-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ دی ۳, جمعه

Latest News from Norooz for 12/24/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



متن کامل رنج نامه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
محضر مبارک حضرت آیة الله العظمی وحید خراسانی ، شبیری زنجانی ، صانعی ، جوادی آملی ، موسوی اردبیلی ، بیات زنجانی ، مکارم شیرازی و صافی گلپایگانی
و حضرات آیات امینی ، خرازی
و مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم
السلام علی الحسین و علی علیّ بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین(ع)
والسلام علی عبادالله الصالحین و رحمة الله و برکاته
به استحضار می رساند شرفیاب شدن ما به محضر مبارک و تصدیع مان همان گونه که در شب تاسوعای حسینی عرض شد نه فقط از باب اطلاع رسانی وضعیت همسران ارجمند ما و ظلمی بود که بر آنان و دیگر زندانیان سیاسی مظلوم می رود بلکه دلیل دیگرش آشنایی حضرتعالی با خانواده های ما و دریافت این واقعیت بود که آن چه به عنوان فتنه و فساد مخالفان و منتقدان دولت مستقر توسط مأموران حکومت به طور مستمر عرضه می شود دروغ و فریبی است که خداوند ما را مأمور افشای آن نموده و به سوی شما بزرگواران رهنمون کرده بود. در صحت گفتار ما همین بس که آقایان نه حرمت ماه های حرام را دارند و نه حرمت هیچ یک از محرمات الهی را. حمله و هجوم وحشیانه به مساجد و بیوت علما و مراسم مذهبی و جلسات قرآن و دعا و روضه خوانی ها و بستن دارالزهراها و حسینیه ها و محدود کردن عزاداران حسینی به اراده و خواست دولت و کرسی نشینان قدرت برای ایشان کافی نبوده و درست روز عاشورا که ما پس از غسل شهادت به یاد شهادت مظلومانه مولا و مقتدایمان حسین(ع) و پس از عزاداری ها و اقامه نماز ظهر وقتی برسینه و سرکوبان از یاد فاجعه آتش زدن خیمه ها در کربلا وبه اسارت گرفتن فرزندان پیامبر(ص)، برای استعلام از وضعیت عزیزانمان که وخامت حالشان را شنیده بودیم، به مقابل زندان اوین رفتیم و با آرامش به خواندن زیارت عاشورا مشغول شدیم، به ناگاه مرتکبان منکر و حرام دستان نامحرمشان را به روی ما و فرزندان و خانواده نوری زاد بلند کردند و با وحشی گری همه ما را از زن و مرد و جوان به داخل ماشین نیروی انتظامی انداخته به اداره منکرات منتقل کردند!
حضرت آیة الله
ما نه مصداق آن زن یهودی زمان امیرمؤمنان(ع) و مولای عارفان بودیم که بیرون آوردن خلخال از پایمان فریاد امام عادل را برآورد و نه یک شهروند عادی که بر او ستم رود و دادخواهی کند بلکه ما به دلیل ستم مضاعفی که هر روز به نام اسلام بر ما می رود به شما علمای دین و یاوران مسلمین پناه آوردیم و زورمداران کینه خود را از این عمل صواب ما با هجوم وحشیانه در عصر عاشورا و بازداشت و بی حرمتی و اسائه ادب بر سرمان خالی کردند غافل از آن که ما نهی از منکر را با افشای ستم نزد شما بزرگواران و امت مسلمان و آزادگان عالم در روز عاشورا و همه ایام الله انجام خواهیم داد. و اجازه نخواهیم داد در سکوتی خفقان آور و در پشت پرده های ضخیم فریب و در استتار کامل امنیتی بر ما که برخی از سلاله ساداتیم و بقیه از محبان رسول الله و آلش صلوات الله علیهم اجمعین، بیش از این جفا شود. ما زینب وار بر رسالت خود می مانیم و اجر خویش از خدایمان می طلبیم. ما برای افشای عمله جور که بی شرمانه روز عاشورا را برای حمله به خانواده مظلوم زندانیانی که در انفرادی و قرنطینه نگاه داشته شده و روزه دار و عطشان، مرگ را بر زندگی ننگین مرجح داشته اند، مناسب می دانند، ترس و واهمه را کنار گذاشته حضور مبارکتان عرضه می داریم که این جان ناقابل در برابر خون هایی که روز عاشورا برای احیای دین محمد(ص) ریخته شد ارجمندی ندارد که به فکر حفظ آن باشیم. بنابراین نه تهدید و ارعاب و نه آزار و هرگونه آسیب محتمل بر ما و خانواده مان موجب عقب نشینی از راه حق نخواهد بود و خرسندیم که بزرگوارانی چون شما شاهد عادل همه مظالمی خواهند بود که بر سر ما رفته و می رود. لازم به ذکر است علاوه بر آسیب روحی شدید بازداشت شدگان، یکی از نویسندگان این مرقومه(همسر آقای نوری زاد) به دلیل هجوم وحشیانه نیروهای امنیتی و انتظامی از ماشین پرت شده و دچار شوک عصبی و لطمات شدید شده چهار شب است که در بخش سی سی یوی یکی از بیمارستان های تهران بستری است.
و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
فخرالسادات محتشمی پور (همسر سید مصطفی تاجزاده)
فاطمه ملکی (همسر محمد نوری زاد)
شایان ذکر است که هم اکنون هیچ اطلاعی از وضعیت سلامت جسمانی آزاده ی دربند محمد نوری زاد بعد از یک اعتصاب غذای خشک سخت ، در دست نیست و همسر آقای نوری زاد نیز از سی سی یو مرخص شده اند.
 


 


بسم الله الرحمن الرحیم
دادستان محترم عمومی و انقلاب
با سلام
امروز نزدیک یک ماه است که مادری نمونه و آموزگاری زحمتکش، سرکار خانم زهرا حاتمی مادر شش فرزند با هجوم مأموران امنیتی به منزل ایشان، دستگیر و به زندان اوین منتقل شده است و تا امروز تماسی با خانواده نداشته است.
زهرا حاتمی از آموزگاران آزاده و فداکاری است که اکثر اوقات خود را در راه خدمت به محرومان و مستضعفان جامعه صرف کرده است. سرکشی و کمک به خانواده شهدای جنگ تحمیلی و پیگیری مسائل رفاهی و آموزشی آنان که در مواردی حتی شهدای جنگ افغانستان را که در ایران زندگی می کردند، دربرمی گرفت. رسیدگی به دانش آموزان طرح پراکنده شاهد و خدمت به خانواده های شهدا در دوران کاری در منطقه آموزش و پرورش، سرپرستی پروژه های تحقیقاتی و پژوهشی و ارتباط بین دانش آموزان و مستعد و مراکز علمی و دانشگاهی گوشه ای از فعالیت های خالصانه ایشان است.
جای بسی تأسف است که در نظام جمهوری اسلامی تنها به علت ارتباط و هم دردی با خانواده های آسیب دیده پس از انتخابات 88 چنین رفتاری با فرهنگی دلسوز و زحمتکشی چون خانم حاتمی انجام می شود.
آقای دادستان ما همکاران فرهنگی او تقاضای رسیدگی فوری به پرونده ایشان را داریم و با توجه به این که حدود یک ماه از دستگیری غیرقانونی او می گذرد، امیدواریم در اسرع وقت امکان گفتگوی تلفنی و دیدار با شش فرزندش که در اضطراب و نگرانی به سر می برند، فراهم شود.
با تشکر
جمعی از فرهنگیان استان تهران
2/10/1389
 


 


به : دادستان تهران
از : همسر سید مصطفی تاجزاده شاکی از کودتاگران انتخاباتی، آزاده ممنوع الملاقات در قرنطینه اوین
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی یُؤْمِنُ الْخائِفینَ، وَ یُنْجِّی الصّادِقینَ، وَ یَرْفَعُ الْمُسْتَضْعَفینَ، وَ یَضَعُ الْمُستَکبِرینَ، وَ یُهْلِکُ مُلوکاً وَ یَسْتَخْلِفُ آخَرینَ

سلام آقای دادستان!
حال و احوالتان خوب باشد انشاء الله. امروز رفته بودم دست بوس مادرجان. به من سفارش کرد مادر! نفرینشان نکن دعایشان کن. گفت: من شب ها دیگر خواب ندارم و همه اش در نمازم و دعا می کنم. مادرجان گفت: مادر! شما پیش این ها که می روی بگو از جدّش خجالت نمی کشید و از جدّ خود من. من هروقت می روم دست بوس مادرجان سعی می کنم یک بند از خوبی هوا و ارزانی و فراوانی و آرامی بگویم. و اگر بشود بزنم زیرآواز و آن ترانه من چه قدر خوشبختم همه چی آرومه را بخوانم. دلیلش را که خوب می دانید خودتان آقای دکتر. خوب بالاخره شما هم مادر دارید و می فهمید مادر بودن یعنی چه. نمی دانم شاید هم ندانید چون مادر دارید ولی خود مادر نیستید. اگر مادری را می فهمیدید که به ماها نمی گفتید به شما چه که چه کسی را گرفته اند و با آن ها چه کرده اند. این طفلکی های معصوم که با ما اندک آشنایی دارند و از سر مهر گاهی حالمان را می پرسند و دراثر آن حال شما و نمی دانم شاید هم حال کودتاگران بد می شود، بچه های مایند. میوه های زندگی سی و دو ساله مان در فضای جمهوری اسلامی. میوه های انقلاب که دارند لگدمال چکمه های اجنبی های انقلاب ندیده و نشناخته و نفهمیده می شوند. شماها دارید قلب ما مادران را چنگ چنگ می کنید با برخورد با این بچه ها و بعد به ما می گویید خوب شما نبینید! نشنوید! نفهمید!دور از جان خر باشید الاغ باشید حیوان زبان بسته باشید. شما غافلید آقای دادستان که خدا اگر صلاح می دانست ما را خودش الاغ و گاو می آفرید. حیوان زبان بسته می آفرید یا اصلا کر و لال می آفرید. شما و ستاد کودتا که نمی توانید با یک فرمان ما را کر و کور و معلول ذهنی و جسمی کنید که. البته آن که قدرت را فراچنگ آورده از زر و زور و تزویر، خیلی کارها از دستش برمی آید چنان که برآمده تا همین جا، اما خوب می دانید که خیلی کارها هم از دستش برنمی آید چنان که برنیامده. نمونه اش همین همسرجان ما و آقای نوری زاد که نمی دانیم در تنهایی و انفرادی چه به سرشان می آید این روزهای محرمی؟ نمونه اش این همه زن و مرد شریف استوار که زیر شکنجه دوام آوردند. دردشان آمد و دادشان درآمد اما تسلیم خواسته بازجو نشدند. خیلی عجیب است از انسان ضعیف که خدایش از گوشت و پوست و رگ و استخوان ساخته و به یک بی آبی و بی نانی ولو می شود روی زمین و با یک چک و اردنگی بی حس و بی نا می شود. از این موجود ضعیف خیلی بعید است تاب آودن شکنجه های سیاه و سپید را. خیلی عجیب است تحمل آوردن و لب به غیر راستی بازنکردن! هم از این رو این ملت فاخر فهیم، شوهای تلویزیونی و نمایش اعترافات را دید و در دل خون گریست نه برای فروریختن باورهایش به آن مردهای درست بلکه برای درهم شکستن باورش به مردانی نقاب زده و نادرست که مدعی مسلمانی شدند برای زدن ریشه اسلام و مدعی انقلابی گری شدند برای نابود کردن همه آرمان های زیبایی که دوستشان می داشتیم و می داریم هنوز: عدالت و آزادی و جمهوری که اسلامی باشد برای جلوگیری از هر تبعیض و تحقیر و تضییق.
آقای دادستان!
امروز مادرجان که عادت دارد صاف در چشم من نگاه کند تا همه چیز را در آن بخواند و تکلیفش را با خدا در دعاهای شبانه و همه مواقع بی خوابی روشن کند، مرا راهنمایی کرد که باید بروید نزد علما برای تظلم خواهی شاید خداوند آن ها را وسیله خیر کند. من نمی دانم چرا ناگهان امروز؟ شاید فرمایشات ملاحسینی را به گوشش رسانده بودند که افاضات فرموده که خانواده زندانی سیاسی کار بی جا می کند می رود به در بیوت مراجع و علما آن ها چرا بی بصیرتی می کنند و خامی می کنند و در می گشایند تا تحریک بشوند و فریب بخورند. این اخوی نااخوی انگار اصلا آیات رحمانی به گوشش نخورده و جز آیه عذاب نخوانده و نمی فهمد که درب خانه علمای برای مظلوم به مثابه درب مسجد و درب خانه خداست. نعوذبالله این کودتائیان را منعشان نکنی خود را خازن جهنم و دربان بهشت می دانند که اگر خدا حواسش نبود اشتباهی بنده ای را راهی بهشت کرد هشدار بدهند یا آمرزیده ای را از جهنم بیرون خواست بکند این ها با گرز آتشین برفرقش بکوبند و بگویند خدا سرش به جایی گرم بوده و یادش رفته که شما باید جاودانه بسوزید و یا فریب ضجه های شما را خورده و خام شده. آمرزش بی آمرزش!آقای دادستان بیایید با هم خدای رحمان را شکر کنیم که اختیار آن دنیای ما را به امثال ملاحسین نداده است وگرنه این همه خشت طلا که جماعت مؤمنین و مؤمنات برای خانه آخرت خویش می فرستادند در میانه راه راهی خزانه های دیگری می شد و بلندمرتبه سازی در جهتی دیگر میسور می گشت.
آقای دکتر جعفری!
می گویم من در این عریضه چهل و سوم و عریضه هفدهم محرمی می خواهم یک اعترافی بکنم و آن این که حق با شماست فشار روی شما خیلی سنگین است از جانب باند ملاحسین کیهانی و ارگان کودتا و دیگر عوامل و مصادر کودتا و آنان که همسرجان شکایت حقوقی کرده علیه شان و شما و همکارانتان به روی مبارک نمی آورید و اعتراف می کنم که این فشارها دارد خدای ناکرده از پایتان درمی آورد. اما در عین حال می خواهم یک قولی به شما بدهم البته در حد توانم و آن این که یک بالانس و تعادلی فراهم آورم برایتان که فشارها فقط از یک ناحیه نباشد که شما را دچار مشکل کند. شما از همین فردا که روز جمعه و عید مسلمانان و مبارک است، پس از انجام مستحبات خدای را شکر کنید که این بنده کوچک آن خدای بزرگ، بنا دارم تا احقاق کامل حقوق همسر عزیزتر از جانم و خودم و فرزندانم و سایر اعضای خانواده مصطفای عزیز، این بلبل زبانی ها را که فی نفسه از نظر نظام عدل ما جرم است درست عینهو خانواده زندانی بودن ما و تظلم خواهی هایمان به هر شخص و نهاد و مؤسسه رسمی و شرعی و قانونی، و این نگارش ها را که واژه واژه اش را در زمان خود، خدای قلم بر نوک قلم جاری می کند، ادامه دهم و می دانم این فشاری است بر شما چنان که پیش از این به همسرجان فرموده بودید و ایشان هم فرموده بودند از یک همسر جداشده از شویش به ستم، چه انتظار دارید و من هم بارها گفته بودم همسرم را آزاد کنید و بهانه برای گفتن و نوشتن به دست من ندهید. باری مرا وسیله خیری قلمداد کنید که خداوند به پاس سابقه نیک خدمتگزاری های پیشین جلوی رویتان قرار داده و به گروگان گیرندگان همسرم بگویید: آقایان! من سخت تحت فشارم کمی انتظاراتتان را کاهش دهید و بیش از ظرفیت قانون می خواهید لااقل زیاده طلبی هایتان را با ظرفیت من متناسب کنید.
زیاده عرضی نیست آقای دادستان. ما برویم به قول مرحوم زنده یاد گل آقا کشکمان را بسابیم. و شما هم بروید دعای کمیل را بخوانید لااقل اگر منشور حکومتی را که امامش آموخت را دوست ندارید و یا صلاح نیست که بخوانید.
و گل آفا یادش به خیر یاد خودش و یاد نشریه اش با این بیت بر سر در آبدارخانه شاغلامش:
یک دهان دارم دوتا دندان لق می زنم تا می توانم حرف حق
فخرالسادات محتشمی پور
هفدهم محرم الحرام 1432 برابر با دوم دی ماه 1389
 


 


سلام عزیزم نازنینم
دلم هوایت را می کند نه برای این که خیلی به هم نزدیک بودیم و مراوداتمان دل هایمان را به هم پیوند داده بود؟ نه برای این که رفت و آمدها زیاد بوده و دیدارهایمان. نه! دلم هوایت را می کند چون در همان چند دیدار کوتاه، همه صافی و مهربانی و بی آلایشی ات ریخت در این دل پرآشوب من. در همان چند دیدار کوتاه از سمینار زن در ادوار مختلف تاریخ ایران که تو با کاروان تاریخی ما همراه شدی تا وقایع نگاری کنی و گزارش سمینار را تحریر کنی برای نشریاتی که دلشان می خواست برای خالی نبودن عریضه سرکی هم به حوزه تاریخ بکشند و از سر سیری گذری هم به تاریخ نگاری زنان داشته باشند و یا زن را از پستوهای تو در توی تاریخ از پشت همان نقاب ضخیم، نظاره ای بکنند. شاید چند صفحه روزنامه و یا حتی چند ستونی پر شود و دهان ما هم بسته. تو ولی چه زیبا تصویر کردی همه شنیده هایت را و دیدنی های آن دو روز اولین سمینار ما را که آبرومندانه برگزار شد و آنان که همراهی نکرده بودند حسرت و دریغشان را نتوانستند پنهان کنند از عدم حضور. از همان سمینارتاریخی تا همه روزهای تلخ هجران من و ما، تو همه مهربانی ات را گسیل می کردی به کوی وفا و من سیراب می شدم از آن.
نازنین تو چقدر آرام بودی! من انتظار داشتم همه شیطنت های دختران هم سن و سالت و همه جسارت های هم کاران روزنامه نگارت را در تو ببینم اما در ورای آن چهره آرام یک روح پرسشگر خودنمایی می کرد که تو تند تند برای سوال هایش دنبال جواب بودی. یافتی یا نیافتی نمی دانم اما چقدر حیف که تا من آمدم تو را خوب بشناسم ناگهان به قدر فرسنگ ها از ما دور شدی دخترک نجیب و آرام روزنامه های صبح اصلاحات در اندرون قفسی که جادوگران نفس پرست برایت ساختند. برای تو و همکاران روزنامه نگارت و برای بسیاری از فرزندان پاک وطن! تو مانند دیگر همکارانت شمع ها را روشن نگاه داشتی تا صبح بماند، اما زور آن ها که قرار بود نفس نامحرمشان همه شعله های روشن را فوت کند زیاد بود. زور ستمگران در همه تاریخ زیاد بوده و خواهد بود چه جای انکار؟ اما تو دخترک نازک تن و لطیف روح بی تردید نفس نامحرمان را بریده ای در همان سلول انفرادی که قفل درش نه حتی به دست زندان بان بلکه در چنگ بازجویت است. زندان بان را می گویند دلی نرم است. می گویند هنوز خدا در گوشه قلب او جایی برای خود نگه داشته است. می گویند چشمانش تو را یاد مادر می اندازد. می گویند لبخند یواشکی اش تو را به همه روزهای خوش زندگیت می برد. من نمی دانم راست می گویند یا نه نمی دانم می شود در زندانی چنین مخوف که دیگر جای قاتل ها و جنایت کارها نیست بلکه جای بهترین و معصوم ترین فرزندان سلامت این مرزوبوم است، لبخند زد یا نه. نمی دانم زندان بان تو شب ها چگونه می خوابد و روزهایش را چگونه به شام می رساند اما می دانم نمی شود حتی چند روزی مصاحب تو بود و پاکیت را تصدیق نکرد و صداقتت را و مهربانی ات را و خون گرمی ات را و دل نرم و رحیمت که رنجش موری را هم تاب نمی آورد چه رسد به درد هجران مادر و پدر و خواهران و آن جانان کوچولو که حالا در غیاب تو همه زندگیش را که اسباب بازی هایش هستند برده گذاشته در اتاق تو تا با عطر نفس های تو زندگی را استشمام کند. جانان کوچولو با آن دستان نحیفش قاب عکس های تو را این سو و آن سو می برد و تو را جاری می کند در همه خانه. عکس تو را می بوسد و ذوق می کند که تو دائم با اویی نازنین!
دیروز خانه ات پر بود از دل های مهربانی که از راه های دور آمده بودند تا دعایشان را در خانه مؤمنی دیگر از جمع خانواده شان دسته جمعی زمزمه کنند نازنین! سوره حدید خوانده شد در خانه ات. حدید که در آن بأس شدید است و منافعی برای مردم. در آیات پایانی این سوره صحبت از رحمت خداست که دوبار بر مومنین خداترس ارزانی می شود و صحبت از نوری است که در پرتو آن مومنان گام برمی دارند. ما این آیات را که در خانه شما خوانده شد به فال نیک گرفتیم و فال حافظ هم برای تو بس نیک آمد. نمی دانم چرا شاید چون نمازی که در اتاق خالیت خواندیم و اشک هایی که به درگاه معبود افشاندیم و رقت قلب بعد از آن دل حافظ را بیش از پیش با ما همراه کرد. دخترم! ما دیروز انتظار شنیدن صدایت را داشتیم و استجابت دعای مادرت را به برکت آیات قرآنی و برایت حمد خواندیم تا هم چنان پایدار بمانی و برای گرمی دل مادرت دعاها کردیم به درگاه حق جلّ و علی. نازنین ما دیروزمان را به شب یلدا پیوند دادیم با بهترین فال ها برای بهترین احوال شما آزادگان دربند. می دانم که همه دعاهای نیکمان سوار بر بال های فرشتگان از منفذ های آن دیوارهای بتونی به تو رسیده است. ما صبر می کنیم تا روزگار سختی و هجران به سرآید و تو بازآیی و برتمام دیوارهای خانه ات آیینه می نشانیم تا تو همه صافی درونت را که در خلوتی رازآلود با خدای خودت یافته ای بر آن آیینه ها به ما بنمایانی. ما با نور ایمان تو گرم می شویم و با نور ایمان مادرت که تجلی مهربانی خداست.
نازنینم خوش احوالی دارید شماها در آن خلوت انس و ما این بیرون چقدر حسرت و آه داریم برای دوری شما و دوری از آن حال خوش. خوش به حالتان.
 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به norooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به norooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته