-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ خرداد ۲۹, شنبه

Latest Posts from Iran Dar Jahan for 06/19/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



«علا ابتکار» در سفرش به ایران تحت تاثیر دختران جوانی قرار گرفت که بر روسری هایشان بته جقه نقش بسته بود.

از حالتشان خوشش آمد. علا ابتکار هنرمندی است که در کارش گذشته و آینده را مدام در هم می آمیزد و تار و پودِ تاریخ و اسطوره در هم می تند. او از انگاره های موسیقی معاصر تاثیر می پذیرد، همچنان که از دنیای مد.

می گوید: «با خود اندیشیدم چه می شود اگر دختر جوانی لباس رزم بپوشد و با زره و کلاه خود فلزی، نه به شوخی که با نگاهی کاملا جدی قامت بیاراید و در فضای بیرون پدیدار شود؟ لابد مردان را می ترساند و حیرت زده می کند.» و ادامه می دهد: «موضوع این است که چگونه قانون پوشش اجباری که اساساً ابزار سرکوب است، آنان را در موقعیتی همتای مردان و حتا بیشتر، در موقعیت ابرانسان قرار می دهد.»

ابتکار ۳۱ ساله، در نمایشگاه دوبی ۲۰۰۹ پرتره افراد مونث خانواده اش را عکس گرفته و سپس بر روی موها یا روسری شان کلاه خود نقاشی کرده بود.

در نمایشگاه جدیدش این هنرمند ایرانی-امریکایی زاده برکلی، به نام «بازپیدایی»، دیداری دوباره دارد با این مفهوم: درعکس دو دوست که کلاه خود جنگجویان ایران باستان بر روی سرشان با دست نقاشی شده است.

در «بازپیدایی» مجموعه نقاشی هایی با متن کارهای پیشین او نیز نمایش داده می شوند: طرح هایی شامل سایه های کشتی گیران ایرانی و سربازان دوره مدرن که ابتکار به آنها به خاطر طبیعت شبح واری که دارند نام «غیاب حضور» اعطا کرده است.

ابتکار می گوید: «غیاب حضور اصولا حسی شبح گونه با خود به همراه دارد. تقریبا می توانی دلتنگشان شوی. قاب سفید بزرگ کاغذی را می بینی ولی نزدیک تر که می روی، روایت کم کم آشکار می شود.»

مجموعه «غیاب حضور» بر روی بوم هایی با اندازه های مختلف کار شده و یک تومار بزرگ (به بلندی ۶/۵ در پهنای ۴ متری) نیز در مجموعه حضور دارد. سایه های دیگر مجموعه «غیاب حضور» بر روی بوم هایی به شکل نسخه های خطی قدیمی ایران دیده می شوند، به گونه ای که خود دست نوشته ها بخشی از کارند. ابتکار زمانی که در ایران در دانشکده هنر درس می خواند این کتاب ها را گردآوری کرده است.

بیشتر دست نوشته ها که ۷۰ تا ۹۰ سال قدمت دارند به وسیله نویسندگان کتاب، حاشیه نویسی شده اند.

می گوید: «مثل مجموعه مقایسه ای می ماند. نویسندگان این کتاب ها دانشمند و ادیب نبوده اند، مردم عادی بوده اند. ترتیب خاصی در این گفته ها نیست و کلام هیچ یک از آنان بر دیگری برتری ندارد.»

برای ابتکار بهره بردن از دست نوشته ها و نسخه های خطی در نقاشی مجموعه غیاب حضور، یادآور جنگ هایی است که از تفسیر یک متن نشات گرفته اند. این دوگانگی در بیشترِ کارهایش به چشم می خورد.

ولی او اطمینان دارد که اکثر مردم قادر به درک کارهایش هستند بدون کاوش در بستر تاریخی هر قطعه.

ابتکار امید دارد که بینندگان جرقه ای در کار وی ببیند. معتقد است که شاید آنان نیز چیز دیگری به آن بیفزایند و ادامه می دهد: «شاید با تاثیری که تماشاگر پذیرفته، بخواهد بیشتر بداند.»

توضیح: علا ابتکار در مجموعه ۲۰۰۷ با نام «معراج» از رنگ آکریلیک و جوهر بر روی نسخه های دست نویس آنتیک فارسی که بر روی بوم پیاده شده اند بهره می گیرد.

* عکس از مجله استانفورد


 


دیروز کمیتۀ حمایت از داریوش شکوف در سینما آرسنال برلین کنفرانس مطبوعاتی داشت. داریوش شکوف، نقاش و کارگردان ایرانی، که سالهاست در برلین زندگی می کند از ۲۵ مه (۴ خرداد) ناپدید شده بود.

خبر این ناپدید شدن را دوستانش از جمله هم خانه ای او جواد آزادیانِ نویسنده دادند. آزادیان و دوستان دیگر، از آنجا که شکوف بعد از رفتن به کلن نه تلفنی و نه از راه ایمیل خبری از خود نداده بود، احتمال دزدیده شدن او را دادند. این عده به همراه یک تشکیلات حقوق بشری در برلین و جاناتان ویکِرلس از گروهِ «جلوی بمب را بگیرید. با حکومت ایران معامله نکنید» کمیتۀ حمایت از شکوف را ایجاد کردند و مردم را در جریان ناپدید شدن او گذاشتند. آزادیان احتمال می دهد که با این ابتکار توانسته اند به سهم خود آدم ربایان را وادارند شکوف را آزاد کنند. ۱۲ روز بعد شکوف پیدایش شد، آنچنان که می گوید ربایندگان او را در ساحل راین رها کردند.

برای شکوف که پلیس برای حفظ جانش مأمور گذاشته مشخص است که علت دزدیده شدنش کارگردان بودن اوست. در ۱۲ ژوئن سینما بابیلون در برلین برای اولین بار فیلم داستانی «ایران زندان» او را نمایش داد که صحنه های شکنجه را از یک زندان در ایران نشان می دهد. در جریان کنفرانس مطبوعاتی، شکوف بخش کوتاهی از این فیلم را گذاشت. تصویرهای مردان و زنان کتک خرده و خون آلودی را که در زیرزمینی کوچک برسرشان داد کشیده می شود و روی آنها ادرار می کنند و تهدیدشان می نمایند فقط چند دقیقه می توان تحمل کرد.

می توان گفت فیلم دفاع مشروع از خود است، میلی برای نشان دادن در جایی که هرکس می خواهد نگاهش را برگرداند. می گوید آدم ربایان که چهار مرد عرب زبان بوده اند به روشنی به او گفته اند فیلم هایش اهانت به اسلام و جمهوری اسلامی و آیت الله خمینی است. شکوف اظهار می دارد تنها به این دلیل آزادش کرده اند که وی تنها کسی است که می تواند مانع از پخش «ایران زندان» شود.

برای «کمیتۀ حمایت»، آشکار است که وزارت اطلاعات ایران در پشت این ماجرا است. در این کنفرانس مطبوعاتی علاوه بر گزارش شخصی شکوف، از دولت آلمان انتقاد شد که به باور کمیته به علت منافع سیاسی و اقتصادی از داشتن همکاری با ایران، فعالیت های وزارت اطلاعاتِ این کشور را آنچنان که باید و شاید جدی نمی گیرد. کمیته هر شکی را در مورد ماجرا رد می کند و می گوید به دلیل همین منافع سیاسی و اقتصادی تاکنون نتوانسته اند دلایل محکمه پسندی برای این آدم ربایی بیابند. باید منتظر نتیجۀ تحقیقات شد تا بتوان در مورد درستی یا نادرستی این ماجرا نظر داد.

با توجه با شدت عمل حکومت ایران در برابر مخالفان و روشنفکران در داخل جای تعجب ندارد که در بین منتقدان حکومت که در خارج زندگی می کنند تئوری توطئه ریشۀ زیادی دوانده است. در سال ۱۹۹۶ اولین فیلم بلند شکوف، «هفت مستخدم»، نامزد دریافت جایزۀ پلنگ طلایی شد و در جشنواره های دیگر به نمایش درآمد. اما ۱۵ فیلم دیگرش را که به گفتۀ خودش بدون دریافت یک سنت کمک از آلمان ساخته نتوانست بفروشد و در جشنواره ها نشان دهد. شکوف با تلخی احتمال می دهد این امر نشان می دهد که مدیریت جشنواره های برلین و ونیز و ایالات متحده هم آلت دست ایران قرار می گیرند. برای فیلم «ایران زندان» دیگر منتظر دعوت نیست: این فیلم در وب سایت کمیتۀ حمایت از شکوف پخش می شود.


 


باید تصادفی باشد که مهمترین صرافی های تهران همه در خیابان فردوسی قرار دارند. ابوالقاسم فردوسی شاعر معروف ایران است. قهرمانی ملی. وقتی غرب تازه در ابتدای قرون وسطا روزگار می گذراند وی زیباترین قصه های اساطیری را می نوشت. چه تعجب دارد که ایرانی ها به ما از سرِ دل سوزی نگاه می کنند. حالا اروپایی ها، بدتر، آمریکایی ها می خواهند ما را با تحریم به زانو درآورند؟ خنده دار است!

صاحبان صرافی های پرشمار نیز همین احساس برتری را می کنند. بویژه در حال حاضر سرشان شلوغ است، باید نشان دهند چه درچنته دارند. چون بانک های بین المللی دیگر با ایران اجازۀ معامله ندارند ایرانی ها پیوسته به صرافی ها مراجعه می کنند، با سؤال هایی از این دست: چه بر سر پس انداز من در حساب سوئیس می آید؟ چطور می توانم به پولم دسترسی داشته باشم؟ بیشتر افراد طبقۀ متوسط هستند که از سال ها پیش پول خود را در بانک های مطمئن خارجی پس انداز کرده اند زیرا اعتماد به نظام بانکی کشور ناچیز است.

کافی است یادآوری شود که بعد از انتخاب احمدی نژاد به ریاست جمهوری در سال ۲۰۰۵ حدود پنجاه میلیون یورو یک شبه به خارج منتقل شد. از این گذشته میلیادرها پول سپاهیان قدرتمند پاسدار در گاوصندوق های مطمئن بانک های خارجی است. به لحاظ نظری، قصد این است که با تحریم ها در درجۀ اول جلوی پول ایران را بگیرند، به این امید که این کشور را وادار به کوتاه آمدن در برنامۀ اتمی بکنند. ولی به گفتۀ آشنایی این هدف تنها وقتی محقق می شود که در خیابان فردوسی دیگر صرافی وجود نداشته باشد.

صراف ها اما این روزها بیش از هرزمان دیگر کار دارند. مبالغ هنگفتی توسط آنان به اقصی نقاط جهان واریز می شود – به کمک یک گوشی سادۀ تلفن. این مجموعه «حواله» نامیده می شود. کار به این صورت است که صرافان با خویشاوندان، برای نمونه در هامبورگ یا لندن، قرار می گذارند که اینها پول پرداخت کننده ای را بگیرند. بعد صراف تهرانی به مشتری خود دقیقاً همین رقم را می پردازد، منهای حق العمل. کاغذی رد و بدل نمی گردد. بدین ترتیب تحریم هم نقض نمی شود.

محدودیتی در میزان حواله ها وجود ندارد. وقتی آشنای من به یک صرافی تلفن کرد گفتگوی زیر انجام شد. صراف پرسید:«چقدر؟» آشنای من پاسخ داد: «دویست». بعد صراف گفت: «پس ۲۰۰ هزار یورو!» اما گرچه فقط ۲۰۰ یورو است صراف نمی خواهد معامله را از دست بدهد. قبل از اینکه تلفن را قطع کند اطمینان می دهد که آدم درستی است، این اطمینان دادن در ایران در انجام هر معامله ای همانقدر معمول است که نوشیدن چای در این کشور.

در تهران مدتهاست که دهن به دهن گفته می شود هر صرافی صرافی نیست. برخی بدون مجوز بانک مرکزی کار می کنند. پیش می آید که مشتری پول تقلبی دریافت می کند، مانند یک زن ایرانی که در هند دستگیر شد. وی با پول تقلبی پرداخت کرده بود. اما بزرگترین خطر را صراف ها می کنند. در برابر کلاه برداران در خارج چیزی در دست ندارند. چطور ممکن است بدون حتی یک تکه کاغذ؟ گرچه آمار علمی وجود ندارد اما صراف ها بیشتر از میزان متوسط دچار سکتۀ قلبی می شوند. شغلشان پر خطر است. با این وجود در این روزهای سخت به آنها بیش از گذشته احتیاج است. و نام فردوسی تعهد آور است.

*عکس از: رویترز


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irandarjahan-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irandarjahan@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته