-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

Latest news from Radio Zamaneh for 09/27/2010

Latest news from Radio Zamaneh for 09/27/2010
Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

در مراسم اختتامیه‌ی اولین نمایشگاه ملی عفاف و حجاب که در دوم شهریورماه گذشته با حضور محمد نجار، وزیر کشور و محمد حسینی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در محل بین‌المللی نمایشگاه قرآن کریم در مصلای تهران برگزار شد، گروه فرهنگی هنری صریر به نمایندگی از طرف گروه سایبری ترویج حجاب و عفاف، به خاطر ارائه بهترین آثار هنری در نمایشگاه تصویری خود موفق به کسب عنوان غرفه‌ی برتر شد.

با خواندن این خبر و دیدن عنوان «گروه سایبری ترویج حجاب و عفاف»، با کنجکاوی وب سایت‌شان را پیدا می‌کنم؛ وب سایتی با طرحی شبیه به یک ورق کاغذ که قسمت بالای آن انگاری به آتش فندک سوخته است.


گروه سایبری ترویج حجاب و عفاف در معرفی خود می‌گوید که با هدف اشاعه‌ی فرهنگ حجاب در فضای اینترنتی، مبارزه با استکبار جهانی که بی‌حجابی را اشاعه داده، راه‌اندازی گروه بسیج سایبری در اینترنت به قصد سالم‌سازی فضای مجازی و هم چنین ایجاد گروه فیلترینگ برای نفوذ و حمله به سایت‌هایی که موازین اخلاقی را رعایت نمی‌کنند، به وجود آمده است!


دست‌اندرکاران این شبکه، هم‌چنین در تشریح اشاعه‌ی فرهنگ برهنگی در مملکت، کاهش حیا و غیرت، نبودن برنامه‌های هدفمند، عدم همکاری و مشارکت نهادهای مسئول در زمینه‌ی اشاعه‌ی فرهنگ پوشیدگی و حجاب، یادآور می‌شوند که با احساس مسئولیت خطیر و نگرانی از ادامه‌ی این وضعیت اسفناک، پس از تحقیقات لازم، «بسته‌ی جامع تخصصی حجاب و عفاف» را تهیه کرده‌اند و آماده‌ی پخش و توزیع آن هستند.

این مجموعه با هدف هویت‌یابی و هویت‌بانی (یک اصطلاح جدید برای من) از اصالت ناب ایرانی و اسلامی و رفع خلاء های موجود دراین زمینه، تدوین و طراحی شده تا در اختیار جامعه قرار بگیرد و کمبودهای آموزشی در این زمینه را برطرف کند.

بدون شک برای تحقق بخشیدن به این اهداف چندگانه در دفاع از فرهنگ حجاب و عفاف، هم قلع و قمع مخالفان و مفسدان و هم همکاری هنرمندان، متخصصان و سرمایه‌گذاران ضرورت تام دارد. درست به همین منظور می‌توان روی این وب‌سایت نمونه‌هایی از این همکاری موثر و موفقیت‌آمیز را مشاهده کرد. اولاً کالا های متنوع با بسته‌بندی‌های امروزی و جذاب ارائه شده‌اند.


در این جا به تعدادی از آنها اشاره می‌کنم. مثلاً مجموعه‌ای از انواع پوسترها با مضمون «من یک محجبه‌ام» و یا لوازم‌التحریر طراحی شده برای کودکان و نوجوانان دختر با مضمون پوشیدگی و عفاف، تندیس و نشان‌های تقدیر برای بانوان محجبه، تمبر حجاب و حتی بازی‌هایی در قالب پازل و مار و پله، دختر بچه‌ها را با اهمیت حجاب و حفظ آن از طریق بازی و سرگرمی آشنا می‌کند.

در کنار عرضه‌ی این کالاها برای ترویج حجاب و عفاف، البته آگهی‌های تجارتی دیگری هم مثل تبلیغ مهره‌ی مار با تاکید بر تاثیر آن بر سلامتی و خوشبختی از منظر علوم زیستی، پزشکی و فیزیک دیده می‌شود.

مهره‌ی مار شامل دندان و نیش مار است که در همه‌ی اعصار و قرون بر معجزات آن تاکید شده و خوشبختی، عشق، خوش‌شانسی، پول و پیشرفت را نصیب خریدارش می‌کند.


در این وب‌سایت حتی برای اطلاع کسانی که فرهنگ غرب را از هر جهت نمی‌شناسند و تصویری سیاه و سفید از آن دارند، آماری از بعضی دانشگاه‌های غربی که مقررات سختی در زمینه‌ی سر و وضع دانشجویان دارند، ارائه شده تا فراموش نشود که حتی در فرنگ هم رعایت پوشیدگی، ممنوعیت آدامس جویدن، یا آرایش کردن و غیره وجود دارد. البته یکی از موضوعات مهم روی این وب‌سایت، توضیح قانون مجازات اسلامی است تا به بی و بدحجابان یادآوری شود که در صورت عدم رعایت آن به هفتاد و چهار ضربه‌ی شلاق و پرداخت جریمه محکوم خواهند شد.

در بخش مقالات که بیشتر مطالب آن اظهار نظر شخصی افراد است، به مطالب کوتاهی برمی‌خوریم از جمله این که چگونه بی و بدحجابی باعث تحریکات جنسی و به هم ریختن اعصاب آقایان می‌شود. چگونه زن بی و بدحجاب سلامت نسل را به خطر می‌اندازد و البته نصایح و اندرزهای فراوان به دختران جوان و بی‌تجربه که ناآگاهانه در دام وسوسه‌ی شیطان افتاده و با انتخاب بی و بدحجابی افزون بر اختلال عصبی در روح و روان آقایان، مقدسات دینی، منافع ملی و جهانی کشور را به خطر می‌اندازند.

بدون شک اگر این دختران به موقع درک کنند که پوشاندن بدن و موی آنها تا چه حد در حفظ آسایش و سلامت جامعه موثر است، بر هوی و هوس و تمایل به برهنگی فائق می‌آیند؛ امری که ضرورت ارشاد از طریق کار فرهنگی و تبلیغی را به وظیفه‌ی شرعی هر مرد و زن ایرانی متعهد بدل کرده است و بی‌توجهی به آن عواقب جدی برای آنان و جامعه در پی خواهد داشت.

در همین بخش مقالات به نقل از وبلاگ «همشهری جوان» نوشته شده است که در جنگ ایران و عراق، جوانی چهارده ساله و اسیر در عراق، تنها هنگامی حاضر به مصاحبه با یک زن خبرنگار خارجی شد که او حجاب بر سر گذاشت. حال چگونه است که رییس‌جمهور پرقدرت ما در نیویورک به اسم تسامح و تساهل‌گرایی با زنان بی‌حجاب مصاحبه و فراموش می‌کند که او نماینده‌ی همان نسلی است که برای حفظ اسلام و حجاب هزینه‌ها دادند.


آثار هنرمندان گرافیست این وب‌سایت در تبلیغ فرهنگ حجاب و عفاف هم تامل برانگیز و متنوع بوده است. اگر از پوسترهای کلیشه‌ای و تکراری مربوط به حجاب با مضمون جنگ، خون شهیدان، رعایت نجابت، گفته‌های بزرگان و غیره بگذریم که همگی کنترل بدن و روح زنانه را به عنوان بخشی تفکیک‌ناپذیر از مذهب، سنت و سیاست تبلیغ می‌کنند، به تعدادی طراحی‌های خاص هم در این مجموعه برمی‌خوریم که از زوایای دیگری قابل تامل هستند.

کارهایی با مضامین جدید، طنزآلود و تاثیر گرفته از آثار هنری مشهور، مثلاً مونالیزای معروف را پوشیده در چادر می‌بینید و یا پوستری با نام «زن بدون حجاب صندلی است با سه پایه» که بیننده را به یاد آثار هنرمند انگلیسی آلن جونز و کاری از او به نام «میز و صندلی» می‌اندازد.

آلن جونز در سال‌های هفتاد از چهره‌های مطرح پاپ آرت در انگلستان بود. او در بیشتر آثارش به بدن زنانه و اروتیسم پرداخته است.

آثاری هم با تاثیر از جنبش‌های اجتماعی فعلی مانند جنبش فمینیستی و جنبش سبز آفریده شده‌اند. از منظر بنیادگرایی اسلامی، تلاش برای ترویج حجاب و عفاف، هم‌پای نبرد و ضدیت بی‌چون و چرا با حقوق برابر برای زنان و فمینیسم به پیش خواهد رفت. بنابراین برابری‌خواهی در این آثار تقبیح می‌شوند. در پوستر «مرگ فمینیسم»، سنگ قبر فمینیسم را می‌بینیم. معلوم نیست آیا این یک گور جمعی برای همه‌ی فمینیست‌های دنیا است یا...؟


تعدادی از پوسترهای یکی از گرافیست‌های مروج حجاب و عفاف اما با الهام از جنبش سبز و شعار‌های آن طراحی شده است! این هنرمند، زنان را پوشیده در چادر و پرچم سه رنگ نشان می‌دهد، اما او ظاهراً فراموش کرده که جمله‌ی «ما بی‌شماریم»، از شعار های معروف جنبش سبز است که بارها و بارها در تظاهرات مردم و هم طراحی‌های گرافیکی سبزها از آن استفاده شده است.

سوء استفاده‌ی او از این شعار زیبای جنبش دموکراسی‌خواهی برای «ترویج عفاف و حجاب بنیادگرایانه» را به چه حساب باید گذاشت؟ به حساب یک اشتباه سرسری و یا عمق تاثیر این شعار در الهام‌بخشی هنری؟! البته پای هیچ کدام از این پوسترها نام طراح را نمی‌بینید.

پانوشت:

۱.نویسنده‌ای با نامFilsuf درباره‌ی همین تشابه مقاله‌ای به انگلیسی روی فیس‌بوک منتشر کرده است.)

Share/Save/Bookmark

 
 

هجده سال پیش در چنین روزهایی بود که خبر ترور شدن چند فعال مخالف دولت ایران در برلین در سر خط اخبار جهان قرار گرفت. روند رسیدگی به این پرونده پنج سال طول کشید و در نهایت، حکم دادگاه از اصل جنایت، جنجال‌برانگیزتر شد.

Download it Here!

حکم دادگاه و محکوم شدن شماری از کلیدی‌ترین شخصیت‌های دولت ایران برای نقش داشتن در ترور، شاید پایانی بود برای روش «حذف فیزیکی» مخالفان از سوی حکومت ایران؛ پایانی بر فعالیت چندین ساله که حاصل آنها کشته شدن بسیاری از شخصیت‌های فعال علیه جمهوری اسلامی مانند شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر ایران در دوره پهلوی بود.


رستوران میکونوس، برلین، ساعتی پس از ترور مخالفان حکومت ایران

«جنایت مقدس»، مستندی از رضا علامه‏‌زاده است. این فیلم در سال ۱۹۹۴، با الهام از چنین رویدادهایی در اروپا، ساخته شد. سه سال پیش از آنکه حکم دادگاه میکونوس اعلام شود. «جنایت مقدس» بارها به زبان‏های پارسی، انگلیسی و هلندی، در برنامه‏های تلویزیونی، جشنواره‏های سینمایی و حتی دادگاه‏ها، برای روشن شدن زمینه برخی پرونده‏ها، به نمایش درآمده است.

فیلم علاوه بر ارائه گزارش‌ها، اسناد، گفتگو با بستگان قربانیان و آنها که از سوء قصدها جان به در برده‌اند، مواضع حکومتی را نیز پوشش می‌دهد؛ گفتگو با سفیر وقت جمهوری اسلامی در برلین یکی از همین نمونه‌هاست. مصاحبه‌ای که به سندی با ارزش برای پژوهشگران تاریخ معاصر ایران بدل شد.


پوستر فیلم «جنایت مقدس»

رضا علامه‌زاده، نسخه کامل «جنایت مقدس» را در یوتیوب نیز در دسترس علاقه‌مندان گذاشته که تا کنون بیش از یکصدهزار بیننده داشته است. علامه‏زاده ساکن هلند است و در سال‌های اخیر نیز ویدئوهای تکان‌دهنده‌ای از قربانیان شکنجه و تجاوز در ایران تهیه کرده؛ گفتگوهایی با شماری از آنها که در پی زندان و تعرض، اکنون در اروپا به زندگی ادامه می‌دهند ولی پیامدهای ناشی از گذشته، همچنان آنها را سخت آزار می‌دهد.

این کارگردان ایرانی در سال‌های نخست دهه ۱۹۸۰ نیز با حضور هنرمندانی چون هوشنگ توزیع و شهره آغداشلو، فیلم «میهمانان هتل آستوریا» را ساخت؛ اثری که زندگی پرتلاطم ایرانیانی را به تصویر می‌کشید که از مرزهای ایران گریخته و از راه ترکیه در پی رساندن خود به اروپا هستند.


دقایقی از فیلم «میهمانان هتل آستوریا» ساخته رضا علامه‌زاده در دهه 1980

علامه‌زاده پروژه‌‏های تازه‏ای را هم درباره‏ی اعدام‏های دسته‏جمعی در ایران در دست کار دارد. چند روز پیش در سالروز ترور سال ۱۹۹۲ در برلین، با او گفت‏وگویی درباره‏ی فیلم «جنایت مقدس» داشتم؛ از چگونگی آغاز تلاش‏ها برای ساخت این فیلم تا آنچه در روند تولید آن پیش آمد:

رضا علامه‌زاده: شش، هفت‌ماه پیش از آنکه ساخت این فیلم را شروع کنم، فهرستی با عنوان «فهرست ترور» منتشر شد. این فهرست آن زمان در روزنامه‏های هلند هم انتشار پیدا کرد. زمانی که پلیس آلمان، خانه‏ی یکی از متهمان ترور میکونوس را می‏گشت، فهرستی پیدا کرد که دربرگیرنده بیش از یکصد نام برای ترور بود. نام من هم در این فهرست قرار داشت. پلیس هلند با من و هم‏چنین نسیم خاکسار که نام او هم در فهرست بود، تماس گرفت، ما را در جریان گذاشت و از لزوم مراقبت‏های ویژه گفت.

آن زمان من مشغول ساخت فیلم دیگری برای تلویزیون هلند بودم ولی همان زمان، پیشنهاد ساخت این فیلم را دادم. گفتم چون اسم خود من هم در فهرست قرار دارد، برایم جالب است که آن را دنبال کنم. بلافاصله این طرح در تلویزیون هلند تصویب شد و من تحقیق جامعی را در این ارتباط شروع کردم. آن زمان اطلاعات زیادی منتشر نشده بود. نه تنها در مورد میکونوس، بلکه در مورد تمام قتل‏هایی که ریشه‏ی آن دستگاه‏های امنیتی جمهوری اسلامی و در خارج از ایران رخ داده بود.

حکم دادگاه و محکوم شدن شماری از کلیدی‌ترین شخصیت‌های دولت ایران برای نقش داشتن در ترور، شاید پایانی بود برای روش «حذف فیزیکی» مخالفان از سوی حکومت ایران

این تحقیقات، شامل اطلاعاتی که منتشر شده بود می‌شد تا یافتن فیلم‏هایی که در این رابطه وجود داشت. من می‏خواستم فیلم بسازم و باید تصویر کافی پیدا می‏کردم. از طرف تلویزیون هلند با همه‏ی کشورهایی که این حوادث در آنها رخ داده بود، تماس گرفتیم و فیلم‏های‏شان را گرفتیم. هم‏چنین با افرادی که در جریان این اتفاق‌ها قرار داشتند و یا خانواده‏هایی که صدمه دیده بودند، صحبت کردم و به این ترتیب، توانستم این طرح را ظرف پنج/شش ماه آماده کنم. فیلم را زمانی ساختم که دادگاه میکونوس هنوز در جریان بود. در نتیجه فیلم روی جریان دادگاه میکونوس هم تأثیر گذاشت. چون فیلم آن زمان در آلمان هم نمایش داده شد.


ویدئوی کامل فیلم «جنایت مقدس»

شما در فیلم حتی با یکی از مقام‏های سفارت ایران در برلین هم صحبت می‏کنید. با آنها چگونه تماس گرفتید و زمانی که شما از آنها درخواست گفت‌وگو کردید، چه برخوردی داشتند؟

این حساس‏ترین نکته در فیلم است. من خیلی برای این‏ کار برنامه ریختم تا انجام شد. همان‏طور که می‏دانید، به‏هر‏حال سفارتخانه‌ها علاقه‏مند نیستند در این زمینه‏ها با کسی صحبت کنند، ولی من از طریق تلویزیون هلند، بدون بردن نام خودم و از راه تهیه‏کننده‏ام، با آنها تماس گرفتم. متن‏ها را من می‏نوشتم و به سفارت فاکس ‏شد. در آنها توضیح دادیم که این فیلم در هرحال ساخته می‏شود و اگر شما توضیحی در این زمینه دارید، بهتر است در همین‏جا بدهید.

در نهایت، تهیه کننده‏ام موفق شد قرار مصاحبه را با آقای حسین موسویان، سفیر وقت ایران در برلین بگذارد. آقای موسویان اکنون در امریکا پناهنده شده و تحت تعقیب قرار دارد. او یکی از افرادی بود که نامش در پرونده‏ی میکونوس به طور رسمی آورده شده بود. چون با کاظم دارابی (یکی از عوامل اصلی انجام ترور) در تماس بود. دارابی در واقع از موسویان دستور می‏گرفت. تهیه کننده‏ی من این مصاحبه را انجام داد. خود من طبعاً به سفارت نرفتم و آنها هم نمی‏دانستند که نویسنده و کارگردان فیلم من هستم.


رضا علامه‌زاده، کارگردان ایرانی مقیم هلند

پس از انجام مصاحبه و پیش از نمایش فیلم، سفارت متوجه شد که نویسنده و کارگردان فیلم من هستم و اگر روزنامه‏های آن زمان را دنبال کنید، تماماً پر از مصاحبه‏های رییس تلویزیون RVU در ارتباط با این ماجرا و نامه‏ها و تهدیدهای سفارت ایران است. همه‏ی این نامه‏ها منتشر شده‏اند و همان روزها در برنامه‏های تلویزیونی مطرح شدند.

چه مسائلی مطرح می‌شدند؟

مثلاً صبح روزی که قرار بود فیلم پخش شود، در برنامه‏ی بامدادی تلویزیون، مصاحبه‏ای با من و رییس تلویزیون RVU داشتند. رییس تلویزیون همه‏ی مسائلی را که سفارت پیش آورده بود، به صراحت در همان برنامه‏ی زنده‏ی بامدادی مطرح کرد و که باعث شد فیلم به یکی از پربیننده‏ترین فیلم‏های آن سال تبدیل شود. روزنامه‏ای نبود که مطلبی یک صفحه‏ای راجع به فیلم «جنایت مقدس» نزده باشد.

وقتی این مسئله درز پیدا کرد و سفارت ایران متوجه شد مصاحبه‏ای که انجام شده، در رابطه با فیلمی است که من ساخته‌ام، با تلویزیون تماس گرفتند و گفتند که می‏خواهند بیایند و صحبت کنند. به رییس تلویزیون گفتند که می‏خواهند فیلم را بخرند و حاضرند تمام مخارج آن را هم بپردازند. تلویزیون زیر بار این مسئله نرفت. بعد خواستند پخش فیلم عقب بیافتد تا درباره آن صحبت شود، که بازهم تلویزیون - البته به اصرار من- قبول نکرد. پس از آن، تهدید کردن آغاز شد.

کسی که رابط آنها بود، تلفن زد و به رییس تلویزیون گفت: «من چون خودم قبلاً در کار فیلم بوده‏ام و با علامه‏زاده احساس نزدیکی کاری می‏کنم، به شما می‏گویم که با پخش این فیلم دارید زندگی علامه‏زاده و خانواده‏اش را به‏خطر می‏اندازید.»

«با تلویزیون تماس گرفتند و گفتند که می‏خواهند فیلم را بخرند و حاضرند تمام مخارج آن را هم بپردازند. وقتی نتوانستند، تهدید را آغاز کردند.»

این تهدید غیر مستقیمی در مورد من بود و همان روز تهیه‌کننده و رییس تلویزیون مرا خواستند و گفتند: «آنها چنین تهدیدی کرده‏اند و اگر فکر می‏کنی نباید این فیلم را پخش کنیم، پخش نمی‏کنیم.» من به آنها گفتم: «اگر شما واقعاً می‏‌خواهید که من در خطر قرار بگیرم و این تهدید عملی شود، این فیلم را پخش نکنید! تنها ضمانت اینکه من از خطر رهایی پیدا کنم، این است که اتفاقاً این فیلم پخش شود. چون خبر این فیلم به همه‏جا رسیده است. اگر پخش شود، همه‏ی دنیا متوجه می‏شود که اگر کمترین صدمه‏ای به من برسد، دست اینها در کار است.»

از طرفی آن زمان گرماگرم دادگاه میکونوس بود. هنوز دادگاه تمام نشده بود و رژیم ایران به‏شدت نگران بود که مبادا دادگاه رأی به محکومیتش بدهد؛ چیزی که در عمل اتفاق افتاد، اما آن موقع هنوز حکم صادر نشده بود و اینها خیلی دست به‏عصا راه می‏رفتند.


بازتاب «جنایت مقدس» در رسانه‌های هلندی

پس از این‏که فیلم از تلویزیون پخش شد، چه واکنشی از سفارت دیدید؟

در حقیقت هیچ! همان روزی که فیلم قرار بود پخش شود، دوباره پلیس مرا خواست. دوباره یک‏سری شماره تلفن‏ به من دادند و خواستند که مراقب باشم. ولی واقعیتش را بخواهید، من هیچ خطری احساس نکردم. مقداری مراقب بودم ولی هیچ‏ چیز خاصی حس نکردم و فکر می‏کنم که برداشت خودم درست بود. یعنی پخش این فیلم، سپری دفاعی برایم ایجاد کرد. چون اگر پخش نمی‏شد، من فیلم را ساخته بودم، ولی کسی خبر نداشت و آنها به‏راحتی می‏توانستند به شکلی تلافی کنند.

در بخش‏هایی از فیلم شما به همکاری پشت پرده‏ی بعضی از دولت‏های اروپایی، به شکل غیر مستقیم، با دولت ایران اشاره می‏کنید. از جمله در جریان کشته شدن آقای بختیار، به تأخیری که پلیس فرانسه در این زمینه صورت می‏دهد اشاره می‏کنید؛ و این‏که این تأخیر، زمان مناسبی برای قاتلان ایجاد می‏کند تا بتوانند از فرانسه فرار کنند. در پیوند با مسائلی که مربوط به رابطه‏ی دولت‏های اروپایی و دولت ایران می‏شد، در هلند و در بین خود اروپایی‏ها واکنشی دیدید؟

نه چندان؛ همان‏طور که می‏دانید در این کشورها، خوشبختانه، آزادی بیان در حدی هست که آدم بتواند این مسائل را راحت علیه دولت‏ها بگوید. تأثیر خود را هم می‏گذارد. در نقش و نگرش مردم به حکومت‏های‏شان تأثیر می‏گذارد و حتی در انتخابات بعدی اثر می‏گذارد، اما این‏که اعتراضی باشد، نه، واکنشی ندیدم.


کاظم دارابی، از عوامل اصلی ترور در میکونوس، پس از پایان دوره زندان، در فرودگاه تهران با استقبال رسمی وزارت خارجه

این مدت زمانی که از ساخت فیلم گذشته همه‌ی ‏چیزهایی را که در فیلم مطرح شده بود را اثبات کرده است. چندماه پیش حتا قاتل بختیار را آزاد کردند. دارابی هم در ۲۰۰۶ از زندان برلین آزاد شد و همه‏ی اینها سروصدایی راه انداخت. پیش از این، زمانی که فیلم «جنایت مقدس» را می‏ساختم، قاتل قاسملو از زندان وین در اتریش آزاد شده بود که در فیلم به آن اشاره کردم.

چنین مسایلی همیشه بوده و من نخستین کسی نبودم که این مسئله را رو کرده‏ام. می‏دانید که در رسانه‌های اروپایی، به راحتی این مسائل بارها و بارها نه تنها در مورد ایران، بلکه در مورد کشورهای دیگر هم مطرح می‏شود. از جمله در ارتباط با انفجار لاکربی و متهم لیبیایی که آزادش کردند. هم‏چنان در روزنامه‏ها سروصدا هست و هم‏چنان پیداست که او را به خاطر پول و نفت و… آزاد کرده‏اند.

منظورم این است این شیوه‏ی برخورد در سیاست کشورهای اروپایی نسبت به کشورهای حامی تروریسم چیز نویی نیست. از یک سو علیه آنها عمل می‏کنند؛ مقاومت و افشاگری می‏کنند و از سوی دیگر، جایی که منافع اقتصادی‏شان در لحظه‏ی معینی حکم می‏کند، درست خلاف آن عمل می‏کنند.

Share/Save/Bookmark

 
 

چرا بعضی جهانبینی‌ها فکر کشتن خود برای مقابله با دشمن را توجیه می‌کنند؟ این نوشته با چشم‌پوشی بر ساده‌سازیهایی مانند میهن‌دوستی و محوریت ارزش‌ها در موضوع مرگ در جنگ، نگاهی به شهادت‌طلبی و عملیات استشهادی دارد.

مفهوم «شهادت‌طلبی» و کاربرد آن در جنگ هشت‌ساله‌ی ایران با عراق گستره‌ای انکارناپذیر داشت. اگر جنگی به کشوری «تحمیل» شده باشد، دفاع در برابر دشمن نیز هم‌زمان به آن تحمیل شده است.

دفاع ناخواسته در «جنگی تحمیلی» اما نیاز به توجیه برای افراد درگیر در آن دارد. اگر ارزش‌های مبنای دفاع و درک افراد از آنها یکسان نباشند یا کسانی که در جنگ شرکت می‌کنند، به ارزش‌های همگونی باور نداشته باشند، میزان انتقال ارزش‌ها از جامعه به فرد، از نسلی به نسل دیگر و در رده‌های گوناگون اجتماعی متفاوت است و با ریزش یا دگرگونی هنگام انتقال روبه‌رو می‌شود.


گواه این روند را می‌توان در یک واقعیت دوران جنگ دید: «سربازگیری اجباری» در جنگ هشت‌ساله و تلاش برخی خانواده‌ها برای پنهان‌کردن جوانان خود، با تفاوت باورهای افراد و گریز آنها از جنگ پیوند دارد.

از باور تا کنش

ترویج باور «جنگ برای کشته‌شدن در راه بهشتی ابدی و رستگاری» در جنگ هشت‌ساله، عادی و مهم بود. هنوز دو سال هم از آثار به‌جا مانده از این ذهنیت، با ساخت پایگاهی اینترنتی برای ثبت نام «عملیات استشهادی» در ایران نمی‌گذرد. در این مورد جبهه‌ی جنگ به فلسطین منتقل شده بود. جایی که مردم آن گاهی از نقد سیاست‌های ایران در کشور خود به دلیل آزار اعضای حماس نگران‌اند.

در میان افرادی که با صورت‌های پوشیده در بعضی عکس‌های داوطلبان ثبت نام عملیات استشهادی به چشم می‌خوردند، نوجوانان نیز حضور داشتند.

تلاش‌های دیگر برای نگهداشتن شهادت‌طلبی در حافظه‌ی جمعی نیز با دفن شهیدان در دانشگاه‌ها ادامه یافت.
تبلیغ شهادت‌طلبی بخش ثابت سخنرانی‌های پیش از فرستادن سربازان به «خط مقدم» جبهه بود. بنا بر آیه‌های قرآن، «نباید تصور کرد کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده‌اند. آنها زنده‌اند و نزد پروردگار خود روزی می‌گیرند.» (آلعمران - ۱۶۹)

جوانان بسیاری با همین ذهنیت در برابر گلوله‌ها سینه سپر و کمبودهای نرم‌افزاری و سخت‌افزاری جنگ را جبران کردند! بسیاری از اشتباه‌های راهبردی جنگ (تصمیم اشتباه رهبر سابق ایران برای ادامه‌ی درگیری) را هم معمولاً با لاپوشانی به دست فراموشی می‌سپارند.

ارسال دائم انسان به آسمان؟

از نمونه‌های بارز تفکر شهادت‌طلبی محمد حسین فهمیده، نوجوان قمی بود که با بستن نارنجک به خود، تانکی را منفجر کرد.


در نقد چنین حرکت‌هایی، گذشته از اشاره به نقض حقوق کودکان، ممنوعیت استفاده از سربازان کودک در جبهه، مهم سازوکارهای عقیدتی و ذهنی‌ای هستند که فرد را برای چنان تصمیمی آماده می‌کنند: جهان‌بینی‌ای که جهانی برین به فرد وعده می‌دهد و مقدساتی که به میان می‌آیند تا رفتن روی مین، بستن نارنجک به خود و سایر شکل‌های شهادت توجیه شوند.

جهان‌بینی اسلامی در ازای گرفتن هستی انسان، جهانی برتر برایش برمی‌سازد که با نقد عقلانی و منطقی جزئیات و تناقض‌های آن فرو‌می‌پاشد.

پیش‌فرض تشویق افراد برای شهادت، پذیرش جنگ به عنوان وضعی قابل پذیرش و گاهی ستایش جنگ‌طلبی با پشتوانه‌ای دینی نیز هست. آیه‌های جهاد در قرآن نیز کم نیستند که می‌توانند هیجان مرگ را بیشتر جلوه دهند.
تا زمانی که این پشتوانه‌ی دینی، با ترسیم جهانی برتر پس از کشته‌شدن در جنگ یا در راه خدا وجود داشته باشد، گام نخست فعالیت استشهادی برداشته شده است: فکری که در جهان اسلام هنوز عالمان دینی به موضعی انتقادی درباره‌ی آن نرسیده‌اند و به‌شکلی فراگیر آن را منع نکرده‌اند.

اکنون بسیاری از واعظان از تبلیغ شهادت‌طلبی ناراضی نیستند و در وضعی که دیگر جنگی در آن وجود ندارد نیز در صورت امکان بازاریابی را ادامه می‌دهند. آیا ذهنیتی که مرگ مقدس را گسترش می‌دهد، ناخواسته به پایان همه‌ی راه‌های ممکن و ظرفیت‌های موجود انسانی برای شکلی از توافق حکم نداده است؟

ادامه‌ی جنگ پس از شهادت!

از جنگ هشت ساله گزارش‌های بسیاری از روی مین رفتن نیروهای ایرانی، انفجار استشهادی و سایر فعالیت‌های «شهادت‌طلبانه» به جا مانده است. موضوعی که بررسی تلفات جنگ و اشتباهات فرماندهی جنگ را که باعث خودکشی نیروها شده، ضروری می‌کند.


مگر تأثیر و قدرت تخریب یک یا چند عملیات استشهادی یا شهادت چند سرباز در یک صحنه‌ی درگیری به گستردگی جنگ ایران و عراق چقدر می‌توانست باشد؟ شاید بیشتر بر تأثیر اخلاقی و قهرمان‌پروری با چنین عملیاتی متمرکز شوند، اما شهادت‌طلبی و انفجار استشهادی خود، با پدیده‌ی جنگ و سربازان و تانک‌های دیگری که بعد از آن می‌رسند، چه می‌کند؟

Share/Save/Bookmark

 
 

روشی که زنان برای کندوکاو در زندگی خود دارند، گاهی پر‌حرفی1 نام می‌گیرد که گونه‌ای رابطه بین تجربه، رفتار و بیان آن روش مهمی‌برای درک و توصیف و ایجاد تعامل با جهان اطراف در اختیار زنان قرار می‌دهد.

پر‌حرفی همیشه فعالیتی زنانه قلمداد می‌شود و به همین دلیل آن را پست‌تر از مکالمات و گفت‌وگوهای مردان می‌دانند.


پرحرفی راهی برای استحکام بخشیدن به پیوندهای زنانه هست و این امکان را به زنان می‌دهد که راه‌های دیگری برای عمل و ارتباط با دیگران بیابند

با وجود تحلیل‌های زبان‌شناسان بر ویژگی‌های پرحرفی می‌بینیم که زنان بیش‌تر در مورد عواطف و مردم صحبت می‌کنند و حال آن‌که گفت‌وگوهای کاملا مردانه بیش‌تر در مورد اشیاء است.

در طول تاریخ نیز زنان را به دلیل پرحرفی به عمل کردن ضدسیستم اجتماعی محکوم کردند. در انگلستان قرن هفدهم، پر‌حرفی درباره رفتارهای جنسی در دوره‌ای که تغییرات مادی در نقش زنان به وجود می‌آورد، آن‌ها را تحت کنترل می‌گرفت و گاهی زنان بد دهن تحت تعقیب قرار می‌گرفتند.

زنان حین پرحرفی احساسات و افکارشان را بیان می‌کنند و پشتوانه‌ای برای افکار خود می‌یابند و سپس بر آن‌چه می‌گویند و انجام می‌دهند تاثیر می‌گذارند.


پرحرفی راهی برای استحکام بخشیدن به پیوندهای زنانه نیز هست و این امکان را به زنان می‌دهد که راه‌های دیگری برای عمل و ارتباط با دیگران بیابند.

بیان و به کار بردن تجربه‌های همدیگر در شرایط یکسان و تاثیرپذیری از آنان که گاهی شکل و رنگ مشورت و یا درد دل به خود می‌گیرد اما باز در این قالب هم برچسب غیبت و حرافی به آن زده می‌شود.


پرحرفی یکی از اشکال پیچیده‌ی «همدلانه بودن گفتمان» زنانه است

پاتریشیا اسپاکس پرحرفی را یک پیوستار تشخیص می‌دهد که بر یک سر این پیوستار «غرض‌ورزی ناب» و بر سر دیگر آن «حرافی جدی» که کاملا صمیمانه و از روی بی‌غرضی است، وجود دارد.

در پرحرفی زنان یا در مورد خودشان و یا از دیگران حرف می‌زنند، اطلاعات خود را از اطرافیان افزایش می‌دهند تا درباره خودشان فکر کنند و ‌تردید و حیرتشان را نشان می‌دهند.

پرحرفی یکی از اشکال پیچیده‌ی «همدلانه بودن گفتمان» زنانه است.

پانوشت:

۱- پرگویی را معادل نادقیقی بر «گاسیب» است. شاید گفتار خاله‌زنکی هم به مفهوم مورد نظر نزدیک باشد. با توجه به این که گاسیب در این‌جا باری جنسیتی داشته و به نوعی ترمی فمینیستی محسوب می‌شود.

Share/Save/Bookmark

برگرفته از: فرهنگ نظریه‌های فمینیستی
ترجمه: نوشین احمدی، فیروزه مهاجر، فروغ قره‌داغی

 
 

بر اساس پیش‌بینی‌های اینشتین، اندکی سرعت کمتر حین رانندگی یا یک پله صعود از نردبانی عادی، برای ایجاد تأخیر در سیر زمان از دید خودمان کافی‌ست.هیچ‌گاه هبوط عملی «نسبیت» آلبرت اینشتین، که تأثیر سرعت و گرانش نسبی بر سیر زمان را وصف می‌کند؛ از پندار خیال‌پرور مردم به حد و ابعاد خانه‌هایشان ممکن نبوده است. در اوایل دهه‌ی ۷۰میلادی بود که دانشمندان این نظریه‌ را با یاری دو ساعت اتمی همگام، که هر دو بر دو هواپیمای جمبوجت؛ یکی به‌سوی شرق و دیگری به‌شوی غرب زمین به پرواز درآمدند؛ اثبات نمودند.


پروفسور آلبرت اینشتین – دوم ژانویه‌ی ۱۹۲۱– نیویورک / Bettmann

هواپیمای غرب‌رو – که در خلاف جهت چرخش زمین رهسپار دورها شد – در قیاس با ساعت مرجعی که بر زمین مستقر بود؛ دچار تأخیر گردید ... اما این داستانِ چندان محسوسی برای لمس تأثیرات روزمره‌ی این فراگیرترین قانون حاکم بر رفتار نیروی گرانش نیست.

دکتر «چین‌ون چو» (Chin-Wen Chou) و همکاران‌اش از انیستیتو ملی استانداردها و فناوری بولدر (NIST) در کلرادو اما هم‌اکنون نشان از صحت عملی فرضیات اینشتین در مقیاس‌های آشناتر داده‌اند. پژوهش‌گران NIST، طی آزمایشات صورت‌پذیرفته بر نظریات نسبیت عام و خاص، نشان داده‌اند اگر حتی فقط یک پله از نردبانی صعود کنید؛ زمان، بالنسبه سریع‌تر خواهد گذشت و کاهش دست‌کم 36 کیلومتر بر ساعت از سرعت حرکت اتومبیل‌تان هم آهسته سیر زمان را کندتر خواهد کرد. نتایج این پژوهش، در شماره‌ی این هفته‌ی نشریه‌ی علمی Science انتشار یافته است.

دکتر «هولگر مولر» (Holger Müller)؛ فیزیکدانی از دانشگاه کالیفرنیا-برکلی می‌گوید این بررسی نشان داد که نسبیت، دیگر محدود به آزمایشات بزرگ‌مقیاس نیست. وی در ادامه می‌افزاید: «این اساساً شاهکار تکنولوژیکی بزرگی ا‌ست؛ اما مؤلفه‌ای فلسفی هم در درون خود دارد. این [بررسی] نشان می‌دهد که نسبیت، چیزی ملموس است».

مطالعات پژوهش‌گران NIST، البته وابسته به ساعت‌هایشان بود، که در رده‌ی دقیق‌ترین‌های جهان‌اند. ساعت‌های اتمی استاندارد، که از حدود دهه‌ی 50 میلادی رواج یافته‌اند، امواج ریزموجی را در یک فرکانس مشخص روانه‌ی اتم‌های سزیم می‌کنند و این اتم‌ها هم با افزایش یک پله‌ای سطح انرژی‌شان، متقابلاً پاسخ می‌دهند. سیگنال آزادشده توسط اتم هدف طی این جهش، دیگربار انرژی ارسالی را به منبع ریزموج پس می‌فرستد و همین، موجب ثبات فرکانس منبع امواج ریزموج می‌شود. از این‌روست که «تیک‌‌تاک»های چنین ساعتی به‌میزان یک واحد در ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ یا بیشتر، دقت دارند!

چو و تیم‌اش در این بررسی، از یک ساعت اتمی اپتیکی که در سال ۲۰۰۵طراحی شده بود، بهره بردند. این ساعت از نور لیزر که فرکانس‌اش یکصد‌هزار بار بیشتر از امواج ریزموج است، استفاده می‌بَرد. به‌همین‌واسطه هم ساعت‌های اپتیکی، ده‌ها یا صدها بار از ساعت‌‌های ریزموجی دقیق‌ترند. ساعتی که تیم NIST از آن بهره بُرد، هر سه میلیارد سال، کمتر از ۱ ثانیه خطا می‌کند!

بازی با زمان

نسبیت عام می‌گوید که با کاهش تأثیر نیروی گرانش از دید ناظر، زمان برای اجسام گوناگون سریع‌تر می‌گذرد. چو و همکاران‌اش جهت اثبات این گفته، یک ساعت اتمی اپتیکی را ۳۳سانتیمتر، بالاتر از ساعت مشابه دیگری جای دادند. گرانش نسبتاً کمتری که ساعت بالاتر حس می‌کرد؛ باعث شد که فرکانس ارسالی‌اش هم چهار در ده به توان منفی ۱۷بار سریع‌تر شود. این، معادل پیشی‌جستنی به‌میزان ۹۰میلیاردیم ثانیه با گذشت ۷۹سال است!


دکتر «هارولد لایونز»؛ مخترع نخستین ساعت اتمی جهان، در خصوص محک زدن نسبیت به‌وسیله‌ی دو ساعت اتمی؛ یکی مستقر بر زمین و دیگری سوار بر یک فضاپیما توضیح می‌دهد – ژوئیه‌ی 1959 / Bettmann

گروه، جهت اثبات نسبیت خاص اینشتین نیز که می‌گوید زمان برای اجسام متحرک آرام‌تر می‌گذرد؛ یک تک‌اتم را در ساعت‌ اپتیکی‌شان چنان تکان دادند که اختلاف نوسانا‌ت‌ حاصله طبق پیش‌بینی نسبیت خاص، معادل تغییر سرعتی به‌میزان ۱۰متر بر ثانیه یا ۳۶کیلومتر بر ساعت شود. آنگاه، فرکانس ارسالی این اتم هم در پاسخ به این تغییر؛ حقیقتاً به میزان 6 در ده به توان منفی ۱۶بار کاهش یافت.

چو می‌گوید بررسی‌های گروه‌اش را نبایستی‌که با آزمایشات دقیق‌تر دیگران که صرفاً بر محک زدن پیش‌بینی‌های بزرگ‌مقیاس نسبیت متمرکز بوده‌اند؛ قیاس کرد. اما به‌گفته‌ی او «[این بررسی] به مردم یادآور می‌شود که تأثیرات گرانش حقیقتاً در حیات روزمره‌شان تجربه می‌شود و چیزی فقط محدود به دانشمندان نیست».

توان تشخیص دگرگونی‌های اندک به‌وجودآمده در نیروی گرانش، استفاده‌هایی در علوم ژئوفیزیک و هیدرولوژی (آب‌شناسی) هم دارد. به‌گفته‌ی دکتر «جرالد گوینر» (Gerald Gwinner)؛ فیزیکدانی از دانشگاه «مانیتوبا»ی کانادا؛ این تغییرات، در ردگیری نحوه‌ی جابجایی جرم زمین در نتیجه‌ی بروز تغییرات اخیر اقلیمی – مثلاً در خصوص آب – کمک می‌کند. او می‌گوید: «آن‌ها (دانشمندان) قادر به ایجاد شبکه‌ای هستند که تراز گرانشی نقاط گوناگون زمین‌مان را در آنِ واحد چک کند».

منبع: nature

Share/Save/Bookmark

 
 

زهرا رهنورد از مخالفان دولت در ایران، اعدام‌های سال ١٣٦٧ در این کشور را یک «لکه سیاه» خواند و «انتقام‌جویی» حکومت ایران را از مجاهدین خلق در این سال «خطای بزرگ» عنوان کرد.

زهرا رهنورد در مصاحبه با برخی تارنماها گفت: «جنایات و عملیات تروریستی آن گروه کذایی (سازمان مجاهدین خلق ایران) بر کسی پوشیده نیست. اما انتقام‌جویی طرف مقابل هم خطای بزرگی بوده است و قابل قبول یا اغماض نیست.»

به گفته رهنورد، آیت‌الله علی خامنه‌ای، رئیس‌جمهور وقت و میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت ایران «از این جنایت اطلاعی نداشته‌اند.»


گورستان خاوران محل دفن دسته‌جمعی شماری از اعدامی‌های سال ۶۷

در دوره زمانی حد فاصل مرداد ١٣٦٧ تا نزدیكی دهمین سالگرد انقلاب اسلامی در بهمن ١٣٦٧، مقامات ایران موج وسیعی از اعدام زندانیان سیاسی را به راه انداختند كه در نوع خود، پس از آن چه در سال‌های اول و دوم پس از انقلاب اسلامی ١٣٥٧ صورت گرفت، بزرگ‌ترین موج اعدام در این کشور به شمار می‌رود.

گفته می‌شود در جریان این اعدام‌ها در مجموع بین ۴۵۰۰ تا ۵۰۰۰ نفر زن و مرد کشته شده‌اند.

مخالفان حکومت ایران می‌گویند که این اعدام‌ها به دستور آیت‌الله خمینی، رهبر پیشین ایران انجام شده است.

این اعدام‌ها پس از حمله سازمان مجاهدین خلق به مرزهای غربی ایران رخ داد. حکومت ایران از این عملیات به نام «مرصاد» یاد می‌کند و سازمان مجاهدین خلق آن را «فروغ جاویدان» می‌نامد.

برخی مقامات ایران تأیید کرده‌اند که در تابستان ٦٧ جمع زیادی از اعضای مجاهدین خلق در زندان‌ها اعدام شده‌اند اما جمهوری اسلامی ایران تاکنون به طور رسمی هیچگونه آمار و جزییاتی از این اعدام‌ها منتشر نکرده است.

شمار زیادی از اعدام‌شدگان سال ٦٧، در گورستان خاوران در جنوب تهران به طور دسته‌جمعی دفن شده‌اند. حکومت ایران عمدتاً مانع حضور خانواده‌های اعدام‌شدگان در این گورستان برای برپایی مراسم یادبود آن‌ها می‌شود.

مخالفان حکومت ایران می‌گویند که اعدام‌های ٦٧ به دستور آیت‌الله خمینی، رهبر پیشین ایران انجام شده است

زهرا رهنورد در بخش دیگری از این مصاحبه که در تارنمای کلمه نیز منتشر شده است، نقد را باعث جلوگیری از «خودکامگی و دیکتاتوری» خواند و افزود: «نقد بر (میرحسین) موسوی، نقد بر جنبش سبز (جنبش مخالفان دولت در ایران) و نقد بر مردم یعنی همه ما در معرکه نقد قرار بگیریم و (نقد) شانس اصلاحات است برای همه ما.»

به گفته این مخالف دولت، همه باید از «فرعون‌گونه خود را پرستیدن» خودداری کنند و در «معرکه نقد وارد شوند.»

وی همچنین در پاسخ به این پرسش که تارنمای کلمه که به میرحسین موسوی از رهبران مخالف دولت نزدیک است، اقدام به «سانسور نظرات مخاطبان» می‌کند، گفت:‌ «هم من و هم موسوی به آزادی قلم، زبان و اندیشه باور داریم و عمده حضورمان در انتخابات ریاست‌جمهوری دهم نیز به همین دلیل بوده است.»

رهنورد با بیان اینکه با «کلمه» در ارتباط مستقیم نیست، افزود: «شخصاً معتقدم نباید کامنت‌ها سانسور شود مگر اینکه شخص‌پرستی و فردپرستی و فرعون‌پروری باشد که همیشه در تاریخ کشور ما دیده شده است‌.»

Share/Save/Bookmark

 
 

The American

در دومین فیلم سینمایی آنتون کوربیجان، عکاس سرشناس و کارگردان هلندی، جرج کلونی در نقش یک قاتل حرفه‌ای به نام جک به کشورهای اروپایی برای انجام مأموریت‌هایی اعزام می‌شود. فیلم از لحظه‌ای شروع می‌شود که جک در سوئد از عهده‌ی مأمورتش برنیامده است. به او اعلام می‌شود که باید برای انجام دادن آخرین مأموریتش به ایتالیا برود.

او به روستای دورافتاده و کوچکی در ایتالیا اعزام می‌شود و در اینجاست که داستان اصلی فیلم که داستان دلدادگی شکار و شکارچی به یکدیگر است، اتفاق می‌افتد. خونسردی این قاتل و درماندگی او در بیان کردن احساساتش از یک طرف و صمیمیت و مهربانی و خونگرمی اهالی ده از طرف دیگر این فیلم را از نظر سینمایی جذاب می‌کند. کشیش دهکده (پائولو بوناچلی)، و فاحشه‌ای به نام کلارا (ویولانتا پلاچیدو) در ماجراهایی پیچیده سر راه این قاتل حرفه‌ای در آخرین مأموریتش قرار می‌گیرند.

جک که تحت تأثیر مهمان‌نوازی و صمیمیت این مردم قرار گرفته، به کلارا دل می‌بازد و سررشته‌ی امور از دستش خارج می‌شود. تا امروز این تنها فیلم جرج کلونی است که او برای یک بار هم نمی‌خندد و حتی به‌سختی تبسم می‌کند. این فیلم بر اساس رمانی به نام «A Very Private Gentleman» نوشته‌ی مارتین بوث ساخته شده و موسیقی متن فیلم کارِ آهنگساز مشهور آلمانی، هربرت گرونن‌مایر است.

تریلر، آمریکا، ۲۰۱۰

Mammuth

سرژ (ژرالد دپاردیو) یک قصاب تنومند اما کم‌هوش است که به مدت چهل سال در یک غسالخانه کار می‌کرده و حالا بازنشسته شده، اما مدارک اشتغالش کامل نیست و برای همین به او حقوق بازنشستگی تعلق نمی‌گیرد. او با همسرش یک زندگی عاطفی عمیق دارد. او به خاطر مشکلات مادی تصمیم می‌گیرد که هر طور شده مدارک اشتغالش را از کارفرماهای مختلفی که در سراسر فرانسه داشته تهیه کند.

روزی با زنش وداع می‌کند، سوار موتورسیکلت قدیمی‌اش می‌شود و به راه می‌افتد. او به شهرهایی می‌رود که روزی در آنجا زندگی می‌کرده و عاشق زن‌هایی بوده است. بونوآ دله‌پین و گوستاو دو کرورن کارگردانی این فیلم را به عهده داشته‌اند. آنها در زمینه‌ی تضادی که بین طبیعت زیبای فرانسه و ناهنجاری‌های زندگی یک مرد نه‌چندان باهوش وجود دارد، داستانی جذاب را با تصاویری زیبا بیان می‌کنند. این فیلم از بهترین فیلم‌هایی است که دپاردیو در آن بازی کرده است.

تراژدی کمدی، فرانسه، ۲۰۱۰

Resident Evil - Afterlife

این چهارمین باری است که نبرد نابرابر میلا جوویچ بازیگر فیلم‌های اکشن و سینمای وحشت بر ضد زومبی‌ها بر پرده‌ی سینمای تجاری اروپا و در رقابت با سینمای هالییود نقش می‌بندد. شرکت دارویی اومبرلا، ویروسی تولید کرده و بشریت را به نابودی کشانده. انسان‌هایی که به این ویروس مبتلا شده‌اند به زومبی تبدیل شده‌اند. کارگردان این فیلم، دبلیو اس اندرسون این بار صحنه‌ی نبرد نابرابر آلیس (میلا جوویچ) با شرکت‌ دارویی را به لس‌آنجلس منتقل کرده‌ است.

آلیس که در میان زومبی‌ها به جستجوی انسان‌های سالم است، سرانجام خود را به لس‌آنجلس می‌رساند. او امید دارد که در این شهر بتواند به آرامش برسد. اما در لس‌آنجلس هم همه به این ویروس مبتلا شده‌اند. پس نبرد ادامه دارد. نمونه‌ای از سینمای تجاری اروپا که دقیقاً مطابق الگوی هالیوود بر اساس ترس‌های تماشاگر اروپایی فیلم‌هایی پربیننده می‌سازد. تماشاگران می‌توانند نسخه‌ی سه بعدی این فیلم را هم در بعضی سالن‌های سینمایی تماشا کنند.

سینمای وحشت، انگلستان و آلمان، ۲۰۱۰

Happy ever afters

عروسی، چه در سینمای ایران و چه در سینمای غرب همیشه موضوع خوبی برای فیلم‌های مردم‌پسند است. استفن بورک هم در این فیلم که محصول مشترک آلمان و ایرلند است از مضمون عروسی برای یک روایت سینمایی دیدنی استفاده می‌کند. زنی به نام مورا که خیلی هم اعتماد به نفس دارد قرار است با مرد مهاجر رنگین‌پوستی به نام مراد ازدواج کند.

هدف مورا از این ازدواج عشق او به مراد نیست، بلکه او بیشتر قصد دارد کاری کند که مراد بتواند در انگلستان بماند و در مقابل از ثروت مراد بهره‌مند شود. هم‌زمان «فردی» هم می‌خواهد با زن سابقش، دوباره عروسی کند. این دو عروسی در یک جا اتفاق می‌افتد و برای همین هم در اوج جشن، مسائلی پیش می‌آید و نقشه‌ها به هم می‌ریزد و همه چیز جا به جا می‌شود.

کمدی، آلمان و ایرلند، ۲۰۱۰

Share/Save/Bookmark

 
 

محمد خاتمی، رئیس‌جمهور پیشین ایران می‌گوید که در ایران «سیاست دفع حداکثری و عدم جذب» به جای «سیاست جذب حداکثری و دفع حداقلی» جریان دارد.

اشاره خاتمی به سخنان آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر ایران است که چندین بار گفته حکومت ایران دنبال جذب حداکثری مخالفان و دفع حداقلی است.


آیت‌الله خامنه‌ای می‌گوید که حکومت ایران دنبال جذب حداکثری مخالفان و دفع حداقلی است

به گزارش تارنمای رسمی محمد خاتمی، وی افزود:‌«جریانی وجود دارد که سعی می‌کند در همه ارکان و امکانات نظام دست بیاندازد و همه نیروها را از رده خارج کند.»

رئیس بنیاد باران در دیدار با شورای هماهنگی جبهه اصلاحات گفت: «دل اکثریت ملت با حرف‌هایی است که ما می‌زنیم که اگر اکثریت قاطع مردم حرف اصلاح‌طلبان را قبول ندارند، چرا (سازمان‌های دولتی) بخشنامه می‌کنند که دستگاه‌های رسمی هیچ حرف و خبری از این طرف (اصلاح‌طلبان) را منتشر نکنند؟»

خاتمی، «محدودشدن آزادی‌ها و با تنگنا روبرو شدن حضور قانونی مردم» را باعث پیدایش «حرکت‌های خشن و خشونت» دانست.

به گفته وی برای «حفظ نظام» باید فضا باز شود.

در یک سال گذشته چندین روزنامه و نشریه در ایران توقیف شده‌اند و صدها مخالف دولت نیز بازداشت شده‌اند.

رئیس بنیاد باران افزود:‌ «صدا و سیمای جمهوری اسلامی، باید صدا و سیمای کل ملت ایران باشد نه فقط ترویج‌کننده یک فکر، روش و جریان. نه اینکه یک طرفه هر اتهامی می‌خواهند بزنند و طرف حق نداشته باشد به آن اعتراض کند یا اگر (اعتراض) کرد هیچ ترتیب اثری به آن داده نشود.»

صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، تنها رادیو و تلویزیون این کشور است که رئیس آن را رهبر جمهوری اسلامی ایران انتخاب می‌کند. در ایران رادیو و تلویزیون‌های خصوصی اجازه فعالیت ندارند.

رئیس‌جمهور پیشین ایران در بخش دیگری از سخنان خود، سکوت در برابر «تعرض به خانواده‌های حمید باکری و محمدابراهیم همت» را «تعجب‌برانگیز» دانست و افزود:‌ «چرا وقتی خانواده‌های دو شهید بزرگوار همت و باکری و فرزندان ایشان مورد تعرض قرار می‌گیرند، سرداران و رزمندگان بزرگی که همکار و همراه این دو شهید بوده‌اند، فریاد نمی‌زنند. آنان که واقعاً از این رفتارها بیزارند، این انتظار را از آنان داریم که برای دفاع از واقعیت سپاه و بسیج آشکارا موضع بگیرند.»

٣١ شهریورماه گذشته مأموران امنیتی ایران از دیدار خانواده‌های حمید باکری و محمدابراهیم همت دو تن از فرماندهاین کشته شده در جنگ ایران و عراق با میرحسین موسوی از رهبران مخالف دولت جلوگیری کردند.

خاتمی، «محدودشدن آزادی‌ها و با تنگنا روبرو شدن حضور قانونی مردم» را باعث پیدایش «حرکت‌های خشن و خشونت» دانست

به گزارش تارنمای کلمه، این دو خانواده پس از آنکه نتوانستند با موسوی دیدار کنند، به منزل مهدی کروبی یکی دیگر از رهبران مخالف دولت مراجعه کردند اما با «اسپری گاز اشک‌آور» مورد حمله لباس شخصی‌ها قرار گرفتند و احسان باکری فرزند حمید باکری نیز به مدت چند ساعت بازداشت شد.

خاتمی با بیان اینکه ممکن است حمله به خانواده‌های باکری و همت به «نیروهای خودسر» نسبت داده شود، گفت: «عجب نیروهای خودسری هستند که همه کاری می‌کنند و به صورت رسمی هم علیه‌شان موضع گرفته می‌شود ولی باز هم رفتارهایشان را تکرار می‌کنند. تعجب می‌کنم در نظامی مقتدر و با وجود نیروهایی که مدعی می‌شوند بر همه چیز مسلط هستند، نمی‌توانند با آن‌ها برخورد کنند.»

Share/Save/Bookmark

 
 

جمعی از فعالان حقوق زنان، امروز، یکشنبه بیش از پنج هزار امضا برای «ممنوعیت چند همسری» را به دبیرخانه دفتر رئیس مجلس شورای اسلامی ارائه دادند.

به گزارش خبرگزاری کار ایران (ایلنا)، این زنان که شمار آنها بیش از ۴۰ نفر بود با حضور در مجلس شورای اسلامی خواهان توقف تلاش‌ها برای «ترویج ازدواج موقت و چند همسری» شدند.


به گفته یکی از این زنان، تلاش‌های این گروه از زنان در دو هفته گذشته برای دیدار با نمایندگان عضو کمیسیون حقوقی و قضایی نتیجه نداده و سرانجام امروز، دبیرخانه دفتر رئیس مجلس، درخواست این زنان را پذیرفت.

بنا به این گزارش جمع‌آوری امضاء برای نامه به نمایندگان مجلس برای «ممنوعیت چندهمسری» ادامه دارد و گروه‌های دیگر زنان نیز در روزهای آینده امضاهای جمع‌آوری شده را به دبیرخانه دفتر رئیس مجلس خواهند داد.

لایحه حمایت از خانواده که برای بازنگری بیشتر مواد مربوط به ازدواج موقت، چند همسری و مهریه به کمیسیون حقوقی و قضای ارجاع شده بود، روز سه‌شنبه مورد بررسی نهایی قرار می‌گیرد.

این سه ماده هشتم شهریورماه جاری در پی اعتراض‌ فعالان حقوق زنان و نمایندگان زن ادوار مختلف مجلس برای دومین بار به کمیسیون حقوقی و قضایی ارجاع شد.

از زمان ارائه لایحه حمایت از خانواده از سوی دولت و قوه قضاییه به مجلس، فعالان حقوق زنان بارها مخالفت خود را با برخی مواد این لایحه اعلام کرده و خواستار بازنگری در آن شده‌اند.

از سوی دیگر وب‌سایت‌های فعالان حقوق زنان نامه‌ای را با امضای بیش از ۳۳۰ نفر از «مردان مدافع حقوق برابر»، در اعتراض به «تسهیل و ترویج چندهمسری در قالب لایحه حمایت از خانواده» منتشر کرده‌اند.

وب‌سایت‌های فعالان حقوق زنان نامه‌ای را با امضای بیش از ۳۳۰ نفر از «مردان مدافع حقوق برابر»، در اعتراض به «تسهیل و ترویج چندهمسری در قالب لایحه حمایت از خانواده» منتشر کرده‌اند

امضاکنندگان این نامه که خواهان تجدید نظر در «مواد تبعیض آمیز این لایحه» هستند، آورده‌اند: «ترویج و تسهیل تعدد زوجات (موقت یا دائم)، نه تنها تحقیر زنان را به دنبال دارد و در جهت نهادینه کردن نابرابری‌های جنسیتی است، بلکه توهین به مردان نیز محسوب می‌شود. گویی مردان تنها موجوداتی در پی ارضاء نیازهای شهوانی هستند.»

در بخشی از این بیانیه آمده‌ است: «ما مردان، معتقدیم که تصویب قوانین برابر یکی از پیش شرط‌های تحقق برابری جنسیتی در جامعه‌است و تلاش و کوشش در این جهت، صرفاً بر عهده زنان نیست، بلکه برای رسیدن به برابری ضرورت دارد تا مردان نیز مشارکت فعالانه داشته باشند.»

لایحه حمایت از خانواده، تیرماه ۱۳۸۶ به پیشنهاد قوه قضائیه در دولت پیشین ایران تصویب و به مجلس ارسال شد. این لایحه که سه سال پیش در مجلس هفتم مطرح شده بود، به دلیل اعتراض فعالان حقوق زنان مسکوت گذاشته شد.

Share/Save/Bookmark

در همین رابطه:
ارسال ۳ ماده لايحه خانواده به کميسيون قضايی
مخالفت مجلس با بازنگری ثبت ازدواج موقت

 
 

پرهام شهرجردی، نویسنده و منتقد ساکن پاریس و فارغالتحصیل ادبیات مدرن فرانسه است. شهرجردی تحصیلات دانشگاهی‌اش را به نظریه‌پردازی از خلال آثار موریس بلانشو، نویسنده و منتقد فرانسوی و رولان بارت اختصاص داده است.کتاب «جنون روز» موریس بلانشو به همراه مقدمه‌ای بر آثار بلانشو، توسط او به زبان فارسی منتشر شده است.

اندیشه‌ی «انقلاب» در آثار موریس بلانشو موضوع دو سخن‌رانی شهرجردی‌ بود که بخش اول آن در مارس ۲۰۰۹ در دانش‌گاه «دنی دیدرو» پاریس و بخش دوم آن در آوریل ۲۰۰۹ در آکسفورد ایراد شد. متن زیر برای آشنایی خواننده‌ی فارسی زبان با اندیشه‌ی انقلابی بلانشو ارائه می‌شود.


پرهام شهرجردی، نویسنده و منتقد ساکن پاریس

زمانی، کتاب‌های بلانشو این‌گونه آغاز می‌شد:

«موریس بلانشو، نویسنده و منتقد، زنده‌گی‌اش به تمامی وقف ادبیات و سکوتی‌ شده که مخصوص اوست.»بلانشو که با چاپ عکس و تصویرش یکسره مخالف بود و از گفت‌وگو با مطبوعات خودداری می‌کرد، تصویری که از خود به دست داده اینگونه‌ است: نویسنده‌ای مرموز، دور افتاده، خلوت نشین و عزلت گزیده.

با این‌همه، بررسی آثار بلانشو نشان می‌دهد که او از بدو امر ادبیاتی را پیش کشیده که دعوت به انقلاب می‌کند و خواستار یک دگرگونی بنیادین است. دراین مختصر، سعی می‌کنیم در یک بررسی درزمانی، هم‌چنان که این اندیشه‌ی انقلابی را نشان می‌دهیم، تبادل و تعامل میان انقلاب و ادبیات، وآمد و شد بین این هر دو را هم به تماشا بنشینیم.

قدرت ادبیات از دید بلانشو، چیزی جز براندازی، حذف و سرنگونی آثار متاخر و هم‌چنین تغییر «واقعیت معمولی» ‌نیست. در سال ۱۹۳۷، بلانشوی بیست و نه ساله، در مقاله‌ای با عنوان «از انقلاب به ادبیات»، انتشار کتاب «بازگشت از شوروی» آندره ژید را بهانه‌‌ کرده مثل بسیاری دیگر از متن‌هایش که درباره‌ی یک نویسنده یا کتابی منتشر شده، چنین می‌نویسد:

«...آن‌چه اهمیت دارد، قدرت مخالفتی‌ست که در اثر بیان می‌شود... قدرتی که می‌تواند دیگر آثار و بخشی از واقعیت معمولی را حذف کرده باعث تولید آثاری نو شود که قدرت خلاقانه‌شان میتواند حقیقتی برتر را سازمان دهد».اندیشه‌ی انقلابی بلانشو، منقلب کردن واقعیت واهی‌ست، تغییر دادن هر چه هست و نو کردن آنچه بود است، و این‌ها همه از چند جهت قابل بررسی است که به اختصار، چند نمونه‌اش را بررسی می‌کنیم.

سرباز زدن، سرپیچی کردن، نه گفتن

بلانشو در سراسر آثارش، در حرکتی پیوسته، همواره به خروج از سامانه‌های نهادینه شده فکر می‌کند. یک وقفه، یک توقف که قطعِ رابطه‌ست.در ادبیات، یک استثناء همان قدرتِ قانون را داراست. این‌گونه است که علیه هر قطعیت و هر جزمیت، علیه هر حتمیت و هر سنت به پا می‌خیزد. در «غریب و غریبه» می‌نویسد:

«باید با هر کلام قطعی که تصمیم می‌گیرد، با هر حقیقتِ غرّه‌ای که خودش را جار می‌زند، با هر اعلامیه‌ی یک جانبه، با هر واقعیت اساسی، با هر دانش سنتی، و به طور کلی با هر کلامی که رابطه‌ا‌ی باقدرت دارد» مقابله کرد.از این‌جاست که بلانشو به سمتِ کلام «خنثا» می‌رود. ژیل دلوز بعدها همین اندیشه و خواست خنثا را این‌طور بیان می‌کند: «ادبیات زمانی آغاز می‌شود که سوم شخصی در ما متولد می‌شود و قدرت من گفتن را از ما سلب می‌کند.»


حرکت به سوی این کلام «خنثا»، حرکت به سمتِ ناآشناست، ناآشنایی‌ست، رفتن به سمتِ غریب و غریبه‌ست، اما این دیگری، این دیگریت چیست، کیست؟ دیگریتی که در آن دیگری برای من یک منِ دیگر نیست، یک هستی‌ی دیگر نیست، لحظه‌ای از یک هستی جهانی یا یک فراهستی نیست، یک خدا یا یک ناخدا نیست، این دیگری غریبه‌ای‌ست که نسبت به من در بی‌نهایت قرار دارد. بدین ترتیب، بلانشو، رابطه‌های سهل و ساده‌لوحانه‌ با دیگری را کنار می‌زند و بطور کلی، در هستی شناسی ِموجود یک توقف بزرگ ایجاد می‌کند.

سیاستِ نوشتار

موریس بلانشو در چندین مقطع زمانی، طی موضع‌گیری‌های هوشمندانه‌اش، با قطع رابطه‌های مستولی، و با خروج از سامانه‌های حاکم، در هیئتِ یک انقلابی‌ی دائمی حاضر می‌شود. در سال ۱۹۵۸زمانی که ژنرال دوگل به قدرت بازمی‌گردد، دوستان خیابان « سن بونوآ »ی پاریس، متشکل از ادگار مورن، موریس ندو، مارگوریت دوراس، کلود روآ، الیو ویتورینی، روبر و مونیک آنتلم دور هم جمع می‌شوند. در ماه مه، دیونیس ماسکولو و ژان شوستر، مجله‌ی ۱۴ژوئیه را بنیان می‌گذارند. هدف مجله روشن است: وفاداری به انقلاب، بازگشت به مقاومت، سرپیچی بی قید و شرط از قدرت حاکم.

حالا وحشت از فاشیسم، هم‌چنان بر اروپا حاکم است. موریس بلانشو نامه‌ای برای دیونیس ماسکولو می‌فرستد و متنی زیر عنوان «امتناع» را برای مجله‌ی « ۱۴ ژوئیه» ارسال می‌کند. این متن که در دومین شماره‌ی این مجله اواسط اکتبر ۱۹۵۸به چاپ می‌رسد، این‌گونه آغاز می‌شود:

«گاهی اوقات، در مقابل برخی حوادث، می‌دانیم که باید سرپیچی کنیم. سرپیچی مطلق و قاطع است... آن‌هایی که سرپیچی می‌کنند و قدرت این سرپیچی آن‌ها را بهم پیوند داده می‌دانند که هنوز با یکدیگر نیستند. زمان لازم برای آن‌که بتوانند حرکت گروهی خود را تثبیت کنند، از آن‌ها سلب شده است. آن‌چه برایشان باقی می‌ماند، یک سرپیچی سازش ناپذیر است، دوستی با یک نه‌ی قطعی، یک نه‌ی تزلزل ناپذیر و دقیق که آن‌ها را متحد و هم‌بسته می‌کند».

اعلامیه‌ی حق سرکشی در جنگ الجزایر

۱۹۶۰ الجزایر. جنگ. انقلاب. مبارزه با رژیم استعماری دوگل. جستجوی استقلال. شبکه‌ی « فرانسیس ژانسون» به دلیل یاری رساندن به «جبهه‌ی آزادی‌بخش میهنی» ِ الجزایر توسط رژیم دوگل محکوم می‌شود. گرداننده‌گان مجله‌ی ۱۴ ژوئیه، یک بار دیگر دست‌ بکار می‌شوند. در فرانسه، مخالفت با جنگ و کشتار مردم الجزایر که برای استقلال کشورشان مبارزه می‌کنند، بالا می‌گیرد. مخالفان جنگ، از خدمت سربازی و از شرکت در جنگ سر باز می‌زنند.

دولت و دستگاه‌های وابسته به رژیم دوگل، فرانسوی‌هایی را که برای وطن نمی‌جنگند، خائن قلمداد می‌کند. دیونیس ماسکولو و ژان شوستر درصدد انتشار اعلامیه‌ای برمی‌آیند تا نویسنده‌گان و روشن‌فکران، حمایت خود را از این حرکت مردم فرانسه که مخالف جنگ و موافق استقلال الجزایر بودند، اعلام کنند. پانزده نسخه‌ی مختلف از این اعلامیه در آرشیو دیونیس ماسکولو وجود دارد. نویسنده‌گان، روشن‌فکران و هنرمندان در نوشتار گروهی این اعلامیه شرکت می‌کنند. بلانشو یکی از آن‌هاست. اعلامیه می‌گوید:

«... مردم فرانسه به این علت که از شرکت در جنگ سر باز زده‌اند، ویا به دلیل یاری رساندن به مبارزان الجزایری، تحت تعقیب قرار می‌گیرند، به زندان می‌افتند و محکوم می‌شوند.»اعلامیه چندین بار تصحیح و بازنویسی می‌شود. دخالت‌های متنی بلانشو، که این اعلامیه را یک متن دسته‌جمعی می‌بیند، انکار ناشدنی‌ست. آثار این تصحیحات و تغییرات در نسخه‌های ماسکولو دیده می‌شود. اعلامیه چنین ادامه می‌یابد:

«پانزده سال بعد از نابودی نظم هیتلری، نظامی‌گری فرانسه، به دنبال مقتضیات چنین جنگی، موفق به احیای شکنجه شده آن‌را در اروپا نهادینه کرده‌ست... معنای وظیفه‌ی شهروندی در چنین شرایطی جز فرمان‌برداری شرم‌آور چیست؟ آیا گاهی سرپیچی از خدمت، یک تکلیف مقدس نیست؟ آیا گاهی «خیانت» احترام شجاعانه به حقیقت نیست؟»

از جمله دخالت‌های بلانشو در این متن، تغییر عنوان اصلی این اعلامیه است که از «تکلیفِ سرکشی» به «حقِ سرکشی‌» بدل شده است. موریس بلانشو در گفت‌وگویی که با مادلن شاپسال انجام داده و قرار بوده در مجله‌ی «اکسپرس» منتشر شودو تحریریه‌اش از چاپ آن خودداری می‌کند، می گوید:

«می‌گویم «حق»، و نه «تکلیف»، برخی می‌خواستند که اعلامیه به‌عنوان یک تکلیف مطرح شود، شاید برای این‌که فکر می‌کردند تکلیف مهم‌تر از حق است. اما این‌طور نیست. تکلیف به یک اخلاقِ درونی برمی‌گردد که آن‌را پوشش می‌دهد، تضمین‌ و توجیه‌اش می‌کند؛ وقتی که تکلیفی در کار باشد، کافی‌ست که چشم‌هایمان را ببندیم و کورکورانه اجرایش کنیم. اما حق، تنها به خودش ارجاع دارد، و دلالت به اجرای آزادی می کند؛ حق یک قدرت آزاد است که هرکسی را در قبال خودش مسوول و متعهد می‌کند...»

بلانشو و برخی دیگر از امضاء کننده‌گان اعلامیه، به جرم «تحریک نظامیان» به دادگاه احضار می‌شوند. بلانشو مثل سایر امضاء کننده‌گان این اعلامیه، در معرضِ از دست دادنِ «حقوق شهروندی» قرار می‌گیرد، اما دست آخر پرونده مختوم اعلام می‌شود. از میان مطالبی که اخیرن در آرشیو موریس بلانشو پیدا شده، متنِ ‌‌بازجویی‌ی او به چشم می‌خورد. بلانشو در پاسخ به قاضی که می‌پرسد: «آیا به دلیل تحریک نظامیان به سرپیچی خود را گناه‌کار می‌دانید؟» چنین پاسخ می‌دهد:

«نه تنها خود را گناه‌کار نمی‌دانم، بلکه معتقدم شما قضّات که از زمره دولت هستید به دلیل سوءاستفاده از کلماتی همچون خیانت و سرپیچی، گناه‌کارید...»

پروژه‌ی مجله‌ی بین المللی

در پاییز ۱۹۶۰، موریس بلانشو، دیونیس ماسکولو و الیو ویتورینی تصمیم می‌گیرند «مجله‌ی بین‌المللی» را پایه گذاری کنند. برای بلانشو، تجربه‌ی جمعی‌ی اعلامیه‌ی ۱۲۱نفر (علیه جنگ الجزایر)، آغاز یک حرکتِ تازه است: نوشتارِ گروهی، حرکتِ جمعی، فراروی از مرزهای جغرافیایی و زبانی.این پروژه هم‌زمان نویسنده‌گان فرانسوی، ایتالیایی (ویتورینی، لئونتی) و آلمانی (اِنزبرگر، یونسون) را مجموع می‌کند. برای بلانشو یک «تحول تاریخی» در حال به وقوع پیوستن است. نوشتاری جمعی و منقطع برای این مجله در نظر گرفته می‌شود.

«این مجله یک مجله نخواهد بود»، چرا که به دنبال چاپ خبر و گزارش در مورد رویدادهای ادبی، فرهنگی و سیاسی نیست. زیر عنوان «سیرِ فکری‌ی چیزها»، هر نویسنده مسائل مختص به زبان و ملت و فرهنگ و سیاست‌اش را «به اشتراک» می‌گذارد. نوشتار جمعی می‌باید «فراروی درونی از اندیشه‌های شخصی‌» و «بروز امکانات تازه» را باعث شود: «معنای مجله به مثابه یک امکانِ گروهی.. وضعیتی میانی بینِ نویسنده و خواننده». نویسنده‌ای که در این مجله می‌نویسد، هم‌زمان خواننده‌ی نویسنده‌های دیگر است، نویسنده‌ای نویسنده‌تر ، خواننده‌ای خواننده‌تر.


در نامه‌ای به تاریخ ۲ دسامبر ۱۹۶۰، بلانشو به ژان پل سارتر می‌نویسد:« ... اعلامیه‌ی ۱۲۱ نفر معنای واقعی‌اش را در صورتی پیدا می‌کند که شروع چیزی باشد». شروع چیزی، همین مجله‌ی بین المللی‌ست. بلانشو یک جور قطع رابطه با جریان تاریخ را پیش کشیده، و با موضع‌گیری اخیرش در قبال جنگ الجزایر، و با اعتراض‌اش به بازگشت دوگل به قدرت، از حرکتِ «طبیعی» تاریخ فاصله گرفته است.

مجله‌ی بین‌المللی می‌تواند فضایی باشد که این تفکرِ سازش ناپذیر، به شکلِ گروهی متجلی شود. با این حال، ژان پل سارتر که مجله‌ی خودش را دارد، در این پروژه شرکت نمی‌کند. دیوار برلین ساخته می‌شود، اختلافات فکری – سیاسی بین نویسنده‌گان بروز می‌کند و نهایتن پروژه به انجام نمی‌رسد – فقط یک شماره‌ی «صفر» در ایتالیا به چاپ می‌رسد.

اما از این‌جا به بعد، نوشتارِ منقطع، اندیشه‌ی «قطعِ رابطه»، و «سرپیچی» از تاریخ در آثار بلانشو باقی می‌ماند. در سال ۱۹۶۲بلانشو کتاب «انتظار فراموشی» را منتشر می‌کند. این کتاب که طی پنج سال نوشته شده، روایت، شرح و توصیف را به هم می آمیزد و با سبک گسسته و منقطعی که دارد، در برابر شئی مورد خوانش، علامت سوآل می گذارد. در این نوع نوشتار، نوشتار گسسته، رد پای نیچه دیده می‌شود.

البته بعدها بلانشو نوشتارِ گسسته ای را پیش می کشد که هم به گزین گویه‌های نیچه می‌ماند، هم چیزی بیش تر در خود دارد. کتاب های بعدی، گامی (نه) فراسو (۱۹۷۳) و نوشتار فاجعه (۱۹۸۰)، سیرِ تکاملی‌ی این متن های گسسته‌اند.

زمان در حالِ تحول است، بلانشو این تحولِ را حس کرده به دنبالِ زبانی‌ست که این تغییرِ زمان را نماینده‌گی کند. این‌گونه است که در انتظار فراموشی لیت موتیف «کاری بکنید که بتوانم با شما صحبت کنم» از دوم شخص جمع به دوم شخص مفرد تبدیل می‌شود، و دست ِ آخر فرم ِ منفی می‌گیرد: «کاری کنید که نتوانم با شما صحبت کنم.» روزی ساموئل بکت به بلانشو می‌نویسد که در تکه‌هایی از انتظار فراموشی، گودو را می‌بیند.

این فضا کجاست که در آن می توان صحبت کرد، برای صحبت کردن چه باید کرد؟ تا کجا می‌توان صحبت کرد؟ چه لحنی به کلام می‌آید؟ کدام لحن به زبان می‌آید؟ چیست که به زبان می آید؟ ادبیات. ادبیاتی که در حالِ نو شدن است.

حضور موریس بلانشو در قیام مه ۶۸

نویسنده‌ی سکوت و تنهایی، نشان می‌دهد چطور طی سالیان متوالی، از متنِ یک قیام، قیامِ دیگری را پیش می‌کشد، چطور در قیامی شرکت می‌کند و قیام‌های بعدی را ممکن می‌سازد. دانش‌گاه سوربن «اشغال» می‌شود. سه روز بعد، کمیته‌ی «مبارزه‌ی دانش‌جویان – نویسنده‌گان» تشکیل می‌شود. روبر و مونیک آنتلم، مارگوریت دوراس، لوئی رونه ده فوره، میشل لریس، دیونیس ماسکولو، موریس ندو، در کنار موریس بلانشو هستند. بلانشو در تظاهرات شرکت می‌کند، اعلامیه می‌نویسد – بنامِ جمع، یعنی بنام همه: بنامِ ناشناس -، جلسات بحث و گفت‌وگو را اداره می‌کند، شرکت می‌کند، حرف می‌زند، دخالت می‌کند. درباره‌ی اشغال سوربن می‌نویسد:

«...هدف اشغالِ سوربن بود، این ساختمان فقیر که طی یک هزاره دانشی کهنه در آن تدریس می‌شده ناگهان تبدیل به نشانه‌ای شد که ممنوعیّت را نمایندگی می‌کند. یک دانش تازه که باید به دست آورد یا از نو ساخت، دانشی بی قانون، آزاد از قانون، و همین طور، یک نا-دانش...». بلانشوست که از کلمه‌ی «انقلاب» برای وقایع ۶۸ استفاده می‌کند: «با حرکتِ نیروهایی که خواستارِ گسسته‌گی هستند، انقلاب بعنوان یک امکان ظهور می‌کند.

یک امکانِ غیر انتزاعی، امکانی که از نظر تاریخی و عینی مشخص شده، در چنین لحظاتی‌ست که انقلاب بوقوع می‌پیوندد. انقلاب وقتی ظهور می‌کند که امکانِ حقیقی آن فراهم شود. در این موقع، یک ایست و یک تعلیق اتفاق می‌افتد. در این ایستایی، جامعه از هر طرف گشوده می‌شود. قانون فرو می‌ریزد. تخطی تکمیل می‌شود: برای یک لحظه معصومیت؛ تاریخِ متوقف.»

بلانشو تا آن‌جا پیش می‌رود که رژیم دوگل را مترادف اشغال فرانسه در دهه‌ی ۴۰ میلادی (دولت مارشال پتن) می‌داند و همکاری با ارگان‌های فرهنگی دولت را منع می‌کند. در «کمیته»، بولتنی که کمیته‌ی مبارزه‌ی دانش‌جویان – نویسنده‌گان منتشر می‌کند، بلانشو می‌نویسد:

« امروز، مثل دوران جنگ از ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۴، سرپیچی از همکاری با تمامی‌ی سازمان‌های فرهنگی‌ی دوگل باید بعنوان یک تصمیم مطلق در دستور کار هر نویسنده‌ و هنرمندِ مخالف قرار گیرد. فرهنگ جایی‌ست که قدرتِ حاکم همیشه به دنبالِ همدست و شریک جرم می‌گردد. از طریقِ فرهنگ، قدرت حاکم هر کلام و گفتمان آزاد را ممنوع کرده و تحقیر می‌کند. مبارزه علیه این همدستیِ فرهنگ...».

قیامِ ۶۸ پیروز می‌شود. یک سال بعد، در تاریخ ۱۳ماه مه ۱۹۶۹، بلانشو در نامه‌ای به ژاک دریدا می‌نویسد:« اعتراف می‌کنم یک لحظه از این‌که می‌توانم راحت‌تر نفس بکشم تعجب کردم... از خودم پرسیدم : چی شده؟ فشاری کم شده؟ آه، بله، دوگل.»

‌در این‌جا چند نمونه از حرکت‌های فکری – نوشتاری بلانشو را طی سالیان و موقعیت‌های مختلف مشاهده کردیم. به اختصار می‌توان به شماری دیگر از موضع‌گیری‌های بلانشو اشاره کرد: جنگ ویتنام و شکست آمریکا در سال ۱۹۶۷، حمایت از مبارزان سیاه سیاسی آمریکا در سال ۱۹۷۱، مبارزه علیه بروز احزاب راست افراطی در اروپای سال ۱۹۹۴، دعوت به سرپیچی مدنی علیه قوانین مهاجرت در فرانسه ی سال ۱۹۹۷، و آخرین موضع‌گیری بلانشو: علیه جنگ در عراق، که در نوامبر ۲۰۰۲، پیش از حمله‌ی آمریکا و اشغال عراق منتشر می‌شود.

با در نظر گرفتن این سرپیچی‌ها و تخطّی‌ها، این قطع‌ها و وقفه‌ها؛ این توقعِ پرتوقعِ انقلاب و انحلال، کلِ آثار بلانشو (نقد، تئوری، قصه، رمان، گسسته نویسی)، معنای دیگری پیدا می‌کند: ادبیات، باری، ادبیات، اما ادبیاتی بیش‌تر از ادبیات. ادبیاتِ نه، ادبیاتِ نفی، ادبیاتِ قطع و ادبیاتِ راه، ادبیاتِ در راه. ادبیاتی که می‌آید.

لازم به یادآوری‌ست که از بدو امر، موریس بلانشو بعنوان یک روزنامه‌نگار، فعالیتِ فکری-نوشتاری‌اش را آغاز می‌کند. این مساله از این جهت قابل توجه است که کتاب‌های بلانشو در حوزه‌ی نقد و تئوری، در واقع جمعآوری مقالاتی‌ست که او پیش‌تر در نشریات و مجلات مختلف منتشر کرده است.

Share/Save/Bookmark

 
 

ایرانیان که بودند؟ خرد ایرانیان چه بود؟ خاستگاه این خرد کجا بود و چه بود؟ ایرانیان چه گونه از یک جامعه‌ی چند فرهنگی و چند عقیدتی به یک جامعه‌ی تک فرهنگی و تک عقیدتی رسیدند؟ خاستگاه اهورا و اهریمن کجا ست؟ دیوها چه کسانی بودند؟ ایزدهای ایرانی که بودند، چه می‌خواستند و چه شدند؟ زرتشت که بود، چه می‌خواست و چه کرد؟ محمد که بود، چه می‌خواست و چه کرد؟ فراز و فرودهای تمدن ایرانیان کی بود، چه بود و چه شد؟ و ...

جستارهایی که از این پس در زیر عنوان جست و جوی خرد ایرانی، منتشر می‌شود، بر آن است تا در گذر از متن‌های کهن ایرانی - آیینی و ادبی - و متن‌های معتبر تاریخی، پرسش‌های بالا و ده‌ها پرسش دیگر را به چالش بگیرد و نشان بدهد که چرا و چه گونه خردزمینی، تأمل‌پذیر و مستقل ایرانی ضعیف و محو می‌شود، چه گونه عقیده‌ی تک‌خدایی، آسمانی و وابسته جایگزین آن می‌شود و به دنبال خود نظام‌های خودکامه و سرانجام حکومت اسلامی را بر ایران و ایرانی حاکم می‌کند.

خواست‌های امی و فر شاهنشاهی

با وجود شهرت و محبوبیت، شاهنشاهی‌ِ ساسانیان از چنان آزادگی و به ویژه آزاددینی برخوردار نیست که با بر ‌تخت پادشاهی نشستن خسرو پرویز (٥٩٠– ٦٢٨ میلادی)، آخرین بارقه‌های شکوه و عظمت آن به نابودی کشیده نشود. خسرو پرویز بیش از آن که میراث‌دار غنای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادیِ خسرو انوشه‌روان باشد، پذیرنده‌ی خودکامگی‌های او و خواست موبدان است.

در واقع بیش از آن که به امور کشورداری بپردازد و به مسؤلیتی بیاندیشد که سنت فر و تاج شاهی به او واگذار می‌کند، بسیاری از امور کشوری و لشکری را به عهده‌ی دیگران می‌گذارد و به خواست‌های شخصی‌ِ خود تا پایان عمر وفادار می‌ماند. او که به دلیل همسر مسیحی‌اش، شیرین، پذیرای مسیحیان است، آن‌چنان در دامن خرافه، طالع‌بینی، جادوگری‌ دین‌ها گرفتار می‌گردد که نه باور بسیارش به ایزد ‌اَناهیتا او را محبوب مردم می‌گرداند و نه ساختن صدها آتشکده، محبوب موبدان.

یکی از مهم‌ترین رویدادهایی که خسرو پرویز و درباریانش به آن نمی‌اندیشند، حضور محمد (٥٧٠– ٦٣٢ میلادی) و اعلام پیامبری‌ِ او است. رویدادی که به دلیل‌های گوناگون می‌تواند در سرنوشت قوم‌ها و ملت‌های شاهنشاهی ساسانیان حایز اهمیت باشد. چرا که عرب‌های شبه جزیره با توجه به‌ جنگ‌هایی که پس از سفر پیامبر به مدنیه و فتح مکه انجام می‌گیرد و به یهودیان و مسیحیان دارندگان ثروت شبیخون می‌زنند، هم خطر بزرگی برای همسایه‌ی پر نعمت و تروتمندی مانند ایران محسوب می‌شوند و هم عامل تحریک شدن عرب‌های بسیار که در خاک ایران و سرزمین‌های دیگر، زیر پوشش شاهنشاهی‌ ساسانیان به سر می‌برند.

اما خسرو پرویز آن‌چنان سرگرم گنج‌های خود و مسایل درباری‌اش است که به این پدیده‌ی مهم سیاسی – اجتماعی اهمیت نمی‌دهد. او توجهی به پیش‌روی عرب‌ها و حرص آن‌ها در جمع‌آوری‌ غنایم ندارد. اندکی به جنگ‌خویی‌ و ولع طایفه‌های عرب برای تصاحب همه کس و همه چیز نمی‌اندیشد. کینه‌ی دیرینه‌ی عرب‌ها و تجاوزهای گاه‌گاهی‌ِ آن‌ها به مرزها و غارت مرزنشینان را به یاد نمی‌آورد.

خسرو پرویز سرگرم عیاشی‌ها و نعمت‌هایش است و درباریان و به ویژه موبدان نگران دل‌بستگی پادشاه به مسحیت و گستردگی آن در برابر ضعیف شدن به‌دینی‌اند. در واقع همه‌ی علایم نشان می‌دهد که اگر خسرو پرویز و درباریان او توجهی به عمل‌کردهای عرب‌ها اعم از مسلمان یا نامسلمان می‌کردند، نه تنها آن‌ها در دوره‌ی عثمان و عمر به تشویق ناراضیان پارسی به ایران هجوم نمی‌آوردند که بعد هم تاریخ‌نویسانی چون جریر طبری، ابن سعد، ابن اثیر، واقدی، بخاری، یعقوبی و ابن خلدون، هجویات «سیره ابن هشام» را باور نمی‌کردند و روایتی جعلی از نامه‌ی محمد به عنوان پیامبر به‌ خسرو پرویز و پاسخ او را اشاعه نمی‌دادند.

به بیان دیگر، تداوم وضعیت هم‌زمانی خسرو پرویز و محمد نشان می‌دهد که چه پیامبر نامه نوشته باشد و چه شاه دستور دست‌گیری‌ِ او را صادر کرده باشد، این اتفاق دیر یا زود پیش می‌آمد. چرا که از یک سو، عرب‌ها با توجه به دست‌آویزی به نام اسلام، برای بقا و رفاه خود نیازمند امکان‌هایی هستند که از هر نظر در ایران مهیا است.

از سوی دیگر، با توجه به کارنامه‌ای که شاهنشاهی ساسانیان از خود برجای گذاشته است و خسرو پرویز و موبدان در پیش گرفته‌اند، دامنه‌ی نارضایتی مردم، به ویژه نابردباری‌ِ مرزنشینان آن‌چنان روز به روز گسترده‌تر و عمیق‌تر می‌شود که همه، ناتوان از مقابله گشته‌اند و در برابر بی‌عدالتی‌ها منتظر «اوشیدر» نجات‌دهنده‌اند. در چنین وضعیتی، بدیهی است که آن چه از آن سوی مرزها و از عرب‌های عربستان شنیده می‌شود، تنها اعلام پیامبری محمد و دعوت او به ‌یک‌تا پرستی است، خدایی با صفت‌های مشهور و رایج اَناهیتا، مهربان و بخشنده. (الرحمان و الرحیم).

توهّم و پذیرش ناگزیر

در آن سو نه کسی از شبیه‌خون زدن‌های او حتا به هم‌وطنان یهودی و مسیحی‌اش در مکه و مدینه خبری منتشر می‌کند و نه کسی جسارت سخن گفتن از تجاوزهای او حتا به حقوق سرداران و همراهانش را دارد. عده‌ای غرق غنایم جنگی‌اند و زن‌بارگی با دختران و همسران «کافران» و عده‌ای محروم از هر موهبت طبیعی. در این سو نیز نه کسی منتظر خودکامه‌ و زن‌باره‌ای دیگر است، نه کسی حوصله‌ی شنیدن رنج و عذابی دیگر را دارد.

انتظار منجی، آمدن اوشیدر، گوش‌ها را کر و چشم‌ها را کور کرده است. بی‌رحمی‌ها و خدعه‌های منجی – اوشیدر (سوشیانت) عرب معنایی دیگر یافته است. سکوت خردمندان خریداری بیش‌تر دارد تا اعتراض آن‌ها هم به درون و هم به بیرون. هراس از رسوا شدن دهان همه‌گان را بسته است. خوف چون توفان شنی همه‌ی منطقه را پوشانده است. مگر وهم و خیال و بودن منجی‌ِ در راه، هر مفهوم دیگری دور از عقل و احساس و درک ستم‌دیدگان و درماندگان گشته است.

امید در واماندگی هر سراب را دریا می‌بیند و هر سیاهی را نجات‌دهنده. چنان که روایت‌هایی که پس از حادثه‌ی مخوف تجاوز عرب‌ها به ایران گفته و نوشته می‌شود، خبری مگر بازتاب همین اشتباه‌ها و توجیه آن‌ها نیست. نمونه‌ی بارز آن نامه‌‌ی جعلی است که از جانب محمد به خسرو پرویز روایت می‌شود و ده‌ها سند دیگر. در واقع متن نامه‌ی محمد به‌ خسرو پرویز و پاسخ خسرو پرویز به ‌محمد، به ‌روایت جریر طبری در تاریخ طبری چه اصل باشند و چه جعلی، نشان می‌دهند که اشرافیت پر جلال ساسانیان چشم‌های خردبین را به کوری کشانده و تاخت و تازهای بی‌رحمانه‌ی عرب‌‌ها دل‌های زنده را به گور برده است.

«بسم الله الرحمان الرحیم
از محمد پیامبر خدا به پادشاه بزرگ ایران
درود بر آن کس که به خداوند و رسول او ایمان آورد و گواهی دهد که خدایی به‌ جز خدای یگانه و بی‌شریک وجود ندارد و محمد بنده و رسول او است. من تو را بپذیرفتن دین خدا عز و جل فرامی‌خوانم. زیرا فرستاده‌ی او بر همه‌ی جهانیانم تا پیام او را به همه‌ی کافران ابلاغ کنم. پس ایمان آور تا رستگار شوی. و اگر چنین نکنی گناه مجوس بر تو باد.»

به روایت دیگر هم کردار و گفتار و اندیشه‌ی خسرو پرویز، موبدان و درباریانش، و هم رفتار و سخن و نگرش محمد و سرکردگان و اطرافیانش، به گونه‌ای است که به دنبال خود صدها افسانه و روایت و حدیث می‌آورد. هر کدام در زمینه و جایگاه خود. در یک سو، پادشاهی میراث‌دار یک تمدن و شاهنشاهی‌ِ بزرگ. در سوی دیگر شاعری، میراث‌دار یک قبیله‌ی صحرانشین. هر دو هم با خصلت‌هایی کم و بیش شبیه به هم. خود را برگزیده و بر حق دانستن.

در سلطه‌ی یک زن بودن، حریص بودن در زن‌های دیگر، هر ملکی را از آن خود دانستن، خود را برتر شمردن، اعتقادهای عجیب و غریب به خرافه‌ها، به طالع‌بینی و به سحر داشتن و ... از بارزترین صفت‌هایی است که می‌تواند هر حرکتی را به سود خود بپندارد و هر جامعه‌ای را به خفت و خواری بکشاند. بنابراین دور از تصور نیست برساختن روایت‌ها و حدیث‌ها. چنان که از عشق و پادشاهی خسرو پرویز بیش از هر پادشاه دیگری شاعران و نویسندگان افسانه و داستان می‌سازند.

به جز ابوالقاسم فردوسی در شاه‌نامه، در بخشی که تاریخ ساسانیان را بیان می‌کند، ده‌ها حکایت و صدها بیت شعر حول ‌شخصیت خسرو پرویز آفریده می‌شود که مشهورترین آن‌ها منظومه‌ی خسرو شیرین نظامی گنجوی، در پنج گنج است و حکایت سدیدالدین عوفی در جوامع الحکایات. حکایتی که بازگوکننده‌ی چه‌گونگی‌ِ حکومت خسرو پرویز و برخورد شهروندان را نشان می‌دهد.

«آورده‌اند که در آن وقت که پرویز منهزم شد، با تنی چند، به ‌ولایت روم روی نهاد، بر لب فرات به موضعی نزول کردند، و پرویز مر یاران را گفت: بنگرید تا هیچ جای صید یابید که آتش جوع را به آن بنشنانیم؟
هر چند بیش جستند، کم یافتند. ناگاه نظر پرویز بر اعرابی‌ای [بیفتاد]. پرویز او را بخواند و گفت: تو از کجایی؟
گفت: من از بنی طی‌ام.
گفت: نام تو چیست؟
گفت: ایاس بن قصیبه.
و او از وجوه بزرگان عرب و کرام سرشناسان قبایل و مشاهیر مبارزان عهد بود و پرویز نام او شنیده بود. اعرابی از وی سؤال کرد: چون من نام خویش تو را گفتم، تو نیز اسم و کنیت خود مرا اعلام ده و مقصد و مقصود خویش با من بازگوی.
پرویز گفت: من پرویزم، که پادشاه عجم و فرمانده عهد بوده‌ام، و یکی از بندگان دولت ما که ربیب پرورش یافته و رضیع شیرخواره‌ی این خاندان بود، نعمت ما را به کفران و حقوق ما را به عقوق نافرمانیه مقابله کرد، و با ما به مقابله و خصومت بیرون آمد و ما کار او را خوار داشتیم، بی‌اهمیت تلقی کردیم، و او را ضغیف شمردیم، و بدین سبب منهزم و پریشان گشتیم، و اکنون چند روز است که تاخته‌ایم و طعامی نیافته، اگر مجال ضیافتی می‌دارد، به منت بسیار مقابله افتد و اگر بتوانی از ما پذیرایی کنی، در مقابل سپاسگزاری و نیکی فراوان خواهی دید.
اعرابی چون نام پرویز بشنید، در پیش او زمین ببوسید و عذر بی‌خردی‌ِ خویش بخواست. پس التماس کرد [و گفت:] قبیله‌ی من نزدیک است. اگر تجشم فرمایی قدم رنجه کنی، تا شرط ضیافت به جای آرم و آن چه در وسع بنده آید، تقدیم نمایم، از فضل تو بدیع و غریب نباشد.
پرویز اجابت کرد و به قبیله‌ی او رفت. و ایاس او را ده شبانه روز مهمان داشت، و زاد و راحله‌ی مرکب بارکش به جهت خدمت ایشان مهیا کرد، و دلیلی، راهنمایی حاذق و ماهر که بر مهاوی‌ِ فضاهای بین دو کوه و به وادی‌ِ بادیه‌ها، صحراها و مصاعد زمین بادیه واقف بود، پیش ایشان کرد و همراهشان فرستاد، تا ایشان را در ضمان سلامت بدرقه رسانید.
و چون در پادشاهیِ ملک روم وارد قلمرو پادشاه روم شدند، ایمن گشتند، و در منزلی از منازل به صومعه‌ی راهبری نزول کردند، راهب از بام صومعه فرونگریست.
گفت: شما کیانید و این‌جا به چه مهم نزول کرده‌اید؟
ایشان گفتند: رسول ملک عجم است، به‌ روم می‌رود.
راهب بخندید و گفت: این رسول ملک عجم نیست. بلکه ملک عجم است که از دست پهلوان خود بگریخته است و به استعداد برای آماده شدن و تجدید توانایی به حضرت روم می‌رود.
پرویز گفت: پس بگوی که کار من با ملک روم به کجا رسید؟
راهب گفت: قیصر دختر خود تو را دهد، و حشمتی گران، شکری عظیم، نامزد فرماید تعیین کند، تا بروی ملک خویش مسلم کنی. کشور خود را به دست بیاوری و مستخلص گردانی، آزاد کنی.
پرویز گفت: بعد از چندگاه بخت من بیدار شود و تخت سلطنت به‌ من راجع گردد؟
راهب گفت: بعد از هفده ماه.
پرویز گفت: تو این از کجا می‌دانی؟
گفت: از کتب دانیال پیغمبر، که قصه‌ی همه‌ی ملوک عجم در آن‌جا گفته است.
پرویز گفت: از پس من که را بود سلطنت؟ پس از من به‌ که خواهد رسید؟
گفت: شیرویه، پسر تو را، و آن ماهی چند بیش ندارد، و بعد از آن دختر تو را، آن‌گاه ملک از خاندان عجم منتقب شود.
پس پرویز، راهب را خدمت کرد، و به دعای او تبرک نمود و به‌ روم رفت1

فروپاشی کامل خرد ایرانی یا تأمل و مدارا و دگراندیشی

پس از خسرو پرویز که از خود ولیعهدی شایسته نمی‌گذارد، خردی پویا و فرهنگی با مدارا و تأمل‌گرا برجای نمی‌گذارد، از سویی استبداد موبدان و از سوی دیگر عیاشی خود را گسترده می‌کند، سرانجام قرعه‌ی پادشاهی به نام یزدگرد سوم در سال ٦٣٢ میلادی می‌افتد. او که سی و پنجمین و آخرین پادشاه دودمان ساسانی است، نه تنها نمی‌تواند جلوی افول شاهنشاهی‌ سوم ایران را بگیرد که با بی‌کفایتی‌های خود سقوط آن را سرعت می‌بخشد.

موقعیت او و وضعیت نابسامان جامعه، تجاوزهای کوچک مرزی را روز به روز افزون‌تر می‌گرداند. او و درباریان و سردارانش چون سیاست شایسته‌ای برای جلوگیری از تجاوزها و دفاع از انهدام میراث شاهنشاهی‌ِ ساسانیان ندارند‌، آوازه‌اشان در ایران و بیرون از مرزها می‌پیچد. به روایت دیگر نارضایتی‌ِ عمیق مردم و بی‌کفایتی‌ِ بسیار موبدان، درباریان و اطرافیان یزدگرد، سرانجام به‌ عرب‌‌های غارت‌گر و نومسلمان‌های دیگر، که سال‌ها است منتظر چنین فرصتی هستند و برای دست‌یابی به ‌غنایم ایران و رسیدن به ‌امکان‌های رفاهی‌ِ آن روزشماری می‌کنند، این جسارت را می‌دهد که با شمشیرهای عریان وارد مرزهای ایران می‌شوند.

«در حقیقت در بحبوحه‌ی نارضایی‌های زاییده از رژیم طبقاتی‌گونه‌ی ساسانی وقتی اسلام با وعده‌های خوب – از مساوات و عدالت – ظاهر شد رژیم ساسانی به قدری در نزد عامه‌ی روستاییان و پیشه‌وران و اصناف اهل شهر، منفور شده بود که حتا مصیبت تهدید بیگانه هم حس وفاداری به آن را در کسی تحریک نکرد و شاید به همین سبب بود که در دفاع از آن رژیم هم روستایی‌ها و شهرنشین‌ها چندان علاقه و حرارتی نشان ندادند.

فتوح اسلامی قدرت فئودال‌های بزرگ و نجبای درجه اول را که منشأ عمده‌ی حق آن‌ها همان حمایت حکومت وقت بود البته متزلزل کرد ...
[اما در تجاوزهای آغاز] در سواد عراق تنها بخش مختصری از اراضی سرحدی در عهد خلافت ابوبکر فتح شد و به دست خالد بن ولید. در آن زمان هدف مسلمین بیش‌تر به دست آوردن غنایم بود و ضمنا مسلمان کردن قبایل اعراب مسیحی و مقیم سواد عراق، نه بر انداختن سلطنت ایران2

چنان که این تجاوزهای پیاپی سرانجام به ‌شکست کامل سپاهیان ایران در قادسیه، فروپاشی‌ِ تیسفون، و جنایت‌های هولناک عرب‌‌ها در شهرهای بزرگ ایران می‌انجامد. در واقع سال ٦٣٥ میلادی همراه است با فروپاشی‌ِ کامل ایران و آغاز دگرگونی‌ِ عمیق در فرهنگ آن که شرح چه‌گونگی‌ِ آن در فصل «فروپاشی‌ِ خرد و فرهنگ ایرانی و خاموشی‌ِ آن»، در زمان تجاوز عرب‌ها به ایران روایت می‌شود.

پی‌نوشت‏ها:
۱- جوامع‌الحکایات، سدیدالدین عوفی، سایت آفتاب

٢- تاریخ مردم ایران، جلد ٢، از پایان ساسانیان تا پایان آل‌بویه، کشمکش با قدرت‌ها، تألیف دکتر عبدالحسین زرین‌کوب، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، چاپ دوم، تهران ١٣٦٨، صفحه‌ی ٤٩

Share/Save/Bookmark

بخش‌های پیشین
جست و جوی خرد ایرانی - بخش بیستم
جست و جوی خرد ایرانی - بخش نوزدهم
جست و جوی خرد ایرانی - بخش هیجدهم

 
 

تارنمای کلمه با انتشار نام و مشخصات ۲۱۶ زندانی سیاسی- عقیدتی و امنیتی در زندان‌های مختلف ایران، از صدور ۱۱۰۰ سال محکومیت برای این زندانیان خبر داد.

کلمه، پایگاه اطلاع‌رسانی نزدیک به میرحسین موسوی اعلام کرد که این گزارش از سوی «یاران گمنام جنبش سبز در زندان اوین» در اختیار این وب سایت قرار گرفته‌ است.

بنا به این گزارش ۱۴۵ نفر از زندانیان عقیدتی-سیاسی در بند ۳۵۰ زندان اوین تهران نگاهداری می‌شوند، که ۹ نفر از آنها به اعدام محکوم شده و ۱۳ نفر متهم به جاسوسی هستند.

جوان‌ترین زندانی این بند محسن شوشتری، ۱۹ ساله با حکم یک سال حبس و مسن‌ترین زندانی، امیرعلی مهرنیا، ۷۳ ساله با حکم دوسال زندان است که در وقایع پس از انتخابات بازداشت شده‌ است.

این گزارش همچنین حاکی از آن است که شش زندانی بلاتکلیف، چهار زندانی که در مرحله بازپرسی قرار دارند، در این بند نگاهداری می‌شوند. گفته می‌شود که اغلب زندانیان این بند دانشجویان و فعالان سیاسی-مطبوعاتی هستند.

بر اساس گزارش‌های رسیده به کلمه، هم اکنون ۴۴ فعال ایرانی کرد نیز در زندان‌های مختلف ایران بازداشت هستند که در مجموع به ۳۲۲ سال زندان محکوم شده‌اند.

شاکر باقی که با حکم ۳۵ سال حبس در زندان کاشمر به سر می‌برد، بالاترین میزان حبس در بین این فعالان را دارد و فرید صادقی، با داشتن حبس ابد هجدهمین سال بازداشتش را در زندان ارومیه پشت سرگذاشته‌ است. برخی از زندانیان کرد به اعدام محکوم شده و در خطر اجرای این حکم قرار دارند.

هم اکنون ۴۴ فعال ایرانی کرد در زندان‌های مختلف ایران بازداشت هستند که در مجموع به ۳۲۲ سال زندان محکوم شده‌اند

کلمه همچنین از بازداشت ۲۵ نفر به دلیل «وابستگی‌های خانوادگی و فامیلی» به سازمان مجاهدین خلق خبر داده‌است. شش نفر از این زندانیان زن هستند و دو نفر از آنها به نام فرح واضحان و علی صارمی به اعدام محکوم شده‌اند.

این گزارش فقط شامل افرادی است که در حال حاضر در زندان هستند و احکام صادره برای زندانیانی که در حال حاضر به قید وثیقه مرخص شده و در انتظار اجرای حکم هستند، در آن نیامده است.

وب سایت کلمه با اشاره به اینکه این فهرست شامل زندانیانی است که تاکنون با مشخصات کامل و با همکاری خود زندانیان سیاسی شناسایی شده‌اند، آورده‌ است: «با احتساب آنهایی که هنوز شناسایی نشده و یا هم اکنون در زندان‌های امنیتی ۲۰۹ وزارت اطلاعات و یا زندان‌های وابسته به سپاه به سر می‌برند، تعداد آنها و میزان سال‌هایی که باید در زندان سپری کنند بیش از این خواهد بود.»

پس از دهمین انتخابات ریاست جمهوری در ۲۲ خرداد سال گذشته، هزاران نفر از معترضان به «تقلب» در انتخابات بازداشت شدند. شمار زیادی از روزنامه‌نگاران، دانشجویان، وکلا و فعالان سیاسی و مدنی در میان بازداشت‌شدگان بودند.

Share/Save/Bookmark

 
 

زنان ایران به اميد دست یافتن به رهایی و برابری به طور گسترده در انقلاب شرکت کردند. اما ديدگاه مبتنی بر شريعت که مهر خود را بر نظام برآمده از انقلاب کوفت، با تقويت ديدگاهی مردسالار، فشار بیشتری بر زنان وارد آورد.فقه سنتی موقعیت اجتماعی و پايگاه حقوقی زن را پایین‌تر از مرد ارزيابی می‌کند. تعارض اين ديدگاه با جایگاه واقعی زنان در جامعه، تنها مسأله‌ای مدنی يا اخلاقی نيست، بلکه بستر يکی از حادترين کشمکش‌های اجتماعی است که بر سرگذشت جمهوری اسلامی تا امروز تأثيری تعيين‌کننده باقی گذاشته و سینما یکی از عرصه‌های تجلی آن بوده است.


کتاب «روا و ناروا در سینمای ایران»از علی امینی نجفی، روی جلد کتاب

در ايران نيز مانند بيشتر کشورهای خاور‌زمين، در گفتمان مردسالار، جایگاه انسانی زنان تنها در محدودۀ خانه و خانواده اعتبار دارد. زن شخصیتی مستقل ندارد، بلکه مادر، خواهر یا همسر است. جامعه زنان را از عرض اندام در پهنه‌ی عمومی باز می‌دارد. ميان این دو عرصه، مرزی عبور‌ناپذير کشيده شده است که زن با عبور از آن شخصیت انسانی خود را به خطر می‌اندازد.

از این دیدگاه، گرانبهاترین دارایی زن«عفت و نجابت» یا به تعبیر عوام «ناموس» اوست که تنها در حصار خانه از تعدی و تجاوز در امان می‌ماند و مردان خانواده، پدر و همسر و برادر، به دفاع از آن موظف هستند. جدا از این روابط، زن فاقد جنسیت است؛ در برابر این موجود، زن «نانجیب» قرار می‌گیرد، که چیزی ندارد جز «جنسيت». اين زن که جرأت کرده و پا از حريم «خانه» بيرون گذاشته، لاجرم «هرجایی» شده است!

فرهنگی که تا اين حد جنسيت زن را تحقير می‌کرد، و آن را در برابر «نجابت» قرار می‌داد، روی پرده سینما حداکثر استفاده را از آن می‌کرد. سينمای پیش از انقلاب از اين کليشه سود می‌برد و به تثبيت و دوام آن ياری می‌رساند. در بیشتر فیلم‌ها زن تنها در نقش رقاصه و فاحشه ظاهر می‌شد، و قهرمان مرد معمولا میان «زن خانه» و «زن کافه» در نوسان بود. اين برداشت قالبی حتی در فيلم‌های به‌اصطلاح «موج نو» هم رواج داشت.


الگوی «زن شايسته»

نظام اسلامی تلاش کرد از کارزار اخلاقی عليه «زن کافه»، که در جامعه سیمایی منفی داشت، بهره‌برداری تبليغاتی کند. رسانه‌های دولتی «زن کافه» را همان زن «امروزی» قلمداد کردند، و از سوی ديگر آن را در برابر «زن شايسته مسلمان» قرار دادند. هنگامی که آیت الله خمینی می‌گفت: «ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشا مخالف هستیم» بی‌گمان به تصویر همین زن در سینما نظر داشت.


جمهوری اسلامی از آغاز نسبت به نمايش زنان و طرح مسائل آنان در سینما حساسيت بسيار نشان داد. نخستين کارگزاران فرهنگی و به همراه آنان اولين نسل سينماگران مسلمان، که از ميان توده‌های سنت‌زده برخاسته بودند، از ریشه با نمايش زن در سينما مخالف بودند. در اولين محصولات «سينمای اسلامی» که در سال‌های ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۲ ساخته شدند، تقریبا هيچ نشانی از زنان دیده نمی‌شود.

اما چیزی نگذشت که جمهوری اسلامی زن را به روی پرده سینما آورد، اما نه زن زنده واقعی، بلکه «الگوی شايسته» او را. این موجود نه از گوشت و پوست، بلکه از مشتی ارزش‌های «اخلاقی» ساخته شده است. زن بايد آيت پاکدامنی و مهربانی و فداکاری باشد و سنگين‌ترين سختی‌ها را با بردباری تحمل کند.

او حق ندارد از چارچوبی که سنت برای او تعیین کرده پا فراتر بگذارد. بهرام بيضائی در اين باره گفته است: «اين يکی از دلايل اصلی جلوگيری از کارهای من است... بعضی از فيلمنامه‌های من رد شدند فقط به اين دليل که زنها در آن موقعيت مرکزی داشتند. ايراد داشتند که زنها در کارهای من در برابر سنت قرار می‌گيرند يا مشروعيت ارزش‌های سنتی را زير پا می‌گذارند.»1


بدين سان در سينما موجود عجیبی ظاهر شد: فيگورهايی که شق‌و‌رق حرکت می‌کنند، به‌ندرت و بسيار آهسته حرف می‌زنند، نگاهشان هميشه پائين است، هميشه جدی هستند و هيچ حسی از نشاط و سرزندگی نشان نمی‌دهند. اين هیکل ساختگی را تصویری قلابی از مرد ايرانی تکميل می‌کند: در جامعه‌ای که کمبود جنسی جوانان را به مرز جنون کشانده، در فيلم‌ها جوانان پارسا و منزه را می‌بينيم که تنها مشکلی که ندارند، نياز جنسی است!

معضل بی‌پایان حجاب

«زن شايسته» باید در رعايت حجاب نيز کوشا باشد. الگوبندی زن مطابق احکام شرعی، اصل واقع‌نمایی را در سينما درهم ریخت. در این دنیای مجازی زن باید هميشه حجاب داشته باشد، حتی در بستر خواب و حتی وقتی که در صحنه تنهاست، چون تماشاگر که او را می‌بیند! برخی از سینماگران برای گريز از اين وضعيت تلاش کردند مشکل را با استفاده از گريم حل کنند و زنان بازيگر را با کلاه گيس نمايش بدهند. اما اين تمهیدات کارساز نبود و «ارشاد» را خشنود نکرد.

بهرام بیضائی درباره مشکل حجاب چنين گفته است: «از طرفی می‌گويند که ما بايد رئاليست باشيم و واقعيت را نشان بدهيم و از طرف ديگر می‌گويند که زنها حتی در رختخواب هم بايد روسری داشته باشند. وقتی که زن بيمار است و شوهرش قصد دارد به او کمک کند، ما بايد مواظب باشيم که از يک متری به او نزديکتر نشود و هرگز با او تماس پيدا نکند.»2

با تحمیل حجاب، سينمای ايران از ترسيم روابط زن و مرد، يعنی يکی از اصلی‌ترین چشمه‌های آفرينش هنری محروم شد. ناصر تقوايی اين کمبود را چنين بيان می‌کند: «شما روابط يک زن و شوهر، يک خواهر و برادر را به راحتی در خيابان و يا خانه نمی‌توانيد نشان بدهيد. چه برسد به روابط سببی و نسبی ديگر.»3

از بازيگران زن انتظار می‌رود که نه تنها روی پرده سینما بلکه در زندگی عادی نیز «الگو» باشند. مأموران سياسی – عقيدتی که معمولاً سر صحنه فيلمبرداری حضور دارند، زنان را زیر نظر دارند و درباره رفتار آنها گزارش می‌دهند. تا کنون بازیگران بسیاری به دليل «عدم‌صلاحيت اخلاقی» از کار در سينما محروم شده‌اند. بارزترين آنها سوسن تسليمی بود، که ناگزير شد ايران را ترک کند و به سوئد برود.

شکست قالب‌های سنتی

شرایط زنان پس از انقلاب فراز و نشیب بسیار داشت و به تضادهای درونی نظام شدت داد. انبوه زنانی که برای شرکت در اعتراضات انقلابی از خانه بیرون آمده بودند، خواه ‌ناخواه از تصویر سنتی خود دور ‌شدند. نظامی که با تکیه بر بینش اسلامی به قدرت رسید، دیگر قادر نبود اين انبوه عظيم را به خانه برگرداند. زنان در اجتماع ماندگار شدند و تا دورترين زوايای قلمرو عمومی رخنه کردند. در سینما حضور زنان ايرانی نه تنها در سطح منطقه، بلکه در مقياس جهانی هم قابل‌توجه است.


سينمای ايران در سی سال گذشته يکی از عرصه‌های مهم مقاومت زنان در سطح جامعه بوده و خود گوشه‌ای از وضعيت ناهموار و پر‌التهاب آنان را بازتاب داده است. در برداشتی ديگر می‌توان رشد سينمای ايران را با فرايند پيشرفت تصوير زنان در چارچوب تنگ مقررات رديابی نمود.

بسیاری از فيلمسازان نوگرا الگوهای سنتی را به چالش گرفتند و در هر فرصتی آنها را درهم شکستند. مادری که در فيلم‌های بهرام بيضائی يا علی ژکان می‌بينيم، با قالب‌های آشنای سنتی هيچ وجه مشترکی ندارد. رخشان بنی‌اعتماد و تهمینه میلانی زنان مستقل را در برابر روابط نامتعادل و آزمون‌های دشوار قرار دادند، و با هر فيلم خود از سرشت غیرانسانی هنجارهای مسلط و عادت‌های رایج پرده برداشتند.

دستاوردهای سینمای ایران در ترسیم موقعیت زنان همچنان سست و لرزان است. با روی کار آمدن دولت محمود احمدی‌نژاد محافظه‌کاران در تمام عرصه‌های فرهنگی از جمله در سینما دست به تعرض زدند. دولتی که با شعار احیای ارزش‌های «صدر انقلاب» به قدرت رسید، سینمای ایران را متهم کرد که در انحراف جامعه از مبانی دینی مقصر بوده است. از دیدگاه مراجع اصولگرا، تصویر دگرگونه‌ی زن در سینما، از مشخصات اصلی این «انحراف» است.

یادداشت‌ها:

۱ و ۲- در گفتگو با زاون قوکاسيان، مندرج در کاتالوگ فستيوال وين ۱۹۹۵، ص ۱۷۲.
۳- ماهنامه فيلم، شماره ۶۰.

Share/Save/Bookmark

بخش پیشین:
تولد «سبک» از دل سانسور

 
 

محمدرضا باهنر، عضو هیئت رئیسه کمیسیون تلفیق مجلس می‌گوید: «دولت اگر قانونی را قبول نداشته باشد به انواع و اقسام راه‌ها متوسل می‌شود که این قانون را اجرا نکند و گاهی نیز رئیس دولت این موضوع را به زبان آورده‌ است.»

به گزارش خبرگزاری مهر، وی شب گذشته، شنبه در نشست ماهیانه جامعه اسلامی مهندسین گفت که دولت با تغییر دادن شاخص‌های بین‌المللی و استفاده از شاخص‌های بین‌المللی دیگری نرخ بیکاری و تورم را کاهش داده‌ است.

به گفته این نماینده مجلس: «تا سال ۸۴ و ۸۵ نرخ بیکاری بر مبنای شاخص‌های بین‌المللی ارزیابی می‌شد که بر اساس آن هر فردی که دو روز در هفته شاغل می‌بود عنوان شاغل می‌گرفت ولی در سال‌های بعد دولت با تغییر دادن این شاخص‌ها و استفاده از شاخص‌های بین‌المللی دیگری مبنی بر اینکه هر فرد در هفته یک ساعت کار کند شاغل است نرخ بیکاری در کشور را کاهش داده‌ است.»

محمدرضا باهنر با اشاره به اینکه دولت اجازه تصویب قانون ندارد، پس گرفتن لایحه پنجم توسعه از سوی دولت را اقدامی «ابتر» برشمرد.

وی در حاشیه این نشست به خبرنگاران گفت که در رابطه با سخنان رئیس دولت دهم درباره اینکه مجلس در راس امور است یا دولت، باید صحبت شود و این موضوع مورد اصلاح قرار گیرد.

باهنر: دولت با تغییر دادن شاخص‌های بین المللی و استفاده از شاخص‌های بین المللی دیگری نرخ بیکاری و تورم را کاهش داده‌ است

محمود احمدی‌نژاد، پیش از سفر به نیویورک برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل در یک مصاحبه، گفته بود: «بعضی‌ها یک جمله حضرت امام متعلق به زمانی که نظام ما پارلمانی بوده را برجسته می‌کنند، آن زمان رئیس جمهوری مسئول اداره کشور نبوده بلکه نخست وزیر مسئول اداره کشور بوده که از طریق مجلس انتخاب می‌شده‌است. آن موقع مجلس بالاترین بود. اکنون در قانون اساسی قوه مجریه بار اصلی اداره کشور را بر دوش دارد و قوای دیگر باید کمکش کنند.»

این سخنان اعتراض‌ علی لاریجانی، رئیس مجلس، احمد توکلی، رئیس مرکز پژوهش‌های مجلس و برخی نمایندگان مجلس را در پی داشت.

شهاب الدین صدر، نایب رئیس مجلس، نیز روز گذشته در مصاحبه با خبرگزاری کار ایران (ایلنا)، گفت که «سکوت مجلس» در برابر سخنان رئیس جمهور به دلیل حضور وی در آمریکا است و مجلس این سخنان را بررسی خواهد کرد.

مجلس شورای اسلامی و دولت محمود احمدی‎نژاد در سال‌های اخیر بر سر برخی مباحث و نحوه اجرای مصوبات مجلس با هم اختلاف داشته‌اند.

Share/Save/Bookmark

 
 

رئیس سازمان انرژی اتمی در گفت‌وگو با هفته نامه آلمانی اشپیگل گفت که رویکرد یوکیو آمانو، مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی تنش‌های موجود در رابطه با موضوع هسته‌ای ایران را بیشتر می‌کند.

وی از مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی خواست از اقداماتی که «مشروعیت» وی را زیر سوال می‌برد، خودداری کند.


رئیس سازمان انرژی اتمی ایران در این گفت‌وگو که روز دوشنبه در این هفته نامه منتشر خواهد شد، همچنین آژانس انرژی اتمی را متهم به «بهره‌برداری ابزاری» از ایران کرد.

علی اکبر صالحی «جهت گیریهای خاص» یوکیو آمانو را دلیل از دست دادن «مشروعیت» وی عنوان کرد و هشدار داد که ایران «لحن» به کار برده شده درآخرین گزارش آمانو درباره ایران را نمی‌پذیرد.

یوکیا آمانو در آخرین گزارش خود که چندی پیش درباره برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران منتشر شد، این کشور را به «ممانعت از ورود برخی از بازرسان با تجربه» متهم کرد و گفت که این مسئله تحقیق در مورد برنامه هسته‌ای تهران را «پیچیده» می‌کند.

وی با ابراز نگرانی از احتمال «توسعه موشک‌های دارای کلاهک هسته‌ای» از سوی ایران، خواستار دسترسی بازرسان آژانس به همه مکان‌ها، تجهیزات و پرسنل برنامه هسته‌ای شده بود.

رئیس سازمان انرژی اتمی جمهوری اسلامی ایران پیش از این نیز اعلام کرده بود که آژانس بین‌المللی انرژی اتمی با «بحران اعتبار و صلاحیت اخلاقی» مواجه‌ است.

وی هفته گذشته در مجمع عمومی سازمان انرژی اتمی که در شهر وین برگزار شد، گفت که رویه آژانس مبتنی بر «بی‌طرفی و عدالت» نیست و «قدرت‌هایی مشخص» بر روند تصمیم‌گیری این آژانس فشار وارد می‌کنند.

رئیس سازمان انرژی اتمی: رویکرد یوکیو آمانو، مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی تنش‌های موج در رابطه با موضوع هسته‌ای ایران را بیشتر می‌کند

به گزارش خبرگزاری مهر، علی اکبر صالحی با اعتراض به قطعنامه‌هایی که در ماه‌های اخیر علیه ایران صادر شده، افزود: «رویکرد غیر مدنی دو سویه تهدید و گفت وشنود (چماق و هویج) قطعا نمی‌تواند مفید و مثمر ثمر باشد.»

شورای امنیت سازمان ملل تاکنون با صدور چهار قطعنامه تحریم‌هایی را علیه ایران وضع کرده و در دو قطعنامه دیگر، خواستار توقف فعالیت‌های هسته‌ای که در ساخت جنگ‌افزارهای هسته‌ای کاربرد دارند، شده‌ است.

Share/Save/Bookmark

 
 

گفت‌وگو با احمدی‌نژاد
سرمقاله امروز روزنامه مردم سالاری با عنوان «من می‌خواهم با آقای احمدی‌نژاد مصاحبه کنم» در مورد مصاحبه‌های احمدی‌نژاد با رسانه‌های خارجی است.

در این سرمقاله می‌خوانیم: «احمدی‌نژاد که تنها رئیس‌جمهور ایرانی است که هر سال برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل به نیویورک رفته، امسال بیش از سالهای گذشته در نیویورک ماند. او در این سفر، در ١٢ گفت‌وگوی خبری به ویژه با رسانه‌های آمریکایی شرکت کرد و به پرسش‌های متعدد آن‌ها پاسخ گفت.»

این سرمقاله ادامه می‌دهد: «چرا آقای احمدی‌نژاد که هیچگاه گفت‌وگو با رسانه‌های بیگانه مخالف را رد نمی‌کند به غیر از صداوسیما و روزنامه ارگان دولت با سایر رسانه های ایرانی گفت‌وگو نمی کند؟ نزدیکان آقای احمدی‌نژاد همواره کمبود وقت و فشردگی برنامه های رئیس‌جمهور را بهانه می‌کنند اما وقتی ایشان می‌تواند یک هفته در آمریکا باشد و با بیش از ١٠ رسانه خارجی گفت‌وگوی اختصاصی انجام دهد، چرا در طول این پنج سالی که از ریاست‌جمهوری او می‌گذرد حتی یک بار با رسانه‌های داخلی گفت‌وگوی اختصاصی انجام نداده است؟ »

نویسنده سرمقاله مردم سالاری افزوده است: «رسانه‌های داخلی، چه زمانی باید پاسخ پرسش‌های خود را از رئیس‌جمهور بگیرند و بتوانند گفت‌وگویی اختصاصی و چهره به چهره با او داشته باشند؟ قطعاً این موضوع قابل پذیرش نیست که آقای احمدی‌نژاد در طول سال، ده‌ها گفت‌وگوی اختصاصی با رسانه‌های خارجی، حتی از نوع رسانه‌هایی که برخی اصولگرایان، آن را رسانه‌های استعماری و استکباری می‌دانند، انجام دهد اما حتی یک گفت‌وگوی اختصاصی با هیچ روزنامه منتقد داخلی در کارنامه خود نداشته باشد.»

در ادامه این سرمقاله آمده است: «اگر آقای احمدی‌نژاد با گفت‌وگو با روزنامه‌های منتقد داخلی مخالفتی ندارد و از این لحاظ تبعیضی بین رسانه‌های ایرانی و آمریکایی قائل نیست، فرصتی برای گفت‌وگوی اختصاصی با یک روزنامه منتقد داخلی فراهم سازد. من به عنوان یک روزنامه‌نگار ایرانی دلسوز کشور و نظام که در روزنامه‌ای منتقد فعالیت می‌کنم، تمایل دارم گفت‌وگویی اختصاصی با آقای احمدی‌نژاد انجام دهم. دراین صورت دیگر هیچ شائبه‌ای در ذهن برخی افراد مبنی بر تمایل احمدی‌نژاد برای گفت‌وگو با رسانه‌های خارجی و عدم انجام گفت‌وگوی اختصاصی با خبرنگاران و روزنامه‌نگاران ایرانی وجود نخواهد داشت.»

متن کامل سرمقاله

مناظره رسانه‌ای احمدی‌نژاد و اوباما
سرمقاله امروز روزنامه ابتکار با عنوان «دوئل احمدی‌نژاد و اوباما» در مورد سخنان محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور ایران و باراک اوباما، رئیس‌جمهور آمریکا علیه یکدیگر است.

در این سرمقاله می‌خوانیم: «ششمین سفر دکتر احمدی‌نژاد به مجمع عمومی سازمان ملل همچون پنج سفر گذشته، اجلاس سالانه را تحت شعاع خود قرار داد. این سفر در شرایط حساسی صورت پذیرفت. افزایش تحریم‌ها علیه کشورمان، افزایش تهدیدات زبانی مقامات آمریکا و اسرائیل عیله ایران و تمرکز افکار عمومی غرب بر پرونده سکینه آشتیانی، شرایط سفر اخیر را بسیار پیچیده و حساس کرد.»

در ادامه این سرمقاله آمده است: «مجمع عمومی سازمان ملل، فرصتی فراهم آورد که برفراز هیاهوهای رسانه‌ای، صدای این دو (احمدی‌نژاد و اوباما) شنیده شود. اگرچه بارها دکتر احمدی‌نژاد آمادگی خود جهت مناظره با آقای اوباما را مطرح کرد اما صحبت ایشان در مجمع سازمان ملل و اشاره ایشان به نظریه دست داشتن بخشی از دولت مردان آمریکا در حادثه ١١ سپتامبر واکنش همه جانبه آمریکایی‌ها را به دنبال داشت.»

نویسنده سرمقاله ابتکار افزوده: «مصاحبه اختصاصی آقای اوباما با شبکه فارسی بی‌بی‌سی که در حقیقت تلاش ایشان برای پاسخ گفتن به سخنرانی آقای احمدی‌نژاد بود، نوعی مناظره غیر رسمی بین آن دو را شکل داد. احمدی‌نژاد هم در مصاحبه‌ها و دیدارها و همچنین در صحن علنی مجمع عمومی، محورهایی را انتخاب کرد که در برگیرنده مجموع اتهاماتی بود که در طول یک سال اخیر علیه ایران مطرح و تبلیغ شده است.»

در ادامه این سرمقاله آمده‌است: «مناظره غیر همزمان احمدی نژاد و اوباما به دوئلی شبیه بود که به نظر می‌رسد به دلیل رفتارهای غیر منطقی دنیای غرب برنده این دوئل احمدی‌نژاد است. واقعیت این است که نقش رسانه‌ها در مهندسی افکار عمومی قابل انکار نیست و قدرت آمریکا بیش از آنکه مبتنی بر واقعیات باشد، ساخته رسانه‌هاست. بنابراین سفرهای هر ساله احمدی‌نژاد به آمریکا و مصاحبه با رسانه‌های مختلف و استفاده از تریبون سازمان ملل گام مهمی در مهندسی افکار عمومی است و توانسته است بخش مهمی از هجمه رسانه‌ای غرب را خنثی سازد.»

متن کامل سرمقاله

سایر مطبوعات:
سرمقاله امروز روزنامه آرمان با عنوان «بانک‌ها و رنج دارایی‌های سمی»

سرمقاله امروز روزنامه تهران امروز با عنوان «رونمایی از دست چدنی»

سرمقاله امروز روزنامه کیهان با عنوان «ماجرای یک گمراهی اطلاعاتی»

Share/Save/Bookmark

 
 


آرمان
● اعتراض طلا فروشان تهران
● باهنر: کشور نمی‌تواند بدون برنامه توسعه باشد
● دیدار وزیران خارجه ایران و انگلیس در آمریکا
● تک و پاتک رسانه‌ای احمدی‌نژاد و اوباما

ابتکار
● آماده باش برای پاکسازی کرم جاسوسی
● دستگیری دو نفر به‌اتهام قتل پزشک تهرانی
● شمقدری: فرهادی حرف‌های «ناجور» زده بود
● در اعتراض به اجرای مالیات بر ارزش افزوده؛ بازار طلای تهران تعطیل شد

ایران
● احمدی‌نژاد: واكنش اوباما ناشیانه است
● ایران بهشت مالیاتی پولدارها
● معاون توسعه و مدیریت و سرمایه انسانی ریاست‌جمهوری: هیچ وزارتخانه‌ای از تهران منتقل نمی‌شود
● رئیس سازمان مالیاتی: طلافروشان از شفاف شدن درآمدهایشان ترس دارند

تهران امروز
● اعتراض مالیاتی در روزهای طلایی
● مجوز شماره‌گذاری پراید لغو شد
● تكذیب دیدار با مقامات آمریكایی
● دفاع شمقدری و سجادی از یک تصمیم سینمایی

جام جم
● هشدار درباره تورهای غیرمجاز گردشگری
● عهدشكنی برخی طلافروشان
● مناظره رسانه‌ای احمد‌ی‌نژاد و اوباما
● روند آشتی فلسطینی‌ها از سرگرفته شد

دنیای اقتصاد
● رئیس سازمان امور مالیاتی هرگونه عقب‌نشینی را رد كرد؛ پاسخ مالیاتی به طلا فروشان
● تازه‌ترین گمانه‌زنی از زمان اجرای هدفمندی یارانه‌ها
● صعود دلار در بازار تهران
● ازدواج ١٢ نفر به ازای هر هزارنفر در کشور

رسالت
● مناظره روسای جمهور ایران و آمریكا
● دستگاه قضا و داستان یک پاورپوینت؛ آیا هدف هاشمی، خاتمی و حسن خمینی هستند؟
● منوچهرمتکی: ایران برای مذاکره با ١+٥ آماده است
● آیت‌الله واعظ‌ طبسی: مذاكره با آمریكا باید تابع نظر مقام معظم رهبری باشد

کیهان
● ایران را تحریم كردند، اروپا در بحران فرو رفت
● دویچه وله: شركت‌های آلمانی حاضر به پیروی از تحریم‌ها نیستند
● اوباما برای نخستین بار به شكست در افغانستان اعتراف كرد
● ذخیره چهار میلیارد لیتر فرآورده سوختی برای زمستان

مردم‌سالاری
● حزب مردم سالاری: مجلس هشتم مانع دست‌اندازی به حریم خانه ملت شود
● رونمایی از سامانه خمپاره‌انداز ١٢٠ میلیمتری برد بلند رزم
● معاون پارلمانی دولت: وزارت اطلاعات باید اتاق توطئه هدفمندکردن یارانه‌ها را شناسایی کند
● ممنوعیت عضویت محکومان سیاسی در هیأت موسس احزاب

گفت‌وگوی‌های روز:
● روزنامه جام جم در شماره امروز خود گفت‌وگویی با «حمید سوریان» منتشر کرده ‌است.

Share/Save/Bookmark

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به zamaneh-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به zamaneh@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته