-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه

Latest News from Norooz for 12/22/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



به : دادستان تهران
از : یکی از ستم دیدگان عصر عاشورای ٨٩،همسر سید مصطفی تاج زاده شاکی از کودتاگران انتخاباتی، آزاده ممنوع الملاقات در قرنطینه اوین
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام آقای دادستان!
یلدایتان پیشاپیش فرخنده باد. امروز گفتنی ها را با یاری دلبند گفته ام و دوست ندارم حال خوشی را که به آن دچار گشته ام در هیچ حالت خراب کنم. لذا گفتنی ها با شما را که دادستانید و داد ما نمی ستانید در آستانه یلدایی که در هر حال مبارک است در سلول انفرادی یا در زندان بزرگی که کودتاچیان برای ما ساخته اند، به لسان الغیب می سپاریم. این شما و این فال و حالتان:

ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی وان گه برو که رستی از نیستی و هستی
گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو هر قبله‌ای که بینی بهتر ز خودپرستی
با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش بیماری اندر این ره بهتر ز تندرستی
در مذهب طریقت خامی نشان کفر است آری طریق دولت چالاکی است و چستی
تا فضل و عقل بینی بی‌معرفت نشینی یک نکته‌ات بگویم خود را مبین که رستی
در آستان جانان از آسمان میندیش کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی
خار ار چه جان بکاهد گل عذر آن بخواهد سهل است تلخی می در جنب ذوق مستی
صوفی پیاله پیما حافظ قرابه پرهیز ای کوته آستینان تا کی درازدستی
در خانه اگر کس است یک حرف بس است.
فخرالسادات محتشمی پور
پانزدهم محرم الحرام 1432 برابر با سی ام آذرماه 1389
 


 


شب گذشته آیة الله موسوی خوئینی ها به همراه خانواده اش برای احوال پرسی از سید مصطفی تاجزاده و همسرش در منزل او حضور یافت.
آیة الله موسوی خوئینی ها رئیس کمیته سیاسی مجمع روحانیون مبارز با حضور در منزل تاجزاده از وضعیت او و نیز اخبار مبنی بر دستگیری غیرقانونی همسرش کسب اطلاع کرد. همسر این شاکی از کودتاگران انتخاباتی و نظامی که مانند چهار تن دیگر از شاکیان مزبور در زندان اوین است، گفت: متاسفانه پس از این که مدعیان قانون مداری، بیش از چهارماه است که همسرم را تنها به دلیل یک شکایت قانونی در قرنطینه نگاه داشته و حق گرفتن تماس تلفنی را از او سلب کرده اند، ابن بار برای خوش آمد کودتاچیان و مردان خطاکاری که از مصونیت کامل قضائی برخوردارند، حق ملاقات و دیدار ما را هم سلب کرده اند و در این زمینه هیچ پاسخی نمی دهند چون می دانند اقدامشان غیرقانونی و توجیه ناپذیر است. محتشمی هم چنین گفت: من که همسرم ماه هاست در اعتراض به شیوه های غیرقانونی اعمال شده علیه خودش و دیگر زندانیان مظلوم سیاسی روزه دار است به همراه خانواده آقای نوری زاد که نزدیک یک هفته در اعتصاب غذا به سر می برد بعدازظهر عاشورا به مقابل زندان اوین رفتیم تا خبری از آنان بگیریم یا لااقل با خواندن دعا در جوار عزیزانمان آرام بگیریم که با حمله وحشیانه نیروهای اطلاعاتی و لباس شخصی مواجه شدیم. وی افزود رفتار زشت و کثیف و وحشیانه ای که با ما درروز عاشوراشد با بازداشت غیرقانونی در کارنامه نظامی که خودمان بر علیه ظلم پایه گذاری اش کردیم و متاسفانه توسط نااهلان و نامحرمان به بیراهه رفته، خواهد ماند و لطمات وارده بر روح فرزندان و خانوده ما جبران ناپذیر است و این در حالی است که هیج مقام مسئولی تا کنون مسئولیت این اقدام غیرانسانی و غیرشرعی را نپذیرفته و ما به واقع نمی دانیم از کدام نهاد قانونی باید شکایت کنیم. آیة الله موسوی خوئینی نیز از شرایط بوجود آمده پس از انتخابات به شدت ابراز تأسف کرد و گفت متأسفانه شیوه های غلط به کار گرفته شده ادامه دارد و این اقدامات هرگز به نفع کشور و نظام نیست. وی هم چنین از برخورد غیرشرعی و غیر انسانی با خانواده های مظلوم زندانیان بی گناه ابراز انزجارنمود. محتشمی پور نیز با تاکید بر انتظار متدینین از مراجع و علمای بیدار که در برابر ظلم ظالم سکوت نکنند و اسلام را از زشتی ها و پیرایه هایی که مدعیان مسلمانی بر آن می بندند، منزه کنند، گفت ما برای احقاق حق خود و اثبات مظلویتمان همه توان خویش را به کار می بندیم و از ارعاب کودتاگران و عربده کشان قداره بند باکی نداریم و روحانیت هم باید برای دفاع ازاسلام عزیز و مظلوم همت کنند.و فرزندان ما پوسته ای را که ملاحسین های مرید طالبانیسم برایشان از اسلام باقی گذاشته اند باور نخواهد کرد و منتظر معرفی آئین رحمانی توسط روحانیت اصیل مستقل هستند که مردم هنوز با همه ظلمی که به نام دین و شریعت بر آنان رفته، به آن امیدوارند.
لازم به ذکر است براثر حمله وحشیانه به خانواده های نوری زاد وتاجزاده همسر محمد نوری زاد دچار صدمه شدید شده و در بخش سی سی یو بیمارستان مدرس بستری است.
 


 


مصطفی تاج زاده عضو دربند شورای مرکزی جبهه مشارکت در مقاله ای که تقديم به احمد بورقاني شده نوشت : من پیروزی جنبش سبز را در زندان دیدم، هم در بعد سلبی و هم در بعد ایجابی آن. در بعد سلبی همه اتهامات عليه ما عملاً پس گرفته شد. اگر متن کیفرخواست عليه متهمان فعالیت های انتخاباتی كه حكم بازداشت آن‌ها در 19خرداد 88 صادر شد و در فرداي انتخابات بازداشت شدند با حكم دادگاه مقایسه شود، به وضوح شاهد عقب نشینی فاحش از اتهامات نخستین خواهیم بود
به گزارش نوروز متن کامل این مقاله به شرح ذیل است:

*تقدیم به احمد بورقانی که یادش در زندان همواره با ما بود*

 جنبش سبز و تجربه زندان

من پیروزی جنبش سبز را در زندان دیدم، هم در بعد سلبی و هم در بعد ایجابی آن. در بعد سلبی همه اتهامات عليه ما عملاً پس گرفته شد. اگر متن کیفرخواست عليه متهمان فعالیت های انتخاباتی كه حكم بازداشت آن‌ها در 19خرداد 88 صادر شد و در فرداي انتخابات بازداشت شدند با حكم دادگاه مقایسه شود، به وضوح شاهد عقب نشینی فاحش از اتهامات نخستین خواهیم بود. یعنی در حالی که "محاربه"، "براندازي" و «برپايي انقلاب مخملي» یا به تعبیر تصحیح شده بعدی «کودتای مخملی» محور اصلی متن کیفرخواست را تشکیل می دهد، در رأی دادگاه آقايان بهزاد نبوي، ميردامادي، صفايي فراهاني، رمضان¬زاده، امين¬زاده، عرب-سرخي و من اتهامي تحت عنوان "معاونت درمحاربه و افساد في الارض" و"فتنه و توطئه عظيم كه در راستاي براندازي نظام" و به اصطلاح «كودتاي مخملی» به میان نیامده است. به علاوه در حكم محكوميت من، جنبش اعتراضي مردم ایران به نام خود یعنی «جنبش سبز» آمده است. من این را یک پیروزی ، نه برای خويش، که برای ملت ایران محسوب می کنم که اتهام زنندگان، نامگذاری خود را كه براساس آن ما را بازداشت کردند پس گرفتند و ناچار شدند بعد از آن همه سرمایه گذاری های گزاف و به پا کردن جنگ روانی پرهزینه با مشارکت جویان در انتخابات و پس از آن¬همه سركوب هاي اعتبارسوز، اتهام انقلاب صربستانی و گرجستانی را کنار گذارند و اصالت ایرانی جنبش سبز را اعتراف كنند. البته گذار و عبور از متن پرمدعای کیفرخواست به متن رأی دادگاه درخصوص جنبش سبز به نحو خاموش و بی سر و صدا صورت گرفته است. يعني در حالی که دوربین «رسانه ميلي» با آن طمطراق و جنجال، درباره دادگاه نمايشي اثبات «كودتای مخملی» به روی صحنه آمد و به آن حالت سريالي بخشيد، دفاعيات روشنگر محكومان سرافراز و نيز عدم ارائه دفاعيه من به عنوان اعتراض به "آپارتايد قضايي" موجود و همچنين رأی دادگاه من و دوستانم، به سکوت برگزار شد و اعتراف نامه دادگاه درباره اصالت ایرانی جنبش سبز دوربینی و نمایشی نشد.
در بعد اثباتی قضیه نیز همگان دیدند که اكثر قريب به اتفاق کادرهای دولت اصلاحات جزو پاک ترین و امین ترین فرزندان این مرز و بوم هستند و دستگاه¬هاي امنيتي، اطلاعاتي و نظامي به رغم همه فشارهايي كه عليه ما اعمال كردند، نتوانستند حتي يك سند برای مدعای خود عرضه کنند. آنان به رغم اینکه در طول همه سال های اصلاحات و پس از آن، حرکات و سکنات برگزیدگان ملت را زیر ذره بین اطلاعاتی، امنیتی، شنودی و بازجویی قرار دادند، و به رغم بهره گیری از همه امکانات، تهديدات و احكام سنگين و ظالمانه قضايي، نتوانستند اتهامات خود را ثابت كنند و ناکام ماندند. متن کیفرخواست دادستاني و متن رأی دادگاه درخصوص اینجانب و دیگر دوستانم سند آن تلاش بی¬حاصل است. به اين ترتيب مردم در زیر بمباران آن اتهامات دروغ به وضوح مشاهده کردند که اصلاح اندیشان این دیار نه فقط امین رأی ملت بودند بلکه امانت دار صدیق بیت المال نيز بودند و اگر کوچک ترین خدشه ای در این امانت وجود داشت، بی تردید در صدا و سيما به ابعاد مضاعف در معرض بزرگ نمایی قرار می گرفت. در واقع خلاء اسنادی و فقدان کمترین دلیل محکمه پسند باعث شد تا کمبودهای حقوقی و قضایی کیفرخواست عمومی با انبوهی از مدعیات گزاف و شبیه سازی های بی محتوا بین ایران و صربستان پر شود. اکنون مردم ایران می توانند گزارش تلاش¬هاي سه بازجوي اولم را كه بيست و هفت روز پس از بازداشت اينجانب تهيه كرده و به عنوان گردش كار ماموران قرارگاه ثارا... سپاه پاسداران براي تمديد قرار بازداشتم من تحويل مقام قضايي دادند و در پرونده اينجانب ثبت است (پيوست 1) و نيز متن كيفرخواست عليه ما را كه در دادگاه نمايشي قرائت و در رسانه‌ها منتشر شد، در مقايسه با رأی دادگاه من بخوانند (پيوست 2) و این سه متن سیاسی (گردشكار، كيفرخواست دادستاني تهران و حكم دادگاه) را با یکدیگر مقايسه کنند تا به وضوح شاهد اعتراف اعتراف سازان به شكست خود باشند، بدون آنکه در سلول های انفرادی و تحت فشارهای گوناگون مجبوربه پذيرش شكست شده باشند.
به این ترتیب كساني که اصلاح اندیشان و فعالان جنبش سبز را به تغذیه مادی و معنوی از آمریکا متهم می‌کردند، اکنون بايد پاسخگوی حاتم‌بخشي‌ها و سفره¬پروری هاي ايام فعاليت هاي انتخاباتي از يك سو و به هرز دادن طلایی ترین فرصت های سیاسی و اقتصادی ملي از سوي ديگر باشند. درحقیقت در زندان¬ها سلامت مالي، اخلاقي و سياسي بازداشت¬شدگان در معرض رؤیت دستگیرکنندگان قرار گرفت و معلوم شد که نه فقط اتهام فسادهاي سه گانه مالی، اخلاقی و سياسي علیه اصلاح¬طلبان بی اساس بود، بلکه در واقع این «طبقه جدید» سیاسی و اقتصادی حاکم است که هم بابت بي كفايتي در اداره كشور و هرز دادن فرصت ها بايد به ملت حساب پس دهد و هم بايد پاسخگوی بیت المال و رانت های عظیم نفتی و غیرنفتی باشد.
سرانجام آنكه در دوران انفرادی و بازجویی های بعدي شاهد دگرگونی در مواضع بعضي بازجویان بودم. یعنی اگر در روزها و مراحل نخستین، علاوه بر اتهام محاربه و براندازي و آشوبگري، متهم به آن می شدم که چرا دغدغه سازگاری ولایت فقیه و دموکراسی را دارم و به فرمول «ولایت فقیه به اضافه حقوق شهروندی» معتقدم و چرا خواهان داخل نمودن یک عنصر «ناسازگار»، «غربي» و «بیرونی» به نام دموکراسی در ولایت فقیه هستم و می خواهم خلوص و اصالت اسلامي - شيعي آن را به حقوق شهروندی و دموکراسی آلوده کنم، در مراحل بعد قضیه کاملاً برعکس شد. این بازجوها بودند که مدعای دموکرات بودن خود و دیکتاتور بودن ما را فریاد می کردند! اگر بازجويي ما با گفتمان و ادبيات كيهان آغاز شد، در پايان اين «روش كيهان» بود كه مورد نقد بعضي بازجوها قرار گرفت كه تك‌صدايي را نفي و از تعامل دو جناح دفاع مي كردند و به ضرورت حضور دو بال پا مي فشردند.
هنگامي كه از زندان بیرون آمدم و به تدریج در جریان تحولات شگرف اجتماعی- فرهنگي و سياسي يك¬سال اخيرقرار گرفتم، «دموکراسی» خواهی بازجوها برایم معنای اصلی خود را آشکارکرد. اکنون به خوبی می¬توانم بفهمم که چگونه فریاد دموکراسی خواهی اكثريت قاطع ملت ایران و مخالفتشان با هر نوع دیکتاتوری، از دیوارهای اوين عبور کرده و طنین خاص خود را در مدعیات بازجوها یافته است. هنگامی که بازداشت¬كنندگان ما زیر فشار سنگین جنبش سبز اكثريت ملت ایران مدعای خود را در زمينه عدم سازگاري انديشه امام با دموكراسي تغییر دادند و از دموکراسی با لحن مثبت سخن گفتند، احساس کردم همه کوشش¬های فکری آقای مصباح و شاگردانش درباره سرشت غربی و غیردینی دموکراسی و همه آن هزینه های گزاف رسانه ها و تریبون های رسمی دود شد وبه هوارفت!
من در سالگرد بازداشت خود، ابتدا مقاله «پدر، مادر، ما باز هم متهميم!» را منتشر كردم. اكنون به ياري خداوند متن گردش كار قرارگاه ثارا... سپاه پاسداران (مورخ 19/4/88) را كه بيانگر روحيه حاكم بر اوين و سلول هايش در ماه اول بازداشت ها بود، به همراه متن كامل حكم دادگاه، بدون هيچ گونه توضيحي براي استحضار ملت ايران منتشر مي كنم.
پيشاپيش از بذل توجه هم ميهنان خود به اين مقالات و نقد و ارزيابي آنها سپاسگزارم.
سيد مصطفي تاج زاده
18 مرداد 1389


 


 


سلام مهربان عزیزتر از جان
ببخش که دیر به دیر برایت نامه می نویسم. ببخش که زیباترین واژه هایی که در رویا و بیداری پشت هم قطار می کنم در اندیشه ام برای نگارشی زود در پس روزانه ها و شبانه هایی ساخته دست کودتاگران، طراوت و تازگی اش را از دست می دهد و من آن ها را در گوشه ای از ذهن بایگانی می کنم تا وقتی دیگر که بازسازی شوند و تروتازه به دست تو برسند. به دست تو که عمر عزیزت را داری در تنهایی منفوری که اقتدارگرایان قدرت پرست برایت تدارک کرده اند می گذرانی و حسرت شنیدن یک خواهش را بر دل سیاهشان گذاشته ای. به دست تو؟ آه چگونه باید به دست تو برسد این نامه و دیگر پیام های عشق و محبت من این سوی دیوارهای بلندی که سربازان جوانی بر بالای آن سلاح گرم حکومتی را که برخاسته از خواست مردم نیست به رخ ما می کشند، هر روز که می آییم آن طرف ها به امید ملاقات. سربازان جوانی که مادرانشان آن ها را از زیر قرآن رد کرده اند و به خدایشان سپرده اند تا بروند خدمت با نگاه هایی مبهوت ما را می نگرند که جای مادرشانیم. خدمت به که؟ خدمت به سرزمینی که دوستش دارند و به مردمی که دوستشان دارند. سربازها دوره ای چند ماهه را می گذرانند و بعد تقسیم می شوند و عده ای شان باید در زندان ها خدمت کنند. جوانان پاک دل پاک نیت که می خواهند خدمت را بگذرانند تا تکلیف زندگیشان معلوم شود. اشتغال و ازدواج و فردایی که باید روشن باشد برایشان و نیست. من همه این سربازها را که می روند خدمت دوست دارم. من همه خدمتگزاران را دوست دارم و تو را دوست دارم که مجسمه خدمتی و خدمتگزار مجسم.
عزیزدلم!
گاه پیش خود فکر می کنم بهترین دوران عمر نزدیک به پنجاه ساله ام، همان دوران پرستاری بود در بیمارستان آتیه و خاتم و در منزل خواهرت و منزل خودمان. همان دورانی که وقتی همه دوست دارانت و دوست داران حق و حقیقت و صداقت و راستی و خدمت می رفتند سر خانه وزندگیشان من و تو تنها می شدیم. من می نشستم کنار تو و تو برایم از روزهایی می گفتی که مانند شب سیاه بود اما در دل همان سیاهی محض تو سپیدی ها را می دیدی و کشف و شهود می کردی. تو معنی سیب را و زندگی را که از دل همان غربت دست ساز بشر و از دل همان نکبت دست ساز کودتاگران یافته بودی به من یاد دادی. معنی سیب را که خودِ زندگی است. همان سیب که بعد از مدت ها تنهایی شده بود هم دم تو در سلول انفرادی. من حالا چقدر سیب را دوست دارم و ایمان را که در دل تو موج زد و موج زد و مستقیمت نگاه داشت.
بهترین روزهای عمرم روزهای پرستاری است. همان روزها که تو بودی و من بودم و انگار خدا تو را از چنگ دژخیمان کودتاگر فرستاده بود بیرون، پیش من تا این ایمان یخ زده را در دلم دوباره گرم کنی و زنده کنی و از عشق برایم بسرایی محبوبم. از عشق، اکسیرحیات که آدم های بی روح بی دل آن را نمی شناسند و نامش را به سخره می گیرند و نیشخند می زنند بر عاشقان دلداده که همه زجرهای عالم را به یک جمله جادویی «دوستت دارم» می خرند. من آن روزهای خوب در کنار تو می نشستم و تیمارداریت می کردم و چشم به دهانت می دوختم تا واژه واژه گفتنی هایت را از دهانت بیرون نیامده بربایم و بفرستم در یک نقطه امن برای به یاد ماندن، برای روز مبادا. تو برایم از سختی هایت کم گفتی می دانستی که تاب نمی آورم. من در اولین تماس تلفنی در روز چهل و ششم و در اولین ملاقات حضوری پس از ماه ها انتظار، اولین چیزی که پرسیدم این بود: با تو چه کردند مصطفای من؟؟؟ و تو سکوت کردی و هیچ نگفتی حتی در روزهای اول آزادیت از زندان هولناک مأموران گمنام امام زمان! تو مرا در انتظار گذاشتی تا آن سفر شیرین زیارتی در همسایگی هشتمین امام که عاقبت دلت رضا داد که دلم را بشکنی با گفتن شمه ای از آن چه برتو گذشت و از آن پس دیگر سفره دل گشوده شد برای برون ریختن همه رازهایی که دیوارهای انفرادی تنها شاهدش بود و آن سیب! همه رازها؟ نه گمان نمی کنم تو هنوز رازهای مگو زیاد داری که حتی مرا قابل شنیدنش ندانسته ای. مرا امتحان کردی و دیدی تاب نمی آورم شنیدنش را.
مصطفای من! امشب باز یک یلدای بدون تو را تجربه می کنم. یک شب بلند سیاه را که عزیزانی دیگر باید در سلول انفرادی بگذرانند و ما باید این سوی دیوارها دلمان از غصه بترکد برای دیدن این همه نامردمی و قساوت قلب از کسانی که خود را برادر و هم کیش و هم وطن می دانند و ما را ملزم به پذیرش همه ستم هایشان می دانند. آنان که می گویند ما حتی اگر دژخیم باشیم هم وطنیم و شما حق ندارید با بیگانگان از دردهایتان بگویید و مادرها در جوابشان می گویند: مو از بیگانگان هرگز ننالم. مادرها در چهره این آشناها دیگر هیچ نشانی از آشنایی و وفا نمی بینند. ما چشم هایمان را می بندیم تا تجلی همه رذالت های شیطانی را در چهره این آشناها نبینیم. ما یلدائیان شب زنده دار که احیای هر شبمان با ذکر امن یجیب توأم است و دل های دردمندمان تنها مأوای خدایی است که روز به روز بیشتر و بهتر می شناسیمش و روز به روز بیشتر چهره های واقعی بندگانش را به ما نشان می دهد. بندگان دوست و بندگان دشمن. ما خدای را سپاس می گوییم که دوستی بهترین دوستانش را به ما عطا کرد و دشمنی بدترین دشمنانش را و ما را در میدان امتحانی قرار داد که پیش از این دوستانش را محک زده بود و تا روز واقعه این میدان گشوده خواهد ماند تا مقربین و صالحین و صادقین مقام گاه ابدی شان را خود تعیین کنند و کاخ ها بسازند از آجرهایی از پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک!
عزیز زندانی هوس ظلم ستمگران!
عزیز زندانی شهوت قدرت کودتاگران!
عزیزمن!
من امشب در یلدایی ترین شب عمرم نامت را در بلندای شب فریاد خواهم کرد. نام تو را که برگزیده منی مصطفای منی و منش محمدیت خاک ذلت بر سر دشمنانت ریخته و می ریزد. با هر کلامت و با هر سکوتت حتی. تو در زیر فشار دژخیمان سکوت کن عزیزم من همه تن فریادم. فریاد. مرا شنیدی در آن بعدازظهر عاشورا که آمده بودم از حالت باخبر شوم با خانواده نوری زاد هم سلولی و مصاحب چهارماهه ات؟ مرا شنیدی وقتی یا حسین و یا زینب می گفتم و شکوه حال می کردم و نام تو را از عمق جان فریاد کردم؟ مرا شنیدی مهربانم؟ کاش نشنیده باشی آن فریاد استغاثه وقتی که دستان تو را بسته اند جز دردی دیگر بر دلت چه می تواند باشد؟ کاش نشنیده باشی همه آن چه بر ما گذشت. بر من که هرگز از تو کمک نخواستم در برابر همه سختی های روزگار اما آن روز در هجوم اجنبی نامحرم نااهل نامت را فریاد کردم مصطفی! تو شنیدی؟ خدا کند نشنیده باشی فریادهای مرا که از سر ضعف نبود و بود. از سر تسلیم نبود اما ضعف چرا. انگار من در آن لحظه همه آرمان های بزرگی را که از نوجوانی برایش بی وقفه زندگی کرده بودم، برسردستان نامحرمان چپاول گر به یغما رفته دیدم و نتوانستم نجاتشان بدهم. همه امید من برای تفهیم اتهام مردانی که همه زورشان را به مصاف دردمندی کاروان اسرا آورده بودند، ناگهان به باد رفت. اتهام دزدی آرمان های یک ملت شهیدپرور صلح طلب عدالت خواه، برای آن غریبه های خشن که انگار به استشمام بوی خون عادت کرده اند، تفهیم نشد همراه همیشگی من. و کمر ما شکست و خمیده شدیم. نه در برابر ظالم بلکه در برابر سرنوشتی که برای آن ها تقدیر شده و ما به آن رضا نداشته و نداریم. من دلم می خواست اجنبی ها که ادعای خودی بودن دارند همان دم عاشورایی در همان مکانی که به وجود چون شماهایی تقدیس شده ناگهان به خود آیند و به درک درست نائل شوند اما نشدند و دردهای آن روز ما معادل دردهایی بود که از موشک باران شهرها و خانه هایمان توسط همسایه مسلمان برجانمان می ریخت و معادل دردهایی که فرزندان فریب خورده مان فراری در پایگاه های دشمن مستکبر بر جانمان می ریزند. حالا برای ما منافق فقط اصحاب فریب خورده رجوی نیستند این نامردمانی که به نام نامی اسلام و دین و شریعت شمشیر بر سر ما و عزیزانمان گرفته اند مصداق همه آیات عذاب پروردگارند. ما خودمان را به خدایمان سپرده ایم مرد شب های یلدایی من. و شمایان را نیز.
ما در صدر همه دعاهایمان شما را نشانده ایم و به پاکی دلتان و به حقانیت راهتان خدا را سوگند می دهیم که نگهبانتان باشد. شما هم ما را به عاقبت به خیری و استقامت در راه خدا دعا کنید. این یلدا و همه یلداهایی که برای شما در خلوت و تنهاییتان تکرار می شود.
همه زندگی من!
در آن عصر عاشورا وشامگاه غریبان همه امید من حقانیت راهمان بود. همه امید من استقامت تو بود و دل دریایی ات که حتی اخبار بد تکانش نمی دهد. تو امید منی و همه هستی ام و دیگر برایم از وظایفی که انجام داده و می دهم به لطف یاد نکن. لطف بسی فراتر از وظیفه است و من هنوز در انجام تکالیف مانده و حیرانم. عزیزم! گفته بودی که نیازمند تبسم شیرین منی؟ من همه لبخندهای عالم را از آغازین لبخند مادرمان حوا تا لبخند مریم و آسیه و خدیجه و زهرا(س) راهی کویت می کنم. من لبخند همه مادران دردمند و همه فرزندان پاک سرزمین قهرمانان را به سوی تو گسیل می دارم. من لبخند رسول خدا و اولیاء او را بروی زیبایت می بینم و لبخند خدا را. لبخند بزن عزیزم که تبسم شیرین همسر و یار همراهت در گرو لبخند توست.
مهربانم! گفتی که مشتاقی تا بدانی من در این زندان بزرگتر بدون تو چه می کنم؟ می دانی آری خود می دانی که روزها سرگردان و شب ها حیرانم در عجایبی که هر روز برایمان عرضه می کنند. بگیر و ببندهای کور و حمله به خانه ها و دفاتر و روزنامه ها و برخوردهای ناجوانمردانه با خانواده های زندانیان سیاسی هم چنان دلم را به درد می آورد خوب می دانی. این دردها تمامی ندارد انگار و ما زینب وار در هر کوی و برزین پیام رسانیم. ما تا زنده ایم و جانی و رمقی باقی است پیام رسان باقی خواهیم ماند. بگذار از خاکستر سوخته ما ققنوس ها سربرآورند و مظلومیت ما و حقانیت شما را حک شده بر لوح زرین بر بال هایشان به پرواز درآورند. نازنینم! درخشش خورشید حقیقت را نابکاران مکار توان پوشاندن ندارند. شما آن سوی دیوارها و ما این سو تنها وسیله هایی هستیم که خداوند برای افشای تردستی های دغلکاران قرار داده است. ما نقش هایمان را آن گونه که مرضیّ خداست ایفا می کنیم. زمان پایان این نمایش را او خود بهتر می داند.
والله بصیر بالعباد
همه گل های عالم را به پایت می ریزم به پاس استقامت و پایداری ات و به خدایت می سپارم که بهترین نگهبان است.
فخری تو در آستانه یلدای 89 دومین یلدای بی تو


 



عدالت شاخص حقانیت

سئوال این است که ازمنظر آموزه های اسلامی « حقانیت » یک نظام سیاسی با چه شاخص و عیاری معلوم و اندازه گیری می شود؟ آیا پیشوند « جمهوری اسلامی » در روزگار ما ( همچون جمهوری اسلامی پاکستان ، جمهوری اسلامی موریتانی ، جمهوری اسلامی ایران و جمهوری اسلامی افغانستان ) یا در گذشته خلافت اسلامی تا یکی دو قرن پیش و یا نامگذاری های مشابه برای « حقانیت » نظام سیاسی مستقر بنام دین کفایت کرده و می کند؟ یا این نامگذاری ها به تنهایی نمی تواند دلیلی بر « حقانیت » نطام سیاسی باشد ؟
خداوند در قرآن به صراحت هدف از ارسال رسل و انزال کتب الهی را اینگونه توصیف کرده است :" به تحقیق ما رسولانمان را فرستادیم و بدیشان کتاب و میزان فرو فرستادیم تا مردم برای برپایی « عدالت » بپاخیزند " و یا خطاب به داود پیامبر می گوید :" یا داود ما ترا خلیفه و جانشین خود در زمین قرار دادیم تا درمیان مردم به حق رفتار و داوری کنی ".
در ادبیات دینی و تفاسیر قرآنی دو واژه « عدل » و « حق » را برابر گرفته اند و بنابراین هیچگونه تردیدی در اینکه هدف غایی از برقراری یک نظام سیاسی دینی با هرنام و عنوانی دستیابی به « عدالت » است و شاخص و عیاری که « حقانیت » آنرا اندازه گیری می کند جز اجرای « عدالت » نمی باشد . در واقع آنچه فصل تمایز یک نظام سیاسی دینی از غیر آن است محتوای آن است نه شکل و نام و عنوان آن یا مدعای حاکمان ، و ملاک اصلی این محتوا در شیوه اداره امور و رفتار عادلانه حاکمیت در درجه اول با شهروندان تحت حکومت و در درجه بعد با دیگران است .
در مورد تعریف « عدالت » نظرات و مباحث فراوانی انجام گرفته و می شود و قطعا یکی از اندیشه سوزترین مقولاتی است که همواره اندیشمندان و مصلحان بشری و عالمان دینی را بخود مشغول داشته است و ظاهرا اندیشه سازی در این باره نهایت ندارد اما در عرصه عمل اجتماعی و در قالب یک نظام سیاسی باید برای دستیابی به « عدالت » یک برنامه عملیاتی کلان داشت ( معمولا تحت عنوان قانون اساسی ) و تا آنجا که ممکن است حاکمیت باید با پی ریزی برنامه های خرد و با شاخص سازی اجرایی شدن آنرا پیگیری کند و در گذر زمان عملکرد نظام در رهپیمودن بسوی این آرمان اندازه گیری و محک زده شود ، و اینگونه نباشد در هرزمان که از تحقق این هدف ازحاکمیت سئوال می شود با آوردن دلائلی تحقق آنرا به آینده حوالت دهد . اما مهمتر از این شاخص سازی توسط حاکمیت و اندازه گیری مستمر آن برداشتی است که شهروندان از عملکرد حاکمیت در این باره دارند و در واقع آنها با شاخص سازی های ذهنی خود در انطباق با آنچه در حیات اجتماعی و روابط هر روزه شان با محیط اطراف تجربه می کنند به درک و داوری ای از اجرای « عدالت » توسط حاکمیت و نظام سیاسی می رسند که از آن می توان به « رضایت نسبی » تعبیر کرد و همین است که به « حقانیت » نظام سیاسی در ذهنیت شهروندان پذیرش و تداوم می بخشد .
این حدیث شریف پیامبر گرامی اسلام که :" ملک با کفر باقی می ماند اما با ظلم نه " دقیقا بر همین پایه قابل فهم و تفسیر است که اگر اکثریتی از مردم یک کشور از نظام سیاسی حاکم « رضایت نسبی » داشته باشند حتی اگر این نظام سیاسی مبتنی بر آموزه های دینی نباشد اما با تکیه و بهره مندی از تجربه و دانش بشری بتواند نظامی بر پایه تامین حقوق طبیعی و فطری آدمیان و تحقق « عدالت » پی ریزی کند ، بقا و دوام خواهد داشت ولی نظامی سیاسی که عنوانی دینی داشته باشد اما در آن بجای « عدالت » ظلم جاری باشد جز فروپاشی و سقوط سرانجامی نخواهد داشت و البته تجربه تاریخ بشری نیز بر صحت و درستی این حدیث گواهی است .
فکر نمی کنم تا اینجای بحث اختلاف نظر چندانی میان دوجناحی که در جمهوری اسلامی ایران به اصلاح طلب و اصولگرا مشهور هستند در این باره باشد اما اختلافی که به ویژه پس از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته بین ایندو جناح رخ نمود و پیامد آن قطبی شدن جامعه در دو سو شد در انطباق شاخص « عدالت » با واقعیت جاری در نظام سیاسی مستقر و« حقانیت » آن است . رهبران و افراد جنبش سبز براین باورند که آنچه در رفتار حاکمیت با شهروندان جاری است مبتنی بر « عدالت » نیست و از اینرو « حقانیت » نظام سیاسی مستقر سخت خدشه دار شده و ترک برداشته است و نیاز به اصلاح و باز سازی دارد ودلائل و شواهدی که براین امر دارند جدای از بحث کلیدی تقلب در انتخابات و شمارش آراء به فراموشی سپردن اصول متعددی از قانون اساسی ( همان برنامه عملیاتی کلان برای دستیابی به عدالت ) است که ضامن حقوق پایه ملت و شهروندی می باشد . برای اینکه دراین باره دچار بحت های مدرسی نشویم کافی است که دراین باره به مردم رجوع کرد و از طریق یک همه پرسی یا حتی یک نظرسنجی علمی نظر و رای مردم را دراین باره جویا شد و « رضایت نسبی » آنها را از نظام سیاسی مستقر اندازه گرفت . در اینجاست که اصولگرایان بجای تسلیم شدن به راههایی برای اندازه گیری « رضایت نسبی » مردم از نظام سیاسی مستقر به دلائلی از گونه زیر متمسک شده و « حقانیت » خود را نتیجه می گیرند :
1- تمسک به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری و اینکه مردم رای خود را داده اند . روشن است که این دلیل نمی تواند به حل مناقشه جاری و « حقانیت » نظام مستقر یاری رساند چون علت وجودی اعتراضات و شکل گیری جنبش سبز برآمده از همین انتحابات است و قطعا تمسک به این دلیل فقط می تواند توجیه گر حاکمیت موجود و نه « حقانیت » آنها باشد . ضمن اینکه اگر حاکمیت بواقع باور دارد که دراین انتخابات 63 درصد رای دهندگان به برنده اعلام شده رای داده اند چرا حاضر به رای گیری مجدد نشد ؟
2- تمسک به اردوکشی خیابانی از نوع نهم دیماه سال 88 . هرچند رهبری در سخنرانی جمعه پس از انتخابات ( 29 خرداد ) طرفین منافشه را به پرهیز از اردو کشی خیابانی پرهیز داد و انتخابات را فصل الخطاب حل منازعات سیاسی اعلام کرد ( که قطعا باید همینگونه باشد ) و از اینرو هرگز به افراد جنبش سبز برخلاف اصول قانون اساسی اجازه تجمع و راهپیمایی در شرایط امن داده نشد اما حضور خیاباتی افراد جنبش سبز در فرصت های ملی باعث شد که حاکمیت سرانجام و برخلاف کلام رهبری همه نیروی خود را برای اردو کشی خیابانی نهم دیماه بسیج کند و نیروی پشتیبان خود را به نمایش گذارد . به صراحت باید گفت که هرگز اینگونه اردوکشی خیابانی آنهم با استفاده از تمام امکانات حکومتی که به همه ملت و ازجمله معترضان تعلق دارد نمی توان برای نظام سیاسی مستقر و حاکمیت « حقانیت » ساخت چرا که اگر قرار به اثبات « حقانیت » از اینطریق باشد باید در شرایط مساوی معترضان هم بتوانند اردوکشی خیابانی داشته باشند تا معلوم شود وزنه کدام طرف بیشتر است اما از انجا که هرگز نمی توان از اینطریق بطور عددی و دقیق دریافت که کدام طرف اکثریت دارد لذا اردوکشی خیابانی برای هر دو طرف چاره ساز نیست و باید به شمارش آرای صندوق های رای و انتخابات و همه پرسی گردن نهاد و این همان امری که حاکمیت به رغم ادعای اکثریت داشتن و مانورهایی از گونه نهم دیماه از آن تن می زند و برخلاف کلام امام خمینی در بهشت زهرا و اصل همه پرسی در قانون اساسی زیر بار آن نمی رود.
3- تمسک به حاکمیت « ولایت فقیه » درراس نظام سیاسی . این اصلی ترین دلیل بسیاری از اصولگرایان بر درستی نتیجه انتخابات و مقابله با جنبش سبز است . البته بخش غالبی از اینان از طریق مشروعیت سازی درون دینی برای حاکمیت « ولایت فقیه » و تکیه بر نظریه « ولایت فقیه انتصابی » ( که ارتباطی با انتخاب و رضایت مردم ندارد ) و گونه ای معصوم سازی برای ولایت فقیه عمل اورا در تایید نتیجه اعلام شده انتخابات و تنفیذ حکم ریاست جمهوری دلیل بر عدم تقلب و مردود بودن هرگونه اعتراض می دانند ، طبعا با اینان که رای و نظر مردم را در مورد « ولایت فقیه » مشروعیت ساز و برای نطام سیاسی مستقر« حقانیت » آور نمی دانند و نظریه پردازان روحانی آنها ادامه حاکمیت « ولایت فقیه » را حتی با زور و غلبه جایز می دانند دیگر جای بحث چندانی باقی نمی ماند اما جالب اینکه هم اینان با این اندیشه در برخورد با مردم دوگانه رفتار می کنند چراکه از سویی رای مردم را تعیین کننده « حقانیت » نظام سیاسی مستقر نمی دانند ( با استدلال به این اصطلاح قرانی که اکثریت مردم علم ندارند ، تعقل نمی کنند،و...) اما از سویی دیگر در تبلیغ و موعظه مرتب در باره همین مردم می گویند که بصیرت آنها از مردم دوران پیامبر و ...و امام حسین بیشتر است ! و معلوم نیست اگر بواقع اینگونه است چرا به جای مشروعیت سازی غیرآزمون پذیر به رای همین مردم صاحب بصیرت نمی توان مراجعه کرد ؟ البته دربحث با باورمندان به این نظریه اینرا نیزمی توان گفت که حتی اگر همه دلائل آنها را برپایه مشروعیت درون دینی « ولایت فقیه » و « حقانیت » نظام سیاسی مستقر بپذیریم اما اینهم از امهات تفکر دینی شیعی است که جز چهارده معصوم نداریم و احتمال خطا بر هرعالم و فقیهی و از جمله « ولایت فقیه » محتمل است ضمن اینکه در همه تاریخ پس از اسلام عالمان و فقیهان شیعی در برابر نظریه « تغلب » در امر حکومت ایستاده اند و به هیچوجه حاکمیت بر پایه غلبه و روز را مشروع نمی دانسته اند و قطعا این موضوع در قالب حکومتی ذیل « ولایت فقیه » هم نمی تواند مشروع باشد . دراین باره قبلا در مطلبی با عنوان « آیا حق با غالب است؟» به شرح موضوع پرداخته ام . به هرحال تمسک به در راس بودن « ولایت فقیه » و فصل الخطاب بودن موضع ایشان نمی تواند برای معترضان به نتیجه انتخابات قانع کننده باشد چرا که در اینجا دعوا بر سر سالم بودن انتخابات و شمارش آراست اگر نگوئیم که مواضع ایشان قبل و بعد از انتخابات بگونه ای جانبدارانه بوده است .
4- آمریکا ستیزی و به تعبیری کلی استکبار ستیزی نظام سیاسی مستقر و دشمنی آمریکا و انگلیس و...با جمهوری اسلامی ایران را دلیلی بر « حقانیت » حاکمیت است . قطعا تمسک به این دلیل هرگز نمی تواند برای یک نظام سیاسی « حقانیت » آور باشد چراکه می دانیم نظام کمونیستی شوروی نیز در دورانی به همین اندازه با امپریالیزم آمریکا و غرب در حال ستیز و دشمنی بود اما « حقانیت » ی نداشت ! پیامد نظام سیاسی « عدالت محور » تضمین کننده « استقلال » و نفی هر گونه سلطه گری و سلطه پذیری است و از این منظر مقابله با هرگونه استکبار و استعمار و استثمار نتیجه ذاتی عدالت ورزی و یکی از مولفه ای « حقانیت » است اما تکیه براین استدلال در حالی که جریان امور در عرصه داخلی نه بر مدار « عدالت » بلکه بر مدار « ظلم » چرخش دارد و همین دشمن سازی و استکبار ستیزی نیز ابزاری تبلیغی و توجیهی برای پرده پوشی ظلم های جاری و نسبت دادن مستمر هرمنتقد و مخالفی به دشمن شده است ، نه تنها هیچگونه « حقانیت » ی برای نظام سیاسی مستقر بهمراه ندارد بلکه در نگاهی بدبینانه می تواند ناشی از انگیزه های سلطه طلبانه و نه عدالت خواهانه در عرصه داخلی و خارجی باشد .
5- حمایت نظام سیاسی مستقراز جنبش های آزادی بخش به ویژه در فلسطین و لبنان (و تا حدودی افغانستان و عراق و قبلا در بوسنی و هرزگوین ) دلیلی بر « حقانیت » حاکمیت است. دراین مقوله هم می دانیم که شوروی کمونیستی پیشتاز بوده است یا دفاع رژیم بعثی عراق و رژیم های دیگر از فلسطین بدون هرگونه « حقانیت » ، و البته همانند بند قبل « عدالت محوری » یک نظام سیاسی حمایت آنرا از جنبش های آزادی بخش بدنبال دارد اما عکس این قضیه که این حمایت می تواند « حقانیت » ساز باشد صادق نیست ضمن اینکه می دانیم در انجام همین امر نیز جمهوری اسلامی ایران رفتار یگانه ای با همین جنبش ها حتی از نوع مسلمانش نداشته است ورفتاربا جنبش مسلمانان چچن یا مسلمانان چین نوع بارز آن است .
6- و آخر با تمسک با پیشترفت های علمی و دستیابی به دانش هسته ای و... در دوره دولت مستقر در پی « حقانیت » سازی برای حاکمیت موجوداند . روشن است که حتی اگر همه ادعاهای مطرح در این زمینه از سوی حاکمیت درست باشد و موی لای درز مدعاهایشان نرود ( فرض محال که محال نیست) بازهم تمسک به این استدلال نمی تواند « حقانیت » ساز برای نظام سیاسی مستقر باشد چرا که می دانیم حتی اگر کشور ما بنابر ادعای دولتیان بر قله علم ایستاده باشد ارتفاع قله علم کشورما با نظام های سیاسی دیگری که از بیخ و بن اصولگرایان آنها را باطل می دانند بسیار است و اگرپیشترفت های علمی و دستیابی به دانش هسته ای و موشکی و...ملاک « حقانیت » باشد آنها بر حق ترمی شوند! واینرا می دانیم که اگر پیشرفت های علمی در خدمت « عدالت » نباشد خود به وسیله و مصیبتی برای ظلم کردن و استبداد ورزی تبدیل و « حقانیت » سوز می شود و متاسفانه درایران هم اینگونه شده است که نظام سیاسی مستقر با تمسک به شعار « انرژی هسته ای حق مسلم ماست » به تضییع حقوق اساسی و بنیادین مردم با عمل نکردن به قانون اساسی مشغول است .
برپایه آنچه آمد از نظر راقم این سطور و فکر می کنم افراد جنبش سبزاز آنجا که نظام سیاسی مستقردر گذر زمان و به ویژه پس از انتخابات سال گذشته بشدت از اجرای « عدالت » فاصله گرفته و به ظلم کردن روی آورده، « حقانیت » آن سخت ترک برداشته ، و متاسفانه در این مسیر روز بروز بر اشتباهات و خطا ها و ظلم های خود افزوده است . البته در تبلیغات رسمی و پرشدت رسانه های حکومتی اینگونه نشان می دهد که اوضاع روبراه است و فتنه گران نابود شده اند و کشور رو به پیشرفت است و...اما حاکمیتی که جامعه را به « خودی « و « غیرخودی » ( که خود در تضاد مبنایی با عدالت محوری است و بنای ظلم می سازد ) ، و حتی « خودی » ها را به « با بصیرت » و « بی بصیرت » تقسیم کرده ،لااقل برای اینکه بداند در میان « خودی » ها چقدر پایگاه و « حقانیت » دارد و اینها چقدر« رضایت نسبی » از نظام سیاسی مستقر دارند به رای و نظر هم اینان مراجعه کند تا دریابد در زیر پوست جامعه چه می گذرد . برخلاف آنچه حاکمیت تصور می کند که جنبش سبز را مهار و سرکوب کرده است بطور قطع و یقین می توان گفت امروز برتعداد افراد جنبش سبز و آنانی که انجام اصلاحات را در اداره کشور از طریق مراجعه به آراء عمومی لازم می دانند نسبت به روز پس از انتخابات افزوده شده است و بسیاری از « خودی » های آنزمان حالا « ناخودی » شده اند حتی اگر به جنبش سبز نپیوسته باشند ! اینکه هنوز افراطیون کودتاگر بر کینه و نفرت پراکنی از طریق رسانه های حکومتی در میان ملت دامن می زنند و بر امنیتی و نظامی سازی همه چیز و موشک سازی و...می نازند و برای عالم و آدم خط و نشان می کشند هیچ به نفع نظام سیاسی مستقر نیست چراکه اگر اکثریت مردم « حقانیت » برای نظام سیاسی و حاکمیت مستقر قائل وهمراه نظام در روزهای سخت نباشند هیچ اینها بکار نمی آید . نظام بجای تکیه بر غنی سازی اورانیوم باید به غنی سازی مردم فکر کند که اگر این انجام شود بقیه غنی سازی ها بدست خواهد آمد و برای این غنی سازی باید راه آشتی باملت از طریق اقناع و اعتمادسازی و احترام به نظر و رای مردم را پی گیرد و با انجام همه پرسی و انتخابات از این بحران « حقانیت » سوزی که نظام جمهوری اسلامی ایران بدان دچار گشته، عبور کند و به « عدالت » آرمانی انقلاب اسلامی بازگردد در غیر اینصورت سرانجامی جز فروپاشی و سقوط انتظار نمی رود . « عدالت شاخص حقانیت » نظام سیاسی اسلامی است و وقتی « عدالت » نباشد هیچ دلیل دیگری نمی تواند برای نظام سیاسی « حقانیت » آور باشد .
 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به norooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به norooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته