شراره سعیدی/ رادیو کوچه
پس از اتفاقات روز 14 اسفند سال 59 نامههای بسیاری به سوی آقای خمینی ارسال شد. پس از نامهی آقای بنیصدر، اعضای حزبجمهوری نیز به نوبت نامههایی فرستاده و از رقیب گلایه میکردند. یکی از این نامهها که شاید موثرترین آن باشد، نوشته آقای بهشتی است که در روز 22 اسفند (تقریبن یک هفته پس از 14 اسفند) برای خمینی فرستاده شد. در این نامه آقای بهشتی نقطه اتکا تمامی متناش را به نقطه ضعف یک مرجعتقلید گذارده و از خطر نابودی اسلام توسط رقیب میگوید، نکتهای که توسط جناح مقابل نادیده گرفته میشود. و شاید تنها نقطه اشتراکشان فراموش نمودن جنگ، جنوب و هجوم بیگانه بود. به قسمت اول این نامه توجه کنید:
استاد و رهبر بزرگوار
السلام علیکم و رحمتاله و برکاته
سنگینی وظیفه، فرزندتان را بر آن داشت که این نامه را به حضورتان بنویسد و حقایق را به عرضتان برساند. دوگانگی موجود میان مدیران کشور بیش از آن که جنبهی شخصی داشته باشد، به اختلاف دو بینش مربوط میشود. یک بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادی که در عین زنده بودن و پویا بودن، باید سخت ملتزم به وحی و تعهد در برابر کتاب و سنت باشد، بینش دیگر در پی اندیشهها و برداشتهای بینابین، که نه به کلی از وحی بریده است و نه آنچنان که باید و شاید در برابر آن متعهد و پایبند. گفتهها، نوشتهها و کردهها بر این موضوع بینابین گواه.
بینش اول، در برابر بیگانگان و هجوم تبلیغاتی و سیاسی و اقتصادی به نظام، سخت به توکل بر خدا و اعتماد به نفس و تکیه بر توان اسلامی و پرهیز از گرفتار شدن در دام داوریها یا دلسوزیهای بیگانگان معتقد و ملتزم. بینش دیگر، هرچند دلاش همین را میخواهد و زباناش همین را میگوید و قلماش همین را مینویسد، اما چون همهی مختصات لازم برای پیمودن این راه دشوار را ندارد، در عمل لرزان و لغزان.
بینش اول، به نظام و شیوهای برای زندگی امت ما معتقد است که در عین گشودن راه به سوی همه نوع پیشرفت و ترقی، مانع حل شدن مسلمانها در دستآوردهای شرق یا غرب باشد و آنان را بر فرهنگ و نظام و ارزش اصیل و مستقل اسلام استوار دارد. بینش دیگر، با حفظ نام اسلام و بخشی از ارزشهای آن، جامعه را به راهی میکشاند که خود به خود درها را به روی ارزشهای بیگانه از اسلام و بلکه ضد اسلام میگشاید.
بینش اول، روی شرایطی در گزینش مسوولان تکیه میکند که جامعه را به سوی امامت متقین و گسترش این امامت بر همهی سطوح راه میبرد. بینش دیگر، بیشتر روی شرایطی تکیه میکند که خود به خود راه را برای نفوذ بیمبالاتها یا کم مبالاتها در همهی سطوح مدیریت امت اسلامی و حاکم شدن آنها برسرنوشت انقلاب هموار میسازد.
شاید برای شما شنیدن این خبر تلخ و دشوار باشد که بسیاری از کسانی که در طول سالهای اخیر در راه حاکم شدن اسلام اصیل بر جامعهی ما کوشیده و رنجها بردهاند و در طول این سالها به مقتضای طبیعت و ماهیت نظام اداری رژیم شاهی، درهمهی سازمانهای لشکری و کشوری همواره در اقلیت بوده و زیر فشار اکثریت غربگرا یا شرقگرای حاکم بر این سازمانها به سر بردهاند، هم اکنون در جمهوری اسلامی هم که امام در راس آن است و تنی چند از فرزندان امام نیز بخشی از مسوولیتها را برعهده دارند و مردم عزیز ما نیز در صحنهها حضور دارند، دوباره تحت فشار همان اکثریت قرار گرفتهاند، این اقلیت مومن که اگر حمایتاش کنند، میرود که اکثریت شود، امروز ذلت و خذلان مومنان را در جمهوریاسلامی با پوست و گوشت و استخوان لمس میکنند که با چماق ارتجاع میکوبندشان و با کارشکنیهای رنگارنگ، سد راه حرکت اسلامی و اصلاحی آنها میشوند، با استظهار به ستون پنجم دشمن که در همهی این سازمانها جا خوش کردهاند و با اطمینان به حمایت گروهی از مسوولان امروز و دیروز.
اگر این دو بینش در اداره امور جمهوریاسلامی ادامه یابد، نه کارهای جاری مردم سر و سامان پیدا میکند، نه مشکلات موجود دینی، فرهنگی، اخلاقیات اجتماعی و اقتصادی این مردم رنجدیده و محروم و ایثارگر با سرعت و قاطعیت کافی حل میشود و نه میتوان برای آینده طرحهای اصیل اسلامی ریخت و به مرحله عمل درآورد… نظر ما این است که رشد کمی و کیفی دارندگان بینش اول «اسلام فقاهتی و خط اصیل امام» به لطف الهی امروز به آن درجه رسیده است که نهادهای لشکری و کشوری به وسیله صاحبان این نوع بینش اداره شود و اداره جمهوری اسلامی بر پایه یک بینش استوار شود.
برادران گفتند که نوارهای مربوط به سخنان رییسجمهوری در اصفهان را خدمتتان دادهاند که دانشآموزان و کارمندان را به مقاومت در برابر اقدامات دولت تشویق میکند که با نظرات شخصی رییسجمهوری منطبق نیست. نوارهای مربوط به ارتباط مستقیم برخی از کارگردانان اعتصاب اخیر شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه با دفتر رییسجمهوری و آقای زنجانی دستیار رییسجمهوری نیز در اختیار مسوولان قضایی است.
با کمال تاسف، نواقص موجود در این انجمنهای اسلامی و برخی از اعضای آنها و نفوذ عناصر ناخالص در این انجمنها و نهادها را وسیلهای برای سرکوبی کل نهادها و خارج کردن آنها از صحنه قرار دادهاند تا همین چند قدم کوتاه نیز که در راه حاکمیت اسلام بر سازمانهای لشکری و کشوری جلو رفتهایم، خنثا شود.
امروز در بیشتر دستگاههای نظامی و انتظامی و موسسات و سازمانهای دیگر، جریانهایی میگذرد که عناصر متدین و دلسوخته را بسیار افسرده کرده و میکند. اینها احساس میکنند به جرم اینکه در راه حاکم شدن اسلام تلاش کرده و با مخالفان حاکمیت اسلام بر ارتش و شهربانی و ژاندارمری و نهادهای دیگر دولتی درگیری و ستیز داشتهاند، امروز در جمهوری اسلامی با حمایت رییسجمهوری و همفکران ایشان در جبهه ملی و نهضت آزادی و با همدستی خلقیها همه جا سرکوب میشوند و میروند که به سرنوشت مومنان در جنگ اصحاب اخدود دچار گردند «و ما نقموا منهم الا ان یومنوا بالله العزیز الحمید».
امام عزیز،
به خدا سوگند تحمل این وضع برای این فرزندتان بس دشوار است که چهرهی افسردهی اینها را ببینم و ندای «یا للمسلمین» آنها را بشنوم و تنها پاسخ این باشد که صبر کنید. من هم صبر میکنم «و فیالعین قذی و فیالحلق شجی.»
این روزها مکرر با خود میاندیشم که ای کاش زیر بار این مسوولیت سنگین که با تاکید بر عهدهام نهادید نبودم، تا میتوانستم به کمک آنها لااقل فریادی برآورم، زیرا فریاد از یک طلبه زیبنده است اما از یک مسوول انتظار اقدام میرود، نه فریاد و اگر اقدام کنم با این شایبه جگرسوز روبهرو میشوم که دفاع از مظلومان نیست، جنگ قدرت است میان سران، از روی هواها.
با استفاده از حمایتهای مکرر شما اینک همه نهادها کوبیده میشوند، مجلس، دولت، دستگاه قضایی و نهادهای انقلاب و هر چند در کوبیدن اینها موفق نشدهاند، ولی نه خطرشان را میتوان نادیده گرفت، نه ضررشان، که همه را از خدمت گستردهتر به مردم محروم و ایثارگرمان باز میدارند.
آقای رییسجمهوری در کارنامهشان که پریروز به صورت سرمقاله در روزنامهشان منتشر شده و رسمن دستگاه قضایی را به ایجاد یک بلوای جدید در جامعه تهدید میکند که اگر دستگاه قضایی بخواهد ایشان را با کسانی که در حوادث روز چهاردهم اسفند دانشگاه تهران زخمی و مصدوم شده و در دادسرای تهران از ایشان شکایت کردهاند، از نظر رسیدگی قضایی در دو کف مساوی بگذارد، از ریاستجمهوری کنارهگیری خواهد کرد، آیا ایشان خواهان آن نوع دستگاه قضایی هستند که اگر کسی از رییسجمهور شکایت کرد، با دو طرف شکایت یکسان رفتار نکند؟
لازم است به اطلاع حضرتعالی برسانم که طبق سندی که به مقامات قضایی داده شده و مربوط به دستور کار مراسم چهاردهم اسفند است صریحن گفته شدهاست که اگر درگیری پیش آید، ماموران انتظامی موظفاند افرادی را که دستگیر میکنند به گارد ریاستجمهوری تحویل بدهند.
ما در دیدار روز دوشنبه یازدهم اسفند در منزل آقای موسوی اردبیلی آنقدر با محبت و گرمی با ایشان برخورد کردیم و در حل مشکل وزیران دارایی و بازرگانی جلو رفتیم که امید داشتیم بر تفاهمها افزوده شدهاست و هرگز باور نمیکردیم که آقای بنیصدر سه روز بعد از این دیدار چنین رفتاری از خود نشان خواهند داد.
خبر / رادیو کوچه
حسن فتحی، روزنامهنگار، که از ۲۲ آبانماه بازداشت شده بود، روز دوشنبه، 30 ژانویه، با سپردن وثیقه از زندان آزاد شده است. آقای فتحی توسط افرادی موسوم به لباس شخصی بازداشت شده بود.
این در حالی است که رسانههای داخلی ایران اعلام کرده بودند که بازداشت او به دلیل مصاحبه او با بخش پارسی شبکه بیبیسی در مورد انفجار در پادگان سپاه در غرب تهران بوده است.
به گزارش این رسانهها، اتهام آقای فتحی «نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی» است.
پس از بازداشت حسن فتحی، بیبیسی با انتشار بیانیهای اعلام کرد: «بیبیسی فارسی خبرنگار یا کارمندی در ایران ندارد و این بخش به عنوان یک تحلیلگر مستقل با آقای حسن فتحی و بسیاری دیگر از روزنامهنگاران، دانشگاهیان و سایر شخصیتهای ایران مصاحبه میکند.»
لازم به اشاره است در سال جاری چندین روزنامهنگار و مستندساز ایرانی به اتهام همکاری با این شبکه خبری بازداشت و مدتی را در حبس گذراندهاند.
بیشتر بخوانید:
«ماموران حسن فتحی را با لپتاپ و ریسیور بردند»
اکبر ترشیزاد/ رادیو کوچه
این اتفاق هم از جنس آن بازیهای خندهدار روزگار است که برای «تئوی» عزیز و سادهدل و سادهزیست، یک مراسم خاکسپاری مجلل و پر زرق و برق برگزار میشود، برای اویی که آثارش بیش از همه چیز به دور از تجمل و اشرافزدگیهای متظاهرانه بود و در تمام عمرش با بیپیرایگی و سادگی سخن گفت و کار کرد. خبر آنقدر ساده و کوتاه و ناگهانی بود که باورش سخت مینمود، «تئو آنجلوپولوس»، فیلمساز یونانی در سن ۷۶ سالگی و در اثر پیامدهای یک سانحهی رانندگی درگذشت.
هنوز بیست سال هم نداشتم و تازه با سینمایی که رنگ و بوی فلسفه داشت آشنا شده بودم. تشنهی حرفها و دیالوگهای قلمبه سلمبهای این تیپ فیلمها بودم و آنها را جمله به جمله و کلمه به کلمه حفظ میکردم و بعد دایم در گفت و گوها و جمعهای دوستانهمان تکرار میکردم. به این شکل از سینما عادت کرده بودیم که کارگردان و مولف اثر، مثل یک پیامبر و یا استاد اعظم بر روی کرسی خداگونهی خود بنشیند و بعد پیامهای خودش را موعظهوار برای ما بخواند و ما آنها را بدون هیچ کم و کاستی به خاطر بسپاریم. خلاصه دردسرتان ندهم، دوره دورهی «هامون»بازها بود و دیالوگهای آنچنانی و ناگهان یک شب همهی این تعاریف در ذهنم بههم ریخت. اثری از فیلمسازی ناآشنا در تلویزیون ایران به نمایش درآمد که همهی الگوهای پیشینم را به هم ریخت، نام فیلم «گام معلق لکلک» بود و کارگردانش «تئو آنجلوپولوس». فیلمی تلخ، پرملال و تاثیرگذار که از همه عجیبتر هیچگونه ادعای پیامبری نداشت. برای ما که عادت به شنیدن حرفها و موعظههای هنرمندان اسطورهایمان داشتیم، «تئو» هیچ حرف روشنی نداشت. او آشکارا ما را به شریک شدن در تجربههایش و دریافتن آن چیزی دعوت میکرد که خود درمییابیم نه آنکه او قرار است تا به خورد ما بدهد، تجربهای همچون خواندن یک شعر رازآلود، چیزی که برای بسیاری از مخاطبان سینما تازگی داشت.
«ئو آنجلوپولوس» در ۲۷ آوریل ۱۹۳۵ در «آتن» بهدنیا آمد. خردسال بود که «یونان» توسط نیروهای متفقین اشغال شد و سپس جنگ داخلی در این کشور و فضای سیاسی آن دوران تاثیر عمیقی بر زندگیاش گذاشت. او تحصیل در رشتهی حقوق دانشگاه «یونان» را در میانهی راه رها کرد و با رفتن به «فرانسه» به تحصیل در رشتهی سینما پرداخت. پس از بازگشت به یونان در سال ۱۹۶۴به عنوان روزنامهنگار و منتقد فیلم فعالیت کرد و سرانجام در دهه ۷۰ و در دوران حکومت دیکتاتوری در «یونان»، نخستین فیلمهایش را ساخت. «آنجلوپولوس» نزدیک به ۴۰ سال فعالیت هنری داشت و جوایز معتبر بسیاری را از جشنوارههای مهم سینمایی جهان به دست آورد. جایزه شیر طلایی جشنواره «ونیز» برای فیلم «اسکندر کبیر» در سال ۱۹۸۰، جایزههایی از جشنوارههای «برلین» و «ونیز» برای فیلم «چشماندازی در مه» و یا جایزههایی چون نخل طلای جشنواره «کن» برای فیلم «ابدیت و یک روز» در سال ۱۹۹۸ و جایزه ویژه هیت داوران «کن» برای فیلم «نگاه خیره اودیسه».
این موضوع به هیچ عنوان عجیب نیست که فیلمهای این شاعر سینما برای شرقیها و به ویژه ما ایرانیها اینقدر قابل لمس و درک باشد چرا که «آنجلوپولوس» در فیلمهایش به مضامین اجتماعی چون آوارگی، مهاجرت، جنگ، تبعید، تنهایی، تعلق به خاک و سرزمین، و مرگ و زندگی بسیار اهمیت میداد، مفاهیمی که ما با پوست و گوشت و استخوانمان آنها را لمس کردهایم. «آنجلوپولوس» در سال ۱۳۷۹ یک بار به ایران سفر کرده و در جشنوارهی فیلم «فجر» جایزه ویژهای را از دست «عباس کیارستمی» دریافت کرده بود. از آثار مشهور این کارگردان میتوان از «بازیگران دورهگرد»، «اسکندر کبیر»، «سفر به سیترا»، «چشماندازی در مه»، «گام معلق لکلک»، «نگاه خیره اودیسه»، «ابدیت و یک روز»، «دشت گریان» و «غبار زمان» نام برد.
مازیار مهدویفر/ رادیو کوچه
آن قطعه سنگ، شلوارم را پاره کرد، همینطور چکمهام را، و پارگی عمیقی در پشت مچ پایم ایجاد کرد. آنقدر عمیق بود که میشد استخوان پایم را دید. فریاد بلندی کشیدم، نشستم روی زمین و محکم مچ پایم را گرفتم. یکی از سرکارگرها دوید سمتم. خون شدیدی از من میرفت اما او سرم داد کشید و گفت این سنگ مال یک سفارش خیلی مهم بوده و رییس پدرمان را در خواهد آورد. بعدش به من گفت: «زود پا شو.» پارگی پایم را نشانش دادم. اما در جوابم گفت: «اول به فکر این سنگی باش که خرد کردهای. زود باش همین الان تکههای سنگها را جمع کن.» از او خواستم که اول اجازه دهد زخم را با چیزی ببندم، اما او همچنان به سنگ اشاره میکرد، یعنی اینکه موضوع سنگ مهمتر از بند آمدن خون من بود.
لنگلنگان شروع کردم به جمعکردن سنگها، درحالیکه خون داشت شلوارم را خیس میکرد و از چکمهام چکه میکرد روی زمین. نزدیک بود غش کنم، واقعن نمیدانم چهطور از عهدهاش برآمدم، الان حتا نمیتوانم به آن موضوع فکر کنم. سنگها را جمع کردم و همانطور لنگلنگان رفتم تا زخم را باندپیچی کنم. برای باندپیچی زخم مجبور شدم یک تکه از پوستم را بکنم، هنوز جای زخمش را روی مچ پایم دارم. این باعث شد تا مدت زیادی نتوانم فوتبال بازی کنم.
به خاطر اتفاقی که برایم افتاده بود تا مدتی فقط در آشپزخانه کار میکردم. یک روز که داشتم میرفتم خرید، پشت ویترین مغازه، ساعت بسیار زیبایی توجهم را به خودش جلب کرد، جنسش از فلز و کائوچو بود، و قیمتش زیاد نبود. با خودم گفتم: «اگر اشتباه نکنم همیشه دوست داشتم یک ساعت داشته باشم تا معنای گذر زمان را بفهمم، ساعتی که تاریخ را نشانم بدهد و به من بگوید چقدر بزرگ شدهام.» بنابر این وقتی آن ساعت را دیدم، پولهای توی جیبم را شمردم. با اینکه پول زیادی نداشتم اما میتوانستم آن ساعت را بخرم.
رفتم تو و ساعت را خریدم. وقتی از مغازه آمدم بیرون خیلی خوشحال بودم. اولین ساعتی بود که در تمام عمرم داشتم. مواظبش بودم و دستانم را طوری نگه داشتم که بتوانم انعکاس نور خورشید را روی شیشهاش ببینم. دوست داشتم از قم تا روستایمان «نوا» بدوم و ساعتم را به برادر کوچکم نشان دهم. چقدر حسودی میکرد اگر ساعتم را میدید. اما دویدن از آنجا تا «نوا» شدنی نبود. به همین دلیل رفتم حرم «فاطمه معصومه» و از او به خاطر ساعتم تشکر کردم. ساعتم را مالیدم به دیواره حرم تا پاک پاک شود. البته حواسم بود که شیشهاش خراش برندارد. آنقدر از داشتن ساعتم خوشحال بودم که حتا لحظهای به فکرم رسید، حتا اگر یک انگشتم را در کارخانه سنگبری از دست بدهم باید همینجا در قم بمانم.
تا اینکه یک شب پلیس ریخت توی کارخانه. پلیسها حسابی مجهز بودند، با خودشان کامیون هم آوردهبودند تا بتوانند مستقیم ما را بفرستند سر مرز، به جای اینکه بخواهند اول ما را به اردوگاه موقت بفرستند. دوباره اخراج از ایران. نمیتوانستم باورش کنم. واقعن افسردهکننده بود. پلیس میدانست کارگرهای غیرقانونی زیادی آنجا کار میکنند. درها را شکستند و آمدند تو، و با مشت و لگد ما را بیدار کردند.
«وسایلتان را جمع کنید. شما را مستقیم میفرستیم افغانستان.»
فوری وسایلم را جمع کردم و آن پاکت همیشگی که پر بود از پول را آماده کردم. مثل همیشه هزینه برگرداندنمان را پرداخت کردیم. این دفعه سفر خیلی سخت بود. تعدادمان خیلی زیاد بود. آنهایی که در کنارههای کامیون نشسته ودند هر لحظه ممکن بود پرت شوند بیرون و آنهایی هم که وسط بودند در خطر خفه شدن قرار داشتند. عرق ریختن، نفسنفس زدن، فریاد کشیدن. توی آن وانفسا ممکن بود بمیری و هیچکس حتا خبردار هم نشود.
مثل زباله ما را پرتاب کردند آنطرف مرز. برای یک لحظه به چیزی فکر کردم که تا آن لحظه شهامت اندیشیدن به آن را نداشتم. برگشتن به نوا. در سمت شرق، نوا بود و مادر، خواهر و برادرم. در غرب، ایران بود و همان ناامنی قدیمی و درد و رنج و چیزهای دیگر. برای یک لحظه به بازگشت به خانه فکر کردم. یاد حرفهای مردی افتادم که وقتی در «قتا» بودم میخواستم از طریق او نامهای به مادرم در نوا برسانم. سه سال از آن وقت میگذشت. توی نامه از مادرم خواسته بودم بیاید و مرا برگرداند. آن مرد نامهام را خواند و گفت:
یک پلیس ما را جلوی دیوار به صف نگهداشت و یکی یکی ما را بازرسی کرد تا جیبهایمان را خالی کرده باشیم
«عنایت، من وضعیت مردم افغانستان را میدانم. میدانم در استان غزنی چه خبر است و آنجا با هزارهها چه برخوردی میشود. باید خوشحال باشی که آنجا نیستی و اینجا در قتا زندگی میکنی. درست است اوضاع اینجا چندان خوب نیست، اما حداقل میتوانی وقتی صبح خانهات را ترک میکنی مطمئن باشی شب، زنده به خانه برمیگردی. اما در غزنی نمیتوانی مطمئن باشی وقتی از خانه بیرون میروی کدام یک اول برمیگردد، خودت یا خبر مرگت؟
اینجا قاطی مردم دیگر هستی و راحت اجناست را میفروشی، اما در کشور تو هزارهها حتا نمیتوانند راحت توی خیابان راه بروند. یک طالبان یا پشتون همیشه چیزی برای گیر دادن به یک هزاره پیدا میکند. ریش کوتاه، عمامه نامناسب، یا حتا خانهای که بعد از ساعت ده شب هنوز چراغش روشن است. هزارهها همیشه به خاطر چیزهای بیارزش در خطر مرگ هستند. کشته شدن به خاطر گفتن یک کلمه یا به دلیل قوانین بیمعنا. باید به مادرت افتخار کنی که تو را از افغانستان خارج کرده. آدمهای زیادی هستند که آرزویشان خروج از آنجاست اما هرگز نمیتوانند این کار را انجام دهند».
دستانم را کردم توی جیبم، ژاکتم را محکم پیچیدم دور خودم و راه افتادم تا با یک قاچاقچی برای برگرداندنم به ایران صحبت کنم.
اما این دفعه، توی یکی از پستهای بازرسی، یکی از همانها که قاچاقچیها به پلیسهایش پول میدادند تا چشمهایشان را ببندند، مشکلی پیش آمد. بعد از اینکه پول توافق شده پرداخت شد پلیسها شروع کردند به بازرسی بدنی ما تا چیزهایی را از ما بدزدند. ممکن است بپرسی چه چیزی، و بگویی شما که همه بیپول بودید، اما از کسی هم که هیچ چیزی ندارد همیشه میشود چیزی درآورد. مثلن من یک ساعت داشتم. آن ساعت مال خودم بود و بیشتر از هر چیز دیگری برایم ارزش داشت. درست است هر وقت که میخواستم میتوانستم یکی دیگر بخرم، اما آن میشد یک ساعت دیگر، یک چیز متفاوت. این ساعت، اولین ساعت تمام زندگیم بود.
یک پلیس ما را جلوی دیوار به صف نگهداشت و یکی یکی ما را بازرسی کرد تا جیبهایمان را خالی کرده باشیم. هر وقت کسی را میدید که به نظرش رفتار مشکوکی داشت یا تکانهای نابهجا میخورد و یا توی صورتش حرکت عجیبی دیدهمیشد میرفت سراغش. میدانی منظورم چیست؟ آدمی که چیزی را پنهان کرده، قیافهاش این را نشان میدهد. نوک دماغش را میچسباند به صورت آن شخص و تف میانداخت روی زمین. اینجوری سعی میکرد او را بترساند. اما اگر این تشر جواب نمیداد، یک سیلی میخواباند زیر گوشش یا با ته قنداق تفنگ یا خود تفنگ به او ضربهای میزد. به من که رسید خیلی آرام از کنارم گذشت، اما ناگهان ایستاد. برگشت و روبiروی من ایستاد. درحالیکه پاهایش را به اندازه عرض شانههایش از هم بازکردهبود.
- چه چیزی را قایم کردهای؟ قدش سی چهل سانتی بلندتر از من بود. طوری به او نگاه کردم انگار دارم به یک کوه نگاه میکنم.
- هیچی.
- داری دروغ میگویی.
- دروغ نمیگویم جناب سرهنگ.
- بسیار خوب، اما من فکر میکنم داری دروغ میگویی.
اگر در دنیا چیزی باشد که از آن بدم بیاید کتک خوردن است. چون دیده بودم که او افراد قبل از من را کتک زده با خودم فکر کردم کاری کنم که باعث خوشحالیش شود. دو تا اسکناس توی جیب مخفی کوچکم داخل کمربندم داشتم. آنها را بیرون آوردم و دادم به او، به این امید که راضی شود. گفت: «تو یک چیز دیگر هم داری، نداری؟» «نه. دیگر هیچی ندارم.» یک سیلی خواباند توی صورتم. انتظارش را نداشتم، صورتم آتش گرفته بود و گوشم سوت میکشید. احساس میکردم صورتم به اندازه یک قرص نان ورم کرده. دوباره گفت: «داری دروغ میگویی.»
فکر میکنی خودم را انداختم رویش، یک سیلی خواباندم توی گوشش و موهایش را کشیدم؟ نه، فقط مچ دستم را نشانش دادم. با ناامیدی شکلکی درآورد. ساعتم برایش ارزشی نداشت. با عصبانیت ساعتم را از دستم درآورد و انداخت توی جیبش، بدون اینکه کوچکترین نگاهی به من بیاندازد. بعد از آن بود که اجازه دادند برویم. صدایشان را میشنیدم که در آن نور غمگین صبحگاهی به ما میخندیدند و دور میشدند.
اشاره از رادیو کوچه:
آن چه در پی میخوانید نامه واردهای از یکی از شنوندگان رادیو کوچه است که پیشتر نیز از همین دست نامههایی دیگر در کوچه منتشر شده بود. بدیهی است رادیو کوچه به دلیل رعایت اصول کاری اشاره می کند مسوولیت محتوای این نوشته بر عهده نویسنده نامه است و مانند گذشته تاکید دارد که این رسانه آماده درج هر پاسخ و یا نظری در این مورد است.
اوستا میرکاشف / نامه وارده
به نظر میرسد این روزها دیگر کسی علاقهمند نیست بداند بر سر برنامهای با نزدیک به یک میلیون طرفدار دارد و شاید یکی از پرببیندهترین برنامههای فارسی زبان چه آمده است. شاید مردم ایران عادت کردهاند که مدتی با هیجان موضوعی را دنبال کنند و بعد همه چیز به فراموشی سپرده شود.
میخواهم به یکی از پربینندهترین برنامههای صدای آمریکا اشاره کنم. بله برنامهای به نام «پارازیت» البته اگر از خاطر شما نرفته باشد. پارازیت همان برنامهای بود که کامبیز حسینی و سامان اربابی اولینبار با روی کردی متفاوت از صدای آمریکا که مدلی خشک و شاید دایناسوری بود، برنامهای را به رنگ و بویی دیگر بیرون آوردند.
بله شاید بر شیوه کار این برنامه نقد وارد بوده است. از بیان مجری تا نوع برخورد با میهمانان این برنامه اما به هر روی اصل کار میتوانسته بر این باشد که برنامه جنس خودش «آزمون و خطا» بوده است چرا که پیشتر با این شیوه برنامهای تهیه نشده بود.
این برنامه خیلی زود جای خود را باز کرد چرا که جنبههای ارتباط مردمیاش بیش از تصور بود. این یک خطر مهم برای حاکمیت در ایران بود.
اما این برنامه در ماههای اخیر دستخوش تندبادهای مدیریتی شد که امروز با رفتن آقای عسگرد مدیر سابق صدای آمریکا شاید به فراموشی سپرده باید بشود. عزل و نصبهایی که پشت آن روشن نشد که چه سیاست مشخصی وجود داشته است. افرادی که یک شبه استخدام شدند و کسانی که یک شبه با مامور امنیتی از این رسانه خارج شدند.
اما من میخواهم کمی در مورد پارازیت صحبت کنم. بله به طور دقیق فقط در مورد پارازیت. پارازیتی که از تندباد حوادث درون صدای آمریکا در امان نماند. شاید در چند ماه قبل وقتی صحبت از راهاندازی استودیو نیویورک «پارازیت» شد کمتر کسی فکر میکرد پارازیت به زودی به دستانداز خواهد افتاد.
در همین روزهای اخیر بود که کامبیز حسینی در صفحه فیس بوک خود نوشت:
«من کامبیز حسینی از وقفهای که در اجرای این برنامه افتاده از صمیم قلب عذرخواهی میکنم و امیدوارم که پارازیت هر چه سریعتر به روال عادی خود بر گردد.»
در واقع آقای حسینی بعد یک وقفه قبلی که پس از آن وعده شده بود پارازیت دوباره باز خواهد گشت این نوشته را بر روی فیس بوک خود گذاشت.
اما راستی چه شد. این سوالی بود که خیلی از طرفداران هشتصد هزار نفری صفحه فیس پارازیت از گردانندگان این برنامه می پرسیدند.
پارازیت به گمان من باید بررسی شود تا به این پاسخ بتوان نزدیکتر شد: «چرا پارازیت تعطیل شد؟»
بگذارید از این روی کرد به ماجرا نگاه کنیم، وقتی این برنامه با همه عیبهایی که میتوان بر آن وارد دانست به اقبال عمومی رسید در واقع دچار همان بلای ایرانی شد که تعداد زیادی از ما با آن دست به گریبان هستیم.
چرا ما به جای آن محبوب نبودیم؟
پس رقابتها به جای رقابت به حذف تبدیل میشود. کامبیز حسینی وقتی بنا شد این برنامه را گسترش بدهد به سراغ آدمهای تازهای رفت. آرش سبحانی و دوستانی که همراه اون بودند اردوان پایور و خواننده گروه ایندو کسانی بودند که به همراه آرش راهی پارازیت شدند. آنها قرار بود در کار نوشتن و ایجاد فضای خلاقانه در پارازیت به کار گرفته بشوند. به خصوص آرش سبحانی که علارغم نظر بسیاری که به طور اصولی یک خواننده بوده است و نه تحلیلگر خبر روز یا از این موارد اما نظر کامبیز حسینی این بود که او باید به پارازیت بپیوندد.
این پیوست البته موجب رخدادهای دیگری هم شد نزدیکی سامان اربابی به گروه تازه.
چرا که همیشه از او به عنوان «آدم شماره دو» پارازیت یاد میشد، از یک سو و از سوی دیگر تنشهای درونی از سوی دیگر باعث برخی جداییها شد، اما بنا شد این موارد به دلیلهای زیادی به همان اندازه «خانوادگی» باقی بماند.
به نظر میرسد آقای حسینی در این جای کار کمی اشتباه کرد چون هم زمان با ورود آقای سبحانی به بازی پارازیت، نامهنگاریها شروع شد. فضای دو قطبی در پارازیت پدید آمد و از یک طرف فشارهای برنامهسازی و سطح توقعی که از پارازیت هر روز بالاتر میرفت و از سوی دیگر به نوعی اعتراضهای داخلی که شاید میتواند گفت اگر چه با هدفهای مختلفی مطرح میشد اما برآیند آنها یک چیز بود:
«کاهش توانایی پارازیت برای تغییر و یا بهبود»
اما آقای حسینی این جای کار با عصبانیت و عدم کنترل بر اعصاب خود کار دست برنامه داد. پس از درگیری لفظی تند او در تحریریه، نامهنگاریها را از بالا و پایین آغاز کردند. به راستی قرار بود چه هدفی دنبال شود.
بسیاری از کسانی که در صدای آمریکا بودهاند میدانند که در یک روال پیچیده در روزهای تولید برنامه در برخی موارد کامبیز حسینی باید تا دو ساعت قبل پارازیت به پاسخگویی در مورد درگیریاش در تحریریه به بخش نیروی انسانی پاسخگو میبود. درست در همان روزی که بنا بوده برنامه پارازیت پخش شود.
اعتراضها بالا گرفت. نامهنگاریها به ساعت به ساعت تبدیل شد. نامههایی با تمهای کاملن حقوقی از سوی همکاران کامبیز حسینی بر علیه او. از نوع برخورد تا اعتراض به تولید تا جایی که در درون پارازیت دو جناح تشکیل شد گروهی که به همراهی آرش سبحانی و سامان اربابی یک جبهه را تشکیل دادند و جبهه تقریبن تک نفرهای به نام کامبیز حسینی.
اما این روال در نهایت وارد فاز تازهای شد. به آقای حسینی گفته شد به تنهایی بدون تیم قبلی دو ماه وقت داده خواهد شد که پارازیت را بسازد. از سویی به سامان اربابی و آرش سبحانی نیز این امکان داده شده است که با تیم فنی و امکانات موجود پارازیت برنامهای با نام مشابه پارازیت تهیه کنند. نامی مانند «پارازیت در پارازیت» یا «بعد پارازیت» به طور مثال. از سویی آقای حسینی باید در ظرف این مدت دو ماهه چهار برنامه انتخاباتی بسازد به نوعی در این روال روی دادی که به وجود آمده است این خواهد شد که کامبیز حسینی در عمل مجبور باشد به شخصه تیر خلاص به خود و پارازیت شلیک کند.
چرا که در عمل او نه امکانات کافی برای تولید و پشتیانی خواهد داشت و از سویی دیگر باید در رقابتی داخلی سعی در رویارویی با تیم سابق خود داشته باشد.
البته گفته میشود پیشتر بخش اداری از او خواسته بود که «استعفا» دهد. که کامبیز حسینی نپذیرفته است. حال باید خود افول پارازیت را رقم بزند تا بعد از پارازیت بتواند به کار خود ادامه بدهد.
حال به نظر میرسد در این ماجرا ما مانند همیشه گل را خودمان به خودمان زدهایم. با این روش تسویهحسابهای داخلی، پارازیت نه اصلاح که تعطیل میشود. ما باز یک دیگر را حذف میکنیم و باز فرصتهای لازم به گروهی داده میشود که روی تیز ماجرا به سمت آنان بوده است.
بله پارازیت تعطیل شد. اما پارازیت در کش و قوس غرور ما تعطیل شد. در کلام آخر روشسازی مدیریت ناکار آمد این رسانه، همان شد که هدف حاکمیت در داخل بود.
دوشنبه 10 بهمن 90/ 30 ژانویه 2012
اجرا: اعظم
استودیو: ماندانا
تقویم تاریخ
گزیده اخبار مطبوعات دوشنبه ایران
مجله جاماندگان- «نقطه ضعف مرجع تقلید»- شراره سعیدی
بخش اول خبرها
گفتوگوی روز- «کورهراه پناهجویان ایرانی در اروپا»- ارودان روزبه
پروندهای برای دین- «دینگریزی در ایران اسلامی»- علی فرحبخش
رازهای زنانه- «دوست داشتن تن خودمان» – نعیمه دوستدار
بخش دوم خبرها
پارسنامه- «لاشار جاذبه بکر طبیعی»- امیر و کاملیا
پسنشینی تند- «تجربهای همچون خواندن یک شعر رازآلود»- اکبر ترشیزاد
«دریا پر از کروکودیل است»- قسمت شانزدهم- مازیار مهدویفر
بخش سوم خبرها
نعیمه دوستدار/ رادیو کوچه
مشهور است که زنها وقت زیادی برای تن خودشان میگذارند، اینکه به اندامشان برسند، آن را زیباتر و خوشبوتر و متناسبتر کنند، اینکه صورت و دست و پایشان بهتر از آن چیزی که هست شود. میگویند زن موجود زیباییست. زیباییاش ذاتی است. برای خال لب و کمند گیسو و ساق و زنخدانش شعرها گفتهاند. اما این دو روی قضیه با هم تناقضی شگفت دارد. چرا این همه زیبایی، احتیاج به این همه تلاش برای زیباتر شدن دارد؟
هرچند برای این مسئله هم میشود دلایل مختلف پیدا کرد و تحلیلهای متفاوتی ارایه داد، اما چیزی که همیشه به ذهن من رسیده و میتواند بخشی از ماجرا را توضیح بدهد، این است که زنها تنشان را دوست ندارند یا بهتر بگویم، آنقدر که باید دوست ندارند. به خاطر همین است که تلاش میکنند آن را دوستداشتنی کنند.
وسواس به زیباتر شدن و تمیزتر بودن، از آن وسواسهایی است که از دوران نوزادی به دخترها تحمیل میشود. از دخترها توقع میرود تمیزتر باشند. هرچقدر کثیفی و شلختگی در مورد پسرها بامزه و جالب است، در مورد دخترها اغماضی در کار نیست. برخورد با بدن دختر بچهها هم بر همین اساس شکل میگیرد. روانشناسها میگویند: «کودک از مجموعه برخوردهای مادر با بدنش (برخوردهای ستایشآمیز یا سرزنشبار، یا هر دو به تناوب) یاد میگیرد که بدنش را چیزی بد یا خوب بداند، از آن بدش بیاید یا دوستش بدارد.»
رسیدگی به بدن نوزاد چند بار در روز انجام میشود. زمانی که یک بچه لخت است و مادرش او را میشوید، بین آن دو مبادلات محبتآمیز شدیدی روی میدهد و برخورد خوشآیند مادر با بدن فرزندش، از رهگذر مجموعهی گستردهای از پیامها به او منتقل میشود. تمیز کردن، شستن، خشک کردن، پودر زدن و… را میتوان به روشهای مختلفی انجام داد. دستهای مادر ممکن است نوازشگر یا پرشتاب باشند، تماسی سرد یا گرم، ماهر یا ناشی… میگویند اگر مادر از خشکی و پیشداوری عاری باشد، برخورد مادر و فرزند گرمتر هم خواهد شد.
اما این برخورد معمولن با پسرها و دخترها تبعیضآمیز است. دخترها را کمتر باز میگذارند چون میخواهند شرم و حیا را زود یادش بدهند. در مقابل، لختی پسربچهها تحسین میشود. دربارهی اندام جنسی پسربچهها شوخی میکنند. در مورد دخترها تلاش میشود این بخش از وجود تا جایی که ممکن است فراموش شود. من خودم مادرهایی را دیدهام که این رفتار را بخشی از اصول اخلاقیشان تعریف میکنند، اصولی که با عنوان حجب و حیا و متانت تعریف میشود. مادرهای دختربچهها حتا رقابت تنگاتنگی دارند با هم برای اینکه دختربچه را دور از نظر دیگران تمیز کنند. در جامعههای بستهتر، لباس پوشیدن دختربچهها حساسیتبرانگیزتر هم هست. با رفتارهای تبعیضآمیز به دختربچهها پیام میدهند که تن تو نقصی دارد و باید پنهان شود. این نقص حتا اگر ذاتی هم نباشد، میتواند در آینده نقطه ضعف به حساب بیاید. ممکن است از رهگذر این نقص، خطری او را تهدید کند. برخورد با تن دختربچه، تا زمانی در کنترل بزرگترهاست اما از زمانی به یعد، در اختیار خود او قرار میگیرد. آنجاست که تناقضها شروع میشوند.
برخوردها معمولن با پسرها و دخترها تبعیضآمیز است. دخترها را کمتر باز میگذارند چون میخواهند شرم و حیا را زود یادش بدهند. در مقابل، لختی پسربچهها تحسین میشود
زن-دختر، از طرفی در ناخودآگاه خود با تن و احساس گناه خود درگیر است و از طرف دیگر، میخواهد بر احساس کمبود خود غلبه کند. این احساس وقتی شدیدتر میشود که یک زن میفهمد همان جسم فراموش شده، مهمترین وسیلهی جلب توجه به اوست و توقع جامعه این است که آن را به بهترین شکل ارایه بدهد. آنوقت است که شروع میکند به تغییر دادن و تلاش برای بهتر کردن جسمش تا با معیارهایی که جامعه توقع دارد هماهنگ باشد. آنجا دیگر چندان بر اساس اصول شرم و حیا که از موقع تولد یادش دادهاند رفتار نمیکند، حتا تلاش میکند پوشاندنیها را جذابتر کند.
دایرهی این تلاش، وسیع است. همان موجودی که کوچکترین نقص، شلختگی، کثیفی و بینظمی از دوران نوزادی در موردش تحمل نمیشد، باید برای جامعهی مردانهای مقبول شود که مردها را هر جور که هستند میپذیرد یا دستکم مدارا و تحملش نسبت به آنها بیشتر است. مردها هم از دوران نوزادی آموختهاند هرجور که باشند خوب و خواستنی است، اگر کمی هم تلاش برای بهتر شدن کنند، تبدیل به الگویی بینظیر میشوند. در مقابل، زنها حتا زیباترینشان، درگیر جبران ضعفهای احتمالیاند.
این راز زنانه را هرچند کسی به زبان نمیآورد و حتا خیلیها از اصل انکارش میکنند، اما زمان زیادی از عمر آدمها و بخش زیادی از دغدغهشان را صرف خود میکند. زنهای زیادی برای اینکه به نقطهی مطلوب نمیرسند، دچار احساس ناکامیاند و این ناکامی را از خودشان هم پنهان میکنند. حرف زدن دربارهی تن خود و دوست داشتنش، کار یک جلسه و یک روز نیست. دربارهی این راز زنانه باید بیشتر و بیشتر حرف زد تا نقطههای خالی کم کم پیدا شوند.
امیر و کاملیا/ رادیو کوچه
بخش «لاشار» شهرستان «نیکشهر» با جاذبههای بکر طبیعی و داشتن عنوان یکی از قطبهای گردشگری جنوب سیستان و بلوچستان، همچنان ناشناخته باقی ماندهاست. وجود آبشارهای متعدد و چشمههای آبگرم، طبیعت بکر و چشماندازهای طبیعی زیبا و دیدنی که میتواند جذابیتهای فراوانی برای ایرانگردان و سایر گردشگران داشته باشد متاسفانه هنوز ناشناخته مانده است.
ساخت جادهی ترانزیتی چابهار، ایرانشهر زاهدان، میلک و عبور آن از حوزه شهرستان نیکشهر فرصت بسیار خوبی برای گردشگران فراهم کرده تا از مناظر طبیعی و روستاهای سرسبز بخش لاشار دیدن کنند. آبشارها و چشمههای آبگرم شیرآباد با مناظر زیبا و دیدنی رودخانه آن واقع در فاصله 15 کیلومتری محور ترانزیتی نیکشهر به ایرانشهر در محل دو راهی شرق روستای هریدوک، روستای تنگسرحه و دهستان پیپ با طبیعت بکر و چشماندازهای طبیعی و انواع پوشش گیاهی، وجود گیاهان دارویی، انواع پرندگان وحشی، نخلستانها، چشمههای آب در دامنه کوه، رودخانه تنگسرحه با داشتن صخرهها واستخرهای طبیعی و سرسبزی طبیعت آن، گوشهای از جذابیتهای بخش لاشار نیکشهر است.
آبشار گلیگ به فاصله یکونیم کیلومتری محور ترانزیتی و غرب روستای جاکس با آبشارهای پلکانی و حوضچههای طبیعی و صخرههای رنگارنگ و انواع پوشش گیاهی، روستای تفریحی کسمزور در دهستان چانف به فاصله پنج کیلومتری از مرکز دهستان با داشتن باغهای مرکبات و رودخانه که تلفیقی از زیبایی طبیعت را به نمایش گذاشته است، هر بینندهای را به خود جذب میکند.
از دیگر جاذبههای گردشگری بخش لاشار قلعههای تاریخی متعلق به دورانهای مختلف از جمله قلعه اسپکه در شهر اسپکه، قلعه چانف در روستای چانف، قلعه هریدوک در روستای هریدوک و قلعه سرومیچ در روستای سرومیچ است. آبشار گواتامیچ در شرق روستای پیپ به فاصله دو کیلومتری جاده ترانزیت نیکشهر به ایرانشهر و روستای گردشگری بغدان با طبیعت زیبا و دلانگیز و وجود رودخانه پرآب و مناظر دیدنی، باغهای میوههای گرمسیری و سردسیری در حاشیه رودخانه، آبشار اوگینک با 80 متر ارتفاع در فاصله سه کیلومتری غرب روستای اوگینک و محور ترانزیتی که بزرگترین آبشار استان محسوب میشود با چشماندازهای طبیعی از مناطق بسیار دیدنی برای دوستداران ورزش کوهنوردی و طبیعتگردان است.
روستاهای سرسبز با انواع پوشش گیاهی و وجود داروهای گیاهی در سراسر حوزه بخش لاشار و دو طرف محور ترانزیتی چابهار، نیکشهر، ایرانشهر جلوهای خاص به این منطقه بخشیدهاست بهطوری که اکثر کسانی که از این محور تردد میکنند، ساعتها به گشتوگذار در مناظر دیدنی و زمینهای سرسبز و جمعآوری گیاهان دارویی و خوراکی میپردازند.
روستای تنگسرحه مکان بسیار خوبی برای خرید سوغاتی از جمله انواع صنایعدستی بهویژه سوزندوزی، عسل کوهی، خرمای مرغوب منطقه، گیاهان دارویی و خوراکی و محصولات باغی تولیدی محل است. بخش لاشار از توابع شهرستان نیکشهر، 45 هزار نفر جمعیت و چهار هزار و 580 کیلومتر مربع وسعت دارد. نیکشهر در فاصله 465 کیلومتری جنوب زاهدان مرکز استان سیستان و بلوچستان واقع شده است.
علی فرحبخش/ رادیو کوچه
«دینگریزی» در ایران اسلامی، پدیدهی نوظهوری نیست، هر چند امروزه بیشتر به چشم خورده و به نظر میرسد رشدی تصاعدی را پیش گرفتهاست.
گروهی، واژهی «دینگریزی» را نمیپسندند و از آن به عنوان گرایش کمتر به دین و احکام آن یا کمرنگ شدن باورهای مذهبی یاد میکنند که عمدهی این گروه را قشر مذهبی و مبلغهای دینی تشکیل میدهند. اما حقیقت امر این است که از هر زاویهای به این موضوع بپردازیم، گریز از دین در ایران امروز، امری مشهود است. دینگریزی پدیدهایست که گاه به «دینستیزی» هم تبدیل میشود، پیامدی که نه تنها برای دولتمردان جمهوری اسلامی، بلکه برای معتقدین به اسلام هم قابل تحمل نیست.
هرگاه سخن از دینگریزی در ایران به میان میآید، دو واژهی کلیدی در آن مطرح میشود، «جوانان» و «فرهنگ غرب». برای نمونه میتوان به بخشی از سخنرانی «سید علی خامنهای» رهبر جمهوری اسلامی در این زمینه اشاره کرد. وی میگوید: «یکی از راههای تهاجم فرهنگی، این بود که سعی کنند جوانان مومن را از پایبندیهای متعصبانه به ایمان (که همان چیزیست که یک تمدن را نگه میدارد) منصرف کنند، مانند همان کاری که در قرنهای گذشته در «اندلس» کردند، جوانها را ریختند در عالم فساد، شهوترانی و میگساری. این کارها در حال حاضر دارد انجام می-گیرد.»
بیشک در این گفتهها، منظور از «تهاجم فرهنگی»، اشاره به فرهنگ غرب است. بسیاری از علمای دین اسلام در ایران، ریشهی دینگریزی را در اقدامات «غرب» میدانند که «جوانهای» ایران را هدف قرار داده است. اما باید به دو نکته توجه داشت. نخست آنکه دینگریزی، فقط منحصر به جوانها نیست و شاید علت آنکه بهطور دایم از واژهی «جوانها» در این پدیده استفاده میشود، آن است که دینگریزی را به جوانها منسوب کنند تا در ادامه بتوانند جوانها را افرادی خام و بیتجربه نشان دهند که از روی هیجان به دینگریزی گرایش یافتهاند و به این ترتیب، این پدیده را حاصل عدم درک و تجربهی عقلی کافی جوانها ارزیابی کنند. این در حالیست که دینگریزی، فقط در نسل جوان ایران نیست و طیف سنی ثابت و محدودی ندارد و هستند افرادی پنجاه یا شصت ساله که از دین اسلام رویگردان شدهاند.
دینگریزی در ایران اسلامی، همچنان پدیدهی رو به گسترشیست که مقاومت و برخورد بسیار تند دولت جمهوری اسلامی، نه تنها آنرا از میان نبرده، که بیشتر هم به آن دامن زده است
دومین نکته آن است که پدیدهی دینگریزی را به «غرب» نسبت میدهند که به نظر میرسد این امر، ریشهای سیاسی دارد. به سادگی میتوان این موضوع را درک کرد که به طور مثال، جوانی که از دین اسلامگریزان شده و به دین نیاکان خود یا دین زرتشت روی آوردهاست، یقینن غربزده نیست. سران جمهوری اسلامی و روحانیون شیعه در ایران، گاهی چنان از غرب و تهاجم فرهنگی سخن میگویند که گویی غرب (که بهطور کاملن واضح مشخص نیست چه سرزمینهایی را شامل میشود) تمام کارها و امور خود را رها کرده و فقط برای گمراه کردن مردم ایران، بهخصوص جوانها، عزم خود را جزم کردهاست و دیگر هیچ کاری در این جهان ندارد.
در حالت کلی، میتوان ریشههای دینگریزی در ایران را در دو محور اصلی بررسی کرد. نخست خود دین که گاه نمیتواند توضیح و تفسیر درخوری که مناسب عصر معاصر باشد را ارایه دهد و دومین محور، در خصوص رفتارهای اجتماعی و ساختارهای دولتی در ایران است که سبب دینزدگی گروهی از افراد میشود.
با وجود پیشرفتهای علمی معاصر، بعضی بنمایههای مذهبی، برای گروهی از افراد قابل پذیرش نیست و این مهم، به دینگریزی میانجامد. در یک نمونهی بسیار ساده، میتوان به این نکته اشاره کرد که دین اسلام، حکم کردهاست که در هنگام «خورشید گرفتگی» یا «ماه گرفتگی»، پیروان این دین باید «نماز وحشت» برپا کنند. این پدیدهها شاید در سدههای پیش، بسیار رعبانگیز و راز آلوده بودند، اما در عصر معاصر، نه تنها پدیدههایی ترسآور و وحشتناک نیستند، بلکه بسیار جالب توجه و وجد آورند.
مدرنیته، عامل بسیار اساسی و پایهای در ایجاد تزلزل باورهای مذهبی در سراسر جهان بوده است. پیشرفتهای علمی، بسیاری از نکتههای گنگ و غیر قابل توجیه زندگی را برای انسانها نمایان میکند. درست است که علم انسان در برابر واقعیت جهان هستی بسیار ناچیز است، اما همین علم، باعث شده که بسیاری از معماهای زندگی انسان حل شود. در اینکه باورهای مذهبی،گاه میتوانند در کنار عقلگرایی جهان متجدد، بسیار مفید باشند شکی نیست، اما نمیتوان این نکته را نادیده گرفت که قسمتهایی از باورهای مذهبی، با حقیقتهای علمی، بسیار در تضاد هستند و همین امر، باعث دینگریزیست.
دومین محوری که ذکر شد، پیچیدگیهای خاص خود را دارد. رفتارهای مذهبی افراد جامعه که از حد و حدود خود فراتر میرود و همچنین، به کارگیری دین و مذهب به عنوان ابزاری برای استفادههای سیاسی و غیره، عامل اجتماعی تاثیرگذاری بر دینگریزیست.
بسیاری از دینگریزان که یا به ادیان دیگر روی میآورند و یا بهطور کل، قید دین و مذهب در زندگیشان را میزنند و یا حتا «دینستیز» میشوند، از این طریق، به نوعی خواستار مبارزهی منفی با حکومت دینی هستند و نه لزومن مبارزه با خود دین، که البته این امری صد در صدی نیست.
در عصر معاصر، با وجود رسانههای همگانی در دسترس، نظیر ماهواره و اینترنت، اطلاعرسانی پیرامون نقطه ضعفهای دین، بسیار شکل گستردهای به خود گرفته و به دینگریزی در ایران، دامن زدهاست. مطالعهی تاریخ ادیان و خواندن نقد و نظرهای گوناگون نیز، به فهم بیشتر افراد نسبت به بنمایههای دین مورد نظرشان میانجامد، خواه این درک، باعث جذب بیشتر شود، و یا دفع بیشتر.
رفتارهای اجتماعی بسیاری از مسلمانها در ایران هم، عامل موثری در دینگریزیست. خانوادههایی که فرزندان خود را مجبور به انجام فرایض دینی میکنند و مسبب به وجود آمدن محدودیتهای غیر منطقی هستند، گاه نه تنها فرزند دینداری پرورش نمیدهند، بلکه باعث افتادن فرزندشان از آن سوی بوم مذهب هم میشوند.
بسیاری از علمای دین اسلام در ایران، دینگریزی را به علت عدم درک درست دین میدانند. این مورد تا حدودی ممکن است درست باشد، اما سوال مطرح شده این است که به طور مثال، یک کارمند ساده یا یک جوان دانشجو، آیا میتواند نصف وقت خود را در روز، صرف خواندن و مطالعه در خصوص تفسیر و شرح مباحث دینی کند که بسیار هم پیچیده و پر شاخ و برگ هستند؟ و یا برای حل معزل خود، به یک روحانی مراجعه کند و به علت ندانستن زبان عربی و پیچیده بودن مباحث پایهای دین اسلام، نصف حرفهای آن روحانی را متوجه نشود.
به هر حال، دینگریزی در ایران اسلامی، همچنان پدیدهی رو به گسترشیست که مقاومت و برخورد بسیار تند دولت جمهوری اسلامی، نه تنها آنرا از میان نبرده، که بیشتر هم به آن دامن زده است.
در پایان این نوشتار، ذکر یک نکته لازم مینماید. زمانی که صحبت از دینگریزی به میان میآید، فرد دینگریز را یک فرد مسلمان میدانند که از دین اسلام روی برگردانده، اما نکتهی اساسی در این رویکرد فکری، آن است که هیچکس در هیچجای این جهان هستی، مسلمان یا مسیحی و غیره متولد نمیشود و به اجبار، چون در خانوادهای با یک مذهب خاص به دنیا آمده، همه او را مسلمان یا مسیحی میدانند. همهی کودکانی که در خانوادهای مسلمان در ایران متولد میشوند، چه بخواهند و چه نخواهند، مهر مسلمانی بر پیشانی آنها کوبیده میشود. حال اگر شخصی، در بزرگسالی از دین اسلام روی بگرداند، در حقیقت دینگریز نیست، بلکه به تعبیری میتوان گفت تازه به انتخاب کردن دین دست زده است، درست به همان اندازه که یک مسلمانزاده، در جوانی، اسلام را با عقل میپذیرد و صرف آنکه در خانوادهای مسلمان به دنیا آمده، مسلمان نیست، بلکه به این علت اسلام را پذیرفته که خود علاقهمند به آن است. و در نهایت، هر کس آزاد است که هر دین و باوری که خود میپسندد را انتخاب کند، این امر به قدری مهم است که در منشور جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد هم جای دارد.
اردوان روزبه/ رادیو کوچه
ardavan@koochehmail.com
در سالهای اخیر برخی از ایرانیان در کشور خود با مشکلاتی روبهرو میشوند که زیستن بی دغدغه در موطن خویش را آرزو میکنند. مشکلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که در نهایت منجر به جلای وطن یا پناهجویی در کشوری دیگر میشود.
درد و رنج دوری از خانه و کاشانه به کنار، تحقیر و شرایط نامساعدی که باید در کمپهای پناهجویی به دوش کشید و همچنین رد پروندههای پناهجویان از سوی یو ان بار فراق و غربت را دوچندان میکند.
بارها دیده و شنیده شده که پناهجویانی در اثر فشارهای روحی روانی و شرایط بسیار اسفبار کمپها و مکانهای اقامتشان، طاقت از کف بداده و گاه دست به اعتصاب غذا یا خودکشی زدهاند. به عنوان مثال چند ماه پیش پناهجوی 36 ساله ایرانی پس از رد تقاضای پناهندگیاش، در میدان مرکزی آمستردام خود را به آتش کشید و یا چهار پناهجوی دیگر ایرانی که در اعتراض به نپذیرفته شدن درخواست پناهندگیشان در بریتانیا و تصمیم دولت این کشور برای بازگرداندن آنها به ایران، دست به اعتصاب غذا زده و لبهای خود را دوختند که این مورد در سوئد، نروژ و ترکیه نیز بین پناهجویان رخ داده است.
روز شنبه، 28 ژانویه، بار دیگر خبر خاتمه زندگی یکی دیگر از پناهجویان در رسانهها منتشر شد. «محمد رهسپار» پناهجوی ایرانی که نزدیک به هفت ماه در یکی از کمپهای آلمان منتظر دریافت پاسخ بود، خود را حلقآویز کرده است. این پناهجوی سی ساله که در ایران در نیروهای مسلح خدمت میکرده، متاهل و دارای یک فرزند بوده و هنوز خانوادهاش در ایران به سر میبردند.
اردوان روزبه در پی خودکشی این پناهجوی ایرانی در آلمان با دو تن از کسانی که در کمپ پناهجویان با وی اقامت داشتند گفتوگو کرده است. در ابتدا صحبتهای «محمد تهرانی» نقاش و هنرمند ایرانی و سپس «سامان شوهانی» یکی از اعضای کمپ اشرف که به اروپا پناهنده شده در پی میآید.
شهرام میریکلانیکی/ کارشناش ارشد زلزلهشناسی/ رادیو کوچه
شهرستان مریوان یکی از شهرستانهای استان کردستان در غرب ایران قرار دارد که از شمال به شهرستان سقز و از شرق و جنوب شرقی به شهرستان سنندج و از جنوب به بخش نوسود از شهرستان پاوه و از غرب وشمال غربی به خاک کردستان عراق محدود است. این منطقه از نظر تکتونیکی جز ایالت لرزه زمین ساخت زاگرس میباشد و یکی از فعالترین ایالتهای لرزه زمین ساختی ایران است بهطوری که بیشترین تجمع کانونهای زمینلرزهای در این ایالت قرار دارند.
در حالت کلی زمینلرزه هر نوع ارتعاشی را شامل میشود چه این ارتعاش طبیعی و چه مصنوعی توسط انسان که موجب ایجاد امواج مرتعش میشود. زمینلرزهها اغلب معلول شکستگیهای گسل هستند و همینطور فعالیتهای آتشفشانی و ریزش کوهها و انفجار معادن و آزمایشات هستهای که بسیار حائز اهمیت است.
انفجار اعم از عادی و هستهای عبارت است از رهایی مقدار زیادی انرژی در مدت زمانی بسیار کوتاه ودر فضای محدود و جنگافزارهای هستهای به اسلحههایی گفته میشودکه در آن انرژی حاصل از شکافت و یا همجوشی هستهای برای تخریب و کشتار استفاده میشود و این سلاحها در طول تاریخ 2 بار توسط آمریکا مورد استفاده قرار گرفت (انفجار هیروشیما و ناکازاکی). اولین تلاش در جهت ساخت بمب اتمی در آلمان نازی آغاز گشت.
انفجار هستهای جز ارتعاشات مصنوعی (لرزهنگاری انعکاسی) است. انفجار علاوه بر منشا تولید امواج از نظر میزان انرژی آزاد شده و طریقه ایجاد ارتعاشات با زلزله که بهصورت طبیعی رخ میدهد تفاوت دارد. یعنی میزان و شدت انرژی که از طریق ارتعاشات مصنوعی آزاد میشود اصلن قابل مقایسه با زلزله نیست. زلزلههای طبیعی در عمقی بین 5 تا 15 کیلومتری ایجاد میشوند و منطقه وسیعی را میلرزانند در حالی که این ارتعاشات مصنوعی دامنه تاثیر آنها محدود و در حد فضای اطراف همان منطقه است، ولی انفجار هستهای قوی میتواند زلزلههای 3 تا 4 درجه را ایجاد کند اما سیستمهای جدید میتوانند زمینلرزههای ناشی ازانفجار بمبهای هستهای را کشف کنند.
گزارش اخیر آژانس بینالمللی انرژی اتمی حاکی از آن است که یکی از انفجارهای آزمایشی هستهای برنامه اتمی جمهوری اسلامی ایران با مقیاس بزرگ در سال 2003 در منطقه مریوان انجام شده است و این انفجار ناشی از نوع شکافت هستهای بوده است. شکافت هستهای یکی از طروق ساخت بمب هستهای است. شکافت هستهای فرایندی است که در آن یک اتم سنگین مانند اورانیوم شکسته شده و به دو اتم سبکتر تبدیل میشود. وقتی هستهای با عدد اتمی زیاد شکافته میشود بر پایه نظریه اینشتین مقداری از جرم آن به انرژی تبدیل و بهصورت قابل توجهی آزاد میشود که از این انرژی در تولید برق (در نیروگاه هستهای) و یا تخریب (سلاحهای هستهای) استفاده میشود. در ساخت این نوع بمب اتمی به مقدار اورانیوم با خلوص مناسب احتیاج است که معمولن به روش مناسبی (فرم نیم کروی) قالبگیری میشود. در این روش اورانیوم قالبگیری شده توسط تفنگ سادهای مورد هدف قرار میگیرد. این تفنگ مانند تفنگ جنگی بسیار سادهای میباشد که تنها با باروت و یا هر چیز قابل انفجار دیگری پر شده و گلوله آن تنها اورانیوم غنیشده میباشد. برخورد دو قطعه اورانیوم باعث انفجار هستهای میشود. بهعلت اینکه دو قطعه اورانیوم همدیگر را دفع میکنند لذا روش قالبگیری نیمکروی مهمترین روش این کار است، در این آزمایش انجام شده کپسول انفجاری که به شکل نیمکروی یری میشود میتواند در کلاهک موشک شهاب 3 کاربرد داشته باشد.
یکی از بزرگترین مسایل در ارتباط با انرژی هستهای تولید ضایعاتی است که عمومن رادیواکتیو و در نتیجه سمی هستند. با توجه به اینکه پس از انفجار تا سالهای طولانی تشعشعات زیان بار رادیواکتیو مانع ادامه حیات موجود ات زنده در محلهای انفجار میشود و در اثر انفجار مقدار قابل توجهی محصولات شکافت رادیواکتیو پراکنده میشود. این مواد بهوسیله باد از یک بخش به نقاط دیگر منتقل میشود و بهوسیله باران وبرف از جو زمین فرو میریزد که بعضی از این مواد رادیواکتیو طول عمر زیادی دارند، لذا بهوسیله مواد غذایی گیاهی جذب شده و بهوسیله مردم و سایر موجودات زنده مصرف میشوند که طبق تحقیقات انجام گرفته این گونه مواد رادیواکتیو آثار ژنتیکی و همچنین اثرات جسمانی زیانآوری را به دنبال دارد.
سیاوش بریرانی
خبرها کوتاهاند و کلمهها بیرحم: «در اطلاعیهی دادستانی نامهای اعدامشدگان، فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علمهولی و مهدی اسلامیان ذکر شد. اتهام شیرین علمهولی عضویت در گروه پژاک بوده است.»
یا: «به گزارش فعالین حقوق بشر و دموکراسی، روز سهشنبه ۴ بهمن ماه زندانی اسماعیل کرمانجانی حدودن ۳۰ ساله و از هموطنان کرد که نزدیک به ۶ سال در زندان بهسر میبرد از بند ۳ زندان رجاییشهر کرج به سلولهای انفرادی زندان اوین منتقل شد و روز چهارشنبه ۵ بهمن ماه در زندان اوین به دار آویخته شد.»
یا: «به گزارش رسانههای داخلی ایران، روز یکشنبه، 29 ژانویه، به طور رسمی حکم اعدام سعید ملکپور، فعال سایبری، از سوی دیوان عالی جمهوری اسلامی تایید شده است.»
یا: «تغییر حکم اعدام یک فعال سایبری به حبس ابد»
پس از بررسی مجدد پرونده حسن سیسختی، برنامهنویس و فعال سایبری در پرونده مضلین، از سوی دیوان عالی جمهوری اسلامی حکم اعدام وی که در دادگاه بدوی صادر و به تایید دادگاه تجدیدنظر رسیده بود به حبس ابد تغییر یافته است.»
انگار خبر در مورد افزایش مالیات شهروندان آمریکا، بحران مالی کشورهای اروپایی یا کاهش ارزش ریال است. انگار نه انگار جان انسانی یا انسانهایی گرفته شده یا در انتظار گرفته شدن است. خبرها میخواهند رسالتشان را انجام دهند و به نوعی سلب مسوولیت کنند. آنها میگویند در طبیعت ما، رساندن آگاهی و مطلع کردن مردم هدف است نه مبارزه و جنگیدن با کسی یا چیزی. آنها همیشه خاطرنشان میکنند ما اغلب در دم نمیتوانیم وضعیتی را تغییر دهیم. وقتی کار ما آغاز میشود که وقوع رویدادی به انجام رسیده باشد پس لطفن از ما انتظار بیجا نداشته باشید. ما با قلم سر و کار داریم نه با هیچ چیز دیگر. ما باید بیطرف و منصف باشیم و به همهی جنبههای مواری که وصف میکنیم احاطهی کامل داشته باشیم. از ما معجزه نخواهید. بروید ببینید خودتان در دنیای واقع چه کاری از دستتان برمیآید ما میتوانیم تلاشهای شما را منعکس کنیم.
چرا نباید همهی خانوادههای ایرانی اسم و رسم و پیشینهی زندانیان سیاسی و عقیدتی را بدانند و همیشه در مورد آنها صحبت کنند
این طور به نظر میرسد که سطح برخورد با روزنامهنگاران، فعالین سیاسی و سایبری به بحرانیترین و مستقیمترین شکل ممکن رسیده است یعنی دیگر حکومت نگران رعایت مراحل قانونی و آیین دادرسی عرف و مصوب هم نیست و صدور حکم اعدام به یک اصل و روال تبدیل شده است. انگار گرفتن جان انسانها برای قضات جمهوری اسلامی یک سهمیهی دولتی است که سر ماه باید پرشود. انگار برای این قضات فرقی نمیکند این افراد که به مرگ و حبسهای چند ساله یا ابد محکوم میشوند چه کسانی هستند؟ خانوادهای نگران و گریان دارند یا نه؟ این آدمها شغلشان چیست؟ معلماند یا روزنامهنگار؟ وکیلاند یا رانندهی اتوبوس؟ اهل فرهنگ و هنر هستند یا نه؟ آدمهای شریفی هستند یا نه؟ آیا اصلن جرمی مرتکب شدهاند یا نه؟ برای قاضی انگار تنها اسم آن شخص مهم است و پروندهای که از قبل برایش تدارک دیده شده. چه باک اگر ششصد و پنجاه نفر هر سال در ایران اعدام میشوند.برای قضات جمهوری اسلامی ردهی اول و دوم بودن در گرفتن جان انسانها در کل جهان چه فرقی با اول بودن در بهداشت و آزادی دارد؟ انگار آنها شکستن رکورد در مورد اول را بیشتر دوست دارند.
خبرها معمولن به گرفتاری و تنگدستی خانوادههای زندانیان نمیپردازند. غالبن کسی از نالههای شبانهی منتظرین اعدام چیزی نمیداند یا شکنجههای خردکنندهی زندانهای ایران را جز به جز کسی نمیداند. کسی درست نمیداند حال و روز مادری که چهار فرزندش اعدام شده چطور در یک خبر تنظیم میشود. همه، خبرها را از شبکههایی مثل بیبیسی یا صدای آمریکا میبینند و میشنوند که برای چه کسی چند سال حبس در نظر گرفته شد. آنها در سایتهای خبری چیزهایی میخوانند از اعدامشدگان اما کجاست پیوند افراد محبوس با بدنهی جامعه؟ چرا با دانستن این خبرها مردم به طور عمومی اعتراض نمیکنند؟ کلمهها جان ندارند اما آدمها جان دارند. آنها میتوانند سخن بگویند، بنویسند و به اجحافی که در حق همنوعشان روا داشته میشود عکسالعمل نشان دهند. توجه عمومی مردم به برنامههایی مثل آکادمی گوگوش ، بفرمایید شام یا سریالهای شبکهی فارسی 1 میتواند به سوی هموطنان زندانی و در انتظار اعدام کشیده شود. چرا نباید همهی خانوادههای ایرانی اسم و رسم و پیشینهی زندانیان سیاسی و عقیدتی را بدانند و همیشه در مورد آنها صحبت کنند؟ مگر چیزی مهمتر از جان آدمی وجود دارد؟ نگذاریم کلمههای بیجان، تنها خبرهایی از گرفته شدن جان انسانهایی بیدفاع و محبوس باشند.
خبر / رادیو کوچه
نایب رییس مجلس شورای اسلامی روز دوشنبه، 30 ژانویه، در اظهارنظری اعلام کرد که آیتاله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، آخرین فردی بود که راضی شد برای میرحسین موسوی و مهدی کروبی، رهبران مخالفان در ایران، «محدودیت خانگی» در نظر گرفته شود.
به گزارش فارس، محمدرضا باهنر در گفتوگویی اظهار داشت: «برخی دوستان میگفتند موسوی و کروبی را فورن باید اعدام کنیم که من به آنها گفتم این که این دو نفر را در میدان قیام اعدام کنیم، مشکل حل نخواهد شد.»
او اضافه کرده است: «همه ما میفهمیدیم و میدانستیم که برای محدودیت خانگی آقای موسوی و کروبی، آخرین نفری که راضی شد، حضرت آقا (آیتاله خامنهای) بود. قوه قضاییه ۶ ماه زودتر میخواست این دو نفر را محدود کند، اما آقا موافق نبود.»
این در حالی است که میرحسین موسوی و مهدی کروبی به همراه همسرانشان زهرا رهنورد و فاطمه کروبی، از روزهای پایانی بهمن سال ۱۳۸۹ در حصر خانگی قرار گرفتند.
در همین حال، در شهریور ۱۳۹۰ گزارش شد که به دنبال انتقال آقای کروبی به آپارتمانی جدید، همسر او از حصر خارج شده، ولی مهدی کروبی به تنهایی از سوی نیروهای امنیتی در حصر انفرادی است.
همچنین آقای باهنر که پیش از این گفته شده بود قبل از انتخابات ریاست جمهوری ایران، در نامهای به رهبر جمهوری اسلامی از احتمال پیروزی میرحسین موسوی خبر داده است، با تایید ارایه چنین نامهای به آیتاله خامنهای، گفته است: «نامهای شخصی و محرمانه نوشتم و هنوز هم فکر میکنم که در نگارش آن نامه به وظیفه خودم عمل کردم.»
او توضیح داده است: «من ننوشتم که حتمن مهندس موسوی پیروز میشود، بلکه احتمال پیروزی آقای موسوی را مطرح کردم. در آن نامه از احتمال تکرار دوم خرداد نوشتم و این جزو وظایف شرعی بنده بود.»
آقای باهنر اضافه کرده است: «متن و لحن نامه نه تنها بوی حمایت از موسوی را نمیداد، بلکه یادآوری و تذکری بود که علارغم میل اصولگرایان اگر موسوی پیروز شد، چه کنیم.»
بیشتر بخوانید:
«انتخابات را به مبارزه علیه استبداد تبدیل کنیم»
خبر / رادیو کوچه
محمود احمدینژاد، رییس جمهوری اسلامی و رییس شورای عالی انقلاب فرهنگی، روز دوشنبه، 30 ژانویه، مصوبه این شورا در مورد انتصاب فرهاد دانشجو به ریاست دانشگاه آزاد اسلامی را «ابلاغ» کرده است.
این در حالی است که آغاز به کار آقای دانشجو در این سمت موکول به امضای حکم انتصاب او توسط آیتاله هاشمی رفسنجانی، رییس هات امنای دانشگاه است.
به گزارش فارس، با توجه به ابلاغ این مصوبه، «از این پس ریاست عبداله جعفرعلی جاسبی، رییس پیشین دانشگاه آزاد بر این دانشگاه و تمامی دستورات، بخشنامهها، عزل و نصبها با امضای او غیرقانونی است» و شورای عالی فرهنگی در جلسه خود در روز ۱۱ دیماه، ضربالاجلی را برای امضای این حکم توسط آیتاله هاشمی تعیین میکند.
روز ۲۱ دی، اکثریت اعضای هیات امنای دانشگاه آزاد به انتصاب آقای دانشجو، برادر وزیر علوم در کابینه محمود احمدینژاد، رای دادند اما این رایگیری مورد تایید رییس هیات امنا قرار نگرفت و دبیرخانه هیت امنا نیز نتیجه رایگیری را غیرقانونی و فاقد اعتبار خواند.
بیشتر بخوانید:
«انتخاب فرهاد دانشجو به عنوان رییس دانشگاه آزاد»
بهنام / رادیو کوچه
behnam@koochehmail.com
در مقالهای که توسط سعید توجهی، در رادیو کوچه با نام «پیش و پس از جدایی» در خصوص آخرین اثر اصغر فرهادی، منتشر شده بود، برخی نکتههایی وجود دارد که شاید با نگاه متعصبانهای نگارش شده است و لازم دانستم آنها را یادآوری کنم.
البته پیشتر باید بگویم که هدف از نگارش این مطلب به هیچوجه زیر سوال بردن شایستگیهای اصغر فرهادی و دیگر عوامل، بهتنهایی نیست، اما وقایعی در این راه اتفاق افتاده که شاید با کنار هم قرار دادن آن متوجه برخی مسایل پنهان این جوایز و دیگر افتخارات خواهیم شد.
همانطور که رضا پرچیزاده نیز در مقالهای با عنوان «جنجال بر سر«جدایی نادر از سیمین»، خاطرنشان میکند «که فیلم فرهادی، از نظر فنی، شکفتگی نهایی سینمای اجتماعی مورد علاقه وی با تکنیکهای خاص عمدتن تجربی و با تم اصلی «چارچوبگریزی حقیقت» میباشد که با «رقص در غبار» آغاز شد، با «شهر زیبا» و «چهارشنبه سوری» و «درباره الی» ادامه یافت، و در «جدایی نادر از سیمین» به اوج رسید. با اینکه هنوز چهارشنبه سوری را بهترین فیلم فرهادی میدانم، باید اذعان کنم که جدایی نادر از سیمین از خوش ساختترین فیلمهای سینمای ایران معاصر است. این فیلم از فیلمنامهای قوی، تدوینی مناسب، و بازیهای نسبتن خوب – گرچه با فراز و نشیب نسبی– برخوردار است. در میان بازیگران، شهاب حسینی، با اجرای نقشی متفاوت با آنچه معمولن از او دیدهایم، خوش میدرخشد. در مجموع، فیلم فرهادی از منظر هنری اثری درخور توجه و شایان تحسین است. با این وجود، اینکه موضعگیری در قبال این فیلم چه در داخل و چه در خارج تا حدود زیادی تحت تاثیر مسابل سیاسی-اجتماعی حال حاضر ایران بوده ادعایی بیپایه نیست.»
آقای توجهی در مقاله خود نوشتهاید که نوع نگاه داوران جشنوارههای خارجی و رویکردشان نسبت به گذشته تغییر کرده و این امر زمانی رخ داده که فیلم جدایی نادر از سیمین تمامی معادلات برخی منتقدان را به هم ریخته است. و این بار این فیلم به خاطر خود فیلم و همچنین مهارتهای کارگردان و عوامل آن چندین جایزه بینالمللی را نصیب این اثر کرده است.
حال فکر کنید که هر انسانی در ایران که نگاهی مخالف دولت و وزارت ارشاد جمهوری اسلامی داشته باشد آیا از فیلمهای اصغر فرهادی استقبال نخواهد کرد؟ آیا گیشه سینمای ایران را از جا نخواهد کند؟
لازم میدانم چند نکته را با هم مرور کنیم شاید نگاه شما هم تغییر کرد و به دور از تعصب، اقدام به نگارش مطالب دیگر بفرمایید.
حادثه چهره شدن اصغر فرهادی (منظورم از آن چهرهشدنهای کاذب است) پس از اظهارات وی در جشن خانه سینما در شهریورماه 89 و همزمان با آنچه رکود حرکتی جنبش سبز در ایران میخوانند، آغاز شد که گفت: «امیدوارم وضع مملکت طوری شود که گلشیفته بتواند برگردد. امیدوارم بهرام بیضایی برگردد. امیر نادری بتواند در ایران فیلم بسازد و امیدوارم جعفر پناهی هم بتواند در ایران فیلم بسازد و امیدوارم سالهای آینده مجبور نباشیم اعلام کنیم که ما عضوی از خانه سینما هستیم و به زودی وضع، وضع بهتری باشد.»
حال فکر کنید که هر انسانی در ایران که نگاهی مخالف دولت و وزارت ارشاد جمهوری اسلامی داشته باشد آیا از فیلمهای اصغر فرهادی استقبال نخواهد کرد؟ آیا گیشه سینمای ایران را از جا نخواهد کند؟
حال به جلوتر میآییم. «اخراجیهای 3» و نگاه نفرتانگیز جامعه عمومی نسبت به آقای دهنمکی و آن فیلم توصیهشده برای انتخابات ریاست جمهوری، که خود حدیث دیگری است که در این مقال نمیگنجد.
ورود دو فیلم به عرصه اکران عمومی، یکی موافق با آرمانهای مخالفان دولتی در ایران و دیگری موافق با آرمانهای انقلاب (شما بخوانید امام راحل)، آیا اکثریت جامعه را به سوی خود جلب نخواهد کرد؟ و وقتی که آمارهای دروغین ارایه شده توسط رسانههای منسوب به حامیان نظام جمهوری اسلامی، در خصوص استقبال عمومی از فیلم «اخراجیهای 3» مردم را بر این نخواهد داشت که اگر بشود حتا دوبار این فیلم را دید تا این آمار به سمت مردم و جنبشی که به راه انداختهاند، ببرد؟
این همان کاری است که در سایت رسمی IMDb نیز روی داد و آن استقبال که حتا مسوولان IMDb را نیز دچار بههم ریختگی کرده بود.
اما گام بعدی، شامگاه شنبه (نوزده فوریه/30 بهمن)، فیلم «جدایی نادر از سیمین» ساخته کارگردان ایرانی اصغر فرهادی، در میان پانزده فیلم دیگر برنده جایزه معروف خرس طلایی برلینانه شد. چند ساعت پس از آن «آقای گیدو وستروله»، وزیر امور خارجه آلمان موفق شد پس از دیدار با «آقای محمود احمدینژاد»، رییس جمهوری اسلامی، دو خبرنگار آلمانی را که چند ماه بود در ایران به گروگان گرفته شده بودند آزاد نماید و با هواپیمای اختصاصی وزیر امور خارجه، به آلمان بازگرداند. جرم این دو روزنامهنگار آلمانی، این بود که با فرزند سکینه آشتیانی، زنی که به سنگسار محکوم شده است گفتوگو کرده بودند.
در این میان وقتی این اثر مورد استقبال مخالفان حکومت جمهوری اسلامی، در قالب جنبش سبز قرار میگیرد، میبینیم که به گزارش خبرگزاری فرانسه، حتا نیکولا سارکوزی، رییسجمهوری فرانسه، در اظهارنظری، خواستار تماشای فیلم «جدایی نادر از سیمین» در کاخ «الیزه» میشود.
این نه به خاطر اثر فرهادی بلکه به گفته همین خبرگزاری و آقای سرکوزی، «این درخواست نشانه موفقیت فیلم فرهادی است که در جشنواره برلین موفق به کسب جایزه خرس طلا و دو خرس نقرهای برای مجموعه بازیگران شده است.»
حال فرض کنید در دو کشور فرانسه و آلمان از یک فیلم ایرانی استقبال شود، آیا دیگر کشورهای اروپایی به آن نگاهی دیگر نخواهند داشت؟ و یادمان نرود که جرقه آن را وزیر امور خارجه آلمان زده است.
پس علت تماشای یک فیلم تنها قدرت فیلم و اثر افراد درگیر با آن نیست، مجموعهای از عوامل از جمله تبلیغات، نوع نگرش مقامهای ارشد خارجی به فضای سیاسی ایران و شاید همین تحریمهای یکجانبه و چند جانبه از سوی کشورها دیگر علیه جمهوری اسلامی باشد.
خیلی کوتاه در صفحه فیسبوک خود نوشتم: «اصغر آقای فرهادی نه خسته برادر، بابت جایزهها، ولی امیدوارم که برای گرفتن تک تکش ایمان داشتی باشی که حقت بوده و بر اساس برخی جریانهای سیاسی نگرفته باشی. حالا خوب فکر کن حقت بود با داستان نخنمای قدیمی و بازی مصنوعی آقای معادی و انتخاب دختر 15-16 ساله به جای دختر 11 ساله و القا کردن اعتقادات فراموش شده مذهبی در ایران بهت جایزه بدن یا نه؟ نکنه علت اجازه ارسال این فیلم از طرف وزارت ارشاد همین بخش آخری بود؟ به قول اون دختره 15 ساله ببخشید 11 ساله راستشو بگو.»
وزارت ارشاد نیز ناخواسته خود از عوامل استقبال این فیلم شد، آنهم در رایگیری ارسال این فیلم به جشنواره اسکار، و ایرانیهای سراسر دنیا که این فیلم را ندیده پیش خود گفتهاند که این فیلم چه داشته که وزارت ارشاد راضی به ارسال آن نیست و این شد یک موج تازه برای استقبال دوباره و چندباره.
شاید کمی باید تامل کنیم و برای اعلام موافقت با یک جریان تمامی اصول را زیر پا نگذاریم.
به شما و دیگر دوستان توصیه میکنم فیلم «سرزمین خون و عسل» (In the Land of Blood and Honey) اثر آنجلینا جولی را هم ببینید که با فیلم اصغر فرهادی در جشنواره «گلدن گلوب» رقابت میکرد اما موفق نشد جایزهای را کسب کند.
این توصیه به دلیل متفاوت بودن موضوع نیست، شاید یک موضوع آنهم تکراری در منطقه بالکان، اما نوع بازی و همچنین زیبا به تصویر کشیدن عشق در بدترین وضعیت یک اجتماع که همان جنگ است کاری متفاوتتر از «جدایی نادر از سیمین» ارایه میدهد.
خبر / رادیو کوچه
روز دوشنبه، 30 ژانویه، نیکولاس سارکوزی، رییس جمهوری فرانسه، اعلام کرده است که مالیات جدیدی به میزان یک دهم درصد بر مبادلات مالی اضافه خواهد کرد. مالیاتهای جدید از ماه اوت یعنی حدود هفت ماه دیگر به اجرا گذاشته میشود.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، سه ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری فرانسه، آقای سارکوزی، در مصاحبهای تلویزونی درباره طرح اقتصادی خود صحبت کرد.
در فرانسه نظرسنجیها نشان میدهد که آقای سارکوزی در انتخابات ریاست جمهوری برنده نخواهد شد.
آقای سارکوزی در این مصاحبه تلویزیونی گفت که فرانسه، مالیات مبادلات مالی جدیدی را ارایه خواهد داد تا کشورهای دیگر هم از آن الهام بگیرند.
در این مصاحبه آقای سارکوزی درباره افزایش مالیات فروش و همینطور کاهش مبلغ بیمههای اجتماعی هم صحبت کرد.
طرفداران آقای سارکوزی باور دارند که افزایش مالیات مبادلات مالی، درآمدها را بالا خواهد برد و از احتکار کم میکند.
اما دیوید کامرون، نخست وزیر بریتانیا با این طرح موافق نیست و میگوید این طرح باید در تمام جهان به اجرا درآید، اگر نه شرکتها به کشورهای دیگری نقل مکان میکنند.
بیشتر بخوانید:
«بحران حوزه یورو به اقتصاد جهان ضربه میزند»
رادیو کوچه
جشن سده-جشن «سده»، یکی از جشنهای ایرانیست که در آغاز شامگاه دهم بهمنماه یعنی «آبان روز» از بهمن ماه برگزار میشود. جشن سده، بزرگترین جشن آتش و یکی از کهنترین آیینهای شناخته شده در ایران باستان است. در این جشن در آغاز شامگاه دهم بهمنماه، همه مردمان سرزمینهای ایرانی، بر بلندای کوهها و بام خانهها، آتشهایی برمیافروخته و هنوز هم کم و بیش بر میافروزند. مردمان نواحی مختلف در کنار شعلههای آتش و با توجه به زبان و فرهنگ خود، سرودها و ترانههای گوناگونی را خوانده و آرزوی رفتن سرما و آمدن گرما را میکنند. همچنین در برخی نواحی، به جشنخوانی، بازیها و نمایشهای دستهجمعی نیز میپردازند. جشن سده یک جشن ملی ایرانیان است و اختصاص به یک دین و گروه ویژه ندارد.
1649 میلادی- «چارلز اول» (King Charles I)، از ۱۶۲۵ تا ۱۶۴۹میلادی، پادشاه انگلستان، اسکاتلند و ایرلند بود. او فرزند «جیمز اول» از دودمان «استوارتها» بوده است.
وی تنها پادشاه انگلستان بوده است که در پی اختلافات شدید با پارلمان انگلستان و جنگ داخلی با رهبران نظامی از جمله «الیور کرامول» (Cromwell Oliver)، به اعدام محکوم و در چنین روزی، گردن زده شد.
1882 میلادی- «فرانکلین دلانو روزولت» (Franklin Delano Roosevelt) سیودومین رییسجمهوری آمریکا بود که در چنین روزی زاده شد. وی قبل از رسیدن به مقام ریاست جمهوری به بیماری فلج اطفال دچار شد. بهطوری که از کمر به پایین فلج شد و قادر به راه رفتن نبود. روزولت برای رسیدن به پست ریاست جمهوری آمریکا تلاشهای فراوانی کرد و برای این که بتواند حداکثر آرا را جمع کند و همچنین محبوبیت خود را تاحد زیادی بالا ببرد کمکهای بسیار شایانی در رابطه با بیماری فلج اطفال کرد. روزولت در سال ۱۹۳۲ توانست به نامزدی دموکراتها برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا دست یابد.
سلسله جلسات وی با «وینستون چرچیل» و «جوزف استالین» مبانی جهان پس از جنگ جهانی دوم را بنیان نهاد. وی در سال ۱۹۴۴ برای چهارمین بار رییس جمهوری آمریکا شد. به علت اینکه تا آن زمان قانون محدودیت انتخاب ریاست جمهوری ایالات متحده به دو بار هنوز تصویب نشده بود، به وی این فرصت را داد که چهار بار به ریاست جمهوری انتخاب شود، امری که در تاریخ آمریکا یک استثناست. وی در سال ۱۹۴۵ در دومین سال خدمت از چهارمین دوره ریاست جمهوریاش، تنها سه هفته به پایان جنگ جهانی دوم در اروپا درگذشت.
2007 میلادی- معرفی و ارایهی رسمی ویندوز ویستا (Vista) توسط کمپانی ماکروسافت (Microsoft).
———————————————–
برخی از رویدادهای دیگر
1304 خورشیدی- کتابخانه مجلس بهطور رسمی گشایش یافت و زیر نظر «یوسف اعتصامالملک» آغاز به کار کرد. کتابخانه مجلس با حدود 16500 جلد کتاب خطی و بیش از 15000 جلد کتاب چاپی و مجموعهی نسبتن کاملی از نشریات ادواری از کتابخانههای مهم و معتبر ایران بهشمار میرود.
1307 خورشیدی- رضاخان اقدام به خرید گسترده نظامی در سطح کشور کرد. وی برای نخستینبار میزان شش میلیون تومان سلاح برای ارتش خریداری کرد. ارتش یکی از پایههای اصلی حکومت رضاخان بود
1933 میلادی- دوران صدراعظمی «آدولف هیتلر» آغاز شد. آدولف هیتلر صدراعظم آلمان در سال 1925 حزب ناسیونال سوسیالیست معروف به «حزب نازی» را که به تعصب شدید نژادی مشهور شد، تاسیس کرد.
1935 میلادی- امروز زادروز «ریچارد گری براتیگان» (Richard Brautigan) نویسنده و شاعر معاصر آمریکایی است. وی در واشنگتن به دنیا آمد. از او ۹ رمان، یک مجموعه داستان و چندین دفتر شعر منتشر شده است. رمان «صید قزلآلا در آمریکا» اولین و شناخته شدهترین اثر اوست.
1948 میلادی- «ماهاتما گاندی» رهبر انقلاب استقلال هند و نجات این کشور از استعمار طولانی انگلستان در چنین روزی به دست یک ناسیونالیست هندو که با تجزیه این شبه قاره مخالف بود، کشته شد.
منبعها:
ویکیپدیا (انگلیسی و فارسی)
راسخون
نیویورک تایمز
بیبیسی
390 تن از فعالان حقوق بشری، مدنی و سیاسی در پی بازداشتهای صورت گرفته فعالان و روزنامهنگاران پیش از برگزاری انتخابات مجلس و صدور احکام اعدام که هفتههای اخیر از سوی دادگاه انقلاب افزایش یافته است اقدام به انتشار بیانیهای کردند.
متن این بیانیه در پی آمده است:
در روزهای اخیر جو اختناق و گسترش فضای پلیسی شدت یافته است. نهادهای اطلاعاتی و قضایی بدون ارایه دلیل و رعایت اصول دادرسی منصفانه خانمها پرستو دو کوهکی و مرضیه رسولی و آقایان سعید مدنی، سهام الدین بورقانی، علی پاکباز، ابراهیم رشیدی، افشین شهبازی ،علی حامد، ایمان و یونس زارعیون، شهرام راد مهر، احسان هوشمند، آرش صادقی، محمد جراحی، شاهرخ زمانی، شیث زمانی، شریف ساعدپناه، مظفر صالحنیا، آرش صادقی و علی نجاتی را بازداشت کردهاند.
دستگیری روزنامهنگاران، پژوهشگران اجتماعی، فعالان کارگری و کوشندگان سیاسی منتقد نشانگر تداوم و گسترش نقض سازمانیافته و مستمر موازین حقوق بشری توسط دستاندرکاران حکومت است.
اما خطر اجرای حکم اعدام قریبالوقوع سعید ملکپور، وحید اصغری، جواد لاری، عبدالرضا قنبری، زانیار و لقمان مرادی بسیار نگرانکننده است. همچنین صدور حکم اعدام برای امیر میرزا حکمتی تبعه ایرانی-آمریکایی متهم به جاسوسی نیز با توجه به شرایط خاص سیاسی کشور بر نگرانیها میافزاید.
حکم اعدام سعید ملکپور دانشآموخته دانشگاه صنعتی شریف و متخصص فضای سایبر توسط دیوان عالی کشور با ایراداتی مواجه شد اما در نهایت در دی ماه 1390 مورد تایید دیوان قرار گرفت و قطعیت یافت. همسر آقای ملکپور توضیح میدهد که وی فقط برنامهای کامپیوتری را به دلیل تخصصش طراحی کرده بوده که بدون اطلاع وی مورد استفاده برخی سایتهای پورنوگرافی قرار گرفته است. سعید ملکپور در اسفند ماه سال ۱۳۸۸در نامهای تکان دهنده شرح داد که بدون مشاهده حکم و کارت شناسایی در میدان ونک به زور بازداشت شده و بعد از آن بلافاصله مورد شکنجه و آزار جسمی قرار گرفته است. او پس از ۳۲۰ روز در حبس انفرادی، بدون ملاقات و بدون دسترسی به کتاب و روزنامه سرانجام فریب بازجویان را خورد و تن به مصاحبه تلویزیونی داد. بازجویان به وی وعده آزادی داده بودند و همچنین مدعی شده بودند که این اعترافات را برای دریافت پروژه دولتی گرداب میخواهند؛ پروژهای که علارغم ادعای ظاهری مبارزه با فساد اخلاقی ماموریت اصلیاش مقابله سایبری با مخالفان حکومت و نیروهای مستقل است.
وحید اصغری فعال سایبری و فارغالتحصیل از دانشگاه هند است. وی هنگام ورود به کشور به اتهام حمل مواد مخدر بازداشت شد. آقای اصغری در فرازی از نامهاش به رییس شعبه 15 دادگاه انقلاب اسلامی تهران میگوید: «چشمبند و دستبند مرا شدیدن به چوب بسته و به ـ حالت ـ کاسه سر به سمت پایین آویزان کردند، با طناب و دستبند، شلاق و سیلی میزدند. با ضربه زدن به شکم و پهلو با پنجه بوکس و گذاشتن چاقو زیر گلویم و روی رگ دستم و تهدید به قتل و تجاوز جنسی چند نفره به من به زور هر چه میخواستند را تلقین میکردند و با وعده و اجبار از من اعتراف غیرواقعی و کذب و امضا و اثر انگشت و نوار مصاحبهی ویدئویی جعلی بارها گرفتند. در حالی که من فقط متهم بودم.»
جواد لاری از فعالان کارگری است که سه سال را در دهه شصت به اتهام عضویت در سازمان مجاهدین خلق در زندان گذرانده است. وی پس از اعتراضات در انتخابات 1388 زندانی شد. اگرچه شعبه ۳۲ دیوان عالی کشور حکم اعدام صادره توسط شعبه 15 دادگاه انقلاب اسلامی تهران را ارجاع داده بود اما مجددن قاضی صلواتی رییس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران وی را به اعدام محکوم کرد. جواد لاری از بیماری قلبی رنج می برد. وکیل او و خانواده اش میگویند او هیچ اقدامی انجام نداده است که عنوان محاربه بر آن صدق کند.
آقای قنبری معلم در شهر پاکدشت ورامین بوده است. وی از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به اتهام محاربه از طریق ارتباط با گروههای معاند، داشتن ایمیلهای مشکوک و ارتباط با یکی از رسانههای تلویزیونی خارج از کشور به اعدام محکوم شد. او همچنین به دلیل ارتباط تلفنی با سازمان مجاهدین خلق چند ماه در سال 1385 در زندان بهسر برده است.
نزدیکان به وی، او را قربانی سناریوسازی امنیتی حکومت میدانند. حتا اگر ادعاهای حکومت در خصوص وی صادق باشد باز حکم اعدام تناسب با عمل وی ندارد.
زانیار مرادی و لقمان مرادی دو شهروند کرد اهل مریوان هستند که در دی ماه ۸۹، به حکم قاضی صلواتی در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران، با اتهام عضویت در حزب «کومله» و دست داشتن در قتل پسر امام جمعه مریوان به اعدام در ملا عام محکوم شدند. این دو زندانی طی نامهای که منتشر شد اعلام کردند زیر شکنجه و تهدید به تجاوز جنسی مجبور به پذیرفتن قتل شدهاند.
از آنجایی که دادگاههای برگزار شده بیاعتنا به رعایت اصول دادرسی منصفانه و عادلانه بوده است و متهمان از حق استفاده از حقوق خود به صورت موثر برخوردار نبودهاند و نهادهای ناظر مستقل نیز در جریان نحوه رسیدگی قضایی آنها قرار نداشتهاند، لذا احکام صادر شده برای آنان اعتبار ندارد. فقدان استقلال و بیطرفی قوه قضاییه و سابقه منفی جمهوری اسلامی ایران در نقض برنامهریزی شده و نظام مند حقوق بشر و اعمال فشار و شکنجه در اخذ اعترافات، صحت ادعاهای حکومت در پرونده های فوق را به طور جدی زیر سوال میبرد.
بنابراین ما خواستار الغا احکام اعدام این زندانیان و اعاده دادرسی محکومان یادشده در دادگاه صالح و آزادی بدون قید و شرط کلیه زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم.
ما معتقدیم کسب جایگاه دوم جهانی در اجرای حکم اعدام لکه ننگی بر پیشانی کشور است و مسوولیت آن با حکومت است. حکومت بر اساس اهداف سیاسی و ناتوانی در توقف سیر صعودی بزهکاری به طور اساسی از حربه اعدام استفاده میکند.
ما با توجه به ناکارآمدی نظام مجازات کنونی در کنترل جرایم سنگین، ضرورت کنار گذاشتن مجازاتهای مغایر با کرامت انسانی، و پایان بخشیدن به بهرهبرداری سیاسی حکومت از حکم اعدام، خواهان حذف حکم اعدام از نظام مجازات کشور هستیم.
اسامی امضاکنندگان
آرش آبادپور وبلاگ نویس، دکترای رشته مهندسی برق و کامپیوتر
حامد ابراهیمی فعال سیاسی
حامد ابراهیمی نژاد
افشین ابراهیمیان روزنامه نگار ، عضو سازمان حقوق بشر کردستان
نادر احسانی
عبدالرضا احمدی روزنامه نگار،فعال حقوق بشر
داریوش احمدی فعال حقوق بشر
بهزاد احمدی نیا فعال سیاسی
امین احمدیان
احمد احمدیان
فرشید آذرنیوش فعال دانشجویی و رسانه
بهزاد آذرهوشنگ
آزاد آذری فعال حقوق بشر
ایمان آذریان بروجنی
پارمیدا آرامش
کمال ارس کنشگر سیاسی
حمید ارهنجی پور
احمد آزاد
آرنوش ازرحیمی فعال سابق دانشجویی
روشنک آسترکی فعال مدنی
صادق اسکندری فعال دانشجویی
رشید اسماعیلی
الهام اشرف جو راوری فعال حقوق بشر و وبلاگ نویس
فرید اشکان فعال سیاسی
مهرداد اصلانی فعال سیاسی
امیرحسین اعتمادی عضو دانشجویان و دانشآموختگان لیبرال دانشگاههای ایران
رضا اغنمی نویسنده ساکن لندن
علیرضا افتخاری
علی افشاری فعال سیاسی و دانشجوی دکتری مهندسی سیستم
روح اله آقاصالح
سوسو آقامیری
مریم اکبری
سارا اکبری
دنیا اکبری
محمد اکبریان دانشجو
محمدجواد اکبرین دینپژوه – روزنامهنگار
سعید آگنجی فعال سیاسی/دانشجویی
نصیر امامى
رامین امن گستر فعال دانشجویی
منوچهر امیری
بهنام امینی فعال دانشجویی سابق
بهمن امینی ناشر و فعال حقوق بشری
نادر انتصار
مریم اهری
کاوه آهنگری فعال سیاسی
رحیم باجغلی فعال حقوق بشر
احمد باطبی روزنامه نگار و فعال حقوق بشر
حسین باقر زاده فعال حقوق بشر
ایرج باقرزاده فعال ملی مذهبی
نگین بانک
شهلا باور فعال حقوق بشر
بهداد بردبار روزنامه نگار
محمد برزنجه فعال سیاسی
امیر حسین بلالی
خسرو بندری فعال حقوق بشر
رحیم بندوئی فعال سیاسی از بلوچستان -ایران
سید علی بنی جمالی
حسین بهادری
شهلا بهاردوست
محمد بهبودی دکترا
عصمت بهرامی فعال حقوق بشر
رضا بهفرنیا کانون اسلامی دانشگاه آزاد اهواز
امیر بیگلری
بهرام بیگدلی
میثاق پارسا
پارسا پارسائیان
ترنج پاشایی
مهناز پراکند حقوق بشری
بهزاد پرنیان فعال حقوق بشر
سهیل پرهیزی فعال حقوق بشر
بیژن پریزاده فعال حقوق بشر
عسل پریزاده فعال حقوق بشر
امیر خسرو پزشکراد
کتایون پزشکی
امید پور محمد علی
سپیده پورآقایی فعال حقوق بشر
محمود پورباقر
سعید پورحیدر روزنامه نگار
سعید پیوندی استاد دانشگاه
حبیب تبریزیان
غلام ترشیزی
حسین ترکاشوند فعال حقوق بشر
آرمین تقی پور فعال دانشجویى
علی تقی پور فعال دانشجوی
مجید تمجیدی
شهرام تهرانی
نیره توحیدی
امیرحسین توسطی
محمدعلی توفیقی روزنامه نگار وفعال سیاسی
مجید تولایی
محمد ثانی فعال دانشجویی
مژگان ثروتی
رضا جعفریان
محمد حسین جعفری کنشگر فرهنگی و سیاسی(جبهه ملی ایران)
وحید جعفری
بیژن جلالی اتحاد چپ
بهیه جلالی
سیاووش جلیلی دانشجو-فعال عفو بین الملل
جلیل جلیلی
مسعود جمشیدی فعال حقوق بشر در هامبورگ
آرش جنتی عطایی پژوهشگر
آیدین جهانبخش
ابوالفضل (پویا ) جهاندار فعال حقوق بشر
رضا چرندابی فعال سیاسی
پوریا حاجی باقری فعال سیاسی و حقوق بشر
سعید حبیبی فعال سیاسی
محمد حبیبی
پرویز حدادی زاده
آرام حسامی
ستاره حسن پور
یوسف حسنی تبار
میلاد حسینی کشتان فعال دانشجویی
سعید حق جو
بیژن حکمت
عباس حکیم زاده فعال دانشجویی سابق
خلیل حواری نسب
عباس خرسندی عضو همبستگی ملی برای دموکراسی وو حقوق بشر
شهرام خرم روزنامه نگار
محمد خزایی مونترال
آریا خسروی فعال دانشجویی / مدنی
سالار خسروی
علی خلیق
امین دادار دانشجو
پرستو دانا دانشجو
فریبا داودی مهاجر فعال حقوق بشر و زنان
مهرداد درویش پور
نسیم دریاب
فرهاد دفتری
مینا دفتری
البرز دماوندی حقوق بشر
فریبا راد
منوچهر راستا فعال سیاسی – زندانی سیاسی دهه شصت
مژگان رافت فعال حقوق بشر
احمد رافت
ریبین رحمانی فعال حقوق بشر
کمال رحمانیان فعال سیاسی
سالومه رحیمی
نیلوفر رستمی
امیر رشیدی
سحر رضازاده فعال دانشحویی سابق
پدرام رضازاده
شیده رضایی فعال حقوق زنان و برابری های بهداشتی
آزیتا رضوان
محسن رضوانی اتحاد چپ- کارگر صافکاری و نقاشی خودرو
محسن رضوانی فعال سیاسی چپ
پدرام رفعتی فعال سابق دانشجویی
علی اصغر رمضانپور روزنامه نگار
محمد رنجبر
بنفشه رنجی
میثم رودکی فعال سیاسی
مریم روزبهانی فعال حقوق بشر
فریبا روستایی
امین ریاحی فعال سیاسی
سیروس زارع زاده اردشیر فعال حقوق بشر
یاسمن زارعی
نوید زاهدی حزب سبز
فتحیه زرکش یزدی فعال حقوق بشرو حقوق زنان
حسن زرهی نویسنده
محمد زمانی روزنامه نگار و فعال سیاسی
محمد زمانی روزنامه نگار و فعال سیاسی
گیو زندی
متین سال مه دانشجویی
میترا سالارنیا
میر حمید سالک
حسین سبحان اللهی فعال مدنی
فتاح سبحانی فعال سیاسی
بهروز ستوده فعال سیاسی و حقوق بشر
بهروز ستوده فعال سیاسی و حقوق بشر
فواد سجودی فریمانی دانشجویی, حقوق بشری
نسیم سرابندی
آیدا سعادت
نکیا سعیدی فعال سیاسی-کارگری
حسن سلامی
فرزاد سلطانزاده نادری
یوسف سلیمانی
عبدالباسط سلیمانی دانشجویی،آنارشیستی
سعیده سهرابی
حمید سوری دانشجویی
رضا سیاوشی فعال سیاسی
همن سیدی
ساحل سیستانی دانشجویی
لیلا سیف اللهی
سلمان سیما عضو داشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاه های ایران
بهار شادی
علی شاکری فعال حقوق بشر و صلح
نوشین شاه محمدی فعال دانشجویی
داراب شباهنگ
شلیر شبلی فعال حقوق بشر و زنان
مصی شرافتی
حسن شریعتمداری
روحی شفیعی
عباس شیرازی فعال سیاسی
فرح شیلاندری زنان، فیلمساز
زهره صادقی فعال زنان و حقوق بشر
محمدرضا صادقی
علی صادوقی
بهنام صارمی فعال سیاسی
امیر صحتی
بالی صداقت
سوفیا صدیق پور از حامیان مادران پارک لاله/ لس آنجلس- ولی
بیژن صف سری روزنامه نگار
سیاوش صفوی فعال سیاسی
فرزاد صنعنی دکترا
معصومه ضیا زنان
حسن طالبی فعال دانشجویی
علی طایفی فعال اجتماعی و مدنی
هادی طلاکوب فعال حقوق بشر
بابک طهماسبی فعال دانشجویی سابق
مریم طهماسبی
محبوبه عباسقلی زاده
غلام عباسی
علی عبدی دانشجو
مزدک عبدی پور کنشگرسابق دانشجویی و کنشگر فعلی سیاسی و حقوق بشری
قاسم عبرلیا
شهلا عبقری استاد دانشگاه ، فعال حقوق زنان و حقوق بشر
نازلی عراقی
مهدی عربشاهی دبیر سابق تشکیلات دفتر تحکیم وحدت
علی عضدی
کتایون عظیم فرد فعال و هنرمند
نازی عظیما
خسرو علاف اکبری دانشجو
کاظم علمداری
مریم علیخانیان
طیبه علیرضایی
مهرداد عمادی
مهرداد عمادی
سانیا عوض پور فعال حقوق بشر
پویا غلامرضایی فعال سیاسی-دانشجویی
سینا غیور
فرشید فاریابی فعال رسانه ای
منوچهر فاضل
علی فتوتی دبیر سابق شاخه دانشجویان جبهه مشارکت فارس
امیر حسین فتوحی فعال سیاسی
فرشته فراهانی فعال سیاسی و حقوق بشر
سیاوش فرجی
ندا فرخ فعال حقوق بشر
ناهید فرشی حقوق بشری
کیوان فروزان
نادر فروزی
سرایا فلاح فعال زنان و اقلیتهای قومی
فیروزه فولادی فعال سیاسی
حسن فیض بخش دکترا
شهاب فیضی
اختر قاسمی روزنامه نگار و عکاس خبری
سعید قاسمی نژاد سخنگوی دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاههای ایران
رضا قاضی نوری عضو سابق انجمن دانشجویان دموکراسی خواه دانشگاه تهران
آیدا قجر روزنامه نگار
جعفر قدیم خانی
محمد قلیخانی
مونا کاشف
رویا کاشفی مدافع حقوق بشر
مونا کاشفی
نوید کامران
کاوه کرمانشاهی
مهدی کریم نیا
یوسف کریمی
اکبر کریمیان
علی کلائی فعال حقوق بشر
شقایق کمالی
حمید کوثری فعال سیاسی
امید کوهى
بهمن کوهی
علیرضا کیانی فعال دانشجویی
تقی کیمیائی اسدی
کمال گاوودی
ژیلا گلانپر روزنامه نگار و فعال زنان
نیما گنجفر
رضا گوهرزاد
کامیاب گیوه کی فعال سیاسی، دانشجویی
هوشنگ لو
حمید مافی روزنامه نگار
بهنام مباشری فعال سیاسی-فرهنگی
رضا مبین فعال سیاسی و حقوق بشر
نوید محبی
سوسن محمدخانی غیاثوند روزنامه نگار
بابک محمدى
مجید محمدی جامعه شناس و تحلیلگر مسائل ایران
بردیا محمدی
فرحناز محمدی فعال حقوق بشری
بهمن محمدی
اکبر محمدیزاده
پویان محمودیان فعال دانشجویی
سعید مرادی نقده
آزاد مرادیان فعال حقوق بشر
نوید مستوفی
حمید رضا مسیبیان حقوق بشر
هوشنگ مشکی پور
زهرا مشهدی
سید نریمان مصطفوی فعال دانشجویی سابق
علی مصلحی روزنامه نگار
عباس مظاهری زندانی سیاسی پیشین
نگار معتمدی
مهدی معتمدی مهر فعال سیاسی
منصور معدل استاد جامعه شناسی٬ آمریکا
عبدالحمید معصومی تهرانی
امیر معماریان فعال سابق دانشجویی، فعال سیاسی
مریم مقدم
رضوان مقدم فعال حقوق زنان
حسن مکارمی روانکاو و پژوهشگر سوربن
امیر ممتاز فعال سیاسی
ابراهیم منافی
عزیز منجمی
حامد منزه سابقا فعال دانشجویی و عضو دفتر تحکیم وحدت
اشکان منفرد وبلاگ نویس – فعال حقوق بشر
علی مهتدی روزنامه نگار
ابراهیم مهتری فعال سیاسی – حقوق بشری
علی اکبر مهدی استاد جامعه شناسی٬ آمریکا
مهرزاد مهر به امید
فریبرز مهران ادیب مستقل
فرید مهران ادیب مستقل
محمود مهران ادیب ارتشی پیشین- سرهنگ
آناهیتا مهران ادیب دانشجو
بهناز مهرانی
بهزاد مهرانی
بهناز مهرانی
همایون مهمنش
لاله موذن زاده هوادار آقای بروجردی روحانی معترض و مخالف اعدام
سید داوود موسوی عکاس خبری
علی اکبر موسوی (خوئینی) نماینده پیشین مجلس
فهیمه میانجی
ایسان میران بیگ مدافع حقوق بشر
زیبا میرحسینی
انور میرستاری بلژیک
ستاره میهن دوست
آرش ناجی فعال حقوق بشر
فرشته ناجی حبیب زاده
رضا نافعی
عباس نامی
صادق ناهومی فعال حقوق بشر
حسن نایب هاشم مدافع حقوق بشر
آرش نراقی
راضیه (پری) نشاط فعال حقوق بشر
مزدک نصیری فعال حقوق بشر
علی نظری فعال دانشجویی
پریچهر نعمانی
شروین نکوئی جامعه شناس
شیوا نوجو فعال صلح
مهدی نوذر
مهدی نوربخش استادیار روابط بین الملل
فرهاد نوری فعال حقوق بشر
پرتو نوری علا
سجاد نیک آیین نویسنده وفعال سیاسی
بهمن نیرومند نویسنده و روزنامه نگار
داراب نیرویی
علی رضا نیک منش فعال داتشجویی سابق
نادر هاشمی استاد دانشگاه دنور آمریکا
امیر هاشمیان
محمد هدایتی
فریدون هرمزدیاری
رضا هیوا شاعر
فرزین وحدت
مهدی وزیری
ملیحه وزیری
اکبر وکیلی
سجاد ویس مرادی فعال دانشجویی
علی یزدانی
مریم یزدانی فعال حقوق بشر
تارا یزدی
فریده یزدی
طلعت یگانه تبریزی خانه دار
مسعود یوسفی
خبر / رادیو کوچه
به گزارش رسانههای خارجی، در روزهای اخیر برخی گمانهزنیها از دیدار و گفتوگوهای دولت افغانستان با طالبان در چند هفته آینده، و در کشور عربستان سعودی خبر میدهند.
به گزارش بیبیسی، این گفتوگو تحول مهمی در روند مذاکرات طالبان و دولت افغانستان قبل از بازگشایی دفتر طالبان در قطر خواهد بود.
پیش از این طالبان تاکید کرده بودند که دولت افغانستان را به رسمیت نمیشناسند و بنا بر آن با این دولت مذاکره نمیکنند.
طالبان پس از گذشت چندین سال با اعلام موافقت با اصل مذاکره، بلافاصله تاکید کرد که آنها با آمریکا و متحدانش و نه با دولت افغانستان مذاکره میکند.
توافق بر سر گشایش دفتری برای پیشبرد برنامه صلح در قطر نیز بیشتر یک برنامهای بین آمریکا، دولت قطر و طالبان بود و به همین دلیل دولت افغانستان ابتدا به رسم اعتراض سفیرش را از قطر فرا خواند و بعدن تاکید کرد که مدیریت برنامه گفتوگو با طالبان باید در دست دولت افغانستان باشد.
ظاهرن این مخالفتهای دولت افغانستان سبب شد تا گشایش دفتر طالبان در قطر به تاخیر افتد و قرار است قبل از گشایش این دفتر، مقامهای قطر و افغانستان دیدار کنند و به توافق برسند.
حالا یک مقام ارشد دولت افغانستان گفته است که حتا اگر دفتر قطر هم گشایش یابد، آنها تلاشهای صلح را به همکاری کشورهای منطقه از جمله عربستان و ترکیه ادامه خواهند داد.
این مقام افغان افزود، عربستان سعودی در گذشته نقش مهمی در افغانستان داشته است و ما انتظار داریم آنها به نقش موثر خود در افغانستان همچنان ادامه دهند.
دولت افغانستان پیشتر گفته بود که کشور میزبان گفتوگوهای صلح را آنها مشخص میکنند و ترجیح میدهند میزبان گفتوگوهای صلح عربستان سعودی یا ترکیه باشد.
در ماههای اخیر بهنظر میرسد تلاشهای چندساله دولت افغانستان و متحدان بینالمللیاش برای مذاکره با طالبان، وارد مرحله تازهای شده است.
دیدار قریبالوقوع حامد کرزی یا مقامهای عالی رتبهای در دولت او با طالبان، در عربستان سعودی در هفتههای آینده، ظاهرن نشان میدهد طالبان نیز در مذاکره جدی هستند.
اخیرن حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار نیز هیتی را به کابل فرستاد و طرح هفده مادهای را نیز که به دولت کابل داده بود، در اختیار رسانهها قرار داد.
اما با همه اینها هنوز، هیچ یک از مقامهای آمریکایی و همچنین دولت افغانستان بهطور رسمی تایید نکردهاند که گفتوگوی مستقیم و موثری با طالبان انجام شده است.
بیشتر بخوانید:
«تفاهم با جهان به معنای پذیرفتن قانون اساسی افغانستان نیست»
خبر / رادیو کوچه
روز دوشنبه، 30 ژانویه، به گفته فعالان حقوق بشر سوری، نیروی ارتش این کشور پس از دو روز درگیری با مخالفان حکومت بشار اسد، رییس جمهوری، در منطقهای خارج از دمشق و در شرق پایتخت سوریه، توانست کنترل آن را بهدست بگیرد.
به گزارش الجزیره، ارتش آزادی سوریه، شامل نیروهای نظامی جداشده از ارتش، اقدام به یک عقبنشینی کردهاند. ارتش پس از ورود به این منطقه اقدام به بازرسی و بازداشت فعالان بهصورت خانه به خانه کرده است.
یک سخنگوی ارتش آزاد سوریه این عقبنشینی را تایید کرده و آن را تاکتیکی خوانده است.
از سویی دیگر ساکنان شهرک رنکوس در سوریه روز یکشنبه، 29 ژانویه، اعلام کردند نیروهای امنیتی این کشور در طی چند روز گذشته دستکم 33 تن ازاهالی این شهرک را کشتهاند.
بر اساس این گزارش شهر رنکوس که در نزدیکی مرز با لبنان قرار دارد از روز چهارشنبه گذشته توسط تانکهای ارتش سوریه بمباران میشود.
یک فعال سوری گقته است تعدادی از ارتشیان جدا شده با نیروهای امنیتی در این شهرک درگیر شدند.
فعالان سوری در گزارشی اعلام کردند شهرک رنکوس چند روزی است که توسط گردان چهارم به رهبری ماهر اسد برادر رییس جمهوری سوریه در محاصره قرار گرفته است.
این گزارش میافزاید: «این دومین حمله سنگین نیروهای بشار اسد بر علیه شهر رنکوس طی 3 ماه گذشته بوده است.»
این درگیریها در حالی صورت گرفته است که روز شنبه، اتحادیه عرب، نظارت هیت اعزامی خود به سوریه را به دلیل ادامه خشونتها، معلق کرده است.
اما روز گذشته وزیر خارجه روسیه هشدار داد که معلق شدن این نظارت امکان دارد بحران را شدیدتر کند از سویی خاطرنشان کرد که بحران در سوریه از راه مذاکره و بدون دخالت خارجی امکانپذیر است.
شورای امنیت سازمان ملل قرار است این هفته طرح صلح اتحادیه عرب در خصوص کنارهگیری بشار اسد و پایان تنشها در سوریه را به رای بگذارد هرچند که روسیه پیشتر مخالفت خود را با هرگونه قطعنامه و محدودیت علیه حکومت اسد را رد کرده است.
بیشتر بخوانید:
«تعلیق ماموریت ناظران اتحادیه عرب در سوریه»
خبر / رادیو کوچه
پناهجویانی که از ارزیابی امنیتی سازمان اطلاعات و امنیت استرالیا نتیجه منفی دریافت میکنند، برای مدت نامعینی در بازداشتگاه آن کشور به سر میبرند.
به اساس تازهترین گزارشها اداره مهاجرت استرالیا چهار تن را که از کشورهای سریلانکا و برما هستند به عنوان پناهنده پذیرفته است. اما پس از دریافت نتایج منفی ارزیابی امنیتی از سوی سازمان اطلاعات امنیتی آن کشور تمایلی به ارایه ویزا به این چهار تن را ندارد.
گفته میشود این چهار تن از پناهجویان هم اکنون در بازداشتگاه داروین تحت بازداشت به سر میبرند و پس از دریافت نتایج منفی ارزیابی امنیتی از سوی سازمان اطلاعات امنیتی استرالیا به بازداشت نامعین در استرالیا روبهرو هستند زیرا کشورهای دیگر تمایلی به بررسی پروندههای پناهندگی آنها ندارند.
فرناندو دالستروم سخنگوی یک سازمان که از وضعیت پناهجویان در مراکز بازداشتگاهها دیدار مینماید گفته است این افراد به دام افتادهاند زیرا آنها به عنوان پناهنده پذیرفته شدهاند و دوباره به کشورهایشان نمیتوانند، برگردانده شوند.
به گفته وی این افراد همچنان بدون بهدست آوردن ارزیابی مثبت از سوی سازمان اطلاعات امنیتی استرالیا نمیتوانند ویزا محافظت به دست آورند و آنها ضرورت دارند در استرالیا زندگی کنند.
این سازمان گفته اعلام کرد، این تنها آگاهی دادن به تعدادی اندکی پناهندگانی است که نتایج ارزیابی منفی امنیتی از سوی سازمان اطلاعات امنیتی استرالیا دریافت کردهاند.
آقای دالستروم گفته است: «من در مورد پروندهی میدانم که سویدن یک تن از پناهندگان را که از سوی سازمان اطلاعات امنیتی استرالیا نتایج منفی ارزیابی امنیتی دریافت کرده است، به عنوان پناهنده پذیرفته است.»
وی اضافه کرده است این افراد دچار آسیبهای روانی شدهاند زیرا آنها هیچ دلیل به خاطر نتایج منفی ارزیابی امنیتیشان نمیدانند و قادر نیست با آن مقابله نمایند.
وی حالت روانی این افراد را وخیم خوانده و گفته است: «بیشتر اینگونه افراد در چنین حالتی دست به خودآزاری میزنند.»
گفته میشود بیشتر از 50 پناهنده در سراسر استرالیا به چنین وضعیتی روبهرو هستند.
در همین حال وضعیت مشابه یک پناهنده جوان زمان روشن شد که در جریان این هفته یک روانپزشک کودکان و دادگاهی در استرالیا اعلام کرد، اداره مهاجرت و ارایه تابعیت آن کشور (DAIC) نتوانسته است توجه و مراقبتهای لازم را به این پناهنده جوان ارایه بدهد.
بیشتر بخوانید:
«تعیین پاداش و مجازات برای پناهجویان در استرالیا»
رادیو کوچه
مهمترین عنوانهای مطبوعات امروز ایران:
جمهوری اسلامی
1) انتقاد شدید نمایندگان مجلس از تیم اقتصادی دولت
http://www.jomhourieslami.com/1390/13901110/13901110_03_jomhori_islami_akhbar_dakheli_0021.html
نمایندگان مجلس شورای اسلامی، دیروز در جلسهای غیرعلنی با حضور وزیران اقتصاد و صنعت و معدن و همچنین رییس کل بانک مرکزی، نابهسامانی شدید در بازار سکه و ارز در هفتههای اخیر را بررسی کردند. مسوولان اقتصادی حاضر در جلسه با تشریح چگونگی اعمال سیاستهای خود در بازار سکه و ارز ابراز امیدواری کردند بازار هر چه سریعتر تحت کنترل قرار گیرد، با اینحال برخی از نمایندگان معتقدند مسوولان دولتی در این جلسه حرف جدیدی نداشتند.
2) حکم اعدام گرداننده سایت مستهجن تایید شد
http://www.jomhourieslami.com/1390/13901110/13901110_03_jomhori_islami_akhbar_dakheli_0011.html
حکم اعدام «سعید ملکپور» در دیوان عالی کشور تایید شد. به گزارش (ایسنا)، روابط عمومی دیوان عالی کشور اعلام کرد که دادگاه انقلاب با رفع نقص اعلام شده از سوی دیوان عالی کشور، پرونده «سعید ملکپور» را برای تایید حکم اعدام او به دیوان عالی کشور فرستاده است و این حکم دیروز به تایید دیوان عالی کشور رسید.
دنیای اقتصاد
1) بررسی یک پیشنهاد جدید در بانک مرکزی برای تخلیه حباب بازار
http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=287720
بانک مرکزی از بررسی پیشنهادی خبر داد که در صورت تایید نهایی، شیوه حراج سکه در بانک کارگشایی تغییر مییابد و بستههای 100تایی کنونی در قالب بستههای کوچکتری به صورت نقدی عرضه میشود. کارشناسان پولی این پیشنهاد را با هدف مدیریت بازار در شرایط حاضر و ضرورت عرضه سکه برای شکستن سطح قیمتهای کنونی ارایه کردهاند. به اعتقاد کارشناسان، با توجه به افزایش نرخ سود سپردهها و تقویت احتمال خروج بخشی از نقدینگی از بازار، ضرورت دارد که سیاست عرضه سکه به شکل نقدی در دستور کار قرار گیرد تا حباب موجود با شدت بیشتری تخلیه شود.
2) بازرسان آژانس به تهران آمدند
http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=287653
هیت بلندپایه بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی صبح دیروز به سرپرستی معاون مدیرکل آژانس در امور پادمانها وارد تهران شد. «هرمان ناکارتس»، رییس این هیت، پیش از عزیمت به تهران به خبرنگاران گفت: «ایران با ما در تمام زمینهها همکاری میکند و ما در پی آغاز مذاکرات با این کشور هستیم.»
«علیاکبر صالحی»، وزیر خارجه ایران نیز با ابراز رضایت از سفر این هیت بلندپایه به ایران گفت: «ما نسبت به ماموریت و نتایج کار این هیت بسیار خوشبین هستیم.»
مردم سالاری
1) اعتراض دفتر آیتاله هاشمی رفسنجانی به مستند صراط
http://www.mardomsalari.com/Template1/News.aspx?NID=125810
در پی پخش اولین بخش از برنامه صراط در بخشهای مختلف خبری سیما، دفتر «آیتاله هاشمی رفسنجانی» با ارسال نامهای به معاون سیاسی این سازمان، به بخشی از این برنامه اعتراض کرد.
2) مراسم بزرگداشت همسر آیتاله صانعی در قم برگزار شد
http://www.mardomsalari.com/Template1/Article.aspx?AID=19684#125812
مراسم بزرگداشت مرحومه «حاجیه خانم شفیعی» همسر «آیتاله یوسف صانعی»، با حضور پرشور و عظیم آیات عظام، طلاب، علما، اصحاب فرهنگ و سیاست و قاطبه مردم در حسینیه شهدای این شهر برگزار شد.
جهان صنعت
1) قیمت لبنیات 10 درصدافزایش مییابد، تصمیمات جدید دولت برای کالاهای اساسی
http://jahanesanat.ir/
ستاد تنظیم بازار، قیمت 650 تومانی شیرخام را تایید نکرد و پس از کلی چانهزنی قیمت مصوب 630 تومان تعیین شد تا قال قضیه کنده شود. «رضا باکری»، دبیر انجمن فرآوردههای لبنی در همین رابطه گفت که با توجه به تصویب قیمت 630 تومان برای هر کیلوگرم شیرخام توسط کارگروه کنترل بازار، پیشبینی میشود فرآوردههای لبنی نیز 10 درصد افزایش قیمت داشته باشند. وی متذکر شد: «البته با توجه به اینکه تغییرات شیرخام روی 70 درصد قیمت تمام شده محصولات لبنی اثر دارد باید فرآوردههای لبنی21 درصد افزایش قیمت داشته باشند اما سازمان حمایت با این مسئله موافقت نخواهد کرد و حداکثر 10 درصد افزایش قیمت فرآوردههای لبنی را تایید میکند.
2) دنیا در انتظار شوکی تازه: پیشبینی افزایش قیمت جهانی نفت تا 150 دلار
http://jahanesanat.ir
از آغازین روز هفته جاری تاکنون قیمت نفت سیر صعودی خود را آغاز کرده است و انتظار میرود این روند ادامه داشته باشد. تحلیلگران بازار انرژی بر این باورند که تحریم نفتی اروپا علیه ایران و کاهش واردات نفت چین از ایران عامل اصلی این رشد قیمت بوده است. ایران دومین صادرکننده نفت اوپک است که بالا گرفتن تنش این کشور با غرب سبب شده موانعی در مسیر صادرات نفت این کشور و دریافت پول نفت آن ایجاد شود. در این شرایط قیمت هر بشکه نفت در بازار جهانی دو درصد رشد کرد ولی با تلاش اروپاییها برای متقاعد کردن خریداران نفت ایران به خصوص هند و چین در جهت همکاری با تحریم نفتی اروپا انتظار میرود شرایط بازار نفت با تنشهای بیشتری روبهرو شود.
حمایت
1) تهران کانون هماندیشی جوانان 73 کشور جهان
http://www.hemayat.net/news/khabar.htm
نخستین همایش بینالمللی جوانان و بیداری اسلامی دیروز در تهران آغاز به کار کرد. در این اجلاس دو روزه که در مرکز همایشهای بینالمللی برج میلاد برگزار شده است، هزار نفر از جوانان از 73 کشور دنیا حضور دارند. «محمود احمدینژاد» در این همایش با تاکید بر این که مردم منطقه باید هوشیار باشند، اظهار کرد: «امروز غربیها میخواهند در منطقه برای نجات رژیم صهیونیستی، اختلافات مذهبی و نژادی درست کنند.» وی به عنوان اولین سخنران همایش با خوشآمدگویی به میهمانان، خطاب به حاضران گفت: «ما امروز گرد هم آمدهایم تا با همدلی و عزم مشترک، فردایی زیبا و انسانیتر برای جامعه بشری رقم بزنیم.»
2) نمایش 71 فیلم در جشنواره سیام فجر
http://www.hemayat.net/news/goonagoon.htm
دبیر سیامین جشنواره فیلم فجر گفت: «71 اثر سینمایی در بخشهای مختلف این رویداد هنری به نمایش در میآید». «محمد خزاعی» روز گذشته در نشست خبری جشنواره فیلم فجر افزود: «32 اثر سینمایی در بخش سودای سیمرغ – سینمای ایران- به رقابت میپردازند». وی ادامه داد: «22 فیلم سینمایی نیز در بخش نگاه نو جشنواره فجر که شامل اکران آثار کارگردانان اول است، نمایش داده خواهد شد.»
خبر / رادیو کوچه
علی مطهری نماینده اصولگرای مجلس شورای اسلامی روز یکشنبه، 29 ژانویه، در اظهار نظری اعلام کرد نخستین کسی که، رییس جمهوری اسلامی، محمود احمدینژاد را شناخت و احساس خطر کرد، آیتاله هاشمی رفسنجانی، بوده است.
به گزارش خبرآنلاین، مطهری در اظهاراتی گفته است: «تا زمانی که آیتاله هاشمی رفسنجانی به صحنه سیاسی برنگردد و مثلن اقامه جمعه نکند بحران سیاسی اخیر تمام نمیشود.»
وی نقطه نظرات رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام نسبت به اختلافات سیاسی در ایران را «عادلانه و واقعبینانه» توصیف کرد.
نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی افزود: «بخشی از وضع ناهنجار فرهنگی ما ناشی از آقایان مشایی و احمدینژاد است که متاسفانه سکان اجرایی کشور در دست آنهاست.»
اظهارات مطهری درحالی بیان میشود که افراد منسوب به محمود احمدینژاد خود را برای شرکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی آماده میکنند.
مطهری همچنین درباره نامهنگاری برخی شخصیتهای سیاسی به آیتاله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، گفت: «اصل نامهنگاری به رهبری را درست میدانم و حق هر شهروندی است که از مقام رهبری حضورن یا به وسیله نامه سوال کند، اما ادبیات نامهها باید مودبانه و محترمانه باشد و باید به گونهای عمل شود که ابهت و اقتدار رهبری شکسته نشود.»
این در حالی است که در ماههای اخیر، محمد نوریزاد، فیلمساز ایرانی و منتقد حکومت جمهوری اسلامی، اقدام به نوشتن چندین نامه به رهبر جمهوری اسلامی کرده و در آن در خصوص آینده نظام هشدار داده است.
بیشتر بخوانید:
«بررسی مقاومت رییس جمهوری برابر ابقای مصلحی»
«گناه کبیره مصداق عدم التزام عملی به اسلام است»
«نامههایی خطاب به آیتاله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی»
شایعه / رادیو کوچه
در حالی که آقای پورکبگانی فرماندار بوشهر میگوید هواپیمای شکاری که از پایگاه ششم شکاری این شهر پس از سقوط سرنشینهایش پیدا نشده است. برخی از گمانهزنیها میگوید این سقوط عادی نبوده است.
در روز پنجشنبه بیست و ششم ژانویه ساعت چهار و سی دقیقه به وقت محلی هواپیمای شکاری اف-چهارده نیروی هوایی جمهوری اسلامی از پایگاه ششم شکاری بوشهر به پرواز در میآید که درست سه دقیقه بعد از بلند شدن از روی زمین یک باره تماسش با برج کنترل قطع شده و از صفحه رادار پاک میشود.
به محض پاک شدن این هواپیمای شکاری نیروی هوایی هلیکوپترهای نیروهایی و شناورهای نیروی دریایی دست به عملیات جستوجو میزنند که لاشه هواپیمای شکاری فوق در سه کیلومتری روستایی به نام فراکه از توابع بخش مرکزی شهرستان بوشهر و در داخل آبهای خلیج پارس لاشه آن پیدا میشود.
جعفر پورکبگانی اگرچه اشاره میکند که نه تاکنون خلبان این هواپیما یعنی آقای کرمی و کمک آن آقای فصیحی پیدا شدهاند و نه دلیل سقوط روشن است، اما این درست در شرایطی است که برخی از منابع محلی به طور غیررسمی اشاره به عملیات هوایی نیروهای حاضر در خلیج پارس دارند. یک منبع میگوید که این هواپیما به محض بلند شدن توسط دو رهگیر که از ناوهای یک نیروی خارجی بلند شده بودند مورد هجوم قرار گرفته است. البته روشن نیست که این هواپیما در پی چه ماموریتی در چهار صبح پایگاه ششم شکاری را ترک گفته است اما با توجه به حضور ناو آمریکایی در منطقه و وجود پرندگان رهگیر آن این احتمال بسیار قوی است که اف – چهارده ایرانی توسط دو هواپیمای آمریکایی منهدم شده باشند.
از سویی چون از سرنشینهای آن نیز هیچ آثاری در دست نیست حتا احتمال آن میرود که توسط همان نیروها از آب گرفته شده باشند.
بیشک هیچ منبعی نمیتواند این خبر را تایید کند اما شاید کسی هم نتواند این خبر را تکذیب کند.
خبر / رادیو کوچه
هفته بیست و سوم رقابتهای فوتبال لیگ برتر ایران روز یکشنبه، 29 ژانویه، با برگزاری 9 دیدار و پیروزی استقلال تهران در تبریز و تساوی پرسپولیس در ورزشگاه خانگی به پایان رسید. این دو تیم روز پنجشنبه دربی 74 را برگزار خواهند کرد.
به گزارش مهر، بیست و سومین هفته از فوتبال لیگ برتر در حالی پیگیری شد که پرسپولیس تهران در خانه برابر ذوب آهن اصفهان بدون گل متوقف شد.
مس کرمان هم برابر میهمان خود داماش گیلان به تساوی 2 بر 2رسید.
سپاهان اصفهان یک بر صفر فجرسپاسی شیراز را شکست داد.
ملوان بندرانزلی هم با همین نتیجه صبای قم را مغلوب کرد.
اما راهآهن شهرری اینبار با برد بازی خود را به پایان رساند و توانست 2 بر 1 شهرداری تبریز را بدرقه کند.
سایپای البرز هم با تساوی بدون گل برابر نفت تهران متوقف شد.
فولاد در دربی خوزستان صنعت نفت آبادان را دو بر صفر شکست داد و شاهین بوشهر هم یک بر صفر مس سرچشمه را از پیش رو برداشت.
اما در مهمترین دیدار هفته تراکتورسازی در تبریز میزبان استقلال تهران بود که اگر میتوانست این تیم را شکست دهد به صدر جدول صعود میکرد. اما در پایان نود دقیقه تلاش دو تیم، استقلال با دو گل در انتهای نیمه اول و دوم با نتیجه 2 بر صفر این تیم را شکست داد تا به صدرنشینی خود ادامه دهد.
بیشتر بخوانید:
«تیم فوتبال پرسپولیس به دروازهبان خود باخت»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر