-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ خرداد ۲۷, پنجشنبه

Latest news from Jaras for 06/17/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.





کریستین اُکرنت - الکساندر دو مارانش- امید ساعدی -

 

 

«مصاحبه ای فوق العاده خواندنی، ازرئیس کل سازمان اطلاعات برون مرزی فرانسه در دوران انقلاب ١٣٥٧ ایران.

این گفتگو به همـّت ژورنالیست معروف فرانسوی،خانم کریستین اُکرنت (Christine Ockrent)  با آقای الکساندر دو مارانش  (Alexandre de Marenches)انجام شده، و در سال١٩٨٦ درکتابی تحت عنوان «Dans le secret des princes » یا «اندر اسرار فرمان فرمایان» توسط انتشارات stock  در پاریس چاپ و منتشر شده است.

 

نقش دولت کارتر در سقوط رژیم شاه و به قدرت رساندن خمینی؛ بازار، مسجد، ارتش و ساواک ناکارآمد؛ اصلاحات ارضی و کینۀ شخصی خمینی از شاه؛ ماجرای تبعید به عراق وآمدنش به فرانسه؛ همکاری حزب توده با خمینی؛ تبانی برای ربودن اعضاء خانوادۀ سلطنتی در مراکش، از نکات بسیار جالب و آموزندۀ این مصاحبه هستند.

 

از سر نوشتن دوبارۀ سرنوشت مردم ایران در مذاکرات بین ایران وآمریکا، واحتمال تکرار وارونۀ تاریخ، بیش ازهر زمان دیگری، نیازهمگان به آموختن از گذشت روزگار را نشان می دهد.»  

   

 

 

الکساندر دو مارانش ــ چند سالیست که غرب ناچاراست با یک دشمن دیگرهم مبارزه کند. این دشمن، همان بنیادگرائی مسلمان و خصوصاً جزء اصلی و مهم آن یعنی شیعه گری می باشد. وضعیّت جدیدی حاکم شده است. نتوانستیم آن را به موقع تشخیص دهیم.

سرهنگ اِل.، نمایندۀ لایق و شایسته ام در ایران، اوّلین کسی بود که ازسال ١٩٧٣، با تیزبینی و دوراندیشی، جوش وخروشی که کلیسای تشیّع را به هیجان در می آورد تشخیص وازآن خبرداد. ایران به برکت نفت توانست طی سالهای اخیراز نیستی تاریخی سر برآورد. دراوایل سالهای هفتاد میلادی، هنوز منابع عظیم و سرشار نفت آمریکای مرکزی، مکزیک و دریای شمال مورد بهره برداری قرار نگرفته بود. اکنون، نفت بسیار زیادی در دنیا وجود دارد. ولی درآن زمان، منطقۀ نفت خیز، خارج ازامپراطوری شوروی و ایالات متحدۀ آمریکا، عمدتاً شبه جزیرۀ عربستان، جنوب عراق و ایران بود. شاه، پسر بنیانگذار سلسلۀ جدید پهلوی (همان مرد کبیری که به سلطنت آخرین پادشاه قاجار خاتمه داده بود) به لطف طلای سیاه، شاهد اوج گیری سریع و قدرتمند خود بود.

 

در اوّلین ملاقاتی که با شاهنشاه آریامهر(شاه شاهان، حافظ و حامی آریائی ها) داشتم خیلی تحت تأثیرایشان قرار گرفتم. مردی بود کاملاً فرنگی مآب، زبان فرانسه ای صحبت می کرد که آرزو می کردیم هر کسی در فرانسه بتواند آنطور صحبت کند. شیفتۀ فرهنگ فرانسوی بود. با قدی نه خیلی بلند و اندامی لاغر، بسیار سرزنده و با نشاط بود. ازهوش واستعدادی برخورداربود که کمتر کسی ازاین موهبت برخورداراست. حافظۀ عجیبی داشت.

 

اگر بخاطر قیافه و ظاهر معروف و شناخته شده اش نبود، حتـّی با گوش تیزودقیق هم نمیتوانستیم حدس بزنیم که با یک فرانسوی تحصیلکرده وآگاه به مسائل، طرف صحبت نیستیم. اوکاملاً دو فرهنگی شده بود.

 

چندین سال قبل ازآنکه خودم با شاه آشنا شوم، یکی از دوستان فرانسوی دریا سالارم، ازطرف شاه دعوت شده بود تا درمورد یک پروندۀ فوق العاده فنـّی، توضیحاتی به او ارائه بدهد. درهمان روز، سوء قصدی علیه شاه توسط یکی از سربازان گارد او به وقوع پیوسته بود. شاه که از این سوء قصد جان سالم به در برده بود وازمرگ حتمی نجات یافته بود، نه تنها جلسۀ خود با این دوست فرانسوی بنده را لغو نکرده بود بلکه حتی آن را به تأخیرهم نیانداخته بود. هنگامی که این افسر فرانسوی برای ملاقات، به کاخ سلطنتی رفته بود، در آنجا هنوز مشغول جاروکردن شیشه های شکسته و خرده ریزه های دیگر بودند. آثارخون که بر در و دیوار پاشیده شده بود، نشان از زد و خوردی می داد که روی داده بود. افسرفرانسوی به حضور شاه رهنمون می شود، شاهی که درکمال آرامش و خونسردی به بحث و گفتگو درمورد پروندۀ مورد نظر می پردازد.

 

دوست دریا سالارم برایم تعریف می کرد که شاه به حدی درجریان پروندۀ مورد نظر بود که حتی از ریزترین وجزئی ترین مسائل و نکته های فنـّی آن به خوبی مطلع بود. درطی این جلسه، هیچ اشاره ای به وقایعی که چند لحظه پیش ازآن رفته بود تا مملکت را به عزا بنشاند، نشده بود.

 

کلیۀ کشورهای غربی نسبت به شاه، چاپلوسی وتملـّق می کردند. اما فرانسه برای این کار، یک بهانه وتوجیه خاصی داشت. شاه، چیزی را که فرانسوی بود دوست می داشت. خیلی خوب از تاریخ ما آگاهی داشت وحتی در جریان جزئیات سیاست داخلی ما بود. هرچه در توان داشتم برای ملتفت کردن او به مشکلات عمدۀ استراتژی جهانی بکارمی بردم. علاقۀ خاصی هم به این مسائل داشت. اونسبت به من لطف و محبت خاصی داشت. ازمن خواست که چندین بار در سال او را ملاقات کنم. سعی کردم توصیه هائی به او بکنم، به او بگویم مسائل جهان را چگونه می دیدم. اواز نادر مردانی بود که می شد با او از ژئوپولیتیک و استراتژی بین الملل صحبت کرد، بدون اینکه همچون بسیاری از دیگر رهبران، فقط سیاستِ سیاست بازان را در سر داشته باشد.

کریستین اُکرنت ــ آیا در مورد سرویس مخفی خودش، با شما مشورت و نظرخواهی می کرد؟

الکساندر دو مارانش ــ سرویس های مخفی او، تا حدی یک افسانه بود. خیلی حرفه ای نبودند. ساواک، بیشتر به یک پلیس پیشرفته می ماند تا یک سرویس اطلاعاتی، و این چیزی است که اغلب در کشورهای جهان سوم معمول است. ازآنجا که این کشورها، سرویس اطلاعاتی ندارند، لذا معمولاً راحت ترین راه حل را انتخاب می کنند، در واقع  تنها راه حلی را که در اختیار دارند انتخاب می کنند. و آن اینست که پلیس هائی را برمی گزینند و از آنها بعنوان مأموران اطلاعاتی استفاده می کنند، که طبیعتاً جواب نخواهد داد.

کریستین اُکرنت ــ جلوه های عینی و محسوس این همکاری ایران ـ فرانسه، در سطح شما، به چه شکل خود را نشان می داد؟

الکساندر دو مارانش ــ  همکاری ایران ـ فرانسه در، نگاه با هم به دنیای پهناور، متجلی می شد. از آنجا که ایران دارای دوهزار کیلومتر مرز مشترک با شوروی و نیز هشتصدوپنجاه وپنج کیلومتر با افغانستان است، جالب بود که از تهران، قسمت جنوبی امپراطوری شوروی را نظاره گرباشیم.

 

شاه بینش خوبی به آنچه که در دنیا، ونه آنچه که در کشورش می گذشت، داشت. ازاین بیم دارم که اطرافیانش، در مورد وضعیت داخلی کشور واقدامات کلیسای تشّیع، به طورغلط وغیرواقعی به اواطلاع رسانی کرده باشند.

 

پارس(و بعداً ایران)همواره بر چهار رکن استوار بوده است: سلطنت، مسجد، ارتش و بازار. به طورعاجز و کوتاه دست، شاهد در دست گرفتن مسجد، وسپس نابودی تخت سلطنت وارتش شدیم. کار از کار گذشته بود.

کریستین اُکرنت ــ با توجه به صحبتهای شما، ازمیان سرویس های غربی، سرویس های ویژۀ فرانسوی تنها سرویس هائی بودند که عناصراصلی انقلاب را شناسائی وتشخیص داده بودند. این را چگونه باید توجیه کرد، که همکاران آمریکائی شما این تیزبینی و دوراندیشی شما را نداشته باشند؟

الکساندر دو مارانش ــ آمریکائی ها بین سی الی چهل هزارنفردرایران داشتند که بخش اعظم آن، ازتکنیسین های نیروی هوائی ایالات متحدۀ، والبته، ازافراد سازمان سیا (CIA) بودند.

 

یکی ازضعف ها وایرادات سیستم آمریکائی ِآن زمان، این بود که، واشنگتن دنیا را بطور خیلی ساده و شِماتیک، دردوبخش مجزا، در نظرمی گرفت. در یک طرف، خوب ها یعنی دوستان مان؛ و در طرف دیگر، بدها یعنی دشمنان مان. اگرازدوستان ما هستند، دیگر بحثی نیست ولذا خیلی از نزدیک آنها را زیر نظر نمی گیریم. ازاین منظر، وقتی که ما شاه را بعنوان متحد وهم پیمان خود داشتیم، دیگر خیالمان راحت بود. ضمناً او را «ژاندارم خلیج» هم می نامیدند.

 

گزارش هائی مبنی براینکه: «نارضایتی رو به افزایش است... روحانیت در جنب و جوش است» به دستم رسیده بود. این گزارش ها به صورت بولتن های اطلاعاتی (BR) درآمده، وتحلیل وآنالیزآنها، به مقامات و بخش های ذیربط ارسال می شد. شاه که به من اعتماد داشت، به من گفته بود:«من روی شما حساب می کنم، که همیشه، آن چیزهای ناخوشایندی را که دیگران به من نمی گویند، شما به من بگوئید».

 

قدرت، وحشتناک است، زیرا یک خود ـ مخرب است. درمورد شاه، این مسئله به صورت پاتولوژیک و بیمارگونه درآمده بود. شاه دیکتاتور نبود بلکه یک اُتوکرات بود. دیکتاتور یک کشور کسی است که، هنگامی که یکی از روحانیون محلی، بالای مناره می رود و شروع به سخنرانی علیه رئیس مملکت می کند، کاری می کند که این آخرین خطابه ای باشد که علیه او سر می دهد و دوران او درهمان جا تمام خواهد شد. ولی یک اُتوکرات کسی است که، هنگامی که اولین فرد از روحانیون برای مطرح کردن خود ازطریق نشرسخنان آتشین علیه بزرگِ کشور، به بالای مناره می رود، هیچ کاری نمی کند. روحانی مزبور، خواهد توانست دوباره بر سَبیل مؤذن، بدون هرگونه تنبیه و مجازاتی، به کار خود ادامه دهد. بدین سان، صدای ویرانگرملاها، پخش می شود و بازتاب وانعکاس آنها در اقصیٰ نقاط شهرها و روستاهای دورافتاده گسترش می یابد.

کریستین اُکرنت  ــكه البته اين امرمانع ازآن نشد كه همين اُتوكرات، در برخورد با ديگر باصطلاح مخالفان سياسي خود، ملاحظه وخويشتن داری كمتری داشته باشد؟

الکساندر دو مارانشــاين مسائل مربوط به شرق است. درشانزه ليزه، هايد پارك لندن و يا سانترال پارك نيويورك که نيستيم . نبايد مرتكب اين اشتباه تکراری شويم كه آنچه را كه نزد ديگران و جاهای ديگر روی مي دهد، براساس اخلاقيات خود وازپس عينك خاص خود نظاره ومورد قضاوت قرار دهيم. زيرا اين كار، اولاً موجب دگرگون شدن صورت مسئله خواهد شد و ثانياً دراين صورت، برداشت صحيح ودقيقی نخواهيم داشت. بارها گفته ام: «وقتی ما دراين غرب يهودی – مسيحی مي خواهيم مؤدب باشيم، كفش می پوشيم و كُلاهمان را برمی داريم. ولی مسلمانها(حدود ششصد ميليون نفر) كُلاه برسرمی گذارند وكفش هايشان را در می آورند. حق با کیست؟ مسئله چيز ديگری است، همين و بس».

 

درآن زمان كارمن قضاوت كردن در مورد درست يا نادرست بودن مسائل نبود. دغدغۀ من، حفظ نوعی ثبات دراین منطقه ازخاورميانه بود، آنهم بخاطراينكه ثبات اين منطقه، ازنظرتهيه و تأمین نفت برای ما حياتی بود. منطقه ای كه تقريباً سه چهارم نفت اروپا را تأمين می كرد وازطريق تنگۀ مشهورهُرمز به اروپا منتقل می کرد.

 

برای حفظ شاه، می بايست اورا ازآنچه كه اتفاق می افتاد مطلع می كرد. بارها به من گفت:«شما تنها كسی هستيد كه اين مطالب را مطرح می كنيد. دیگران خلاف اين اظهارات را می گويند». پاسخی كه هر بار درنهايت احترام به او دادم اين بود که «سرورم، مسئله، تعداد آراء ونظرات نيست، مهم صحت و درستی اين گفته هاست».

  کریستین اُکرنت ــ درآن زمان، خمينی درعراق درتبعيد به سرمی برد؟

  الکساندر دو مارانش ــ بله، خمينی درعراق درتبعيد به سرمی برد. دوستم سعدون شاكر، که دركنارسايروظايفش، اورا هم زير نظر داشت و مرا در جريان می گذاشت، تعريف می كرد كه آيت الله يك خلق وخوی وحشتناکی داشت. يك خودکامۀ قرون وسطائی است. يك روزبچۀ يكی ازهمسايگان با يكی از بچه های خانواده اش دعوا کرده بوده است. خمینی می خواسته آن بچه ای را كه جرأت كرده بود روی خانواده او دست بلند كند را بکـُشند. بدیهی است که عراقی ها خواسته اورا اجابت نمی كنند.

 

او سعی می كرد با سخنان آتشين خود، درمملکت ايران آشوب واخلال به پا كند. اویک حس انتقام جوئی شخصی عليه شاه داشت، این درحالیست که شاه او را با تبعيد كردنش در سال ١٩٦٣ به نوعی درامان گذاشته بود. ژنرال پاکروان، سفیر پیشین ایران در پاریس، که مربی و مشاور نظامی مورد اعتماد شاه جوان نیز بوده است، زندگی خمينی را با تبعيد كردنش نجات داده بود، آنهم به رغم اينكه بعضی ها پيشنهاد می كردند كه اورا به اجداد محترمش ملحق كنند. سالها بعد، هنگامی كه ژنرال پاكروان به ايران برگشت، يكی از اولين اقدامات خمينی دستگيری و تيرباران كردن او بود. چرا؟ برای اينكه تعریف نکند كه آيت الله حیات و زندگی خود را مديون او بوده است.

 

ازسال ١٩٦٣تا ١٩٧٨ كه خمينی در نجف در تبعيد به سر می برد، به هزینۀ عراقی ها امرار معاش می كرد. درپی یک نزديكی روابط میان شاه و صدام حسين، مذاكراتی برای خفه كردن صدای فعاليتهای خمينی انجام شد.

 

درهمان هفته ای كه مذاكرات انجام شده بود، مدير دفتر خودم را، كه حامل يك پيام شفاهی برای صدام حسين بود، نزد ایشان فرستادم. به او گفتم كه به صدام بگويد كه بايد خيلی مواظب ومراقب اين مرد باشد. مردی كه به تصورمن يك گلولۀ آتش زای واقعی بود، گلولۀ آتشینی كه چيزی مهيب تر وهولناكترازآن وجود ندارد، مگرحریق جنگلها، كه اغلب هم بوسيله باد پيشروی كرده و جاده ها ومرزها را درمی نوردد، تا جنگل های همسايه ومجاور را نيز طعمۀ حريق خود سازد. ازآنجا كه عراقی ها پذیرفتند که به صحبتهای من گوش كنند، لذا ترتيبی دادند كه ديگر برای مدت زيادی اورا نزد خود نگه ندارند.

 

مديردفترم بعد ازدو روزازعراق برگشت و به من حساب پس داد:«آقای مديركل، خوش به حالتان می شود: تصميم براخراج خمينی توسط عراقی ها، عملاً گرفته شده است.

 

عالیجناب(خمينی)ازاين وضعيت خيلی ناراحت شده بود وتمام آن كسانی(عراقی ها)را كه طی اینهمه سال، به او واعقابش مأوی ومأمن داده بودند، تهديد كرد كه همان سرنوشت و بلايی را كه برای شاه درنظر گرفته است برسرآنان نيز خواهد آورد.

 

بغداد اعتنايی به اين سخنان نداشت، والبته که، دولت برتصميم خود باقی ماند. بر سراين قضیه، مرد مقدس، يك اکیپ تلويزيونی فرانسوی را كه جهت ملاقات با او آمده بودند، به حضور پذيرفت. آنها به وی گفتند كه برای كسی مثل او فرانسه كشورايده آل است. كه این امر، برتمايل این پیرمرد برای آمدن به فرانسه، تأثیر گذاربود.

  کریستین اُکرنت ــ منظورتان اين نيست كه اين ژورنالیست های تلويزيون فرانسه بودند كه اين فكروايده را به خمينی القاء كردند كه از فرانسه تقاضای پناهندگی نمايد ؟

  الکساندر دو مارانش ــ اگرچه خود اوازقبل به اين موضوع فكرمی كرد ولی اينها به او گفتند كه درفرانسه  به خوبی ازاواستقبال و پذيرايی خواهد شد، واين چنين شد كه یک روزدرفرانسه پیاده شد.

  کریستین اُکرنت ــ پس اين سرويس شما نبود كه استقبال از خمينی را در فرانسه سازمان دهی كرد ؟

الکساندر دو مارانش ــ مطلقاً خير! خمينی يك گلولۀ آتش است و،همآنطور كه دیدیم، يك خطر فوق العادۀ بين المللی است.

کریستین اُکرنت ــ اين را چگونه توضيح می دهيد كه قدرت حاكمۀ فرانسه، آمدن و مستقر شدن او را در فرانسه، فاقد اشكال تشخیص داده باشد؟

الکساندر دو مارانش ــ دومكتب ودوطرز فکروجود داشت. برخی ها در وزارت امور خارجه براین نظربودند كه فرانسه، می بايد سنت ديرين خود، به عنوان سرزمين ميهمان نوازی و پناه را با استقبال ازعالیجناب(خمينی) نشان بدهد. بنده اينطور فكر نمي كردم . من فکر می کردم که بهتر،این است که برود و درسرزمينهای خوش آب وهوا تر مثل ايتاليا اقامت کند.

  کریستین اُکرنت ــ چرا ايتاليا؟

  الکساندر دو مارانش ــ برای اينكه آب وهوای آنجا، بهترین است. البته خمينی قبل ازاينكه ما را با حضورش درفرانسه مستفيض كند، تلاش كرده بود كه بتواند به همراه خانواده اش دركويت مستقر شود. اما كويتی های وحشت زده، به اين مقدس مرد گفته بودند كه آب وهوای گرم ومرطوب كـُنج خليج مناسب وضع سلامتی ضعیف اونمی باشد.

 

هنگامی که این خبر را شنیدم، یکی از صحنه های کـُمدی اِدوارد بورده (Edouard Bourdet)   برایم تداعی شد که درآن، درمورد یکی از پرسوناژها، که دیگرخیلی هم جوان نبود و قیافۀ سرد و بی روحی داشت وهمیشه بیمار، ولی هرگز نمی مُرد، می گفتند که « یک ناخوشی...آهنین دارد!»    

 

خلاصه، خمينی١٠ اکتبر١٩٧٨ به نوفل لوشاتو رسيد، جائی كه درآنجا يك كميتۀ استقبال، مركب از مشتاقان و چپی هائی ازهمه نوع، كه دست به دست از دانشگاهای  بزرگ غربی آمده بودند، به اضافۀ متخصصين مختلف دیگری که درميان آنها بودند، درانتظاراو بود.

 

به استحضارکاخ اِلیزه رساندم كه، ازنظرمن، آمدن اين ويزيتور دست و پاگير، خبر خوشی نيست. کارگلوله های آتشین، به آتش كشيدن هرچیزیست که در معرض و دسترس آنهاست.

کریستین اُکرنت ــنظر به اينكه، این سرويس های شما، و طبعاً خود شما، بوديد كه اهميت روحانيت شیعه را مطرح كرده بوديد، آيا به خاطرهمين نكته سنجی ها و دورانديشی ها نبود كه درفرانسه ازخمينی استقبال شد، برای اینکه روی آينده شرط بندی كنند؟

  الکساندر دو مارانش ــ گمان نمی كنم كه اين دوقضیه به هم ربط داشته باشد. من فکرمی کردم كه می بايست خيلی مواظب بود، زيرا بخشی از روحانيت شيعه، تحت نفوذ خمينی، بيش از پيش عليه سلطنت فعاليت می كرد. مخالفت آنان با سلطنت، قبلاً و درسال ١٩٦٣ در جريان انقلاب سفيد شاه خود را نشان داده بود. انقلابی كه درطی آن شاه زمين های بسياری را كه بطور سنتی در اختيار روحانيت شيعه بود، مصادره كرده بود تا آنها را بين دهقانان تقسيم كند. ازجمله اين موارد، مصادرۀ اموالی ازخانوادۀ خود خمينی بود، كه همين موجب تشديد نفرت اواز سلطنت واز خود شخص شاه شده بود.

              

به ياد داشته باشيم كه شاه ايران، يك غربی تا حدی پرورش یافته دراروپا بود.همين امر، به اضافۀ بيماريش، يكی ازعلل عمده و مهم سقوط او بود. اگر شاه واکنش وعکس العملی شرقی داشت، درهمان زمان كه اولين اخلال ها آشكار شدند، احتمالاً به گونه ای عمل می كرد كه اين اغتشاشات بلافاصله سركوب و متوقف شوند.

 

اغلب او را با پدرش مقايسه می كردند. پدرش يك استوار ساده ای بود كه بعداً به سرهنگی قزاق ها رسيده بود و برخلاف پسرش، آدمی بود زرنگ، تيز و باعظمت. در آن دوران، يك جمله را برای من گزارش كردند كه چكيدۀ اوضاع و احوال آن زمان بود. آن جملۀ تكان دهنده اين بود:«به پدرش، كسی جرأت نمی كرد دروغ بگويد. به او(شاه) كسی جرأت نمی كند حقيقت را بگويد».

  کریستین اُکرنت ــ شما به اومی گفتيد حقيقت را؟

  الکساندر دو مارانش ــ شاه ازمن خواسته بود كه هميشه حقيقت را بگويم، لااقل آنچه كه از نظرمن حقيقت بود. همواره حقيقت را گفتم و يا بهتر بگويم حقيقت خودم را، زيرا كیست که بتواند ادعا كند كه حقيقت همان است كه او دراختیار دارد؟ اجازه بدهيد كه ياد آوری كنم که، تنها و یگانه دغدغه و نگرانی من، دفاع ازمنافع عالی فرانسه، اروپا و دنيای آزاد بود. نه نيازونه تمايلی به ترفيع و پیشرفت ـ برای به کجا رسیدن؟ ـ داشتم و نه به هيچ جايزه و پاداش ديگری.

  کریستین اُکرنت ــ به شاه گفتيد:« مواظب باشيد! ملاها در روستاهای شما در جنب و جوش هستند؟»

  الکساندر دو مارانش ــ بله این را گفتم، ضمناً به او گفته بودم كه«مواظب بازار»هم باشد. و خصوصا به او گفتم كه «مواظب دستگاه اداری دولت كارتر»هم باشد. او را مطلع کردم كه اين پرسوناژ فاجعه بار ملی و بين المللی، که پرزیدنت کارتربود، تصميم گرفته است که او را جایگزین كند. رئيس جمهورآمريكا کاملاً از واقعيت های خاورميانه و ازجمله ايران، بی خبروناآگاه بود. از نظركوتاه بين ِاين پرسوناژ پيش آهنگِ خوش سيما، كه از ايران لابد فقط همين را می دانست كه دركجا واقع شده است، شاه ديكتاتورشرور و بد ذاتی بود، كه مردم را به زندان می انداخت وبنابراین، دیگرمسئله این بود که در اسرع وقت، سيستم دمكراتیک، به شيوۀ USA را، درآنجا مستقروحاکم كرد. تصورمی كنم كه هرگز كسی به اين مهمان كاخ سفيد اين قاعدۀ طلائی شرق را ياد نداده بود كه«ببوس دستی را كه نمی توانی قطع كنی».

 

يك روزاسامی كسانی را كه درایالت متحده، مسئوليت بررسی و ارزیابی رفتن و جايگزين كردن شاه را به عهده داشتند به وی اعلام كردم. حتی در یک جلسه ای شركت كرده بودم كه يكی ازمسائل مطرح شده درآن جلسه اين بود که:«چگونه عمل كنيم برای بیرون راندن شاه، وبا كی او را جایگزین کنيم؟

 

شاه نخواست مرا باوركند. به من گفت:«هرچه بگوئيد باورمی كنم بجزاين يكی. ــ ولی سرورم، چرا دراين مورد به من باورنداريد؟ــ برای اينكه جایگزین کردن من خيلی احمقانه خواهد بود! من بهترين مدافع غرب دراين منطقه ازدنياهستم. بهترين ارتش را دارم. بزرگترين قدرت را دراختياردارم». همچنين اضافه كرد كه:«اين موضوع آنقدرنامعقول وغيرمنطقی است كه اصلاً نمی توانم آن را باوركنم!». و پس از سكوتی كوتاه، كه درآن تأملی كردم به آنچه كه درپاسخ بگویم، به وی گفتم:«واگرآمريكا ئی ها مرتكب اشتباه شده باشند؟».

 

اين همان چيزی بود كه اتفاق افتاد. آمريكائيها تصميم خود راگرفته بودند. مثل همیشه، بینش و نگرشی که ازايران داشتند، منطبق ومطابق با نگرش ايرانی هائی بود كه با آنها معاشرت داشتند: همان ايرانی هائی كه از دانشگاههای هاروارد، استنفورد و سوربن فارغ التحصيل می شدند وعملاً كمتراز يك درصد جمعيت ايران را نمايندگی می كردند. درایالت متحده، و هم در اروپا، تصور نمی کردند که مردم ایران از مردمانی تشكيل شده است كه در قرن يازدهم زندگی می كردند. ايرانيانی كه با آمريكائيها معاشرت داشتند در تهران زندگی می كردند، درمجالس باده گساری شركت می كردند. بهتراين می بود كه دست ازاين مهمانی ها برداشته می شد، میهمانی هائی كه درآن هيچ چيزی نمی آموختيم وهيچ چيزی جز بيماريهای كبدی برایمان نداشت، وبه جای آن در تماس و ارتباط بامردم عادی بازار و روستاها به سرمی بردیم. من نمايندگان خود را مُلزم كرده بودم كه اين ضابطه را رعايت كنند.

  کریستین اُکرنت ــ دراروپا هم برداشت همواره مثبت وخوشايندی ازرژیم شاه وجود نداشت.

 الکساندر دو مارانش ــ برداشت و تصویرغربی ازرژيم شاه، تصويری بود كه اغلب ازآينۀ معوج وموج دار ساواك می گذشت. ازنظربعضی ها، ساواك حاصلجمع يك فوق ِگشتاپو به علاوۀ کا.گ.ب، ضربدر در١٠ بود! كه چنين نیست. دليل آنهم، ناتوانی و ناکارآمدی ساواك در پيش بينی وقايع وحوادث وسپس مقابله كردن با آنها بود. وقتیکه به ژنرال ِارتش، نصیری، فكر می كنم كه طی سالها رئيس ساواك بود، که شاه برای دوركردنش، او را به عنوان سفيرايران دراسلام آباد تعيين كرده بود، بعداً به تهران بازگشت تا درحضورآيت الله توضیح دهد وازخود بگويد! بلافاصله مورد شكنجه قرار گرفت وبه قتل رسيد. همين قتل نصيری ثابت می كند كه رئيس ساواك حتی درمورد جان و زندگی خود نيز قادر به انجام یک تحليل صحیح نبود. اگراوكارآمد می بود، شاه هنوز بر تخت سلطنت می بود و خمينی درتبعيد.

کریستین اُکرنت ــ آيا زوال رژيم را از نزديك دنبال كرديد؟

الکساندر دو مارانش ــ شاه كه دراثربيماری، بيش از پيش فرسوده شده بود، توانائی خود را برای كاروتصميم گيری كاهش يافته می دید. درفاصلۀ يك ماه، ديدم او را که به اندازۀ چندین سال پیرشده بود. دیگرهمان مرد سابق نبود. و دیگر اینکه، قربانی اطرافیانش شده بود. که البته این امر فقط مختص اُتوکراسی ها وحکومت های خودکامۀ شرقی نیست. شاه ازوقایع اطلاعات غلط داشت، بیهوش وازمردم بریده شده بود.

 

شاه درحال بیرون آوردن مملکت ایران ازقرن یازده وهدایت آن بسوی قرن بیستم، یا شاید قرن بیست ویکم بود. ولی شورواشتیاق اوبرای طی کردن صدها سال درطول عمرکوتاه خود، موجب بی احتیاطی هائی شده بود. بی احتیاطی و بی پروائی های یک مرد مدرن در برابر یک دنیای قرون وسطائی.

 

کمااینکه اورا خیلی سرزنش می کردند که چرا در روزعید مسلمانان، با یونیفـُرم به مسجد جامع رفته وبه جای اینکه مثل همه بر روی زمین بنشیند، با خود یک مُبلی به مسجد برده بود. بد زبانان ِتلخ گوی دیگر به این مطلب اشاره می کردند که:«شاه بانو، به جای اینکه مُحَجبه باشد، با کت و دامن پاریسی به مسجد آمده است» وحرفهائی از این قبیل... اگراین چیزها درغرب مضحک و خنده دار بنظر می رسد، درعوض، اصلاً خوشایند مردمانی نیست که در قرن یازدهم زندگی می کنند. مردم عوامی که درعصری دیگر بسرمی برند.

 

کریستین اُکرنت ــ آیا شما شاه را از ظاهر خود بزرگ بین او، مسابقۀ تسلیحاتی، هزینه های هنگفت و سرسام آور، فساد مالی فراگیراطرافیانی نامعقول وتحریک آمیز، برحذرداشته بودید؟

الکساندر دو مارانش ــ بله کاملاً.

کریستین اُکرنت ــ درمورد این افراط و تخطی ها، به او هشدارواخطارمی دادید؟

الکساندر دو مارانش ــ نه دقیقاً با این عبارات. این چیزها را میتوان بصورت سوالی مطرح کرد. مثلا:« سرورم، گمان می کنید که ثروت حاصل از نفت، آنگونه صحیح توزیع شده باشد كه بايد بشود؟» ازاین جورچیزها بود که می شد به اوگفت، که البته كه تا آنجائی كه من ميدانم، اين صحبتها را فقط ازمن، وبا کمال میل، قبول می كرد و نه از هيچ كس ديگر. چرا چنين بود؟ پاسخ آن ساده است. كساني كه دوروبَراورا گرفته بودند، به طرز وحشتناكی احساساتی بوده وازاومی ترسيدند. همۀ آنها بلا استثناء دنبال اين بودند كه چيزی ازاوبه دست آورند، كادو،پُست ومقام وهرنوع مزيت و فايده ديگری... من نه.

 

فساد مالی همواره از امراض انسان ها بوده وهست. دركشورهايی كه فساد مالی وجود ندارد، در واقع خود را با چنگ و دندان حفظ كرده اند، هرچند که!  و اما درهمه جای ديگر، رشوه و بخشش يك نوع رفتارسنتی وآباء واجدادی ِزندگی محسوب می شود. پديدۀ رشوه درايران، ازآن روزی كه چاههای  پرخيروبركت نفت ناگهان فوران كردند، رو به گسترش نهاد. نياگارائی ازپول برسركشوری ريخت كه آمادگی وظرفيت دريافت كردن آن را نداشت.

 

مأموران سرویس من، که درايران حضور داشتند، پیش چشم خود ديدند كه چه ثروت های انبوهی انباشته شد، و چه دلال های بی شماری ثروتمند شدند. مطالعۀ دقيق تماسهای رمزی يا غیررمزی، به ما اين امكان را داد كه ازمکالمات بين قرقاول های قفس های گوناگون پی ببريم كه با چه اعداد وارقامی و آنهم با چه تعداد شگفت انگيزی از صفر، بازی می كردند .

  کریستین اُکرنت ــ و از ميان اینها، کدام فرانسوی ها؟

  الکساندر دو مارانش ــ با تأسف برای فرانسه، آنجا هم مثل بقيه جاها، فرانسويان غالباًغایب بودند. ما خيلی كمترازآنگلوـ ساكسون ها و آلمانی ها یا ايتاليايی ها فعاليت داشتيم. اتباع اين كشورها هيچ واهمه ای ازاين كه برای لااقل چندين ماه در خارج  از كشور خود مستقر شوند ندارند، خصوصا اگرموضوع به دست آوردن یک قرارداد آبدارمطرح باشد. درحالی كه فرانسوی ها، از راه نرسيده، ساعات باقی مانده برای رفتن را می شمارند تا مثلاً تعطيلات آخرهفته را به فرانسه برگردند. يكی از شخصيتهای مطرح عربستان سعودی داستان زيررا برايم تعريف كرد که مربوط به زمانی است كه قيمت نفت بريل دربالاترين سطح خود قرارداشته است: يك روز يك هيأت نمايندگی عالی رتبه از يك شركت ژاپنی به سرپرستی قائم مقام رئيس، با يك هواپيمای اختصاصی از راه رسيدند. درمعیت آنها مشاورين وتكنسين هايی ازهمه جورآمده بودند، كه اکثرآنها عربی حرف می زدند، آنها تا آن حد برايشان مهم بود كه بتوانند موفق به عقد قرارداد مهمی شوند كه با خود منشی هايی آورده بودند كه مستقيماً بتوانند مطالب را در زبانی كه زبان پيامبر بود، بوسيله ماشين تحريرهائی كه به زبان عربی تايپ مي كردند به رشته تحرير درآورند. خود شرقی هاهم حاضربودند تا هر زمان كه برای برنده شدن لازم باشد درمملکت بمانند. واين همان كاری بود كه شد.

کریستین اُکرنت ــ آيا برداشتها واطلاعات خود را در مورد ضعف و شكنندگی رژيم ايران با مثلاً همكاران آمريكايی خود در ميان می گذاشتيد؟

الکساندر دو مارانش ــبا برخی ازهمكارانم از خانوادۀ آتلانتيك صحبت كرده بودم ولی آمريكايی ها خيلی طالب نبودند. در خارج معمولاً همكاران آمريكايی ما تمايل دارند بيشتر بين خودشان باشند. شيری را می نوشند كه با هواپيما برايشان فرستاده اند زيرا ازاين طريق مطمئن هستند كه خطرآلوده شدن به ميكروب وجود ندارد. بدون ارتباط با جهان بیرون زندگی می كنند و ديد وبازديد های خود را به کوکتِل ها محدود می كنند. اين كارها بسيارناخوشايند است.

 

يكی ازكاركنان سفارت شوروی در تهران که مسئول خريدهای سفارت بود به بازارميرفت، همه را به خوبی می شناخت، با مردم سلام واحوال پرسی می كرد با آنها دست می داد و حتی با زبان فارسی عاميانۀ كوچه بازار با آنها صحبت می كرد. همين مرد سالها بعد به تهران برگشته بود تا اين بار پست مهمی را در سفارتخانه به عهده بگيرد. اين دقيقاً مصداق ونمونۀ كارهايی است كه بايد می كرديم. والبته ما هم سعی كرديم آنگونه عمل كنيم .

کریستین اُکرنت ــ آيا سعی كرديد براساس همين اصول، درنزديكان خمينی در نوفل لوشاتو درفرانسه نفوذ كنيد؟

الکساندر دو مارانش ــ اين كار وزارت كشور بود، چراکه اين مسئله درقلمروملی فرانسه واقع می شد. ولی ازاين بیم دارم كه دولت فرانسه ازآنچه كه در بين اطرافيان خمينی می گذشت بخوبی مطلع نبوده باشد...عالیجناب(خمينی)از كاست ضبط صوت برای ضبط كردن سخنرانی های آتشين استفاده می كرد که درآن مردم را به قیام، و نيروهای مسلح را به فرارازخدمت فرا می خواند. سپس اين كاست ها، در چمدان های ديپلماتیک، به برلين شرقی فرستاده می شدند، جائی كه درآن ستاد مركزی حزب توده يعنی حزب كمونيست غيرقانونی ايرانيان مستقر بود. اين بود كه ما به آنچه كه در برلين شرقی می گذشت علاقه مند شديم، متوجه شديم كه حزب تودۀ برلين شرقی، اين نوارها را درهزاران نسخه تكثيرمی كنند و بدون مشكل مرز و حمل و نقل، به ايران می فرستادند. در آنجا، اين نوارها، درتهران، داخل صندوقهای پستی انداخته می شدند  و يا دراصفهان آنها را از روی ديوار به داخل حياط و باغچه ها می انداختند و به همين ترتيب درساير شهرها.

 به اين ترتيب يك تكنيك مدرن در پخش و توزيع ويرانگرها افتتاح شده بود .

  کریستین اُکرنت ــ و طبعاً اِلیزه را ازاين امر آگاه کرديد؟

  الکساندر دو مارانش ــ در مورد فرانسه، به گونه ای عمل كردم كه ازخمينی بخواهند كه در پی يافتن سر پناهی دريك سرزمين خوش آب وهوا تر برای خود باشد. به عبارت ديگر، توصيه كردم كه ازعالیجناب بخواهند كه خاك فرانسه را ترك كند. يك روز صبح، مدير دفتر بسيار شايستۀ من، آقای ميشل رووسَن  (Michel Roussin) با قيافه ای خندان وخوشحال پيش من آمد وگفت:«آقای مديركل، برنده شدید. فردا يا پس فردا، به آیت الله خمینی ابلاغ می شود كه بايد فرانسه را ترك نمايد. البته به طورمؤدبانه به او خواهیم گفت، ولی درهرحال خواهیم گفت.» خيالم راحت شده بود. فردای آن روز، تقريبا درهمان ساعت، مدير دفترم دوباره آمد با من صحبت كند، با قيافه ای گرفته ودست ازپا درازتر:« آقای مدير كل، خبرها چندان جالب نيستند. باد از سَمت ديگری می وزد. اومی ماند». غافلگيرشده بودم:«اَه!  چرا می ماند؟ - سفيرايران به وزارت خارجه اعلام كرده بود، كه گويا از نظر شاه ايرادی در اينكه خمينی درفرانسه بماند، دیده نمی شود». كمی متاثرشدم، وازاو پرسيدم:«مطمئن هستيد؟». جواب داد:«بله آقا، كاملاً». مات ومبهوت ازاين خبرعجيب و تأسف بار، تصميم گرفتم به تهران بروم تا از زبان خود شاه، تأیيد اين تغییرباورنکردنی را بشنوم.

 

چهل وهشت ساعت بعد، با يك هواپيمای mystère20  رهسپارتهران شدم. آتش سوزی های متعدد، تهران را تيره و تاريك کرده بود. اعتصاب عمومی، فرودگاه پايتخت، مهرآباد، را فلج كرده بود. نه خدمات هوانوردی و نه سوختی برای هواپيماها وجود داشت. اين هواپيمای mystère20  هواپيمای خوبیست، ولی همانطوركه هوانوردان میگويند:«هواپيمای پا كوتاهی است». شعاع عملش خیلی کوتاه است.اين تنها عيب آن است. آقای ميشل رووسَن، دستيارم ويك افسرمتخصص جوان و برجسته، يعنی كاپيتان اِم. را به همراه خودم به ايران بردم. شب را درقبرس، درشهرلارناكا سپری كرديم. صبح زود، سوخت گيری كرديم و به طرف تهران پرواز كرديم. هنگامیکه به فرودگاه مهرآباد رسيديم، مردانی را ديديم كه با مواد منفجره ومحترقه در محوطۀ فرودگاه، دررفت وآمد بودند. برج كنترلی دركارنبود. به خدمۀ هواپيما دستوردادم كه هواپيما را ترك نكنند. با توجه به اينكه يك سيستم تماس با يكی ازنزديكان شاه را دراختيارداشتم، اتومبيلی درآنجا، از قبل منتظرما بود. پس ازعبورنه چندان آسان ازاين شهر بزرگ، كه خيابانهای آن از مردم عادی موج مي زد، شاه در يكی ازكاخهای خود، كه تا آن زمان نديده بودم، مرا دردفتری به حضور پذيرفت.

 

اوّلين چيزغیرعادی دراين اطاق كوچك، نور ملايمی بود كه بوسيلۀ يك لامپ بزرگ از يك آباژور بسيارزيبا درگوشۀ اتاق، برروی يك ميزگرد به داخل اتاق پخش می شد. شاه يك عينك دودی بزرگی، كه كاملا نيمی ازصورتش را پوشانده بود، برچهره داشت. هيچ وقت او را باچنان عينكی نديده بودم. پس از سلام واحوالپرسی های هميشگی، ناراحتی، بهت و سرگردانی خود را از شوك ناشی از رد نظرمن، مبنی بر دور كردن خمينی ازپاریس؛ آنهم به خواست خود اعلی حضرت، را به اطلاع او رساندم. بعد از اينكه اخبار واطلاعات مربوط به وقايع فرانسه را به عرض او رساندم گفتم:«سرورم، آيا شما قربانی اطرافيانتان و يا اطلاعات غلط ونادرست و يا حتی خيانت سفيرتان نشده ايد». پاسخ داد:«ابداً، اين كاملاً طبق دستورات خودم بوده است». شاه با مشاهدۀ حيرت و تعجب من گفت:«حالا كه فقط خودمان هستيم دلايلم را دراين مورد به شما مي گويم: اگر شما خمينی را درفرانسه نگه نداريد، او به دمشق درسوريه می رود. دراين صورت، بیش ازحد به ايران نزديك خواهد بود. اطلاعات دقيقی دارم حاكی ازاينكه اگر به دمشق نرود، درعوض به تريپولی نزد سرهنگ قذافی خواهد رفت، كه اين بدترين چيزی است كه ممكن است اتفاق بیافتد. نظربه اينكه روابط من با كشور فرانسه بطورفوق العاده ای، خوب وحسنه است، از شما می خواهم كه به استحضار رئيس جمهور برسانيد كه من روی دوستی شما حساب می كنم که ...». دقيقاً اين جمله را ازخود شاه نقل قول می كنم كه گفت ــ پیچش را سِفت کنید ــ و نهايت امراينكه، من دوست دارم كه خمينی نزد شما در فرانسه بماند، که تحت كنترل خواهد بود»

 

با خودم گفتم اگرچه فرهنگ فرانسه را به خوبی می شناسد، ولی مطمئن نيستم كه در جريان سيستم«دمكراسی نرم»حاكم برفرانسه وامكانات ناچيزی را كه برای ساكت كردن اين مقدس مرد دراختيار داريم، باشد.

 

غم انگيزترين لحظۀ اين ديدار وقتی بود كه شاه به من گفت:« دوست گرامی من، اين را بدان، كه هرگزمردمم را به گلوله نخواهم بست!». من هم که در فاصلۀ فرودگاه تا كاخ، آن دسته ها را ديده بودم كه ترس و وحشت را درشهرحاكم كرده بودند، در پاسخ گفتم:«سرورم، دراين صورت، شما بازنده ايد».

 

درپايان جلسه پس ازاينكه با نهايت ادب و مهمان نوازی به سخنان من گوش داده بود، مرا تا جلوی درب اتاق مشایعت كرد. درب باز شد و نورتند سالن انتظاربه يكباره وارد نور ملايم اتاق شد. شاه قبل ازاينكه با من دست بدهد، عينك خود را برداشت. پيش ازخداحافظی به او نگاه كردم و صورتش را در نوركامل ديدم. همان چهرۀ آشنا و خودمانی بود كه چندين هفته قبل ديده بودم. به علت بيماری كاملاً شكسته وفرسوده شده بود. مردی كه اين بيماری را با خود به همراه داشت كسی بود كه بسياری ها به او تملق می كردند، دیگرانی ازاو متنفر بودند. كسی بود كه زحمات بسياری برای مملکتش كشيده بود. خلاصه اينكه كسی بود كه در رديف اوّل شخصيت های عصر ما جای می گرفت.

 

پس از چندين بارمتوقف شدن در پست ها ی نظامی ِبين راه، كه درآن سربازان اسلحۀ اتوماتيك خود را درفاصله يك متری از سَرم می گرفتند، بالاخره به فرودگاه رسيدم. هواپيمای ما به طرزمعجزه آسائی، سالم مانده بود.

 

فردای آن روز، وارد دفتر كار پرزيدنت ژيسكاردِستـَن  (Giscard d'Estaing)  شدم. پرزيدنت بلافاصله برای ملاقات با من ازجای برخاست:«خُب چه خبر». و برای اوّلين بار، بدون تشريفات رسمی و ادای احترام، گفتم:«اين همان لوئی شانزدهم است» درجواب اين سخن ِمن گفت:« يعنی، كارتمام است». با توجه به اينكه از زمان این دِرام و واقعۀ ناگوار(انقلاب) تاكنون، بارها و بارها به آن ماجراها فكر كرده ام، خيلی دوست دارم يك تاریخ دان متبحرومجرب، يك کارتطبيقی برای مطالعۀ شومی ونگون بختیهای لوئی شانزدهم، تزارنيكلای دوم ومحمد رضا شاه پهلوی تأليف نمايد. آنها، هر سه نفر مغلوب ضعف و ناتوانی خود شدند. اگر به اين پادشاهان به طور صحيح اطلاع رسانی شده بود واطلاعات واخبارصحيح به انها داده می شد، يك راه ديگری انتخاب می كردند، راه قاطعيت صريح، اين چيزی است كه می توانست در هر سه اين موارد، مسير تاريخ را عوض كند.

کریستین اُکرنت ــوقتي كه شاه در تبعيد به سرمیبرد، آيا رفتارفرانسه و پرزيدنت ژيسكار دِستـَن اورا دلخورنكرده بود؟

  الکساندر دو مارانش ــدر مورد اينكه آيا رفتار فرانسه او را ناراحت كرده بود اطلاعی ندارم: هیچ چيزی در اين مورد به من نگفت. اوايران را ترك كرد، بدون اينكه حتی يك فرستندۀ راديوئی يا يك تكنسين مخابرات با خود به همراه ببرد، تا به او اين امكان را بدهد كه با نيروهای كاملاً صادق و وفادارش در ارتش درتماس باشد. البته بعد ها اين نيروی وفادار، بیرحمانه مورد تصفيه و پاكسازی قرار گرفتند. نبايد از ياد برد که دستگاه اداری دولت كارتر، درتمایل ابلهانۀ خود، برای تغيير سيستم سياسی درايران، تا آنجا پيش رفت كه شاه تضعيف شده و ناتوان راچنان تحت فشار قرار داده بود، كه به نيروهای ارتش خود دستور داد كه دراين ماجراها هيچ واكنش وعكس العملی از خود نشان ندهند. حتی كار به جايی رسيده بود كه اين كارتر وصف ناشدنی، خيلی زود، ژنرال هاوز  (Hauser)را به تهران فرستاد تا در جريان نشست هايش با اُمرا و فرماندهان نيروهای مسلح ايران، كه از بهترين ومجهزترين ارتش های منطقه بودند، و تماماً به تجهيزات، وسايل و جنگ افزارهای آمريكايی مجهز بودند، بفهماند كه در صورتی كه عكس العملی دراين قضايا از خود نشان بدهند، ديگرهيچ قطعه وتجهيزاتی برای آنها فرستاده نخواهد شد. به اين ترتيب بود كه خمينی را به قدرت رسانده وانقلاب شيعه به وقوع پيوست. مجموعۀ نيروهای مطيع ارتش، منتظر يك اشارۀ اعلی حضرت بودند تا واردعمل گردند، كه البته اين اشاره هيچ وقت به آنها نشد. ارتش ايران يك ارتش كلاسيك ومنظم بود. دربحبوحۀ جوش و خروش آشوب های بپا شده، چند زره پوش از گارد شاهنشاهی وارد عمل شدند. اينها درآن زمان جزء مجهزترين و مسلح ترين جنگ افزارهای مدرن محسوب می شدند اما فقط برای جنگ های منظم و كلاسيك  تربيت وساخته شده بودند، و نه عليه شورشها و جنگهای انقلابی.

 

مثلاً، اين واحد های زرهی نمی توانستند درمقابل «كوكا مولوتف» هيچ كاری بكنند. مثل همه جا، و بخصوص در كشورهای مسلمان، نوشيدنی هايی از نوع كوكا كولا ،كه غير الكلی هستند طرفداران بيشماری دارند. علاوه براين، شايعاتی هم در گوشه و كنار، دهن به دهن می گرديد دال براينكه،«كولا» از نظرجنسی، محرك و شهوت آوراست. بنابراين مصرف كننده، زياد بود واين بطری های خالی درهمه جا يافت می شد. تكه پارچه های كهنه هم، كه مشكلی در بدست آوردنشان نيست. والبته، نفت و بنزين نيز. يك بطری + يك تكه پارچه + نفت يا بنزين = كوكتل مولوتف. اين گلوله های آتشين، از روی پشت بام ها برروی زره پوش های نظامی پرتاب می شدند، و به سرعت ، آنها را به صورت حریقی شعله ور در می آورد و سرنشينان و خدمه اين خودروهای زرهی را از پای درمی آوردند. در واقع هيچ وسيله ای برای مقابله با  چنین دشمنی را دراختيار نداشتند.

 

چرا دولت وقت آمريكا، بهترين و قويترين متحد خود را دراين منطقۀ فوق العاده ناپایدار، و از لحاظ استرتژیکی حیاتی، محكوم واعدام كرد؟ شاید پاسخ اين سوال درمعجونی از كوته بينی، اطلاعات غلط، خامی وخوش باوری تاريخی یافت شود. دوستان ماوراء اتلانتيك ما گمان می كردند كه سيستم دمكراتيك آنها و American Way of Live  درهمه جا قابل اجرا است.

  کریستین اُکرنت ــ آيا مجدداً شاه را در جاهای مختلفی كه در تبعيد بود، ملاقات كرديد؟

  الکساندر دو مارانش ــ شاه كه درشرايط بسيار تأثرانگيزی ايران را ترك كرده بود، بلافاصله توسط آن بزرگمرد، که پرزيدنت سادات باشد، مورد استقبال قرارگرفت و او را سُکنی داد. بعداً، شاه به مراكش رفت، درآنجا او را دوباره ديدم، در شرايطی دراماتيك وغم انگيز. مَلك حسن دوم، پادشاه مراكش اورا به همراه خانواده سلطنتی مورد پذيرايی قرارداده بود و آنها را در يكی از كاخهای قديمی خود اسكان داده بود.

 

بعد ازمدت کوتاهی، اطلاع يافتم كه محافل اُپوزیسیون مراكشی درصدد برانگيختن آشوب ونا آرامی برآمده، ومی گويند:«مايۀ ننگ است برای ما که دركشورمان ازاین«خودكامه» پذيرائی واستقبال كنيم». حتی عکسی از یک دیوارنویسی درشهر کازابلانکا به من نشان داده بودند. برای یک مسلمان، كثيف ترين و نجس ترين حيوان، خوك است و بعد از آن سگ. بزرگترين دشنام درزبان عربی اين است«توله سگ!» برای اين دشنام، يك بازی با کلمات كرده بودند ومی گفتند:«مَلك حسن سگِ شاه».

 

لذا به ديدن شاه مراكش رفتم تا به او بگويم كه حضور شاه ايران در كشور پادشاهی مراكش ممكن است مشكلات بزرگی ببارآورد. پادشاه به صحبت های من گوش داد ودرپايان گفت:«متوجه كه هستيد، من نمی توانم مهمان نوازی از مردی را كه درسخت ترين وغم انگيزترين لحظات زندگيش به سرمی برد، دریغ كنم. وانگهی، اويك پادشاه مسلمان است، و می دانید که برای ما مراکشی ها، میهمان نوازی یک تکلیف مقدس است. شاه اينجاست، وتا هروقت که بخواهد می تواند اينجا بماند. – سرورم، انتظار چنين پاسخی را از شما داشتم! ولی حالا مجبورم يك مسئله بسيارناراحت كننده ای را با شما در ميان بگذارم. اربابان جديد ايران، با يك سری آدم كـُش و جانی درخاورميانه قرارداد بسته اند، كه افرادی از خانوادۀ شما، مانند ملكه يا شاهزاده های جوان را برُبايند، تا بعداً آنها را با خانوادۀ شاه ايران مبادله كنند».

 

پادشاه كه با شنيدن اين صحبتها بسيارناراحت شده بود، با دستان گره كرده به مُبل و چهره ای گرفته، به من گفت:« نفرت انگيزاست، ولی اين مسئله، تصميمم راعوض نمی كند». سعی كردم اورا مُجاب كنم، به هر تكنيك بحث وجدلی كه می دانستم متوسل شدم، به وی یادآورشدم که ايشان نه تنها، پادشاه كشور پادشاهی مراكش است بلكه، تكاليف دينی او ونقش نگهبانی اوازتنگه جبل الطارق،که برای اردوگاه آزادی بسيارمهم و حياتی است، مسئوليت های دیگری هم بر دوش اومی گذارد. در پايان اين گفتگوی غم انگیز، فهميدم كه غير ممكن است که پادشاه مراكش بتواند ازشاه ايران بخواهد كه آن كشوررا ترك كند. لذا به او پيشنهاد كردم كه اين وظيفه سنگين را به من محول كند. اوهم پذیرفت ومسئوليت اين موضوع را به من واگذار كرد.

 

شاه ايران مرا درهمان قصری كه دراختيارش گذاشته بودند بحضور پذيرفت، شهبانوهم درآنجا حضورداشت. بچه ها را دوركرده بودند. يكی از تلخ ترين گفتگوهای زندگيم بود. كسی را در برابر خود داشتم كه تا چندی قبل يكی از قويترين مردان جهان بود، كه همه به او تملق می كردند وآرزومی كردند آنها را به حضور بپذيرد. چنین است پایان شکوه وعظمت این دنیا.

 

تهديدهای وحشتناكی را كه متوجه ميزبانش، يعنی خانوادۀ پادشاه مراكش شده بود، برای شاه تعريف كردم. مراتب نگرانی خودم، ازاستفادۀ برخی عناصر، ازحضور وی درمراكش را به اطلاع رساندم. شاه درخواست مرا مورد عنايت قرارداد و چنين بود كه فردای آن روز رفتم پيش مَلك حسن دوم، تا به اطلاع او برسانم كه تا دو يا سه هفتۀ ديگرعزيمت خواهند كرد. شاه به همراه اعضای خانواده اش به سوی جزاير باهاما پرواز كرد، و بعداً در مصراز دنيا رفت.

کریستین اُکرنت ــ نقشی که دراین مورد خاص ایفاء کردید، حاصل تحلیل خودتان از اوضاع و احوال بود؟

الکساندر دو مارانش ــ بله کاملاً.

کریستین اُکرنت ــ فرستاده وگـُماردۀ پرزیدنت ژیسکاردِستـَن نبودید؟

الکساندر دو مارانش ــ نه. هر دو حاکم مرا به معتمَد خود بودن، مفتخر کرده بودند. درجهت منافع کلی ومشترک، کارمی کردم.



منبع: پژواک ایران


 




جمعی از فعالان سياسی ايران -

 

 



چشم‌اندازهای جنبش سبز ( بخش دوم)



پس از آنکه بسيج تمامی امکانات "محفل ذی نفوذ" ناکام ماند و سيد محمد خاتمی با ۲۰ مليون رای بر کرسی رياست جمهوری نشست، بخشی از فعاليتهای محفل برای زمانی کوتاه متوقف شد، اما بخش رسانه ای آن به مرور احياء شد و پروژه "بولتن سازی" را با وسعتی بيش از پيش شروع کرد. مهمترين هدف آنها در اين پروژه ايجاد شکاف بين اطلاح طلبان و رهبری و تعميق وبحرانی نمودن روابط بين آنها بود. اين محفل با شناخت کامل از روانشناسی رهبری و داشتن ابتکار عمل در بيت او (پانويس ۳) از هيچ برنامه ای برای افزايش کدورت ميان رهبری و اصلاح طلبان فروگذار نکرد، مجموعه ای از گزارش های محرمانه، شنودها و قطعات بريده شده روزنامه های دوم خردادی با مهارت تمام تقطيع و مونتاژ می شد ودر مجموعه ای تک نسخه ای بطور اختصاصی برای رهبری تهيه می شد. مجموعه برنامه ها، ملاقات و گفتگوهای رهبری همه در اين راستا تنظيم می شد، که چاشنی همه آنها سعايت های دربار مآبانه ای بود که سکه رايج آن ايام در بيت رهبری بود.
درراستای تخريب چهره اصلاح طلبان، اقشار مذهبی (مراجع، علما، ائمه جمعه، حوزه ها و ...)، فرماندهان و کارکنان نهادهای نظامی و انقلابی (سپاه، بسيج، بنياد شهيد، و ...) هريک توسط بولتن های ويژه و اختصاصی تغذيه می شدند. هدف "ترسيم چهره واقعی اصلاح طلبان" بود که به زعم آنان چهره ای ضد دينی، مغاير ارزشهای انقلاب و جنگ، مخالف انديشه های بنيانگذار جمهوری اسلامی، مرعوب و وابسته به قدرتهای خارجی و يا انقلابيون پشيمان بودند.


بدين گونه بود که سطح رابطه اصلاح طلبان و رهبری به سطحی اداری (رهبر و رئيس دولت) و ذيل سايه ای سنگين از سوءظن و بی اعتمادی تنزل يافت و پيشنهاد برخی از اصلاح طلبان ارشد مبنی بر پذيرش رهبری اصلاحات توسط رهبری، در فضايی ملهم از سوءظن و ترديد اصلا" شنيده نشد و تلاش های رهبران اصلاحات در ايجاد فضايی متفاهمانه با رهبری، جهت پيشبرد اهداف اصلاحات، در برابر سعايت اطرافيان و بولتن های خاص به جايی نرسيد (پانويس ۴). اين پروژه به صورت سرمشقی از سوی اين محفل به تمام زيرمجموعه ها آموزش داده شد ودرتمام دوران اصلاحات صدها بولتن مختلف ... از انواع مطالب کذب و تخريبی عليه اصلاح طلبان منتشر شد، که در بسياری از موارد نيز موفق بود.
 

 

قتل های زنجيره ای
پس از دوم خرداد، محافظه کاران ايران در شوک عميق فرورفتند، اما تحليل حلقه ذی نفوذ اين بود که "دولت خاتمی شش ماه بيشتر دوام نمی آورد و ساقط می شود". سعيد امامی عضو فعال حلقه پروژه حذف فيزيکی دگرانديشان را در چارچوب چنين تفسيری باشدت بيشتر کليد زد؛ ۶ قتل در کمتر از يک ماه.


اما دولت خاتمی عقب ننشست و عاليجنابان خاکستری سعيد امامی را قربانی کردند تا "حلقه" مصون بماند. تنها برخی از افراد درجه دوم مرتبط با حلقه همچون روح الله حسينيان علنا" از او دفاع کرد و خودکشی او را در زندان مشکوک خواند و در برنامه تلويزيونی که بخش رسانه ای محفل ترتيب داده بود (برنامه چراغ) اصلاح طلبان را متهم کرد. البته هيچيک از افراد بالاتر يا هم عرض سعيد امامی هيچگاه به دادگاه احضار نشد. بعدها عبدالله نوری در دادگاهی که به جرم افشاگری در زمينه قتلهای زنجيره ای برپا شده بود عنوان کرد که: "تمام کوشش فعلی برخی افراد و جريانها برآن است که مساله از سعيد امامی بالاتر نرود و پيگيری قتلها محدود به چهار قتل پاييز ۱۳۷۷ باقی بماند." طرفه آن که در اين دادگاه حسينيان که نزد افکار عمومی يکی از متهمين پرونده بود، عضو هيات منصفه دادگاه عبدالله نوری بود، ازاين رو بود که نوری در دادگاه گفت: "آيا مردم حق ندارند سوال کنند براستی چه کسی پشت اين افراد (حسينيان) است که نه تنها وقتی دادسرای نظامی آنها را احضار می کند، تمکين نمی کنند، بلکه خود هيات منصفه دادگاه من به اتهام افشای چهره واقعی قاتلان نيز هستند."


ماجرای قتلهای زنجيره ای ماهها موضوع داغ روزنامه های تهران بود. پرونده رسما" به سازمان قضايی نيروهای مسلح سپرده شد و تيم بازجويان جا به جا شد. پس از اين جابه جايی بود که محفل ذی نفوذ پروژه انحراف پرونده راعمليا تی کرد: "متهمان نيروهای فاسدی بودند که از خارج خط گرفته اند." جهت اخذ اين اعتراف متهمين به شدت شکنجه شدند که انتشار فيلمهای بازجويی و شکنجه آنان، بمب خبری ديگری در فضای سياسی ايران بود. بنا به اظهار رسمی دادسرای نظامی تهران و اطلاعيه سازمان قضايی نيروهای مسلح، "متهمين در ابتدا مسوولان عاليرتبه و مسوولان وزارت اطلاعات را به عنوان آمرين معرفی کردند، اما سپس به نقش امامی اشاره کردند." اين نکته در آن اطلاعيه بسيار راهگشا بود زيرا تلويحا" اعلام می کرد متهمين تحت فشار نظر خود را تغيير داده اند زيرا اعتراف اوليه آنها (اتهام مسوولان عاليرتبه) برايشان پر هزينه تر بود. چگونه نظر خود را تغيير دادند جز به دستور و تحت فشار؟ فرازی ديگر از آن اطلاعيه هم بسيار مهم بود: "دو تن از عوامل اجرايی، وزير اطلاعات را تهديد می کنند ... وزير اطلاعات هم موارد را به مقامات عاليرتبه گزارش می کند." اين نشان از همان ساختار عمودی بود که مباشران حلقه، خود قويتر از روسای صوری- اداری (حتی وزير) بوده اند، به گونه ای که قدرت دارند اورا تهديد کنند و او هم (لابد با علم به جايگاه آنها و اتصالشان به حلقه ذی نفوذ) به جای اقدام از موضع قدرت و به عنوان وزير اطلاعات در موضعی ضعيف مراتب را به بالا (؟) گزارش می دهد!!
به هر ترتيب محفل ذی نفوذ هرآنچه در چنته داشت برای تحريف پرونده قتلها به کار بست: عمده کردن حواشی فساد جنسی متهمين (که برخی افشاگران هم به شدت دراين دام افتادند) تا ارتباط دادن آنها به خارج ، انحراف آن به سمت هاشمی و ... . سعيد امامی هم به عنوان هدايتگر و برنامه ريز معرفی شد و اعلام شد پس از ۶ بار خودکشی ناموفق نهايتا" توانسته خودکشی کند و دادسرای نظامی تهران هم اعلام کرد: مامور مراقب و مسوولين بازداشتگاه او تنبيه انضباطی می شوند.


نقطه عطف
اگرچه حلقه اداره کننده دستگاههای موازی در مجموع توانستند در سايه بمانند و پرونده را به گونه ای مديريت کنند که از سايه بيرون نيايند و متهم خودکشی شده تمام مسووليت دوستان هم حلقه را غيابا" بپذيرد، اما بخش اطلاعاتی – امنيتی "حلقه ذی نفوذ" در آن جريان ضربه ايی مهلک خورد: بخشی از مباشران و "نيروها" از وزارت اطلاعات تصفيه شدند، چندتن از مباشران اصلی محکوم شدند و به زندان رفتند و مدير ارشد (دری نجف آبادی ) هم که فدای جمع شد. در اين زمان حلقه مذکور تجديد قوا کرد، جمعی از تصفيه شدگان وزارت اطلاعات را نيز در واحد اطلاعات سپاه به کار گرفت و با اين توجيه که با محوريت نيروهای چپ در وزارت اطلاعات دولت خاتمی اين وزارتخانه ديگر قابل اعتماد نيست، طرح ايجاد يک سازمان اطلاعاتی وابسته به رهبری را تحت عنوان "سازمان اطلاعات و امنيت ايران" به رهبری ارائه کردند. در اين طرح بخش مديريتی اين سازمان راجمعی از نيروهای نظامی – امنيتی مورد اعتماد "حلقه" و بدنه کارشناسی – اداری آن را بخشی از نيروهای اطلاعات سپاه تشکيل می داد. اين طرح از سوی رهبری ممکن ارزيابی نشد. او نيز در آن زمان قدرت دوم خردادی ها را جدی می دانست .حتی آن چنان که دری نجف آبادی در خاطرات خود گفته است وقتی او به سفارش حلقه ، تشکيل اين سازمان رابه رهبری پيشنهاد می کند ،رهبری با اصل آن مخالفتی نمی کند بلکه تنها ميگويد او (دری) به عنوان وزير اطلاعات صلاح نيست اين مساله را مطرح کند .البته در عوض مقرر گرديد که جهت مرتفع شدن دغدغه های مطرح شده در توجيه طرح، بخش اطلاعات و حفاظت اطلاعات سپاه به طور ويژه تقويت گردد و توسعه يابد. اگر چه اصل آن طرح نيز به صورتی متفاوت و جمع و جورتر به اجرا گذاشته شد. بدين ترتيب با تجديد قوا و ترميم "حلقه ذی نفوذ" و پيوستن چند چهره جديد، برای "علاج جريان دوم خرداد" که در سه انتخابات پی درپی به پيروزی قاطعانه رسيده بود، "سازمان اطلاعات موازی" شکل گرفت. اين سازمان در طول يک دهه به قدرتی بلامنازع و سخت متمرکز تبديل شد، کنترل کل منابع اقتصادی ايران را عملا" در اختيار قرار گرفت، دولت و مجلس تعيين کرد و در يک استراتژی گام به گام مقدمات حاکميت متمرکز خودرا دردهه بعد هم تمهيد کرد.


تشکيل سازمان اطلاعات موازی در اواخر دهه هفتاد درواقع وقتی ميسر شد که حلقه ذی نفوذ توانست ذهنيت رهبری را نسبت به اصلاح طلبان کاملا" بدگمان و روابط او با اصلاح طلبان را مديريت کنند، به گونه ای که هر اتفاق کوچکی در طيف وسيع و متنوع اصلاحات درچارچوب پروژه "هدف رهبری است" تعبير شد، تا تشکيل سازمانی برای حفاظت از رهبری در برابر اين همه پروژه و نيت شوم توجيه گردد.
اين سازمان به مشاوران خود در زيرمجموعه های حکومتی افزود:

- قوه قضاييه: دردستگاه قضايی کشور برخی قضات مانند قاضی مرتضوی، قاضی حداد و پاره ای از بازجويان وابسته به اطلاعات سپاه از مباشران و عوامل اجرايی اين سازمان بودند. مظلومانی که از دست عوامل قضايی حلقه به روسای اداری (دادستان کل، رييس دادگاه انقلاب و حتی رييس قوه قضاييه) آنها شکايت بردند بارها اين جمله را شنيدند که "از دست ما کاری ساخته نيست، آنها از جای ديگری دستور می گيرند". حتی درون زندان اوين زندانی داشته و دارند که رييس زندان هم به آن دسترسی ندارد و ....
 

- نيروی انتظامی: اطلاعات و حفاظت اطلاعات نيروی انتظامی که دردهه هفتاد توسط سردار نقدی و صدرالاسلام مديريت می شد، به عنوان بازوی انتظامی اين حلقه عمل می کرد و قدرتی فراتر از فرمانده نيروی انتظامی داشته و دارند. بخشهای اداره اماکن و پليس امنيت هم از ديگر بخشهای نيروی انتظامی است که در طول سالهای اخير فرمانده اش از سازمان اطلاعات موازی دستور می گرفت.
- سپاه پاسداران: حفاظت و اطلاعات سپاه و فرماندهی قرارگاه ثارالله مستقيما" به عنوان شاخه نظامی – امنيتی اين سازمان فعاليت می کردند؛ درحقيقت بخش اصلی کار اطلاعاتی – امنيتی سازمان پس از افشای قتلهای زنجيره ای به اين بخش سپرده شد. اين بخش بيش از فرمانده سپاه پاسداران از نظاميان عضو حلقه ذی نفوذ فرمان می برند (ذوالقدر، نقدی، رمضانی، طائب).
 

- صدا و سيما: معاونت سياسی صدا و سيما جايگاه مورد توجه حلقه ذی نفوذ بود. اگرچه رياست وقت آن سازمان خود به آن حلقه مرتبط بود، اما معاونت سايسی تلويزيون به مرور به عنوان بخش اصلی شاخه رسانه ای "حلقه" جايگاه ويژه ای يافت. عملکرد ويژه اين رسانه در جريان ماجرای "کنفرانس برلين"، "غائله نشريه موج"، "گوشتهای آلوده"، "کوی دانشگاه"، "غائله خرم آباد" و ... در حقيقت ادامه توسعه يافته "هويت" و "چراغ" بود. دراين ميان هماهنگی ميان بخشهای اطلاعاتی – امنيتی با بخشهای قضايی ورسانه ای (کيهان و معاونت سياسی سيما) در تمامی بحرانهای هر ۹ روز يکبار دوران خاتمی مشهود است و اين هماهنگی ميسر نبود مگر در حلقه ذی نفوذ.
 

- شورای نگهبان: حلقه ذی نفوذ وقتی به اين نتيجه رسيد که بايد اصلاح طلبان را در صندوقهای دست کاری شدۀ رای شکست دهد، دو پروژه عمده را اجرا کرد. يکی، ايجاد دفاتر نظارتی در سراسر کشور که به "لشکر ناظران" معروف شد؛ اين سازماندهی به تلاش عوامل اين حلقه صورت گرفت و دهها هزار نفر در هزاران دفتر نظارتی شورای نگهبان در سراسر کشور وظيفه پرونده سازی برای هزاران اصلاح طلب نامزد نمايندگی مجلس هفتم را با مديريت علينقی جهرمی (و فعاليت محمود احمدی نژاد، کردان و رحيمی) به خوبی ايفا نمودند. پروژه دوم اما کارشناسان ويژه "بررسی صلاحيت" بودند که پرونده های چهره های شاخص اصلاح طلب به دست آنان تنظيم شد. اين کارشناسان ويژه مستقيما" توسط "حلقه ذی نفوذ" انتخاب و به شورای نگهبان معرفی شدند. اين کارشناسان ويژه تربيت يافته حفاظت اطلاعات سپاه، در جايگاهی بودند که حتی به پی نوشت رهبری بر نامۀ وزير اطلاعات وقت درباره رد صلاحيت ها نيز وقعی ننهادند (يا شايد آن پی نوشت از قبل با آنان هماهنگ شده بود!) و به پشتوانه حلقه ذی نفوذ در برابر رياست قوه مجريه و رياست قوه مقننه ايستادند و پروژه تحصن نمايندگان مجلس ششم نيز راه به جايی نبرد. اين پروژه در انتخابات مجلس هشتم نيز با همين فرمول تکرار شد و شورای نگهبان و شورای مرکزی نظارت برانتخابات مسووليت صوری رد صلاحيت ها را بر عهده گرفت، حال آنکه تصميمات اصلی در حلقه ذی نفوذ اتخاذ و توسط کارشناسان امين آنها در حفاظت اطلاعات سپاه عملياتی شده بود.


از آن جايی که اين سازمان بسط و توسعه خويش را با توجيه "غير خودی شدن" وزارت اطلاعات و نفوذ نيروهای مساله دار درآن به تاييد رهبری رسانده بود، رابطه آن با وزارت اطلاعات بسيار خصمانه بود، به گونه ای که حتی در تابستان ۷۸ نيروهای وزارت اطلاعات و نيروهای قرارگاه ثارالله با هم درگير شدند. اين کدورت را می توان در سخنان صدرالاسلام رييس وقت حفاظت اطلاعات نيروی انتظامی که از عوامل اجرايی مهم "حلقه ذی نفوذ" بود، مشاهده کرد. او بعد از حادثه ۱۸ تير درجمع همکاران خود صراحتا" نيروهای وزارت اطلاعات را هدايتگر معترضين می داند و مدام همکاران خود را نسبت به رقبا (وزارت اطلاعات) هشدار می دهد. اين سخنان در اينترنت دردسترس است. از سوی ديگر وزارت اطلاعات خاتمی نيز پس از قتل زهرا کاظمی (که توسط سعيد مرتضوی و ديگر عوامل حلقه در زندان اوين انجام شد) گزارش مشروحی از خاستگاه، چگونگی شکل گيری، برخی اقدامات، شيوه های کاری و ... سازمان اطلاعات موازی به مقامات کشور ارسال کرد. نسخه ای ژورناليستی از اين نامه پس از حذف نامها و موارد محرمانه تحت عنوان "آشنايی با سازمان اطلاعات موازی" منتشر شد، که البته بخشهای ديگری نيز به نسخه منتشر شده در اينترنت اضافه شده است، اما بيش از ۷۰ درصد آن مطالب مستند است (پانويس ۵).
خلاصه آنکه بحرانهای هر ۹ روز يکبار که با هدف سقوط، شکست، و يا تضعيف دولت خاتمی و جربان اصلاحات دامان کشور را گرفت، تماما" (تاکيد می شود، تماما") در محفل ذی نفوذ طراحی، برنامه ريزی و عملياتی می شد. در اين جا به مرور پاره ای از اين بحرانها می پردازيم.
 

حمله به کوی دانشگاه تهران (۱۸ تيرماه ۱۳۷۸)
اين پروژه به طور مشخص در حلقه ذی نفوذ طراحی و توسط صدرالاسلام و نقدی مديريت شد، حمله به کوی توسط نوپو (نيروی ويژه پاسدارولايت) که تحت مديريت صدرالاسلام تاسيس شده بود، انجام شد. البته بدون اطلاع و مساعدت لجيستيکی قرارگاه ثارالله آن نوع حمله سازمان يافته ناممکن بود. در اين حمله از نيروهای گروههای فشار نيز استفاده شد، اما محوريت با نوپو بود. نيروی انتظامی نيز در اين ميان از طريق مباشران حلقه همراه شده بود و فرمانده نيروی انتظامی مدير اجرايی آن غائله بود. در دنباله غائله، نمايندگان حلقه در شورای عالی امنيت ملی، خواهان برخورد قاطع نظام و اعدام چند نفر بودند که با مخالفت شديد اصلاح طلبان روبه رو شد. درفاز بعدی آن ماجرا تمام نيروهای عملياتی آن حلقه اعم از نوپو، گروههای فشار، انصار حزب الله، مجموعه ای از مداحان (که مستقيما" توسط حلقه مديريت می شدند)، مجموعه ای از لات ها و اراذل و اوباش که توسط نيروهای اجرايی آن حلقه و به ويژه برخی مداحان سازماندهی می شدند ... همگی به دنبال سخنان معروف رهبری به خيابانهای تهران ريختند، به دانشجويان و معترضان حمله کردند، مغازه ها و بانکها و حتی مساجد را به آتش کشيدند. سپس نوبت بخش رسانه ای حلقه بود که از طريق معاونت سياسی سيما تمام اتفاقات را وارونه کند و تمام اعمال عوامل حلقه را به نام دانشجويان و معترضان نمايش دهد و پرده آخر را در ۲۳ تير به نمايش گذاشتند. همزمان، فرماندهان نظامی سپاه در نامه ای معروف خاتمی را تهديد کردند، نامه ای که به "نامه کودتا" معروف شد و عامل تهيه آن عضو ثابت حلقه ذی نفوذ بود. از سوی ديگر، شورای عالی امنيت ملی با نفوذ اعضای محفل ذی نفوذ گزارش اتفاق را سانسور کرد تا حتی عوامل دست چندم اجرايی هم مصون بمانند. بعد نوبت قوه قضاييه شد تا پرونده ای که "قلب رهبری را جريحه دار کرده بود" و دست کم يک کشته و بنابر اقوال غير رسمی چند کشته و مجروح به جا گذاشته بود با جريمه يک سرباز به جرم دزديدن يک ريش تراش مختومه شود. البته گردش کار تهيه شده از سول حلقه ذی نفوذ برای رهبری حاکی از توطئه ای برای حذف رهبری از سوی اصلاح طلبان بود که توسط نيروهای وفادار نظام در نطفه خفه شده بود. نسخه ای هم برای توجيه نيروها نوشته شده شد که سالها ترجيع بند مخالفان اصلاحات بود و در آن گروهی از وزرا، دولتمردان و فعالان اصلاح طلب به ايفای نقش در پروژه براندازی نظام در ۱۸ تير متهم بودند. با توجه به نقش اين حلقه بود که محمد خاتمی رييس جمهور وقت در اظهار نظری دقيق گفت: "۱۸ تير تاوان پيگيری قتلهای زنجيره ای بود."

 

• ترور سعيد حجاريان
تيم عملياتی ترور از نيروهای گروه فشار و يک نيروی ويژه تشکيل شده بود، اما همانطور که سعيد حجاريان خود گفت ترور او درست مانند قتلهای زنجيره ای طراحی، برنامه ريزی و اجرا شده بود. حجاريان شکايتی از ضارب خود مطرح نکرد زيرا او را يک عامل اجرايی صرف می دانست، آمرين اصلی هم که شکايت کردنی نبودند. نتيجه آن دادگاه هم مانند دادگاه کوی بود و متهمان پس از چندی آزاد شدند و بخش رسانه ای آمرين ترور برخی دوم خرداديها را پشت قضيه معرفی کردند. همانطور که حجاريان گفت آمران و طراحان همان حلقه ذی نفوذ بودند.
 

تعطيلی فله ای مطبوعات
ارسال بولتن های ويژه مطبوعات به رهبری که توسط حلقه ذی نفوذ تهيه می شد، بالاخره تاثيرخود را گذاشت. رهبر در همايش "ديدار يار" (گردهمايی جوانان در مصلای تهران) به شدت به مطبوعات حمله کرد و سپس قوه قضاييه با هماهنگی و طبق طرح از پيش تهيه شده قريب ۲۰ نشريه را در يک روز تعطيل کرد.
دراين ميان اتفاقات ديگری نيز در حلقه ذی نفوذ طراحی شد، از جمله غائله کنفرانس برلين که در اجرای آن تلويزيون، کفن پوشان، ائمه جمعه، کيهان و سرانجام قوه قضاييه هماهنگ شدند؛ غائله نشريه موج که کيهان، صدا و سيما، و گروههای فشار، ائمه جمعه و کفن پوشان هماهنگ شدند؛ حمله به عطاالله مهاجرانی و عبدالله نوری که توسط سردار نقدی مديريت و توسط گروهی از انصار حزب الله انجام شد؛ برخورد با دانشجويان دفتر تحکيم وحدت توسط قاضی حداد و برخی از بازجويان حفاظت اطلاعات سپاه اجرا شد و در آخرين گام در نخستين دوره رياست جمهوری آقای خاتمی گروهی وسيع از نيروهای ملی – مذهبی با هماهنگی قاضی حداد و بازجويان بازداشتگاه ۵۲ (سپاه) بازداشت و به مدت يک سال زندانی شدند. افراد بازداشت شده به همکاری با سازمان
مجاهدين متهم شدند و اکثرا يک سال در حبس ماندند اما بعدا رها شدند. اين پروژه در ابعاد وسيعتر اجرا شد، زيرا حلقه نفوذ برآن شده بود تا پيامی صريح به سيد محمد خاتمی بدهد تا شايد او از ادامه شرکت در انتخابات رياست جمهوری ۱۳۸۰ منصرف شود.
 

دورۀ دوم رياست جمهوری خاتمی (۱۳۸۴-۱۳۸۰)
• باز سازی مخالفان اصلاحات، شورای هماهنگی‌ نيرو‌های انقلاب [پانويس ۶]
در کنار پروژه های تخريبی و بحران آفرينی‌های مکرر، حلقه ذی‌ نفوذ مطلع شد که: "اصلاح طلبان را بايد از همان طريقی پائين کشيد که بر کشيده شدند، از صندوق رای". به دنبال اين ماموريت، حلقه ذی‌ نفوذ با چند تن از سياسيون محافظه کار جلساتی گذاشت و ستادی تشکيل شد به عنوان "شورای هماهنگی نيروهای انقلاب" که نمايندگان اين حلقه در ستاد مرکزی حق رای ويژه و حق وتو داشتند. اولين انتخابات پيش رو، دومين دوره انتخابات شورا‌ها بود، در اين انتخابات سه تصمبم عمده در شورای هماهنگی‌ نيروهای انقلاب اتخاذ شد:

۱. در مقابل اصلاح طلبان، بايد با تابلو‌های جديد وارد انتخابات شد. تابلو‌های سابق محافظه کاران مانند پيروان خط امام و رهبری، گروه‌های همسو، ... محکوم به شکست تلقی‌ شدند. لذا تصميم گرفته شد که در هر شهر با اسمی متفاوت و جديد وارد کارزار شوند. اين چنين بود که در تهران، شيراز، اصفهان، ... نام‌های چون آبادگران، خورشيد، آفتاب، و... بر بيلبرد‌های شهر نقش بست. در انتخاب نامزد‌ها نيز سعی‌ شد تا چهره‌های جوان و کمتر شناخت شده و کمتر شکست خورده معرفی‌ شوند. در اين ميان فهرست تهران با نام آبادگران در انتخابات شرکت کرد و مسئول اجرايی انتخابات نيز محمود احمدی‌نژاد بود.

۲. بسيج پايگاه‌های مقاومت بسيج و پادگان‌های سپاه به نفع مخالفان اصلاحات؛ چيزی که به طور دقيق توسط حلقه ذی‌ نفوذ طراحی و اجرا شد و توسط اصلاح طلبان "حزب پادگانی" ناميد شد. اين پروژه با اجرای طرح‌هايی چون طرح بصيرت در پايگاه‌های مقاومت بسيج و آموزش‌های عقيدتی‌-سياسی و تشکيلاتی آغاز شد. حتی انواعی از آموزش‌های تشکيلاتی "سازمان رای" به آنها داده شد. هر بسيجی‌ موظف شد حداقل ده نفر از اعضای خانواده يا دوستان را توجيه و در روز رای گيری مديريت کند. اين پروژه عمدتاً در شهر‌های کوچک، شهرستان‌ها و روستا‌ها متمرکز و با انواع امتيازات و اردو‌های تفريحی - تشکيلاتی، زيارتی برای شرکت کنندگان همراه بود. بخش‌های اقتصادی توسط طلاّب و اساتيد تيپ امام صادق و موسسه امام خمينی (متعلق به مصباح يزدی) تدريس می‌‌شد، بخش‌های سياسی - ايدئولوژيک توسط هاديان سياسی سپاه و بخش تشکيلات و سازمان رای توسط فرماندهان بسيج و سپاه مديريت و تدريس می‌‌شد.

۳. استفاده حد اکثری از امکانات شورای نگهبان: با توجه به نقش ويژه شورای نگهبان در انتخابات، حلقه ذی‌ نفوذ تصميم گرفت اولا در ترميم شورای نگهبان، اعضای کاملا هماهنگ رأ جايگزين کنند. همچنين طرحی با عنوان "تأسيس دفاتر نظارتی" تهيه کردند که بر آن اساس شورای نگهبان دفاتری در تمام شهر‌ها تأسيس می‌‌کرد و در هر دفتر نيرو‌های معتمد، استخدام و فعاليت‌هايی نظير شناسايی نامزد‌های احتمالی‌، تحقيق و تفحص درباره آنها، حضور در پای صندوق‌ها به عنوان ناظر و … در دستور کار آنها قرار گرفت. اين پروژه که در رسانه‌ها "لشکر نظارتی" نام گرفت با مديريت علينقی جهرمی و توسط عواملی چون احمدی نژاد، کردان، رحيمی اجرا شد. علاوه بر آنها بخش اطلاعات - امنيتی حلقه ذی‌ نفوذ واحدی ويژه برای انتخابات فعال نمود که وظيفه آن پرونده سازی برای چهره‌های مطرح اصلاحات بود، کارشناسان اين واحد در حفاظت اطلاعات سپاه مسئول مستند کردن "عدم صلاحيت" نامزد‌های اصلی‌ اصلاح طلب بود. با اين مقدمات محافظه کاران که عنوان جديد اصول گرايان را بر گزيده بودند، در شرايطی که صدا و سيما به شدت اختلافات اولين شورای شهر تهران را نمايش می داد و مديريت شهری اصلاح طلبان را ناکارآمد و آغشته به انواع دعواهای سياسی - جناحی می‌‌نماياند، درعين ناباوری انتخابات دومين شورای شهر را بردند. البته شعار تحريم انتخابات هم در اين پيروزی راستگرايان افراطی تاثير زيادی داشت.
 

پروژه موسسه آينده
در تمام دوران خاتمی بخشی از حلقه ذی‌ نفوذ، به طور ويژه نسبت به عادی شدن روابط ايران و آمريکا در دوره اصلاح طلبان حساس بود به گونه‌ای که در پاره ای موارد (خروج خاتمی از عکس رهبران جهان و عدم گفت و گوی او با کلينتون) شخص رهبری را وارد عمل می‌‌کردند. موسسه نظر سنجی آينده از معتبرترين موسسات از اين دست بود که از يک سو به دليل حضور عباس عبدی به اصلاح طلبان و حزب مشارکت بسيار نزديک بود و از ديگر سو ارتباط وسيع علمی‌ با نخبگان، روشنفکران و صاحب نظران و دانشگاهيان داشت. انتشار نتايج يک نظر سنجی درباره ضرورت مذاکرۀ مستقيم ميان ايران و آمريکا- که اتفاقا توسط موسسه نظرسنجی ديگری، يعنی موسسه ملی پژوهش افکار عمومی، انجام شده بود- چندان به مذاق محفل ذی‌ نفوذ خوش نيامد، لذا با هماهنگی بخش‌های قضايی – امنيتی – رسانه ای "پروژه موسسه آينده" کليد خورد. بخش قضايی حلقه (قاضی مرتضوی) کاملا در اختيار بازجويان (کارشناسان پرونده) پرونده بود، بازجويان همه از اطلاعات سپاه بودند و مستقيمأ زير نظر حلقه ذی‌ نفوذ. اگر چه در اين ميان قاضی مرتضوی، هر کاری که می‌توانست فرای مرز‌های دين و اخلاق و انسانيت انجام می‌‌داد اما در عين حال، خود عامل بازجوها بود و اين اصل تمام بازداشت‌های امنيتی – اطلاعاتی اين حلقه است که “قاضی هيچ کاره است، اختيار دست بازجويان و رؤسای آنهاست". پروژه آينده با هماهنگی معاونت سياسی تلويزيون با نمايش دادگاه و سخنان عضو بر جسته مشارکت … تکميل شد. فشار به حزب مشارکت و نيرو‌های آکادميک و روشنفکران نزديک به اصلاح طلبان و مستند سازی واژه‌ای به نام "نظر سازی" به عنوان يکی‌ از "حربه‌های دشمن و ايادی داخلی‌ آن" از ديگر دستاورد های اين پرونده بود. حربه‌ای برای بی‌ اعتبار خواندن نظر سنجی‌ها و "نظر" مردم و "نظر سازی" خواندن هر نظر سنجی مستقلی، تا راحت بتوانند از سوی "ملت ايران" سخن خود بگويند.
 

• انتخابات مجلس هفتم ۱۳۸۲
حلقه ذی‌ نفوذ، با تشکيل "شورای هماهنيگی نيرو‌های انقلاب" ، "حزب پادگانی بسيج"، "لشکر دفاتر نظارتی شورای نگهبان" و بخش کار شناسان ويژه بررسی‌ صلاحيت‌ها (اطلاعات سپاه) به استقبال انتخابات رفت. در اين فاصله البته پس از قتل زهرا کاظمی در اوين توسط عوامل اجرايی حلقه ذی‌ نفوذ، وزارت اطلاعات خاتمی گزارش مفصلی درباره سازمان اطلاعات موازی منتشر کرد. هم زمان محسن آرمين نماينده مجلس ششم در نطقی تاريخی از پاره‌ای حقأق درباره قتل زهرا کاظمی پرده برداشت. بهزاد نبوی ديگر نماينده مجلس ششم در نطقی ديگر از پاره‌ای ديگر از فعاليت‌های سازمان اطلاعات موازی و قرارگاه ثار الله سخن گفت. اما اوج رويارويی مجلس اصلاح طلب با حلقه ذی‌ نفوذ، پس از ردّ صلاحيت گسترده نامزد‌های اصلاح طلب در آستانه انتخابات مجلس هفتم بود که منجر به تحصن نمايندگان مجلس شد، اتفاقاتی که توسط حلقه ذی‌ نفوذ به عنوان "توطئه" ای برای تعويق انتخابات صورت بندی شد و رهبری به شدت به آن واکنش نشان داد. کارشناسان اطلاعات سپاه، گزارش‌هايی از منابع غير از منابع قانونی چهار گانه به ويژه ازسوی نهاد هايی چون اطلاعات سپاه، حفاظت اطلاعات قوه قضاييه، حفاظت اطلاعات نيروهای مسلح، حفاظت اطلاعات نيرو‌های انتظامی، اداره اماکن و حتی بعضی گزارشات تحت عنوان "تحقيقات محلی ناظران" که توسط دفاتر نظارتی انجام شده بود، به پرونده‌ها افزودند و برهزاران نامزد اصلاح طلب مهر عدم تائيد صلاحيت زدند. پس از اعتراض رئيس جمهور وقت (سيد محمد خاتمی) و رياست مجلس (مهدی کروبی)، رهبری در پی‌ نوشت نامه آنها نوشت: "نظر آقايان تامين شود و نظر وزارت اطلاعات ملاک قرار گيرد". اما قدرت حلقه ذی‌ نفوذ آن را مديريت کرد: "شورای نگهبان در برابر مدارک موجود (تهيه شده توسط کارشناسان اطلاعات سپاه که مستقيمأ زير نظر حلقه بودند) حجت شرعی برای تائيد صلاحيتِ ردّ صلاحيت شدگان ندارد". و بدين ترتيب نظر روسای دو قوه تامين نشد، و آنها مهم‌ترين اشتباه دوران خود را با برگزاری انتخابات مجلس هفتم مرتکب شدند. انتخاباتی که به قول مهدی کروبی، نتيجه آن از پيش کاملا مشخص بود و "ترکيب مجلس هفتم را پيش از انتخابات تعيين کردند".
 

دستگيری هنرمندان، سينماگران و منتقدان سينما، زنان، فعالان ان جی او ها
اين پروژه توسط اداره اماکن نيروی انتظامی اجرا شد، طيف گسترده‌ای از هنرمندان به اداره اماکن احضار شدند، مورد بازجوی قرار گرفتند، بعضاً زندان رفتند و شکنجه شدند؛ پروژ‌ای که يادآور سوژه مورد علاقه سعيد امامی بود و نشان از بقای ميراث فکری و عوامل او در حلقه داشت. اداره اماکن که در کنار اداره اتباع خارجی‌ زير مجموعه پليس امنيت هستند، بخشی از شاخه انتظامی محفل ذی‌ نفوذ را تشکيل می‌‌دهد. نمونه رسانه‌ای اين پروژه بازداشت سيامک پورزند بود که "اعترافاتش" در تلويزيون پخش شد.

 

• دستگيری وبلاگ نويسان

اين پروژه هم توسط اداره اماکن نيروی انتظامی و با مديريت رمضانی اجرا شد. اين پروژه که در شاخه رسانه‌ای حلقه ذی‌ نفوذ پروژه "خانه عنکبوت" ناميده شد منجر به دستگيری ده‌ها وبلاگ نويس و فعال سياسی اينترنتی شد. بازداشت شدگان در بدترين شرايط، به شديدترين وجه شکنجه شدند و برخی‌ از آنها مجبور به اعترافات تلويزيونی شدند. کار جمع آوری اطلاعات و دام پهن کردن برای بعضی ازوبلاگ نويسان و بردن آن ها به بعضی ويلا ها و ميهمانی ها و تهيه فيلم و عکس با همکاری فردی ضعيف النفس و نفوذی انجام شد که در دوره پس از انتخابات ۲۲ خرداد هم درعرصه رسانه های مجازی فعال شد و مرکز تحقيقات استراتژيک تشکيل داده است! بازداشت شدگان پس از آزادی نزد رئيس جمهور وقت (خاتمی) و رئيس قوه قضأيه (هاشمی شاهرودی) رفتند و شرح آنچه بر آنها رفته بود ، هر دو نفر را به شدت متاثر ساخت و شديدا دستور پی‌ گيری دادند، که البته حتی يک نفر هم مورد باز خواست قرار نگرفت زيرا تمامی عوامل مورد پشتيبانی حلقه ذی‌ نفوذ و عوامل اجرايی آن بودند. به ويژه آن که در آن ايام فرمانده وقت نيروی انتظامی (قاليباف) با آن حلقه هماهنگ بود.


با نزديک شدن به پايان دوران رياست جمهوری خاتمی (سال‌های آخر)، حلقه ذی‌ نفوذ نظامی – امنيتی قدرت يافته بود تا خود را به طور کامل به نيمه نهان و اصلی‌ سياست و قدرت در ايران تحميل نمايد و نه تنها سازمان اطلاعات موازی (به عنوان بازوی اصلی‌ و محوری) بلکه يک حزب پادگانی گسترده، بخش‌های مالی -نظامی – انتظامی، قوه قضاييه، شورای نگهبان، صدا و سيما، گروهی از طلاب و روحانيون (تيپ امام صادق، موسسه امام خمينی) مديريت حوزه‌های علميه، نهاد‌های اقتصادی قدرتمندی که در خارج از چارچوب دولت (بدون نظارت و پاسخگويی) يا مستقيمأ در زير مجموعه بيت رهبری (به ويژه ستاد اجرای فرمان امام) و يا با يک واسطه، زير مجموعه‌های نظامی (پيمانکار بزرگ خاتم النبيا، موسسات مالی‌ اعتباری انصار، مهر، ثامن و …) در اين مدت تشکيل يا تقويت و بسيار قرتمند شدند. بدين ترتيب ديگر "سازمان اطلاعات موازی" برای توضيح اين قدرت سرطانی کفايت نمی‌‌نمود. از اين رو بود که پاره‌ای تحليلگران سياسی واژه "دولت پنهان" را برای توصيف امپراطوری "حلقه ذی‌ نفوذ" به کار گرفتند، قدرتی‌ که حلقه ذی‌ نفوذ در راس آن اما در سايه بود اما آثار بحران‌هايش بر همگان آشکار بود. کار به جايی رسيد که آنان حتی دو پروژه اقتصادی دولت خاتمی را که در آن نمايندگانشان به شرکت‌های رقيب در مناقصه باخته بودند (ترکسل در مناقصه مخابرات و تاو در مناقصه فرودگاه امام خمينی برنده شدند) با روش نظامی – امنيتی ملغی کردند (اشغال فرودگاه توسط سپاه) تا خود برنده شوند. بدين ترتيب با جايگاهی‌ محکم تر از پيش، حلقه ذی‌ نفوذ به استقبال انتخابات رياست جمهوری رفت.
 

نهمين انتخابات رياست جمهوری
حلقه ذی نفوذ که با تشکيل شورای هماهنگی انقلاب، تشکيل حزب پادگانی، سازماندهی لشکر نظارت و بخش ويژه برسی‌ صلاحيت در شورای شورای نگهبان در انتخابات متوالی دومين دور شوراها و مجلس هفتم موفق شده بود نامزدهای خود را از صندوق در آورد، با قدرت تمام به استقبال نهمين دور انتخابات رياست جمهوری رفت. در اين زمان اتفاق بسيار مهمی‌ افتاد: در يک فرايند چند ماه هسته اصلی‌ نظامی – امنيتی ديگر نيازی به مشارکت دادن محافظه کاران سنتی نديد. اگر چه در پروژه بازسازی و در ترکيب شورای هماهنگی انقلاب، سياسيونی نظير ناطق نوری، لاريجانی، باهنر، توکلی، عسکر اولادی و، … يا عضو شورا بودند يا در کميته های جنبی يا مشورتی حضوری فعال داشتند. اما وقتی‌ حلقه ذی نفوذ به اين جمع بندی رسيد که عامل احيای اين جريان سرمايه‌ها و آورده های اختصاصی هسته اصلی‌ نظامی – امنيتی است، ديگر نيازی نديد که محافظه کارن را در کيک قدرتی‌ که تمام زحمات پختش با حلقه ذی نفوذ است سهيم کند. اما اين فرايند بايد با چنان ظرافتی انجام می‌‌شد که اين اختلافات موجب تقويت اصلاح طلبان نگردد. بنابراين:
۱. شورای هماهنگی نيروهای انقلاب را توسعه داد و افراد سياسی جديدی به آن دعوت شد (در مرحله‌ای ۷، سپس ۹ و کمی‌ بعد تر ۱۱ نفر و حتی بيشتر)
۲. جلسات اصلی‌ انتخابات بدون حضور سياسيون با محوريت مجتبی‌ خامنه ای، حجازی، ذوالقدر، نقدی، طائب و رمضانی تشکيل شد.
۳. با نيروها و احزاب درجه دو سياسی (نسل دوم محافظه کاران) به صورت طولی ارتباط برقرار کرد، گروههايی مانند جمعيت ايثارگران، بسيج دانشجويی، آبادگران و افرادی مانند حسين فدايی، .... افراد و گروه هايی با کمترين سابقه سياسی مبارزاتی که بيشترين پتانسيل هماهنگی ( اطاعت پذيری محض از حلقه) را داشتند.
بنابراين در ايامی که شورای هماهنگی نيرهای انقلاب با مديريت ناطق نوری، می انديشيد که با اقتدار در حال هماهنگی اصولگرايان برای حضور در انتخابات است، حلقه ذی نفوذ يک "شورای موازی" تشکيل داده بود تا با طراحی سياست های "چند لايه" انتخابات را به شيوه خود و بدون مشارکت محافظه کاران مديريت کنند.
شورای تازه عريض و طويل شده نيروهای انقلاب، پس از برگزاری چند همايش، ناگهان دريافت "که بازی جای ديگری است" وکليه فحول محافظه کار (عسکر اولادی، ناطق نوری، لاريجانی، توکلی، باهنر،...) با تمام احزاب و گروههای محافظه کار بر "سرِ کار" بوده اند. در اين ميان ناطق نوری با ناراحتی و گلايه، کنار کشيد. البته او اعتراض خود را نسبت به عملکرد حلقه ذی نفوذ و نقش فرزند آيت الله خامنه ای در آن حلقه در ديداری با رهبری علناً مطرح کرد ودر آن جا متوجه شد که "آقازادۀ مقام معظم رهبری" آقا هستند نه آقازاده و بدين ترتيب کينه و خصومت اين حلقه را بيش از پيش به جان خريد؛ پس از آن که ناطق نوری به مرخصی طويل المدت رفت، بازی صوری شورای هماهنگی نيروهای انقلاب با بی رونقی ادامه يافت و با آرای بسيار پايين نامزد اين شورا در انتخابات (علی لاريجانی) و به حاشيه رفتن کامل محافظه کاران در برابر نيروهای وابسته به حلقه ذی نفوذعملی شد. از اين زمان بود که محافظه کاران کهنه کار بارها از اعضای ذی نفوذ و نماينده آنها در رياست جمهوری شنيدند که: "نه امتيازی به شما می دهم و نه به رأی شما نيازی دارم".


در آستانه انتخابات رياست جمهوری نهم، دو نظر متفاوت در حلقه ذی نفوذ وجود داشت. گروهی با اشاره به شکست اصلاح طلبان در دو انتخابات قبل گفتمان اصلاحات را شکست خورده می دانستند و معتقد بودند حتی طبقات متوسط نيز نسبت به کارآمدی گفتمان اصلاحات شبهه دار شده اند. در اين چارچوب آنها پيشنهادی کردند که گفتمان اصولگرايان بايد حول عدالت و ارزشها باشد تا طبقات فرودست را پای صندوقها آورد. نظر دوم اما، معتقد بودند گفتمان برنده انتخابات، گفتمانی است که قادر به جذب طبقه متوسط باشد که خود طبقه مرجع در الگو رأی دهی ايرانيان است. در اين چارچوب کانديدای کاملاً خودی اما با "اطوار جديد" بايد برای انتخابات معرفی می شد ، کانديدای به اصطلاح آنروز "اصولگرای اصلاح طلب". اما نظر سومی نيز بود که به درستی معتقد بود اين دو رويکرد با هم جمع شدنی است، زيرا دارای دو گروه هدف و مخاطبان کاملاً مجزا هستند که پس از ارزيابی کلی می توان نهايتاً يکی را برگزيد. بنابراين برنامه مشخص شد: "بازی با دو مهره".



درگام بعد آنها مصداق هر دو برنامه را روشن کردند، احمدی نژاد مهره سناريوی اول بود و قاليباف مهره سناريوی دوم. قاليباف به عنوان فردی کاملا" وفادار چهره ای قابل قبول برای طبقه متوسط داشت. اعتقاد به تکنوکراسی و اقدامات مدرن در زمان تصدی فرماندهی نيروی انتظامی و رويکرد تبليغاتی مدرن، جايگاه اورا در سبد آرای شهری و طبقه متوسط مستحکم نمود، اما هرچه تبليغات جلوتر می رفت فيدبک های حزب پادگانی و لشکر ناظران نسبت به او منفی تر شد، تا آنکه سرانجام تصميم گرفته شد که ماشين رایِ حلقه ذی نفوذ احمدی نژاد راسوار کند. قاليباف بی آنکه خود بداند در صحنه ماند، زيرا تحليل حلقه اين بود که او در سبد رای طبقه متوسط آرای هاشمی و اصلاح طلبان را خواهد کاست و امکان رای آوری احمدی نژاد با دخالت (و تقلب) کمتر امکانپذير می شد. در تمام اين مدت چنين می نمود که مهره عمده آنها قاليباف است. برداشت قاطبه اصلاح طلبان و ستاد تبليغاتی هاشمی نيز چنين بود، لذا حداکثر تلاش آنها مصروف رقابت و نقد قاليباف شد و مهره خاموش در حال اجرای يکی از ماهرانه ترين شيوه های پوپوليستی تبليغات در اقشار محروم و حاشيه ای بود. برنامه ديگری که در اين روزها انجام شد، تاييد صلاحيت دوتن ديگر از اصلاح طلبان بود تا برای نخستين بار ۷ نفر در انتخابات رياست جمهوری رقابت کنند. نتيجه آن شد که در حالی که مجموع آرای اصلاح طلبان از اصولگرايان بيشتر بود به دليل تعدد آراء، مهره خاموش درميان بهت جهان سياست به دور دوم راه يافت، البته با تقلب و تخلف؛ وقتی کروبی به آن خواب معروف رفت، حلقه ذی نفوذ به کمک حزب پادگانی و لشکر ناظران با ۶۵۰۰۰۰ اختلاف، احمدی نژاد را از صندوق ها بيرون آوردو در مرحله بعد نيز با تخلف و تقلبی که شاکی اصلی اش (هاشمی) شکايت به خدا برد، پيروز انتخابات گرديد. بدين ترتيب سردار ذوالقدر عضو تاثيرگذار حلقه ذی نفوذ اعلام کرد: "با اجرای طرحی چند لايه انتخابات را برديم". بگذاريد نگاهی به اين لايه ها بيندازيم: 
 

لايه اول: بازی شورای هماهنگی نيروهای انقلاب بود که مدتها پروژه ای صوری را دنبال می کردند و هم خود غافل بودند و هم اصلاح طلبان آنان را رقيب اصلی پنداشته و به آنها مشغول بودند، نهايتا" هم آرای پايين نماينده آنها (علی لاريجانی) دستاويزی برای اعلام بازنشستگی محترمانه شان توسط احمدی نژاد فراهم کرد.

لايه دوم: بازی قاليباف بود که هم آرای اصلاح طلبان و هاشمی را شکست و هم آنان را به نقد و رقابت با قاليباف مشغول ساخت تا احمدی نژاد در سايه بماند و از نقد رقبا در امان بماند. اگر آرای قاليباف (حدود ۴ ميليون) را در نظر آوريم و آنرا با توجه به گرايش کانديداها تقسيم کنيم آيا بازهم رای احمدی نژاد بالاتر از قاليباف بود؟ تنها نيمی از آرای قاليباف می توانست نامزد اصلاح طلبان پيشرو (مصطفی معين) را به دوردوم بفرستد تنها يک چهارم آن می توانست کروبی را به دوردوم بفرستد.

لايه سوم: تاييد صلاحيت دو نامزد اصلاح طلب (مهرعليزاده و معين) که اقدامی کاملا" حساب شده بود و بدين ترتيب هاشمی و کروبی را از ۵.۵ ميليون رای (مجموع آرای معين و مهرعليزاده) محروم ساخت.

لايه چهارم: شيفت ناگهانی ماشين رای (حزب پادگانی و لشکرناظران) به سمت احمدی نژاد.

لايه دوم و سوم از اين نظر مهم است که در نظر آوريم در آن زمان عامل اجرايی انتخابات (وزارت کشور) دولت اصلاح طلب خاتمی بود و ماشين آرای حلقه ذی نفوذ ظرفيت مشخصی برای تخلف و تقلب داشت، ظرفيتی که در چهار سال بعد با يکدست شدن مجريان و ناظران افزايشی باورنکردنی يافت. به هر صورت با وجود وزارت کشور دولت اصلاح طلب و حضور اصلاح طلبان در دولت و شورای عالی امنيت ملی، وزارت اطلاعات، و ... ماشين تقلب محدوديتهای گريزناپذيری داشت و اين محدوديت با افزايش مشارکت مردم بيشتر هم می شد. امکان اين مشارکت بيشتررا هم سياست تحريم انتخابات که از سوی بعضی "منتقدان راديکال" اعلام شد، منتفی کرد. بنابراين اتخاذ سياست های چند لايه گريز ناپذير و لازم بود.الزامی که در دور بعد مرتفع شد.

پس از انتخابات مهدی کروبی در نامه ای سرگشاده به رهبری برای نخستين بار از فعاليت حلقه ذی نفوذ و نقش مجتبی خامنه ای در آن پرده برداشت (پانويس ۷).
 

دولت اصولگرا: ۱۳۸۴-۱۳۸۸
دولت به کام حلقه ذی نفوذ شد. برای اولين بار در تاريخ بعد از انقلاب اسلامی گرايش خاصی از تفکر محافظه کاران مديريت اجرايی کشور را بر عهده گرفت. دولتهای بازرگان، بنی صدر، رجايی، موسوی، هاشمی و خاتمی هيچيک محافظه کار (در معنای ايرانی آن) نبودند، اما حالا اگر چه دولت خودرا اصولگرا می ناميد، اما اصولگرايی نيز در پس زمينه ای از راستگرايی اقتدار گرايانه معنا می شد.
پس از فتح دولت و اطمينان از در اختيار داشتن کليه سازوکارهای کنترل کننده انتخابات، حلقه ذی نفوذ ديگر دغدغه های سابق را نداشت. صندوق های رای که زمانی کابوس آنها بود در فرآيندی چهار ساله مهار شد و به کنترل در آمد. اصلاح طلبان از همان راه که منزلت يافته بودند، تاديب شدند يا به تعبير يک مقام عاليرتبه "علاج شدند". بنابراين حلقه ذی نفوذ به چشم انداز های بلندتر انديشيد. البته در اين ميان سه انتخابات برگزار شد:


۱. سومين دوره انتخابات شوراها (۱۳۸۵): در سومين دوره انتخابات شوراها، پاره ای از همراهان احمدی نژاد که متوهمانه آرای مآخوذه او در انتخابات سال ۱۳۸۴ را باور کرده بودند، در انديشه تثبيت جايگاه خويش در عرصه سياسی برآمدند، غافل از آن که حلقه ذی نفوذ در نگاهی مبنايی هرگونه تثبيتی و اصولا" هرگونه فضای رقابت سياسی (به معنای متعارف) را بر نمی تابند. آنها انتخابات را خالی از هرگونه مشارکت و رقابت آزاد می خواهند، چيزی شبيه "نمايش حضور پرشکوه". بنابراين در انتخابات شوراهای سوم ، حزب پادگانی را از پشت ياران احمدی نژاد برداشت و به فهرستی ديگر که توسط قاليباف مديريت می شد تمايل نشان داد تا حاميان نو رسيده رئيس جمهور جوان وزن خود را دريابند. اين گونه بود که "رايحه خوش خدمت" برگی را در سياست تکان نداد، و مجالی برای خدمت نيافت، تا تنها خاطره خوش قدرت در سال ۸۴ برايش بماند. البته اين انتخابات برعکس دوره پيش (شوراهای دوم) که جايگاه مهمی برای حلقه داشت و بدين دليل "همه" امکانات خود را بسيج کرده بود، آنچنان حياتی نبود اگرچه رد صلاحيت گسترده اصلاح طلبان که پروژه تعطيل ناپذير هر انتخاباتی است درآن انتخابات هم اجرا شد و همانگونه که ذکر شد حزب پادگانی نيز بيشتر به سمت فهرست قاليباف متمايل بود، اگرچه آن حزب نيز مانند دور پيش فعال نشد. نتيجه نيز در مجموع با شکست فاحش ياران احمدی نژاد به نفع قاليباف تمام شد. 


۲. سومين انتخابات خبرگان: سومين انتخابات خبرگان رهبری با انتخابت شوراها بصورت همزمان برگزار شد. در اين انتخابات حلقه ذی نفوذ پروژه "خبرگان منهای هاشمی" را دنبال می کرد. اما فهرست آنها با محوريت "يزدی، جنتی، و مصباح" و جمعی از روحانيون همسو (مطيع) نتوانست هاشمی را از صحنه به در کند. آيا حلقه ذی نفوذ که بسيار قدرتمند شده بود، شکست خورد؟ چگونه؟


الف – راجع به راهبرد "خبرگان بدون هاشمی" در حلقه ذی نفوذ اجماع نظر نبود. گروهی از اعضا نسبت به تبعات حذف هاشمی در مقابل فوايد آن ابهام داشتند، نظری که به نظر رهبر جمهوری اسلامی نيز نزديک بود. اين گروه "هاشمی ضعيف در خبرگان" را به هاشمی حذف شده از خبرگان ترجيح می داد، به ويژه آن که انتخابات خبرگان رهبری در زمينی بازی می شد که امکانات بالقوه هاشمی (به دليل جايگاهش در ميان روحانيون) قابل انکار نبود. بنابراين آنها مجموعا" به اين نتيجه رسيدند که زخمی کردن مجدد هاشمی زخم خورده از انتخابات قبل، فعلا" به صلاح نيست. اما تصميم گرفتند به هر ترتيب رای هاشمی رايی پايين باشد و او در انتهای فهرست به مجلس خبرگان راه يابد. البته تصميم گرفته شد که نزديکان احمدی نژاد راهبرد "خبرگان بدون هاشمی" را دنبال کنند اما حزب پادگانی در تهران و امکانات شورای نگهبان و لشکر ناظران در چارچوب تضعيف هاشمی بسيج شد. 

ب – هاشمی رفسنجانی پيش از انتخابات در ديداری با رهبری با توجه به تخلفات و تخريبهای فراوان دوره پيش (که عليرغم سخنان رهبرهيچ برخوردی با خاطيان نشد و حتی ارتقا يافتند) شرط حضور خود را در درجه اول عدم فعال شدن حزب پادگانی و لشکر نظارت عليه او اعلام کرد. پذيرش شرط او توسط رهبری عامل ديگری در تغيير راهبرد حلقه ذی نفوذ از حذف به تضعيف بود.

ج- هاشمی رفسنجانی با تغيير آيين نامه انتخاباتی مجلس خبرگان (که توسط خود آن مجلس تدوين می شود) امکان حضور نمايندگان نامزدها را در پای صندوقهای رای فراهم آورد و بدين ترتيب ستاد او مجموعه ای از افراد وفادار به او را به عنوان نماينده پای صندوق ها فرستاد، چيزی که شکل اوليه ای از کميته صيانت از آرا بود. بدين ترتيب از ميزان تخلف ها در هنگام اخذ رای کاسته شد و از سوی ديگر با اعلام رای تک تک صندوقها توسط اين نمايندگان، هاشمی بلافاصله مجموع آرای خود و رقيبان را دانست (از منبعی مطمئن به جز وزارت کشور احمدی نژاد و شورای نگهبان جنتی). بنا براين سياستمدار کهنه کاری که با قواعد بازی سياسی در ايران خوب آشنا بود توانست با کنترل توافقی تخريبات، تخلفات و تقلب با فاصله زياد صاحب اولين رای شهر تهران شود و هنگامی که اعضای شورای نگهبان در صبح شنبه به او گفتند با رايی قابل قبول و در مرتبه بيستم تهران رای می آورد او با قاطعيت گفت که با سند و مدرک از تعداد آرای خودو فاصله زيادش با نفر دوم مطلع است و آنها را تهديد کرد که "شيطنت نکنند". اين چنين بود که پروژ هاشمی ضعيف نيز شکست خورد. البته حلقه ذی نفوذ با نمايندگانش در مجلس خبرگان (يزدی، جنتی، مصباح، کعبی، احمد خاتمی و ...) بارها تلاش کرد که جايگاه او را در خبرگان تضعيف کند و به ويژه مانع از رياست او بر خبرگان رهبری شود، اما جايگاه او در ميان صنف روحانيون ذی نفوذ مانع از توفيق آنان شد.


۳- انتخابات مجلس هشتم (۱۳۸۶)
انتخابات مجلس هشتم با همان سازوکارهای مجلس هفتم برگزار شد، البته سهميه اصلاح طلبان از ۸۰ نفر به ۴۰ نفر کاسته شد. حلقه ذی نفوذ معتقد بود منفذ بسيار کوچکی بايد برای اصلاح طلبان باز گذاشت تا از اتحاد تحليلی – استراتژيک همه آنها جلوگيری شود. بدين ترتيب رقابت در بين طرفداران احمدی نژاد و ديگر اصولگرايان صورت گرفت. امری که خود يکی از راهکارهای ميان مدت حلقه ذی نفوذ برای اداره سياسی کشور است: حذف گروههای مستقل و با هويت موجود و خلق جناح های خود ساخته (با چهره هايی همچون قاليباف، لاريجانی، ضرغامی، توکلی و اصولگرايان جوانی چون زاکانی و ...)در يک سو، و راستِ پيش ساخته (احمدی نژاد) در سوی ديگر. به هر حال در اين انتخابات فرماندهان اصلی به حزب پادگانی و لشکر ناظران فرمان داد: آزاد! به اختيار خود!


در دولت نهم، اصلاح طلبان با فرض اينکه "دولت پنهان" عيان شده و از پرده برون افتاده، تمام همت خود را در نقد دولت ناکارآمد احمدی نژاد به کار بستند؛ گويی اينکه نقد دولت فی الواقع نقد پيدا و پنهان است، حال آنکه دولت سازان در سايه ماندند و حلقه فرماندهان دستگاههای امنيتی و اطلاعاتی موازی برای ثبيت طول وعرض حاکميت خود طرحی نو در انداخت. طرحی که "پيش نويس" اوليه اش توسط جمعی از کارشناسان نه چندان سرشناس تهيه شد تا به مرور تکميل و تدقيق گردد. "پيش نويس" اوليه فی الواقع صورت بندی مکنونات، روياها و دغدغه های کانون اصلی حلقه ذی نفوذ بود که با نگاهی استراتژيک روی کاغذ آمده بود (اينگونه نبود که اين کارشناسان چيزی را از خود به حلقه تحميل کرده باشند؛ آنها فقط مامور قلمی کردن آن نيات در چارچوب های راهبردی بودند). محور اين طرح سپاه پاسداران، و با توجه به جنس نيروهای امنيتی حلقه ذی نفوذ (کارفرما)، به ويژه بخش امنيتی – اطلاعاتی سپاه بود. درست يک ماه پس از انتخابات، در مرداد ماه ۱۳۸۴ رهبر در حکمی عزيز جعفری را مامور تشکيل و رييس مرکز راهبردی سپاه پاسداران نمود؛ مرکزی برای تعيين "راهبردهای عمومی سپاه". در حکم رهبری از جعفری خواسته شد تا از تمام افراد زبده و دانشمند سپاه بهره برد و روند کار را مرتب به او گزارش دهد. بدين ترتيب عزيز جعفری که از نيروهای وفادار به حلقه ذی نفوذ بود (عضو اصلی نبود) پس از ۱۳ سال فرماندهی نيروی زمينی سپاه را ترک گفت تا "طرح تحول وتعالی سپاه" را تدوين نمايد و بطور غير رسمی و کاملا" محرمانه طرحی جامع تر که "نقشه راه جمهوری اسلامی در دهه چهارم" بود را نهايی کند، يعنی تکميل "پيش نويس" اوليه. 


همان گونه که ذکر شد، "پيش نويس" اوليه طرح بلافاصله پس از انتخابات رياست جمهوری ۱۳۸۴ تهيه شد. اين طرح در طول سه سال، در بهار ۱۳۸۷ تقريبا" نهايی شد. اما هدف حلقه ذی نفوذ از چنين طرح بلندپروازانه ای چه بود؟ آنها با شناخت دقيق و روانشناسانه رهبری در پی ايجاد تحولی عظيم به نام رهبری دوم جمهوری اسلامی بودند. اين تحول عظيم در پی "تعالی ايران" (کلمه ای که به جای توسعه به کار می برند) در آستانه دهه چهارم انقلاب اسلامی است، چيزی فراتر از دستاوردهای دولت اصلاحات و دولت سازندگی و حتی بنيانگذار جمهوری اسلامی. بنابر اين تلاش شد تا گفتمان تعالی ("پيشرفت توام با معنويت و عدالت") به عنوان گفتمانی مثبت و ايجابی جايگزين گفتمام تهاجم فرهنگی شود. طرفه آنکه ذهنيت کارفرمايان اصلی چنان "دشمن محور" و "توطئه پندار" بود که در بين اجزای اين گفتمان از پيش طراحی شده، بخش "مقابله با تهديدات دهه چهارم انقلاب" (جنگ نرم) به زودی هژمونيک شد و کل گفتمان تعالی را تحت الشعاع خود قرار داد. گفتمان جنگ نرم در حقيقت همان گفتمان تهاجم فرهنگی بود. گفتمان تعالی يا نقشه راه دهه چهارم انقلاب احتياج به عامل اجرايی داشت. همانگونه که گفتمان توسعه را هاشمی به عامليت تکنوکراتهای اسلامی ايجاد کرد و گفتمان اصلاحات را خاتمی با تکيه برروشنفکران (غالبا" مذهبی)، گفتمان تعالی نيز عاملين خود را در ميان مورد اعتمادترين افراد و به زعم رهبری معتقدترين و وفادارترين افراد به ارزشهای انقلاب اسلامی يافت: بخشی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. و همانگونه که گفتمان توسعه طبقه متوسط ايران را به عنوان طبقه حامی هدف قرار داده بود، گفتمان تعالی نيز گروههايی عمودی از اقشار مختلف را (با وجه مشترک اعتقاد به "ارزشهای نظام") هدف قرار داده است. اما سپاه پيش از آن که عامل وحامل اين تحول بزرگ باشد بايد خو متحول می شد. بنابراين درست يک ماه بعد از انتخابات ۸۴ عزيز جعفری فرمانده نيروی زمينی سپاه پس از ۱۳ سال از اين جايگاه خارج و مامور تشکيل و رئيس مرکز راهبردی سپاه پاسداران شد. اين مرکز در دستور کار علنی و رسمی خود "طرح تحول و تعالی" سپاه را به مديريت سردار احمديان رييس سابق ستاد مشترک سپاه و فرمانده اسبق نيروی دريايی سپاه و معاون وقت مرکز راهبردی تهيه کرد. در اين تغييرات، سپاه و بسيج عامل و محور تحولات ساختاری کشور هستند، بنابراين در وهله اول خود برای مديريت مستقيم امنيتی – نظامی نظام آماده می شوند و در مرحله دوم برای مديريت مستقيم و غير مستقيم تغييرات در ساير حوزه های اقتصادی- فرهنگی – سياسی – ديپلماسی و اجتماعی. بدين گونه بود که پس از نهايی شدن طرح تحول سپاه، فرماندهان جديد چنان از سپاه و بسيج سخن می گفتند که گويی حکومت همان بسيج است. فرمانده وقت بسيج برای بسيج تمام واحدها و زير شاخه ها را تدارک ديده بود. گويی اين مجموعه قصد دارد مديريت تمام عرصه ها، از مداحان، هنرمندان و ورزشکاران گرفته تا دانشگاهيان و حتی ارتش (بسيج در مجتمعهای منازل سازمانی ارتش، پايگاه مقاومت دارد) را بر عهده بگيرد. يعنی اگر تا پيش از اين بسيج به صورت پايگاههای مقاومت در کليه ادارات و سازمانها حضور داشت، بنا به تلقی جديدی که فرماندهان سپاه داشتند (به عنوان محورهای تحول عظيم در دهه چهارم) می خواستند کليه شئونات، وظايف و سازمانهای حکومتی رادر ساختار و سازمان خود سپاه بوجود آوردند. به بيان ديگر فرماندهان سپاه و بسيج خود را در جايگاه مديريت های ارشد می بينند. منظر آنان ديگرافق ديد فرماندهان يک بخش از حکومت نيست، آنها از موضع فرماندهان کل نظام سخن می گويند. گفتار آنها گفتار رهبری يک سازمان نيست بلکه رهبری حکومت است. اين تغيير در گفتار فرماندهان جديد سپاه که با آمدن عزيز جعفری آمده اند (برای اجرای طرح تحول وتعالی سپاه و طرح دهه چهارم) مشهود است. همزمان با تدوين طرح تحول و تعالی سپاه در سالهای ۸۴ تا ۸۶ ابعاد طرح بزرگتر نيز کمابيش روشن شد. طرحی که ما بر اساس گردآوری داده ها و اطلاعات موجود و تدوين يک مدل تحليلی "طرح دهه چهارم انقلاب اسلامی، چشم اندازها، آسيبها، تهديدها و راهکارها" می ناميم.
 

منبع: گویا نیوز

 


 




غلامرضا کاشی -

 

 
هنگامی که از روشنفکری دینی سخن می‌گوئیم، وجه دینی صفتی برای وجه روشنفکری است. به این جهت، وجه ‏روشنفکرانه است که جایگاه محوری دارد و پیشاپیش ضروری است در باب وجه مذکور سخن گفته شود. وجه دینی ‏آنگاه به تبع وجه روشنفکرانه موضوعیت و معنا پیدا می‌کند. ‏


به حسب دو مشخصه می‌توان روشنفکران را از سایر جریان‌های اجتماعی و فرهنگی متمایز کرد: وجه نخست، باور به ‏عقل به عنوان مرجعیتی مستقل از دین و سنت است و دوم، تاکید بر تدبیر خوب این جهان و زندگی اجتماعی با تکیه بر ‏دو آرمان آزادی و عدالت. این دو وجه هم می‌تواند مستلزم روگردانی از دین باشد و هم راهی تازه به سوی دین بگشاید. ‏روشنفکران دینی به شرحی که خواهیم گفت، از امکان فهم دیندارانه آن بهره جسته‌اند. ‏


عقل نزد روشنفکران دینی نسل اول که مهندس بازرگان نماینده اصلی آن محسوب می‌شود، اعتبار خود را از علم اخذ ‏می‌کند. علم صورت عینی تعقل و خرد انسانی است. علم صورت تمام نمای جهانی است که در سیطره آگاهی انسانی ‏درآمده است. علم نشانه توفیق آدمی در استیلای بر جهان است. همین خرد متکی بر علم است که در عرصه اجتماعی و ‏سیاسی نیز به آدمی قوت و توان می‌بخشد. چنین انسانی خواهان ساماندهی عرصه اجتماعی و فرهنگی و سیاسی متناسب با ‏خرد و تشخیص خردمندانه خود است. همانطور که جهان را فهم می‌کند و ریاضیات این جهان را با تکیه بر آگاهی‌های ‏علمی خود ترسیم می‌کند، قادر است ریاضیات سیاسی و اجتماعی را بنویسد، معضلات آن را شناسایی کند، و طرح‌های ‏آرمانی خود برای بازسازی عرصه اجتماعی و سیاسی را ترسیم کند. اینچنین است که خرد متکی بر علم، قادر به ترسیم و ‏طراحی الگوهای ایده‌آل حیات اجتماعی نیز هست. ‏


چگونه این نحو خردورزی راه برای دین می‌گشاید؟ این نحو خردورزی همانقدر که ممکن است نافی دین خوانده شود، ‏قادر است راهی برای درک و نسبت با دین بگشاید. روایت نافی دین، انسان را به جای خداوند می‌نشاند، قدرت تصرف ‏انسانی را جانشین قدرت خداوند می‌نماید و به صراحت اعلام می‌کند که بشر تا کنون قدرتی را که خود داشته به خداوند ‏نسبت داده است.‏


اما به همان میزان این الگوی عقلانیت قادر است راهی برای تمسک به دین نیز بگشاید. انسان در این الگوی فهم، در ‏تماس مستقیم با جهان است. پیچیدگی‌های جهان در آئینه آگاهی او انعکاس می‌یابد. رویارویی او با جهان و انعکاس ‏جهان در پرده پندار او، می‌تواند در همان حال شگفتی او را بیافریند. به حسب همان استدلال قدیمی تاریخ فلسفه، نظم ‏جهان را نشان از وجود ناظم پرعظمتی بیانگارد که این همه نظم آیه و نشانه وجود اوست. به این ترتیب، دین به کمک ‏انسان می‌آید تا احساس مسئولیت و تعهد بیشتری کند و در اوضاع این جهان تصرف کند. به عبارتی، قدرت شگرف آن ‏عقل، امکان روایتی را نیز می‌دهد که در نتیجه آن آدمی خاضع در مقابل اراده و خواست خداوند است و خود را مجری ‏خواست او می‌یابد. ‏


اما نسل دوم، کم و بیش در چارچوبه‌های اصلی با نسل اول همراه است. با این تفاوت که این نسل بیش از آنکه دغدغه ‏نشان دادن انعکاس خداوند در پرده جهان نظم یافته را داشته باشد، جهد فکری‌اش بر وجه دوم تمرکز یافته است: ضرروت ‏و مسئولیت انعکاس دادن آن نظم و مشیت الهی در عرصه اجتماعی و سیاسی. شریعتی به عنوان نماینده اصلی نسل دوم ‏روشنفکری دینی، بیشتر دلنگران وجوه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی است. آثار دکتر شریعتی بیشتر بر شرح اوضاع ‏فاجعه بار مسلمین و و مردم انعکاس دارد و اینکه عقل‌ها در چنبره جهل و استبداد و استعمار افتاده‌اند و نتوانسته‌اند قدرت ‏خود را برای عینیت بخشی به اراده و خواست خداوند در زمین انعکاس بخشند. شریعتی در یک کلام فراخوان عمومی ‏است برای ساماندهی آرمانی عرصه اجتماعی و سیاسی. ‏


اما با انقلاب و سامانگیری یک نظام سیاسی بر مبنای آموزه‌های دینی، نسل سوم روشنفکری دینی به میدان آمد و دکتر ‏سروش چهره بارز و نمودار کننده آن بود. آنچه دستاورد این نسل روشنفکری دینی بود، دگرگون کردن معنای همان ‏عقلی است که روشنفکری بر آن استوار است. سروش عرضه کننده روایت عقل نقاد مدرن بود. عقل نقاد مدرن، به ‏عبارتی عقل متواضع است. عقلی که چندان مدعی شناخت دقیق جهان نیست. پرده تردید و شک را پیش چشم دارد. این ‏عقل متواضع، دیگر مدعی شناخت دقیق جهان نیست. انسان را همواره در موضع طرح افکنی‌ها و گمان افکنی‌های ذهنی ‏می‌یابد. این عقل توام با تردید، البته در زمینه عمل در عرصه اجتماعی و سیاسی نیز محتاط و دست به عصا حرکت ‏می‌کند. از همین موضع نیز هست، که نسبت گذشته او با دین دستخوش تردید و گسست می‌شود. دیگر در جهان مشاهده ‏کننده نظم‌های شگرف نیست تا از آن نظم و وجود الهی را نتیجه بگیرد. در عرصه شناخت دین و مقصود شارع مقدس ‏نیز، همین پرده ابهام و تردید سایه می‌افکند. اینچنین است که عقلانیت متواضع، آدمی را نیز در موضع تواضع می‌افکند و ‏تصرف او در جهان را دستخوش تردید و شک می‌کند. ‏


عقل گسسته از جهان روشنفکران دینی، در این نسل، صرفاً به منطق تقلیل می‌یابد. او تنها قادر است در چند و چون ‏قضاوت‌های ما در باب جهان و دین در موضع قضاوت بنشیند و سازگاری و عدم سازگاری دعاوی آن با دعاوی صوری ‏منطق عقلی را مورد سنجش قرار دهد. ‏


اما فراموش نکنید که این عقل متواضع در عین حال، از حیثی دیگر مدعی است. عقل لاغر او اینک مدعی است انسان را ‏هم زمان از مرجعیت علم و مرجعیت روایت تک ذهنی دینی خلاص کرده است. اینک بیش از هروقت قادر شده است تا ‏انسان را به مثابه تصمیم گیرنده مستقل توجیه کند. مانند گذشته مدعی تصرف در جهان و عالم انسانی نیست، اما مدعی ‏مرجعیت مستقل انسانی هست. چنین است که این نسل روشنفکری دینی، مدعی اما ناظر است. مدعی همه چیز هست اما ‏اراده تغییر نمی‌زاید و قادر نیست انگیزه عمل بیافریند. ‏


در روایت نسل سوم روشنفکری، مقوله دین داری مقوله لاغری در مقایسه با مقوله روشنفکری است. کم و بیش دین ‏داری روشنفکران به مساله شخصی آنها بدل شده، و موضوعیت سرراست و آشکاری در پروژه روشنفکری آنان ندارد. ‏دعوی دنیا و بازسازی نظم مطلوب این جهانی، محوریت یافته، و تماشای عظمت و اراده خداوند در پرده این جهان به ‏حاشیه رفته است. وجه اومانیستیک جریان مذکور بسیار بیش از وجه دیندارانه آن پدیدار شده است. خرد چاق و فربه ‏روشنفکران نسل نخست. اینک به خرد فقیر و نحیف روشنفکران نسل سوم راه سپرده است. اما از این خرد فقیر، در عین ‏حال، مهفوم لنگی از عقل به عنوان معیار سنجش و پلیس زندگی روزمره ساخته است. ‏


به عبارتی دیگر می‌توان گفت پروژه‌ای که با مهندس بازرگان آغاز، و با دکتر شریعتی به اوج قدرت خود در عرصه ‏عمل اجتماعی و سیاسی واصل شده بود، با دکتر سروش منحل شده است. قدرت اجتماعی و سیاسی این روایت از اوایل ‏دهه هفتاد به اینسو نیز ناشی از قدرت او در شالوده‌شکنی روایت متعارف روشنفکران دینی بود. اما اینک بر شالوده‌های ‏آن، تاسیس و برقراری روایت تازه‌ای از پروژه روشنفکری دینی که عرضه کننده امکان‌های تازه دینداری باشد ممکن ‏نیست. قدرت آن بیشتر در نقد روایت متعارف بوده است، نه تاسیس روایتی تازه.‏


‏ این در حالی است که بازگشت به سنت پیشن نیز چندان ممکن و مطلوب نیست. به عبارتی دکتر سروش گذرگاهی ‏است که نادیده انگاشتن او ناممکن است. آنها که گریزگاه خود را در نادیده انگاشتن این گذرگاه می‌جویند، تنها با چشم ‏بستن به منظومه تفکرات یک قرن اخیر می‌توانند خود را موجه کنند. بنابراین بخواهیم یا نخواهیم باید از این گذرگاه ‏عبور کنیم، اما در جستجوی امکان‌های تازه‌ای باشیم تا از عقلانیت فقیر و منطقی شده فراتر رویم. ‏


در یک کلام، روشنفکری دینی نسل اول و دوم، شناسای مدعی جهان و عالم بود، و امکانی برای خضوع در مقابل خداوند ‏می‌گشود، و در عرصه اجتماعی به مثابه یک دیندار مسئولانه حضور داشت. اما روشنفکری نسل سوم، شناسای متواضع ‏جهان و عالم است، اما امکانی برای قد راست کردن در مقابل خداوند می‌گشاید و عرصه سیاست را به عقل سلیم انسانی ‏سپرده است. آن یکی می‌توانست راه بر خرد سلیم در عرصه اجتماعی و سیاسی مسدود کند، و این یکی راه بر تقید دینی ‏مسدود کرده است.


منبع: باشگاه اندیشه


 


 




جمال ایرانی -

 

جناب آقای مهندس موسوی 

گر چه با شکسته نفسی خود را «بدی» در ميان «بدها» معرفی کرده ايد، ولی برای من و قاطبه نسل جوان ، آنگونه که من درميان دوستان و دانشجويان و اطراف و اکناف می بينم ، همراهی هستيد، که هر چه از عمر همراهی ما با شما می گذرد ، هر لحظه عزيزتر می يابيمت.هر لحظه که از اين همراهی سبز می گذرد ، پيوند ما با شما عميقتر می شود ، آنچنان که گويي سالهاست می شناسيمت ، و گوهر گمشده خويش را پيدا کرده ايم و شما را «خوبتری» در ميان تمام «خوبها»  مي يابيم.
همانند ديگر همراهان سبز ، بيانيه شماره 18 شما را مشتاقانه و در اولين لحظات انتشار آن خواندم و از بالندگی واژگان و مفاهيم اساسی مستتر در آن ، بر خود به عنوان يک همراه سبز باليدم.

از نظر اينجانب به عنوان يکی از همراهان جنبش سبز ، در منشور سبز پيشنهادی شما ، گذرگاهها و گلوگاههای حاکميت ، از جمهوری به ديکتاتوری ، از حاکميت مردم بر مردم به حاکميت اقليتی اقتدارگرا به مردم ، به خوبی ديده شده است.آنجا که از انتخابات آزاد ، حذف نظارت استصوابی ، استقلال قوا ،نظارت پذيرکردن تمام ارکان قدرت، رسانه های آزاد و آزادی رسانه ها ، حقوق مصرح ملت در قانون اساسی ، اجرای بدون تنازل قانون اساسی و ..... صحبت به ميان آمده است.اما جای يکی از اين گذرگاههای مهم و گلوگاههای اساسی خاليست.

آن گذرگاه مهم و اساسی «استقلال مالی دولت و حکومت از مردم» است.هر کجا و هر در نقطه ای دولت و حکومتی ، از نظر منابع مالی خود را مستقل از مردم بداند ، نهايتی جز ياغی گری و پايمال کردن و ناديده گرفتن حقوق ملت و در نهايت ديکتاتوری و خود محوری نداشته است و ندارد.در عوض دولت و حکومتی که خود را از نظر منابع مالی وابسته به مردم بداندو منابع مالی خود را به صورت ماليات از مردم دريافت کند ، گريزی از احترام به حقوق ملت و خدمت گذاری ملت ، برای او نيست.

متاسفانه نفت به عنوان منبعی خدادادی ، اگر چه موهبتی الهی برای ملت است ، ولی با راهکارهای کنونی ، ابزاری در دست دولت و حکومت برای اجرای سياستهای حامی پروری ، مزدورپروری ، نمک گير کردن افراد و شخصيتها و در زمان انتخابات هم در دولتی بی تقوا به صورت بی مهابا برای خريد رای بکار گرفته می شود.همان کسانی که دشنه در دست به دنبال زنان و مردان و جوانان در خيابان می گردند ،اگر حظ و بهره ای از نعمت ملی نفت برخوردار نبودند ، شايد لحظه ای درنگ می کردند. شايد جالب باشد که بدانيم هزينه تمام سرکوبها و شکنجه ها و ... را در يکسال گذشته از جيب خود نيز پرداخت کرده ايم و هيچکدام از لباس شخصی ها و قشون ارعاب ، بدون دريافت حق ماموريت و کمکهای مالی بی حساب (تا به قبح کار خود فکر نکنند.) حاضر نمی شدند در پروژه سرکوب و ارعاب ملت  به عنوان ابزاری در دست دولت ،حضوری فعال داشته باشند.
به سبب وجود همين نفت و استقلال مالی حکومت از ملت است که اقليتی حداکثر شامل 10 درصد ملت ايران ، اينچنين مقدرات 70 ميليون جمعيت ايران را در دست گرفته است.

ظهور و بروز دولت و حکومت خدمتگذار ، با وجود منابع مالی که حکومت را از مردم مستقل می کند ، سرابی بيش نيست.وقتی در سازوکارهای حکومتی منابع مالی مستقل از مردم برای حکومت وجود دارد ، حقيقتا تشنگان قدرت ، راه را بر تشنگان خدمت خواهند بست و تمام تلاشها برای وارد شدن در ساختار قدرت ، اگر چه رياکارانه به قصد خدمت خوانده شود ، ولی  دير يا زود ، تلاشی به قصد قدرت خواهد بود که افراد صادق را کنار خواهد زد.علاوه بر تمام اينها ، استقلال مالی حکومت از مردم ، راه را برای فساد اداری و سازمان يافته باز می کند،و بهره وری را به نازلترين سطح خود خواهد رساند.

بر اين اساس به عنوان يک همراه جنبش سبز ، حقيقتا يکی از اساسی ترين خواستهای و اهداف خود را ، مبارزه در راه از بين بردن «استقلال مالی حکومت از مردم» می دانم.از نظر بنده ، مبارزه و آگاه سازی ملت در اين بعد ، اهميت و ارزشی کمتر از مبارزه در راه بدست آوردن انتخابات آزاد و حذف نظارت استصوابی ندارد ، که به مراتب از اولويت بالاتری برخوردار است.و اين همان نقطه مهمی است که از نظر بنده در "منشور سبز " از قلم افتاده است. اگر سازوکارها و ساختارها در حکومتی چنان باشد که منابع مالی حکومت به صورت مستقيم از طرف مردم پرداخته شود ، و حکومت و دولت در اين زمينه خود را مستقل از مردم نداند ، با درصد بالايي می توان مطمئن شد که زمينه برای ياغی گری و ديکتاتوری و نديده گرفتن و پايمال کردن حقوق ملت وجود ندارد.و در غير اينصورت ، حتی اگر حکومت در اختيار صالحان جامعه هم قرار داشته باشد ، هر آن امکان انحراف از راه اصلی و غلتيدن در مسير خودکامگی و ديکتاتوری ، حکومت را تهديد می کند.


*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست


 




سیامند -

 

 
 
صدای مرگ بر دیکتاتور، رای من کجاست توجه هر شنوده ای را به خودش مشغول می کند. از ساختمان وزارت کشور صدای مردم به گوش می رسد. اولین ساعات اعلام نتایج ریاست جمهوری است، کنفرانس خبری در وزارت کشور برپاست، صادق محصولی در کنار کامران دانشجو در حال پاسخ دادن به سوالات خبرنگاران هستند. خبرنگار " آقای محصولی شاهد اعتراضات مردمی هستیم نظر شما در مورد این اعتراضات چیست"،"کدوم اعتراضات را می گید، هنوز که گزارشی به دست من نرسیده".

در حالی که بغداد زیر دود بود، تانک ها در خیابان ها و صدای رگبار مسلسل ها به گوش می رسید تک صدایی با اعتماد به نفس عجیب مشغول تکذیب اوضاع ناآرام به هم ریخته ی شهر بغداد بود. سعید الصحاف آخرین وزیر اطلاع رسانی عراق بود، چهره ی شناخته شده ی جهانی که در دوران جنگ عراق با اعتماد به نفس همه چیز را آرام و تحت کنترل عنوان می کرد، خبرنگاران را به گرفتن پول از آمریکا متهم و با جواب های نادرست آنان را بدرقه می کرد.

ادبیات سعید الصحاف طنز روزگار شد اما هیچ گاه حذف نشد. کیلومتر ها دورتر در تهران پیوندی با ادبیات اطلاع رسانی حاکمان و دولت مردان این سرزمین برقرار کرد. تک صدای صحاف، تک صدای شیوه ی اطلاع رسانی این مملکت شد. تک صدایی که در کنفرانس خبری سردار نیروی انتظامی اش خبرنگار را از پرسیدن سوال زیر شدن فردی توسط ماشین نیروی انتظامی مواخذه می کند. معاون مطبوعاتی وزارت ارشادش دَر روزنامه ای را به خاطر اعلام درگیری در شهرستان های این سرزمین تخته می کند و آن درگیری ها را شایعاتی بیش نمی خواند.

صحاف دشمنان را تهدید و تحقیر می کرد اطلاع رسانان این مملکت مردمان و معترضان را تحقیر و تهدید.

احمدی نژاد آنان را خش و خاشاک این گوشه کنارها، سردار نیروی انتظامی، احمدی مقدم، بلوار کشاورزی ها به بالای تهران را فقط بحران ساز عنوان می کرد، سرداری دیگری، سعید قاسمی، آنان را آرغ زن های شمال تهران تنها می خواند.

اصراری که برای محدود نشان دادن جنبش سبز در تهران است ناشی از تبلیغات روانی حکومت ایران است. بر کسی پوشیده نیست که معترضان در تمامی شهرها و شهرستان ها هستند. نگاهی به زندانیان سیاسی این جنبش نشانی بر این مدعاست. بسیاری دیگر از زندانیان و آسیب دیدگان شهرستان ها گمنام هستند و اگر برای آن ها احکام سنگینی چون اعدام بریده نشود شاید هیچ گاه شناخته نشوند. محمد رضا ولیان یکی از افراد شهرستانی بود که به اتهام حضور در حواث روز عاشورا دستگیر و در ابتدا حکم اعدام و سپس در دادگاه تجدید نظر در رای اول تجدید نظر شد.

حکومت توانایی هزینه و ورود با فاز فرسایشی در مقابله با شهرهای دیگر را ندارد. حوادث روز عاشورا باعث ایجاد رویکردی جدید در مقابله با شهرهای دیگر شد. حکومت تمام هزینه و نیرو خود را در تهران متمرکز می کند و با ایجاد فضای ارعاب و وحشت در شهرستان ها آنان را کنترل می کند. با دستگیری گسترده در دانشگاه های شهرهای مختلف و احضار به وزارت اطلاعات فضای رعب وحشت در این شهر ها ایجاد می شود.

اعدام زندانیان کَرد، حمله و تخریب دفتر آیت الله صانعی و منتظری در قم همگی برای ایجاد فضای رعب و وحشت است. در مراسم فوت آیت الله منتظری تعداد زیادی از مردم شعارهای ضد حکومتی سر دادند، این شعارها برای شهر مذهبی قم که قطب پرورش طلاب شیعه است هزینه ای زیادی برای حکومت داشت و تمامی این تلاش ها برای مسکوت کردن این جریان در قم صورت گرفت.

حکومت ایران حاضر به انجام هر اقدامی برای جلوگیری از گسترش اعتراضات به شهرهای دیگر است و تمامی اعتراضات و نارضایتی مردم در شهرهای دیگر را قویا تکذیب و شایعه می خواند. از سعید الصحاف عروسک های طنزی ساخته شد که دیالوگ های همیشگی او را در کنفرانس های خبری تکرار می کرد باید دید تاریخ در مورد اطلاع رسانان این مملکت چه سرنوشتی رقم میزند؟
 
 
*نظرات وارده در یاددداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست

 




بعد از اظهارات وزیر اطلاعات پیرامون دستگیری تیم های تخریب -

جـــرس: در پی اظهارات وزیر اطلاعات مبنی بر دستگیری دو تیم بمب گذاری و تخریب از اعضای مجاهدین خلق و حمایت چند کشور اروپایی از این گروهها، وزارت امور خارجه ایران، سفیر انگلیس در تهران را به آن وزارتخانه احضار کرد و مراتب اعتراض جمهوری اسلامی را به وی ابلاغ کرد.


وزیر اطلاعات روز گذشته طی گفتگویی با خبرنگاران، به ارائه جزئیاتی درباره دستگیری دو تیم از اعضای مجاهدین خلق پرداخته و متذکر شده بود "این دو تیم، به دنبال بمب گذاری در چند میدان شهر تهران بودند که با اجرای اقدامات گسترده اطلاعاتی، درعملیاتی غافلگیرانه بدست سربازان گمنام امام زمان، شناسایی و افراد اصلی آن قبل از هرگونه تحرکی دستگیر شدند." وی همچنین اعلام کرد این تیم ها با هدایت و ارتباط گیری مستمر و از طریق حمایت کشورهای انگلیس، سوئد و فرانسه از امکانات ارتباطی این کشورها بهره‌گیری کرده و درصدد بودند اقدام به انفجار و تخریب در تهران نمایند.


به گزارش آفتاب نیوز، مدیر غرب اروپای وزارت امورخارجه در این ملاقات به سفیر انگلیس تصریح کرد: جمهوری اسلامی خواستار بررسی جدی مسأله از سوی دولت انگلیس و اعلام نتیجه در این رابطه می‌باشد.


سفیرانگلیس نیز با اشاره به مواضع دولت این کشور در مخالفت با اقدامات تروریستی، قول داد مراتب را به لندن منعکس و نتیجه بررسی‌ها را متعاقبا به اطلاع وزارت امورخارجه ایران برساند.


گفتنی است یک روز پس از اظهارات وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی، خبرگزاری رویترز گزارش داد که سازمان مجاهدین خلق روز چهارشنبه در واکنش به خبر دستگیری اعضای خود در تهران، مقامات جمهوری اسلامی را به رواج "ادعاهای کذب" متهم کرده و خاطرنشان ساخته است "هیچ یک از افراد این گروه دستگیر نشده‌اند."


 




زهرا ربانی املشی -

همگان شنیدند که به بهانه ملاقات حجة‌الاسلام والمسلمین کروبی با آیت الله العظمی صانعی، نیروهای لباس شخصی گوش به فرمان از ساعت 15یکشنبه 23 خرداد در محل بیت آیت الله العظمی صانعی تجمع کردند و با شعار و دیوارنویسی آرامش اهالی محل را برهم زدند. این برنامه تا بعد از نیمه شب ادامه داشت و زمانی به اوج خود رسید که در ساعت 4 نیمه شب دوشنبه 24 خرداد با سر و صدا و لگد و پرتاب تکه های آجر و کوبیدن میله، به طور وحشیانه ای ابتدا وارد دفتر آیت الله العظمی صانعی شده و همه چیز را شکسته و خراب کردند، و سپس با ندای فرمانده که می‌گفت: "برادران حزب‌الله بیایید بیرون!" به طرف دفتر مرحوم آیت الله العظمی منتظری رفته و در آنجا هم با همان روش درب دفتر را شکسته و وارد شدند و برای چندمین بار در 20 سال اخیر هر چه در دفتر بود، از میز، تلویزیون، پنکه، کولر، جاروبرقی ، شیشه و ... را شکستند و در همان نیمه شب شعارهای توهین آمیز را ، بدون در نظر گرفتن اینکه منطقه مسکونی است، ادامه دادند.

لازم به تذکر است که نیروهای مهاجم در آن شب از پلمب شدن دفتر در ساعت 7 صبح توسط دادگاه ویژه روحانیت مطلع بودند و خبر آن را اعلام نمودند. در ساعت 6:15 بامداد ماموران دادگاه ویژه با همکاری اطلاعات وارد دفتر شدند و از اموال باقی مانده صورت برداری کردند وپول های شهریه طلاب و اسناد و مدارک بسیاری را با خود برده و قبل از خروج از دفتر به جمع آوری وسایل شکسته شده و رنگ کردن دیوار نوشته ها پرداختند تا به گمان خودشان اثری از جرم باقی نماند. و پس از ساعت ها دفتر را پلمب نمودند.

 اینک یادآور می‌شوم که این عملیات تخریب و پلمب لااقل با 12 اصل از اصول قانون اساسی مغایرت دارد که عبارتند از:

  1. « اصل 2: جمهوری اسلامی نظامی است بر پایه کرامت و ارزش والای انسان و آزادی توأم با مسئولیت او، در برابر خدا که از راه: الف- اجتهاد مستمر فقهای جامع الشرایط بر اساس کتاب و سنت... .»

آیا این کرامت نهادن بر انسانهایی است که مرجع تقلیدشان متوفی است ولی طبق فتوای مرجع بعدی می‌توانند به فتوای متوفی عمل کنند. لذا در خانه‌ای جمع می‌شوند که محل پرسش و پاسخ مسائل دینی آنهاست، حال آنها از خانه اخراج و اموال آن تخریب و خانه مهر و موم شود؟ آیا کدام فقیه جامع الشرایط تاکنون فتوا داده است که دفتر مرجعی بسته شود یا برای بستن دفتر مرجع متوفی باید ابتدا آن را تخریب نمود؟


  1. «  اصل 3 بند 6: محو هرگونه استبداد و خودکامگی و انحصارطلبی ؛ تأمین آزادی‌های سیاسی و اجتماعی و... .»

آیا راه اندازی گروه‌های فشار، استبداد و خود‌کامگی نیست؟

آیا اگر عده ای خودی تصور شوند و هر کاری که بخواهند انجام دهند و هیچکس هم نتواند متعرض آنها شود، خودکامگی و انحصارطلبی نیست؟ 


«اصل 3 بند 9: دولت موظف است همه امکانات خود را برای رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه، در تمام زمینه‌های مادی و معنوی به کار گیرد.»

آیا حقوق میلیونها افرادی که مخالف بعضی خط مشی ها هستند و طالب اصلاحات می‌باشند با حقوق خودی‌ها مساوی است؟


  1. و 4 .    «اصول 13و14: اقلیت‌های دینی در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و دولت و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیر مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند.»

لازم است حضرات مسئولین که ایران را آزادترین کشور جهان می‌خوانند به این اصول توجه نمایند و مراجع معظم تقلید غیر خودی را، حداقل جزء اقلیت‌های دینی به حساب بیاورند. 


  1. « اصل 19: مردم ایران از هر قوم و قبیله ای که باشند از حقوق مساوی برخوردارند.»

این اصل هم مانند بسیاری از اصول دیگر نیازی به توضیح ندارد.


  1. « اصل 20: همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند.»

در این ماجرا عده‌ای معدود برای ساعت ها اقدام به سخنرانی توهین آمیز به افراد و مراجع و شخصیت ها داشتند، ساعت ها شعارهای توهین آمیز دادند و نیروی انتظامی و گارد با اینکه در صحنه حضور داشتند تعرضی به آنها نداشتند و حتی یک نفر از اغتشاشگران دستگیر نشد، ولی در همین محل در مراسمی مثل چهلم فقیه عالیقدر که در کمال آرامش برگزار شد و هیچگونه شعاری داده نشد، حدود 40 نفر دستگیر شدند که با ضرب و شتم همراه بود و در بازداشتگاه شکنجه شدند.


  1. «  اصل 22: حیثیت، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است

چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است.



  1. «  اصل 23: ... هیچ کس را نمی‌توان به صرف داشتن عقیده‌ای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد. »

در ساعت 4 بعد از نیمه شب 24/3/89 مصون بودن این موارد از تعرض را همه همسایگان مشاهده نمودند!

 

  1. «  اصل 36: حکم به مجازات و اجرای آن باید تنها از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد.»

در دفتر آیت الله العظمی منتظری آیا جرمی صورت گرفته بود که باید مجازات صورت می‌گرفت؟

و اگر باید مجازات باشد آیا دادگاه صالحی به این کار رسیدگی کرده بود؟ (لازم به ذکر است که فعالیتهای دفتر بعد از معظم له عبارت بود از: جواب به سوالات شرعی، اقامه نماز جماعت، پخش درس نهج البلاغه آیت الله العظمی منتظری در دو شب از طریق ویدئو، برگزاری مراسم در اعیاد و وفیات و دعای کمیل در شبهای جمعه). 


  1. « اصل 40: هیچ کس نمی‌تواند اعمال حق خویش را وسیله اضرار به غیر یا تجاوز به منافع عمومی قرار دهد.»

     آیا متجاوزین حقی داشتند که با این عملیات اعمال می‌شد؟ اگر بر فرض حق هم داشتند طبق این اصل منع شده بودند.


  1. « اصل 43: از ضوابطی که اقتصاد جمهوری اسلامی بر آنها استوار است منع اضرار به غیر، منع اسراف و تبدیر در همه شئون...»

در روز و شب 23/3/89 در این عملیات نه تنها به اموال شخصی افراد ضرر وارد شد، بلکه به بیت المال مسلمین ضرر بسیاری وارد آمد.

 

  1. « اصل  47: مالکیت شخصی که از راه مشروع باشد محترم است.»

دفتر و حسینیه آیت الله العظمی منتظری، از اموال شخصی ایشان تهیه شده بود و بایستی محترم شمرده می‌شد، که نه در زمان حیات ایشان و نه پس از وفاتشان این مالکیت محترم شمرده نشد.

 

و الی الله المشتکی

 27/3/89 


ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست


 




بلوط (عضو آوندان) -

 

مطلب پرستو را در جرس خواندم.

 

هر چند که ابتدا از موضع ترک راهپیمایی خوشم نیامد اما فکر می کنم حق با اوست و این تجربه مشترک من و خیلی از شماهاست که منطبق بر تجربه شخصی «پرستو» بوده و او هم آن را به زیبایی به رشته تحریر درآورده است .

 

به همین خاطر امروز با دوستانم قرار گذاشتم تا  گرد هم آییم و در مورد (بدون راهپیمایی) صحبت کنیم.

 

میدانید!

 

من هم فکر می کنم راهپیمایی های که ما فقط در آن هزینه می دهیم(اسیر،شهید و زخمی) و با یک عده انسان نما که بویی از انسانیت نبرده اند و تنها منطقشان باتوم و گلوله و شکنجه است روبرو ایم - و حکومتی که  با سکوت رسانه ای و یا شانتاژ خبری مانع از افشا حقیقت برای هموطنانی می شود که تنها رسانه در دسترسشان ، رسانه  میلی است – فایده ای ندارد.

 

ما با اتکا صرف به راهپیمایی به هیچکدام از اهدافمان نمی رسیم چون فشار چشمگیری به حکومت برای عقب نشینی وارد نمی شود.

 

ما تا کی با یک عده  که توانایی های ما را دستکم گرفته اند و تنها تظاهر اعتراضات ما را محدود در راهپیمایی می بینند در خیابان ها دست و پنجه نرم کنیم .

 

به نظرمن آن دسته از دوستان سبزی که فکر می کنند نبود راهپیمایی باعث خوشحالی حکومت می شود سخت در اشتباهند.  اصلا آنها همین را می خواهند ، می ترسند از اینکه ما در اندیشه دیگری برای مبارزه باشیم ،میترسند از اینکه راهپیمایی نباشد چون وقتی راهپیمایی باشد آنها یاد گرفته اند چه عکس العملی نشان دهند ولی وای به روزی که ندانند راه مقابله با استراتژی مان چیست، سر در گم می شوند و اینگونه ابتکار عمل با ماست .

 

البته وای به روزی که ما ندانیم استراتژی بعدی مان بجز راهپیمایی چه باشد !

 

ما باید هر چه سریعتر آکسیون بعدی را به دقت تدوین کنیم و دیکتاتور را مستقیم و بی واسطه مزدورانش مخاطب قرار دهیم.

 

نمی شود که فقط چشم انتظار موسوی و یا کروبی باشیم  تا ببینیم آنها چه تجویز می کنند . نباید همه وظایف را بدوش آنها افکند. البته موسوی در منشور اخیرش این وظیفه را به ما محول کرده آنجا که گفته است: «هر شهروند یک جنبش» و پیش از این نیز «هر شهروند ، یک رهبر».

 

بیاید نظرات و پیشنهادات عملی خود را برای پیگیری اهدافی که در منشور جنبش مشخص شده اند از امروز به بحث بگذاریم. ما باید راه حل های دیگر را بکار بندیم ما باید سایر هموطنان بی اطلاع را آگاه کنیم.

 

حتی مثلا شاید بتوان گفت تابستان بهترین موقعیت است تا در روستا ها پراکنده شویم و صدای حقیقت را به گوش هموطنانمان دور از رسانه مان هم برسانیم .

 

 با تشکیل گروه های دوستان ابتکارات و اندیشه هامان را به بحث و عمل بگذاریم.

 

ما همه با هم هستیم . این قدرت جنبش سبز است!

 

 

*ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست.


 


تهدید عضو کمیته حقیقت یاب به افشای مدارک فاجعه  کوی دانشگاه

 

در جریان حادثۀ حمله به کوی دانشگاه تهران که در شامگاه ۲۴ خرداد و ساعات اولیۀ ۲۵ خرداد ماه گذشته و در آستانۀ آغاز اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری بوقوع پیوست، نیروهای یگان ویژۀ پاسداران و لباس شخصی ها، به ساختمان های محل سکونت دانشجویان حمله کرده و گروه زیادی را زخمی و بازداشت کردند. برخی منابع خبری نیز از جان باختن چند تن از دانشجویان خبر داده بودند.


همان زمان مجلس شورای اسلامی کمیته‌ای را به ریاست محمدحسن ابوترابی فرد، نایب رییس مجلس تشکیل داد تا اتفاقات آن شب را پیگیری نماید و طی گزارشی به مجلس ارائه کند، که با گذشت بیش از یک سال، هم‌چنان حقایق امر در هاله‌ای از ابهام قرار دارد و گزارشی از سوی کمیته مذکور به مجلس ارائه نشده است.


به گزارش سامانه خبری جهان نیوز، الیاس نادران نماینده اصولگرای منتقد دولت، و یکی از اعضای کمیته حقیقت‌یاب وقایع کوی و مجتمع سبحان، امروز خاطرنشان کرد "واقعاً جای تأسف و گلایه دارد که ابعاد این پرونده پس از ماه‌ها گذشت از حادثه صورت گرفته، هنوز برای مردم باز نشده است، اگر مسئولین در رابطه با آن حادثه اظهار نظر نکنند، اسناد و مدارک خود را شخصا در اختیار رسانه‌ها قرار خواهم داد."


نادران تاکید کرد "نمی‌دانم آقایان چه بهانه‌ای برای عدم اطلاع رسانی در این پرونده دارند. رسیدگی سریع و برخورد قاطع با عوامل این پرونده یکی از نقاط مثبت حوادث پس از انتخابات است."


این نماینده مجلس همچنین خاطرنشان ساخت "اهمال و سستی مسئولین در بیان جزئیات این پرونده و افشای عملکرد متخلفینی که احکام قضائی نیز دریافت کرده‌اند، باعث شده برخی تصور کنند نظام و دستگاه قضائی و کمیته پی گیری حوادث در این رابطه کم کاری کرده است."


نیاز به افشاگری نیست، لطفا گزارش باشد

همزمان کاظم جلالی سخنگوی کمیسیون امنیت ملی مجلس، در گفت و گو با سامانه خبری «فرارو» خاطرنشان کرد "اگر گزارش کوی مدون شود بسیار کار ساز خواهد بود، اما مسئولیت کار بر عهده تیمی به سرپرستی ابوترابی است و قاعدتا مسئله را اگر با ایشان مطرح کنید، خیلی بهتر خواهد بود."


جلالی پیرامون هشدار الیاس نادران به افشاگری خاطرنشان کرد "نیازی به افشاگری نیست، آقای نادران عضو همان گروه پیگیری قضیه بودند و برای تهیه گزارش، پیگیری‌هایی را صورت دادند و بهتر است گزارش به نوعی تهیه و ارائه گردد.


اصلا گزارشی تهیه نشده است

سخنگوی کمیسیون امنیت ملی مجلس اظهارنظر نادران مبنی براینکه "کسی یا گروهی مانع از ارائه گزارش کمیته است" را، شدید تکذیب کرد و گفت "نه، این مسئله وجود ندارد. اصل مسئله این است که اصلا گزارش تهیه نشده است بخش‌های از آن گزارش وجود دارد و در ذهن همه ما هست."


برخی ها قبلا گفته بودند

در همین رابطه، اوایل اردیبهشت ماه امسال نیز، جمشید انصاری، عضو فراکسیون اقلیت مجلس در مناظره ای در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران خاطرنشان کرده بود "اساسا کمیته‌ای برای پیگیری ماجرای حمله به کوی دانشگاه در مجلس تشکیل نشده و شما هم منتظر نباشید گزارشی از سوی مجلس در این خصوص ارائه شود، زیرا کمیته‌ای نه از سوی رئیس مجلس و نه خود مجلس انتخاب نشده است."


این نماینده اصلاح طلب، پیش از اظهارات اخیر نمایندگان اصولگرا، در جمع دانشجویان دانشگاه تهران به صراحت گفته بود: "راجع به آن چه اتفاق افتاده و عاملان آن واقعه، هیچ ابهامی وجود ندارد و مشخص هم می باشد چه کسانی ۲۵ خرداد۸۸ به کویِ دانشگاه حمله کرده اند، اما اراده‌ای برای برخورد با آنها وجود ندارد." (ایلنا- ششم اردیبهشت)


گفتنی است طی سالی که گذشت، بارها اعلام شده بود که به دستور علی لاریجانی (رئیس مجلس)، کمیته‌ای ویژه تشکیل شده تا پیرامون حمله به کوی و مجتمع سبحان، حقیقت یابی کرده و گزارشی جامع به نمایندگان ملت ارائه دهد.

چندی پیش نریمان، عضو فراکسیون اصلاح طلبانِ مجلس، خطاب به دانشجویان دانشگاه تهران گفته بود: "مشکل ما در این زمینه خود سانسوری است" و یک روز پیش از بسته شدنِ روزنامه اعتماد (دهم اسفندماه گذشته) نیز، داریوش قنبری سخنگوی فراکسیون اصلاح طلب مجلس، در مصاحبه با آخرین شماره آن روزنامه تاکید کرده بود "سوالاتی جدی" در مورد "علل و عوامل شکل گیری حادثه کوی دانشگاه" وجود دارد و "فراکسیون اقلیت براساس قول رئیس مجلس، کماکان منتظر است ببیند گزارش کمیته حقیقت یاب در مورد حمله به کوی دانشگاه و دیگر برخوردهای خشونت آمیز چه زمان ارائه می شود و در قبال چه موضوعاتی سکوت می‌کند.


در سالگرد این حادثه و رخداد ملی، هنوز اطلاعی دقیق از آمران، عاملان، مقصران و قربانیان این حادثه منتشر نشده است.




 


روز بیست و هفتم خرداد

سید ابراهیم نبوی -

 

معترضان در خیابان، سیاستمداران در زندان

 

به گفته سی ان ان صدها معترض انتخاباتی در فاصله هفت تیر تا میدان ولی عصر راهپیمایی کردند، در همان حال بیش از پانصد نفر از فعالان سیاسی، اعضای مشارکت، روزنامه نگاران، اعضای نهضت آزادی و ابراهیم یزدی بازداشت شدند. کانون نویسندگان در تهران بیانیه  دادند و گروهی از سینماگران از جمله مخملباف و مرجان ساتراپی در پاریس علیه دولت تظاهرات کرددند. اکثر هنرمندان مهم ایرانی نیز به سرکوب دولت کودتا طی نامه ای معترض شدند. در مجلس 52 نفر از نمایندگان از وزیر کشور در مورد حمله به مردم و 44 نماینده به وزیر علوم در مورد حمله به کوی دانشگاه سووال کردند.

 

موسوی و خاتمی در نامه ای به شاهرودی به دستگیری ها اعتراض کرده و موسوی در نامه ای به شورای امنیت ملی به سرکوب معترض شد. مهدی کروبی نیز از حامیانش خواست که در نماز جمعه ای که روز 29 خرداد توسط آیت الله خامنه ای قرار بود خوانده شود، شرکت کنند، او از مردم خواسته بود در نماز جمعه صدایشان را به گوش رهبر برسانند.


بازداشت پانصد نفر طی ناآرامی‌های اخیر

 

کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران نسبت به " پاکسازی افرادی که گرایش اصلاحات دارند" هشدار داد. بنا به بیانیه کمپین بین المللی حقوق بشر، افراد بازداشت شده دربرگیرنده شخصیت‌های سیاسی، روشنفکران، رهبران جامعه مدنی، فعالان حقوق بشر، وروزنامه نگاران و همچنین تعداد بسیارزیادی از شهروندانی هستند که بعد از انتخابات روز جمعه گذشته، ۲۲ خرداد ماه، در تظاهرات خیابانی بازداشت شده‌اند اما اسامی آنها مشخص نیست. به گفته ارون رادز؛ سخنگوی کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران " نیروهای اطلاعاتی و امنیتی از فرصت اعتراضات عمومی استفاده می‌کنند تا یک پاک سازی وسیع از افرادی که گرایش‌های اصلاح طلبانه دارند، به جریان بیندازند." در ادامه بازداشت فعالان سیاسی و اجتماعی، روز گذشته نیروهای امنیتی محمد علی ابطحی، سعید حجاریان، بهزاد نبوی، عبدالفتاح سلطانی، محمد عطریانفر، محسن امین‌زاده و محمد توسلی را بازداشت کردند.

 

راهپیمایی اعتراضی از هفت تیر تا ولیعصر

 

راهپیمایی روز چهارشنبه معترضان به نتایج انتخابات از میدان هفت تیر آغاز شد و به سوی میدان ولیعصر تهران ادامه داشت. بنا به گزارش‌های رسیده از تهران، ده‌ها هزار نفر در سکوت به طرف حرکت به سمت میدان ولیعصر بودند. خبرگزاری سی‌ان‌ان از احتمال حضور صدها هزار نفر در این راهپیمایی خبر داد. پل کریمخان تهران مملو از جمعیتی بود که شعارهای اعتراض‌آمیز خود به نتایج انتخابات ریاست جمهوری را بر دست داشتند. بنا به گزارش خبرگزاری فرانسه، در این راهپیمایی، جوانان، سالمندان،‌ خانواده‌ها، کارمندان و دیگر اقشار در کنار هم به چشم می‌خوردند. میرحسین موسوی در این راهپیمایی شرکت نکرد، اما گفته شد که مهدی کروبی در این راهپیمایی به جمع مردم پیوست. تظاهرکنندگان با در دست داشتن پلاکاردهایی نسبت به آن‌چه " دزدیده شدن آراءشان از سوی محمود احمدی‌نژاد" نامیدند اعتراض کردند. گفته می‌شود مهم‌ترین شعارهایی که داده می شد این بود که " رای ما رو دزدیدن، دارن باهاش پز می دن" و " برادر شهیدم، رأیات رو پس می‌گیرم."

 

این تجمع به سوی خودجوش از سوی حامیان میرحسین موسوی تدارک دیده شده‌بود. به گفته برخی راهپیمایان، قرار این تجمع در راهپیمایی دیروز به سوی میدان ونک گذاشته شده‌بود. گفته می‌شود موبایل‌های منطقه هفت تیر در زمان تظاهرات قطع بوده و پلیس حرکت خودروها را در خیابان‌های منتهی به میدان هفت تیر متوقف کرده‌است.

 

بازداشت صد فعال مدنی در تبریز
گزارش‌های رسیده از شهر تبریز نیز از بازداشت بیش از ۱۰۰ نفر از شخصیت‌های برجسته مدنی این شهر خبر می‌دهد. جلیل شربیانلو، غفار فرزادی، مجید جابری، رحیم جابری، رحیم یاوری، عباس پورازهری، لعیا فرزادی، خانم شبتی، خانم شاملو، دکتر غفارزاده، دکتر سلطانی آزاد، دکتر پناهی، دکتر سیف لو، دکتر دادی زاده، مهدی یاربهرامی، منصور غفاری، حجت الله امیری، امیر حسین جهانی، روح الله رحمانی پور، یعقوب زاده، و مهدی خدادادی اسامی هستند که به رسانه‌ها اعلام شده‌است.

 

خبرنامه امیرکبیر نیز از بازداشت ۱۵۰ دانشجو در دانشگاه مازنداران خبر داده‌است. مصطفی تاج‌زاده، محمد عطریانفر، جهانبخش خانجانی، عبدالله رمضان‌زاده، احمد زیدآبادی، کیوان صمیمی، رضا تاجیک، مسعود باستانی، مهسا امرآبادی، سمیه توحیدلو، عماد بهاور، احمد افجه‌ای، علی مهرداد، سعید زراعت‌کار، روح‌الله شفیعی، مجتبی خندان، محمدرضا احمدی‌نیا، علی پورخیری، شاهین نوربخش، علی تقی‌پور، محمد شکوهی، اشکان مجللی و میثم ورق‌چهر، مهدی عبایی، امیر اقتنایی، سعید الله‌بداشتی، حسین مجاهد، شیوا نظر آهاری، حمید لطفی، مهدیه مینوی، مجتبی شایسته، فرهاد نصرالله پور، رضا لطفی، علیرضا کیانی از جمله افرادی هستند که طی چهار روز گذشته بازداشت شده‌اند.

 

اعتراض هنرمندان به سرکوب معترضان

 

شمار زیادی از هنرمندان، فیلم‌سازان، بازیگران و دست‌اندرکاران سینمای ایران در بیانیه‌ای که به مناسبت اعلام نتیجه سؤال‌برانگیز انتخابات ریاست جمهوری در ایران منتشر شده، به این نتیجه اعتراض کرده و آن را " کارگردانی و مدیریت آرا" خواندند. این هنرمندان از نیروهای نظامی و انتظامی درخواست کردند که " با خویشتن‌داری و پرهیز از خشونت، تصویری جوانمردانه و در خور ملت محترم ایران را نزد جهانیان، به نمایش گذارند".

 

عزت‌الله انتظامی، محمد احصایی، سیروس الوند، بیژن امکانیان، صابر ابر، محمد آلادپوش، فرح اصولی، پگاه آهنگرانی، محمدرضا اعلامی، حمید امجد، هوشنگ آزادی‌ور، رخشان بنی اعتماد، کامبوزیا پرتوی، کیومرث پوراحمد، جعفر پناهی، مانی پتگر، پرویز تناولی، هدیه تهرانی، بهمن جلالی، لیلا حاتمی، ابراهیم حقیقی، منیژه حکمت، محمد حقیقت، سیف‌الله داد، احمدرضا درویش، داود رشیدی، محمد رحمانیان، بهاره رهنما، کیانوش عیاری، پرویز کیمیاوی، لیلی گلستان، داریوش مهرجویی، محسن مخملباف، مرضیه مشکینی، سمیرا مخملباف، فاطمه معتمد آریا و مهسا محب علی از جمله امضاکنندگان این بیانیه‌اند.

 

اعتراض 52 نماینده به کاربرد خشونت علیه مردم

 

علی لاریجانی رییس مجلس هشتم روز گذشته اعلام کرد که وزیر کشور باید پاسخ گوی اتفاقات اخیر باشد. 52 تن از نمایندگان مجلس درسوال مشترکی از محصولی وزیر کشور خواستار حضور وی در مجلس شدند تا در خصوص اهمال و بی‌تدبیری‌های به عمل آمده در شرایط حساس کنونی توضیحات لازم را ارایه دهد. نمایندگان تاکید کردند که "دلایل برخوردهای ماموران نیروی انتظامی، عوامل بسیج و گروه‌های سازمان یافته لباس شخصی با مردم، دانشجویان و تعرض آنان به کوی دانشگاه و محیط مسکونی و اموال مردم چیست؟ این بی‌تدبیری و عدم کفایت وزیر در کنترل نیروهای تحت امر از کجا ناشی می‌شود؟"

 

سوال کنندگان ادامه داده اند: "حمله لباس شخصی‌ها به كوی دانشگاه تهران و دیگر خوابگاه‌های دانشجویی در تهران و سایر شهرستان‌ها و تخریب اموال عمومی و اموال دانشجویان مظلوم توسط آنان و جرح و ارعاب و دستگیری دانشجویان كه برای نمونه در دانشگاه تهران وضعیت بیشتر از یكصد نفر از دانشجویان ساكن مشخص نیست و شایعات زیادی در مورد بازداشت‌های خودسرانه و احتمال شهادت بعضی از دانشجویان در بین مردم پخش شده است و همچنین تعرض ماموران انتظامی و عوامل بسیج و گروه‌های سازمان یافته با لباس شخصی به مردم، اتومبیل‌های شخصی، مجتمع‌های مسكونی كه با شعار الله‌اكبر و به صورت مسالمت‌آمیز به نتیجه انتخابات اعتراض دارند و هتك حرمت و سلب امنیت مردم و شهروندان عادی و جسارت و توهین به آنان، فضایی از رعب، وحشت و ناامنی را در كشور ایجاد كرده است كه مسوولیت كامل این وضعیت برعهده وزیر كشور به عنوان رئیس شورای امنیت كشور می‌باشد."

 

مسئله برخورد با عوامل حمله به کوی دانشگاه تهران در صحن مجلس شورای اسلامی مطرح شد. به گزارش خبرگزاری مجلس، کمیته پیگیری رویدادهای اخیر مقرر کرد " که ضمن برخورد با آمرین و عاملین کوی دانشگاه و جبران خسارت‌های مادی و معنوی هر چه سریعتر از دانشجویان دلجویی شود." به گزارش ایلنا ۴۴ تن از نمایندگان مجلس سوال مشترکی را از محمدرضا زاهدی وزیر علوم مطرح کردند. در این سوال از وزیر علوم پرسیده شده‌است " پس از وقوع حوادث اخیر در کوی دانشگاه چه اقدامی کرده‌اید؟" حمله به کوی دانشگاه و حمله به مجتمع مسکونی سبحان از موارد مورد اعتراض رئیس مجلس است. رئیس مجلس شورای اسلامی هیاتی را به مدیریت " سیدمحمدحسن ابوترابی" نایب رئیس مجلس مأمور رسیدگی به این حادثه کرد.

 

درخواست آمریکا از توییتر در مورد ایران

 

روز گذشته دولت آمریکا از شبکه اینترنتی توییتر خواست به خاطر انعکاس صدای ناراضیان ایران، برنامه معاینه فنی شبکه خود و قطع موقت آن را عقب بیندازد. به گزارش خبرگزاری فرانسه، کمپانی توییتر قرار بود به خاطر معاینه فنی و تعمیر، فعالیت این شبکه را موقتاً تعطیل کند اما به خواست دولت آمریکا دیشب پس از وقفه‌ای کوچک برای تعمیرات، فعلاً از این کار منصرف شده‌است. بسیاری از جوانان ایران این روزها با استفاده از امکانات تکنولوژیک جدید که اینترنت در اختیار آن‌ها گذاشته، به اطلاع‌رسانی در مورد رویدادهای ایران و تظاهرات مخالفان دولت احمدی نژاد در خیابان‌ها و سرکوب این تظاهرات پرداخته‌اند. این امر باعث تعجب بسیاری از رسانه‌های جهان شده‌است. این رسانه‌ها وجود چنین شبکه گسترده از آخرین فناوری‌ها در میان جوانان ایرانی را در منطقه بی‌مانند توصیف کرده‌اند.

 

فراخوان موسوی برای سوگواری در پنجشنبه

 

میرحسین موسوی با صدور بیانیه‌ای از مردم دعوت کرد عصر پنج‌شنبه برای همدردی با خانواده‌های کشته‌شدگان و مصدومان وقایع اخیر، با نماد سوگواری به خیابان بیایند. وی اعلام کرده‌است که در این مراسم مردم را همراهی خواهد کرد. در این بیانیه از مردم خواسته شده‌است که به هر صورت ممکن اعم از اجتماع در مساجد و تکایا و یا برگزاری راهپیمایی‌های مسالمت‌آمیز همدردی خود را با بازماندگان اعلام کنند. طی ناآرامی‌های اخیر دست کم ۱۵ نفر از سوی نیروهای امنیتی و لباس شخصی‌ها کشته شده‌اند. آقای موسوی با "وحشیانه" خواندن این اقدامات آن را " کشتار مردمی که صرفاً خواستار احقاق حق خود هستند" نامید و این اقدامات را محکوم کرده و نسبت به گسترش این رویه هشدار داد.

 

در این بیانیه آمده‌است: " ما در پی اعتراض آرام به روند ناسالم برگزاری انتخابات و تحقق هدف ابطال انتخابات و تجدید آن بر اساس راهکارهایی هستیم که عدم تکرار تقلب‌های فضاحت‌بار انتخاب پیشین را تضمین کند." این نامزد ریاست جمهوری تصریح کرده‌است: " راهی که ملت برای رسیدن به پیروزی و احقاق حقوق نقض شده اش انتخاب کرده، استفاده از روش‌های صلح‌آمیز و دوری از خشونت است." وی از مردم خواسته است که با حفظ آرامش اعتراض خود را تداوم دهند. آقای موسوی در این بیانیه دستگیری‌های گسترده روزهای گذشته را نشان‌دهنده عدم شناخت "عاملان تقلب و بلوا" نسبت به حقیقت اعتراضات مردم عنوان کرده و وجود سازماندهی تشکیلاتی در پشت این حرکت مردم را " توهم" خوانده‌است.

 

دعوت کروبی به راهپیمایی سمت نمازجمعه

 

مهدی کروبی از مردم دعوت کرد روز جمعه با لباس‌های سیاه به نشانه سوگواری برای " شهدای راه جمهوریت نظام اسلامی ایران" از میدان هفت تیر تهران به سمت محل برگزاری نماز جمعه راهپیمایی کنند. این در حالی است که به گزارش خبرگزاری ایلنا، امامت نماز جمعه این هفته تهران را آیت‌الله خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی بر عهده خواهد داشت. هواداران برگزاری دوباره انتخابات ریاست‌جمهوری ایران از امروز بعد از ظهر در حال تجمع در میدان هفت تیر گزارش شدند. گزارش‌های حاکی است که طی ناآرامی‌های چهار روز گذشته در ایران، " دست کم ۱۵ نفر از سوی نیروهای امنیتی و لباس شخصی‌ها کشته شده‌اند." آقای کروبی از مردم خواسته‌است که با نشان‌های سیاه، خود را از " صفوف اخلالگران مشکوک" جدا کنند.

 

در این بیانیه که خطاب به ملت ایران صادر شده، آمده‌است: " حضور شما در نماز جمعه تهران که به امامت رهبری نظام برگزار می‌شود، باطل‌کننده القائات افرادی است که معتقدند اصلاح‌طلبان خواهان آشوب و حرکت در ورای چارچوب‌های قانون هستند." در این بیانیه آمده‌است: " کسانی که عظمت رفتار مدنی مردم تهران و دیگر شهرهای ایران آنان را می‌آزرد، کوشیدند با اتهام‌افکنی و مهندسی آشوب برخی رفتارهای اعتراض آمیز مانند آتش زدن‌ها و تخریب‌ها را به نام ملت ایران و حامیان اصلاحات و تغییر بنویسند."

 

ابراهیم یزدی بازداشت شد

 

ابراهیم یزدی، دبیر کل نهضت آزادی ایران ساعاتی پیش بازداشت شد. به گزارش روابط عمومی نهضت آزادی آقای یزدی ساعت سه بعداز ظهر امروز در بیمارستان پارس تهران دستگیر شده است. وی برای انجام معالجات تخصصی در آن بیمارستان بستری بود و به دلیل قرار داشتن در بخش مراقبتهای پزشکی اطلاعی از اتهام و نحوه ابلاغ آن در دست نیست. ماموران دادگاه انقلاب منزل آقای یزدی را نیز مورد بازرسی قرار داده‌اند. روز گذشته محمد توسلی عضو شورای مرکزی و رئیس دفتر سیاسی نهضت آزادی نیز بازداشت شد. طی ناآرامی های اخیر تهران تعداد دیگری از اعضای نهضت آزادی نیز از سوی ماموران دستگیر شده‌اند.

 

بر اساس گزارش‌هایی که تا کنون از سوی رسانه‌ها اعلام شده‌است طی چهار روز گذشته بیش از ۵۰۰ نفر از فعالان سیاسی، دانشجویان، روزنامه‌نگاران و فعالان حقوق بشر بازداشت شده‌اند. از سوی دیگر، هادی کحال زاده عضو شورای مرکزی ادوار تحکیم در تهران و حامد ایرانشاهی عضو سازمان دانش آموختگان در اراک بازداشت شد. خبر بازداشت حسین زمان، خواننده پاپ و از اصلاح طلبان نزدیک به جبهه مشارکت نیز منتشر شده است. ماموران امنیتی همچنین سعید الله بداشتی روزنامه نگار و فعال سیاسی را روز دوشنبه دستگیر کردند.  

 

نامه مشترک موسوی و خاتمی به شاهرودی

 

میرحسین موسوی و سیدمحمد خاتمی نامه‌ای مشترک به آیت‌الله هاشمی شاهرودی، رئیس قوه قضاییه نوشتند. این دو شخصیت سیاسی ایرانی، در این نامه از آیت‌الله هاشمی شاهرودی درخواست رسیدگی و پیگیری عاجل و اساسی در باب قضایای نگران‌کننده روزهای اخیر شده‌اند. در بخشی از این نامه آمده‌است: " طبق گزارش‌های متقن برخوردهای خشونت‌آمیز با اجتماعات و افراد عادی و نیز حمله به مجتمع‌های مسکونی و منازل مردم به جرم اینکه اعتراض خود را با ذکر مبارک الله اکبر نشان می‌دهند و ضرب و جرح زنان و مردان و تخریب ساختمان و ویران کردن و مسایلی صورت می‌گیرد که با هیچ یک از معیارهای قابل قبول جمهوری اسلامی سازگار نیست و نتیجه‌ای جز بدبینی جامعه به نظام نخواهد داشت."

 

در ادامه این نامه مشترک آمد: " علاوه بر این تهاجم به دانشگاه‌ها و خوابگاه‌های دانشجویان عزیز و ضرب وشتم و دستگیری جوانان از دختر و پسر مزید برعلت شده‌است. مستحضرید که در چند روز گذشته موج دستگیری‌ها بدون رعایت موازین قانونی چهره‌های شاخص سیاسی و اجتماعی و متعهدان مردم، تهران و شهرهای مختلف را دربرگرفته‌است. دستگیری این شخصیت‌ها و افراد که قالباً نقش فعال و موثری در خدمت به مردم کشور و جلوگیری از خشونت و رفتارهای غیر مدنی دارند نه تنها مشکلی را حل نخواهد کرد بلکه موجب تخریب افکار عمومی و تشدید نگرانی و ناآرامی هاست."

 

نامه موسوی به شورای امنیت کشور

 

میر حسین موسوی امروز چهارشنبه نامه‌ای نیز به شورای امنیت کشور فرستاد. مضمون این نامه انتقاد شدید از حملات لباس‌شخصی‌ها به معترضان است. میرحسین موسوی نوشت: " طی ایام اخیر به کرات مشاهده می‌شود که همردیف با قوای انتظامی افرادی بدون لباس فرم، بدون نشان مشخص و بدون جایگاه قانونی معین با سلاح‌های سرد (از قبیل شلنگ، چماق، زنجیر، میله آهنی و ….) و گاهی سلاح گرم در سطح شهر ظاهر می‌شوند، قبل از نیروی انتظامی به صفوف تظاهرکنندگان حمله می‌کنند و ضمن تحریک اجتماعات به تخریب اموال و وسایل نقلیه مردم می‌پردازند." وی ادامه داد: " به آن شورا متذکر می‌شوم این پدیده شوم که متصدیان برقراری امنیت و نظم در خلال صفوفشان از نیروهای لباس شخصی استفاده کنند تنها نشان می‌دهد که نیروی انتظامی از مغایرت اعمال خود با شأن و وظیفه قانونی‌اش کاملا اطلاع دارد، به صورتی که حاضر نیست ننگ این اعمال به لباس متحدالشکل او نسبت پیدا کند. آزادی، نظم و امنیت از حقوق اولیه و تومان شهروندان است که طی مدت اخیر هر سه آنها از سوی نیروهای لباس شخصی مورد تجاوز قرار گرفته‌است."

 

تجمع و اعتراض در فرانسه و هلند

 

گروهی از هنرمندان ایرانی ساکن پاریس طی بیانیه‌ای ایرانیان مقیم خارج از کشور را دعوت به اعتصاب غذا کردند. در این بیانیه که امضای محسن مخملباف، مرجان ساتراپی، عباس بختیاری در پای آن دیده می‌شود، آمده است: " در این لحظه اضطرار، هم صدایی هر ایرانی مقیم خارج از کشور طنین همبستگی و فریاد هم دردی با مردم در بند ایران است." ایرانیان مقیم هلند نیز در اعتراض به تخلفات در نتایج انتخابات و اعتراض به سرکوب مردم ایران در مقابل پارلمان هلند تجمع می‌کنند. این تجمع ساعت ۱۶ پنجشنبه ۱۸ ژوئن برگزار می‌شود. ایرانیان مقیم هلند همچنین در تدارک تجمعی اعتراض آمیز در برابر سفارت روسیه در هلند هستند. این تجمع در اعتراض به تبریک مقامات روسیه به محمود احمدی‌نژاد و دعوت وی به روسیه انجام می‌شود. در روزهای اخیر سیاری از شهرهای جهان شاهد تجمع ایرانیان در اعتراض به نتایج شمارش آرای انتخابات ریاست‌جمهوری بوده است.

 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به jaras-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به jaras@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته