-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ خرداد ۲۹, شنبه

Latest news from Jaras for 06/19/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



ما همه درها را میزنیم تا مسالمت آمیز جامعه مان را به پیش ببریم

محسن کدیور -

 

به گزارش جرس، محسن کدیور به مناسبت فرا رسیدن اولین سالگرد خیزش و تبلور جنبش سبز مردم ایران،در یک سخنرانی که از طریق اینترنت صورت گرفت، در جمع ایرانیان و سبزهای مقیم مالزی، به سه مبحث و پرسش اساسی پیرامون "دستاوردهای یک سالۀ جنبش"، "نقاط ضعف و آسیب شناسی جنبش" و همچنین "خوابهائی که حاکمیت برای جنبش سبز تدارک دیده"، پرداخت.


متن کامل این سخنرانی که به درخواست سبزهای مقیم مالزی جهت مراسم بزرگداشت جنبش سبز در کوآلالامپور انجام شده است، بدین شرح می باشد"


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
أَلَمْ تَرَ كَیفَ ضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَیبَةً كَشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ ﴿٢٤﴾ تُؤْتِی أُكُلَهَا كُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَیضْرِبُ اللَّـهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَذَكَّرُونَ ﴿٢٥﴾ وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ ﴿٢٦﴾ یثَبِّتُ اللَّـهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَفِی الْآخِرَةِ وَیضِلُّ اللَّـهُ الظَّالِمِینَ وَیفْعَلُ اللَّـهُ مَا یشَاءُ ﴿٢٧﴾ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّـهِ كُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ ﴿٢٨﴾ جَهَنَّمَ یصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ الْقَرَارُ ﴿٢٩﴾
خدمت خواهران و برادران عزیز، دوستان راه سبز ایرانیان مالزی سلام عرض می کنم. آیاتی كه در صدر سخن تلاوت شد، آیات 25 تا 29 سوره چهاردهم قرآن کریم سوره مبارکه ابراهیم بود. خداوند در این آیات میفرماید:
«آیا ندیدی چگونه خداوند كلمه پاكیزه را به درخت پاكیزه تشبیه كرده كه ریشه آن (در زمین) ثابت و شاخ و برگ آن در آسمان است؟ هرزمان میوه خود را به اجازه پروردگارش میدهد و خداوند برای مردم ضرب المثل میزند شاید متذكر شوند. كلمه آلوده همانند درخت آلوده ای است که از روی زمین كنده شده و قرار و ثباتی ندارد. خداوند كسانی كه ایمان آوردند را به گفتار ثابت در این جهان ودر سرای دیگر استوار می کند و ستمگران را راه نمی نماید و خداوند هرچه بخواهد انجام میدهد. آیا ندیدید كسانی را كه نعمت خدا را به كفر تبدیل كردند و ملت خود را به سرای نیستی و نابودی كشاندند؟همان جهنمی كه آنها در آتشش وارد میشوند و بد قرارگاهی است.»


این آیات را به این دلیل برای بحث امروز انتخاب كردم كه خداوند دو مطلب را با همدیگر مقایسه می كند. كلمه طیبه را به شجره طیبه و كلمه خبیثه را به شجره خبیثه تشبیه می كند. گفتار پاكیزه و قول سدید همانند درخت سبزی است كه ریشه ستبری در زمین دارد و شاخه های گسترده ای در آسمان، و گفتار آلوده و قول باطل ‌همانند درخت خبیثی است كه ریشه در زمین ندارد و بی ثبات است و پوسیدنی. خداوند مومنان را به کلمه طیبه و قول حق در دنیا و آخرت یاری كرده است.
یکی از مصادیق کلمه طیبه در این آیه شریفه گفتمان حق طلبانه، آزادی خواهانه و عدالت جویانه است. امیدوارم جنبش سبز ملت ایران از مصادیق این كلمه طیبه و این شجره طیبه باشد و میوه های شیرینش که حاکمیت ملی، آزادی و استیفای حقوق ملی است هر چه زودتر کام همه ما را شیرین کند. كسانی كه روبروی ملت قرار گرفته، با حقوق ملت می ستیزند، یقینا از مصادیق كلمه خبیثه و شجره خبیثه اند كه بی ریشه است و به امید خدا با تبر ابراهیم گونه اراده ملت ایران ساقط می شود و به زباله دان تاریخ پرتاب خواهد شد.


آیه 28 سوره ابراهیم ترجمان حکومتهای ستمگر است: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّـهِ كُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ» آیا ندیدی آنها را كه نعمت خدا را كفران كردند و ملت خود را به سرای نابودی و هلاكت وارد کردند؟ به نظر می رسد یكی از مصادیق این آیه شریفه رژیم جمهوری اسلامی باشد كه با وعده فلاح و رستگاری و سعادت آغاز کرد، اما با انحراف تدریجی از اهداف و عده هایش ملت را به هلاكت می کشاند. حاکمان بی تدبیر با تصمیمات كارشناسی نشده، با ماجراجویی های کودکانه، با بی اعتنائی به خواست ملت و مصالح ملی، ایران را در آستانه یك بحران بزرگ قرار داده اند.
عنوان بحث "جشن یك سالگی جنبش سبز" است. این سخن را به طریق مجازی برای هموطنان عزیز دانشجو مقیم كوالالامپور مالزی ایراد می کنم. معتقدم كه جمهوری اسلامی در دوران سی و دو ساله تاریخ خویش اکنون با مهمترین بحران حیاتش روبرو است. همین چند روز گذشته بود كه فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اعلام كرد كه آن جنبش اعتراضی سبز كه آنها آنرا فتنه می خوانند از جنگ هشت ساله ایران با عراق نیز خطرناك تر بود. به زعم او به شیوه جنگ روانی اعلام داشت ما بر این فتنه مسلط شده ایم.


اگر بخواهیم گفتار این ژنرال سپاه را به شیوه علمی صورت بندی کنیم چنین می شود: بحران تقابل ملت و دولت، شكاف ملت و نظام به عمیق ترین حد خود در طول تاریخ جمهوری اسلامی رسیده است. هیچ بحرانی در این 32 سال سراغ نداریم كه به این شدت و حدت حکومت را زمین گیر کرده باشد. امروز بسیاری از مردم ایران به حقوق خود واقف شده اند و به دنبال رأی گمشده خود می گردند. گروه اندكی كه به ثروت و قدرت بی حد و حساب دست یافته اند ملت را سركوب می كنند تا آن منافع سیاسی و اقتصادی بادآورده را از دست ندهند. این زیاده طلبان پر مدعا، حاكمیت جمهوری اسلامی را تشكیل می دهند و مقابلشان ملت.


بحثم را در سه بخش عرضه می کنم. در بخش اول به این پرسش پاسخ می دهم: در این یک سال چه بدست آورده ایم؟ دستاورد های یك ساله جنبش سبز. بخش دوم به این پرسش اختصاص دارد: چه كاستی هایی داشته ایم؟ از چه نقاط ضعفی رنج برده ایم تا آنها را در فرصتی كه پیش رو داریم به نقاط قوت تبدیل كنیم. و بالاخره بخش سوم به خوابهائی که حاکمیت برای جنبش سبز تدارک دیده است می پردازم تا به درایت بیشتری بتوانیم این نهال یک ساله را بزرگ کنیم. كوشش می كنم از بیان كلیات بپرهیزم و نكات كلیدی بحث را مطرح کنم.


بخش اول: دستاوردهای یک ساله جنبش سبز
جنبش سبز در سالی که گذشت تلفات فراوانی را متحمل شده است. نزدیک یکصد تن از عزیز ترین هموطنانمان جانشان را از دست دادند. بیش ازبیست هزار تن به زندان افتادند و بازداشت شدند، شاخصینی از آنها هنوز در زندان هستند یا در مرخصی های بدتر از زندان. زندانیان سیاسی ما مهم ترین فعالان احزاب سیاسی، روزنامه نگاران، جنبش دانشجویی، جنبش زنان، معلمان، كارگران، و دیگر اقشار اجتماع هستند. افراد فراوانی مجروح شدند، آسیب های فراوان مالی در مجتع سبحان و دیگر نقاط تهران و شهرهای بزرگ متوجه بسیاری از هموطنان ما شد. خانواده های متعددی هر روز را با نگرانی و اضطراب شب کردند. فضایی بسیار رعب آور و وحشت آلود و توأم با سركوب خشن پلیسی بر جامعه ما مسلط است. اما چه بدست آوردیم؟ مهمترین دستاوردهای جنبش سبز را می توان در پنج امر خلاصه کرد:


دستاورد اول: مشروعیت زدایی از استبداد دینی
جنبش سبز توانسته است "استبداد دینی" را به مردم بشناساند و مشروعیت آنرا به چالش بكشد. حکومتی که خود را نماینده خدا در روی زمین و خلیفه رسول الله (ع) و جانشین ائمه هُدا می دانست اکنون در چشم و دل مومنان به ولایت جائر تنزل یافته است. یكی از نمونه های این مشروعیت زدایی از استبداد دینی نامه های پنج گانه یكی از حُرهای زمانه ما، محمد نوری زاد است. كسی كه قبلا در اردوگاه آن "كلمه خبیثه" خدمت می کرد، جنبش شما چشمانش را به حقیقت باز کرد. به صف ملت پیوست و سبز شد. نامه های صریح و صمیمی او امروز بخشی از صدای ملت ایران را نمایندگی می کند. چه كسی بهتر از او كه بیت رهبری را میشناخت و به وی عشق میورزید و او را پدر معنوی خود می خواند، و امروز با صدایی که درد در آن موج می زند از پس میله های خاکستری اوین فریاد میزند: آقا سید حسن، انگار ما مردم را فریفته بودیم!
حرفهای نوری زاد مثل آب در لانه مورچگان ولوله افکنده است. ارادت دانشجویان اصول گرای عدالت خواه را به لرزه در آورده است. امروز مشروعیت زدایی از خانه اصلاح طلبان به اردوگاه اصولگرایان نقل مكان كرده است. بسیجی ها و پاسدارها و دولتی ها هر روز مقابل زن و بچه خود سوال پیچ می شوند و جوابی به خانواده خود هم ندارند. این چه بساطی است درست كرده اید؟ آیا انقلاب همین بود؟ آیا اسلام همین است؟ این مشروعیت زدایی ابعاد مختلف دارد.
بخش اعظم آنرا مراجع بزرگی مانند مرحوم آیت الله العظمی منتظری رهبر معنوی جنبش سبز آغاز كرد كه «این حكومت نه جمهوری است، نه اسلامی»، «ولایت فقیهش كجا بود!؟ این "ولایت نظامیان" است». این اوج مشروعیت زدایی بود. معظم له در تیرماه گذشته فتوا داد "حكومتی که شرایط ضمن عقدش را رعایت نکرده باشد، اگر رضایت مردم را تامین نکرده است، عادلانه رفتار نکرده است، با تدبیر جامعه را اداره نکرده است، این حکومت فاقد مشروعیت است، نیازی به عزل ندارد، شرعا منعزل است". و بعد از او دیگر علما و اساتید دانشگاه و اقشار مختلف اجتماعی در طریق مشروعیت زدائی گام برداشتند. امروز کوس رسوایی عدم مشروعیت استبداد زمینی از بام افتاده است و نقل کوچه و بازاراست.


دستاورد دوم: فرسایش توان حاکمیت
حاکمیت در ایران هرگز متکی به مالیات مردم نبوده است تا گوشش بدهکار صدای مردم و مطالبات ملت باشد. پشت گرم حاکمیت ما به نفت این طلای سیاه بوده است که بخت سفید ملت ما را سیاه کرده است. چرا که دولت را عملا موظف نمی کند که به صدای ملت گوش فرا دارد، مگر آن که به گونه اش سیلی انقلاب نواخته شود و آن وقت است که می شنود اما بسیار دیر؛ همچنان که طاغوتِ قبل از انقلاب بسیار دیر شنید، آیا اخلاف وی عبرت گرفته اند؟ اما همین حاکمیت، که تنها روزنه حیات و بقایش متکی به ماشین نظامی شده است، وقتی قوای انتظامی و امنیتی و شبه نظامی روز ها و هفته ها و ماه ها پیش روی ملت ایستادند و با مقاومت دلیرانه مردم کوچه و بازار مواجه شدند، این ماشین نظامی فرسوده می شود.
دیگر حتی به افراد دست چین شده سیاهی لشکر در سخنرانی های رهبرش هم نمی تواند اعتماد کند، یک دفعه یک دانشجوی المپیادی بلند می شود، یقه رهبری را میگیرد و جلو دوربین تلویزیون از او انتقاد می کند، این کار فرسایش توان حاکمیت است. وقتی قرار است به شیوه مسالمت آمیز بدور از خشونت با یک حکومت بی حیای تا بن دندان مسلح مواجه شویم، چاره ای جز فرسایش توان نظامی نداریم. هر چه بیشترمقاومت کنیم، هر چه بیشتر حکومت بترسد که مردم، امروز یا فردا به خیابان می آیند و حساب ما را می رسند، این به فرسایش او بیشتر کمک می کند. جنبش سبز توان حاکمیت را با فرسایش جدی مواجه کرده است. دوران گذار به دموکراسی یکی از وظایفش فرسایش ماشین نظامی استبداد دینی است. ریزش نیرو در اردوگاه اصول گرایان از همین قبیل است.


دستاورد سوم: ارتقای آگاهی های عمومی
می توان گفت ملت ایران حداقل در خاورمیانه در زمره آگاه ترین ملل است، اگر نگوییم در جهان هم میزان آگاهی عمومی ایرانیان از دیگران برجسته است. در طول یک سال گذشته، مردم بسیاری چیز ها را دانستند که قبلا نمی دانستند. این فقط نخبگان نیستند که امروز مطالب را می شنوند و می خوانند و می دانند . امروز مادر بزرگ های ما هم از طریق اینترنت اخبار جنبش سبز را دنبال می کنند، امروز پدر بزرگ های ما هم از طریق ماهواره اخبار را پیگیری می کنند. امروز در کوچه و خیابان ، در تاکسی و اتوبوس و مترو، همه آحاد این ملت مسائل روز را با نگرانی و اشتیاق دنبال می کنند، اخبار را به هم می رسانند و مطالبی که هرگز فکر نمی کردیم درک کنند به بالاترین شکل و زیبا ترین وجه هضم می کنند. ملت ایران شعور جمعی بالای خود را به نمایش گذاشته است. یادمان هست بیست و پنج خرداد گذشته هیچ کس مردم را به خیابانها دعوت نکرد، این مردم بودند که کاندیداهای خود را به خیابان ها کشانیدند و گفتند ما هستیم ، شما هم بیائید. با حکومت جهل و ظلم جزبا سپاه آگاهی نمی توان مبارزه کرد.


دستاورد چهارم: افزایش جرأت همگانی
یکی از مشکلاتی که ما همواره از آن می هراسیدیم به خصوص در دوران اصلاحات، رهبران اصلاح طلب هراس داشتند آیا مردم آمادگی دادن هزینه دارند؟ ممکن است خون از دماغ کسی در آید، لذا به گونه ای سخن می گفتند و پیش می رفتند که مشکلی برای ملت پیش نیاید. امروز می بینیم مردم بسیار شجاع تر از آنند که پنداشته بودند. البته جسور نیستند، با عقل و حسابگری پیش می آیند. به فرموده مرحوم آیت الله منتظری مردم در اجرای فریضه نصیحت به همه مسلمین و امر به معروف و نهی از منکر بهترین راه را که بالاترین فایده و کمترین هزینه را داشته باشد، انتخاب کنند و این نکته بسیار با اهمیتی است. اما ملت با جرات شده است. جرات و شجاعت عمومی جدّاً بالا رفته است. مردم وقتی همدیگر را می بینند، به هم قوت قلب می دهند " نترسید! ما بی شماریم، ما همه با هم هستیم" چه قدر شعار دلگرم کننده ای است و واقعا اگر این اعتماد به نفس در ما باشد، یقینا پیروزیم.


دستاورد پنجم: ارتقای همبستگی ملی
ما در گذشته همچون اتم هایی پراکنده بودیم، جامعه توده وار. به کمک این جنبش توانستیم "جامعه مدنی" را مستحکم تر کنیم، ما همدیگر را یافتیم، ما متکثریم. دیدگاه های متفاوتی داریم، اما فصل مشترکی داریم، فصل مشترکمان، اعتلای ایران است. فصل الخطاب ما مصالح ملی است. وقتی پای مصالح ملی پیش بیاید هیچ تفاوتی نمی کند از منظر سنتی بنگرم یا متجدد. از نظر دینی بنگرم یا از منظر عرفی. هر که باشم، هرچه باشم مصالح ایران را در نظر دارم. داخل کشور باشم، خارج کشور باشم، دانشجو باشم، کاسب باشم، معلم باشم، کارگر باشم، هر که باشم یک هدف بیشتر ندارم. ما شاهد اوج همبستگی ملی در یک سال گذشته بودیم که هرگز نه حاکمیت فکر می کرد و نه بسیاری از نخبگان. امروز به همت جنبش سبز توانسته ایم این ضریب بالای همبستگی ملی را به نمایش بگذاریم.
اینها مهمترین دستاوردهای جنبش سبز در نخستین سال تولدش بود. بیشک این جنبش دستاوردهای دیگری هم دارد، همین دستاوردها هم نیاز به شرح و بسط بیشتری دارد، اما اجازه دهید به همین مختصر اکتفا کنم و به بخش دوم سخنم بپردازم.

 

بخش دوم: کاستی ها و نقائص جنبش سبز
حقیقتا و منصفانه، کار ما بی ضعف نبوده است. هر کار انسانی توأم با خطا و نقص است و با عقل جمعی تکمیل می شود. اجازه دهید همزمان از امکان جبران این کاستی ها هم سخن بگویم تا در وفت صرفه جوئی شود:


اول. لزوم ارتباط بیشتر با اقشار فرو دست
جنبش سبز ما تا کنون جنبشی در طبقه متوسط اجتماعی بوده است. در میان طبقات فرو دست چندان انعکاسی نداشته است. پول فراوانی از جانب حاکمیت به طبقات فرو دست، جنوب شهری ها، شهرستانی ها و روستا نشینان تزریق شده است و آانها به خاطر این گشاده دستی غیر کارشناسی حکومت چه بسا توفیق آن نیافته باشند که همراهی فراوانی با جنبش داشته باشند. بی شک در سال دوم ما می باید علاوه بر طبقه متوسط سخنی داشته باشیم که بتوانیم آن اقشار زحمتکش را نیز جذب کنیم.


دوم؛ لزوم توجه بیشتر به خرده جنبشها
خرده جنبش های فراوانی در کشور ما قابل مشاهده است. با برخی از این خرده جنبش ها توانسته ایم، وارد تعامل شویم، از توان آنها بهره بریم و متقابلا به گستره و عمق مطالبات آنها بیفزائیم. اما این مهم احتیاج به کار بیشتری دارد. جنبش سبز می تواند خرده جنبش ها قومی، خرده جنبش های مذهبی، خرده جنبش های جنسیتی، خرده جنبش فرهنگی و خرده جنبش صنفی را با خود همراه کند.
بعنوان مثال خرده جنبش قومی، ایرانیان نجیبی که آرزو دارند با زبان خودشان تکلم کنند، به فرزاندانشان آموزش دهند، روزنامه و مجله داشته باشند. ایرانی های ترک، کرد، عرب، بلوچ، ترکمن، لر، گیلک همه اینها به میزانی که شیرازی و اصفهانی و تهرانی ایرانی اند، ایرانی هستند. جنبش سبز می باید در میان این هموطنان عزیز پایگاه قوی تری برای خود جستجو کند. ما موظیم از مطالبات به حق اقوام در چارچوب ایران مستقل و یکپارچه و آزاد دفاع کنیم. آنها حق دارند از زبانهای محلی خود استفاده بکنند. فرهنگهای محلی باید به رسمیت شناخته شوند و در کنار زبان فارسی، زبانهای محلی امکان تدریس و رسمیت در آن مناطق داشته باشند.


خرده جنبش های مذهبی حائز بیشترین اهمیت هستند. بخشی از هموطنان عزیز ما مسلمان اهل سنت هستند. متاسفانه بسیاری از آنها در شهر های بزرگ از نعمت داشتن مسجد مخصوص خود محرومند، بویژه در شهرهایی مانند تهران یا مشهد . چرا مسلمان اهل سنت تهران که جمعیت قابل توجهی را تشکیل می دهند، نتواند نماز جمعه خود را متناسب با ضوابط مذهبیشان برگزار کند؟ جنبش سبز یقینا مدافع حقوق دیگر مذاهب اسلامی و نیز دیگر ادیان ابراهیمی است. مسلمانان اهل سنت همانند مسلمانان شیعه حق دارند از امکانات این مرز و بوم برخوردار شوند. جنبش سبز خوشبختانه از حقوق شهروندی همه ایرانیان فارغ از قومیت، دین، عقیده، زبان، و جنسیت دفاع کرده و می کند.
خرده جنبش های جنسیتی، جنبش زنان به شکل خاص مورد نظر ماست. خوشبختانه جنبش سبز در این زمینه قدم بلندی برداشته است و می تواند بقیه جنبش ها را همانند جنبش زنان در این راه به پیش ببرد. ما از بسیاری از مطالبات جنبش زنان که در چارچوب فرهنگ دینی و ملی ایران است دفاع می کنیم. جنبش زنان فعالترین خرده جنبش مرتبط با جنبش سبز بوده است.


مرادم از خرده جنبش فرهنگی برخی مصادیق در میان دراویش است. آنها هم مانند دیگر هموطنان ما تحت فشار هستند. جنبش سبز از مطالبات قانونی دروایش نعمت اللهی اعم از گنابادی و نوربخشی دفاع می کند.
خرده جنبش های صنفی مانند جنبش روزنامه نگاران، جنبش دانشجویان، جنبش کارگران، جنبش معلمان ، بسیاری از اینها از فعالترین اقشار درون جنبش سبز هستند به ویژه دانشجویان و روزنامه نگاران. امید است که بقیه اقشار هم همانند معلمان که بسیاری از سران آنها در زندان هستند، یا برخی از سران جنبش کارگری شرکت واحد در زندان هستند. ما می باید نسبت به این خرده جنبش ها عنایت بیشتری داشته باشیم.


سوم. آمادگی برای پرداخت هزینه بیشتر
اکثر هموطنان ما حاضرند پای صندوق رای حاضر شوند، رأی دهند. از این مسئولیت شناسی بیشک باید تشکر کرد. اما وقتی طرف مقابل متقلب و دروغگو و خائن در امانت است، ما به مشارکت بیشتر هموطنان نیاز داریم. خود را برای پرداخت هزینه بیشتری باید آماده کرد. خانواده های فراوانی عزیزانشان در زندان های اوین و قزل حصار و گوهر دشت و رجائی شهر و قم و مشهد هستند. اینها هزینه های فراوانی پرداخت کرده اند. اما حکومت کودتا توانسته با فشار و سرکوب و ارعاب فراوان بسیاری از صداها را در گلو خفه کند. اما هنوز صدای الله اکبر و مرگ بر دیکتاتور به گوش میرسد. صدای الله اکبر در شب گذشته از همه روزهای سال گذشته پر طنین تر و قوی تر بود. این الله اکبر ها کاخ یزید را هم از بن می لرزاند. اما می باید همه مان آماده پرداخت هزینه های بیشتر باشیم.


چهارم. نقد نافذتر موانع حق طلبی ملی
در راه مطالبات ملت ایران موانع جدی وجود دارد. این موانع برخی متاسفانه صورت قانونی پیدا کرده اند، برخی با بیت المال اداره میشوند. یعنی از جیب ملت بر علیه ملت خرج می شود. می باید این موانع را بیشتر بشناسیم و نافذتر و قوی تر آنها را نقد کنیم. متاسفانه مهمترین مانع احقاق حقوق ملت ایران نهادهایی هستند که علی القاعده برای محافظت از حقوق ملت در قانون اساسی پیش بینی شده بود از قضا سرکنگبین صفرا فزود. آنها که می باید ولایتشان حصن حصین این ملت باشد، امروز به دژبانی دشمنان این ملت تبدیل شده اند. سلاح هایی که می باید از پول این ملت، از بیت المال، دشمنان این ملت را هدف گرفته باشند، امروز متاسفانه در مقابل ملت قرار گرفته اند. و اجازه نمیدهند این مردم مسیر حق طلبانه و آزادی خواهانه خودرا ادامه بدهند. متاسفانه نهاد ولایت مطلقه فقیه و سازمان های نظامی سپاه پاسداران و بسیج که سابقه ای درخشان در دفاع از کشور ما دارند امروز به پاسداران استبداد تبدیل شده اند. رهبری در دهه اول مقابل مردم نبود. امروز مهم ترین مانع دموکراسی خواهی و حق طلبی ملت ایران مقام رهبری است و تا زمانی که ما در این زمینه عملا فکری نکرده باشیم فی الواقع دشواری های فراوانی خواهیم داشت. بهترین راه افزایش اقتدار جامعه مدنی است. اگر جامعه مدنی ایران مقترتر شود، یقین بدانید ولو چنین نهادی وجود داشته باشد قدرتی بیش از قدرت ملکه انگلستان نخواهد داشت. می داند که اگر مصالح ملی را در نظر نگیرد پتک اراده ملی بر سرش خواهد خورد. می باید به آنجا برسیم.


پنجم. نیاز به برنامه ریزی دقیق تر و متنوع تر
اگر چه توانسته ایم به یاری خدا مرحله اول جنبش اجتماعی را سامان دهیم و در بسیاری از مقاطع موفق عمل کردیم اما بالاخره دشمن هم در مواقعی توانسته دست مارا بخواند. تنها شیوه جنبش راهپیمایی نیست. ما با راهپیمایی آغاز کردیم و راهپیمایی حق مسلم ملت ایران است. اصل 27 قانون اساسی این را میگوید. رهبران جنبش سبز مکررا بر این حق قانونی پافشاری کردند. راهپیمایی بدون سلاح نیازی به مجوز قانونی ندارد، اما وقتی دولت تا بن دندان مسلح شده است و به دنیال سرکوب بیشتر است می باید در نظر داشت که به دنبال راههای موازی بگردیم. راهکار های متنوع تری هم در دستور کار می تواند قرار گیرد که آنها را شرایط زمانی مکانی تعریف می کند، به عنوان مثال اعتصاب. ایرانیان بسیار مبتکرند. اگر بتوانیم عقل جمعیمان را به کار بیندازیم، یقینا میتوانیم. با برنامه ریزی دقیقتری پیش برویم.
متاسفانه در تمام جوامع این احزاب و NGO ها هستند که موتور محرکه دموکراسی اند. جمهوری اسلامی تک تک احزاب را منحل و NGO ها را زمین گیر کرده است، فعالان سیاسی و صنفی را به زندان کشیده است، هیچ مطبوعه مستقلی در کشور باقی نمانده است. میخواهند کاری کنند که هیچکس نیاندیشد، میخواهند همه صفر باشند در مقابل یک 1 که هویت و وجود خود را به تنهائی از او بگیرند. اما ملت ما دارد مقاومت میکند. به هر صورت یکی از کاستی ها این است که ما نتوانسته ایم برنامه های دقیق تر و متنوعی داشته باشیم تا بتوانیم جنبش را با توجه به ماشین سرکوب دشمن به پیش ببریم.


ششم. نپرداختن به امور فرعی، حاشیه ای، ذهنی و غیر لازم
متاسفانه برخی از دوستان ما بویژه دوستان جوان تر و علی الخصوص ایرانیان خارج از کشور در این عرصه که عرصه مطالبات ملی است، هر روز بر تنور مطالبات می دمند. راست می گویند. هرکس مطالبه ای دارد. حق هم دارد مطالبه ای داشته باشد. اما مهم این است که بتدریج و مرحله بندی پیش رویم. اگر ما همه مطالبات انباشته شده این ده ها سال را بکجا طلب کنیم می گویند سنگ بزرگ علامت نزدن است. اگر همه مطالبات یک جا طلب شود امکان بر آورده شدن آنها نخواهد بود. مهم این است ما بتوانیم در میان این مطالبات الأهم فالاهم کنیم، یعنی در بین آنها مواردی را که مهمتر است اول و مواردی را که از اهمیت ثانوی برخوردار است، به مراحل بعدی موکول کنیم. اما اینکه هرکس از ظن خود آنچه مطلوبش است به عنوان مطلوب ملت معرفی بکند و برای آن معرکه بگیرد مشخص است این باعث میشود که بسیاری از مطالبات حق هم زیر پرده باقی بماند و ما نتوانیم به آنها دست بیابیم.
با صراحت بارها ذکر کرده ام در مرحله اول بهترین و مفیدترین کار این است که ما فعلا چیزی بگوییم که بیشترین جمعیت را به دنبال خود همراه کنیم و آن اجرای اصول برجا مانده قانون اساسی است یا به قول میرحسین موسوی اجرای بی تنازل قانون اساسی. این کف مطالبات ملت ایران است. نمی گوییم سقف، نمی گوییم همه چیز.


هفتم. توجه به توازن مقدورات و مطالبات
مطالبات با توجه به مقدورات تنظیم می شود. اگر محاسبه دقیقی از مقدورات و توانائی های ملت نداشته باشیم، راه بجائی نخواهیم برد. قطار کردن مطالبات رنگارنگ زحمتی ندارد. اما عدم توجه به توازن مطالبات با مقدورات تنها باعث تشفی خاطر و ثبت در تاریخ و پُزهای روشنفکرمآبانه می خورد. مهم این است چیزی بگوئیم و بخواهیم که توان تحققش را داشته باشیم.

 

بخش سوم: بسوی آینده جنبش سبز
بخش انتهایی سخن من خواب هایی است که حاکمیت برای جنبش سبز تدارک دیده است. به نظر می رسد در روزها یا ماههای آینده حکومت از این راهها در فکر ضربه زدن به جنبش ما باشد.


مورد اول. سرکوب شدید
حکومت جمهوری اسلامی ایران به این نتیجه رسیده و از تجربه ی شاه آموخته که ذره ای باز کردن فضا به ریزش کامل آنها منجر خواهد شد. به این معنا که بنیاد این حکومت چنان ضعیف است و عنکبوتی است که با اندکی گشوده شدن فضا اضمحلال حتمی خواهد بود. متاسفانه رهبر جمهوری اسلامی هم بیش از گذشته به این سخن ستیزه جویان نظامی بها داده راه سرکوب شدید را در پیش گرفته، ماشین پلیسی را به شدت مقتدر کرده و حاضر است هر بهایی را برای بقایش در قدرت بپردازد. به این سخن مولا علی (ع) هم توجه نمی کند که "الغالب بالشر مغلوب"، کسی که با راه نادرست و با شیوه غلط سیطره پیدا میکند، غالب نیست، مغلوب است.برای جمهوری اسلامی مهم نیست از چه شیوه ای استفاده می کند، دروغ می گوید، تهمت میزند، افترا می زند، آبرو می ریزد، آدم می کشد. و آن مواردی که گفته شده در زندانها رخ داده و زبان از بیانش شرم دارد. به هر حال خواب سرکوب شدید دیده اند و چه بسا وجه صدور این بیانیه اخیر هم از جانب رهبران جنبش سبز توجه به همین سرکوب شدید و صیانت از خون ملت ایران بوده است.


مورد دوم. سوء استفاده از اعتقادات دینی مردم
حکومت استبدادی خود را جمهوری اسلامی نامیده، جمهوریتش را خودش هم باور ندارد، اما مدعی اسلام است. فراوان متوسل به مقدسات می شود.می خواهد جنبش سبز و معترضان را کلا افراد بی دین معرفی کند و خودش را نماینده دین قلمداد نماید. خوشبختانه تعداد قابل توجهی از علمای اعلام و مراجع عظام در میان صفوف جنبش سبز باعث شده این حنا رنگی نداشته باشد. اما گاهی برخی کم لطفی ها از جانب برخی دوستان کم طاقت و فاقد دوراندیشی لازم باعث شده و می شود که حکومت بتواند از این حربه سوء استفاده کند. به هرحال می باید کاملا توجه داشت که رهبران جنبش سبز از منظر دینی از تکثر دفاع می کنند و مهمترین متنفذترین حامیان جنبش سبز هم در میان معتقدین مسلمان هستند. تکثر و تنوع در صف جنبش سبز واقعیت است. اما مسلما در یک رفراندوم و همه پرسی آزاد هم نظرخواهی بشود، قائلان به رعایت ارزشهای اسلام رحمانی در حوزه عمومی غیرقابل اغماضند.


مورد سوم. بحران زایی و ماجراجویی بین المللی
بحران زدایی در کارنامه دولت جمهوری اسلامی و جناب آقای خامنه ای جایی ندارد به جای آن بحران زایی هدف این حکومت و این دولت است. ماجراجویی بین المللی باعث میشود که بر اعتراضهای داخلی سرپوش گذاشته شود .لذا ما می بایستی بازهم منتظر چنین ماجراجویی هایی در سطح بین المللی باشیم. هیچ وقت فکر نمی شود آیا امکان نداشت با درایت و دور اندیشی و با عزت و مصلحت و حکمت سیاست خارجی را واقعا رقم زد تا موجب تصویب این قطعنامه های ضد ایرانی نشود؟ هیچ ایرانی از این قطعنامه ها راضی نیست. این قطعنامه ها شمشیر دولبه است.هم حکومت ایران را می آزارد و هم بر گرده ملت ایران فشار وارد میکند. مسئول مستقیم این فشارهایی که بر مردم وارد میشود سیاستهای کارشناسی نشده محمود احمدی نژاد و حمایتهای بی حد و حصر و حساب نشده ی جناب آقای خامنه ای است.


مورد چهارم. سکوت و عافیت طلبی فعالان سیاسی
اگر مجازات های طویل المدت زندان باعث شود صدایی از کسی برنخیزد و یا سخنگوها تعدادشان کم و اندک و محدود شود این کودتاگران اند که بهره برده اند. می باید تعداد صداهایی که از ایران و ایرانیان به گوش میرسد همواره آن قدر زیاد باشد که هریکی را هم که سرکوب کردند صدای دیگری برخیزد. بحمدالله فراوانند کسانی که هنوز اعتراض میکنند حتی در بند همچون شیر می غرند.اما انتظار داریم همه ی ایرانیان و همه نخبگان چنین باشند. خوشبختانه تعداد خواص ساکت آن قدر در اردوگاه اصولگرایان زیاد شده است که رهبر جمهوری اسلامی بارها از آنها با عنوان "خواص بی بصیرت" یاد کرده است.
از خانواده بنیانگذاران جمهوری اسلامی هیچکس با حکومت همراه نیست. خانواده های مرحوم آیت الله خمینی، مرحوم آیت الله منتظری، مرحوم آیت الله طالقانی، مرحوم آیت الله شهید بهشتی، مرحوم آیت الله شهید قدوسی و علامه طباطبایی، مرحوم آیت الله مطهری. هیچ کدامشان سیاستهای غیر مدبرانه رهبر جمهوری اسلامی را تایید نمی کنند. معنای این سخن آن است که همه موسسان جمهوری اسلامی یک طرف ایستاده اند و این طرف هم جناب آقای خامنه ای است و پاسداران حامی اش. همه اعضاء شورای انقلاب اسلامی در سالهای 57 و58 امروز مقابل سیاستهای خشن نظام ایستاده اند.این نشان می دهد که رهبر جمهوری اسلامی جز نیروهای نظامی اش و دو سه روحانی از قبیل آقایان نوری همدانی و مصباح یزدی و محمد یزدی پشتیبانی ندارد. اکثریت حوزه ی علمیه یا ساکت اند یا سبزند. اکثریت ملت ایران چنین است اکثریت نخبگان نیز چنین اند.


مورد پنجم. جنگ روانی و اختلاف انداختن بین رهبران و فعالان سیاسی
جنگ روانی سلاحی است که رئیس کل ستاد مشترک مقام رهبری آن را به کار برده است و هر روز ترفندهای ان را در روزنامه ها مختلف متصل به دولت که از بودجه بیت المال ارتزاق میکنند وعلیه ملت می نویسند می توان مشاهده کرد. خوشبختانه حربه ی جنگ روانی حکومت کودتا تاکنون کارساز نبوده و در مقابل تمام اختلاف افکنی هایی که صورت گرفته نه تنها موفق نبوده ان و نتوانسته اند بین رهبران جنبش سبز شکافی ایجاد کنند، بلکه اتحاد آنها مستحکمتر هم شده است. نمونه ی بارز آن این است که تا کنون بیانیه های مستقل موسوی و کروبی را شاهد بودیم، اما به برکت سالگرد جنبش سبز مصاحبه مشترک و بیانیه مشترک توسط ایشان صورت گرفت.


سخن پایانی
یک سال گذشت. در این یک سال ما فراز و فرود فراوان داشتیم. میتوان از خدمات و راهنمایی مشفقانه رهبران جنبش سبز در درجه اول مهندس میرحسین موسوی و سپس جناب حجت الاسلام کروبی و همچنین سخنان جناب حجت الاسلام خاتمی تشکر کرد. در این زمینه بی شک می بایست از سکوت ها و اشارات جناب هاشمی رفسنجانی هم سپاسگزار بود. و هکذا عزیزانی که اکنون در زندان هستند. جا دارد در اینجا از احمد زید آبادی و عیسی سحر خیز، این دو نفر را بخصوص یاد کنم که به مرخصی نیامدند و حتی در اوین هم عنصر نامطلوب شناخته شدند و زندانشان را عوض کردند. همچنین از محسن میردامادی، دبیر کل مشارکت، مصطفی تاجزاده، عمادالدین باقی، احمد قابل، داود سلیمانی، فیض الله عرب سرخی، محمد نوری زاد، عماد بهاور، مجید توکلی، بهمن احمدی اموئی، هنگامه شهیدی و از بسیاری دیگر که اسم آنها را بخاطر ندارم، از حکمی که برای ژیلا بنی یعقوب بریده اند، و از دیگر روزنامه نگاران به خیر یاد کنم. همه اینها بر گردن ملت ما حق دارند، از طیف های مختلف و سلایق گوناگون.


روز 22 خرداد سالگرد جنبش سبز است. سال گذشته ما در انتخابات بزرگی شرکت کردیم، متاسفانه نتایج به گونه دیگری اعلام شد و این نتایج به قدری غیر مترقبه بود که ملت خود به خیابان ها آمدند و لب به اعتراض گشودند. رییس جمهور واقعی ملت میرحسین موسوی بود اما مرد دروغگوی شهر محمود احمدی نژاد بعنوان منصوب رهبری، منتخب ملت معرفی شد و این دروغ بزرگی بود. امروز ملت ما یک سال است بر مطالبه ملی رای من کجاست پافشاری می کند. در این فاصله بر مطالبات افزوده شد. انصاف مطلب این است که من مدیریت جنبش سبز توسط آقایان موسوی و کروبی را نمره بسیار خوب می دهم . معتقدم با درایت و با زیرکی ملت را در این زمینه به پیش بردند. آنان پیش بینی کردند که در روز 22 خرداد، نیروهای سرکوب می خواهند 17 شهریور دیگری به راه بیاندازند و روند و فرایند تصمیم سازی خود را با شفافیت به عرض ملت رساندند و سپس راهپیمایی را لغو کردند، من این کار را خردمندانه می بینم. معتقدم که رهبران ما در داخل مسئولانه سخن می گویند و از رادیکالیسم کور دفاع نمی کنند و اینکه بتوانند در داخل کشور سیاست های حکومت را این چنین با قوت نقد کنند این مایه امیدواری است.


بیانیه اخیر مشترک موسوی و کروبی کار خوبی بود. معنای لغو راه پیمائی بی شک این نیست که در خانه بنشینیم، منفعل باشیم و چیزی نگوییم. خواسته حقیقی رهبران جنبش سبز اینست که اگر راهی را بر ما بستند ده ها راه دیگر بر ما گشوده است. اگر شما بتوانید قدرتی باشید و اعتراض مدنی خود را در همین ایام خرداد ماه و روزهای دیگر به رخ حکومت بکشید یقین بدانید هم خدا راضی است هم خلق خدا راضی است هم ملت ایران راضی است و هم همه حق طلبان دنیا از شما حمایت می کنند. بنابراین معنای بیانیه آخر این دو عزیز این نیست که حرفی گفته نشود، اعتراضی نشود و مقاومت مدنی صورت نگیرد و نافرمانی مدنی انجام نشود.


بر عکس آنها معتقدند جنبش سبز زنده است زیرا معترضین سبز هرکدام با خرد خود، با در نظر گرفتن شرایط زمانی مکانی مختلف می توانند بهترین راه را برای ادامه حرکت حق طلبانه و مسالمت آمیز انتخاب کنند. همواره بخاطر داشته باشیم بیشترین فایده، کمترین هزینه. مطمئن باشیم در این راه روزهای سختی در پیش داریم. خود را برای روزهای سخت آماده کنیم، حکومت هم باید بداند اگر راه های اصلاح طلبانه را بست فی الوقع انقلاب را تشویق کرده است، انقلاب کردن هم حرام نیست! ما همه درها را میزنیم تا اصلاح طلبانه و مسالمت آمیز جامعه مان را به پیش ببریم، تا کنون هم بر اصل عدم خشونت وفادار مانده ایم، اما آینده نشان خواهد داد که آیا حکومت با وضعیت فعلی اش امکان اصلاح پذیری را از خود سلب کرده است یا نه، امیدوارم که اصلاح پذیر باشد. از صبر و حوصله شما تشکر می کنم. والسلام




 


شريعتي ماندگار در آرمان، ايستاده در آستانه انقلاب

فرزانه بذرپور -

 

 گرچه شريعتي در انقلاب 57 حتي در ايران نبود و كالبدش در زينبيه  دمشق جا ماند، اما نمي توان  از نقش بزرگش، حتي در ادبيات بنيانگذار جمهوري اسلامي غافل شد. بيانيه "خون بر شمشير پيروز است"  آيت الله خميني، رنگ و بوي گفته هاي كسي را داشت كه در دمادم انقلاب به معلم شهيد و معلم انقلاب شهره شد. فوت نابهنگام شريعتي در سال هاي پختگي اش چه كار ساواك باشد و چه كار بسته هاي سيگاري كه دكتر از سر درد مي كشيد، شريعتي به انقلاب نرسيد و اين سوال ماند كه: اگر شريعتي مانده بود، انقلابيون و روحانيان با او چه مي كردند؟

 

 مي دانيم كه روحانيان و آنها كه بعضا در انقلاب 57 به شوراي انقلاب راه يافتند از مخالفان استوارش بودند، ‌آيا شريعتي در دوران انقلاب منصبي مي پذيرفت؟

 

شريعتي با ولايت فقيه و آنچه در مجلس خبرگان قانون اساسي گذشت موافق بود؟

 

شريعتي در قبال دولت موقت و بازرگان كه بارها  او را تمجيد كرده بود، چه مي گفت و چه مي كرد؟

 

با اشغال سفارت آمريكا و وقايع خرداد شصت چه طور ؟ و از همه مهمتر نظرش درباره  آيت الله خميني كه در فرداي انقلاب "امام " لقب گرفت، چه بود؟ با جبهه و جنگ چه مي كرد؟

 

با رهبري دوست  همولايتي اش خامنه اي كه شریعتی  او را از مشهد به تهران خوانده بود و مي گفت تاريخ اسلام گفتنش را بيشتر از آنچه خود مي گويد مي پسندد چه مي كرد؟

 

 شريعتي اگر امروز در ميان ما بود 74 سال داشت و پس از اين همه سال و دگرگوني دنيا و فرو ريختن بلوك شرق نمي دانيم امروز چه مي كرد و اين را هم نمي دانيم كه شايد  بودن شريعتي و نقش تاثيرگذارش سير تحولات را به جايي مي برد كه امروز مان به گونه اي ديگر باشد.

 

مسلماني و مسووليت انقلاب

 

ادبيات خوانده دانشگاه فردوسي مشهد، بيش از آنكه كه دل به شعر ببندد،‌ آرمانش ابوذر بود و اقبال لاهوري و راهي مي رفت كه پيشتر سيد جمال و اخوان المسلمين  مصر رفته بودند و شيعه را  به قامت يك حزب تمام عيار و ايدئولوژي مبارزاتي و باطل السحر ماركسيسم معرفي مي كرد.

 

شريعتي در نزديك به چهار سال سخنراني در حسينيه  ارشاد و كنار كاخ جوانان كه فرهنگ رسمي را ترويج مي كرد، كاري كرد كه مبارزان با رژيم پهلوي، اسلام را حربه اي مبارزاتي كردند و ايدئولوژي ماركسيسم كه به علم مي باليد  و حزب توده و فداييان خلق مبلغين غرایش بودند، عرصه را به جوانان شورمند اسلامي واگذاشتند.

 

 مسلماني و ترويج اسلام شيعي كه به گفته شريعتي نه صفوي كه علوي بود، كار بزرگ شريعتي بود كه از روحانيت سنتي حوزه بر نمي آمد و شور و شيدايي اين جوان آمده از غرب و پيوسته به حج، حتي روحانيت به روز معاصر خود را جاي گذاشت.

 

علي شريعتي را  مرتضي مطهري به حسينيه ارشاد آورد اما سخنراني هاي اين مهمان، ميزبان شمار بسياري از جوانان دانشجو و سياسي شد كه حسينيه ارشاد را  بر محفل هاي ماركسيستي و منابر علما ترجيح مي دادند و اين شد كه حسينيه ارشاد به نام شريعتي گره خورد و نه حتي بازرگان و مطهري و بهشتي و فخر الدين حجازي .

 

اسلام به روايت شريعتي طرح شورمندانه تاريخ صدر اسلام با قرينه سازي هاي اين روزي بود، حسين، ‌زينب، فاطمه، يزيد، اميه و صفويه همه مرجع ضميرشان را در همين امروز مي يافتند و اسلام شناسي شريعتي با استمداد از همان مفاهيم تازه مكتب هاي دانشگاهي و مبارزاتي غرب، خواننده و باز توليد مي شد. لحن شورانگيز شريعتي اين مجموعه را  چنان بيان مي كرد كه مخاطبان حسينيه خود را  در يك چرخش تاريخي در همان مسوليتي مي يافتند كه ابوذر و سلمان و عدي بودند. مسووليت آن چيزي بود كه مكتب مي خواست و درست همان چيزي كه در سال شورمند 57 رخ داد.

 

اتوپياي شريعتي تا همين مرحله را به خوبي تصوير مي كرد، مسلماني كه قيام مي كند و كاخ ظلم را به معيت از حسين كه بار مسوليت را از آدم به ارث برده، بر دوش مي كشد و شهادت را مي پذيرد.

 

 انقلاب راز شريعتي بود، رازي كه در تمام آثار او كه هنوز هم همان تب و تاب را دارد، هويدا ست. تمركز شريعتي بر انقلاب و تغيير و دور بودن اين قيام از نظر او،  چندان فرصتي به او نمي داد تا از دنياي پس از انقلاب هم حرفي بزند و شايد مرگ او در آستانه انقلاب، تقديري بود تا شريعتي در همان آرمان بماند و بايستد.

 

يكسال انقلاب و سي سال بعد از انقلاب

 

فضاي شورمند دهه پنجاه، مبارزات ماركسيستي و قدرت ايدئولوژيك شوروي، وضعيتي را  ايجاد مي كرد كه جنبش هاي سياسي در كشورهاي تحت سلطه حاكمان طرفدار غرب، با يورش هاي جنبش هاي چپ مواجهه باشند. مي توان گفت كه گرچه در ايران و در همسايگي شوروي اين حس چپ، عميق و پر رهرو بود، اما شريعتي يك تنه و در دهه پنجاه با تبديل بنيه اسلامي _ شيعي جوانان ايراني، روايتي از اسلام را عرضه كرد كه عملا رشد ماركسيم در ايران را متوقف ساخت.

 

علي شريعتي بزرگترين ضربه را به ماركسيم مبارزاتي و ليبراسيم لائيك وارد ساخت. از سوي ديگر روايت شيعه با صداي شريعتي براي حوزه سنتي و آن بخش از نوانديشان حوزه مانند مكارم شيرازي، مرتضي مطهري ، مصباح يزدي گران مي آمد و شريعتي متهم مي شد كه مباني اسلام را نمي شناسد.

 

پس از انقلاب كتاب هاي شريعتي از ممنوعيت سانسور شاهنشاهي در آمد و در هر كوی و برزن به مثابه مانيفست انقلاب دست به دست مي شد، اما اين چنين هم نماند و به زودي مومنين  سر رسيدند و شريعتي زدايي از ارگانهاي انقلابي آغاز شد. نقد شريعتي در ابتدا از آنجا آغاز مي شد كه اصولا روحانيان معتقد بودند كه معمم نبودن شريعتي همان چيزي است كه از پايه و اساس انديشه هاي دكتر را دچار اعوجاج كرده است. البته در اين ميان سخنراني هاي هولناك شريعتي بر ضد شيعه صفوي و لحن گزنده و سر تا پا نفرت او از روحانيت صفوي و شيخ مجلسي به عنوان يكي از اركان روحانيت شيعه، از همان زمان زنده بودن شريعتي، ستيز بي صلحي را آغازيد. آيت الله خميني در اين ميان هيچگاه سخني به له يا عليه شريعتي نگفت و همين شايد مانع مي شد تا شريعتي به تمامي حذف شود. رهبر كنوني جمهوري اسلامي در سالهاي رياست جمهوري از شريعتي بسيار ياد مي كرد و اين ياد را البته با همان نقد بنيادیني كه شريعتي اشتباهاتي داشت و بايد كلام شعري او را با بتون آرمه مطهري آميخت، تكميل مي كرد، البته سيد علي خامنه اي اين ياد را  به كل در دوران رهبري به فراموشي سپرد.

 

در دوران پس از انقلاب هيچ نهاد رسمي در ترويج و نشر آثار شريعتي اقدامي نكرد و حتي در برهه اي شريعتي و صدايش از راديو و تلويزيون جمهوري اسلامي پخش نمي شد. با اين همه كلام  شعر گونه شريعتي در كويريات و اسلام شناسي او در تمام دهه شصت و حتي در سنگر و جبهه حضور داشت.

 

روشنفكري ديني و اعلام انقضای تاريخي شريعتي

 

شريعتي در ميان روشنفران ديني پس از انقلاب رهروان بسياري دارد ، حسن يوسفي اشكوري از دلسپرده هاي روحاني دكتر شريعتي است و در ميان جبهه ملي مذهبي ها، شريعتي همچان مقبول و معروف است. اما نقد هاي روشنفكري ديني بر دكتر شريعتي كم نيست و بنا بر مقتضيات زمانه و تغيير بنيادي روزگار و بر آمدن حكومت ديني و مشكلات چنين حكومتي، روشنفكري ديني  دهه هفتاد ايران در پي همان سوال شريعتي كه "چه بايد كرد"؛ به مواضع و پاسخهاي تازه اي رسيد كه نقد شريعتي هم در همين راستا بود. عبدالكريم سروش، نماينده روشنفكري ديني دهه هفتاد  كه سرآمد اين ناقدان است، راه و روش شريعتي را به دليل ايدئولوژيك كردن دين نمي پسندد. نقد هاي روشنفكري ديني  بر شريعتي همچنان مودبانه است اما آنچه از روحانيت حاكم بر مي آيد همانند همان روزهاي زندگي دكتر، هنوز رنگ تكفير دارد. مصباح يزدي از مخالفين ديرينه شريعتي معتقد است كه اصولا شريعتي راه را به بيراهه مي رفته و اسلامش همانگونه كه محمد رضا شاه پهلوي مي گفته ماركسيست اسلامي است.

 

شريعتي در 25خرداد 88

 

در راهپيمايي ميليوني 25 خرداد 87، باز هم عكس هاي دكتر شريعتي  بر دست راهپيماياني كه اينبار نه به قصد انقلاب كه به نيت اصلاح آمده بودند، بالا رفته بود و گفتار قصار دكتر همچنان بر روي سايتها و وبلاگ ها ، نقش مي بندد. فارغ از اينكه شريعتي چه مي گفته است و چه نسبتي با انقلاب اسلامي و جكومت بر آمده با آن دارد ، به نظر مي رسد مخا طبان امروز ي شريعتي كه با نسل هم روزگار او تفاوت عظيم دارند ، يك آموخته بزرگ از شريعتي دارند و آن هم آزادي است. شريعتي در جنبش اصلاحي مردم ايران هم مانند انقلاب 57 حا ضر است ، اينكه چگونه مي توان انديشه سي ساله شريعتي را به فرا خور امروز قرائت كرد ، چندان اهميتي ندارد . مهم تلا ش صادقانه شر يعتي است براي پاسخ به پرسش هايي كه انسان ايراني با آن مواجه است و اين صداقت و شورمندي شريعتي است كه هنوز خواهان و هوادار دارد .

 


 


داستان شهادت حسين اخترزند و تصاوير آن شهيد

سبز قبا -

 

در روز 25 خرداد در درگيريهاي اصفهان يكي از دوستان ما به نام “حسين اخترزند ” به طرز وحشيانه اي به شهادت رسيد. “حسين اخترزند ” فرزند مرحوم مرتضي ، 32 ساله (متولد 27 آذر ماه سال 1355) نان آور خانواده بود . وي در روز دوشنبه25 خرداد ماه بعد از كار به سمت دروازه شيراز حركت مي كند .آنجا كانون در گيريها بوده و عده اي بسيجي و لباس شخصي به دنبال تعدادي از مردم مي گذارند .و حدود 15 نفر از مردم از درب پاركينگ مجتمع پزشكان (واقع در دروازه شيراز – بن بست هاله )وارد ساختمان مي شوند و هر كدام به طبقه و يا اتاقي پناه مي برند . اما متاسفانه حسين و يك نفر ديگر كه هنوز نامش را نمي دانيم در پشت بام طبقه سوم به دست بسيجي ها مي افتند و مورد ضرب و شتم بسيار زيادي قرار مي گيرند و بسيجي هاي بيرحم آنها را از طبقه ي سوم به پايين پرتاب مي كنند .

 

شخص ديگر كه همراه حسين بوده به دست لباس شخصي ها مي افتد و طبق گفته هاي شاهدان ، پرچمي دور بدنش پيچيده و او را به مكان نا معلومي برده اند . اما بدن نيمه جان حسين را چند تن از مردم مي بينند و يك پزشك انسان دوست با بيمارستان شريعتي (واقع در 100متري محل وقوع ) تماس گرفته و اورژانس به محل حادثه آمده است . و عليرغم مداخله ي نيروهاي امنيتي كه اجازه ي بردن حسين به بيمارستان را نمي داده اند ، مردم تجمع كرده و با آمبولانس او را به بيمارستان رسانده اند .اما متاسفانه در شامگاه در مقابل چشمان مادر و خواهر و برادرانش جان سپرد .البته به گفته ي يكي از پرستاران وضعيت حسين آنقدر وخيم بود كه مرگ از زندگي برايش بسيار بهتر بود .زيرا كه او قطع نخاع شده بود و هيچ جاي سالمي در بدنش نمانده بود .

 

نيروهاي امنيتي به خانواده حسين تاكييد داشتند كه او در اثر سهل انگاري روي ايرانيتهاي پوسيده ي پشت بام افتاده و كشته شده است .حتي يكي از فرماندهان سپاه چند روز پيش در يك سخنراني باكمال بي شرمي اعلام كرد كه ما در اصفهان تنها يك كشته داشتيم آنهم به خاطر استعمال مواد مخدر ( شيشه ) بوده است .

 

نيروهاي امنيتي فشارهاي زيادي را بر اين خانواده وارد داشتند و از همه نزديكان تعهد گرفتند كه كشته شدن حسين را تصادف اعلام كنند تا جنازه وي را تحويل دهند . حتي در مراسم ختم 5 نفر مسلح ( 3 مرد و 2 زن ) را آوردند كه مراقب اوضاع باشند . تمام مراحل كفن و دفن او را يكي از عوامل خودشان انجام داد و حتي زيارت عاشورا كه موقع خاك سپاري خوانده شد را نيز يكي از همين افراد خواند . ضمن اينكه موقع حمل تابوت از گفتن “الله اكبر” جلوگيري كردند !!!

 

اما خدا را شكر با همه ي اين فشارها تمام مردم اصفهان از اين قضيه خبردار شدند و حتي آقاي نكوئي ( رئيس ستاد ميرحسين موسوي در اصفهان ) نيز در مراسم وي شركت داشت .

 

اين خبر در بسياري از سايت ها و وبلاگها درج شده است .

 

برخلاف اينكه امنيتي ها تاكييد داشتند كه او خودش در اثر غفلت افتاده اما آثار جراحات زياد روي دست چپ ، پاي چپ و راست ، كمر ، پهلو و پارگي عميق دست راست ( كه در برگه ي پزشكي قانوني نيز ثبت شده است ) و نيز شاهداني كه آنجا بوده اند و صداي ضرب و شتم و فريادهاي حسين را شنيده اند ، همگي گواهي است بر اينكه او قبل از افتادن مورد ضرب و شتم زيادي قرار گرفته است . اميدواريم اين خبر را به گوش تمام جهان برسانيد تا همه بدانند ” حسين اخترزند” را بيرحمانه تر و سنگدلانه تر از بقيه كشتند .

 

آدرس منزل حسين : اصفهان . خيابان رباط دوم (شهيد رضي) . خيابان مخابرات . كوچه سلطاني . فرعي اول سمت راست . منزل اول سمت چپ (در سبز رنگ) . طبقه ي دوم .

 

آدرس قبر : باغ رضوان . قطعه 17 . بلوك 1 .

 

ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست


 




سارا زرتشت -

 

آیا يك جنبش اجتماعي مانندِ  جنبش سبز ،  با این هم  تنوع و تکثر و سستي  در پيوندها ، می تواند موفق می شود  ؟ این نوشته  به این سوال پاسخ می دهد .

 

یکی از شرایط لازم برای موفقیت ِ سازمان یک جنبش ، اتحاد چارچوب است. یعنی در یک  جنبش مدرن  ، علیرغم  هویت سیال و ساختار  شبکه ای و برخورداری از تفسیرها و چارچوب های متنوع و متکثر ، باید اتحاد چارچوب وجود داشته باشد  تا به تدریج چارچوب مسلط  جنبش شکل بگیرد  . اتحادِ چارچوب  یک فرایند است  و  اغلب به ایجاد یک چارچوب مسلط  و نسبتاً غالب در سازمان جنبش می انجامد .در عمل ، چارچوب مسلط  هنگامی شکل می گیرد که  :

 

·         حاوی عناصر و تفاسیر مختلف از واقعیت باشد تا عناصر و تفاسیر از هم جا نمانند .

·         خواسته هایش در تضاد کامل با تاریخ و ارزشهای اساسی نباشد تا به فقدان مشروعیت متهم نشود .

·         از هویت های جنجالی بپرهیزد و با هویت های تثبیت شده و بازیگران موثر ارتباط داشته باشدتا فرصت های تعامل را از دست ندهد .

·         در رجوع به گذشته و تولید نمادها خلاقیت داشته باشد تا به بنیادگرایی متهم نشود .

·         به میراث های سنتی و فرهنگی از منظر جدید بنگرد .

·         از قواعد مسلط به افکار عمومی  استفاده کند

·         ارتباطی پویا با نهادهای رسمی داشته باشد .

·         به بازآفرینی جامعه و همبستگی های ارتباطی و کارکردی و ملی توجه داشته باشد

·         با تعابیر خودی ها و غیر خودی ها  به فروپاشی جامعه  کمک نکند !

·         به جای کسب قدرت ، به بازآفرینی جامعه بیاندیشد

·         در هر مرحله به نظامی بیاندیشد که از پایگاه بالقوه  سیاسی و اجتماعی در جامعه برخوردار باشد

·         به مزیت های ذاتی جنبش و شبکه توجه داشته باشد  و با بحث های اقناعی و گفتمان قدرت و هویت مسلط  با این مزایا  روبرو  نشود .

·         در هر مرحله به برآورده شدن اهداف مشترک بپردازد .

 

در یک جنبشِ موفق  ، در هر مرحله  ،  اتحاد چارچوب تقویت می شود  و این تقویت به شکل گیری چارچوب مسلط می انجامد . موثرترین عاملی که می تواند به اتحاد چارچوب کمک کند  ارائه ی تفسیر های جدید از ارزش ها و هنجارها ست . تفسیرهای جدید می توانند تفاسیر فردی و چارچوب های گروهی را به چارچوب مسلط پیوند دهند  و اتحاد های تاکتیکی و استراتژیک  را به اتحادهای فرهنگی تبدیل کنند . اتحاد فرهنگی بسان یک منبع عظیم می تواند به بسیج منابع و افزایش انگیزه ها و همبستگی های دائم کمک کند و به  گسترش کمی و کیفی جنبش  بیانجامد .

 

چارچوب های موجود در یک جنبش وسیع را می توان ،  ذیل 4 عنوان  کلی دسته بندی کرد و امکان شناسایی آنها را فراهم کرد  :

 

·                                                                                 چارچوب بازسازي : این چارچوب هم زمان مشروعیت و کارآمدیِ نظام و هویت مشروعیت بخش را به چالش می کشد . کسانی که به کارکرد نظام اعتمادی ندارند و  با ایدئولوژی غالبِ نظام مخالف اند  به  این چارچوب می پیوندند . ( نمونه : گفتمان اپوزيسيون خارج از كشور و احزاب مخالفِ نظام پاي بند به مبارزه ي مسالمت آميز  )

·                                                                                 چارچوب نوسازي : این چارچوب به تجدید ساختار سیاسی نظام ، بر مبنای هویت هاي جدید  می اندیشد ، اما این تجدید ساختار به معنی  مشروعیت زدایی کامل از اعضا و نهادها و رویه های موجود نیست  . کسانی که به فرصت هایی که توسط نظام ایجاد می شود اطمینان دارند و این فرصت ها را برای عمل مستقیم مناسب می بینند ،  به تقویت این چارچوب می اندیشند  . ( نمونه : گفتمان مير حسين موسوي و مهدي كروبي و  حلقه ي جرس )

·                                                                                 چارچوب فراگیری : این چارچوب شکاف های اصلی و ساختاری  نظام را به چالش نمی کشد و بر این باور است که ورود بازگیران جدید به ترکیب نظام سیاسی تاثیر می گذارد . کسانی که   با رویکردی جدلی و انتقادی ، به لزوم  رسمیت یافتن بازیگران جدید و کسب مشروعیت برای آنها تاکید دارند در این چارچوب جای می گیرند .  (نمونه : گفتمان سيد محمد خاتمي و طرفداران اصلاحات پارلمانتيستي  )

·                                                                                 چارچوب احیا:  این چارچوب یک چارچوب حداقلی است و اعتقاد دارد که شکاف های درون نظام  محدود و قابل ترمیم اند . در این بستر منطقی ترین گزینه ورود به سازمان های سیاسی موجود  به منظور جهت دادن به آنها و احیای ساختار آنها از درون است . کسانی که به بازی در چارچوب فعلی نظام و فرصت های محدود آن راضی اند ، در این چارچوب محصور می شوند . ( نمونه : گفتمان هاشمي رفسنجاني و ياران او )

 

نتيجه گيري  : جنبش سبز در دسترسي به اهداف نهايي خود موفق خواهد ، اگر اتحاد چارچوب ها در آن تقويت شود و به چارچوب مسلط بيانجامد . بنا به شواهد ، چارچوب نوسازي به نمايندگي ميرحسين موسوي و مهدي كروبي ، تا كنون قوي تر از ساير چارچوب ها عمل كرده است و فعلاً چارچوب محوري است . تلاش هاي مير حسين در بيانيه هجدهم ، مانيفيست تاج زاده و نامه ي محسن كديور به سيد حسين خميني ، نمونه هايي از تلاش اين چارچوب براي ارائه ی تفسیر های جدید از ارزش ها و هنجارها ست . تلاشي كه در ساير چارچوب ها با رخوت مواجهه شده و يا با شدت كمتري در جريان است . مثلا بيانيه چهار حزب قومي براي حمايت از جنبش سبز نمونه اي از تلاش چارچوب بازسازي است و سخنراني هاي پراكنده ي سيد محمد خاتمي و مواضع و رفتارهاي هاشمي رفسنجاني  نمونه اي ضعيف از تلاش چارچوب هاي ديگر است .

 

 ساير چارچوب ها نبايد به انتظار بنشينند تا چارچوب محوري و مير حسين موسوي و مهدي كروبي نمايندگي آنها را به عهده بگيرند و خواسته ي خود را در كلام و بيان آنها بشنوند . بلكه بايد با ارائه ي تفاسير خود  ، بايد در جنبش سبز  فعال تر شوند و  خود را به چارچوب مسلط تحميل كنند . چارچوب فعلي نيز بايد با ساير چارچوب ها به تعامل بپردازد و هوشيار باشد كه از هيچكدام به تمامي غفلت نكند .

 

 

ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست

 


 


روز بیست و نهم خرداد

سید ابراهیم نبوی -

 

فصل الخطاب وحشت

 

نماز جمعه این هفته تهران به امامت آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، اقامه شد. محور اصلی سخنان آیت‌الله خامنه‌ای در مورد جریانات چند روز اخیر و پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست‌جمهوری بود. وی ضمن محکوم کردن راهپیمایی‌های خیابانی اخیر تنها راه رسیدگی به شبهه‌ها را از مجاری قانونی توصیف کرد. آیت‌الله خامنه‌ای ضمن حمایت از محمود احمدی‌نژاد، از اتهامات مطرح‌شده علیه علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی و علی‌اکبر ناطق نوری انتقاد کرد. وی برای نخستین بار گفت که سیاست هایش به احمدی نژاد نزدیک تر است تا به هاشمی.

 

آیت‌الله خامنه‌ای خطاب به سیاسیون، نامزدها و گردانندگان احزاب و جریانات گفت: " تن دادن به مطالبات غیر قانونی زیر فشار شروع دیکتاتوری است." وی اظهار داشت: " زورآزمایی بعد از انتخابات کار درستی نیست و به چالش کشیدن اصل انتخابات و مردمسالاری است. از همه می‌خواهم‌ به این روش خاتمه دهند و اگر خاتمه ندهند تبعات آن به گردن آن‌ها است. کسانی که بخواهند برای اصلاح ابرو چشم را کور کنند مسئول هر خونی که ریخته شود هستند."

 

رهبر جمهوری اسلامی در مورد تظاهرات و برخوردهای خیابانی گفت: " این تصور غلط است که بعضی خیال کنند با حرکات خیابانی یک اهرم فشاری علیه نظام درست می‌کنند و مسئولان نظام را وادار می‌کنند به عنوان مصلحت زیر بار حرف آن‌ها بروند. اولاً تن دادن به مطالبات غیر قانونی زیر فشار شروع دیکتاتوری است. این اشتباه محاسبه‌است." وی ادامه داد: " عواقبی اگر پیدا کند مستقیم متوجه فرماندهان پشت صحنه خواهد بود. اگر لازم باشد مردم این‌ها را در وقت خود خواهند شناخت. اگر کسانی بخواهند راه دیگری را انتخاب کنند من دوباره خواهم آمد و با مردم صریح‌تر صحبت خواهم کرد. این چند نفری که از مردم عادی و بسیج کشته شدند چه کسی جواب این‌ها را می‌دهد."

 

آیت‌الله خامنه‌ای در مورد حوادث اخیر اظهار داشت: " از شلوغی استفاده کنند بسیج و نیروی انتظامی را ترور کنند. بروند در کوی دانشگاه و جوان‌ها و دانشجوها را آن هم دانشجویان مؤمن و حرب‌اللهی نه آن شلوغ‌کن‌ها را مورد تهاجم قرار دهند و شعار رهبری هم بدهند. دل آدم خون می‌شود." آقای خامنه‌ای در بخشی دیگر افزود: " تقصیر مردم چیست؟ این مردمی که خیابان محل کسب‌وکار و زندگی آن‌ها است چه گناهی کرده‌اند. مردم چه گناهی کرده‌اند که ما می‌خواهیم طرفدارانمان را به رخ آن‌ها بکشیم. برای نفوذی‌ها و تروریست‌ها چه چیزی بهتر از پنهان شدن در میان مردمی است که می‌خواهند راهپیمایی کنند."

 

رهبر جمهوری اسلامی افزود: " آن کسانی از سیاسیون که به نحوی یک نوع مرجعیتی در افکار مردم دارند باید مراقب رفتار و گفتارشان باشند. اگر آن‌ها افراطی‌گری کنند دامنه این افراطی‌گری در بدنه مردم به جاهای خطرناکی می‌رسید که گاهی خود آن‌ها هم نمی‌توانند جمعش کنند. اگر نخبگان سیاسی بخواهند قانون را زیر پا بگذارند، چه بخواهند و چه نخواهند مسئول خون‌ها و خشونت‌ها و هرج و مرج‌ها آن‌ها هستند." وی اظهار داشت: " مردم اطمینان دارند، اما برخی طرفداران نامزدها هم اطمینان داشته باشند که جمهوری اسلامی اهل خیانت در آرای مردم نیست. سازوکارهای قانونی انتخابات در کشور اجازه تقلب را نمی‌دهد. آن هم در حد ۱۱ میلیون تفاوت رأی." آیت الله خامنه ای گفت: " در عین حال من این را گفتم و شورای نگهبان هم قبول دارد اگر کسانی شبهه دارند و مستنداتی را ارائه می‌دهند، رسیدگی بشود. البته فقط از مجاری قانونی. بنده زیر بار بدعت‌های غیرقانونی نخواهم رفت. امروز اگر چارچوب‌های قانونی شکسته شوند در آینده هیچ انتخاباتی مصونیت نخواهد داشت." بسیاری از آگاهان سیاسی اظهارات تند آیت الله خامنه ای را مجوزی برای سرکوب اعتراضات خیابانی دانستند. بخش وسیعی از سیاستمدارانی که مخاطب آیت الله خامنه ای بودند، می دانستند که وی از قبل از انتخابات تمام تلاش و تمایل خود را برای انتخاب مجدد احمدی نژاد  نشان داده بود.

 

آیت الله خامنه ای در مورد هاشمی رفسنجانی گفت: " این مناظره‌ها آن قدر شفاف و صریح بود که برخی به آن معترض شدند و تا حدودی هم حق با آن‌ها است." وی در مورد هر چهار نامزد ریاست جمهوری اظهار داشت که " آن‌ها جزو عناصر نظام هستند و رقابت آن‌ها را در درون نظام است» ولی افزود که «همه دیدگاه‌های این آقایان را قبول ندارم و بعضی از نظرها و عملکردهایشان برای خدمت به کشور مناسب نیست." وی با بیان این‌که " در این مناظره‌ها از کسانی نامبرده شده که شخصیت‌های نظامند و عمرشان را صرف نظام کرده‌اند،" به طور مشخص ازآقایان هاشمی رفسنجانی و ناطق برد و گفت: " آقای هاشمی را همه می‌شناسند و شناخت من هم از ایشان مربوط به بعد از انقلاب نیست."

 

آیت‌الله خامنه‌ای در مورد رئیس تشخیص مصلحت گفت: " اکبر هاشمی رفسنجانی قبل از انقلاب اموال خود را صرف کمک به انقلابیون کرد. پس از انقلاب نیز موردی را سراغ ندارد که وی در صدد سودجویی برای خود باشد." با این حال رهبر جمهوری اسلامی افزود " در موارد متعددی با آقای هاشمی اختلاف نظر دارم و مردم نباید دچار توهم شوند و چیز دیگری فکر کنند." وی در رابطه با اختلافات محمود احمدی‌نژاد و اکبر هاشمی رفسنجانی گفت: " بین ایشان و رئیس جمهور از همان انتخابات سال ۸۴ اختلاف نظر بود و در زمینه مسائل خارجی، نحوه اجرای عدالت اجتماعی و مسائل فرهنگی با هم اختلاف نظر دارند." رهبر جمهوری اسلامی گفت که نظر وی به نظر محمود احمدی نژاد نزدیک‌تر است.


 

به دلیل اهمیت سخنان آیت الله خامنه ای و نقش آن در حوادث بعدی سال گذشته، متن نسبتا کامل سخنرانی را در همین جا بخوانید.

 

کشته شدن یک نفر در کرمانشاه

 

در جریان ناآرامی‌های اخیر کرمانشاه یک جوان ۲۵ ساله کشته شده‌است. آقای حسین طهماسبی در جریان تجمعات اعتراضی روز دوشنبه ۲۵ خرداد ماه مورد حملهٔ ماموران قرار گرفت و بر اثر شدن ضربات وارده جان باخت. مراسم یادبود این جوان کرمانشاهی روز گذشته در تالار امام حسین این شهر برگزار شد. گزارش‌های رسیده خبر از تجمع اعتراضی مردم در برابر محل برگزاری مراسم یادبود این جوان کرمانشاهی می‌دهد. گفته می‌شود یک دختر جوان به نام «فاطمه رجب‌پور» نیز پس از تجمعات اعتراضی روز دوشنبه کرمانشاه، کشته شده‌است. این خبر هنوز از سوی منابع رسمی تأئید نشده‌است.

 

مجتبا پورمحسن، همکار رادیو زمانه، بازداشت شد

 

در پی تهدید سپاه مبنی بر برخورد جدی با رسانه های فارسی زبان خارج از ایران، مجتبا پورمحسن، روزنامه‌نگار آزاد، شاعر و همکار رادیو زمانه روز دوشنبه ۲۵ خردادماه در منزل خود در شهر رشت بازداشت شد. افرادی که خود را مأمور وزارت اطلاعات معرفی می‌کردند بدون اینکه دلیل بازداشت وی را ذکر کنند، کیس کامپیوتر، برخی کتاب‌ها و فیلم‌های این روزنامه‌نگار را نیز با خود بردند. مجتبا پورمحسن سردبیر روزنامه گیلان امروز در شهر رشت است که به مطالب فرهنگی و اجتماعی می‌پردازد.

 

مأموران امنیتی پس از بازداشت مجتبا پورمحسن، ابتدا سه روز وی را در بازداشتگاه موقت نگهداری و در حالی که قول آزاد کردن او در قبال وثیقه را داده بودند، روز پنج‌شنبه وی را به زندان لاکان رشت منتقل کردند. بنا به گزارش‌ها طی پنج روز گذشته شمار کثیری از فعالان مدنی، سیاسی، فرهنگی و فعالان حقوق بشر بازداشت شده‌اند که بخشی از این بازداشت‌شدگان را روزنامه‌نگاران، وبلاگ‌نویسان و فعالان رسانه‌ها تشکیل می‌دهند.

 

گوردون براون: ‌جهان صدایش را بلند کرده است

 

گوردون براون، نخست‌وزیر بریتانیا، روز جمعه قول داد تا علیه سرکوب‌ها در ایران سخن بگوید و افزود: " این بر عهده ایران است تا به جهان، عادلانه برگزار شدن این انتخابات را نشان دهد." نخست‌وزیر بریتانیا که پس از نشست اروپایی در بروکسل سخن می‌گفت ادامه داد: " به نظر من کار درستی که می‌توانیم بکنیم اینست که نظر خود را در حمایت از حقوق بشر و علیه سرکوب علناً بگوییم، نظر خود را در محکومیت خشونت بیان کنیم. وقتی که از انجام کار رسانه‌های آزاد جلوگیری می‌کنند علناً نظرمان را بیان کنیم و به این اعلام نظر ادامه بدهیم." گوردون براون افزود: " نگاه همه جهان به ایران است. ما تنها کشوری نیستیم که نظرش را علناً ابراز می‌کند، همه جهان صدای خود را بلند کرده‌است." بریتانیا هم‌چنین امروز جمعه سفیر ایران در لندن را احضار کرد تا مراتب نگرانی خود از سرکوب معترضان در ایران را به وی اعلام کند.

 

در عین حال نشست اتحادیه اروپا از ایران خواست تا از اعمال خشونت علیه راهپیمایان مسالمت‌آمیز خودداری کند. به گزارش روزنامه ان‌ارس هلند، دولت ایران روز چهارشنبه سفیر هلند در تهران را به وزارت کشور احضار کرد. مقامات ایرانی به سفیر هلند گفتند که " هلند نباید در امور داخلی ایران دخالت کند." سفیر هلند نیز به نوبه خود به مقامات ایرانی گفت که " این حق مسلم هلند است که ایران را به حقوق جهانی بشر هم‌چون آزادی بیان، آزادی مطبوعات و آزادی راهپیمایی مسالمت‌آمیز فرابخواند." به گفته سخنگوی سفارت هلند در ایران، سفیر هلند به ایران گفته‌است که مقامات ایرانی باید به این حقوق احترام بگذارند. ماکسیم فرهاخن، وزیر خارجه هلند نیز این هفته تردید خود نسبت به صحت انتخابات ایران را ابراز کرد. وی گفت: " تناسب اختلاف آمار در کل کشور میان کاندیداها تقریباً به یک اندازه است و این عجیب است."

 

روز سه‌شنبه دولت ایران سفرای بریتانیا و جمهوری چک را نیز احضار کرده‌بود تا اعتراض خود نسبت به واکنش آن کشورها در مورد سرکوب‌های ناآرامی‌های ایران را به آن‌ها ابلاغ کند. سفیر ایتالیا نیز این هفته از سوی ایران احضار شده‌است. نیکولا سارکوزی، رئیس جمهور فرانسه نیز خطاب به مقامات ایرانی گفت که " از نقطه بی‌بازگشت رد نشوند." وی با اشاره به تحولات چند روز اخیر افزود: " اروپا نباید این تصور را ایجاد کند که دارد در امور داخلی ایران دخالت می‌کند. من همیشه طرفدار گفت‌وگو با ایران هستم ولی وقتی که باید محکوم کنیم، محکوم می‌کنیم."

 

استادان به سازمان ملل: فرستاده‌ای به ایران اعزام کنید

 

جمعه 29 خردادماه، ۴۲ تن از استادان سرشناس ایرانی دانشگاه‌های مختلف کشورهای جهان، پیرامون حوادث اخیر ایران، نامه‌ای به بان کی‌مون دبیرکل سازمان ملل متحد نوشته‌ و خواهان اعزام فرستادهٔ جدیدی را برای بررسی نقض حقوق بشر توسط دولت جمهوری اسلامی شدند. در این نامه آمده‌است: " ما امضا کنندگان زیر، استادان ایرانی دانشگاههای مختلف کشورهای جهان، مراتب نگرانی عمیق خود را از اوضاع ایران اعلام می‌داریم. دولت جمهوری اسلامی نتایج بدست آمده از انتخابات ریاست جمهوری را با آنکه محدود به چهار کاندیدای مورد اعتماد خود بود، محترم نشمرد و در عکس العمل به اعتراضات صلح‌آمیز شهروندان، و رای دهندگان متوسل به خشونت آشکار و سرکوب فزاینده، و تحدید وسیع وسایل ارتباط جمعی شده‌است. مامورین امنیتی به خوابگاه دانشجویان حمله کرده و بطور وحشیانه‌ای دانشجویان و استادان را مورد ضرب وشتم قرارداده، و بسیاری را زندانی کرده‌اند. از همه غم‌انگیزتر تا کنون چندین نفر دانشجو کشته شده‌اند."

 

انجام راهپیمایی نماز جمعه، منع راهپیمایی شنبه معترضان انتخابات

 

خبرگزاری ایسنا، امروز از راهپیمایی " انبوه نمازگزاران تهرانی پس از اقامه‌ نماز جمعه تهران به امامت آیت‌الله خامنه‌ای در مسیر دانشگاه تهران تا میدان انقلاب" خبر ‌داد. به گزارش همین خبرگزاری امروز مجوز راهپیمایی روز شنبه برای طرفداران مهدی کروبی صادرنشد. ستاد مهدی کروبی، در ساعات پایانی پنج‌شنبه‌ 28 خرداد، در اطلاعیه‌ای برنامه تجمع اعتراض‌آمیز روز جمعه هواداران خود را از جمعه به شنبه ساعت ١٦ در میدان انقلاب موکول کرد. مرتضی تمدن، استاندار تهران در حاشیه نماز جمعه امروز در این مورد گفت: " مجوزی در این زمینه داده نشده‌است و وقتی راهکار وجود دارد، دلیلی ندارد که افراد به چنین راهکارهایی روی بیاورند."

 

استاندار تهران ادامه داد: " امیدوارم با توجه به این‌که مجوز قانونی برای برگزاری این تجمع صادر نشده این تجمع برگزار نشود و کسانی که چنین قصدی را داشتند در این ارتباط تجدید نظر کنند و مسیر قانونی و منطقی را در مورد خواسته‌های خود پیگیری کنند. طبیعتا ما بر این نظر هستیم که این افراد این تجمع را برگزار نمی‌کنند، چون مجوز قانونی نیز ندارند." وی افزود: " تجمعات روزهای گذشته نیز مجوزی نداشت و این جزو قانون‌شکنی آقایان است و رهبر معظم انقلاب نیز فرمودند همین قانون شکنی‌ها دیکتاتوری می‌آورد و اگر می‌خواهند منجر به دیکتاتوری نشود مسایل را باید جمع کنند و مسیر قانون را طی کنند."

 

راهپیمایان پس از نماز جمعه

 

به گزارش خبرگزاری ایسنا، کسانی که امروز پس از برگزاری نماز جمعه تهران، راهپیمایی می‌کردند شعارهایی نظیر " مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل"، "مرگ بر منافق"، " آشوب‌گر حیا کن" سر می‌دهند. بنا بر این گزارش، تعدادی از نمازگزاران نیز با مشاهدهٔ یک خبرنگار خارجی در برابر سردر اصلی دانشگاه تهران به سر دادن شعارهای " مرگ بر بی‌بی‌سی، مرگ بر انگلیس" پرداختند. گفته می‌شود در اعلامیه‌ای که پس از نماز جمعه بین نمازگزاران پخش شده، از مردم خواسته شده به سمت مجمع تشخیص مصلحت راهپیمایی کنند.

 

اعلام حمایت اوباما از معترضان مسالمت‌جوی ایران

 

باراک اوباما، روز جمعه در پیامی به معترضان ایران در روزهای پس از انتخابات گفت: " ما از آنانی که از راه‌های مسالمت‌آمیز طالب عدالت هستند حمایت می کنیم." به گزارش خبرگزاری فرانسه از واشینگتن، رئیس جمهوری ایالات متحده، این سخن را در مصاحبه‌ای با شبکه خبری سی‌بی‌اس بیان کرده‌است. وی در پاسخ به این پرسش که آیا پیامی برای تظاهرکنندگان ایرانی دارد گفت: " قطعاً پیام دارم. ما از کسانی که در پی راه حل مسالمت‌آمیز این نزاع هستند حمایت می‌کنیم و معتقدیم که صدای مردم باید شنیده شود." آقای اوباما هم‌چنین به حکومت ایران هشدار داد که " جهان ناظر اعمال شما است." این سخنان باراک اوباما ساعاتی پس از اظهارات آیت‌الله خامنه‌ای در خطبه نماز جمعه این هفته تهران بیان شد. رهبر جمهوری اسلامی در این خطبه نسبت به ادامه اعتراضات و تظاهرات هشدار داده‌است.

 

با وجودی که مقامات ارشد واشینگتن در روزهای اخیر در مورد وارد نشدن ایالات متحده به این بحران اطمینان داده‌اند ولی این هفته هر دو مجلس سنا و نمایندگان کنگره آمریکا رأی به محکومیت خشونت علیه تظاهرکنندگان ایرانی از سوی دولت جمهوری اسلامی دادند. باراک اوباما که در ماه جاری سخنرانی بزرگی خطاب به مسلمانان جهان در دانشگاه قاهره با مضمون هم‌گرایی داشته‌است در پایان مصاحبه روز جمعه خود تأکید کرد که " در بحران ایران دخالت نمی‌کند".

 

خشونت لباس شخصی ها دنیا را متحیرکرده

 

درحالی که روزنامه ها وتلویزیون جمهوری اسلامی تلاش می کند  خشونتهای اخیررا به حامیان میرحسین موسوی نسبت دهد، نتایج کمیته حقیقت یاب مجلس شورای اسلامی بر دخالت مستقیم نیروهای ضدشورش و لباس شخصی ها در خرابی ها و ناامن کردن فضای عمومی جامعه تصریح دارد. این گزارش نشان می دهد "عده ای که معلوم نیست از کجا دستور می گیرند به صورت سازمان یافته به ایجاد اغتشاش می پردازند. " کمیته حقیقت یاب مجلس درجلسه علنی روزچهارشنبه خود اعلام کرد که : افرادی سازمان یافته بدون داشتن مجوز وارد کوی دانشگاه می شوند و همین افراد اغتشاش های اخیر را هم دامن می زنند. ابوترابی نایب رییس مجلس تاکید کرده که ماهیت این افراد شناسایی شده است و به نهادهای مربوطه اطلاع داده شده با آنها برخورد شود.

 

با این وجود اصرار ابوترابی بر اینکه اغتشاش های روزهای اخیر ربطی به حامیان موسوی ندارد، اعتراض نمایندگان حامی محمود احمدی نژاد را به همراه داشته، به نحوی که بین نمایندگان درگیری فیزیکی به وجود آمده است. ابوترابی تاکید کرده  که اعضای کمیته حقیقت یاب به این نتیجه رسیده اند که افرادی بدون توجه به معیارهای قانونی وارد کوی دانشگاه تهران شده و به دانشجویان و اموال آنان و اموال دولتی خسارت وارد کرده اند. وی گفته است:  چرا افرادی با لباس شخصی و بدون داشتن ماموریت از طرف نهادهای مسوول داخل نظام وارد کوی شدند؟ از نظر کمیته این افراد کاملاً مشکوک هستند و باید هرچه سریع تر هویت آنان توسط دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی کشف و فاش شود.

 

نکته جالب توجه اینکه حتی زاکانی  نماینده راستگرای مجلس هم که گفته هرکسی به خیابان بیاید وکتک بخورد حق اعتراض ندارد، به حضور نیروهای لباس شخصی در ایجاد اغتشاشات اخیر اعتراف کرده است. براساس اطلاعات منتشر شده، از جمله فیلم منتشره توسط بی بی سی، مهاجمان و لباس شخصی هایی که به کوی دانشگاه حمله کردند، عملیات خود را زیر نظر سردار رجب زاده، فرمانده پلیس تهران انجام می دادند.

 

در این گزارش به اینکه افراد لباس شخصی با دستور چه کسی با چنین آزادی عملی وارد کوی دانشگاه در تهران ودیگر شهر ها شده  وبه صورت سازمان یافته به تخریب وسایل و ضرب وشتم دانشجویان اقدام کرده اند، پرداخته نشده است. خشن نشان دادن تظاهرات وتجمعات مسالمت آمیز از جمله تاکتیک هایی بوده که نیروهای امنیتی همواره آن را دنبال کرده اند اما گرفتن تصاویر و ویدپوهایی از این خشونت ها وارسال و انتشار آنها در رسانه های فارسی زبان خارج از کشور ورسانه های غربی موجی از شگفتی را به همراه داشته است.

 

فیلم حمله به کوی دانشگاه

 

http://www.youtube.com/watch?v=c2y9Wl_teFY

 

جدیدترین تصاویر مستندی که چشم های بسیاری را خیره کرده است، فیلمی است که نشان می دهد نیروهای ضدشورش درحال خوردکردن شیشه های یک خودرو هستند. در این فیلم ویدئویی که توسط بسیاری از شبکه های تلویزیونی غربی نیز مورد استفاده قرار گرفته، دوربین به پارکینگ یک منزل مسکونی در منطقه سعادت آباد تهران می رود و خودروهایی را نشان می دهد که با باتوم خرد شده اند. مالکین خانه به شخصی که دوربین در دست دارد می گویند که آنها به هیچ وجه جزو تظاهرکنندگان نبوده اند.

 


 


برگزاری مراسم سالگرد شهادت مصطفی غنیان در مشهد، تحت تدابیر امنیتی

جـــرس: به مناسبت سالگرد شهادت مصطفی غنیان، از جانباختگان حوادث بعد از انتخابات، عصر روز پنجشنبه ۲۷ خرداد ماه ۸۹، بیش از هزار نفر از سبزهای مشهد، در مراسمی که خانواده آن شهید در صحن حرم امام رضا برگزار کرده بودند، حاضر شده و ادای احترام کردند.


به گزارش سامانه خبری دانشجو نیوز، در این مراسم که تحت تدابیر شدید امنیتی برگزار می شد، خانواده شهید غنیان بر بی‌گناهی فرزندشان تاکید کردند و از مردم مشهد به خاطر همدردی و حضور در این مراسم تشکر نمودند.


گفتنی است حضور گسترده نیروهای امنیتی و لباس شخصی ها، در اطراف آن محل و در داخل جمعیت، کاملا مشهود بود.


شهید مصطفی غنیان دانشجوی مشهدی مقیم تهران، در شامگاه ۲۶ خرداد ۸۸، در حالی که روی پشت بام ساختمانی در حال سر دادن بانگ «الله اکبر» بود، به ضرب گلوله به شهادت رسید. او پس از گذشت چند دقیقه از اصابت گلوله‌ای که به سوی سر او شلیک شده و شقیقه‌اش را سوراخ کرده بود، در آغوش پدرش جان داد. پدر وی، حاج محمد تقی غنیان،از چهره های سرشناس انقلابی مشهد، هنگام بازگشت از یک سفر، به منزل دانشجویی فرزندش می رود که آن اتفاق فوق رخ می دهد. پیکر مصطفی، بعد از انتقال به مشهد، در حرم امام رضا به خاک سپرده می شود.


پدر شهید غنیان سال گذشته در مراسم ترحیم فرزند شهیدش در مسجد قبا شهر مشهد گفته بود: "... فرزندم این لیاقت را داشت که در راه آزادی ملت مسلمان و عزیز ایران تنها سرمایه اش را که جانش بود غریبانه نثار کند."


وی در شکایت نامه ارسالی خود به هیئت نظارت بر مطبوعات آورده بود "خبر روزنامه وطن‌امروز و ایران مبنی بر شکایت اینجانب از مهندس موسوی جعلی و سراسر دروغ است."


 


تصویر ندا آقا سلطان و تکنولوژی دوربین در “زنانه شدن قدرت”

گقتگوی گلبرگ باشی و نگار متحده -

 

 دکتر گلبرگ باشی استاد دانشگاه، پژوهشگر، منتقد و نویسنده فمینیست ایرانی است. از گلبرگ باشی تا کنون مقالات و گزارش های متنوع و متعددی در این حوزه منتشر کرده است که برخی از آنها نیز به فارسی برگردانده شده و در وب سایت مدرسه فمینیستی به چاپ رسیده است، از جمله:

 

جنبش زنان ايران پس از حوادث خرداد 1388 / گفتگوي گلبرگ باشی با زيلا ايزنشتاين

 

هنوز یک مادر معنوی برای جنبش سبز انتخاب و معرفی نشده! / گفتگوی گلبرگ باشی با گایاتری اسپیواک

 

گلبرگ باشی که تز دکترای خود را در زمینه‌ی نقد فمینیستیِ حقوق بشر در ایران به پایان برده است هم اکنون در دانشگاه راتجرز ایران شناسی تدریس می کند.

 

دکتر نگار متحده، دانشیار رشته‌ی ادبیات و مطالعات زنان است. او مدرک دکترای خود را در سال ۱۹۹۸ از دانشکده‌ی مطالعات فرهنگی و ادبیات تطبیقی دانشگاه مینسوتا گرفته است. در سال ۲۰۰۸، انتشارات دانشگاه دوک کتاب او را درباره‌ی سینمای ایران بعد از انقلاب به نام «استعاره‌های جابه‌جا شده» منتشر کرد. اولین کتاب او، «بازنماییِ امر بازنمودناپذیر» درباره‌ی تاریخ بصری و اصلاحات ایران از قرن ۱۹ تا اکنون توسط انتشارات دانشگاه سیراکوز در سال ۲۰۰۸ منتشر شد.

 

و اما، متن پیش رو که شاید بتوان عنوان «علم تفسیر تصویر» یا به بیان موجز تر «هرمنوتیک تصویر» زنان، را بر آن نهاد گفتگویی خلاق و آموزنده است که در 21 تیرماه سال گذشته (1388) توسط دو زن پژوهشگر، به عرصه متن نوشتاری وارد شده و از منظری تازه و متفاوت ـ و البته بسیار جذاب ـ به نقش فزاینده ی زنان ایرانی در مبارزات دمکراتیک می نگرد. به حتم، ترجمه روان و زیبای این متن به فارسی که توسط «شیرین بهرامی راد» انجام گرفته، در جهت رسیدن به چنین هدفی، قابل تقدیر است.

 

تصویر ما در سه تحول بزرگ اجتماعی ۱۳۳۲، ۱۳۵۷ و ۱۳۸۸

 

گلبرگ باشی: موج عکس‌ها و ویدیوهای خیره‌کنند‌ه‌‌ی ارسالی از ایران طی ماه‌های گذشته، توجه اکثر مردم دنیا را به خود جلب کرده‌است که مقایسه‌هایی را با تظاهرات سال ۱۹۸۹ میدان تینانمن پکن و دیگر موقعیت‌های تاریخی سده‌ی گذشته پیش آورده است. بیشتر عکس‌های ارسالی پیش از انتخابات کار عکاسان حرفه‌ای بود و لوگوهای شناخته‌شده‌ی اسوشیتد‌پرس، گتی، لایف و دیگر خبرگزاری‌ها را برخود داشت. اما بیشتر تصاویر پس از انتخابات را مردم عادی با استفاده از موبایل‌ها و دوربین‌های کوچک دیجیتالی خود گرفته بودند.

 

سیل این تصاویر در یوتیوب، فیس‌بوک، تویتر و دیگر شبکه‌های اجتماعی، که در دو هفته‌ای که پوشش کامل رسانه‌ای اخبار ایران به اوج خود رسید، تأثیر به‌سزایی در تصور عموم مردم از ایران داشت: تأثیر این تصاویر حتا افراد مشهوری همچون گروه U2 یا بن‌جووی را برانگیخت تا بلافاصله همبستگی خود را با جنبش سبز ایران ابراز کنند. سازمان‌های حقوق بشر بین‌المللی مانند عفو بین‌الملل نیز بلافاصله با انتشار گزارش‌های مفصلی از سرکوب خشونت‌‌بار تظاهرات صلح‌آمیز توسط نیروهای پلیس واکنش نشان دادند. بسیاری از ایرانیان خارج از کشور هم با درخواست کمکِ دوستان و آشنایان خود در داخل کشور که شدیداً به دنبال کمک می‌گشتند، مواجه شدند.

 

برخی از اندوهبارترین تصاویر از صدها هزار دختر و زنی بود که در فعالیت‌های پیش از انتخابات و راهپیمایی‌های پس از آن شرکت داشتند، که برای بسیاری به مثابه یک دوره‌ی فشرده‌ی چند روزه‌ی مطالعات زنان بود. چنان‌که گویندگان خبری زن و مرد CNN به‌هنگام صحبت از آمار ۶۳ درصدی فارغ‌التحصیلان دانشگاهی دختر در ایران یکدیگر را تصحیح می‌کردند.

 

دوستی به شوخی می‌گفت: «ایرانی‌ها، سیاهان جدیدندحتا خبرنگاران کهنه‌کاری که فجیع‌ترین و خارق‌العاده‌ترین رویدادهای کره‌ی زمین را پوشش داده‌اند وقتی که خود را درمیان مردمی یافتند که پیش از انتخابات با شادمانی به سوی صندوق‌های رأی می‌رفتند و پس از آن به مخالفت با آنچه انتخاباتی تقلبی می‌دانستند برخاستند و به خاطر آن دستگیر، شکنجه و حتا در مواردی کشته شدند، به شدت تحت تأثیر قرار گرفتند. این خبرنگاران گزارش می‌دادند که مردم چه‌گونه با شجاعت، یکدیگر و حتا اعضای پلیس ضد شورش را نجات داده‌اند. و بازهم در نهایت سوغات سفرشان تصویر زنان بود.

 

راجر کوهن در مقاله‌ی تکان‌دهنده‌ای در نیویورک تایمز چنین نوشت: «هیچ شبکه‌ی خبری از شهر تخریب‌شده در میان گرد و غبار و یا فریادهای معترضانه‌ای که در دل شب برمی‌خیزد نمی‌گوید. هیچ معجزه‌ی تکنولوژیک نمی‌تواند تلخی ترس را تصویر کند. هیچ الگوریتمی نمی‌تواند عظمت سکوت را ثبت‌ کند، یا هجوم آدرنالینی را که با افزایش شجاعت رخ می‌دهد و یا کبودی‌های تن را. اقرار می‌کنم که من خارج از ایران داغدیده‌ام. من به مسئولیت شاهد بودن بسیار فکر کرده‌ام. هرچند ممکن است مسئولیتی شخصی باشد. مرتبط بودن مثل حضور در صحنه نیست. تکه‌ای از من در تهران جا مانده، بین «انقلاب» و «آزادی»، جایی که من شاهد بودم میلیون‌ها ایرانی برای مطالبه‌ی آرای خود و تظاهرات علیه زیر‌پا‌ گذاشته‌شدن قانون اساسی به‌پا خاستند. زین پس هیچ یک از دولتیان هرگز نخواهند توانست در مورد عدالت حرف بزنند بی‌آن‌که پدیده‌ی ندا آقا سلطان تأثیرش را از بین ببرد: تصویر چشم‌هایی که سفید می‌شود، جانی که از تن بیرون می‌رود و صورت ندا آقاسلطان که با خون پوشیده می‌شود

 

به عنوان کسی که در دهه‌ی ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ در اروپا بزرگ شده، من برداشت‌های مختلفی از ایران و ایرانیان را به یاد دارم: تصویر سالی فیلد در نقش بتی محمودی، زن آمریکایی کتک‌خورده‌ای که شوهر ایرانی‌اش او را در ایران زندانی کرده بود، تصویر مردانی با مشت‌های گره‌کرده و تصویر آیت‌الله خمینی. تصاویری که مقاله‌ی راجر کوهن زنده می‌کرد تصاویری بودند که من در ۱۳ سالگی در سوئد هنگامی که با ترس دیگران از ایران مواجه می‌شدم مذبوحانه به دنبال آن می‌گشتم.

 

در تصاویر ارسالی از ایران چیزی بیش از پایان غم‌انگیز زندگی زن جوانی وجود دارد که نماد این مبارزه شده ‌است. برای فهمیدن معنی برخی از این تصاویر و اهمیت‌شان، سراغ «نگار متحده» رفتم که یکی از هوشمندترین نظریه‌پردازان فرهنگ تصویری ماست.

 

تصمیم گرفتم در این گفتگو از تحلیلی تطبیقی استفاده کنم و برای این منظور عکس‌هایی از سه ناآرامی متوالی در ایران معاصر را به او نشان دادم: تصویری از سال ۱۳۳۲، جنبش ملی‌سازی صنعت نفت به‌دست نخست‌وزیر وقت دکتر مصدق که کودتای طراحی‌شده‌ی سیا و برکناری وی را در پی داشت؛ تصویر دوم مربوط به راهپیمایی‌های عظیم سال‌های ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷، که منجر به انقلاب اسلامی شد؛ و بالاخره تصویر سوم مربوط به انتخابات ریاست‌جمهوری خرداد ۱۳۸۸. در هر سه‌ی این برهه‌ها، شاهد سه نسل از زنان ایرانی هستیم که در آرزوی کشوری دموکراتیک در این ناآرامی‌ها شرکت می‌کنند. اگر حقیقتاً تصاویر گویاتر از کلمات‌اند، پیام این تصاویر چیست؟

 

گلبرگ: ممنونم نگار جان ‌که دعوت مرا برای این گفتگو قبول کردی. در دو کتاب گذشته‌‌ی خود، «بازنماییِ امر بازنمودناپذیر: تصاویر تاریخیِ اصلاحات ملی از دوره‌ی قاجار تا انقلاب اسلامی ایران» (۱۳۸۷) و «استعاره‌های جابه‌جا شده: سینمای پس از انقلاب ایران» (۱۳۸۷)، تو بنیان نظری محکمی برای تحقیق درباره‌ی رابطه‌ی نظام‌های سیاسی و بصری پایه‌گذاری کرده‌ای؛ به‌ویژه در این خصوص که مسئله‌ی دیده‌شدن یا به صورت دقیق‌تر به چشم آمدن در حیطه‌ی عمومی تا چه اندازه در تولید فرهنگی مدرنیته تعیین‌کننده‌ است. اکنون ازت می خواهم که به عکس‌هایی از سال‌های ۱۳۳۲، ۱۳۵۷ و ۱۳۸۸ نگاهی بیندازی و بگویی که بلافاصله چه چیزی به ذهنت می‌آید. در این سال‌ها چه تغییری کرده‌ایم؟ پسرفت کرده‌ایم و یا پیشرفت، اگر واقعاً بتوان این مفاهیم را به کار برد؟ زمانی که به این عکس‌ها نگاه می‌کنی واقعا چه می‌بینی،‌ نسبت به این سه رویداد تاریخی متوالی که در تاریخ مدرن ما اتفاق افتاده چه احساسی داری؟

 

تصاویر سال 1332

 

 

 

تصاویر سال 1357

 

 

تصاویر سال 1388

 

 

 

 

نگار متحده: گلبرگ‌جان، از سؤال و عکس‌های جالب‌ات ممنون. و اما آن‌چه بلافاصله به ذهن من می‌رسد توجه دوربین‌ها به امری شگفتی‌آفرین است که همان حضور زن‌ها در حیطه‌ی اجتماعی در تمامی این عکس‌ها در سال‌های ۱۳۳۲، ۱۳۵۷ و ۱۳۸۸ است که به‌طور مداوم نظر دوربین‌ها را به خود جلب و در واقع آن‌ها را شگفت‌زده کرده است. این را می‌گویم چون خیلی مهم است که بفهمیم سیر تاریخی تکنولوژی دوربین (توانایی آن در ثبت لحظه‌ها) به صورت جهانی با تغییر حیطه‌های اجتماعی و خطر زنانه شدن قدرت، مطابقت دارد. نقش مهمِ دوربین در تاریخ،‌ اشاعه‌ی مدرنیته و تأثیرات آن بر تحول جهانی حیطه‌های اجتماعی ـ از اجتماعاتی تک‌جنسیتی به عرصه‌ا‌ی دوجنسی ـ است که زن‌ها در آن شرکت دارند و به تولید و مصرف می‌پردازند. در تلاش برای ثبت فرهنگ‌های شگفت‌انگیز دیگر، دوربین‌ حتا برای نشان دادن تقابل بین بازنمودهای بدیع سنت‌های در شرف نابودی با تصاویر مدرنیته اروپایی به کار گرفته شده است. این مسئله در مورد عکس‌هایی که آنتونین سوروگوئین در قرن نوزدهم از ایران گرفته همان‌قدر صادق است که در مورد عکس‌های جمع‌آوری شده توسط مالک آلولا؛ عکس‌هایی که از زن‌های الجزایری گرفته‌شده بود تا نشان دهند آن‌ها در مستعمرات چه زندگی‌ مجللی می‌گذرانند در حالی که زنان مدرن فرانسوی در پاریس قرن نوزدهم دوشادوش مردان در کارخانه‌ها و به عنوان درشکه‌ران مشغول به کارند.

 

بنابراین در تمام این عکس‌ها آن‌چه دوربین را به سمت خود می‌کشد، نقش دوربین در تولید فرهنگ یا به عبارت دیگر سهم آن را در ساخت، رواج و مصرف مدرنیته نشان می‌دهد. تصاویر هالیوود بهترین و قدیمی‌ترین مثال این قضیه است چون هالیوود به درستی نقش تاریخی دوربین و درنتیجه تأثیر جهانی فیلم‌های آمریکایی را دریافت. تأثیر امپراتوری هالیوود بی‌شک اقتصادی و ایدئولوژیک بود، اما تأثیرات عاطفی و صمیمانه‌اش اهمیت بیشتری داشت. زمانی که فرآیند مدرنیزه شدن، شهرنشینی و صنعتی شدن به همراه جنبش‌های اجتماعی مانند نفوذ فمینیسم تمامی روابط اجتماعی و جنسی را تغییر داد، تحولات تکنولوژیکی مدرن مانند قطار، اتومبیل و دوربین‌ها، شیوه‌های تازه‌ی احساس کردن، دیدن و سامان‌دهی تصویر، تلقی‌های تازه‌ای از زمان، فضا، معماری و تغییرات محیطی شهرها، تبلیغات و مُد ایجاد کرد. عکس‌ها به همان اندازه که در صورت‌بندی و ترویج مدرنیته نقش دارند بخشی از این تحولات فرهنگی نیز هستند، و در همین عکس‌هایی که آورده ای اگر با دقت نگاه کنیم مشخص است که دقیقاً دارند همین کار را هم انجام می‌دهند. آن‌چه در این عکس‌ها مدرن و در نتیجه برای دوربین جذاب است مشخصاً حضور زنان در حیطه‌ی اجتماعی است.

 

تصاویر را شواهدی مستند به شمار می‌آورند، اگرچه در حقیقت فقط لحظه را ثبت می‌کنند. به عبارت دیگر آن‌ها گواه یک لحظه‌ قرارگرفتن در برابر نورند.

 

از لحاظ زمانی، آن‌چه این تصاویر به صورتی فهرست‌وار ثبت می‌کنند اهمیت و نقش سازنده‌ی زنان در جنبش‌های اجتماعی ایران در طی این سال‌هاست. با ثبت نور در لحظات حیاتی تاریخ، عکس‌ها نشان می‌دهند که حضور فعال زنان در جنبش حقوق بشری ۱۳۸۸ چیز تازه‌ای نیست.

 

در عکس‌های سال ۱۳۳۲، زنان چادری شانه‌به‌شانه‌ی زنانی با لباس‌های مُد روز حرکت می‌کنند. بعضی از مردان کلاه‌های اروپایی بر سر دارند. زنان موهایشان را مدل ریتا هِیوُرث درست کرده‌اند. این مُدها به ایران می‌رسید و از طریق دوربین در مجله‌های مُد، فیلم‌های خبری و فیلم‌های هالیوودی انتشار پیدا می‌کرد.

 

هرچند در انقلاب ۱۳۵۷ مردان و زنانی با همه‌گونه پیش‌زمینه‌ها و جهان‌بینی های متفاوت علیه شاه و غربی‌سازی اجباری او شرکت داشتند، مُدهای آن روز انعکاسی از مُدهای دهه‌ی ۱۹۷۰ در غرب است. این موضوع به‌خصوص در دومین عکس ۱۳۵۷ بیشتر مشخص است.

 

با این‌که در مدل مو و لباس تصاویر دهه‌های ۱۳۳۰ و ۱۳۵۰ نوعی یکدستی به چشم می‌خورد، این یکدست بودن در تصاویر سال ۱۳۸۸ به گونه‌ای دیگر است. در تصاویر سال ۱۳۸۸ به‌ویژه زنان جوان میل زیادی به تغییر پوشش از پیش تعیین شده (حجاب اجباری دولتی) و بازی با موها و سربندها، روسری‌های رنگی و روش‌های متفاوت بستن روسری دارند. در مقابل در دهه‌های ۱۳۳۰ و ۱۳۵۰، مُد، نوعی همسانی فرهنگی را (حتا زمانی که زنان به مداخلات غرب در سیاست و اقتصاد ملی اعتراض می‌کردند) دیکته می‌کرد.

 

تصاویر سال ۱۳۸۸ هم اسناد لحظاتی هستند که می‌گذرند و لحظات دیگر را به دنبال می‌آورند؛ با این حال در این عکس‌ها نوعی شادی، امید و روشنی و به عبارت دیگر صمیمیت و خلاقیتی همگانی در کف زدن‌ها، شعار دادن‌ها، تکان دادن پرچم‌ها، بادکنک‌ها و پوسترهای سبز، یستن مچ‌بندها، سربندها و حلقه‌های سبز به چشم می‌خورد. این حس به ندرت در عکس‌های لایف دیده می‌شود اما برای این‌که عدالت را رعایت کرده باشیم باید گفت که تصاویر سال ۱۳۳۲ لانگ شات‌اند و مردم در برابر دوربین‌ کلوزآپ، رفتار متفاوتی از خود بروز می‌دهند. به‌خصوص دو عکس زیر متعلق به سال ۱۳۸۸ حضور نسل‌های متفاوت زنان را باز هم در کنار مردان ثبت کرده ‌است. تصور ما از حیطه‌ی اجتماعی در جمهوری اسلامی، اغلب اجتماعی غالباً مردانه و تک‌جنسی است در حالی که دوربین‌ تقریباً در تک‌تک تصاویر تلاش در ثبت دوجنسی بودن این حوزه دارد و پیش از این نیز همین‌طور بود.

 

بعضی از چیزهایی که در این عکس‌ها دیدی برایم بسیار جالب است. اجازه بده با بحث «شگفتی» شروع کنیم: اگر بنا بود که به این عکس‌ها به ترتیب زمانی نگاه کنی، آیا باز هم همان شگفت‌زدگیِ بصری را می‌دیدی؟ یعنی آیا دوربین به همان اندازه از حضور زنان در ۱۳۸۸ متعجب است که در سال ۱۳۳۲؟ تا آنجایی که به دوربین مربوط است آیا حضور زنان در حیطه‌های اجتماعی عادی شده ‌است؟ تغییرات تکنولوژیک را هم در نظر داشته ‌باش که به واسطه‌ی آن امروزه موبایل‌ها و دوربین‌های دیجیتالی حضورشان کمتر از دوربین‌های قدیمی با متعلقات عظیم‌شان محسوس است. در سال ۱۳۳۲ دوربین‌ها خارج از جمعیت می‌ایستادند در حالی که امروزه دوربین‌ها به راه‌پیمایی‌ها می‌پیوندند. و بعد سؤالی دیگری هم در ارتباط با گذار از فضای اجتماعی تک‌جنسیتی به فضایی دو‌جنسیتی پیش می‌آید که مدرنیته در آن رخ می‌دهد. در مورد این عکسِ به‌خصوص سال ۱۳۳۲ چه فکر می‌کنی که در آن مردها با دست‌های قفل‌شده دور زنان حلقه زده‌اند انگار از آنان «محافظت می‌کنند». حفاظت در برابر چه؟ آیا زنان در این عکس‌ در حیطه‌ی اجتماعی‌اند؟ به نظر می‌رسد آن‌جا که دختران و زنان چادری و بی‌حجاب در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند نوعی هنجارمندی دو‌جنسیتی در کار است که ممکن است بتوان با طبقه، نسل یا مفهوم گنگ عفاف توجیه‌اش کرد. چه فکر می‌کنی؟

 

برایم عجیب است که در سال ۱۳۸۸ دوربین به همان اندازه مجذوب حضور زنان است که در سال ۱۳۳۲، و همان‌طور که گفتی این تکنولوژی است که آسان‌تر و در نتیجه ژورنالیسم، احتمالاً بالاجبار، مشارکتی‌تر شده ‌است. برایم جالب است که در مقابل دوربین‌ها و موبایل‌های فراوانی که در ویدیوهای گرفته شده از رویدادهای ۱۳۸۸ در یوتیوب به چشم می‌خورد، تنها یک دوربین در صحنه حضور دارد و آن هم در اولین تصویر است که نگاهِ خیره‌ی زنان را هدف می‌گیرد. در حالی که تصاویر سال ۱۳۳۲ فاصله‌ی بین «ما» و «آن‌ها» را ثبت می‌کند، عکس‌های سال ۱۳۸۸ نوعی بی‌واسطگی و دسترس‌پذیری را که تنها مختص «دوربین‌های ما» است نشان می‌دهند. در حقیقت در عکس‌های دوم و چهارم فاصله‌ی بین «ما» و «آن‌ها» از میان رفته و رویدادها نزدیک‌تر شده‌اند. «بی‌واسطگی» و «در دسترس بودن» همان کیفیاتی هستند که ما ایرانیانِ خارج از کشور رویدادهای پس از انتخابات را واجد آن می‌دانستیم: کسانی که تصمیم می‌گرفتند به این رویدادها توجه کنند مبارزه‌ی مردم برایشان بی‌واسطه می‌شد. تمامی آهنگ‌هایی که برای ندا آقا سلطان و آن‌هایی که برای آزادی و حقوق بشر مبارزه کردند ساخته‌ شد در سرتاسر جهان شاهدی بود بر این که تکنولوژی‌های دیجیتال فاصله‌ی ما با آن‌ها در سال ۱۳۳۲ را از بین برده است. این تصاویر، این واقعیت تاریخی را در قاب خود ثبت کرده‌اند.

 

بله، در عکس‌های ۱۳۳۲ مردانی را که برای حفاظت از تظاهرکنندگان دست یکدیگر را گرفته‌اند دیدم. فکر می‌کنی که این به «غیرت»، شرم، و ناپسند بودن حضور زنان در حیطه‌ی اجتماعی مربوط می‌شود؟ احتمالاً همین‌طور است. و ضمناً آن کامیون بزرگ پُر از مردان پلیس هم هست که در عکس دوم گوش به زنگ نشسته‌اند. این برای نگرانی کافی است. این‌ها و بقیه‌ی مردان. مسئله این است که، و خوشحالم که این را مطرح کردی، صرفنظر از این‌که چه‌گونه مدرنیته در دنیا با حضور زنان در حیطه‌های اجتماعی شناخته شده است، آن‌چه اجتماع دو‌جنسیتی و حتا هنجارمندی دو‌جنسیتی را می‌سازد در سطح ملی و محلی با یکدیگر تفاوت دارد. در عکس‌های سال ۱۳۳۲ مردان دست‌ یکدیگر را گرفته‌اند نه مردان و زنان. پس با این‌که زنان در حیطه‌ی اجتماعی حضور پیدا کرده‌اند، مفهوم ملیِ هنجارمندی دوجنسیتی ایجاب می‌کند که زنان از شرفشان حفاظت کنند، خواه با پذیرفتن زنان محجبه در میان خودشان خواه با حضور مردانی که نقش جداره‌ای محافظتی را بازی می‌کنند. همچنین در حالی که تصاویر سال ۱۳۳۲ بر حضور دوشادوش طبقات و نسل‌های مختلف در مبارزات تأکید دارد، عکس‌های سال ۱۳۵۷ آن‌ها را جدا از هم نشان می‌دهد. این جدایی نسلی، طبقاتی و جنسیتی در عکس‌های ۱۳۸۸ از بین رفته است. تصویر آن زن سالمند که نگاهش به‌ندرت با دوربین تلاقی می‌کند، گواهی بر این وحدت عمیق ملی است.

 

می‌خواهم توجه را به مسئله‌ی ستیزه‌جویی جلب کنم. «رفتار شایسته»، لباس‌های زیبایی که زنانِ سال ۱۳۳۲ پوشیده‌اند و عینک‌های آفتابی زیبایی را که بر چشم دارند با زن جوانی که در تصویر سال ۱۳۸۸ که سنگ پرت می‌کند مقایسه کن. قصدم دست‌کم گرفتن فضای بسیار شاد تصاویر ۱۳۸۸ نیست بلکه اشاره به حضور عناصر انکارناپذیری مانند مشت‌های گره‌ کرده، روبه‌رو شدن با نیروهای امنیتی و حتا پرتاب سنگ است. آن‌چه که به نظر من دارد اتفاق می‌افتد اعتراضات جسمانی در حیطه‌ی اجتماعی است که تازگی دارد. البته ما نباید حضور زنان جوان را در جنبش‌های چریکی خشونت‌طلب مانند «چریک‌های فدایی خلق» یا «مجاهدین خلق» در دهه‌ی ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰ از یاد ببریم اما با این حال ما در این‌جا شاهد زنان جوان معمولی‌ای هستیم که با ناخن‌های مانیکور شده سنگ پرتاب می‌کنند. چه فکر می‌کنی؟

 

جمهوری اسلامی تمایز و هویت‌اش را با مخاطب قراردادن حواس به دست آورد. در کتاب « استعاره‌های جابه‌جا شده» سعی کرده‌ام نشان دهم که چگونه انقلاب 1357 انقلابی زیرپوستی بود. رژیمی که بعد از انقلاب روی کار آمد کوشید پیکره‌ای ملی بیافریند و برای این کار قوانین و نظام تقوایش را بر بدن زنان اعمال کرد. و حالا ناخن‌های مانیکور شده، ابروهای برداشته شده و رشته‌های مو، همگی نشانه‌هایی از مخالفت‌های جسمانی در حیطه‌ی عمومی است و این مخالفت‌های فیزیکی از سال ۱۳۵۹ که بالاخره سیستم تقوا و حجاب برای همگان اجباری شد در طول زمان بارها و بارها اجرا، تنظیم و از نو ابداع شده است. پس یک سنگ در دستان مانیکور‌شده به طور قطع پاسخی خشن است، اما از نظر اعتراض جسمانی به رژیمی که خود را دقیقه به دقیقه بر بدن زنان ثبت و بازنمایی می‌کند (پوشاندن دست‌ها، پایین آوردن نگاه، حرکت در فضاهای عمومی بدون جلب توجه)، تعجب‌برانگیز نیست که پاسخ نسلی که زیر فشار قوانینی که حواس، چشم‌ها، گوش‌ها، دهان‌ها، صداها، دست‌ها و بدن‌های آن‌ها را کنترل می‌کند بزرگ شده‌اند جسمانی باشد. یکی از عملکردهای محدودیت این است که ما را از ابزارهایی که داریم آگاه می‌سازد. این طور فکر نمی‌کنی گلبرگ جان؟

 

اجازه بده به آن‌چه تو به درستی «پیکره ی ملی» نامیدی بپردازم اما از جنبه ی زنانه اش و یا آن‌چه ما بازنمایی جسمانی زن ایرانی می‌خوانیم. اگر به زنان بی‌حجاب راه‌پیمایی‌های ۱۳۳۲ نگاه کنی، تصویر آرمانی زن شهری، تحصیل‌کرده، باوقار و حتا «مدرن» را می‌بینی، تصویری که بهترین نمودش بعد از کودتای ۱۳۳۲ و در دوران پهلوی شیوه‌ای است که شهبانوی سابق ایران فرح دیبا در محافل عمومی ظاهر می‌شد، به صورتی که انگار همین الآن از مجله‌‌ی کریستین دیور خارج شده و یا از سن یک سالن مُد پاریس پایین آمده است. حالا همان‌گونه که به خوبی می‌دانی و در واقع در کتاب «استعاره‌های جابه‌جا شده» هم آورده‌ای، آن تصویر بعد از انقلاب و در ۳۰ سال گذشته به طور افراطی بازنگری شده‌ و به موجب آن، تصویری از زن باحجاب یا همان‌طور که به درستی اشاره کردی یک شخصیت اجتماعی زنانه‌ی تنظیم‌شده ارائه شده‌ است. آن تصویرِ باحجاب بعدها مرتب در رسانه‌های گروهی ظاهر و تقویت شد، و بعد از آن به‌خصوص روی جلد تعدادی از کتاب‌های مخالف با سرکوب زنان ایرانی توسط جمهوری اسلامی مانند کتاب‌ بتی محمودی، آذر نفیسی، مهناز افخمی و اخیراً نیز کتاب «سیاست جنسی در ایران مدرن» نوشته‌ی ژانت آفاری چاپ شده‌اند، تصویری که بدون استثناء رخسار زنی محبوس و زندانی در پشت میله‌ها را نشان می‌دهد. آن‌چه در این عکس‌ها در صورت و بدن زن ایرانی در این راه‌پیمایی‌ها شاهدش هستیم چنین فرافکنی‌ها و فرضیات سیاسی را باقاطعیت به چالش می‌کشد، چون این عکس‌ها در حقیقت نافرمانی‌ سیاسی، گستاخی اجتماعی و اعتماد‌ به ‌نفس زیبای شخصیت‌های فراوانی را در تجربه‌های اجتماعی ۳۰ سال گذشته نمایش می‌دهد. به عبارت دیگر، به نظر می رسد که آن‌ها نه به تصویر اجتماعی شهبانو فرح دیبا بازمی‌گردند و نه باکره‌های در‌بند و محبوس‌ در حرمسرا هستند که در انتظار آزادی به سر می‌برند. آیا این جسمانیت جدید اجتماعی را نوعی محدوده‌ی آسایش جدید و توضیح‌ناپذیر برای تصویر اجتماعی زنانه تصور می‌کنی؟ فکر نمی‌کنی که تصوراتی که مردم از زنان ایرانی و مسلمان فرافکنی کرده‌اند در طی دو هفته‌ی گذشته یعنی با شروع راهپیمایی های اعتراض به نتیجه انتخابات شدیداً به چالش کشیده شده است؟

 

از آن‌چه که من از مکالمه‌های مردم در تویتر، رسانه‌های خبری و اطرافیان خودم فهمیده‌ام، فکر می‌کنم که بله، تصورات مردم از زن ایرانی مسلمان به شدت به چالش کشیده شده و یک جابه‌جایی بینشی رخ داده است. این جابه‌جایی در بینش همچنین به نحوه‌ی نگاه مردم به ایرانیان به عنوان یک ملت نیز سرایت کرده است. در حقیقت، بیشترِ غربیان تصوری از آن‌چه یک زن مسلمان یا ایرانی باید باشد دارند ـ و این با تصاویری که حجاب زن را با تصویر حبس یکی می‌کند ـ تقویت می‌شود. زبان هم به نظر من درباره‌ی این‌که ما چه‌گونه و به چه چیزی فکر می‌کنیم حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. این اشتباهی که تمامی صورت‌های حجاب را با برقع برابر می‌داند، در حقیقت به این معنی است که درک جامعه‌ی معاصر غرب، به خصوص آمریکا، از حجاب از مواجهه‌ی بصری خاص و کاملاً باواسطه نشأت می‌گیرد ـ مواجهه با افغانستان بعد از یازده سپتامبر. این سردرگمی در مورد حجاب پس از آن عمومیت یافت و به تلقی ما از تمام زنان مسلمان سرایت کرد... . اما گلبرگ، درباره‌ی عکس‌های سال‌های ۱۳۳۲ و ۱۳۸۸ خیلی صحبت کردیم، می‌خواهم بدانم درباره‌ی تصاویر سال ۱۳۵۷ چه فکری می‌کنی. چه می‌بینی؟ این عکس‌ها چه حسی به تو می‌دهند؟ واکنش تو به این عکس‌ها با عکس‌های دیگر چه تفاوتی دارد؟

 

من در این عکس‌ها شباهت‌های زیادی با عکس‌های سال ۱۳۸۸ می‌بینم. در حقیقت من عصبانیت بیشتری می‌بینم اما سنگی در کار نیست. بدیهی است که تکنولوژی پیشرفت کرده و دوربین‌ در سال ۱۳۸۸ خیلی نزدیک‌تر به واقعه و در حقیقت در میان جمعیت و در دست خود تظاهرکنندگان است (به نظرم می‌رسد که عکس پیرزن با یک موبایل و یا دوربین دیجیتالی کوچک گرفته شده). در سال ۱۳۵۷ باز هم چندگانگی طبقاتی دیده می‌شود، ولی تفاوت با تصاویر ۱۳۸۸ در این است که به نظر می‌رسد زنان در ۵۷ به‌وضوح از مردان جدا شده‌اند. در تصویر اول، سه زن با یک بچه می‌بینی که به نظر خویشاوند هستند و در صفوف زنان راه می‌روند، در حالی که در عکس سال ۱۳۸۸ زنان در بین مردان هستند. احساسی که از نگاه کردن به عکس‌های ۱۳۵۷ به من دست می‌دهد غم و اندوه است. در این عکس‌ها یک مبارزه‌ی حقیقی علیه استبداد می‌بینم که زنان بخش سازنده‌ی این مبارزه‌اند. اما وقتی ۳۰ سال جلو ‌می‌رویم، دختربچه‌ی همراه مادر و خاله‌هایش که باید همسن من باشد، ثمره‌ی آن مبارزه را ندیده‌ است. زنان در عکس دوم بسیار شبیه به مادر من، دوستانش و زنان فامیل من‌اند که بیشتر آن‌ها شاغل بوده‌اند، با موهای مدل فرح فاست‌شان، تی‌شرت‌های یقه‌دارشان و غیره، و از این لحاظ نسل مادرم به نظرم خیلی زیان کرده است. اما در سال ۱۳۸۸، من خواهر کوچکم و دخترهای فامیل و دوستانشان را در ایران می‌بینم (تمام آن‌ها دانشگاه‌رفته و بسیار خلاق‌اند ــ آموزش‌دیده‌اند، DJ، بلاگر، سازنده‌ی فیلم، شاعر، نقاش، مهندس و دکترهای بی‌اندازه باهوشی هستند ــ اما تعداد خیلی کمی از آن‌ها شغل ثابتی دارند) و می‌بینم که به درد آمدن قلب مادرانمان و بدبینی شان سبب نشده که به خیابان‌ها نروند و فضایی عمومی برای خود درست نکنند. در نهایت مادربزرگم را در سال ۱۳۳۲، مادرم را در سال ۵۷ و خواهر کوچکم را در سال ۱۳۸۸ می‌بینم.

 

اما احتمالاً مهم‌تر از همه این‌که آن‌چه ما امروزه در تصاویر سال‌های ۱۳۳۲ و ۱۳۵۷ می‌بینیم از چشمان غمگین نسل مادرانمان است که به چیزهایی که برایش جنگیدند نرسیدند، در حالی که به تصاویر ۱۳۸۸ حتا با وجود سرکوب‌های خشونت‌بار به چشم امید نگاه می‌کنیم. سؤال مهم این است که کودکان ما و دختر کوچک من چل‌گیس، دو دهه بعد از این، به عکس‌های سال ۱۳۸۸ چه‌گونه خواهند نگریست.

 

بگذار آخرین سؤال را هم درباره‌ی واسطه‌ها بپرسم – ما هر دو در فیس‌بوک با هم دوستیم، و همان‌طور که می‌دانی بخش بزرگی از آن‌چه رد و بدل می‌کنیم از جمله این عکس‌ها به واسطه‌ی شبکه‌های اجتماعی است. فکر می‌کنی این واسطه‌‌ها تأثیری بر نگاه ما نسبت به این عکس‌ها دارد؟ یک نوع اجتماعی‌شدن مجازی از طریق تصاویر رخ می‌دهد که می‌توانست موضوع تحقیقات کتابخانه‌ا‌ی محققان باقی بماند. اما الآن تقریباً در یک چشم‌ به هم زدن ‌بد‌ل به موضوعاتی برای مقایسه های تاریخیِ بصری می‌شوند و می‌توانیم ببینیم که چه‌گونه بودیم و ‌چه‌گونه شده‌ایم. من ضمناً به خوبی به محدودیت‌ها و نقاط ضعف شبکه‌های اجتماعی اینترنتی واقفم، بنابراین ‌می‌توانی این روابط را کمی باز و تحلیل کنی؟

 

من از این‌که در فیس‌بوک با تو دوست هستم بسیار لذت می‌برم و در کمال صداقت فکر می‌کنم رسانه‌های اجتماعی شیوه‌های مشارکت و ارتباطی خلق کرده‌اند که آینده‌ی دانش پژوهی در دوره دیجیتالی را رقم می زند. من فکر می‌کنم آن‌چه در فیس‌بوک شاهدش هستیم، آینده‌ی دانش پژوهی است. مردم پی‌برده‌اند که تمام ساختار ژورنالیسم در دوران ناآرامی‌های پس از انتخابات ایران به هم ریخت چون اخبار از فیس‌بوک و تویتر می‌رسید و نه از CNN. بنابراین فکر می‌کنم که ما آینده‌ی دانش‌پژوهی را در همین فروپاشی می‌بینیم. همین حالا هم آن دسته از همکاران من که علاقه‌ای به ایران داشته باشند، خواه از نظر ورزشی، جنبش‌های اجتماعی، رسانه‌های خبری، فیلم، ویدیو، عکاسی، سیاست، جنسیت، حقوق بشر و هر چیزی که بخواهی، به بلاگ‌ها، فیس‌بوک، یوتیوب و تویتر روی می‌آورند تا منابع خود را تکمیل کنند. اینکه چه طور این رسانه‌ها به ما اجازه می‌دهند بی‌واسطه به رویدادهای مناطق دیگر، و به همدیگر دسترسی داشته باشیم و با استفاده از دکمه‌ی اشتراک و اظهار نظر، به مطالب یکدیگر چیزی اضافه کنیم، آینده‌ی دانش‌پژوهی در دوران دیجیتال را ترسیم می‌کند: دورانی که در آن تکنولوژی‌های جدید وِب ۲/۰ با مرکزیتی که دارند به حدی نیاز به مشاوره و مشارکت ما خواهند داشت که بشریت هنوز تجربه نکرده است. این تا حدودی به معنی گشودن دانشگاه به روی همگان است که من کاملاً با آن موافقم.

 

از موضوع منحرف شدم. تصاویر دیجیتالی نظیر آن‌چه در این‌جا می‌بینیم، اغلب بدون زیرنویس منتشر می شوند. ما به آن‌ها توضیحاتی اضافه می‌کنیم و برای آن‌ها تاریخ می‌زنیم؛ آن‌ها را شخصی می‌کنیم و به آن‌ها معنا می بخشیم، معنایی که دیگران ممکن است به آن‌ها نرسیده باشند. نمی‌توانیم قدرت و تاثیرگذاری این کار را که ارزش شخصی‌ای که به این عکس‌ها می‌دهیم بر محافل مان دارد دست‌کم بگیریم. تصور کن چه‌قدر وضعیت‌مان متفاوت بود اگر الآن مانند دو دختر روی جلد کتاب لولیتای نفیسی داشتیم با هم روزنامه‌ می‌خواندیم. تصویر تظاهرکنندگان در برابر نیروهای پلیس را می‌دیدیم. متوجه تاریخ درج شده بر بالای روزنامه می‌شدیم و توضیحاتی را که روزنامه برای عکس‌ها گذاشته بود می‌خواندیم. متوجه می‌شدیم زمانی که در ساکس مشغول خرید بودیم، مردم در جاهای دیگر دنیا برای ابتدایی‌ترین حقوقشان مبارزه می‌کردند مانند «اجتماعات خیالی» بندیکت اندرسون. الآن همان عکس‌ها روی صفحه‌ی فیس‌بوک با توضیحاتی از قبیل «روزی که ندا کشته شد» و یا «دوستم علی سمت راست موتور ایستاده است» ظاهر می‌شوند و فکر کن این موضوع چقدر تأثیر این عکس را روی صد‌ها نفری که ما زمانی با آن‌ها روی فیس‌بوک دوست شده‌ایم، با آن‌ها در مهدکودک بازی می‌کردیم و هیچ‌وقت آن‌ها را ندیدیم تا وقتی که با وضعیت تأهل «پیچیده» در فیس‌بوک ظاهر شدند تغییر می‌دهد. عکس و زیرنویسی که نقش آن عکس را در زندگی ما نشان می‌دهد، بخش لاینفکی از زندگی آن‌ها می‌شود. نوعی صمیمیت در این هست ... توضیحات ما روی عکس‌های فیس‌بوک و تویتر قدرت و بی‌واسطگی دیگری دارد که از روابط شخصی ما در زندگی واقعی نشأت می‌گیرد. ممکن است به عکسی از اجتماع مردم در خیابان‌های یک شهر خارجی که همان شب در CNN دیده‌ایم نگاه کنیم. اما زمانی که در توضیحات آن در فیس‌بوک می‌خوانیم: «من در همسایگی این‌جا بزرگ شدم» فوراً جذبش می‌شویم. آن رویداد از آنِ ما می‌شود، در تاروپود زندگی‌مان بافته می‌شود.

 

نگارجان، از این که در این گفتگو شرکت کردی ازت ممنونم. خیلی چیزها از آن یاد گرفتم و یقین دارم که برای خوانندگانمان نیز بسیار آموزنده خواهد بود.

 

ممنونم گلبرگ. من همیشه مصاحبه ها و فعالیت های تو را ستایش کرده ام و از گفتگو درباره ی این عکس های زیبا بسیار لذت بردم. من هم از این گفتگو خیلی چیزها یاد گرفتم و ازت سپاسگزارم.

 

گفتگوی گلبرگِ باشی با نگار متحده / ترجمه‌ شیرین بهرامی‌راد

منبع: مدرسه فمینیستی

 


 




م.رسا -

 

اولين بار در يكي از مصاحبه هاي دكترحبيب الله  پيمان و از چهره هاي شاخص ملي- مذهبي در خصوص راهكارهاي متنوعي كه پيشاروي جنبش سبز موجود است  با ايده استفاده از ظرفيت ملي گرايانه جنبش  برخورد نمودم. در همان مصاحبه، ايشان پيشنهاداتي را از باب مثال  ارائه دادند كه معتقدم از جمله عملي ترين و مفيد ترين تاكتيكهاي عيني است كه قابليت جايگزيني تجمعات خياباني  و ساير رويكردهاي پرهزينه را دارد. اما خلا موجود در بيانيه هاي مهندس موسوي ( از جمله بيانيه هجدهم ايشان) در زمينه عدم ارائه راهبردها و تاكتيك هاي عيني و عملياتي، مرا بر آن داشت كه  با شرح و تفصيل بيشتري در خصوص يكي از تاكتيكهاي ملي ، مدني وكم هزينه  و با ذكر مزايا و محدوديتهاي چنين تاكتيكي ، مطلبي را بنگارم كه انتظار بررسي و مشاركت انتقادي صاحبنظران را در خصوص عملياتي شدن آن دارم. اما قبل از اشاره به طرح پيشنهادي برخي از مفروضات فكري خويش را كه بر مبناي نگرشم به جنبش و جامعه ميباشد ، بيان مي نمايم:

 

1-      جنبش سبز ايران هرچند جنبشي طبقاتي  نيست اما بدليل تكيه و تاكيد خواسته و ناخواسته آن بر عنصر آگاهي و اطلاعات  با طبقات و لايه هاي متوسط و بالاي جامعه ارتباط بيشتري برقرار نموده است.

 

2-      نسبت آرا احمدي نژاد در لايه هاي پاييني اجتماع و روستائيان به مراتب بيشتر از آرا وي در لايه هاي متوسط و بالاي جامعه بوده است.

 

3-       بخش عمده اي از جمعيت ايران همانگونه كه مهندس موسوي اشاره نموده بود در منطقه خاكستري زيست مي نمايند به اين معنا كه گرچه با حكومت نيستند اما در عين حال با جنبش سبز نيز همدلي نمي نمايند.

 

4-      دولت كودتايي  و نظام ايران با همه معايب و ضعفهاي ساختاري اش برخوردار از استقلال سياسي است و اتفاقا با آگاهي به چنين نقطه قوتي، با استفاده  از رويكردهاي ماجراجويانه  و پررنگ نمودن تعارضاتش با اسرائيل و دنياي غرب  و با بهره گيري عوام گرايانه از ايدئولوژي ناسيوناليسم و ملي گرايي در جهت توجيه و اقناع پيروانش در خصوص نحوه برخوردش با جنبش سبز برآمده و در مقابل، جنبش سبز را به ضعف و وابستگي به غرب متهم نموده و حمايت آشكار و پنهان غرب از جنبش مردمي را دليلي برصحت ادعاهاي خويش مي شناساند.

 

5-      " جنبش سبز يك جنبش مدني  است كه پرهيز از خشونت  و حركت  در چارچوب موازين مبارزه مدني را سرلوحه خويش قرار مي دهد. اين جنبش با اعتقاد به اينكه  مردم تنها قرباني خشونت در هر زمينه اي خواهند بود، گفتگو، مبارزه مسالمت آميز و توسل به راهكارهاي غير خشونت آميز را ارزشي خدشه ناپذير مي داند. جنبش سبز با توجه به شرايط و مقتضيات ، از كليه ظرفيتهاي مبارزه مسالمت آميز استفاده خواهد كرد" (بخشي از بيانيه هجدهم موسوي)

 

6-      نقش آگاه سازي و اطلاع رساني كه به حق در تمامي بيانيه هاي موسوي مورد تاكيد قرار گرفته  بدون ترديد از شاه كليدهاي گسترش هر جنبشي است اما هيچ جنبشي به صرف اطلاع رساني  و فرهنگ سازي گسترش نمي يابد، جنبشهاي اجتماعي براي بقا و تقويت خويش نيازمند كنشها و تاكتيكهاي عيني تري  نيز مي باشند.

 

7-      به اعتقاد نگارنده ، در حال حاضر بدليل فضاي رعب و وحشتي كه حكومت ايجاد نموده ، جنبش مدني سبز از يكي از پتانسيلهاي جمعي يعني حضور در خيابان محروم گشته و از سوي ديگر روي آوردن به اعتصابات و نافرماني مدني بدليل عدم انسجام تشكيلاتي و عدم عموميت يافتن جنبش و همچنين هزينه هاي مادي و جاني سنگين آن عملي نمي باشد پس طبيعي است كه جنبش بايد به سمت تاكتيكهاي كم هزينه تر رجوع  كند. بديهي است كه استفاده از تاكتيكهاي خياباني، نافرماني مدني و اعتصابات در مراحل آتي  و در صورت همه گير شدن جنبش امكان پذير خواهد بود .

 

8-      استفاده از آيين ها و نمادهاي كم خطر ( مانند بهره گيري از تزئينات سبز وروشن نمودن چراغ ماشينها در روز و...)كه زمينه هويت بخشي پيروان سبز را فراهم مي كند در مراحلي مي تواند موثر باشد اما در صورت حساسيت زايي امكان مقابله و واكنش تند حاكميت استبدادي را در برخواهد داشت ضمن اينكه كنشي كه با زندگي عيني مردم سر و كار نداشته باشد به امري صرفا آييني و فانتزي تقليل مي يابد.

 

9-      تحريم، تاكتيكي است كه قصد دارم به صورت تفصيلي به تشريح آن بپردازم و خود شامل اقسام متفاوتي است. آنچه كه از تحريم به ذهنمان متبادر ميشود در واقع بخشي از اقسام تحريم است كه در قالب نافرماني مدني جاي ميگيرد و اينجانب آنرا تحريم منفي نام مي نهم. تحريم منفي كنشي است سلبي كه مستقيما در صدد نا كارامد كردن بخشي از ابزارها و ميكانيسمهاي سيستم است. براي نمونه تحريم برنامه هاي صدا و سيما يا تحريم مخابرات  مستقيما يكي از ابزارهاي سيستم را نشانه گيري مي نمايد و در صدد نا كارمد كردن آن است. تحريمهاي منفي در صورت موفقيت، از اثر گذاري بالايي برخوردارند اما اولا در بهترين حالت، محدود به پيروان جنبش سبز خواهد بود و ثانيا منجر به جذب گروههاي غير همدل به جنبش سبز نمي گردد ، به عبارت ديگر با مرور زمان به جاي جذب، دچار ريزش ميگردد.

 

در برابر تحريم منفي با شكل ديگري از تحريم مواجه ايم كه آنرا تحريم مثبت نام نهاده ام ،  هدف از تحريم مثبت در وهله اول بازسازي و ارتقا هويت جمعي جنبش  و در ثاني جذب گروه يا اقشار ديگري از جامعه به سمت جنبش سبز است. تحريم مثبت در ظاهر، امري است بي اهميت و بي اثر براي مخالفين جنبش اما اگر به خوبي اثرات و پيامدهاي بعدي آنرا واكاوي نماييم نقاط قوت فزاينده اي در آن خواهيم يافت.در تحريم مثبت، هدف جنبش ، وارد نمودن فشار مستقيم به حكومت  و يا تخريب و فروپاشي مستقيم  بخشهايي از سيستم حكومتي نيست به همين جهت جنبش را مستقيما در گير حكومت نمي نمايد و براي تحريم كنندگان ريسك و خطري ندارد و در صورت اقناع مورد استقبال بدنه جنبش قرار ميگيرد. از طرف ديگر تحريم مثبت  كنشي است  كه مستقيما با منافع بخشي از اقشار جامعه در گير است  و مورد استقبال ومنجر به همدلي اين اقشار با اهداف جنبش سبز مي گردد.

 

البته مجددا متذكر ميگردم كه تحريم مثبت در اولين گامهاي خود بدليل تاثير گذاري ضعيفش در عملكرد سيستم حاكميت، ممكن است به سختي مورد پذيرش بدنه جنبش  قرار گيرد وچنين كنشي به مانند هر كنش جمعي ديگري مزايا و محدوديتهايي دارد اما بر اين باورم كه با بررسي برآيند آثار مثبت و منفي آن، كفه ترازو به نفع اين كنش جمعي سنگيني ميكند. براي ملموس شدن بحث در باب تحريم مثبت ، اين كنش را در قالب يك نمونه عملي تشريح مي نمايم:

 

يك محصول يا كالاي خارجي ( مانند ميوه خارجي يا برنج خارجي و..) هدف گيري ميشود و رهبران سبز از كليه پيروان خويش در خواست مي نمايند كه در عملي نمادين و به منظور حمايت از توليد كنندگان داخلي و به منظور بازسازي و احيا هويت جمعي خويش كه هويتي است ملي، كالاها يا محصولات مذكور را خريداري ننمايند( با تاكيد بر اينكه در گام اول بايستي ، كالا يا محصول مورد نظر لزوما خارجي باشد و همچنين كالا، كالاي حياتي و استراتژيك نباشد تا احتمال موفقيت تحريم بالا رود) حال مزايا و محدوديتهاي اين كنش را بررسي نماييم

 

مزايا:

 

-          نظر به محدوديت قانوني كه رهبران سبز در ارائه راهبردها و تاكتيكهايي كه متضمن مفهوم       

 

اعتصاب و نافرماني مدني است دارند، باعث گشته كه رهبران در تدوين و ارائه  راهبرد عملياتي

 

جنبش سبز دچار چالش گردند، اما بدليل عدم تعارض" تحريم مثبت" با چارچوبهاي قانوني و روش مبارزه مسالمت آميز، امكان كاربست عملي آن براي رهبريت جنبش و تعميم آن به بدنه جنبش سبز فراهم است.

 

-          جنبش سبز با بهره گيري از گفتمان ملي گرايي (علاوه بر گفتمان مذهبي)، خود را به صورت عيني و عملي جنبشي ملي معرفي مي نمايد و بيشترين استفاده را از ايدئولوژي ملي گرايي خواهد برد. دولت كودتايي كه عملكرد خود را در تعارض با منافع كشورهاي به زعم خود سلطه گر معرفي مي نمايد و از گفتمان ملي گرايي استفاده ابزاري مي كند در برابر چنين رويكردي از سوي جنبش، دچار انفعال مطلق مي شود و همچنين لايه هاي رانت خواري كه طي سالهاي اخير از طريق واردات كالاهاي خارجي ارتزاق مي كنند دچار وحشت مي گردند.

 

-          بخشي از كشاورزان يا باغداران را مستقيما جذب جنبش مي كند و ساير كشاورزان، كارگران و كارفرمايان بومي و داخلي را كه از ورود كالاها يا محصولات خارجي آسيب ديده اند اميدوار به جنبش خواهد نمود و بديهي است كه جنبش در صورت موفقيت در اولين گام، گامهاي آينده را با اطمينان و اثربخشي بيشتري برخواهد داشت.

 

-          از طريق اين كنش و در صورت موفقيت ، جنبش سبز مي تواند به دو اصل طلايي هر جنبشي يعني اصل هويت و اصل عموميت پذيري  معناي عيني ببخشد.

 

محدوديتها:

 

-          منطقه خاكستري نشين و بخشي از بدنه ضعيف تر جنبش ممكن است در مراحل اوليه، چنين كنشي را امري بي ثمر و فاقد اهميت تلقي نمايد و از همراهي كردن با جنبش خودداري كند( توجيه و اقناع فكري و ضروري چنين كنشي به كليه پيروان جنبش، نياز به صبوري و آگاهي دارد اما باور دارم كه با اندكي ممارست عملي است).

 

-          با بكار گيري چنين كنشي، طبيعي است كه قيمت كالا يا محصول ايراني مورد نظر بدليل هجوم متقاضيان افزايش يابد و احتمالا كالا يا محصول خارجي مزبور دچار افت قيمت گردد ( ضمنا امكان آن نيز موجود است كه دولت با دستكاري تصنعي بر بازار كالا يا محصول مذكور و در جهت مقابله با اين تاكتيك كارشكني هايي انجام دهد) و اين مهمترين ضعف چنين تاكتيكي است كه اگر با  همدلي مردم همراه نباشد ممكن است در عمل نتيجه معكوس يابد و منجر به استفاده بيشتر اقشار آسيب پذير از اقلام وارداتي شود. اما بر اين باورم كه در صورت توجيه و اقناع مخاطبان و بواسطه پشتوانه نظري ديني ، ملي و دارا بودن سابقه تاريخي ( تحريم  تنباكو و فتواي ميرزاي شيرازي)، چنين كنشي مورد استقبال بخشها ي عمده اي از جامعه قرارمي گيرد، ضمن اينكه بايد بپذيريم اگر جنبشي با ادعاي مدني و ملي گرا بودن نتواند چنين هزينه هاي حداقلي را پرداخت نمايد  نبايد خيلي به اصالت چنان جنبشي دل خوش كرد و قاعدتا هوادارانش بايستي دل به حوادث ببندند و اميد واهي به فرصتهاي آتي  بدارند.

-           

                                                                                 م.رسا

 

 

ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست

 


 




عبید سن خوزانی -

 

جمهوری اسلامی اعلام کرده است که آماده است این کشور را به تدریج به فروش برساند.  تمام ادارات، سازمانها، بنگاهها، وزارتخانه ها، موسسات آموزشی دراین جمهوری به دوشرط قابل فروش هستند:

 

اول- مشروط براینکه این سازمانها سود ده باشند وخریدار را درکوتاه ترین مدت به ثروتی عظیم وسرشار برسانند.

 

دوم- جمهوری اسلامی علاقمنداست که ابتدا این موسسات سوده ده را به سپاه پاسداران یا یکی ازسازمانهای وابسته به آن بفروشد.  اگرمزایده ای درکارباشد، بدون توجه به میزان مبلغی که برای خرید ازسوی سپاه پاسداران داده شده، ارجح آنست که این موسسات به سپاه فروخته شود. ازآنجا که سپاه پاسداران طی این مدت لیاقت خود را درمدیریت سازمانهای اقتصادی گوناگون به اثبات رسانده است، جمهوری اسلامی مشتاق است نه تنها در شرایط مساوی بلکه حتی اگرشرایط رقیب، بهترازسپاه پاسداران باشد وقیمت آنها نیزبیشنرازسپاه، اما مرحجا معامله به نفع سپاه انجام داده شود زیرا همانگونه که تشریح شد، این سازمان طی این مدت کفایت و لیاقت خود را درمدیریت این سازمانهای اقتصادی به نحواحسنی به ثبوت رسانده است.

 

ازهمین روی طی سالهای اخیر اداره ومالکیت ودارایی بسیاری ازسازمانها و وزارت خانه ها به قیمت بسیارخداپسندانه ای به سپاه پاسداران فروخته شده است که ازجمله آنها میتوان به شرکت مخابرات، فرودگاه امام خمینی، تاسیسات عسلویه، طرحهای گوناگون لوله های انتقال گاز به شرق وغرب وشمال وجنوب و بسیاری ازسازمانهای سوده ده دیگراشاره کرد.

 

"ادوارد سوبلمه" خبرنگاراقتصادی ما ازتهران گزارش میدهد علت این دست ودلبازی و علاقه دولت جمهوری اسلامی به سپاه پاسداران ازآنجا ناشی می شود که این سازمان بارها علاقه خود را به خرید کل موجودیت رژیم جمهوری اسلامی به شیوه های گوناگون اعلام کرده است ازجمله ازطریق مزایده، کودتا، به صورت ضربتی یا خزنده، اشغال ادارات دولتی به زبان خوش، اگرنشد با لگد وپس گردنی، گسیل عده ای اراذل واوباش برای تسخیرسازمانها و.... اما ازآنجا که دولت فعلی هنوزآمادگی فروش رژیم را ندارد واین تنها دلخوشی است که برای آنها مانده، فعلا برای سرگرم ساختن سپاه پاسداران به کارهای اقتصادی و منصرف ساختن آنان ازکارهای نظامی وانتظامی واعمال غیراقتصادی به ویژه کودتا واشغال و....ازهرنوع آن، تصمیم گرفته است تا این سیاست را که درضرب المثل های فارسی معروف است به "قوطی بگیروبنشان" به مرحله اجرا درآورد.  ناظران سیاسی و پاره ای از نمایندگان کشورهای غربی مشروط برآنکه نام آنان برده نشود، به خبرنگارما "ادواردسوبلمه" گفته اند که این سیاست دولت تاکنون نتایج بسیار خوبی داشته است و سپاه که برای دستیابی به اسب قدرت و گرفتن سواری ازآن فوق العاده شتاب داشته و بی تابی میکرده است، اکنون به سبب مشغولیت های مالی و اقتصادی تاحدودی از نزدیک شدن به اسب قدرت یا جهش ناگهانی وناغافل برروی آن منصرف شده است.

 

خبرنگارما درخاتمه ازبورس تهران هم گزارش میدهد که دولت جمهوری اسلامی هرگاه احساس می کند که منابع درآمد سپاه پاسداران قدری فروکش کرده است وافکارنامناسب دوباره درمخیله آنان پیدا شده است، سهام بخش دیگری ازسازمانهای بسیارسود ده را دراختیار بورس تهران قرارمیدهد به شرط آنکه دست کم پنجاه ویک درصد آن به سپاه پاسداران با شرایط بسیارمساعد وخداپسندانه فروخته شود وبهیچ عنوان نگران دریافت وجه این سهام هم نباشند زیرا اولا چندان تفاوتی بین حاکمیت وسپاه وجودندارد ومن ومایی دربین نیست، ثانیا سپاه ازقرارسپاه مقادیرمعتنابهی طلا وارز دراختیاردولت گذاشته  وبه این ترتیب خود را بستانکاردولت کرده است.  وابسته دست سوم سفارت خانه یکی ازکشورهای دوست و برادر وهمسایه و هم کیش ایران به خبرنگارماگفته است که بخشی ازاین طلا وارز یاد شده، فعلا درکشوراو وبرای تعیین تکلیف، همچنان درکامیونی به حال انتظاربه سرمی برد وبا آنکه اغلب ناظران آگاهند که این طلا وارزها به کدام کشوروکدام مقام بسیارمحترم ومعظمی تعلق داشته است، اما خوشبختانه این کشورواین مقام معظم تاکنون عرضحال وادعایی برای مالکیت این منابع مالی به دادگاه کشورمذکورتسلیم نکرده است. براساس اظهاراین مقام آگاه، چنانچه طی دوسال کسی ادعای مالکیت این ثروت بادآورد رانکند، این کامیون ومحموله آن به نفع کشوردوست وبرادرضبط خواهدشد.   این مقام سیاسی از ادوارد سوبلمه خبرنگاراقتصادی ما درخواست کرده است که نام وی بهیچ عنوان فاش نشود وگرنه وی نیز مانند محمدرضا حیدری امکان دارد ازکشورنروژ درخواست پناهندگی سیاسی نماید.

 

سوبلمه درانتهای گزارش اقتصادی خود میفزاید ازآنجا که سازمان بسیج وسازمان غیرمرئی "لباس شخصی ها" نیز اخیرا درخواست کرده بودند که دراداره کشورسهم بیشتری علاوه برآنکه تاکنون ایفامیکرده اند داشته باشند، ازسوی وزیراقتصاد، بازرگانی، دارایی و بورس کشورکمیسیونی  تعیین شده است تا بخش دیگری از سازمانهای کمترسود ده جمهوری اسلامی برای تامین نیازمندیهای روزمره این دوسازمان به بورس تهران جهت فروش ارائه شود تا بورس تهران ازطریق مزایده، سهام این ارگانهای نیمه سود ده را دراختیاراین دوسازمان قرارددهد.

 

پس ازدریافت خبرهای دیگری دراین زمینه، خوانندگان عزیز وگرامی را درجریان فروش بیشترجمهوری اسلامی قرارخواهیم داد.

 

ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست

 


 




محمد برقعی -

 

آیت الله خامنه ای ضمن اعتراف به وقوع فجایع در کوی دانشگاه و زندان کهریزک و دادگاه های فرمایشی و غیره مرتب تکرار می کنند که هر اتفاقی که پس از انتخاب دوره ی دهم ریاست جمهوری در 22 خرداد 1388 اتفاق افتاده در مقابل گناه جنبش سبز هیچ است، زیرا اینان آبروی نظام را در جهان خدشه دار کردند و اعتبار نظام اسلامی را مخدوش کردند، و شنونده در شگفت می شود که چگونه وقتی ایادی حکومت خود ایشان اینهمه سرکوب کردند و تمام گردانندگان کشور را در سی سال گذشته به دادگاه های فرمایشی کشیدند و به زندان انداختند و بی حرمت کردند و افراد را به جرم انداختن یک سنگ اعدام کردند، بیش از یک قرن زندان برای دستگیر شدگان این وقایع بریدند و حتی حرمت خانواده خمینی را حفظ نکردند، چگونه به جای آنکه خود را عامل این بی اعتباری ها بدانند، گناه را به گردن کسانی می اندازند که به این ستم ها اعتراض کرده اند؟
 
چگونه چنین تقلب آشکاری کردند و با این تقلب ایران را همردیف زیمبابوه و سودان و افغانستان کردند و اعتبار مقام ریاست جمهوری ایران را که تا چند سال پیش حتی دشمنان ایران مجبور به پذیرش آن بودند به آنجا رساندند که نخست وزیر کشور فقیر و درمانده ی زیمبابوه که از نظر اقتصادی هم به ایران شدیداً نیازمند است رئیس جمهور ایران را به پشه ی مالاریا تشبیه کند و از دیدار وی سر باز زند؛ 

مقامی که کمتر از یک دهه پیش رئیس جمهور آمریکا یعنی آقای کلینتون خود را سر راه آن قرار می داد که با آن صحبت کند. وزیر امور خارجه ی افغانستان در مقابل توصیه های آقای احمدی نژاد بگوید شما بهتر است به انتخابات کشور خودتان پاسخگو باشید و معاون وزیر امور خارجه ی روسیه در پاسخ گلایه ی التماس آمیز آقای احمدی نژاد، وی را عوام فریب بخواند. در دانشگاه ها که می رود او را با شعار "دروغگو، دروغگو" بدرقه می کنند و کشوری که روزگاری قهرمان مردم عرب و جهان سوم بود، حال همان اعراب نگرانند که ایران برای بهره گیری از وقایع اخیر چند کشتی به غزه بفرستد و تمام رشته ی تبلیغاتی تنیده شده برعلیه اسرائیل را پنبه کنند. و یا همان مردم لبنان و غزه که تا سال گذشته شیفته ی ایران بودند و با پول ایران خانه های خود را ساختند حال در تظاهرات لبنان حتی حزب اللهی ها هم پرچم ایران را با خود نیاوردند و کاروان امداد به غزه هم چند ماه پیش با پرچم ترکیه وارد غزه شد نه با پرچم ایران.

 

و یا ایرانی که زمانی در جهان گردنکشی می کرد و به عنوان بزرگترین قدرت منطقه و هم آورد اسرائیل خوانده می شد حال به چنان فلاکتی افتاده که برزیل و ترکیه را واسطه کرده که قراردادی را که ایران در منتهای ضعف پذیرفته، شاید به غرب بفروشند که نتوانستند و همان توافقی که سال قبل به ایران دودستی تقدیم کردند، نپذیرفت. و بعد هم حقارت و دست رد به سینه خوردن به امید آنکه پرونده اش به شورای امنیت نرود، ولی پرونده اش نه تنها به آنجا رفت، بلکه با 12 رأی تصویب شد و حتی کشور لبنان هم با تمام نفوذ سیاسی حزب الله در آن به آن رأی ممتنع داد در حالی که یک ماه پیش تنها 6 عضو این شورا به آن قطعنامه رأی مثبت می دادند و روسیه و چین هم با آن موافقت نمی کردند.

 

شگفتا که آیت الله خامنه ای چگونه اینهمه تحقیر بین المللی و نارضایتی روزافزون داخلی را می بیند و به جای سرزنش خود که با رودست زدن به تمام یاران دیرینه اش ترتیب یک انتخاب تقلبی را داد، انگشت ملامت به سوی کسانی دراز می کند که او را از راه خطایی که می رفت می خواستند بازدارند و ایران توانمند سال پیش را به درجه ی یکی از بااعتبارترین کشورهای منطقه و جهان برسانند، آنهم نه در حرف و شعار بلکه در عمل.

 

به چرایی روانشناسانه ی آیت الله خامنه ای که می اندیشم به یاد ماجرایی می افتم که روزی یک دوست روانشناسم که در زندان کار می کرد برایم تعریف کرد. وی می گفت، تنی چند از بیماران من قاتل های محکوم به اعدام و حبس ابد بودند و من همیشه کنجکاو بودم که چگونه اینان چنین کردند. در آن میان یکی از اینان که بسیار بلند قد و ورزیده و در عین حال ساکت و آرام بود جلب نظرم را کرد. در همان اولین دیدار به قتل دوست دختر خود اعتراف کرد، اما شگفتا هر بار به جای تعریف چگونگی قتل مرتب به دوست دخترش رکیک ترین فحش ها را می داد و با شور و حرارت او را عامل تمام بدبختی های خود می دانست و بر آن بود که آن زن تمام زندگی خوب او را به باد داده و او را روانه ی چوبه دار کرده است.

 

پس از مدتی که به او نزدیک شدم، بالاخره یک روز ماجرای آن قتل را تعریف کرد و به اصرار از من خواست که مظلومیت مثل روز روشن او را تأیید کنم. او می گفت:"یک روز من پس از خوردن چندین آبجو، سرمست شده و هوس سیگار کردم. به دوست دخترم گفتم برود از دکان سر کوچه برایم سیگار بخرد، اما آن زن رذل و پست گفت سرم درد می کند و حوصله ندارم. هر چه من اصرار کردم او نپذیرفت تا بالاخره من خشمگین شده و رفتم اسلحه ی خود را برداشتم و چندین گلوله در مغز او خالی کردم." او افزود، "آیا این دختر فاحشه مستحق مرگ نبود؟ آخر چه می شد اگر می رفت سیگار می خرید و مرا عصبانی نمی کرد که حالا من در اوج جوانی باید محکوم به اعدام شوم و چوب لجبازی و یکدندگی او را بخورم."

 

بیایید تعصب ها را کنار بگذاریم و لحظه ای از دید آیت الله خامنه ای به وقایع یک سال گذشته بنگریم تا متوجه شویم چرا ایشان حق را با خود می داند. آخر مگر آسمان به زمین می آمد که آقایان موسوی و کروبی و دیگر سران جنبش سبز به انتخابات تقلبی اعتراض نمی کردند و اگر هم کردند پس از آنکه حضرت آیت الله و نایب امام زمان آن را تأیید کردند روانه ی خانه هایشان شده و محترمانه لب فرو می بستند و در نتیجه نه یارانشان اینهمه زجر و زندان می کشیدند و در دادگاه های فرمایشی مجبور به اعتراف می شدند و نه به کسی در زندان تجاوز می شد و نه اینهمه دردسر برای حضرت امام و دولتشان ایجاد می کردند که حال مجبور شوند، هر روز به حقارت بیشتری در جهان تن در دهند و حکومتشان هر روز لرزان تر و بی اعتبارتر شود تا جایی که برای تشکیل یک کنفرانس از سران پانزده کشور که در همه کشورها مرتب اتفاق می افتد، مدارس تهران را ببندند و شهر را نیمه تعطیل کنند و از بیم آشوب های احتمالی هیچ شبی را آسوده سر به بالین نگذارند و با حسرت شاهد ریزش پایه های قدرت خود بشوند و کاری نتوانند بکنند.

 

منبع: میزان خبر

 

 

ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست

 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به jaras-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به jaras@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته