-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ بهمن ۲۶, چهارشنبه

Latest News from 30Mail for 02/15/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1390/11/26

 

حامد اسماعیلیون
گمشده در بزرگراه

ممکن است عده‌ای اختتامیه‌ی اسکار یا مراسم اهدای جوایز موسیقیِ گرمی "Grammy" را حیف و میلِ امپریالیستی یا زرق و برق تهوع‌آورِ جوامع مصرف‌زده و سطحی قلمداد کنند اما هرچه هست من یکی از تماشاگران پر و پا قرصِ چنین مراسمی هستم. سال‌هاست عادت کرده‌ام بنشینم پای تلویزیون و مدام شگفت‌زده شوم از دیالوگ‌های مراسم، از اجراها، از نوع لباس‌ها از درخشنده‌گی پارچه‌ها از پاپیونِ مرتب آقایان از لبخندِ کنترل‌شده‌ی خانم‌ها، از آن‌چه ما به آن "جنبه‌ی باختن" می‌گوییم و از آن‌چه ما به آن "برنده‌های فروتن" می‌گوییم. و سرِ آخر وقتی چنین مراسمی پایان می‌پذیرد در شگفت می‌مانم از هماهنگی، کارگردانی، نظم، انضباط و یاد نطق مشهور بهروز افخمی در مجلس ششم می‌افتم که از قول پسر ده نُه ساله‌اش گفته بود "اصلِ همه‌چیز در امریکاست." شاید حق با او باشد.

در مراسم پایانیِ جشنواره‌ی فجر امسال همزمان با حضور هیات داوران و زعما بالای سِن که چون دانه‌های تسبیح ردیف ایستاده‌اند و من هنوز در عجب‌ام چنین شیوه‌ی "مرا ببینید که دارم جایزه می‌دهم" کی می‌خواهد پایان بپذیرد و چشم‌نواز شود و البته ردیف ایستادن‌شان با آن دست‌های قفل‌شده‌ی درهم جلوی بدن شبیه به شکل گرفتنِ خط دفاعی تیم‌های فوتبال برای دریافت ضربه‌ی ایستگاهی هم هست اکبر عبدی بعد از دریافت جایزه نطق بامزه‌ای کرد و خاطره‌ای گفت و متلک‌هایی پراند که این‌جا می‌شود دید و البته در مراسم پایانیِ یک جشنواره‌ی حرفه‌ای در هیچ‌کجای دنیا حتا به نام‌آورترین هنرمند دنیا چنین فرصتی طولانی برای سخن گفتن از این در و آن در داده ‌نمی‌شود که همه از دید من قابل گذشت است. بیشتر از محتوای حرف‌های او سخن دارم." این جایزه برای من زنگوله‌ی پای تابوت است." جمله‌ای که دو بار اکبر عبدیِ ۵۳ ساله تکرار کرد.

تقریبن همزمان این‌طرف دنیا در جشنواره‌ی موسیقیِ "گِرَمی" از هنرمندی تقدیر شد به نام "گلن کمپل". بنده نه ایشان را می‌شناختم نه کاری از ایشان شنیده بودم. در معرفی او درمی‌یابم گلن کمپل از اسطوره‌های موسیقیِ کانتریِ امریکاست. بارها نامزد جوایز موسیقی شده و هفتاد آلبوم موسیقی دارد و از همین جشنواره‌ی "گرمی" جایزه‌ی یک عمر فعالیت موسیقیایی را گرفت. داستان از این قرار بود که تمامِ نامزدهای جایزه‌ی بهترین آلبوم موسیقی کانتری در سال ۲۰۱۱ برای گرامیداشت او یکی یکی به صحنه آمدند و از ترانه‌هاش خواندند و بسیار هم خوب خواندند و تصویر گندمزار و موهای بلوند خانم خواننده، مزارع درندشت امریکایی را را به یاد آدم می‌آورد و کارگران و کشاورزانی که احتمالن گروهی از شنونده‌های این نوع موسیقی هستند. ظاهرن دو نفر از خواننده‌ها فرزندان خود کمپل بودند که شناسایی آن‌ها در تخصص من نبود. بعد از اضافه شدن تایلر سوییفت به جمعِ خواننده‌ها کارگردان مراسم ضربه‌ی آخر را زد و همه را شگفت‌زده کرد: "خودِ گلن کمپل روی صحنه آمد."

ممکن است بگویید کجای این کار شگفت‌آور است و مگر قرار نبوده از او تقدیر شود. درست است. اما شگفت‌آوری در این‌جاست که جناب گلن کمپل که برای ملت و سرزمین خودش در کنار صدها هنرمند درجه‌یکِ دیگر اسطوره‌ای امریکایی به حساب می‌آید از یک سال پیش به بیماری آلزایمر مبتلا شده است!

گلن کمپل ۷۵ ساله روی صحنه آمد و شعرها را به یاد آورد و با موسیقی همراه شد و تمام جمعیت برای او به پا خاست و همراهی‌اش کرد. من گلن کمپل را نمی‌شناختم فقط هم همان ترانه‌های آن شب را شنیدم اما وقتی تصویر اکبر عبدی را کنار او می‌گذارم با این درجه از ناامیدی، یاس، درهم‌ریخته‌گی و احساسِ حرام شدن (که بیماری شایعی در میان هنرمندان ایرانی است و واگیر هم صد البته دارد) بیش از تفاوت دو هنرمند به تفاوت دو نگاه متمایز به زندگی می‌رسم. اکبر عبدی ۵۳ ساله در تهران با سابقه‌ی بستری در بیمارستان عرفان و کارنامه‌ی هنری نسبتن درخشان (و نه البته کاملن قابل دفاع به خصوص در سال‌های اخیر) نه به عنوان یک روشنفکر بلکه به عنوان یک بازیگر مشهورِ کمدیِ محبوب دسته به سینه در تهران به انتظار مرگ نشسته است و گلن کمپل ۷۵ ساله مبتلا به آلزایمر در جشنواره‌ای گرم و صمیمی همه را به زندگی کردن وامی‌دارد.

----------
حقوق مولف: عکس اکبر عبدی ظاهرا از مریم زندی (اگر غیر از این است لطفا کامنت بگذارید)


 
 

1390/11/25
این ویدئو تبلیغی است برای یادگیری زبان. و چه راهی بهتر از زبان عشق برای آموختن زبان؟ ویدئو را سایتی درست کرده که کارش خودآموزی زبان است به صورت رایگان. فکر کردیم در روز عاشقان چه بهتر از این ویدئو برای مخاطبان سی میل. این هم آدرس سایت زبان آموزی: memrise.com

 
 

1390/11/25

 

داوود غفارزادگان

 

۲۳ام بهمن ۵۷ رسیدیم اردبیل. ۲۱ و ۲۲ همه اش توی راه بودیم. چهل تایی آموزشیِ دوره سپاهی دانش با یک اتوبوس لکنته قراضه که یک بطر عرق کشمش هم بالای کرایه ی راننده اش بود. عرق را یکی از بچه ها که توی گرگان آشنا داشت جور کرده بود. هیچ کس با آن وضع به خاطر چندرغاز کرایه با چهل تا سرباز به  جاده نمی زد؛ مگر این که دیوانه بود یا آن قدر بالا رفته بود که با عزرائیل داداش شده بود. باریکه ای از خطه ی شمال تا آذربایجان را ما ۲۱ و ۲۲ بهمن با اتوبوسی که راننده اش مست بود کوبیدیم و از دالانی از حوادث گذشتیم.  رئیس پاسگاهی که جلو پاسگاهش برایش چوبه ی دار علم کرده بودند هنوز از ذهنم نرفته است. شب را در رشت چندساعتی توی گاراژی سر کردیم. ساواکی های فراری از تهران از داخل ماشین ها تیراندازی بی هدف به سوی مردم می کردند.۲۳ بهمن که اردبیل  رسیدیم انقلاب هنوز آن جا پیروز نشده بود و شهربانی اردبیل هنوز در حال مقاومت بود.پاسبان ها  بالای ساختمان شهربانی سنگر گرفته بودند و از آن جا به سوی مردم تیراندازی می کردند. آمدنی، در خیابان پهلوی، جنازه ی چندتایی شان را دیده بودم که افتاده بودند توی جوب. مادر در خانه نگران برادرهای کوچکترم بود که از صبح خبری ازشان نداشت و صدای ترکیدن تیر را در آسمان شهر از خانه می شنید. مضطرب و بی خواب و بی سیگار بودم و هر چه می گشتم سیگاری جز سیگار بغداد گیر نمی آمد که مثل چوب خشک بود و هرچه زور می زدی جز باد فتق عایدی نداشت.توی بلبشوی جلو شهربانی هم دنبال داداش ها بودم و هم دنبال رفیق و آشنای سیگاری. همان وقت یک لحظه ابراهیم را دیدم که  مثل باد از جلوم گذشت و  پشت درختی پناه گرفت. از جایی شاه پرست ها با تفنگ شکاری تیر ساچمه ای در می کردند و به هر جمعی که تیر در می کردند عده ای زخم و زیل می افتادند زمین.خودم را رساندم به ابراهیم که  یکی دو سالی از من بزرگ تر بود و بی سیگار اموراتش نمی گذشت..  گفتم: سیگار داری ابراهیم؟ با تعجب نگاهم کرد.می دانست دوره ی آموزشی ام .بلند گفت :کی برگشتی؟ بعد دست گذاشت جلو دهنش و با خنده بیخ گوشم پچ پچ کرد: کمر کارتر را شکوندم! یه کارتن وینستون چارخط گیر آوردم خریدم گذاشتم خونه. با تبختر پاکت سیگار را از جیبش در آورد و نشانم داد. همان جا پشت درخت با ابراهیم سیگاری دود کردیم. جماعتی به دنبال شکنجه گاه ساواک با بیل و کلنگ و دیلم  افتاده بودند به جان آسفالت خیابان جلو شهربانی و در و دیوارها. پاسبان ها خیال کوتاه  آمدن نداشتند.یوزی و ژ۳دست شان بود و فهمیده بودند که جان سالم به در نخواهند برد...

توضیح
بعد از ظهر داشتم می آمدم خانه یکی از همسایه ها تو کوچه گفت:خبر داری امروز این جا کمر اوباما را شکوندند. با تعجب سر تکان دادم چه طور مگه؟ با نیشخند گفت: ریختند پشت بام ها  هرچه ماهواره بود جمع کردندبردند. این کمر شکاندن امروز در کوچه مان توی تهران من را یاد کمر شکاندن ابراهیم در سی و چند سال پیش اردبیل  انداخت.


 
 

1390/11/25


شاهدان عینی در تهران می‌گویند که مخالفان دولت به صورت پراکنده در بعضی نقاط شهر تجمع کرده‌اند. وب سایت های خبری مخالف دولت نیز از حضور گسترده نیروهای امنیتی در شهر تهران در روز 25 بهمن ماه خبر دادند.

وب سایت سحام نیوز در گزارشی نوشته است که از بامداد امروز چهره شهر فضای "امنیتی- پلیسی" به خود گرفته است.

وب سایت جرس نیز نوشته است که امروز لباس شخصی های موتور سوار و همچنین یگان های ویژه پاسداران، ضمن مانور و گشت های خیابانی، در برخی نقاط مستقر شده اند.

برخی شاهدان عینی هم به بی بی سی فارسی گفته اند که در بعضی از تجمع ها در تهران شعارهای اعتراضی داده شده است. خبرهای تأیید نشده ای هم از بازداشت تعدادی از معترضان منتشر شده است.

بر اساس گزارش ها، سرعت اینترنت در ایران به شدت پایین است و ارسال ایمیل به سختی میسر می شود و خطوط موبایل نیز با اختلالات شدید مواجه است.

رسانه های نزدیک به مخالفان دولت ایران در روزهای اخیر فراخوان هایی را منتشر کردند که در آن از معترضان خواسته شده بود که امروز سه شنبه ۲۵ بهمن در اعتراض به ادامه حبس خانگی مهدی کروبی، میرحسین موسوی و زهرا رهنورد به خیابان ها بیایند.

آقایان کروبی و موسوی و خانم رهنورد از یک سال پیش و در پی فراخوان برای راهپیمایی مخالفان در روز ۲۵ بهمن سال گذشته در حصر خانگی قرار گرفتند.

دیشب و امروز ویدیوهایی در سایت یوتیوب منتشر شده که حاوی صدای الله اکبر و شعارهایی است که گروهی از معترضان دیشب بر بام خانه هایشان در تهران سر داده اند.

رسانه های ایران همچنین دیشب از ترافیک سنگین و غیر عادی خیابان های تهران خبر دادند که با وجود تلاش های پلیس راهنمایی و رانندگی تا ساعت ها ادامه داشت.

شاهدان عینی می گویند که ترافیک سنگین و غیر عادی از بعد از ظهر امروز دوباره در خیابان های تهران به چشم می خورد و شماری از موتورسواران که پرچم های "حزب الله" با خود حمل می کنند به صورت دسته جمعی در اطراف خیابان ولی عصر دیده شده اند.

به گفته این شاهدان تعدادی از خودروها اقدام به زدن بوق های ممتد می کنند که پلیس راهنمایی و رانندگی به آنها تذکر می دهد.

منبع: جرس، سحام نیوز و بی بی سی

 


 
 

پلیس تایلند:
1390/11/25


روز سه‌شنبه فردی در بانکوک، پایتخت تایلند، باعث انفجار چند نارنجک شد که بر اثر آن فرد مذکور دو پای خود را از دست داد و چهار شهروند دیگر را نیز زخمی کرد. پلیس تایلند ملیت صاحب نارنجک‌ها را «ایرانی» عنوان می‌کند.

به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، پلیس تایلند می‌گوید که مأموران پلیس در محل یکی از انفجارها، گذرنامه‌ای با نام «سعید مرادی» متعلق به یک «شهروند ایرانی» پیدا کرده‌اند و پلیس تایلند به این خاطر فردی با مشخصات ذکر شده را مسئول این حادثه معرفی می‌کند.

پلیس تایلند هم‌چنین می‌گوید که سه‌شنبه شب «یک شهروند دیگر ایرانی» را در فرودگاه بین‌المللی بانکوک برای بازجویی در مورد انفجارهای یادشده بازداشت کرده‌است اما مشخص نیست که آیا وی با این انفجارها ارتباطی داشته‌است یا خیر.

پانسیری پراپاوات، از مقام‌های پلیس بانکوک، می‌گوید که روز سه‌شنبه انفجاری که ممکن است سانحه‌ای اتفاقی بوده‌باشد در خانه فرد نام‌برده در محله «اِکامای«در مرکز بانکوک رخ داد و باعث تخریب بخشی از سقف خانه شد و بر اثر این انفجار دو فرد خارجی نیز به سرعت از خانه خارج شدند.

به گفته این افسر پلیس تایلند فردی که وی از او با نام «مرادی» یاد می‌کند نیز در حالی که زخمی شده‌بود از این خانه خارج شده و «سعی کرد تاکسی بگیرد.»

پانسیری پراپاوات افزود: «از آنجا که بدن او خونین بود تاکسی از سوار کردن او خودداری کرد و وی پس از آن ماده منفجره‌ای را به سوی تاکسی پرتاب کرد و دوید.»

​​این افسر پلیس در ادامه گفت: «پس از آن، پلیس که به محل فراخوانده شده‌بود سعی کرد مرادی را دستگیر کند اما او برای دفاع از خود نارنجکی را به زمین انداخت ولی این نارنجک ظاهراً به سوی خود او برگشته و پس از انفجار، دو پای او را از جا کند.»

عکس‌های منتشر شده نشان می‌دهد که این فرد در حال خونریزی در پیاده‌رویی پوشیده از خرده‌شیشه در نزدیکی یک دبستان افتاده‌است؛ گزارش‌ها حاکی است هیچ‌یک از کودکان حاضر در این مدرسه آسیب ندیده‌اند.

مقام‌های ایرانی تا این لحظه هنوز به این خبر واکنشی نشان نداده‌اند.

منبع: رادیو فردا


 
 

1390/11/25

گروه کشتیرانی "او اس جی" و شرکتهای "فرانت لاین" و "نوا" اعلام کرده‌اند که دیگر نفت ایران را بارگیری نخواهند کرد.

به گزارش رادیو فردا و به نقل از خبرگزاری بلومبرگ، این شرکتهای انتقال سوخت در حالی این تصمیم را گرفته‌اند که پس از تحریم نفت ایران از سوی اتحادیه اروپا، شرکت‌های بیمه کننده نفتکش‌هایی که در انتقال نفت ایران همکاری می‌کنند نیز تحریم شده‌اند.

بر اساس این گزارش، گروه کشتیرانی "او اس جی" ۴۵ سوپر تانکر و شرکتهای "فرانت لاین" و "نوا" هم ۹۳ نفتکش و سوپر تانک در اختیار دارند.

آمریکا و اتحادیه اروپا، تحریم‌ها بر ایران را در سال جدید میلادی گسترش داده‌اند.

این فشارهای بیشتر پس از آن انجام شده است که سازمان بین المللی انرزی اتمی در گزارشی از وجود نشانه‌هایی از تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هسته‌ای خبر داده بود.

ایران البته این ادعا‌ها را رد کرده و برنامه هسته‌ای خود را صلح آمیز می‌خواند.

تحلیل گران مسائل نفتی می‌گویند ایران پس از این تحریم ها به سختی می‌تواند نفت صادراتی خود را به دست مشتریانش برساند چرا که بیمه حدود ۹۵ درصد از شرکت‌های نفتکش بین المللی طبق قوانین اروپا صادر می‌شود.

منبع: رادیو فردا


 
 

1390/11/25

وبسایت کلمه گزارش داد که مهدی خزعلی، وبلاگ نویس منتقد دولت ایران، در سی و ششمین روز از اعتصاب غذای خود به دلیل سرگیجه و ضعف شدید جسمانی در بهداری زندانی اوین بستری شده است.

بر اساس این گزارش، ضعف جسمانی آقای خزعلی تا بحدی بود که او توانایی راه رفتن را نداشت.

مهدی خزعلی ۱۱ روز پیش نیز به دلیل خونریزی معده به بهداری بیمارستان اوین منتقل شده بود.

آقای خزعلی که برای بار پنجم طی دو سال گذشته بازداشت شده، در اعتراض به "غیرقانونی بودن بازداشت خود و رفتار ناشاسیت ماموران امنیتی در هنگام بازداشت" دست به اعتصاب غذا زد.

او همچنین درخواست‌های نزدیکان و شخصیت‌های سیاسی نزدیک به جنبش سبز برای شکستن این اعتصاب غذا را رد کرده است.

آقای خزعلی در جواب نامه همسر شهید باکری، همسر شهید همت و محمد نوری زاد که خواستار شکسته شدن اعتصاب غذای او شده بودند، گفته بود: «بگذارید قبل از اینکه در سوگ ارزش‌ها دق کنم برای احیای ارزش‌های ناب انقلاب اسلامی جان خویش فدا کرده و جایی برای خویش در خیل شهیدان باز کنم.»

منبع: کلمه

مرتبط:

اردشیر امیرارجمند در نامه‌ای به احمد شهید: از تمامی امکانات خود برای نجات جان مهدی خزعلی استفاده کنید


 


شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته