-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ اسفند ۱۵, یکشنبه

Latest News from Iran Free for 03/06/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



سعید پورحیدرشانزده بهمن پارسال در اولین بازداشتم بعد از اینکه نیمه های شب سه ساعت خانه را زیر و رو کردند قبل از انتقالم به اوین با سربازان گمنام سوار بر زانتیا رفتیم پارکینگ ترمینال آرژانتین . یک کتک مفصل داخل ماشین در حالیکه دستبند به دستم بود نوش جان کردم ، دلیلش را پرسیدم گفتند : ” این کتک برای زبون درازیهای خانمت تو خونه بود ! ”

 

بعد از صرف سیلی ، مشت و قنداق اسلحه نزدیک صبح بود که بردن اوین . چشم بند زدند و سرم را کردند  میان پاهایم . در بزرگ اوین باز شد و با ماشین رفتیم داخل . داخل یک سالن دو سه ساعتی با چشم بند روی یک صندلی نشستم .

انتظار کشنده ای بود تا اینکه یکی دستم را گرفت و از پله ها رفتیم بالا برای معاینه توسط پزشک . بعد از معینه پزشکی همان آدم که چاق هم بود به یک اتاق نسبتا بزرگ اما کاملا خالی هدایتم کرد .

 

” چشم بندتو بردار و تا برمیگردم هرچی لباس داری دربیار و کاملا لخت شو ” پرسیدم چرا و پاسخ داد : ” هیچی نپرس فقط لخت شو و هیچی تنت نباشه ، لختِ لخت ! ”

چاق بد ترکیب رفت از اتاق بیرون و من موندم با فکرهایی که مثل خوره افتاد به جونم . راستش کمی نگران شدم و ترسیدم . با خودم گفتم ، ای نامردا هنوز نیومده میخوان تجاوز کنن ، همین اول کار میخوان زهر چشم بگیرن . بدتر از همه انتظار تقریبا یکساعته تو اون اتاق لعنتی که واقعا زجرآور بود . با خودم فکر می کردم الان در باز بشه چند نفر میان تو برای تجاوز ؟ با باتوم یا با شیشه نوشابه ؟ چه واکنشی باید نشون بدم ؟

 

یکساعت گذشت و دوباره اون چاق بدترکیب اومد : ” تو چرا هنوز لخت نشدی؟  زود باش بینم بکن لباساتو ” تپش قلبم رفت بالا و عین گنجشک تالاپ تولوپ میزد . نگاهی مظلومانه و از سر شرم به یارو کردم و آروم پرسیدم : ” هنوز نیومده ؟ همین اول کار ؟ ”

 

پرسید : ” چی هنوز نیومده و اول کار ؟ ” . گفتم : ” والله شنیده بودیم یه کارایی میکنن اما نه همین اول کار و نه تو اوین . تو کهریزک شنیده بودیم اما تو اوین نه اونم تو بند سیاسی و با یه روزنامه نگار که احتمال داره بعد از آزادی بگه و بنویسه ”

 

بلند بلند یه بند میخندید با اون قیافه کریه ش . گفت : ” نترس بابا کاریت نداریم . لخت شو باید بازرسی بشی و باید لباس جدید بهت بدیم ”

 

گفتم مرد حسابی همون اول میگفتی یکساعته دارم فکرای ناجور میکنم و اعصابم بهم ریخت . یه دست لباس آبی رنگ که متمایز از لباس بقیه زندانیهای اوین بود بهم داد با یک حوله ، مسواک ، خمیر دندان و یک جفت دمپایی و بعد هم سوار بر یک پژو بردن بند ۲۴۰ اتاق ۲۴٫

 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به iranfree-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به iranfree@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته