-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ فروردین ۶, شنبه

Latest News from Emrooz for 03/25/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



بتدریج، به دومین سالگرد انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایران و همچنین دومین سالگرد برگزاری راهپیمایی های خرداد ماه هشتاد و هشت که در اعتراض به انتخابات مخدوش ریاست جمهوری برگزار شده بود، نزدیک می شویم. خانواده های کشته شدگان بحران انتخاباتی سال هشتاد و هشت همچنان پیگیر پرونده قضایی شهدای خود هستند و کماکان اعلام می کنند که اگر چه بعد از گذشت نزدیک به دو سال هیچ پاسخی از سوی مقامات رسمی به آنان داده نشد، اما این دلیلی بر توقف پیگیری های آنان نخواهد بود.

برادر کیانوش آسا یکی از جان باختگان راهپیمایی اعتراضی ۲۵ خرداد از جمله این خانواده هاست که بارها به دلیل پیگیری پرونده ی برادر، زندانی و احضار شده است اما باز هم امیدوارانه پیگیر این پرونده است و می گوید « ما تا روزی که زنده باشیم این جنایت بزرگ که منجر به پایمال شدن حقوق اولیه یک انسان شده است را پیگیری خواهیم کرد و مطمئن هستیم که در دراز مدت به نتیجه خواهیم رسید» .

کیانوش آسا دانشجوی سال آخر رشته ی مهندسی شیمی در مقطع کارشناسی ارشد و از نخبگان دانشگاه علم و صنعت ایران، کرد و از اقلیّت‌های مذهبی بود که در جریان تظاهرات میلیونی و مسالمت‌آمیز دوشنبه ۲۵ خرداد در میدان آزادی، مورد اصابت گلوله قرار گرفت .

به تازگی خانواده کیانوش آسا و همچنین هم دانشگاهی ها، مردم و همراهان جنبش سبز مراسم جداگانه ای را به مناسبت تولد و همچنین شب عید بر سر مزار وی و همچنین در دانشگاه علم و صنعت برگزار کرده اند.

جرس به سراغ برادر کیانوش آسا رفته و در مورد این مراسم، و همچنین پیگیری های دو ساله پرونده قتل کیانوش آسا و فشارهایی که برخی از خانواده های کشته شدگان انتخابات با آن مواجه هستند گفتگویی انجام داده است که در پی می آید:

آقای کامران آسا ممکن است در مورد مراسمی که به مناسبت تولد برادرتان برگزار کرده اید مختصری توضیح بدهید؟

روز پنج شنبه بر سر مزار کیانوش جمع شدیم البته هم صبح و هم بعد از ظهر. در بعد از ظهر جمعیت زیادی از جاهای مختلف بر سر مزار کیانوش آمدند. از شهرستان سنقر دوستانی که از فعالین ستاد آقای موسوی بودند و از دانشجویان علم و صنعت و افراد مختلفی بر سر مزار آمدند و در کنار ما بودند.

از حضور گسترده دوستداران کیانوش گفتید، پس از گذشت بیش از یک سال و نیم همدلی و همراهی مردم چگونه بود؟ .

این را از ته دل و از سوی تمام اعضای خانواده می گویم بعد از مسئله کیانوش، اصلی ترین مسئله ای که ما را با این فاجعه عظیم و مصیبت بزرگ و علی رغم فشارهای مستقیم و غیرمستقیمی که خیلی از آن مسائل بنابدلایلی در اخبار نیامده است، تنها دلیلی که ما را سر پا نگه داشته و باعث شده که بتوانیم این دردها را تحمل کنیم حضور مردم، جامعه دانشگاهی، هم دانشگاهیان کیانوش، گروههای سبز چه هواداران جنبش سبز و چه گروههای محیط زیست (کیانوش از فعالین محیط زیست بود)، اقلیت مذهبی یاران اهل حق که ما خودمان جز همین اقلیت هستیم و دوستان دور و نزدیک بوده است.

آقای آسا ظاهرا به سنگ مزار کیانوش هم تعرض شده است، در این مورد لطفا توضیح می دهید؟

سال گذشته که پس از پایان مراسم سالگردی که در منزل برگزار کرده بودیم از طریق دوستان با خبر شدیم که روی سنگ مزار کیانوش اسید پاشیده اند و سنگ مزار آسیب دیده است. بعد از آن ما هم از دوستان خواستیم سر مزار نروند. ما یک رسمی داریم که وقتی عزیزانمان را از دست می دهیم یک درخت بر سر مزار او می کاریم. این درخت جمعه ی آخر سال توسط مادرم کنار مزار کیانوش کاشته شد اما شب یلدا به ما خبر دادند درخت را هم از جا کنده اند که احتمالا توسط همان افراد صورت گرفته است. اما جمعه آخر سال امسال دوستانی که از سنقر آمده بودند اینبار درخت دیگری بر مزار برادرم کاشته اند.

این دومین نوروزی است که کیانوش در جمع خانواده حضور ندارد از احساس خانواده و بویژه مادرتان بگویید.

کیانوش هر سال کارهای مربوط به سفره هفت سین و مراسم عید را انجام می داد علی رغم اینکه بخاطر تحصیلات دانشگاهی از همه اعضای خانواده گرفتارتر بود اما به این مسائل خیلی اهمیت می داد و حساسیت خاصی به این مراسم داشت و همیشه پیشرو بود. ما این دوسال بر سر مزار کیانوش به یاد او سفره هفت سین می چیدیم. که اتفاقا شب بیست و نهم اسفند روز تولد کیانوش هم بود که ما همزمان مراسم تولد و شب عید را هم بر سر مزار برگزار کردیم .

آیا در مراسمی که برای کیانوش می گرفتید ماموران حضور داشتند؟

در همین جمعه آخر سال تردد ماموران امنیتی بشدت محسوس بود و به شکل لباس شخصی بودند و حتی به بهانه های مختلف سر قبر کیانوش هم می آمدند و ما را زیر نظر می گرفتند...

آیا در این زمینه با مشکل یا تذکری هم مواجه شده اید؟

در این دو و سه ماه اخیر تهدیدی نشدیم اما سال گذشته بصورت مستقیم و غیرمستقیم تهدید می شدیم. حتی خواهر و برادرم را در محل کار خود به شکلهای مختلف تهدید می کردند و برادرم توسط حراست اداره بارها احضار شد و به او تذکر دادند. در یکی دو باری هم که من خودم بازداشت شدم بطور غیر مستقیم تهدید می شدم مثلا یکی از بازجوها به من گفت مادرت به عزای کیانوش نشسته است طوری رفتار نکنید که به عزای فرزندان دیگرش هم بنشیند.

آقای آسا شما از جمله خانواده های شهدای پس ازانتخابات هستید که بارها دستگیر، احضار و تحت فشار قرار گرفته اید، ممکن است در مورد برخی از این فشارها توضیح دهید که دقیقا خواسته شما، خانواده و دوستان و بستگان تان چه بوده است و برخوردهای صورت گرفته در برابر این خواسته ها چه بود؟

به عنوان مثال بعد از شهادت کیانوش افرادی که نمی دانیم وابسته به چه ارگانی هستند هر زمانی که عکسی از کیانوش یا حرفی از کیانوش در میان دوستان و آشنایان و حتی کرمانشاه ببینند، افراد را تحت فشار قرار می دهند، در واقع توسط نیروهای لباس شخصی مورد حمله قرار می گیرند که چرا عکس کیانوش را با خود دارند. حتی اگر عکسی از کیانوش در مغازه یکی از آشنایان باشد به مغازه حمله می کنند و آن جا را بهم می ریزند و شدیدا با آنها برخورد می کنند.مثلا نیروهای لباس شخصی به مغازه پسر عمه من حمله کردند و به علت اینکه عکس کیانوش در مغازه بوده همه چیز را به هم ریختند. یا یکی از بستگان ما که با یک نفر به صورت شریکی یک مغازه داشت و یک عکس از کیانوش در مغازه ی آنها بود، برایش همین مشکل به وجود آمد که نیروهای لباس شخصی به آن مغازه حمله می کنند و هم فامیل ما و هم شریکش که اصلا نسبتی با ما نداشت را دستگیر می کنند که با خواهش همسایه ها در نهایت دستبندشان را باز کردند. خواسته آنها مگر چه بود؟ گذاشتن یک عکس در محلی که کار می کنند. واقعا سوال اینجاست که این افراد که حمله کردند چه کسانی بودند و این دو نفر را کجا می خواستند ببرند؟ چرا؟ مگر داشتن عکس کیانوش جرم است؟ حتی تلفنها را هم کنترل می کنند و تلفن یکی از بستگان را که با دوستش در مورد کیانوش حرف می زد را گوش کرده و سپس با او تماس گرفتند و گفتند اگر یکبار دیگر اسم کیانوش را بیاورید همان بلایی که سر کیانوش آوردیم سر شما هم خواهیم آورد. همه را تحت کنترل گرفته اند تا کسی اسم کیانوش را به زبان نیاورد.

از فرجام پرونده کشته شدن برادرتان بگویید. آیا تاکنون در خصوص نامه هایی که به نهادهای مختلف جهت روشن شدن ابهامات قتل کیانوش ارسال کرده بودید پاسخی گرفته اید؟

ما سال گذشته چندین نامه به شکل مجزا و تفکیک شده برای مقامات مختلف ارسال کردیم و به دلیل اینکه این نامه سیاسی تلقی نشود تفکیک شده و همراه با ضمیمه هایی از طریق پست ارسال کردم به جهت اینکه افرادی که این نامه ها بدستشان می رسد با دقت بیشتری به آنها رسیدگی کنند. اما چیزی که از این نامه عاید ما شده فقط برگه ای بوده که از سوی رئیس مجلس این نامه را پی نوشت کرده و به قوه قضاییه ارجاع داده بود. بنابراین هیچ ارگانی به ما پاسخ نداد.

از سوی قوه قضاییه هم هیچ پاسخی به خواسته های شما داده نشد؟

قوه قضاییه هم کاری صورت نداد و فقط یکبار که من در زندان قزل حصار کرج بودم خواهرم را احضار کرده بودند، آن هم نه برای پیگیری پرونده بلکه در خصوص مراحل پرونده کیانوش یکسری سوالات کلی از وی و وکیل پرونده پرسیده بودند. در واقع نه تنها پاسخی به سوالات ما ندادند بلکه از ما سوال هم کردند. پیگیری های خود ما هم به هیچ نتیجه ای نرسیده ایم و اینکه پرونده در چه مرحله ای است هیچ اطلاعی نداریم و آنچه که تحویل ما دادند یک چیزی در حد "صفر" بوده است.

رسیدگی های وکیل پرونده برادر شما چطور؟ آیا آن هم به نتیجه ای نرسید؟

وکیل کیانوش هم مدام پیگیر پرونده بوده است و یکماه پیش هم که با وکیل صحبت می کردم می گفت تا الان هیچ نتیجه و پاسخی عایدش نشده است. طبیعی است اوایل انتظار نداشتیم این پرونده یک ماهه یا دوماهه جواب بدهد. برای همین به اندازه کافی صبر کردیم و حالا انتظار داریم بعد از این همه مدت حداقل به یک نتیجه روشن رسیده باشیم.

می توانید در خصوص ابهامات پرونده کیانوش بگویید؟

به یقین اطلاع داریم که کیانوش روز بیست و پنج خرداد از ناحیه پهلو با اصابت گلوله زخمی می شود و احتمالا به بیمارستان برده می شود اما بعد از اینکه او را سوار ماشین یا آمبولانس می کنند ما هیچ اطلاعی از او نداریم. ما بیمارستانهایی که آن زمان زخمی ها را به آنجا می بردند سر زدیم اگرچه به نتیجه ای نرسیدم اما به نکاتی پی بردیم. وقتی به بیمارستان رسول اکرم مراجعه کردیم از یکی از مسئولین بیمارستان خواهش کردیم اطلاعات را در اختیار ما بگذارد. نکته ای که آن شخص به ما گفت این بود که چند ساعتی زخمی ها آنجا بودند بعد آنها را از بیمارستان برده اند که اسم کیانوش در بین آنها نبود. یا شاید جزو مجهول الهویه ها بوده است و بعد گفت هیچ اطلاع دیگری نداریم اما پس از خواهش و اصرار ما گفت در همین حد اطلاع داریم افرادی که زخمی ها را در روز بیست و پنجم خرداد از بیمارستان رسول اکرم بردند با لباس شخصی آمده بودند و مشخص نبودند که وابسته به چه ارگانی هستند. در واقع اگر هم مسوول مربوطه اطلاع داشت که افراد منتقل کننده ی زخمی ها متعلق به کجا هستند اطلاعتی بیش از این در اختیار ما قرار نداد. بعدها در پزشکی قانونی هم متوجه شدیم یک گلوله هم به پایین گردن کیانوش کرده اصابت است.

آیا متوجه شدید که در این مدت چهار روز از فاصله انتقال تا زمان پزشکی قانونی کیانوش کجا بوده و گلوله دوم چطور به او خورده است؟

در واقع طبق شواهد و توضیحات پزشک قانونی که روز بیست و نهم خرداد جسد برادرم تحویل پزشکی قانونی داده شد در پیگیری هایمان در طول این یکسال و نیم معلوم نشد که در این چهار روز کیانوش کجا بوده و چه بلایی به سرش آمده است. حالا ابهام اینجاست که اگر گلوله دوم همزمان با گلوله اول به کیانوش خورده بود که همان غروب دوشنبه باید جانش را از دست می داد. و اینکه اگر گلوله دوم همزمان یا با فاصله گلوله اول به او اصابت کرد پس چرا در همان مرحله به پزشک قانونی منتقلش نکردند؟

حالت دیگر این است که گلوله دوم بعد از اصابت گلوله اول در میدان آزادی، و در مکانی دیگر به او اصابت کرده است. ابهام اصلی ما در واقع همینجاست که کیانوش کجا گلوله خورده است؟ که باز این سوال مطرح است که آیا کیانوش به جای اینکه در بیمارستان مورد مداوا قرار گیرد در جای دیگری بود و برایش اتفاق ناگوار دیگری افتاده است؟ این توسط چه کسی و برای چه؟ و اصلا چه اتفاقی افتاده است؟

ابهام دیگر این است که اگر زخمی بوده، در بیمارستان رسول اکرم نگهداری می شد؟ چرا از آنجا منتقلش کرده اند؟ چه دلیلی دارد که یک زخمی را از محیط بیمارستان و از زیر دست پزشکان خارج کنند. یا اگر روز سه شنبه جانش را از دست داده، در آن زمانی که کیانوش نه در بیمارستان بوده و نه در پزشکی قانونی کجا بوده است؟

شما موفق شده اید پرونده پزشکی برادرتان را هم ببنید؟

روی پرونده کیانوش در بیمارستان، مهر محرمانه خورده است حتی به ما که خانواده اش هستیم هیچ پاسخی نمی دهند. چرا؟ کسانی که در این قضیه مسئول هستند به جای اینکه پاسخ سوالات ما را بدهند از ما سوال می کردند که برای چه این اطلاعات را می خواهید؟ یعنی خانواده کیانوش نباید بدانند چه اتفاقی برای کیانوش افتاده است؟

ناگفته ی دیگری اگر باقی مانده است بفرمایید.

از سال گذشته یکی از مشکلاتی که برای ما ایجاد شده مسئله کرد بودن ماست. چه زمانی که من در زندان بودم و چه زمانی که پیگیر پرونده برادرم بودم. به دلیل اینکه ما کرد هستیم واکنش آنها با ما بسیار بد است. به چشم یک آدم گناهکار به ما نگاه می کنند در حالیکه در ایران چند میلیون نفر جمعیت کرد است. حتی وقتی در دادگاه انقلاب در نوبت ایستاده ایم در تمام رفتارهایشان یک نوع بد رفتاری در مقایسه با دیگرانی که مراجعه می کنند وجود دارد این مسئله واقعا ما را آزار می دهد.

نکته دیگر اینکه بعضی اوقات مطالبی در برخی از سایت ها و روزنامه نوشته می شود که آدم از شدت دروغ هایی که می نویسند شرم می کند. ما خط و خطوط سیاسی نداریم و متاسفانه در رسانه ها مطالبی سراسر دروغ در خصوص قتلهای بعد از انتخابات نوشته می شود که آدم را زجر می دهد. چیزی که مربوط به ما می شود این است که بطور مستقیم و غیر مستقیم دروغهایی می گویند از جمله اینکه مسئول حراست دانشگاه علم و صنعت ایران جایی در مورد خانواده کیانوش گفته است که خانواده کیانوش آسا برای بسیج و سپاه کار می کنند و خیلی از افراد دیگر دروغهای دیگری گفته اند. اما ما یک سوال داریم و آن اینکه الان که عصر ارتباطات و رسانه ها است و حقایق در همه منتشر می شود چطور مسئول حراست دروغی به این بزرگی می گوید؟!

شاید در کوتاه مدت بشود با دروغ واقعیت را کتمان کرد اما با گذشت زمان، حقیقت چیزی نیست که با دروغ گفتن چند سایت و روزنامه در تاریخ پنهان بماند. ما تا روزی که زنده باشیم این جنایت بزرگ که منجر به پایمال شدن حقوق اولیه یک انسان شده است را پیگیری خواهیم کرد و مطمئن هستیم که در دراز مدت به نتیجه خواهیم رسید.

این را هم در پایان اضافه کنم که در روند پیگیری ها، قاضی پرونده به ما گفت به نتیجه نمی رسید و عکسی هم که به دیوار بیرونیِ منزل زده بودیم را پاره کردند، اینطور که معلوم است بعید نیست فردا به داخل منزل هم بیایند و عکسهای کیانوش را پاره کنند.

گفت و گو: مسیح علی نژاد


 


به گزارش شبكه الجزیره، درگیری شدیدی بین نیروهای امنیتی و مردم در یكی از مناطق فقیرنشین پایتخت الجزایر ایجاد شد به طوری كه بنا بر گزارش‌ها بالگردهای پلیس برای كنترل اوضاع در نقاط مختلف شهر الجزیره اقدام به گشت زنی می‌كنند.


این درگیری ها پس از آن شروع شد كه مقامات شهری در الجزیره 40 خانه غیر مجاز در محله "المناخ " را ویران كردند كه مردم نیز در پاسخ به این اقدام دفتر یكی از شركت‌های وابسته به وزارت صنایع الجزایر را به آتش كشیدند كه پس از دخالت نیروهای امنیتی این درگیری‌ها به خشونت كشیده شد.


مردم برخی از خیابان‌های اصلی را بستند و مانع از ورود نیروهای امنیتی به مناطق درگیری شدند و بنا بر گزارش‌ها نیروهای امنیتی برای كنترل اوضاع از گاز اشك آور و گلوله‌های پلاستیكی استفاده كردند.

بنا بر اعلام منابع پزشكی ١٢۵ نفر در این درگیری‌ها زخمی شدند كه حداقل ۵۰ نفر از افراد زخمی شده از نیروهای پلیس بوده‌اند.


این در حالی است كه هزاران نفر از مردم این كشور اوایل ژانویه گذشته علیه بالا رفتن نرخ تورم تظاهرات گسترده برگزار كردند كه با حمله نیروهای امنیتی به آنها پنج نفر كشته و بیش از ٨۰۰ نفر زخمی شدند.


 


به گزارش مهر، در اولین حادثه، شامگاه پنج شنبه چهارم فروردین، در پی حمله افراد مسلح و ناشناس یک نفر از پرسنل انتظامی کردستان جان باخت و دو نفر دیگر نیز زخمی شدند.
در این حادثه تروریستی که حدود ساعت هشت شب پنج شنبه و در خیابان ١٧ شهریور (سه راه شیخان) روی داد، علاوه بر پرسنل فرماندهی انتظامی کردستان یک فرد عابر (نوجوان) نیز زخمی شده است.


به گزارش این منبع، در حادثه دوم نیز، که یک ساعت بعد رخ داد، یکی از پرسنل فرماندهی انتظامی کردستان جان باخت.


در این حادثه که حدود ساعت ده شب در منطقه شهرک سعدی سنندج رخ داد، به دلیل حمله افراد مسلح یکی از پرسنل فرماندهی انتظامی کردستان جان باخت و یک نفر دیگر نیز زخمی شد.


فرمانده انتظامی کردستان در سنندج وقوع این دو حادثه تروریستی را تائید کرده و گفته است: اقدامات پلیسی برای دستگیری عوامل این حادثه آغاز شده است.

وی همچنین اظهار داشت که پیکر جانباختگان، ظهر امروز و بعد از اقامه نماز جمعه سنندج تشییع می شود.


 


امروز: پایگاه کارزار همبستگی مصاحبه اختصاصی را با یرواند آبراهیمیان، ، انجام داده است که در آن به مسائل اخیر لیبی پرداخته شده است. در بخشی از این مصاحبه آبراهامیان اینگونه جمعبندی کرده است: «به نظر من، در تصویر کلی‌تر، این حمله به معنای خیزش موج تازه‌ای از امپریالیسم است که بر اساس آن، قدرت‌های غربی، از جمله اروپا، کوشش خواهند کرد تا نفوذ گذشتهٔ امپراتوری خود را احیاء کنند. آنها ممکن است از "امپراتوری" خواندن آن خودداری کنند، همان طور که بعد از ۱۹۱۹ آن را نه "امپراتوری" بلکه نظام "تحت‌الحمایگی" خواندند. هدف آنها این بار اعمال کنترل مستقیم بر کشورها و اداره کردن آنها از طریق سازمان ملل یا "ناتو" است. و این چیزی جز پیدایش مجدد نظام اداره مستقیم کشورها توسط قدرت های غربی نیست.....»

متن کامل این مصاحبه به نقل از کارزار همبستگی در پی می آید.

با تشکر از شما، لطفاً پیش از هرچیز نظرتان را در مورد رویدادهای اخیر در لیبی بیان کنید.

بحران لیبی همانند بحران هایی است که در تونس، مصر، یمن و غیره شاهد آن بوده ایم، با این تفاوت که در لیبی، قذافی از حمایت قابل توجهی در مناطق غربی کشور و در اطراف تریپولی برخوردار است. به همین دلیل خیزش در لیبی نمی تواند به یک انقلاب ملی سراسری بدل شود که به سرنگونی رژیم بیانجامد. آنچه بیشتر محتمل است بروز یک جنگ داخلی نابرابر است که در صورت دخالت غرب در حمایت از بن‌غازی، این به یک بحران درازمدت بدل خواهد شد که بریتانیا، فرانسه و آمریکا را بیشتر و بیشتر به درون خود خواهد کشید و در نهایت آنها را ناچار خواهد کرد که به‌رغم ادعاهای کنونی‌شان، نیروی‌های زمینی خود را در لیبی پیاده کنند. با طولانی شدن بحران آنها ناچار خواهند شد دست به چنین کاری بزنند. در چنین حالتی، نتیجه نهایی عروج مجدد امپریالیسم غرب در شمال آفریقا خواهد بود که پیامدهای گوناگونی برای خاورمیانه، از جمله برای ایران، خواهد داشت.

بدین ترتیب، آیا نباید فرض کرد که هدف اصلی این پروژه از همان ابتدا ورود نظامی به لیبی در حمایت از مخالفان و براندازی قذافی بوده است؟

درست است، هدف اصلی این پروژه همین است. اما مشکل اینجا است که نمی شود صرفاً با بمباران هوایی قذافی را سرنگون کرد زیرا او از حمایت کافی در داخل لیبی برخوردار است. به نظر من آنها بار دیگر در محاسبات خود اشتباه کردند و فرض خود را بر این گذاشتند که او از هیچ حمایتی برخوردار نیست و به‌آسانی سرنگون خواهد شد، که اشتباه از آب در آمد. بنابراین هنگامی که آنها ارتش خود را به حمایت از بن‌غازی در لیبی پیاده کنند، حتی اگر این کار به صورت گام به گام و تدریجی انجام گیرد، ناچار خواهند شد برای سرنگون کردن قذافی، روز به روز درگیری نظامی خود را گسترش دهند. این بدان معنا است که در نهایت، سرنگونی قذافی نه به دست مردم لیبی، بلکه به دست نیروهای خارجی صورت خواهد گرفت. و این به مسأله شکل دیگری خواهد داد.

آیا فکر نمی کنید که آنها به‌جای درگیری مستقیم نظامی بکوشند تا با مسلح کردن، تقویت و دادن انواع کمک‌ها به مخالفان، و ریختن بمب بر سر ارتش قذافی، تعادل نیروهای داخلی را به نفع مخالفان تغییر دهند تا سرنگونی به دست آنها و نه نیروهای خارجی صورت گیرد؟

مسلماً در ابتدا همین کار را خواهند کرد. اما به زودی متوجه خواهند شد که بن‌غازی نه سازماندهی لازم را دارد و نه از حمایت کافی داخلی برای سرنگونی قذافی برخوردار است. ممکن است به این احتمال هم دل بسته باشند که بخشی از نیروهای هوادار قذافی از درون دست به کودتا بزنند و او را برکنار کنند. چنین چیزی تا این لحظه اتفاق نیافتاده و من فکر نمی کنم در آینده هم اتفاق بیافتد.

فکر نمی کنید که این حمله نظامی بسیاری از مردم لیبی را به حمایت از قذافی، یا حداقل دفاع از کشور در مقابل حمله خارجی، برانگیزد؟

در بن‌غازی مخالفان آنقدر خودشان را در خطر می بینند که حاضرند از هر نوع دخالت و کمک خارجی، حتی حمله نظامی، استقبال کنند. اما در تریپولی، که قذافی از حمایت برخوردار است، اگر بمباران به کشته شدن شهروندان غیرنظامی بیانجامد، حمایت از قذافی افزایش خواهد یافت. در هر صورت ما با این موضع‌گیری آشکارا سالوسانه غرب رو به رو هستیم که مدعی است برای حفظ جان شهروندان لیبی دست به حمله زده است اما در عمل به کشتار آنها مشغول است.

در مورد نقش نفت و سازش اخیر قذافی با بریتانیا و فرانسه و آمریکا، پذیرش یک سری سیاست های نئولیبرالی و شراکت با شرکت های فراملی نفتی مانند بریتیش پترولیوم و دیگر شرکت های آمریکایی چه می گویید؟ چنین به نظر می رسید که همه چیز به‌خوبی پیش می‌رود و آنها از قذافی راضی هستند. اما ناگهان چنین چرخشی صورت می گیرد. چه چیز تغییر کرده است؟

بله، پس از این سازش، غرب از قذافی راضی بود. حتی سناتور «لیبرمن» و «کاندولیزا رایس» به تریپولی رفتند، او را در آغوش گرفتند و گفتند که او دوست خوبی است. این پس از سازش ۲۰۰۳ صورت گرفت. آنچه همه را غافلگیر کرد خیزش اخیر علیه او بود. آنها حاضر بودند با قذافی بعد از ۲۰۰۳ راه بیایند، ولی این خیزش به آنها نشان داد که بسیاری از مردم در مناطق شرقی لیبی از قذافی ناراضی هستند. این فرصتی بود برای جناح هوادار «دخالت انسان‌دوستانه»، که در دولت کنونی از قدرت بسیار برخوردار است، تا بر اساس اهداف خود روی دولت آمریکا برای دخالت در لیبی فشار بگذارد.

وضعیت کلی‌تر را چگونه می بینید؟ اگر آنها به اهداف خود در لیبی دست یابند، این در برنامه کلی آنها برای شمال آفریقا و خاورمیانه چه جایی دارد؟ آیا این حمله بخشی از یک برنامهٔ کلی‌تر است؟

به نظر من، در تصویر کلی‌تر، این حمله به معنای خیزش موج تازه‌ای از امپریالیسم است که بر اساس آن، قدرت‌های غربی، از جمله اروپا، کوشش خواهند کرد تا نفوذ گذشتهٔ امپراتوری خود را احیاء کنند. آنها ممکن است از «امپراتوری» خواندن آن خودداری کنند، همان طور که بعد از ۱۹۱۹ آن را نه «امپراتوری» بلکه نظام «تحت‌الحمایگی» خواندند. هدف آنها این بار اعمال کنترل مستقیم بر کشورها و اداره کردن آنها از طریق سازمان ملل یا «ناتو» است. و این چیزی جز پیدایش مجدد نظام اداره مستقیم کشورها توسط قدرت های غربی نیست.

این البته در خاورمیانه واکنش منفی عظیمی ایجاد خواهد کرد. دولت‌های غربی متوجه عمق احساسات ضدامپریالیستی مردم نیستند. حتی آنهایی که امپریالیست ها را به کشور خود دعوت می کنند، پس از ورود آنها خود را با وضعیت دیگری مواجه می بینند. مردم بن‌غازی امروز برای هواپیماهای آمریکایی و انگلیسی هورا می کشند چون انتظار دارند آمریکا و انگلستان آنها را به مسند قدرت بنشانند. اما اگر این انتظار آنها تحقق نیابد، اولین کسانی خواهند بود که آمریکا و انگلستان را به امپریالیست بودن محکوم کنند.

بگذارید وضعیت لیبی را با بحرین مقایسه کنیم. در هردو کشور، دولت به سوی مردم آتش گشوده و معترضان را به قتل  رسانده است. در مورد لیبی می بینیم که غرب به لیبی و قذافی حمله می کند، اما در مورد بحرین شاهد دخالت ارتش عربستان سعودی در حمایت از امیر آن کشور هستیم. این برخورد دوگانه غرب را چگونه توضیح می‌دهید؟ چه چیز باعث این تفاوت در برخورد شده است؟

بحرین هم برای منافع آمریکا و هم برای عربستان سعودی یک کشور حیاتی است. هر تغییری در بحرین می تواند به داخل عربستان هم کشیده شود چون جمعیت معترض در هردو کشور عمدتاً شیعه است. به همین دلیل سعودی ها نسبت به اتفاقاتی که در بحرین می افتد بسیار وحشت‌زده هستند. برای آنها هیچ تغییر عمده‌ای در نظام سیاسی بحرین قابل قبول نیست و به همین دلیل آغازگر این اشغال شدند. آمریکا از باز شدن نسبی فضای سیاسی بحرین حمایت می کند چون فهمیده‌است که نمی توان ۷۰ درصد جمعیت را خارج از صحنه نگه‌داشت، اما سعودی‌ها از هر شکل باز شدن فضای سیاسی در بحرین وحشت دارند و در نتیجه خواستار برخورد شدید در بحرین بودند. البته، در این مقایسه نیز برخورد آمریکا بسیار سالوسانه است زیرا در حالی که کشتار مردم معترض را در بحرین تأیید می کند، در لیبی از حفظ جان مردم در برابر قذافی سخن می گوید.

پیامدهای این حمله را برای آنچه در ایران می‌گذرد چه می بینید؟

فکر نمی‌کنم در کوتاه مدت اثر چندان محسوسی بر ایران داشته باشد. اما در درازمدت پیامدهای غیرمنتظره‌ای خواهد داشت  که به نظر نمی‌رسد رهبران واشنگتن به آن بهای چندانی بدهند. برای مدت‌های طولانی سیاست ایران این بوده است که از طریق برنامه هسته‌ای خود ظرفیت تولید بمب اتمی را برای خود ایجاد کند، تا در صورت لزوم یا مواجه شدن با شرایط اضطراری دست به تولید آن بزند. بر اساس این سیاست میانه روانه، تا زمانی که چنین ضرورتی به پیش نیامده باشد، ایران دست به تولید بمب اتمی یا آزمایش آن نخواهد زد. اما با اشغال لیبی، به نظر من، تندروهای درون حاکمیت جمهوری اسلامی بدین بحث دامن خواهند زد که بهترین سیاست دفاعی، حرکت به سمت تولید بمب اتمی، و نه فقط ایجاد ظرفیت برای تولید آن، است. آنها این را تنها راه جلوگیری از اشغال شدن ایران معرفی خواهند کرد. بدین ترتیب، فشار برای تسریع کار پروژه هسته‌ای ایران افزایش خواهد یافت و این به نوبه خود به تشدید تنش میان آمریکا و ایران خواهد انجامید. به نظر من درسی که رهبران ایران از حمله به لیبی خواهند گرفت این است که لیبی مورد حمله قرار گرفت چون خود را خلع سلاح کرده بود.

اهمیت منابع نفتی در این رابطه چیست؟ چنین به‌نظر می رسد که کشورهای صاحب نفت یکی پس از دیگری به اشغال در می‌آیند. آیا بعد از لیبی نوبت ایران نخواهد بود؟

هرچند استراتژی پنهان ایده‌ئولوژیست‌های واشنگتن، اشغال کشورها، خصوصی‌سازی منابع نفتی و خارج کردن کنترل نفت از دست دولت‌ها، و سپردن تولید نفت به شرکت‌های فراملی غربی است، اما در عمل این برنامه، به‌جز در چند مورد استثنایی، موفقیت آمیز نبوده است. در کل، آمریکا نتوانسته حتی در کشورهایی که در آنها مستقیماً دخالت کرده است منابع نفتی را خصوصی کند. مثلاً آمریکا بعد از این که ارتش عراق را از کویت بیرون راند، انتظار داشت که کویت شرکت ملی نفت خود را خصوصی کند. اما کویتی‌ها از چنین کاری خودداری کردند زیرا آن را در راستای منافع دولت خود نمی‌دیدند. همین‌طور در عراق می‌خواستند صنعت نفت را خصوصی کنند. اما دولت عراق، به‌رغم همه نزدیکی‌اش آمریکا، آمادگی چنین کاری را از خود نشان نمی‌دهد. تنها جایی که آمریکایی‌ها در این کار موفق بوده‌اند منطقه کردنشین عراق است، که نفت زیادی هم ندارد. بنابراین، هرچند خصوصی‌سازی خواست آمریکا است، اما احساسات مردم نسبت به ملی شدن نفت در دههٔ ۱۹۷۰ و مخالفت جدی آنان مانع از این کار می‌شود.

حمله به لیبی روی تعادل نیروهای داخلی در ایران و اختناق موجود در کشور چه تأثیری خواهد گذاشت؟

تأثیر آن روی روندهای داخلی ایران ممکن است به‌راحتی قابل مشاهده نباشد، اما تردیدی نیست که این حمله دست احمدی نژاد و محافظه‌کاران افراطی را تقویت خواهد کرد. هرچه قطب‌بندی‌ها و تنش‌ها بیشتر شود، غرب و جناح راست در ایران به‌طور متقابل از آن بهره خواهند برد. هرچه بیشتر به نظر برسد که غرب به دنبال کنترل کامل خارمیانه است، کسانی مثل احمدی نژاد بیشتر می‌توانند مدعی شوند که هرکس حامی دولت نیست، عامل امپریالیسم و ستون پنجم آن در ایران است. این وضعیت جناح احمدی نژاد را تقویت و خواستاران دگرگونی را تضعیف خواهد کرد. اقدامات دولت آمریکا، به‌رغم همه ادعاهایش، اغلب به تضعیف جنبش‌های تحول‌خواهی منجر می‌شود.

با توجه به آنچه که آمریکا در حال حاضر در لیبی، بحرین و دیگر کشورها انجام می‌دهد، آیا شما تفاوتی میان سیاست های دولت بوش با دولت اوباما می بینید؟

خیر. به‌نظر من اوباما با یک سری ایده‌های تازه قدرت را در دست گرفت. اما بوروکراسی دولتی آمریکا برنامه‌های خود را دنبال می‌کند. در عمل آنچه اتفاق افتاد این بود که این ایده‌های تازه به‌تدریج کنار گذاشته شدند و او بیشتر به سمت مواضع هیلاری کلینتون، که نماینده منافع وزارت خارجه، پنتاگون و لابی اسراییل است، روی آورد. بنابراین، سیاست او با سیاست گذشته هیچ تفاوتی ندارد. او حتی این جنگ را بدون مشورت با کنگره آمریکا آغاز کرده است، که کاری مخالف قانون اساسی است.

امروز چند مقاله خواندم که بسیار تأسف‌آور بود. یکی از این مقالات به قلم «مکس بوث» در نیویورک تایمز منتشر شده است. او می‌نویسد که این اقدام نظامی کافی نیست و آمریکا باید لیبی را اشغال کند و دست به کشورسازی بزند. او خواستار استقرار مجدد یک نظام «تحت‌الحمایگی» است که بر اساس آن سازمان ملل متحد اداره لیبی را به یکی از کشورهای غربی واگذار می‌کند.

این یعنی بازگشت به استعمار کهن!

بله، دقیقاً.

از وقتی که به ما دادید سپاسگزاریم.


منبع: کارزار همبستگی


 


تلویزیون فارسی بی بی سی اخیراً مستندی را به مناسبت هفتادمین سال راه اندازی بخش فارسی بنگاه سخن پراکنی بی بی سی که در ابتدا فقط شامل رادیو بوده و اکنون تلویزیون هم هست پخش کرد و در آن به برهه هایی از اثر گذاری این رسانه در تاریخ معاصر ایران پرداخت. بدون تردید راه اندازی این رسانه در راستای سیاست خارجی انگلیس یا همان استعمارگر پیر بوده است اما این هدف در بسیاری از مواقع پوشیده بوده و گاهی نیز تحت الشعاع استقلال رسانه ای، به مثابه لازمۀ جلب اعتماد مخاطب، قرار داشته است. از جمله در بحبوحه شکل گیری و وقوع انقلاب اسلامی نقش رادیوی فارسی بی بی سی در اطلاع رسانی حوادث مربوط به انقلاب تردید ناپذیر است. علاوه بر امام خمینی که همیشه رادیوهای خارجی را گوش می داده اند نوع رهبران نهضت و فعالان سیاسی و نیز توده مردم مشتریان ثابت اخبار و تحلیل های خبری این رسانه ها که بدلیل پارازیت های شدیدی که رژیم شاه بر روی فرکانس های آنها می فرستاد به سختی دریافت می شدند، بودند. در این مستند پرویز راجی که در آن زمان سفیر کبیر رژیم شاه در لندن بوده است توضیح می داد که چه مقدار رژیم شاه بر او فشار می آورده است که از طریق مقامات وزارت خارجه انگلیس جلوی سخن پراکنی آن رادیو و انتشار اخبار نهضت توسط آن را بگیرد تا جائی که او ناگزیر شده است جسورانه به دربار بنویسد که اگر امنیت داخلی کشور با چند دقیقه برنامه روزانه رادیو بی بی سی بر هم می خورد بگذار بخورد.

بی بی سی و دولت انگلیس هرگز با انقلاب اسلامی همراه نبوده اند بلکه این حقیقت انقلاب اسلامی بود که خود را بر رسانه ای نظیر بی بی سی که به حداقلی از اخلاق حرفه ای رسانه پای بند بود تحمیل می کرد و موجب می شد نهضت از امکان رسانه ای آن بهره ببرد.

اما شکل گیری جنبش سبز در شرایط تنوع بسیار زیاد رسانه ها بود. علاوه بر فضای مجازی و شبکه های اجتماعی در عرصه اینترنت که امکان ارتباط چند سویه را فراهم آورده و پدیده خاص این دوره و عامل اصلی شکل دهندۀ جنبش های اخیر بوده اند، شبکه های ماهواره ای نیز بسیار متنوع و متکثر بوده و امکان دسترسی به آنها نیز روزافزون شده است.

صدا وسیما به مثابه رسانۀ ملی که گسترده ترین، پر امکانات ترین و نیز سهل الوصول ترین رسانه در کشور است در عین حال به دلیل عدم پای بندی به حداقل های اخلاق رسانه ای، بی اعتبار ترین آنها نیز هست و متأسفانه روز به روز از اعتبار و دامنه اثر آن کاسته شده است.

اگر در گذشته این "رسانه" بوده است که می بایست اخبار پالایش شده را در اختیار مخاطب قرار می داد اکنون این مخاطب است که می بایست اخبار متنوعی را که به او می رسد ارزیابی کرده و بر اساس تشخیص خود آنها را بپذیرد و یا نپذیرد. این کار اگرچه ارزشمند است اما بسیار وقت گیر است. ممکن است یک نفر فرصت آن را نیابد که به همۀ سایت ها سر بزند و همه شبکه های ماهواره ای را بررسی کند تا به اخبار و تحلیلهای قابل باور دست بیابد. در چنین شرایطی هر فرد، کم کم به یک یا چند سایت و یا شبکۀ محدود خو کرده و از آنها تغذیه می کند. بنابراین و به این ترتیب مناسبات رسانه ای گذشته در قالبی جدید بازتولید می شود. این بازتولید اگر چه در همه حال مذموم نیست ولی در شرایط کنونی بدلیل عدم توزیع عادلانه امکانات رسانه ای، لزوماً نتایج منصفانه ای را به بار نمی آورد.

جنبش سبز نوپاست و امکانات رسانه ای آن محدود است. حقیقت این جنبش و مطالبات برحق آن در نزدیک به دو سال گذشته بر طیف بزرگی از رسانه ها که دیرپا بوده، سمت گیری، نگرش و دیدگاههای خاص خود را دارند سایه افکنده و عملاً از امکانات آنها بهره برده است. البته کسی نمی تواند خود را متولی جنبش سبز بنامد و حتی رهبران شناخته شده جنبش، خود از پذیرش این عنوان اجتناب کرده اند. با این حال نمی توان هیچ یک از رسانه هایی را که پیش از شکل گیری جنبش وجود داشته و اهداف خاص خود را دنبال می کرده اند، هر چند اکنون با جنبش همراه باشند، نماینده آن دانست. در این میان رسانه های پر مخاطب و اثر گذاری نیز وجود دارند که اساساً بدلیل اینکه بودجه آنها توسط دولتهای بیگانه تأمین می شود ادعایی نداشته و نمی توانند داشته باشند.

شبکه تلویزیونی رسا که مخفف "رسانه سبز ایران" است و چند ماه است راه اندازی شده به گمان من پاسخی لازم والبته نه کافی به یک نیاز فراگیر در جنبش سبز است. اگر چه امکانات این شبکه تلویزیونی ماهواره ای در مقایسه با شبکه های دیگر فارسی زبان و سیمای جمهوری اسلامی بسیاراندک بنظر می رسد و معلوم است که دست اندکاران آن با زحمت فراوان آن را تدارک و راه اندازی کرده اند ولی به لحاظ اعتبار، از آنجا که مولود خود جنبش سبز است، به منابع مستقل و مردمی تکیه کرده و نیز به چارچوب های تبیین شده در منشور جنبش که به امضای آقایان موسوی و کروبی رسیده است پای بند است، می شود آن را "رساترین رسانه" جنبش سبز نامید.

"رسا" را نمی توان و نباید رقیب رسانه های آزاد که فقط رسانه هستند تلقی کرد. رسا رسانۀ جنبش سبز است و رسالت خود را پیگیری اهداف جنبش سبز تعریف کرده است و طبیعی ست در آن به اخبار جنبش جامع تر و پر رنگ تر از سایر رسانه ها پرداخته شود و اخبار غیر مرتبط، اگرچه مهم باشند، در آن کمرنگ بوده و یا حتی انعکاس نیابند.

به گمان من آنان که دل در گرو جنبش سبز دارند لازم است که رسا را نیز ببینند. ولی بدیهی ست که رسا به تنهایی نمی تواند نیاز روزانه هر فرد را به دانستن اخبار ایران و جهان برآورده سازد.

دولت، صدا و سیما و دستگاههای امنیتی، قضائی و تبلیغاتی جمهوری اسلامی ایران تا کنون واکنش چندانی نسبت به این رسانه از خود بروز نداده اند ولی علی القاعده و به سیاق رفتار گذشتۀ شان، بزودی در صدد مقابلۀ با آن برخواهند آمد و آن را اقدام علیه امنیت ملی برخواهند شمرد کما اینکه تا کنون هر نقد و اعتراضی را چنین قلمداد کرده اند. اما اگر چنین کنند مبنای قانونی نخواهد داشت و بیشتر سر و صدا و جار و جنجال به قصد ارعاب خواهد بود و البته شاید بگیر و ببندهای بی حاصلی نیز بدنبالش بیاید تا بلکه به زعم خود این صدا را نیز خفه کنند. اما در این حال، حکایت همان گفته است که اگر امنیت کشور با یک ساعت برنامه تلویزیون رسا بر هم می خورد .....


 


ديكتاتور يمني در سايه فشارهاي انقلابيون اعلام كرد كه اگر قدرت به يكي از مبارزان انقلاب 26 سپتامبر يا 14 اكتبر واگذار شود، از قدرت كناره‌گيري خواهد كرد.

به گزارش فارس، «علي عبدالله صالح» رئيس‌جمهور يمن امروز اعلام كرد كه براي كناره‌گيري از قدرت آمادگي دارد اما اين كناره‌گيري مشروط به واگذاري قدرت به يك شخص امين استو

وي در مقابل جمعي از طرفداران خود پس از نماز جمعه امروز گفت: ما براي انتقال قدرت آمادگي داريم اما اين امر مشروط به واگذاري قدرت به دستهاي يك شخصيت امين از مبارزان 26 سپتامبر يا 14 اكتبر است.

علي عبدالله صالح در ادامه براي گفت‌وگو با جوانان تحصن‌كننده در ميدان «التغيير» در صنعاء نيز اعلام آمادگي كرد.

وي در ادامه به اين جوانان انقلابي پيشنهاد داد تا يك حزب سياسي براي در دست گرفتن قدرت سياسي تشكيل دهند زيرا قدرت به ادعاي او به شورشي‌ها داده نمي‌شود.

صالح در حالي اين اظهارات را عنوان كرد كه احزاب ديدار مشترك ديروز پيشنهاد برگزاري انتخابات زودهنگام و تعيين رئيس‌جمهور جديد تا پايان سال جاري ميلادي را رد كرده بودند و خواستار انتقال قدرت به مردم و انقلابيون شدند.


 


رهبری سوریه یک روز پس از ناآرامی های خونین در شهر درعا، وعده هایی به مردم این کشور داده است .

به گزارش دویچه وله، مشاور بشار اسد قول داد که وضعیت اضطراری پایان یابد و آزادی احزاب تضمین شود.

در آخرین ناآرامی‌های درعا ده‌ها نفر کشته شدند.

شامگاه پنجشنبه ۴ فروردین، ساعاتی پس از خاکسپاری قربانیان ناآرامی‌های دیروز شهر درعا در جنوب دمشق، مشاور بشار اسد رئیس‌جمهور سوریه در تماس با خبرگزاری دولتی سانا اعلام کرد که دولت پایان دادن به وضعیت اضطراری را مورد بررسی قرار می‌دهد و ضمن اصلاحات سیاسی فعالیت احزاب را آزاد خواهد کرد.

خانم شعبان مشاور بشار اسد قول داد که با فساد با شدت بیشتری مبارزه شود و پایان دادن به قانون وضعیت فوق‌العاده که از سال ۱۹۶۳ بر سوریه حاکم است، مورد بررسی قرار گیرد.

به‌گزارش خبرگزاری دولتی سوریه، بشار اسد علاوه بر این، دستور افزایش حقوق کارکنان بخش دولتی و خدمات عمومی را صادر کرد.

مخالفان دولت که از سوی غرب به شدت حمایت می شوند ، در شبکه‌های اجتماعی اینترنتی مردم سوریه را به شرکت در تظاهرات سراسری بزرگ جمعه خوانده‌اند.

دولت بشار اسد در برابر موج اعتراض‌ها قول اصلاحات داده است. امروز به رغم استقرار نیروهای امنیتی در خیابان‌های درعا، حدود ۲۰ هزار نفر در تشییع جنازه و خاکسپاری قربانیان درگیری‌های دیروز این شهر شرکت کردند.

بسیاری از ناظران پیش‌بینی کرده‌اند که با توجه به حضور مردم در این مراسم، احتمالا فردا ده‌ها هزار نفر در تظاهرات اعتراضی شهرهای مختلف شرکت خواهند کرد.

برخی خبرگزاری‌ها تعداد کشته شدگان روز چهارشنبه، ۲۳ مارس، را ۱۵ نفر و برخی دیگر ۲۵ نفر اعلام کردند. اما مدافعان حقوق بشر بامداد امروز گفتند که شمار کشته شدگان به ۱۰۰ نفر رسیده است.

شامگاه پنجشنبه، ایمان الاسواد از فعالان حقوق بشر سوریه به خبرگزاری فرانسه گفت:« تعداد کشته شدگان بیش از ۱۰۰ نفر است و شهر درعا یک هفته وقت نیاز دارد تا همه آن‌ها را به خاک بسپارد.»

غربی ها در قبال تظاهرات مردمی بحرین و سوریه، دو موضع متفاوت دارند. آن ها در حالی که می کوشند به دست نیروهای عربستان و امارات و کویت، مردم آزادی خواه بحرین را به شکلی خونین، سرکوب کنند، اعتراضات سوری ها را قیام آزادی خواهانه و قابل دفاع می نامند و اسد را به نقض حقوق بشر متهم می کنند.

بحرین، مقر پایگاه پنجم دریایی امریکا و سوریه، بخشی از جبهه مقاومت در برابر شرارت های اسراییل است.


 


فرید طاهری از اعضای نهضت آزادی به مرخصی نوروزی آمد.

به گزارش خبرنگار کلمه، فرید طاهری از اعضای نهضت آزادی و داماد مهندس توسلی از اعضای ارشد نهضت آزادی، که در جریانات پس از عاشورا بازداشت شده بود به مرخصی سه روزه آمد.

وی که از ۲۷ دی ماه گذشته و بدون حتی یک روز مرخصی در زندان به سر می برد در تاریخ ۶ اردیبهشت در دادگاه تجدید نظر به سه سال حبس تعزیری محکوم شده است.

شایان ذکر است که نام طاهری در لیست مرخصی های ۲۹ اسفند بوده اما به دلایلی که ذکر نشده با چند روز تاخیر این انتظار محقق شده است.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به emrooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به emrooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته