اتفاقا کارامثال دکترعلايی از اين جهت ستودنی است که حرفهای درگوشی را به سطح رسانه ها کشيد تا جامعه احساس کند بر خلاف آنچه می گويند فضای گفتن ونوشتن بسته است،هنوزهم می شود حرف زد.
خبرنگاران سبز:
غلامعلی رجايی از اعضای سابق سپاه پاسداران پس از علی مطهری، احمد توکلی، عماد افروغ و سردار علی صنيع خانی با حمايت از نامه ۱۹ دی سردار علايی می گويد در جامعه انتقادهايی درباره عملکرد علی خامنه ای وجود دارد که بايد مطرح شود و نظامی که نتواند منتقدين را تحمل کند به تاريخ پيوسته است.
غلامعلی رجايی در وبلاگ خود
« نی در نوا » با اعلام اينکه «گيرم که تمام نقد و نتيجه گيری علايی متوجه بعضی مواضع و رفتارهای اخير رهبری باشد، کجای اين کار اشکال دارد؟ کجای اين کار خلاف قانون است؟» گفته است: مگر رهبری خود را فارغ از نقد می داند و بايد بداند و يا دانسته است؟ اگر اينگونه باشد معلوم می شود دايره خط قرمزها درجمهوری بعد ازامام، چنان تنگ شده که حتی امثال علايی که از بانيان اين نظام مقدسند هم نمی توانند زبان به سخنی ناصحانه بگشايند.
يادداشت غلامعلی رجايی با نام بالاخره نوبت به علايی رسيد! بدين شرح است: ديروزجمعه که آخرين ساعاتم را درنجف اشرف که با حضور ميليونها زائرکه با پای پياده خود را به اين شهر می رساندند مهيای برگزاری ايام ارتحال رسولخدا بود می گذراندم، فرزندم به من تلفن زد وازجوی که عليه برادرآزاده ام مبارز بی نظير دورانهای قبل از انقلاب و جنگ واين سالهای سخت ترازجنگ،جناب دکترحسين علايی ايجاد شده ،سخن گفت.
امروز شنبه اول بهمن که پس از ۷ ساعت تاخير در پرواز نجف به تهران شرکت هواپيمايی تابان که با يک عذر خواهی خشک و سرد خلبان ماست مالی شد خسته وبی خواب به تهران رسيدم بدون استراحتی هرچند کوتاه يکراست به سراغ خبرها رفتم، با ديدن نامه ۱۲ سردار سپاه و تصاوير تجمع خود جوش! لباس شخصيها مقابل درب منزل ايشان درمنطقه حفاظت شده سرداران ارشد سپاه در شهرک شهيد کلاهدوز درانتهای خيابان پيروزی ،آه از نهادم برآمد که بالاخره نوبت تنگ بينی ها وتنگ نظريها و يکسويه نگريها و... به آقاحسين علايی هم رسيد و شايد هم چه دير!
خود ايشان مقاله ای را که بمناسبت قيام ۱۹ دی در روزنامه اطلاعات نوشته بود قبل از سفربه من داد .ازاين ناصحانه تر نمی شد نوشت. از سياق مطلب بر می آمد نيم نگاهی در نقد دلسوزانه رفتارحاکميت موجود داشته است.
تاريخ را برای تاريخ نوشتن، و نه عبرت گرفتن، از آن خيانت است و دکترعلايی درآن نوشته همچنانکه بعدها نوشت با اعتقاد به نظام و ولايت فقيه، نسبت به برخی رفتارها هشدارهای بجايی داده بود.
افسوس که جان پيام کلام علايی در ميان لابلای اتهامات وايراداتی از جنس حرفهای حسين شريعتمداری که مثلا چرا به جای شهيد از تعبير کشته استفاده کرده و...! و نامه ۱۲ سردارشنيده نشد.
جامعه و به تبع آن حاکميتی که نتواند امثال حسين علايی- با آن همه سوابق روشنی که خيلی ها که برمساند و مسوليت های نظام نشسته اند وسخن در خطبه ها وغير خطبه ها به وعظ ونصيحت مردم می رانند، حتی غبطه داشتن يک دقيقه آن را می خورند- را تحمل کند يا به تاريخ پيوسته اند و يا خواهد پيوست وازآنها جز نامی غير نيک باقی نخواهد ماند.
بايد ديد اشکال در کجاست که وقتی بعضی در تخطئه رفتار و حاکميت مطلقانه و مستبدانه قذافی معدوم ايراد می گيرند بعضی آن را کنايه ای متوجه داخل می دانند؟
بجای اينکه قلم را از دست امثال علايی نوری زاد خزعلی و.. بگيريم بايد رفتار خودمان را درست کنيم تا اين نقدها نوشته نشود.
گيرم که تمام نقد ونتيجه گيری دکترعلايی درآن نوشته متوجه بعضی مواضع و رفتارهای اخير رهبری باشد ،کجای اين کار اشکال دارد؟ کجای اين کار خلاف قانون است؟
مگر رهبری خود را فارغ از نقد می داند و بايد بداند و يا دانسته است؟
اگر اينگونه باشد معلوم می شود دايره خط قرمزها درجمهوری بعد ازامام، چنان تنگ شده که حتی امثال علايی که از بانيان اين نظام مقدسند هم نمی توانند زبان به سخنی ناصحانه بگشايند.
چرا به اين سمت نرويم که بجای اتهام وتهمت وطعنه و..به علايی اگر در نقد او ازحاکميت اشکالی می بينيم، همانند خود او دستی به قلم ببريم وجواب بدهيم.
بردن عده ای جوان احساسی وکم اطلاع - که مطمئنم بسياريشان حتی مقاله علايی را نخوانده اند- به در خانه اين سردار افتخارآفرين اسلام وايران درشهرک شهيد کلاهدوز ونگران کردن اهل وعيال او،که دور از رسم جوانمردی است، دردی را دوا نمی کند وعلايی وامثال او را از راهی که برگزيده اند باز نمی دارد.
دکترعلايی يک مبارز نخبه انقلابی و يک استاد فرهيخته دانشگاه است که بدليل شايستگيهای اخلاقی وعلمی ومديريتی فراوانش حتی از نظر من شايستگی رياست جمهوری اين کشور را دارد. مگرمی شود او را ناديده گرفت؟
اينکه دکترعلايی با اينکه در کسوت نظامی گری است، دست به قلم می برد و با دانستن همه تبعات آن شجاعانه نقد ناصحانه حاکميت می کند بهترين گواه سلامت وآزادگی ودانايی و وظيفه شناسی اوست.
تا آنجا که من او را می شناسم با اينکه می توانست ومی تواند در ساحل امن بی خيالی وبا ديده بربستن برحقايق تلخ جامعه مانند ديگر سرداران وعلما واندشمندان واستادان ساکت وصامت درسش را بدهد وعزيز باشد! اما اين راه را به رغم همه منافعش درپيش نگرفت و نخواهد گرفت.
هيهات که بزرگ زاده ای همچون علايی اهل عافيت باشد وخود را به عافيت بفروشد.
علايی ها اگراهل عافيت بودند دردوران طاغوت وجنگ و..عافيت را برمی گزيدند ومثل بعضی ها درس و ترس ! کار و بار و..را بهانه می کردند.
عجيب است که برای بعضی هنوز اين حقيقت مسلم درک نمی شودکه بايد انديشه را با انديشه پاسخ داد نه با لشکر کشی.
بنظرمی رسد با اينکه زمان زيادی از تاريخ مصرف اين لشکر کشيهای گاه و بيگاه بعنوان تجمعات خودجوش گذشته است اما بعضی اين را درنمی يابند.
حالا چرا دست اندرکاران اين حوادث متوجه اين حقيقت نيستند،خدا ميداند!
بنظر می رسيد هوش آقايان بيشتراز اين باشد.
اگر اين تجمعات خود جوش است
- زمان آغاز تجمع را چه کسی به اطلاع شرکت کنندگان می رساند؟
- دوربينهای فيلمبرداری را چه کسی از زمان ومکان تجمع خبردار می کند؟
- عکسهای متحدالشکل رهبری و گاه امام را چه کسی با خود به محل تجمع می آورد و به دست افراد می دهد؟
- شعارهای از پيش آماده شده را چه کسانی سفارش می دهند ،تهيه می کنند ،به دهان افراد می گذارند؟
اسپری های غالبا به رنگ مشکی ! - که درواقعه مسخره مثلا تصرف چندساعته سفارت انگليس هم نمونه اش را ديديم- چه کسانی تهيه و بدست افراد می دهند؟ حالا يکباراز اسپری قرمزهم استفاده کنند بد نيست!
آيا زمان آن فرا نرسيده است که ديگربه اين بازيها خاتمه داده شود؟
در سال ۸۸ که اوج اين تجمعات خودجوش بود! دوستی می گفت در يکی ازتجمعات خود جوش مردم تهران در محکوم کردن سران فتنه که از سر کنجکاوی، گشتی به خيابانهای اطراف زدم،مشاهده کردم اتوبوسهايی با پلاکهای شهرهای مختلف پارک شده اند تا جمعيت حاضر را پس ازادای تکليف شرعيشان! به شهرهايشان باز گردانند!
اين آقايان تقريبا پشت پرده! بهتر است اينقدر شعورمردم را دست کم نگيرند.
در اينکه انتقاد از رهبری وحتی از بعضی رفتارهای حضرت امام درسطح بعضی از اقشار جامعه وجود دارد ترديدی نيست. از قضا طبيعی هم هست .خود رهبری هم اين مطلب را تاييد کرده است .
اتفاقا از برکات اين نقدها اين است که مسوليت وجايگاه رهبری فقيه را که يک امر انتخابی توسط خبرگان مردم است از حالت قدسی آن خارج می کند.
مگرنه اينکه از نظر شرع هرکس دارد ديگری از جمله رهبری را نقد کند، او را به معروف دعوت کند از کاری که به زعم خود ناصواب می داند باز دارد و..؟
چرا بعضيها حکم خدا را نسبت به حقوق مردم در قبال حاکم در اين عرصه تعطيل می بينند؟
در ايام محرم که در روضه ای در اهواز شرکت کرده بودم طلبه جوان وکم دانی با اشاره به نامه آيت الله هاشمی رفسنجانی به رهبری در سال ۱۳۸۸ بدون اينکه از ايشان نامی ببرد با عتاب به ايشان می گفت:آقا جرئت پيدا کرده است به رهبری نامه بنويسد!بعد گفت: توچطور بخودت جرئت دادی به رهبری نامه بنويسی؟
از نظراين طلبه،نوشتن نامه به رهبری حتی برای شخصيت بزرگی همانند هاشمی که بدليل سن وموقعيتش درامرمبارزه بربسياری از علما ومراجع ازجمله بر رهبری سبقت داشته است، جرم است.جرمی نابخشودنی. آقايانی که درد دين دارند خوب نگاه کنند و ببينند جامعه آزادانديش ما را به کجا رسانده اند. مهم وجود انتقاد از رهبری نيست .انتقاد، وارد يا ناوارد در ذهنها پديد می آيد و نمی شود جلوی آن را گرفت. مهم اين است که با اين انتقادها که هرگزبا اتهام به منتقدين وحبس وحصرآنها از بين رفتنی نيستند، چگونه برخورد شود.
راه چاره و تنها راه چاره اين است که بگذاريم انتقاد ازهرکس مطرح شود و فضای گفت وگو باز شود درغيراينصورت به دست خودمان انديشه ها ونقدها را زير زمينی خواهيم کرد .کما اينکه کرده ايم.
اتفاقا کارامثال دکترعلايی از اين جهت ستودنی است که حرفهای درگوشی را به سطح رسانه ها کشيد تا جامعه احساس کند بر خلاف آنچه می گويند فضای گفتن ونوشتن بسته است،هنوزهم می شود حرف زد.
ما نبايد اشتباهات گذشته را تکرار کنيم.
يادم می آيد در دهه پنجاه و درگرما گرم برخورد با حسينيه ارشاد وسخنرانيهای دکترشريعتی که با استقبال خيره کننده نسل جوان دانشگاهی و حتی غير دانشگاهی روبروشده بود که برخی اين گرايشها را به او تاب نمی آوردند بعضی اهل علم بجای فرصت دانستن اين پديده به دکتر شريعتی می گفتند برود آمپولش را بزند و درس دين ندهد وکاری به کاردين نداشته باشد!
درسالهايی نه چندان دور،منتقدانی امثال دکترسيد عطاء الله مهاجرانی- که درغيرت دينی اش همين بس که اولين کسی بود که در رد کتاب موهن آيات شيطانی ،که هنوز بعضی از بزرگان آن را نخوانده اند ولی محکوم کرده اند دست به قلم برد و برآن رديه نگاشت- را با هدف دور کردن از شانس رياست جمهوری بعد از خاتمی ببهانه طرح پيشنهاد مذاکره مستقيم با امريکا و گرفتن زن دوم و طرح مساله تعدد زوجات که حکم خدا وسنت رسول وائمه وبعضی مراجع و.. است به آنطرف آب فرستاديم تا سايت جرس را راه بيندازد و دستش در بيان حرفهايش بازترباشد!
به محل سخنرانی چند صد نفره دکترسروش که روزی در اين مملکت از تهران به قم می رفت وبه طلاب درس می داد و استاد حوزه علميه قم بود چنان نابخردانه حمله کرديم که ترجيح داد بدور ازتجمعات خودجوش لباس شخصيها ترک وطن کند و درخارج بماند و درسش را بدهد وحرفش را بزند.
تنگ نظرانه عذر طلبه فاضلی همچون کديور را ببهانه اينکه مثل بعضی از ما فدايی ولايت فقيه نيست ازتدريس دردانشگاه خواستيم .بخاطر حرفهايش او را زندان کرديم و با تصورخام اينکه او را ساکت کنيم از کشور رانديم.
آنقدرفضا را بستيم و يکطرفه کرديم تا بيت مرجع بزرگی همچون آيت الله العظمی منتظری از گرفتن مجلس سالگرد ترحيم وفاتحه آن مرحوم صرف نظر کرد.
اين ننگ را بايد به کجا ببريم که بعضی با اعمال سلايق خود درعمل به دنيا اعلام می کنند اين نظام از برپايی يک مجلس ختم و ترحيم که احيانا ممکن است بعضی در آن حرفهای مخالف حاکميت بزنند واهمه دارد؟
چرا به رغم اعلام نظر رهبری درمحکوم کردن و تخطئه رفتار کسانی که دررفتاری زننده سفارت انگليس را درتهران اشغال کردند وآن همه در سطح مجامع بين المللی وافکارعمومی جهان از ايران آبرو بردند در تلويزيون محاکمه نشدند؟جرم اينها که ميليونها دلار خسارت به بودجه بيت المال تحميل کردند ازکسانی که در قضايای پس از انتخابات فقط دوسطل زباله آتش زدند نه بيشتر! ومحاکمه آنهاعلنا از تلويزيون اين مملکت پخش شد کمتر بوده وهست؟ يا نه اينها خودی اند؟
چرا اگر با حمله عده ای اوباش بعنوان بسيجی به مجلس روضه شب عاشورا درحسينيه جماران موافق نيستيند مجرمان ومهاجمان به روضه مظلوم کربلا را محاکمه نکردند و با پخش تصاويرشان به بقيه درس عبرت ندهند تا بدانند اگر روزی روزگاری چنين غلطی را تکرار بکنند با چنين عکس العملی روبرو خواهند شد؟
علايی وعلايی ها آسان بدست نيامده اند وعلايی ها دراين جامعه بحران زده ،که بعضی سعی می کنند مساله ش را برهنه شدن فلان هنرپيشه نابخرد در خارج بدانند،يک فرصت استثنايی برای برون رفت از بحران هستند آنها را تهديد ندانيم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر