حسين زندي
تقديم به استاد پرويز اذکايی
بيش از يک صد سال است که پژوهشگران ادب و ادبيات فارسي درگير بررسي اشعار و ابيات شاعران بزرگي هم چون حافظ، فردوسي ،خيام ، مولوي و... در پي يافتن پاسخ سوالاتي هستند که اشعار واقعي و اصيل اين شاعران کدامند_ کدام نسخه صحيح تر است و کدام بيت الحاقي است ... و گاه براي دريافتن درستي و يا نادرستي واژه هايي مانند «ننشيند» و «بنشيند» مقاله ها و رساله ها نوشته اندÖ
عبوس زهد به وجه خمار بنشيند؟ مريد خرقه ي دردي کشان خوش خويم «حافظ»
باباطاهر نيز نه تنها از اين قاعده مستثني نيست بلکه سوالات بيشتري در مورد ويژگي آثار و چگونگي احوال او مطرح است که يا کم تر بدان پرداخته شده و يا به پاسخ قابل قبولي دست نيافته اند و همچنان با ابهامات فراواني روبرو است. دکتر علي رضا ذکاوتي قراگوزلو قضيه باباطاهر را يک قصه ي معما آميز مي داند و مي پرسد : باباطاهر کي بوده؟ کِي بوده؟ اين اشعار معروف چه مقدارش از آن اوست؟ زبان يا لهجه ي اين اشعار چيست و چه نسبت و ارتباطي با اشعارفهلوي ديگر دارد؟ آيا فهلويات اصيل و دست نخورده اي از قرون گذشته در دست داريم؟ اينها را چطوري بايد خواند؟ آيا صرف اينکه به سليقه ي خود کلمات را عاميانه کنيم مثلا مانند مشهدي ها«من» را«مو» بگوييم کافي است؟ [پرويز اذکايي/باباطاهرنامه/مقدمه] با گذشت دهه هاي متمادي که پژوهشگران در پي اين پرسش ها هستند هنوز به پاسخ روشني دست نيافته اند بلکه بر تعداد پرسش ها افزوده اند و بعضا به ابهامات بيشتري دامن زده اند. اما در عين حال راه را براي آيندگان هموار کرده اند تا براي حل معماها روش هاي پيشين را در پي نگيرند. در ميان آثار پژوهشگران معاصر علاوه بر زنده ياد مراد اورنگ که بيشتر اشعار منسوب به باباطاهر را در يک جا گرداوري کرد (سروده هاي باباطاهر همداني پيراسته مراد اورنگ) آثار ارزنده استاد پرويز اذکايي خوانندگان را به پاسخ اين سوالات نزديک تر کرده ودر اين نوشتار نيز از آثار اين استاد گران قدر بيشترين بهره برده شده است
باباطاهر چه کسي است؟
بر خلاف ديگر شاعران و عرفاي نامدار که القاب و اعقاب و تاريخ گذشته و آينده اش بر نامش افزوده است که فلان ابن فلان در تاريخ فلان آمد و زيست و درگذشت، از باباطاهر چنين پيشينه اي سراغ نداريم. هنوز نمي توان به صراحت از زندگي او سخن گفت. کلمه بابا که پيش از نام وي آمده در فارسي به معناي پدر است اما در عرفان ايراني به ويژه در آيين يارسان لقبي است ويژه که به برخي خواص و پيشوايان آيين داده شده، مانند بابايادگار، باباناووس و باباطاهر و... اذکايي مي نويسد: بابا اسم تفخيم است، مانند ((شيخ)) و ((پير)) و استاد و مانند اين ها ،که در خصوص اوليا، زاهدان وعارفان از سوي مردم به نام اصلي ايشان افزوده مي گرديده و غالبا به همان اشتهار يافته اند و از "فرانتز روزنتال" نقل مي کند که«پاپ» مسيحيان و بابا ريشه مشترک دارند [پرويز اذکايي/باباطاهرنامه ص127] در آثار پس از وي جملگي او را طاهر و باباطاهر خوانده اند ازجمله نامه هاي عين القضات، راحه الصدور راوندي ،کشف المحجوب و... پسوند عريان را به جهت لخت و عور بودن باباطاهر نسبت مي دهند که به نظر نادرست مي آيد و بر اساس افسانه ها و داستان هاي بعد از باباطاهر عنوان شده است. عده اي از نويسندگان متاخر بر پايه دوبيتي هاي افزوده اي که در بين اشعار باباطاهر يافت شده به اشتباه پدر او را پور فريدون دانسته اند. يافته هاي دکتر پرويز ناقل خانلري و استاد سعيد نفيسي که با بررسي آثاري چون فرهنگ جهانگيري، نظم گزيده ي ناظم تبريزي ،آتشکده ي آذر بيگدلي،کتاب عبدالصمد ساروي، مرات الفصاحه ي شيخ مفيد ، پور فريدون را از کردهاي شيراز دانسته اند که در قرن هفتم و هشتم مي زيسته و دوبيتي هايي به گويش کردهاي شيراز از او بر جاي مانده است؛ ونشان دادند ارتباطي بين او و باباطاهر وجود ندارد.
زمان باباطاهر
تاريخ تولد،زندگي و مرگ باباطاهر نيز در ابهام است و گمان ها و فرضيه هاي باباطاهر پژوهان بر اساس يک دوبيتي منسوب به بابا و داستان ملاقات او با طغرل است:
من آن بحرم که در ظرف آمدستم من آن نقطه که در حرف آمدستم
به هر الفي الف قدي برآيد الف قدم که در الف آمدستم
ميرزا مهدي خان در روزنامه مجمع آسيايي بنگالي در نظريه خيلي دقيق و بديعي يکي از دوبيتي هاي مرموز بابا را به حساب ابجد حل و تاريخ تولدش را از آن استخراج مي نمايد [دکتر جواد مقصود/ شرح احوال و آثار/ص20] بدين نتيجه رسيده که باباطاهر در 326 هجري قمري متولد شده است. اين نظريه را رشيد ياسمي چنين رد مي کند که : "اين تحقيق بر يک تکلف و حساب تراشي است که ابدا با لطف طبع باباطاهر مناسبت ندارد و اگر اين سال را بپذيريم ( وفاتش هم که محققا بعد از 447 است ) عمرش از 122 سال تجاوز مي کند و لازم مي آيد که هنگام عبور موکب طغرل سلجوقي از همدان در سنه ي 447 يک پير 121 ساله در سر راه او ايستاده و با شاه سخن گفته باشد و اين چندان باور کردني نيست." به دنبال آن ياسمي نيز دچار همين حساب تراشي شده و بر اساس عقيده ي زرتشيان که معتقدند هر هزار سال بزرگي ظهور مي کند بابا را يکي از آن بزرگان مي داند و مي نويسد: "سال هزار مسيحي با آغاز محرم 391 هجري قمري مصادف بوده است از اين قرار تولد بابا در الف ميلادي و در سال 390 يا 391 هجري واقع شده و از اين تاريخ تا عبور طغرل از شهر همدان [بين 447و 450] 55 يا 58 سال مي شود." استاد مجتبي مينوي با توجه به مشکوک بودن دوبيتي مذکور گفتار رشيد ياسمي را رد مي کند و در نهايت اذکايي آورده است : "اين دوبيتي آشکارا صبغه ي نقطوي دارد و احتمالا از ساخته هاي نقطويان گريخته از ايران به دربار اکبر شاه تيموري هندي (963 و 1014ق ) است." و باز مي نويسد: "يک چنين بر ساخته ي نقطويانه در بعض مجموعه هاي متاخر دوبيتي هاي منسوب به باباطاهر بدو انتماء يافته است و پس از تحقيق تاريخ ولادت باباطاهر را حدود سال 360 ه.ق/ 349 ه.ش/ 970م/ ، تاريخ وفات او را حدود 450 ه.ق/ 1058م/436 ه.ش (حدود 88 ساله ) سالروزش را در دين روز ، 24 آبان ماه ،14 نوامبر مسيحي آورده است" [پرويز اذکايي/ماتيکان عين القضات/ص 293]
پيش از اين برخي مانند دکتر خانلري و ياسمي بر اين باور بودند که اولين بار در "راحه الصدور راوندي" از باباطاهر نام برده شده و بر اين اساس در چگونگي زندگي ايشان تحقيق مي شد اما با انتشار آثاري چون نامه هاي عين القضات ،کشف المحجوب اين باور باطل شد. در "راحه الصدور" آمده است: "شنيدم که چون سلطان طغرل بگ به همدان آمد ، از اوليا سه پير يودند باباطاهر، باباجعفر و شيخ حمشاد. کوهکي است بر در همدان آن را خضر خوانند بر آن جا ايستاده بودند نظر سلطان بر ايشان آمد کوکبه ي لشکر بداشت و پياده شد و با وزير ابونصرالکندي پيش ايشان آمد و دست هاشان ببوسيد باباطاهر پاره اي شيفته گونه بودي او را گفت اي ترک با خلق خدا چه خواهي کرد؟ سلطان گفت آنچ تو فرمايي بابا گفت آن کن که خدا مي فرمايد: ان الله يامر بالعدل و الاحسان سلطان بگريست و گفت چنين کنم بابا دستش بستد و گفت از من پذيرفتي؟ سلطان گفت آري بابا سرابريقي شکسته که سال ها از آن وضو کرده بود در انگشت داشت بيرون کرد و در انگشت سلطان کرد و گفت : مملکت عالم چنين در دست تو کردم بر عدل باش سلطان پيوسته آن در ميان تعويذ ها داشتي و چون مصافي پيش آمدي، آن در انگشت کردي اعتقاد پاک و صفاي عقيدت او چنين بود و در دين محمدي صلعم ، از او ديندارتر و بيدارتر نبود." بارها اين داستان را خوانده بودم اما باورش سخت بود چرا که تاريخ خلاف اين را مي گفت و طغرل هرگز با عطوفت و مهر و عدالت به مردم ننگريست و ديگر اين که راوندي تاريخ شاهان را نوشته نه تاريخ باباطاهر و مردمان را و اين که چرا بابا در مقام طغرل شعري نگفته در حالي که در ديدار با شاه خوشين شعرها سروده و با توجه به اين که باباطاهر از بزرگان يارسان است و اين جريان در طول تاريخ بارها به صورت جنبش هاي اجتماعي در مقابل حاکمان قرار گرفته نه در کنار حکومتگران و وضو و نماز در عبادت ايشان مرسوم نيست و جملگي با زبان خود با خدا سخن مي گفتند؛ تا اين که اخيرا متن سخنراني دکتر محمدعلي اسلامي ندوشن به دستم رسيد که از منظري ديگر بدين موضوع پرداخته است او معتقد است : "رنگ ماجرا حالت افسانه گونه دارد و مي خواهد قدرت طغرل را توجيه کند اينان (ترکان غزنوي و سلجوقي ) پس از آن که با زور و قدرت حکومت را در دست گرفتند لازم بود که نوعي توجيه معنوي هم بشوند که اين ها لياقت دارند و «فره ايزدي» که ايرانيان از پيش از اسلام اعتقاد داشتند، کسي بايد داشته باشد تا شايسته ي حکومت در کشور شود" و اشاره مي کند که در مورد محمود غزنوي ، بيهقي شرح مي دهد که چطور شد او اين لياقت حکومت بر ايران را پيدا کرد . و باز مي گويد:"در هر عبارتي که در مورد باباطاهر آورده ، ناظر به اين منظور است . براي اين که به مردم بگويد طغرل سلجوقي کمربسته ي صوفيان، قلندران و کساني که مورد اعتقاد شما هستند بوده است و راوندي چنين کاري را کرده است و اين حلقه ي ابريق نشان فره ايزدي است که به طغرل داده شده است."
به نکته مهم تري که دکتر ندوشن اشاره مي کند اين است که بنا به روايت ها : "طغرل در سال424 باباطاهر را ديده است و بعضي ها[هم] استناد کرده اند که اگر در سال 424 بابا را ديده ، پس در آن موقع باباطاهر زنده و 30 يا 40 ساله بوده پس تاريخ تولد او مي تواند اوايل 400 بوده باشد در حالي که طغرل در سال 429 بر خراسان دست يافت و در سال 424 آن طور نبوده که شاه و فرمانروايي بزرگ و شناخته شده باشد. هنوز غزنويان بر ايران حکومت داشته اند به طوري که در 430 هنوز مسعود بر جاي خودش بود و دو سال بعد سلجوقيان ير کشور مسلط شدند و مي بينيم که تفاوت 424 با 430 زياد است و اين تاريخ ها با هم تطابق ندارند و با هم نمي خوانند و اين خود گواهي است بر اين که جنبه ي داستاني داشته؛ نکته ديگري که راوندي مي گويد اين است که وزير طغرل «ابونصر کندري» همراه او بوده که باباطاهر را مي بيند در حالي که ابونصر کندري از سال 448 به بعد وزارت طغرل را به عهده داشته است و اين تفاوت تاريخ ها ما را مشکوک مي کند که اين داستان تا چه حد مي تواند اعتبار داشته باشد."
کدام شعرها از باباطاهر است؟
اصالت اشعار هنوزکاملا روشن نيست که کدام از باباطاهر است و کدام نيست. اگرچه پس از شناسايي پور فريدون و پالايش اشعارش از ديوان باباطاهر، تکليف برخي از دوبيتي ها مشخص گرديد اما به جز 25 بيتي که زنده ياد مينوي از کتابخانه موزه ي قونيه در ترکيه استخراج کرد و به نظر مي رسد قديمي ترين نسخه اي است که تا کنون به دست آمده (به تاريخ 848 هجري) و آن را هم دکتر مهرداد بهار آوانويسي و ترجمه کرده (باز هم ) منسوب به باباطاهر مي داند و مي نويسد: «اختلاف آنها از زمين تا آسمان است هر چند حتي بدون دسترسي به اين نمونه هاي اصيل تنها با اطلاع متوسطي از زبان شناسي ايراني مي شد دريافت که سرتاسر ديوان منسوب به باباطاهر مخدوش است. در دست بودن اين نمونه هاي اصيل به ما ياري و اجازه مي دهد که ديوان باباطاهر همداني را بر اساس آگاهي به زبان هاي ايراني ميانه ي غربي و به خصوص زبان پهلواني و قوانين تحول آن و با توجه به گويش هاي مکتوب يا موجود دوره ي اسلامي غرب و شمال غرب ايران بازسازي کنيم و آن را از دخالت هاي آشکاري که با هدف فارسي کردن اين اشعار گويشي انجام يافته است رها سازيم باشد که مرد ميداني گام پيش نهد.» پس بايد توجه داشت در زمان زيست باباطاهر, همدان يکي از مراکز دانشي ايران بوده پس بدون آگاهي از زبان مردم همدان در زمان باباطاهر و قواعد شعري مورد استفاده وي و تفکيک نسخه هاي «بدل» از نسخ «مبنا» و شناختن مشرب فکري و عرفاني باباطاهر سره از ناسره نمي تواند جدا شود و به بيت هاي اصلي باباطاهر نيز نمي توان دست يافت.
زبان و لهجه اشعار چيست و چه ارتباطي با اشعار پهلوي دارد؟
مينوي در مقاله اي با عنوان«باباطاهر لر» در تغيير زبان دوبيتي هاي بابا مي نويسد :«امر ديگري که موجب مزيد اشکال در تعيين گوينده ي اين دوبيتي ها شده است اين که اغلب نويسندگان نسخ به اقتضاي ذوق عاميانه ي خود و به علت بي اعتنايي به حفظ کردن بي تبديل و تغيير آثار خامه ي قدما ، نتايج افکار نويسندگان را به زبان عصر خود درآورده اند و هر لفظ مشکلي را تغيير داده اند و در مورد فهلويات آن ها را به زبان ادبي نزديک تر ساخته اند. چنان که نمي توان دانست اصل آنها به لهجه ي کدام ولايت بوده و نمي توان از روي اين ها خصوصيات لهجه ي آن ولايت را تدوين کرد. » اين که اشعار به علت بي توجهي و بي سوادي کاتب ها تغيير لهجه يافته اند کاملا درست است اما اين که استاد مينوي نيز مانند دوستانش باباطاهر را لر دانسته جاي پرسش است. ابياتي که پيش تر اشاره شد ، زنده ياد مينوي از کتابخانه ي قونيه استخراج کرده به زبان پهلوي است و امروز نزديک ترين زبان به زبان پهلوي زبان «هورامي» يا « اورامي» است و ابياتي که در ديوان شاه خوشين آمده و بدان خواهم پرداخت به گويش کردي گوراني است که از زبان هورامي منشعب شده و با هم ريشه ي مشترک دارند و اين دو نسخه ي قديمي که از ديگر نسخ اصيل ترند هيچ يک به گويش لري نيستند. البته اين گونه مي توان گفت زبان باباطاهر لري است اما از آنجا که زبان ديني مردم يارسان (اهل حق) اورامي و گوراني است باباطاهر اشعار آييني خود را به اين زبان ها مي سروده است!؟ مينورسکي بدين باور است که : «گويش باباطاهر به هيچ گويشي مرتبط نيست بل به نظر مي آيد که از همه ي آنها وام گرفته باشد » استاد پرويز اذکايي که خود در کتاب ارزشمند باباطاهرنامه رساله ي مفصلي با عنوان «تاريخچه ي فهلوي» نگاشته است در کتاب فرهنگ مردم همدان آورده است: «ابوالمجد محمدابن مسعود تبريزي_مولف به سال 721 ه.ق _گويد که جميع بلاد عراق عجم را«فهلوه» مي گويند ، و سخنان ايشان را فهلوي و قبيله اي بودند در همدان ، که ايشان را اورامنان گفتندي(گويند اورامنان قبيله اي بودند در همدان ، که زن و مردانشان همه عاشق بوده اند ؛ و در عشق مرد ... «اورام» محبوب ايشان بود ،که ايشان منسوبند بدان) همه دوبيتي گفتندي ؛ دو بيت فهلوي را بر حسب آن «اورمنان» مي گويند، و او سه بيت تا شش بيت «شروينان» مي گويند هم منسوب به قومي که ايشان اين نمط گفته اند ، و از همدان بوده ؛ و هرچه بالاي شش بيت است آن را شبستان گويند ، جهت آنکه در شب آن را خواندندي ....» در زبان شناسي به زبان پهلوي زبان فارسي ميانه مي گويند که پس از فارسي باستان يا کهن در غرب ايران رواج داشته و همه گير بوده است. و زبان هورامي امروز از يادگارهاي آن است اگرچه با گسترش زبان سوراني و تعيين آن به عنوان زبان رسمي و حکومتي در کردستان ديگر زبان هاي کردي به حاشيه رانده شده و زبان اورامي نيز دچار اين ظلم شده است تا جايي که بررسي هاي زبان شناسي و مردم شناسي منطقه با معيار هاي سياسي سنجيده مي شود دوبيتي هاي فهلوي باباطاهر و برخي متون ديني يارسان از نمونه هاي بر جا مانده از زبان هورامي اند و اين نشان مي دهد تا قرن ششم که عربي وسپس فارسي دري زبان فراگير شود درنيمه ي غربي ايران زمين پهلوي «مادي ميانه» زبان مردم بوده و به گفته دکتر ندوشن باباطاهر «شاعر مردم ايران» و نه حکومت بوده است دانشمند بزرگ ايراني حمزه ي اصفهاني (م-ح360 ق) گفته است که سخن ايرانيان باستان بر پنج زبان روان مي گرديده ،که به ترتيب عبارتند از: پهلوي ، دري ،پارسي ، خوزي و سرياني اما پهلوي سخن پادشاهان در نشست هايشان بدان روان مي گرديده ، و آن زباني است منسوب به «پهله»، و اين نامي است که بر پنج شهر گذارده مي شود: اصفهان ، ري ، همدان ، مادنهاوند و آذربايجان ليکن شيرويه بن شهردار همداني(509ق م) شهرهاي پهلويان را هفت شهر: همدان ، ماه سبدان ، قم ، مادبصره ، صيمره ، مادکوفه و کرماشان دانسته است
باباطاهر و يارسان
به باور من مهم ترين نکته اي که عمدا يا سهوا از نظر پژوهشگران به دور مانده و مورد غفلت واقع شده و يا کمتر بدان پرداخته اند جايگاه باباطاهر در بين مردم يارسان است يارسان که بدان «آيين ياري» نيز گفته مي شود آييني است بازمانده از اديان کهن ايراني که برخي آن را برگرفته از «زروانيسم» و برخي ديگر از «گنوسيسم» مي دانند
زروان بياني زروان بياني نه دوره ي ورين زروان بياني
اهري و اورمز ياران دياني کالاي خاس يار او دم شياني
اما آنچه از مناسک اين آيين بر مي آيد بيش تر به آييين مهر شباهت دارد پيروان آيين ياري را در عراق و اقليم کردستان «کاکه اي» در ايران «اهل حق» در سوريه «نصيري» و در ترکيه «بکتاشي» مي گويند وحدت وجود «خاص» و انسان خدايي «تجلي مظهر خداوندي درقالب انسان» از اصل باورهاي اين آيين است يارسان معتقدند شاه خوشين سومين مظهر خداوند «خاوندگار» است و باباطاهر يکي از هفت تن(هفت فرشته ي مقرب) است و برخي او را يکي از چهار ملک «فرشته» همراه او دانسته اند که مظهر نصير و عزراييل نيز هست و او نيز در بابا يادگار تجلي مي کند از بزرگان يارسان از قرن سوم به بعد اشعاري به زبان هاي اورامي ، گوراني و کلهري بر جا مانده است که «کلام » گفته مي شود اين کلام هاي مقدس در جم خانه ها خوانده مي شود يکي از گويندگان اين کلام ها باباطاهر است و تا امروز از اين ابيات کم تر استفاده شده است از جمله اشعاري است که در ديدار با شاه خوشين و براي شاه خوشين سروده شده از آنجا که باباطاهر و شاه خوشين «مبارک شاه مسعود کردي» از يک جهان بيني و يک آبشخور فکري مشترک برخوردار بودند ديدارشان بسيار مهم تر از داستان ديدار باباطاهر و طغرل است بررسي اين ارتباطات به شناخت هر چه بيشتر وي کمک خواهد کرد اشعاري که در پي مي آيد از ديوان شاه خوشين است که کلام دوره ي شاه خوشين معروف است و منسوب است به باباطاهر :
هر که شاهش تويي بويش خوش ايو يه هر مجلس نشينه خندش ايو
هر که تو را گويه با دل و با جان هميشه کابينش هر دو شش ايو
هر که شاهش تويي حالش همينه سرينش خشت و بالينش زمينه
جرمم اين است که تو را دوست دارم هر آن يارش تويي حالش چنينه
***
شاه تيري زدي بر جان و جگرم من از زخم تير تو جان در نبرم
تو شادمان بر من تير زده اي من شادمانم که زخم تير تو خورم
چه واچم هر چه واچم واته شان بي سخن از بيش و از کم واته شان بي
به دريا مي شدم گوهر برآرم هر آن گوهر که ديدم واته شان بي
***
همايونم سر کوهم وطن بي سير عالم کردم هر جا چمن بي
نه خون ديرم نه مون ديرم نه سامون دم مردن پر و بالم کفن بي
گويندگان هم دوره و بعد از باباطاهر در کلام هاي خود به جايگاه بابا در بين يارسان گواهي داده اند
شاه خوشين :
طاهر شب سارانه که ردم ميل و واميل طلب کسي که رد سوختش به يوريل
اگر رنگ رزان عالم حالم بدانند جمله رنگ رزان از من برند نيل
شاه ابراهيم در دوره ي زلال زلال چنين گواهي مي دهد:
زلال همدان زلال همدان يادگار من زلال همدان
چا گاه صف بستن، نهصده ميردان شام خوشين بياو طاهر مهمان
و يا عالي قلندر يکي از تجليات بابايادگار چنين گواهي مي دهد :
شام بي و مهمان عالينيان عالي ، شام بي و مهمان
چه ني نهصده باش قلندران باباطاهر بيم ، مير و همدان
اشعاري که در متون مقدس ياري آمده از لحاظ مفاهيم و ساختار شعري با ديگر اشعاري که در ديوان باباطاهر آمده متفاوت است و نياز به بررسي اهل فن دارد از آنجا که پژوهش همه جانبه ي علمي ( زبان شناسي، مردم شناسي و بررسي باورهاي ديني نيمه غربي ايران) ودر مورد مردم يارسان صورت نگرفته با دعوت اهل تحقيق به اين امر در آينده مي توان براي رسيدن به پاسخ سوالات طرح شده و ديگر پرسش ها اميدوار بود پرسش هايي چون : بقعه ي باباطاهر در خرم آباد از آن کيست؟ و چرا به اين نام مشهور است؟ قبري که در چهارکيلومتري جنوب شرقي آرامگاه باباطاهر به نام امامزاده باباطاهر چه ارتباطي با باباطاهر دارد ؟ کتاب کلمات قصار باباطاهر چگونه پديد آمده؟ و تناقض هاي اين اثرچگونه برطرف خواهد شد؟ در پايان به قول زنده ياد رشيد ياسمي : اگر از زندگاني وي چيزي دانسته نيست، يا مسير حالات او را نمي دانيم ، باکي نباشد که همين يک بيت از او :
«مرا کيفيت چشم تو کافي است قناعتگر به بادامي بساجه »
بهتر از هزاران شرح گوياي حال است ، که ما هم بدان قناعت مي کنيم .
منابع:
1-شرح احوال و آثار باباطاهر عريان به انضمام شرح و ترجمه کلمات قصار وي منسوب به عين القضات همداني؟ و الفتوحات الربانيه خطيب وزيري به کوشش جواد مقصود / چاپ انجمن آثار ملي / چاپ سوم1376
2-سروده هاي باباطاهر همداني/ پيراسته ي مراد اورنگ / 1350
3-باباطاهرنامه/تدوين پرويز اذکايي/توس/اول1375
4-حق الحقايق/حاج نعمت الله جيحون آبادي با مقدمه دکتر محمد مکري / کتابخانه ي طهوري/ دوم1361
5-جستاري چند در فرهنگ ايران/ مهرداد بهار/ فکر روز/ اول1373
6-فرهنگ معين/اميرکبير هشتم 1371
7-تاريخ ادبيات ايران/ ذبيح الله صفا/ فردوس/شانزدهم1380
8-بزرگان يارسان/صديق صفي زاده/عطايي/اول1361
9-سرانجام/مجموعه کلام اهل حق
10-ديوان شاه خوشين
11-ماتيکان عين القضات همداني/ تدوين پرويز اذکايي/ مادستان/اول1381
12-نامه هاي عين القضات همداني/ علينقي منزوي و عفيف عسيران/منوچهري/دوم1362
13-ديوان گوره/سيد محمد حسيني/کرمانشاه/باغ ني/اول1380
14-همدان نامه/ پرويز اذکايي/ مادستان/اول1380
15-فرهنگ مردم همدان/ پرويز اذکايي/دانشگاه بوعلي/اول1385
16-قلندريه/دکتر محمدرضا شفيعي کدکني/ سخن اول
17-دايره المعارف تشيع /جلد سه/ دکتر پرويز ورجاوند /تهران/1375
18-متن سخنراني دکتر محمدعلي اسلامي ندوشن/کنگره ي باباطاهر/همدان/16و17/5/1379
19-برتري زبان پارسي/ترجمه ي پرويز اذکايي/انتشارات وحيد/1348
20-منبع شناسي يارسان/مقدمه/حسين زندي
*دبير کميته ي پژوهشي انجمن ايران شناسي کهن دژ
این مقاله آذر ماه گذشته به جشنواره باباطاهر در شهر سلیمانیه ارائه و به زبانهای عربی و کردی ترجمه شده است.
*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر