-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ خرداد ۱۱, پنجشنبه

Latest News from Emrooz for 05/30/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



امروز: دو سال پیش، در ۲۱ فروردین ۱۳۸۹، مهندس عزت الله سحابی در نامه ای از رنج های خود نوشت و از شرایط سیاسی کشور و ظلم هایی که حاکمیت روا می دارد، به خدا پناه برد.

اما تلخ ترین فراز این رنجنامه که در نهمین ماه پس از انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ نوشته شد، دعای پایانی آن بود که سحابی از خدا خواسته بود: «ای تغییر دهنده قلب‌ها و فکرها، یا حال و روز ما را دگرگون کن یا مرگ مرا برسان.» و پس از آن هم آیه ۷۵ سوره نساء آمده بود که «ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها ...»

یک سال بعد از این نامه بود که بیماری این پیر سیاست ایران شدت گرفت و به درگذشت وی در چنین روزی در سال گذشته منتهی شد؛ مرگی که داغ مضاعف شهادت دخترش در روز تشییع، یکی از تلخ ترین روزها را برای رهروان راه سبز امید رقم زد و ظلم هایی که پس از آن صورت گرفت، از جمله دفن شبانه هاله سحابی و کمی بعد شهادت هدی صابر در زندان، هنوز تلخی این سه حادثه پیاپی را از یاد دلسوزان کشور و پایبندان دین و میهن بیرون نکرده است.

این نامه را هنوز باید خواند و باید با مهندس سحابی در رنجی که می برد و هنوز همه دلسوزان همچون او می برند، همصدا شد:

درد دختران و پسرانم را به کجا برم؟

تحمل حوادث و دردهایی که در این نه ماهه بر این سرزمین و فرزندانش رفته است برای من در این سنین آخر عمر بسی سخت و ناگوار بوده است. از توان ملی این کشور که به سان قالبی یخ در دست دولتی بی کفایت به سرعت در حال ذوب شدن است تا آنچه در خیابانها و زندانها بر فرزندان حق‌گو و حق‌طلب این آب و خاک گذشته است. اما در روزهای اخیر شنیده‌هایم غم جانکاه دیگری بر این تن رنجور ریخته است که نمی‌دانم شکایت این درد را به کجا ببرم و چه کاری از دستم ساخته است.

در این روزها مرتب می‌شنوم که برخی دختران زندانی‌ام همچون خانم بدرالسادات مفیدی، هنگامه شهیدی، شیوا نظرآهاری و... را باز زیر فشارهای بازجویی مضاعف و مکرر و برخوردهای مملو از توهین و افترا گرفته‌اند تا روحیه‌شان را بشکنند و پشت سرشان جهنمی بسازند که دیگر هیچ وقت هوس بازگشت به آن را نکنند. این برخوردها تا آن حد بوده است که برخی از این بانوان از خدا طلب مرگ کرده‌اند.

در گذشته هم حتی برخی هیئت‌های رسمی که از زندان‌ها دیدن می‌کردند مکرر اظهار می‌داشتند برخی زندانیان از توهین‌ها و فحاشی‌های تند و رکیک بیشتر از ضرب و شتم شدید در خیابان یا زندان، شکوه و شکایت می‌کردند.

هم چنین باز در هفته‌های اخیر مکرر می‌شنوم که فرزندان دیگرم هم‌چون احمد زیدآبادی، منصور اصانلو، مسعود باستانی و ... که مسلم است زندانیان عقیدتی، سیاسی و صنفی هستند، برخلاف همه عرف‌های اخلاقی و قانونی مبتنی بر طبقه‌بندی زندانیان به زندان‌های دیگری مملو از مجرمانی با جرایم سنگین جنایی (که البته خود قربانیان همین جامعه و همین حاکمیت هستند) تبعید شده‌اند، دچار چه فشارها وشداید هدایت شده‌ای هستند و بعضا جان و سلامت جسمی و روحی‌شان در خطر افتاده است.

برای بنده که فضای بازجویی و زندان در حاکمیت قبل و بعد از انقلاب را تجربه کرده‌ام، انقلابی که به سهم خود نقش ناچیزی در آن داشته‌ام؛ بسیار غمبار است که اذعان کنم برخوردهای غیراخلاقی با زندانیان و تهدید جان و سلامت آنان با تبعیدکردن‌شان میان برخی متهمان به قتل و آدم‌کشی و زیر اعدام و یا اعمال فشار و فحاشی به زنان و آوردن فشار بر برخی از آنان برای اعترافات شرم‌آور و نظایر آن در رژیم قبل نیز کم‌سابقه یا بی‌سابقه بوده است.

من نمی‌دانم بر حاکمان ما چه رفته است که برای حفظ قدرت دو روزه دنیایی این طور قید هرگونه اخلاق و مذهب را زده‌اند و از هر روش وابزاری برای ادامه قدرت خود استفاده می‌کنند. ما یادمان نرفته است که قبل از انقلاب چه طور دیگران را نقد می‌کردیم که هدف، وسیله را توجیه نمی‌کند.

من به عنوان یک فرد مذهبی که اخلاق را ستون فقرات و هدف اصلی مذهب می‌دانم و پیامبرمان هم برای تعالی اخلاق مبعوث شده است (انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق) شرم‌ام می‌آید در زمانه‌ای زندگی می‌کنم که به نام خدا و دین، دختران و پسران و زنان و مردان این جامعه را به جرم حق‌گویی و حق‌خواهی زیر شدیدترین فشارهای جسمی و روحی می‌گیرند، وقیحانه‌ترین کلمات را برای بانوان به کار می‌برند و اعترافات دروغ از آنها می‌خواهند.

وااسفا «دروغ» که در فرهنگ ملی و مذهبی ما بزرگ‌ترین گناه است، امروزه به سنت غالب زمانه تبدیل شده، دولت‌مردان با لاف و گزاف به راحتی به مردم دروغ می‌گویند و خیالات واهی داخلی و بین‌المللی‌شان را صبح و شب با تکرار و تکرار می‌خواهند به خورد مردم فهیم این مملکت بدهند. مردمی که دیگر گول این دروغ‌ها را نمی‌خورند (و در قم مراجع مذهبی مردم نیز از چهره‌های دروغ‌پرداز روی برمی‌گردانند). اما متأسفانه هم‌چنان در زندان‌ها می‌خواهند زندانیان زن و مرد را به دروغ‌گویی وادارند والا یا تبعید می‌شوند و یا زیر فشارهای مضاعف می‌روند. خدایا این دردها را باید به چه کسی گفت و پیش چه کسی برد؟

امیدوارم اگر گوش شنوا و ترس از خدا و آخرت در بین هر یک از مسئولان سیاسی و قضایی هنوز وجود داشته باشد، ناله بنده را بشنوند و تغییری در وضعیت زندانیانی که اسم برده‌ام یا دیگرانی که در همین وضعیت هستند و بنده نمی‌شناسم، به وجود بیاورند و خانواده‌های زجرکشیده‌شان را از این اضطراب جانکاه نجات دهند.

خدایا تو شاهدی وعده‌ای که انقلاب به ملت ما می‌داد حکومت عدل علی‌وار بود، حکومتی که سخت‌گیری عدالتش نزدیک‌ترین افراد به علی را هم در برمی‌گرفت و رحم و مروت‌اش دورترین و دشمن‌ترین افراد نسبت به او را.

در حالی که آنچه حاکمیت ما به نام دین علی انجام می‌دهد آسان‌گیری و گذشت از هر فساد و تباهی سیاسی و اقتصادی و قتل و غارتی است که بعضی از خودی‌ها در بانک و شرکت و بازار و یا کوی دانشگاه و زندان اوین و کهریزک انجام می‌دهند و سخت‌گیری و فشار، آن هم با به کارگیری انواع فشار‌ها علیه زنان و مردان دست‌بسته و چشم‌بسته و بی‌گناهی است که اهداف و آمال و وعده‌‌های همان انقلاب را مطالبه می‌کنند. ای خدای بزرگ، ای تغییر دهنده قلب‌ها و فکرها، یا حال و روز ما را دگرگون کن یا مرگ مرا برسان.

ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها واجعل لنا من لدنک ولیا واجعل لنا من لدنک نصیرا (نساء، ۷۵)

عزت الله سحابی

۲۱ فروردین


 


امروز: خانواده های ۴۶ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین در نامه ای خطاب به دادستان با یادآوری عرف جاری و آیین نامه اداره زندان های کشور برای زندانیان، اعم از آنانکه مرتکب جرائم بزرگ قتل و تجاوز و سرقت و یا جرایم کوچک شده اند، تاکید کرده اند که در تبعیضی آشکار توسط شخص شما حقوق قانونی و انسانی از فرزندان، همسران، پدران، مادران، و بستگان بیگناه ما که به صرف حق گویی و مبارزه با تقلب و دروغ در بند به سر می برند سلب شده است.

به گزارش کلمه، این خانواده ها که از سه سال پیش در دادستانی ها و دادگاه ها و راهروهای دادسراها با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کرده اند در این نامه خاطر نشان کرده اند: ما برای عزیزان خود خواسته هایی فراتر از همه حقوقی که سایر زندانیان از آن برخوردارند و تا پیش از تصدی شما در مورد زندانیان سیاسی بعد از انتخابات به بند ۳۵۰ حتی در این زندان به رسمیت شناخته می شد، نداریم. آیا در کشوری که مدعی اجرای عدل اسلامی است اینها انتظاری گزافه است؟

متن این نامه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب آقای جعفری دولت آباد،ی دادستان عمومی و انقلاب تهران

با سلام

عرف جاری و آیین نامه اداره زندان های کشور برای زندانیان، اعم از آنانکه مرتکب جرائم بزرگ قتل و تجاوز و سرقت و یا جرایم کوچک شده اند، به حکم شئون انسانی آنان و خانواده هایشان حقوقی را به رسمیت می شناسد که در تبعیضی آشکار توسط شخص شما از فرزندان، همسران، پدران، مادران، و بستگان بیگناه ما که به صرف حق گویی و مبارزه با تقلب و دروغ در بند به سر می برند سلب شده است.

تا حدی که شما برقراری یک ارتباط ساده تلفنی را توسط زندانی مظلومی که عزیز خود را از دست داده است، منوط به اجازه مستقیم شخص خود کرده اید، گویی دادستان استانی که یک پنجم جمعیت کشور را در بر می گیرد وظیفه ای مهمتر از تعدی به حقوق انسانی زندانیان سیاسی ندارد.

چگونه خواهد بود اگر خانواده شما در شهرستان زندگی کنند و وسیله ای جز چنین ارتباط تلفنی ناممکن برای اطلاع از حال شما نداشته باشند؟ چگونه خواهد بود اگر فرزندان دانش آموز شما به دلیل تلاقی وقت ملاقات با ساعات تحصیل در بخش اعظم سال از شنیدن صدای پدر خود محروم شوند؟ چگونه خواهد بود اگر عزیزی را از دست داده باشید و فرصت آخرین وداع با او یا خاک او را برای تنها دو روز و علیرغم سپردن سنگین ترین سپرده ها از شما دریغ کنند؟ یا خانواده شما را مجبور کنند که برای به دست آوردن اجازه یک ملاقات حضوری هر بار به حضورش! بروند و اهانت و تحقیر و اذیت دفترداران او را تحمل کنند؟ یا هفته ها کلیه درد، دندان درد، و بیماری های کشنده دیگر را تحمل نمایید تا او میل کند یا فرصت بیاید تا به شما اجازه درمان بیرون از زندان را بدهد؟ یا به شما اجازه دیدار با وکیلتان را ندهند تا از دفاع از خود در دادگاه عاجز باشید؟ اینها و امثال آن سرنوشتی است که ما برای امثال شما آرزو نمی کنیم زیرا بخش اعظم آن بیش از مجازات شما مستلزم مجازات خانواده بیگناهتان است.

آقای دادستان، ما برای عزیزان خود خواسته هایی فراتر از همه حقوقی که سایر زندانیان از آن برخوردارند و تا پیش از تصدی شما در مورد زندانیان سیاسی بعد از انتخابات به بند ۳۵۰ حتی در این زندان به رسمیت شناخته می شد، نداریم. آیا در کشوری که مدعی اجرای عدل اسلامی است اینها انتظاری گزافه است؟

آقای دادستان

إِیّاکَ وَ الظُّلْمَ مَنْ لا یَجِدُ عَلَیْکَ ناصِرًا إِلاَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ

بترس از ستم بر کسانی که در برابرت یاوری جز خدا ندارند.

ما خانواده های زندانیان سیاسی شما را به عمل به تکالیف انسانی و اسلامی و قانونی تان دعوت می کنیم و به دادخواهی خویش از پیشگاه الهی تهدید می کنیم.

تِلْک الْقُرَی أَهْلَکْنَهُمْ لَمَّا ظلَمُوا وَ جَعَلْنَا لِمَهْلِکِهِم مَّوْعِداً

خانواده زندانیان سیاسی:

۱٫ خانواده بهمن احمدی امویی

۲٫ خانواده حسن اسدی زیدآبادی

۳٫ خانواده سیدعلیرضا بهشتی

۴٫ خانواده محمد رضا مقیسه

۵٫ خانواده فیض الله عرب سرخی

۶٫ خانواده ابوالفضل قدیانی

۷٫ خانواده علیرضا رجایی

۸٫ خانواده عماد بهاور

۹٫ خانواده محمد قلاهری

۱۰٫ خانواده بابک داشاب

۱۱٫ خانواده قاسم شعله سعدی

۱۲٫ خانواده علی ملیحی

۱۳٫ خانواده فرشاد قربانپور

۱۴٫ خانواده عبدالله مومنی

۱۵٫ خانواده عبدالفتاح سلطانی

۱۶٫ خانواده علی جمالی

۱۷٫ خانواده مهران فرجی

۱۸٫ خانواده محمد علی ولایتی

۱۹٫ خانواده رضا انصاری راد

۲۰٫ خانواده سیدحسین رونقی ملکی

۲۱٫ خانواده فریدون صیدی راد

۲۲٫ خانواده مهدی کوهکن

۲۳٫ خانواده عارف درویش

۲۴٫ خانواده رضا مولوی

۲۵٫ خانواده امیراحسان تهرانی

۲۶٫ خانواده جعفر گنجی

۲۷٫ خانواده محمدحسین نعیمی پور

۲۸٫ خانواده محمد صادق رهبری

۲۹٫ خانواده اسماعیل صحابه تبریزی

۳۰٫ خانواده فرزاد طاهری

۳۱٫ خانواده سیدمحمد ابراهیمی

۳۲٫ خانواده حمیدرضا مقدسی

۳۳٫ خانواده علی گودرزی

۳۴٫ خانواده محمد داودی

۳۵٫ خانواده مهدی خدایی

۳۶٫ خانواده جواد علیخانی

۳۷٫ خانواده حمید ایزدیاری

۳۸٫ خانواده امیرخسرو دلیرثانی

۳۹٫ خانواده معصوم فردیس

۴۰٫ خانواده محمدرضا معتمد نیا

۴۱٫ خانواده محمد سیف زاده

۴۲٫ خانواده مزدک علی نظری

۴۳٫ خانواده مصطفی نیلی

۴۴٫ خانواده سیامک قادری

۴۵٫ خانواده حسین زرینی

۴۶٫ خانواده سعید متین پور


 


امروز: برنامه گرامی داشت دوم خرداد که هفته گذشته با حضور جمعی از جوانان، فعالان سیاسی، هنرمندان و روزنامه نگاران، در دفتر رئیس جمهوری سابق ایران برگزار شد، علاوه بر سخنان سید محمد خاتمی که پیش تر منتشر شد، با ارائه دیدگاه ها، پیشنهادها و انتقادهای حضار همراه بود.

به گزارش وب سایت رسمی سیدمحمد خاتمی، موافقت، مخالفت و توصیه های تکمیلی درباره شرکت سید محمد خاتمی در انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی، چگونگی امکان تداوم اصلاح طلبی در شرایط موجود، شرایط فرهنگی کشور، ضرورت انسجام نیروهای اصلاح طلب و نگرانی از تداوم شرایط سخت حصر و حبس و صدور و اجرای احکام زندانیان سیاسی از مهم ترین مطالبی بود که در این جلسه مورد بحث و گفت و گو قرار گرفت.

محور مباحث اولین جوانی که در این دیدار سخن گفت استفاده از خرد جمعی اصلاح طلبان در همه کنشهای سیاسی و اجماع حداکثری اطلاح طلبان بخصوص در مقاطع سیاسی مهمی مانند انتخابات بود. وی شرایط پیش از انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی و همراهی قاطبه نیروهای اصلاح طلب با موضع عدم شرکت در انتخابات را به عنوان نمونه ای از این روبکرد ذکر کرد. وی با بیان اینکه شوک ایجاد شده بعد از رأی سید محمد خاتمی به آن هماهنگی لطماتی وارد کرده، پیشنهاد داد تا با آکسیونهای سیاسی مناسب و ظرفیت آفرین، بار دیگر فضای تعامل و همراهی بین نیروهای دموکراسی خواه اصلاح طلب ایجاد شود.

جوان دیگری که از استان خوزستان در این جمع حضور یافته بود با اشاره به سختی های پیش روی راه و رسم اصلاح طلبی در جامعه و فضای سیاسی گفت: "در چنین شرایطی باید مراقب بود تا مخالفان اصلاحات نتوانند نیروهای نزدیک به خود را به نام اصلاح طلب معرفی و تحت حمایت ما در آورند". توصیه این جوان ضرورت استفاده از همه ظرفیت های گفت و گو با حاکمیت و گروه های مختلف سیاسی و نیز مراقبت از ایجاد انشقاق تحت عنوان دوگانه جنبش سبز - اصلاحات بود. این دختر جوان خوزستانی با اشاره به پرهیز از طرح شعارهای بلندپروازانه، خواستار نامزدی فردی شاخص از میان اصلاح طلبان در انتخابات آینده ریاست جمهوری (با استفاده از ظرفیت های اجتماعی موجود) شد.

در ادامه یکی از زندانیان سیاسی آزاد شده که در تجمعات پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ بازداشت شده بود، به گلایه از سیدمحمد خاتمی درخصوص شرکت در انتخابات اخیر مجلس پرداخت پرسش هایی را در باب چگونگی تداوم اصلاح طلبی مطرح نمود. وی با بیان اینکه "ما همان نسلی هستیم که در سال ۷۶ حماسه دوّم خرداد را آفریدیم" به گلایه از رأی دادن رئیس دولت اصلاحات پرداخت و گفت: "عدم مشارکت در انتخابات وسیله ای است برای بیان اعتراض و رسیدن به هدفی مشخّص. ایده تحریم انتخابات در مورد انتخابات مجلس، ایده چندان موفّقی نیست و به خاطر مسائل قومی و منطقه ای، همواره درصد کم و بیش مشخّصی از حضور مردم در انتخابات مجلس پیش بینی می شود که همین موجب می شود ایده ی تحریم به عنوان یک اعتراض سیاسی، نمود چندانی نداشته باشد. اما بار دیگر مردم کاری غیر قابل پیش بینی انجام دادند و با وجود تمامی مسائلی که پیشتر اشاره کردم، عدم مشارکت بخش قابل توجهی از مردم در انتخابات مجلس نهم، خود را نشان داد؛ به ویژه در شهرهای بزرگ. امّا متأسّفانه ناگهان خبری مبنی بر حضور جناب عالی در پای صندوق رأی، آن هم در روستایی خارج از تهران منتشر شد و غیر از این که این عمل شما، نشان از عدم همراهیتان با خواسته اکثریت مردم و نادیده گرفتن شروطی بود که خود مطرح کرده بودید، این رأی شما، موج خبری بزرگی ایجاد کرد که اثر و خبر عدم شرکت بخش بزرگی از مردم در پای صندوق های رأی را به محاق برد و ناخودآگاه همه چشم ها و گوش ها را به رأی شما معطوف کرد و به نوعی این همبستگی و اعتراض مردم، بی اثر و خنثی شد."

این جوان تبعات ناشی از رأی سید محمد خاتمی را نیز مورد توجه قرار داد و افزود: "خواسته یا ناخواسته، انشقاقی غیر قابل تصوّر در میان دوستان و اصلاح طلبان و فعّالین جنبش سبز به وجود آمده که توضیحات شما هم اکثر دوستان را قانع نکرده است."

این زندانی سیاسی آزاد شده نظرات سید محمد خاتمی درباره بازگشت به آرمان های اصیل انقلاب را همواره مبهم و قابل تفسیر به شکل های گوناگون خوانده و پرسید: "با مشی فعلی شما و قدرت نمایی های جناح حاکم، آیا همچنان می توان به رسیدن به این آرمان ها امیدوار بود؟ و به فرض موفقیت، آیا این آرمان ها، پس از ۳۳ سال، نیاز به بازبینی و تجدید نظر ندارند؟"

وی با رد امکان ایجاد روزنه ای از طریق مشی سیاسی توأم با مدارای سید محمد خاتمی پرسید: "با چه روشی و استراتژی مشخّصی می توان اصلاحات را پیش برد؟ آیا راه دیگری به جز اصلاح طلبی و انقلابی گری وجود ندارد؟"

وی سخنان خود را با این جملات به پایان برد که "ما هم دلسوزان این سرزمینیم؛ نه می خواهیم سرانجامی چون سوریه و عراق داشته باشیم که شاهد جنگ داخلی یا دخالت خارجی باشیم و نه دوست داریم به عاقبت مردم کره ی شمالی دچار شویم".

رئیس شاخه جوانان حزب اعتماد ملی هم در ادامه به گلایه هایی اشاره کرد که پس از شنیدن بیان صریح انتقادها از سوی دیگر دوستان حاضر در جلسه از یک سو و کیک و لبخندهای سید محمد خاتمی از سوی دیگر از بیان آن منصرف شده است.

نویسنده جوانی هم به جنبه فرهنگی شخصیت سید محمد خاتمی اشاره کرد و خواستار استفاده از این ظرفیت گران بها برای ایجاد تحول و پیشرفت در حوزه نشر کشور شد.

سپس یکی از هموطنان خراسانی به بررسی تبعات عدم حضور نمایندگان اصلاح طلبان در میان رسانه های عمومی کشور پرداخت و آن را موجب یکه تازی افرادی که کمتر قرابتی با آرمان های انقلاب دارند دانسته، محرومیت جامعه از توان نظری و کارشناسی اصلاح طلبانی که می توانند برای درمان مشکلات فراوان مردم چاره اندیشی کنند را از دیگر تبعات این موضوع دانست. این جوان خراسانی از راهکارهای کاهش این صدمه را فعال تر کردن نهادهایی مانند بنیاد باران خوانده، خواستار فعالیت بیشتر این بنیاد شد.

دو جوان اصفهانی که یکی از فعالان سیاسی و دیگری روزنامه نگار بود، در ادامه نوبت سخن را در دست گرفتند و به دفاع از رأی سید محمد خاتمی در انتخابات اخیر مجلس پرداختند. یکی از آنها با انتقاد از روش رأی دادن سید محمد خاتمی اصل این اقدام را ستود و آن را یکی دیگر از اقدامات خاتمی برای نگه داشتن روزنه های اصلاح طلبی با هزینه کردن از آبروی خود دانست. دیگر جوان اصفهانی نیز ضمن دفاع از رأی دادن آقای خاتمی، به هزینه های فراوان ایجاد شده برای چهره های شاخص اصلاحات و زندانیان سیاسی و خانواده آنها پرداخته و در عین حال تاکید کرد "این جمع نشان می دهد با همه این مشکلات اصلاحات همچنان زنده است و ما تا آخر از آن دفاع می کنیم". وی با اشاره به اینکه اصلاح طلبان با مقاومت خودشان در برابر فشارها نشان دادند که اصول¬گرا تر از بسیاری از داعیه داران اصول¬گرایی هستند، افزود: "بسیاری از زندانیان سیاسی ما هنوز پای¬بند به آرمان های نظام و انقلاب هستند و فشارهای متعدد باعث نشده از آرمان خود دست بکشند". این روزنامه نگار افزود: "ما گرچه خواستار اصلاح روش ها و سیاست ها هستیم، اما همچنان به انقلاب، آرمان های امام (ره) و جمهوری اسلامی وفاداریم و در عین حال نقد اوضاع جاری را حق مسلم خود می دانیم". وی خطاب به سید محمد خاتمی گفت: "بعد از هزینه ای که در پی رأی شجاعانه تان پرداختید، انتظار می رفت فعال تر در صحنه سیاست نقش آفرینی کنید و گشایش هایی برای جریان اصلاحات فراهم کنید. البته مسؤولان هم باید لطف شما را قدر می دانستند و حداقل شاهد آزادی زندانیان سیاسی می بودیم".

آخرین فردی که پیش از سخنان سید محمد خاتمی صحبت کرد، یکی دیگر از روزنامه نگاران بود که در ابتدا از شرکت سید محمد خاتمی در انتخابات اخیر مجلس تشکر کرد و با عاقلانه و مدبرانه دانستن آن افزود: "از شما یاد گرفتیم که نمی شود با شیوه های تند و رادیکال به هدف رسید. راهی که می روید اگرچه آهسته، اما پیوسته است و می تواند جمع وسیع تری را با شما همراه کند".

سید محمد خاتمی پیش از شروع سخنان خود که متن آن پیش تر انتشار یافته، به انتقادها و مسائل مطرح شده از سوی حاضران پاسخ گفت:

رئیس جمهوری سابق ایران با تأکید بر اینکه مسأله ما بازگشت به قدرت نیست، گفت: "بروز و ظهور قدرت ظاهری، پیروزی نیست. پیروزی حقیقی تحقق اراده مردم است. ما با کسی دعوا نداریم، تنها خواستار بازتر شدن فضا هستیم. برای این که راه و رسم موجود، مبتنی بر اراده مردم جریان یابد یا باید به راهی که مردم می خواهند بازگشت و یا شاهد تلاطم هایی در عرصه جامعه و سیاست بود".

رئیس بنیاد باران با اشاره به حضور بسیاری از دوستان و همراهان اصلاح طلبش در زندان و در پاسخ به نقد یکی از حاضران که رأی سید محمد خاتمی را محافظه کارانه خوانده بود، تأکید کرد: "والله اگر میان دوستانم در زندان بودم برایم گواراتر بود".

وی درباره رأی خود تصریح کرد: "بارها گفته ام که ما خود را داخل نظام می دانیم و اگر نقدی هم داریم، نقد سیاست ها و روش هایی است که معتقدیم باید اصلاح شود. درباره آرمان های انقلاب هم بارها صحبت کرده ایم و نیازی نمی بینیم که دوباره در اینجا به آن بپردازم. به هر حال ما راهمان با کسانی که خواستار براندازی اند جدا است و معتقدیم بسیاری از مردم شهید داده اند و بخش های گوناگون جامعه همچنان به اصل نظام و آرمان های آن پای بندند. لذا خوب است وقتی از افکار عمومی و نظر اکثریت بحث می شود دقت بیشتری به کار برده شود. من از اصل رأیی که دادم دفاع می کنم. در عین حال بسیار متأسفم که بعد از انتخابات حتی از تنگناها نسبت به زندانیان سیاسی و جناب آقای مهندس موسوی و جناب آقای کروبی کاسته نشده و بلکه بالعکس نسبت به زندانیان سیاسی سخت گیری بیشتری شده و بسیاری را برای اجرای حکم فراخوانده اند؛ بخصوص در این مورد نسبت به خانم ها نگرانی بیشتری وجود دارد."

وی با بیان اینکه نباید ناامید شد و نباید انتظار داشت همه چیز یک شبه درست شود، افزود: "صبوری، توکل و امید به لطف خدا در کنار به روز کردن تقاضاهایمان با توجه به اصول و چارچوب های اعتقادی و نیز پرهیز از انشعاب و تفرقه تحت عناوینی چون سبز و اصلاح طلب از ضروریات امروز ماست. ما باید روی اصولی که به آنها پای بندیم و معتقدیم عملی است، توافق کنیم. باید دلهایمان را به هم نزدیک تر کنیم و تمام تلاش هایمان برای گذر از این فضای امنیتی به شرایط سالم سیاسی و غیرامنیتی باشد، نه برای بازگشت به قدرت. بلکه ایجاد فضای سالمی که در شأن این مردم باشد باید هدف ما باشد و این که بتوانیم حداقل فضای گفت و گو و تبادل نظر را دوباره احیا کنیم".

در خاتمه این جلسه نیزهمسر جوان یکی از زندانیان سیاسی ضمن اشاره به این نکته که ما همچنان بر سر رأی دادن شما با شما اختلاف نظر داریم، ولی آن را یک اختلاف روشی دانسته و خود را کماکان اصلاح طلب می دانیم، گفت: " راهی که ما رفته ایم به انتخاب خودمان بوده و بابت آن منّتی بر سر هیچ کس نداریم. زندانیان سیاسی و خانواده های آنان همانند بقیه افراد جامعه نظراتی دارند که آنرا بیان می کنند، ولی هیچ تعیین تکلیفی برای کسی نداشته و ندارند".

سید محمد خاتمی نیز در پاسخ به این بانوی جوان تصریح کرد: "ما حتماً باید حرف زندانیانمان را بشنویم و نظر آنها را بدانیم". وی با دفاع مجدد از رأیی که داده، افزود: "رأی دادن من گرچه موجب دلخوری و جریحه دار شدن احساسات بسیاری از دوستان شد، اما در این مورد همچنان از اصل کاری که انجام داده ام دفاع می کنم، گرچه نقدهای دوستان به شیوه آن را وارد دانسته و می پذیرم. آنچه در ۴۸ ساعت آخر به آن رسیدم را می شد زودتر هم با تحلیل دریافت. ما میدان را به دو دسته تحریمی داده بودیم، یک تحریمی های خارج از کشور که می گفتند انتخابات باید تحریم شود و اصرار داشتند که تحریم را به اصلاح طلبان هم نسبت دهند و دیگری جریانی در داخل که با نسبت دادن تحریم به ما در صدد ضربه زدن به بخش های باقی مانده از اصلاحات بودند. ما می بایست توضیح بیشتری می دادیم که اولاً ما تحریمی نبودیم، دوم اینکه تحریم همیشه به معنای براندازی نیست و سوم این که اگر کسی خواست رأی بدهد اشکالی ندارد و باید ذهن جامعه را درباره این سه نکته آماده می کردیم که نکردیم".

وی با اشاره به نقد یکی از افراد که رأی خاتمی سایر مسائل مربوط به انتخابات را تحت تأثیر قرار داد، اظهار کرد: "اگر ظرفیتی در من هست که یک رأی من هم برای کسانی که در حکومت اند و هم برای مخالفان از کل انتخابات مهم تر تلقی می شود، آن را از همین مردم و جامعه گرفته ام، ولی این مسؤولیت مرا هم بیشتر می کند. آنچه شد بر اساس تشخیصی در چارچوب همین مسؤولیت بود، ولی این نباید باعث تفرقه نیروها شود. هم ما و هم این مفاهیم چارچوب هایی دارد که باید مراقب بود در داخل این چارچوب ها حرکت کنیم و دچار تفرقه نشویم".


 


امروز: سلیمانی نماینده مردم تهران در مجلس ششم شورای اسلامی و معاون دانشجویی دانشگاه تهران در دوره اصلاحات دقایقی پیش با پایان دوره ی حبس خود از زندان رجایی شهر کرج آزاد شد.

به گزارش کلمه، داوود سلیمانی، قائم مقام ستاد انتخاباتی استان تهران میرحسین موسوی، ۴ روز پس از انتخابات در صبح روز ۲۶ خرداد ۱۳۸۸ بازداشت و در دادگاه غیرعلنی به اتهام‌های «نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی، تبانی و اجتماع و تبلیغ علیه نظام» محاکمه شد.

او در نامه‌ای که در خرداد ۱۳۸۹ به رهبر ا نوشته مدعی شده که «در بازجویی‌ها تحت شرایط شدید روحی و روانی، ضرب، شتم، فحاشی، اهانت و ... قرار گرفته .. و توسط یک گروه از بازجویان تحت شرایط غیر معمول و در فشار برای نوشتن اقاریر کذب قرار گرفته‌ام که نام برخی از آن‌ها را می‌دانم و به دلیل اینکه عملاً در آنجا جز خدا شاهدی نداشته‌ام هیچگونه ادعایی ندارم.» او بعد انتشار این نامه، همراه با عیسی سحرخیز و رسول بداغی، از زندان فردیس به زندان رجایی‌شهر منتقل گردید.

این عضو انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه‌ها و استاد دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۸ و در زمان حملهٔ لباس‌شخصی‌ها به کوی دانشگاه تهران نقش مؤثری در افشای جنایت‌های لباس‌شخصی‌ها و عوامل سرکوبگر نیروی انتظامی در حمله به کوی دانشگاه داشت. سلیمانی برای شرکت درانتخابات مجلس هفتم توسط شورای نگهبان رد چون دیگر نمایندگان اصلاح طلب مجلس رد صلاحیت شدند.

این فعال سیاسی نوروز ۹۱ در پیام تبریکی خطاب به مردم گفته بود:

در این سال‌ها با الهام از بهار، ما به پیوند و همدلی، بیش از هر زمانی نیاز داریم، البته از نوع پاک و خوبش. سیاوش دو سال پیش از تولد من در "مرغ آتش" خودش گفت: «بر من هراس نیست ز سردی و تیرگی، من از سپیده‌های دروغین مشوشم». و در پیوندش که با مطلع «هر خانه را دریست» می‌شعرد که «غم‌خانه‌ام، پر از آوازهای عشق، اما دریغ هر در این خانه بسته‌اند، اما دریغ هر رگ این کو بریده‌اند، پیوندها همه یکجا شکسته‌اند، در زیر سقف خویش و ز همسا‌یه‌گان جدا، هر تنگدل ز روزنه‌ای مویه می‌کند: من از کدام در، من در کدام کوه؟ من با کدام راه؟»

شاید بتوانم در پاسخ وی بگویم: «باید بهار را دوباره دید، باید به زیر دل خاک این دیار فریاد رویش دانه‌های امید را، با گوش جان شنید، پیوندها هنوز هم همان در است، راهی به سوی شهر، راهی به زندگی، چون آن شکوفه‌ها، در پیوند با بهار، باز هم در پی فصل گذشته‌مان، باز هم در تولد دوباره‌مان، پر بار می‌شود.»


 


امروز: آيا زندان‌هاي طويل المدت، شكنجه‌ها، برخورد نامناسب با خانواده‌ها، و عدم مرخصي، ايجاد كينه در نسل‌هاي متمادي نمي‌كند؟

باسمه تعالي


حضرت آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران

پس از سلام و تحیت

چند روز قبل به نامه اي از مرحوم پدرم برخورد كردم كه در آن خطاب به امام خمینی نوشته بودند: "به دلايل.... بنا نداشتم كه نامه‌اي بنويسم و از مشكلات بگويم اما در نهايت، در جوار قبر پيغمبر(ص) و با تفأل به قرآن تصميم به نوشتن كردم تا انجام وظیفه ای باشد از باب "النصیحة لائمة المسلمین" که بر همگان واجب است." امروز من نيز پس از حدود سي سال، به تأسّي از ايشان و تفأل به قرآن و براي آرامش نسبي وجدان خود اين مختصر را خدمت شما ارسال مي كنم.

واضح و مبرهن است که افرادي كه براي انقلاب زحمتي هر چند ناچيز را تحمل كرده باشند هرگز در صدد نابودي انقلاب نيستند بلكه از هر صدمه‌اي بر پيكر آن ناراحت شده و به فکر اصلاح آن هستند. بالعكس آنان كه طعم تلخ زندان و شكنجه و تبعيد را نچشيده‌اند، بسیار طبيعي است که به اندازه انقلابیون زجر كشيده قدر اين انقلاب را ندانند و مصالح خود را بر مصالح انقلاب ترجيح دهند.

حضرت آیت الله خامنه ای
جنابعالي از معدود افرادي هستيد كه به دليل هم خانه‌‌‌بودن چند ماهه با پدرم در جیرفت ، از گوشه‌اي از سختي‌ها و مشكلاتي كه خانواده‌ ما در مسير به ثمر رسيدن انقلاب متحمل شدند آگاهيد. و ناگوارتر اينكه از خون دل‌ها و ظلم‌هايي كه در سال‌هاي اول پيروزي انقلاب، يعني اوايل دهه 60 بر ایشان رفت مطلعيد.

مادرم در گرمای طاقت فرساي تابستان جیرفت در خانه‌ای کوچک و با امکانات بسیار کم، با روحیه‌ای خستگی ناپذیر، به تنهایی مسئولیت پذیرایی از 12 - 10 نفر تبعيدي و از جمله جنابعالی و میهمانانی که از راه دور و نزدیک برای دیدار آنها می‌آمدند را بر عهده داشت.

حتماً به خاطر داريد آنقدر روزه گرفتن براي روزه داران بخصوص خواهر كوچكم که تازه مکلف شده بود، طاقت‌فرسا بود كه شما گاهي از سر دلسوزي او را به 4 فرسخي شهر مي برديد تا روزه‌اش را افطار كند.

كه البته اين فقط چند ماهی از سال‌های زندان و تبعید پدرم و سختی‌ها و آوارگی خانواده‌ام بود که شما شاهد آن بودید.

و امَا اكنون، بسیار طبيعي است كه دل امثال من و خانواده ام، همانند پدرم، از جفاهايي كه بر اين ملت و انقلابش وارد می‌آید به درد آيد و گاهي ناله‌اي و حتي فريادي از سر دلسوزي بر آوريم، كه متأسفانه به جاي رسيدگي به آن‌ها با رفتارهاي خشن مواجه مي‌شويم؛ و حتَي به ضد انقلاب بودن متهم مي‌گرديم.

حضرت آیت الله خامنه ای
علت تصديع، طرح چند پرسش است، البته با الهام از نامه 53 نهج البلاغه، كه حضرت علی(ع) خطاب به بنده اي از بندگان خاص خدا مي‌نويسد و طبيعتاً در همه مكان‌ها و زمان‌ها قابل اجراست:

حضرت خطاب به مالك اشتر مي‌فرمايد:

1 - "اى مالك قسمتى از وقتت را بدون حضور ‏لشكريان و ياران و محافظانت براى صاحبان حاجات قرار بده تا كسانى كه كاري دارند به تو مراجعه كنند. و در چنين وقتى به‏خاطر خدائى كه تو را خلق نمود تواضع كن و كارى نكن كه زبان آنان به ‏لكنت بيفتد و نيز خشونت و بدزبانى و لكنت زبانشان را تحمل كن."

- آيا افراد نهادهاي تحت نفوذ شما و حتي دفتر حضرتعالي چنين مي كنند؟ و يا اينكه غالب مردم از دسترسي و درد دل مستقيم با مسئولين محرومند و حتي اگر نامه‌اي هم به دفتر آنان ارسال شود به دلايل مختلف به دست آنان نمي رسد؟

2 - " خدا تو را به ‏واسطه اين رعيت در معرض امتحان قرار داده است. تو خودت را در معرض جنگ با خدا قرار مده، چرا كه اگر شما به‏ يك رعيت ظلم كنى، اين جنگ با خداست. ظلم به بندگان خدا جنگ با خداست." در حديث قدسى آمده است: "من‏أهان لى وليّا فقد بارزنى بالمحاربة" اگر كسى به‏يكى از دوستان من اذيت كند علناً با من اعلام جنگ كرده است. اگر زمانى گذشت كردى و بخشيدى نبايد پشيمان شوى و از عقوبت‏كردن رعيت خوشحال مشو".

- آيا افراد مسئول تحت نفوذ شما مطابق دستور حضرت امیر(ع) عمل می‌کنند و از ظلم مبرّا هستند؟
- و آیا زنداني كردن معترضين ظلم نيست؟
- جدا كردن مادر از فرزندان خردسال به جرم دگرانديشي و فعالیت حقوق بشری ظلم نيست؟
- قطع حقوق زن و بچه زنداني ظلم نيست؟
- مبتلا شدن زندانيان به بيماري هاي قلبي- عروقي- فلج عضلاني و يا بيماري‌هاي عصبي و فشار خون و... در زندان ظلم نيست؟
- تبعيض‌هاي اقتصادي، عقيدتي و طبقاتي ظلم نيست؟
محروم بودن خانواده‌هاي زندانيان سياسي از حتي يك ملاقات حضوري آن‌ هم در ايام نوروز ظلم نيست؟ و اين در حالي است كه به زندانيان غير سياسي حتي عفو هم تعلق مي‌گيرد.

3 - "مگو من فرماندهى هستم که فرمان مى‏دهم و بايد فرمان مرا ببرند؛ اگر چنين فكر كردى كه من فرمانده‏ام، تو مشغول فاسدكردن قلب خود شده‏اى و دين خود را هم ضعيف مى‏كنى؛ اگر سلطنت و حكومت در نفس تو ابهت ايجاد كند، پس به ‏سلطنت خدا كه بزرگتر و فوق توست توجه كن".

- آيا اين فرموده حضرت دلالت بر لزوم آزادي انديشه و عمل افراد ندارد؟
- آيا اين سفارشات به اين معني نيست كه در امر حكومت نبايد زور حاكم باشد؟ بلكه همگان بايد در نهايت آزادي راه خود را انتخاب کنند. آيا چنين شيوه اي در كشور ما حاكم است؟

4- " به افرادى كه اهل ورع و صدق و راستى هستند و از خدا مى‏ترسند نزدیک باش، و آن‌ها را عادت بده كه خيلى از تو تعريف نكنند، و تو را به‏ چيزى كه واقعيت ندارد و تو انجام نداده‏اى خوشحال نكنند، زيرا تعريف زياد ایجاد عجب مى‏كند، و تو را به كبر و تكبر نزديك مى‏كند. بزرگى شخص سبب نشود كه كار كوچكش را خيلى بزرگ جلوه بدهى، و كوچكى شخص‏هم سبب نشود كار بزرگش را كوچك جلوه بدهى؛ و خيرخواهى رعيت براى رئيس كشور محقق و صحيح نمى‏شود مگر به‏ اين‏كه مردم برحاكمشان احاطه كنند".

- در كشور ما کدام دسته آزادند؟ متملقين و چاپلوسان تا كار كوچك را بزرگ جلوه دهند، يا آن‌هايي‌كه اهل صدق و راستي هستند و از سرخيرخواهي مشكلات را بازگو مي‌كنند؟

5- "ازامور كسانى را كه به تو دسترسى ندارند تفقّد و جستجو كن. و بايد براى اين‏گونه اشخاص يك عده‏اى را كه مورد وثوق تو هستند، از اهل خشيت و ترس از خدا، و اهل تواضع و فروتنى هستند مخصوص گردانى".

- يعني نه تنها بايد دسترسي مردم به مسئولين آسان باشد بلكه اگر چنانچه بعضي افراد به هر دليلي از رفتن نزد مسئولين امتناع دارند ، وظيفه حاكميت است كه از آنها دلجويي و رسيدگي كند.
- آيا يكي از جرايم سياسي كه بعضي به خاطر آن زنداني شده اند رسيدگي به امور معیشتی زندانيان سياسي نيست؟

6 - "كارى كن كه از اول مردم نسبت به‏ تو كينه پيدا نكنند، تو بايد ريشه و سبب هر كينه‏اى را از آنان قطع كنى".

- آيا روش و سيره كارگزاران بخصوص كارگزاران قضايي ما در جهت زدودن كينه هاست يا ايجاد كينه؟
- و آيا زندان‌هاي طويل المدت، شكنجه‌ها، برخورد نامناسب با خانواده‌ها، و عدم مرخصي، ايجاد كينه در نسل‌هاي متمادي نمي‌كند؟

امیدوارم در سالروز تولد حضرت علی(ع)، فقط به جشن و سرور و دیدار و صرف ادعای پیروی بسنده نکنیم و با الهام و الگو برداری از سخنان گهربار و زندگی‌ساز ایشان، قبل از اینکه بیگانگان بخواهند برای ما تصمیم بگیرند، با درایت و مشارکت دادن همه آحاد ملت مشکلات به دست خودمان حل شود.

در پایان، به قسمتي از مطالب مرحوم پدرم به امام خمینی در نامه مذكور، كه در سال‌های اول دهه شصت نوشته شده، اشاره مي‌كنم:
"كشور بر مبناي نظام تعيين شده در قانون اساسي اداره نمي‌شود. تمام قوا متمركز در يك قسمت شده و چون دسترسي به آن قسمت براي كسي ميسور نيست، همه قدرت در عمل در اختيار يكي دو نفر قرار گرفته و به هر صورت كه دلخواه آنها است عمل مي‌نمايند. و اگر وضع به اين صورت باشد انتظار خوبي نبايد داشت؛ چون اگر يكي دو نفر صالح هم باشند آنقدر اشتباه و خطا ممكن است از آنها سرزند كه قصوراً نه تقصيراً كشور به انحطاط كشيده شود، چه رسد به اينكه مظنّه انحراف در بعضي از آنها كه قدرت را به دست گرفته اند وجود دارد بلكه براي بعضي قطعي است".

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

۱۳۹۱/۰۳/۱۰
زهرا ربانی املشی


 


امروز: فریده ماشینی را بیش از هر جا در مجالس قرآنی دیده ام و همواره در حال کند و کاو و پرسش و پاسخ. شاید جستجوگری بیش از هر صفتی به او بیاید.

چند ماه پیش که در گردهمایی فصلنامه فرزانه برای تقدیر از خانم منیر گرجی و خودش یعنی فریده برگزار شد، می گفت: «از ۱۴ سالگی در کلاس های قرآن خانم گرجی حضور یافتم و تلاش کردم محققانه هم حضور یابم. از همان اولین جلسات این جمله ایشان در ذهنم نقش بسته که چقدر سخته از قرآن گفتن. مطالب خانم گرجی به روز بود و همواره جوششی درونی داشت. این نبود که سخنی بگویند و از آن بگذرند، بلکه دائما به مطالب جدیدی می رسیدند و برگی دیگر از مفاهیم قرآن را ورق می زدند».

... به واقع فریده شاگرد ممتاز خانم گرجی است. همواره با الهام از قرآن کریم بر مسایل اجتماعی و به خصوص مسایل زنان تمرکز کرده و مطالعات و مقالات متعددی بر محور توسعه و پیشرفت جامعه زنان مسلمان داشته است.

فریده صوت خوشی هم دارد و شنیدن ادعیه با صدای او بسیار زیباست ... اما با این توصیفات، تصویر یک خانم صرفا مذهبی در ذهنتان ایجاد نشود. فریده زنی روشنفکر است و در نشست های علمی و مباحث علوم انسانی همواره به عنوان یک اندیشمند مطرح بوده است ... او را به واقع می توان یک روشنگر دینی دانست ... او حالا با بیماری سختی دست و پنجه نرم می کند ... دعای خوبان همراهش باد ...
*امروز: فریده ماشینی 10 خرداد 1391 ما را در این زندان بزرگ تنها گذاشت، روحش شاد


 


امروز: نهمین شماره هفته نامه کتاب هفته «نگاه پنجشنبه» گفتگوی جالبی با خشایار دیهیمی داشته که این مترجم در حین این گفتگو اظهارات قابل تاملی را مطرح کرده است، بخش هایی از این گفتگو را در ادامه می خوانید:

- روزنامه فلان از یک طرف دائم می‌گوید روشنفکرها یکسری موجودات بیکارند که فقط بلدند حرف مفت بزنند. خب اگر من حرف مفت می‌زنم پس چرا کتاب چاپ می‌کنید به اسم «ارتش سری روشنفکران». نمی‌شود که من هم هیچکاره باشم و هم همه کاره.

- چیزی که من میگویم به این معنا نیست که یک عده افراط می‌کنند یک عده تفریط، بلکه یک عده هستند که همزمان هم افراط می‌کنند هم تفریط. در یک زمان واحد، هم از این ور بام می‌افتند و هم از آن ور بام که البته این هم خودش هنر غریبی است. ولی به یک معنا حرف شما درست است. روشنفکری ما پتانسیل خودش را نمی‌شناسد. اگر برگردیم به روشنفکری ای که در دهه 60 در فرانسه باب بود و اینجا هم آل احمد به شدت تحت تاثیر آنها بود باید داستان را جور دیگر ببینیم.

- آل احمد هم دقیقاً عملکردش مثل همان روزنامه‌ای است که مثال زدم. آقا برداشته 3 جلد کتاب علیه روشنفکری نوشته بی آنکه اصلاً بفهمد روشنفکری چیست؟ از آن طرف هم خودش را روشنفکر می‌داند. آل احمد بالاخره روشنفکر هست یا نیست؟
- در واقع آل احمد اصلاً روشنفکر نیست. یک اکتیویسم سیاسی است. برای همین هم به حزب توده می‌پیوندد. به نیروی سوم ملحق می‌شود. به مرجع تقلید نامه می‌نویسد و همه این کارها را هم از موضع حزبی انجام می‌دهد. این چپ روی است، نه روشنفکری. روشنفکر نمی‌تواند این کارها را بکند.

- آل احمد از حزب توده که می‌آید بیرون با نزدیکترین دوست آن زمانش عباس... می‌روند حزب زحمتکشان. یعنی او حتی یک روز را هم بدون وابستگی حزبی سر نکرد. آل احمد فقط یک اکتیویست بود. ما باید صادقانه با واقعیت‌ها روبه رو شویم. او به همراه دوستش که عضو شاخه نظامی حزب توده بود برای ترور به آذربایجان می‌روند. اقدام به ترور هم می‌کنند اما موفق نمی‌شوند. من اینها را با اطلاع موثق می‌گویم. اینها بعد از انشعاب از حزب توده رفتند به حزب زحمتکشان و پیوستند به دکتر بقایی. اینکه شما می‌گویید با خلیل ملکی صرفاً دوست بود، نخیر، آل احمد در نیروی سوم به عنوان یک عضو فعال شرکت داشت، سخنرانی داشت، یک آدم حزبی تمام عیار بود. نمی‌توانست استقلال داشته باشد. در عین حال یک خوی داش مشتی گری هم داشت و می‌خواست همه جا نفر اول باشد. هر جایی که این امکان را در اختیار او نمی‌گذاشتند بازی را به هم می‌زد. بازی را به هم می‌زد ولی بلافاصله وارد یک بازی دیگر می‌شد. چون روشنفکر نبود. روشنفکر باید چنان استقلالی داشته باشد که ضعیفترین صداهای جامعه را منعکس کند. حزب حتی اگر حزب یک اقلیت باشد مجبور است وارد بدهبستان شود و معامله بکند. اینها هم اصلاً عیب نیست اما روشنفکر حسابش سواست. هر کسی باید کارکرد خودش را داشته باشد.

- شریعتی یک خطیب است. حالا بعضی‌ها به غلط او را روشنفکر می‌خوانند. یکی به من بگوید این چه جور روشنفکری است که هر جایی مصلحت می‌داند دروغ می‌گوید و برای پیشبرد اهدافش به راحتی وقایع را وارونه جلوه می‌دهد. اصلاً آدم از خودش خلق کرده بود و از زبان او حرفهای خودش را نقل می‌کرد. اینها کار روشنفکر نیست.

- من به آقای خاتمی هم، ایراد را گرفتم. ایشان در یکی از سفرهایش به اسپانیا گفته بود: بنده سیاستمدار نیستم، اهل فرهنگم. گفتم: آقا! ریاست جمهوری پست فرهنگی نیست پس شما بیخود رفتی آنجا. همان کتابخانه ملی می ماندی، وقتی رئیس جمهوری باید سیاستمدار باشی چرا که این پست، پست سیاسی است. پست سیاسی هم اقتضائات خاص خودش را دارد.


متن کامل گفت و گوی سیدعبدالجواد موسوی با دیهیمی به نقل از خبرآنلاین از این قرار است:
موسوی: آقای دیهیمی! پرونده این شماره مجله را اختصاص دادیم به سارتر. به این بهانه خواستیم با شما درباره روشنفکری در ایران صحبت کنیم. اصلاً میدانید چرا شما را برای این بحث انتخاب کردیم؟
دیهیمی: شاید برای اینکه خیلی روشنفکرم.(با خنده)
موسوی: برای اینکه سریع و صریح برویم سر موضوع، از تعاریف مختلف و گسترده میگذریم و اگر موافق باشید بر سر اینکه روشنفکر، نویسنده، شاعر یا هنرمندی است که به مسائل پیرامونیاش واکنش نشان میدهد توافق کنیم. یعنی روشنفکر کسی است که در حوادث سیاسی و اجتماعی سرزمینش نقش پررنگی دارد. یک کنشگر است. به خاطر داریم که شما در انتخابات 84 با انرژی وارد میدان شدید و خواستید با امکانهایی که در اختیار دارید یک کنش سیاسی انجام دهید. در وضعیتی که ما امروز قرار داریم انتقاد از جامعه روشنفکری بسیار کار دشواری است. هم دشوار است و هم به حکم «مردی نبود فتاده را پای زدن» خیلی کار پسندیدهای نیست. ولی من فکر میکنم به چنین بهانههایی نباید از نقد و نقادی غافل شویم که غفلت در چنین وضعیتی ممکن است آسیبهایش به مراتب بدتر از آن چیزی باشد که فکرش را میکنیم. با این مقدمه میخواهم عرض کنم اگر قرار باشد یک ایراد عمده به روشنفکری ایرانی وارد باشد، این است که روشنفکری ما خیلی امکانهایش را نمیشناسد. کسی که وارد معرکه میشود، کنش سیاسی انجام میدهد، در روزنامه مینویسد و راهکار ارائه میدهد تاحدودی امکانها، محدودیتها و معذوریتهای خودش را پذیرفته و با توجه به سرمایههای موجود میخواهد به یک چیزهای حداقلی برسد.
دیهیمی: مشکل اصلی اینجاست که ما خیلی افراط و تفریطی هستیم. اعتدال در ما نیست. در هر زمینهای که فکرش را بکنید. یا میگوییم روشنفکران ما خریدار ندارند و هیچکس به حرفشان گوش نمیدهد...
موسوی: نمیگویم کسی به حرفشان گوش نمیدهد. میگویم اگر امکانهایشان را درست بشناسند حرفشان خریدار هم پیدا میکند. مصداق چنین روشنفکری را هم داریم.
دیهیمی : یا میگوییم همه چیز دست روشنفکران است و اصلاً مسبب همه بدبختیها آنها هستند. این تناقض است. روزنامه فلان از یک طرف دائم میگوید روشنفکرها یکسری موجودات بیکارند که فقط بلدند حرف مفت بزنند. خب اگر من حرف مفت میزنم پس چرا کتاب چاپ میکنید به اسم «ارتش سری روشنفکران». نمیشود که من هم هیچکاره باشم و هم همه کاره.
موسوی:من هم با حرف شما موافقم. ولی حرف شما هیچ ربطی به چیزی که من گفتم ندارد.
دیهیمی: اجازه بدهید حرفم تمام شود. چیزی که من میگویم به این معنا نیست که یک عده افراط میکنند یک عده تفریط، بلکه یک عده هستند که همزمان هم افراط میکنند هم تفریط. در یک زمان واحد، هم از این ور بام میافتند و هم از آن ور بام که البته این هم خودش هنر غریبی است. ولی به یک معنا حرف شما درست است. روشنفکری ما پتانسیل خودش را نمیشناسد. اگر برگردیم به روشنفکریای که در دهه 60 در فرانسه باب بود و اینجا هم آل احمد به شدت تحت تاثیر آنها بود باید داستان را جور دیگر ببینیم.
موسوی: اگر اینطور باشد که شما میگویید باید بگوییم روشنفکری تحت تاثیر دهه 60 فرانسه به مراتب موثر از روشنفکری کنونی ما عمل کرده.
دیهیمی:آل احمد هم دقیقاً عملکردش مثل همان روزنامهای است که مثال زدم. آقا برداشته 3 جلد کتاب علیه روشنفکری نوشته بیآنکه اصلاً بفهمد روشنفکری چیست؟ از آن طرف هم خودش را روشنفکر میداند. آل احمد بالاخره روشنفکر هست یا نیست؟
موسوی: در اینکه روشنفکر است شکی نیست.
دیهیمی:پس چرا به روشنفکرها فحش میدهد؟
موسوی: خب کسی ممکن است از موضع روشنفکری، منتقد وضعیت روشنفکران جامعهاش باشد.
دیهیمی:پس بگوید دستهای از روشنفکران، نه اینکه مشکل را تعمیم بدهد به کل جامعه روشنفکری.
موسوی:لزوماً نباید این کار را بکند. چنانکه هستند کسانی که از منظر متافیزیک، متافیزیک را نفی میکنند. اما الان اصلاً بحث من این نیست. من میگویم کسی مثل آلاحمد امکانهای جامعه خودش را خوب میشناسد. مثال میزنم. در «سفر فرنگ» وقتی با یک فرانسوی بحث میکند میگوید...
دیهیمی:میشود بگویید با چه زبانی؟ آل احمد که زبان بلد نبوده. (خنده)
موسوی: شاید با ایما و اشاره، نمیدانم(خنده). من نمیگویم آل احمد متشرع و دیندار بود، میگویم روشنفکر بود به این معنا که...
دیهیمی: بله (...)
موسوی: البته اینها که از منظر روشنفکری جزو معایبش محسوب نمیشود.(خنده) ببینید، من ارزشگذاری که نمیخواهم بکنم، دارم توصیف میکنم.
آل احمد با همان زبانی که خودش بلد بوده میگوید برای مبارزه با استعمار فعلاً دو راه بیشتر وجود ندارد یا نیروهای چپ و کارگری و یا نیروی مذهب. در مملکت من زمینه مبارزه کارگری و چپ وجود ندارد ولی اسلام نیروی قدرتمندی است که با آن میتوان به مبارزه با استعمار برخاست. من نمیگویم حرف یا عمل آلاحمد چقدر درست بوده یا نادرست ولی میگویم او بهعنوان یک روشنفکر امکانهای سرزمینش را خوب میشناخت و میدانست اگر بخواهد حرفش در بگیرد و بهعنوان یک کنشگر اجتماعی و سیاسی موثر واقع شود باید از چه ابزاری استفاده کند. به همین دلیل نامه مینویسد به یک مرجع تقلید. چرا روشنفکران دیگر این کار را نکردند؟ چون اصلاً قائل نبودند که با دین میتوان کاری از پیش برد. اتفاقا آلاحمد اگر هم تحت تاثیر بود، تحت تاثیر صرف نبود. این هوشمندی را داشت که تاثیرپذیریاش را به یک تاثیرپذیری بومی بدل کند.
دیهیمی: حالا اجازه میدهید من هم حرف بزنم یا نه؟
موسوی: خب، حالا دیگر ساکت میشوم.
دیهیمی:من از اصطلاحات خودشان استفاده میکنم. اینها که گفتی چپ روی کودکانه است. در واقع آل احمد اصلاً روشنفکر نیست. یک اکتیویسم سیاسی است. برای همین هم به حزب توده میپیوندد. به نیروی سوم ملحق میشود. به مرجع تقلید نامه مینویسد و همه این کارها را هم از موضع حزبی انجام میدهد. این چپ روی است، نه روشنفکری.
روشنفکر نمیتواند این کارها را بکند. حالا اگر برسیم به ماجرای سارتر و کامو...
موسوی:من قرار بود ساکت باشم ولی بفرمایید چرا آل احمد نمیتواند روشنفکر باشد.
دیهیمی: برای اینکه استقلالش را از دست میدهد. وقتی عضو میشوید مجبور هستید از خرد جمعی حاکم بر حزب پیروی کنید.
موسوی: آل احمد که خیلی زود از حزب زد بیرون.
دیهیمی: از این حزب بیرون آمد رفت به یک حزب دیگر. نمیدانم چقدر آل احمد خوانده اید؟
موسوی:اگر یک چیز را خوب خوانده باشم همین آل احمد است.
دیهیمی: خیلی خوب. آل احمد بعد از حزب توده کجا رفت؟
موسوی: جایی نرفت. اگر منظورتان رفاقت با خلیل ملکی است که این رفاقت از قدیم هم بوده، ربطی هم به نیروی سوم نداشته.
دیهیمی: ببخشید، ببخشید، پس خوب نخوانده اید. ارتباط او با خلیل ملکی فراتر از رفاقت بود.
موسوی: چرا فراتر از رفاقت؟ در اینکه آنها با هم اختلاف نظر شدید داشتند که اصلاً شکی نیست. خود آل احمد میگوید خلیل ملکی به او گفته خیلی عوض شدی، حرفهات بوی آخوندی میدهد.
دیهیمی: پس بگذار من دقیقش را برایت بگویم. آل احمد از حزب توده که میآید بیرون با نزدیکترین دوست آن زمانش عباس... میروند حزب زحمتکشان. یعنی او حتی یک روز را هم بدون وابستگی حزبی سر نکرد. آل احمد فقط یک اکتیویست بود. ما باید صادقانه با واقعیتها روبهرو شویم. او به همراه دوستش که عضو شاخه نظامی حزب توده بود برای ترور به آذربایجان میروند. اقدام به ترور هم میکنند اما موفق نمیشوند. من اینها را با اطلاع موثق میگویم. اینها بعد از انشعاب از حزب توده رفتند به حزب زحمتکشان و پیوستند به دکتر بقایی. اینکه شما میگویید با خلیل ملکی صرفاً دوست بود، نخیر، آل احمد در نیروی سوم بهعنوان یک عضو فعال شرکت داشت، سخنرانی داشت، یک آدم حزبی تمامعیار بود. نمیتوانست استقلال داشته باشد. در عین حال یک خوی داش مشتی گری هم داشت و میخواست همه جا نفر اول باشد. هر جایی که این امکان را در اختیار او نمیگذاشتند بازی را به هم میزد. بازی را به هم میزد ولی بلافاصله وارد یک بازی دیگر میشد.
چون روشنفکر نبود. روشنفکر باید چنان استقلالی داشته باشد که ضعیفترین صداهای جامعه را منعکس کند. حزب حتی اگر حزب یک اقلیت باشد مجبور است وارد بدهبستان شود و معامله بکند. اینها هم اصلاً عیب نیست اما روشنفکر حسابش سواست. هر کسی باید کارکرد خودش را داشته باشد.
موسوی: با تعریف شما در تاریخ ما چه کسی روشنفکر است؟
دیهیمی: مثلاً مصطفی رحیمی. استقلال کامل دارد. وقتی همه چپ میزدند او چپ نزد و سر حرفهایش ایستاد.
موسوی: اگر اینطور باشد آل احمد که بیشتر با چپ در افتاد. «سفر روس» را ببینید. اگر اشتباه نکنم سال 42 یا 43 نوشته شده. در اوج چپگرایی زیرآب قبله همه چپهای دنیا را میزند و فروپاشی آن عظمت پوشالی را رسماً پیشگویی میکند.
دیهیمی: اما از موضع یک آدم حزبی نه از موضع روشنفکری. من به آقای خاتمی هم، همین ایراد را گرفتم. ایشان در یکی از سفرهایش به اسپانیا گفته بود: بنده سیاستمدار نیستم، اهل فرهنگم. گفتم: آقا! ریاست جمهوری پست فرهنگی نیست پس شما بیخود رفتی آنجا. همان کتابخانه ملی می ماندی، وقتی رئیس جمهوری باید سیاستمدار باشی چرا که این پست، پست سیاسی است. پست سیاسی هم اقتضائات خاص خودش را دارد.
روشنفکری هم اقتضائات خودش را دارد. روشنفکری که رفت عضو حزب شد دیگر باید لباس حزب را به تن کند و بشود یک اکتیویست و مسوولیتهای یک اکتیویست را هم بپذیرد.
موسوی: با این حساب «نرودا» و «اکتاویو پاز» هم روشنفکر محسوب نمیشوند.
دیهیمی: البته که نمیشوند. هر کسی که پست سیاسی میگیرد ناگزیر است به اقتضای مسوولیتش عمل کند. استقلال نمیتواند داشته باشد. آل احمد کار غیراخلاقی میکرد. وقتی وارد یک جمع میشوی نباید قواعد آن جمع را به هم بزنی. برو بیرون و هر چه دلت خواست انتقاد کن.
موسوی: آدمیزاد است دیگر. شاید فکر کند یک حزب مستقل است. اگر وارد شد و دید مستقل نیست بازی را به هم میزند. این کجایش ایراد دارد؟
دیهیمی: چرا ایراد ندارد؟ اصلاً حزب یعنی وابستگی. برای چه باید واردش بشوی که بعد بخواهی بازی را به هم بزنی؟
موسوی: البته عدماستقلال صرفاً از حزبی بودن ناشی نمیشود. خیلیها هستند که حزبی نیستند ولی مستقل هم نیستند. یعنی چنان حصاری دور خود کشیدهاند که حاضر نیستند غیر از چیزی که به آن تعلق خاطر دارند چیز دیگری ببینند یا بشنوند.
دیهیمی: نمونه بارزش شریعتی. یک خطیب است. حالا بعضیها به غلط او را روشنفکر میخوانند. یکی به من بگوید این چه جور روشنفکری است که هر جایی مصلحت میداند دروغ میگوید و برای پیشبرد اهدافش به راحتی وقایع را وارونه جلوه میدهد. اصلاً آدم از خودش خلق کرده بود و از زبان او حرفهای خودش را نقل میکرد. اینها کار روشنفکر نیست.
موسوی: به او که نمیخواهید اتهام حزبی بودن بزنید.
دیهیمی: حزبی نبود اما به دنبال ساختن حزب بود.
موسوی: ایدئولوگ بود.
دیهیمی: بله، بله. ایدئولوگ سازمان مجاهدین بود. روشنفکر، ایدئولوگ نیست.
روشنفکر صرفاً یک آدم منتقد و بلندگوی ضعیفترین صداهاست. منعکس کننده واقعیتهایی که به چشم هر کسی نمیآید و این کار کمی نیست. جای روشنفکر را هیچکس نمیتواند پر کند.
موسوی: در این مورد با شما موافقم ولی سوال من اینجاست که آیا روشنفکر برای اینکه سخنش راه به جایی ببرد نباید از امکانهایی بهره ببرد منظورم از امکان اصلاً حزب و گروه و نهاد و دسته نیست. مثال میزنم: یک بار آقای غلامحسین ذاکری (سردبیر مجله آدینه) گفته بود این حرفهایی که روشنفکران دینی امروز میزنند همان چیزهایی است که سالهاست ما داریم میگوییم. حفظ حریم خصوصی، پاسداشت رای مردم، حقوق شهروندی و اصطلاحاتی از این دست سالها بر زبان و قلم ما جاری شده. گمانم چند وقت بعد نوشتم که آقای ذاکری درست میگوید اما اگر حرف روشنفکران ما خیلی در نگرفت و حرفهای روشنفکران دینی تاحدودی مشتری پیدا کرد به این دلیل بود که آنها زبانی را به کار گرفتند که با گوش مردم آشناتر بود. این یعنی بهره بردن از امکانهایی که در اختیار داریم. این نکته را که روشنفکران دینی- باز هم تاکید میکنم که ارزشگذاری نمیکنم، صرفاً در مقام توصیف میگویم- سخنشان موثرتر واقع شده قبول ندارید؟
دیهیمی: اصلاً قبول ندارم. آقای دکتر سروش را اگر پایهگذار روشنفکری دینی بعد از انقلاب بدانیم همه میدانند که ایشان تا زمانی که بنیانگذار انقلاب زنده بود هم منصب دولتی داشت و هم تریبون دولتی. شما نمیتوانید ایشان و امثال ایشان را با بنده مقایسه کنید. بنده زمانی که ایشان قدرت داشت فقط کتک خور بودم. کتک خور خوبی هم بودم. کسی به من تریبون نمیداد. دوم اینکه...
موسوی: بگذارید تکلیف اولی را...
دیهیمی: چرا آنقدر میدوید وسط حرفم. من...
موسوی: داریم گپ میزنیم.
دیهیمی: چه گپی؟! فعلاً که همش شما دارید حرف میزنید. انگار من آمده ام با تو مصاحبه کنم. اصلاً مجال حرف زدن به آدم نمیدهید ماشاءالله. خلق و خویتان هم به آل احمد رفته. برای همین آنقدر از او دفاع میکنی. بالاخره میگذارید حرفم را بزنم یا نه؟ (خنده)
موسوی: من مخلص شما هم هستم. دست خودم نیست. حرف حرف می آورد دیگر. بفرمایید. قول میدهم ساکت باشم. (خنده)
دیهیمی: امیدوارم سر قولت بمانی. اینکه میگویید باید از امکانات استفاده کرد من هم تا حدودی قبول دارم ولی مشروط. بله، من هم در حزب مشارکت میروم و صحبت میکنم. حزب مشارکت برای من وسیله است اما...
موسوی: منظور من اینجا مشخصاً بهره بردن از یک نوع ادبیات است و نه امکان حزبی.
دیهیمی: همین الان قول دادید. مثل اینکه اصلاً قابل اعتماد نیستید؟
موسوی:ببخشید، یادم رفت.
دیهیمی: بابا! یک لحظه مهلت بدهید حرفم تمام شود. چه میگفتم اصلاً؟
موسوی: میفرمودید حزب مشارکت برای من وسیله است اما...
دیهیمی: بله، من از تریبون استفاده میکنم اما به شرط آنکه تریبون مرا مقید نکند. یعنی من به آنها میگویم شما به من تریبون بدهید اما توقع نداشته باشید حرف شما را بزنم. لازم باشد از شما انتقاد هم میکنم. مثل آل احمد نمیروم عضو حزب شوم، از تریبون آنجا هم استفاده کنم و بعد بازی را هم به هم بزنم. اینکار از نظر من غیراخلاقی است. اما آنکه گفتی روشنفکری دینی برد بیشتری داشت علتش این بود که تریبون داشت. تریبون بزرگی هم داشت. آقای سروش ساعتها در تلویزیون انحصاری جمهوری اسلامی برنامه اجرا میکرد.
موسوی: مجله «کیان» چه تریبون دولتی ای داشت؟
دیهیمی: اجازه بدهید عزیزم! بقیه اش را هم بشنوید. وقتی شما از تریبون دولتی آدمهایت را پیدا کردی و بعد هم در حکومت انشعاب افتاد، یک عده قابل توجهی را میتوانی به دنبال خودت بکشانی. آن پشتوانه را نمیتوان نادیده گرفت. البته بنده از همان تریبون روشنفکری دینی در دولت اصلاحات استفاده کردم، چون خودم که هیچوقت تریبون نداشتم. به آنها هم گفتم من حرف خودم را میزنم. من یک آدم مستقلم. معارض و معاند حکومت نیستم ولی منتقد هستم. نه منتقد این حکومت، منتقد هر حکومتی که بیاید. وظیفه من نقد کردن است، حکومت بی عیب هم که نداریم.
من فرصت دارم که بخوانم، از حاکمیت هم فاصله دارم بنابراین بهتر میتوانم مسائل را ببینیم و حلاجی کنم. هرکس به من تریبون بدهد و البته برایم شرط نگذارد که این را بگو و آن را نگو حتماً از تریبونش استفاده میکنم.
الان خیلی ها «مهرنامه» را تحریم کردند. میگویند از اینجا و آنجا خط میگیرد، میگویم باشد اما اگر عین حرف مرا چاپ میکند چرا از این امکان استفاده نکنم؟ در این مملکت به من مجوز نشریه یا روزنامه نمیدهند، اگر میدادند آن وقت به شما ثابت میکردم تاثیرگذاری یعنی چه؟ هیچ امکانی در اختیار من قرار نمیدهید آنوقت توقع دارید تاثیر هم بگذارم؟
موسوی: قبول. با این حساب چرا حرف سارتر تاثیرگذار بود؟ آیا سارتر هم از امکانهای دولتی بهره گرفته بود.
دیهیمی: ما باید ببینیم کجا داریم زندگی میکنیم. چرا بی انصافی میکنید؟ فرانسه حداقل در آن وقت از آمریکا که به عظمت یک قاره است بیشتر روزنامه مستقل داشت. سارتر روزنامه خودش را داشت. کامو هم همینطور. لوموند هم بود. فیگارو هم بود. اگر میخواستی میتوانستی کانال اختصاصی رادیویی داشته باشی. تازه سواد مردم آنجا با اینجا قابل مقایسه نبود. سارتر و کامو تیراژ کتابهایشان میلیونی بود. من بدبخت را که کتابم با دوهزار تیراژ منتشر میشود و تازه همان را هم معلوم نیست ارشاد مجوز انتشار بدهد یا ندهد با آنها مقایسه میکنید بی انصاف؟
موسوی: اصلا بحث مقایسه نیست.
دیهیمی: دارید مقایسه میکنید بعد هم میگویید بحث مقایسه نیست؟!
موسوی: من مقایسه نکردم. فقط گفتم....
دیهیمی: آخر میگویید سارتر هم تریبون داشت که ....
موسوی: آقا من دارم بحث تاثیرگذاری را....
دیهیمی: من نمیگذارم خلط مبحث کنید.
موسوی: اگر اجازه بدهید منظورم را...
دیهیمی: من خودم استاد این کارم. هرجا بخواهید بپیچید مانع میشوم. نمیگذارم بپیچید.
موسوی: آقای دیهیمی! من میگویم آیا تاثیرگذاری سارتر صرفاً به این خاطر بوده که روزنامه داشته؟
دیهیمی: قطعاً شک نکن! همین الان به من روزنامه بدهند. شرط می بندم روزنامه بدهند به اسم خشایار دیهیمی، اگر تیراژ همه این روزنامه ها را نگرفتم لعنت به من. چهار صفحه هم بیشتر درنمیآورم. فحش نمیدهم، کاملاً قوانین عرفی و شرعی را هم رعایت میکنم. ولی انتقاد میکنم. انتقاد بسیار صریح.
موسوی: از همه انتقاد میکنید الا از روشنفکری.
دیهیمی: نخیر از همه انتقاد میکنم اما از روشنفکران بیشترین انتقاد را میکنم. بارها به آنها انتقاد کرده ام که چرا از امکانهای موجود استفاده نمیکنید؟
در کانون نویسندگان همه هجمه آوردند که خودت را فروختی. طرف صراحتاً گفت چرا بنزی را که مشارکت به تو داده سوار نمیشوی و با این پراید این طرف و آن طرف میروی. گفتم میخواهم مردم فریبی کنم اگر بنز سوار شوم کسی به حرفم گوش نمیدهد. ما از دو طرف کتک خوردیم آقاجان! به ما میگویند چوب دو سر طلا!
موسوی: دور از جون. الان که کسی نمیخواهد شما را متهم کند. من هم که نه این طرفی ام نه آن طرفی.
دیهیمی: پس چرا میگویید به همه انتقاد میکنید الا به روشنفکران؟
موسوی: شوخی کردم کمی از هیجان بحث کاسته شود. خب، حالا فکر میکنید چرا جامعه روشنفکری از این امکانهای ولو محدود استفاده نمیکند.
دیهیمی: اشتباه میکند، عقلش قد نمیدهد، آگاهی اش کم است، وظیفه اش را به درستی نمیشناسند. روشنفکر باید انتقاد کند. ببینید انتقاد کردن با غر زدن و نق زدن فرق دارد. من بی نهایت از تلخ اندیشی و اینکه فی المثل هی بگویند نمیگذارند کارمان را بکنیم بدم می آید. روشنفکر وظیفه اش خواندن و رصد کردن و نقد کردن و گوش شنوا داشتن است. روشنفکر فقط دهن نیست. روشنفکر باید علاوه بر دهن دو گوش گنده داشته باشد برای شنیدن. من خودم بسیار قابل انتقادم. معایب زیادی هم دارم. اما اگر کسی از من انتقاد کند واقعاً گوش میدهم. به آقای خاتمی گفتم شما برای خودت حسن میدانی که اجازه میدهی من حرف بزنم؟ من برای حرف زدن که اجازه نمیخواهم. گفت من که اعتراض نمیکنم شما حرفت را بزن.
گفتم من رو به دیوار هم که حرف بزنم دیوار اعتراض نمیکند. من جواب میخواهم. شما وظیفه داری که به من جواب بدهی. روشنفکر باید این چیزها را روشن و شفاف بیان کند و خلط مبحث را از بین ببرد.
خداوند در قبال نعمت قلم، مسوولیت بسیار سنگینی بر دوش من گذاشته و آن هم انعکاس ضعیف ترین صداهای موجود در جامعه است. این قلم ارزش دارد. شرف قلم در اینجاست که خودش را نشان میدهد. به نظر من اگر در قرآن آمده است: نون والقلم و ما یسطرون. به چنین قلمی اشاره دارد نه به آن قلم هتاک و فحاش و پرده دری که نمونه هایش را من و شما خیلی خوب سراغ داریم.
موسوی: فرمود: الباطل یموت بترک ذکره. بهتر است وقتمان را با حرفهای بهتری سپری کنیم.
دیهیمی: شاید این جوری برای مخاطبان نشریه شما هم بهتر باشد. بله، همانطور که گفتم یکی از بدبختی های ما این است که تریبونمان را خوب نمیشناسیم. طرف برمی دارد در روزنامه ادای فلاسفه را درمیآورد. بابا! اینجا روزنامه است. روزنامه را قرار است مردم بخوانند نه فیلسوفان. تازه تو آن را هم که بلد نیستی. یاوه هایی سرهم میکنی و بعد وهم برت میدارد که علامه دهری. ژورنالیستی نوشتن هنر است. اینها توانایی است و ما باید زحمت بکشیم و آن را کسب کنیم. باید زحمت کشید. روزنامه به شما ستون میدهد، مجله صفحاتی را در اختیار شما قرار میدهد، خب، وقتی بلد نیستید بنویسید کسی مقصر نیست. تو باید دائم مهارتت را افزون کنی. شوخی کردن یک مهارت است. من ادعای طنزنویسی ندارم اما اگر لازم بشود خیلی هم پرت نیستم، برای اینکه یک عمر آثار جد و طنز را خوانده ام. من گل آقا را هم میخواندم. گل آقا را نباید دست کم گرفت. بردش از خیلی از آثار روشنفکری ما بیشتر بود. من همیشه می گویم فلسفه توی طاقچه به چه درد میخورد؟ فلسفه باید بتواند جواب معضلات امروز مرا بدهد.
ما باید همانند سقراط در کوچه و بازار با مردم هم سخن شویم. نه اینکه راه بیفتیم توی کوچه و خیابان و با آنها حرف بزنیم. ما اگر در همان دانشگاه درست مسائل را طرح کنیم حرفمان به لایه های زیرین جامعه هم رسوخ میکند. چون در دانشگاه از همه قشری در کلاسهای درس حضور پیدا میکنند. غرض اینکه روشنفکر باید برای خودش مسئوولیت بتراشد، بالاترین مسوولیت ها را. اگر یک ضعیفی بیاید بگوید تو مشکل مرا دیدی و صدای مرا به گوش مردم نرساندی، من متهمم، مجرمم و باید مجازات شوم.
موسوی: با این تعریف تکلیف سارتر چه میشود؟ یعنی او چقدر به کار روشنفکر ایرانی می آید؟
دیهیمی: سارتر کسی است که اخلاق را فدای سیاست میکند. دعوای سارتر و کامو هم بر سر همین بود. کامو به درستی سارتر را متهم میکرد که به دلیل وابستگی حزبیاش جنایات و فجایع آنها را نادیده میگیرد.
موسوی: البته کامو هم متهم است به دلیل نفرتی که از چپ ها داشت خیلی از ستم هایی را که دست راستی ها بر سر آنها می آوردند نادیده میگرفت.
دیهیمی: اصلاً اینطور نیست. اتفاقاً حرف اصلی کامو این بود که ستم به شما حق ستم متقابل را نمیدهد. کامو میگوید اخلاق مصلحت بردار نیست و درست به همین دلیل طردش کردند.
موسوی: نوعی توجیه ضمنی اشغال الجزایر از حرفهای کامو استنباط نمیشد؟
دیهیمی: اصلاً. کامو را هر دو طرف زدند. ظاهراً هرکسی در این دنیا حرف حق را بزند از دو طرف میخورد. حرف کامو بسیار ریشه ای و درست است.
او میگوید بعضی از دردها تاریخی هستند. مثلاً ما ایرانی ها اگر بخواهیم ادعای حد و مرز کنیم ملاک و معیارمان چیست؟ دوران هخامنشی؟ دوران ساسانی؟ صفویه؟ برویم از مغولها تقاص بگیریم خوب است. یا مثل بعضی از سیاستمدارهای امروزمان ادعا کنیم باید غرامت جنگ جهانی اول را به ما بپردازند...
موسوی: البته وضعیت الجزایر کمی متفاوت است. الجزایر در آن زمان تحت اشتغال بود.
دیهیمی: کامو هم میگفت من منکر ستمی که شده نیستم اما اول آنکه 80 سال از آن موقع میگذرد که الجزایر مستعمره شده. خود من در الجزایر به دنیا آمدم ولی الان فرانسوی ام. گناه من چیست؟ من که در آن لشگرکشی سهمی نداشتم. انقلابیون میگویند فرانسوی ها را از دم بریزید توی دریا.
اینکه نمیشود. یک ستم تاریخی را باید از ریشه حل کرد. او برای همه حقوق برابر میخواست. او بیشترین دفاع را از حقوق بومیان الجزایر کرد. اما سارتر صراحتاً میگفت الجزایری ها حق دارند همه فرانسوی ها؛ حتی آلبرکامو را ترور کنند. چون اینها نوادگان همان بورژواهایی هستند که حق آنها را غصب کرده اند. کاموی بیچاره که در فقر مطلق زندگی میکرد آماج چنین حملاتی بود. کامو میگفت آقا جان! من درد این مردم را میفهمم، زمانی که تو داشتی در کافه های پاریس عرق میخوردی و به عیش و نوشت میرسیدی من در فقر و فلاکت کنار مردم بودم. تو خائن به این مردمی و نمیفهمی که اگر همین الان استعمارگران از الجزایر بیرون بروند این مردم روی بهروزی را نخواهند دید. باید گام به گام این اتفاق بیفتد. همان کاری که ویتنام کرد. وقتی جنگ تمام شد ویتنامی ها شرط شان این بود که آمریکا در بازسازی ویتنام کمک کند. نگفت به تعداد آدمهایی که در ویتنام کشته شدند باید آمریکایی بکشیم. کامو تمام حرفش این بود که فرانسه باید تاوان بدهد اما با سرمایه گذاری، با ایجاد دانشگاه، با تقویت صنعت. این حرف بدی بود؟ او روشنفکر واقعی بود. روشنفکر واقعی یعنی دردشناس.
نه مدعی بیدرد، دردشناسی که درد را با گوشت و پوستش لمس کرده است. مشکل سارتر این بود که میخواست حتماً در مسیر آب شنا کند.
درست مثل آل احمد. کاری که کامو میکرد شهامت میخواست؛ توی جو چپزده جهان و به ویژه فرانسه، توی جو فیدل کاسترویی، چه گوارایی، سارتری و... بایستی و بگویی من با انقلاب الجزایر مخالفم. چون انقلاب درد مردم آنجا را دوا نمیکند. این کجایش حرف بدی است؟ یکی از مشکلات جدی جامعه روشنفکری ما به ویژه قبل از انقلاب این بود که به جای روی آوردن به آدم اخلاقی و شریفی مثل کامو به یک شومن تمام عیار اقتدا کرد.


 


امروز: در حالی که تنها یک روز از مهلت اعتراض به اعتبارنامه های منتخبان مجلس نهم باقی مانده، حضور فردی که به مشارکت در قتل عمد متهم است، در میان منتخبان، می تواند باعث وهن مجلس گردد.

به گزارش خبرنگار «بازتاب»، فرد مذکور که سال 1369 در یک دعوای روستایی بر سر آب، به اتفاق سه برادر خود به منزل یک روستایی دیگر هجوم آورده و در درگیری به وجود آمده، جوانی 19 ساله را با ضربات بیل به قتل می رساند، اکنون به عنوان منتخب به مجلس راه یافته است.

در جریان این دعوا، یکی از برادران نماینده فعلی توسط خانواده مقتول به ضرب گلوله کشته می شود و دادگاه محلی برای بالا نگرفتن دعوا و قتلهای دیگر، با رضایت دادن دو طرف، پرونده را مختومه و متهمان دو طرف را آزاد می کند.

یکی از ساکنین این روستا در گفتگو با خبرنگار «بازتاب» اظهار کرد، جوان مقتول فرزند شهید بوده و هزاران نفر از اهالی این روستا و روستاهای مجاور از جریان قتل وی مطلع شده و در تشییع و تدفین وی حضور پیدا کرده اند.

مشخص نیست چگونه صلاحیت این فرد برای نمایندگی مجلس تایید شده است و ممکن است مختومه شدن پرونده دلیل آن بوده، اما در عین حال تصویب اعتبار نامه وی می تواند ضربه بزرگی به حیثیت مجلس نهم باشد.

در زیر، متن حکم دادگاه درباره این رخداد دیده می شود.

sanad namayandeh.jpg

تکمیلی
یکی از نمایندگان مجلس نهم در گفت و گو با «بازتاب»، عنوان کرد: احمد توکلی در شعبه ده بررسی اعتبارنامه ها، به اعتبارنامه این شخص اعتراض کرده که برای بررسی به هیات تحقیق رفته است و باید منتظر نظر هیات تحقیق شد.


 


امروز: «وکالت» شغل جالبی است. روزی در سوی متهم و روز دیگر در جانب متهم‌کننده. به قدرت که می‌رسد جالب‌تر هم می‌شود. هیجانش هم بالا می‌رود و آدرنالین خون هی فوران می‌کند. چنان که «محمود علیزاده طباطبایی» در زمان گفت‌وگو در «اتاق 1‌0» با حرارت تمام وکالت می‌کند. صورتش‌ «گر» گرفته و کلامش به سختی قطع می‌شود. چنان که انگار قرار است ما حکمی را صادر کنیم. گفت‌وگو با او هم راجع به وکالت است هم قدرت. وکیل خیلی از کسانی بوده و هست که روزگاری دستی در قدرت داشته‌اند و الان بیشترشان از قدرت دورند؛ دور دور. وکیل رییس‌جمهوری دوران اصلاحات بوده. وکیل نخست‌وزیر دوران جنگ. و البته وکیل خانواده رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام. او را به «اتاق 1‌0» شرق آوردیم چون وکیل خانواده هاشمی است. یکی از موکلانش یعنی «فائزه هاشمی» همین چند ماه پیش حکم حبس گرفت. حکمش هم تایید شد. موکل دیگرش «مهدی هاشمی» است. همان فرزند آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی که نُقل رسانه‌های نزدیک به اصول‌گرایان است و برای بازگشتش نقشه‌ها کشیده‌اند. با طباطبایی که به تعبیر خودش «محرم خانواده هاشمی» است درباره اتهامات مطرح‌شده علیه اعضای این خانواده به گفت‌وگو می‌نشینیم. از پرونده فائزه هاشمی برایمان می‌گوید و البته بیشتر از همه، از مهدی هاشمی. هم از شکایت‌هایی که در مورد او مطرح است و هم در مورد شکایت‌هایی که او طرح کرده. از دلیل رفتنش از ایران می‌گوید و از بازگشت زودهنگام خبر می‌دهد هرچند، شرایطی را مطرح می‌کند. وکیل خانواده هاشمی شاید یکی از بهترین گزینه‌ها باشد برای آنکه نسبت به شایعه‌هایی که در مورد این خانواده سیاسی وجود دارد پاسخ دهد. جالب آنکه برخی پاسخ‌های طباطبایی خیلی در پی رد شایعه‌ها نیست. او خانواده هاشمی را ونک به بالا و متمول می‌داند اما دور از تجمل. فرزندان هاشمی را آقازادگانی می‌داند که از آقا‌زادگی‌شان به ترتیب آقازادگی استفاده می‌کنند اما نه در راستای منافع شخصی. این دومین گفت‌وگویی است که در «اتاق 1‌0» انجام می‌شود.

.1وکیل خانواده هاشمی‌ بودن چه حسی دارد؟
حس خوبی دارد.
.0محرم جای مهمی شده‌اید؟
من به طور اتفاقی وکیل آقای هاشمی شدم.
.1چطور با آیت‌الله هاشمی آشنا شدید که تا اینجا پیش رفتید و وکیل خانواده هاشمی شدید؟
در دوران جنگ با آقای هاشمی آشنا شدم. مدیر امور دفاعی سازمان برنامه بودم و کل بودجه دفاع و جنگ و امنیت را ما می‌دادیم. در بحث جنگ ما بارها و بارها با آقای هاشمی جدال کردیم. اما با هم که آشنا شدیم، آقای هاشمی به من علاقه پیدا کردند. بعدها در مجلس چهارم می‌خواستم نماینده شوم که انتخابات دچار مشکل شد. رای آوردم اما انتخابات را باطل کردند. به همین دلیل دو، سه بار پیش آقای هاشمی رفتم و بیشتر آشنا شدیم.
.0برای مقابله با ابطال رفتید؟
بله. در یکی از آن جلسه‌ها به صورت انتقادی به آقای هاشمی گفتم بچه‌های شما از رانت استفاده می‌کنند. آقای هاشمی از من پرسیدند شغل پدرتان چه بود؟ گفتم پدرم یک کشاورز در روستای نطنز است. پرسید تحصیلات‌تان چیست؟ گفتم فوق‌لیسانس حقوق. گفت شما خودتان را با پسر من مقایسه کنید؛ پسر یک کشاورز در روستای نطنز هستید و فوق‌لیسانس حقوق دارید. پسر من هم پسر هاشمی‌بهرمانی است و از یک دانشگاه معتبر فوق‌لیسانس گرفته. گفت تو الان مدیرکل سازمان برنامه هستی و محسن پسر من هم رییس یک بخش در سازمان صنایع دفاع است؛ آیا این رانت است؟ دیدم که درست می‌گوید، واقعا رانت نیست. بالاخره بچه‌های آقای هاشمی آنقدر شایستگی داشتند که در این سمت‌ها باشند.
.1و این خانواده‌سالاری نیست.
نه فکر نمی‌کنم.
.0و چطور بیشتر به آیت‌الله هاشمی نزدیک شدید؟
در سال 77 در نمازجمعه به آقای نوری و مهاجرانی حمله شد و من آنجا حضور داشتم. ما یک گروه 30، 40نفره از بچه‌های نیروی هوایی بودیم که به‌طور مرتب از اول انقلاب تا سال 78-77 با هم به نمازجمعه می‌رفتیم و در انتهای خیابان طالقانی در شرقی دانشگاه می‌نشستیم. آن روز نماز تمام شد که یکمرتبه پسرم گفت بابا آقای نوری. دیدم یک عده آقای نوری را محاصره کردند. ما هم رفتیم جلو و شعار می‌دادیم درود بر نوری. بعدا آقای نوری می‌گفت من زیردست و پا داشتم کتک می‌خوردم که دیدم گروهی مرتب می‌گویند درود بر نوری، درود بر نوری. آنجا آقایی را دیدم که مسوول این کار بود. یقه‌اش را گرفتم و گفتم تو‌ داری اینجا را هدایت می‌کنی. بعد گزارشی تهیه شد که شهادت من در مورد حضور آن فرد و هدایت حمله به آقای نوری در آن گزارش ثبت شد. فائزه هاشمی، این گزارش را پیش حسن روحانی می‌بیند و در روزنامه‌اش می‌نویسد که چه کسی سردسته حمله بوده. آن فرد از فائزه شکایت کرد و فائزه اعلام کرد که شاهد دارد. من تا آن روز فائزه هاشمی را ندیده بودم و نمی‌شناختم. با آقای هاشمی ارتباط داشتم، با مهدی هاشمی کم‌وبیش و با محسن بیشتر. چون در صنایع دفاع بود. مهدی را یکی، دوبار دیده بودم، یا‌‌سر راهم یک‌بار. یک روز منشی من در ستاد موادمخدر گفت که فائزه هاشمی با شما کار دارد. گفتم چه‌کار دارد. گفت نمی‌دانم. دوباره زنگ زد گفت آقای طباطبایی من در روزنامه نوشتم برای ماجرای آقای نوری شاهد دارم و می‌خواهم شما بیایید شهادت بدهید. گفتم برای چه نوشتید؟ دلیلی ندارد من بیایم برای شما شهادت بدهم. گفت چرا دلیلی ندارد و اضافه کرد، اگر حاج‌آقا بخواهند چطور؟ گفتم هرکاری حاج‌آقا بخواهند من انجام می‌دهم.
.1چرا؟
چون به آقای هاشمی اعتقاد داشتم. گفت پس یک قراری می‌گذارم شما بیایید پیش آقای هاشمی. من رفتم و برای آقای هاشمی توضیح دادم. بعد هم رفتم دادگاه شهادت دادم که برای خودش ماجرایی است. آن فرد هم محکوم شد اما نگذاشتند زندان برود. بعد‌ها آن فرد به دلیل شهادت کذب و افشای محتویات دادگاه غیرعلنی از من شکایت کرد؛ در نهایت من را به هشت ماه حبس محکوم کردند و به زندان افتادم. مورد دیگری که خیلی من را به خانواده آقای هاشمی نزدیک کرد، این بود که سال 87 انتخابات شورای شهر بود که آخرین روز ثبت‌نام عطریان‌فر به من گفت ثبت‌نام کن. گفتم برای چه اسم بنویسم؟ گفت صحبت ما جواب داد، کارگزاران اسم تو را در لیست می‌گذارد. پرسیدم به چه دلیل گفت به دو دلیل؛ یکی کمکی که به کرباسچی در شهرداری کردی و دوم اینکه فائزه هم از تو دفاع کرده. بعد هم که من رفتم و ثبت‌نام کردم و شدم عضو شورای شهر.
.0در واقع به خاطر خانواده آیت‌الله هاشمی هم زندان رفتید ،هم عضو شورای شهر تهران شدید؟
بله. به خاطر قضیه فائزه زندان رفتم. به خاطر مهدی هم که ممنوع‌الخروج شدم.
.1چرا؟
به خاطر مهدی در دوبی.
.0و بعد با آیت‌الله هاشمی رفیق شدید و محرم خانواده هاشمی.
بله، بیشتر مهدی با من ارتباط برقرار کرد. از سال 79 وکالت مهدی را بر عهده داشتم و بعد هم فاطمه را.
.1شما وکیل خود آیت‌الله هاشمی هم هستید؟
اتهامی متوجه خود آقای هاشمی نبوده که وکیلش باشم، اما وکیل خانواده آقای هاشمی هستم.
.0به آیت‌الله‌هاشمی مشاوره که می‌دهید. بالاخره زندگی ایشان نیاز به مشاوره دارد؟
بله، از من مشورت می‌خواهند و من مشورت می‌دهم. واقعا خانه زندگی خود آقای هاشمی در حد یک خانه معمولی‌معمولی است. من بعد از عید دیدم که مبل‌هایشان را عوض کردند. فکر می‌کنم مبل‌های آقای هاشمی هم‌سن انقلاب بود. در جماران در یک خانه نسبتا بزرگ زندگی می‌کنند که یک تیم حفاظتی چند ده نفره در این خانه همراه‌شان است.
.1همه آنها؟
در سه شیفت هستند؛ از در اول که وارد می‌شوید، محافظان هستند که معمولا خانواده خیلی راحت نیستند به حیاط بیایند. از در دوم که وارد خانه می‌شوید یک راهرو خیلی تاریک و کوچک است و یک جالباسی دیواری قدیمی. بعد وارد یک سالن حدود 60-50متری می‌شوید که یک مبل قدیمی داخلش بود که آن را عوض کردند. کنار آن پذیرایی دو اتاق دیگر هست که جلسه‌های یک مقدار خصوصی‌تر آنجا برگزار می‌شود. از پله‌ها هم که بالا می‌روید، چند اتاق خواب هست.
.0خانه خودشان است؟
فکر می‌کنم خانه خودشان باشد.
.1مصادره‌ای نیست؟
خیر. مال قبل از انقلاب نیست.
.0خانواده آیت‌الله هاشمی قبل از انقلاب هم وضع‌شان خوب بود.
متمول بودند، در قم زمین‌های زیادی داشتند. خود آقای هاشمی قبل از انقلاب در زمینه ساخت‌وساز فعال بودند و هنوز در قم زمین دارند.
.1فقط در قم؟
من از ایشان پرسیدم که چه چیزهایی دارند. گفتند فقط در قم زمین داریم؛ هر چیز دیگری هرجا داریم، حکومت اسلامی بگیرد.
.0در کرمان چطور؟ مگر آنجا باغ پسته ندارند؟
آنجا هم هست؛ ارث پدری دارند. اما این را می‌گویم که بعد از انقلاب چیزی به ثروت آقای هاشمی اضافه نشده.
.1این البته ادعایی است که سند می‌خواهد. الان چقدر ثروت دارند؟
نمی‌دانم.
.0منظورم این است که جزو چه طبقه‌ای هستند؟
بالاخره آقای هاشمی قبل از انقلاب ماشین داشتند و از معدود روحانیانی بود که بنز سوار می‌شد. من خودم دانشجوی دانشگاه ملی بودم (شهید بهشتی الان). همسرم هم آنجا دانشجو بود و با همسر محمد هاشمی هم دانشجو بودند. واقعا وضعیت مالی آنها خیلی خوب بود.
.1زندگی‌شان ونک به بالا است یا ونک به پایین؟
سطح زندگی خانواده آقای هاشمی قطعا ونک به بالا است.
.0الان هم همان وضع را حفظ کرده‌اند؟
بله.
.1پس چرا مبل‌هایشان را تازه عوض کرده‌اند؟
فکر می‌کنم خیلی برایشان مهم نبوده.
.0بچه‌هایشان چطور؟ مهدی و فائزه و...
بچه‌ها هم همه خانه دارند.
.1وضع آنها هم مثل پدر است یا لوکس‌تر است؟
زندگی کاملا معمولی دارند.
.0پس چرا از این ثروتی که می‌گویید از قبل داشته‌اند، استفاده نمی‌کنند؟
نمی‌دانم؛ اما یک زندگی طبیعی‌طبیعی دارند. بیشتر تازه‌به‌دوران‌رسیده‌ها هستند که خیلی تشریفات گسترده‌ای برای خودشان درست می‌کنند. خانواده‌های قدیمی این‌طور نیستند.
.1می‌توانم بپرسم شما چقدر از خانواده هاشمی حق‌الوکاله می‌گیرید؟
تا الان هیچ چیزی از خانواده آقای هاشمی به عنوان حق‌الوکاله نگرفته‌ام.
.0صلواتی کار می‌کنید؟
فقط از دانشگاه آزاد 9 و نیم‌میلیون‌تومان حق‌الوکاله گرفتم. این را هم عمدا گرفتم، چون بیش از این بابت شهریه فرزندانم به دانشگاه آزاد داده‌ام.
.1اما شما وکیل معروفی هستید و بالاخره باید حق‌الوکاله‌تان زیاد باشد.
خیر؛ مبلغی از خانواده هاشمی نگرفتم.
.0دیدگاه برخی مردم به خانواده هاشمی درست است یا غلط؟
آنقدر علیه آقای هاشمی تبلیغات شده که دیدگاه‌های عجیب و غریبی شکل گرفته. اول انقلاب چپ‌ها علیه او تبلیغ ‌کردند بعد مجاهدین خلق و بعدها چپ‌های اصلاح‌طلب و حالا هم که اصولگرایان. بالاخره این همه تبلیغات موثر بوده.
.1جنجالی‌ترین موکل‌تان در خانواده هاشمی چه کسی است؟
در حال حاضر مهدی.
.0گویا در مورد جنجالی‌ترین موکل شما؛ یعنی مهدی هاشمی قرار است اتفاق‌های جدیدی بیفتد؟
بله.
.1 قرار است مهدی هاشمی‌ به ایران برگردد؟
بله.
.0حتما شنیده‌اید که سایت‌های نزدیک به اصولگرایان از آمادگی نهادهای امنیتی برای دستگیری قریب‌الوقوع مهدی هاشمی در فرودگاه می‌نویسند.
خوانده‌ام که چه نوشته‌اند؛ اما مهدی نه تحت تعقیب است و نه در معرض اتهام.
.1یعنی شما مهدی هاشمی را حتی در معرض اتهام هم نمی‌دانید. اگر نیست پس این همه مانور روی بازداشت او از کجا می‌آید؟
نه. مهدی هاشمی در معرض هیچ اتهامی نیست. از 23خرداد1388 نهاد‌های مربوطه هرکسی را که سوءظنی به او داشتند، بازداشت کردند. اما مهدی هاشمی در آن زمان و تا پیش از خروج از کشور در دفتر کارش بود و هیچ تعرضی به او نشد. حتی در حد یک اخطار کوچک. پس می‌شود نتیجه گرفت اصلا در معرض سوءظن نبوده و نیست.
.1اما همین نوع استدلال کردن شما بیشتر به دفاع از یک متهم می‌ماند تا پاسخ به سوال من به عنوان یک خبرنگار؟
نظر واقعی‌ام را می‌گویم. مهدی در معرض اتهام نیست.
.0منظورتان از دفتر کار مهدی هاشمی دقیقا کجاست؟
دانشگاه آزاد. مهدی تا اواخر شهریور 88 رییس دفتر رییس هیات امنای دانشگاه آزاد بود.
.1اگر در معرض هیچ اتهامی نیست، چرا از ایران رفت؟
به دلیل ماموریتی که از طرف دانشگاه آزاد به او داده شد برای سرکشی به واحدهای خارج از کشور؛ یعنی واحد‌های لندن، لبنان و سوریه. البته دنبال گرفتن پذیرش از دانشگاه آکسفورد برای دکترای علوم سیاسی هم بود. مقدمات پذیرش‌اش هم انجام شده بود. پس رفت تا دکترایش را هم بگیرد.
.0خب، اگر دلیل خروجش انجام ماموریت برای یکی از نهادهای نظام بوده و گرفتن دکترا از آکسفورد، چرا باید زمزمه‌هایی مبنی بر دستگیری او که بعد‌ها حتی با تایید‌های تلویحی مقام‌های قضایی مبنی بر لزوم مراجعه‌اش به دادگاه همراه شد، راه بیفتد؟
مهدی اواخر شهریور 88 به خارج از کشور رفت و ماموریتش را انجام می‌داد. اما ناگهان دی و بهمن 88 شایعات شروع شد. سایت‌ها و رسانه‌های وابسته به جریان اصولگرا ، اتهاماتی را متوجه ایشان کردند. جالب اینکه بلافاصله بعد از انتخابات، ‌من به وکالت از مهدی هاشمی و سایر بچه‌های آقای اکبر هاشمی‌بهرمانی، از برخی از رسانه‌ها شکایت کردم. خود آقای هاشمی البته زیر بار طرح شکایت نرفتند. با اینکه بعضی از رسانه‌ها خیلی در تخریب ایشان تندروی کردند. حتی یادم است یک‌بار یک روزنامه مطالب خیلی تندی را نوشته بود و من به ایشان گفتم خیلی از دوستان می‌گویند از این روزنامه شکایت کنید. آقای هاشمی گفتند اگر شما مدیرش را دیدید، نصیحتش کنید و بگویید این کارها به مصلحت نظام نیست. اما بچه‌های آقای هاشمی؛ یعنی مهدی، یاسر، محسن، فاطمه و فائزه همه تاکید داشتند قضیه پیگیری شود؛ چون به همه اینها توهین شده بود. من هم شکایتی را به دلیل توهین به خانواده هاشمی در جریان مناظره‌های انتخاباتی تنظیم کردم و به رییس قوه‌قضاییه دادم.
.1چه زمانی شکایتنامه را تحویل دادید؟
اواخر خرداد 88 بود.
.0و متن شکایت چه بود؟
شکایت کرده بودیم که شخص توهین‌کننده به اتهام توهین و افترا تحت تعقیب قرار گیرد. چون ایشان مطالبی را علیه خانواده آقای هاشمی مطرح کردند که خلاف واقع بود و از مصادیق بارز نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی محسوب می‌شود.
.1شکایت ثبت شد؟
بله، ولی به هر دلیلی مصلحت ندیدند رسیدگی کنند و به دادستان ارجاع نشد و دست آقای رییس ماند. چند بار هم من پیگیری کردم اما جوابی نگرفتم. به خود آقای هاشمی هم گفتم اما ایشان گفتند من با اصل شکایت موافق نبودم و نیستم.
.0چرا؟
می‌گفتند به هر حال رییس‌جمهوری جایگاهی دارند که نباید مورد تعرض قرار گیرد.
.1مگر همه در برابر قانون برابر نیستند؟
باید باشند ولی نظر آقای هاشمی این بود.
.0نظر واقعی‌شان بود یا در چارچوب یک کنش سیاسی این را می‌گفتند؟
بله، عدم شکایت نظر واقعی‌شان بود.
.1یعنی در راستای گرفتن نوعی ژست بزرگ‌منشانه نبود؟
نه.
.0در این شکایت از طرف همسر آیت‌الله هاشمی که وکیل نبودید؟
از طرف ایشان هم وکیل بودم.
.1یعنی یک شکایت یکسان از طرف شش عضو خانواده هاشمی ثبت کردید؟
بله، بعد هم از یکسری رسانه‌ها شکایت کردم که بیشترش به وکالت از مهدی بود. من و مهدی در سفری که به دوبی داشتیم، تفاهم کردیم هر رسانه‌ای تعرضی کرد شکایت کنیم.
.0و تا الان از چند رسانه شکایت کردید؟
به خاطر ندارم چون خیلی زیاد هستند. عمده‌ شکایت‌ها از کیهان، ایران، جوان و یکسری سایت‌های متعلق به این‌ جناح است. اما فقط یک مورد از شکایت‌ها به دادگاه آمد که مربوط به روزنامه ایران بود. در دادگاه هیات منصفه به اتفاق آرا روزنامه ایران و آقای کاوه اشتهاردی را تبرئه کرد. جالب آنکه دادگاه با وجود نظر هیات منصفه رای به محکومیت مدیرمسوول ایران داد. حکم در دیوان‌عالی کشور هم قطعی شد.
.1در محکوم کردن ایران اعمال نفوذی از طرف خانواده هاشمی نشد؟
اصلا اعمال نفوذی نشد. ولی آنقدر پرونده روشن بود و توهین‌ها صریح که دادگاه حکم محکومیت داد. شاید من به عنوان کسی که وکیل مطبوعات بودم، تمایل داشتم این حکم در دیوان‌عالی کشور نقض شود.
.0حکم چه بود؟
جزای بدل از حبس دادند و حتی دادگاه تاکید داشت حبس ندهد.
.1این چه اتهامی است که هیات منصفه آن را اتهام نمی‌داند ولی شما می‌گویید خیلی مبرهن بوده؟
در دادگاه خطاب به هیات منصفه گفتم قرار است شما به عنوان معتمدان مردم در جایگاه انصاف قرار بگیرید ولی اگر جرم به این واضحی را جرم ندانید، بی‌انصافی است.
.0پرونده‌های دیگری هم هست؟
چند پرونده دیگر هست که هنوز در مرحله بازپرسی است.
.1و ‌همه این سایت و روزنامه‌ها متحدا چه اتهامی را به خانواده هاشمی نسبت می‌دهند؟
مهدی محور اتهام‌زنی‌هایشان است. تمام این مسایلی که در سایت‌هایشان هست، بیشتر اتهامات سیاسی است که به قضایای بعد از انتخابات و ادعای نقش مهدی در راهپیمایی‌های خیابانی برمی‌گردد. یکسری مطالبی می‌نوشتند که به هیچ‌وجه در دستگاه‌های امنیتی هیچ ردپایی از این حرف‌ها ندیدم. اصلا شکایتی از آقای مهدی هاشمی نشده. کل موضوع این است که رسانه‌ها حرف‌هایی ‌زدند و در دادگاهی که برای وقایع پس از انتخابات تشکیل و از تلویزیون پخش شد، آقای حمزه کرمی مطالبی را علیه مهدی هاشمی در مورد پرونده بهینه‌سازی مطرح کرد.
.0سازمان بهینه‌سازی سازمان سوخت؟
بله، تا مرداد 88 ریاست این سازمان برعهده مهدی بود. حمزه کرمی در دادگاهی که از تلویزیون پخش شد اتهاماتی به خودش منتسب کرد و گفت مهدی هم در جریان بوده و نقش داشته.
.1چه اتهاماتی؟
اتهامات مالی. بیشتر در ارتباط با هزینه یکسری از بودجه‌های دانشگاه آزاد در انتخابات و از این قبیل قضایا.
.0ارتباطش با سازمان بهینه‌سازی چیست؟
چون آقای کرمی هم مسوول سایت دانشگاه آزاد بود و هم قبل از اینکه مهدی از بهینه‌سازی استعفا دهد، یکی از مدیرکل‌های این سازمان بود. اما بعدا حمزه کرمی نامه‌ای نوشت که آن را خود من به آقای هاشمی رساندم.
.1نامه چه بود؟
کرمی ‌گفت همه حرف‌هایش علیه مهدی دروغ بوده. تا آخر هم پای آن ایستاد و هنوز هم پای آن ایستاده و می‌گوید تمام حرف‌هایی که من زدم، واقعیت ندارد.
.0یعنی کسانی می‌خواستند کرمی اتهاماتی را به مهدی هاشمی نسبت دهد؟
دقیقا.
.1برای رسیدگی به نامه کرمی به کجا دستور رسیدگی داده شد؟
به دادستان کل کشور. اما از نتیجه‌اش اطلاعی ندارم. بعد از این دیگر ما تا بعد از تعطیلات عید 89 که همسر مهدی با من تماس گرفت، موضوعی نداشتیم.
.0از لندن؟
خیر، ایشان ایران هستند. همسرش گفت از وقتی که مهدی رفته، من کمتر خانه خودمان می‌روم، بیشتر یا خانه مادرم هستم یا خانه اقوام. روز جمعه که به خانه آمدم، دیدم یک احضاریه‌ای از شعبه 4 بازپرسی زندان اوین داخل خانه انداخته شده.
بعد از تعطیلات نوروز 89. من این احضاریه را برداشتم و به دفتر بازپرس با وکالتنامه‌ای که از مهدی داشتم، رفتم.
.1به چه اتهامی از مهدی هاشمی شکایت شده بود؟
در احضاریه‌ای که آمده بود باید می‌نوشتند که شخص را به چه دلیل احضار کردند. اما چیزی ننوشته بودند و خالی بود. آدرسی که داده بودند، اشتباه بود. گفته بودند باید به شعبه 4 بازپرسی کارکنان دولت مراجعه شود در صورتی‌که بازپرسی کارکنان دولت در میدان ارگ و بازپرسی امنیت در اوین مستقر است. در احضاریه اسم مهدی را اشتباه نوشته بودند آن هم در حالی که در اوراق قضایی باید اسم دقیق باشد. اسم ایشان«مهدی هاشمی‌بهرمانی» است که نوشته بودند «مهدی هاشمی‌رفسنجانی.» حتی اسم پدر را به جای «اکبر» نوشته بودند «علی‌اکبر.» من رفتم ایرادهای این احضاریه را به بازپرس اطلاع دادم و بعد هم به او گفتم مهدی الان در لندن مشغول تحصیل و به ماموریت رفته است. لازم است بدانید که قبلا آقای هاشمی به من گفتند که در طول این مدت مهدی چندبار خواسته برگردد و چون هنوز ماموریتش تمام نشده می‌خواهد ترددی بیاید ولی گفته‌اند، بگذارید مهدی آنجا بماند و درسش تمام شود. به من هم گفتند تو برو و به مقام‌های قضایی بگو علت اینکه مهدی نمی‌آید چیست. من رفتم به بازپرس گفتم داستان نیامدن مهدی این است؛ مهدی مایل است که بیاید ولی اجازه ندادند بیاید. به بازپرس گفتم اگر شما مشکل را حل کردید، راه قانونی‌اش این است که برای مهدی به آدرسش احضاریه بفرستید و چون مهدی الان در دانشگاه آکسفورد درس می‌خواند و از طرف دانشگاه آزاد مامور است، اقامتگاه قانونی‌اش لندن است. اگر می‌خواهید من آدرس اقامتگاه قانونی‌اش را بدهم، قانون نحوه احضار متهمان خارج از کشور را مشخص کرده که باید از طریق سفارت احضاریه را به اقامتگاه قانونی‌اش ابلاغ کنید تا به دادگاه بیاید؛ دو ماه هم مهلت دارد. ایشان گفت شما به او بگویید که به صلاحش است که بیاید. به او گفتم اگر شما از نظر قانونی حضورش را ضروری می‌دانید، این روال را طی کنید که گفت من با مسوولان صحبت می‌کنم. اما بعد دادستان تهران مصاحبه کرد که حکم جلب مهدی صادر شده و دادستان کل کشور هم در گفت‌وگویی با رسانه‌ها اعلام کرد مهدی از هر فرودگاهی بیاید، همان‌جا بازداشت می‌شود.
.0اینها چه تاریخی است؟
اواخر 89 و اوایل 90؛ با این اوضاع من پیش رییس دفتر رییس قوه‌قضاییه رفتم. ایشان گفتند مسوولان مربوطه هم می‌گویند مصلحت نیست که مهدی بیاید اما اگر خودش اصرار دارد که بیاید، ما آمادگی رسیدگی داریم. من گفتم اگر همه گفتند که نیاید پس چرا دادستان این حرف را زده. آقای خلفی در جواب گفت: «شما موضوع را رسانه‌ای نکنید. خبرنگاران سوال کردند و دادستان هم یک جوابی دادند.»
.1اما در گفت‌وگوی دادستان کل کشور با رسانه‌ها، برگه احضاریه‌ای به عنوان سند همراه وی بود و این نشان می‌دهد اعلام برخورد با مهدی هاشمی صرفا یک جواب به سوال یک خبرنگار نبوده و نمی‌توانسته اتفاقی باشد.
دادستان کل کشور در پاسخ مصاحبه‌ من که گفتم اخطاری که به مهدی شده قانونی نیست و احضاریه ایرادهای قانونی دارد، آن حرف‌ها را زدند. من به آقای خلفی گفتم اگر این‌طور باشد ما مجبوریم جواب دهیم و دیدیم که دادستان تهران مصاحبه کردند و به صراحت گفتند هر زمان احضار مهدی ضرورت باشد، براساس روش احضار متهمان خارج از کشور اقدام می‌کنیم؛ این آخرین حرفی بود که از طرف مقام‌های رسمی در مورد مهدی زده شد.
.0یعنی شما می‌گویید هنوز از مهدی هاشمی شکایتی نشده؛ نه خصوصی و نه از طرف مدعی‌العموم؟
نه، دادستان اعلام جرم کرده و نه شکایت خصوصی شده. یک دلیلی که مهدی اصرار دارد به ایران برگردد همین فضاسازی رسانه‌ای است که یک عده علیه او انجام داده‌اند. مهدی می‌گوید من خودم می‌دانم که مرتکب هیچ جرمی نشده‌ام پس نگران نیستم. این را هم بگویم که از سال 80 تا 88 و قبل از اینکه مهدی به انگلستان برود، متوسط سالی یک پرونده علیه‌اش باز می‌شد. پرونده‌هایی در مورد تخلفات مالی در مسوولیت‌های مختلفی که داشت؛ از شرکت ساخت سازه‌های دریایی که مدیرعاملش بود تا بهینه‌سازی مصرف سوخت. شکایت‌های مختلفی از طرف بازرسی کل کشور در دادسرا مطرح می‌شد و من هم چون وکالت مهدی را بر عهده داشتم، همراه با مهدی می‌رفتیم و پاسخ می‌دادیم و می‌دیدیم که هیچ دلیل و مدرکی نیست.
.1چند شکایت از این جنسی که می‌گویید، از مهدی هاشمی شد؟
حدود هفت، هشت شکایت.
.0عمده حرف‌شان چه بود؟
بحث تصرف غیرقانونی در اموال دولتی. می‌گفتند مثلا باید با فلان اعتبار میز می‌خریدید ولی صندلی خریداری شده است.
.1پذیرفتن اینکه این پرونده‌ها در حد خرید صندلی به جای میز بوده، کمی سخت است؟ یعنی اصلا بحث اینکه برای خودش پولی برداشته یا واسطه‌گری کرده، نبوده؟
به هیچ‌وجه. در هر پرونده هم وقتی توضیح می‌دادیم قاضی قانع می‌شد. عمدتا گزارش‌های بازرسی کل کشور بود و هر بار به هر شعبه بازپرسی که احضار می‌شدیم، به اتفاق به آنجا می‌رفتیم و او بازجویی می‌شد.
.0می‌خواهید قبول کنیم در قامت یک آقازاده با مهدی هاشمی برخورد نمی‌شد؟
اصلا آقازاده‌ای برخورد نمی‌شد. مهدی برای هر پرونده دو، سه جلسه بازجویی می‌شد، بعد هم پرونده در دادسرا بسته می‌شد. ما حتی بعضا معترض بودیم که چرا وقتی بازپرس حکم به منع تعقیب می‌زد، دادستان اعتراض می‌کرد.
.1و حتی یک‌بار هم حکمی مبنی بر محکومیت صادر شد.
در مواردی هم که بازپرس اعلام مجرمیت کرد، به دادگاه می‌رفتیم و در دادگاه تبرئه می‌شدیم. فقط در یک مورد، دادگاه هم رای به محکومیت داد اما دادگاه تجدیدنظر مهدی را تبرئه کرد.
.0به چه چیزی محکوم شده بود؟
به جزای نقدی.
.1اصلا این‌طور بود که بخواهند مهدی هاشمی را یک‌بار به زندان بفرستند و نیاز به وکیلی، کفیلی، سندی باشد؟
هر بار که احضار می‌شد، قرار کفالت صادر می‌شد و خود من کفالتش را بر عهده می‌گرفتم. تا اینکه پرونده استات‌اویل مطرح شد. آنجا خیلی جدی با مهدی برخورد شد. در پرونده استات‌اویل یکی از مدیران این شرکت یعنی آقای اولاف فیل در دادگاهی در نروژ گفته بود که ما قراردادی با عباس یزدی به‌عنوان مشاور به مبلغ 20میلیون‌دلار بستیم که پنج‌میلیون‌دلار هم پیش‌پرداخت داده‌ایم که ‌درصدی به مهدی هاشمی پرداخت شده است.
.0این عباس یزدی چه‌کاره بود؟
یک ایرانی بود.
.1 بله! می‌دانم ایرانی بودند.
با مهدی دوست بود.
.0خب، مگر هرکس ایرانی باشد و دوست مهدی هاشمی، باید با او 20میلیون‌دلار قرارداد بست. من هم خیلی دوست دارم که تقریبا همگی ایرانی هستند؛ چرا کسی با آنان قرار داد 20‌میلیون‌دلاری نمی‌بندد؟
عباس یزدی در لندن شرکت داشت. مدیر شرکت استات‌اویل گفته بود با عباس یزدی قرارداد بستیم که در مورد قراردادهای نفتی به ما مشورت دهد. عباس یزدی هم شوهرخواهر معاون قراردادهای وزیر نفت بود. مهدی می‌گفت درست است عباس یزدی در دانشگاه با من همکلاس بوده و سلام‌وعلیک داشتیم، ولی او اگر می‌خواست اطلاعاتی بگیرد تا به آن شرکت نروژی مشاوره بدهد، از شوهرخواهرش می‌گرفت و نیازی نبود از من بگیرد. ضمن اینکه هرگز مطرح نشد که مهدی چه اطلاعاتی را به استات‌اویل داده.
.1در پرونده استات‌اویل چه کسی متشاکی بود؟
پرونده استات‌اویل به دادسرا نرسید.
.0چه سالی؟
سال 87 (خوب به خاطر ندارم)، هشت جلسه مهدی بازجویی شد. هم جریانی در یک نهادی که به‌شدت به خانواده آقای هاشمی حساس است و هم برخی اصلاح‌طلبان مجلس تلاش ‌کردند چیزی از این پرونده بیرون بیاورند. کمیسیون امنیت مجلس به اروپا رفتند و با اتحادیه اروپا، با کمیسیون‌های امنیتی اتحادیه و حتی با دستگاه‌های اطلاعاتی کشورهای اروپایی جلسه‌های متعددی برگزار کردند؛ تمام تلاش‌شان این بود که ردپایی از مهدی در این پرونده پیدا کنند و سندی علیه او بیایند. استارت آن از محاکمه اولاف فیل زده شد. در واقع قضیه این بود که شرکت‌های اروپایی قرارداد با نفت ایران را تحریم کرده بودند. استات‌اویل تنها شرکتی بود که حاضر شد با ایران قرارداد ببندد. اما بعد استات‌اویل را در اروپا متهم کردند که رشوه داده و قرارداد بسته.
.1می‌گفتند به چه کسی رشوه داده؟
به عباس یزدی. عباس یزدی هم از خودش دفاع کرد و در نهایت رای به نفع او داده شد و حتی از آنها خسارت گرفت.
.0دقیقا گفتند مهدی هاشمی چقدر پورسانت گرفته؟
عباس یزدی پنج‌میلیون‌دلار برای قراردادش پیش‌پرداخت گرفته بود که در ایران مطرح بود 500هزاردلار از این پنج‌میلیون‌دلار را به مهدی هاشمی داده. هیاتی برای بررسی موضوع به اروپا رفتند. در آخر هم دستگاه‌های مربوطه گزارش کاملی به مقام‌های نظام از جمله به رییس‌جمهوری و مقام‌معظم رهبری دادند که در این گزارش صراحتا آمده هیچ ردپایی از مهدی در پرونده استات‌اویل نیست. مجلس ششم هم از وزارت نفت تحقیق و تفحص کرد و در آخر گزارش مکتوبی با امضای رییس مجلس ارایه داد.
.1اما تا به حال از وزارت نفت تحقیق و تفحص نشده؟
بله، فکر کنم از آقای زنگنه به عنوان وزیر نفت در این رابطه سوال شد. بعد از سوال هم یک تیمی به وزارت نفت رفت و بررسی کرد؛ هیچ ردپایی از مهدی هاشمی نبود.
.0بعد هم مهدی هاشمی از استات‌اویل شکایت کرد؟
بله، ما از آقای اولاف فیل به عنوان مدیرعامل استات‌اویل شکایت کردیم و گفتیم ایشان به مهدی هاشمی افترا زده که 500هزاردلار از پنج‌میلیون‌دلاری که به عباس یزدی پرداخت شده، سهم مهدی هاشمی بوده.
.1مدیرعامل استات‌اویل از کجا می‌دانست که چه مبلغی به عنوان سهم مهدی هاشمی پرداخت شده؟
گفته بود دیگر! ما از او شکایت کردیم و متاسفانه بعد از دو، سه سال بدون دلیل برای مدیرعامل استات‌اویل منع تعقیب زدند؛ ماهم اعتراض کردیم.
.0به دادگاهی در داخل ایران شکایت کردید؟
بله، چون شرکت استات‌اویل داخل ایران نمایندگی داشت. اعتراض کردیم و دادگاه حکم جلب به کیفرخواست داد.
.1برای اولاف‌فیل احضاریه فرستادند؟
نه! اصلا احضارش نکردند.
.0چرا؟
این را دادسرا باید جواب بدهد. من چند بار هم پیگیری کردم ولی هیچ نتیجه‌ای نگرفتم. من تمام مدارک این پرونده را دیدم و به نظر تخلفی نشده. عباس یزدی هم از اطلاعات خودش استفاده می‌کرد و نفعش را می‌برد. استات‌اویل یک قرارداد 800-700میلیون دلاری منعقد کرده بود و برایش 20میلیون‌دلار مشاوره داده بود؛ آن هم به کسی که به اطلاعات دسترسی داشت و این موضوع غیرمعقولی نبود.
1 این یک نوع رانت اطلاعاتی نیست؟ الان یزدی به ایران رفت و آمد می‌کند؟
نه ایران نمی‌آیند.
.0برادر همسرشان چطور؛ همان معاون وزیر نفت؟
نمی‌دانم، اما ایشان دیگر قطعا در سیستم نیستند.
.1و این عدم سفر یزدی به ایران و نبودن شوهر خواهرش که معاون وزیر نفت بوده، به نوعی دلیل بر قانونی نبودن نحوه مشاوره در ماجرای استات‌اویل نیست. بعد هم نمی‌شود خیلی راحت از کنار دوستی مهدی هاشمی با عباس یزدی به عنوان طرف مشاوره گذشت.
اما همه اعلام کردند که تخلفی رخ نداده است.
.0خب! به همین ماجرای اخیر مهدی هاشمی برگردیم. دادستان کل کشور گفته اتهامات مهدی هاشمی مالی، امنیتی و... است. شما اما می‌گویید که اتهامی متوجه‌شان نیست. آنان می‌گویند که مهدی هاشمی در معرض بازداشت است شما می‌گویید اصلا اتهامی متوجه‌اش نیست.
طبق قانون به محض اینکه کسی بازداشت می‌شود باید دلایل اتهام را به او تفهیم کنند. زمان دادستان سابق من وکیل روزنامه‌ای بودم. به دادستان گفتم قانون این را می‌گوید؛ گفت مثل اینکه تو فیلم «درک» دیدی و مدام قانون، قانون می‌کنی. مهدی هم می‌گوید من انتظار دارم که با من قانونی برخورد شود. می‌گوید همان لحظه‌ای که می‌خواهند مرا دستگیر کنند اتهامم را تفهیم کنند. دلایل اتهامم را بگویند؛ مثلا بگویند اتهام تو مالی است و این هم دلیلش.
.1اما مهدی هاشمی تعیین نمی‌کند که چه کسی بازداشت شود و چه کسی نشود.
بله! اما می‌تواند بگوید اگر بازداشت می‌کنند باید اتهامش را به او و وکیلش بگویند.
.0رسانه‌های اصولگرا می‌گویند یک منبع آگاه گفته به علت حضور نیافتن «متهم» در «موعد مقرر» قرار بازداشت مهدی هاشمی صادر شده و در بدو ورود او به کشور بازداشت خواهد شد.
درست ننوشته‌اند! البته بازداشت ایشان در فرودگاه بعید نیست و مهدی هم می‌گوید آمادگی دارم که بازداشت شوم. ایشان می‌گوید من هیچ تخلف مالی مرتکب نشدم. بالاخره باید این قضیه روشن شود.
.1گفتند اتهام‌ها مالی و امنیتی است. می‌دانید منظورشان از مالی چیست؟
اتهامات مالی که در مورد مهدی مطرح است پرونده‌هایی مربوط به سازمان بهینه‌سازی است. مهدی می‌گوید یک تخلفاتی زیرمجموعه من انجام دادند؛ البته اگر راست باشد و انجام داده باشند.
.0چه بوده؟
همه زیر 20میلیون تومان بوده و زد و بندهایی شده. زیر 20میلیون تومان هم هیچ مسوولیتی برای او نداشته.
.1شاکی هم سازمان بازرسی است؟
بله.
.0اتهام‌های مالی دیگر چه؟
یک مورد هم در مورد انتشارات ذره است. می‌گویند این انتشارات سال 84 با سازمان بهینه‌سازی قراردادی بسته برای چاپ کتابی برای تبلیغ بهینه‌سازی مصرف سوخت و باید این کتاب را در صدهزار نسخه چاپ می‌کردند اما اینها این صدهزار نسخه را چاپ نکردند و به جایش نسخه‌هایی از پوستر آقای هاشمی برای انتخابات ریاست‌جمهوری نهم را چاپ کردند.
.1خب اگر این کار را کرده باشند جرمی اتفاق افتاده دیگر؟
مهدی می‌گوید سال 84 ستاد آقای هاشمی با انتشارات ذره قرار داشت که پوستر‌های تبلیغاتی را چاپ کند. سازمان بهینه‌سازی هم با ذره قرارداد داشت که کتاب چاپ کند. بعد بین انتشارات ذره و مهدی هاشمی اختلاف پیش آمد. مهدی می‌گوید من مسوول تبلیغات آقای هاشمی بودم و گفته بودم شما هر مقدار پوستر چاپ می‌کنید باید تحویل دفتر تهران دهید، رسید بگیرید و بعد توزیع شود. اینکه بیایید بگویید مثلا 20هزار تا فلان جا و 50هزارتا فلان‌جا توزیع کردیم من پول نمی‌دهم. انتشار ذره می‌گوید ما در شلوغی انتخابات چاپ کردیم و به شهرستان‌ها فرستادیم و مدعی است که از مهدی طلب دارد.
.0الان انتشارات شاکی است؟
شکایت نکرده، اختلاف دارند.
.1به سازمان بازرسی چه ربطی دارد؟
سازمان بازرسی می‌گوید انتشارات ذره باید کتاب را صدهزار نسخه چاپ می‌کرده اما کمتر چاپ کرده، هرچند انتشارات ذره هم رفته جواب داده که کتاب‌ها کامل چاپ شده است.
.0دیگر چه اتهام مالی‌ای دارند؟
بحث دیگر مربوط به یک‌سری از هزینه‌ها در بهینه‌سازی است. مهدی می‌گوید وقتی من مدیر سازمان بهینه سازمان شدم یک ورق کاغذ به من دادند، من خودم هیچ‌چیز نداشتم. یک‌سری تخلفاتی که مهدی می‌گوید سوءنیت و حتی تخلف نبوده. می‌گوید برای اینکه من فرهنگ بهینه‌سازی را در مملکت جا بیندازم باید نماینده‌های مجلس را می‌فرستادم به کشورهایی که صرفه‌جویی سوخت انجام دادند تا این فرهنگ جا بیفتد. یک نماینده مجلس وقتی می‌خواهد به ماموریت خارج برود باید از جایی در ریاست‌جمهوری مجوز بگیرد و بودجه‌اش تامین شود. اما سازمان بهینه‌سازی مصرف سوخت با یک پیمانکار قرارداد آموزشی داشته و مهدی می‌گوید طبق قانون می‌توانستم آموزش را به پیمانکار واگذار کنم. اینکه من صد یا 50 نماینده مجلس را فرستادم دو کشور را دیدند این یک دوره آموزشی بوده که مملکت به آن نیاز داشته. می‌گوید اصلا کسی با این فرهنگ آشنا نبود و باید این فرهنگ را در داخل کشور جا می‌انداختیم.
.1غیر از این چه بود؟
مثلا با یک پیمانکار قرارداد بسته و گفته به ازای هر جایگاه سوخت مایع که در تهران با شهرداری یا دولت مذاکره کنی و جایگاه را بگیری و سند را به نام بهینه‌سازی بزنی 900هزار تومان پرداخت می‌کنم.
.0خلاف این کجاست؟
می‌گویند مهدی با اعمال نفوذ اینها را گرفته. مهدی می‌گوید بله! اگر کسی غیر از مهدی هاشمی آنجا نشسته بود، نمی‌توانست زمین هزارمتری را مجانی از شهرداری و دولت بگیرد. چون من بودم توانستم بگیرم ولی برای شخص خودم که نگرفتم برای جایگاه سوخت گرفتم.
.1منظور من اتهامات کلان‌تر است.
کلان کجا بود؛ جمع رقم همه پرونده‌های مالی مهدی هاشمی به یک‌میلیارد تومان هم نمی‌رسد.
.0و این پرونده‌ها به دادسرای کارکنان دولت رفتند؟
خیر، همه در دادسرای امنیت هستند.
.1چه ربطی به دادسرای امنیت دارد؟
هیچ ربطی ندارد.
.0شما از پرونده‌ها دفاع کردید؟
از مهدی در پرونده‌های قبلی دفاع کردیم و مهدی تبرئه شد که همه مربوط به دادسرای کارکنان دولت یا دادسرای امور اقتصادی بود. اما این پرونده‌های جدید هنوز تفهیم اتهام نشده.
.1احضاریه هم نیامده؟
خیر، ولی محتوای پرونده این چیزهایی است که من گفتم.
.0و جرایم امنیتی‌اش چیست؟
اصل حساسیتی که روی مهدی است سر مساله‌ای است که من هم به آقایان حق می‌دهم راجع به آن حساس باشند. در انتخابات خبرگان رهبری دوره قبل آقای هاشمی بنا نداشتند شرکت کنند ولی به ایشان گفته شده بود که حتما شرکت کنید. آقای هاشمی هم گفته بودند من به شرطی شرکت می‌کنم که خودم روی انتخابات نظارت کنم. آقای هاشمی هم گفته بود همان نظارتی که قانون می‌گوید را می‌خواهد و نه بیشتر. آقای هاشمی گفته بود من می‌خواهم در هر شعبه اخذ رای یک نماینده داشته باشم که از لحظه‌ای که صندوق را می‌آورند تا لحظه‌ای که آرا شمارش می‌شود حضور داشته باشد و بتواند هر تخلفی را به‌صورت آنلاین به من گزارش دهد. شورای نگهبان پذیرفته بود و مهدی هم مسوول این کار شد. یک مرکز کامپیوتر راه انداخت و حدود 200 کامپیوتر آنجا گذاشت و 200 کاربر آنجا نشاند و 1800 نماینده را هم پذیرفتند؛ اما در 600 صندوق نماینده‌هایش را نپذیرفتند. اغلب این افراد دانشجو بودند و مجانی این کار را می‌کردند.
.1چرا؟
بچه‌هایی بودند که به این کار علاقه‌مند بودند؛ سازماندهی مهدی هم قوی بود.
.0این سازماندهی پول هم می‌خواهد؛ دست‌کم کامپیوتر را مجانی نمی‌دهند؟
همه کامپیوترها را از دوستان و رفقا گرفته بودند.
.1بعد آنجا چه شد؟
در 1800 صندوقی که ناظر بالای سر صندوق بود آقای هاشمی یک‌میلیون رای از نفر بعدی بیشتر آوردند. در انتخابات ریاست‌جمهوری دهم هم مهدی در یک ستاد جدا همین کار را برای اصلاح‌طلبان انجام داد.
.0ستادش کجا بود؟
در خیابان ولیعصر. می‌گویند مهدی در کمیته صیانت از آرا بوده؛ مهدی می‌گوید بله بودم. مهدی می‌گوید ممکن است اسم کمیته صیانت از آرا در قانون نیامده باشد ولی هر نامزد انتخابات حق دارد سر هر صندوق یک نماینده داشته باشد. بالاخره 46‌هزار نماینده یک مرکزیتی می‌خواهند که با هم هماهنگ‌شان کند؛ ما آن مرکزیت بودیم. اما مهدی می‌گوید از روز 22خرداد به این طرف نه مصاحبه‌ای کردم، نه در راهپیمایی شرکت کردم، نه در تجمع شرکت کردم.
.1چرا؟
به توصیه من؛ خود من هم شرکت نکردم. حتی در نمازجمعه روز قدس که آقای هاشمی اقامه کردند، مهدی به من زنگ زد که با هم برویم اما گفتم من نمی‌آیم.
.0مهدی رفت؟
بله، برای مراقبت از آقای هاشمی.
.1آن تعداد زیاد محافظ مگر اجازه می‌دهند کسی دستش به ایشان برسد.
بالاخره ممکن بود اتفاقی بیفتد.
.0همه خانواده آقای هاشمی رفتند؟
بله.
.1حتی همسرش؟
بله! آن روز من نرفتم ولی مهدی رفت. این تنها تجمعی است که مهدی در آن شرکت کرد. مهدی می‌گوید هیچ تخلف امنیتی ندارم. مهدی معتقد است حتی در تماس‌های تلفنی هم یک کلمه حرف نزده که بتوانند از آن استفاده کنند.
.0اتهام اخلاقی چطور؛ بالاخره از این جنس اتهام‌ها هم علیه مهدی هاشمی مطرح می‌کنند؟
هیچ اتهام اخلاقی ندارد. مهدی 19ساله بود که با دخترعمویش ازدواج کرد، من که با مهدی زیاد رفت و آمد داشتم دیدم که معمولا دو، سه ساعت یک‌بار با همسرش صحبت می‌کند و رابطه‌شان با هم خیلی خوب بود.
.1پس چرا آنقدر روی این مساله مانور می‌دهند؟
مانور می‌دهند دیگر.
.0همان‌قدر که روی سفرش به لندن مانور می‌دهند. شما می‌گویید علت سفر مهدی هاشمی انجام ماموریتی برای دانشگاه آزاد بوده و تحصیل در آکسفورد. اما فرهاد دانشجو به عنوان رییس دانشگاه آزاد گفته به این دلیل واحد لندن تعطیل شده که عملا کاری در آنجا انجام نمی‌شده؟
نه! آقای دانشجو واحد لندن را تعطیل نکردند. سه ماه قبل از آمدن آقای دانشجو در هیات امنا تعطیلی آنجا تصویب شده بود. البته مهدی مسوول رسیدگی به واحدهای لبنان و سوریه هم بود. از یک طرف واحدهای دانشگاه آزاد تعطیل شده و ماموریت مهدی پایان گرفته. از طرف دیگر درسش تمام شده و تمام واحدهای حضوری‌اش را گذرانده. رساله‌اش را انتخاب کرده و مورد تصویب قرار گرفته و بخش عمده‌ای از رساله‌اش را نوشته است.
.1اما در همین بحث آکسفورد هم که شما مطرح می‌کنید بحث‌های زیادی در رسانه‌های انگلیسی‌زبان مطرح شده مبنی بر اینکه مهدی در آکسفورد درس نمی‌خواند.
دروغ است. ایشان دانشجوی آکسفورد است و در آکسفورد هم درس می‌خواند؛ نه در واحد دانشگاه آزاد در آکسفورد بلکه در خود دانشگاه آکسفورد.
.0پس بگویید استاد راهنمای مهدی هاشمی در آکسفورد کیست؟
من نمی‌دانم! ولی زیر سوال بردن تحصیل مهدی در آکسفورد توسط یک آقای دکتر ایرانی که در این دانشگاه استاد است انجام شده.
.1و آن آقای دکتر چرا این کار را می‌کند؟
چون آن آقای دکتر قبل از اینکه مهدی به آکسفورد برود به آقای هاشمی پیشنهاد داده بود تا یک کاری با محوریت او برای ارتباط آکسفورد و دانشگاه آزاد انجام شود.
.0به کدام آقای هاشمی؟
هاشمی بزرگ؛ گفته بود که ما بیاییم دانشگاه آزاد و دانشگاه آکسفورد را جوینت کنیم.
.1به ایشان به عنوان رییس هیات امنا پیشنهاد داده بود؟
بله، آقای هاشمی هم استقبال کرد و این درخواست را برای آقای جاسبی فرستاد. آقای جاسبی هم بررسی کرده و گفته بود که این آقا می‌گوید بیاییم یک جوینت راه‌اندازی کنیم و نهایتا از جوینتش یک سمینار بیرون می‌آید و برای این سمینار رقمی بالای 400-300میلیون تومان پول می‌خواهد که نمی‌توانیم چنین پولی بدهیم. سر همین قضیه این آقا با مهدی چپ افتاد. مهدی هم از طریق من این قضیه را پیگیری کرد.
.0چپ افتاده یعنی چه؟
شروع کرد علیه مهدی مصاحبه‌کردن و حرف‌زدن که تحصیلش در آکسفورد را زیر سوال ببرد.
.1مگر آکسفورد آنقدر بی‌در و پیکر است که یک نفر ادعا کند بورس یا پذیرش گرفته و بعد یک استاد راه بیفتد و شروع کند به زیرآب زنی و... .
آن آقای دکتر ایرانی می‌گوید مهدی دانشجوی آکسفورد نیست. مهدی هم آنجا جواب داده که من دانشجوی آکسفورد هستم، این هم استاد راهنمایم است.
.0یعنی آنجا پذیرش قطعی گرفته.
بله.
.1از چه کانالی؟
توسط یکی از موسساتی که این کار را می‌کنند.
.0چون می‌دانید بازار دکترای دروغین در ایران خیلی داغ است. آن هم از نوع آکسفوردی‌اش.
بله می‌دانم. اما مهدی در دوبی برای اینکه پذیرش بگیرد شش‌ماه زبان خواند.
.1آیا نامه‌ای از دبیرخانه دانشگاه آکسفورد مبنی بر تایید اینکه دانشجو بودند، دارید؟
بله، من زمانی که دوبی بودم تمام مدارک تحصیل مهدی در آکسفورد را دیدم، سفارت ایران هم تایید کرده که مهدی هاشمی در آکسفورد دانشجو است.
.0شما می‌دانید موضوع رساله‌اش چیست؟
می‌دانم ولی نمی‌گویم! فکر می‌کنم در ارتباط با ایران است؛ مبانی سیاسی و دینی حکومت. من به او ‌گفتم چرا این موضوع را انتخاب کردی، آنها می‌خواهند سوءاستفاده کنند. او هم گفت من چلاق نیستم، بگذارم آنها سوءاستفاده کنند. گفتم آنها دنبال این هستند که اطلاعات بگیرند. گفت می‌خواهند چه چیزی را پیدا کنند؟ آقای هاشمی که همه چیز را می‌گوید. اطلاعاتی که من دارم اطلاعات آقای هاشمی است، جمهوری‌اسلامی چیز پنهانی ندارد. گفت من اطلاعاتی که به نفع ماست را به آنها می‌دهم.
.1مهدی هاشمی واحدها را گذرانده اما از پایان‌نامه‌اش دفاع نکرده.
نه دفاع نکرده.
.0اگر به ایران بیاید و او را بگیرند و نتواند برود دفاع کند چه؟
بالاخره مهدی خیلی مطمئن است مشکلی ندارد که می‌خواهد برگردد.
.1اینکه ماموریتش توامان شده با ادامه تحصیلش این یک نوع رانت نیست؟
می‌تواند رانت هم باشد. ما باید یک مقدار هم واقع‌نگر باشیم. در دادگاه شهرام جزایری بودیم، قاضی به او گفت شما قبول دارید رشوه دادید. گفت آقای قاضی شما تا به حال وام کارمندی گرفته‌اید؟ قاضی گفت یعنی چه؟ گفت اگر اداره بنویسد که یک وام کارمندی چهار، پنج‌میلیونی به شما بدهند تا یک سکه ندهید به تو وام نمی‌دهند. معلوم است که وقتی 50میلیارد تومان وام گرفتم، رشوه هم داده‌ام. بیایید واقعیت‌ها را بپذیرید. چه کسی بهتر از مهدی هاشمی می‌توانست این ماموریت را انجام دهد؟ مهدی آدم باهوشی است، آدم بانفوذی هم هست، آدمی که در اینجا دانشجوی دکترای شیمی بود.
.0کدام ماموریت! شاید بهتر است بگویید اگر در موقعیت این همزمانی تحصیل و ماموریت قرار گرفته چون پسر اکبر هاشمی‌بهرمانی است.
بله، او می‌تواند همه چیز را هماهنگ کند چون پسر آقای هاشمی است. رییس دفتر رییس هیات امناست، مورد اعتمادترین فرد است. بگذارید خاطره‌ای برایتان تعریف کنم.
.1تعریف کنید.
من لیسانس اولم را در مدرسه عالی بازرگانی گرفتم. دکتر عنایت‌الله رضا تازه از چین برگشته بودند. می‌گفت رییس دفتر مائو دختر خواهرش است و این برای من که سال‌ها مشاور مائو بودم سوال ایجاد کرد که در چین آن روز شایسته‌تر از دختر خواهر مائو برای رییس دفترش وجود نداشته؟ اینها یک واقعیت‌هایی است که مهدی رییس دفتر رییس هیات امناست چون مورد اعتماد شخص آقای هاشمی. پس وقتی می‌خواهند بازرس بفرستند به خارج مهدی بهترین گزینه است. بعد هم مهدی قصد تحصیل در آکسفورد را دارد و این باعث می‌شود دو هزینه برای یک سفر ندهند.
.0با نفوذ مهدی هاشمی موافقم ولی با هوشش نه؛ منظورم این است خیلی‌ها باهوش اند ولی برای ماموریت به لندن نمی‌روند که توامان درس هم بخوانند و...
خب! این هم درست است.
.1و ادعای رسانه‌های محافظه‌کاران مبنی بر دریافت حقوق 14‌میلیون در ماه برای انجام ماموریتش به دلیل هوشش بوده یا نفوذش؟
دروغ است! کسی که ماموریت خارج از کشور می‌رود یک فوق‌العاده ماموریت روزانه می‌گیرد که رقمش را دولت تعیین کرده. من الان نمی‌دانم چقدر است.
.0 14 ‌میلیون تومان؟
قطعا 14‌میلیون نیست. مهدی حقوق هیات امنایش را می‌گرفت که حدود یک‌میلیون تومان بود.
.1مهدی الان هم همچنان رییس دفتر رییس هیات امنای دانشگاه آزاد هست؟
نه! الان یاسر رییس دفتر هیات امنا شده. از وقتی که مهدی به ماموریت رفته برادرش در آنجاست.
.0این ماموریت واقعا لازم بود؟
تشخیصش با هیات امناست.
.1یک راهی برای فراری دادن مهدی هاشمی از اتهاماتی که علیه او طرح شده، نبود؟
نه، مهدی قبل از اینکه چیزی علیه او مطرح شود، رفت. وقتی به آنجا رفت این جوسازی‌ها شروع شد.
.0خب حالا که همین حقوق ماهی یک‌میلیون هم قطع شده و موقعیت مهدی هاشمی برای بازگشت مناسب است، کی برمی‌گردد؟
از حدود یک ماه و نیم پیش اصرار مهدی برای بازگشت بیشتر شده است. می‌گوید من یک روز هم نمی‌خواهم در خارج بمانم. یک دلیل دیگر برای بازگشتش هم فشار خانواده‌اش است. همسرش حاضر نشد برود. مهدی دو فرزند دارد. پسر بزرگش با خودش آنجاست و درس می‌خواند و پسر کوچکش در ایران با مادرش زندگی می‌کند.
.1یعنی عملا جدا از هم زندگی می‌کنند؟
همسر مهدی چند سفر به آنجا رفت و گفت من نمی‌توانم آنجا زندگی کنم؛ این را هم بگویم که مهدی هم نمی‌تواند آنجا زندگی کند. می‌گوید ما اینجا به دلیل وابستگی‌مان به خانواده هاشمی به شدت در انگلیس محدود هستیم.
.0مهدی هاشمی آنجا محافظ دارد؟
خیر، اینجا هم محافظ نداشت چه برسد به آنجا. مهدی می‌گوید آدم‌های معمولی آنجا احتیاط می‌کنند با من ارتباط داشته باشند و من در انگلیس واقعا احساس تنهایی می‌کنم. همسرش هم می‌گفت من به همین دلیل نمی‌توانم آنجا زندگی کنم.
.1در کجای انگلستان زندگی می‌کند؟
در لندن خانه گرفته؛ اتفاقا یکی از دلایلی که همسرش راضی نشد به انگلستان برود این بود که می‌گفت من اینجا در یک خانه بزرگ زندگی‌ می‌کنم چرا باید بروم آنجا در یک آپارتمان کوچک زندگی کنم.
.0یک مقدار باورش سخت است که فرزند اکبر هاشمی بهرمانی با آن همه حرفی که راجع به او زده می‌شود در یک آپارتمان کوچک در لندن زندگی کند و بدون محافظ باشد.
چون من به دلیل ارتباطم زیاد به خانه آقای هاشمی رفت و آمد دارم واقعیت‌های خانواده هاشمی را بهتر می‌دانم.
.1الان مهدی هاشمی به شما می‌گوید که می‌آیم و اینجا چه اتفاقی برای من می‌افتد؟
مهدی می‌گوید من می‌خواهم بیایم و به تمام اتهاماتی که مطرح است جواب دهم.
.0یعنی یک دادگاه جنجالی خواهیم داشت؟
من به او گفتم دادگاه‌های ما این‌طور نیست که تو فکر کنی. گفت نه، من به پدرم گفتم به هر جهت شما به عنوان رییس مجمع تشخیص و کسی که این همه در نظام سابقه دارید تلاش کنید با من قانونی برخورد شود. گفتم این می‌شود تبعیض. آقای هاشمی هم گفتند رییس قوه قضاییه گفته در چارچوب قانون با مهدی رفتار می‌کنیم. الان اسامی متهمان اختلاس سه‌هزار‌میلیارد تومان را می‌گویند الف، ب، م، د.
من به شوخی به محسن و محمد هاشمی می‌گویم فردا که مهدی آمد هرروز روزنامه می‌نویسد م. ه؛ آن وقت محمد هاشمی باید بگویید من نیستم، محسن هم بگوید من نیستم.
.1شما به عنوان وکیلش می‌خواهید که در دادگاه و رسانه‌ها با نام مخفف م. ه خوانده شود یا مهدی هاشمی بهرمانی.
من به عنوان وکیل مهدی نظر موکلم را می‌گویم. مهدی می‌گوید من می‌خواهم از همان لحظه اول که می‌آیم خیلی علنی و شفاف با من برخورد شود. یعنی در تلویزیون نشان دهند؛ همان‌جا هم بازپرس بیاید بگوید آقای مهدی هاشمی شما به اتهام مثلا اختلاس 300میلیون تومان بازداشت می‌شوید.
.0مهدی هاشمی می‌گوید من اگر بیایم ایران چه اتفاقی می‌افتد.
انتظارش این است که با او قانونی برخورد شود.
.1انتظارش این است که در فرودگاه بازداشت شود یا خیر؟
می‌گوید مگر لحظه‌ای که می‌خواهند کسی را دستگیر کنند نباید به او تفهیم اتهام کنند. می‌گوید وکیلم آنجا حضور داشته باشد، مامور امنیتی، انتظامی و قضایی هرکسی که می‌خواهد من را بگیرد؛ اما بگوید به چه دلیل و اتهام من چیست؟ اگر اتهام من از اتهاماتی است که بازداشت شدن در آن الزامی است و من متهم شدم به اختلاس و ارتشا که قانون می‌گوید بازداشت الزامی است بازداشتم کنند.
.0شما چه فکر می‌کنید؟
به احتمال زیاد بازداشت می‌شود.
.1چرا؟ مگر نمی‌گویید شکایت خاصی از او مطرح نشده؟
با این فضایی که ایجاد کردند احتمال بازداشتش زیاد است.
.0و اگر بازداشت شود به نفعش است یا نه؟
من فکر می‌کنم بازداشت شود به نفعش است. چون اگر مهدی بازداشت شود باید یک محاکمه عادلانه برگزارشود.
.1یعنی باید علنی باشد؟
بله.
.0آیا مهدی هاشمی الان در دوگانه رفتن به زندان ایران و برخورد قضایی با او در خارج است که قصد کرده بازگردد و از روی ناچاری داخل را انتخاب کرده؟
اصلا چنین چیزی نیست.
.1موضوعی که شما به آن اشاره نکردید بحث طرح یک شکایت خارجی علیه مهدی هاشمی است. ما در مورد مهدی هاشمی یک پرونده نفتی دیگر هم داریم. این درست است که یکی از مدیران سابق وزارت نفت که سال‌ها پیش در پرونده‌ای مجرم اعلام شد و زندان افتاد از مهدی هاشمی در کانادا شکایت کرده؟
بله، آقای بوذری که خیلی وقت پیش، مدتی معاون وزیر نفت بودند. اما شکایت آنجا بی‌محتوا و پوچ است.
.0ماجرایش چیست؟
بوذری بعد از جنگ از وزارت نفت استعفا می‌دهد و یک شرکت می‌زند و در کارهای تجارت نفت شرکت می‌کند. مورد سوءظن وزارت اطلاعات قرار می‌گیرد و توسط وزارت اطلاعات بازداشت می‌شود.
.1مورد سوءظن یعنی چه؟
یعنی گفتند اطلاعات می‌فروخته و پورسانت می‌گرفته.
.0در زمان جنگ؟
گفتند با یک عده در داخل وزارت نفت ارتباط داشته و اطلاعات نفت را به بیگانه می‌فروخته. به این دو اتهام آقای بوذری در ایران بازداشت می‌شود. ایشان را وادار می‌کنند 200‌هزار دلار پول را برگرداند که از حسابش در کانادا این پول را می‌ریزد. معمولا پول به حساب ضابط ریخته می‌شود که بعد به دادستانی بدهد. این 200‌هزار دلاری که برمی‌گرداند از اتهام فروش اطلاعات، منع تعقیب می‌خورد ولی به اتهام اخذ پورسانت برایش مجرمیت می‌زنند و با 90‌میلیون تومان وثیقه از زندان آزاد می‌شود، از زندان هم که آزاد می‌شود (سال 75- 74) از ایران می‌رود. بعدها در آمریکا شکایتی علیه مهدی هاشمی، وزیر اطلاعات و دادستان وقت مطرح می‌کند.
.0به کجا شکایت می‌کند.
به دادستانی آمریکا، اما دادستانی آمریکا شکایتش را رد می‌کند.
.1چرا؟
چون برای شکایتش دلیلی نداشته. بعد هم اخیرا رفته کانادا شکایت کرده.
.0این شکایت برای 71 است؛ چطور الان که سال 91 است این کار را می‌کند؟
آقای بوذری گفته سال‌ها در آمریکا پیگیری کردم ولی به نتیجه نرسیدم و الان در کانادا شکایت کرده. متن شکایتش را هم دادستانی کانادا برای مهدی و آن دو نفر دیگر می‌فرستد. در شکایتش گفته مهدی در معاملات نفتی رقیب من بوده. مهدی هم می‌گوید من هیچ‌وقت در معاملات نفتی نبودم.
.1به چه اتهامی شکایت کرده؟
گفته مهدی رقیب من بود، اعمال نفوذ کرد، تا مرا بازداشت و شکنجه کردند و به زور از من خواستند پول را برگردانم.
.0دادگاه در آنجا در چه مرحله‌ای است؟
هیچ حکمی نداده؛ فقط اینها باید جواب شکایت را بدهند. ما هم جواب شکایت را تهیه کردیم و فرستادیم.
.1چه گفتید؟
ما بازجویی‌های بوذری را از پرونده‌اش بیرون آوردیم، قراری که صادر شده بود، اقراری که خودش داشت.
.0شکایت کرده که پولش را بگیرد؟
شکایت کرده و گفته مرا شکنجه کردند و پولم را گرفتند.
.1گفته مهدی هاشمی هم مرا شکنجه کرده؟
گفته به خاطر مهدی هاشمی با او برخورد کردند؛ هنوز جواب دادستانی کانادا نیامده.
.0ما چند همزمانی داریم. همزمانی ماموریت مهدی هاشمی به لندن با همزمانی ادامه تحصیلش در آکسفورد. همزمانی ایراد اتهاماتی علیه او در دادگاه وقایع بعد از انتخابات با همزمانی رفتنش از ایران. همزمانی شکایت دادگاهی در کانادا با همزمانی بازگشت به ایران؛ این همزمانی‌ها یک مقدار خارج از عرف است.
اما مهدی در طول این مدت مدام اصرار داشت که برگردد؛ الان مهدی می‌گوید من درس و ماموریتم تمام شده پس چه دلیلی دارد بمانم.
.1مهدی هاشمی چه کار می‌کند آنقدر شکایت‌خورش ملس است؟
یک مقدار جرات و جسارتش زیاد است.
.0از آقازاده بودنش زیادی استفاده نمی‌کند؟
مهدی قلدر است اما در جهت مثبت.
.1یعنی چه؟ بار مثبت این قلدری چیست؟
بار مثبتش این است که وقتی رییس سازمان بهینه‌سازی مصرف سوخت بود یا حتی قبلش در صنایع دریایی، برای سازمانش به این وزارتخانه یا آن وزارتخانه دستور می‌داد.
.0و کجای این خوب است؟
البته اگر همه چیز صد‌درصد قانونمند باشد این کار بد است.
.1اما برخی می‌گویند از این آقازادگی برای خودش و خانواده‌اش استفاده کرده؟
من ندیدم هیچ استفاده‌ای برای خودش و خانواده‌اش کند. به نیروهای امنیتی هم گفتم شما یک مورد از همه این شایعاتی که در مورد هرکدام از بچه‌های آقای هاشمی مطرح است را مستند به من ثابت کنید خودم مقابل‌شان می‌ایستم؛ به خودشان هم گفته‌ام. ما به صورت ماهانه جلساتی در منزل آقای نوری داشتیم من آنجا هم این را گفته‌ام. یک روز آقای زنگنه به من گفت یاسر یک برج در شهرک غرب دارد، گفتم اگر یاسر در شهرک غرب 10درصد برج هم داشت من نه‌تنها از وکالت خانواده استعفا می‌دهم بلکه علنی مقابلشان می‌ایستم. بررسی کردم دیدم یک برج متعلق به آقایی به نام افراشته‌پور است و یاسر هم رفیق افراشته‌پور است و آنجا رفت و آمد دارد. به یاسر گفتم تو چرا به دفتر افراشته‌پور می‌روی که در معرض اتهام قرار بگیری؟
.0مثلا در ماجرای استات‌اویل کسی که متهم شده دوست مهدی هاشمی بوده یعنی همه اینها اتفاقی است؟
عباس یزدی که دارد کار خودش را می‌کند. یک‌بار به آقای هاشمی گفتم در مورد بچه‌هایتان حرف زیاد است که پاسخ داد فرزندان همیشه زیر ذره‌بین هستند.
.1ما الان شخصی داریم به نام مهدی هاشمی که بیرون از ایران است و شما این خبر را تایید می‌کنید که تصمیم گرفته به ایران برگردد.
بله!
.0خب! کی؟
ممکن است فردا صبح برگردد.
.1نهایتا تا کی برمی‌گردد؟
قرار شد مهدی قبل از اینکه بیاید به من اطلاع دهد ولی نمی‌خواهیم در فضایی بیاید که یک دفعه بخواهند جوسازی کنند. مهدی اصرارش این بود که تا پایان اردیبهشت بیاید؛ آن مانعی که آقای هاشمی می‌گفتند مبنی بر مخالفت با بازگشت مهدی هم برداشته شده.
.0چطور؟
آقای هاشمی گفتند من صحبت کردم و گفتم مهدی در آنجا تحت فشار است و نمی‌خواهد بماند و دلیلی هم ندارد بماند. مهدی خیلی وقت است که تصمیم گرفته به ایران برگردد.
.1ما می‌بینیم که مرعشی به عنوان بخشی از خانواده آیت‌الله هاشمی زندان می‌رود. برای فائزه هاشمی حکم زندان صادر می‌شود. با این اوصاف فکر می‌کنید مهدی به زندان می‌رود.
قاعدتا باید برود.
.0آقای هاشمی برایشان اعمال نفوذی می‌کند؟
آیت‌الله هاشمی هیچ‌گاه برای خانواده‌اش اعمال نفوذ نکرده، برای مهدی هم
پا درمیانی نمی‌کند. فائزه هم اصرار دارد که به زندان برود.
.1و مهدی هاشمی چه؟
مهدی هم بدش نمی‌آید به زندان برود ولی نه به اتهام مالی.
.0بقیه موکلانتان در خانواده هاشمی که هوس زندان نکرده‌اند؟
خیر.
.1آیا باید بپذیریم که فصل برخورد با خانواده آیت‌الله هاشمی شروع شده؟
یک بار با آقای هاشمی در مورد بچه‌هایش حرف می‌زدم. می‌گفت تا قبل از انقلاب این بچه‌ها کوچک بودند و زیر ذره‌بین ساواک. از روز اول پیروزی انقلاب هم دستگاه‌های مربوطه روی اینها حساسیت داشتند و اگر چیزی بود گزارش می‌کردند. اگر آقایان موردی دارند چرا نمی‌آیند اعلام کنند.
.0آیت‌الله هاشمی، مهدی را گناهکار می‌داند یا بی‌گناه؟
آیت‌الله هاشمی معتقد است و می‌گوید مهدی بی‌گناه است. من حتی به آقای هاشمی گفتم ممکن است مهدی بیاید و او را بازداشت کنند. اگر شما عکس‌العمل نشان دهید می‌گویند از بچه‌اش دفاع می‌کند، عکس‌العمل نشان ندهید می‌گویند حتما کاری کرده که پدرش هم از او دفاع نمی‌کند. آقای هاشمی گفت من که بچه نیستم این همه اجحاف شده؛ خب یکی هم نسبت به بچه من.
.1‌مهدی هم از پدرش انتظاری ندارد؟
خیر.
.0به نظر شما اگر تک‌تک اعضای خانواده آقای هاشمی را به زندان ببرند آیا آیت‌الله هاشمی واکنش نشان می‌دهد؟
اگر تمام خانواده هاشمی هم زندانی شوند آیت‌الله هاشمی واکنشی نشان نمی‌دهد.
.1آیت‌الله هاشمی با مقامات عالی نظام در مورد مهدی صحبتی نکرده که بگوید او بر می‌گردد و شما هم با دید مساعد با او برخورد کنید.
ممکن است صحبت‌هایی مطرح شده باشد ولی من جزییاتش را نمی‌دانم؛ اما بالاخره مهدی فرزند آیت‌الله هاشمی است.
.0‌حتی همسرشان.
بله!
.1فکر می‌کنید سرانجام پرونده مهدی هاشمی چه می‌شود؟
در این سر و صداها که بحث اختلاس سه‌هزار‌میلیارد تومانی است و رقم‌های در این حد، می‌خواهند بیایند بگویند مهدی هاشمی صد‌میلیون تومان را جابه‌جا خرج کرده؟
منبع: شرق


 


امروز: نائب رئیس موقت مجلس شورای اسلامی از لغو جلسه عصر خبرداد و دستور کار سه شنبه آیندذه مجلس را انتخاب هیئت رئیسه دائم مجلس اعلام کرد.
به گزارش مهر، محمدرضا باهنر نائیب رئیس مجلس شورای اسلامی که ریاست جلسه علنی روز چهارشنبه را پس از لاریجانی عهده دار شد از لغو جلسه امروز مجلس خبر داد.

به گزارش مهر قبل از آغاز جلسه رسمی امروز لاریجانی پیشنهاد داده بود به منظور اتمام کار بررسی اعتبارنامه منتخبان مجلس نهم، عصر نیز ساعت 14:30 تا 17 مجلس تشکیل جلسه دهد و نمایندگان نیز با رای استمزاجی خود با این پیشنهاد موافقت کردند.

اما محمدرضا باهنر در ساعت 12:15 در پایان جلسه مجلس خطاب به نمالیندگان گفت: از آنجا که بیشتر اعتبارنامه ها به تصویب رسیده است ضرورتی ندارد که جلسه امروز در نوبت عصر ادامه یابد. این در حالی است که انتخابات هیئت رئیسه دائم مجلس در دستور کار امروز صحن علنی از سوی محمد حسین فرهنگی اعلام شده بود.

برای پرداختن به انتخاب هیئت رئیسه دائم حداقل باید اعتبارنامه دو سوم منتخبان مجلس به تصویب مجلس برسد.

پس از آنکه به گفته باهنر اعتبارنامه بیش از پنج ششم منتخبان در جلسه امروز به تصویب مجلس رسید، دو تن از نمایندگان خواستار برگزاری انتخابات هیئت رئیسه دائم شدند. باهنر هم در پاسخ به آنها اعلام کرد: یکی دو ساعت دیگر صبر کنید، انتخابات برگزار می شود.

با وجودی که باهنر قول برگزاری انتخابات هیئت رئیسه دائم را در جلسه بعدازظهر امروز داد، اما دقایقی بعد اعلام کرد که بیشتر اعتبارنامه ها به تصویب رسیده و ضرورتی برای ادامه جلسه وجود ندارد.

بنابراین باهنر جلسه بعدی مجلس را روز سه شنبه 16 خردادماه و دستور کار را رسیدگی به اعتبارنامه منتخبان مجلس و هم چنین انتخابات هیئت رئیسه دائم مجلس عنوان کرد.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به emrooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به emrooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته