

به باور من، مهمترین خبری که طی یک هفته گذشته منتشر به رسانهها رسید خبر معافیت مساجد و حسینیههای کل کشور از پرداخت قبوض آب و برق و گاز بود.
(+) من گمان میکنم که اگر مصوبه اخیر مجلس را اگر به دقت بررسی کنید به نتیجهای خواهیم رسید که من آن را «ذات، ماهیت و هدف اولیه» طرح حذف یارانهها میدانم!
مصوبه پر هزینه
بنابر مصوبه اخیر مجلس، تمامی حسینیهها و مساجد کشور از پرداخت قبوض آب و برق و گاز معاف میشوند. آمار میگوید در حال حاضر بیش از 72 هزار مسجد در کشور وجود دارد که گویا قرار است تا سال 1404 (13 سال دیگر) به 92 هزار مسجد برسد.
(اینجا) من دقیقا نمیدانم این آمار شامل حال حسینیهها هم میشود یا نه، همچنین تخمین دقیقی از میزان هزینه آب و برق و گاز مساجد ندارم، با این حال میتوان حدس زد مثلا گرمایش (یا سرمایش) یک فضای بزرگ با سقفهای غالبا بلند چندان کمهزینه نباشد.
استدلال آقای رییس
علی لاریجانی، رییس مجلس، در دفاع از تصویب این طرح استدلال کرده است که «در کشور به بخشهای فرهنگی خصوصا موسیقی، تئاتر و سینما بسیار کمک میکنیم اما آیا به مساجد نیز به همین میزان کمک کردهایم؟»
(+) من دقیقا مطمئن نیستم که آقای لاریجانی این سخنان را به جد فرمودهاند و یا قصد داشتهاند در قالب طنز و کنایه، وضعیت اسفبار سالنهای سینما، تیاتر و موسیقی کشور را یادآور شوند؟! به هر حال تا آمار دقیقی در این رابطه اعلام نشود امکان اظهار نظر وجود ندارد. تنها آمار قابل استنادی که من پیدا کردم، جزییات بودجه مراکز فرهنگی است که در اختیار «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» قرار گرفته است. وزارتخانهای که از نام آن بر میآید باید متولی سینما، تیاتر، موسیقی و هنر کشور باشد. پس به فهرست موارد هزینهکرد بودجه این وزارتخانه دقت کنید: «سازمان اوقاف و امور خیریه، سازمان حج و زیارت، سازمان فرهنگ و ارتباطات، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، مجمع جهانی اهل بیت، مرکز خدماتی حوزه علمیه، دفتر تبلیغات حوزه علمیه، شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، موسسه نشر و آثار امام(ره)، خبرگزاری ایرنا(!)». (ریز بودجه این سازمانها در سال 87 را
از اینجا+ بخوانید)
همه این موارد به کنار، حتی ادعاهایی که میگویند علیرغم افزایش بودجه 15درصدی وزارت فرهنگ، بودجه مربوط به کتاب و مطبوعات 29 درصد کاهش یافته است
(+) را هم نادیده میگیریم. از شیوه استدلال آقای لاریجانی برمیآید که گویی دولت هزینه زیادی را صرف سینما و تیاتر کرده، اما از مسجد و نماز مردم غافل شده است. برای بررسی این ادعا کافی است به اظهارات یکی دیگر از نمایندگان مجلس در همان جلسه مراجعه کنیم که میگوید: «دولتهای نهم و دهم نسبت به دولتهای قبل توجه ویژهای به مساجد و حسینیهها داشتهاند؛ در سال ۸۳، ۸۳ میلیارد تومان به حوزه دین کمک شد اما امروز این رقم به پنج هزار و ۵۰۰ میلیارد تومان رسیده است»!
(+) وقتی به یاد بیاوریم که کل بودجه فرهنگی کشور (آن هم با آن کارکردن هنری خیره کننده!) در سال 90 تنها 80میلیارد تومان بوده، آنگاه باید بگوییم که وضعیت مساجد کشور، ابدا متناسب روضهای که آقای لاریجانی روی صندلی ریاست خواندهاند نیست!
چراغی که به خانه روا نیست
اقتصادیترین ادعای حامیان طرح حذفیارانهها، توقف هدررفت سوخت، انرژی و سرمایههای کشور بوده است. نگرشی که امیدوار است با حذف یارانهها، شیوه مصرف در کشور به سمت بهینهسازی سوق داده شود. حامیان طرح حذف یارانهها هیچ گاه واکنشی به این انتقاد که «70درصد انرژی کشور را خود دولت و نهادها و کارخانجات وابسته به آن مصرف میکنند» نشان نمیدهند. بر پایه این انتقاد، اگر به واقع عزمی برای بهینهسازی مصرف و جلوگیری از تبعیض در کشور وجود داشته باشد، کافی است در مرحله نخست دولت به صورتی کاملا دستوری به نهادهای زیرمجموعه خود امر کند که زیرساختهای فرسوده خود را بهینه کنند.
با این حال حتی آنان که چشم خود را بر این حقیقت ساده میبندند، با مشاهده مصوبه اخیر مجلس باید دریابند که «هیچگونه اراده واقعی برای کاهش هزینهها و بهینهسازی مصرف در حاکمیت وجود ندارد»! در سالی که اتفاقا به نام «حمایت از تولید ملی» نامگزاری شده است، فقط تولیدکننده ضعیف ایرانی است که باید هزینههای تولید خود را با حذف ناگهانی یارانهها چند برابر ببیند. وگرنه، مصرف کنندگانی چون مساجد و حسینیهها، نیازمند هیچگونه ملاحظه و یا بهینهسازی نیستند! به باور من، مصوبه اخیر تابلوی کوچکی است که در عین سادگی کل سیمای طرح حاضر را تشریح میکند. طرحی که میگوید: «خانههای ایرانی کمی بیشتر چراغهایشان را خاموش کنند تا همچنان چراغهای بیشتر و بیشتری در مساجد روشن شود»!
چند روزی است که آهنگی از شاهین نجفی خواننده ایرانی مقیم اروپا منتشر شده است که حاوی اشاراتی به امام دهم شیعیان است. فارغ از محتوای آن، اثر نجفی محملی شده است برای لشگرگشی مذهب-ستیزان افراطی در برابر افراطیون مذهبی مسلح به سلاح دولتی شده ارتداد. همچنین به عنوان محصولی جانبی، آنانکه آزادی بیان را همواره مقید به حدودی برگرفته از معیارهای اجتماعی میدانند و آنانکه آزادی بیان را بی حد و حصر می خوانند، گرهگاهی برای صف آرایی در مقابل یکدیگر پیدا کردهاند.
شکی درباره غیرانسانی بودن حکم ارتداد، اجرا و یا تهدید به اجرای آن از طریق نهادهای قضایی سرکوب در داخل و نهادهای امنیتی در خارج از مرز ها نیست. اما نزاع هایی از این دست، انتزاعی ترین، بی معناترین و غیرسیاسی ترین بستر برای طرح مساله آزادی بیان، مدارا و دموکراسی هستند. خبری به ظاهر مشابه ولی بسیار متفاوت نیز این روزها در فضای رسانه ای منتشر شده است. محمود شکرایه، کاریکاتوریستی که چهره نماینده اراک در مجلس را کشیده و به شلاق محکوم شده است. این نقطهای انضمامی و عینی از اهمیت آزادی بیان به منظور مهار قدرت است که در خور نشان دادن همبستگی عملی است. به سایه رفتن خبر شکرایه نشان میدهد که مساله تنها آزادی بیان نیست.
ساختار فرهنگی-اجتماعی نزاع اطراف اثر نجفی نسخهای است کوچک از آنچه در ابعادی جهانی حول کتاب »آیات شیطانی« سلمان رشدی در سال ۶۷ و کاریکاتورهای دانمارکی از پیامبر مسلمانان در سال ۸۴ شمسی رخ داد. رشدی و کاریکاتورهای دانمارکی نقشی عمده هم در افزایش اسلام-ستیزی، یعنی شکل امروزی نژاد پرستی در غرب و هم روی دیگر آن، بنیادگرایی اسلامی داشتند. به دلیل تفاوت تجربه تاریخی سی سال گذشته ایرانیان از اسلام این حاشیه ضروری است که اسلام ستیزی غربی برخلاف ادعایش، مسلمانان بنیادگرا را آنقدر هدف نمیگیرد که عموم مردم عادی کشورهای مسلمان را. بر سر بن لادن و شاهین نجفی یکسان بمب میریزد و آنها را در خیابان های غرب یکسان تفتیش بدنی می کند.
رشدی و کاریکاتورهای دانمارکی به کمک روایت نو-استعماری از برتری فرهنگی غرب بر شرق آمدند. آنها به توپخانه ای فرهنگی مهمات رساندند که کارش سرپوش گذاشتن بر نژادپرستی های غرب بود که شمه ای از آن را در گوانتانامو و ابوغریب و بگرام دیده ایم. کاریکاتورها را یک دانمارکی کشیده بود ولی آیات شیطانی را یک مسلمان غربی شده، به قول فرانتس فانون، پوستی سیاه با ماسکی سفید. نجفی هم تصور نمیکنم این آهنگ را اگر در ایران مانده بود می خواند. یعنی آنجا که معتقدان به مقدسات شیعه، نه دیگر اشیایی ناشناس و انتزاعی که از دور دیده می شوند، که همسایه و دوست و همکلاسی و مادر و پدر او می بودند. محل اجرای جغرافیایی این اثر، یعنی از درون مرزهای سیاسی غرب، امری کلیدی در رمزگشایی از معنا و کارکرد اجتماعی و سیاسی آن است.
از ابعاد جهانی که بگذریم در بعد محلی اما، آثاری از این دست تنها «دیگری سازی» را در جامعه ایران دامن می زند، «دیگری» شده ها را دموکراسی خواهان که نیاز به فراگیر کردن حداکثری پروژه خود دارند جذب نخواهند کرد. دیگری سازی طبقاتی سالهای پس از اصلاحات، تحقیر بخشی از طبقات فرودست در رتوریک «خز»، امری موثر بود در آوردن آنها به گرد محمود احمدی نژاد.
آثاری مانند اثر نجفی و یا حداقل تعبیر عام از محتوای آن، عکسالعمل هایی هیستریک و بلاواسطه هستند که نقطه ای اشتباه را در ساختار سرکوبی که از نهاد دین مشروعیت میگیرد نشانه گرفته اند. اثر نجفی برای مثال، نهاد و طبقه اجتماعی و اقتصادی روحانیت را که اسطوره های شیعی را به تملک انحصاری خود درآورده تا برای ماشین دولت و قدرت، در سطح روبنایی، محتوای معنایی و مشروعیت سیاسی بسازند رها میکند و خود اسطوره را مستقیماً نشانه می گیرد. اسطوره هایی که در خود نشانهها و دال هایی کلی و سیال و هزار-معنایی هستند.
این اسطوره ها امور مشترک فرهنگی در میان یک قوم و ملت، و یا بخشی از آن هستند که لزوماً نباید به هیچکس و گروه خاصی تعلق داشته باشند. منابعی عمومی هستند که مشمول قانون انفال میشوند و هرکس میتواند سهمی از آن بگیرد یا آن را به حال خود رها کند. از دهان روحانیان و مداحان همدست حاکمیت به منظور سرکوب جوانان در خیابان و مخالفان سیاسی به در میآیند و از دهان علی شریعتی و آیت الله منتظری و هدی صابر به دلیلی متضاد. این به این معنی نیست که اسطوره ها شکل و گاه نام عوض نمیکنند و یا در رقابت با اسطوره های جدید فراموش و به حاشیه رانده نمی شوند. اما سیر زندگی و مرگ اسطوره ها نه محصول خش انداختن حسی از طریق هنر و نه حتی محصول بحثهای مفهومی از طریق فلسفه و منطق و یا شکل شبه علمی آن در آثار ریچارد داوکینز، بلکه محصول تغییر در روابط اجتماعی، تاریخی و اقتصادی است.
چرا که اسطوره ها تنها بیانی نمادین از درد ها و نیازهایی هستند که روابط حاکم بر یک جامعه در دوره ای خاص ایجاد می کنند. در بعدی کلان تر باید گفت که تا زمانی که شرایط اجتماعی و اقتصادی مولد بیگانگی شدگی انسانها از خود، از اجتماع و از طبیعت وجود داشته باشند تنها از یک دین به دین دیگر و از یک ایدئولوژی به ایدئولوژی دیگر میتوان رفت. دین چیزی بیش از بیان حسانی بیواسطه و مشترک از با هم بودگی یک جمع و قوانین نانوشته ملزوم برای این با هم بودگی نیست. از این منظر ایدئولوژی جهان مدرن در غرب، دین جدید این بخش از جهان است.
آنها که مومنانه به دین ستیزی میپردازند، نمیدانند که آنچه روشنگری و بی-خدایی می نامندش اگر هم از فلسفه و تفکر آغاز شده باشد، که نشده، برای اینکه نقش وسیع اجتماعی بازی کند باید چارچوب اصلی خود را در باورهای عام نقدناپذیر فرموله بندی کند و مجبور به ساخت اسطوره های جدید برای خود است. اسطوره هایی که به همان میزان از تن دادن به تحلیل مفهومی امتناع می کنند که اسطوره های مذاهب پیشین. اگر شوخی با اسطوره های مسیحی به تحریک شدن مسیحیان در غرب نمی انجامد برای این است که امروزه مسیحیت منبع اسطوره های انسجام دهنده اجتماعی در این جوامع نیست.
اما با همه تفاوت ها، اگر نحوه کشته شدن حسین بن علی در کربلا و تصور آن در ذهن شیعیان تابویی است که شکستن آن به تحریک احساسات آنها می انجامد، آنچه از واقعیت نسل کشی چند میلیون یهودی در شکل اسطوره هولوکاست متبلور شده، تابویی برای جهان غرب است. برای همین محمود احمدی نژاد سهل الوصول ترین و خطرناک ترین راه تحریک افکار عمومی غرب را با انکار هولوکاست انتخاب کرد. توهین تحریککننده به اسطوره های یک فرهنگ، کمک به غلیان احساساتی است که هردو طرف نزاع را در اعتقاد شهودی و حسانی خود مصر تر می کند.
اما آنچه مذهب ستیزی را در میان عدهای از ما بر می انگیزاند، شکل منحرف شده میل سیاسی به برخورد با حاکمیتی خاص است که به نام مذهب حکومت می کند. به دلیل بنبست برخورد سیاسی با این حاکمیت در دو سال گذشته، باید انتظار ظهور اشکال ناسودمند تری برای کانالیزه کردن نارضایتی از ساختار تبعیض آلود موجود را هم داشت. اما آنها که به چنین واکنشهایی تن می دهند فریب ادعای کاذب حاکمیت درباره منبع مشروعیتش را خورده اند.
اگرچه حاکمیت ماشین صدها هزار نفره تبلیغات مذهبی از طلاب و چندین شبکه رادیویی و تلویزیونی مختص آداب فقهی به راه انداخته، اما نباید به این دروغ او اذعان کرد که قدرتش محصول اعتقاد دینی مردمان این سرزمین است. در چنین اذعان کردنی، شکست خود را رقم زده ایم. قدرت حاکمیت از توان سرکوب، مالکیت ماشین نظامی و انتظامی و امنیتی، مالکیت انحصاری بخش عظیمی از اقتصاد، امکان باز-توزیع دلبخواه منابعی ملی که اجازه بازارایی طبقاتی و مهندسی های اجتماعی در ابعاد کلان را میدهد میآید و نه از توجیه مذهبی رفتارش.
از بهمن ۵۷ تا به امروز یکی از تحلیلهای رایج این بوده است که نیروهای طرفدار آیت الله خمینی با همدستی فرودستان شهری به شدت مذهبی به منظور اجرای شریعت قدرت را به دست گرفتند. این فرمول را باید کاملاً برعکس کرد: نیروهای طرفدار آیت الله خمینی به منظور تصاحب قدرت با فرودستان شهری از یک طرف و بخشهایی از طبقه متوسط (همان که امروز جزو اسطوره های نقد ناپذیر نیروهای دموکراسی خواه ایران است)، از طریق مانورهای اقتصادی و سیاسی بسیار متنوعی متحد شدند و از شریعت هم به عنوان ابزار و بهانهای برای سرکوب رقیبان و انحصار قدرت استفاده کردند.
آنجا که لازم دیدند فتیله این شریعت-مداری را بالا بردند و آنجا که به خود مطمئن تر بودند یا برعکس مقاومتی از پایین از جانب مردم بود این فتیله را پایین آوردند. آنها که سال هاست انرژی سیاسی ما را در دوگانه کاذب دولت مذهبی در برابر سکولاریسم متمرکز کردهاند، مبارزان راستین برعلیه ساختار تماماً برساخته از تبعیض موجود نیستند که تبعیض اش بر علیه مسلمانان غیرعابد به درگاه ولایت فقیه کمتر از دیگران نیست. مبارزه در روبنا، انگار تنها شکلی از مبارزه است که از چپ و راست، آموخته ایم.
دین چه در شکل سنتی و چه در شکل سکولار آن بسیار بیشتر از افیون توده هاست. کارل مارکس فیلسوفی آلمانی در قرن نوزدهم می گوید: «نقد مذهب، گل و بوته های نقاشی شده تخیلی را از زنجیرهای انقیاد دست و پای آدمیان پاک نمیکند تا انسان این زنجیرها را حالا بدون تخیل و مرهمی و تسکینی باز هم به دوش بکشد. بلکه باید آن زنجیرها را به دور افکند.» منظور او از این زنجیرها، شرایط انقیاد کار فروشان تحت روابط تولیدی بازار آزاد و سرمایه داری است. کنایی آنکه حمله به گل و بوته های نقاشی شده بر این زنجیر ها، هم در ایران و هم در جهان غرب، زمانی انجام میشود که این زنجیرها، یعنی سازوکار بازار ازاد، امروزه خود اسطوره ای انتقاد ناپذیر شده اند.
مبارزه با مذهب به این شکل تسکینی است موقتی بر زخم های بخشهایی از جامعه ایران که در مبارزه با زیرساخت های تبعیض شکستخورده اند. چنین مذهب ستیزی تحریککننده ای خود نقش افیونی اجتماعی را بازی می کند.
در مبارزه ما با این سیستمهای تبعیض نباید به هیچ وجه اجازه داد که خطوط برسازنده تبعیض که به دست حاکمان و از بالا ساخته شده، مسلمان را در برابر نامسلمان، شیعه را در برابر سنی، بی خدا را در برابر باخدا قرار دهد.
آنها که راهی برای رهایی انسانها از زنجیرهای استثمار سیاسی و اقتصادی ندارند، بهتر است اگر هم گمان میکنند مذهب تنها گلهای نقاشی شده بر روی این زنجیر هاست، آنچه را که تسکین محرومان می دانند، به حال خود بگذارند.
منبع: بیبیسی فارسی
گفتگو با محمد مالجو
جایگاه جنبش کارگری در جنبش دموکراسیخواهی ایران کجاست؟ آیا این جنبش میتواند نقشی تعیین کننده در حرکت بزرگ دموکراسیخواهی ایفا کند؟ در این میان وظیفه طبقه متوسط در قبال طبقهی کارگر چیست؟
محمد مالجو کارشناس اقتصاد سیاسی است. شاید به همین دلیل هم به خوبی میتواند بین خواستهای صنفی و سیاسی کارگران پیوند برقرار کند. او میگوید هرخواست صرفا صنفی به محض اینکه همهگیر شود، تبدیل به یک حرکت سیاسی میشود.
ائتلاف طبقه متوسط و طبقهکارگر، به نظر آقای مالجو بهترین راه پیوند خواستهای سیاسی و صنفی است؛ البته مادامی که سران جنبش سیاسی قائل به نقشی “سربازگونه” برای کارگران نباشند.
آقای مالجو! خواستههای جنبش کارگری همیشه به طور سنتی خواستههای صنفی بوده ولی الان با توجه به شرایط کنونی ایران، با خواستهای سیاسی پیوند خورده است. آیا اصلاً درست است که خواستهای صنفی کارگران که مثلاً برخورداری از حق داشتن تشکلهای مستقل است، برخوردی از ساعات کار عادلانه است، برخورداری از حقوق عادلانه است، اینها پیوند بخورد با خواستهایی که در نهایت به تغییرات سیاسی منجر میشوند؟
من دو مقدمهی کوتاه را عرض میکنم. نکتهی اول این که تلقی خود من از این که بههر حال یک کنش کارگری یک کنش اقتصادی باشد، یعنی نوعی مناقشهی اقتصادی باشد، عمدتاً براین مبناست که مثلاً اگر کارگران در یک کارخانه یا در یک کارگاه برای تحقق یک یا چند خواستهی مشخص خودشان مثلا دست به اعتصاب بزنند، این اعتصاب و این تحرک کارگریشان بیشتر ماهیت یک مناقشه اقتصادی را دارد.
برعکس به گمان من هنگامی این مناقشه یا این خواست سیاسی میشود که مثلاً کارگران در جاهای دیگر، در کارگاهها و کارخانههای دیگرهم به این حرکت بپیوندند. یعنی حرکت ابعاد جمعی به مراتب بیشتری پیدا کند که اگر چنین چیزی شود، آنگاه میشود گفت خواست سیاسی در دستور کار قرار گرفته است.
به این اعتبار آن مفهومی که در صحبت شما بود، من احساس میکنم قدری جای بازنگری دارد. یک خواست میتواند مثلاً خواست افزایش حقوق باشد، خواست افزایش حداقل دستمزد باشد اگر در جاهای محدودی به طور پراکنده جدا ازهم کارگران چنین کنند، این یک خواست اقتصادیست.
اما اگر تواناییاش را داشته باشند که این خواست را به یک کنش جمعی گسترده در سطح استان یا حتی کشور تبدیل کنند، صرفنظر از جنس آن خواسته که معطوف مثلاً به افزایش حقوق باشد یا معطوف به حق برخورداری از یک سندیکا و اتحادیه کارگری باشد و چیزیهایی از این دست، این خودبهخود دیگر یک خواست سیاسی محسوب میشود.
من این تمایز را ابتدا به ساکن عرض کنم. به این معنا، گمان میکنم که بخش اعظم خواستههای کارگران البته متأسفانه خواستههای اقتصادیست در واقع جنس مناقشهشان اقتصادیست. چرا؟ چون غالباً این خواستهها نه در پیوند با یکدیگر بلکه به صورت پراکنده صورت میگیرد و در سالهای پس از انقلاب به دلیل فقدان تشکلها، فقدان سازماندهی و چیزهایی از این دست هرگز نتوانسته به صورت یک درخواست عمومی بخشهای گستردهای از کارگران تبدیل شود؛ بنابراین تبدیل به یک خواستهی سیاسی نشده است.
یعنی منظور شما این است که صرفنظر از نوع خواسته، صرف همهگیرشدن آن میتواند آن را تبدیل به یک خواست سیاسی کند؟
بله. چون مثلاً آن چیزی که چه بسا از نگاه شما یک خواستهی اقتصادیست، مثلاً افزایش دستمزدها، وقتی به صورت جمعی اعلام میشود، این عملاً یک پرسش سیاسیست. این یک پرسش در مورد یک خواست است دربارهی بازتوزیع ثروت اقتصادی. این که وقتی تولیدی صورت میگیرد، چه قدرش به دست کارگران برسد، چه قدرش به دست دولت یا طبقهی سرمایهدار برسد. جنس این پرسش دیگر پرسش سیاسیست. به این اعتبار است که عرض میکنم اگر در شکلگیری یک کنش جمعی کارگران تفکیک بین اقتصادی و سیاسی قائل باشیم، شاید راهنمای بهتری باشد تا در مورد جنس آن خواسته.
طی سالهای اخیر وقتی ما نگاه میکنیم، میبینیم فصل مشترک خواستههای کارگران اعتراض به عدم پرداخت حقوقشان بوده. از یکماه و دو ماه گرفته تا حتی مواردی ما داشتهایم که مثلاً تا ۱۵ـ ۱۴ ماه حقوق کارگران پرداخت نشده. در جاهای مختلف از دورترین شهرستانها تا تهران و شهرهای بزرگ کارگران به طور پراکنده اعتراض کردند، اعتصاب کردند، تحصن کردند، برای این که حقوقشان پرداخت نشده. خب این خواستهای بوده که بین همه هم مشترک بوده. چرا تبدیل به یک خواست عمومی نشده؟
این که چرا این گونه نشده، در واقع عامل تعیینکنندهاش این است که کارگران به واسطهی یک پروژهای که به گمان من یک پروژهی دولتیساخت است و در سالیان پس از جنگ از بالا اجرا شده، عمیقاً اتمیزه شدهاند، اشارهام به پروژهی موقتیسازی و سپس ارزانسازی نیروی کار است.
عامل دوم، در نه فقط سالهای پس از جنگ بلکه به طور کلی در همه سالهای پس از انقلاب و بلااستثناء در همهی دولتهای پس از انقلاب، صرفنظر از این که از این جناح یا آن جناح حاکمیت نظام جمهوری اسلامی باشند، تلاش شده و تلاششان هم به هرحال موفقیتآمیز بوده در این که مانع شوند که کارگران از این وضعیت اتمیزه خارج شوند و دست به دست هم دهند و تبدیل به یک صدای جمعی و یک نیروی جمعی شوند.
در واقع همهی دولتهای پس از انقلاب پروژهی تشکلستیزی را در دستور کار خودشان قرار داده بودند. حالا در مورد شوراهای اسلامی کار که به هرحال یکجور بازوی کنترلی کارگران به دست حاکمیت بودند، آن تشکلستیزی کمرنگتر بود. اما در مورد گرایشهای دیگر در جنبش کارگری مثلاً گرایشهای سندیکالیستی یا گرایشهای رادیکال که بحثشان یک قران دوزار کارگران نیست، بلکه به طور کلیتر خواهان این هستند که برضد سرمایه مبارزه صورت گیرد و خواهان لغو کار مزدی هستند، حاکمیت با این دو دسته یعنی سندیکالیستها و رادیکالها خیلی شدیدتر برخورد کرده است.
اگر ممکن است در مورد این واژهی “اتمیزه شدن” کمی توضیح دهید. منظورتان دقیقاً چیست؟
ببینید در سالیان پس از جنگ تقریباً در همه بخشهای اقتصادی البته با جدولهای زمانی گوناگون، اتفاقی که افتاد این بود که با تکنیکهای اجرایی، اداری و حقوقی گوناگون امنیت شغلی از کارگران گرفته شد. اگر مثلاً در سال ۱۳۶۸ حدود ۶ درصد نیروی کار در کل اقتصاد ایران دارای قراردادهای موقت بود، امروز یک رقمی که البته روی آن اتفاق نظری وجود ندارد، ولی بین ۸۰ تا ۹۰ درصد نیروی کار گفته میشود که نیروی کار موقت است یعنی به شکلهای گوناگون در ارتباط با کارفرما قرار میگیرند.
کسانی با قراردادهای شش ماهه، کسانی با قراردادهای سه ماهه، کسانی با قراردادهای شفاهی و… به هرحال میخواهم بگویم شکلهای ارتباط کارگران با کارفرمایان خیلی خیلی متنوع شده، ولی وجهاشتراکشان این است که اینها فاقد امنیت شغلی هستند. در واقع ناامنی شغلی دارند. همین عامل باعث میشود این کارگران چون هرکدام قراردادشان با کارفرمایان شکلهای مختلفی دارد، نتوانند به یک هویت جمعی دسترسی پیدا کنند.
در کنارش همان طور که گفتم بههرحال تشکلها هم وجود ندارند و کارگران به یک معنا تک افتاده هستند. تهاجمی که نسبت به آنها صورت میگیرد یک تهاجم جمعیست. از سوی هم سرمایه، در واقع بورژوازی و هم دولت مدافع سرمایه. اما اینها تک افتاده هستند و امکان جمعشدن ندارند و بخش مهم آن همان طور که گفتم به واسطهی این کلیدیترین تغییر ساختاری و نهادیای بوده که در سالیان پس از جنگ اتفاق افتاد. یعنی موقتیسازی نیروی کار که نتیجهاش ارزانسازی نیروی کار بود.
اگر این مسئله را در کنار معضل بیکاری در نظر بگیریم، اتفاقی که میافتد این است که کسانی که با هر مصیبتی شغلی به دست میآورند، به واسطهی این که لشکر بیکاران بیرون منتظرند که جای اینها را بگیرند، تا حد زیادی از هرگونه اقدام اعتراضی صرفنظر میکنند. دست به دست هم نمیدهند تا مبادا در لیستهای سیاه قرار گیرند، مبادا شغلشان را از دست بدهند.
منتهی من به بحث قبلی نکتهای را اضافه کنم. سوای عامل اتمیزه شدن نیروی کار و سوای ممانعت حاکمیت در تمام دولتها از خروج نیروی کار از وضعیت اتمیزهشدگی، ما یک عامل سومی هم داریم که خیلی کلیدیست ولی ضرورتاً دولتساختی نیست و آن این است که در حقیقت انواع و اقسام شکافهای غیرطبقاتی مثل شکافهای قومیتی، شکافهای مذهبی، شکافهای زبانی، شکافهای ملیتی بین مثلاً نیروی کار ایرانی و نیروی کار افغان و امثالهم یا جنسیتی، همه اینها نقش ایفا میکنند و بستر را مساعد میکنند برای این که نیروی کار نتواند به یک هویت جمعی طبقاتی دسترسی پیدا کند. این سه عامل بههرحال به گمان من اصلیترین عواملی هستند که باعث شدهاند نیروی کار آن قدرها نتواند هویت جمعی داشته باشد.
و همین نداشتن به قول شما هویت جمعیست که باعث میشود مثلاً در طول ماههای اوج جنبش سبز، جنبش کارگری نتواند نقش خیلی مشخص و با هویتی را در این جنبش ایفا کند؟
فکر میکنم باید روی دو عامل دست بگذاریم. یک نکته این است که آیا جنبش کارگری، یعنی طبقهی کارگر و مجموعهی نیروی کار میتوانستند نقشی ایفا کنند یا خیر؟ سئوال دوم این است که آیا اصولا میخواستند در پیوند با جنبش سبز نقشی ایفا کنند یا خیر؟ این دو به نظر من دو قصهی متفاوت است. از اولی اگر بگویم من فکر میکنم تا اینجای کار بیشتر روی ساختارهایی که دست نیروی کار را در شکلدهی به یک عمل جمعی و سراسری در مبارزه چه با سرمایه چه با دولت مدافع سرمایه میبندد، تکیه کردهام. اما سوای این ساختارها این نیروی کار یک پویایی هم دارد. کمااینکه ما میبینیم مثلاً در طول دههی ۱۳۸۰ بهرغم همهی این مشکلات، بهرغم نداشتن یک هویت جمعی ما تحرکات کارگری گستردهای را به شکلهای گوناگون داشتیم. از اعتصاب بگیرید تا بستن خیابانها و جادهها تا نامهنگاریها و حتی در مواردی تسخیر دفاتر مدیران. همه اینها وجود داشته. این پویایی نیروی کار است.
اما اینها یعنی نیروی کار یا کارگران سوای این مسائل سه مشکل اصلی دارند در این که بتوانند تواناییشان را از حالت بالقوه به بالفعل برسانند. یکی فاقد پشتیبانی سیاسی از سمت نخبگان سیاسی و نیروهای سیاسی هستند. دوم این که فاقد پوشش کارآمد رسانهای هستند به گونهای که بتوانند همدلی افکارعمومی را به سمت خودشان جلب کنند و سوم این که فاقد تواناییهای اقتصادی هستند مثل صندوق اعتصاب و چیزهایی از این دست. اگر این امکان وجود میداشت، اگر عزم جزم در جنبش سبز و هستهی اصلی نخبگان جنبش سبز وجود میداشت که این سه کمبود اصلی را برطرف کنند، به گمان من کارگران میتوانستند در محل کار پیوند وسیعی را با جنبش سبز برقرار کنند و به این اعتبار یک محل جدیدی برای منازعه بیآفرینند.
شما اشاره کردید به این که کارگران فاقد پشتیبانی سیاسی از طرف نیروهای حاضر بودند. این پشتیبانی چه طور باید انجام میشد؟
ببینید جنبش سبز بههرحال هستهی اصلی شکلدهندهاش از لحاظ سیاسی که صدا و تریبون داشتند، توانایی، تشکل و سازماندهی داشتند، نیروهای اصلاحطلب بودند. از نیروهای دوم خردادی بگیریم تا حلقهای که نزدیکتر به آقای موسوی هستند و امثالهم. واقعیت امر این است که این مجموعه دعواشان با حاکمیت یکی در سطح سیاسی بود یعنی در این سطح که پستها جابهجا شود و دو در این سطح بود که شیوه حکمرانی تغییر پیدا کند. اما بههیچ وجه تمایل نداشتند و هنوزهم به نظر میرسد ندارند که سطح منازعه با حاکمیت را به سطح تغییرات ساختاری ارتقاء دهند.
یکی از این تغییرات ساختاری نوعی تغییر در توازن قوای طبقاتیست بین طبقهی کارگر و طبقات بالادستتر. مجموعهی نیروهای اصلی جنبش سبز این تمایل را نداشتند و به گمانم هنوزهم ندارند که این ارتقاء توان را در مجموعه کارگران و طبقهی کارگر پدید آورند. به این اعتبار است که میگویم این عزم جزم در مجموعه نیروهای سیاسی نبود. به این خاطر که بههر حال خود این مجموعه هم دچار یکجور منازعه با نیروهای کارگری هستند. نه منازعه سیاسی، بلکه منازعه اقتصادی.
به اعتبار دیگر همهی وضعیتی که امروز کارگران دارند، یعنی ناتوانیای که در شکلگیری یک کنش جمعی از خودشان نشان میدهند، علت اصلیاش سیاستهای اقتصادیای بود که دولتهای به اصطلاح “سازندگی” و بعد “اصلاحات” روی اینها پیاده کردند. همان مسئلهی موقتیسازی و ارزانسازی نیروی کار. میخواهم بگویم که مجموعهی اصلی جنبش سبز چندان تمایلی هم نداشت که این سطح از منازعه را آن گونه که مثلاً طبقهی کارگر میتواند در محل کار پدید آورد، پدید آورد. چرا؟ چون بخشی از داشتههای خودش را هم از دست میداد.
آقای مالجو! شما در بیان دلایلی که ذکر کردید، بیشتر متمرکز شدید روی سیاستهای اقتصادی حاکمیت، مسئلهی موقتسازی و ارزانسازی نیروی کار. به نظر میرسد که نقش تشکلها را شما کمرنگ میبینید. یعنی شما قائل به این نیستید که نبود تشکلهای کارگری میتواند علت اصلی در بروز تمام این نارساییهایی باشد که روی آن بحث کردیم؟
به نکتهی درستی اشاره میکنید. نبود تشکلهای کارگری از یکسو و اجرا و موفقیت اجرای پروژهی موقتسازی و ارزانسازی نیروی کار از سوی دیگر، یک رابطهی متقابل و دیالکتیکی باهم دارند. یعنی چه؟ یعنی اگر مثلاً سالیان پس از جنگ و آن سالهای اولیه را در نظر بگیریم، فقدان تشکلهای کارگری باعث شد که دولتها خیلی سهلتر بتوانند پروژهی موقتسازی و سپس ارزانسازی نیروی کار را به مرحلهی اجرا بگذارند.
از سوی دیگر بعد از این که نیروی کار درصد زیادش موقتی شد و امنیت شغلیاش را از دست داد و به بیانی که عرض کردم اتمیزه شد، حالا امکان ساختن تشکلهای کارگری نه ناممکن اما در قیاس با سالیان قبلتر دشوارتر شده بود. یعنی میخواهم بگویم اینها یک تأثیر متقابل برهم دارند.
اما من در عرایضم بحث تشکلهای کارگری را نادیده نگرفتم. ما در به خصوص دههی ۱۳۸۰ سه جریان عمدهی کارگری را داشتیم؛ یک جریان که همانطور که گفتم بازوی کنترلی حاکمیت روی کارگران بود، شوراهای اسلامی کار بودند که اینها تلاششان براین بود که از رهگذر فرستادن نمایندههای خودشان به مجلس و پارلمان موفق شوند مثلاً تغییرات حقوقی را به نفع نیروهای کارگری ایجاد کنند که بههرحال خواب آشفتهای بود.
جریان دوم جریانهای سندیکالیستی هستند. شاید مهمترین و معروفترینشان سندیکای اتوبوسرانان و همچنین سندیکای کارخانه نیشکر هفت تپه باشد. جریان سومی هم بود که این جریان سوم به لحاظ هم اقتصادی و هم سیاسی با طبقات برتر مسئله داشت. در واقع مسئلهی اصلیاش این بود که خواهان لغو کارمزدی بود، خواهان نوع دیگری از سازماندهی اقتصادی بود.
حاکمیت با این دو جریان یعنی سندیکالیستها و رادیکالها برخورد خیلی تندی داشت. با این تفاوت که در رابطه با رادیکالها برخوردش به مراتب شدیدتر بود و در ارتباط با سندیکالیستها گرچه کماکان برخورد شدید بود، اما شدت و حدت این برخورد بههرحال کمی پایینتر بود.
برای جمعبندی بحث اگر ممکن است به طور خلاصه برای ما بفرمایید راه برونرفت از این بنبستی که پیش آمده چیست؟ اجازهی بهوجود آمدن تشکلهای مستقل داده نمیشود، مسئلهی موقتسازی و ارزانسازی نیروی کار همچنان از سوی حاکمیت ادامه دارد و کارگران تا از این گردونه خارج نشوند، نمیتوانند در پیوند با جنبش عظیم دموکراسیخواهی ایران قرار گیرند. الان راه برونرفت از این چرخه به نظر شما چه میتواند باشد؟
این بنبستی که به آن اشاره میکنید این است که بههرحال یک نیروی اقتدارگرای فائقه از لحاظ عملی بر این سرزمین حاکمیت دارد. من معتقد هستم نه جنبش سبز که عمدتاً دستکم در کلام تکیهاش را روی طبقهی متوسط میگذارد به تنهایی موفق میشود براین قدرت فائقه چیره شود و نه طبقهی کارگر و نیروهای کارگری موفق میشوند به تنهایی در دو جبهه بجنگند. یعنی از یکسو با یک حاکمیت اقتدارگرا و از سوی دیگر با مجموعهی بورژوازی.
برای برونرفت از این بنبست به گمان من اگر در سطح طبقاتی بگوییم، ما نیازمند یک ائتلاف طبقاتی بین طبقهی متوسط و طبقهی کارگر هستیم. اگر در سطح جنبشی بگوییم، نیازمند ائتلاف بین آن چیزی که جنبش سبز یا جنبش اعتراضی نامیده میشود و جنبش کارگری هستیم. برای تحقق چنین ائتلافی بههرحال شرطهای زیادی لازم است.
من فکر میکنم دو مانع اصلی برای این ائتلاف وجود دارد؛ یکی جناحهای راست افراطی در درون جنبش سبز که در بهترین حالت فقط خواهان این هستند که کارگران به منزلهی تنها سرباز وارد این مبارزه شوند، اما در فردای پیروزی از نو برگردند سر جایشان و همان سلسله مراتبی که سابق براین بوده، کماکان استمرار پیدا کند. این نیروهای راست یکی از موانع چنین ائتلافی هستند.
از سوی دیگر فکر میکنم جناحهای چپ رادیکال یا نیروهای چپ رادیکال از جمله در میان نیروهای کارگری هم مانع چنین ائتلافی هستند. چرا؟ چون براین باورند که میتوانند همزمان در دو جبهه بجنگند. هم با بورژوازی و طبقات متوسطی که در حقیقت در چارچوب جنبش سبز خودشان را تشکل دادهاند و هم از سوی دیگر با حاکمیت اقتدارگرا. این هر دو جناح از موانع ائتلاف طبقاتی بین طبقهی متوسط و طبقهی کارگر یا به زبان جنبشی بین جنبش سبز و جنبش کارگری هستند.
مادامی که این دو مانع برطرف نشود به گمان من امکان چنین ائتلافی نیست و احتمالاً تنها راه برونرفت از این بنبست هم کشاندن طبقهی کارگر و طبقات پایینتر جامعه به این منازعهای است که بههرحال در سه سال گذشته به صور گوناگون استمرار داشته است.
منبع: دویچهوله
احداث فاز دوم مجموعه برج میلاد در حالی آغاز شده که این برج در رسیدن به اهداف گردشگری، بازرگانی و مخابراتی پیشبینی شده برای این پروژه ناکام بوده است.
به گزارش رادیو بینالمللی چین (CRI) از تهران، برج میلاد در تپههای عباسآباد پایتخت ایران ساخته شده و با 435 متر ارتفاع، چهارمین برج بلند تلویزیونی و مخابراتی دنیا شناخته میشود. این برج که در طرح نقشه نهایی آن بخشهایی چون رصدخانه، رستوران گردان و مرکز تجاری دیده میشود، اکنون از برنامههای آرمانی خود فاصله گرفته و تنها به مکانی جدید برای گردشگران و سکویی بلند برای تماشای شهر تبدیل شده است.
فشار تحریمها بر پروژه
تاثیرگذاری تحریمهای غرب علیه ایران بر روند ساخت برج 435 متری میلاد، باعث شد تا در طول پروژه بسیاری از پیمانکاران از آن کنار بکشند. این روند تا جایی ادامه داشت که یکی از بزرگترین پیمانکاران آلمانی به خاطر تحریمها قرارداد را فسخ کرد و حتی پس از سه ماه رایزنی با این شرکت توافقی حاصل نشد. در ادامه این روند شرکت زیمنس آلمان نیز با وجود آن که مبلغ قرارداد را دریافت کرده بود، اما از تحویل تابلوهای برق خودداری میکرد و بخشی از تجهیزات استراتژیکی پروژه هم میبایست از ژاپن تهیه میشد که تحریمها مانع آن شده بود.
گفتوگو با مدیر پروژه
واپسین مدیر پروژه برج میلاد معتقد است که این طرح از ابتدا آغاز خوبی نداشته و به همین علت هنوز با مشکلات متعددی روبهرو است. مهندس رضا میرصادقی، در گفتگو با گزارشگر رادیو بینالمللی چین (CRI) در تهران، با اشاره به این که برج میلاد از معدود پروژههای دنیا است که با وجود تکمیل نشدن طراحی همه بخشهای سازه احداث آن آغاز شد، میگوید: «من دیماه 84 زمانی پروژه را تحویل گرفتم که بعد از گذشت 9 سال، هنوز تنها 39 درصد پیشرفت فیزیکی ثبت شده بود. در شیوه کاری EPC که طرح و اجرا همزمان جلو میرود، وقتی پیشرفت فیزیکی به 20 درصد برسد، طراحی میبایست به مرز 100 درصد نزدیک و یا در حال اتمام باشد، اما وقتی پیشرفت فیزیکی پروژه برج میلاد 37 درصد اعلام شد، تنها 50 درصد طراحی انجام شده بود. به دنبال این رخداد ما متوجه شدیم که برج در بخشهای معماری، سازه و الکتریکال وضعیت نامناسبی دارد و به ناچار بسیاری از طرح و نقشهها را عوض کردیم.»
اهداف فراموش شده
مهندس میرصادقی انگیزه خود از پذیرفتن پروژه طاقتفرسای برج میلاد را اینگونه تشریح میکند: «پیش از آن که پروژه برج را به من بسپارند، یک روز در شانگهای تابلویی را دیدم که برجهای بلند دنیا را نشان میداد. من گفتم که نام برج میلاد در آن فراموش شده، اما یک دوست چینی به من گفت ما معتقدیم این برج قرار نیست ساخته شود و به عنوان یک پروژه مختومه محسوب میشود. در شهر کوالالامپور نیز تابلوی برجهای بلند را بدون ذکر نام برج میلاد دیدم. وقتی علت را پرسیدم، به من گفتند که این برج تکمیل نشده و ارتفاع آن تنها یک عدد خیالی است و ساخته نمیشود زیرا ایرانیها قادر به ساخت آن نیستند. همین که مهندسان خارجی توان ایرانیها را ضعیف میپنداشتند، باعث شد تا با جدیت وارد پروژه برج میلاد شوم.»
دکل آنتن بدون استفاده
هرچند نصب آنتن شبکههای رادیویی و تلویزیونی روی این برج یکی از اهدافی بود که صرف هزینه هنگفت برای احداث آن را توجیه میکرد، اما اکنون با وجود افتتاح پروژه، همچنان از آنتن آن استفاده نمیشود. طبق اظهارات مسوولان شهرداری تهران، در زمان احداث برج رایزنی با سازمان صداوسیما بدون نتیجه پایان یافت، زیرا این سازمان تاکید کرده بود که اگر آنتنهای UHF و VHF را روی دکل برج نصب کند، قطع سیگنال حتی برای چند دقیقه نیز بازتاب جهانی منفی در پی خواهد داشت و بنابراین میبایست مدیریت آن بخش از برج در اختیار صداوسیما قرار گیرد. از سوی دیگر شهرداری تهران که مالک برج است، وقتی متوجه شد شرکت مخابرات ایران نیز تقاضای مشابهی دارد، از ادامه رازنیها صرفنظر کرد. با وجود آن که تیم فنی برج میلاد در همان زمان راهکاری مفید را برای تعامل میان صداوسیما، مخابرات و شهرداری تدوین و ارائه کرده، اما این طرح هنوز عملی نشده است. از سوی دیگر دهها واحد تجاری در بخش پایین برج در نظر گرفته شده که با وجود اعلام آمادگی برندهای معروف حاضر در ایران، هنوز خالی است و به اجاره نرفته است.
توقف زندگی مدیر پروژه
مهندس رضا میرصادقی در ادامه گفتگو با گزارشگر رادیو بینالمللی چین (CRI) در تهران، با اشاره به این که فشار عصبی ناشی از سنگینی کار یکبار جان او را گرفت، توضیح میدهد: « گاهی مدیر باید به صورت آنی تصمیم بگیرد، اما قوانین مدیریتی دولتی اجازه این کار را به فرد نمیدهد. من به ناچار چندین مرتبه بدون اطلاع هیئتمدیره برای خرید از شرکتهای خارجی اقدام کردم که ریسک بزرگی بود و پس از اتمام آن بقیه مدیران را در اطلاع قرار دادم تا در عمل انجام شده قرار گیرند. من همزمان با افزایش فشار کاری و عصبی حاکم بر پروژه، تنگی نفس گرفتم. یک روز به توصیه پزشک برای انجام تست ورزش به یک کلینیک قلب مراجعه کردم. هنگامی که روی تردمیل بودم، دچار ایست قلبی شدم و حدود دو دقیقه از دنیا رفتم. یک پزشک جراح که بر بالین من بود، به دنبال بینتیجه بود اثر شوک الکتریکی تصمیم گرفت دندههای من را بشکند و قلب را با دست ماساژ دهد که ناگهان با آخرین ضربه شوک به زندگی بازگشتم.»
هرچند ماجرای سکته مدیر پروژه برج میلاد در رسانهها اعلام نشد و شهرداری تهران نیز در مقابل آن سکوت اختیار کرد، اما مهندس میرصادقی با بیان این که برج در زمان افتتاح بدهیهای بالایی داشت و غیبت او میتوانست با نارضایتی پیمانکاران مواجه شود، میگوید: «چند شرکت پیمانکار با اتکا به اعتماد من وارد پروژه شده بودند و با آن که پس از سکته نیمی از بدنم بیحس بود، باز هم برای رسیدگی به امور روزی چند ساعت در دفتر کارم حضور داشتم تا مشکلی پیش نیاید. در آن زمان 80 درصد از بدهیها را پرداخت کردم و نامه استغفای خود به علت بیماری را برای هیئت مدیره فرستادم. از سوی دیگر احداث برج نیز تکمیل شده بود و باید تحویل شرکت بهرهبردار میشد.»
این اظهارات مهندس میرصادقی در حالی مطرح میشود که او آسیبدیدگی و بیماری خود را نیز مانعی برای توقف فعالیت در پروژه نشناخت و تاکید میکند: «زمانی که دفتر کارم را به یک کانکس منتقل کردم و سخت فعالیت داشتیم، مینیسک پایم پاره شد. من فرصت عمل جراحی را نداشتم، زیرا سه هفته باید استراحت میکردم. در نهایت وقتی مراسم افتتاحیه برج ساعت 23 به پایان رسید، سه ساعت بعد در فرودگاه بینالمللی تهران بودم تا برای عمل جراحی پایم که وضعیت خطرناکی داشت، به خارج از کشور سفر کنم.»
برجی که تنها نماد است
پیشنهاد ساخت یک برج و تالار نمادین برای شهر تهران در سال ۱۳۷۰ و دوران ریاستجمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی مطرح شد. از سوی دیگر احداث این پروژه به علت دشواری کار و پرهزینه بودن آن در طی سالها با کندی پیش رفت به طوری که تا سال 84 که انتشار یک دروغ آوریل جنجال ایجاد کرد، این پروژه برای بسیاری از مردم ایران و رسانههای جهان ناشناخته مانده بود.
از سوی دیگر با وجود آن که مدیران سنتی ایرانی برج میدان آزادی را به عنوان نماد ایران میشناسند و اصرار دارند که برج میلاد میبایست تنها نماد تهران باشد، اما در سال 2011 بازی رایانهای «Battlefield 3» که در سناریوی آن ارتش ایالات متحده آمریکا به خاک ایران حمله میکند، با نمایش دادن برج میلاد این سازه را به عنوان نماد جدید ایران پذیرفته و به جهان معرفی کرده است. به بیان دیگر، برج میلاد با وجود صرف هزینههای کلان برای ساخت آن برنامه تبلیغاتی موثری نداشته و فقط دروغ آوریل و یک بازی رایانهای آن را در ایران و جهان مشهور کرده است.
با وجود صرف هزینهای گزاف از محل عوارضهای پرداخت شده شهروندان تهرانی تغذیه میشود، امروز برج میلاد تهران کاربری تجاری و مخابراتی خود را کنار گذاشته و به یک دیدهبان بلند تبدیل شده است. برجی که با همین کاربری میتوانست از جنس آهن و روی کوه ساخته شود تا شهروندان هنگام مشاهده آن نسبت به مالیاتی که پرداخت میکنند، بیاعتماد و ناامید نباشند.
اکنون برج میلاد تهران با فروش بلیت بازدید، اجاره فضاهای تبلیغاتی، رستوران و غرفههای صنایعدستی و همچنین برگزاری کنسرت و همایش در سالن اجتماعات مجموعه یادمان تهران هزینههای خود را تامین میکند و مشخص نیست تا چه زمانی میتواند به این وضعیت ادامه دهد.
منبع: خبرگزاری چین
U.S. plans for a possible military strike on Iran are ready and the option is “fully available”, the U.S. ambassador to Israel said, days before Tehran resumes talks with world powers which suspect it of seeking to develop nuclear arms.
Like Israel, the United States has said it considers military force a last resort to prevent Iran using its uranium enrichment to make a bomb. Iran insists its nuclear program is for purely civilian purposes.
“It would be preferable to resolve this diplomatically and through the use of pressure than to use military force,” Ambassador Dan Shapiro said in remarks about Iran aired by Israel’s Army Radio on Thursday.
“But that doesn’t mean that option is not fully available – not just available, but it’s ready. The necessary planning has been done to ensure that it’s ready,” said Shapiro, who the radio station said had spoken on Tuesday.
The United States, Britain, France, Russia, China and Germany have been using sanctions and negotiations to try to persuade Iran to curb its uranium enrichment, which can produce fuel for reactors, medical isotopes, and, at higher levels of purification, fissile material for warheads.
New talks opened in Istanbul last month and resume on May 23 in Baghdad.
Israel, which is widely assumed to have the Middle East’s only atomic arsenal, feels threatened by the prospect of its arch-foe Iran going nuclear and has hinted it could launch preemptive war.
But many analysts believe the United States alone has the military clout to do lasting damage to Iran’s nuclear program.
In January, Shapiro told an Israeli newspaper the United States was “guaranteeing that the military option is ready and available to the president at the moment he decides to use it”.
U.S. lawmakers are considering additional legislation that would increase pressure on Iran, with further measures to punish foreign companies for dealing with Iran in any capacity.
(Reuters)
Iranian President Mahmoud Ahmadinejad said Thursday he hopes to attend this summer’s Olympic Games in London but that the British authorities were reluctant to allow him, state media reported.
“I would like to be beside the Iranian athletes at the Olympic Games in London to support them, but (the British) have issues with my presence,” Ahmadinejad said, without offering further explanation.
“The enemies do not want our athletes to win medals, but our young people shall be present at the Olympic Games and, like Arash, give new reasons to take pride in Islamic Iran,” he said, quoted by the official news agency IRNA.
Arash is a mythical hero of ancient Persia.
According to legend, he was instructed to shoot an arrow that would determine the country’s border. He exerted all his strength to shoot the arrow a great distance, but was destroyed in the process.
Relations between Tehran and London are at an all-time low.
London closed its embassy in Tehran after a rampage of the building by Islamist students in November 2011.
Britain was one of the first European countries to adopt sanctions against the Iranian Central Bank to put pressure on the Islamic republic for its disputed nuclear programme.
And in February 2011, Iran protested to the International Olympic Committee against the official logo of the 2012 Olympics, claiming it was “racist”, an accusation the London Organising Committee described as “surprising”.
According to Tehran, one could read the word “Zion” in the logo. The organisers defended the logo, saying it was “modern, bold and flexible” and could able to appeal to a younger audience.
President Ahmadinejad has repeatedly stated in recent years that Israel will one day be “wiped off the map” and cast doubt on the magnitude or actual occurrence of the Holocaust.
(AFP)
A confidential U.N. report reveals Iran is exporting arms to the Syrian government in violation of a ban on weapons sales, the same day President Bashar al-Assad blamed the violence in his country on the work of foreign-backed fighters.
The draft report describes three seizures of Iranian weapons shipments, including two bound for Syria, within the last year, a Western diplomat told CNN on Wednesday on condition of anonymity. The official was not authorized to release details to the media.
The report was drafted by a panel of experts and submitted to the U.N. Security Council’s committee that monitors sanctions against Iran, the official said.
The revelations came as al-Assad, in a rare interview, told Russia 24 that weapons in the hands of rebels were flowing into the country from neighboring Lebanon and Turkey.
“You can’t simply close the borders and stop the smuggling, but you can reduce the flow,” he said.
Iran accused of arming Syria Syrian refugees flee to Turkey Syrian man helps clear landmines Ajami: Syria is Obama’s Rwanda
In recent days, violence has spilled over into Lebanon and Turkey where thousands of Syrians have fled. At least one person was killed and an undetermined number were wounded Thursday in renewed clashes in the northern Lebanese city of Tripoli between factions supporting and opposing the uprising in Syria, Lebanon’s National News Agency reported.
Al-Assad put the blame instead on the so-called Arab Spring that saw popular revolutions topple the governments of Egypt, Libya and Tunisia.
“If we take into consideration the developments in Syria, the events in Libya and other countries, for the leaders of these countries, it’s becoming clear that this is not ‘Spring’ but chaos.”
The successful Arab Spring movements inspired the uprising in Syria that began in March 2011 with protests calling for political reforms and quickly devolved into a revolt with an armed opposition amid a brutal crackdown by al-Assad’s forces.
The United Nations estimates that at least 9,000 people have died in the 14-month crisis, while opposition groups put the death toll at more than 11,000.
CNN cannot independently verify reports of deaths and violence because the Syrian government has severely restricted access by international media.
At least four people died Thursday when Syrian forces opened fire in Daraya outside the capital city of Damascus, the Local Coordination Committees of Syria, an opposition network that collects casualty reports and organizes anti-government protests.
Al-Assad blamed the violence on terrorists, including those who labeled themselves members of the rebel Free Syrian Army.
But opposition groups, including members of the rebel army, say al-Assad’s government has been trying to mar their efforts with false accusations of links to terrorism.
While the rebel army says its ranks are populated by those who defected from Syria security forces, al-Assad labeled them criminals.
“It’s not an army, first of all, and it’s not free because they get their arms from different foreign countries,” he said in the interview.
“That’s why they are not free at all — they are a bunch of criminals who have been violating the law for years and have been sentenced in various criminal cases. There are religious extremist elements among them, like those from al Qaeda.”
Al-Assad dismissed the enormous international pressure put on him to end the violence and step down, vowing that Syria would not bow on any issue.
The United States, the European Union and the United Nations have targeted Syria with a number of economic sanctions targeting al-Assad and his government.
Al-Assad acknowledged the sanctions have had an adverse affect on Syria’s economy.
“The world doesn’t consist just of Europe and the United States, and we find alternatives which allow us to overcome these difficulties. We can support small and mid-sized business, the basic element of our economy is agriculture, and it’s hard to affect it with sanctions,” al-Assad said.
Al-Assad also called a boycott of recent parliamentary elections by the opposition a failure.
“It seems to some people that if we conducted the reforms earlier, the situation would have been better now. It’s not right for one reason — terrorists spit on reforms. They are not fighting for reforms, they are fighting to bring terror,” he said.
Meanwhile, the U.S. government distanced itself from a Washington Post report that said more and better weapons are making their way in to the hand of Syrian rebels.
The newspaper, citing unnamed officials and opposition activists, reported the arms are being paid for by Persian Gulf nations and coordinated in part by the United States.
“The United States has made a decision to provide nonlethal support to civilian members of the opposition,” Victoria Nuland, a State Department spokeswoman told reporters Wednesday.
“…But with regard to any assertions with regard to lethal, we are not involved in that.”
The United States has expressed reservations about arming rebels, citing division among the opposition.
Meanwhile, division among Syrian opposition groups deepened Thursday with the Syrian National Council, widely perceived by Western countries as the primary coalition for the opposition, coming under fire by a leading opposition activist group.
The Local Coordination Committees of Syria, an opposition network, called the national council a “failure,” saying it will withdraw from the council. The council has been under fire for failing to unify the opposition groups and bring in international support.
(CNN)
در آستانه دور دیگری از مذاکرات هسته ای گروه پنج به علاوه یک با ایران، سفیر آمریکا در اسرائیل می گوید که طرح های حمله احتمالی به ایران آماده شده اند و این گزینه «به طور کامل قابلیت اجرا دارد.»
به گزارش رادیو فردا، ایالات متحده آمریکا همانند اسرائیل همواره اعلام کرده است که برای مقابله با بلندپروازی هسته ای جمهوری اسلامی ایران گزینه نظامی را از نظر دور نگه نمی دارد و از تهران خواسته است تا درباره فعالیت های اتمی خود راستی آزمایی کند.
دان شاپیرو، سفیر آمریکا در تل آویو در گفت و گو با رادیو ارتش اسرائیل گفت: «ترجیح ما این است که مسئله هسته ای ایران از طریق دیپلماتیک و با استفاده از اهرم های فشار حل و فصل شود و نه با استفاده از نیروی نظامی.»
وی افزود: «ولی این موضوع بدان معنی نیست که گزینه نظامی کاملا در دستور کار نیست. این گزینه الان در دستور نیست ولی قابل اجراست. برنامه ریزی های مورد نیاز برای اطمینان از اینکه همه چیز مهیاست انجام شده است.»
ایالات متحده آمریکا، بریتانیا، فرانسه، چین و روسیه همراه با آلمان اعضای گروه پنج به علاوه یک را تشکیل می دهند که در سال های اخیر با استفاده از اهرم تحریم و انجام مذاکرات با ایران، تلاش کرده اند تا تهران را متقاعد کنند که از غنی سازی اورانیوم دست بکشد.
این کشورها نگران هستند که ایران در پوشش فعالیت های هسته ای خود که آن را صلح آمیز می داند به دنبال ساخت بمب اتمی باشد. ایران این اتهام را تکذیب می کند.
نمایندگان دو طرف دور جدید مذاکرات میان خود را پس از یکسال وقفه ماه گذشته در استانبول ترکیه از سر گرفتند و قرار است گفت و گوهای خود برای رسیدن به توافقی در زمینه برنامه هسته ای تهران را روز ۲۳ ماه مه- یک هفته دیگر- در بغداد از سر گیرند.
اسرائیل که گفته می شود تنها قدرت هسته ای در خاورمیانه است و حدود ۲۰۰ کلاهک هسته ای دارد در سال های اخیر بارها تهدید کرده که در صورت حل نشدن برنامه اتمی جمهوری اسلامی اقدام به حمله پیشگیرانه علیه تاسیسات اتمی ایران خواهد کرد.
خبرگزاری رویترز در این زمینه گزارش داده که به اعتقاد تحلیلگران سیاسی، تنها آمریکاست که می تواند با بهره گیری از توان نظامی خود خسارات جدی به تاسیسات هسته ای ایران وارد کند.
در ماه ژانویه، دان شاپیرو به یک روزنامه اسرائیلی گفته بود که آمریکا «تضمین می دهد که گزینه نظامی قابلیت اجرا دارد و این امکان در اختیار رییس جمهوری هست تا هر زمان که تصمیم گرفت از آن استفاده کند.»
در همین حال و در آستانه مذاکرات بغداد، سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران در همایش «اقتصاد مقاومتی» که برای بررسی راه های مقابله با تحریم های ایران برگزار شده است، به مقام های غربی هشدار داد که «در اظهارات شان دقت کرده و دچار اشتباه محاسباتی نشوند.»
آقای جلیلی روز پنجشنبه با اشاره به برخی گفته های رهبران آمریکا مبنی بر اینکه زمان برای گفت و گو در حال پایان است، اظهار داشت: «آنچه رو به پایان است زمان برای فشار به ملت ایران است. چرا که بدون شک مسیر فشار به ملت ایران، موجب مقاومت و پیشرفت بیشتر ما خواهد شد.»
ایران به دلیل مقابله با خواست شورای امنیت سازمان ملل درباره تعلیق غنی سازی اورانیوم هدف تحریم های بین المللی قرار گرفته است و آمریکا و اتحادیه اروپا همراه با برخی کشورهای متحد آنها نیز تحریم های یکجانبه ای را بر ضد تهران به مرحله اجرا در آورده اند.
قرار است روز پنجشنبه، سنای آمریکا تحریم های تازه ای را علیه ایران مورد بررسی قرار دهد و هری رید، رهبر اکثریت دموکرات، خواستار رای سناتورها به این تحریم ها شده است.
یک بانک ژاپنی اعلام کرده که مراودات بانکی خود با دولت ایران را براساس حکم قضایی صادر شده در آمریکا متوقف کرده است.
به گزارش بیبیسی، روز پنجشنبه، ۲۸ اردیبهشت (۱۷ مه)، سخنگوی بانک توکیو – میتسوبیشی یو اف جی گفت که قاضی دادگاهی در نیویورک در ارتباط با پرونده بمب گذاری در مقر تفنگداران آمریکایی در بیروت در سال ۱۹۸۳، حکم کرده است که دارایی های ایران نزد این بانک مسدود و مراودات بانک با دولت ایران متوقف شود.
سخنگوی بانک ژاپنی افزوده است که مبلغ دو میلیارد و ششصد میلیون دلار دارایی دولت جمهوری اسلامی نزد این بانک مسدود شده است هر چند وی در مورد میزان کل سپرده های ایران نزد این بانک و صاحبان این سپرده ها توضیح بیشتری نداد.
این حکم اوایل ماه جاری و به نفع دو تن از مصدومان بمب گذاری سال ۱۹۸۳ صادر شد اما به گفته سخنگوی بانک توکیو میتسوبیشی، اموال مسدود شده معادل مبلغی است که یک دادگاه دیگر آمریکایی در سال ۲۰۰۷ برای پرداخت خسارت به خانواده های قربانیان این بمب گذاری لازم تشخیص داده بود.
سخنگوی بانک توکیو میتسوبیشی گفته است که حکم قاضی دادگاه نیویورک نه تنها شامل عملیات این بانک در آمریکا می شود، بلکه فعالیت آن در ژاپن را هم در بر می گیرد که، به گفته او، از نظر قوانین ژاپن “محل ایراد است.”
وی افزود که به همین دلیل، بانک در نظر دارد نسبت به این حکم استیناف خواهی کند.
به گزارش خبرگزاری رویترز، بخش عمده امور بانکی مربوط به پرداخت های نفتی ژاپن به ایران از طریق بانک توکیو میتسوبیشی صورت می گیرد و یاسوهیرو ساتو، مدیر موسسه مالی میزوهو و رئیس انجمن بانکداران ژاپنی گفته است که قطع اینگونه مراودات “امنیت انرژی ژاپن را به مخاطره می اندازد.”
تصمیم بانک ژاپنی به ماجرای انفجار شدید در مقر تفنگداران دریایی آمریکا در جریان جنگ داخلی لبنان ارتباط دارد که در جریان آن، ۲۴۱ نظامی آمریکایی و بیش از پنجاه نظامی فرانسوی کشته و شمار دیگری زخمی شدند.
واحدهای تفنگداران دریایی آمریکا در بیروت به عنوان بخشی از نیروهای چند ملیتی به جنگ داخلی لبنان به آن کشور اعزام شده بودند تا به منظور خاتمه دادن به این جنگ، در کنار واحدهایی از ارتش فرانسه، بریتانیا و ایتالیا، بر خروج افراد مسلح سازمان آزادیبخش فلسطین از بیروت نظارت کنند.
جنگ داخلی لبنان در سال ۱۹۷۵ و با ورود نیروهای اسرائیلی به خاک آن کشور آغاز شد که هدف خود را خارج کردن افراد مسلح سازمان آزادیبخش فلسطین از لبنان اعلام کرده بودند.
واکنش متفاوت گروه های مختلف سیاسی و قومی لبنان به اقدام اسرائیل به درگیری نظامی و جنگ داخلی منجر شد که تا سال ۱۹۹۰ ادامه یافت و براساس برخی تخمین ها، بیش از دویست هزار کشته برجای گذاشت و ویرانی های گسترده ای به بار آورد.
روز ۲۳ اکتبر سال ۱۹۸۳، رانندگان دو کامیون حامل مواد منفجره در یک عملیات انتحاری، پایگاه تفنگداران دریایی آمریکا و سربازان فرانسوی در بیروت را هدف حمله قرار دادند و باعث وقوع انفجاری عظیم در این محل شدند.
کمتر از یک سال بعد، دولت وقت آمریکا تحت فشار افکار عمومی و خواست کنگره آن کشور، نیروهای خود را از لبنان خارج کرد.
در آن زمان، تعدادی از گروه های مسلح فعال در لبنان مسئولیت این عملیات را برعهده گرفتند اما سرانجام، مقامات آمریکایی با استناد به تحقیقات خود، جنبش حزب الله لبنان را عامل برنامه ریزی و اجرای این عملیات معرفی کردند.
به گفته مقامات آمریکایی، این عملیات با حمایت مالی و فنی ایران صورت گرفت.
در سال ۲۰۰۷، دادگاهی در آمریکا پس از رسیدگی به شکایت جمعی از بازماندگان نظامیان کشته شده در این عملیات، دستور داد دولت ایران بیش از دو و نیم میلیارد دلار غرامت به آنان بپرازد و طی سال های اخیر، این خانواده ها فعالانه در صدد مسدود کردن اموال دولت ایران و دریافت غرامت بوده اند.
در عین حال، اقدام بانک ژاپنی براساس رای دادگاهی در نیویورک به نفع دو تن از نظامیان آمریکایی زخمی در انفجارهای بیروت صورت گرفته که دستور داده است از محل اموال مسدود شده ایران، بیش از چهل میلیون دلار به آنان پرداخت شود.
در حال حاضر تحریم های بانکی و نفتی شماری از کشورهای غربی علیه برنامه های اتمی ایران، این کشور را با دشواری هایی در فروش نفت و مهمتر از آن، دریافت عواید حاصله از آن مواجه کرده است و به گزارش رویترز، گروهی از سناتورهای آمریکایی در نظر دارند طرحی را برای تشدید این تحریم ها به تصویب برسانند.
کارشناسان سازمان ملل متحد میگویند، ایران به ارسال غیرقانونی تسلیحات به سوریه ادامه میدهد. در گزارش آنها به “فعالیتهای غیرقانونی” غنیسازی اورانیوم در جمهوری اسلامی نیز اشاره شده است.
به گزارش دویچهوله، کارشناسان کمیسیون سازمان ملل متحد ویژه نظارت بر اجرای تحریمها علیه ایران در پیشنویس گزارش خود به این عالیترین نهاد بینالمللی مینویسند، سوریه همچنان مقصد اصلی سلاحهای غیرقانونی جمهوری اسلامی ایران است.
به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، یک دیپلمات شورای امنیت سازمان ملل که نمیخواست نامش فاش شود، زیرا متن گزارش هنوز قطعی نشده، ابراز داشت که سه محمولهی جدید تسلیحات غیرقانونی ایران شناسایی شدهاند که مقصد دو محموله سوریه بوده است.
این دیپلمات افزود که “به احتمال بسیار زیاد” سومین محمولهی بزرگ موشکهایی ساخت ایران بودهاند. پیش از این مقامهای بریتانیایی گزارش داده بودند که مقصد محمولهی موشک شبهنظامیان طالبان در افغانستان بوده است.
ایران همانند روسیه از حامیان بسیار معدود رژیم بشار اسد به شمار میرود.
در این پیشنویس از ارسال دیگر “محمولههای نگرانکنندهی” سلاحهای ایران به نقاط دیگر نیز سخن رفته است.
خبرگزاری رویترز به نقل از این مقام دیپلماتیک مینویسد، در شرایطی که مقامهای تهران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی میکوشند در مناقشه اتمی به یکدیگر نزدیک شوند، «ارسال تسلیحات غیرقانونی به سوریه به معنای سرپیچی از تصمیمات جامعه بینالملل است».
عمدهی این محمولههای سلاح ایران به مقصد سوریه، در خاک ترکیه توسط مقامهای این کشور ضبط شدهاند. سال گذشته دولت ترکیه علیه سوریه تحریم تسلیحاتی وضع کرده بود.
به گفتهی دیپلماتهای سازمان ملل، هنوز زمان انتشار گزارش قطعی کمیسیون کارشناسان نظارت بر اجرای تحریمها علیه ایران مشخص نیست و ممکن است در متن پیشنویس تغییراتی وارد شود. سال گذشته گزارش این کمیسیون به دلیل مخالفت روسیه انتشار بیرونی نیافت.
در پیشنویس گزارش این کمیسیون ویژه سازمان ملل به محدود شدن فعالیتهای اتمی جمهوری اسلامی ایران نیز اشاره شده است. علت کندی در فعالیتهای هستهای، چهار دوره اقدامات تنبیهی شورای امنیت سازمان ملل میان سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰ علیه ایران عنوان شده است.
در متن پیشنویس گزارش امسال که به دست خبرگزاری رویترز نیز رسیده، با ذکر نام مواد و دستگاههایی که ایران به دنبال تهیهی آن است، آمده است که “تحریمها روند تهیه تجهیزات و قطعات خاص مورد نیاز برنامه غیرقانونی هستهای” ایران را با دشواری و کندی مواجه ساختهاند. ولی از سوی دیگر “ایران همچنان به فعالیتهای غیرقانونی خود، ازجمله به غنیسازی اورانیوم” ادامه میدهد.
جمهوری اسلامی ایران مدعی است که برنامه اتمیاش صرفا اهداف صلحآمیز را دنبال میکند. ولی آژانس بینالمللی انرژی اتمی و کشورهای غربی ظن جدی دارند که رهبری ایران به دنبال دستیابی به سلاح اتمی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر