-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ بهمن ۱۷, دوشنبه

Latest New from Green Correspondents for 02/06/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

ببينيد صحبتی از بنی صدر راجع به قبل از جنگ وجود دارد که می‌گويد به ما حمله نمی‌شود. اين تحليل ممکن است دال بر خطای ديد باشد. بدون ترديد بنی صدر می خواست ما در جنگ پيروز شويم، اما روش‌های او روش‌های درستی نبود. در مورد اينکه آيا بنی‌صدر خائن بود يا نه، نگاه افرادی که او را خائن بالفطره می دانند يک نگاه افراطی است. به نظر من از وقتی که بنی صدر در حوزه سياست داخلی با سازمان مجاهدين خلق عليه حاکميت پيوند برقرار کرد عمل او خيانتکارانه است. می خواهم بگويم که خيانت بنی صدر در حوزه داخلی است نه در حوزه جنگ. هر چند که در حوزه جنگ مديريت مقبولی نداشت. حالا بعضی ها اين عدم مقبوليت روش‌ها را دال بر خيانت او می دانند که به نظر من اين طور نبود. بنی صدری که در جبهه جنگ ترک (پشت) موتور می نشست و به خطوط مقدم سر می زد نمی تواند خائن باشد. من يقين دارم که بنی صدر می خواست در جنگ پيروز شويم، وليکن می خواست از پيروزی در جنگ، برای پيروزی جناح خود در داخل حاکميت بهره بگيرد. دوست داشت در جنگ پيروز شود تا در تهران حرف اول را بزند و رقبای خود را منزوی کند. خوب اين اسمش خيانت جنگی نيست.
خبرنگاران سبز/سیاست:
 سردار محسن رشيد از اعضای دفتر سياسی سپاه پاسداران در دوره دفاع مقدس در گفتگو با وب سايت تاريخ ايرانی بعد از سرداران يحيی رحيم صفوی و علی شمخانی و محسن رضایی چهارمین فرمانده ۸ سال دفاع مقدس است که به صراحت اعلام کرده است که بنی صدر در جنگ خيانت نکرد. پيشتر يحيی رحيم صفوی مشاور علی خامنه ای گفته بود: من هم نمی توانم کلمه خيانت را به کار ببرم. بلکه نفهمی او را نسبت به موضع خودش که رئيس جمهور بود و فرمانده کل قوا بود اما انقلاب اسلامی را درک نکرده بود و عظمت امام را و اينکه بالاخره بايد تابع امام باشد. البته نسبت به مسئله جنگ هم چيزی نمی فهميد که اين گفته فرمانده سابق سپاه پاسداران و مشاور فعلی رهبری با انتقاد روزنامه کيهان مواجه شده بود.


همچنين دريابان علی شمخانی وزير سابق دفاع نيز در برنامه مثلث شيشه ای که به صورت زنده از شبکه تهران پخش می شد  در جواب مجری برنامه اعلام کرد: بنی صدر تا زمانی که در خاک ايران بود و فرمانده کل قوا بود، هيچ عمليات موفقی انجام نداد بنی صدر در عمليات سال ۹۵ که می خواست خرمشهر را آزاد کند و شکست خورد و فاجعه هويزه رخ داد، قصد خيانت نداشت! بنی صدر دنبال پيروزی بود و اگر پيروز می شد، تانکهايی که به سمت بصره می رفتند تانکهايی در تهران به سمت کرسی های قدرت می رفتند و می گفت من عامل پيروزی ام. لذا بنی صدر خيانت نکرد!
محسن رضایی نیز در سال ۸۷ در یادواره سرداران  و هشت هزار شهید استان گیلان با تکرار این گفته که بنی صدر خیانت نکرد گفته بود: اهمال كاري بني صدر روشن است ولي به عقيده بنده او خيانت هم كرد. دليل خيانت وي اين است كه در اواخر اسفند 59 كه شش ماه از شروع جنگ گذشته بود با منافقين و دموكرات ها در حالي كه رئيس جمهور و فرمانده نيروهاي مسلح بود، هم جبهه شد و اين كار وي در حقيقت قرار گرفتن در سنگر مخالف جمهوري اسلامي بود.بني صدر به دنبال اين بود كه با كسب موفقيت خودش را تثبيت كند.

حال پس از اين گفته ها سردار محسن رشيد که از او به عنوان مغز متفکر واستراتژيست برجسته مجموعه سپاه و از بنيانگذاران فعالین راويان جنگ و مديران مرکز اسناد دفاع مقدس ياد می شود در گفتگو با تاريخ ايرانی از ناگفته های دوران ۸ ساله جنگ بين ايران و عراق از دریچه دید خودش پرده برداشته است که خواندن این روايات خالی از لطف نيست. 


 گفتگوی «تاريخ ايرانی» با محسن رشيد را در ادامه می خوانيد.
رهيافت های متفاوتی در باب حمله عراق به ايران مطرح شده است که می توان آنها را در يک سنخ شناسی کلی دسته بندی کرد. برخی آن را يک حرکت پيشگيرانه از سوی رژيم عراق جهت مقابله با صدور انقلاب می‌دانند. برخی ديگر تلاش برای دستيابی به آب‌های آزاد را دليل اين حمله بر می‌شمارند و بعضی ديگر آمريکا را صحنه‌گردان اين جنگ می دانند. همچنين عده‌ای تصميم صدام مبنی بر حمله به ايران را تحت تاثير اسرائيل می‌دانند. از نگاه شما کداميک از اين تحليل ها به واقعيت نزدیکتر است؟ تحليل شما در اين باره چيست؟

من فکر می کنم که ترکيب همه اينها در جنگ موثر بوده است ولی به نظر من عامل تامه و مهم‌‌ همان وقوع انقلاب بود. البته اگر انقلاب هم نمی‌شد باز هم يک سری عوامل جانبی وجود داشت که البته شايد به جنگ منجر نمی‌شدند ولی به هر حال وجود داشتند. در اينکه عراق پتانسيل جنگ عليه ايران را داشت ترديدی نيست. بخشی از اين امر به موقعيت ژئوپليتيکی عراق، بخشی به مدل حاکميت عراق و بخشی به شخصيت رهبری عراق بر می‌گردد. اين سه عامل در کنار هم يکديگر را تقويت کرده‌اند. ما حتی در زمان ملک فيصل اولين پادشاه عراق بعد از استقلال که دست‌نشانده انگليسی‌ها بعد از جنگ جهانی و تجزيه عثمانی است، هم اين مشکلات را داشتيم. با اينکه او يک شخص انگليسی بود و رضا شاه را هم انگليسی‌ها در ايران به سلطنت رساندند و در واقع پشت صحنه دو رژيم ايران و عراق، امپراتوری بريتانياست با اين حال هنگامی که انگليسی‌ها رضا شاه را به نفع ملک فيصل فريب داده و از او می‌خواهند حاکميت جديد در عراق را به رسميت بشناسد تا در مقابل رژيم جديدالتاسيس عراق هم حقوق ايران در اروند را بپذيرد، رضا شاه حکومت جديد عراق را به رسميت می‌شناسد ولی رژيم عراق از پايبندی به تعهدات خود شانه خالی می‌کند، يعنی حتی وقتی يک ابرقدرت صحنه‌گردان پشت پرده هر دو کشور است باز هم طرف عراقی حقوق ما را زير پا می‌گذارد.

در زمان عبدالکريم قاسم هم که دارای گرايشات شديد ضد غربی است نه تنها حقوق کشور ما ناديده گرفته می‌شود بلکه روابط دو کشور بسيار حاد می‌شود. در دوره عارف هم اختلافات حل نشد. پس می‌بينيد که از روز تاسيس عراق جديد تا زمان هجوم سراسری ارتش صدام حسين به ايران اختلاف بين دو کشور وجود دارد. همچنان که دولتمردان جديد عراقی نيز گهگاه نشان می‌دهند که اين اختلافات هنوز حل نشده است. لذا می‌توان گفت که سوابق اختلافات مرزی بين دو کشور يکی از عوامل قطعی بروز جنگ بوده است همچنان که عوامل ديگری هم در بروز جنگ نقش غيرقابل انکاری داشته‌اند. البته اينها علت موجده بوده‌اند نه علت غايی. علت غايی در وقوع جنگ، بروز انقلاب در ايران است و متاثر از تحولاتی است که در پی انقلاب اسلامی به وجود آمده و موجب دگرگونی توازن منطقه‌ای و در نتيجه تاثيرات جهانی آن شده است. اگر انقلاب نمی‌شد جنگی با اين وسعت صورت نمی‌گرفت و حداکثر امکانی که برای بروز جنگ بين ايران و عراق متصور بود، جنگی بود کوتاه مدت؛ جنگی که تصميم درباره چگونگی مديريت و پايان آن به روابط دو قطب آن روز دنيا يعنی آمريکا و شوروی بستگی داشت.

در جلد اول کتابی که وزارت امور خارجه ايران به نام جنگ تحميلی منتشر کرده به نقل از روزنامه «تشرين» سوريه گزارشی از نشست داخلی حزب بعث عراق آورده شده است که مربوط به زمان پذيرش قرارداد ۱۹۷۵ است. بر اساس اين خبر صدام در اين نشست از علت پذيرش قرارداد ۱۹۷۵الجزاير پرده بر می‌دارد و در توجيه چرايی پذيرش قرارداد ۱۹۷۵ می‌گويد که انبارهای مهمات ما خالی شده بود و حتی يک بمب هم برای جنگ با کردهای طرفدار ملامصطفی بارزانی نداشتيم و بنابراين مجبور بوديم صلح کنيم و در‌‌ همان جلسه وعده حمله به ايران در سال‌های نزديک را می‌دهد. صدام حسين پذيرش قرارداد ۱۹۷۵ را تحقير شخصيت خود تلقی می‌کرد، او در حالی که مقام دوم عراق آن روز و معاون رييس‌جمهور حسن البکر بود به عنوان طرف عراقی پای قراردادی را امضا کرده بود که طرف ديگر آن امضای محمدرضای پهلوی قرار داشت. اينکه شخصيت دوم عراق قراردادی را امضا می‌کرد که شخصيت اول ايران امضاکننده آن بود نوعی بی‌حرمتی به شخصيت اول ايران بود ليکن اين دست خودبزرگ‌بينی و اهانت به طرف مقابل او را ارضا نمی‌کرد و مدام در انديشه تلافی بود. بنابراين صدام فرصتی را جستجو می‌کرد تا تحقيری را که در قرارداد ۱۹۷۵ تجربه کرده بود جبران کند. عراقی‌ها اين‌گونه فکر می‌کردند که وابستگی‌شان به اردوگاه شوروی برای پيروزی نظامی در مقابل ايران شاهنشاهی که از حمايت آمريکا برخوردار بود، کافی نيست. لذا به مرور گرايشات خود را از اردوی شرق روسی به سمت سوسياليسم فرانسوی تغيير دادند و نيروی هوايی خود را که دربست متکی به تجهيزات روسی بود به ميراژهای فرانسوی مجهز کردند. ضمن اينکه ميليارد‌ها دلار خرج تجهيزات زرهی روسی خود کردند به طوری که محمدرضا پهلوی وقتی در برابر سوال چرايی خريد ۱۰ ميليارد دلاری سلاح از آمريکايی‌ها قرار گرفت، به تجهيزات مدرن شده عراقی‌ها استناد کرد. بنابراين عراقی‌ها به مرور خود را آماده آغاز جنگ عليه ايران می‌کردند که اتفاقا در حين اين اقدامات انقلابی به وقوع پيوست و وضعيت جديدی را پيش آورد. آنها ملاحظه کردند که در پی اين انقلاب، ايران متحد و حامی اصلی‌اش يعنی آمريکا را از دست داده و بنابراين موقعيت مناسبی برای حمله به ايران به وجود آمده است. ايران شاهنشاهی جايگاهی در پازل جهانی داشت که اين جايگاه متکی به ناتو و آمريکا بود، ولی انقلاب اين پازل را به هم ريخت و ايران مستقلی تشکيل شد که از يک سو شوروی مرزهای شمالی آن را تهديد می‌کرد و از طرف ديگر آمريکايی‌هايی که حيثيت و منافع خود را در ايران از دست رفته می‌ديدند و با تصرف لانه جاسوسی تحقير شده بودند بسيار خشمگين به نظر می‌آمدند. اين موارد، از نگاه رهبران عراقی وضعيت بسيار ويژه‌ای برای حمله به ايران تلقی شده بود.


اگر به حوادث سال ۵۹ نگاهی بيندازيم شاهد آغاز حملات ارتش عراق از اوايل تابستان ۵۹ به مرزهای ايران هستيم که اواخر تابستان‌‌ همان سال شکل جدی‌تری به خود می‌گيرد. با اين حال در لحظه آغاز رسمی جنگ نهادهای سياسی و نظامی ايران به نوعی غافلگير می‌شوند. وقوع جنگ تا چه اندازه برای سياستمداران ايران قابل پيش‌‌بينی بود؟ چرا ايران آن طور که بايد (به خصوص در‌‌ همان روزهای ابتدای جنگ) توان مقابله با ارتش عراق را نداشت؟

آمادگی عراقی‌ها و احتمال بروز جنگ را فقط در صحنه‌های نظامی نبايد ديد. صحنه‌های غيرنظامی هم اين امر را نشان می‌دهد. من فکر می‌کنم ما در شخصيت‌شناسی صدام و موقعيت عراق دچار ضعف بوديم. ببينيد تيرماه ۵۸ در کنفرانس غيرمتعهد‌ها در هاوانا، ابراهيم يزدی به عنوان وزير امور خارجه ديداری با صدام حسين داشت که از آن ديدار کاملا راضی بيرون می‌آيد. من يادم هست ابراهيم يزدی وقتی از هاوانا برگشت نظرش اين بود که با صدام حسين گفت‌و‌گو کرديم و روابطمان به زودی خيلی خوب خواهد شد. در حالی که در خاطرات شخصيت‌های عراقی که بعد از سقوط صدام منتشر شده معلوم می‌شود بعد از اينکه ابراهيم يزدی جلسه را ترک می‌کند صدام از نفر سومی که در آن ديدار حضور داشته و عراقی بوده می‌پرسد به نظر تو اين ديدار چطور بود؟ آن شخصيت عراقی هم از مراودات با طرف ايرانی ابراز رضايت می‌کند. اما صدام فهم سياسی او را تمسخر کرده و می‌گويد: دماری از روزگار ايرانی‌ها درآورم که در تاريخ ثبت کنند. می‌بينيد که درک اين اهداف صدام نيازمند شناخت شخصيت اين مرد بوده است. امام، صدام را به خوبی می‌شناخت ولی اين شخصيت‌شناسی در ما نبود. امام در زمان تبعيدش در عراق اين مرد را به خوبی شناخته بود: در اوج اختلاف بين ايران شاهنشاهی با عراق بعثی قبل از قرارداد ۱۹۷۵، رژيم عراق سعی می‌کند از امام که شاخص‌ترين مخالف محمدرضا پهلوی بود، سوءاستفاده کرده و مواضع امام را طبق توقعات خود در مساله اروندرود همسو کند. ليکن امام منافع ملی را به پای مبارزه با رژيم محمدرضا شاه خرج نکرد و خواسته صداميان را قاطعانه رد کرد.

دهم بهمن ۵۷ وزير کشور عراق در عربستان با وزير کشور عربستان گفت‌و‌گو می‌کند و موضوع مذاکراتشان هم چگونگی جلوگيری از گسترش انقلاب اسلامی بود، يعنی زمانی که هنوز انقلاب پيروز نشده است. ۱۹ يا ۲۰ بهمن که هنوز حکومت سقوط نکرده بود، سفير عراق در فرانسه می‌گويد ما به شاه پناهندگی می‌دهيم. اندکی بعد از پيروزی انقلاب تجاوزات مرزی عراق آغاز شد. در اسفند ۵۷ چند هليکوپتر عراقی در منطقه يسرشيو کردستان در خاک ايران فرود می‌آيد و افراد ناشناخته‌ای را در آنجا پياده می‌کند. ۱۳ فروردين ۵۸ يعنی فردای رای مردم به برپايی نظام جمهوری اسلامی، هليکوپترهای عراق در مرز مهران به مرزهای هوايی ايران تجاوز می‌کنند. در تيرماه ۱۳۵۸ صدام حسين در يک کودتای بدون خون‌ريزی عليه حسن البکر، رييس‌جمهور وقت عراق، فرماندهی کل نيروهای مسلح را به دست گرفت و تنها چند روز بعد هواپيماهای عراق به ايران حمله کردند. در سردشت ۱۵ نفر را کشتند. در پاوه ديوار صوتی را شکستند. همه اين موارد نشان می‌دهد که مردم ايران در صورت پيروزی انقلاب بايد طعم جنگ با عراق را بچشند.

اما ما به سه دليل با وجود اين شواهد و قرائن مبنی بر حمله باز غافلگير شديم. اول اينکه ما در دور پيروزی بوديم. ما شاه را به عنوان مهم‌ترين متحد آمريکا بعد از اسراييل در خاورميانه از سلطنت پايين کشيده بوديم و از آن بالا‌تر سفارت آمريکا به عنوان يک ابرقدرت جهانی را تسخير کرده بوديم و افرادش را دست بسته گروگان گرفته بوديم. به همين دليل اين حس پيروزی اجازه نمی‌داد که اصلا به اين فکر کنيم که کسی در حد و اندازه عراق بخواهد به ما حمله کند. دوم اينکه ما در آن زمان آنقدر گرفتار آشوب داخلی و درگيری‌های جناحی و ساختارسازی سياسی بوديم که فرصت اينکه به جنگ فکر کنيم را نداشتيم. سوم اينکه ارتش ما خيلی تحليل رفته بود و سپاه هم که اصلا نظامی نبود. تازه همين توان باقی‌مانده ارتش هم با مختصر توان سپاه که نظامی هم نبود، درگير آشوب‌های نظامی کردستان بودند. اگر نگاه کنيد می‌بينيد يک هفته بعد از پيروزی انقلاب در۲۹ بهمن تيپ مهاباد لشکر ۶۴ غارت شد. ۲۷ و ۲۸ اسفند ۵۷ پادگان لشکر ۲۸ سنندج محاصره شد. آخر فروردين ۵۸ در نقده آشوب نقده برپا شد. اواسط تير ۵۸ پاسداران مريوان که بومی هم بودند قتل‌عام شدند. آخر مرداد ۵۸ پاوه آشوب شد و اصلا فضای کردستان را نظامی‌گری فرا گرفت. اين وضعيت تا آخر شهريور ۵۹ ادامه داشت و در چنين وضعيتی ناگهان هجوم سراسری ارتش عراق شروع شد، البته بعضا برخی نگاه‌های غلط راهبردی هم وجود داشت و تصور اين نمی‌رفت که اصلا جنگی به وقوع بپيوندد ولی بی‌ترديد امام خمينی وقوع جنگ را از اول انقلاب و پيش از انقلاب پيش‌بينی کرده و احتمال آن را می‌داد.

اما ما در صحبت‌ها و موضع‌گيری‌های امام چنين چيزی را نمی‌بينيم. در مورد ساير مسوولان هم همينطور است. حتی اگر اندکی دقيق‌تر به موضع‌گيری‌ها و سخنان مسوولان در تابستان ۵۹ نگاه کنيم هيچ موضع جدی و رسمی مبنی بر محکوميت تجاوزات عراق به کشور وجود ندارد. به عبارتی دستگاه سياسی و ديپلماسی کشور در همان ماه‌های ابتدايی تجاوز به مرز‌ها هيچ تحرکی در راستای محکوم کردن و ممانعت از وقوع جنگ از خود نشان نمی‌دهد، جز بنی صدر که در ۲۴ مرداد ۵۹ و آن هم بعد از حملات پياپی عراق به مناطق مرزی ايران می‌گويد: «به نيروهای مسلح دستور داده شد تا به عراق مجال ندهند» ما ديگر هيچ اظهارنظری از هيچ يک از مقامات مسوول نمی‌بينيم. حتی بعد از حملات سنگين عراق که از اوايل شهريورماه آن سال آغاز شده و طی آن قصر شيرين به توپ بسته شد و برخی از مناطق مرزی ايران همانند تنگ ترشابه و خان ليلی به تصرف عراقی‌ها در می‌آيد باز هم واکنشی از هيچ يک از مسوولان ديده نمی‌شود. به علاوه ما هيچ تحرک ديپلماتيکی برای محکوم کردن متجاوز و جلوگيری از وقوع جنگ در آن زمان نمی‌بينيم. دليل اين بی‌توجهی‌ها را چه می‌دانيد؟

فرض کنيد که شما صاحب يک انبار بزرگ از يک محصول هستيد و بعد يک گوشه کوچکی از اين انبار آفت می‌زند. شما چه حسی داريد؟ چندان برايتان اهميتی ندارد. واقعا کارهايی که عراق می‌کرد برای ما اين‌گونه بود و ما چنين حسی داشتيم. شما نمی‌توانيد تصور کنيد که ما در اثر تغيير وضعيت حاکم بر کشور و سقوط رژيم شاه چه پيروزی بزرگی به دست آورده بوديم. با چنين حسی از پيروزی حتی با شنيدن اينکه عراق مثلا خان ليلی را گرفته اصلا کسی عراق را به حساب نمی‌آورد.

خود ارتش را بگوييم. نوعی ايدئولوژی ناسيوناليستی در زمان شاه به ارتش القا می‌شد و از تبليغات خاکستری (يا به قول امروزی‌ها جنگ نرم) عليه عراق استفاده می‌کرد. در اين جنگ نرم ارتش عراق ناچيز فرض شده بود. اين نکات کم اهميتی نيست و نبايد ناديده گرفته شود. ضمن اينکه آن موقع انسجامی هم در سازمان ارتش نبود بلکه ارتش در حال گذار از اصول ايدئولوژيک رژيم گذشته به رژيم جديد بود. سپاه هم ماموريت اصلی‌اش جنگ نبود. ماموريت سپاه حفظ و حراست از کشور بود. در کل کشور سی هزار نيرو داشت و بايد کل کشور را نگه می‌داشت. فردای روزی که عراق حمله کرد و خان ليلی را گرفت، سالگرد شهدای ۱۷ شهريور ۱۳۵۷ بود، مردم در ميدان شهدای ۱۷ شهريور تجمع کرده بودند و رييس‌جمهور بنی‌صدر سخنران مراسم بود. در اين تجمع مردم نيامده بودند ببينند رييس‌جمهور درباره عراق و تهديدات خارجی چه می‌خواهد بگويد بلکه آمده بودند ببينند که آيا اختلاف رييس‌جمهور با نخست‌وزير رجايی به پايان رسيده يا نه؟ بنی‌صدر سخنرانی می‌کرد و می‌گفت رجايی نبايد باشد و منافقين هم از او حمايت می‌کردند و بسياری از مردم هم رجايی را می‌خواستند. بنابراين در کشور دعوا بود. برای همين مساله اصلی کشور جنگ نبود، مساله اصلی موضوعات داخلی بود. اصلا جنگ ديده نمی‌شد. حتی وقتی جنگ شروع شد تا زمانی که بنی‌صدر نرفته بود و حاکميت يکدست نشده بود ما جبهه قوی نداشتيم.

حذف بنی‌صدر ورای درستی و غلط بودن آن باعث شد حکومت يکدست شود. حکومت که يکدست شد تازه تقسيم کار انجام شد. معلوم شد چه کسانی بايد بروند بجنگند و چه کسانی بايد کشور را اداره کنند. اما نگاه امام متفاوت بود؛ امام دقيقا خطر تهديد خارجی را به ويژه بعد از تصرف لانه جاسوسی احساس می‌کرد و از همين بابت بود که کمتر از يک ماه بعد از اشغال سفارت آمريکا دستور تشکيل ارتش ۲۰ ميليونی را صادر کرد.


مواضع بنی‌صدر در مورد جنگ را چطور ارزيابی می‌کنيد؟ بنی‌صدر واقعا قصد تضعيف جبهه داخلی را داشت؟

ببينيد صحبتی از بنی‌صدر راجع به قبل از جنگ وجود دارد که می‌گويد به ما حمله نمی‌شود. اين تحليل ممکن است دال بر خطای ديد باشد. بدون ترديد بنی‌صدر می‌خواست ما در جنگ پيروز شويم، اما روش‌های او روش‌های درستی نبود. در مورد اينکه آيا بنی‌صدر خائن بود يا نه، نگاه افرادی که او را خائن بالفطره می‌دانند يک نگاه افراطی است. به نظر من از وقتی که بنی‌صدر در حوزه سياست داخلی با سازمان مجاهدين خلق عليه حاکميت پيوند برقرار کرد عمل او خيانتکارانه است. می‌خواهم بگويم که خيانت بنی‌صدر در حوزه داخلی است نه در حوزه جنگ. هر چند که در حوزه جنگ مديريت مقبولی نداشت. حالا بعضی‌ها اين عدم مقبوليت روش‌ها را دال بر خيانت او می‌دانند که به نظر من اين طور نبود. بنی‌صدری که در جبهه جنگ ترک (پشت) موتور می‌نشست و به خطوط مقدم سر می‌زد نمی‌تواند خائن باشد. من يقين دارم که بنی‌صدر می‌خواست در جنگ پيروز شويم، وليکن می‌خواست از پيروزی در جنگ، برای پيروزی جناح خود در داخل حاکميت بهره بگيرد. دوست داشت در جنگ پيروز شود تا در تهران حرف اول را بزند و رقبای خود را منزوی کند. خوب اين اسمش خيانت جنگی نيست، اما اينکه آيا می‌توانست با اين روش‌ها از پس عراق برآيد؟ به نظر من نمی‌توانست، چون از پتانسيل‌های ملی ـ مردمی نمی‌توانست استفاده کند. حالا اينکه چرا نمی‌توانست از اين پتانسيل‌ها استفاده کند بخشی از آن به دليل مشاورانش بود و بخشی به خاطر ديدگاه‌هايش و بخشی هم به خاطر رقابت‌های داخلی بود.

يعنی برخی گروه‌ها نمی‌گذاشتند که بنی‌صدر کارش را انجام دهد؟
در واقع شدنی نبود. وقتی امام دستور تشکيل ارتش بيست ميليونی را آذر ۱۳۵۸ داد و در اسفند ۱۳۵۸ حکم فرماندهی کل قوا را برای بنی‌صدر صادر کرد، بنی‌صدر می‌گفت اين ارتش بيست ميليونی بسيج بايد زير نظر من باشد، اما ساختار و ماهيت بسيج از جنس سپاه بود و سپاه هم خود برای عملی شدن اين تدبير اقدام کرده بود ولی بنی‌صدر می‌خواست ساختار و سازمان بسيج را آن طور که می‌پسندد بچيند. لذا تا زمانی که بنی‌صدر عزل نشده بود ۲ سازمان بسيج داشتيم که يکی تحت پوشش سپاه و ديگری تحت پوشش تيم بنی‌صدر بودند. بسيج رسمی تحت پوشش بنی‌صدر بود و فرمانده بسيج رسمی را او تعيين کرده بود و مجاهدين خلق هم به جهت جلب حمايت بنی‌صدر از اين موقعيت سوء‌استفاده می‌کردند و در سازمان بسيج و آموزش آن نقش داشتند و دسترسی‌شان به تجهيزات آنان آسان بود. قدر مسلم نفوذ مجاهدين در بسيج اقدامی خطرناک و خائنانه تلقی می‌شد و اينها مشکلات کار بود.


بعد از آغاز رسمی جنگ از ۳۱ شهريورماه گويا اراده‌ای در بين مقام‌های ايرانی برای پايان دادن به جنگ وجود نداشته است. مثلا ۵ مهرماه ۵۹ رجايی می‌گويد: «هرگز حاضر به مذاکره با عراق نيستيم» يا دو روز بعد سيداحمد خمينی اين طور می‌گويد: «ما مصمم هستيم جنگ را ادامه دهيم» و بنی‌صدر اين طور می‌گويد: «ميانجيگری بين حق و باطل بی‌معناست.» يا‌‌ همان موقع ايران اصلا در جلسه شورای امنيت شرکت نکرد. چرا مسوولان ايران تمايل به ادامه جنگ داشتند؟

سه موضوع را بايد در اينجا اشاره کنم. يکی نگاه ما به نظام بين‌الملل است. ما در آن موقع حداکثر به جنبش عدم متعهد‌ها به عنوان يک نظام تقريبا مقبول نگاه می‌کرديم. به کنفرانس اسلامی هم يک نگاه مثبتی داشتيم ولی به سازمان ملل اصلا نگاه مثبتی نداشتيم. موضوع ديگر اينکه ما در فضايی بوديم که حس پيروزی داشتيم، بعد کسی آمده بود و حس پيروزی ما را تخريب کرده بود، ما نمی‌توانستيم به اين شوکی که وارد شده بود به شکلی که شما مطرح کرديد پاسخ بدهيم. سوم اينکه اگر طرفی آمد يک سرزمينی را اشغال کرد و بعد گفت بياييم مذاکره کنيم اين يعنی اينکه طرف از موضع بر‌تر می‌خواهد آنچه را که در زمين به دست نياورده پشت ميز مذاکره به ما تحميل کند.


اين درست است. ولی در هفته اول جنگ طی گفت‌و‌گويی که بنی‌صدر با نيوزويک انجام می‌دهد شرايط ما برای آتش‌بس، خروج عراق از خاک ايران و خاتمه تحرکات آن در کردستان و خوزستان اعلام شد. اما کمی بعد اين مواضع در صحبت‌های مقامات ما چرخش پيدا می‌کند، مثلا دو هفته بعد از آغاز جنگ رجايی می‌گويد: «ايران مبارزه با عراق را تا ريشه‌کن کردن کفر در سرزمين عراق ادامه می‌دهد. اگر صدام حسين زنده دستگير شود، او را محاکمه خواهيم کرد.» يا هاشمی اين طور عنوان می‌کند که: «استراتژی کلی ما اين است که جنگ را از حرکات کلی نظامی به طرف حرکات مردمی ببريم. اميدوارم نبردی که شروع شده با پايان بسيار خوبی ختم شود و ما بدون آن پايان دست‌بردار نخواهيم بود.» و به همين ترتيب سرهنگ جواد فکوری وزير دفاع و فرمانده نيروی هوايی معتقد بود: «با توجه به اين جنگ و انقلاب اسلامی ايران اين نظريه پديد آمده که در حال حاضر جنگ ما با عراق از مرحله کلاسيک خود خارج شده و نبرد ما به صورت جنگ مردمی درآمده است. پس جنگ ما، جنگ نظامی بين دو ارتش و بر سر مسائل ارضی و اقتصادی نيست، بلکه جنگ بين دو نظام اسلام و ضد اسلام است.» خوب وقتی ما شرايط آتش‌بس را از خروج عراق از مرز‌هايمان به سرنگونی رژيم عراق تغيير می‌دهيم يعنی اراده‌ای برای پايان دادن به جنگ نداشتيم و يا دست کم شرايط آن را بسيار دشوار کرديم.

ببينيد نگاه همه مردم ما ايدئولوژيک بود حتی بنی‌صدر که می‌گويد ميانجيگری بين حق و باطل بی‌معناست اين نشان می‌دهد که چقدر ايدئولوژيک فکر می‌کرد. وقتی نخبگان و توده يک کشور اين اندازه ايدئولوژيک نگاه می‌کنند امکان چنين راه کارهای پراگماتيستی اصلا وجود ندارد. بله ما در آغاز جنگ سه شرط داشتيم. اول اينکه ابتدائا عراق مناطق اشغال شده را تخليه کرده و پشت مرز برود. اگر چنين کرد ما آماده پذيرش آتش‌بس خواهيم بود. دوم اينکه غرامت ما را بدهد و سوم اينکه عمل تجاوزکارانه‌اش محکوم شود. در راستای پيگيری اين سه شرط کنفرانس غيرمتعهد‌ها برای گفت‌و‌گو بين دو طرف جنگ، خود را ناتوان‌تر از توقعات ما نشان داد. البته به نظر می‌رسد که جايگاه عراق در کنفرانس غيرمتعهد‌ها ريشه‌دار‌تر از اين بود که آنها بتوانند از حقوق ايرانی‌ها که دوستان جديد و شکوهمندی بودند دفاع کنند لذا نقش ميانجيگرايانه آنها در طول ۸ سال جنگ بين طرفين اعضای کنفرانس بسيار کم‌رنگ بود.

در سال آغازين جنگ بيشترين نقش ميانجيگرانه را هيات صلح منتخب سازمان کنفرانس اسلامی داشت. در اسفند ۵۹ در اوج درگيری جناحی کشور که به درگيری ۱۴ اسفند مشهور است، کليات طرح صلح هيات منتخب سازمان کنفرانس اسلامی مورد پذيرش ايران قرار گرفت. اين مربوط به زمانی بود که قوای نظامی ما در زمين‌ گير کرده بود؛ خرمشهر، قصرشيرين، مهران، شوش و... از دست رفته بود، يعنی ما در شش ماه اول هم که موفقيتی به دست نياورديم با هيات‌های صلح مذاکره می‌کرديم ولی هيات‌های مزبور قدرت دفاع از حقوق ما را نداشتند و نمی‌توانستند حتی کف خواسته‌های ما را تامين کنند.

اما سازمان ملل و شورای امنيت جايگاه مقبولی در افکار عمومی آن روز جامعه ما نداشتند، سازمانی که حقوق جوامع بشری را قربانی خواسته‌های قدرت‌های بزرگ می‌کند. البته امروز هم مردم ما اعتمادی به آن سازمان و آن شورا ندارند ولی در آغاز انقلاب فقط عدم اعتماد نبود بلکه نوعی بيزاری از اين سازمان وجود داشت زيرا سازمانی که صرفا حامی منافع قدرت‌های جهانی است چگونه می‌تواند مورد اتکای کشور تازه انقلاب کرده‌ای باشد که تنها با اتکا به قدرت مردمی خود از زير بار ستمگری نجات يافته و حمايت قدرت‌های بزرگ را از حکومت ستمگر پهلوی هنوز فراموش نکرده بود و چگونه ممکن است که به آن سازمان اعتماد کند.

يکی از شعارهای اساسی مردم در انقلاب خروش بر نظام سلطه بود، افکار عمومی مردم ايران نظام بين‌المللی را نظامی ظالمانه می‌دانست و به تغيير آن دل‌خوش کرده بود. انقلاب با اين آرمان‌ها مردم را به صحنه آورده بود. به همين دليل وقتی دانشجويان پيرو خط امام لانه جاسوسی را اشغال کردند همه ملت شادمانی کردند. از‌‌ همان اول انقلاب مردم شعار می‌دادند «بعد از شاه نوبت آمريکا است». از طرفی تحليل‌ها اين است که آمريکا دارد به ما حمله می‌کند و اتفاقا هم کار‌تر و هم برژنسکی کد می‌دهند که اميدواريم اين جنگ ايران را سر عقل بياورد. بعد ما برويم در سازمان ملل و بگوييم برای ما کاری بکنيد؟ الان که سی سال گذشته آمريکايی‌ها هنوز اجازه نداده‌اند حتی برای يک‌ بار ايران به عنوان يکی از اعضای غيردايم شورای امنيت در شورای ۱۵ نفره عضويت داشته باشد. چگونه می‌توانستيم به در باغ سبز که اتفاقا هيچ‌گونه سبزينه‌ای در آن ديده نمی‌شد دل‌خوش کنيم؟

اين شعار که کل نظام بين‌الملل ظالمانه است و بايد عوض شود شعار کوچکی نبود و ما تا سال‌ها پشت اين شعار ايستاديم. تقريبا از سال ۶۲ است که چرخشی در نگاه بين‌المللی ما ايجاد شد و ما نظام بين‌الملل را پذيرفتيم. البته سرمايه ما برای تحقق اين نگاه آرمانی کافی نبود و با واقعيت‌ها همخوانی نداشت ولی آرمان زيبايی بود که بر تارک تاريخ اين انقلاب باقی خواهد ماند، ضمن اينکه بايد هميشه آرمان‌ها بلند‌تر از واقعيت ترسيم شوند لذا دست نيافتن به آن آرمان بلند دليل بر عدم صحت اين انتخاب نمی‌باشد.


آيا در آن زمان اختلافی ميان نيروهای نظامی و سياستمداران در رابطه با مواجهه با جنگ و ابعاد و ادامه آن وجود داشت؟

در ايران نظامی‌گری هرگز شبيه آن چيزی که در ترکيه يا پاکستان ديده می‌شود، نبوده است؛ چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب. در رژيم گذشته ارتش با وجودی که يکی از ارکان بسيار مهم رژيم پهلوی شناخته می‌شد نه تنها تصميم‌گيرنده نبود که در تصميم‌سازی هم نقش درجه اول نداشت بلکه صرفا اجراکننده تصميمات عالی‌ترين مقام کشور يعنی شاهنشاه بود. در خاطرات ژنرال هايزر آمده که من در روزهای قبل از پيروزی انقلاب به ايران آمدم که ببينيم می‌شود کودتا کرد يا نه، ديدم شاه، ژنرال‌هايی را در ارتش پرورش داده که توان مديريت کشور در وضعيت بحرانی را ندارند و فقط ياد گرفته‌اند دستورات را خوب اجرا کنند. پس ما چيزی به نام طبقه نظامی‌ها و سياسی‌ها نه قبل از انقلاب داشتيم و نه بعد از انقلاب داريم. سپاه هم به عنوان نيرويی نظامی شناخته نمی‌شد. جنگ، سپاه را نظامی کرد. سپاه اگرچه معتقد بود سه بعد نظامی و عقيدتی و بعد فرهنگی دارد ولی آن موقع بعد نظامی‌اش ضعيف بود، تا جايی که ميان ابوشريف فرمانده سپاه تهران و سپاه مرکزی اختلاف بود. ابوشريف می‌گفت که ما بايد گردان‌های نظامی تشکيل بدهيم و ستاد سپاه می‌گفت اين نظامی‌گری است و من نمی‌پذيرم. اتفاقا در يک دوره زمانی بنی‌صدر می‌خواست ابوشريف را فرمانده سپاه کند، ابوشريف از بچه‌های چريک دوره ديده در فلسطين بود. ايشان فرمانده سپاه تهران بود ولی بعد از حذف بنی‌صدر در سپاه نماند و لذا انديشه نظامی‌گری در سپاه نيز خاموش شد. کاری به اينکه اين نگاه درست بود يا غلط نداريم. مهم اين است که اين نگاه در سپاه نبود. سپاه بخشی از جريان سياسی بود که می‌گفت من متعلق به خط امام هستم. سپاه به عنوان يک بخش مهم در اين طيف شناخته می‌شد. تنها سپاه منطقه ۷ که مقرش کرمانشاه بود و کل منطقه آذربايجان غربی و کرمانشاه و کردستان را پوشش می‌داد و سپاه منطقه ۸ هم که بخش جنوبی ايلام و خوزستان را پوشش می‌داد حضور محوری در جنگ داشتند. بقيه سپاه، سپاه کشوری بود. جنگ بود که سپاه را به سلک نظامی‌گری وارد کرد و امروز سپاه را می‌توان يک سازمان نظامی فرض کرد که در دو دهه اخير نقش مهمی در تصميم‌سازی و تصميم‌گيری و اجرای تصميم داشته است، ولی هنوز نمی‌توان نقش ثابتی برای سپاه در حوزه مديريت کشور تعريف کرد و نيز نمی‌توان گفت که مدل نقش‌آفرينی سپاه در مديريت کلان کشور با چه نمونه‌ای مشابهت دارد. سپاه در سال‌های اول انقلاب هم نقش راهبردی در مديريت کلان کشور داشت اما از آنجايی که معتقدم در آن دوران عنوان سازمان نظامی متناسب با ماهيت سپاه نبود لذا عرض می‌کنم که ما در سال اول جنگ طبقه‌ای به نام نظاميانی که در مديريت استراتژيک کشور نقش درجه اول را بازی کنند، نداشتيم.
واکنش مقامات ايرانی را در روزهای نخست حمله عراق به ايران چطور ارزيابی می‌کنيد؟ چرا يک تحليل واحد درباره طول مدت جنگ و ابعاد آن وجود نداشت؟
مهم ترين واکنش، عکس‌العملی است که امام اندکی بعد از هجوم سراسر ارتش عراق انجام داد. عراق در آغاز هجوم سراسری ابتدا با هجوم هوايی فرودگاه‌های مهم کشور را بمباران کرد. اين عمليات عراق ضمن اينکه به فرودگاه‌های ما آسيب قابل توجهی زد و با هدف کاهش قدرت نيروی هوايی ما به اجرا درآمده بود، اما هدف روانی آن کمتر از ساير اهداف دشمن نبود؛ ولی امام عمليات پرهزينه دشمن را با کم‌ترين هزينه پاسخ داد، يعنی عمليات روانی را با عملياتی روانی پاسخ گفت. هجوم ناگهانی نيروی هوايی عراق به اکثر فرودگاه‌های کشور، در کوتاه مدت اثر روانی خود را گذاشته بود و نوعی انفعال توام با تحير در همه ايجاد کرده بود که خبر آمد منتظر پخش پيام امام خمينی از صدای جمهوری اسلامی ايران باشيد. دقايقی بعد پيام امام پخش شد، امام در اين پيام با تشبيه حمله عراق به دزدی و تشبيه بمباران آنها به سنگ‌اندازی گفت: «يک دزدی آمده سنگی انداخته و فرار کرده»، از سويی با اندک هزينه، عمليات روانی بزرگی را عليه مهاجمان تجاوزگر اجرا کرد و بخش مهمی از اهداف عراقی‌ها را خنثی ساخت و از سويی ديگر تحير پيش آمده در اذهان خودی را برطرف کرد و وضعيت منفعلانه خودی‌ها را تغيير داد. بقيه مسوولان هم بر اساس تحليل واحدی که بالاتفاق از علل بروز جنگ داشتند موضع‌گيری‌های مشابهی اتخاذ می‌کردند. لذا درباره علل بروز جنگ، مسوولان و حتی مردم تحليل واحد داشتند. در نتيجه در ادراک آنچه اتفاق افتاده بود فهم مشترکی وجود داشت ولی نظام تازه متولد شده ما برای پيش‌بينی زمان طولانی و ابعاد جنگ تجربه جنگ در اين ابعاد را نداشت، بلکه می‌توان ادعا کرد که دولتمردان ساير کشور‌ها نيز تجربه چنين جنگی را نداشتند؛ جنگی که يک سوی آن يک کشور تازه انقلاب کرده در حال تحريم و سوی ديگر آن کشور ديگری به نام عراق به نمايندگی از اتحاديه عرب، کنفرانس غيرمتعهد‌ها، کنفرانس اسلامی، خاورميانه عربی و آمريکا و شوروی و متحدان و سازمان ملل متحد قرار است مانع از تثبيت و توسعه اين انقلاب نوپا شود.  

 
 


خبرنگاران سبز/ایران-و-جهان/وحید زادقی:
آیت الله خامنه ای در نمازجمعه ۱۵ بهمن در جایگاه ولی امرمسلمین جهان در متنی که به زبان عربی برایش نگاشته شده بود از تمامی انقلاب های کشورهای عربی گفت الی از انقلاب و اعتراضات مردم سوریه که این روزها هرلحظه مرگ در مقابل دیدگانشان رژه می رود. از آن طرف رسانه سخیف و دروغ پرداز میلی در تمامی بخش های خبری خود با جعل خبر و وارونه سازی واقعیت از وتوی روسیه و چین در جلسه شورای امنیت که درباره جنایت علیه بشریت بشار اسد در سوریه برگزار شده بود حمایت و از بی نتیجه ماندن این جلسه که با وتوی این دو عضو دایمی شورای امنیت بی حاصل ماند به عنوان خبری خوش برای مردم سوریه یاد کرد.

اما برخلاف جعل خبر بنگاه دروغ پراکن جمهوری اسلامی تمامی اعضای شورای امنیت مسئولیت این جنایت ها را متوجه دولت چین و روسیه دانسته اند. علاوه بر دولت فرانسه و ترکیه که رسمن خواستار دخالت جدی شورای امنیت در سوریه شده اند برهان غلیون رئیس شورای ملی سوریه نیز خواستار تشکیل یک ائتلاف بین المللی خارج از چارچوب شورای امنیت برای کمک به مردم سوریه شده است. 

به واقع سوال اینجاست آیت الله خامنه ای تا چه زمانی خود را مسئول حفظ حکومت بشار اسد خواهد دانست ؟ رهبری که خود را ولی امر مسلمین جهان می داند چرا به سرکوب و کشتار دیوانه وار مزدوارن بشار اسد توجه نمی کند و با ارسال ادوات جنگی و نیروی نظامی به سوریه لعن و نفرین شهروندان بی دفاع و داغ دیده سوریه را به جان می خرد ؟ آیا آیت الله خامنه ای می پندارد قیام قیامت هم او و هم دست نشانده اش در سوریه و لبنان در این جهان فانی در قدرت و دنیا خواهند ماند ؟ 

دیدن این تصاویر دل هر انسانی را به درد می آورد اما چه می شود آیت الله خامنه ای به فرمانده سپاه قدس پیام حمایت رهبر ایران از دولت بشار اسد را می دهد ؟ آقای خامنه ای فردایی هم هست .آیا مردم مظلوم سوریه مسلمان و بهتر بگویم انسان و مخلوق خداوند قادر و جبار نیستند ؟

حال در غیاب رهبران جنبش سبز پیشنهاد پسندیده ای از طرف یکی از کاربران شبکه های اجتماعی مطرح شده است. ۲۵بهمن ۸۹ روز همبستگی با مردم تونس و لیبی بود. حالا بیاییم در همبستگی با مردم سوریه،۲۵ بهمن امسال را به نام روز همبستگی و حمایت با مردم شریف سوریه اختصاص دهیم










 
 

خبرنگاران سبز/جامعه:

با تشگر از گروه هنری عصیان

 
 

خیلی از اصلاحطلب ها معتقد به کار خیابانی و میتینگ و اینها نیستند، حالا به هر دلیل، اما جایی ندارند.اصلاحطلب ها به شدت تحت فشار هستند و خطرات این طوری تهدیدشان ميکند. در جامعه ایران اما محبوبیت و مقبولیت دارند. یک زمانی بحث بر این بود که اصلاحطلب ها سازمانهای دوپا هستند، یک پا در قدرت و یک پا در جامعه دارند و آن پایی که در جامعه دارند بسیار ضعیف بود، الان اما آن پایی که در قدرت دارند بریده شده و در جامعه آن مقبولیتشان در بین نیروهای سیاسی داخلی و خارجی فوق العاده است، اما اگر بگوییم که ما کاری را ميتوانیم پیش ببریم لازمه آن ابزار قدرت است که ما نداریم. تحلیل من این است که سرمایه اجتماعی مهمترین سرمایه یک جریان است و این هست. امروز را مقایسه ميکنم با سال 84؛ اصلاحطلب ها قدرتمندتر، منسجمتر و بابرنامه تر هستند.

خبرنگاران سبز/سیاست:
در این آشفته بازار سیاسی کشور که مجال جولان اصلاح طلبان با بازداشت و انحلال احزاب گرفته شده است توقیف تنها روزنامه نزدیک به اصلاح طلبان نیز همچون پتکی بر پیکر نحیف شده اصلاحطلبان کوبیده شد. 


شاید فرزانه خرقانی مدیر مسئول و سیدعلی میرفتاح و عليرضا تاجيك به عنوان « سردبیر روزنامه روزگار »اینبار فکر نمی کردند که پس از آخرین توقیف که به پنج ماه پیش بر می گشت ناگزیر به دلیل گفتگو با یکی از اعضای ارشد جریان اصلاح طلبی و اعتراض هاشمی رفسنجانی از امام مقوایی می بایست به کارکنان تحریه اش مرخصی یک ماهه دهد تا نظام از کارزار انتخابات مجلس نیز با چوب و چماق به سلامتی عبور کند تا بلکه بتوانند روزنامه اشان را رفع توقیف کنند.

حال طبق وعده شب گذشته بخش دوم و پایانی گفتگوی تفصیلی سیدمحمدرضاخاتمی با روزنامه روزگار تقدیم خوانندگان عزیز می شود:

اگر يک زمانی يک شخصيت اصولگرايی مثل آقای افروغ يا آقای مطهری كانديدا شود اصلاح طلبها حاضر هستند به او رای بدهند؟


اصلن ما وارد این بحث نشده ایم. باید بنشینیم دور هم حرف بزنیم و تحلیل کنیم. اصلاح طلبها نميگویند یا ما یا هیچ کس، مثال در مورد مساله هسته اي بگوییم من هستم یا شما هستی، یا احمدینژاد باشد یا افروغ هر کسی اگر بیاید کاری کند که مساله از سر ایران برداشته شود ما از او حمایت ميکنیم، ميخواهد آقای احمدینژاد باشد یا هر کس دیگری چون موضوع این است که مساله هسته اي یک موضوع جدی برای کشور شده و یک راه حل مشخصی
هم دارد. ما صنعت هسته اي داشتیم و کشور هم از خطر جست، حالا هر کسی باشد مهم نیست، در مورد سیاست
خارجی هرکسی یک کاری کند که عزت ما حفظ شود، موضوع برطرف شود ما حمایت ميکنیم. ما نميگوییم همه امور باید یکشبه اصلاح شود. هر قدمی که برداشته ميشود اگر یک گوشه کار را اصلاح کند هم خوب است، اگر فردا بگویند اینها را آزاد کنید ما ميگوییم کار خوبی کردید، نميگوییم باید انتقام بگیریم باید معلوم شود و از این حرف ها. اصلاحطلب ها این ظرفیت را دارند که آنها را ببخشند به شرط آنكه آینده کشور اصلاح شود.

 ما از انتقام سودی نمي بریم، این مهم نیست، اینكه ما بیاییم بگوییم کاندیداي ما فلان کس است اصلن لزومی ندارد.آنها هم نیازی به حمایت ما احساس نمي کنند. اصلن بحث اینها نیست هر کسی بیاید که مثلن وضعیت ما را از  فلان مرحله به فلان مرحله ارتقا بدهد، ما از او تشكر ميکنیم. ما از حاکمیت عقل و تدبیر و کارشناسان حمایت مي کنیم، ميخواهد در میان اصلاحطلب ها باشد یا در میان اصولگرایان، فرقی نميکند و من فكر ميکنم در درون حاکمیت آلترناتیوهایی غیر از اصلاحطلب ها وجود دارند که ميتوانند وضعیت را بهتر کنند اما متاسفانه آنها هم کنار زده شده اند.
- مثال چه كسانی؟


آقای ناطق که مدعی اصلاحطلبی نیست، یا خود آقای هاشمی، خیلی ها هستند من ميتوانم دیگران را هم مثال بزنم، اما این دو تا مثال بارز هستند. هیچ کس هم نميتواند بگوید اینها مخالف نظام هستند یا مخالف ولایت فقیه هستند، اینها آلترناتیوهای قبل از اصلاحطلبی هستند.

- اگر آقای ناطق برای انتخابات سال 92 بخواهد  فعال شود واقعا شما حاضر هستيد اين حمايت را بكنيد؟
 من نظر شخصی ندارم، من نظر شخصی خودم را در مورد این روند ميگویم.


-پيشنهاد چی؟
من تابع جریان اصلاحطلبی هستم. ممكن است خیلی از نظرات را دوست نداشته باشم اما مي پذیرم.ممكن است که خیلی نظرات هم داشته باشم اما چشمپوشی مي کنم. من این را ميگویم که اگر عقلانیت باشد این برای ما جریان اصلاحطلبی مهمتر از این است که چه کسی بیاید به عنوان رئیس جمهور آینده مطرح شود. اگر رئیس جمهوری که مي آید برگردد به روندهایي که در سالهای قبل بود، یک تعاملها و قانونگرایی هایی بود، قواعد بازی نسبتاً تعریف شده بود، بعضی از این برگشتها به لحاظ تاریخی عقبگرد است اما به لحاظ سیاسی یک گام به جلو است. این است که من ميگویم در انتخابات آینده اگر مجلس را نداشته باشیم انتخابات آینده را هم نخواهیم داشت. انتخابات آینده بحث اجتماعی و سیاسی اش هنوز مشخص نیست. ما در زمان خودش تصمیم ميگیریم که خودمان ميتوانیم شرکت کنیم یا اینكه از یكی از کسانی که در انتخابات هستند حمایت ميکنیم. این را در زمان خودش تصمیم ميگیریم، ما فكر خودمان را ميدانیم. برنامه های خودمان را ميدانیم. اگر در کانون دایره باشیم خب برنامه های ما مشخص است، اگر در کانون نباشیم خب کانون بعد. کانون بعد. آن زمان هم ما راست را به دو قسمت تقسیم کردیم، راست عاقل و راست غیرعاقل. ميگفتیم اگر مخیر باشیم بین این دو حتماً باید کاری کنیم که راست عاقل به میدان بیاید، این استراتژی به جای خودش باقی است، تكرار آن حرف من است که مهم نیست اصلاحطلب ها در راس باشند یا نه، مهم این است که هر کس در مجلس هست منطقي رفتار کند.


-جمعبندی شما از وضعيت اصلاحطلب ها چيست؟

خیلی از اصلاحطلب ها معتقد به کار خیابانی و میتینگ و اینها نیستند، حالا به هر دلیل، اما جایی ندارند.اصلاحطلب ها به شدت تحت فشار هستند و خطرات این طوری تهدیدشان ميکند. در جامعه ایران اما محبوبیت و مقبولیت دارند. یک زمانی بحث بر این بود که اصلاحطلب ها سازمانهای دوپا هستند، یک پا در قدرت و یک پا در جامعه دارند و آن پایی که در جامعه دارند بسیار ضعیف بود، الان اما آن پایی که در قدرت دارند بریده شده و در جامعه آن مقبولیتشان در بین نیروهای سیاسی داخلی و خارجی فوق العاده است، اما اگر بگوییم که ما کاری را ميتوانیم پیش ببریم لازمه آن ابزار قدرت است که ما نداریم. تحلیل من این است که سرمایه اجتماعی مهمترین سرمایه یک جریان است و این هست. امروز را مقایسه ميکنم با سال 84؛ اصلاحطلب ها قدرتمندتر، منسجمتر و بابرنامه تر هستند.

برنامه اشان چيست؟ اين انسجام عمل و نظریكه خودش را نشان داد بلاخره بايد تبديل به يک برنامه شود، برنامه چيست؟

اصلاحطلب ها یک تجربه دو دهه ایي در اداره کشور داشته اند، شكست ها و پیروزی ها، فرازها و نشیب ها همه اینها را داشته اند و بسیاری از اینها را در بوته آزمایش گذاشته اند؛ خیلي هایش موفق بوده و برخی موفق نبوده. در دوره آقای احمدینژاد که همه اصلاحطلبها خانه نشین شدند در جمع های کارشناسی که داشتند خیلی از امور پالایش شده است. امروز کافی است که فقط بگویید در امر کشاورزی چه برنامه اي دارید، کارشناسهای کشاورزی که در جریان اصلاحطلبی هستند در عرض دو هفته یک برنامه کوتاه مدت، میانمدت و درازمدت برای توسعه کشاورزی در اختیار ميگذارند. این ظرفیت و پتانسیل کاملن آماده است اما این نیست که اینها را نوشته باشند بلكه ظرفیتی است که در چند هفته ميتواند بالفعل شود.
این مساله طبیعی است، در این شرایط امكان اینكه دو نفر آدم کنار هم بنشینند وجود ندارد، کاری هم ندارند. الان همین آقایان که در قدرت هستند ميتوانند به اصلاحطلب ها بگویند با این کارشناس هایی که دارید برنامه هایتان را ارائه دهید.

- يعنی برنامه های اصالحطلب ها به صورت شفاهی آماده است اما چون امكانش فراهم نيست، روی كاغذ نيامده است.
بله، یک تبادل نظر ميخواهد و جمعبندی.
- با اين شرايط چه كار ميخواهيد بكنيد؟
کاری نميخواهیم بكنیم، باید ببینیم جریانهایی که در قدرت هستند چه کار ميخواهند بكنند، نادیده بگیرند یا مجال بدهند.
- چرا اينقدر حيات اصلاحطلبی را وابسته به جريانهای مقابل ميدانيد، چرا هيچ ابتكار عملی 
در اصلاحطلبان نيست؟

نه، اصلاحطلبی یک اندیشه و فكر است. ما در داخل کشورمان با ضعف سازمان و تشكیلات روبه رو هستیم، نكته دوم اینكه خیلی از اصلاحطلب ها معتقد به کار خیابانی و میتینگ و اینها نیستند، حالا به هر دلیل، اما جایی ندارند. سوال اساسی این است که چرا اصلاحطلب ها از قدرت اجتماعی خودشان استفاده نميکنند؛ ميشود این را در یک فضای بازتر مطرح کرد. خیلی ها این را به عنوان ایراد و ضعف ميدانند.

- اصلاحطلب ها ميخواهند اين را به صورت ميتينگ خيابانی ببيننديا ميتوانند برنامه هايی داشته باشند كه وقتی زمينه وجود داشته باشد، طوری تعامل شود كه اينها اجرايی شود؟

جریانی از محافظه کاران که الان حرف از اصلاحطلبی ميزنند این آمادگی را ندارند که با جریان اصلی اصلاحات تعامل کنند. گفتمان اصلاحات در بحث ها و مصاحبه هایی که ميشود وجود دارد. اما اینكه بخواهیم بگوییم به عنوان یک تشكیلات بیایید این کار را بكنید آن کار را بكنید نميشود، جریانهای اجتماعی زمان لازم دارند؛ اصلاحطلب ها هم بیكار نیستند. همین جریان انتخابات بی عملی و انفعال نیست اینها یک عمل بسیار بزرگ است. عدم شرکت، ظاهرش یک کار سلبی است اما در منطق سیاسی یک کار سیاسی است و مساله اصلی در ایران این است که با اصول اصلاحطلبی مطابق باشد؛ یعنی آرامش در عمل، فعالیت در چارچوب قانون، شما ميتوانید بگویید که مردم در انتخابات شرکت کنید و به این آدم رای دهید آدمی که ممكن است اصلن در انتخابات نباشد، اما اینها کاری را که کمی با اصول منافات دارد کنار ميگذارند.

- چرا مثلن تجربه تركيه، با برنامه جلو نميرويد؟ من از صحبتهای شما اين را برداشت مي كنم كه 
ميگوييد آنقدر صبر مي كنيم تا آنها به ما مراجعه كنند.

نه، اصلن این نیست. اصلاحطلب ها دارند کار خودشان را
انجام ميدهند. هیچ وقت در ترکیه وضعیت فعلی 
نبود. حكومتی که افتخارش لائیسیته بود اسلامگرایان در 
آن آزاد بودند؛ شهردار ميشوند، تحمل ميکنند، انتخابات 
برگزار ميکنند، اجازه مي دهند بیایند رئیس جمهور و 

نخست وزیر بشوند. اما فشار روی سازمانها و تشكیت 

ما آنچنان زیاد است که امكان کار را گرفته است. 

- آنجا هم انحلال حزب داشتند.

بله، حزب را منحل کردند، بلافاصله یک حزب دیگر جایگزین شد. دو نفر را زندانی کردند، هم مسلک هایشان باز شروع کردند. من فكر ميکنم وضعیت ما منحصر به فرد است. با یكی دو تا جا باید خودمان را مقایسه کنیم مثل برمه. اینها هم دارند اصلاح ميکنند، من نميخواهم چیزی را مقایسه کنم اما معتقدم با این امكانات و شرایط سیاسی که ما داریم اصلاحطلب ها خیلی خوب مانده اند و کار کرده اند و ادامه کارشان هم همین است.

- شما همچنان دفاع مي كنيد؟
اگر شما وفادار به اصول باشید، به تدریجی بودن و مسالمت آمیز بودن پایبند باشید راهی غیر از این نیست. این راه ممكن است خیلی کند و طولانی باشد و خیلی ها را مایوس کند، اما اصلاحطلبی یعنی همین. ضمن اینكه من نميخواهم بگویم دست بسته اند، این نیست که اصلاحطلب ها برنامه هایشان را به گوش کسانی که باید برسانند نرسانده اند، این نیست.

كيوان مهرگان از روزنامه روزگار









 
 

در این جلسه دادگاه که خانواده دکتر خزعلی نیز حضور داشتند حال جسمانی ایشان نامناسب گزارش شده است با این وجود مهدی خزعلی حاضر به شکستن اعتصاب غذای خود نشدند.
خبرنگاران سبز/سیاست:
در پی خبر محکومیت دکتر مهدی خزعلی که امروز در رسانه ها انتشار یافت برآن برآمدیم تا از صحت و سقم ماجرا باخبر شویم . به همین منظور طی تماسی که با صفحه فیسبوک دکتر خزعلی داشتیم متاسفانه خبر محکومیت و تبعید دکتر خزعلی توسط مدیر صفحه این زندانی سیاسی تایید شد.

به گزارش خبرنگاران سبز به نقل از مدیر صفحه فیسبوک مهدی خزعلی، امروز دکتر خزعلی از زندان اوین به شعبه 26 دادگاه انقلاب احضار شد و پس از حضور مهدی خزعلی،حکم صادره توسط قاضی پیر عباسی به ایشان ابلاغ شد.حکم صادره بدین شرح است:چهارده سال حبس تعزیزی در زندان برازجان از توابع استان بوشهرو بعد از اتمام حبس،ده سال اقامت اجباری(تبعید) در برازجان و نود ضربه شلاق.

همچنین محمد حسین آقاسی، وکیل آقای خزعلی نیز این حکم را تائید کرده است.
در این جلسه دادگاه که خانواده دکتر خزعلی نیز حضور داشتند حال جسمانی ایشان نامناسب گزارش شده است با این وجود مهدی خزعلی حاضر به شکستن اعتصاب غذای خود نشدند.

گفتنی است انصار حزب الله همچنین وب سایت شخصی دکتر خزعلی را نیز در اختیار خود قرار داده اند بطوریکه پیج ایشان پس از وارد کردن آدرس اینترنتی آن با این پیغام مواجه می شود : « فان حزب الله هم الغالبون »


Dr. Mehdi Khazali Sentenced to 14 Years Prison, 10 Years Exile & 90 Lashes


February 5th, 2012 [BBC Farsi] – Dr. Mehdi Khazali, web blogger critical of the ruling government of 
Iran was sentenced today by the 26th branch of the Revolutionary Court presided by Judge Pir Abbasi to years in prison, 10 years exile and 90 lashes.

The sentence was also confirmed by Dr. Khazali's lawyer Mohammad Hossein Aghassi.

It is worth mentioning that this harsh sentence was rendered by the Revolutionary Court despite the fact that Dr. Khazali is reportedly in dire physical condition and on the 27th day of a hunger strike. Furthermore, Dr. Khazali was reportedly transferred to the infirmary at Evin prison two days ago as a result of a bleeding ulcer.

Mehdi Khazali was arrested on numerous occasions after the 10th presidential elections in Iran. He is the son of Ayatollah Abolfazl Khazali, a member of the Assembly of Experts.

Translator's Note:
 According to reports by Khabarnegaran Sabz, Dr. Khazali's facebook page confirms that Dr. Khazali was sentenced by the 26th branch of the Revolutionary Court presided over by Judge Pir Abbassi to 90 lashes, 14 years imprisonment at Borazjan Prison in Bushehr Province and another 10 years in exile in 


ترجمه به انگلیسی توسط : بانوی سبز 

 
 

چرا با گوشه نشینی کوشش‌های فراوان مردم در این دو سال، که نه در این صد سال، را به باد می‌دهند؟ آیا مراجع فقط برای جمع کردن خمس و ذکات و وادار کردن مردم به تقلید بی پرسش خوبند؟ آیا مالی که این آقایان مراجع به نام‌های گوناگون (خمس و ذکات و ...) از مردم می‌گیرند و بین دیگر شاگردان و هواخواهان خود تقسیم می‌کنند در حالی که نسبت به درد و رنج همین مردم بی‌تفاوت و تماشاچی هستند مالی حلال است؟ روحانیون مثلا مبارز هم اکنون با چه چیزی مبارزه می‌کنند؟ .... آیا شما مدیون این مردم و میرحسین موسوی و رهنورد و کروبی نیستید؟ آیا نمی‌توانید برای آزادی رهبران سبز یک اقدام جمعی برپا کنید؟ آیا شما نمایندگان همان دینی نیستید که روزگاری چنین سیاه بر مردم آوار کرده‌ است؟
خبرنگاران سبز/ نقد و نظر/ عرفان خیراندیش:
آنان که در زندان نیستند و مردان/زنان سیاست (بازی؟) و دیانت (بازی؟) هستند برای زندانیان و جنبش سبز چه می‏کنند؟

نامه‏ای سرگشاده برای ماندن در تاریخ

نزدیک به یک سال است که از دربندی رهبران درست‏کردار سبز می‏گذرد و همه نگاه‏ها به درستی به سوی آزادی آن‏هاست. اما یک پرسش همچنان ذهن مردمان خسته از زورگویی دینی و خفقان حکومتی جمهوری اسلامی را می‏آزارد: حال که مردان مرد در زندانند اینان که بیرونند و ادعای برادری با رهبران سبز و همراهی با جنبش سبز را دارند و از شناخته شدگان میدان سیاست (بازی؟) و دیانت (بازی؟) هستند در این میانه چرا سکوت مرگ و بی‌کنشی آن‌ها را گرفته است و کسی کاری نمی‌:کند؟

چرا با گوشه نشینی کوشش‌های فراوان مردم در این دو سال، که نه در این صد سال، را به باد می‌دهند؟ آیا مراجع فقط برای جمع کردن خمس و ذکات و وادار کردن مردم به تقلید بی پرسش خوبند؟ آیا مالی که این آقایان مراجع به نام‌های گوناگون (خمس و ذکات و ...) از مردم می‌گیرند و بین دیگر شاگردان و هواخواهان خود تقسیم می‌کنند در حالی که نسبت به درد و رنج همین مردم بی‌تفاوت و تماشاچی هستند مالی حلال است؟ روحانیون مثلا مبارز هم اکنون با چه چیزی مبارزه می‌کنند؟

آیات و آقایان روحانیون مبارز و مجمعیان قم و دیگران: موسوی اردبیلی، آملی، وحید خراسانی، صانعی، بیات، خاتمی، عبدالله نوری، یونسی، موسوی خوئنی‌ها، سیدحسن خمینی، انصاری‌ها، موسوی بجنوردی، موسوی تبریزی، فاضل میبدی، سراج الدین موسوی، ناظم زاده قمی، غفاری، ابطحی، حجتی کرمانی، دعایی، هادی خامنه‌ای، اسماعیل شوشتری، محتشمی‌پور، امام جمارانی، موسوی لاری، منتجب‌نیا، کیان ارثی، رحمانی، نورمفیدی، سراج‌الدین موسوی، و ... آیا شما اندازه روحانیون رضاشاهی توان همگروهی و دادخواهی ندارید؟ آیا شما مدیون این مردم و میرحسین موسوی و رهنورد و کروبی نیستید؟ آیا نمی‌توانید برای آزادی رهبران سبز یک اقدام جمعی برپا کنید؟ آیا شما نمایندگان همان دینی نیستید که روزگاری چنین سیاه بر مردم آوار کرده‌ است؟

آقایان و خانم‌هایی که سال‌ها وزیر و رییس بوده‌اند چه؟ آقای کرباسچی که همه‌جا همراه آقای کروبی بود کجاست؟ خانم کدیور کجاست؟ آقایان حزب مشارکتی که اکثر اعضای موثر شورای مرکزی از جمله دبیرکل و قائم مقام دبیرکل آن و سیزده عضو دیگر آن در زندانند برای آزادی آن‌ها چه می‌کنند؟ آقایان بهشتی، معین، آقازاده، کلانتری، محلوجی، نعمت‌زاده، ترکان، غرضی، هاشمی طبا، سرحدی زاده، زالی، زنگنه، توفیقی، رحمتی، عارف، معتمدی، بیطرف، خالقی، خرازی، حاجی، حجتی، عبدالعلی‌زاده، ابتکار، مسجد جامعی، صفدر حسینی، محمد شریعتمداری، شمخانی، شریف‌زادگان، کمالی، پزشکیان، مظاهری، صوفی، جهانگیری، خرم، .... آیا این گروه بزرگ دارای هیچ وزن سیاسی و اجتماعی و مدیریتی نیست تا گوشه‌ای از بار جنبش سبز را بگیرد و برای آزادی نخست وزیر و دوست خود بکوشند؟

وکلای ناپاسخگوی سابق و امروز چه؟ اقلیت حاضر در مجلس که اکثرشان هم الان رد صلاحیت شده‌اند چه نتیجه‌ای از سکوت مرگبار و سازش ذلتبار خود گرفته‌اند؟ گذشتگانی که هم اکنون حقوق مادام العمر بابت نمایندگیشان می‌گیرند آیا هیچ دینی نسبت به همکاران زندانی و مردم خویش احساس نمی‌کنند تا با کاری گروهی آرامش گورستانی محله‌ی سیاست‌ (بازان؟) را بر هم زنند و به مردم خویش امید دهند و همکاران و رهبران شجاع سبز را به مردم خویش باز گردانند؟ سیاهه این آقایان به تعداد هشت مجلس است اما باید نام برد و پرسید آقایان و خانم‌ها کجایید؟ کجا پنهان شده‌اید زمانی که مردم به شما نیاز دارند؟ آقایان و خانم‌ها ناطق نوری، ابراهیم اصغر زاده، مرتضی الویری، بهزادیان، نجف‌قلی حبیبی، مرضیه حدیدچی دباغ، گوهرالشریعه دستغیب، عاتقه صدیقی (رجائی)، سید علی نقی خاموشی، عباس شیبانی، نجابت، نعمت‌زاده، اعلمی، افخمی، سهیلا جلودار زاده، مرعشی، حقیقت‌جو (که در خارج کشور است)، محمدرضا خاتمی، فاطمه راکعی، احمد شیرزاد، خباز، مهرانگیز مروتی، جمیله کدیور، پیرموذن (که البته هر از گاهی صدای اعتراضش مجلس مرده را به خود آورده)، دانش جعفری، نوروز‌زاده، گرامی مقدم، ... و بسیاری دیگر عافیت گزیده‌اند و چشم بر سختی‌ها و دربندبودن دوستان خویش بسته‌اند و مردم را بی‌نماینده رها کرده‌اند ولی حقوق مادام‌العمرش را می‌گیرند.

این سیاهه اصلا کامل نیست و نام‌های فراوان دیگری که مردم و تاریخ آن‌ها را به مواخذه خواهند گرفت را شامل می‌شود. چه آنان که وزیر و وکیل بودند و چه آنانی که در سمت‌های معاونت وزیری و مدیر کلی و استانداری سال‌ها و سال‌ها حقوق‌های کلان گرفتند و بار خود بستند و اکنون بار مردم را زمین گذاشته‌اند و این نوشته تنها یک تلنگر است. آیا گوش شنوایی هست؟
------------------------------------------
خبرنگاران سبز آمادگی دارد نوشته شما را در موافقت یا مخالفت با نوشته بالا منتشر کند.

 
 

روزنامه روزگار، امروز در صفحه نخست خود با تیتر «فرمان نمی پذیریم» اقدام به انشار مواضع اصلاح طلبان در مورد انتخابات آتی از قول محمدرضا خاتمی کرده بود.

خبرنگاران سبز/جامعه:
پس از انتشار مصاحبه روزنامه روزگار با محمدرضا خاتمی عضو شورای
دادستانی تهران طی تماس تلفنی با دفتر روزنامه روزگار حکم توقیف یک ماهه این روزنامه را ابلاغ کرد.
به گزارش خبرنگاران سبز روزنامه روزگار که تنها روزنامه اصلاح طلبان در فضای جراید به شمار می رود امروز با تماس تلفنی از سوی دادستان تهران به مدت یک ماه توقیف شد.هنوز از دلایل توقیف این روزنامه و همچنین اتهامات وارده اطلاع دقیقی در دست نیست اما گفته می شود به دلیل اینکه این روزنامه در صفحه یک خود مطلبی را درباره اعتراض هاشمی رفسنجانی از ماکت مقوایی آیت الله خمینی منتشر و همچنین مصاحبه تفصیلی محمدرضا خاتمی که گفتگویی بر تحریم فعال انتخابات از سوی اصلاح طلبان بوده است، به دستور دادستانی به مدت یک ماه دیگر توقیف شد.

روزنامه روزگار، امروز در صفحه نخست خود با تیتر «فرمان نمی پذیریم» اقدام به انشار مواضع اصلاح طلبان در مورد انتخابات آتی از قول محمدرضا خاتمی کرده بود.

پیشتر نیز در ۱۴ شهریورماه گذشته این روزنامه به اتهام «تخلف از مصوبات شورای عالی امنیت ملی» به مدت دوماه توقیف شده بود.

روزنامه روزگار از جمله روزنامه های اصلاح‌طلب است که نخستین بار در سال ۸۵ توسط هیأت نظارت بر مطبوعات توقیف شده بود که پس از سه سال در بهمن ماه سال ۱۳۸۹مجدداً منتشر شد.



 
 

این جانباز دوران جنگ به رغم قول شفاهی رئیس زندان متی کلای بابل، با لباس زندان و دستبد به دادگاه آورده شد و با وجود آسیب دیدگی دست راست وی در دوران جنگ و درخواست او مبنی بر زدن دستبند به دست چپ، ماموران از این درخواست نیز سرباز زدند و او با دستبد به دست راست آسیب دیده‌اش به دادگاه رفت.
خبرنگاران سبز/جامعه:
سید احمد میری زندانی سیاسی زندان متی کلای شهرستان بابل روز یازدهم بهمن ماه جهت برگزاری دادگاه به دادگستری شهرستان بابل آورده شد. سید احمد میری قائم مقام جبهه مشارکت استان مازندران در حوادث پس از انتخابات ۸۸ پس از تحمل نزدیک به دوماه بازداشت انفرادی، به ۱۲ ماه حبس تعزیری به اتهام اقدام علیه امنیت کشور محکوم و ششم دی ماه ۱۳۹۰ جهت گذراندن محکومیت خود راهی زندان متی کلای بابل شد.

به گزارش خبرنگاران سبز به نقل از جرس، این جانباز دوران جنگ به رغم قول شفاهی رئیس زندان متی کلای بابل، با لباس زندان و دستبد به دادگاه آورده شد و با وجود آسیب دیدگی دست راست وی در دوران جنگ و درخواست او مبنی بر زدن دستبند به دست چپ، ماموران از این درخواست نیز سرباز زدند و او با دستبد به دست راست آسیب دیده‌اش به دادگاه رفت.

سید احمد میری، پژوهشگر، مدرس دانشگاه و از جانبازان (۳۵%) جنگ هشت ساله است که فرمانداری شهرستانهای بابلسر- رامسر و معاونت استانداری مازندران در دوران اصلاحات را در کارنامه فعالیت های پربار خود دارد وی نویسنده کتاب "دیباچه ای بر تاریخ استبداد در ایران" است که ده سال پیش با مقدمه دکتر حسین بشیریه توسط انتشارات نگاه معاصر در تهران منتشر شد.

او از اعضاء ستاد انتخابات میر حسین موسوی در مازندران بود که به دلیل فعالیت در انتخابات ۸۸ از تدریس در دانشگاه محروم شد. سید احمد میری به همراه ۸ تن از فعالان حامی جنبش سبز در بابل بازداشت و به اتهام فعالیت های انتخاباتی در تاریخ دادگاه بدوی به بیست ماه حبس تعزیری محکوم شد که این حکم در دادگاه تجدید نظر به دوازده ماه کاهش یافت.

 
 

محدوديتی که وجه حقانی و دينی مردم سالاری دينی برای مقبوليت ايجاد می کند، اين است که مردم حق ندارند دور هر کسی حلقه بزنند و از هر کسی اطاعت بکنند. به تبع، محدوديتی که مردم سالاری برای وجه دينی ايجاد می کند، اين است که، کسانی که حقانيت دارند حق ترور و کودتا ندارند. حق ندارند با تمسک به هر وسيله ای به قدرت برسند يا به قدرت بيشتر دست پيدا کنند يا قدرت را حفظ کنند.
خبرنگاران سبز/سیاست:
عماد افروغ از نظریه پردازان سرشناس اصولگرا که سابقه نمايندگی مجلس را در کارنامه اش دارد چندی قبل در برنامه « پارک وی » انتقاداتی مانند آنچه سردارعلايی مطرح کرده بود بيان کرد که با حمله رسانه ای و تهديد لباس شخصی های افراطی برای تجمع در مقابل منزل وی صورت گرفت که با هوشياری رسانه های مستقل و اطلاع رسانی تجمع سازماندهی شده حاميان رهبری کنسل شد.

حال عماد افروغ در آستانه ۳۳ مين سال شکل گيری جمهوری اسلامی در مصاحبه ای تصيلی اعلام می کند : يک نظام سياسی در حالتی مشروع است که هم دينی، شرعی و حقانی باشد و هم مورد قبول و رضايت عامه مردم قرار بگيرد.نبايد به مثابه يک شاه به ولی فقیه نگاه کنيم و با ترس و لرز و هراس با ايشان گفتگو کنيم. امام علی (ع) ‌می فرمايند: بامن مانند جباران سخن مگوييد.

عماد افروغ جامعه شناس و استاد دانشگاه تربيت مدرس معتقد است از همان ابتدا بايد انقلاب را به لحاظ ذهنی و معياری از جمهوری اسلامی جدا می کرديم و از انقلاب به عنوان محک و معيار نقد جمهوری اسلامی استفاده می کرديم تا شاهد برخی رخدادهای تلخ نباشيم.

افروغ تقابل اسلاميت و ايرانيت و قدرت‌زدگی را دو مشکل امروز جامعه ايران می داند و می گويد: مشکلات به خاطر تقابل اسلاميت و ايرانيت است که کماکان مورد غفلت قرار می گيرد و البته اين بحث هيچ ربطی به بحث پوچ و ناسيوناليستی مکتب ايرانی ندارد. نکته ديگر قدرت زدگی است که فکر کرديم با تشکيل جمهوری اسلامی ديگر نيازی به نقد و نظريه پردازی و نيازی به اعتبار قدرت و قدرت مدنی نداريم. قدرت مدنی تنها يک قدرت نظارتی نيست و بايد در اداره کشور کمک کند. نمی توان در اداره کشور از نخبگان عرصه مدنی غافل شد و نخبه شامل تخصصهای مختلف می باشد.

متن کامل گفتوگوی ايلنا با عماد افروغ با موضوع آسيب شناسی انقلاب اسلامی ايران که در وبلاگ وی نیز آورده شده است در پی می آيد:

*دوست داريم در اين مصاحبه به شعار اصلی انقلاب که «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بود بپردازيم. مبانی شکل گيری اين شعار چه بود؟ چرا شعار اوليه استقلال، آزادی، حکومت اسلامی به جمهوری اسلامی تبديل شد؟


اينکه چرا اين سه شعار مطرح شد به شرايط زمانی و مکانی و اتفاقاتی که در دوره پهلوی رخ داد باز می‌گردد.
بنا بر نظريه تلفيقی بنده درباره شرايط رخداد انقلاب اسلامی، که در رساله فوق ليسانس خود نيز به آن اشاره کرده‌ام، نظام سرمايه‌داری قصد داشت با توجه به ضرورت‌های تحقق سرمايه‌داری پيرامونی در کشورهای جهان سوم و ايران، سلطه تمام عيار و معطوف به فرماسيون اجتماعی را پيش ببرد و تحولی در سطح سياسی، اقتصادی و فرهنگی ايجاد کند و يک نظام شبه سرمايه‌داری و وابسته در ايران را شکل بدهد.

در شروع کار نياز بود يک نظام سياسی وابسته ايجاد کند تا از قِبَل آن، سياست‌های اقتصادی خود را دنبال کند.
اما فورماسيون اجتماعی دارای سه ضلع سياست، اقتصاد و فرهنگ است، به همين خاطر مسائل فرهنگی نيز در دستور کار پهلوی قرار گرفت تا به گونه‌ای بتواند کل نظام اجتماعی را در راستای اهداف سرمايه‌داری پيرامونی دگرگون کند. به همين دليل دست به يک سری اقدامات فرهنگی مانند کشف حجاب و تاسيس دانشگاه‌هايی با هدف تربيت انسان‌های نو و به تعبير امام راحل (ره) شرق زده و غرب زده زد.

بزرگ‌ترين خطای پهلوی اين بود که در راستای دستيابی به اهداف خود بيش از حد با فرهنگ مقابله کرد و اين درسی برای همه کشور‌ها است که نمی شود با تاريخ، فرهنگ و هويت مردم بازی کرد.
به تعبير خيلی از متفکران، ما با سياست های فرهنگی پهلوی، دچار يک بحران هويت شديم و در‌‌ همان زمان بود که مساله بازگشت به خود شرقی از سوی امام (ره)، بازگشت به خويشتن خويش از سوی مرحوم شريعتی و بازگشت به فطرت از سوی استاد مطهری مطرح شد.

با برانگيخته شدن حساسيت ها و واکنش های فرهنگی، يکی از عوامل و شرايط مهم شکل گيری انقلاب رخ داد.
کشوری که به لحاظ سياسی وابسته است، آرزوی استقلال دارد. وابستگی سياسی پهلوی در واقع يک وابستگی مستبدانه و يا به عبارتی يک استبداد وابسته بود و به اين ترتيب آزادی نيز جزيی از آرزوهای ديرينه و مضاعف مردم به حساب می آمد.

بحث وابستگی سياسی تمام عيار ايران، به نظام سرمايه داری به دليل روی کار آمدن نظام پهلوی، برای کشوری که هيچگاه مستعمره نبوده و به استقلال خود حساس بوده، بسيار دردآور است.
به همين دليل در مورد مباحث استقلال و آزادی که بخش سلبی شعارهای انقلاب است خيلی بحث نداريم، زيرا در آن زمان ايران کشوری وابسته بود که به روش استبدادی اداره می شد، يعنی به تعبيری يک حکومت استبدادی وابسته بود.

اما وجه ايجابی که همان جمهوری اسلامی است ضمن اينکه سوال بسيار خوبی است و در جايی نيز خوانده‌ام که رهبری معظم هم از امام (ره) اين سوال را کرده‌اند که چه شد جمهوری اسلامی به ذهن شما خطور کرد؟
 بنده نيز پاسخ اين سؤال را نمی دانم، همگان می‌دانند که امام (ره) مبدع بلامنازعه اين عبارت هستند، اما اينکه ايشان دقيقاً تحت تأثير چه جريان و چه انديشه و ايده و چه تجربه تاريخی اين عبارت ايجابی يا فلسفه سياسی نوظهور را مطرح کرده‌اند، نمی‌توانم به ضرس قاطع اتخاذ موضع کنم.

می توانم بگويم که جمهوری اسلامی تعريف جديدی از مشروعيت است و فلسفه سياسی نوظهور است، اما قرار دادن خود در جای امام (ره) برای فهم آنچه در ذهن امام گذشته است که به ابداع مفهوم جمهوری اسلامی در برابر جمهوری دمکراتيک اسلامی و حکومت اسلامی منجر شده است، برايم امکان پذير نيست.

يقيناً ايشان با اين مفهوم می خواهند اهميت مردم و مردم سالاری را در حکومت و مشروعيت سياسی مطرح کنند، اما اينکه جمهوری اسلامی از کجا در ذهن امام نقش بسته است، با اعتراف به عدم دست يابی به پاسخی قاطع احتمالاً می توان تا حدودی از طريق باز سازی و مرور بر انديشه‌های امام (ره) به آن نزديک شد.


* چه نوع انديشه هايی؟
شايد تحت تأثير فلسفه صدرايی که در آن جايگاه ويژه‌ای برای اختيار و حق انسان قائل هستند، شايد با مرور بر جنبش‌های اجتماعی و سياسی مختلف در ايران و ريشه يابی علل موفقيت‌ها و ناکامی‌های آن‌ها به اين مفهوم رسيده‌اند و يا شايد سؤالاتی که خبرنگاران خارجی در باب دموکراسی، جمهوريت و آزادی از امام می پرسيدند، ايشان را به اين نتيجه رساندند که بهترين شکل حکومت در شرايط فعلی جمهوری اسلامی است.

سؤال، سوال ظريفی است و تاکنون با اينکه درباره انقلاب کتاب هم نوشته‌ام با اين سؤال مواجه نشده‌ام.
بدون ترديد اين مفهوم وجه ايجابی انقلاب بود و هست و به همين دليل در نقد جمله‌ای که منتسب به مرحوم بازرگان است که در انقلاب مردم می‌دانستند چه نمی‌خواهند، اما نمی‌دانستند چه می‌خواهند؛ بايد بگويم که مردم می‌دانستند چه می‌خواهند، جمهوری اسلامی خواسته مردم بود.

يعنی فلسفه مردم سالاری دينی و تعريف جديدی از مشروعيت به معنای قانونیّت يک نظام سياسی.


* يک نظام سياسی در چه حالتی مشروع است؟
يک نظام سياسی در حالتی مشروع است که هم دينی، شرعی و حقانی باشد و هم مورد قبول و رضايت عامه مردم قرار بگيرد.
عطف به همين مفهوم، امام (ره) در ۱۲ فروردين رفراندوم را برگزار کرد، ايشان از طريق رفراندوم مقبوليت نظام که رکن اساسی مشروعيت است را تثبيت و به رخ کشيدند و اين يک شاهکار بود و به اين موضوع بر می‌گشت که امام، امام است و بی‌خود نيست که امام، امام است.

* چگونه شد که امام شناخته شدند و مورد قبول عامه مردم قرار گرفتند؟ در زمانی که امام (ره) وارد عرصه مبارزه و رهبری مردم شدند ما روشنفکران ديگری نيز داشتيم اما اينکه از اين ميان امام چه خصوصياتی داشتند که مورد پذيرش قرار گرفت سوال است؟
امام در طول مبارزات سياسی، خود را عرضه کردند و شناخته شدند. در واقع مردم امام را در حالی که خود را عرضه می‌کرد و در مقابل مکاتب ديگر می‌ايستاد کشف کردند.
در نهضت‌های ديگر ايران در يک صد سال اخير، کمتر اتفاق افتاده که روحانيون ما به استثناء جنبش تنباکو و ۱۵ خرداد، که آن هم نقطه عطف انقلاب اسلامی بود، در نظريه‌پردازی و بسيج توده‌ها، هر دو فعال باشند و عمدتا نقش مهمی در بسيج توده‌ها داشتند.
تنها انقلاب اسلامی، به مثابه يک جنبش تمام عيار ملی، اسلامی و جهانی است که نظريه‌پردازی، رهبری و راهبری آن بر عهده يک روحانی و مرجع تقليد است.
اگر قرار به امام‌شناسی باشد، بايد باز گرديم به سالهای ۱۳۲۳ که اولين بار امام نامه‌ای نوشتند و مردم را دعوت به قيام کردند و بعد بحث مخالفت ايشان با انجمن‌های ايالتی و ولايتی و مخالفت با کاپيتولاسيون شکل می‌گيرد که در نتيجه به تبعيد ايشان می‌انجامد و به اين ترتيب ايشان از خارج از کشور به هدايت مردم می‌پردازند تا انقلاب به پيروزی می‌رسد.
نکته ديگر در پذيرش امام، به نگاه تاريخی مردم به مرجعيت باز می‌گردد. مرجعيت جايگاه بسيار والايی دارد. البته اگر هويت دينی و تاريخی مردم نبود و اگر سابقه مبارزات روحانيت و جايگاه ويژه مرجعيت نبود، شايد امام بخشی از اين اقبال را به دست نمی آورد.

*در حقيقت‌‌ همان مسائلی که ريشه در فرهنگ جامعه ايران دارد و پهلوی با آن مقابله کرد؟
بله، به همين خاطراست که در ابتدا به بعد فرهنگی اشاره کردم. البته پهلوی علاوه بر بلند پروازی‌ها و گرايشاتش به فرهنگ خيابانی غرب، ناگزير بود که با فرهنگ و هويت اسلامی- ايرانی و شرقی در افتد، به دليل اينکه بايد فرماسيون اجتماعی در هر سه ضلع سياست، اجتماع و فرهنگ وابسته می شد.

فرهنگ جامعه مهم است و به راحتی نمی توان با هويت تاريخی، فرهنگی و زيست جهان مردم بازی کرد و هر کسی هم نمی‌تواند خود را مدافع آن نشان بدهد. نمی‌توانی با فرهنگ جامعه و مردم بازی کنی، زيرا مردم می‌فهمند، بازی کردن شايد چند صباحی جواب بدهد اما يک روزی و يک جايی دست ها رو می شود.

و اين مسئله ريشه در تاريخ و فرهنگ کهن ايران و عنصر ته نشين شده فرهنگ ايرانی، يعنی يکتاپرستی، نگاه سلسله مراتبی، تلفيق دين و سياست و نگرش مبتنی بر آشتی ناپذير بودن حق و باطل دارد که ريشه در قبل و بعد اسلام در ايران دارد. قوم ايران هيچ‌گاه بت پرست نبوده و تنديسه‌ای نداشته است و بعد از اسلام به يکتاپرستی کامل می رسد.
ايرانيان قومی هستند که در نبوت در جا نزدند، عطف به نگاه سلسله مراتبی خود به امامت و ولايت رسيدند.
در اين بين بايد به عوامل عِلّی (مکانيزم به وجود آورنده يک حادثه) و عوامل اعدادی (عوامل بيرونی که در کنار عامل عِلّی دست به دست هم می‌دهند تا حادثه‌ای خلق شود) توجه کرد.

عامل علّی را در نگرش وحدت گرا و نا‌ثنويت امام می‌بينم. بر اساس همين مسئله امام بين دين و سياست، دنيا و آخرت، فرد و جامعه، حکمت نظری و عملی رابطه برقرار می‌کنند و بيان می‌دارند که در نظر هم عمل لازم است.
باز هم تاکيد می‌کنم که بايد برای بررسی دقيق ابعاد انقلاب و تحليل خوب انقلاب، انديشه امام را بررسی کرد. اين انقلاب يک بعد انديشه‌ای عميق دارد و اتفاقاتی که در جامعه ما رخ می‌دهد به خاطر بی‌توجهی به انديشه امام و صبغه فلسفی، عرفانی، کلامی و فقهی امام است، اگر ما اين‌ها را خوب درک می‌کرديم بسياری از مشکلات فعلی را نداشتيم.

*جمهوريتی که در ابتدای انقلاب مطرح می شد چه اصولی را در برمی گرفت؟
اصول جمهوريت در فلسفه سياسی است. فلسفه سياسی نو ظهور برخلاف فلسفه سياسی فيلسوف- شاهی افلاطون، يا به تعبيری تئوکراسی که به فضيلت اشخاص تاکيد دارد و بر خلاف دموکراسی که فقط به رضايت مردم توجه دارد، به هر دو بعد عنايت دارد.

يعنی نظامی مشروع و قانونی است که هم بعد شرعی، اخلاقی و ويژگی اشخاص و هم مقبوليت عامه را مورد توجه قرار دهد.

فلسفه سياسی مردم سالاری دينی ترکيبی از پاسخ هنجاری و جامعه‌شناختی سياسی به سؤال کهن مشروعيت است. جواب ابعاد حقانی در پاسخ به وجه هنجاری آن و جواب بعد مقبوليت در پاسخ به وجه اثباتی و عينی آن است و هر کدام از اين دو برای ديگری، هم قابليت است، هم محدوديت.

مثلا محدوديتی که وجه حقانی و دينی مردم سالاری دينی برای مقبوليت ايجاد می کند، اين است که مردم حق ندارند دور هر کسی حلقه بزنند و از هر کسی اطاعت بکنند. به تبع، محدوديتی که مردم سالاری برای وجه دينی ايجاد می کند، اين است که، کسانی که حقانيت دارند حق ترور و کودتا ندارند. حق ندارند با تمسک به هر وسيله ای به قدرت برسند يا به قدرت بيشتر دست پيدا کنند يا قدرت را حفظ کنند.

وجه دينی نيز فرصتی برای دموکراسی است که از محتوای خود منحرف نشود و دموکراسی نيز برای وجه حقانی يک فرصت است. شاهد اين بوده‌ايم که خيلی از نظام‌های سياسی به نام دفاع از فضايل انسانی و به دليل بی‌اعتنايی به ملزومات مرتبط با دموکراسی سر از فاشيسم در آورده‌اند.
مردم سالاری دو ويژگی بارز دارد، اول حکومت منطبق بر قانون و دوم چرخش اصحاب قدرت. تبلور مردم سالاری دينی در فصل سوم قانون اساسی به خوبی بيان شده است و در بخشهای ديگر قانون نيز بر آن تاکيد شده است.


-آيا فضا برای حضور و فعاليت بزرگان سياسی کشور مناسب است؟
در سال ۸۵ به عنوان يکصدمين سالگرد مشروطه، همايشی در مجلس برقرار بود؛ در آن همايش، مقاله‌ای با عنوان ربط دو گفتمان مشروطه و انقلاب اسلامی ارائه کردم.
در آن مقاله سوالی مطرح کردم، با اين عنوان که چه شد که از دل مشروطه کودتای رضاخانی‌زاده شد؟
مشروطه صرف نظر از ريشه‌های تاريخی‌اش صبغه نوگرايی فلسفی پررنگی داشت و همين مسئله باعث شد پس از غالب شدن نوگرايان اجتماعی، سنت گرايان اجتماعی حذف شوند و نماد طليعه اين حذف را ‌می‌توان در اعدام شيخ فضل الله نوری ديد.
حذف و انزوای سنت گرايان اجتماعی سبب شد در برابر کودتا نيز مقاومتی وجود نداشته باشد و عنوان کردم که نشود‌‌ همان جريان و خطر در انقلاب اسلامی به صورت برعکس رخ بدهد.
انقلاب اسلامی گفتمان جامع‌تری دارد، نه صرفاً سنت گرای فلسفی است و نه صرفاً نوگرای فلسفی و ترکيبی از اين دو با عنوان مردم سالاری دينی است. اما در مقايسه با انقلاب مشروطه صبغه سنت گرايی فلسفی پررنگ تری دارد که ‌می تواند به محو نوگرايان اجتماعی بيانجامد.

در سال ۸۵ در مجلس همين مبحث را بيان کردم و زنگ خطری را به صدا در آوردم که اين اتفاقی که شما بيان کرديد رخ ندهد، اما تا حدودی رخ داد. اگر اين پيش بينی‌ها نبود و يک آمادگی شکل نمی‌گرفت، احتمالاً وضع بد‌تر ‌می‌شد.
هم اکنون که قدرت در دست اصول گرايان است، شاهد نقدهای جدی در اردوگاه آنان هستيم و اين مبارک است. نبايد با مفاهيم برخورد دو گانه داشت اگر بر اين عقيده‌ايم که مثلا توطئه توهم است، به گونه‌ای نباشد زمانی که به نفع ما است بگويم توطئه توهم است و آنجا که به ضرر ماست بگوييم توطئه توهم نيست.

برخی عنوان ‌می کنند که دعوا‌ها ساختگی است تا تنور انتخابات گرم شود. اين هم از آن حرف‌های دوگانه‌ای است که به آن اشاره شد. برای مثال دولت ما آن طور که بايد و شايد دولت قانون گرايی نيست و جايگاه در خوری برای مجلس و رأی مردم و نظارت مردم قائل نيست، اما مجلس خودش متوجه اين معنا است و طرح سوال از احمدی نژاد را به صورتی جدی و نه ساختگی و صوری مطرح ‌می کند. اين گونه نباشد که برخلاف معمول اين را صرفآ يک توطئه بدانيم.

به هرحال، به رغم همه اين سختی‌ها، هستند کسانی که در مجلس متوجه ‌ملزومات جمهوری اسلامی، حق مردم و سابقه تاريخی و انديشه امام بوده و مراقب هستند که نگاه ابزاری به مردم نشود.

هرچند وضع را وضع مطلوبی نمی‌دانم، اما معتقدم که ‌می توانست بد‌تر باشد. لکن بايد اين نويد را هم بدهم که روز به روز فضا به سمت مبانی و اصولی پيش ‌می‌رود که براساس آن‌ها هشدار‌ها داده شده است.

به رغم اينکه فضا نا‌مناسب است اما در باطن روندی وجود دارد که نويدبخش و اميد وارکننده است. بتدريج توهم‌ها، جهالت‌ها و رندی‌ها و کلاه برداری‌ها کم رنگ و بر ملا می شود.

نمونه بارز همين کلاه برداری‌های سياسی به برداشت های رندانه از صحبت های بنده در برنامه پارک ملت بر می گردد. اين صحبت ها هيچ ربطی به جايگاه ولايت فقيه و شخص ولی فقيه نداشت، اما عده‌ای برای فرار کردن از مسئوليت های خود و اصطلاحاً با «شعار کی بود، کی بود، ما نبوديم»، اين صحبت ها را متوجه ولايت فقيه کردند. مخاطب اصلی صحبت های من دولت، وکيل الدوله ها و برخی از نهاد‌های دولتی و حتی مردمی بود، اما برخی از صاحب منصبان برای فرار، پشت دفاع از ولايت فقيه سنگر گرفتند.

*فکر ‌می‌کنيد مبانی و اصول جمهوريت از ابتدای انقلاب تا کنون رشد داشته‌است؟

اصول بايد فهميده و نظريه پردازی ‌می شد، بايد مسئوليتهای خودمان را فهم ‌می کرديم، اما تا حدودی قدرت زدگی ما مانع شد که اين مسأله صورت گيرد.
در اصل نهادهای مدنی و تاريخی ما تا حدودی وظايف نظارتی و نظريه پردازی خود را فراموش کردند. از سوی ديگر روشنفکران ما هم فراموش کردند که در چه بستری انقلاب شد.

اشتباه اينجا است که بر اين باور باشيم که رشد يک نظام تنها به قدرت رسمی وابسته است، در حالی که قدرت رسمی و قدرت غير رسمی بايد در کنار هم حرکت کنند و اگر نقادی قدرت غير رسمی نباشد، قدرت رسمی از درون می پوسد و اگر مراقب نباشيم بلای خانمان سوز می شود.


*ممکن است شرايط ايران بعد از انقلاب در اين مساله تاثير داشته باشد؟ بحث فرهنگی بعد از انقلاب مورد توجه قرار نگرفت.

بله، درست است. در اوايل انقلاب اسلاميت را در مقابل ايرانيت قرار داريم که اشتباه بود و بعد ايرانيت را در مقابل اسلاميت قرار داريم که آن هم اشتباه بود.
نمی شود اين دو را در فضای جغرافيايی ايران و تاحدودی فضای جغرافيای فرهنگی از هم جدا کرد. کسانی که در مورد هويت ايرانی کار کرده‌اند، معتقدند عنصر مقوم ايرانيت ما دينداری ما است. درست است که دايره اسلاميت وسيع تر از دايره ايرانيت است، اما خود ايرانيت نيز مؤلفه‌هايی دارد که خارج از فضای جغرافيايی ما است.

يعنی ايرانيت عطف به پيوندهای فرهنگی صرفاَ در فضای جغرافيايی ما تعريف نمی‌شود و بدون ترديد اسلاميت نيز به عنوان يک مکتب جامع در فضای جغرافيايی هيچ کشوری تعريف نمی‌شود و البته ويژگی‌های مشترکی بين اسلاميت فرا جغرافيايی و فرا ملی ما و پيوندهای فرهنگی فرا ايرانی و ملی ما وجود دارد. بهترين تبلور اين حرف من يکی از آيات قرآن است که می‌فرمايد اگر قرآن به عجم نازل می‌شد عرب ايمان نمی‌آورد و چه زيبا امام صادق در تکميل اين آيه می‌فرمايند اسلام به عرب نازل شد و عجم، به دليل‌‌ همان ويژگی‌های فرا قومی و فرا ملی‌اش ايمان آورد. به همين خاطر است که ايرانيان از اسلام استقبال کردند و به بارور شدن آن کمک کردند.

همان طور که عنوان کردم بخشی از مشکلات به خاطر تقابل اسلاميت و ايرانيت است که کماکان مورد غفلت قرار می‌گيرد و البته اين بحث هيچ ربطی به بحث پوچ و ناسيوناليستی مکتب ايرانی ندارد.

نکته ديگر قدرت زدگی است که فکر کرديم با تشکيل جمهوری اسلامی ديگر نيازی به نقد و نظريه پردازی و نيازی به اعتبار قدرت و قدرت مدنی نداريم. قدرت مدنی تنها يک قدرت نظارتی نيست و بايد در اداره کشور کمک کند. نمی‌توان در اداره کشور از نخبگان عرصه مدنی غافل شد و نخبه شامل تخصصهای مختلف می باشد.

بدون کمک نخبگان و نقد نمی شود کشور را به سلامت اداره کرد. با چنگ و دندان به قدرت رسمی چسبيدن و انقلاب را با سياست‌ها و رفتارهای رسمی مستتر در جمهوری اسلامی خلط کردن و اتخاذ سياست‌های مذبذب در جمهوری اسلامی چاره کار نيست.

در‌‌ همان ابتدا بايد انقلاب را به لحاظ ذهنی و معياری از جمهوری اسلامی جدا می کرديم و از انقلاب به عنوان محک و معيار نقد جمهوری اسلامی استفاده می‌کرديم تا شاهد برخی رخدادهای تلخ نباشيم.

بخشی از اين مشکلات نيز به شرايط زمانه باز می‌گردد، شرايط زمانه چيزهايی را به ما ديکته کرد که قرار نبود در شرايط عادی تن به اين ديکته‌ها بدهيم. مثلاَ چيزهايی اقتضايی بودند و حسب ضرورت زمانی و مکانی پذيرفتم.

اين ها اقتضايی بودند و ضروری نبودند، اما يادمان رفت که بايد بتدريج از اين حالات اقتضايی خارج شويم. اوايل انقلاب، گروه‌های محارب اعلام نبرد مسلحانه کردند و مسئول آن را وادار به استفاده از ماشينهای بنز ضد گلوله کردند، اما قرار ما ماشينهای بنز نبود، مسئولين با دوچرخه سرکار خود می‌رفتند، بنز‌ها اقتضای زمان بود ولی بتدريج ضروری شد. بايد توجه کنيم که مسائل اقتضايی ضروری نشود. هر انقلاب ذاتياتی دارد و عرضياتی و ممکن است عرضيات عندالاقتضايی، ذاتی بشوند، اما ذاتی نيستند و بحث حق و مصلحت در اينجا مطرح می‌شود. مصلحت دايره زمانی و مکانی خود را دارد. بايد بازنگری شود که چه بخشی از اقتضائات ضروری شده و بايد آن‌ها را حذف کرد و اين مساله بسيار مهمی است.

نکته ديگر توجه به ظرف انقلاب است ما با يک قابليت‌های خاص انقلاب کرديم، اگر ظرف قابليت تمام عياری داشت انقلاب نمی‌کرديم. ما در مقابل محدوديت‌های اين ظرف کاری اساسی نکرده‌ايم و بجای اينکه اين ضعف تاريخی خود را رفع کنيم، روز به روز مظروف خود را تنگ تر ‌میکنيم.

يکی از ظرف‌هايی ناموجهی که انقلاب اسلامی در آن شکل گرفت رابطه قدرت – ثروت، تمرکز گرايی در اداره کشور و اقتصاد نفتی بود. دولت رانتی يکی از عوامل اصلی انقلاب بود، در مقابله با دولت رانتی ما انقلاب کرديم، ولی دولت رانتی کماکان ادامه دارد.

هر چند اين مظروف آن قدر قوی بوده که اين محدوديت‌ها را تحمل کرده است، اما بايد چاره انديشی کرد و تحول ساختاری را در دستور قرار داد و نهادهای مستقل مدنی ما بايد به استقلال خود و نظريه‌پردازی خود توجه زيادی بکنند.

آنهايی که در عرصه نخبگی ما تخصص‌هايی دارند و ‌می‌توانند به اعتلای کشور کمک کنند بايد به کار گرفته شوند و زمينه به کار گيری آن‌ها فراهم شود.

**به مسايلی چون عدم تبديل مصلحت به ضرورت و تغيير تفکر ها اشاره کرديد در بطن جامعه و مردم چه تغييراتی بايد شکل بگيرد.
انقلاب متعلق به مردم است.
-درست است انقلاب مال مردم بود و مردم اين انقلاب را شکل دادند آيا حضور مردم در عرصه‌های مختلف کشور با گذشته قابل مقايسه است؟

مردم صاحب اصلی، مجرا و هدف انقلاب و بعد مشروعيت نظام هستند. آنچه به عنوان آسيب ديده ‌می‌شود اين است که به تدريج آن چرخه ديالکتيک بين عرصه رسمی و عرصه مردمی در عرصه سياسی، اقتصادی و فرهنگی سست شده است و اين نشان دهنده اين است که مسأله‌ای رخ داده که بايد جلوی آن را گرفت. به تدريج مردم به صورت خود آگاه و ناخودآگاه بيگانه ‌می‌شوند و به نظرم راهش‌‌ همان روشنفکری و آگاهی بخشی است.

يعنی مردم بايد نسبت به جايگاه، به نقش و به حقوق خود آگاه شوند و اينجاست که روشنفکری معنا پيدا ‌می‌کند. روشنفکر به عنوان زبان بی‌زبان‌ها، آگاهی بخش تود‌ها و برملا کننده شبکه اغوايی و القايی معنا پيدا ‌می‌کند. مردم بايد بدانند چه جايگاهی دارند تا بتوانند حقوق خود را مطالبه کنند و اين چرخش ديالکتيک را فعال کند.

نبايد روز به روز شاهد بيگانگی عرصه رسمی از غير رسمی باشيم. بخشی از اين تمدن سازی ما با روش خاص ايجاد کننده اختلال در چرخة ديالتيک است. مدتی است هر کسی که به قدرت رسمی ‌میرسد بلافاصله امتيازات انحصاری به خود اختصاص‌می‌دهد و فورماليزمی را برای تحکيم پايه‌های قدرت خود ايجاد می کند.

هان مساله ظرف و مظروف است، وقتی ظرف را بزرگ نمی‌کنيد، مظروف تاريخی اين ظرف باز ‌می‌گردد. يکی از مظروفهای مربوط به ظرف تاريخی ما فرهّ ايزدی است که به شاه اعطا ‌میشد.

ما به ولی فقيه فرهّ ايزدی اعطا نمی کنيم، ولی فقيه شاه نيست و نبايد نگاهی مانند شاه به ولی فقيه داشت. اين توهين به ولايت فقيه و جايگاه قاعده‌مند و منضبط آن است. نه ايشان خود اين تصوير را از خودشان دارند و نه ما بايد به مثابه يک شاه به ايشان نگاه کنيم و با ترس و لرز و هراس با ايشان گفت‌و‌گو کنيم. امام علی (ع) ‌می‌فرمايند: بامن مانند جباران سخن مگوييد.

يکی از معانی ولی، محبت و عشق است و می‌تواند نمودی از آن در ولی امر به عنوان وجه اجتماعی و سياسی آن تجلی داشته باشد. يعنی ولايت فقيه مبتنی بر اقناع، محبت و عشق است و تصوير مبتنی بر زور، اجبار، ترس و اغوا نبايد از ولی فقيه ساخته شود.

عظمت جمهوری اسلامی به برج و بارويش نيست، به حريت، عشق‌ و محبتش است اگر اين ها نباشد چه فرقی بين آمريکا و ايران است. يادمان نرود که جمهوری اسلامی چه ويژگی هايی داشت و بايد داشته باشد.

 
 

نبودن اصلاحات در انتخابات خود به خود بر این انتخابات تاثیر ميگذارد. این هم کاری نبود که اصلاحطلب ها بخواهند انجام دهند، اصلاحطلب ها هم از این جریان ناراضی هستند اما چارهاي هم ندارند، یعنی وقتی همه مجاری فعالیتهای جریان اصلاحطلبی را ميبندید، اجازه نميدهید خودشان باشند، و ميخواهید بگویید اصلاحطلبی باید چه باشد و چه نباشد، خب طبیعی است که اصلاحات زیر بار این وضعیت نخواهد رفت.
خبرنگاران سبز/سیاست:
دكتر محمدرضا خاتمي نايب رئيس مجلس ششم و از اعضاي ارشد جريان اصلاحطلبي طي گفتوگويي با »روزگار« به تشريح آخرين مواضع اصلاحطلبان در قبال وقايع كشور پرداخته است كه آن را ميخوانيم.


از سال 76 به اين طرف اصلاحطلبان همواره راه دستيابي به قدرت را انتخابات ميدانستند. به رغم اينكه مواضع مختلفي در برابر انتخابات مختلف ميگرفتند اما همواره رفتار ايجابي در برابر انتخابات داشته اند در اين دوره اما سكوتشان در برابر انتخابات مجلس مثل اينكه فقط يک سكوت نيست، آيا اصلاحطلبان نوع ديگري از سياست ورزي را برگزيده اند؟

هنوز هم اصلاحطلبان انتخابات را راه ميدانند، اما انتخابات واقعی را. اگر انتخابات آن حداقلها را داشته باشد، یعنی یک انتخابات آزاد و بدون دخالت موثر قدرت باشد، هیچ وقت انتخابات را رها نخواهند کرد. آنها بهاین نتیجه رسیده اند که باید در دامن جامعه کار کرد که حداقلها تامین شود. عدم شرکت یا سكوت در انتخابات بهاین معنی نیست که این شیوه را کنار گذاشته اند و ميخواهند شیوه های دیگری را به کار بگیرند؛ برای انتخابات حداقلهای لازم وجود دارد. هدفشان هم تاثیرگذاری بر انتخابات نیست، مثال از واژه تحریم استفاده نكرده اند. گفتند ما شرکت نمی کنیم.

جریان اصلاحطلبی در ایران یک جریان شناخته شده است، جریانهای تاثیرگذار و شخصیت هایش هم مشخص هستند حالا چهار نفر ميآیند ميگویند ما اصلاحطلب هستیم و ميخواهیم در انتخابات شرکت کنیم، این به معنی حضور جریان اصلاحطلبی در انتخابات نیست. این را همه ميدانند، مردم، حاکمیت جریان اصلاحات، همه این را ميدانند، و نتیجه انتخابات هم این را مشخص خواهد کرد. نبودن اصلاحات در انتخابات خود به خود بر این انتخابات تاثیر ميگذارد. این هم کاری نبود که اصلاحطلب ها بخواهند انجام دهند، اصلاحطلب ها هم از این جریان ناراضی هستند اما چارهاي هم ندارند، یعنی وقتی همه مجاری فعالیتهای جریان اصلاحطلبی را ميبندید، اجازه نميدهید خودشان باشند، و ميخواهید بگویید اصلاحطلبی باید چه باشد و چه نباشد، خب طبیعی است که اصلاحات زیر بار این وضعیت نخواهد رفت.

جریان اصلاحطلبی یک جریان پویا و اثرگذار است؛اینها در داخل خودشان انسجام فكری و عملی دارند،رسیدن به این مقطع حاصل کارهای مداوم فكری است، یعنی ما هیچ وقت در این 15 سالی که از جریان اصلاحات گذشته این وحدت فكری و انسجام را نداشته ایم. این دستاورد ناخواسته اي است که محافظه کاران به ما تحمیل کرده اند و در هر صورت عاقلانه ترین تصمیم را اصلاحطلب ها گرفته اند.

پايه انتخابات بعدی را انتخابات قبلی مشخص مي كند، با اين وضعيتكه شما تحليل كرديد بلاخره در مورد رياست جمهوری چه كار ميخواهيد بكنيد؟
اصلاحطلب ها قبلن هم این را گفته اند، که ما با انتخابات قهر نیستیم. در مورد این انتخابات، من معتقدم که جامعه
ایران آنقدر متكثر است که اگر مجلس کاملن هم یكپارچه باشد باز طیف بندی دارد. این مجلس در درون خودش
خصوصیات خودش را پرورش ميدهد. آقایان در سال 84 آمدند گفتند حاکمیت باید یكدست باشد، میبینیم که در طول تاریخ جمهوری اسلامی اختلاف بین ارکان قدرت به این شدت نبوده است. آقای احمدینژاد که بی نظیر در تاریخ و معجزه هزاره بود،  حالا ببینید در چه وضعیتی است؟ کسانی که دوراندیش هستند، ميدانند که درون جامعه ایران آنقدر تكثر وجود دارد که امكان یكدست کردن حاکمیت وجود ندارد. این مهندسی شكست خورده است. برای انتخابات بعد هم برنامه دارند اما نميتوانند یک جامعه متكثر را یكدست کنند و هر کاری ميخواهند انجام دهند، این امكانپذیر نیست؛ من الان این را قبول ندارم که اگر مجلس شكل گرفت حتماً انتخابات آینده هم بر همین بند خواهد بود. من تردیدی ندارم که در دوران ریاست جمهوری بعدی وضعیت مثل الان نخواهد بود.
-چرا؟
برای اینكه این تجربه شكست خورده است. آقایان یک تئوری داشته اند که بیش از 20 سال رویش کار کردند تا حاکمیت را یكدست کنند و طبق سلیقه خاصی که دارند کشور را اداره کنند، خیلی هم خون دل خوردهاند و صبر کرده اند تا آخرش فكر کردند که الان ميتوانند حكومت را یكدست کنند. کشور را آزاد کنند و توسعه دهند با ایده هایی که سالها وجود داشت، اینكه اقتصاد باید چگونه باشد، سیاست خارجی باید چگونه باشد و مبارزه با فساد اقتصادی و اجتماعی و فرهنگ و غیره. اینها آرزو و امید داشتند که این کارها عملی شود. آن روز رسید و آن روز 3 تیر 84 بود، یعنی وعده و خواست آنها تحقق پیدا کرد. این تجربه یک تجربه شكست خورده است، اصلن مهم نیست که ما به روی خودمان بیاوریم یا نه، اما ادامه این تجربه یک تجربه شكست خورده است.

-آلترناتيو آن چيست؟
من نميدانم آلترناتیو آن چیست، ما گفتیم که آلترناتیو ملت است؛ تنها راه نجات کشور آزادی نحله های سیاسی
اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و غیره است و انتخابات. باید به همه آن تصمیمها احترام بگذارید. زیاده خواهی های
دنیای غرب مشخص است، نتایج و راهكارهایش هم مشخص است؛ آیا نميشود در برابر این زیاده خواهیهاایستاد؟ ميشود. چطور؟ با داشتن مردم، اگر مردم باشند خود به خود اوضاع تغییر ميکند، یعنی اتفاقی که در دوم خرداد افتاد. راه چاره جنگ نیست،جنگ عواقب سیاسی و اقتصادی دارد. اگر ملت را داشته باشیم طرف مقابل را خود به خود عقب ميزنیم. هیچ حكومت خارجی در برابر یک حكومت دموکراتیک نميتواند زورگویی کند، اما در یک حكومتی که روی شانه های اقلیت مردم است.

آن هم اقلیت سیاسی نه اقلیت مردم، رضایتمندی مردم را باید سنجید. اینها هم که امروز کاملن مشخص است. آقای احمدینژاد ميگوید مجلس مقصر است، مجلس ميگوید احمدینژاد مقصر است، یكي از این دو تا مقصر نیستند، هر دو مقصرند. اگر پرچم اصلاحات برافراشته است به معنی این است که امید اصلاحات وجود دارد، اگر روزی امید اصلاحات وجود نداشت یعنی این نظام دیگر اصلاح پذیر نیست و در آن صورت دیگر فعالیت سیاسی و اجتماعی ورود در قدرت معنی ندارد. اگر اصلاحطلبها هنوز فعال هستند به خاطر این است که امیدشان را به اصلاح پذیری نظام از دست نداده اند و سعی ميکنند هر چه بیشتر این روزنه هایي را که روز به روز بسته تر ميشود باز کنند. برخی جاها موفق بوده اند برخی جاها نبوده اند.

یک زمانی تند شده، یک زمانی منعطف شده اند. با توجه به این وضعیت این سیاستها شكست خورده است، اتفاقن
مشكل آنها هم آلترناتیو آقای احمدینژاد است، چون آقای احمدینژاد اگر اینطور برود بیرون گفتمان سیاسی، گفتمان خارجی و اقتصادی اش باید عوض شود یعنی بدتر از چیزی که الان هست بشود؟ آقای احمدینژاد ميگوید قطعنامه های شورای امنیت ورق پاره است، اگر رئیس جمهور بعدی بخواهد همین روند را ادامه بدهد، ميگوید نه تنها قطعنامه ها ورقپاره است بلكه ما از سازمان ملل هم ميآییم بیرون، از مجامع بین المللی هم ميآییم بیرون، خب نميشود که.

این نكته خیلی اهمیت دارد که ما امیدمان را از دست ندهیم. هر چند مخالفتشان با اصالح طلبها به شدتی است که ميگویند اینها نفس هم نكشند، ما که نميگوییم ما رئیس جمهور باشیم، ما رئیس مجلس باشیم، یک آدم منطقي برود بشود رئیس جمهور، یک آدم منطقي بنشیند در مجلس نه یک آدمی که فقط گوش به فرمان باشد، یک آدم که حاضر باشد از هزاران کارشناسی که در این مملكت است استفاده کند. اگر اینها بشود یعنی جریان اصلاحات تاثیر گذاشته، نه اینكه حتماً اصلاحات در قدرت باشد. من فكر ميکنم بزرگترین دستاورد اصلاحات در این دو سه سال شكست سناریویی بود که فكر ميکرد تنها راه نجات مملكت آن سناریو است، در حالی که اصلاحطلبها ميگفتند تنها راه رکود مملكت آن سناریو است. حالا قدرت بهشان نميدهند، ندهند، امروز روابط اجتماعی به گونه اي است که لزومی ندارد شما در قدرت باشید.

انصافاً امروز که روز دهم بهمن است ضریب نفوذ حرف اصلاحطلبان در مردم بیشتر است یا حرف آقای احمدینژاد. نفوذ آن است که حرف به دل بنشیند؛ رئیس جمهور سابق اجازه حضور در مجامع به او داده نميشود، اجازه صحبت به او داده نميشود. هر کس برود با او مالقات کند تحت فشار قرار ميگیرد؛ اما همین جسته گریخته هر وقتی دو کلام حرف ميزند، کدام نفوذش بیشتر است، تردید نكنید که حرف آقای خاتمی! در مورد جریانها هم همین است،جریانهای اصلاحطلبی نفوذ کلام بیشتر در مردم دارند یا جریانهاي اصولگرا؟ اینها قابل محاسبه است، اگر اینطور نبود که اینقدر به اصلاحطلبها التماس نميکردند که بیایند درانتخابات شرکت کنند و هر کسی هم که آمده گفته من اصلاحطلب هستم به اسم جریان اصلی اصلاحطلبی تایید کنند و تبلیغ کنند، این نشان ميدهد که نیاز به اصلاحات یک نیازی است که آنها هم نميتوانند از آن فرار کنند. اما به روش شكست خورده خیلی از حاکمانی که ميخواستند فقط خودشان باشند، دوست دارند که جریان اصلاحطلبی آن طور که خودشان ميخواهند باشد، نميشود، جریان اصلاحطلبی یک جریان اسم و رسمدار است که صاحب دارد، اگر این را قبول نكنند مشكلات خودشان را افزایش داده اند.

- شما در حالی از شكست سناريوي حاكميت صحبت كرديد كه با برگزيدن جريان انحرافی، اينها مدعی شدند آن سناريو درست است اما احمدینژاد آدم خوبی برای اجراي آن سناريو نبود، جبهه پايداری كه از وزرای او تشكيل شد و به شدت هم دارند كار مي كنند و ديدگاههايی به شدت افراطیتر از ديدگاههای آقای احمدینژاد دارند، فكر مي كنم اين بخش از تحليل شما جای سوال دارد، سناريو سرجايش است، احمدینژاد نتوانسته آن را اجرا كند.

من معتقدم افعالش جز اجرای آن سیاست ها چیزی نبود، مثال در سیاست خارجی نگاه کنید، در سیاست اقتصادی نگاه کنید، پول پخش کردن بین مردم، بی اعتمادی به سرمایه گذاري خارجی،سهام عدالت، مسكن مهر همه اینها دقیقاً ترجمه این سیاست هاست.

آقای احمدینژاد کی بد شد؟ وقتی یک مقدار در مورد برخی وزرا ایستادگی کرد، هنوز به سیاستهای دیگرش کسی ایراد نگرفته، شما ممكن است بگویید مجری اصلی را گذاشته اند احمدینژاد که از داخل آن این همه گرفتاری برای مملكت به وجود بیاید، آن وقت چطور ميخواهند این سیاستها را ادامه بدهند. آن کسانی که آلترناتیو آقای احمدینژاد هستند به مراتب در تمام سیاستهایشان متزلزل تر از آقای احمدی نژاد هستند. اصلن من معتقد هستم که احمدینژاد در طول این چند سال کاره ای نبوده، دولتش کارهای نبوده، احمدینژاد در طول این چند سال برنامه نداشته، یک حلقه خاص سیاسی نداشته، نیروی اجرایی و کارشناسی نداشته، حتی سازمان بیرونی و حزب نداشته، جمعیت و گروه نداشته،احمدینژاد را احمدینژاد کرده اند و اگر احمدینژاد شكست بخورد آنهایی که او را احمدینژاد کرده اند باید جوابگو باشند.
  
این سوال، سوال جدی در جامعه ایران است، به همین دلیل است که من معتقد هستم که اینها این یكی دوسال را به هیچ وجه با احمدینژاد در نمي افتند، بلكه تحملش ميکنند البته سعی ميکنند در طول سالهای آینده او را تخریب کنند و کاری کنند که آن حالت قهرمانی اش هم در طول این مدت که در بین برخی اقشار باقی مانده از بین برود. خیلی راحت بگویم جریان انحرافی وجود ندارد، جریان انحرافی را خود این دوستان ایجاد کرده اند. 

دو سال دیگر خواهند گفت از اول هم ميدانستیم که احمدینژاد اینطور است، این سناریو سناریوي شكست خورده است. آیا سناریوي شكست خورده به معنی این خواهد بود که روند را اصلاح خواهند کرد؟ من شواهد و قرائن این را نميبینم که بخواهند اصلاح کنند، مگر اینكه افكار عمومی کشور آنچنان عمل کنند و مسائل دیگری که وجود دارد آنچنان باشد که نتوانند، نه اینكه نخواهند. در آینده نزدیک خیلی امكان بازگشت اصلاحطلبان را میسر نميبینم اما اصلاح بعضی روندهای اداره کشور به دست دیگران محقق ميشود.

- شما معتقد هستيدكه ممكن است اصلاحطلبها به قدرت برنگردند اما گفتمان اصلاحطلبی مطرح خواهد شد.
شما به حرفهای آقای مطهری نگاه کنید، این گفتمان، گفتمان اصولگرایی نیست، یا حتی چهره های مختلف اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، آن جریان یكدست بر اساس گفتمان... شكست خورده و در میان خود اصولگرایان هم شكست خورده است، گفتمان اگر آدم معتقد نداشته باشد فقط زور و پول داشته باشد به زودی تاریخ مصرفش تمام ميشود.

-بايد چه اتفاقی در جامعه بيفتد كه بستر حضور اصلاحطلبها مهيا شود؟
تحلیلی که وجود دارد این است که ميخواهند بگویند باعث و بانی همه مشكلات اصلاحطلبها هستند. یک گفتمان جدید آورده اند مردم را آگاه کرده اند به حقوق خودشان و گسترش تفكر جمعی را داشتند که کار ما را مشكل کرد. سر سازگاری با اصلاحات ندارند، به خاطر آن سابقه اي که از اینها برای خودشان ترسیم کرده اند. تصور دوم هم این است که واقعاً اصلاحطلبها به دنبال قدرت اند در صورتی که این طور نیست، همیشه اصلاحطلبها چارچوب قانون اساسی را محترم دانسته اند با اینكه اشكالهایی هم داشته اند. بیشتر از این هم نميشود، شاید الان کنار کشیدن این توهم را بر طرف کند.

پایان بخش اول گفتگوی سیدمحدرضا خاتمی با « روزگار » 

 
 

انتظار اين بود که اگر رهبری از خطاهای گذشته خود و قوای سه گانه که ايران و مردم را با مخاطرات و مشکلات فراوانی مواجه کرده است، عذرخواهی کنند و اگر به هر دليلی برايشان سخت است که پوزش بطلبند، لااقل خطبه نمازجمعه بهمن ماه را به گونه ای ايراد کنند که همگان و به ويژه منتقدان اوضاع کنونی، نشانه های حاکميت عقلانی و تمکين حکومت به اجرای کامل قانون اساسی و تأمين و رعايت حقوق و آزادی های اساسی شهروندان و اتخاذ سياستهای عاقلانه و مصلحت جويانه را به وضوح مشاهده کنند.
خبرنگاران سبز/سیاست:
سيد مصطفی تاج زاده در جديد ترين پيام خود از زندان اوين با انتقاد از سخنان رهبری در نماز جمعه اين هفته تهران، خواهان عذرخواهی رهبر جمهوری اسلامی از مردم شده است.

اين زندانی سياسی که در قرنطينه اوين و به صورت انفرادی نگهداری می شود همچنين با فرمايشی خواندن انتخابات پيش رو مجلس برآمده از اين انتخابات را مجلسی بله قربانگو و نمايشی خوانده است.

در اين پيام آمده است: با کمال تأسف رهبری اين فرصت را هم از دست داد و به اين ترتيب نه تنها در اين شرايط دشوار باری از دوش ميهن و مردم برنداشت بلکه با تأکيد بر راهبرد غلط و خطرناک تهديد در برابر تهديد راه را برای گسترش و تقويت اجماع قدرت های بزرگ عليه منافع و حتی امنيت ملی کشورمان هموار کرد و آنان را به ايجاد ومحدوديت و تحريم بيشتر عليه جمهوری اسلامی ايران و مردمش تحريک کرد.

متن کامل اين پيام در صفحه فيس بوک وی آمده بشرح زير است:

"انتظار اين بود که اگر رهبری از خطاهای گذشته خود و قوای سه گانه که ايران و مردم را با مخاطرات و مشکلات فراوانی مواجه کرده است، عذرخواهی کنند و اگر به هر دليلی برايشان سخت است که پوزش بطلبند، لااقل خطبه نمازجمعه بهمن ماه را به گونه ای ايراد کنند که همگان و به ويژه منتقدان اوضاع کنونی، نشانه های حاکميت عقلانی و تمکين حکومت به اجرای کامل قانون اساسی و تأمين و رعايت حقوق و آزادی های اساسی شهروندان و اتخاذ سياستهای عاقلانه و مصلحت جويانه را به وضوح مشاهده کنند. اما با کمال تأسف رهبری اين فرصت را هم از دست داد و به اين ترتيب نه تنها در اين شرايط دشوار باری از دوش ميهن و مردم برنداشت بلکه با تأکيد بر راهبرد غلط و خطرناک تهديد در برابر تهديد راه را برای گسترش و تقويت اجماع قدرت های بزرگ عليه منافع و حتی امنيت ملی کشورمان هموار کرد و آنان را به ايجاد ومحدوديت و تحريم بيشتر عليه جمهوری اسلامی ايران و مردمش تحريک کرد.

اين سخن کاملا درست است که انتخابات مصونيت بخش است، اما انتخابات ازاد اين خاصيت را داراست نه انتخابات فرمايشی. چرا که در ايران زمان شاه و حتی دربرخی کشورهای عربی که حکومت هايشان ساقط شده مانند مصر، انتخابات برگزارمی شد اما به دليل آن که نمايشی و فرمايشی بود و منتخبان عده ای بله قربان گو بودند، هيچ نقش مصونيت بخشی نداشت. متأسفانه با شرايط موجود،در انتخابات ۱۲ اسفند نيز انتخابانی نمايشی خواهيم داشت و مجلس برآمده ازآن نيز فرمايشی و بله قربان گو خواهد بود و نه تنها بنا نيست تا هيچ باری از دوش ملت بردارد بلکه دستاوردهای انقلاب را هم نابود خواهد کرد."


 
 

در مراسم نمادين ورود امام، نهايت اين کج سليقگی به منصه ظهور رسيد که توسط رسانه های معاند با نظام و انقلاب به تصوير کشيده شد و مورد سوء استفاده دشمنان امام و انقلاب قرار گرفت که جا دارد مسوولان برگزارکننده هر چه سريعتر نسبت به اين اشتباه فاحش و غير قابل قبول خود، از مردم مومن و انقلابی ايران عذر خواهی نمايند و تمام تلاش و سعی خود را برای جبران چنين سهل انگاری انجام دهند.
خبرنگاران سبز/جامعه:
 بدنبال نمايش ماکت مقوايی امام خمينی در مراسم بزرگذاشت دهه فجر، مرتضی اشراقی نوه بنيانگذار جمهوری اسلامی نيز همچون آیت الله هاشمی رفسنجانی با اعتراض به اين اقدام خواستار عذر خواهی مسئولان برگزاری چنين مراسمی شد.

به گزارش خبرنگاران سبز، مرتضی اشراقی  طی پیامی در صفحه فیسبوک اش خواستار شده است که مسوولان برگزارکننده هر چه سريعتر نسبت به اين اشتباه فاحش و غير قابل قبول خود، از مردم مومن و انقلابی ايران عذر خواهی نمايند و تمام تلاش و سعی خود را برای جبران چنين سهل انگاری انجام دهند.

نوه امام خمينی افزوده است: انقلاب اسلامی ايران با همت و حمايت مردم از رهبری شخصيتی بزرگ و تکرار نشدنی به سرانجام رسيد که جا دارد برای بررسی ابعاد گوناگون شخصيتی بزرگ، همچون امام خمينی(ره) تمامی دست اندرکاران و بزرگان کشور همت گمارند و امام خوبيها و مهربانی ها به نسل جديد و نسل های آينده به درستی و حقيقی نشان دهند؛ که اين هم به نفع نظام است و هم منافع ملی.

وی با اشاره به اهميت تبليغ و تببين تفکر امام می افزايد: نکته قابل تذکر اين است که تبليغ و تبيين تفکر و شخصيت و منش امام در تمام ابعاد، همواره بايد با دقت و حساسيت ويژه ای از سوی مسولين امر، انجام شود؛ زيرا خدای نا خواسته سوء تبليغ در اين خصوص می تواند خسارات جبران ناپذيری را در پی داشته باشد و در برداشت نسل جديد نسبت به معمار کبير انقلاب اسلامی که دوران ايشان را درک نکرده اند، آثار منفی بر جای بگذارد.

مرتضی اشراقی که اين مطلب را در صفحه شخصی فيس بوک خود منتشر کرده است می نويسد: متاسفانه با کوتاه بينی و کم توجهی بعضی از مسولان برگزارکننده اين دهه مبارک، فقط به کارهای پيش پا افتاده و نمادين تبديل شده است که خود اشتباهی غير قابل قبول است.

وی در خاتمه خواستار عذر خواهی مسئولان شده و اظهار کرده است: در مراسم نمادين ورود امام، نهايت اين کج سليقگی به منصه ظهور رسيد که توسط رسانه های معاند با نظام و انقلاب به تصوير کشيده شد و مورد سوء استفاده دشمنان امام و انقلاب قرار گرفت که جا دارد مسوولان برگزارکننده هر چه سريعتر نسبت به اين اشتباه فاحش و غير قابل قبول خود، از مردم مومن و انقلابی ايران عذر خواهی نمايند و تمام تلاش و سعی خود را برای جبران چنين سهل انگاری انجام دهند.

نمايش ماکت مقوايی امام خمينی بازتاب گسترده ای در فضای رسانه ای مجازی و داخلی کشور به همراه داشت.

 
 

نقاط حساس اين کشور برای حمله موشکی هدف گذاری شده است . زيرساخت های اسرائيل، پايگاه های اتمی و هوايی اسرائيل، شناورهای سطحی اسرائيل از جمله مکان های حساس برای انهدام نقطه گذاری شده اند. به باور تحليلگر اين مقاله ايران می تواند از موشکهای شهاب۳، عاشورا، قدر، سجيل ۱ و سجيل ۲ برای نابودی مراکز حساس اسراییل استقاده بهینه کند و در کمتر از ۹ دقيقه اسرائيل را نابود کند که در زير خصوصيات اين موشک ها بطور خلاصه آورده شده است.
خبرنگاران سبز/ایران و جهان:
عدم توافق و مصالحه رهبرجمهوری اسلامی برای توقف برنامه هسته ای با جامعه جهانی گمانه زنی ها برای تحريم های بيشتر و به جريان انداختن شدن پرونده ای که از زمان دولت اول احمدی نژاد، بر روی ميز قدرت های بين المللی باز گذاشته شده بود بيشتر از گذشته شده است. جنگ رسانه ای و يا اصطلاحن جنگ نرم بين ايران و اسراييل که با حمايت آمريکا و هم پيمانانش در خاورميانه و اروپا همراه شده است هر روز ابعاد تازه تری به خود می گيرد. از آن طرف نيز جمهوری اسلامی يک روز صحبت از بستن تنگه هرمز می کند و روز ديگر با ورود ناوهای جنگی آمريکا و انگليس خود را از ميدان عمل ، دور می کند.

در اين بين سرداران سپاه فرماندهی جنگ روانی را برعهده گرفته اند و با کری خواندن های مرسوم در صدد فتح الفتوحاتِ جنگ نرم هستند بطوريکه به يکباره تمامی فرماندهان ارشد نيروهای مسلح در يک بازه زمانی اقدام به تهديد و نابودسازی اسراييل و خرابکاری در کشورهايی که ردپای ايالت متحده در آنها ديده شده است می کنند که اين تهديدها بيشتر به قمار بازی می ماند که خود را در آستانه باخت می مبيند و برای عقب نماندن از حريف اش شروع به کری خواندن می کند تا بل بتواند با اين حربه غنيمتی هرچند کم برای خود ذخيره کند.

 در اين ميان به تازگی مقاله ای استراتژيک با موضوعيت اقدام نظامی به اسراييل با عنوان « حمله به اسرائيل تا ۲۰۱۴ » در رسانه های اقتدارگرايان منتشر شده است که در آن ادعا شده است ايران در کمتر از ۹ دقيقه اسرائيل را نابود و در همه نمايندگی‌های سياسی و ديپلماتيک رژيم صهيونيستی در آمريکا و ديگر کشورها حالت آماده‌باش اعلام شده است.

عليرضا فرقانی نويسنده اين مقاله استراتژيک خود را کارشناس کامپوتر، نويسنده و تحليلگر و کارشناس مديريت استراتژيک معرفی کرده است که اتفاقن مقاله اش که شامل ۲ پرده و ۸ گام است مورد استقبال دکترين نظامی کشور و رسانه های اقتدارگرايان نظير: " عصرامروز ، الف+۳۰۰نظر ، فارس نیوز ، جهان نیوز ، مشرق نیوز ، رجانیوز ، بولتن نیوز ، تعامل نیوز ، البرزنیوز ، ندای انقلاب ، حفانیوز ، بی باک نیوز ،اصولگرا ، دولت نیوز ، باشگاه خبرنگاران ، تبیان نیوز ، جام نیوز ، عدالت پرس ، نداآنلاین ، جبهه متحد اصولگرایان ، جبهه پایداری ، افکارنیوز ، نقدنیوز ، مبشرون ، فدائیان اسلام ، خبرنگاران آزاد ، نهضت سبزنبوی ، خدمت ، اهل البصر و ...  " قرار گرفته است.

  در اين طرح تنها گام اول از پرده اول از حمله نظامی ايران به اسرائيل آورده شده است و توضيح کامل ۸ گام اين حمله به گفته تحليلگر اين مقاله،  در زمان مقتضی منتشر خواهد شد. البته نويسنده اعلام کرده است اين طرح تنها نظر شخصی نويسنده است و از طرف دولت جمهوری اسلامی ايران هيچ گونه ضمانتی بر پذيرفتن و اجرای آن وجود ندارد.

نويسنده اين مقاله که از حاميان جنگ و آيت الله خامنه ای است مقاله اش را با توجيه فقهی حمله به اسراييل و لزوم نابودی اين کشور از ديدگاه امام خمينی آغاز کرده است که طبق توضيح وی اين مقاله در دو محور دلايل فقهی ضرورت حمله به اسرائيل و ابعاد تاکتيکی حمله نظامی ايران به اسرائيل تنظيم شده است که طبق گفته نويسنده محورهای سياسی و تبعات اقتصادی حمله نظامی ايران به اسرائيل در فرصت های بعدی منتشر خواهد شد.

در اين نوشتار سعی شده است از دلايل فقهی ايکه نويسنده آنرا ملاک و بنای نوشته اش پايه گذاری کرده است لاک گرفته شود و تنها به بخش و ابعاد تاکتيکی حمله نظامی ايران به اسراييل اشاره شود و بطور اختصار تنها به سرفصل های دلايل فقهی حمله به اسراييل اشاره شود: جهاد، جهاد ابتدايی ،جهاد ابتدايی لزوما نيازی به اذن معصوم ندارد، جهاد دفاعی، حمله نظامی ايران به اسرائيل مصداق جهاد ابتدايی نيست، دفع هجوم اسرائيل به بلاد مسلمين، مقابله با استيلای اسرائيل بر بلاد فلسطين و خوف از تسلط اسرائيل بر ممالک اسلامی.

ابعاد تاکتيکی حمله نظامی ايران به اسرائيل :
اسرائيل برای حمله به ايران نيازمند اجازه، هماهنگی و کمک امريکا و غرب می باشد. از دیدگاه تحلیل گران جمهوری اسلامی، ايران بايد در زمان کنونی که غرب و امريکا در وضعيت انفعال قرار دارند اسرائيل را نابود سازد.آنها بر این باورند که به دليل مشخصات منحصر به فرد دولت احمدی‌نژاد که پروژه سهیونیست زدایی را تمام و کمال پیاده سازی کرده است، همچنین بيداری اسلامی کشورهای منطقه که متاثر از سياست های نظام و دولت دهم جمهوری اسلامی در حرکت اند، حمله نظامی ايران به اسرائيل بايد در زمان کنونی و تا قبل از سال ۲۰۱۴ پايان دولت دهم انجام شود.

لذا مبتنی بر دکترين دفاع پيش دستانه بايستی اسرائيل را طی ضربه اول و ضربه نهايی مورد حمله نظامی سنگين قرار داد. در گام اول از پرده اول حملات نظامی ايران به اسرائيل بايد نقاط صفر زمينی اسرائيل مورد انهدام قطعی قرار گيرد. برای اين منظور ايران می تواند از موشک های دور برد استفاده کند. از شرقی ترين نقطه ايران تا غربی ترين نقطه اسرائيل حدود ۲۶۰۰ کليومتر می باشد. اهداف استراتژيک در عمق خاک اسرائيل با موشک های متعارف ايران قابل دسترسی است.

بعضی مشخصات و نقاط مهم اسرائيل که بايد مورد حمله قرار بگيرد

در اين بخش به مشخصات و نقاط حساس اسراييل اشاره شده است. اين نقاط به مکان های زير دسته بندی شده اند:
ناحيه شمالی. جمعيت: ۹۰۰/۲۴۱/۱. مرکز: ناصره • ناحيه حيفا. جمعيت: ۷۰۰/۸۸۰. مرکز: حيفا • ناحيه مرکزی. جمعيت: ۰۰۰/۷۷۰/۱. مرکز: رمله • ناحيه تل آويو. جمعيت: ۹۰۰/۷۷۰/۱. مرکز: تل آويو • ناحيه اورشليم. جمعيت: ۳۰۰/۹۰۷. مکز: اورشليم • ناحيه جنوبی. جمعيت: ۲۰۰/۲۰۱/۱. مرکز: بئرشبع


نقاط حساس اسراییل برای حمله موشکی ایران بیدن ترتیب هدف گذاری شده است :
 زيرساخت های اسرائيل، پايگاه های اتمی و هوايی اسرائيل، شناورهای سطحی اسرائيل از جمله مکان های حساس برای انهدام نقطه گذاری شده اند. به باور تحليلگر اين مقاله ايران می تواند از موشکهای شهاب۳، عاشورا، قدر، سجيل ۱ و سجيل ۲ برای نابودی مراکز حساس اسراییل استقاده بهینه کند و در کمتر از ۹ دقيقه اسرائيل را نابود کند که در زير خصوصيات اين موشک ها بطور خلاصه آورده شده است.

ساکنين تل آويو، اورشليم و حيفا را حتی با موشک های شهاب ۳ هم می توان مورد هدف قرار داد. تراکم و ميزان جمعيت اين سه نقطه که با کمترين فاصله از هم قرار دارند نزديک ۶۰% از مردم اسرائيل را تشکيل می دهد. لذا می توان با موشک سجيل زيرساختها من جمله تاسيسات نيروگاهی، سوختی، آب و فاضلاب، حمل و نقل و ارتباطات و در مرحله بعدی با موشک های شهاب۳ و قدر و عاشورا فضای مسکونی شهر را تا انهدام قطعی مردم اسرائيل مورد حمله قرار داد.

انهدام زيرساخت های اسرائيل

انهدام زيرساخت های اسرائيل مانند ايستگاه های راه آهن، فرودگاه ها و تاسيسات هسته ای و اتمی با موشک های سجيل بايستی در دستور کار قرار بگيرد. ايران در ده سال قبل از اين با موشک هايی که در دسترس داشت قادر به انجام اين عمليات در عمق خاک اسرائيل بود.

انهدام پايگاه های اتمی اسرائيل

نيروگاه هسته ای «رافائل» نيز از قديمی ترين نيروگاه های اسرائيل است. اين نيروگاه مرکز اصلی مهندسی اتمی اسرائيل به شمار می رود. نيروگاه اتمی «عيلبون» ديگر نيروگاه اتمی اسرائيل است که در زير زمين روستای «نبرين» قرار دارد. ساکنان اين روستا سال ۱۹۴۸ مجبور به مهاجرت شدند. اين نيروگاه انبار تسليحات تاکتيکی هسته ای اسرائيل است. اسرائيل در کلاس موشک هايی با قابليت حمل کلاهک اتمی، موشک ميان برد و دوربرد زمين به زمين «اريحا» را که موشکی تاکتيکی است در آنجا نگه داری می کند. برد اين موشک ها بين ۵۰۰ تا ۱۴۸۰ کيلومتر است.

به گزارش روزنامه يديعوت آحارونوت، رون بن يشال تحليلگر مسائل نظامی صهيونيستی گفته بود: "هيچ جايی در اسرائيل نيست که در تيررس موشک های ايران نباشد. رون بن يشال گفت: هرچند انبارهای موشکی اسرائيل از لحاظ کمی و کيفی پيشرفته هستند اما تعداد موشکهای موجود در آن که به ۱۰۰ هزار فروند می رسد همواره در تيررس موشک های ايران است."

اهدافی مانند نيروگاه اتمی ديمونا واقع در مرکز تحقيقات هسته ای نقب از جمله اين اهداف می باشند. ديمونا مهمترين نيروگاه هسته ای اسرائيل به شمار می رود که متشکل از ۱۰ ساختمان با حدود سه هزار نفر دانشمند و کارشناس فنی است. کارخانه آزمايش پلوتونيوم اسرائيل نيز در آنجا قرار دارد.

سايت هسته ای اسرائيل برای توليد سوخت های با غنای بالای ۹۰% برای کلاس های هسته ای موشکی و بمب های هسته ای می باشد. آزمايشگاه مشترک آمريکا و اسرائيل برای آزمايش عمليات سايبری بر عليه تاسيسات هسته ای ايران نيز در ديمونا می باشد.

استاکس نت؛ کرم اينترنتی (worm) است که با هدف تخريب و توقف فعاليت تاسيسات هسته ای نطنز در ديمونا آزمايش شده بود. اکستاکس نت جهت نفوذ در کامپيوترهای کنترل و مديريت مبتنی بر تکنولوژی های شرکت زيمنس ساخته شد. اين کرم اينترنتی توسط يک متخصص روس همکار در پروژه نيروگاه اتمی بوشهر با وسائل ذخيره ساز کامپيوتری به سرعت در تاسيسات هسته ای ايران منتشر شد که با هوشياری و دفاع سايبری متخصصين ايرانی اين حمله ناکام ماند.

با توجه به استراتژی مطرح شده اوباما در دوهفته گذشته که در آن استفاده از نيروهای زمينی همانند آنچه در افغانستان و عراق اتفاق افتاد جای خود را به حوزه های ديگری من جمله جنگ سايبری داده است. از اين منظر و جهت است که بايستی هدف ديمونا در اوليت حمله ايران به اسرائيل قرار گيرد.

انهدام پايگاه های هوايی اسرائيل

اسرائيل دارای ۱۲ فرودگاه می باشد که تنها سه فرودگاه آن مسافربری می باشد و مابقی پايگاههای نيروی هوايی رژيم صهيونيستی است. پايگاه هوايی SedotMikha محل استقرار موشک های بالستيک جريکو می باشد که در جنوب شرقی پايگاه هوايی Tel Nof محل استقرار هواپيماهای اف۱۵ مجهز به تسليحات هسته ای قرار دارد. پايگاه هوايی Ramon نيز هواپيماهای اف۱۶ را نگهداری می کند.

انهدام شناورهای سطحی اسرائيل

انهدام نيروهای سطحی و زير سطحی کشتی های پشتيبانی ارتش اسرائيل به سه روش امکان پذير است :

۱- توسط حملات موشکی در درياهای تحت نفوذ جمهوری اسلامی

۲- توسط گروه های عمليات ويژه در تمامی نقاط جهان

۳- مين های دريايی که انواع مختلفی دارد و شامل نمونه های مغروق و کنترل از راه دور است. اين سلاح می تواند توسط قايق ها و زيردريايی های ايرانی در آب های اطراف اسرائيل کار گذاشته شود و در صورت لزوم به کارگيری شود.

موشکهايی که می توان اسرائيل را از بين برد

پس از سالهای جنگ تحميلی با توجه به شرايط موجود منطقه و نتايج حملات موشکی به اسرائيل و فناوری های در دسترس، مسئولان دفاعی کشور اصلی ترين بخش از راهبرد دفاعی کشور در امر بازدارنگی را بر توسعه موشک های بالستيک ميانبرد و دور برد استوار کرده اند. تلاش برای افزايش برد، دقت و همچنين تأثير گذاری و تنوع سرجنگی اين موشکها در اين روند توسعه مشهود است.

در اين گزارش به معرفی مختصر موشک های ميان برد و دور برد بالستيک کشور می پردازيم که توانايی رسيدن به محدوده غده سرطانی منطقه يعنی رژيم اشغالگر قدس و نابودی مطلق آن را دارند.

پس از آزمايش موشک شهاب ۳ در سال ۱۳۷۷ و اعلام مشخصات آن از جمله برد در حدود ۱۳۰۰ کيلومتر، نگاه دشمنان به توانايی موشکی ايران تغيير کرده و کم کم آرامش از ميان نظاميان و بعدها سياسيون صهيونيست به آرزويی برآورده نشدنی تبديل شد. زيرا ارائه نمونه های جديدتر، دوربردتر و دقيق تر از خانواده موشکهای شهاب۳ نشان دهنده رسيدن ايران به سطوح بالای فناوری موشکی داشت که نويد محصولات مخوف تری را در آينده می داد.

موشک شهاب۳

شهاب۳ در ادامه روند توسعه موشک های شهاب-۱ و ۲ و با رويکرد اعمال تغييرات طراحی در سامانه های مختلف بوجود آمد. شباهت های زيادی از نظر فن آوری بين شهاب ۲ و ۳ وجود دارد، اما شهاب۳ پيشرفته تر بوده و از نظر الکترونيک با فن آوری جديد و رايانه هدايتی پيشرفته از نظر سخت افزار و نرم افزار در ساخت آن استفاده شده است. برد اين موشک بيش از ۱۳۰۰ کيلومتر عنوان شد که به معنای توانايی رسيدن به سرزمين های اشغالی فلسطين در صورت شليک از نواحی غربی کشور بود.

نمونه های مختلفی از شهاب۳ توليد شده و به خدمت نيروهای مسلح کشور وارد شد که از نظر برد و زيرسامانه ها ارتقاء يافته اند اما همگی يک مرحله ای سوخت مايع بوده و از سامانه هدايت اينرسيايی برخوردارند. کلاهک آخرين نمونه های شهاب۳ از نوع جدا شونده است که پس از رسيدن به قوس نزولی در ارتفاع مناسب از بدنه موشک جدا شده و به سمت هدف ادامه مسير داده و باعث ناتوانی دشمن در انهدام آن می شود.

همچنين انواع مختلف کلاهک از جمله کلاهک بارانی روی اين موشک قابل بکارگيری است. طول اين نمونه ها حدود ۱۶.۵ تا ۱۷ متر بوده و برد آنها تا ۱۸۰۰ کيلومتر در نمونه های نهايی عنوان شده است. جرم کلاهک آنها نيز تا ۱۰۰۰ کيلوگرم برآورد شده است. با توجه به اينکه کمترين فاصله از نواحی غربی ايران تا دورترين نقطه در سرزمين های اشغالی به ۱۲۰۰ کيلومتر نمی رسد خانواده شهاب۳ تهديدی کاملاً جدی برای هر متجاوز و دشمن محسوب می شود.

عاشورا

اين موشک بر اساس موشک شهاب۳ ساخته شده و از نوع سوخت مايع و دوربرد است. شکل ظاهری کلاهک اين موشک مانند آخرين نمونه های شهاب سه دارای کاهش قطر در قسمت های بالاتر است. در اين موشک از زيرسامانه های بومی استفاده شده و قابليت حمل چند نوع سر جنگی از ويژگی های اين موشک است. منابع داخلی برد اين موشک را ۲۵۰۰ کيلومتر عنوان کرده اند هر چند که کارشناسان خارجی ۲۵ تا ۵۰ درصد برد بيشتری را برای آن متصور هستند. با توجه به نزديک بودن ابعاد اين موشک و شهاب۳، استفاده از سامانه های پرتاب قبلی برای بکارگيری آن مقدور است. اين برد برای هدف قرار دادن دورترين نقطه در فلسطين اشغالی از نيمه شرقی هم کشور کافی است.

قدر

موشک قدر۱ که در سال ۱۳۸۶ معرفی شده در ادامه توسعه موشک های دوربرد سوخت مايع شهاب به توليد رسيد و در واقع يکی از نمونه های خانواده شهاب محسوب می شود. برد اين موشک تک مرحله ای در حدود ۲۰۰۰ کيلومتر عنوان شده و از ويژگی های آن زمان کوتاه تر آماده سازی آن در مقايسه با موشک های قبلی است. بدين تريب سرعت واکنش اين موشک بالاتر است. نمونه هايی از اين موشک مجهز به کلاهک خوشه ای نيز معرفی شده که کلاهک اين موشک ها نيز از نوع جدا شوند است. نوع قدر F طولی برابر با ۱۵.۸۶ متر و بردی در حدود ۱۹۵۰ کيلومتر و هدايت اينرسيايی دارد.

سجيل

موشک سجيل نيز مانند قدر و عاشورا در نيمه دوم دهه ۱۳۸۰ خورشيدی معرفی شده و برخی آنرا برترين موشک بالستيک ايرانی می دانند. گواه اين مدعا اعتراف کارشناسان خود دشمن در نبود مشابه خارجی برای سجيل است. سجيل اولين موشک دوربرد سوخت جامد ايران و به احتمال بسيار بالا خط شکن موشک های ايرانی در جهت محو اسرائيل از روی نقشه (در صورت نياز به استفاده از عامل نظامی) خواهد بود. اين به دليل سامانه پرتاب متحرک با قابليت حمل موشک آماده پرتاب است.

اين موشک به دليل استفاده از سوخت جامد به سرعت و ظرف چند دقيقه آماده پرتاب شده و پس از شليک نيز پرتابگر آن به سرعت محل را ترک می کند. اين ويژگی باعث کاهش احتمال نابودی موشک قبل از پرتاب می شود. همچنين به دليل شتاب بسيار بالای سجيل امکان ردگيری آن برای دشمن در فازهای اوليه پرتاب بسيار کم و عملآً شانس دشمن برای انهدام سجيل در طی پرواز ناچيز است.

برد سجيل نيز ۲۰۰۰ کيلومتر عنوان و تاکنون در دو نمونه سجيل ۱ و ۲ معرفی شده که خود نشانگر تلاش صنايع مربوطه برای بهسازی آن است. اين موشک از نوع دو مرحله ای بوده که پس از اتمام سوخت مرحله اول، اين بخش از موشک جدا شده و مرحله دم روشن می شود. با اينکار بخشی از جرم بدنه که خالی شده و باز اضافه محسوب می شود از موشک جدا شده و به افزايش برد کمک می کند.

ايران در کمتر از ۹ دقيقه اسرائيل را نابود می کند

سجيل جزو موشکهای از مجموعه موشک های بالستيک کشور است که با خروج از جو و طی مسير در چنين ارتفاعی به داخل جو بازگشته و با سرعت حدود ۱۰ تا ۱۲ ماخ(حدود۳۴۰۰ تا ۴۰۸۰ متر بر ثانيه) به سوی هدف سرازير می شود که انهدام آنرا برای تمام سامانه های دفاع هوايی موجود ناممکن کرده است. اين نکته نشانگر پيشرفت فناوری موشکی کشور در رسيدن به چنين دستاورد مهمی است. همچنين فناوری سوخت جامد مرکب که در اين موشک استفاده شده علاوه بر ويژگی های رانشی مطلوب، عمر انبارداری بالايی را نيز برای اين موشک به دنبال دارد.

سامانه هدايت موشک های بالستيکی که به آنها اشاره شد از نوع کنترل بردار رانش است که با استفاده از تيغه هايی در خروجی پيشران موشک اقدام به تغيير جهت گازهای خروجی از موشک کرده و جهت موشک را تصحيح می نمايند. اين سامانه بسيار بهتر از سامانه های متکی به سطوح کنترلی بالک عمل کرده و يکی از عوامل دقت بالای موشکهای ايرانی، بهينه سازی اين سامانه در کشور است.

۴ويژگی مهم «سجيل ۲» نسبت به شهاب ۳

۴ويژگی موشک زمين به زمين سجيل ۲ به نسبت موشک شهاب ۳ را می توان نوع سوخت، سرعت، دقت و سيستم ناوبری آن ذکر کرد.

ايجاد يک توان دفاعی موشکی از اواخر دهه ۷۰ شمسی (اواخر دهه ۹۰ ميلادی) در دو مرحله و بعد از تاسيس سازمان هوافضا در وزارت دفاع کشورمان آغاز شد که نيروی موشکی با سوخت مايع و نيروی موشکی با سوخت جامد را دربر ميگرفت.

ابتدا در زمينه سوخت مايع آغاز به مطالعه و تحقيق و توليد شد که نتيجه اوليه آن خط توليد موشکهای زمين به زمين با سوخت مايع بود و در اين مرحله موشکهای شهاب و خصوصا شهاب ۳، قدر و انواع ديگر توليد شدند.

چرا امکان استفاده از سيستمهای ضد موشکی عليه ايران وجود ندارد؟

موشک ۲۳۶۲۳ کيلوگرمی سجيل، در زمان ۸۳۵ ثانيه(۱۳ دقيقه و ۵۵ ثانيه) به بيشينه برد خود می رسد. اين موشک طولی در حدود ۱۷.۵۷ متر، ۱.۲۵ متر قطرو سر جنگی به جرم ۵۰۰ کيلوگرم از نوع جدا شونده دارد که اين دو ويژگی يعنی حجم کوچک هدف و سرعت باالای آن؛ احتمال موفقيت دشمن را در استفاده از سيستمهای ضد موشک خود به حداقل می رساند. سامانه های هدفگيری ناوبری و هدايت سجيل دقت بسيار بالايی را برای آن به ارمغان آورده اند که برای اين موشک ارزش عملياتی زيادی را ايجاد کرده است.

موشک سجيل ۲ از سوخت جامد استفاده ميکند که نسل جديدتری از سوخت موشک به شمار ميرود. همچنين اين موشک از سرعت و دقت بيشتری در برخورد با هدف بهره برده و از عملکرد منحصر به فردی در سيستم ناوبری به نسبت ديگر موشکهای زمين به زمين ايران برخوردار است.

موشک های سوخت مايع با توجه به نياز به شارژ شدن سوخت در مخازن پيش از پرتاب، زمان آماده سازی زيادی دارند. در اين حالت امکان شناسايی موشک پيش از پرتاب وجود دارد. برای رفع اين مشکل از سالها پيش سيلوهای زيرزمينی برای پرتاب موشک های بالستيک در نقاط مختلف کشور ساخته شده می توان موشک شارژ شده و آماده شليک را تا چند ماه در آنها نگاه داشت.

با توجه به تعداد زياد اين سيلوها پس از رسيدن زمان تخليه هر موشک، تعداد زيادی موشک ديگر در ساير سيلوها وجود دارند که آماده پرتاب هستند. بدين ترتيب از موشک های سوخت مايع کشور نيز می توان برای حمله اوليه به دشمن استفاده نمود.

تمامی موشک های بالستيک نامبرده از نظر سامانه های هدايت و برای کاهش بازتاب راداری بهسازی شده آماده شليک به سوی دشمن هستند. از نظر تعداد به اذعان کارشناسان خارجی تعداد موشک های ايرانی شليک شونده به اسرائيل در هر روز دهها فروند و برای چند ماه می تواند، باشد.

درآخر قضاوت نهایی برعهده خوانندگان و کارشناسان حوزه نظامی و استراتژیک است تا به درستی ادعاهای مطرح شده، صحه و یا آنرا نقض کنند. حال باید پرسید کشوری که در داخل مشروعیت مردمی خود را از دست داده است چگونه می تواند خود را در شرایط جنگ خارجی ببیند.

گردآوری،تحلیل جمعی و  خلاصه نگاری : سعید زادقی

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به greencorrespondents-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به greencorrespondents@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته