دست و پا له شوند تا حساب کار بیاید دستشان که دیگر تو استادیوم شعار ندهند "توپ تانک فشفشه خامنه ای کِشمِشه!"

اون عده ای هم که زنده موندن رو بیرون با گاز اشک آور پذیرایی میکنیم تیمتان بُرده که بُرده چه معنی دارد وسط محرم شادی کنید!بزنید این یزیدی ها را!

در مورد ورزش های دیگر هم خوب تکلیف روشن است!خانمها همان ورزشهای گروهی در پارک بانوان را دو دستی بچسبند تا همان را هم ازشان نگرفتیم!در مورد قایقرانی هم احتمالاً دیگر مدال در کار نباشد چون با وضعیتی که ما ورزش را جهانی اداره کنیم هیچ کسی به خط پایان نمیرسد همه قایقها قبل رسیدن چپ میکنند!

در مورد قسمت هنر هم همانا هنر نزد ایرانیان بود و دیگر نیست!

در پیرو اینکه ما خانومها را از استادیوم با مشت لگد انداختیم بیرون احتمالاً دیوید فینچر ییهو متحول میشود و یک فیلم میسازد به نام گل طلائی!بعد هم ما میندازیمش ور دل جعفر پناهی!بعد هم یه خانومی گریه میکنه اونم میگیریم آتیش میزنیم!بعد یک سری ملعون هالیوودی از این دو حمایت میکنند یک سری میفرستیم شیشه خونه همشون رو بیارن پایین!و در آخر هم اصلاً میزنیم جشنواره کن رو تعطیل میکنیم!و برای اینکه حساب کار دست همه بیاد همین جوری محض خنده ییهو میگیریم ممدرضا گلزار رو اعدام میکنیم!تا خیال خیلی از پسر های غیرتی ایران زمین هم راحت شود!و در اخر یه بار این فیلم رو نگاه میکینیم میبینیم اصلاً این فیلم که ربطی به قوتبال نداشت پس ما چرا این کار ها رو کردیم!ها؟؟؟؟؟؟؟؟و به خاطر اینکه افکار عمومی منحرف کنیم به ده نمکی اجازه میدیم اخراجی های 4 و 5 رو همزمان اکران کنه!

تمامی آثار ملعون خود فروخته داوینچی مخصوصاً آن لبخند ژیگولی را به علت بد حجاب بودن آن خانم ملعون میسوزانیم و نفری یک چاقو میدیم دست بسیجی ها دوره بیافتند در دنیا ببینند کجا آثار هنری بر خلاف شرع پیدا میکنند که مثه آثار باستانی اصفهون خطی خطی کنند و برای زنهای برهنه سیبیل بزارند!

و اهرام مصر رو هم به علت ترویج بی بند باری و فحشا کلاً خراب میکنیم ...اصولاً تمام مجمسه ها و نقاشی های اهرام مصر مشکل اخلاقی دارند!و برمیداریم قبر اون فرعون اصلیه رو  که همش با موسی کل کل میکرد  پیدا میکنیم جاش توالت عمومی درست میکنیم!

خوب حالا برویم سر وقت اینترنت ....

اول از همه جای اینکه بشینیم توقیتر و فیس بووق و ...رو فیلتر کنیم یک راست میزنیم به خود لونه زنبور و کل کارمندان توقیتر و فیس بووق را بازداشت میکنیم میندازیم  ور دل علیرضا بهشتی تا بفهمند ما با کسی شوخی نداریم!

بعد هم مسئولین سایت آمازون رو به علت فروش کتاب های ضد دین شکنجه میدهیم و پسوردشان را میپرسیم بعد پسورد را میدهیم به بچه های ارتش سایبری تا آمازون رو هک کنند!البته از اونجا که بچه های سایبری عرضه همین رو هم ندارند بیشتر شکنجه میدیم تا خودشون خودشون رو هک کنند و بنویسند!خامنه ای  کوثر است دشمنش ابتر است!

(حالا ییهو دیدی این مسئولین آمازون اشتباه نوشتند خامنه ای انتر است دشمنش ....کوثر است!و به همین دلیل کل اعضای خودنویس را  به رهبری _دشمن قسم خورده  آقا!(با توجه به بالا!)_ نیک آهنگ کوثر هم میگیریم میندازیم زندون!

در مورد سیاست جهانی اول از همه این انگلیس و اون مستعمره معلوم الحالش استرالیا را با خاک یکسان میکنیم!و بعد جفت این جزیره ها رو تبدیل مکنیم به یک جزیره!در مورد چه جوریش هم هنوز فکری نکردیم اما هر وقت کردیم بعد هم میکنمیش زندان آلکاتراز 2!

و از آنجا که دیگه کل جهان ما هستیم وزیر امور خارجه دیگر نمیخواهیم و همین جوری محض خنده دارش میزنیم!

در مورد دانشگاه ها هم اول آکسفورد و هاروارد رو تبدیل میکنیم به حوزه علمیه! و تمام دانشجو های قدیمی آکسفورد را میفرستیم پیش ممد رضا جلائی پور تا بفهمند دانشگاه پیام نور ما بهتره یا آکسفورد اونها!

در مورد صنعت توریست هم فکر های اساسی شده:

دیگر ما مشکلی به نام توریست نداریم!چون اصولاً دیگر قرار نیست کسی از جای خودش حرکت کند چون بعد از یک سال کل جاذبه های توریستی را به کمک زدن سد  آسیاب  غرق کردن نفت کش!و کلاً هر چیزی که بتوان با آن جاذبه توریستی را خراب کرد را با خاک یکسان میکنیم و در همه جای دنیا مسجد های یک شکل میسازیم!

رفتن به جمکران و مکه ممنوع میشود!برای اینکه جناب خامنه ای با حفظ سمت رهبر دنیا بودن و حفظ سمت امام زمان بودن ..ما را شرمنده کردند و قبول کردند که خدا هم باشند پس هر کسی خواست برود خانه خدا برود بیت رهبری در جزایر قناری!در مورد نامه هایی هم که در چاه جمکران مینداختند ایمیل حضرت آقا را میدهیم تا به ایشان ایمیل بزنند!

در مورد اسرائیلی ها هم یک دیوار دور تا دور اسرائیل میکشیم و اجازه میدهیم هر چه قدر دلشان بخواهد هی فلسطینی بکشند و فلسطینی ها هم هر چه دلشان میخواهد اسرائیلی بترکانند!فعلاً به صلاح جامعه جهانی نیست که جنگ اعراب و اسرائیل تمام شود!چند تا کشتی هم میفرستیم اون وسط ها تا جنگ داغ تر هم شود!(با مستعمره دوست و همسایه خود چین هم صحبت کردیم که در صورت تمام شدن هر کدام از طرفین سریعاً مشابه برابر اصل تولید کند بفرستد!)

در مورد اقصاد جهانی هم تورم رو منفی میکنیم هر کسی هم بگوید که تورم 150% شده نه -%50 میدهیم ماشینش را مثه کروبی با زنجیر و نانچیکو بترکانند!

بعد هم در یک فرصت مناسب در عروسی بچه بیل گیتس که خودش گفته میخواهد در فضا بگیرد میزنیم کل پایگاه فضایی ناسا را نابود میکنیم تا دیگه نتواند برگردد و 50% سهام مایکروسافات را به صورت علنی و 50% بقیه رو به صورت نیمه علنی همین جوری وقف سپاه میکنیم!و هرکسی گله کند میدهیم عینهو معتمدی با قمه وسط دانشگاه بزنندش!شرکت اپل رو هم چون باهاش زیاد حال نمیکنیم میکوبیم جاش بزرگترین پاساژ فروش چادر های مشکی را میزنیم!

و در آخر هم فکری به حال قاره همیشه گشنه آفریقا کرده ایم به تعداد مردم آفریقا باتوم و لباس تهیه شده و از اهالی محنرم قاره آفریقا دعوت میکنیم که به عنوان لباس شخصی به جمع ما بپویندند و عده ای که توانایی بالایی ندارند میتوانند در ایست بازرسی ها به ما کمک کنند!البته خبرهایی از قاره آفریقا رسیده که تا حال حاضر هیچ کدام از بومی های آفریقا حاضر به همکاری نشده اند!

در مورد بهدا شت جهانی هم متاسفانه باید بگویم در حال حاضر تنها نمونه سالم نسل بشریت جناب بیل گیتس میباشند که در فضا درگیر جشن عروسی بچه هاشان هستند!و همه مردم دنیا ایدز گرفته اند!گفته میشود دلیل اصلی این امر دکترهایی بوده اند که واکسن ایدز را کشف کردند و بعداً معلوم شد مدرکشان تقلبی بوده!واین همان ویروس ایدز بوده! ....


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته