-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ فروردین ۶, شنبه

Posts from Khodnevis for 03/26/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



سینا مطلبی - بی‌بی‌سی فارسی
 


چه کسی در وضعیت امروز آقایان موسوی و کروبی مقصر است؟

 

 

کماکان از میر حسین موسوی و مهدی کروبی و همسران‌شان خبر خاصی در دست نیست. حصر، زندان، بازداشت، هر چه که بخواهید اسمش را بگذارید، آنها در حال حاضر در چنگال دشمنان قسم خورده خود اسیرند. به نظر من تقصیر این وضعیت مستقیما متوجه خود ما، بدنه اجتماعی  جنبش سبز و به خصوص چهره‌های مطرح و تصمیم گیرنده این جنبش در خارج از کشور است. افرادی که رسانه‌های پر مخاطب را در اختیار دارند و در پیدا و نهان، به افکار عمومی بدنه اجتماعی جنبش سمت و جهت می‌دهند.ـ

 

آقایان موسوی و کروبی یک سال تمام دعوت به هیچ تجمعی نکردند، در عین حال بارها و بارها در هر فرصتی، چه از طریق بیانیه و چه پیام و مصاحبه تکرار کردند که «مردم رهبر جنبش هستند» و «مردم باید جنبش را به پیش ببرند». دیگر به چه زبانی باید می‌گفتند که تحت فشار و زیر ذره بین حاکمیت قرار دارند و نوبت خود جنبش است که ادامه اعتراضات را سامان دهد؟ در تمام این مدت هر زمان بدنه اجتماعی و شبکه جنبش خواست پا پیش بگذارد، عده‌ای از سروران به میان دویدند که دست نگهدارید و «از رهبران سبز عبور نکنید»! به همین دلیل عملا یک سال هیچ حرکتی انجام نشد، تا جایی که آقایان موسوی و کروبی دیدند اگر خودشان دست به کار نشوند، هیچ ابتکار و برنامه ریزی عملی از متولیان جنبش، آنان که در امنیت خارج از ایران هستند، سر نخواهد زد.

 

با علم به این موضوع که حاکمیت آنان را به عنوان «سران فتنه» نشان کرده‌است، موسوی و کروبی شجاعانه برای بیست و پنج بهمن فراخوان (هرچند غیر مستقیم) دادند، با وجود این که می‌دانستند بعد از یک سال بی تحرکی جنبش، این فراخوان آنها سرکوبگران را مطمئن خواهد کرد که اگر این دو نفر مهار شوند یعنی جنبش مهار شده. روز بیست و پنجم بهمن حکومتیان به این نتیجه رسیدند و از آن مطمئن شدند که اگر جنبش سبز تنها با فراخوان این دو نفر به خیابان می‌آید، بدیهی است که در صورت مهار و از میدان خارج شدن این دو نفر، دیگر مزاحمتی ایجاد نکند! فهم این مساله واقعا احتیاج به نبوغ بیش از اندازه ندارد و کاملا واضح است. با این وجود موسوی و کروبی این فداکاری را کردند و هزینه‌اش را با به حصر کشیده شدن پرداخت کردند، با امید به اینکه متولیان جنبش، آن دسته که از امنیت و آزادی عمل برخوردارند، به خود بیایند.

هرچند شورای هماهنگی راه سبز امید پس از تظاهرات بیست و پنجم بهمن اعلام موجودیت کرد و تحت فشار فعالان سیاسی و اجتماعی جنبش سبز، برای سه شنبه‌های باقی مانده تا پایان سال فراخوان به تجمع داد، با این وجود از نظر نگارنده این اقدام از سویی بسیار دیر انجام گرفت و از سوی دیگر به علت عدم شفافیت و مشخص نبودن اعضای تشکیل دهنده این شورا (دست کم اعضای مقیم خارج کشور) این فراخوان‌ها با عدم اقبال یا اطلاع رسانی مناسب و کافی بخشی از کنش‌گران جنبش سبز مواجه شدند، کنشگرانی که البته به آنها نیز این انتقاد وارد است که گویا هنوز توقع دارند آقایان موسوی و کروبی ازمحل اسارت خود برای آنها فراخوان بفرستند و رویکرد و روش ادامه راه را تعیین کنند!

در کنار این مساله، با کمال تعجب شاهد این هستیم که افرادی مانند آقای فرخ نگهدار سعی می‌کنند جنبش را رسما خاتمه داده و عده ای از دوستان هم بدون تعمق کافی، از چنین مواضعی حمایت می کنند. صحبتهای اخیر آقای نگهدار هر چند نقاط مثبتی (مانند ضرورت ادامه مبارزه به دور از خشونت و گسترش شبکه اجتماعی) را شامل می‌شوند، اما به نظر من آقای نگهدار «شهد» را به «زهر» آلوده‌اند. ایشان حضور خیابانی را نفی می‌کنند و از «خشونتی» بیمناک هستند که جنبش سبز از لحاظ ماهیتی با آن مرزبندی دارد. اگر ایشان سنگ‌پرانی برای دور کردن اوباشی که با چماق و زنجیر و انواع سلاح‌های گرم و سرد به جان مردم افتاده‌اند و در هر نوبت عده‌ای را کشته و مجروح می‌کنند را خشونت می‌دانند و به بهانه آن فتوای پایان حضور خیابانی می دهند، این مساله به باور من به تعریف سلیقه ای ایشان از خشونت بازگشته، نوعی ایده‌آل‌گرایی اغراق آمیز را بازتاب می‌دهد. در کنار این، ایشان متاسفانه همسو با تبلیغات حکومتی، مردم شجاعی که با پذیرش تمام خطرها در تجمعات شرکت می‌کنند را به گروه‌های «مجاهد، سلطنت طلب و کمونیست کارگری» وصل نموده و تقلیل می‌دهند! گو اینکه این سه گروه هم (حتی با پذیرش اینکه سیاستی ناهماهنگ با جنبش سبز و نادرست از نظر نگارنده را در پیش گرفته‌اند) ایرانی هستند و حق ابراز عقیده برای آنان نیز باید محترم داشته شود.

 

سخن آخر اینکه از نظر من در بدنه اجتماعی جنبش جای نخبگان و اندیشمندان و جوانان مستعد و با انگیزه خالی نیست، ولی متاسفانه تعریف‌های خود ساخته و خود پرداخته از «مصلحت» باعث شده که کماکان بعد از گذشت نزدیک به دو سال نتوانیم پیشرفت چندانی در پیگیری مطالبات به حق مردمی در زمینه خواست آزادی و دموکراسی را شاهد باشیم. جسته و گریخته شنیده می شود که افرادی با روابط خاص در ساختار قدرت و با استفاده از امکانات مالی فراوان در حال اعمال نفوذ هستند و متاسفانه تا این لحظه شفاف سازی مناسب در این مورد صورت نگرفته است.

به کنش‌گران تاثیر گذار و کسانی که تریبون های پر مخاطب جنبش سبز را در اختیار دارند توصیه می‌شود به مانند میرحسین موسوی و مهدی کروبی بیشتر به «مردم» و خرد جمعی اعتماد کنند و با بریدن و دوختن استراتژی‌های ناکارآمد و مخرب در پشت درهای بسته، با انفعال و سکوت طولانی، با سیاست های «واکنشی» و تلاش برای اعلام برائت از اتهاماتی که دستگاه دروغ پراکنی حاکمان بصورت دائمی تولید می‌کند، بیش از این موجب سلب اطمینان و پراکندن جو نا امیدی در میان بدنه اجتماعی جنبش سبز نشوند. مسوولیت بزرگی بر گردن تک تک ماست و روزی باید در پیشگاه تاریخ پاسخگو باشیم. دست کم از اشتباهات گذشته می توان عبرت گرفت.


 


اخراجی‌های ۳ و کمپین‌های بی‌نتیجه

 

 

از ابتدای سال ۸۸ و آغاز مبارزات انتخاباتی، میان مخالفان دولت با گرایش‌های مختلف و نیروهای وفادار به حکومت، رقابت عجیبی شکل گرفته است. رقابتی که از لشکر کشی خیابانی تا جشنواره خرید را در بر گرفته. در هر مقطع زمانی موضوعی وجود داشته که به رودر رویی این دو جبهه بیانجامد. به نظر می‌رسد که آخرین این رودررویی‌ها فیلم سوم اخراجی‌هاست. از یک طرف جنبش سبز و فعالان سیاسی مخالف از مردم می‌خواهند این فیلم را تحریم کنند و به تماشای «جدایی نادر از سیمین» ساخته اصغر فرهادی بروند و از طرف دیگر حکومت اصرار دارد که اخراجی های ۳ همه رکورد های فروش را شکسته است. حتی فارس نیوز رسما تبدیل شده به وب سایت تبلیغاتی این فیلم.

چه آمارهای حکومتی درست باشد چه نه، و چه اخراجی‌ها فروش موفقی داشته باشد چه نه، به نظر من تاثیری در اصل قضیه ندارد. به شخصه فکر می‌کنم خیلی از کمپین‌ها و موج‌هایی که توسط جنبش سبز ایجاد می‌شود اساسا چیزی نیست جز حرکات خام و ناشی از جوگیری تاریخی ایرانیان که هیچ تاثیر عملی نخواهد داشت. گفته می‌شود که چون اخراجی‌ها جنبش مردم را به سخره گرفته است باید تحریم شود یا چون سازنده‌اش چماقدار سابق بوده باید زمین بخورد. هر دو دلیل البته دلایل کافی هستند برای زمین زدن این فیلم اما در این میان میخواهم چند نکته را یادآوری کنم:

 

وقتی که در ایران بودم به واسطه دوستانم دورادور دستی در شرکت‌های پخش فیلم داشتم. اساسا چیزی که به نام صنعت عظیم سینما در دنیا شهره است، در ایران وجود ندارد. اخراجی‌های ۲ که رکورد فروش سینمای ایران را شکست در یک قرارداد بسیار بزرگ (به مقیاس سینمای ایران) به مبلغ هشتصد میلیون تومان به یک کمپانی پخش کننده سی دی و دی وی دی فروخته شد، که در نهایت به خاطر پخش کپی‌های فیلم قبل از تکثیر رسمی، تنها نیمی از این مبلغ به تهیه کننده پرداخت شد. رقم مرسوم برای فیلم‌های دیگر چیزی در حدود صد تا دویست میلیون تومان است. در واقع در سینمای ایران ارزش کپی پر فروش ترین فیلم تاریخ سینما چیزی در حد یک آپارتمان ۲۰۰ متری است. اگر قرار باشد چنین سینمای نحیفی بر سلیقه عمومی مردم اثر بگذارد، پس باید صدا و سیما با پنج کانال سراسری و ده‌ها کانال محلی که دو سال تمام است شبانه روز بر روی ذهن مردم کار می کند، تاکنون همه را فرمانبردار احمدی نژاد کرده باشد.

 

از جهت دیگر اصولا سینما به خصوص سینمای کمدی (تازه اگر اخراجی ها را که یک هجو خالص است را کمدی بنامیم) آنقدر ها هم توسط توده‌های مردم جدی گرفته نمی‌شود. در اصل کسی که تصمیم به دیدن این فیلم می‌گیرد نه برای این است که فکر کند یا چیزی بیاموزد. بلکه برای این است که بتواند دو ساعتی در سالن سینما دغدغه‌های روزمره را فراموش کند، از فکر کارت سوخت و یارانه نقدی و پول گاز صد هزار تومانی خلاص شود و تفریحی کرده باشد در حد تئاترهای بولینگ و گلریز. از این جهت هم این فیلم آنقدرها جدی نیست که توسط جنبش سبز جدی گرفته شده است. اخراجی های ۳ من را به یاد آخرین نسخه بتمن (شوالیه تاریکی) می‌اندازد. منتقدان زیادی عقیده داشتند که این فیلم ستایشی است از جرج بوش رئیس جمهور آمریکا که به قیمت بدنامی خود حاضر شده بود به جنگ تروریسم برود. ولی دیدیم که با وجود نفرت عمومی از جرج بوش در آن دوران در جامعه آمریکا، این فیلم تمامی رکوردهای فروش را شکست. چون برای بیننده عادی صرفا وسیله‌ای بود برای سرگرمی. از طرف دیگر فیلم اصغر فرهادی هم قرار نیست رقیب فروش اخراجی ها باشد. نه سابقه موفق اخراجی‌ها را در گیشه دارد و نه اینکه این موضوع و این ساختار قابلیت فروش سرسام آور در بازار ایران را خواهد داشت.

 

تمام اینها را گفتم تا به این نکته برسم که انرژی ای که مخالفان برای حمله به اخراجی ها می‌گذارند، واقعا در حد آن نیست. کاش جنبش سبز و حامیانش از این کمپین های بی فایده و زودگذر که هیچ اثر عملی‌ای ندارد دست بردارند و به راه کارهایی بیاندیشند که اثر بخش و مفید باشد. مضحک است که در شرایطی که رهبران جنبش و جمع کثیری از ایرانیان آزاده در زندان هستند، کاربران بالاترین و فیس بوک تمام فکرشان شده اخراجی ها. اینکه چند میلیون فروخته یا رکورد شکسته و یا نه. مضحک است در شرایطی که سوری ها هم حتی به پا خاسته اند ما در فکر تحریم شریفی نیا هستیم و مضحک است در شرایطی که هر ایرانی می تواند با همت عمومی آزاد و رها باشد ما فکر کنیم با شکست گیشه اخراجی ها به پیروزی دست یافته ایم.

 


 


وقتی که یک هفته‌ای کارت بسیج گرفتم و (قسمت سوم)...!

دنیای عجیبیه! این روزها در این حال و هوای باز زمین‌گذاشتگی داریم با خودمان فکر می‌کنیم (بی سیم کلاً) که ما تمام زندگی‌مان را به آن داف ملعونه پانَده، فتانه، مدیونیم... مانده‌ایم اگر به فرض محال پا داده بود هیچ گ... که بعداً شده‌ایم نمی‌شدیم به کنار باید به جرم سیخ کردن به نوامیس مردم به سیخ کشیده می‌شدیم ولی نه تنها بعدش خودمان به سیخ می‌کشیدیم بلکه داف بازی تمام شرعی را هم به یمن استنجاق به بسیج تلمذ کردیم و ده برابر همان کارها را می‌کردیم تازه ثواب هم داشت فتقبل الله (هی بگید خدا نیست تا ما در چشمان بی بصیرتان فروکنیمش) خلاصه که آن سرخوردگی مقدس حتی به قیمت سوختن همان یه دانه سیم در منطقه فوقانی و برخی نقاط دیگر در ناحیه پسین مبارک ارزشش را داشت چون یک سیم دادیم دنیا مال ما شد! تازه با دادن همان یک سیم هم به تکنولوژی روز نزدیکتر شدیم و کلاً وایِرلِس به همه چیز رسیدیم به حمدالله...

 

از فردای آن روز دوباره پایمان به مدرسه بازشد! این اولین برکت بسیج بود و والده مکرمه‌مان هم حتی که تا آن روز جز جزّجگر گرفتگی مضمن هیچ آرزویی برای ما نداشت و کلاً بی‌خیال‌مان شده بود به دلایل معلوم، از این معجزه الهی جوگیر شده بود می‌خواست بیاید بسیجی شود ما گرفتیم‌اش! چون هم ضایع بود چه کاری بود آخه! هم از آن مهم‌تر اینکه طفلکی فکر می‌کرد که ما از وقتی بسیجی شده‌ایم یک چیز الهی بهمان وارد آمده که ناگهان شکوفیده‌ایم و متحول شده‌ایم و داریم با درس خواندن وکسب علم و دانش مراتب پیشرفت را چارنعل طی می‌کنیم غافل از اینکه همه اینها به مرهمت آن کارت بود و تنها چیزی که به ما فرو شده بود مهر آقا بود که تالاپی گوشه دلمان خودش را خِل کرده بود. 

 

خلاصه که در مدرسه یا مشغول تمرین سرود بودیم که آخرش ما به دلایل فوق الذکر لب می زدیم بچه بسیجی‌ها نعره زنان می‌خواندند انقدر می‌رفتند رو اعصاب که کسی متوجه نمی‌شد ما نخودیم. یا اینکه از این ور به اونور در مسابقات کشوری و لشکری گل‌گشت می‌زدیم که اگر بسیجی، خورده بسیجی، چیز دیگری نبود دم دست ناچاراً جایزه می‌رسید به ما یا اینکه در اوقات فراغت کمی بچه‌ها را با پس گردنی ارشاد می‌کردیم که دست از داف بازی بردارند و مثل ما که بی اندک آثار فیزیکی از مغز به لحاظ روحانی عاقل بودیم بیایند بسیجی شودند و خلاصه بدین ترتیب جذب نیرو می‌کردیم که نزد پایگاه بسیج مدرسه مان عسل شویم. ولی ما انقدر مخ لسّ بودیم (جووووووون)  که اصلاً خبر نداشتیم چه کاری داریم می‌کنیم خود به خود که معجزه اصلی در آن نهفته بود! تا آن روز طلایی ما فقط (وایرلس) می‌پنداشتیم که شکر خدا به برکت بسیج بدون کوچکترین استعدادی می‌توانیم دیپلم بگیریم که شاید یک زنکی، چیزی بهمان بدهند ناکام نمی‌ریم. ولی آن روز تاریخی به این رحمت الهی واقف آمدیم که به غیر نماز شکوه آمیز جمعه برای گرفتن یک چیزی که بهش می‌گویند لیسانس هم می‌توانیم برویم آنجایی که بهش می‌گویند دانشگاه و نکته مهمش آن بود که بدین ترتیب می‌توانستیم چهارتای‌مان را فول اُتومات پر کنیم و تا۸۰  داف موقت هم امکانات برایمان فراهم می‌شد!!! آن روز طلایی آن برادری که این اطلاعات را در اختیار ما می‌گذاشت اولش یک چیزی گفت که داشتیم دِپرِشن می‌گرفتیم و آنهم ضرورت داشتن امتیاز بود. داشتیم با خودمان می‌گفتیم اگر منظور از امتیاز این است که باید با بقیه برادران مسابقه‌ای چیزی بدهیم که ما نفر آخریم بی برو برگرد ویا اگر کلاً باید امتیازاتی داشته باشیم که ما از بدو تولدمان که نگاه می‌کنیم هیچ امتیازی در سر تا پای وجود بی همه چیزمان سراغ نداشته و نداریم که ناگهان با صدای برادر به خودمان آمدیم که از آنجا که در بسیج کلاً طول همه چیز مهم است این امتیاز مربوط به مدت زمانی‌است که ما به عنوان یک بسیجی آنهم از نوع سوپر اکتیو عمر ضایع کرده‌ایم و امتیاز دان بسیج خودش داشته بدون اطلاع ما کنتور می‌انداخته حنّاق هم که نیست و علی الخصوص از آنجا که بسیجی شدن ما برمی‌گشت به اندکی بعد از سرخوردگی‌مان که آن هم فقط قلیلی بعد از ایام فتح العیون و غیره‌مان بود بنابراین امتیازمان انقدر زده بالا که ممکن است اُور بزنیم، شهید زنده محسوب بشویم یا دست کم جانباز ۹۹% در این حد! چه برسد به قابلیت گرفتن مدرک ناچیز دانشگاه که همینجوری‌اش سال‌ها بود پاتوق هر جمعه‌مان بود با بر و بچ بسیجی.

 

اینگونه بود که ما جفتکی شادمانه پراندیم و مثل بز اخوش سنگلاخ‌های ترقی را به مدد صاحب الزمان که آقا بود ولی مأخوذ به حیا بود نمی‌گفت طی کردیم. ای آقا که انقدر دیر جنبیدی که ور افتادی و ما هم به خاک سیاه نشاندی یادم می‌آید یکبار هم که از همان دستت در رفت تو وب سایتت فرافکندی خودت را دیدی الآن است که مردم بریزند از شورو شعف به قطعات مساوی تقسیم‌ات کنند ریموو کردی... وای که تو که بودی و آخر حتی ما بسیجیان هم نفهمیدیم و بلکه خودت هم!

 

والسلام علیکم تو روح ولایت مغلطه فقید


 


جدائی رهبر از یمین

 

 

به نظرم در مورد اختلاف بین رهبر و احمدی‌نژاد اغراق می‌شود. طبیعتاً بین هر دو همکار و شریک گاهی اختلاف‌نظر پیش می‌آید، اما باز هم طبیعتاً این اختلاف به حد و مرحله‌ای نمی‌رسد که بنای «شرکت» را به مخاطره اندازد.

 

جناح اصولگرا یا راست در دو قشر ریشه دارد: روحانیت سنتی و بازار سنتی. احتیاج به هوش زیادی نیست تا فهمیده شود که این جناح از لحاظ مقبولیت و پاسخ به مطالبات جامعه‌ی ایرانی  وضعیت اسفباری دارد. در طرف روحانیت توان پاسخگوئی به حداقل خواستهای جامعه ایرانی در مقولات ساده‌ای مانند پوشش و حجاب، موسیقی، فیلم، تئاتر، نشر و ... وجود ندارد. به عنوان مثال، حتا پوشش مردم عشایر ایران نمی‌تواند مورد تائید روحانیت سنتی قرار گیرد (نمی‌دانم تا به حال موهای بیرون ریخته‌ی زنان عشایر را دیده‌اید)، تا چه رسد وضع پوشش در شهرهای بزرگ. هنوز هم علی مطهری، به عنوان یک روحانی‌زاده و آدم معقول جناح راست، یکی از مهمترین انتقادهایش به احمدی‌نژاد را ذیل مقوله‌ی نظر او در مورد حجاب بیان می‌کند. یا مثلاً احمد جنتی در خطبه‌های نمازجمعه قبل از عید از مردم می‌خواهد «تا به دروازه‌ی شهرها بیایند و از ورود بی‌حجابها به شهرشان در ایام تعطیل جلوگیری کنند» [۱]. در موضوعات مهمتری مانند اقتصاد و  سیاست خارجی و اشتغال و بهداشت و درمان و ... که روحانیت سنتی از اول هم چیزی بیش از کلیات و نصایح برای ارائه نداشت. در طرف بازار، با پیچیده و جهانی شدن مناسبات اقتصادی، سهم بازار سنتی در رفع احتیاجات جامعه کسر کوچکی را به خود اختصاص می‌دهد.

 

به همه‌ی کاستی‌های بالا باید عرض‌اندام گاه‌وبیگاه جناح راست در مقابل رهبر، بیت و سپاهیان تندرو را اضافه کرد. این عرض‌اندامها گاه به شکل اظهارنظرها و به تعبیری زبان‌درازی روحانیت و وابستگان آنها، و گاه به شکل مقاومت و اعتصاب بازاریان در مقابل مالیات ظهور می‌کند. یادآور می‌شود زبان‌درازی روحانیت تنها منحصر به قشر مخالف آن نمی‌شود، و در اینجا تاکید بر روی افرادی مانند جوادی‌آملی، مکارم، احمدخاتمی، علم‌الهدی، جنتی، امامی‌کاشانی، امینی ... است. هنوز یادمان نرفته است در ماجرای دانشگاه آزاد، وقتی مجلس با اکثریت جناح راست علیرغم دست‌خط رهبری، اصرار بر بررسی مورد در مجلس گرفت، بسیجیان در بیرون مجلس به لاریجانی ناسزا گفتند، و از به توپ بستن مجلس سخن گفتند. این در حالی است که علی لاریجانی به عنوان رئیس‌مجلس، با بیشترین درصد آرا از حوزه‌ی انتخابی خود در بین تمام نمایندگان بعد از انقلاب، آن هم از قم، وارد مجلس شده است.

 

با آن کاستی‌ها و این عرض‌اندامها، و از طرف دیگر فشار روزافزون مطالبات احتماعی و اقتصادی مردم، باید انتظار داشت که رهبر و به خصوص بیت‌رهبری تمایل روزافزونی در محدود و مهجور کردن جناح راست از خود نشان دهند.

 

در این مورد جنبش مردمی چه باید انجام دهد؟ به باور من چیز خاصی لازم نیست. تنها طبیعی و طلبکار بماند.حذف اصلاح‌طلبان یا جناح چپ حدود هشت سال وقت گرفت؛ به تعداد سالهای ریاست‌جمهوری خاتمی. باید دید پروژه‌ی تحدید جناح راست، در صورت موفقیت، چقدر طول می‌کشد. قدر مسلم اینکه با توجه به اوضاع و شرایط کشور و منطقه هشت سال فرصت باقی نمانده است.آخر اینکه، قدرت مفت، مانند هر چیز مفت و بیصاحب دیگر، مورد ادعا و کشمکش است. تنها راه چاره تن دادن به دموکراسی و کسب قدرت به واسطه‌ی صندوق رای است.

 

یادداشت:
[۱] به قول یک نفر در بالاترین، هنوز فکر می‌کند شهرها دیوار و دروازه دارند.

 


 


تعطیلات نوروزی
 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته