-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

Posts from Khodnevis for 06/20/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



نامه تند دکترسروش به آیت‌الله خامنه‌ای

 

 

متن این نامه به شرح زیر است:

 

‎فتور در قوه ناطقه( و عاقله؟)
‎       آن قوٌت جوانی وان صورت بهشتی‌              ‌ای بی‌خرد تر از من، از دست چون بهشتی‌؟
‎    تا صورتت نکو بود افعال زشت کردی            پس فعل را نیکو کن اکنون که زشت گشتی

 

آقای خامنه‌ای


‎نطق چهاردهم خرداد هزار و سیصدو هشتاد و نه شما را همه شنیدیم. خطابه‌ای پر خطا بود. لغزش‌های ذهنی‌و زبانی در آن موج میزد. نشان از فتور در قوه ناطقه داشت. خطیب زبر دست ما که در دوران سی‌ساله پس از انقلاب به چالاکی از همه سخنوران پیشی‌گرفته بود، آن روز سخت آشفته و نا توان مینمود. در سخنش نه سحر بلاغت بود نه شهد عبارت، نه کمال معنا نه جمال صورت. صفرای غضب، پروای ادب را از او ستانده بود. چندان که ذهن آشفته بر زبان خفته اش شلاق میزد مرکب سخن رام نمی‌شد. کلمات سرکش و بی وقار از قفس مغز بیرون  میجستند و بر شاخ زبان مینشستند. داوری‌های باژگونه تاریخی‌حفره‌های کلام را افزون تر کرده بود و خطیب از یکی‌بر نیامده در حفره دیگر می‌افتاد. با طلحه و زبیر در می پیچید و به جای علی‌با آنان می جنگید. دل اهل سنت را به دست نیاورده به درد آورد. خود را چون علی‌در محاصره دشمنان میدید و بدین خیال کج و قیاس باطل چنان مبتهج بود که مخالفان سیاست و ریاست خود را غاصبان مسند وصایت و ناقضا ن عهد ولایت پنداشت.


‎معرکه و مهلکهٔ غریبی بود. تماشاچیان از او انتظار حمله داشتند اما او قوت دفاع هم نداشت. هم نطق خشکیده بود هم منطق. نه خوب سخن میگفت نه سخن خوب میگفت.نه به نقل وفا میکرد نه به عقل. ناطقه و عاقله گویی با هم فرو خفته بودند. کار بدانجا کشید که کورکورانه دست در انبان فرسوده تاریخ کند و شخصیت‌های خفته را بر انگیزد وبیازارد و به آنان نقش‌های مجعول دهد  و بر اجتهادشان  مهر انحراف نهد و آیین ویژه خود را معیار داوری عمل دیگران سازد و انتقام گذشتگان را از معاصران بگیرد و با کبر تمام ،حق و باطل را در نزدیکی‌و دوری از خود تعریف کند و بدین حیله آب رفته مشروعیت را به جوی خشکیده ولایت باز گرداند.


‎آقای خامنه‌ای


‎وقتی‌بر سر کار آمدید، در خیال، شریعتی‌غرب ندیده‌ای را میدیدم که عنان سیاست را به دست گرفته است. فقه و فلسفه و تفسیر نمیداند، به عوض اهل تاریخ و هنر و بلاغت است. می‌گفتم همین نیکو است. فقیهان و فیلسوفان غالبا تاریخ نمیدانند و لذا به قول ابن خلدون نا اهل‌ترین کسان برای ریا ست اند. زمان که گذشت و استبداد نظری وعملی ،شما را به سؤء تدبیر و ستمگری کشا ند و مداحان و متملقان بر شما جوشیدند و ناصحان و ناقدان به  زنجیرو زندان افتادند ونظم ملک پریشان شد وبانگ بینوایان بر آمد ودست تطاول حرامیان در اموال ونفوس بیگناهان گشوده شد، بر من آشکار شد که جامه ریاست و ولایت را بر  اندام شما نیک نبریده اند و روح خسته و خواب آلوده تاریخ در نیمه شبی‌تاریک، کلید این ملک را نا سنجیده به دست شما داده است. روزی نبود که از شجره خبیثه استبداد حنظلی فرو نیفتد و سری را نشکند یا کامی‌را تلخ نکند. به دعا با خدا می‌گفتم ایرانی‌را از هلاکت و سلطانی را از سؤء سیاست برهان، اما طناب توحش که سخت تر شد و آتش اختناق که بالاتر گرفت  دانستم کار فقط از دعا نمی‌رود. سالها نیک خواهانه نصیحت کردم و امیدوارانه دل به تاثیر بستم، اما "از قضا سرکنگبین صفرا فزود" و بیمار رنجور تر شد. بیمار ما خیال اندیش شده بود. نصیحت ها را دروغ و دغلبازی ونقدها را توطئه وبراندازی می دید و  جرم‌های جاسوسی و ناموسی برای ناقدان میتراشید و آنان را به زجر و زنجیر می کشید. مداحان را می‌خرید و نقادان را می‌درید ورقیبان را سر می‌برید. و چندان که نقد و نصیحت‌ها بالا گرفت مالیخولیای دشمن ستیزی هم در او قوت بیشتر یافت. نه اینکه:


‎    هر درونی که خیال اندیش شد       چون دلیل آری خیالش بیش شد؟
‎    پس در وعظ و نصیحت بسته شد    امر "اعرض عنهم" پیوسته شد


‎پس به حکم خدا و خرد ،اعراض کردیم و اعتراض کردیم.


‎سؤء تدبیر و طغیان ستم وزوال عدالت و بحران مدیریت وتراکم تطاول وتجاوز، کلاه گشاد مشروعیت را عاقبت از سر او برداشت و درماندگی و ناشایستگی او را در تدبیر ملک و تنظیم نظام آشکار کرد.ولایت معنوی که از ابتدا نداشت،ولایت سیاسی را هم در انتها درباخت. اما هنوز جامه جمیل  خطابت  بر تن داشت، تا نوبت به خطابه اخیر رسید. معلوم شد که نه فقط فقه و فلسفه و تفسیر کم می‌داند، تاریخ را هم کج میخواند. سخن را هم به اسلوب بلاغت نمیراند. از میوه ممنوعه ولایت خورده است و حالا چون آدم در بهشت، برهنه و بی‌پناه ،ایستاده است تا کی‌فرمان "هبوط" در رسد و راهی زمین شود.


‎و اینک ای "رهبر معظم" ! من  به شما میگویم که فرمان هبوط صادر شده  و از آسمان به زمین رسیده است. بهشت ولایت دیگر جای شما نیست. صدای آدمیان صدای خداست. آیا صدای خدا را نمیشنوید؟


‎خوش تر آن است که مقام رهبری خود لبیک گویان ردای نا باندام ریاست را از تن بیرون کند‌و چون آدم ابوالبشر کلمات توبه را بر زبان آرد و از بهشت  آسمانی ولایت آرام بر زمین رعیت بنشیند و با حوای خود آسوده زندگی‌کند و برادر کشی‌هابیل و قابیل را ببیند‌و راز دان تاریخ شود. بدین سان، دست کم ،خطیبی باقی‌میماند تا فارغ از سودای ریاست به ارشاد و موعظت بپردازد و به عهد امانت وفا کند ،مگر دیگر بار با کرامت ورخصت مردم در" مسجد کرامت" تردد کند  و به شکرانه سلامت "درویشان بی‌نوا را تفقّد کند".
‎یا خفتگان مجلس خبرگان سر از خواب غفلت بر آورند و بند اسارت بشکنند و روزگار ولایت جایره را به سر آورند. ولی آیا امید بستن به سرد مزاجان گرمخانه خبرگان ،که مشاطگان قدرت اند و رطب خوردگان ولایت، آب به غربال پیمودن  و گره بر باد زدن نیست؟


                         --------------------------------------------------------------------      
‎اما آن جریده دریده نگون بخت که گوش به فرمان بیت رهبری است وقتی‌جعل خبر کرد و مرا "مرتد" شمرد، دانستم که پا را از گلیم غصبی خویش دراز تر کرده است. منتظر نشستم تا از بیت ولایت اشارتی رود و فرمان " استرداد ارتداد" صادر شود. چون می‌دانستم که رهبری حکم تکفیر و ارتداد را از شوون ولایت می‌داند و بولفضولی دیگران را در این امرولایی حتا اگر فقیهان و مراجع باشند ،نه به خاطر عدالت بل به خاطر ولایت ،تحمل نمیکند. چنین شد و آن نگون بختان وادار به تکذیب شدند و کذب بر کذب انباشتند و پلیدی نخستین را به پلیدی دیگر شستند و بر آن اسکناس هفت صد تومانی که با تقلبی ابلهانه جعل کرده بودند مهر باطله زدند.با خود"حافظانه" میخواندم:


‎بشکر تهمت تکفیر کز میان برخاست                            بکوش کزگل و مل داد عیش بستانی
‎جفا نه شیوه دین پروری بود ،حاشا                                همه کرامت ولطف است شرع یزدانی


‎من از آن نسبت مکرر مجعول ابدا نرنجیدم و بر خود نلرزیدم چون ایمان خود را از عارفان گرفته‌ام نه از فقیهان.  فقیهان باید بر خود بلرزند که جمعی‌بی‌فضیلت و بی‌ایمان چنین ریشخند فقاهت میکنند و سرمایه شان را بر سر بازار سیاست آتش میزنند. "ولیٌ امر مسلمین" باید پریشان شود و گریبان چاک کند که بز‌های لنگ پیشاپیش گلٌه میروند و بر تر از سلطان، فرس میرانند و خادمند و مخدومی میکنند.  وبداند که دیری نخواهد گذشت که شاخ گستاخ این دشمنان خانگی جامه و عمّامه ولایت را  هم بدرد و تاج سلطنت را بشکند و روزگار امارت را تباه کند.هلا تا کار را از دستش بیرون نیاورده اند گریبان خود رااز دستشان بیرون آورد وایرانی را از هلاکت وسلطانی راازسوء سیاست برهاند."صبا گر چاره داری وقت وقت است".


‎قدر وقت ار نشناسد دل و کاری       نکند                      بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم
‎فتنه می بارد از این سقف مقرنس برخیز                     تا به میخانه پناه از همه آفات         بریم


‎ربنا لا تسلٌط علینا من لا یرحمنا :خداوندا حاکمان بی رحم را بر ما چیره مکن.

‎عبدالکریم سروش

خرداد ماه هزار و سیصد و هشتاد و نه خورشیدی


 


احتمال صدور حکم اعدام برای سه همجنس‌گرای ایرانی

 

به گزارش سازمان دگرباشان ایرانی (IRQR) احتمال حکم اعدام  برای سه همجنسگرا و قتل یک دوجنسگرا در شهر ساری وجود دارد.

همکار سازمان در ساری گزارش می‌دهد که رضا، ۲۳ ساله و علیرضا، ۲۸ ساله با هم دوست پسر بودند و در یک آپارتمان اجاره‌ای کوچک در شهر ساری زندگی می‌کردند. علیرضا در دفتر معاملات املاکی پدرش کار می‌کرد و رضا بیشتر در خانه بود زیرا معمولا توسط افراد محله مورد تمسخر و فشار قرار می‌گرفت. خانواده‌ی آنها به شدت مخالف گرایش جنسی و ارتباط آنها با هم و به خصوص زندگی مشترکشان بودند.

در ششم خرداد ۱۳۸۹ نیروهای امنیتی به منزل رضا و علیرضا هجوم می‌آورند و آنها را به اتفاق چند نفر از میهمان‌شان دستگیر می‌کنند. همچنین کامپیوتر آنها به همراه چند مدارک شخصی دیگر با هدف یافتن شواهدی دال بر گرایش جنسی آنها مصادره می‌شود. میهمانان بعد از گذشت چند روز و با شهادت وجود رابطه‌ی عاشقانه بین رضا و علیرضا آزاد می‌شوند. همچنین اطلاعاتی از طریق میهمانان به دست آمده است که خانواده‌ی رضا یا علیرضا از شکایت داشته‌اند.

رضا و علیرضا به دادگاه انقلاب ساری واقع در بلوار ارتش منتقل می شوند و خبر تایید شده‌ای از حکم آنها تا به حال به دست نیامده است اما خبرها حاکی از صدور حکم اعدام آنها دارد.

همچنین در خردادماه ۱۳۸۹، حمید، چهل ساله و یکی از افراد سرشناس بازار ساری پس از تماس همسرش با پلیس، به دلیل ارتباط با یک پسر هفده ساله دستگیر می‌شود. حمید به تحمل ۷۴ ضربه شلاق محکوم می شود و خبرهایی نیز از صدور حکم اعدام او نیز به دست رسیده است اما متاسفانه هیچ خبری از پسر هفده ساله در دسترس نیست.

امیرحسین، ۲۳ ساله که دوستانش او را دوجنسگرا معرفی می‌کردند در اواسط خرداد ماه ۱۳۸۹ در حالی که با دوست دخترش شام می‌خورد توسط نیروهای بسیج دستگیر و به پایگاه مقاومت منتقل شد و متاسفانه در اثر ضرب و شتم زیاد در همان مکان جان باخت.

سازمان دگرباشان ایرانی (IRQR) با محکوم کردن دستگیری و شکنجه ی دگرباشان ایرانی توسط نیروهای امنیتی از دولت جمهوری اسلامی ایران می خواهد که به این گونه فشارهای اجتماعی-حقوقی و تجاوز به حقوق فردی افراد خاتمه دهد.

همچنین از سازمان‌های جهانی به ویژه عفو بین الملل و دیده بان حقوق بشر درخواست می شود که سازمان دگرباشان ایرانی (IRQR) را در انجام تحقیقات تکمیلی یاری کنند.


 


 


دعواي پر ثمر بالاترين _ يها و نيک آهنگ !

مسبوق به سابقه بوده که کيهان و اهل بيت هميشه در صحنه‌اش از دعواهاي و جنجال هاي کذايي چنان ستون‌هاي جنجالي ابداع مي‌کرد که هر خواننده‌اي  انگشت به دهان مي‌موند. اگر فلان اصلاح‌طلب کمي معروف و شناخته شده تصادفا از راهي عبور مي‌کرده که مثلا محل گردهمايي يهودي‌ها يا مثلا مجاهدين خلق بوده تيتر کيهان احتمالا چيزي تقريبا مثل: عضويت عضو شاخص اصلاح طلب در ... و حالا اين خبر سازي در اين برهه مي‌تواند توفيق بيشتر براي کيهان و عيال  داشته باشه  و از اونجايي که شديدا احتياج به متن داره  دعواي بي‌مورد بالاترين _يها و نيک آهنگ  که به دليل وجود بيش از حد دمکراسي در خيل عظيم دوستان بالاترينيست! اين فرصت را حسين بازجو و ايضا به همکاراش ميده که از اين جنجال بي مصرف نهايت استفاده را ببرند. تيترهايي که احتمال داره کيهان در همين باب منتشر کنه قابل حدسه، تيترهايي مثل: سبزها از درون دچار اضمحلال شدند! سبزها مثل سگ و گربه به جان همديگر افتاده‌اند! هرچند نميشه صرفا نمي‌تونيم از جامعه‌ي بالاترين اکثريت را برداشت کنيم اما بالاترين مي‌تونه به جاي پر شدن بحث‌هايي با محتواي دعواي...محلي باشه براي نشر عقايدي که فقط هدفش کمک به رشد جنبش سبز باشه.


 


ندا جان؛ آسوده بخواب که کلاً همه بیدارند!



   ۱. حمله به نیک آهنگ کوثر ، حذف او از لیست فرندهای فیس بوک، عکس‌برداری از کامنت‌های او در همان فیس بوک و احیاناً فرند فید جهت افشای هویت واقعی او و معرفی چهره‌ی اصلی نیک آهنگ به کسانی که تا حالا چهره‌ی فرعی او را هی دیده بودند .این اقدام موثر تلاش رژیم را جهت بر هم زدن اتحاد جنبش کاملاً مختل می‌کند.

   ۲. تنظیم جوابیه به کاریکاتور موهن نیک آهنگ، منفی در بالاترین به هرجائی که اسم او باشد، تلاش جهت زدن پوز نیک آهنگ، تلاش جهت زدن سایر جاهای نیک آهنگ، کلاً مرگ بر نیک آهنگ. این شعار کوبنده‌ی جدید مستقیماً بر فرق سر بیت رهبری فرود آمده خیلی فایده دارد.

   ۳. ایجاد موضوع داغ در بالاترین به منظور نابودی هرچه زودتر نیک آهنگ، حذف آن موضوع توسط بالاترین و اعتراض به بالاترین بدلیل ایجاد اختناق و خفقان و سرکوب و دیکتاتوری و مانع شدن از روشنگری سبزهای مقیم بالاترین. در این زمان آفلاینهای شما در یاهو و جی‌میل نقش موثری در بالا آمدن صدای انقلابیون از طریق نمره دادن به لینک داشته گاوبندی از اصول اساسی تمام جنبش‌های دموکراسی خواهی است.

   ۴. دادن امتیاز در بالاترین بطور همزمان هم به مخالفان نیک آهنگ هم به موافقان نیک آهنگ. بطور مثال چنانچه کسی تیتر زد "نیک آهنگ حیا کن ، کاریکاتورو رها کن" برویم چهارصد امتیاز بدهیم اگر همانموقع مانا نوشت "اشکالی به کار نیک آهنگ نمی‌بینم" همان چهارصد نفر برویم به آن لینک هم نمره بدهیم. اصولاً جمهوری اسلامی گ... می‌خورد می‌گوید ما هنوز تکلیفمان با خودمان روشن نیست.

   ۵. جستجو در تمام ابعاد زندگی نیک آهنگ، بیرون کشیدن جنایات هولناک نیک آهنگ اعم از پاچه خواری و غیره در زمان حیات داخل کشور، افشای جزئیات فرار از کشور بدلیل ترس و وحشت و اثبات اینکه نیک آهنگ در مجموع خیلی آدم بزدلی است. وی همچنین در اوائل فرار بی‌دلیل از کشور در محل یک خشکشوئی در شهر تورنتو به فعالیت تبلیغی به نفع جمهوری اسلامی و بر علیه جنبش سبز مشغول بوده که چون آن موقع‌ها هنوز جنبش سبز ایجاد نشده بود موضوع در دست بررسی است.

   ۶. در پایان چنانچه فرصتی باقی ماند و موسوی دوباره جهت "حفظ جان و مال ملت" زرتی بیانیه نداد و سی خرداد تا بیست و نه اسفند را لغو نکرد و چنانچه حوصله‌اش هنوز باقی مانده بود و بی‌خوابی مفرط این چند شب مبارزات کوبنده علیه نیک آهنگ اذیت نکرد دوستان می‌توانند درصورتیکه طی این مدت دستشان از فرط جوابیه نوشتن کش نیامده باشد رأس ساعت ده شب از طریق خاموش کردن لامپ اتاق خود و احیاناً اگر زحمت نبود لامپ اتاق‌های دیگر ضربه‌ی وحشتناکی از طریق آکسیون "لامپ اضافی خاموش" به پیکر نظام وارد آورده فردای همانروز در یک پیام ویدئوئی واقع در یوتیوب ابعاد گسترده‌ی وحشت رژیم را از این اقدام بی‌نظیر در سالروز شهادت ندا بررسی نمایند !



 


آيا ميرتاج‌الديني از دولت مي‌رود؟

خبرآنلاين گزارش داد، از جمله شرایط تحصیل در این دانشگاه این است که فرد هنگام ثبت نام تعهد می دهد که در صورت قبولی و تصمیم برای ادامه تحصیل باید استعفا بدهد.

 

بر اساس بند ۱۱ آگهی پذیرش دانشجو در دوره‌های دکتری (PhD) دانشگاه عالی دفاع ملی ستاد کل نیروهای مسلح  در سال تحصیلی ۹۰-۱۳۸۹ تحصیل در دانشگاه عالی دفاع ملی به صورت تمام وقت بوده و اشتغال همزمان با تحصیل دانشجویان به هر نحوی از انحاء (تمام وقت، نیمه وقت، پاره وقت و مشاوره) در مرحله آموزش نظری خلاف مقررات تحصیل در این دانشگاه است. بنابراین ارائه گواهی عدم اشتغال به تحصیل با امضاء بالاترین مقام دستگاه جهت ثبت نام ضروری بوده و در صورتی که در طول دوره خلاف آن احراز شود برابر مقررات با دانشجو رفتار و از ادامه دوره محروم خواهد شد.

 

با انتشار اين خبر مي‌توان قبولي معاون پارلماني رييس كابينه دهم را محتمل دانست با اين حال بايد به انتظار نتايج آزمون نشست.


آشنايي بيشتر با آقاي معاون

سيد‌ محمد‌رضا ميرتاج‌ الديني سال ۱۳۳۹ در محله تاج‌ احمدي‌ خيابان ملل متحد تبريز و در خانواده ای مذهبی متولد شد. پدرش بازاری و مادرش خانه دار بود. کودکی اش در تبریز سپری شد و در مدارس خیابان ملل متحد دوره دبستان و بخشی از دبیرستان را گذراند. علاقه اش به مسائل مذهبی سبب شد که از سال ۵۵ عزم خود را برای ورود به حوزه علمیه جزم کند. سرانجام در سال ۵۶ دبیرستان را رها کرد و وارد حوزه علمیه ولی عصر تبریز شد. همان زمان در فعالیت های انقلابی مردم شهر تبریز و در حادثه ۲۹ بهمن و قيام مردم تبريز در سال ۵۶ به عنوان طلبه ای جوان شرکت کرد.

 

پس از انقلاب به برای ادامه تحصیل علوم دینی به قم رفت. همزمان با شکل گیری کمیته و بسیج به آنها پیوست. در دوران جنگ به عنوان بسیجی به جبهه ها اعزام شد. وی چون دیگر روحانیون برای راهنمایی و هدایت رزمندگان به جبهه ها اعزام می شد و نه برای جنگ در خط مقدم جبهه. میرتاج الدینی در همین دوره تحصیلات دینی اش را نیز ادامه داد و سطوح عالی را در قم گذرانید. با پایان جنگ تحصیلات تکمیلی خود را در دانشگاه قم آغاز کرد و در سال ۷۲ توانست در رشته الهيات و فلسفه از دانشگاه تربيت مدرس قم فارغ التحصیل شود.

 

تاج‌ الدینی از سوی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی سفرهای تبلیغی زیادی به کشورهای مختلف از جمله ترکیه، آلمان، هلند، بلژیک، فرانسه و جمهوری آذربایجان انجام داده است. پس از آن و در خلال سال های میانی هفتاد، ریاست سازمان تبلیغات اسلامی آذربایجان شرقی، ریاست اداره تأمین نیروی اعزام مبلغ به خارج از کشور، مبلّغ اسلامی در کشورهای آسیايی و اروپایی و دبیری کنگره های علامه امینی و علامه طباطبايی‌ وهمایش آیت الله شهید مدنی و آیت الله قاضی طباطبائی را عهده دار بوده است.

 

وی در دوره هفتم از سوی مردم شهر تبریز به عنوان نماینده مجلس انتخاب شد و در این مجلس به عنوان نایب رئیس کمیسیون فرهنگی مشغول به کار شد. او از جمله نمایندگانی بوده است که از چندهمسری و صیغه دفاع کرده است و آن را سدی در مقابل فساد می داند. 


 


 


جلايي‌پور: مگر ما قاتل يا جذامي هستيم؟

 

حمیدرضا جلایی‌پور در گفتگو با پارلمان نيوز گفت: «محمدرضا امروز (شنبه) و بعد از گذشته پنج روز از بازداشت خود با مادرش تماس گرفت. او در این تماس به خاطر اینکه چهارم تیرماه تولد همسرش است گفت برای همسر خود که یکسال است او را ندیده در حال ختم قرآن به عنوان هدیه برای تولد اوست.»

او ادامه داد: امروز به شعبه چهارم دادستانی مراجعه کردیم و آنجا به ما تاکید کردند که فرزندم دیگر هیچ پرونده‌ای در دادستانی تهران ندارد.

جلایی‌پور تاکید کرد: «من معتقد و پایبند به حل امور از مجاری قانونی و اداری هستم، اما در این یازده ماه همه راه‌های اداری و قضایی را رفته‌ام و با اینکه منع تعقیب فرزندم صادر شده، پنج نفر بدون این که مشخص شود از کجا هستند به آن وضعیت به خانه ما آمدند و به حریم خانواده من تجاوز کردند.»

مدير مسول روزنامه توقيف شده جامعه افزود: «من، حمیدرضا جلایی‌پور، برادر سه شهید هستم، یکی از برادرانم بعد از بازگشت از خرمشهر به شهادت رسید و دو برادر دیگرم در عملیات بیت‌المقدس شهید شدند، پدر و مادرم بر اثر این غم از دنیا رفته‌اند و برادر دیگرم هم بر اثر این داغ‌ها از دنیا رفت و من تنها بازمانده این خانواده هستم؛ مگر امام راحل نفرمودند که خانواده شهید چشم و چراغ ملت هستند؟»

اين عضو شوراي مركزي جبهه مشاركت ادامه داد: «در این شرایط تنها امیدمان به رهبر انقلاب است و از ایشان درخواست می‌کنم که دستور رسیدگی به این وضعیت را بدهند، علی رغم اینکه فرزند من از نظر قضایی دیگر مشکلی نداشت، بعد از تهدیدات اخیر کارشناس پرونده‌اش به اینصورت و با زبان روزه بازداشت می‌شود، مگر نهاد و دستگاه و حتی شخصی می‌تواند خود را بالاتر از دستگاه قضایی و قانون قرار دهد؟ از ایشان می‌خواهم که دستور رسیدگی به وضعیت رخ داده را بدهند.»

وی یادآور شد: «آیا من که برادر سه شهید و استاد دانشگاه هستم و فرزندم از نخبگان این کشور است که رتبه اول کنکور و المپیاد را در اختیار دارد و قاری قرآن است، قاتل و یا جذامی هستیم که اینگونه باید برخوردهای فراقانونی را با خود و خانواده خود شاهد باشیم؟»

 


 


خواهی نشوی رسوا «سبز»رنگ جماعت شو!

این روزها همه سبز هستند. یعنی رنگ سبز شده است هویت ما! اگر سبز نباشیم یعنی به هیچ هم حسابمان نمی‌کنند. درست مانند بحبوحه انقلاب که همه انقلابی بودند. همه یک عکس خمینی یا روی شیشه جلو اتومبیلشان بود یا در خانه شان بر روی دیوار نصب کرده بودند تا ازقافله انقلاب عقب نمانند. آخرش هم که دیدیم چه شد. الان هم پس از ۳۲ سال همان است. اگر می‌خواهی سرزنشت نکنند به لینک‌هایت در بالاترین رای منفی ندهند، به تو تهمت کودتاچی و مزدور رژیم نزنند بهتر است اول یا آخر یا وسط ناممان یک سبز اضافه کنیم.

قدیمی‌ها مثلی داشتند که باید آن را با آب طلا نوشت: «خواهی نشوی رسوا! همرنگ جماعت شو.» اتفاقا کاملا هم راست می‌گفتند. کسانی که در موج‌ها و جریانات اجتماعی مانند انقلاب ۵۷ ،دوران اصلاحات خاتمی و این آخری جنبش سبز نان را به نرخ روز می‌خورند و با موج همراه می‌شوند موفق ترند. چون خوب می‌دانند کدام سمت با اکثریت است. ممکن است جریان سبز اصلاح‌طلب در جامعه واقعی ایران نمادی نداشته باشد ولی لااقل در میان کاربران اینترنتی یک نیمچه اکثریتی دارد. برای خودش آنقدر منفی می‌دهد و لینک حذف می‌کند تا همه مانند او بیاندیشند و به قدرت کاربری‌اش که تا «روز» هم می‌رسد ایمان بیاورند و بفهمند آقا بالاسر یعنی چه. آنقدر قوی است که یک کاریکاتور راهم می‌تواند از نشریه اینترنتی روز حذف کند و دیگر برنگرداند. پس فعلا مقرون به صرفه است که ماهم سبز اصلاح طلب بشویم و قربان صدقه موسوی و کروبی برویم تا بعد! اگر روزی ورق برگشت و به دلیلی این بتها هم شکستند و همین سبز اندیشان باران فحش و ناسزا را نثار موسوی و کروبی و اصلاح طلبان کردند و پرونده‌های فراموش شده آقایان دوباره رو شد ما هم به همان راه می‌رویم. لذتی دارد این نان به نرخ روز خوری. باور کنید اغراق نمی‌کنم. دیگر کاریکاتور موسوی هم نمی‌خواهیم. همان کاریکاتورهای احمدی نژادی بهتر است. لااقل از آرشیو حذف نمی‌شود. پس همه با هم به سمت سبز مدل اصلاح طلبی. همه با هم همگام با مفسران و اندیشمندان بزرگمان که فعلا موسوی برایشان امیرکبیر و مصدق شده است پیش به سوی ایرانی آزاد و آباد به رهبری حضرت برادر بزرگ آینده رییس جمهوری موسوی (ع) قدیس ۲۰۱۰.

هرچه هم تابه حال گفتیم و از آن کاریکاتور کشیدند، از آنها توبه می‌کنیم تا رستگار شویم و دیگر لینک‌های مطلبمان در بالاترین منفی نگیرد. پیش بسوی رنگ سبز اصلاح طلبی نه هیچ سبز دیگر. برادران و خواهران اصلاح طلب این بنده حقیر گمراه تواب را به آغوش اکثریت مجازی خود بپذیرید. به خدا قول می‌دهم به اکثریت واقعی کوچه و خیابان چیزی نگویم. من دیگر اصلاح شده‌ام. دیگر برادر بزرگ موسوی (ع) رادوست دارم. خواهی نشوی رسوا«سبز» رنگ جماعت شو!


 


تاييد انحلال دو حزب اصلاح‌طلب

عباس‌زاده مشکینی با بیان اینکه براساس اعلام دادستانی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی دادخواستی برای مصوبه کمیسیون ماده ۱۰ احزاب به دادگاه ارائه نداده است، افزود: این نشان می‌دهد که این تشکل، اعتراضی در این زمینه نداشته است و اعتراض حزب مشارکت نیز از سوی مقام قضائی رد شده است.

دبیر کمیسیون ماده ۱۰ احزاب با تاکید بر اینکه براساس اعلام دادستان عمومی و انقلاب تهران فعالیت این دو حزب غیرقانونی است ادامه داد: «کمیسیون ماده ۱۰ احزاب از مقام قضائی درخواست انحلال این دو حزب را داشته که تاکنون در این زمینه پاسخی به کمیسیون اعلام نشده است.»

مدیرکل سیاسی وزارت کشور، تاکید کرد: «توقیف پروانه احزاب از اختیارات قانونی کمیسیون ماده احزاب است.»

هفته گذشته برخی از رسانه ها قانونی بودن ادامه فعالیت حزب مشارکت اسلامی را مطرح کرده بودند.




 


 


مرگ ندا ،یک سال بعد


وقتی مقامات ایران تبادل اطلاعات را درروزهای پس از انتخابات محدود کردند من از طریق پروکسی راهی برای دورزدن این محدودیت‌ها پیداکردم. وقتی آنها اینترنت را فیلتر کردند من و دانیل کلوسیون یک نرم افزار به نام «هی استک» ساختیم تا به رفع فیلترینگ اینترنت برای مردم داخل ایران کمک کنیم. چند ماه بعد آنتونی توماس برای شبکه اچ بی او یک مستند درباره قتل ندا ساخت و خانواده وی موافقت کردند که داستان زندگی او را در این فیلم با مردم دنیا درمیان بگذارند. فیلم به سه زبان فارسی -انگلیسی و عربی و ۲۵ فرمت گوناگون تهیه شد تا در هر رسانه تصویری قابل تماشا باشد. حتی ما یک ورژن از این فیلم را برای انتشار بر روی بلوتوث نیز ساختیم. استنباط ما این بود که این کار برای انتشار اطلاعات از داخل ایران به دنیای بیرون کمک خواهد کرد.

ما امیدواریم یاد ندا همچنان در جهان امروز باقی بماند.بسیاری هنوز می‌خواهند بدانند ندا که بود و به دنبال چه بود. این فیلم نشان می‌دهد که ندا مانند دیگر جوانانی که در ایران زندگی می‌کنند بود. او می‌خواست صدایش شنیده شود. او امیدوار ایجاد یک تغییر بود و مهم نبود این تغییر جزیی یا عظیم است.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته