-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۲, سه‌شنبه

Latest News from 30Mail for 05/01/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1391/2/11

 

فرشته توانگر
یادداشت‌های فرشته توانگر

مدتها پیش در جایی خواندم کسانی که مجرد می مانند یا طلاق می گیرند آدمهای چندان با هوشی نیستند. واژه ی مجرد ماندن به نظرم خنده دار می رسد. مثل این است که آدم بر زندگی خودش هیچ کنترلی ندارد و این جامعه است که امور را دیکته می کند. شاید برای بعضی ها چنین باشد، نمی دانم. قطعن جامعه مسیرهایی را پیش پای آدمها قرار می دهد، گاهی هم پس سرشان می زند. یا هولشان می دهد که این دیگر خیلی احمقانه است.

در صد بالایی از زنان دوست دارند شوهر داشته باشند. حدود نودو پنج درصد ! این قدر بالاست که مضحک به نظر می رسد. در حالی که این درصد میان مردان خیلی کمتر است. حدودش را خود آنها باید تعیین کنند.

زنان مجرد حتی اگر مشغولیاتی داشته باشند بدون مرد حس می کنند ناقصند. هر جا می روند خیال می کنند دیگران به چشم تمسخر به آنها نگاه می کنند. جوری که حتی خود را از آنها جدا می دانند. همیشه حس می کنند که میان خود و دیگران دیواری کشیده شده است. بخصوص اگر این دیگران خانواده باشند.

هیچ کاری را تخته گاز نمی توانند انجام دهند چون بخشی از ذهنشان درگیر داشتن یا پیدا کردن کسی دیگر است. آن سوی افق همواره سر و کله ی مردی در حال انتظار پیداست. مردی با چهره ای مبهم و نیشخندی بر لب....

موقعی که توی حمام مشفول شستن تنشان هستند، وقتی که بشقابها را زیر شیر آب می گیرند، هنگامی که دارند تدارک شام را می بینند. موقعی که در یک اداره ی بی رحم دولتی یا خصوصی مشغول رسیدگی به حساب کتابها هستند، هیچ وقت از یاد نمی برند که مجردند. مجردی شان را مثل اسم یا جنسیتشان به رسمیت نمی شناسند. مجردی چیزی است که از بیرون به آنها تحمیل شده باشد، مثل یک هاله که در آن احاطه شده باشند.حتی وقتی به سفرهای تفریحی با سایر دوستان مجردشان می روند ، به تمامی خوشبخت نیستند.

زنان مجرد در زمان حال زندگی نمی کنند. مخصوصن اگر زیر چهل سال داشته باشند. مدام چشم به آینده دارند . حتی در چهل سالگی هم به بلوغ نمی رسند. در سن بالا مثل دخترهای جوان لباس می پوشند. لوس و لجباز و کودک رفتارند. گاهی زود جوش می آورند و آسیب پذیرتر از بقیه به نظر می رسند. اما با همه ی این حرفها برای خیلی از کارها حوصله شان نسبت به زنهای شوهر دار بیشتر است. زنهای متاهل از دست رفته ، بی حوصله ، فرسوده و تهی از انرژی اند. برعکس ، مجردها تا یکی صدایشان می زند ، اغلب لبخندی به لب دارند. برای آمریکا رفتن نقشه می کشند، برای دادن امتحان فوق لیسانس برنامه ریزی می کنند، برای ایجاد یک شغل جدید به تکاپو می افتند. به همه می گویند که حال و روزشان از این بهتر نمی شود اما توی کمدشان پر از کتابهای مربوط به مراقبه و از حال بد به حال خوب و رازهای شناخت مردان است.

گاهی در خفا گریه می کنند در حالی که نمی دانند چه مرگشان است اما ته دلشان فکر می کنند که می دانند. اگر از آنها بخواهند بزرگترین غمهای دنیا را نام ببرند قطعن، تصور می کنند به بهترین وجه از عهده ی آن برخواهند آمد.

* تیتر از سی‌میل


 
 

1391/2/11
  •  

    بهنام قلی‌پور

    سفر احمدی‌نژاد به جزیره ابوموسی و تحریک حس وطن‌پرستانه مردم٬ جنجال دیپلمات نظام در برزیل و این آخری قرآن‌سوزی کشیش آمریکایی٬ بخواهیم یا نخواهیم همه به نفع جمهوری اسلامی تمام شده و می‌شود. مثل روز روشن است آقایانی که پس از سال‌ها جنجال و هیاهو٬ سرانجام بند را در استانبول به آب داده‌اند٬ از این مسائل برای لاپوشانی کردن واقعیت سوء‌استفاده کنند. دمیدن در حس وطن‌پرستی آن‌هم با شاخ و شانه کشیدن برای کشور‌های منطقه و راه‌اندازی کمپین برای محکوم کردن اقدام کشیش آمریکایی٬ در این مقطع زمانی برای جمهوری اسلامی خوشایند است.


     
     

    1391/2/11

     

    سعید رضایی سعید
    تنهایی‌های کرگدن و آنی‌شرلی

    درِ تاکسی را محکم بست و هیکلِ کوچکش را وِل کرد روی صندلی. خودم را جمع و جور کردم. خیس خیس بود. زیرچشمی نگاهش کردم. لباسِ درست و حسابی و شیکی تنش بود اما به درد این هوای بارانی نمی خورد. زیادی تابستانی بود. ترافیک دلشوره به دلم انداخته بود. همیشه از شلوغی گریزان بودم. طاقت انتظار را نداشته ام هیچوقت. این موجودِ خیسِ عجیب و غریب هم که خیلی بی قید یله داده روی صندلی و من هِی مچاله شوم.

    بی مقدمه با صدایی که می‌لرزید گفت:« می شود یه لحظه گوشیتون رو قرض بگیرم، آخه...» نگذاشتم حرفش تمام شود موبایل را گرفتم طرفش. روی هوا قاپید و تند تند شماره ای گرفت مشغول صحبت شد. بریده بریده و آرام حرف می زد. لابد می خواست صدایش را نشنویم. صدایِ نحیفش در اخبار ساعت 8 رادیو پیام حل می شد.

    بعد از یکی دو دقیقه پچ پچ گوشی را پس داد. به راننده گفت که می خواهد پیاده شود. تاکسی متوقف شد و آن موجود خیس کوچولو دوباره به آغوش باران برگشت. در احوالِ خودم بودم که ناگهان، تلفن، رینگ، رینگ و زنی پشت خط التماس می کرد که بگویم دخترش کجای این شهر درندشت است. آه و ناله و گریه بود آن ورِ خط و من مات و مبهوت هر چه می خواستم توضیح بدهم که هیچ کجای ماجرایشان قرار ندارم و فقط برای یک لحظه گوشی ام را قرض داده ام به یک موجودِ خیسِ کوچولو، رگبار گریه و خواهش و التماس قطع نمی شد.

    صدای زن که از ریتم افتاد و کلامش که قطع شد تا نفس بگیرد برای ادامه حرفهای درهمش، فرصت دست داد تا بگویم دخترت حوالی میدان فردوسی پیاده شد از تاکسی. یکی نیست بگوید چرا من این روزها اینقدر مچاله می شوم؟


     
     

    1391/2/11
  •  

    مهدی جامی
    سیبستان

    حمزه غالبی عزیز در یادداشت اخیر خود پیشنهاد کرده است که از رویاهای خود بنویسیم. از چند تنی از دوستان و من هم نام برده است. من چند روزی فکر کردم که چه می شود نوشت. حالا تقریبا خطوط اصلی را پیدا کرده ام. از دوستان دیگر هم در حلقه گفتگو و در حلقه های دیگر دعوت می کنم بنویسند. من این یادداشت را زیر بخش تازه ای به نام "تاریخ فردا" طبقه بندی خواهم کرد و با نگاهی به یادداشتهای پیشین سیبستان هم یادداشتهایی که مناسب این بحث است را نیز در این موضوع تازه جای خواهم داد. 
     
    اولین نکته ای که به نظرم می رسد همین است که ما پیش از این هم در وبلاگهامان و یادداشتها و مقالات مان از آینده ایران بسیار سخن گفته ایم. پس دور نیست اگر فکر کنیم که تنی چند از دانشجویان رشته های علوم اجتماعی و انسانی در داخل و خارج ایران بیایند این متن ها را بازخوانی کنند و رویاهای ما مردم را بسنجند و باز به همه ما عرضه کنند. 
     
    من اعتقاد جازم دارم که آینده بدون مشارکت همه رویاهای ما تحقق پذیر نیست. این خود رویا ست وقتی فکر کنی روزی برسد که رویاهای جمعی ما مایه و پایه کارهای سیاسی و اجتماعی ایران باشد.
     
    دوم این است و از همان اولین رویا قابل استخراج است که ساختن آینده بدون پژوهش های مختلف ازجمله در باره رویاهای مان ممکن نیست. ما یکبار برای همیشه باید به رویاهای من عندی و به قول نامجو الکی نقطه پایان بگذاریم. رویاهای ما باید بر پایه توانایی های ما باشد و ارزیابی درستی از این توانایی ها. من با آنچه نویسنده جامعه شناسی خودمانی گفته است تقریبا در بیشتر موارد مخالف ام! اما نکته هایی چند در آن هست که کاش کتاب را فقط حول آنها نوشته و گسترده بود. یکی از آنها این است که توانایی برنامه ریزی ما پرتوان نیست. فی الواقع برنامه ریزی جای چندانی در کارها و رویاهای ما ندارد. آینده ای که بدون برنامه ریزی به سوی اش برویم هر چه باشد ما را به رویاهامان نخواهد رساند.
     
    سومین نکته هم باز بر همان اولین نکته استوار است. آینده باید به دست ما رقم بخورد! به نظرتان عجیب می رسد؟ مگر قرار است آینده به دست کسی دیگر رقم بخورد جز ما مردم؟ باید با نگرانی گفت آری این احتمال هست و احتمال کمی هم نیست. یعنی اینکه آینده ما پیش از اینکه به دست ما رقم بخورد به دست دیگران برای مارقم بخورد. این آینده ای افتخار آمیز نخواهد بود. پس رویای من این است که پیش از آنکه دیر شود و دیگران برای ما آینده بسازند خود به ساختن آینده مان برخیزیم. 
     
    چهارمین اصل همین دیگران اند. باید از سر "ستیز با خویشتن و جهان" برخیزیم. این عنوان کتابی بود از یوسفعلی میرشکاک. زمانی چقدر این عنوان به دل من می نشست! فکر می کردم نیاز داریم به این شلاق واژه ها و تعبیرها وجملات. امروز فکر می کنم بیمار بوده ام! این حرفها به درد شاعران هم دیگر نمی خورد. ما مردم صلح ایم از دیرباز. نه اینکه جنگ نکرده باشیم و به هند و هرات و خوزستان و کردستان و آذربایجان و عراق لشکر نکشیده باشیم و ترس و ارعاب در ممالک محروسه نپراکنده باشیم. نه انکار تاریخ نمی کنم. ضمن اینکه نمی گویم جنگیدن بد است. یا هر جنگی مذموم است. اما می دانم که پایه فکر و هویت ایرانی در عرفان او ست. و باز هم می دانم که همین عرفان با رزم و جنگ هم آمیخته بوده است. اما آنچه مهم است و حاصل ما از تاریخ است این است که ما پهلوانی عرصه میدان و پهلوانی عرصه اخلاق را به هم گره زده ایم و یکی کرده ایم. ما به هزاران دلیل حاملان صلح بوده ایم در اغلب روزهای تاریخ مان. دشمن را همیشه از درون شکست داده ایم. عرفان ما منادی صلح و همزیستی بوده و هست. این میراث و گنجینه مهمی است. اگر بر این میراث تکیه داریم باید از غنا و ثروت حاصل از آن اعتماد به نفسی یافته باشیم که ما را از ستیز با خویشتن و انکار خود و مردم خود و درافتادن با جهان و همسایه دور و نزدیک بازدارد. ما نیاز داریم قدرت خویش را در منطق خویش و دانش های مردم خود و آبادی سرزمین مان نشان دهیم. شاخ و شانه کشیدن انقلابی برای تغییر جهان بی معنا ست. آنهم وقتی که ما خود بیش از هر کس و هر مردم نیاز به تغییر داریم و در رویای تغییر می سوزیم. رویای آینده من همزیستی ایران با مردم اش و با جهان است. 
     
    آینده ای که به دست مشترک ما رقم بخورد و از ستیز با خویشتن و جهان آب نخورد و بر پایه مطالعه نیازهای ما و رویاهای ما بنا شده باشد بی گمان آینده ای است که می توان به آن افتخار کرد. بسیاری چیزها که امروز از آن نالان ایم در آن آینده خودبخود رفع می شود. دردهای ما را یک به یک نمی توان درمان کرد. باید سرچشمه را جست. سرچشمه دردهای ما از همین فقدان اشتراک مردمان در ساختن وطن است. از ستیزی بیهوده با خویشتن است و جهان. و از اینکه نبریده گز می کنیم و هر روز برای مان روز دیگری است بی ارتباط با گذشته و بی ربطی به آینده. این آویزان بودن به روزها ست که ما را بی آینده کرده است. جمهوری اسلامی جمهوری آینده نیست. زیرا مبنایش آینده نیست. جمهوری آخرالزمانی است. برای مرگ و شهادت و انتحار و جنگ و ارعاب و ستیز و تحمیل آمده است. قدرت ساختن ندارد. آن را هم که داشته باشد برای ساختن چیزی صرف می کند که به سوختن ملک و ملت منتهی شود. آینده ما درست در خلاف این جمهوری است. پس یک کار دیگر ما این است که این جمهوری ستیزه جو را نیک بشناسیم. بدانیم مشکل اصلی ملک و ملت ما در خلقیات ایرانی نیست در مدیریت ایرانی است. هدف گرفتن خلقیات مردم و ندیدن مدیریت رهبران سیاسی خطای آشکار است. اما غر زدن و تحلیل نکردن خطاها نیز خطای بزرگتری است. اگر می خواهیم راهی برویم که داستان مرگ و اجبار جمهوری اسلامی را تکرار نکند راهی نداریم جز اینکه این جمهوری را از زیر تا بالایش به دقت علمی و دانشگاهی بشناسیم و به حلقه انها که شناخته اند و به پژوهش مصروف اند متصل شویم. و این خود مقدمه خوبی برای آینده است. آینده از پژوهش ما و دانایی ما آب می خورد. باقی از حزب و تشکیلات و ائتلاف و بسیج مردمان و چه و چه همه فرع این دانایی است.

     
     

    1391/2/11

     

     
    بر اساس گزارش‌ها، چهار نفر که به اتهام قاچاق مواد مخدر مجرم شناخته شده بودند، صبح روز دوشنبه، یازدهم اردیبهشت، در زندان شاهرود اعدام شده‌اند.
     
    خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) با اعلام این خبر نوشت: «این چهار نفر با مشخصات (م.ج) فرزند احیا، (ر.ر) فرزند جلال، (چ.م) فرزند محمد و (ع.م) فرزند اسماعیل پس از تشریفات قانونی، با تایید دادستانی كل كشور و موافقت ریاست قوه قضائیه، صبح امروز در زندان شاهرود اعدام شدند.»
     
    این گزارش افزوده است که تقاضای عفو هر یك از این متهمان در دو مرحله مطرح شده بود.
     
    منبع: ایرنا
     
     
     

     
     

    1391/2/11

     

     
    خانواده مصطفی تاج‌زاده در نامه‌ای به رئیس قوه قضائیه به ادامه حبس او در شرایط «قرنطینه» اعتراض کرده‌اند. به گفته خانواده آقای تاج‌زاده او نزدیک به ۲۱ ماه است که در زندان در "شرایط قرنطینه و انفرادی نوبه‌ای" نگه داشته شده است.
     
    در نامه خانواده آقای تاجزاده که به صورت سرگشاده خطاب به صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه ایران، نوشته شده، تصریح شده است: "مصطفی تاجزاده صرفا به دلیل داشتن نظرات و دیدگاه‌های انتقادی به شکل کینه‌توزانه‌ای مورد مجازات قرار گرفته است."
     
    در این نامه با اشاره به تاکید رئیس قوه قضائیه ایران بر استقلال این قوه و آنچه که دخالت و فشار مقامات امنیتی و اطلاعاتی در پرونده‌های قضایی مربوط به زندانیان سیاسی خوانده شده، این پرسش مطرح شده است که چه کسانی "تاجزاده را با ممنوعیت از ملاقات خانواده‌اش در ملاقات‌های کابینی و حضوری، مجازات می‌کنند؟"
     
    خانواده تاجزاده پیش از این نیز با ارسال دو نامه به رئیس قوه قضاییه و یک نامه خطاب به نمایندگان مجلس خواهان رسیدگی به وضعیت این زندانی سیاسی شده بودند. 
     
    آنها اکنون در نامه سوم خود به صادق لاریجانی، تصریح کرده اند: سومین نامه خود را خطاب به حضرت عالی در حالی می نویسیم که از ارسال خصوصی آن به شرط رسیدن به دست شما و رویت آن و پاسخ گویی هم چنان ناامید هستیم چرا که طی این مدت نزدیک به دو سال که از حبس دوباره سید مصطفی تاجزاده، مؤمن آزادۀ دربند می گذرد، پاسخی به نامه ها و سوالات مکررمان در باب بی قانونی ها و بی عدالتی ها که در حق ایشان و خانواده شان شده است، نگرفته ایم.
     

     
     

    1391/2/11

     

     
    درپی تصمیم مقام‌های استان مازندران برای اخراج مهاجران افغان از این استان، گروهی از سینماگران و بازیگران ایرانی ازجمله داریوش مهرجویی، مانی حقیقی، لیلا حاتمی، نیکی کریمی، علی مصفا و جمع دیگری از هنرمندان در اقدامی حمایتی و برای همدلی با مهاجران افغان به استان مازندران سفر می‌کنند.
     
    خبرگزاری مهر روز یکم اردیبهشت خبر داد که سید تقی شفیعی، مدیر کل دفتر اتباع و مهاجران خارجی استانداری مازندران، خواستار «پاکسازی استان مازندران از اتباع بیگانه» شده‌است.
     
    وی با اشاره به اینکه «امسال یک مصوبه اولویت‌دار برای خروج اتباع خارجی در مازندران اجرایی شده» گفته‌است که «این مصوبه یک فرصت طلایی برای مازندران در راستای پاکسازی استان از اتباع بیگانه‌است.»
     
    در همین راستا این گروه از هنرمندان قصد دارند با حضور در بین مهاجران افغان ساکن مازندران و نمایش دادن فیلم در شهرهای این استان، اعتراض خود به این تصمیم مسئولان مازندران را اعلام کنند.
     
    بنا بر گزارش‌ها اصغر فرهادی کارگردان ایرانی برنده اسکار نیز قرار است ۲۲ و ۲۳ اردیبهشت به تهران بیاید و در چند مدرسه افغان با حضور کودکان، فیلم «جدایی نادر از سیمین» را نمایش دهد.
     
    اصغر فرهادی، که مشغول فراهم کردن مقدمات ساخت فیلم جدیدش در فرانسه‌است، می‌گوید: «تقصیر ناامنی و بیکاری را به گردن مهاجران انداختن، فرار از مسئولیت است.»
     
    از سوی دیگر مانی حقیقی، کارگردان، قصد دارد فیلم «مهرجویی: کارنامه چهل‌ساله» را با همراهی داریوش مهرجویی و جمع دیگری از بازیگران و همکاران شناخته شده سینمای ایران که در فیلم‌های مهرجویی حضور داشته‌اند به شهرهای مختلف مازندران ببرد و با حضور افغان‌های مقیم این شهرها به نمایش بگذارد.
     
    هنوز زمان این سفر مشخص نشده‌است اما در این حرکت اعتراضی هنرمندان، لیلا حاتمی، علی مصفا، نیکی کریمی و جمع دیگری از بازیگران و همکاران فیلم‌های متعدد داریوش مهرجویی همراه خواهند بود.
     

     
     

    1391/2/11

    تیم ملی وزنه برداری ایران با درخشش بهداد سلیمی و سجاد انوشیروانی، دو وزنه بردار دسته فوق سنگین خود، در روز آخر مسابقات وزنه برداری قهرمانی آسیا توانست پس از ۹ سال بر سکوی قهرمانی آسیا قرار گیرد.

    بهداد سلیمی که در این روز سه مدال طلا برای ایران کسب کرد، نقش بیشتری در کسب عنوان قهرمانی ایران داشت.

    بهداد سلیمی، در حرکت یکضرب، وزنه ۲۰۶ کیلوگرمی و در حرکت دو ضرب، وزنه ۲۴۵ کیلوگرمی را بالای سر برد تا در مجموع حرکات با ۴۵۱ کیلوگرم و سه مدال طلا به کار خود پایان دهد.

    سجاد انوشیروانی، دیگر وزنه بردار فوق سنگین ایرانی، نیز در حرکت یکضرب با مهار وزنه ۱۹۳ کیلوگرمی پس ازبهداد سلیمی و وزنه برداری از کشور میزبان، کره جنوبی، سوم شد.

    سجاد انوشیروانی در حرکت دو ضرب اما با بالا بردن وزنه ۲۳۸ کیلوگرمی مدال نقره گرفت تا در مجموع حرکات نیز به مدال برنز برسد.

    تیم ایران با احتساب کسب امتیازهای روز اخر مسابقات، با ۵۰۱ امتیاز و اختلاف یک امتیاز نسبت به کره جنوبی میزبان در جایگاه نخست آسیا قرار گرفت. 

    چهل و سومین دوره مسابقات وزنه برداری قهرمانی آسیا از ۴ تا ۱۱ اردیبهشت ماه با حضور ۲۴۶ وزنه بردار از ۲۸ کشور آسیایی در شهر پیاپونگ تائک کره جنوبی برگزار شد. 

    منابع: ایلنا و مهر

    مرتبط:

    تیم ملی وزنه برداری ایران به سه طلا و سه نقره مسابقات آسیایی دست یافت

    سلیمی این بار با شکستن رکورد رضازاده، قهرمان جهان شد


     


    شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    خبرهاي گذشته