شراره سعیدی/ رادیو کوچه
درگیری و کشمکش ریاستجمهوری وقت و حزب جمهوری به مراحل نهایی نزدیکتر میشد. هر کدام از دوسوی درگیری نهایت تلاش خود را برای حذف رقیب به کار میبرد. رای 11 میلیونی آقای بنیصدر موجب شده بود که او روی سخنانش را به سوی مردم میگرفت و عدم دخالت صریح آقای خمینی موجبات خشم حزبجمهوری را فراهم کرده بود. به همین علت فضای جامعه انقلابزده بسیار مشوش و ناآرام به نظر میرسید و قضاوت درست از سلیقه آحاد ملت را دشوار میکرد.
بنیصدر در اوایل مرداد 1359 در اجتماع جامعه زنان انقلاب اسلامی شعبه شمیران، ضمن متهم کردن جناح مخالف به کارشکنی، گفت: «اگر در مجلس به نخستوزیر و وزیرانی رای بدهند که بتوانند مانند ساعت با رییس جمهوری کار کنند امکان دارد جمهوری از پا در نیاید. بنابراین میخواهند نگذارند و اگر بخواهند نگذارند باید اسبابی فراهم بیاورند تا یک دولت دیگری زمینه پیدا کند. یعنی دولتی که از اول بخواهد میان مجلس و رییس جمهوری تضاد به وجود آورد و براساس آن بماند. اگر بخواهند چنین دولتی به وجود بیاورند اول کسانی را که میبینند با رییس جمهوری هماهنگی دارند میتوانند کار کنند، خراب میکنند. چنان که میبینند از چندی پیش چنین جوی را به وجود آوردهاند… برای ما وابستگی حزبی مسئله نیست، توانایی و تفاهم مسئله است و به این جهت نظر حزبجمهوری را پذیرفتم و نامزد او را «میرسلیم» برای نخستوزیری به مجلس معرفی کردیم. در مجلس گفتند که بهتر از او بوده، اما او چون نمیتوانسته با من تفاهم داشته باشد، آقای میرسلیم را معرفی کردم. من میخواهم بگویم که این درست نیست، چون غیر از او دو نفر دیگر را هم معرفی کردند: یکی آقای جلالالدین فارسی که خود معرفیکنندگان گفتند توانایی نخستوزیری را ندارد و یکی آقای رجایی که من گفتم ایشان خشکسر هستند، یعنی آن چه را که صحیح میدانند راجع به آن حتا بحث را هم جایز نمیدانند و در نتیجه همکاری او با رییس جمهوری آن هم مشکلتر است و آن عده که در مجلس بودند این ضعف او را تصدیق کردند…»
بنیصدر در روزهای بعد نیز به حملات خود علیه جناح مخالف ادامه داد و آنها را به ایجاد محدودیت، کارشکنی، و انحصارطلبی متهم کرد. از جمله در روز دهم مرداد 1359 در جمع مردم مشهد گفت: «امروز نیز، کسانی که بویی از مکتب نبردهاند، متقابل منتخب مردم و فردی که عمرخویش را در مطالعه مکتب گذرانیده و کوشیده است نظام پراکنده شده اسلامی را جمعآوری کند، ایستادهاند و به نام مکتب با او میستیزند. من باید به شما بگویم که اگر من بخواهم به راه علی بروم، در برابر آنها که میخواهند به نام مکتب این قدرت را به انحصار درآورند، باید با قاطعیت تمام بایستم. این سخن تازهای نیست. در صدر اسلام نیز در برابر عدل علی، پیراهن عثمان را پرچم کردند و هر روز به بهانهای عرصه را بر امام تنگ کردند. ما نیز اینکه در برابر این انحصارگران و در برابر دسته دوم خوارجی که میخواهند به نام خدا و دین خدا، استقرار حکومت اسلامی را غیرممکن کنند، ایستادهایم…»
در حالی که این کشمکشها بین دو جناح سیاسی حاکم با دو دیدگاه متفاوت، همچنان ادامه داشت، انتخاب پر چالش نخستوزیر نیز به اختلافات بنیصدر با جریان حزبجمهوری دامن میزد. در این اوضاع هیت ویژه تشخیص صلاحیت نخستوزیر به کار خود ادامه می-داد. این هیت اسامی دست کم چهارده نفر را که از طرف رییس جمهوری و مجلس شورای اسلامی برای تصدی مقام نخستوزیری معرفی شده بودند، مورد بررسی قرارمیدادند. این چهارده نفرعبارت بودند از: 1-سید محمدکاظم بجنوردی 2-حسن حبیبی 3-صادق خلخالی 4-مصطفی چمران 5-محمدعلی رجایی 6-عزتاله سحابی 7-احمد سلامتیان 8-رضاصدر 9-محمد غرضی 10-محمدغروی 11-جلالالدین فارسی 12-موسی کلانتری 13-مصطفی میرسلیم 14-محسن یحیوی.
پس از بررسیها، بحثها و مذاکرات پنهان و آشکار، هیت منتخب بررسی صلاحیت نخستوزیر، نظر نهایی خود را مبنی بر انتخاب محمدعلی رجایی به عنوان نخستوزیر واجد شرایط اعلام کرد. رای و نظر نهایی هیت بررسی، به نظر نمایندگان جناح اکثریت مجلس یا خط امامیها نزدیک بوده و توصیههای خمینی مبنی بر مکتبی بودن را بیشتر از معیارهای مد نظر رییس جمهوری در نظر داشتهاند، زیرا آنچه که از گزارش تفضیلی «هیت بررسی» به مجلس بر میآید، این است که بنیصدر به صورت تلویحی و آشکارا در موارد و دفعات مختلف، عدم موافقت خود را با معرفی رجایی اعلام کرده بود و هیت بررسی نیز از آن اطلاع داشت. بنیصدر، علارغم میل درونیاش، پیشنهاد هیت بررسی را پذیرفت و هیت نظر خود مبنی بر انتخاب رجایی را در روز 18 مرداد 1359 اعلام و بنیصدر وی را روز بعد به مجلس برای اخذ رای تمایل معرفی کرد. رایگیری در 20 مرداد صورت گرفت و رجایی با 153 رای موافق، 24 رای مخالف و 19 رای ممتنع از مجموع کل 196 رای ماخوذه، با اکثریت آرا به عنوان اولین نخستوزیر نظام جمهوری اسلامی انتخاب شد.
با رای مجلس، پیروزی قاطع جناح خط امام نیز بر بنیصدر آشکار شد و بنیصدر تمام تلاشها و مقاومتهای خود را برای دستیابی به کابینهای مطابق خواست و خط فکری خود بینتیجه دید. البته باز هم به راحتی تسلیم نشد و از این پس فعالیتهایی را آغاز کرد تا رجایی را که به حزبجمهوری نزدیک بود، فردی تحمیلی به رییس جمهوری معرفی کند. این دیدگاه سبب شد تا در اوایل شهریور ماه درگیری سیاسی شدید بین بنیصدر و رجایی علنی شود. بنیصدر در هنگام معرفی کابینه با وزیر کشور یعنی علیاکبر ناطقنوری مخالفت کرد و گفت: «من وزیر کشور را نپذیرفتم و میخواستم وزیری باشد که بیطرف باشد و عامل اجرای یک حزب یا گروه معین نباشد.»
چالش برای معرفی کابینه از اوایل شهریور تا 16 شهریور 1359 بین بنیصدر و رجایی ادامه یافت. در جلسه 16 شهریور 1359، هاشمیرفسنجانی، رییس مجلس ناچار شد دو لیست جداگانه و دو نامه معرفی کابینه را معرفی کند. نامه اول متعلق به بنیصدر بود که طی آن 14 وزیر را که مورد تصویب او قرار گرفتهاند به مجلس ابلاغ کرد. اما رجایی در نامه خود خطاب به رییس مجلس اسامی 20 تن از وزرای پیشنهادی خود را به مجلس معرفی کرد و نوشت: «ایشان (رییس جمهوری) موافقت خود را با بعضی از آنها اعلام کردهاند، امید که برای بقیه به نتیجه تحقیق برسد و اینجانب نیز اقدام کنند تا بقیه اعضای دولت در آینده نزدیک، به مجلس معرفی شوند…»
در جلسه 17 شهریور مجلس، بحث درباره کابینه به تندی درگرفت. در این جلسه، رجایی مفصلن درباره مسایل مبهم و اختلافنظر با رییس جمهوری و بالاخره وظایفی که در برابر مجلس دارد و کیفیت رای اعتمادی که مجلس به وی و وزرا خواهد داد سخن گفت. در این جلسه اکثر وزیران رای اعتماد گرفتند و رجایی برای دنباله تصمیمات، تقاضای جلسه غیرعلنی کرد.
جو این جلسه تقریبن ملتهب بود و هاشمی به سختی توانست نظم را در صحن مجلس حفظ کند. به هرحال کاری انجام شده و بخش مهمی از کابینه تثبیت شده بود. اما بنیصدر سریعن موضعگیری کرد. او نامهای به هاشمی نوشت و با 6 تن از 21 وزیر منتخب رجایی مخالفت کرد. در میان وزیران مورد مخالفت بنیصدر، نام میرحسین موسوی، عضو حزب جمهوری اسلامی که به عنوان وزیر امورخارجه معرفی شده بود به چشم میخورد. سایر وزرایی که با آنان مخالفت شده بود، عبارت بودند از: وزیران نفت «اصغر ابراهیمی»، کار «احمد توکلی»، برنامه و بودجه «اسماعیل داوودی»، اقتصاد و دارایی «محسن نوربخش» و آموزش و پرورش «علیاکبر پرورش». برای وزارت بازرگانی نیز، رجایی در نامه خود کسی را معرفی نکرده بود و 14 وزیر باقیمانده مورد تایید بنیصدر قرار گرفتند.
بنیصدر اختلافات را در فضای رسانهای نیز مطرح کرد و 11 شهریور در روزنامهاش مدعی شد که طرحی برای قبضه امور به وسیله یک نیروی مسلح وجود دارد و یک روز قبل از 17 شهریور به مردم وعده داد که راجع به جوسازی به وسیله دروغ در 17 شهریور برای مردم سخنرانی کند.
اکبر ترشیزاد/ رادیو کوچه
دنیای سیاست از آن جاهایی است که نمیتوان در آن دربارهی هیچ موضوعی با یقین و قطعیت سخن گفت. فقط میشود از قراین و شواهد بر احتمال قوی و یا ضعیف وقوع یک پیشآمد تاکید بیشتری کرد، چرا که ممکن است در عرض چند ماه، روز و یا ساعت همهی شرایط و معادلاتی که سبب نتیجهگیریهای شما شدهاند بهم بریزند. با این مقدمه خواستم بگویم که از نشانههایی که زیاد هم پنهان نیست میتوان به آسانی دید که ایران و غرب حداقل در کوتاه مدت از رویارویی جدی نظامی فاصله گرفتهاند.
ابزارهای تهدید ایران برای بستن تنگهی هرمز بسیار زودتر از آنی که جمهوریاسلامی گمان میکرد کند و بلااستفاده شدهاند، چون از سویی حتا متحدان نزدیک ایران همچون «چین» نیز به روشنی بیان کردند چنین چیزی را تحمل نخواهند کرد و از سویی دیگر نوع برخورد جهان با این موضوع به جمهوریاسلامی نشان داد که به سبب عبور روزانهی بخش قابل توجهی از انرژی مصرفی جهان از این آبراه، تنگهی هرمز در حیاط خلوتشان نیست که اگر یک روز هوس کردند آن را ببندند و در صورت انجام چنین حرکتی دیگر نه تنها با چند کشور خاص که با تحت تاثیر قرار دادن اقتصاد جهانی خود را با تمام جهان طرف خواهند کرد.
آن چیزی که بیش از همه نوید دورتر شدن احتمال حملهی نظامی به ایران را میدهد نتیجه دادن تحریمهای بینالمللی است. تحریمها خیلی زودتر از آنچه تصور میشد و حتا پیش از آنکه تحریمهای جدیتر اقتصادی همچون تحریم بانکمرکزی ایران و خرید نفت آغاز شود اقتصاد بیمار ایران را به زانو درآورده است. سقوط نرخ برابری دلار و ریال در طول یکی دو ماه مسیری را پیموده است که در ده سال گذشته طی نکرده بود. کارخانهها یکی پس از دیگری تعطیل میشوند و به شمار بیکاران افزوده میشود. قیمتها آنچنان افزایش یافتهاند که مبلغ دریافتی یارانهها گره کوچکی را هم از مشکلات مردم باز نمیکنند.
حال و هوای سیاسی ایران نیز به هیچ عنوان برای اصولگرایان مناسب نیست. فضا آنقدر تیره، تار، بسته و یاسآلود شده است که متحدان پیشین نیز یکی پس از دیگری زبان به انتقاد از حکومت میگشایند و اصولگرایان نیز برای اندک سرمایههای باقیمانده به جان همدیگر افتادهاند. درست است که مردم سیاست سکوت و انزوا را برگزیدهاند اما حاکمیت خود بهتر از هر کس دیگری میداند که این به هیچ عنوان به معنای رضایت و همراهی آنان با نظام نیست. انتقادات مستقیم از شخص «علی خامنهای» به عنوان رهبر جمهوریاسلامی شدت بیشتری گرفته است و هر کسی از فرماندهان پیشین جنگ گرفته تا فرزندان شهدا و هنرمندان همراه دیروز حکومت، همه و همه زبان به انتقادات تندی گشودهاند که پیش از این هیچگاه در تاریخ جمهوریاسلامی سابقه نداشته است.
تمامی این شرایط نظام را وادار کرده است تا لحن برخورد خود با غرب را ملایمتر کند، ادعای بستن تنگهی هرمز را آشکارا انکار کند و از تهدید مستقیم غرب و منافعش در منطقه دست بکشد. از سوی دیگر دستگاه دیپلماسی خارجی به شدت به دست و پا افتاده است تا دوباره درهای گفتوگوی هستهای با غرب را بگشاید غافل از اینکه حالا این غرب است که با آگاهی از شرایط سست و لرزان ایران قصد دارد تا میتواند امتیازات بیشتری گرفته و جمهوریاسلامی را هر چه بیشتر به عقب براند. شعارهای تند و تهدیدآمیز سران حکومت و نظامیان با انگشت اشارت رهبری فروکش کرده است. اکنون بیش از هر زمانی این آمریکا و شخص «اوباما»ست که در برخورد با ایران دست بالا را داشته و بدون احتیاج به کوچکترین هزینهای در حال رسیدن به اهداف خود است. انتخابهای جمهوریاسلامی روز به روز کمتر شده است و اگر هم اکنون کوتاه نیاید در آیندهای نه چندان دور باید این کار را انجام دهد با این تفاوت که آن زمان هزینههای نوشیدن جام زهر برایش به مراتب سنگینتر خواهد بود. بر خلاف باور بسیاری از تحلیلگران که گمان میکنند جمهوریاسلامی این بازی را تا به انتها پیش خواهد برد شواهد و قراین نشان میدهد که واقعیت چیز دیگری است و با برداشتی آزاد از آن لطیفهی قدیمی باید گفت که: «روحانیت زیر بار زور نمیرود مگر اینکه زورش پر زور باشد.»
آنچه که برای کنشگران سیاسی و حقوق بشر، احزاب مخالف و مردم عادی در درون ایران مهم است چیز دیگری است. اگر رویکرد این برخوردهای غرب فقط از نوع سیاسی و اقتصادی باشد و تنها هدف آن بازدارندگی جمهوریاسلامی از دستیابی به سلاح اتمی، تنها بازنده و قربانی این بازی بدون شک شهروندان عادی و روند دموکراسیخواهی و گسترش آزادیها در ایران خواهند بود. به زبان دیگر اپوزیسیون جمهوریاسلامی در درون و بیرون باید و ناچار است تا راه خود را برود و فقط از شرایط موجود برای رساندن صدایش به جهان بهره بگیرد وگرنه ستیز کنونی غرب و جمهوریاسلامی برای تنها کسی که بهرهای در برنخواهد داشت مردم ایران است.
مهشب تاجیک/ رادیو کوچه
امروزه آنچه در روانشناسی تحت عنوان «تغییر دادن رفتار» آمده است مجموعهای است متنوع از اصول و روشهای تجربی روانشناسی که کاربرد وسیعی در زمینههای مختلف، از جمله در رواندرمانی، اصلاح بزهکاری، آموزش مهارتهای اولیه به کودکان یا بزرگسالان عقبمانده ذهنی، و همچنین ایجاد رفتارهای مطلوب یا تغییر دادن رفتارهای نامطلوب در کودکان عادی دارد. بسیاری از رفتارها ریشه در کودکی ما دارند، رفتارهایی که در ابتدا و زمانی که اولین جرقههایشان زده شده است رفتارهایی نابهنجار و نامطلوب در سطح وسیعی نبودهاند، تنها عیبهای رفتاری بودهاند که با کمی تامل و تفکر و مدارا به رفتارهایی عادی تبدیل میشدهاند و یا به طور کامل از بین میرفتهاند، اما گاهی با بیتوجهی والدین و گاهی با دلسوزیهای بیمورد و به سادگی از کنار آنها گذشتن، امروز در یک فرد بزرگسال تبدیل به نابهنجاری شدهاند که در ابتدا باعث آزار خود او و در اشل وسیعتر جامعهی اطرافش شدهاند.
به طور قطع برای اینکه رفتاری مثبت در کودک تقویت شود یا دوام یابد، باید ترتیبی داده شود که کودک هر بار رفتار مورد نظر را انجام داد، متوجه نتیجهی خوشایند و مطلوب بازتاب رفتارش در دیگران بشود و همینطور متوجه شود که هر رفتار مطلوب نتیجه خوشایندی برای خودش نیز به دنبال داشته است. با استفاده از رفتارها و ابزارهای ساده با کمی تفکر میتوان خوشایندی و ناخوشایندی یک رفتار را برای کودک تعریف نمود و او را متوجه کرد که رفتار اشتباه و یا نادرستش در اکثر اوقات در درجهی نخست او را مورد آزار قرار خواهد داد. زیرا باعث خواهد شد که اطرافیان به سبب رفتارهای نابهنجارش او را از خود طرد کنند و یا او را در جمعهای خود نپذیرند. البته همیشه رفتارها بازتاب بیرونی برای شخص در اجتماع نخواهد داشت. گاهی این نادیده گرفتن عیوب شخص را به طور مستقیم مورد بازتاب قرار خواهد داد. به طور مثال رفتارهای نادرست غذایی که در اثر ذائقهی متفاوت کودک و ناآگاهی و بیتوجهی والدین در شخص نهادینه میشود.
برخی از تنقلات غذایی تجارتی مثل انواع پفک و چیپس و انواع تنقلات اینچنینی، به طور بیرویه توسط کودکان و دانشآموزان مصرف میشود. مصرف این نوع تنقلات، به خصوص قبل از وعدههای غذایی، به دلیل ایجاد سیری کاذب، کودکان را از خوردن غذاهای اصلی که باید مواد مغذی مورد نیاز رشد کودک را تامین کنند، باز میدارد. از سوی دیگر نمک آن، ذائقهی کودک را به خوردن غذاهای شور عادت میدهد. مطالعات انجام شده، رابطهی بین مصرف نمک و افزایش فشار خون در دوران بزرگسالی را به اثبات رسانیده است. با کمی صبوری در مقابل خواست بیرویهی کودکان در مورد مصرف تنقلات میتوان عادت رفتاری استفاده از تنقلات سنتی مثل نخودچی و کشمش، گردو، بادام، پسته، انجیر خشک و برگهها را در آنها بهوجود آورد و یا عدم استفاده از انواع نوشابهها در سبد غذایی خانواده. با مصرف نکردن این نوع غذاها و فست فود، کودکان تمایل کمتری به استفادهی مداوم از آنها در بزرگسالی نشان خواهند داد. این نوع رفتارهای غلط رفتارهای است که بیشتر خود شخص را در آینده در معرض آسیبها قرار خواهد داد.
رفتارهای دیگری نیز هستند که ریشه در خردسالی اشخاص دارند که با نادیده گرفته شدن عمدی یا سهوی تبدیل به رفتارهایی میشوند که شخص را در آینده به فردی با نابهنجاریهای رفتاری زیاد تبدیل کرده و باعث میشوند که به همین دلیل فرد مطلوبی در اجتماع برای معاشرت و مراودت نباشد. از عادتهای رفتاری کوچک مانند دست کردن مداوم در بینی و یا مسواک نزدن گرفته تا پرخاشگری و خودرای بودن. به طور حتم تفاوتهای فردی در زمینههای مختلف در افراد سالهاست که در حوزهی تعلیم و تربیت وارد شده است. و هر فردی راههای شخصی خاصی را برای انجام کارهای متفاوت خود دارد. بعضی کودکان، علاقهمندند کارهای خود را خودشان مدیریت کنند و بعضی دیگر راحتترند که به آنان برنامهریزیها را گوشزد کرد. بعضی از کودکان روحیهی آرامتر و بعضی روحیهی جنگندهتری برای پذیرش دارند. و تا زمانی که کودک به مرحلهی تفکر و عقلانی برخورد کردن نرسد باید با صبوری و آگاهی او را به سمتی که از او یک شخصیت درست رفتار بسازد هدایت کرد. درست رفتاری و کارکرد اخلاقی کودکان نتیجه مهم فرایند جامعه پذیری است. اندیشههای امروز در باب رفتارهای درست کودکان، پدیدههای متعدد از جمله توسعه عواطف اخلاقی مانند مهربانی و همچنین رفتار اخلاقی کودکان مانند استقامت در برابر وسواس و تقلب را شامل میشود. به طور مثال ممکن است افراد بسیاری در طول عمر خود تقلب کرده و برای به دست آوردن نمرهی بهتر مرتکب چنین عملی بشوند، اما باید برای کودک یا نوجوان از نظر اخلاقی و رفتاری تعریف شود که چنین فرایندی یک عمل غیراخلاقی محسوب میشود و ارزشها را حتا اگر نمرهی بالایی باشد کم خواهد نمود. تا او متوجه بشود که ادامهی این رفتار در سالیان بعد و در زندگی اجتماعی از او یک متقلب و یا دروغگو خواهد ساخت که حتا اگر به موفقیت دست پیدا کند باز هم فرد نابهنجاری است.
برخی فرایندهای جامعهپذیری در پاسخهای احساس محور مانند احساس همدردی و رفتارهای اجتماعی کودکان دخیل است. از جمله، میتوان به کیفیت تعامل والدین و کودک، الگودهی یا الگوپذیری و تقویت آن اشاره کرد. برای مثال، بسته به پیشینه رابطه کودک و والدین، کودکان انتظارات و احساسات خود از روابط اولیه به روابط جدید با دیگران منتقل میکنند. با کمی توجه، دوری از دلسوزهای بیمورد و شاید حتا گاهی سختگیری بتوان تعامل درستی با کودک برقرار کرده و از کنار بسیاری از رفتارها و عاداتی که امروز یک عادت ناپسند رفتاری هستند و فردا به یک نابهنجاری و یا آسیب اجتماعی تبدیل میشوند، جلوگیری نمود.
رضا حاجیحسینی/ رادیو کوچه
«بهراستی دلیل میل و علاقهی آدمیزاد به بازی چیست؟»
خواستم این بار بازی را خیلی ادبی شروع کنم تا آنها که ممکن است فکر کنند من از این بازیها بلد نیستم، مشاهده بفرمایند که بلدم و یکجورهایی «خیط» و «کنف» شوند. این خیط و کنف از آن واژههایی هستند که هنگام بازی کردن با در و همسایه، دوست و آشنا و حتا غریبهها کاربرد زیاد دارند و خوب است که شما آنها را بلد باشید. البته واژههای دیگری هم هستند که حتمن به کارتان میآیند، بهخصوص اگر هنگام بازی دعوا شود. لازم است که با مجموعهی این واژهها آشنایی کامل، خوب یا دستکم متوسطی داشته باشید تا یک وقت کلاه سرتان نرود. کمتر از متوسط هم قبول نیست؛ حتا برای شما دوست عزیز. این هم از بدآموزی «هفتسنگ» برای شما.
و اما بعد… چرا بازی میکنیم؟ این شکل کمتر ادبی همان پرسش اول است. شکل کمتر ادبیتر هم دارد این سوال و آن اینکه چرا اگر به بچهی آدم رو بدهی، ولش کنی یا کاری به کارش نداشته باشی، میخواهد صبح تا شب بازی کند یا بازی دربیاورد؟ کسی هست آیا که بتواند به این پرسش بنیادین فلسفی یا شاید فلسفی بنیادین پاسخ بدهد؟
میل به بازی در انسان، میل دیرینهای است و شاید همزمان با او زاده شده باشد. قدمت بازی و اسباببازی، به اندازهی تاریخ بشر و شاید حتا بیشتر از آن باشد. چهطور چنین چیزی میتواند امکانپذیر باشد اما سوالی است که اصلن نباید پرسید. چون معلوم است که این یک شوخی است و تنها به قصد بازی مطرح شده است. اما چه کسی میتواند تضمین بدهد که در گذر زمان این شوخی جدی نشود و دانشمندان تا چندی دیگر در تحقیقات خود به همین نتیجهای که ما الان رسیدیم، نرسند؟
از این خیال خام هم که صرفنظر کنیم، باید بگویم که انسانهای اولیه هم مانند انسان امروز برای سرگرم شدن خودشان و سرگرم کردن کودکانشان تلاش میکردهاند. به نظر محققان و باستانشناسان، در کتابهای تاریخیای که ما نخواندهایم، از نقاشیهای بهجا مانده بر دیوار غارها، به عنوان اولین سرگرمیها و بازیهای بشر میتوان نام برد. البته ماجرا فقط به سرگرمی و لذت محدود نمیشود و گویا انسان از آغاز موجودی رقابتطلب و دوستدار هیجان بوده است. ضمن اینکه بازیها برای او راهی برای شناخت جهان بودهاند و همینطور مهارتآموزی برای گذران زندگی در روزگاری که صبح را زنده شب کردن، به احتمال فراوان، از امروز بسیار بسیار بسیار سختتر بوده است. منظور اینکه گویا میل به بازی از نیاز به سرگرمی، هیجان، یادگیری، رقابتطلبی و لذتجویی انسان سرچشمه میگیرد که این دو تای آخر در روزگار ما خیلی هم شدیدتر شده است.
باید بگویم که انسانهای اولیه هم مانند انسان امروز برای سرگرم شدن خودشان و سرگرم کردن کودکانشان تلاش میکردهاند
نکتهی قابل توجه دیگر در مورد علت علاقهی آدمی به بازی و بازیگوشی، «فراموشی» است. جان کلام اینکه بازی میکنیم تا فراموش کنیم. یعنی ورود به جهان یک بازی و درگیر شدن با آن، انسان را از مسایل و مشکلات زندگی روزمرهاش جدا میکند، او را از غمها و غصههایش دور میکند و باعث میشود تا دستکم در مدت زمان بازی، احساس شادی و سرخوشی کند؛ مخصوصن اگر این بازی با پیروزی همراه باشد. ضمن اینکه باختن در بازی هم میتواند چندان مهم نباشد چرا که در مقابل باختهای زندگی، اصلن اهمیتی ندارد. شاید به همین دلیل است که انسان مدرن بیشتر از انسان دورههای ماقبل مدرن به بازی مشغول است، چون نیاز دارد که بیشتر فراموش کند. بههمین دلیل هم عدهای به «بازی» اعتیاد پیدا میکنند. پس نتیجهی اخلاقی میگیریم که برعکس آنچه به نظر میرسد، غمها و غصههای آدم امروز، خیلی زیادتر است. فلسفیترش میشود اینکه رابطهی «بازی» و «فراموشی» رابطهای مستقیم است و به همین دلیل هنگام بازی کردن، حتا زمان سریعتر از حد معمول میگذرد، چون ما زمان را هم فراموش میکنیم.
این رابطهی میان بازی و فراموشی همیشه من را یاد مجموعه داستان «خنده و فراموشی» از «میلان کوندرا» میاندازد که اگر آن را نخواندهاید، توصیه میکنم حتمن بخوانید. البته این روزها احتمالن این کتاب را تنها در کتابفروشیهای «کار درست» خیابان انقلاب تهران پیدا میکنید.
به انقلاب رسیدیم و بازی تمام شد. برای اینکه کاسهکوزه را جمع کنیم، «قایم موشک» را بهانه میکنیم و اینطوری در تاریکی هوا، میپیچانیم و راهی خانه میشویم. بیچاره کسی که چشم میگذارد.
خبر / رادیو کوچه
بر اساس گزارشهای منتشر شده در رسانههای حقوق بشری، روز پنجشنبه، 19 ژانویه، شهرام منوچهری، از فعالان مطبوعاتی و وبنگار منتقد دولت جمهوری اسلامی، توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به محلی نامعلوم منتقل شده است.
به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، روز پنجشنبه، چند تن از ماموران امنیتی با حضور در منزل این فعال پیشین دانشجویی و روزنامهنگار، ضمن تفتیش و بازرسی منزل، بخشی از کتب و اسناد و سیدیهای او را ضبط کرده و همراه با وی به محلی نامشخص انتقال دادند.
این در حالی است که هنوز از دلیل دستگیری، محل بازداشت، همچنین وضعیت و سرنوشت این همکار مطبوعاتی برخی از روزنامههای توقیف شده منسوب به اصلاحطلبان، خبری منتشر نشده است.
لازم به توضیح است که شهرام منوچهری طی حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری در ایران، نیز بازداشت شده بود، که با قرار وثیقه آزاد شد.
پیمان عابدی/ رادیو کوچه
به ترتیبی که پیش از این ذکر شد در استبداد ایرانی همواره بخش عمدهای از زمینها متعلق به حکومت بود که آنها را به تیولداران واگذار میکرد و یا اجاره میداد. در نتیجه اشرافیت موروثی در ایران پیدا نشد. بر اساس گفتهی «آن لمبتون» (Ann Lambton)، پارسیدان انگلیسی، دو مانع عمده در این زمینه وجود داشت: یکی قانون ارث که موجب تقسیم مداوم اراضی به قطعات کوچک میشد و دیگری بیثباتی سیاسی و تغییر دایمی سلسلههای حاکم که موجب تغییر تیولداران میگردید. تیولدارانی که وظیفهی جمعآوری مالیاتها و انجام برخی خدمات نظامی را بر عهده داشتند و در واقع منبع اصلی تامین درآمد حکومت مرکزی بودند. نظام تیولداری در ایران شامل واگذاری حق موقت یا دایمی بهرهبرداری از زمین و یا حق جمعآوری مالیات بود. در دورههای ضعف قدرت مرکزی، تیولداران خود به گروههای قدرتمند محلی تبدیل میشدند. این وضعیت در اواخر عصر قاجار به اوج خود رسید. [1]
در طی قرن نوزدهم مالکیت خصوصی بر زمین به علت ضعف حکومت مرکزی گسترش یافت. در عصر قاجار در مقایسه با دورههای قبل، زمینداران قدرت بیشتری یافتند و پراکندگی در منابع قدرت سیاسی شدت گرفت.
این دوران باعث شد که اشراف و خوانین مقتدرترین نیروی اجتماعی کشور شوند و ماموران محلی دولتی را به میل خود منصوب کنند. دولت قاجار در جهت انجام اصلاحات و نوسازی و برای تامین منابع مالی لازم، به فروش اراضی خالصه و دولتی هم دست زد. در نتیجه در کنار طبقه تیولداران قدیم به تدریج طبقه جدیدی از زمینداران پیدا شدند. به هر حال از لحاظ حقوقی و نظری پادشاهان و حکام در عصر قاجار هیچگونه حقوق مستقلی برای زمینداران به عنوان یک طبقه قایل نبودند و در صورت لزوم، قدرت لازم را داشتند که به تصرف و مصادره زمینهای آنها بپردازند.
شهرهای بزرگ ایران در زمان قاجار به سه قسمت عمده تقسیم میشد:
1-ارگ
2-مسجد جامع (آدینه)
3-بازارها
این مناطق به ترتیب محل استقرار علما، عمال دیوانی، تجار، کسبه و پیشهوران بودند. از نظر مکانی مسجد جامع از یک طرف با بازارها و از طرف دیگر با ساختمانهای اصلی دولتی در ارتباط بود که این ارتباط مکانی (بازارها و مسجد جامع) معنادار و مهم بود.
در اروپا فئودالها در دژها و پیشهوران و بازرگانان در شهرها بودند و در اساس بین شهر و روستا جدایی افتاده بود، ولی در شرق عاملان حکومت و زمینداران جملهگی در شهر بودند و محلههای شهر و اصناف شهری همراه با اجتماعات روستایی زیر سلطه حکومت بود پس آزادی و خودمختاری نبود و همین مانع ایجاد تضاد میان شالودههای تولید شهری و روستایی میشد، تضادی که در غرب از عوامل موثر پیدایش نظام سرمایهداری بود. در ایران موانع تاریخی رشد سرمایهداری نوین صنعتی و مردمسالاری را میتوان به دو بخش موانع داخلی شامل خصوصیات شیوههای تولید شهری-روستایی (ایلی) و نظام سیاسی، اجتماعی حاصل از آن از یکسو و موانع خارجی شامل وضعیت نیمه استعماری و تحولات سیاسی و اقتصادی جامعهی ایرانی در شرایط سلطهی استعماری از سوی دیگر تقسیمبندی کرد.
———————————
1- علمداری، کاظم. 1380، چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت. تهران: توسعه،ص 200
بهداد مرشدی
نزدیک به سه ماه از فراخوان عمومی رضا پهلوی برای طرح شکایت از آیتاله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، به اتهام جنایت علیه بشریت به شورای امنیت سازمان ملل میگذرد و این طرح با استقبال برخی افراد مواجه شده است.
وکیل فرانسوی آقای پهلوی (یکی از وکلای تیم حقوقی ایشان) در مصاحبهای با نشریه فرانسوی اکسپرس جزیات بیشتری از ارسال این شکایت به اعضا شورای امنیت ارایه نمود.
آقای امانوئل داود، وکیل مجرب و زبردست فرانسوی، یکی از وکلای تیم حقوقی است که وکالت پرونده طرح ملی شکایت از وضیعت بحرانی نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی به دیوان کیفری بینالمللی از طریق ارجاع شورای امنیت را به عهده گرفتهاند. آقای داود در مصاحبه با نشریه فرانسوی اکسپرس گفت که «این گزارش [۴۱ صفحهای] یک مانیفست سیاسی نیست و صرفن حقوقی است.»
آقای داود مسلط به دو زبان فرانسه و اسپانیولی است و ۲۴ سال است که عضو کانون وکلای پاریس است، ایشان همچنین با ۷ سال سابقه به عنوان وکیل دردادگاه کیفری بینالمللی فعالیت داشتهاند. آقای داود از شرکا موسس دفتر وکالت حقوقی ویگو در پاریس هستند و در پرونده وضیعت جمهوری دموکراتیک کنگو در دادگاه کیفری بینالمللی تا به امروز وکالت داشتهاند. آقای داود تحصیلات کارشناسی ارشد خویش را در دانشگاه سوربن (پاریس) کسب کردهاند. امانوئل داود در پروندههای کیفری بینالمللی و حقوق بشر تخصص دارد و او همچنین سمت مدیر پروژه و عضویت تیم حقوقی سازمان فدراسیون جهانی حقوق بشر (یکی از عمدهترین و قدیمیترین سازمانهای حقوق بشری جهان که کریم لاهیجی معاونت هیت مدیره بینالمللی در بخش ایران است) داشته و همچنین استادیار در مدرسه حقوق پاریس و استاد میهمان در مدرسه ملی قضات است.
سیاوش بریرانی
وقتی ظاهر و باطن کسی با هم نخواند میگویند او دورو یا متظاهر است. دورویی آسیبی اجتماعیست، درهمه جای دنیا پیدا میشود و مختص ایران نیست اما اینطور به نظر میرسد که تظاهر و دورویی در بین ایرانیها بیشتر از قبل شده است. نخست، مثالهای روشنتر دورویی در جامعه ایران را مرور میکنیم:
حکومت ایران مذهبیست. ابراز مذهبی بودن، در به دست آوردن و حفظ شغلهای دولتی ایران موثر است. به همین خاطر، تظاهر به دینداری در بین کسانی که خواهان دستیابی و برقراری در مقامهای دولتی هستند، دیده میشود. حدود 80 درصد درآمد عمومی ایران از محل فروش نفت خام تامین میشود و دولت ایران این درآمد را هرطور که صلاح بداند بین بخشهای مختلف توزیع میکند. کارمندان دولت ممکن است مذهبی نباشند اما تظاهر آنها به همخوانی با ارزشهایی که دولت تبلیغ میکند، برای کسب ثروت بیشتر، موثر است.
جامعهی ایران، جامعهای خانواده محور است یعنی افراد، وابستگی زیادی به خانوادهی خود دارند. این وابستگی هم عاطفیست و هم اقتصادی. فرزندان خانواده تا سن سی سالگی یا بیشتر، ممکن است شغلی نیابند و از پدر و مادر پول بگیرند. اگر سبک زندگی فرزندان، باورها، عقاید و خواستههایشان با والدین آشکارا فرق داشته باشد، ممکن است از خانواده طرد شوند. فرزندان وابسته، ممکن است تظاهر به موافقت با ارزشهایی که خانواده معتقد است را در پیش بگیرند اما در عمل و در بیرون از خانه به طور پنهانی آن کاری که خود میپسندند را انجام دهند.
در ایران، مردسالاری در خانواده و قوانین، به چشم میخورد. ازدواج در ایران، برای بیشتر دخترها مهم است. بعضی وقتها دخترها برای هماهنگی با ایدهآلهایی که مردها برای ازدواج در نظر دارند، مجبور به تظاهر و در پیش گرفتن سبک مورد توجه مرد و داشتن صفتهایی مثل حجب و حیا، مهربانی، باکره بودن و … میشوند. تظاهر برای ازدواج، در بین مردهای ایرانی هم دیده میشود. آنها هم ممکن است خود را ثروتمند، مهربان و یا هر صفت دیگری که مورد توجه خانوادهی دختر باشد توصیف کنند در حالیکه ممکن است چنین نباشد.
افراد برای به دست آوردن موقعیتی بهتر، خود واقعیشان را پنهان میکنند
تفاوت در کیفیت زندگی در بین افراد ثروتمند و افراد فقیر در ایران روزبهروز بیشتر میشود و همچنین ثروتمند بودن، تاثیر زیادی در قضاوت افراد جامعه نسبت به فرد دارد. هر چقدر فرد ثروتمندتر باشد احترام بیشتری جلب میکند. تظاهر به ثروتمند بودن با نشان دادن و به رخ کشیدن داراییهای مادی انجام میشود. مثل اجاره کردن خانهای گرانقیمت، خرید قسطی ماشینهای لوکس، پوشیدن لباسهای مارکدار یا جواهرات و یا حتا موبایل داشتن در جامعهی ده سال قبل ایران میتوانست تظاهری به ثروتمندی باشد.
در مثالهای بالا میشود دید که افراد برای به دست آوردن موقعیتی بهتر، خود واقعیشان را پنهان میکنند و بروز نمیدهند. ارزشهای محیط آنها را به در پیش گرفتن راهی دیگر از راه خودشان سوق میدهد. این تظاهر و دوروییها به حاکم شدن فضای بیاعتمادی، عدم ثبات و نا هنجاریهای اجتماعی بسیاری مثل خودکشی، طلاق، اعتیاد، ورشکستگی، افسردگی و … میانجامد. راه حل چیست؟
درمانکردن دردهای جامعه در کوتاهمدت میسر نیست، همانطور که به وجود آمدن این ناهنجاریها در کوتاه مدت اتفاق نیفتاده. رسانههای جمعی میتوانند با رساندن آگاهی، فرهنگسازی و آموزش به این موضوع بپردازند.
یکشنبه 2 بهمن 90/ 22 ژانویه 2012
اجرا: اعظم
استودیو: مهدی
تقویم تاریخ
پسنشینی تند- «سکوت کرکنندهی یک بازنده»- اکبر ترشیزاد
بخش اول خبرها
هفتسنگ- «بازی و فراموشی»- رضا حاجیحسینی
روزنگاشت- «نکتهدان عشق»- محبوبه شعاع
پانوراما- «ساختار اقتصادی- اجتماعی ایران در عصر قاجار» (بخش چهارم)- پیمان عابدی
بخش دوم خبرها
مجله جاماندگان- «این سخن تازهای نیست»- شراره سعیدی
دایرهی شکسته- «ترا که دست بلرزد، گهر چه دانی سفت»- مهشب تاجیک
بخش سوم خبرها
خبر / رادیو کوچه
لئون پانهتا، وزیر دفاع آمریکا روز یکشنبه، 22 ژانویه، اعلام کرد ناو هواپیمابر یو.اس.اس.انترپرایز که حدود یک ماه دیگر راهی خاورمیانه خواهد شد، از تنگه هرمز عبور خواهد کرد. ایران پیشتر تهدید کرده بود که در صورت تحریم نفتی این کشور، عبور کشتیها را از این تنگه متوقف کند.
آقای پانهتا که در جمع حدود ۱۷۰۰ نفر از ناویان نیروی دریایی آمریکا صحبت میکرد همچنین یادآوری کرد که دو ناو هواپیما بر دیگر آمریکا، با نامهای یو.اس.اس کارل وینسون و یو.اس.اس.آبراهام لینکلن در حال حاضر در خلیج پارس مستقر هستند.
پانتا افزود: «واضح است که ما برای مواجه با هر نوع وضعیت اضطراری در آن بخش از جهان آماده هستیم.»
آقای پانتا تاکید کرد که تعدیل بودجه پنتاگون، وزارت دفاع آمریکا، ناوگان ناوهای هواپیما بر آمریکا را تهدید نخواهد کرد و نیروی دریایی آمریکا قصد دارد ۱۱ فروند از این ناوها را شناور نگاه دارد.
او افزود، حفظ این ناوهای هواپیمابر که هر یک نزدیک هشتاد فروند هواپیما و هلیکوپتر حمل میکنند، برای انعکاس توان نظامی آمریکا در اقیانوس آرام و خاورمیانه، کلیدی است. با این حال آقای پانتا گفت که نیروی دریایی نیز مشمول کاهش هزینهها خواهد شد.
وزیر دفاع آمریکا با اشاره به ایران، افزود: «ما به همکاریمان با جامعه جهانی و تشدید تحریمهای آنها (ایرانیها) ادامه میدهیم. ما به انتقال صریح پیاممان ادامه میدهیم. مهمترین راهی که برای شفافیت پیامها وجود دارد، این است که نشان بدهیم ما آمادهایم، ما قوی هستیم و ما در آن بخش از دنیا حضورمان را حفظ خواهیم کرد.»
بعد از ۵۱ سال حضور در ترکیب نیروی دریایی آمریکا، ناو هواپیمابر یو.اس.اس.انترپرایز که در حال حاضر در آبهای ساحلی ایالت جورجیا مستقر است، قرار است در پایان این سال میلادی از خدمت خارج شود. با از رده خارج شدن این ناو هواپیمابر، تا سه سال دیگر که ناو هواپیمابر جدید یو.اس.اس.جرالد فورد آماده شود، نیروی دریایی آمریکا ۱۰ ناو هواپیمابر در ترکیب شناورهای خود خواهد داشت.
بیشتر بخوانید:
«آماده رویارویی نظامی با ایران هستیم»
«امیدوارم رویکرد مذاکرات هستهای ایران معنادار باشد»
فرامرز دادرس / پژوهشگر و کارشناس اطلاعاتی / رادیو کوچه
مسعود علیمحمدی، ایرانی، پنجاه ساله، دکتر در فیزیک، استاد دانشگاه تهران، در ساعت هفت و پنج دقیقه بامداد روز سهشنبه، بیست و دوم دی ماه 1388 خورشیدی، برابر با دوازدهم ژانویه 2010 میلادی، در برابر خانهاش در خیابان قیطریه خیابان سهیل کوچه مهر سوم غربی، بر اثر انفجار بمب کشته شد. شدت انفجار به حدی زیاد بود که تا شعاع دقیقن هفتصد متری شیشههای خانهها وخودروها شکسته شد.
همسر دکتر مسعود علیمحمدی، نخستین کسی بود که با شنیدن صدای انفجار به بالین شوهرش شتافت و میگوید: «نیمی از صورت همسرش در اثر شدت انفجار از میان رفته بود.»
از سوی عباس جعفریدولتآبادی، دادستان تهران اعلام شد: «صبح سهشنبه، یک استاد دانشگاه به نام مسعود علیمحمدی هنگامی که قصد سوار شدن به خودرو خود را داشته با انفجار موتور مجاور خودرو کشته شده است.» معاون دادستان تهران از پیگیریهای قضایی و امنیتی برای شناسایی و بازداشت عامل یا عاملان این بمب گذاری خبر داد.
قاضی فخرالدین جعفرزاده، سرپرست دادسرا در امور جنایی گفت: «به احتمال زیاد بمبی که به یک دستگاه موتورسیکلت در مقابل خانه آقای علیمحمدی بسته شده بوده به وسیله ریموت، از راه دور کنترل و منفجر شده است. وی میافزاید، بمب منفجرشده در یک موتورسیکلت جاسازی شده و به فاصله یک متری از درب ورودی منزل استاد مسعود علیمحمدی از اساتید دانشگاه تهران، به یک درخت بسته شده بود و بررسیها نشان میدهد این بمب از فاصله بسیار نزدیک با این استاد دانشگاه و بهوسیله کنترل از راه دور منفجر شده است».
به پیوست مقالهای را ملاحظه خواهید کرد با نام «رمز گشایی ترور فیزیکدان ایرانی، مسعود علیمحمدی»، کاری از فرامرز دادرس، پژوهشگر و کارشناس اطلاعاتی و از همکاران رادیو کوچه، در هشت بخش که به چگونگی این رخداد پرداخته است.
فایل پیدیاف را از اینجا دانلود کنید.
در روزهای اخیر، تشکلی بهنام بنیاد مدنی و حقوق بشری اکبر محمدی، از جانباختگان و زندانیان سیاسی در زندان اوین، با هدف حمایت معنوی از پناهجویان اقلیتهای دینی و مذهبی، فعالان سیاسی و حقوق بشری، نویسندگان و روزنامهنگاران راهاندازی شده است.
منوچهر محمدی، برادر اکبر محمدی، مدیر بنیاد مدنی و حقوق بشری اکبر محمدی، با انتشار بیانیهای به نحوه و چگونگی این کار این بنیاد اشاره کرده است.
وی در بخشی از این بیانیه در خصوص شرح کار این بنیاد آورده: «هدف از راهاندازی این بنیاد حمایت معنوی چون ارایه تاییدیه در خور به پناهجویان اقلیتهای دینی و مذهبی، فعالین سیاسی و حقوق بشری، نویسندگان و روزنامهنگارانی که به منظور حفظ امنیت و جان خویش و خانوادههایشان چارهای جز مهاجرت اجباری به کشورهای همجواری چون ترکیه، عراق، پاکستان، قبرس و یا به یکی از دیگر کشورها از جمله کشورهای اروپایی به طریق غیرقانونی نداشته و ندارند.»
همچنین در ادامه اشاره کرده است: «شناسایی، تبلیغ و معرفی افراد مورد ستم با هر باور سیاسی و عقیدتی به دیگر نهادهای بینالمللی حقوق بشری از طریق رسانهها، سایتها و دیگر ابزار ارتباط جمعی مرتبط و غیرمرتبط به این بنیاد، حمایت از حقوق تمامی انسانهای بیگناه و در حد امکان جلوگیری از نقض حقوق بشر و نیز ارتقای آگاهی مردم در بند و ستمدیده ایران از طریق خبررسانی به موقع در کنار تذکر اعلامیه جهانی حقوق بشر، تاکید بر نفی هرگونه خشونت، شکنجه، زندان و اعدام از سوی نظام جمهوری اسلامی، خواه از مجاری قانون اعمال شود و یا خود سرانه و جمعآوری اطلاعات مرتبط با نقض حقوق بشر و انعکاس آن به مجامع جهانی حقوق بشر از دیگر فعالیتهای آن به شمار میرود.»
منوچهر محمدی که خود نیز از زندانیان سیاسی بوده مدت هفت سال را در زندانهای مختلف از جمله اوین گذرانده است.
Reza kahlili
According to sources within Iran, Iran's Supreme Leader Ayatollah Khamenei called an urgent meeting to address the situation in the Persian Gulf, specifically the Strait of Hormuz.
SepahOnline, a website for Iranian military insiders, reports that a secret memo, from the Revolutionary Guards' commanders stationed in the Persian Gulf to the supreme leader's office, suggests that the Ahmadinejad government's meddling in the Guards' activities in the Persian Gulf is sabotaging their efforts of preparing for war.
The report further indicates that Khamenei has assigned his son, Mojtaba, the task of monitoring the Guards' preparation for a possible conflict with America and has ordered Ahmadinejad's government to cooperate with him.
Ahmadinejad and Mojtaba have long been at odds in their respective pursuits for greater control of the Revolutionary Guards and to further their influence in an effort to control Iranian commerce. Days ago, Ahmadinejad accused Khamenei's son of embezzling state funds.
The revelation that billions of dollars have been embezzled by various Iranian officials has caused the regime considerable embarrassment. This remains an ongoing and heated issue with just two months to go before the Parliamentary elections.
آنچه در این بخش میآید انتخابی از رادیو کوچه در بین رسانهها است.
منبع: کلمه
این روزها زندانیان محبوس در بازداشتگاه اوین به دلیل تمام شدن ذخیره گازوییل این زندان و سرمای شدید حاکم بر این مکان در شرایط بسیار دشواری به سر میبرند. براساس خبرهای رسیده به کلمه، کار نکردن همه وسایل گرمازای زندان اوین به دلیل تمام شدن ذخیره گازوییل این مکان را در چند روز گذشته به جایی غیرقابل تحمل برای زندگی زندانیان آن تبدیل کرده است. زندانیان در چند روز گذشته با اب سرد حمام کردهاند.
این در حالی است که زندانیان سیاسی بندهای ۲۰۹، ۳۵۰ و دو الف و همچنین بند زندانیان سیاسی زن در زندان اوین به دلیل امکانات محدودتر حتا شرایط بسیار بدتری را نسبت به زندانیان عادی دارند و مسوولان زندان هم به زندانیان گفتهاند تا ده روز آینده امکان تهیه گازوییل وجود ندارد.
با این همه بیش از چند روز است که هشت هزار زندانی زندان اوین و از جمله زندانیان سیاسی بدون وسایل گرمازا، آب گرم و محروم از حمام اغلب سرماخورده و بیمار شرایط سختی را میگذرانند و خانوادههای آنان نیز با نگرانی زیاد و دلشوره تنها این وضعیت را نظاره میکنند و نمیدانند باید به کدام مقام مسوولی دراینباره شکایت کنند. آنها تنها خواهان رسیدگی به وضعیت رفاهی زندانیان و پایان دادن به این شرایط دشوار هستند.
بازداشتگاه اوین که در دره اوین در شمال تهران واقع شده است به طور طبیعی همیشه از دیگر نقاط تهران آب و هوای سردتری دارد که این تفاوت دما در فصل زمستان بیشتر هم هست و همیشه خانوادههای زندانیان با توجه به این مسئله و نبود امکانات کافی برای زندانیان نگران وضعیت آنها هستند. طبق خبرها سرماخوردگی این روزها به شدت در این زندان رواج یافته و بهداری زندان نیزامکانات رسیدگی به همه بیماران را ندارد و دارو نیز در اختیار زندانیان بویژه زندانیان سیاسی قرار نمیدهد.
شرایط بحرانی برای زندانیان سیاسی
زندانیان سیاسی محبوس در زندان اوین اغلب در بندهای ۲۰۹ وزارت اطلاعات ،۳۵۰ و دو الف متعلق به سپاه پاسداران نگهداری میشوند از آنجا که این زندانیان محدودیت بیشتری دارند این روزها شرایط سختتری را هم تحمل میکنند.
بند ۳۵۰ که یک زیرزمین در زندان اوین است، این روزها به دو بخش بند مردان و زنان تقسیم شده است. این بند که زیر زمینی جدا افتاده و بدون امکانات است از سایر بندهای زندان اوین وضعیت رفاهی بسیار بدتری دارد. این بند تنها با چهار سرویس بهداشتی در شرایط عادی هم شرایط بسیار نامناسبی دارد و امکانات آن هرگز پاسخگوی ۱۸۰ زندانی محبوس در آن که بیشتر آنان از زندانیان حوادث پس از انتخابات هستند، نیست. این روزها زندانیان این بند در سرمای شدید و محروم از آب گرم و استحمام شرایط سختی را میگذرانند.
هم اکنون تعداد زیادی از زندانیان عقیدتی-سیاسی از جمله روزنامهنگاران و دانشجویان حامی جنبش سبز در این بند به سر میبرند.
انتهای این بند یک سالن بدون هر گونه امکانات و حتا سالن هواخوری وجود دارد که زندانیان سیاسی زن در آن نگهداری میشوند. بیش از سی زندانی سیاسی زن در شرایطی در این بند نگهداری میشوند که حتا امکاناتشان برای نگهداری ده نفر هم مناسب نیست. زندانیان سیاسی زن محروم از هواخوری و هرگونه امکانات رفاهی حالا باید نبود آب گرم بهداشتی و سرمای شدید را هم تحمل کنند.
نسرین ستوده، بهاره هدایت، ژیلا کرمزاده، مهدیه گلرو و عاطفه نبوی و …از جمله زنان محبوس در این بند هستند.
شرایط دشوارتر برای زندانیان بند ۲۰۹ و دو الف
این شرایط دشوار برای زندانیان بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات و دو الف سپاه حتا دشوارتر هم هست چراکه این بندها اساسن بازداشتگاههای غیرقانونی هستند که بدون نظارت نهادهای قضایی در کشور زندانیان را در هر شرایطی نگهداری میکنند و هیچ مقام مسوولی نیز حق بازدید از این بازداشتگاههای غیرقانونی را ندارد.
سلولهای بند ۲۰۹ که سلولهایی کوچک و دربسته هستند در فصل زمستان بسیار سرد و در فصل تابستان بسیار گرمند. زندانیهای این بند در فصل زمستان هم مانند دیگر فصلهای سال مجبورند بر کف زمین بخوابند و هیچ کدام از زندانیها در این بندها تخت ندارند و مجبورند بر زمین که تنها با یک موکت نازک و معمولی پوشانده شده، بخوابند در این فصل سال این سلولها بسیار سردند و اکنون با قطع کامل شوفاژهایی که اغلب در مواقع عادی هم گرمای چندانی ندارند شرایط بسیار بدی بر این بندها حاکم است. در این دو بند حتا مسوولان زندان از دادن پتوی بیشتر به زندانیان خودداری میکنند و حتا لباسهای زندانیان را که توسط خانوادههایشان به زندان برده میشود به آنها تحویل نمیدهند. در سایر بندهای زندان اوین در هر فصل سال خانوادهها لباسهایی را برای زندانیان میبرند و مسوولان آن را به زندانیان تحویل میدهند. زندانیان سیاسی این دو بند مجبورند بر کفپوش سرد سلول روزهایشان را به شب برسانند.
در این دوبند زندانیانی همچون بهزاد نبوی، عبداله رمضانزاده، عبدالفتاح سلطانی، کوهیار گودرزی و تعداد زیادی از فعالان سیاسی و دانشجویی نگهداری میشوند. همچنین زندانیان تازه بازداشت شده مانند پرستو دوکوهکی، سهام بورقانی، مرضیه رسولی، آرش صادقی و .. نیز به همین دو بند منتقل شدهاند. گاه فعالان بازداشتشده ماهها در همین بازداشتگاههای غیر قانونی و بدون امکانات به سر میبرند.
اغلب متصدیان و مسوولان به جز مسوولان رده بالای قوه قضاییه حق بازدید از این بندها را ندارند و حتا نمایندگان مجلس نیز که بارها خواستهاند از این سلولها بازدید کنند با ممانعت نیروهای امنیتی مواجه شدهاند.
خانوادههای زندانیان سیاسی زندان اوین با شنیدن خبر قطع گازوییل و شرایط نامناسب زندان اوین از دادستان تهران و همه مسوولان قضایی میخواهند که به این شرایط رسیدگی کنند و فراموش نکنند که این مسوولان در برابر همه زندانیان و به ویژه زندانیان سیاسی که فقط به خاطر عقیدهشان زندانی هستند مسوول هستند و باید شرایط رفاهی مناسب را برای گذراندن مدت حبس آنان فراهم کنند.
خبر / رادیو کوچه
بر اساس آخرین گزارشها، ظهر روز یکشنبه، 22 ژانویه، جمع اجساد پیدا شده مربوط به قایق غرق شده در آبهای بندرعباس به 15 تن رسیده است.
به گزارش فارس، بامداد گذشته نیز دو جسد توسط تیمهای جستوجو پیدا شده بود.
صبح امروز نیز 10 جسد توسط شناورهای ناجی ادارهکل بنادر و دریانوردی و سه نفر نیز توسط هلیکوپتر پیدا شده است.
همچنین پنج نفر نیز در ساعات اولیه روز یکشنبه، نجات پیدا کرده بودند.
بر اساس این گزارشها، پس از گذشت 15 ساعت از وقوع حادثه تنها سرنوشت دو الی سه نفر از سرنشینان قایق غرق شده که به گفته ناخدای آن حدود 22 سرنشین داشته نامشخص است.
بیشتر بخوانید:
«غرق شدن کشتی مسافربری ایرانی با ۲۲ سرنشین»
رضا پرچیزاده
چندی پیش، نگارنده این سطور جستاری قلمی کرد به نام «دو گفتمان ضد دمکراتیک در عرصه رسانه ای ایران معاصر». در آن جستار، قصد بر این بود که شیوه گفتمانی رسانه های دو کمپ سیاسی در ایران معاصر – کمپ سنتی و کمپ ایدئولوژیک – مورد بررسی قرار گیرد. با این وجود، چنانکه در مقدمه همان مقاله هم ذکر شد، از طرفی به علت فراوانی مطالب و فاکت[1] های مربوط به موضوع و از طرف دیگر به ملاحظه سهولت دریافت مطالب مقاله برای مخاطب عام اینترنتی، تنها به بررسی برخی کلیات گفتمانی رسانه های این دو کمپ پرداخته شد، و مجالی پیدا نشد تا صحت و سقم نظریات انتزاعی مطرح شده در آن مقاله به محک تجربه خورده و در هنگام اِعمال بر مثال های حقیقی سنجیده شود.
اما به تازگی واقعه فرخنده ای روی داد که سنجیدن برخی از آن آراء و نظریات به شیوه ای عینی را میسر نمود، و آن انتشار مقاله «از چه می ترسید؟! آمدن پادشاهی یا رفتن جمهوری اسلامی؟!» به قلم سرکار خانم الاهه بقراط در وبسایت کیهان لندن بود. به نظر نگارنده، شیوه گفتمان مقاله مذکور، به حق نمونه شایسته ای از شیوه گفتمان کلی کمپ سنتی – که دربرگیرنده ایده های سلطنت طلبانه و مشروطه خواهانه است – می باشد، و بسیاری از اِلِمانهای گفتمانی این کمپ را در خود جمع آورده است. لذا، در جستاری که پیش رو دارید، با بررسی شیوه گفتمان و المانهای گفتمانی مقاله خانم بقراط، هدف این است که صحت و سقم گزاره های تحلیلی که اینجانب در جستار پیشین خود در رابطه با رسانه های کمپ سنتی مطرح کرده بودم سنجیده شود. برای سهولت خواندن، مولفه های گفتمانی مقاله خانم بقراط را به طور عمده ذیل ((تِم))[2]های مطرح شده در مقاله قبلی بررسی می کنم، و یکی دو تم مهم دیگر که از قلم افتاده بودند را هم به آنها می افزایم.
از قضا، قصد دارم این جستار را با یکی از همان تم هایی آغاز کنم که در مقاله قبلی به آن پرداخته نشده بود. این تم گفتمانی را، که در مقاله و کتاب، خود را در قالب اصلی نگارشی[3] و معناشناختی[4] می نمایاند، «اصل اعلام برائت» نام نهاده ام. توضیح آن این است که هنگامی که نگارنده می داند موضعی که قصد دفاع از آن یا تبلیغ برای آن را دارد، موضع مستحکمی نیست و نقاط ضعف بسیاری دارد که کمابیش در معرض دید همگان هم قرار گرفته، سرراست از آن موضع دفاع نمی کند، و خود را به طور مستقیم به آن موضع منتسب نمی کند؛ زیرا که می داند در آن صورت قضاوت خودش در میان جماعات بی طرف یا مخالف زیر سوال می رود و از نفوذ کلامش کاسته می شود. بنابراین، به شیوه ای آگاهانه و محتاطانه، راه «دور زدن» را انتخاب می کند؛ به این معنا که بر فرض مثال، نگارنده ما سلطنت طلب است، اما صراحتا اعلام سلطنت طلبی نمی کند. به عوض آن، ابتدا کمی سلطنت را نقد کم ضرر یا بی ضرر می کند، احتمالا از سابقه خود در مخالفت و مبارزه با سلطنت و مشقاتی که در آن راه متحمل گردیده می گوید، بلکه خود را جمهوری خواه معرفی می کند – من آن را «جمهوری خواهیِ مصلحتی» نامیده ام – و بدین وسیله بین خود و طرفداران افراطی و به قول معروف «پلاکارد-دار» سلطنت فاصله می اندازد، و سپس بدنه اصلی مقاله یا کتاب را به توصیف مزایای فراوان سلطنت اختصاص می دهد. نتیجه کار چیزی می شود در مایه های «من بسیجی نیستم، ولی بسیجیان را دوست دارم». بدین ترتیب، برای مخاطب بی طرف یا مخالف سلطنت این شبهه پیش می آید که این نویسنده مبارز که خود از سلطنت ضرر بسیار دیده و با آن مخالف هم هست، باز از آن «حمایت منتقدانه» می کنند، پس حتما سلطنت مشروعیتی دارد، لذا معقول و اخلاقی است که ما هم با او همراه شویم، یا حدقل موضع اش را به رسمیت بشناسیم. کارکرد اصل عدم برائت در رسانه های سیاسی امروز ایران بدین گونه است.
کسانی که انقلاب مشروطه را می ستایند اما سلسله پهلوی را در ادامه آن انقلاب نه تنها آگاهانه قیچی می کنند بلکه حتا مصیبتهای آینده را نیز به گردن آن میاندازند، از یک سو نقش تفکر کج و معوج و ویرانگر خود را در شکل گیری جمهوری اسلامی و بقای آن منکر میشوند و از سوی دیگر نشان میدهند که نه تنها تاریخ نمی دانند و از آن نمی آموزند
این را هم بلافاصله اضافه کنم که این اصل، مِلکِ طَلقِ کمپ سنتی نیست، و در کمپ ایدئولوژیک هم نمونه هایی دارد، چنانکه برخی از مشهورترین به-کار-برندگان این اصل از وابسته گان اصلاح طلبان اسلامی و سازمان مجاهدین هستند. با این وجود، اصل اعلام برائت به طور خاص شیوه تخصصی مورد علاقه رسانه های کمپ سنتی است که آن را در قطع وسیع – به خصوص در وبلاگنویسی بی نام و نشان – به کار می گیرند. از لحاظ جای-گیری در متن، اصل عدم برائت معمولا در ابتدای مقاله یا کتاب می آید که برای خواننده ای که به دنبال یافتن جهت-گیری نویسنده است تا خواندن مطلب اش را ادامه بدهد یا ندهد قابل دسترسی زودهنگام باشد؛ اما می تواند در میانه متن یا آخر آن هم بیاید، و یا اصلا در کل نوشته پخش باشد، که این روشِ آخر دقت و حوصله بیشتری می طلبد تا کل مطلب را به تناقض-گویی بدل نکند. برای نمونه «ابتدایی»، می توانید به مقدمه کتاب «ایران و سی آی اِی: نگاهی دوباره به سقوط مصدق»[5] اثر داریوش بایندور نگاه کنید. برای نمونه «پخش-در-کل-متن»، اکثر آثار علی میرفطروس به این شیوه به نگارش درآمده اند.
در مقاله مورد بررسی ما، بقراط اصل اعلام برائت را در دو جایگاه به حالت خفیف و آمیخته به تایید به کار می برد. یکی در ابتدای مقاله، آنجا که می گوید «بزرگترین اشتباه پهلویها، به نظر من، این بود که بر خلاف قانون اساسی مشروطه از یک سو، پس از یک دوره کوتاه، به حکومت و نه سلطنت پرداختند و از سوی دیگر، باز هم بر خلاف همان قانون، قاطعانه در برابر سهم خواهی مذهب در قدرت نایستادند!»؛ و دیگری در میانه های مقاله: «من تا کنون از رضا پهلوی به مثابه یک شخصیت سیاسی عمدتا بدون عنوان «شاهزاده» نام میبردم. ولی در برابر برخوردهای مبتذل که گذشته از «ارتش سایبری» رژیم، بر اساس انکار واقعیت موجود شکل گرفته است، از این پس او را با تیتر واقعی و به حق وی یعنی «شاهزاده» خواهم نامید». گفتنی است که رعایت این اصل، به خصوص در حال حاضر، پس از آنکه یکی از کاربران مشهور آن به تازگی با بی دقتی فراوان از آن فاصله گرفت و به صراحت از جنگ علیه ایران حمایت کرد و در نتیجه به سرنوشتی تراتژیک دچار گردید، واجب می شود.
تم مهم دیگری که در جستار پیشین درباره آن نگفته ام، «علم-ستیزی» و «روشنفکر-کوبی» کمپ سنتی – صرف نظر از اینکه روشنفکر به نظر آنان چه کسی است – از جایگاه ظاهری علم است. از آنجا که یک تحلیل منطقی نسبتا ساده، به آسانی مشروعیت و معقولیت سلطنت طلبی در عصر حاضر را زیر سوال می برد و تناقض های نظری آن را آشکار می سازد، گفتمان سنتی اصولا گرایش شدیدی به تخطئه «روش علمی» دارد – در حالی که خود مدعی است که روش اش علمی و «فلسفی» و «حقوقی» است – و به عوضِ آن بر «احساس-انگیزی» تکیه می کند؛ که در این وضعیت، تلاش سیاستمداران فاشیست و نازیست در منطق-گریزی و تکیه بر غرایز ابتدایی مردم برای هدایت و حکومت بر آنها را به خاطر می آورد. در چنین مواردی، مواضع گفتمانی کمپ سنتی بیشتر «سلبی»[6] است تا «ایجابی»[7].
در این راستا، بقراط در جایی می گوید: «کسانی که انقلاب مشروطه را می ستایند اما سلسله پهلوی را در ادامه آن انقلاب نه تنها آگاهانه قیچی می کنند بلکه حتا مصیبتهای آینده را نیز به گردن آن میاندازند، از یک سو نقش تفکر کج و معوج و ویرانگر خود را در شکل گیری جمهوری اسلامی و بقای آن منکر میشوند و از سوی دیگر نشان میدهند که نه تنها تاریخ نمی دانند و از آن نمی آموزند، بلکه از مباحث حقوقی و فلسفی «مسئولیت» و «علت و معلول» نیز بی خبرند». در جای دیگر می گوید: «با تأکید بر واقعیت دیکتاتور شدن دو شاه پهلوی و اعتقاد شخصی آنان به اسلام، می خواهم به پوچی آزادی خواهی و سکولاریسم برخی از مدعیان سیاست توجه دهم که در اثبات و پیاده کردن ادعای خود نه تنها به گَرد پای پادشاهان پهلوی، آن دیکتاتورهای مسلمان، نمی رسند، بلکه برعکس، در روی کار آوردن و نگه داشتن یک دیکتاتوری بنیادگرای اسلامی، سنگ تمام گذاشته اند!»
تم دیگری که در مقاله قبلی به طور کلی به آن پرداختم، تغییر تاریخ توسط رسانه های کمپ سنتی به قصد نتیجه گیری سیاسی دلخواه از آن است. برای مثال، بقراط در دو موضع به طور خاص تاکید می کند که حکومت پهلوی در برابر «جمهوری اسلامی» ایستاده است: «آنکه از آغاز در برابر جمهوری اسلامی، حتا پیش از تأسیس آن، ایستاده بود، اتفاقا آن «پدر و پسر» بودند!» و «بله، تلخ است، ولی حقیقت تاریخی است که آنکه در برابر خمینی و زمامداران بعدی جمهوری اسلامی ایستاد، «روشنفکران» و احزاب و گروههای چپ و آتهئیست و مذهبی و ملی مدعی آزادی نبودند، بلکه پهلویها بودند که اتفاقا هم دیکتاتور شده بودند و هم به دین اسلام و شیعه جعفری اثنی عشری ارادت داشتند!» این بیانات آشفته، به جز اینکه ترتیب و توالی پدیده های تاریخی را در هم می ریزد، به تحریف تاریخ هم نزدیک می شود؛ زیرا که حقیقت این است که روحانیتِ تاثیرگذار شیعه تا مدت مدیدی به طور عمده با حکومت پهلوی روابط حسنه و بعضا خنثی و در معدود مواردی خصمانه داشت؛ چنانکه آیت الله کاشانیِ «قیام سی تیر»، بعدا از عوامل اصلی کودتای علیه مصدق و له شاه شد؛ و آیت الله حائری حوزه علمیه قم با سیاست میانه ای نداشت و در امور حکومتی دخالت نمی کرد؛ چنانکه جانشین اش، آیت الله بروجردی، که همواره مقلدان خود را از ورود به سیاست باز می داشت، بعد از کودتا برای شاه پیام تبریک فرستاد؛ و آیت الله حکیم حوزه علمیه نجف هم که اصولا با مسائل ایران و با شاه کاری نداشت.
در عمده دوران پهلوی، بار مخالفت سیاسی را – صرف نظر از کیفیت آن – دو گروه به شیوه ای منقطع و و سوا و گهگاه با هم به دوش کشیدند، که یکی حزب توده بود و دیگری جبهه ملی. مشهورترین زندانیان سیاسی عصر رضا شاه، «پنجاه و سه نفر»، گرایشات مارکسیستی داشتند و نه اسلامگرایانه. به همین ترتیب، توده ای ها و ملی گرایانی که بعد از کودتای 1332 مورد سرکوب شدید حکومت پهلوی قرار گرفتند و طولانی ترین دوره های زندان را تحمل کردند، با اسلامگرایی و روحانیت شیعه ارتباطی نداشتند. بسیاری از روایات مربوط به این دوره در کتاب «اعترافات زیر شکنجه»[8] آبراهامیان به طور مستند نقل شده. البته خانم بقراط که به گفته خود در روزگار جوانی با «چریک های فدایی خلق» در ارتباط بوده اند باید این حقایق را بهتر بدانند.
اتفاقا این خود شاه مرحوم بود که برای ایجاد موازنه منفی در قدرت مخالفان، اسلامگریان را پر و بال داد تا علیه «لیبرالیسم» و «کمونیسم» وارد میدان شوند؛ غافل از اینکه در روزگار ضعف ملی گرایان و توده ای ها، اسلامگرایان گوی سبقت را می ربایند و در آخر خود را بر کرسی می نشانند. بنابراین، اسلامگرایان به طور عمده از اواخر دهه سی و اوایل دهه چهل بود که وارد صحنه سیاسی ایران شدند، و توانستند جمعی از توده ای ها و ملی گرایان پریشان-حال را نیز به خود جذب کنند. به همین ترتیب، «ارتجاع سیاه»ی که شاه در اوایل دهه چهل به روحانیت نسبت داد، بیشتر به هوای اعتراض پر سر و صدای شخص خمینی به لایحه کاپیتولاسیون، انجمن های ایالتی و ولایتی، قانون حمایت از خانواده، و حق رای زنان بود، تا به خاطر مخالفت جمعی و سازماندهی شده روحانیون با طرح های ایشان؛ و تنها در دهه پنجاه بود که ارتجاع سیاه، رنگی تیره تر و موضعی جدی تر و تقریبا هم سطح «ارتجاع سرخ» به خود گرفت. بنابراین، تاکید بر اینکه «پدر و پسر» «از آغاز در برابر جمهوری اسلامی، حتا پیش از تأسیس آن» ایستاده بودند، حکم مغلطه تاریخی قهرمان-سازانه شبه اسطوره ای را دارد که خیر را در برابر شر قرار می دهد و یکی را تقدیس و دیگری را تکفیر می کند.
تم دیگری که در جستار پیشین به آن پرداخته ام، «تحلیل مغلوط» است. در این شیوه، با استفاده از تعدادی فاکت تاریخی، نتیجه ای گرفته می شود که لزوما صحیح نیست، بلکه در اکثر مواقع غلط است. برای مثال، بقراط، به قصد دفاع از شخص پادشاه و نقش اجتناب ناپذیر او در بهبود مسائل سیاسی-اجتماعی، چنین می نویسد که «این، مظفرالدین شاه بود که با امضای فرمان مشروطیت، ضربه محکمی بر قدرت فاسد روحانیت در حکومت فرود آورد و پهلویها بودند که در عمل و با اقدامات ترقی خواهانه خود در برابر این رژیم ایستادند، آن هم پیش از آنکه احزاب و گروههای سیاسی ایران دست چپ و راست خود را بشناسند». ساده-انگاری این موضع چنان است که اگر فرض نکنیم که نویسنده اش واقعا ساده-اندیش است، باید بگوییم که دارد قطعا مغلطه می کند؛ زیرا که این گفته چنین معنی می دهد که اگر در زمان مظفرالدین شاه از هیچ کس صدایی درنمی آمد، اگر بازار تهران در اعتراض به چوب زدن تاجران شکر بسته نمی شد، اگر مردم عریضه به شاه نمی نوشتند، اگر روحانیون و مردم و روشنفکران بسط نمی نشستند، اگر پای سفارت انگلستان وسط نمی آمد، و بسیاری اگرهای دیگر، مظفرالدین شاه خود آماده نشسته بود تا فرمان مشروطه از غیب نازل شود تا وی آن را امضا کند. به عبارتی دیگر، این گفته، «فاعلیت تاریخی»[9] تمام عوامل در صحنه مشروعیت را به حد «هیچ» تقلیل می دهد، و به اصطلاحِ خود بقراط، از مبحث فلسفی «علت و معلول» بی خبر می ماند، و همه چیز را در ید قدرت شاهنشاه قرار می دهد که اگر بخواهد بدهد و اگر نخواهد ندهد؛ و در این راه حتی به تناقض منطقی هم درمی افتد، زیرا که اگر شاه در این حد لیبرال می بود که مشروطه را «نخواسته» بدهد، و اگر حکوت شاهنشاهی همه چیزش بر وفق مراد خلق بود، دیگر مشروطه خواهی و بعد از آن انقلاب برای چه بود؟ که دقیقا درباره حکومت پهلوی هم صدق می کند.
به همین ترتیب، بقراط که به طور تلویحی از «کشف حجاب» اجباری دوره رضا شاه حمایت می کند، و می گوید «اگر بی درنگ پس از انقلاب مشروطه، اقدامات ترقی خواهانه و ایستادگی شاهان پهلوی در برابر زیاده خواهی آخوندها و روحانیت نبود، ایران در چنگ «ارتجاع سرخ و سیاه» درست مانند افغانستان، یا طعمه کودتای روسی (بهار 1356) می شد و یا پیچیده در چاقچور به دامان طالبان وطنی می افتاد»، چشم را بر این حقیقت می بندد که چادر از سر مردم کشیدن به زور و علی رغم میل باطنی شان نه تنها «اقدام ترقی خواهانه» نیست، بلکه استبدادی است که به لباس کار فرهنگی ملبس شده. با زورسالاری که نمی توان ذهن مردم را مدرن کرد. مدرنیته، ابزار فرهنگی و آموزش می خواهد و انجامش صبر و سعه صدر می طلبد، چیزی که پهلوی اول در چشم و هم چشمی با همسایه اش آتاتورک آن را از کف داده بود، اگر نگوییم که از ابتدا نداشت. به عبارت دیگر، کشف حجاب زمانی ارزش فرهنگی-اخلاقی دارد که زن ایرانی، با آگاهی به اختیار شخص خویش بر بدنش، خود مقنعه و چادر از سر و بدن بردارد؛ وگرنه هر چقدر که به او زور آوری که چادر را بردار، در گوش جانش نمی رود و نتیجه اش همین می شود که بعد از چندین دهه، حجاب به شیوه ای بس افراطی تر بازمی گردد، که در دوره معاصر حتی در برخی کشورهای عربی که مطلقا اسلامی هستند نیز سابقه ندارد.
برنامه «ترقی خواهانه» کشف حجاب در ایران در اصل حرکتی بود در راستای مدرنیته به سبک برنامه های ترقی خواهانه استبدادی استالین در شوروی سابق در دهه 1930 که گرچه شوروی را بالنسبه از لحاظ صنعتی به پیش برد، اما به فجایع بسیار دیگری انجامید که از جمله کمک به تمرکز قدرت در دست حکومتی جبار و خونریز در اثر پیشرفت تکنولوژیکی از یک طرف و عقب ماندگی فرهنگی مردم شوروی در اثر امتداد فرهنگ استبدادی از طرفی دیگر بود
بدین ترتیب، برنامه «ترقی خواهانه» کشف حجاب در ایران در اصل حرکتی بود در راستای مدرنیته به سبک برنامه های ترقی خواهانه استبدادی استالین در شوروی سابق در دهه 1930 که گرچه شوروی را بالنسبه از لحاظ صنعتی به پیش برد، اما به فجایع بسیار دیگری انجامید که از جمله کمک به تمرکز قدرت در دست حکومتی جبار و خونریز در اثر پیشرفت تکنولوژیکی از یک طرف و عقب ماندگی فرهنگی مردم شوروی در اثر امتداد فرهنگ استبدادی از طرفی دیگر بود. با این وجود، نباید از حق گذشت که «قانون حمایت از خانواده» که در زمان پهلوی دوم به تصویب رسید قانون درست و سودمندی بود که متاسفانه با ظهور جمهوری اسلامی بالکل نادیده گرفته شد، و قانون مدنی خانواده به وضعیت کمافی السابق شرعی و حتی بدوی تر از آن ارجاع داده شد.
از نتیجه گیری های کژ-روانه دیگر بقراط، یکی تاکید تلویحی بر لزوم استبداد شاهنشاهی و عدول از قانون مشروطه برای مقابله با خواسته های ملایان است: «این اما بر عهده تاریخ نویسان است که با توجه به شرایط آن دوران و نفوذ روحانیت در دستگاه سیاسی کشور، به بررسی این تز بپردازند که آیا پهلویها می توانستند بدون زیر پا گذاشتن اصل سلطنت، به محدود کردن قدرت آخوندهایی بپردازند که در ساختار سیاسی و دستگاه دولتی و امنیتی نفوذ داشتند و هراسان از تغییر و تحولاتی که می دیدند، به پشتوانه همان «مذهب رسمی» میخواستند همچنان احکام شریعت را در جامعه اِعمال کرده و نفوذ خود را حفظ نمایند؟!» امروز بدون شک هیچ آدم عاقلی که ریگی به کفشش نباشد، از کوتاه شدن دست ملایان از شئونات سیاسی و اجتماعی ملت و مملکت ایران گلایه ای نمی کند. اما گره بحث بقراط در جای دیگری است، و نتیجه گیری از آن همچون ایستاندن این بحث بر سرش و به مثابه از آن طرف پشت بام افتادن است. بزرگترین دغدغه دمکراسی-خواهی که با مشروطه در ایران معاصر تبلور می یابد این است که استبداد ساقط شود، چه از نوع مذهبی باشد و چه از نوع سلطنتی. حال اگر «پدر و پسر» استبداد آخوندی را تضعیف کردند – که در واقع چندان هم نکردند – تا خود را بر اریکه قدرت مستقر کنند، این چه دخلی به دمکراسی دارد که بخواهد برای آن هلهله و پای کوبی کند؟ مشکل این نتیجه گیری ناصواب در زیربنای نانموده بحث آن خوابیده است، که به خطا «سکولاریسم» تنها را اکسیر شفابخش درد ایران می داند، و به استبدادِ محتمل یا قطعیِ محمول بر آن گونه سکولاریسم ایرادی نمی بیند؛ و این دقیقا ترجمان همان موضع معروف امروز رضا پهلوی است که «حکومت ایران سکولار باشد، نوع آن فرقی نمی کند».
اما کنایه کار اینجاست که با وجود این همه این تاکید بر سکولاریسم که انگار «الف و یاء» زندگی است، بقراط، در یک پیچش پراگماتیستی و البته «گذشته-گرایانه» – چنانکه در جستار پیشین بر آن تاکید کرده بودم – به مذهب راه می دهد تا بتواند سلطنت را هم مثل آن به ستون فرهنگی ازلی-ابدی ایران تبدیل کند: «ایران دو هزار و پانصد سال تاریخ مدون پادشاهی دارد که پس از حمله اعراب و در طول هزار و چهارصد سال تسلط اسلام بر ایران نیز ادامه داشته است. کسانی که «اسلام» را به مثابه یک فرهنگ، به دلیل پیشینه هزار و چهارصد ساله از ایران نازدودنی میشمارند، نمی توانند مدعی زدودن فرهنگی شوند که نه تنها دست کم هزار سال بیش از آن قدمت دارد، بلکه پا به پای آن و به مراتب پربارتر از آن در جامعه حضور تعیین کننده داشته و دارد». در همین حین، در کمال شگفتی، وی چراغ سبزی هم به «نهاد مذهبی» – و نه صرف مذهب – نشان می دهد، و آن را در آینده سیاست ایران، همچون گذشته، شریک قدرت سلطنت می کند: «تا پیش از انقلاب اسلامی، نهاد روحانیت در کنار نهاد پادشاهی، حتا پیش از اسلام، در دوران موبدان زرتشتی، از اعتبار و منزلتی برخوردار بود که جمهوری اسلامی آن را به گونه ای گسترده و تصورناپذیر بر باد داد. هیچ عجیب نخواهد بود اگر بخشی از روحانیت، که من فکر میکنم هر چه می گذرد بر شمار آنها افزوده خواهد شد، به دنبال باز یافتن امنیت و اعتبار دین و نهاد خویش در کنار نهاد پادشاهی باشد». به قول معروف، این وسط دعوا سر لحاف ملاست، وگرنه نتیجه کار برای ملت که باید به هر ترتیب در سرمای استبداد بخوابد چندان تفاوتی نمی کند.
در این میان، در تحلیلی مغلوط و با «نازل ترین سطح برخورد»، بقراط به جمهوری خواهان هم سخت می تازد: «وقتی از جمهوریهایی نام می برید که بدتر از هر سلطنت هستند، اینان مدعی میشوند: اینها که جمهوری نیستند! از جمله جمهوری اسلامی هم جمهوری نیست! ولی وقتی خودشان در برابر انتخاب یک پادشاهی ممکن و یک جمهوری اسلامی موجود قرار می گیرند، این جمهوری را ترجیح میدهند! این نازل ترین سطح برخورد از سوی کسانی است که مشکل شان ظاهرا فقط یا نام «جمهوری» است یا پهلویهایی که هیچ جمهوری واقعی نمی تواند به بررسی تاریخ معاصر ایران بپردازد و دستاوردهای سلسله آنان را نادیده بگیرد!» مشکل این بحث در اینجاست که جمهوری را کعبه آمال جمهوری خواهان می داند، و از نظر آنان صرف وجود جمهوری را تضمین دمکراسی می داند. در این باره چیزی نمی گویم که پیشتر گفته ام، و شاید در آینده به طور مستقل به این مبحث بپردازم که جمهوری به نفسه تضمین دمکراسی نیست، اما در قیاس با سیستم پادشاهی و ولایی پتانسیل های ضعیف تری برای استبدادی شدن دارد. چنانکه قبلا هم گفته ام، دمکراسی اجزایی دارد که وجود تک تک شان به نگهداری و پیشبرد آن می انجامد، و سکولاریسم و جمهوری خواهی تنها دو جزء از مجموع این اجزاء هستند.
بدین ترتیب، در این گیر و دار «بی-انتخابی» در میان «گروههای قانونی و غیرقانونی» که تا کنون «جز خطا و خیانت از آنها ندیدهایم» و محشر کبرایی که جمهوری اسلامی بر پا کرده، «اتحاد آپوزیسیون» زیر لوای حق و حقیقت «شاهزاده رضا پهلوی» – که در جستار پیشین به آن شاره کردم – اجتناب ناپذیر می شود: «شاهزاده رضا پهلوی را باید به مثابه امکانی سنجید که بدون وی صحنه سیاست ایران قطعا نه تنها پربارتر نخواهد شد بلکه انصراف یا نبود وی، آن را بسی حقیر خواهد کرد چرا که همچنان با همان گروههای قانونی و غیرقانونی روبرو خواهیم بود که تا کنون بودهایم و جز خطا و خیانت از آنها ندیدهایم. شاید تنها فرصت یک همگراییِ فراتر از خود، که شاهزاده رضا پهلوی برای آن تلاش می کند، بتواند آنها را از طلسم ناکامیهای مکرر برهاند».
این مشت-نمونه-خروارِ شیوه گفتمان رسانه ای حرفه ای کمپ سنتی در عرصه سیاسی ایران معاصر است، و متدولوژی[10] یا روش-شناسی آن هم، چنانکه دیدیم، این است که معمولا در مقصود نهایی اش صراحت ندارد، به همه مخالفان و منتقدان ناسزا می گوید و آنها را تحقیر می کند، تاریخ را سودجویانه تحریف می کند، از فاکت ها نتیجه گیری مغلوط نموده آنها را مصادره به مطلوب می کند، فرصت-طلبی می کند، مردم را به سینه زدن زیر عَلَمِ «شاهزاده» می خواند، و در یک کلام، رفتار پوپولیستی[11] دارد؛ و با این وجود، «روشنفکران کوردل و تاریخ ستیز» را به کژ-و-کوژی اندیشه متهم می کند.
—————————————
[5] Bayandor, Darioush (2010). Iran and the CIA: The Fall of Mosaddeq Revisited. UK: Palgrave-Macmillan.
[8] Abrahamian, Ervand (1999). Tortured Confessions: Prisons and Public Recantations in Modern Iran. Berkeley: University of California Press.
[9] Historical subjectivity
[11] Populistic
———————————————
این مطلب به صورت مستقیم و بدون ویرایش رادیو کوچه منتشر شده است.
در راستای تعرض به اتحادیههای مستقل کارگری و دستگیری فعالان سندیکایی در ایران «فدراسیون بینالمللی جامعههای حقوق بشر» (FIDH) و «سازمان جهانی مبارزه با شکنجه»(OMCT) برنامه مشترکی را برای اعتراض به این روند ارایه کردند.
از طریق فایل پیدیاف و دانلود آن میتوانید به جزییات این برنامه مشترک دسترسی پیدا کنید.
فایل پیدیاف پارسی
فایل پیدیاف انگلیسی (English PDF)
خبر / رادیو کوچه
روز شنبه، 21 ژانویه، گزارشها از لیبی حاکی است که حدود دویست نفر به مرکز دولت انتقالی در شهر بنغازی حمله کردهاند. گفته میشود معترضانی که از روند اصلاحات در این کشور ناامید شدهاند، با حمله به این مرکز خواستار ملاقات با رهبران دولت انتقالی شدهاند.
معترضان اقدام به پرتاب دستکم یک نارنجک دستساز به سوی این ساختمان کردند.
به گزارش الجزیره، ساکنان بنغازی، جایی که اعتراضات علیه معمر قذافی، رهبر پیشین در فوریه سال گذشته از آنجا آغاز شد، طی دو هفته گذشته با دست زدن به اعتراضاتی از رهبران جدید درخواست شفافیت در روند سیاسی کشور و اجرای عدالت را کردهاند.
بعضی از معترضان با برپایی چادرهایی در بیرون ساختمان دولت ملی انتقالی علیه قوانین انتخاباتی که به گفته آنها مقامات دولت بدون مشورت با مردم پیشنویس آن را ارایه کرده، دست به اعتراض زدند.
یکی از وکلای معترض گفته است: «قوانین انتخاباتی مورد تصویب هزاران لیبیایی قرار نگرفته و این قوانین به آنهایی که جانشان را برای آزادی از دست دادند، احترام نمیگذارد.»
بیشتر بخوانید:
«درگیری شبهنظامیان لیبیایی در نزدیکی طرابلس»
خبر / رادیو کوچه
روز شنبه، 21 ژانویه، حزب «آزادی و عدالت»، شاخه سیاسی گروه اخوان المسلمین در مصر، توانست 47 درصد از کرسیهای پارلمان ملت را در انتخابات سه مرحلهای پارلمانی که در این کشور برگزار شد، بهدست آورد.
به گزارش رویترز، عبدلمعز ابراهیم، رییس حزب «آزادی و عدالت»، اعلام کرد که این حزب توانسته پس از شمارش آرای سومین مرحله از انتخابات 235 کرسی از 498 کرسی پارلمان را از آن خود کند.
همچنین حزب «السلفی النور» از دیگر گروههای اسلامگرا، با 24 درصد آرا در رتبه دوم قرار گرفته است.
حزب لیبرال «الوفد» هم در حدود هفت درصد از کرسی به دست آورد.
22 درصد باقیمانده کرسیها نیز در میان احزاب سیاسی کوچکتر تقسیم شدند.
کمیسیون انتخابات مصر میگوید که میزان مشارکت در پای صندوقهای رای 54 درصد بوده است.
در مجموع کل کرسیها، دو سوم به افرادی که در احزاب حضور دارند تعلق گرفته و یک سوم به کاندیداهای آزاد، در عین حال 10 کرسی نیز برای انتصاب اعضای شورای عالی نیروهای مسلح، مشخص شده است.
لازم به اشاره است شورای عالی نیروهای مسلح هماکنون پس از سقوط حسنی مبارک اداره امور را در مصر برعهده دارد.
بیشتر بخوانید:
«برگزاری دومین روز مرحله پایانی انتخابات پارلمانی مصر»
«داوطلب پست ریاست جمهوری مصر نمیشوم»
محبوبه شعاع / رادیو کوچه
mahboobeh@koochehmail.com
چهارم بهمن مصادف با زادروز «علیرضا عصار»، خواننده، آهنگساز و نوازنده پاپ ایرانی است. وی که زاده سال 1348 است خوانندگی را از سال 1377 با تکآهنگ «عیدانه» آغاز کرده و اولین آلبومش نیز «کوچ عاشقانه» نام داشت که علت انتخاب این اسم وجود ترانهای به نام کوچ بود. تا کنون از عصار نزدیک به ده آلبوم و تعدادی تک آهنگ انتشار یافته است.
«علیرضا عصار» در ساعت شش صبح چهارم بهمن سال ۱۳۴۸ خورشیدی در خیابان ری، متولد شده است. وی نواختن پیانو را در پنجونیم سالگی در خانهشان شروع کرده است او خود گفته پسردایی مادرش شاعر است و بستگان مادرش همگی اهل موسیقی هستند. اما مهمترین علت گرایش او به موسیقی همان پیانوست و چنانچه آن پیانو نبود شاید اصلن به سمت موسیقی جذب نمیشد.
اولین استاد وی برای یادگیری پیانو «کاووس سمندر» آهنگساز، بوده است و پس از وی استادان دیگری داشته است در یازده سالگی به استاد «جوادمعروفی»، معرفی شد و علاوه بر موسیقی سنتی به موسیقی کلاسیک نیز گرایش پیدا کرد. سپس با «مصطفی پورتراب» آشنا شد و نزد ایشان هم نوازندگی را ادامه داد و همزمان نیز کار آهنگسازی را پی گرفت.
عصار به اشعار مولانا علاقه زیادی دارد. پدرش در چهارده سالگی دیوان مولانا را به وی اهدا کرد و خودش به جرات میگوید که این کتاب مسیر زندگیش را تغییر داد. او اولین کنسرت خود را در سن شانزده سالگی به عنوان نوازنده پیانو در تالار ابوریحان دانشگاه شهید بهشتی اجرا کرد و پس از آن در تاتر «پیروزی در شیکاگو» به کارگردانی داود رشیدی و حضور مهدی هاشمی و فریماه فرجامی در سال 1370 به عنوان نوازنده پیانو حضور داشت.
عصار به پیشنهاد «فواد حجازی» به خوانندگی رو آورد و خواندن خود را از نوروز سال 1377 شروع کرد و اولین آهنگ وی «عیدانه» با شعری از مولانا و آهنگسازی فواد حجازی بود که از صداوسیما ایران پخش شد و مورد استقبال مردم قرار گرفت. متعاقب ترانه عیدانه از طرف واحد موسیقی، ترانه دوم را به وی سفارش دادند که براساس شعر مولانا و تحت عنوان امیدواران آن را اجراکردند.
اولین کاست عصار نیز «کوچ عاشقانه» نام داشت و علت انتخاب این اسم وجود ترانهای به نام کوچ در این کاست بود که بعدها کلمه عاشقانه را نیز به آن افزود. عصار در مورد نوع خواندنش از اشعار مولانا گفته: هدفم از این نوع خواندن این است که روی کلماتی که لازم است روی آنها توجه شود تاکید لازم را داشته باشم و هدف شاعر را همانگونه که فکر میکنم مدنظر شاعر است به مردم منتقل کنم . او عقیده دارد که خواندن در حقیقت یک گپ صادقانه و نوعی درددل با مردم است. وقتی میخوانم دوست دارم در مورد مسایل و دردهای مشترک بامردم صحبت کنم. انسانها با یکدیگر اشتراکهای زیادی دارند که در قبال موسیقی و آوازخوانی میتوان به آن پرداخت.
علیرضا عصار که تا به حال کنسرتهای بسیاری برگزار کرده است، معتقد است که موسیقی تاریخ مصرف ندارد. چرا که اگر یک موسیقی برای مخاطب خوب و حاوی پیام واقعی و مناسب بوده و از لحاظ فنی هم در سطح قابل قبولی قرار داشته باشد به قاعده نباید برای آن تاریخ مصرف قرارداد. مگر اینکه مسایل جانبی و حاشیهای در آن دخیل باشند.
و اما آلبومها و ترانهها که از عصار تا کنون انتشار یافته به این ترتیب است. کوچ عاشقانه، حال من بی تو، عشق الهی، ای عاشقان، مولای عشق، نهان مکن، محتسب و بازی عوض شده. همچنین علیرضا عصار چند تک آهنگ هم داشته که شامل عیدانه، نکتهدان عشق، باغ زندگی (همراه با شادمهر عقیلی)، شبانه، مسیر عشق، ایران من (ویژه جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان)، نومید مشو جانا و نماز است.
منبعها:
ویکیپدیا
وبسایت علیرضا عصار
خبر / رادیو کوچه
به گزارش فعالان حقوق بشر در سوریه، روز شنبه، 21 ژانویه، یک اتوبوس حامل زندانیان در استان شمال غربی ادلب، در نزدیکی مرز ترکیه، منفجر شده است. در این حادثه 15 زندانی کشته شدهاند.
به گزارش سانا، بر اثر همین انفجار نیز دستکم 26 نفر نیز مجروح شدند. به گزارش رسانههای سوری، این انفجار در منطقه جسر الشغور رخ داده و شش مامور پلیس نیز کشته شدند.
به گفته یک کمیته محلی خودروی پلیس که این اتوبوس را مشایعت میکرده به هیچوجه هدف حملهکنندگان قرار نگرفته و هیچگونه آسیبی به آن وارد نشده است و تنها زندانیان هدف این انفجار بودند.
این در حالی است که این انفجار توسط یک بمبکنار جادهای صورت گرفته و پلیس میگوید احتمال داشته حتا خودروی نیروی پلیس نیز مورد هدف قرار گیرد.
فعالان حقوق بشر قطع به یقین نیروهای امنیتی و ارتش سوریه را عامل این انفجار معرفی کرده و گمان میبرند که این اتوبوس حامل بازداشتشدگان سیاسی و اعتراضات ماههای اخیر در این کشور بوده باشد.
در حالی که نیروهای امنیتی تروریستهای مسلح را عامل این حمله میدانند.
در همین حال گزارشها از کشتهشدن دستکم 51 تن در اعتراضات روز شنبه، در این کشور خبر میدهد.
شورای هماهنگی انقلاب سوریه تاکید کرد 30 تن از اجسادی که به بیمارستانها تحویل داده شد مجهولالهویه هستند.
بیشتر بخوانید:
«پانزده کشته در تظاهرات دهها هزار نفری سوریه»
خبر / رادیو کوچه
نیوت گینگریچ، از نامزدهای جمهوریخواهان برای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، توانست روز شنبه، 21 ژانویه، میت رامنی از بختهای اول این حزب را در انتخابات کارولینای جنوبی پشت سر بگذارد تا انتخاب کاندیدای برتر جمهوریخواهان برای رقابت با باراک اوباما سختتر شود.
این در حالی است که انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در ماه نوامبر برگزار خواهد شد.
به گزارش الجزیره، گینگریچ، رییس سابق مجلس نمایندگان آمریکا، نزدیک به 40 درصد آرای شمارش شده در ایالت کارولینای جنوبی را به خود اختصاص داد. این پیروزی نشاندهنده آن است که در سه ایالتی که تاکنون انتخابات برگزار شده و هر بار یکی از نامزدها بیشترین رای را به خود اختصاص داده، رایدهندگان به قطعیت فرد مشخصی را مدنظر ندارند و پیروزی قطعی برای هیچ کاندیدایی مشخص نیست.
پیشتر ریک سنتورم، سناتور پیشین پنسیلوانیا، در ایالت آیوا پیروز انتخابات روز 3 ژانویه بود. پس از وی، میت رامنی، فرماندار پیشین ماساچوست، 10 ژانویه، در همپشایر توانست دیگر رقبا را پشت سر بگذارد.
گینگریچ در نطقی که پس از شمارش آرا انجام داد، برای همه کاندیداهای حزب جمهوریخواه آرزوی موفقیت کرد و همچنین ابراز امیدواری کرد تا یکی از آنها بتواند باراک اوباما را که از آن به عنوان «دمکرات افراطی» نام برده در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شکست دهد.
وی معتقد است که باراک اوباما در صدد است تا آمریکا را با سیاست اروپایی سوسیالیستی اداره کند.
آقای گینگریچ هشدار داد: «اوباما به قطع اگر در دور دوم پیروز شود این سیاست را با قدرت پیاده خواهد کرد که مورد انتقاد بیشتر مردم آمریکاست.»
لازم به اشاره است دور بعدی انتخابات در ایالت فلوریدا 31 ژانویه، برگزار خواهد شد.
بیشتر بخوانید:
«کنارهگیری یکی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا»
رادیو کوچه
1849 میلادی- «یوهان آگوست استریندبرگ» (Johan August Strindberg) در استکهلم، متولد شد. او نویسنده و نمایشنامهنویس سوئدی است که یکی از بنیانگذاران تاتر مدرن نیز شمرده میشود و به «شکسپیر سوئد» معروف بود. او همچنین از پیشگامان نوگرایی در ادبیات این کشور بود.
رمان «اتاق سرخ» و نمایشنامههای «پدر»، «بانو جولیا» و «رقص مرگ» از آثار او هستند.
1901 میلادی- «ویکتوریا» ملکه انگلستان و آخرین فرمانروا از سلسلهی خاندان «هانوفر»، در 82 سالگی درگذشت. او بیش از شصت و سه سال ملکه بود و در تمام تاریخ بریتانیا طولانیترین دورهی سلطنت را داراست. دورهی حکومت گسترش امپراتوری بریتانیا را به همراه داشت. دورهی ویکتوریایی در اوج انقلاب صنعتی و دورهای از تغییرات عظیم اجتماعی، اقتصادی و فنآوری در این کشور بود.
در پی درگذشت ویکتوریا، پسرش «ادوارد هفتم» برجای او نشست و پادشاه انگلستان شد.
1973 میلادی- در چنین روزی دیوان عالی آمریکا سقط جنین را قانونی دانست. تا آن زمان، عمل سقط جنین بر اساس قوانین و مقررات قرن نوزدهم به مرحله اجرا گذاشته میشد. به عبارت دیگر سقط جنین اقدامی غیردینی و غیراخلاقی بود که تنها در صورت مرگ حتمی مادر، پزشکان مبادرت به این عمل میکردند. اما تحولات اجتماعی دهه ۱۹۶۰ در جامعه، مسئله آزادی سقط جنین را به یکی از موضوعات مهم در چالشهای ایدئولوژیکی آمریکا بدل کرد.
دیوان عالی فدرال ایالات متحده آمریکا یک دهه پس از آنکه موضوع سقط جنین به یک معضل اجتماعی تبدیل شد، باصدور حکمی آن را قانونی اعلام کرد. بر اساس حکم « Roe v. Wade»، سقط جنین در سه ماه نخست بارداری حتا بدون نیاز به نظر پزشک آزاد اعلام شد. در سه ماه دوم نیز به زنان باردار اجازه سقط جنین داده شد، اما از آنجا که در این مرحله، سقط برای مادر خطرناک خواهد بود، این عمل باید زیر نظر پزشک صورت گیرد.
2006 میلادی- «ایوو مورالز» (Evo Morales)رییس جمهوری منتخب بولیوی طی مراسمی با حضور سران و نمایندگان کشورهای مختلف به طور رسمی در لاپاز، قدرت را به دست گرفت. مورالز روز پیش از این آیین، در مراسم دیگری که در «تیواناکو» محل معبد باستانی اقوام سرخپوست برگزار شده بود مقام ریاست سرخپوستان بولیوی را پذیرفت و لباس و کلاه ویژه را پوشید. وی در این مراسم قول داد که به هرگونه الگو و آثار استعمار در بولیوی پایان دهد.
شرکت سران سرخپوستان قاره آمریکا در چنین مراسمی بیسابقه اعلام شده بود. مورالز از قبیله بومیان «آیمورا» است که تا قرن 11 تمدنی بسیار درخشان داشتند. وی نخستین بومی (سرخپوست) است که به ریاست جمهوری بولیوی برگزیده شده است.
———————————————–
برخی از رویدادهای دیگر
1322 میلادی- «خسرو گلسرخی»، شاعر و نویسندهی مارکسیست ایرانی به دنیا آمد. او به همراه عدهای دیگر از روشنفکران همنسل خویش که برخی از آنان از سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (سازمانی معتقد به جنگ مسلحانه با حکومت محمدرضا پهلوی شاه وقت ایران) بودند، پشتیبانی میکردند، هرچند ارتباط مستقیمی با این سازمان نداشتند، به اتهام توطئه برای آسیبرساندن به اعضای خانواده سلطنتی، در سال ۱۳۵۱ دستگیر شدند. گلسرخی و چند تن از متهمان، اتهامات را در دادگاه نظامی نپذیرفتند. گلسرخی در سال ۱۳۵۲ اعدام شد. پس از مرگ گلسرخی چندین کتاب مختلف در بزرگداشت او و ازجمله مجموعه اشعارش به چاپ رسیدند.
1324 خورشیدی- جمهوری «کردستان» به رهبریت «قاضی محمد» در شهر مهاباد ایران تاسیس شد.
1331 خورشیدی- دکتر «مصدق»رییس دولت وقت دستور تاسیس سازمان بیمههای اجتماعی کارگران را در ایران صادر کرد.
1666 میلادی- «شاهجهان» پنجمین امپراتور تیموری (گورکانی) هند درگذشت. وی عمارت «تاج محل» را به یادبود همسرش ارجمندبانو (ممتاز محل) ساخت.
1905 میلادی- بسیاری از مردم روسیه توسط گارد سلطنتی در پترزبورگ کشته شدند که این واقعه به «یکشنبه خونین» معروف شد. در آن روز چند هزار نفر از کارگران اعتصابی روسیه برای تقدیم عریضهای به تزار در تظاهراتی آرام و با خواندن سرودهای مذهبی به سمت کاخ او حرکت کردند. در این عریضه درخواستهایی همچون بهبود شرایط کار و نیز پایان دادن به جنگ روسیه و ژاپن مطرح شده بود. سازماندهنده این تظاهرات کشیشی به نام «گاپون»(Georgiy Apollonovich Gapon) بود.
1946 میلادی- سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا ( C.I.A) تاسیس شد.
منبعها:
ویکیپدیا (فارسی و انگلیسی)
ریسمون
نیویورک تایمز
خبر / رادیو کوچه
یک مقام سازمان بنادر و دریانوردی جمهوری اسلامی، روز شنبه، 21 ژانویه، از غرق شدن یک کشتی مسافربری کوچک (اتوبوس دریایی) بین جزیره هرمز و بندرعباس در خلیج پارس و مفقود شدن 17 تن از سرنشینان آن خبر داده است.
به گزارش ایرنا، علیاکبر صفایی، مدیر کل بنادر و دریانوردی استان هرمزگان در جنوب ایران اظهار داشت: «این شناور با توجه به تعطیل بودن اسکله، به صورت غیرمجاز اقدام به سوار کردن مسافر و حرکت به سمت جزیره هرمز کرده بود.»
به گفته آقای صفایی، شناورهای امدادی سازمان بنادر، هلال احمر و آتش نشانی بندرعباس که تاکنون 5 تن از مسافران را یافتهاند در حال جستوجو برای یافتن بقیه 17 سرنشین این شناور هستند.
اما برخی رسانههای دیگر ایران گفتهاند کشتی مسافربری مذکور در دریایی به شدت طوفانی سفر خود را آغاز کرده، اما پس از طی چند کیلومتر غرق شده است.
به گزارش این رسانهها، محل غرق کشتی نزدیکی اسکله شهید حقانی بندرعباس است.
خبر / رادیو کوچه
پارلمان یمن روز شنبه، 21 ژانویه، به اتفاق اکثریت آرا لایحه مصونیت کامل قضایی علی عبداله صالح، رییس جمهوری این کشور و نزدیکان و مشاوران وی را تصویب کرده است.
پیشتر دولت موقت یمن طرحی ارایه کرد که به موجب آن با کنارهگیری صالح از ریاست جمهوری، او و همکارانش مصونیت قضایی خواهند داشت.
به گزارش الجزیره، طبق توافق بین مخالفان و علی عبداله صالح که به پیشنهاد اتحادیه عرب و در کشور عربستان به امضا رسید قرار شد عبداله صالح پس از یک ماه از قدرت کنارهگیری کند با این شرط که او و اعضای خانواده و مشاورانش تحت پیگرد قانونی قرار نگیرند.
پس از این توافق بود که دولت موقت طرحی را به پارلمان ارایه داد که درآن نیروهای اداری، نظامی و امنیتی که در دستگاه آقای صالح مشغول به کار بودهاند از مصونیت قضایی برخوردار خواهند شد.
اما این طرح با اعتراضات مردمی گستردهای همراه شد و پس از آن پارلمان پیشنویس طرح را تغییر داد.
بر اساس این تغییران فقط علی عبداله صالح مصونیت قضایی کامل خواهد داشت و نزدیکان و مشاوران او صیانت نسبی برخوردار خواهند شد.
بیشتر بخوانید:
«تاکنون برای رییس جمهوری یمن روادید صادر نکردهایم»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر