حسین علایی در تازه ترین یادداشت خود به شکست دیکتاتوری پرداخته و نوشته است که عمر دیکتاتوری در دنیا رو به پایان است.
در این یادداشت که در روزنامه جمهوری اسلامی منتشر شد، آمده است: امسال هم در اول بهمن ماه، علي عبدالله صالح رئيسجمهور مادام العمر يمن به آمريكا فرار كرد و راه براي ايجاد مردم سالاري در اين كشور باز شد. البته سقوط قذافي هم كه خود را رهبر مردم ليبي ميخواند را نبايد از نظر دور داشت. بنابراين به نظر ميرسد كه عمر نظامهاي استبدادي در جهان به پايان رسيده است و ديكتاتورها نميتوانند با خودكامگي بر مردم فرمانروايي كنند.آيا بهمن ماه سال آينده شاهد سقوط ديكتاتورهاي ديگري چون بحرين، سعودي و... خواهيم بود؟
متن کامل این یادداشت به شرح زیر است:
بهمن ماه براي بسياري از ايرانيان و اخيرا براي كشورهاي عربي ايام پر خاطره و نشاط آوري است. در 12 بهمن سال 1357 مردم ايران توانستند با مبارزات مستمر خود امام خميني را پس از 14 سال تبعيد، با عزت و شكوه تمام به ميهن بازگردانند.
شاه پس از سخنراني آيتالله خميني عليه اعطاء حق مصونيت قضايي به آمريكائيان به ويژه مستشاران شاغل در ايران، ايشان را در سال 1343 ابتدا به تركيه و سپس به عراق تبعيد كرده بود. در دوران تبعيد امام خميني، حكومت پهلوي آنقدر به بقا و پايداري خود اميدوار بود كه جشن هنر شيراز را با افتضاح تمام برگزار كرد و جشنهاي سلطنت 2500 ساله را با حضور تعدادي از سران كشورهاي جهان به راه انداخت. كارتر رئيسجمهور وقت آمريكا هم، ايران را جزيرة ثبات ناميد ولي مردم ايران، اين دوران را ايام توسعة ظلم و خفقان ميناميدند و با خود ميگفتند: فغان زين همه ظلم و بيداد و آه شب است و حصار و دل قتلگاه گرچه سكوت قبرستاني بر اين دوران حاكم بود ولي بسياري از مبارزين منتظر ايجاد جرقهاي بودند تا بساط ظلم و طغيان را از سر كشور برچينند. با رحلت حاج آقا مصطفي فرزند امام خميني در اول آبان ماه 1356 زمينه براي تحرك مردم آفريده شد. مردم با استفاده از اين فرصت در مجالس ختم فرزند مرجع و پيشواي خود به دور هم جمع شدند.
امام هم درگذشت فرزندشان را از الطاف خفية الهي ناميدند زيرا بار ديگر مردم ايران را عليه خودكامگي و استبداد نظام سلطنتي به خروش در آورد. به هر حال مردم ايران توانستند با مبارزهاي 15 ساله در 22 بهمن سال 1357 حكومت خودكامه و استبدادي محمد رضا پهلوي را ساقط نمايند و به عمر 2500 سالة نظامهاي پادشاهي در ايران خاتمه دهند. از فرداي همين روز بود كه فضاي آزادي در ايران طنين افكن شد و مردم توانستند احساس كنند كه حال ميتوانند حكومت دلخواه خود را با رفتن بر سر صندوقهاي رأي و با انتخاباتي آزاد و سالم بر سر كار آورند. اما از سال گذشته بهمن ماه براي مردم كشورهاي عربي هم ماه سرنگوني طاغوتها شد. در روزهاي نزديك به آغاز بهمن ماه 1389 حاكم مادام العمر تونس با قيام مردم اين كشور به عربستان گريخت و از 6 بهمن ماه هم قيام گستردة مردم مصر شروع شد و در 22 بهمن سال گذشته هم حسني مبارك ديكتاتور مصر از حكومت 31 ساله به زير كشيده شد.
امسال هم در اول بهمن ماه، علي عبدالله صالح رئيسجمهور مادام العمر يمن به آمريكا فرار كرد و راه براي ايجاد مردم سالاري در اين كشور باز شد. البته سقوط قذافي هم كه خود را رهبر مردم ليبي ميخواند را نبايد از نظر دور داشت. بنابراين به نظر ميرسد كه عمر نظامهاي استبدادي در جهان به پايان رسيده است و ديكتاتورها نميتوانند با خودكامگي بر مردم فرمانروايي كنند.آيا بهمن ماه سال آينده شاهد سقوط ديكتاتورهاي ديگري چون بحرين، سعودي و... خواهيم بود؟ و سيعلم الذين ظلموااي منقلب ينقلبون
کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گزارش داد که محسن صنعتی پور، دانشجوی کارشناسی شیمی دانشگاه فردوسی مشهد و دبیر طیف علامه انجمن اسلامی این دانشگاه با حکم شعبه ۵ دادگاه انقلاب مشهد به ریاست قاضی کاووسی، به یک سال زندان محکوم شد.
این حکم هفته ی گذشته به وکیل آقای صنعتی پور ابلاغ شده و قاضی اجرای احکام وی را فراخوانده است.
محسن صنعتی پور از فعالان دانشجویی مطبوعاتی بود که سابقه فعالیت در نشریاتِ دانشجوییِ توقیف شده کیان امروز، ژاژ، تاک، نسل من، ریشه و… را داشته و به تازگی به عضویتِ هیئت تحریریه هفته نامه و ماهنامه اترک(نشریه اصلاح طلبان خراسان) در آمده بود.
صنعتی پور پس از انتخابات سال ۸۸, به دو ترم محرومیت از تحصیل از سوی کمیته ی انضباطی دانشگاه فردوسی محکوم شده بود و شهریور همان سال از سوی اداره اطلاعات مشهد بازداشت و مدت ۱۴ روز محبوس بود.
با نزدیک شدن به انتخابات مجلس نهم، فشارها بر فعالان مطبوعاتی و سیاسی رو به افزایش است که در مواردی با احضار و یا تماسهای تهدیدآمیز از سوی ماموران امنیتی این امر صورت پذیرفته است. نشریه اترک نیز طی هفته های گذشته از سوی اداره ی ارشاد مشهد اخطاریه دریافت کرده است.
بیستمین نامه محمد نوریزاد به رهبر جمهوری اسلامی منتشر شد.
آقای نوریزاد که طبق روال جمعه شب ها، این نامه را منتشر کرده در نامه این هفته خود، بار دیگر آیت الله خامنه ای را به پندآموزی از سرنوشت رهبران دیکتاتور و مادام العمر فراخوانده و نوشته است: از بشاراسد سوری بپرسید این شبها را چگونه صبح می کند؟ از او بپرسید آیا از شبها و روزهای زندگی اش لذت می برد؟ ازاو بپرسید اگرزندگی اش بهمین منوال بدرازا بیانجامد و مثلاً سی سال دیگر نیزبا کشتار و رعب و زندانی کردن معترضان به حکومت خود ادامه دهد، آیا طعمی ازلذت وآرامش نصیبش می شود؟ ازاو بپرسید برای برقراری چه شرافتی هموطنان خود را ازپا درمی آورد؟
وی افزوده است: به او بفرمایید این قبول که مردمان معترض همگی آلت دست اجانب اند وجاسوس و فتنه گر، اما تو درادامه ی رهبری ات بنا داری چه تاج گلی به سرمردمت بزنی که تا کنون نزده ای؟ حالا به داخل قبر قذافی فرو می شویم وهمین پرسشها را بگونه ای دیگر از او می پرسیم. این که: اگر زنده شوی و مجدداً بدنیا بیایی چه خواهی کرد؟ ازاو می شنویم: من می توانستم با بکار بستنِ کمی تعقل هنوززنده باشم وبا آبرو درگوشه ای ازکشورم زندگی کنم.
نوری زاد در ادامه آورده است: اما لجوجانه خود نخواستم واکنون با هزار خسارتی که برای مردم لیبی ببارآورده ام، درگور خود چشم به راه عقوبت عقبایم. وباز از او می شنویم: آهای رهبران و حاکمان جهان، بگوش باشید، اگر طالب بقا و دوام و همراهی مردمید، با مردم خود یکی باشید. زبان لکنت مردم بگشایید. به خواست آنان بها بدهید. دست به جیب مردم نبرید. دوراز چشم آنان به هزار کار نابجا روی نبرید. واگر روزی همین مردم شما را نخواستند، ازعلیّ مرتضا بیاموزید و خود کنار بروید. و بدانید که خیر شما درهمین کناررفتن است.
آقای نوریزاد در این نامه، تنها راه بازگشت به عرصه ی برقراری را عذر خواهی از مردم دانسته است.
به گزارش وبسایت رسمی نوری زاد، متن نامه بیستم این جهادگر به رهبر جمهوری اسلامی بدین شرح است:
به نام خدایی که شرم آفرید
یک خبرخیلی خیلی خوب!
سلام به رهبرگرامی جمهوری اسلامی ایران
پیش از آنکه این خبرخیلی خیلی خوب را به جناب شما تقدیم کنم، تقاضا دارم کمی صبوری بخرج دهید تا من به یک سخن کوتاه اشاره کنم. قول می دهم بلافاصله بعد ازطرح این سخن، به سروقت آن “خبرخوب” ومطول بازروم. آنجا که من خبرخوبی برای شما پدید آورده ام، چراخبرخوب شما ازمن وجمعی چون من دریغ شود؟ با این تفاوت که خبرخوب من به نجات وامنیت و رفاه رشد وآبادانی کل کشور و بقای خود شما منجر می شود، وخبر خوب شما اما تکان مختصری به زندگی من و عده ای دیگراز زندانیان درمی اندازد.
واما سخن کوتاه من:
تقاضا دارم به حجة الاسلامان مصلحی و طائب دستور فرمایید آن پنج دستگاه کامپیوترحرفه ای ولوازمی را که از دوسال پیش ازمن برداشته اند، و اقلام دیگری را که ازسایرین برده اند به ما باز بگردانند. اجاره ی دستگاههای خود من روزانه حداقل یکصد هزارتومان است. این یکصدهزارتومان را در دو سال ضرب کنید تا بدانید امثال من چقدر از اطلاعات و سپاه شما طلبکاریم. به این حجة الاسلامان بفرمایید: برداشتن اموال مردم اگر از هرسارق بی سروپایی پذیرفتنی باشد، ازکسانی که به لباس پیامبر فروشده اند پذیرفتنی که نیست، جزخسارت وآشوب و از هم دریدن شعارهای اسلامی وانقلابی بهره وفایده ندارد. بویژه آنکه این سرقت های بیشمار به تأیید کسانی صورت پذیرفته است که در مقام وزارت اطلاعات یک کشور اسلامی، و ریاست اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بنا دارند از امنیت و اموال وآبروی مردم صیانت کنند.
به آنان بفرمایید: “هتک حرز” شهروندان، طبق قانون هرکشورکافروهربیقوله ای جرمی محرز است. پس شما دو تن و دستگاه عریض و طویلتان چرا ازاین گناه و جرم مستمردست نمی شویید؟ حالا داستان اسکله های قاچاق و هزار هزار فرصت روبیده بماند برای بعد.
خوب، این ازسخن کوتاه من. واما “خبرخوبِ” من از دل اوضاع شکننده ودرهم پیچِ امروزِ ما برمی خیزد.
شما نیک ترازهمه ی ما می دانید که حال و روز این روزهای ما اصلاً خوب نیست. شعارهای پوک ما و قرارگرفتن افراد نالایق بر مصادر امور اولاً، و حساسیت های جامعه ی جهانی ثانیاً، ودسیسه های کشورهایی که بهردلیل از ما خوششان نمی آید ثالثاً، ما را به تنگنایی سخت درافکنده است.
ما به کودک لجوجی می مانیم که ازآغوش مهرومعترضانه ی پدر و مادرخود بدر رفته. واکنون نه کسی را می شناسد، نه راه خانه می داند، نه وسعت نظری دارد، ونه جذابیتی که مردمان را بدو تمایلی باشد. سکه های توی جیبش نیز بیش از آنکه موجب رهایی او شود، دزدان راه را به وسوسه می اندازد. سرانجامِ این کودک لجوج چه می تواند باشد جز شیون وبه تاراج دادن دارایی اش و نهایتاً: تکدی گری؟
کسی که درهمان گدایی نیزمستقل نیست. و باید کل درآمدش را به حامیان گردن کلفتش بدهد تا لقمه نانی بدو بدهند.
بچشم خود می بینید که این روزها دیگر از شلتاق های رییس جمهور مطلوب تان خبری نیست. و شما نمی دانم چرا مجبورید این جنازه را تا پایان دوره اش به دوش بکشید؟ من بنا ندارم دراین نامه ای که بر”خبری خوب” مبتنی ست، برتلخی ها پای بکوبم و کامتان را برآشوبم. قراراست خبری با شما بگویم که ما را از این تنگنا بدر ببرد و دوام و بقای ما وشما را تضمین کند.
مقدمتاً از بشاراسد سوری بپرسید این شبها را چگونه صبح می کند؟ از او بپرسید آیا از شبها و روزهای زندگی اش لذت می برد؟ ازاو بپرسید اگرزندگی اش بهمین منوال بدرازا بیانجامد و مثلاً سی سال دیگر نیزبا کشتار و رعب و زندانی کردن معترضان به حکومت خود ادامه دهد، آیا طعمی ازلذت وآرامش نصیبش می شود؟ ازاو بپرسید برای برقراری چه شرافتی هموطنان خود را ازپا درمی آورد؟ به او بفرمایید این قبول که مردمان معترض همگی آلت دست اجانب اند وجاسوس و فتنه گر، اما تو درادامه ی رهبری ات بنا داری چه تاج گلی به سرمردمت بزنی که تا کنون نزده ای؟
حالا به داخل قبر قذافی فرو می شویم وهمین پرسشها را بگونه ای دیگر از او می پرسیم. این که: اگر زنده شوی و مجدداً بدنیا بیایی چه خواهی کرد؟ ازاو می شنویم: من می توانستم با بکار بستنِ کمی تعقل هنوززنده باشم وبا آبرو درگوشه ای ازکشورم زندگی کنم. اما لجوجانه خود نخواستم واکنون با هزار خسارتی که برای مردم لیبی ببارآورده ام، درگور خود چشم به راه عقوبت عقبایم. وباز از او می شنویم: آهای رهبران و حاکمان جهان، بگوش باشید، اگر طالب بقا و دوام و همراهی مردمید، با مردم خود یکی باشید. زبان لکنت مردم بگشایید. به خواست آنان بها بدهید. دست به جیب مردم نبرید. دوراز چشم آنان به هزار کار نابجا روی نبرید. واگر روزی همین مردم شما را نخواستند، ازعلیّ مرتضا بیاموزید و خود کنار بروید. و بدانید که خیر شما درهمین کناررفتن است.
وگرنه: این من. سرنوشت شما.
رهبرگرامی،
من که بنا دارم خبرخوشی را با شما بگویم، غلط بکنم جناب شما را با قذافیِ پلید همسنگ و هم طراز بدانم. او جفا کار بود و نتیجه ی جفاکاری اش را چشید و به جهنم پیوست. شما کجا و قدافی کجا؟ نه نه، زبانم لال اگر یک چنین نیتی با من باشد. مرا اگر یک چنین نیت شومی درسربود، هرگزاز “خبری خوب” با شما نمی گفتم. خبرخوب را با کسی می گویند که هنوز کور سویی از امید دراو بچشم آید. ما با شما دل به امید بسته ایم. بله، ما شما را اینگونه می بینیم.
گفتم: اوضاع زمینی و آسمانیِ این روزهای ما اصلاً خوب نیست. هم درزمین به تنگنا و آشفتگی درافتاده ایم، وهم بدلیل برزمین کوفتن بدیهی ترین سنتهای الهی، ازچشم و رحمت خدا دورمانده ایم. اگر دیر بجنبیم، بشاراسد سوری، فرشی از روزها و شب های تلخ خود را پیش پای ما خواهد گستراند. اما هنوز ما را فرصت اندکی مانده. ومن چتر”خبرخوب” خود را در همین فرصت اندک وا می گشایم. منتها “خبرخوب” من به ضروت های ظریفی محتاج است. وبرای اثربخشی تامّ وتمامش به همراهی کسانی دیگرنیزنیاز دارد. من یک چند نفری را که حضورشان برای دستیابی به آن “خبرخوب” حتمی است برمی شمرم و از جناب شما نیز می خواهم که یک چند نفری را خود شما براینها بیفزایید. من و شما و این چند نفر باید به یک جایی برویم که آن “خبرخوب” برای ملاقات ما پای می کوبد. به کجا؟ خواهم گفت. ابتدا باید همراهان خود را برای آن ملاقات شورانگیز برگزینیم. من شخصاً این افراد و این جمعیت ها را پیشنهاد می کنم:
یک: جناب هاشمی رفسنجانی، بدلیل سهم ونقشی که درهزارتوی انقلاب داشته است. ومی شود سر انگشتِ ایشان را درهر حادثه ای رصد نمود. وی شاید بیش از همه ی ما بداند قافله ای که برقوس یک دایره راه می پیماید، نه به گمگشتگی، بل به خود فریبیِ مؤکّد دچار است. چرا که هرچه راه برود، به نقطه ی عزیمت خود نزدیکتر می شود. نقطه ی عزیمتی که ازشادابیِ روز نخست تهی است. خستگی وبی سرانجام مسافران این می گوید.
دو: جناب سید محمد خاتمی، ازآن روی که هشت سال تمام اراده ی بسیاری از امور کشور بدست او بود. او می توانست کارها بکند، ونکرد. او می توانست آنچنان اوج بگیرد که برای پایین کشیدنش به نفس تنگی بیفتند. او می دانست: قطب مخالف آن کسی که دروغ می گوید، کسی نیست که راست بگوید. بلکه آن کسی است که به رغم راستگویی، راه بردروغ ببندد. وخاتمی این دومی را نادیده گرفت. خاتمی باید مسئولیت را می جوید و فرو می برد. که اگر مسموم بود، بالا می آورد، واگر گوارا بود، خود بالا می رفت.
سه: جناب احمدی نژاد، از این روی که او تجلی عوامیت و برآمده از بُهت و بیماری ما ایرانیان است. برخی از آدمیانِ تاریخی غذا را می چرند. اینجا همانجاست که معده هایشان بهم لبخند می زند و احوال هم را می پرسند. معده هایی که باهم دست می دهند وبا هم روبوسی می کنند و بهم متلک می پرانند و زیر چشمی همدیگر را می پایند. ضیافت معده ها، یکی از رایج ترین های تاریخ بشربوده است. ضیافتی که درآن، حجم معده ها ملاک برتری است.
جایی که عقل به حاشیه می رود و جهالت آذین می پوشد. آقای احمدی نژاد ازاین روی که عقلانیت ما ایرانیان را به طعنه گرفت و برتن بسیاری ازما معده ای از جهالت پوشاند، درنوع خود پدیده ای کم نظیراست. ما که نه، تاریخ باید به تحلیل این پدیده ی نوظهور دورخیز کند. حضوراین پدیده درآن صحنه ی ملاقات ضروری است. حتماً!
چهار: همه ی مراجع تقلید فعلی، بخاطراین که برعمده ی فعل و انفعالات کشور چشم داشته اند وبا سکوت یا همراهیِ خود آنها را امضا فرموده اند. اینان نیک می دانند که پای تاریخ از بلاهت آدمیان آبله گون است. ومی دانند: بنای مرجعیت شیعه از ابتدا برروبیدن جهل و بلاهت پاگرفته است نه اینکه بربلاهت مردمان برج بسازد. مراجع ما آزمونی سخت و سهمگین را از سرگذرانده اند. آزمونی که جوانان ما را پیرکرد و پیران ما را فرسود. چه می گویم؟ روزهای سخت مراجع ما هنوز درپیش است. مراجع ما می دانند این جاذبه نیست که فرد را برمی کشد. گاه دوری و گریز است که آنان را به معرکه می خواند. علمای سابق ما چرا شجاعت را ضروری مرجعیت می دانسته اند؟ و گریز از دنیا را ضروری تر؟
پنج: همه ی نمایندگان مجلس درتمام دوره ها، که برای صیانت از حق مردم سوگند خوردند واین سوگند را صمیمانه بخاک افکندند. خیانت ها وغارت ها و قوانین خاک خورده را بچشم خود دیدند و دم برنیاوردند. برای شنودن آن “خبرخوب” حتماً آقایان روح الله حسینیان و احمد توکلی هم باشند. تا اولی اخلاق و ادب و امنیتی را که با لباس پیامبر آمیخته به نمایش بگذارد و دومی رنگهایی را که به صورت شعار افشانده صیقل دهد.
نمایندگان ما باید همانجایی که برصندلی نمایندگی نشسته بودند، زمین زیر پا را می خراشیدند و خاکش را پس می زدند و به گودی گورخود فرو می شدند. به جنازه ی مدفونشان که می رسیدند، به صورتش تُف می کردند و بازازسرگورخود برمی خاستند تا وقتی دیگر. جنازه ی آنان باید از دستشان کلافگی می گرفت. نبش قبر، یکبار و دوبار نه هرروز و هرساعت. بله، جنازه ها باید از یقه درانی نمایندگان ما پای فرارمی جستند. نماینده ای که بخاطر حقوق تباه شده ی مردم، دم به ساعت یقه ی خود را نگیرد و ندراند وبه نبش قبرخود نپردازد، همان جنازه ی بی تکان نشسته برصندلی نمایندگی است ونه بیشتر. وما متأسفانه دراین سالها، قبرستانی از نمایندگان فربه و بی تپش برآوردیم. با سنگ قبرهایی مجلل و سیستم صوتیِ دِبش. قانون؟ شوخی نفرمایید.
شش: همه ی وزرا از ابتدا تا کنون، آنانی که برزمین ناهموار این سرزمین بی دروپیکرشکم ساییدند و بزعم خود سنگ برسنگ نهادند اما عجبا که بنای درستی از بلندای های و هویشان بالا نرفت. وزرای ما باید بدون آنکه هیچ پیش شرطی برای خود قائل شوند، هراز چندی به یک جزیره ی متروک می رفتند و بخش قابل توجهی از فضولات فکری خود را درآنجا دفن می کردند و درراه بازگشت کل جزیره را با فشاریک دکمه بهوا می فرستادند. بدا که وزرای ما همیشه هزار مسئله ی فردی و صنفی را بدوش می کشیدند و تنها یکی از مسائلشان مردم بود. وزرای ما همه چیز داشتند الا همان جزیره را. والبته این “رفاقت” بود که دراغلب وزارتخانه ها جای “لیاقت” را گرفت تا وزرای ما راه آن جزیره را نپیمایند.
هفت: همه ی قاضیان دستگاه قضا، وبویژه شیخ محمد یزدی و همین جناب آملی لاریجانی، که قانون را با ندانم کاری های خود دم در دستگاه پرآوازه اش روبه قبله خواباندند و گوش تا گوش سرش را بریدند تا عبرت تاریخ شود و هرگزدم ازحقوق مردم و حاجت های قضایی آنان برنیاورد. معتقدم نوازندگان با هرمهارتی که دارند، تنها بخشی از ظرفیت سازها را برمی کشند. روزی را تجسم کنید که سازها با همه ی استعدادشان به صدا درآیند. بهشت نه مگر آنجاست؟ جایی که نغمه ها، فضای مناسب وگوش شنوا بیابند.
دستگاه قضایی ما نیز باید به یک چنین چشم اندازی دست می بُرد. که عدالت را از غربت بدر می آورد و غبارش می روبید و صدای دلنوازاورا بگوش جهانیان می رساند. نه این که براو زنگار بنشاند و جنازه اش را به گورعمیقی ازمذلت دراندازد و براو تلّی از تباهی فرو ریزد. برای خیلی ها رستگاری، زنگوله ای است تاهرکس به تناسب حال به آن تنه ای بزند و صدایی از او برآورد. برای دستگاه قضایی ما رستگاری درتعداد سنگهایی بود که می توانست از پیش پای مردمان بردارد که برنداشت. بلکه بالعکس، سنگ هایی سنگین به پای قانون ومردمان بست و به پایشان سنگ نیزکوفت.
هشت: روحانیان، که باید مثل کبریت، درهمجواریِ آتش، کمر به خاموشی می بستند. ونه چون چوبِ تر. که تا شعله ورشدن فاصله بسیار دارد. خاطره ای که یک چوب ترازآتش دارد، به اشتعال او نمی انجامد. وگرنه جنگلها با همین خاطره خاکسترمی شدند. دراین انقلاب، روحانیان ما خوش برآمدند اما بقدر همه ی عمرتاریخ، فرصت سوزاندند.
روحانیان ما به کجاها که می توانستند سربزنند و سرنزدند. دریغ که فرصت گذشت و روحانیان ما از قافله ی پرشتابِ شهامت و علم و فرصت سنجی و حق گویی و حق گرایی جا ماندند.
کمی دیر شده اما چرا نگویم: تجاوز، حتماً درمعنای جنسی و مالی و سرزمینی اش متوقف نیست. تجاوز می تواند حتی درهمین کلمه ها صورت پذیرد. یک نویسنده درهرکجا که دروغ می نویسد، به حقِ کلمه هایی که برمی گزیند تجاوز می کند. روحانیان ما، هم به حقِ صنفی خودشان تجاوز کردند و هم به آن رسالتی که عهده دارش بودند.
خلاصه این که: روحانیان ما هم خودشان را هدر دادند وهم دینی را که بنا برتبلیغش داشتند. شما یک منبرآزاد دراین سرزمین فلک زده نشان من بدهید تا من بدانسو شتاب کنم. منبری که پایه های آن از حق باشد و پله های آن از ادب و انصاف و بلندای آن از علم. حیف که زمان سپری شد و رفت. مگراین “خبرخوب”ی که من بنای گفتن آن دارم چاره سازی کند وروحانیان ما را برسرقراری که با خدا بسته اند باز بگرداند. وگرنه اگر زمان گذرکند، واین نیم فرصت نیز بگذرد، روحانیان ما باید برای همیشه بجای آب افسوس بنوشند و بجای نان حسرت بخورند. مباد درحق روحانیانی جفا کنم که با همه ی سلامتشان، ناگزیردرامتداد روحانیان جفاکار قرارگرفتند وازآسیب آنان خراش خوردند. روحانیانی که بغض در گلو،مفری برای واگشودن فهمشان نیافتند.
نه: دستگاههای امنیتی، چه اطلاعاتی و چه سپاهی. ازاین روی که این دستگاهها دراین سی و سه سال علاوه بربایستگی های حرفه ای که جای تقدیر نیز دارد، توانستند به بازتعریف مشتقاتی از معارف دینی دست یابند که پیش از آن برای مردمان تاریخ نامکشوف بود. معتقدم دستاوردهای اینچنینی این جماعت که ازیک نظام دینی برآمدند وبرسراین کشورآوارشدند، باید درکتاب دستاوردهای بکرجهانی ثبت و ضبط شود تا مبادا دیگران اینهمه فراورده را به نام خود بالا بکشند. جماعتی که قانون را درپوزخند، حق مردم درخمیازه، پاکدستی را درطنز، انصاف را درخارش، آبروی مردم را درمستراح، حریم های خصوصی را دراستکان چای، ادب را درعطسه، واموال مردم را درجیب خود فرو فشردند وآنچنان برآیندی ازسکرات یک دین آسمانی برکشیدند که مگر انبیا عظام با آن اتصالی که به کانون وحی داشته اند به ترمیم اینهمه هرزگی حریف شوند.
ده: آن جماعت ازمردم که برسایرین جفا کردند. این جماعت با فریبکاری، با دروغ، با دورزدن قانون، با تطمیع دیگران، با ریاکاری، با بالاکشیدن حق این و آن، با رانت خواری و رابطه گرایی، با سکوت، با همراهی، وبا نفهمی های خود سهم تعیین کننده ای در تخریب شاکله ی کلی جامعه داشته اند. حضور اینان نیزدر جایگاه مخصوصی که من برای شنودن آن “خبرخوب” برساخته ام بسیارضروری است.
واما آن “خبرخوب”
حالا وقت آن رسیده است که ما و شما و این اشخاص واین جمعیت هایی که من پیشنهاد داده ام، و کسانی که خود جناب شما براینها افزوده اید به جایگاه برآمدنِ آن “خبرخوب” برویم. محل مورد نظرمن، یک سالن سرپوشیده مثل سالن های ورزشی است. همه برسکوها می نشینیم و شما ریاست جلسه را بعهده می گیرید. مقدمه ی “خبرخوب” اززبان جناب شما جاری می شود. این که: دوستان، بزرگان، هریک ازما درپدید آمدن نابسامانی های این سرزمین آسیب دیده دخیل بوده ایم. گرچه اوضاع زمینی و آسمانی این روزهای ما خوب نیست، اما ظاهراً خبرخوبی درراه است. ما هنوز به انتها نرسیده ایم. ما راهنوز امید هست. تا مگردرحد مقدور، آبِ رفته بجوی بازبگردانیم. صدا و تصویرما اکنون بطور زنده از شبکه های داخلی و خارجی پخش می شود. ما امروز درقدمگاه تاریخی خویش ایستاده ایم…..
کلمه ها نای بیرون خزیدن از گلوی مبارک شما را ندارند. ازادامه ی سخن بازمی مانید. به آقای هاشمی اشاره می فرمایید که رشته ی کلام را دردست بگیرد. شرمی غلیظ برچهره ی ایشان نشسته است. دل دل می کند اما او نیز پای برخاستن ندارد. به آقای خاتمی رو می کنید. که یعنی شما بیا و پشت این تریبون بایست وبا مردم ایران سخن بگو. آقای خاتمی چه بگوید؟ بگوید: ای مردم، من شرمنده ام که اوضاع کشور بدینجا انجامیده ومن بقدر سالهای مسئولیتم باید پاسخگو باشم؟ ازهرمرجع و روحانی و قاضی و وزیرومسئولی که می خواهید روبه مردم قرار گیرند و ازآنان بخاطرسالها خسارت پوزش بخواهند، کسی شهامت برخاستن و پای پیش نهادن ندارد. که اگر می داشت، تا کنون از مردم عذرخواسته بود.
نهایتاً منِ نوری زاد برمی خیزم تا این “خبرخوب” از گلوی من سرازیر شود و بقای ما و شما را تضمین کند وکشوررا ازهزار حادثه ی درکمین برهاند. ومن، اینگونه لب به سخن می گشایم:
سلام به مردمان سرزمینمان ایران
سلام به شما شیعیان و سنیان و مسیحیان و یهودیان و زرتشتیان وبهاییان و درویشان و با دینان و بی دینان وبا حجابان و بی حجابان کشورمان ایران. سلام به شمایانی که با تبسم وهزار آرزو به روی ما آغوش گشودید و اداره این کشور را به ما سپردید و ما اما به امانت شما دست بردیم و تا توانستیم از آن برداشتیم یا امانت های شما را هدر دادیم و سوزاندیم و راه بجایی نیز نبردیم.
سلام به دختران و پسران
که تا چشم گشودید از ما ترشرویی و عصبیت و تحکم و محدودیت دیدید و ناگزیردم برنیاوردید. ای من فدای مظلومیت شما که بدست پرشقاوت ما جوانی تان ازکف رفت و ما مجالی برای سخن گفتن و اعتراض بشما ندادیم. ما شیعیان، مظلومیت را درکربلا می جوییم. وحال آنکه سالها شما مظلومانه درکنارما بوده اید وچشم ما لیاقت رؤیت جمال شما را نداشت. ای جوانان سرزمینمان ایران، این من، نوری زاد، مرا بگیرید و به تقاص سالها فریب و آسیب و غارت، بند از بندم بگسلید. بخاطرجوانی نابی که از شما ضایع کردم به صورتم تف کنید. بخاطرشادمانی و شادابی ای که از شما دریغ داشتم، گریبانم بگیرید و ازهم بدرید. بخاطرحقی که از شما در اجتماع ومجلس و دولت و دستگاه قضا تباه کردم، شماتتم کنید و از من روبگردانید.
من شما را بخاطر یک اعتراض ساده به زندان انداختم و درسلولهای انفرادی شما را بدست هیولاهای خود سپردم تا برشما شنیع ترین رویه های غیرانسانی فرو ریزند. من، نوری زاد، جوانی شما را سوختم. ای آتش برمن گوارا که سوختن شما را دیدم و ضجه های شما را شنیدم و از شما رو برگرداندم. آیا مرا می بخشایید؟ این من، قاتل و شکنجه گرو غارتگرو مانع رشد و شادابی شما، آیا می توانید به صورت من بنگرید و به من بگویید: بخشیدیمت؟ مرا ببخشایید ای دلسوختگان. من امروز ازهرخطایی که مرتکب شده ام پشیمانم. مرا به سرنوشت و بیچارگی ظالمان احالت مدهید. من خود برخطاکاری خویش معترفم. پوزش مرا بپذیرید و از من درگذرید. گرچه خود نمی دانم اگر بجای شما بودم، واینهمه آسیب از کسی دیده بودم، مرا آیا شجاعت بخشودن او بود یا نه. اما شما بزرگی کنید و مرا ببخشایید. شما را به جوانی ای که از شما تباه کردم سوگند، مرا نفرین مکنید. من امروز دلشکسته ام. از تجسم جفاهایی که برشما روا داشته ام. از آسیب هایی که برشما بارانده ام. به من رحم کنید. به کسی که به شما رحم نکرد.
سلام به بانوان این سرزمین زخمی
شما سرسلسله ی آسیب دیدگان این سرزمین زخمی هستید. ما بلافاصله پس از بعهده گرفتن سکان این کشور، به اول کسانی که جفا کردیم شما بودید. به اجبار شما را به رعایت حجاب مجبور کردیم و عبوس ترین چهره ها را برای برخورد با شما بکارگماردیم. شما را درامتداد یک باورغلط تاریخی، ناقص و رشد نایافته دانستیم وراه حضوردربخشهایی از جامعه ی علمی واجتماعی کشوررا برشما بستیم. از این که یک بانو با همه ی شرافت و علم و شایستگی اش به مقامی ومسئولیتی درآید تنمان لرزید. درمحافل رسمی و حکومتی، همه جا بانوان چادری را برسایرین برتری دادیم. و دراین میان، به سلامت فکری، وبه شرافت علمی، وبه برتری های مدیریتی بانوان کم حجاب اعتنایی نکردیم. اکنون این ما، این من، مرا و مارا ببخشایید. بخاطربزرگواری ای که درشما هست و درمن نوری زاد نبوده است. مرا از آن روی ببخشایید که اکنون پشیمانم. از جفاهایی که برشما باریدم. ازخطاهایی که مرتکب شدم. ازنسبت های ناروایی که به مقام شامخ شمایان روا داشتم. ازسنگهایی که پیش پای شما وانهادم. وازاین که قدر شمایان را ندانستم و راه را بررشد و برآمدنتان بستم. به صورت من بنگرید و حلالم کنید. مرا به آخرت و حساب و کتاب خدا حوالت مدهید. اگر می توانید درهمین دنیا، درهمین اکنون مرا ببخشایید.
سلام به پیروان سایر مذاهب و مسلک ها
آزادی و فراغت و حضور اجتماعی و سیاسی و اقتصادی سالهای پیش از انقلاب شما بسیار بیشتربود. اما شما پا به پای ما درسرنگونی رژیم سابق همراهی کردید تا مگر به افق مطلوب تری چشم وا کنید. ما به شما فراوان ظلم کردیم. جوری که راه ورود شما را به دستگاهها و ادارات و سایر منصب ها بستیم. وشما را چاره ای باقی نگذاردیم الا پذیرفتن هرآنچه که ما به شما تحکم می فرمودیم. شما را واداشتیم که تمایلات دینی ما را رعایت کنید. وخود ما هرگز به شما اجازه ندادیم تمایلات دینی و سنتی خود را آشکار کنید. چهره ای که ما از دین خدا آراستیم، برخلاف شما که نرم و مصلحانه اید، خشماگین و عبوس و آکنده ازهیاهوبود. ما همسایگان دینی خوبی برای شما نبودیم. ما را بخاطر روح مصلحانه ای که از آسمان خدا دریافته اید، ببخشایید. ما دلهای شما را شکستیم. وراه ورود شما را به اجتماع مطلوبتان بستیم. ما هرگز شما را انسانهای انتقامجو ندانسته ایم. پس ازما انتقام مگیرید و از خطاهای ما درگذرید.
سلام به فرهیختگان و تحصیلکردگان و متخصصان و دانشجویان و اهالی فرهنگ و هنر
رفتارما با شما نیز خوب نبود. زاویه ی تنگی که ما از آن به جهان می نگریستیم، هرگز به ما اجازه نداد شما را بفهمیم و درکنار دغدغه های شما قرار گیریم. ما عرصه های حضور شما را درهم فشردیم. با گسیل اوباشان مذهبی به محافل علمی شما اجازه ندادیم فرزانگی و فرهیختگی دراین کشورپا بگیرد. چرا که درآن صورت، خود ما، با سواد کمی که داشتیم، از شما عقب می ماندیم و سخنی برای شما نداشتیم. ما جایگاه علم را درکشورمان خفیف ساختیم. وبه راهی که شما مشفقانه نشانمان می دادید درنیفتادیم. ومحیطی برای دانشگری و آراستگی های هنری نپرداختیم. راه گلوی دانش و هنرشما را بستیم و قدر شمایان را خوار فرمودیم. بخاطر بزرگی ای که درشما نهادینه است، وبخاطرخشمی که درشمایان نیست، وبخاطرادبی که ازشما برمی جوشد، وبخاطرفردایی که چشم به راه شماست، ازما درگذرید. ما خود بخاطر اخم یک نفر، سالها براو تنگ گرفتیم، پس به شما حق می دهیم که دربخشایش ما به تأمل بنشینید.
سلام به کارگران و کشاورزان و صاحبان مشاغل
جفای ما به شما کم نبود. ما شأن تولید را برزمین گرم ندانم کاری زدیم. انرژی و غیرت و توانمندی های شما را به حاشیه راندیم. شما را به آوارگی و مهاجرت از جایی به جایی و از این شغل به شغلی دیگر درانداختیم. محصولی را که شما به راحتی درهمین داخل تولید می کردید، جلوی چشم شما از خارج وارد کردیم واجازه دادیم دامنه ی ورشکستگی های شما گسترش یابد. درمسیراین بی تربیتی بزرگ، اکنون ما به چنان تنبلی ملی درافتاده ایم که مگر جوانان و پیران افغانی زیرپای ما را بروبند و دیوار کج خانه مان را راست کنند. مرا و مارا ببخشایید و از خطاهای بیشمار ما درگذرید تا مگر “فردا” با همه ی ظرافتهایش به روی بُهت زده ی ما لبخند بزند و ما را از این سردرگمی بدر ببرد.
سلام به پدران و مادران و خانواده های شهدا
ما فرزندان شما را فرسودیم. و گاه به بهانه های سست آنان را به زندان انداختیم و راه تحصیل و معیشت آنان را بستیم. جمعی از آنان را – بی آنکه فرصتی برای دفاعشان قائل شویم – کشتیم. قدرشهدای شما را ندانستیم. فرزندان شما برای برپایی برازندگی های جامعه به دل حادثه زدند تا این جامعه از دروغ و نفرت و دزدی تهی باشد. تجلیل ازمقام شهید به این نیست که با چند پوستر و چراغ چشمک زن به استقبال سالروز شهادتشان برویم. تجلیل از شهدا، روفتن زشتی از صورت جامعه است. همان که ما هم فراموشش کردیم وهم خود درتکثیرآن دخیل شدیم. می دانم انتظار بخشایش از شما دلشکستگان دشوار است. اما شما را به رفتگانتان سوگند، ازما بگذرید تا دیگران بیاموزند دراوج نفرت ازجماعتی که به شما ظلم کرده اند و به دل شما داغ نشانده اند، می شود درگذشت وبخشود و برای همیشه ریشه ی کینه های تمام نشدنی را برآورد و به دور انداخت. شما آموزگارآن برکتی باشید که ما شعارش را دادیم و بدان عمل نکردیم.
سلام به کودکان و نوجوانان
به آنانی که ما بسیاری ازفرصت ها و شایستگی ها و سرفرازی ها وسرمایه هایشان را ازهمین حالا به باد داده ایم. به آنانی که قرار است مردان و زنان بالغ و رشد یافته ی فردای ما باشند. به آنانی که تا آمدند بخندند و کودکی کنند، با عصبیت های ما مواجه شدند و به لاک کودکی خویش فرو خزیدند. شما نیز دست بخشایش به سرما بکشید. شمایی که هنوز با لبخند و با دلهای صاف و صیقلین همجوارید. شمایی که هنوز با کینه و نفرت بیگانه اید.
سلام به قهرکردگان و مهاجران
جفای ما به شما کم نبوده و نیست. شما از کشورخود بیرون نرفتید، بلکه از مسیر طوفان جهل ما بدر شدید. کدام عاقل به کشورش پشت می کند؟ وکشورش را با هزار هزار کارِ برزمین مانده بجای می گذارد و به دیاری دیگر می کوچد؟ شما را تاب جهالت ما نبود. رفتید تا مگربعدها به میهن خود بازآیید. چرا که درهیچ کجا – گرچه دربهشت روی زمین – دلتان آرام نخواهد گرفت. ای من خاک پای شما درآن لحظه هایی که از سوزدلتنگی می سوختید و ما را فهم سوز شمایان نبود. عزیزان، ما شما را تاراندیم با صفت های گوناگون. از لامذهب و جاسوس و روشنفکر و بی وطن و اجنبی گرا و خود باخته و غربزده و بی غیرت، تاهرزه وهرجایی و خود فروش.
شرممان باد از این همه جفایی که برشما رفت و ما هیچ فرصتی برای ترمیم این همه جفا به شما ندادیم. اموال وسهم شما را ازاین کشوربالا کشاندیم و با اسلحه ها و زندانهایمان برای شما دخمه های مخوفی از ترس پرداختیم تا مگر خیال بازآمدن به ذهن شما خطور نکند. شما مگر از ما چه می خواستید؟ می گفتید: این حق قانونی هرایرانی است که درهمه ی دستگاهها حضورداشته باشد و به تناسب شایستگی هایش مسئولیت پذیرد. می گفتید: چرا باید کودن ها و نورچشمی ها برکشیده شوند و دیگرانی که برترند، عقب رانده شوند. شما آزادی می خواستید. می گفتید: این حق هرایرانی است که اعتراض کند. راهپیمایی کند. واعتراضش را به گوش مسئولین برساند. اکنون این ماییم. خستگان و جفاکاران و ترشرویان و غضب کردگان. آیا هنوز الفتی ازبخشایشگری با شمایان هست؟ حتماً هست. پس ازخطاهای ما درگذرید و راه آشتی واکنید تا مگر این فرصت های باقیمانده را با شما و با برآمدن شما مدیریت کنیم. چه با حضورما وچه بی حضورما.
سلام به بیکاران و معتادان
کشوری که برسرهزار ثروت ملی خیمه بسته، چرا باید اینهمه بیکار و معتاد و ورشکسته داشته باشد؟ سهم شمایان ازاین همه ثروت ملی کجاست؟ ما با سرمایه های شما چه کرده ایم؟ به کجاها به دست باد سپرده ایم؟ وچرا باید دست شما از معیشت وکارو سلامت تهی باشد؟ جزاین که دستیابی به مقام نخست اعتیاد درمیان همه ی کشورهای جهان تنها ازاین روی نصیب ما شده است که ما سرمان بجایی دیگر گرم بود و دلمان درهوای مطلوبی دیگر خوش بود. وگرنه کدام کشور به ذخایرانسانی اش ایچنین جفا می کند که ما کردیم. ایکاش درشما اینهمه نفرت پا نمی گرفت و می توانستید از خطای ما گذرکنید. اینک این ما، ورشکستگان واقعی. آنانی که سی و سه سال برشما سواربودیم و برگرده های شما بارنهادیم و به شخصیت انسانی شما چیزی نیفزودیم. بلکه از شخصیت انسانی و هویت این جهانی شما فرو کاستیم. راستی آیا از ما درمی گذرید؟
رهبرگرامی،
من به نیابت از جناب شما و همه ی مقصران این سالهای پس از انقلاب، با آسیب دیدگان سخن گفتم. “خبرخوبِ” من همین است. این که رخ به رخِ این مردم تحقیرشده و توسری خورده بایستیم و ازآنان پوزش بخواهیم و دلجویی کنیم. این تنها راه بازگشت ما به عرصه ی برقراری است. چه این که مردمان ما را بخواهند یا نخواهند. مهم فرابردن این رسم پوزشگری است. همان خصلت مؤکدی که انبیا برآن تأکید ورزیده اند. که اگر خطا کردیم، پوزش بخواهیم و درجهت پاکسازی خطا قدم برداریم. شما را بخدا از این خیرخواهی بزرگ عبور نکنید. واین سخن مرا به حساب سخن یک بریده و پشت کرده به نظام نگذارید. ما وشما روزهای سختی پیش رو داریم. تنها راهی که ما را دراین بحران ویرانگر مدد می رساند، دلجویی ازمردمان است. کورشوم اگر شأن و منزلت شما را با این نوشته خفیف خواسته باشم. شما با بها دادن به این توصیه، قد می کشید و سربرمی آورید و به دلها پای می گذارید. مهم همان قدم نخست است.
یک یاعلی بگویید و ازجا بربخیزید. یاعلی!
پنجم بهمن ماه سال نود
بدرود تا جمعه ای دیگر
با احترام و ادب : محمد نوری زاد
هیات اجرائی سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از کشور با صدور بیانیه ای، ضمن حمایت از فراخوان ۳۹ زندانی سیاسی، خواهان پایان دادن به اسارت زهرا رهنورد، میرحسین موسوی و مهدی کروبی شد.
همزمان، سازمان جمهوری خواهان نیز باصدور بیانیه جداگانه ای از فراخوان زندانیان سیاسی حمایت کرد.
در بیانیه جبهه ملی با اشاره به فراخوان ۳۹ زندانی سیاسی از هموطنان ، آزادیخواهان جهان و نهادهای مستقل مدافع حقوق بشر برای اقدام در رابطه با رهایی رهبران جنبش سبز خاطرنشان شده است: سازمان های جبهه ملی ایران در خارج از کشور خواهان پایان دادن به اسارت و زندان خانگی خانم زهرا رهنورد، میرحسین موسوی و مهدی کروبی است.
این بیانیه افزوده است:ما همچنان بر این باوریم که بحران و وضعیت فاجعه بار کنونی کشور تماماً ناشی از مشکلات عمیق و ساختاری نظام حاکم در ایران است و پیروزی ملت بزرگ ایران بر حکومت جهل و استبداد جمهوری اسلامی تنها با استقرار یک حکومت ملی امکان پذیر است.
هیات اجرائی سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از کشور از همه اعضا و هواداران خود خواسته است آنچه را که در توان دارند بکار گیرند تا جنبش مصدقی بتواند به هدف خود که استقرار چنین حکومتی است، نزدیک تر شود.
این بیانیه با اشاره به وضعیت کشور راه ممکن برای خروج از این بن بست شوم را ایجاد یک اتحاد ملی برای عملی ساختن تغییرات اساسی ساختاری کارساز ذکر کرده است. تغییراتی که تحقق دموکراسی، حاکمیت مردم و جدائی دین از حکومت را ممکن سازد.
۳۹ زندانی سیاسی طی انتشار بیانیه ای از تمامی هموطنان آزاده و آگاه در هر کجای جهان که هستند و از تمامی آزادیخواهان جهان و نهادهای مستقل مدافع حقوق بشر خواسته بودند تا برای رهایی رهبران جنبش اعتراضی مردم ایران از حبس نامشروع و ظالمانه اقدام کنند.
سازمان جمهوری خواهان نیز در بیانیه خود خواستار بپاخیزی برای اعتراض به حصر میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد شده است.
متن این بیانیه بدین شرح است:
هموطنان عزیز
نزدیک به یکسال از حصر غیرقانونی رهبران نمادین جنبش سبز که مصداق بارز آدم ربایی در حقوق بین المللی است، می گذرد. اعتراض و استقامت آنها در برابر پایمال شدن حقوق مردم یکی از عوامل اساسی پیدایش و تداوم جنبش مردم ایران برای گر فتن حق خود از حکومت بوده است. آخرین پیام های آنان برای عدم شرکت در انتخابات موجب اتحاد نظر گسترده ای میان منتقدان و مخالفان نظام حاکم در ایران شده است.
ما از سرنوشت آنان در دست ماموران امنیتی و خطری که سلامت و امنیت آنان را تهدید می کند نگرانیم و باید متحدا بهر صورت ممکن خواست آزادی آنان را به گوش حکومتگران و جهانیان برسانیم. ما در خارج از کشور می کوشیم با برگزاری تظاهرات، نامه های سرگشاده، برانگیختن حساسیت مطبوعات و رسانه ها...و هر نوع اقدام تبلیغی دیگری، به فراخوان یاران دربندمان پاسخ گوییم و از همه همفکران و هموطنان خود انتظار داریم با هر ابتکار ممکن، در این میدان گام بگذارند.
بیایید دست در دست هم برای رهایی این سه تن و همه پیکارگران از زندان، شکنجه و اعدام مبارزه کنیم.
هفتم بهمن نود
سازمان جمهوریخواهان ایران
سریلانکا بدنبال جایگزینی برای نفت ایران است تا بتواند درصورت بحرانی تر شدن اوضاع، انرژی مورد نیازش را تامین کند.
به گزارش خبرگزاری رویترز وزیر نفت عُمان در دیدارهایش با مقامات سریلانکا درباره جزئیات فروش نفت به آن کشور گفتگو کرده است.
به گزارش رادیو فردا سریلانکا تقریبا تمامی نفت مورد نیازش را که حدود ۵۰ هزار بشکه در روز است از ایران تهیه می کند.
برپایه گزارش ها، بزرگترین پالایشگاه سریلانکا تنها برای پالایش نفت سبک ایران ساخته شده است.بدنبال تحریم بانک مرکزی از طرف آمریکا و اتحادیه اروپا ، سریلانکا نیز با مشکل پرداخت پول به ایران روبرو شده است
حدود هفت ماه پیش، دکتر احمد صدر حاج سیدجوادی، دیرپاترین کنشگر سیاسی ایران با ارسال نامه ای به آیت الله خامنهای، ملاحظات مهمی را برای رهبر جمهوری اسلامی عنوان کرد. نامه مزبور به شکل محرمانه برای آیت الله خامنهای ارسال شد.
دکتر حاج سیدجوادی، وزیر دادگستری دولت موقت مهندس بازرگان، در سن ۹۴ سالگی از موکل پیشین خود در نظام شاهنشاهی، و رهبر کنونی نظام سیاسی، می خواهد که «ضمن صدور دستور آزادی تمامی زندانیان سیاسی و به ویژه رفع حصر از آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و اعلام آشتی ملی، زمینهی بازگشت به نظم و آرامش را فراهم نماید.» وی همچنین درخواست محاکمه و طرح عدم کفایت سیاسی احمدی نژاد را مطرح کرده است.
این نامه پیش از فراخوان اخیر محمد نوری زاد و پیشنهاد وی برای ارسال نامه به رهبر جمهوری اسلامی، در ۲۸ اردیبهشت ماه ۱۳۹۰ نگاشته و به شکل محرمانه برای آیت الله خامنه ای فرستاده شده است.
دکتر احمد صدر حاج سیدجوادی، از بنیانگذاران نهضت آزادی ایران و فعالان نهضت مقاومت ملی؛ دکترای حقوق و علوم سیاسی؛ دادستان پایتخت در ابتدای دهه ۴۰ و در دولت علی امینی؛ وکیل بسیاری از فعالان سیاسی و روحانیان (ازجمله حجت الاسلام خامنه ای و آیت الله منتظری) در دوران پهلوی؛ از تدوین کنندگان و نویسندگان پیش نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی؛ وزیر کشور و وزیر دادگستری در دولت موقت مهندس بازرگان؛ نماینده مجلس شورای ملی (مجلس اول پس از انقلاب ۵۷)؛ سرپرست دائره المعارف تشیع؛ عضو کمیته دفاع از انتخابات آزاد، سالم و عادلانه؛ برنده قلم طلایی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات در سال ۱۳۸۸؛ و مسن ترین کنشگر سیاسی حال حاضر در ایران است.
حاج سیدجوادی در سال ۱۳۸۰ و در سن ۸۴ سالگی در جریان بازداشت گروهی نیروهای ملی مذهبی، بازداشت و در سلول انفرادی بازداشتگاه ۵۹ سپاه پاسداران، محبوس شد. ایشان بعدتر به قید وثیقه آزاد شد.
این فعال دیرپای ملی و مذهبی در نامه ای به رهبر جمهوری اسلامی که در شهریورماه سال جاری منتشر شد، با غیرقانونی خواندن دادگاه های انقلاب درخواست کرد که پرونده زندانیان سیاسی به دیوان عالی کشور ارسال شود تا دروغ بودن اتهاماتی که به آنان نسبت داده شده، آشکار گردد.
متن کامل نامه احمد صدر حاج سید جوادی به آیت الله خامنه ای به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
« وَالصَق بِاهلِ الوَرعِ و الصِّدق، ثُمَّ رُضهُم عَلی أن لا یُطروک و لایُبَجِّحوک بِباطلٍ لَم تَفعَله، فَاِنَّ کَثرَه الاِطراء تُحدِثُ الزَّهوَ، و تُدنی مِنَ العِزَّه »
( نهج البلاغه – گزیدهای از نامه به مالک اشتر )
مقام محترم رهبری؛ حضرت آیت الله خامنهای
با عرض سلام و تحییات و با استعانت از الطاف خاصهی الهی در توفیق خدمت به ملت شریف ایران
مدتها بود که قصد آن داشتم تا مطالبی را خدمتتان معروض دارم، لیکن کهولت و بیماری شدید، رمقی بر جا نگذاشت تا رودررو، دغدغهها و نگرانیهای خود را با جنابعالی در میان گذارم و دریغ که موهبت قدرت و مشغلهی حکومت نیز مانعی جدی است تا مقامات، لااقل هرازگاهی از یاران و همراهان گذشته سراغی و احوالی بگیرند. از سوی دیگر، متعاقب تهدیدات مکرر تلفنی ماموران وزارت اطلاعات به چند تن از اعضای خانواده ( دختر و نوهی پسری ) که به جهت مکاتبات علنی و قانونی اینجانب به برخی مقامات داخلی و بینالمللی صورت گرفته بود، دوستان و آشنایان بر حذرم داشته و میدارند که مبادا موجبات زحمتی مضاعف برای دیگران فراهم آورده شود. نصیحت مشفقان، چندی قفل بر دهانم نهاد، لیکن مشاهدهی عسرت زندگی مردم و اختناق روزافزون حاکم بر جامعه به حدی آزردهام ساخت که وفای به عهد سکوت، روا ندیدم و دیگر نتوانستم بر هیچ مصلحتبینی و صلاحاندیشی فردی قناعت کنم و همچنین از باب وخامت اوضاع و احوال جسمانی که چه بسا حتی گرفتن قلم بر دست نیز در روزگاری نه چندان دور میسر نباشد، بر خود واجب دیدم تا در این فرصت پایانی، مکتوب حاضر را عرضه دارم.
صرفنظر از حوادث سیاسی و اتفاقاتی که این روزها در کشورهای دیگر منطقه در جریان است، رعایت مصالح ملی و ضرورت بازگشت صداقت و راستی به عرصهی حکومت و نظم و آرامش به زندگی عامهی مردم، جلب نظر آن مقام محترم به اشکالات و پیچیدگیهای مسایل اجتماعی که از طرف حکومت روا دانسته شده و موجب آزار روحی و فشارهای غیرقابل تحمل به مردم و به ویژه فعالان سیاسی و خانوادههای ایشان شده است، غرض اصلی تقریر مکتوب حاضر و تصدیع اوقات جنابعالی بود و انتظار میرود تا با استفاده از مقام و امکاناتی که هنوز در اختیار دارید، در رفع مشکلات و نگرانیها، اقدام عاجل و موثر بفرمایید.
جنابعالی بارها و بارها از رییس دولت – آقای احمدینژاد – حمایت کردهاید و حال آن که به زعم اینجانب، ایشان محور بحران در جامعهی ایران و عرصهی بینالمللی بوده و ادعاهایی داشته و دارد که هیچ دستاوردی برای ملت و نظام جمهوری اسلامی ایران و حتی مقام رهبری و جایگاه ولایت فقیه ندارد. ادبیات مادون شأنی که امروزه بر کرسی ریاست قوهی مجریه تکیه زده است، امر مکتومی نیست که نیاز به توضیح فراوان داشته باشد. رییس دولتی که در عرصهی داخلی، کاری جز ویران کردن دستاوردهای مادی و معنوی انقلاب اسلامی و عدول از آرمانها و هنجارهای قانون اساسی نداشته و در صحنهی بینالمللی نیز به مثابهی کانون بحرانی در منطقه عمل کرده است.
آیا تا کنون اندیشیدهاید که حاصل حدود شش سال مدیریت آقای احمدینژاد، جز زیر سوال بردن عموم دستاوردهای سالیان پیش از زعامت ایشان، نقض فراگیر و مستمر حقوق بشر، نقض آرمانهای انقلاب و اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی، حذف یاران و مدیران بعضاً توانمند دولتی، تخریب زیرساختهای اقتصاد ملی، ویرانی صنعت کشور و فربه ساختن سرمایهداری تجاری مبتنی بر واردات بیرویه چه بوده است؟ آیا اندیشه کردهاید که مراد از حبس افراد شایستهای مانند آقایان مهندس صفایی فراهانی، محمد نوری زاد، مصطفی تاجزاده، دکتر ابراهیم یزدی و بسیاری خادمان دیگر ملت ایران چه میتواند باشد؟ آیا برای چنین امری، هدفی جز آسیب رساندن به جان افرادی میتوان یافت که عظیمترین خدمات را به پیروزی انقلاب و برپایی و تثبیت نظام جمهوری اسلامی ایران داشتهاند و از باب کهولت سن و یا فشارهای روحی و جسمی رایج در محیط زندان در معرض بیماریهای سهمگین قرار دارند؟ آقای صفایی فراهانی ماهها در بخش مراقبتهای ویژه بهداری اوین محبوس بود و دکتر ابراهیم یزدی که روزگاری به عنوان نماینده " جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر " از انجام هرگونه خدمتی برای قربانیان نقض حقوق بشر در ایران و از جمله جنابعالی دریغ نمیکرد و به رغم تمامی خطرات و تهدیدها به وظیفهی دینی و ملی خویش عمل میکرد، پنج ماه در مکانی نامعلوم موسوم به خانههای امن وزارت اطلاعات ایام کهولت و کسالت را به تلخی و تنهاییگذراند.
آیا حبس فردی مانند دکتر یزدی در خانهی امن وزارت اطلاعات که به مراتب از زندان رنجآورتر است با آن سوابق روشن، خدمات برجسته و حضور موثر و فداکارانه در دولت موقت و شورای انقلاب، در سی و دومین سالروز پیروزی انقلاب مردمی ۱۳۵۷، وهن آشکار انقلاب و آرمانهای تاریخی آن محسوب نمیشود و آیا جنابعالی بر خود تکلیف نمیبینید که در جهت کاهش این خسارات جبرانناپذیر اقدام موثری معمول دارید؟
حذف آشکار یاوران انقلاب و بار کردن عناوین غیرواقعی و توهینآمیزی چون " سران فتنه " برای کسانی که بهترین سالهای جوانی خود را برای برپایی انقلاب و تثبیت نظام هزینه کردهاند، با کدام توجیه میتواند در راستای تقویت نظام و آرمانهای انقلاب ارزیابی شود و آیا برای جنابعالی که در حال حاضر تنها عضو شورای انقلاب محسوب میشوید که لااقل به ظاهر از تیرهای این جریان منحرف در امانید و یگانه کسی هستید که هنوز از امکانات قابل توجهی برخوردار است، تکلیفی احساس نمیشود که تا فرصت باقی است، تغییری ایجاد کرده و به اصلاح امور پرداخت.
نهضت آزادی ایران در سال ۸۴ و با فاصلهی اندکی پس از پیروزی آقای احمدینژاد در بیانیهی شماره ۱۹۳۲ به صراحت اعلام نگرانی کرده و اذعان داشت که تنها حاصل این انتخاب، انزوای رهبری ( پروژهی تنهاسازی رهبر ) و تحمیل هزینههای سنگین به ملت و نظام جمهوری اسلامی ایران خواهد بود. گزیدهای از این بیانیه به شرح زیر است:
" انتخابات اخیر ایران شکاف بزرگ و آشکاری را که به تدریج در میان مدیران سطح بالای جمهوری اسلامی پدید آمده بود به بیشترین حد رساند. چنین به نظر میرسد که جریان ویژهای آگاهانه این سیاست را در راستای جداسازی و منزوی کردن رهبری پیش میبرد. اختلافات شخصیتهای کلیدی حاکمیت در این انتخابات، فرآیند « همه با من »- و نتیجهی اجتنابناپذیر آن، یعنی جداسازی- را به آخرین مرحلهی خود رسانده است. نهضت آزادی ایران، فارغ از موضوع اعتقاد یا عدم اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه و رهبری، این روند را ناسالم و به زیان آیندهی جمهوری اسلامی و امنیت ملی میداند. نهضت آزادی ایران چنین ترتیباتی را، به ویژه در شرایطی که در برابر تهدیدات خارجی قرار داریم، نه به نفع مصالح مملکتی و نه در راستای امنیت ملی میداند. "
آرا و نظریات نهضت آزادی ایران پیرامون نظریهی ولایت مطلقهی فقیه بر همگان آشکار است و با این همه از آنجا که این نهاد، جزیی از اصول قانون اساسی بوده است، از سی و دو سال پیش تا کنون، بارها اعلام داشتهایم که حاکمیت قانون، گام نخست در راستای تامین حقوق و حاکمیت ملت محسوب میشود و از این رو، به رغم اختلاف نظرهای بنیادین، التزام خود را به کلیهی اصول این قانون ابراز داشتهایم، لیکن جریانی که البته به دروغ دم از ذوب شدگی در ولایت میزند، با بحرانسازی و تحمیل هزینههای سنگین و غیرقابل جبران بر پیکرهی اقتصاد و اجتماع سیاسی ایران، در عمل به کل نظام و حتی جایگاه ولایت فقیه نیز آسیبهای فراوان و جدی رسانده است، نمودار عملکرد این جریان به وضوح حکایت از آن دارد که جز نقض کل قانون اساسی و حتی حذف این جایگاه و برقراری حکومتی نظامی – ایدلوژیک بنا بر قرائتی خرافی و خودساخته از اسلام، هیچ هدف و چشمانداز دیگری برای آن نمیتوان ترسیم کرد. اجرای بدون تنازل قانون اساسی، خواستی اساسی است که نادیده گرفتن آن از هر سو به گسترش دامنهی بحران و افزایش خسارات مادی و معنوی جامعهی ایران خواهد انجامید.
صدر نامهی حاضر با کلامی از حضرت امیرالمونین (ع) آغاز شده که ترجمهی آن چنین است: « به پرهیزگاران و راستگویان بپیوند و از آنان بخواه که تو را فراوان نستایند و به باطلی که مرتکب نشدهای شادمانت ندارند. زیرا تمجید آمیخته به تملق سبب خودپسندی شود و آدمی را به سرکشی وادار کند. »
آیا تا کنون نیاندیشیدهاید که نتیجهی عملکرد این کارگزاران و مشاوران متملق در طی سالیان دراز زعامت حضرتعالی چه بوده است؟ آیا تا کنون اندیشیدهاید که مراد چاپلوسان از به کار بردن اوصافی مانند " امام خامنهای " چه میتواند باشد؟ آیا این دروغ بزرگی نیست که پایههای حکومت را سست میکند؟ و آیا ابزاری در دست تمامیتخواهان نیست که با اتکای به آن، منویات و منافع خویش را پیش ببرند؟ دادگاه انقلاب، سی و دو سال پس از پیروزی انقلاب و تثبیت نظام جمهوری اسلامی ایران از چه پشتوانهی حقوقی، عقلی و اخلاقی برخوردار است و آیا زمان انحلال این نهاد قضایی ذاتاً موقت و اعلام دوران ثبات و تکیه بر قانون و اصول مسلم قضایی و در یک کلام تحقق حقوق شهروندی فرا نرسیده است؟ و آیا اساساً عنوان " دادگاه انقلاب "، کذب محض و استفادهی ابزاری از اعتبار و نام انقلابی نیست که مهمترین آرمانهایش، تحقق آزادی و کرامت انسان بود؟
تداخل عملکرد ماموران امنیتی در ادارهی زندانها و مدیریت عملی محاکم انقلاب در صدور و اجرای احکام سنگین علیه فعالان سیاسی و معترضان به عملکرد و شیوههای مدیریتی آقای احمدینژاد، اصل تفکیک قوا و استقلال نهاد قضایی را منتفی ساخته است. طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مسوولیت نهایی عملکرد قوهی قضاییه بر عهدهی جنابعالی قرار دارد. از این رو توصیه میشود که لااقل به منظور حفظ و اعتبار نام و پیشینهی خود، نگذارید که در دوران زمامداریتان، چنین نقشی از شما بر جای بماند. بنابراین انتظار میرود که در اقدامی اساسی ضمن صدور دستور آزادی تمامی زندانیان دربند عقیدتی و سیاسی و انحلال تشکیلات دادگاه انقلاب، امکان پاسخگویی و استیضاح دولت و هرگونه تصمیم نمایندگان ملت در خصوص بررسی کفایت دولت و آقای احمدینژاد و همچنین، زمینهای جدی برای بازگشت نظم و آرامش به جامعه و اعلام آشتی ملی را فراهم آورید.
حذف یارانهها در غیاب نهادهای نظارتی بودجه مانند سازمان برنامهریزی و مدیریت و مطبوعات آزاد و مستقل و با روش و تعجیلی که دولت دهم برگزید، تیر خلاصی بود که رو به زندگی تنگدستان نشانه رفت. هشدار میدهد که اعمال فشار روزافزون به معیشت مردم و کوچک کردن سفرهی فقرا، پیامدهای سهمگینی برای نظام جمهوری اسلامی ایران خواهد داشت و از سوی دیگر، هزینههای این اقدام نابخردانه را کسی جز مردم زحمتکش نمیپردازد و هرگز تحول ناشی از این طرح، مثبت و در راستای منافع ملی ارزیابی نخواهد بود. پرسش اساسی آن است که آقای احمدینژاد، همراهان و حامیانشان این همه منابع مالی را با چه هدفی مطالبه میکنند؟ بنا بر گزارش دیوان محاسبات کشور، دولت دهم ۸۵% از قانون بودجه تخلف و انحراف داشته است. حال در شرایطی که دولت خود را به هیچکدام از ردیفهای قانون بودجه متعهد نمیداند، افزایش ۴۶ درصدی بودجهی سال ۱۳۹۰ چه معنایی میتواند داشته باشد جز تسلط بلامنازع دولت بر منابع عظیم مالی؟ و آیا نامی جز افساد فیالارض بر این اقدام میتوان نهاد؟
رییس دولت دهم ابایی از ارایهی آمارهای دروغین و غیرواقعی ندارد و متاسفانه، نه وی خود را ملزم به پاسخگویی میداند و نه هیچ مقام مسوولی، وی را به وظیفهی قانونی خویش رهنمون میدارد. عدم ارایهی رقم رشد اقتصادی و ادعای دروغین ایجاد یک میلیون و ششصد هزار شغل در سال گذشته تا جایی وقیحانه انجام میشود که حتی صدای نمایندگان محافظهکار مجلس را نیز در میآورد. رشد اقتصادی صفر درصدی در حالی که نفت بالغ بر صد دلار به فروش میرسد و توقف فعالیت بنگاههای اقتصادی و صنعتی و افزایش بیکاری در دو سالهی اخیر و همچنین عدم شفافیت موجودی صندوق ذخیرهی ارزی و دهها دلیل و نشانهی دیگر، دلایلی متقناند که حکایت از عدم صلاحیت مدیریتی و اخلاقی دولت دهم و رییس آن در ادارهی امور دارد.
این روزها خودشیفتگی، کیش شخصیت و استبداد رای آقای احمدینژاد تا میزانی شدت گرفته که حتی در عزل و نصب وزیران و همکاران خود، توجهی به عزت و مصلحت مملکت نکرده و بهترین گواه رفتاری است که ایشان در همین اواخر نسبت به وزرای امور خارجه و اطلاعات نشان داد. البته پرسش بنیادین آن است که رییس دولت دهم با اتکا بر حمایت چه بخش و یا افرادی تا بدین حد، بیپروا عمل کرده و حتی در برابر دستورات مقام رهبری که روزگاری خود را متصف به پیروی از او میدانست، ایستادگی میکند؟ به راستی آقای احمدینژاد و همراهانشان از کجا خط میگیرند؟
نتیجهی عملکرد و شعارهای دولت دهم و شیوع خرافهگرایی و معرفی چهرهای از اسلام که مغایر عقل و در تضاد با حقوق ملتها است، در عرصهی داخلی، افزون بر نارضایتی عمومی و نفی جمهوریت نظام، به افزایش گرایشات اسلامگریزانه در جوانان منجر شده و زمینهی نفی اسلامیت نظام را فراهم کرده است. در عرصهی بینالمللی نیز همانگونه که مشاهده شد، پاسخ قاطع مردم و رهبران سیاسی مصر و تونس، تاکید و اصرار بر این نکته بود که به هیچ وجه خواست برپایی حکومتی مشابه با نظام جمهوری اسلامی ایران را ندارند. با تاسف باید اذعان داشت که عملکرد نادرست مدیران حکومتی ایران نه تنها در سالیان اخیر به تقویت " موج بیداری اسلامی " که زمانی الهامبخش نهضتهای رهاییبخش خاورمیانه بود، نیانجامیده، بلکه منجر به تشدید نگرانی عظیمی تحت عنوان " جمهوری اسلامیهراسی " در منطقه و حتی در میان گروههای اسلامگرا شده است. یادآوری میکند که چندی پیش نیز، یکی از اعضای بلندپایهی حماس صراحتاً اعلام داشت که الگوی حکومتی مورد نظر ایشان، ترکیه است و نه ایران.
ترسیم نمودار عملکرد و شعائر آقای احمدینژاد، همراهان و حامیانشان در عرصههای داخلی و بینالمللی و همچنین میزان و حجم ثروتهای ملی و منابع مالی ناشی از فروش نفت و واردات بیرویه در سالهای اخیر که فارغ از نظارت و در غیاب نهادهایی مانند سازمان برنامهریزی و مدیریت، مستقیماً به جیب ایشان وارد شده است، حکایت از آن دارد که مشارالیه فراتر از اهدافی نظیر راهاندازی تاسیسات انرژی هستهای صلحآمیز و تامین برق برای مردم و بلکه در راستای تاسیس یک جریان تروریستی بینالمللی مشابه القاعده و البته با گرایش شیعی به سرعت در حرکت بوده و چنانچه جلوی این قطار بیترمز به موقع گرفته نشود، بیم آن میرود که چه بسا در آیندهای نه چندان دور، مردم جهان به تکرار تهدیدات و فجایعی همتراز با جنگهای جهانی گواهی دهند.
تاکیدات بیسابقه و تبلیغات گسترده مبنی بر ظهور قریبالوقوع امام زمان(عج) و حتی انتساب عملکرد و تصمیمسازیهای غیرعقلانی و فاقد مبانی کارشناسی دولت به نظرات امام عصر و طرح و تکرار ادعای واهی مدیریت جهان، تکیه بر نوعی ناسیونالیسم نوظهور که چفیه بر گردن تندیس کوروش انداخته و مکتب ایرانی را ترویج میکند، تعاملات آشکار و نهان با مقامات آمریکایی و اسراییلی و بهکارگیری افرادی با سوابق ناشناخته مانند آقایان حمید مولانا، محصولی، مشایی، سعیدلو، هاشمی ثمره و دهها موضوع دیگر، همه و همه از دلایل و نشانههایی محسوب میشوند که نگرانی فوق را واقعبینانهتر مینمایند.
آیا جنابعالی استحضار دارید که آقای رحیم مشایی در سخنرانی اخیر در جمع محفلی یاران گرمابه و گلستان خویش به صراحت ابراز میدارد که: « تفاوت مدیریت امام زمان و مدیریت به اصطلاح نایب امام زمان را در شعارهای مردمی که در اعتراضات دیروز ( ۲۵ بهمن ) شرکت کردند میتوان دید. استراتژی ما بعد از انتخابات ۸۸ علیرغم این که تمام شعارها علیه دولت و احمدینژاد بود به این صورت تدوین شد که تلاش کنیم مردم را متوجه مشکل اصلی کشور نماییم و در این راستا از بار فشاری که بر دولت و احمدینژاد بود بکاهیم. به لطف خدا و مدیریت امام زمان بر خلاف تظاهرات اعتراضی قبل، این بار رهبر بود که هدف قرار گرفته بود و هیچ کس علیه دولت و رییس جمهوری شعار نداد. »
در ابتدا به اصالت این سخنان تردید داشتم، لیکن قضایایی که اخیراً در مسالهی عزل وزیر اطلاعات رخ داد، نشان داد که اساسیترین پیامد این اقدام زیرکانهی رییس دولت دهم، مسوولیتگریزی و انتساب عملکرد ضد مردمی این وزارتخانه به عهدهی مقام رهبری و اقناع و جهتدهی افکار عمومی در راستای مواردی است که پیشتر، آقای مشایی به آنها اشاره کرده بود.
به خاک و خون کشیدن مردم و کشتن فرزندان و عزیزان این مملکت و آنگاه شانه خالی کردن از زیر بار مسوولیت و متوجه ساختن تمام تقصیرات به عهدهی رهبری و مدیریت کل سی سال گذشته از جمله پیامدهای حکومت آقای احمدینژاد بوده است. ملکوک نمودن اصالت و آرمانهای انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ که روزگاری امید مستضعفان جهان و الهامبخش نهضتهای آزادیبخش، از خاورمیانه گرفته تا آفریقا و آمریکای لاتین محسوب میشد و تبدیل این ارزشها به احساس ناامنی جهانی و منطقهای و از سوی دیگر رواج خرافهگرایی و انجام اقدامات و تبلیغاتی که به گسترش امواج اسلامگریزی انجامیده است و همچنین، ارزیابی پیامدهای ناشی از تحریک مقامات کشورهای عربی حاشیهی خلیج فارس، همزمان با افزایش تنشهای بیسابقه در ماههای اخیر در استان خوزستان، از جمله دغدغههایی بودهاند که نویسنده را به رغم کهولت سن و بیماریهای متعدد جسمانی ناگزیر ساخت تا نگرانی خویش را از وضعیت ناگوار کنونی و خطری که تمامیت ارضی، یکپارچگی ملت ایران و اعتبار باورهای اسلامی ایرانیان را تهدید میکند، عیان سازد. به جد باور دارم که از حملهی مغول به این سو، چنین تهدیدی که توامان به سوی اسلام و ایران صورت گرفته باشد، بیسابقه بوده و بیتردید، این سنخ مخاطرات، تنها در راستای خواست و سیاستهای محافل صهیونیستی و منافع افراطیهای آژانس یهود قابل توجیه است.
مقام محترم رهبری!
در دوران مبارزه بارها تبرعاً وکالت و امر دفاع از جنابعالی را به عهده گرفتم و در طی سی سال گذشته که در مسند قدرت قرار داشتید و در روزگاری که چه بسا انگیزهای برای کسب مال و جاه باید وجود میداشت، گواهی و تایید میفرمایید که هرگز از بابت منافع و خواست شخصی، درخواستی نداشتهام اما اینک و در زمانهای که تنها، لقای محبوب مانع تداوم این همه درد و رنج جانکاه میشود، شرعاً و قانوناً حضرتعالی را وصی بر حفظ حقوق و جان اعضای خانواده و خانوادهی بزرگترم یعنی نهضت آزادی ایران و دیگر آزادیخواهان دربند اعلام میکنم. شایسته است تا به عنوان قدر متیقن حاکمیت و در مقام رهبری کل نظام و مردم ایران اقدام فرمایید و ضمن صدور دستور آزادی تمامی زندانیان سیاسی و به ویژه رفع حصر از آقایان مهندس میر حسین موسوی و حجه الاسلام و المسلمین مهدی کروبی و اعلام آشتی ملی، زمینهی بازگشت به نظم و آرامش را فراهم نمایید. باشد که مجلس و قوهی قضاییه نیز در پرتو چنین سیاستی، از امکان بررسی کفایت سیاسی و اخلاقی رییس دولت دهم برخوردار شوند. امید دارد که رد وصیت نکرده و به این آخرین خواستهی فردی که شاید روزگاری حقی بر گردن آقای سید علی خامنهای و نه رهبر نظام جمهوری اسلامی ایران داشته است، بیاعتنا نباشید.
ستمکاری و ظلم بر مردم، واقعهی تازه و حادثی نیست که بتوان پیامدهای آن را نادیده گرفت و آزموده را دوباره آزمود. سرنوشت خاندان شاه فراری و وقوع دو خودکشی در یک خانواده، حکایت از پریشیدگی بیمانندی دارد که هیچ توجیه نیازمندی مالی و یا دلیل ظاهری دیگری بر آن نمیتوان یافت و برای من و شما که در ایجاد حکومت جدید نقش آفریدهایم، عبرتآموز است.
تلخی سخنم را با حلاوت بیان سعدی علیهالرحمه خاتمه داده و گزیدهای از حکایات گلستان را به عنوان تکمله، خدمتتان عرض میکنم:
« یکی را از ملوک عجم، حکایت کنند که دست تطاول به مال رعیت دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز کرده، تا جایی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند و از کربت جورش، راه غربت گرفتند. چون رعیت کم شد، ارتفاع ولایت نقصان پذیرفت و خزانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند.
نکند جورپیشه سلطانی که نیاید ز گرگ چوپانی
پادشاهی که طرح ظلم افکند پای دیوار ملک خویش بکند
والسلام علی من اتبع الهدی
احمد صدر حاج سید جوادی
عضو شورای انقلاب
۲۸ / اردیبهشت / ۱۳۹۰
محمود احمدی نژاد، گروه ها و باندهای سیاسی را مسبب نوسان قیمت ارز و سکه دانست.
به گزارش ایلنا، رئیس دولت درباره افزایش بی سابقه قیمت ارز و سکه طلا گفت: نوسانات موجود مصنوعی است و برخی گروهها و باندهای سیاسی برای کسب پست و مقام و از سویی دیگر مخدوش کردن چهره دولت به چنین اقداماتی دست زدند، اما دولت با تمام توان آماده است تا در برابر تمامی بداخلاقیها و تحریمها و فشارها ایستادگی کند.
وی اظهار داشت: در خصوص نوسانات قیمت ارز و طلا چند گروه دست اندرکار هستند یک گروه باندها و دلالانی هستند که از آشفتگی بازار سود میبرند به طوری که این گروه از برخی خلاءهای قانونی استفاده کرده و هر چقدر ارز هم خواستند به آنها داده شد اما آنها به جای اینکه کالا وارد کنند ارزها را در پیش خود نگه داشتند تا گرانتر بفروشند که در این راستا ضعف بانک مرکزی و برخی دستگاهها این بود که به این سیستم اعتماد کردند. اما گروه دیگر دست اندرکار نوسانات ارز و سکه، به ظاهر سیاسیون هستند که در این راستا به بانک مرکزی فشار میآورند که چرا قیمت را بالا نمیبرید سپس خودشان مطرح میکنند که دولت قدرت اقتصادی ندارد تا ارز را کنترل کند.
احمدی نژادگفت: در روز شهادت پیامبر عزیز اسلام (ص) یک بازی زشت اقتصادی – سیاسی – رسانهای به راه افتاد که برخی رسانهها قیمت ارز و سکه را لحظهای اعلام میکردند که به نظر من این یک خیانت بود. با به وجود آمدن این بازی زشت در داخل کشور، غربیها مدعی شدند که با تحریم آنها اقتصاد ایران به هم ریخت در حالی که این یک دروغ بزرگ است.
رییس دولت با بیان اینکه بانک مرکزی دوست دارد ارز بیشتری بفروشد تا ریال را جمع کند اما به روش صحیح، ادعا کرد: متاسفانه برخیها آشفته بازاری درست کردند که دشمن شاد شد و عدهای هم این را باور کردند و در این راستا عدهای هم جنسها را نگه داشتند به خیال اینکه گرانتر بفروشند همه اینها کارهای زشتی بود که اتفاق افتاد. حالا همانهایی که این بداخلاقیها را به راه انداختند دولت را متهم میکنند که با این وضعیت برخورد نمیکند.
نیروهای امنیتی رژیم اسد، بیش از ۵۰ شهروند معترض این کشور را درکمتر از نیم روز به قتل رساندند.
تلویزیون العربیه که از درگیری امروز به عنوان "کشتار بی سابقه" یاد کرده می گوید، نیروهای امنیتی سوریه امروز بیش از ۵۰ نفر از معترضان مخالف دولت بشار اسد را کشته و دهها نفر دیگر را زخمی کردند.
در همین حال، خالد مشعل رئیس دفتر سیاسی حماس برای همیشه سوریه را ترک کرد و این تشکل فلسطینی یک گام دیگر به انتقال دفتر خود از سوریه به کشوری دیگر نزدیک شد.
حماس که از سقوط قریب الوقوع رژیم اسد نگران است، مذاکراتی را برای انتقال دفتر اصلی خود از سوریه، با برخی کشورهای عربی انجام داده است.
العربیه به نقل از شورای انقلاب سوریه گزارش داد، شهر حماه از بامداد امروز مورد حمله نیروهای امنیتی قرار گرفت تا به گفته مخالفان از خروج معترضان به خیابان ها جلوگیری شود.
فعالان سیاسی سوریه، تظاهرات اعتراضی جمعه این هفته را با شعار "حق دفاع از خود" نامگذاری کرده ومردم را برای حضور گسترده در آن دعوت کرده بودند.
شورای عمومی انقلاب سوریه در گزارشی اعلام کرد تا ظهر امروز بیش از ۵۰ نفر به ضرب گلوله نیروهای امنیتی سوریه جان خود را از دست دادند.
گزارش های تکمیلی اما حاکی از افزایش قربانبان تا بعد از ظهر امروز است. با این حال آمار کاملی از تعداد کشته شدگان اعلام نشده است
این شورا همچنین صبح امروز در گزارشی اعلام کرده بود ، نیروهای امنیتی وابسته به دولت در شهر حمص دست به کشتار بی سابقه ای زده اند.
بر اساس این گزارش شب گذشته شهر حمص در معرض حملات شدید توپخانه ارتش سوریه قرار گرفته است که بر اثر آن دهها نفر از جمله چند کودک کشته شدند.
عقیل هاشم سرهنگ بازنشسته سوری در گفتگو با تلویزیون العربیه درباره راه حل های امنیتی دولت مردان سوریه گفت :" بشار اسد تصمیم خود را گرفته است تا با سرکوب بحران سوریه را به پایان برساند."
وی افزود : " این رژیم تنها حرف زور را می فهمد بنابر این ارسال پرونده به شورای امنیت تنها راه باقی مانده است."
وحید صقر از فعالان سیاسی سوریه نیز اعلام کرده است " تعدادی از مناطق در سوریه از جمله مناطقی در شهر حمص با خاک یکسان شده است. "
وی درباره احتمال مخالفت روسیه با پیش نویس قطعنامه کشورهای غربی و عربی گفت : " بیاد داریم که در کوزوو با وجود مخالفت روسیه ، در آن کشور دخالت نظامی صورت گرفت."
بسام جعاره عضو شورای ملی سوریه هم درباره موضع مخالف روسیه نسبت نسبت به پیش نویس قطعنامه کشورهای غربی و عربی در سوریه گفت :" مسکو باید درک کند که مصالح آینده کشورشان با سوریه در دست مردم این کشور خواهد بود نه رژیم بشار اسد که روزهای حکومت داری آو به پایان رسیده است."
عضو شورای سوریه بر این باور است که روسیه بدنبال گرفتن امتیاز از کشورهای غربی یا عربی است و همانند مسئله عراق در ۲۰۰۳ و نیز مسئله لیبی سعی خواهد کرد تا آخرین روزها از خود موضعی متفاوت نشان دهد.
یکی از استادان دانشگاه صنعتی شریف ایران در آمریکا دستگیر و به نقض قوانین صادراتی آن کشور متهم شده است.
به گزارش خبرگزاری اسوشیتدپرس، مجتبی عطاردی، دانشیار دانشکده برق دانشگاه صنعتی شریف متهم است که با خرید تجهیزات پیشرفته آزمایشگاهی آمریکایی، قوانین صادراتی آن کشور را زیر پا گذاشته است.
این خبرگزاری گزارش می دهد که فهرستهای رسمی اسامی زندانیان در آمریکا حاکیست که آقای عطاردی، ۵۴ ساله و متخصص میکروالکترونیک، در یک بازداشتگاه دولت فدرال آمریکا در حومه سانفرانسیسکو تحت بازداشت قرار دارد.
به گزارش بی بی سی فارسی دفتر حافظ منافع ایران در سفارت پاکستان در واشنگتن گفته است که از دستگیری این شهروند ایرانی آگاه است.
به گزارش اسوشیتدپرس آقای عطاردی که هفتم دسامبر سال ۲۰۱۱ هنگام پیاده شدن از هواپیمایی در لس آنجلس دستگیر شد، روز پنجشنبه در دادگاهی فدرال در سانفرانسیسکو حضور یافت.
خانواده مجتبی عطاردی بعد از جلسه ۱۰ دقیقه ای دادگاه گفتند که قرار است او به قید وثیقه و مشروط به نصب دستگاه ردیاب الکترونیکی به او آزاد شود.
به گفته خانواده آقای عطاردی یکی از دلایل موافقت با آزادی او به قید وثیقه، بیماری او است.
وکیل آقای عطاردی هم به اسوشیتدپرس گفته که در زندان با موکلش خوب رفتار شده و مسئولان زندان به نگرانی های موجود در مورد سلامتی اش توجه کامل داشتند.
آقای عطاردی که گفته می شود برای درمان به آمریکا سفر کرده، تاکنون دوبار دچار حمله قلبی شده و در ۱۴ ماه گذشته هم دو بار جراحی شده است.
اسوشیتدپرس گزارش داده که مقامات قضایی آمریکا از اظهار نظر در مورد این خبر خودداری کرده اند اما یکی از مسئولان دانشگاه صنعتی شریف که خواسته نامش فاش نشود، به این خبرگزاری گفته که آقای عطاردی به اتهام خرید تجهیزات علمی از آمریکا، تحت بازداشت قرار گرفته است.
به گفته این مقام دانشگاه صنعتی شریف تحقیقات آقای عطاردی جنبه نظامی نداشته و او صرفا می خواسته "تجهیزات ساده ای را که هر کسی می تواند بخرد برای آزمایشگاهش خریداری کند."
حمید رضا کاتوزیان رئیس کمیسیون انرژی مجلسبه مطالب مطرح شده درباره درباره توقف صادرات نفت ایران به اروپا واکنش منفی نشان داد و گفت که مجلس در تصمیم گیری های حساس و پر اهمیت داخلی دخالت داده نمی شود، اما جایی که می خواهند رفتار کاملا منفی و برخورد خصمانه در فضای بین المللی داشته باشند از مجلس به عنوان ابزار استفاده می کنند.
وی با بیان اینکه تصمیم گیری درباره واکنش به تحریم های نفتی اروپا علیه ایران باید از سوی افراد ذی صلاح، باشد نه اینکه هر فردی از هر گوشه کشور اظهارنظر و اعلام سیاست کند، گفت: بهتر است نهادها، دستگاهها و افرادی که صلاحیت ورود به مسائل تخصصی را ندارند و اساسا نسبت به تبعات اظهارنظرهای مختلف آگاه نیستند، به این حوزه ورود پیدا نکنند.
حمیدرضا کاتوزیان در گفتگو با مهر، با ابراز بی اطلاعی از تهیه طرحی مبنی بر توقف صادرات نفت ایران به اروپا در پی تحریم نفتی ایران از سوی اتحادیه اروپا، توسط نمایندگان مجلس، گفت: تصمیم گیری درباره واکنش به تحریم های نفتی اروپا علیه ایران باید از سوی افراد ذی صلاح با عقلانیت و استفاده از خرد جمعی و مشورت با صاحب نظران باشد و آنها باشند که در این باره اعلام نظر کنند نه اینکه هر فردی از هر گوشه کشور اظهارنظر و اعلام سیاست کند، یکی بگوید نفت صادر نمی کنیم، دیگری بگوید به صادرات ادامه می دهیم، یکی بگوید از همین هفته صادرات را متوقف می کنیم! این نوع اظهار نظرها جز ایجاد تشتت نتیجه ای ندارد و نشان می دهد در ایران مجموعه ناهماهنگی وجود دارد که هر کسی ساز خود را می زند.
کاتوزیان گفت: نه این اعلام نظرها در تصمیم گیری های کلان نقش دارد و نه لحاظ می شود، آثار منفی این نوع سخنان بیش از آثار مثبت آن است. این اظهارات می تواند به عنوان پیشنهاد مطرح شود و مورد بررسی قرار گیرد اما اینکه فردی یا نماینده ای اعلام کند جمهوری اسلامی ایران چنین تصمیمی دارد، از آنجایی که به طور واقع هنوز مسئله به طور کامل رسیدگی نشده است، نمی تواند درست و به صلاح کشور باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر