-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ بهمن ۹, یکشنبه

Latest New from Green Correspondents for 01/29/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 


اين حکم که توسط دادگاه بدوی صادر شده، طی روزهای گذشته به وکيل و خانواده‌ی وی ابلاغ شده است.
خبرنگاران سبز/حقوق بشر:
 در تداوم روند صدور احکام مرگ توسط قاضی صلواتی، رئيس شعبه‌ی ۱۵ دادگاه انقلاب تهران، طی هفته‌های اخير؛ "مهدی عليزاده"، طنز نويس و فعال سايبری نيز به اعدام محکوم شده است.

به گزارش هرانا، شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران مهدی عليزاده را محارب شناخته و به اعدام محکوم کرد.

اين حکم که توسط دادگاه بدوی صادر شده، طی روزهای گذشته به وکيل و خانواده‌ی وی ابلاغ شده است.

مهدی عليزاده فخر آباد ۳۰ ساله، متاهل و اهل مشهد برای اولين بار در تابستان سال ۸۷ و پيروِ پروژه‌ی موسوم به مضلين بازداشت و مدت ۹ ماه را در بند ۲ الف زندان اوين گذراند و سپس به قيد وثيقه ی ۱۰۰ ميليون تومانی آزاد شد.

وی برای دومين مرتبه و در تاريخ بيستم فروردين ماه سال ۹۰ دستگير شد و هم اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوين محبوس است.

گفتنی ست که مهدی عليزاده هم پرونده‌ای سعيد ملک پور و وحيد اصغری که ايشان نيز به اعدام محکوم اند، می باشد.

شايان ذکر است که ابوالقاسم صلواتی به تازگی برای جواد لاری، وحيد اصغری و امير ميرزايی حکمتی نيز حکم اعدام صادر کرده است.

 
 



 
 

گزارشها حاکی از آن است که که روز چهارشنبه همراه با اين زندانی تعدادی ديگر از زندانيان به دار آويخته شدند. 
خبرنگاران سبز/حقوق بشر:
کردستان باز هم قربانی داد.رکورد دست نيافتنی جمهوری اسلامی با یک ادام دیگر پابرجا ماند.يک زندانی کرد پس از انتقال به زندان اوين  روز چهارشنبه اعدام شد.

به گزارش فعالين حقوق بشر و دموکراسی، روز سه شنبه ۴ بهمن ماه زندانی اسماعيل کرمانجانی حدودا ۳۰ ساله و از هموطنان کرد که نزديک به ۶ سال در زندان بسر می برد از بند ۳ زندان رجايی شهر کرج به سلولهای انفرادی زندان اوين منتقل شد و روز چهارشنبه ۵ بهمن ماه در زندان اوين به دار آويخته شد.

گزارشها حاکی از آن است که که روز چهارشنبه همراه با اين زندانی تعدادی ديگر از زندانيان به دار آويخته شدند.

اين منبع خبری از اتهام فرد اعدامی اطلاعی نداده است.


 
 

من ايمان دارم امروز درحالی که شيخ اصلاحات در سلول انفرادی در يک آپارتمان روزانه ساعت ها قدم می زندبا ضميری آرام و با باطنی پراز اطمينان به درستی تصميمات گذشته و آينده می انديشد ، ودربرابر تاريخ سربلند و سرافراز است .آقای کروبی امروز درحالی دوران حبس را می گذراند که عزای رد صلاحيت نامزده های جريان اصلاح طلب را ندارد و او چون درمسير دستيابی به برگزاری يک انتخابات سالم ،آزاد و عادلانه پس از دوره های متوالی مشقت و رنج ، مسير ديگری را يعنی عدم شرکت در انتخابات فرمايشی را انتخاب نمود .
خبرنگاران سبز/جامعه:
 اسماعيل گرامی مقدم طی گفتگويی، به تشريح انتخابات های قبلی مجلس و نقش شورای نگهبان در چينش صندلی های مجلس و رد صلاحیت شخصیت های اصلاح طلب پرداخت و اظهار داشت: "از خاطرمان نرفته است که در آن روزها دفتر آقای کروبی مملو از جمعيت رد صلاحيت شده ای بود که در انتظار راه گشايی بودند، تا اين گره را با مذاکره و گفت و گو باز نمايد و باز يادمان نرفته است که برخی از دوستان اصلاح طلب ما شيوه کروبی را نمی پسنديدند و حتی در رسانه های خود اين اقدام کروبی را دراز کردن کاسه گدايی برای گرفتن صلاحيت می پنداشتند!"

وی در خصوص مقالات و يادداشت های سردار علايی و حواشی آن گفت: " دردورانی سيزده سالی که درسپاه خدمت کردم و با بدنه اين نهاد عجين بودم می توانم با قاطعيت عرض کنم سردار علايی از محبوب ترين فرمانده هان جنگ و بعد از جنگ محسوب می شود ."

متن کامل مصاحبه سحام با اسماعيل گرامی مقدم به شرح زير است:
علاقمندم به سوابق ردصلاحيت ها و علل و عوامل آ ن و تاثير آن بر سير تاريخی تشکيل مجالس برای نسل جديد توضيح بفرمائيد ؟ تا روشن شود درشرايط کنونی که مواجه بابررسی صلاحيت ها توسط شورای نگهبان هستيم درچه موقعيتی قرارداريم ؟


باگذشت ۳۲ سال از انقلاب می توانيم ارزيابی دقيقی را از دوره زمانی عملکرد شورای نگهبان و فرازوفرودهای بررسی صلاحيت ها ارائه دهيم ،اما بهتر است ابتدا اشاره نمايم که از انتخابات مجلس سوم شورای نگهبان با انگيزه دخالت در انتخابات اين انحراف را در شورای که می بايستی پناهگاهی برای رسيدگی به تخلف ها و تظلم خواهی ها باشد بوجود آورد، آن هنگام شورای نگهبان در دورانی که امام در قيد حيات بودند ، نتايج انتخابات حاکی از پيروزی قاطع جريان خط امام بود. اين شورا حاضر نشد ، نتايج انتخابات تهران را اعلام نمايد . تا اينکه آيت الله خمينی با مداخله مستقيم ، شورای نگهبان را وادار به اعلام نتايج انتخابات نمود ، درانتخابات مجلس چهارم شورای نگهبان بستر را به دلايلی که عرض می کنم بسيار مناسب برای مداخله در ترکيب مجلس چهارم از هر جهت آماده ديد .
۱-جريان خط امام بزرگترين حامی و پشتيبان خود را ( حضرت امام(ره) ) از دست داده بود .
۲-دولت آقای هاشمی علاقه ای به ترکيب مجلس سوم که از منتقدان وی بودند نداشت و فرمانداری ها همسو با شورای نگهبان عمل کردند که مصاديق آن از حوصله اين بحث خارج است .
۳-برای اولين بار درنماز جمعه تهران رهبری از مردم خواستند به فتنه گرها ( جريان اکثريت مجلس سوم ) رای ندهند .
۴-شورای نگهبان بدون وجود قانون استصوابی با حمايت ارکان حکومتی اقدام به رد صلاحيت ۵۳ نفر از نمايندگان مجلس سوم و ده ها نامزد منتسب به اين جريان نمود .

بدين ترتيب شورای نگهبان با ضربه سنگينی که به جريان سياسی خط امام به واسطه رد صلاحيت ها زد توانست به سهولت نامزده های همسو با خود را به مجلس چهارم فرستاده و اکثريت مجلس چهارم را درحقيقت شورای نگهبان به تصرف در آورد .

انتخابات مجلس پنجم اکثريت جريان خط امام به رهبری مجمع روحانيون مبارز ارائه ليست نکرد و دليل آن را بعنوان اعتراض به رد صلاحيت های گسترده ی مجلس چهارم اعلام کرد ، علی رغم اين سياست ، اقليت اثرگذاری در مجلس پنجم بوجود آمد ، يعنی ملاحظه می شود که باز هم بدليل عملکرد شورای نگهبان که يک جريان بزرگ و ريشه دار از ورود به انتخابات اجتناب می کند اکثريت مجلس پنجم همسو با شورای نگهبان تشکيل می گردد .

انتخابات مجلس ششم که متاثر از رويداد های جنبش اصلاحات بود ، علی رغم تلاش های فراوان شورای نگهبان برای رد صلاحيت نامزد های جريان اصلاح طلب ، مجال مکفی نيافت و هنگامی که نتايج آرا نشان داد که اصلاح طلبان با اکثريت قاطع برنده انتخابات مجلس شده اند ، شورای نگهبان برای کاستن از قدرت اين مجلس انتخابات شهر تهران را باز شماری نمود و به تعبيری زهر خود را ريخت و بطور غير قانونی ۷۰۰ هزار رای قانونی مردم را باطل کرد تا دونفر که به حق رای آورده بودند نتوانند به مجلس راه پيدا کنند و نفرات بعدی که مورد علاقه شورای نگهبان بودند به مجلس راه يابند .

روند رد صلاحيت های غير قانونی درمجلس هفتم که باعث شد ۸۵ نماينده مجلس و ده ها فرماندار و استاندار و مديران دولتی رد صلاحيت گريدند( به استناد گزارش وزير وقت کشور آقای موسوی لاری درروز افتتاحيه مجلس هفتم ) تا بدين وسيله رقبای اصلی اصولگرايان حذف شوند و شورای نگهبان در يک بازی بدون رقيب درميدان انتخابات به دروازه خالی گل زد! و ترکيب اکثريت مجلس هفتم را مجددا" متصرف شد !.

انتخابات مجلس هشتم نيز از پرمسئله ترين انتخابات جمهوری اسلامی است (که در آخرين نطق قبل از دستورم در مجلس هفتم به دلايل آن بطور مفصل اشاره کرده ام ) چون علاوه بر رد صلاحيت گسترده جريان اصلاح طلب که منجرب به صرفا" رقابت برای ۹۰ کرسی شد ، مداخله شورای نگهبان درشمارش يک طرفه صندوق های رای در کلان شهر ها و بويژه تهران که نمايندگان نامزد های اصلاح طلب را قبل از شمارش آراء از شعب اخذ رای اخراج کردند ، می تواند بعنوان نقطه عطفی درعملکرد شورای نگهبان بعد از اعمال رد صلاحيت های غير قانونی بدليل ورود داوری نابرابر يعنی شمارش آراء صرفا" توسط اعضای شعب اخذ رای که از مخالفين اصلاح طلبان بوده اند محسوب می شود .

شما بعنوان سخنگوی حزب اعتماد ملی که از نزديک ترين افراد به آقای کروبی بويژه در انتخابات مجلس هشتم بوديد بفرمائيد چرا ايشان معتقد بودند انتخابات مجلس هشتم از نظر روند رسيدگی به صلاحيت ها از بدترين دوره ها بوده است ؟


بله آقای کروبی اين اظهارات را نه تنها بارها در جلسات شورای مرکزی حزب اعلام می کرد بلکه درجلسه ای که بانی آن جناب آقای جمارانی بوده اند و اعضای مجمع روحانيون مبارز نيز اکثرا" حضور داشته اند ، اقای کروبی با اظهار تاسف شديد کار پيگيری صلاحيت نامزد های اصلاح طلب را در اين دوره بسيار دشوار می خواندند و براين باور بودند که در اين دوره شورای نگهبان هم هيچ کاره بوده اند و افرادی بعنوان کارشناس که خارج از شورای نگهبان بودند تعين می کردند که چه کسی رد صلاحيت بشود يا صلاحيتش تائيد بشود !

آقای کروبی می گفت : آنقدر کار سخت و پيچيده شده است که گاهی تصورمی کنم که ميدان جنگ است ، شبيه آن چيزی که دردوران جنگ ساعاتی را رزمندگان اسلام ارتفاعات کله قندی را تصرف می کردند و ساعاتی ديگرسربازان دشمن آن را پس می گرفتند! به اين اعتبار او به وضوح شرح می داد که ما با رهبری مذاکره می کنيم از او کمک می خواستيم برخی از اعضای شورای نگهبان و حقوقدان ها کمک می کردند نامزدهای تا چند ساعت برايشان صلاحيت صادر می گرديد! اما در ناباوری کامل چند ساعت بعد دوباره اطلاع کسب می کرديم ،همان نامزد ها رد صلاحيت شدند ! دوباره از شورای نگهبان می پرسيديم چه اتفاقی افتاده است ؟ بعضی از آنها جالب بود که اظهار بی اطلاعی می کردند، برخی هم می گفتند: جايی مطرح نکنيد ، از دست ما خارج است ، يک عده کارشناس اقدام به صدورنامه های رد صلاحيت يا قبول صلاحيت می کنند.

آقای کروبی يکی از مصاديقی که مدام بازگو می کرد جريان رد صلاحيت آقای مرتضی الويری بود ، کسی که درهيئت رئيسه مجلس دوم همکار آيت الله محمد يزدی بود(عضو شورای نگهبان ) باعث شگفتی بود که آيت الله يزدی به آقای کروبی گفته بودند ، نه تنها من درجريان رد صلاحيت ايشان نيستم ،بلکه حتی اطلاع ندارم ايشان در انتخابات ثبت نام کرده باشد!؟

آقای کروبی بيشترين ملاقات را با آيت الله خامنه ای در ايام يک ماه ی بررسی صلاحيت ها در انتخابات مجلس هشتم داشته است شما بفرمائيد ايشان چه مقصودی از اين ملاقات ها داشتند و چه نتايجی رااز اين ملاقات ها به دست آوردند؟

خوب شما می دانيد که شورای نگهبان درانتخابات مجلس هشتم اکثر نامزد های اصلاح طلب را رد صلاحيت کردند ، از خاطرمان نرفته است که در آن روزها دفتر آقای کروبی مملو از جمعيت رد صلاحيت شده ای بود که در انتظار راه گشايی بودند، تا اين گره را با مذاکره و گفت و گو باز نمايد و باز يادمان نرفته است که برخی از دوستان اصلاح طلب ما شيوه آقای کروبی را نمی پسنديدند و حتی در رسانه های خود اين اقدام آقای کروبی را دراز کردن کاسيه گدايی برای گرفتن صلاحيت می پنداشتند!

اما آقای کروبی بر اين باور بودند، که با مصالحه و گفت و گو با اعضای شورای نگهبان بتواند تعداد بيشتری از نامزده ها را تائيد صلاحيت بگيرد و رقابت نسبتا" عادلانه ای دربرابر اصول گرايان بوجود آيد ، وقتی که آقای کروبی پس از يک هفته تلاش به درهای بسته شورای نگهبان خورد، تصميم گرفت مسائل بوجود آمده را با رهبری درميان بگذارد و از او کمک بخواهد که وی با رهبری در پنج مرحله صرفا" برای بر طرف شد ن رد صلاحيت های غير قانونی در آن ايام ملاقات کردند ، يادم هست که درملاقات دوم رهبری پيشنهاد نشست مشترک آقای کروبی و آقای جنتی را داده بودند و اين نشست هم در منزل اقای جنتی انجام گرفت اما آنگونه که آقای کروبی اظهار می کردند، آقای جنتی حاضر نشدند قدمی درجهت بررسی مجدد صلاحيت ها بردارند به همين دليل بود که آقای کروبی بطور کامل از شورای نگهبان قطع اميد کرد و در سه مرحله بعدی ملاقات خود با رهبری ،از وی خواستار مداخله و حل وفصل مسئله را درخواست کرده بودند همگی شاهد بوديم که راه گفت و گو ومصالحه شيخ اصلاحات سرانجام اميدوار کننده ای را طی نکرد و ايشان پس از روايت اين داستان تلخ رد صلاحيت های گسترده درنزد حزب و درجمع روحانيون و اعضای برجسته مجمع روحانيون با تاسف فراوان و تلخ کامی بيان می کردند که "من مهدی کروبی فرزند احمد درانتخابات آتی مجلس درصورتی که اين شيوه ادامه پيدا کند هرگز اين مسير را ( که منظورش گفت و گو و رايزنی با مقامات ارشد نظام بود ) طی نخواهم کرد ." و ملاقات های مکرر انجام شده با رهبری را اتمام حجت کردند با مقامات ارشد نظام می دانستند .

-با اين توصيف تاريخی که شما از روند برخوردحاکميت در مقابل سياست آقای کروبی مبنی بر گفت و گو و مصالحه بيان کرديد آيا به نظر نمی رسد ايشان نيز بايستی درآن زمان مسير ديگری را انتخاب می کردند و به مانند برخی ديگر ازگروه های اصلاح طلب برای گرفتن صلاحيت به تعبير آنها گدايی نمی کردند ؟

آقای کروبی از آن دسته از سياست مدارانی بوده است که هرگز حرف آخر را اول نمی زند و اگر برگرديم به پشت سرمان و اين ۳۲ سال موضع گيری های سياسی ايشان را بعنوان يک ناظر بی طرف ارزيابی کنيم ، تصديق خواهيم کرد ايشان بدليل اينکه در جبهه خط امام و اصلاحات اموراين جريان را در مسير پيچ و خم سياست دراکثر مواقع با موفقيت طی نموده ، به همين دليل ايشان شهرت به دوويژگی بارز پيدا کرد ، بدين مفهوم که راه گفت و گو و مذاکره را بطور سنتی و حرفه ای خوب بلد بودند .

دوم  اينکه همه اذعان دارند که وی در مواضع اش همواره مقاوم ، استوار و پرتلاش بوده ، اگر آقای کروبی اين مسير پرپيچ و خم را يعنی مذاکره و رايزنی در پيگيری تائيد صلاحيت نامزدها را در پيش نمی گرفت ! آيا امروز او و همفکرانش متهم نبودند که چرا بجای انتخاب راه و روش مصالحه گرا از ابتدا مسير عدم شرکت و تحريم را ايشان انتخاب کرد ؟ من ايمان دارم امروز درحالی که شيخ اصلاحات در سلول انفرادی در يک آپارتمان روزانه ساعت ها قدم می زندبا ضميری آرام و با باطنی پراز اطمينان به درستی تصميمات گذشته و آينده می انديشد ، ودربرابر تاريخ سربلند و سرافراز است ، برای اينکه به اين نقطه نرسد دوست و دشمن شاهد بود ه است که او تمام گزينه ها را که برخی از آنها علی رغم ميل باطنی بسيار آزاد دهند بود، برگزيد تا به اين نقطه ای که هستيم نرسيم ، آقای کروبی امروز درحالی دوران حبس را می گذراند که عزای رد صلاحيت نامزده های جريان اصلاح طلب را ندارد و او چون درمسير دستيابی به برگزاری يک انتخابات سالم ،آزاد و عادلانه پس از دوره های متوالی مشقت و رنج ، مسير ديگری را يعنی عدم شرکت در انتخابات فرمايشی را انتخاب نمود .

همانگونه که شما گفتيد همه شاهد بوديم که در ايام رد صلاحيت های دوره هشتم انتخابات مجلس دبير کل حزب اعتماد ملی مواجع با فشار های زيادی برای گرفتن رد صلاحيت نامزدها بود ، می خواهيم بطور روشن بفرمائيد آيا ايشان از اين روش مصالح گرا صرفا" بدنبال گرفتن نامزد های مورد حمايت حزب خودش بود يا درصدد اصلاح رويه غير قانونی رد صلاحيت ها بودند ؟

از زمانی که اقای کروبی اقدام به تشکيل مجمع روحانيون با جمعی از همفکران خود نمودند درمواجهه با پديده رد صلاحيت های غير قانونی و مداخلات غير قانونی شورای نگهبان برای تصاحب اکثريت کرسی های مجلس بدنبال اصلاح اين رويه غلط بودند ، خوب مسلم است که برای مقابله با اين روش غير قانونی ايشان موارد مختلفی از تخلفات را جمع آوری می کردند، با مقامات ارشد نظام برای رفع آنها گفت و گو می کردند، در صدد اصلاح کلی روش مداخله جويانه ی شورای نگهبان بودند ، آقای کروبی هرگز صرفا" بدنبال تائيد صلاحيت های نامزدهای مورد حمايتش نبود بعنوان نمونه بايد عرض کنم ايشان وقتی که می خواستند با رهبری ملاقات نمايند يک ليستی را از رئيس ستاد انتخابات حزب اعتماد ملی گرفته بودند و از من و دو نفر ديگر از اعضای حزب نيز خواستند ليستی را به ايشان تحويل دهيم که اعضای همه گروه ها در سراسر کشور و بويژه اصرار داشتند که هيچ يک از نامزد های رد صلاحيت شده مشارکت و مجاهدين نيز از قلم نيفتاده باشد هرچند ممکن بود درآن دوره اين سليقه آقای کروبی برمذاق برخی ها خوش نيايد ولی اوبا سماجت و تاکيد براين سياق ، سير می کرد که بايستی بگونه ای اين رد صلاحيت ها پيگيری شود که بطور کلی اين روش غلط محکوم و معدوم شود .

اگر اينجا اجازه بفرمائيد اين سوال را غير انتخاباتی مطرح نمايم ، با توجه به سوابق شما در سپاه پاسداران و شناختی که از آن داريد بفرمائيد يادداشت آقای حسين علايی و مقابله ی خشونت آميز اقتدار گرايان حکايت از چيست ؟


اولا" : بايد عرض کنم دردورانی سيزده سالی که درسپاه خدمت کردم و با بدنه ی اين نهاد عجين بودم می توانم با قاطعيت عرض کنم سردار علايی از محبوب ترين فرمانده هان جنگ و بعد از جنگ محسوب می شود .

ثانيا" : ايشان از سرخير خواهی و پند آموزی بعنوان يک دلسوخته جنگ و انقلاب دراين يادداشت پيامی را به سران حاکميت منعکس کردند که پژواک ديدگاه بدنه سپاه است .

ثالثا" : سوال اينجاست که چه اتفاقی افتاده که سطح تحمل نظام از سرداران سپاه نيز پايين تر آمده و اساسا" حاضر نيست به نصيحت ها و پند ها حتی از سوی وفاداران خود توجه نمايد ، وانگهی ! اين جمعيتی که ازيادداشت آقای علايی براشفته شده اند چه شباهت هايی ميان رفتارحاکميتی خود با شاه را ديده اند و چرا بجای اصلاح و ترميم تصوير خود درآينه ای که آقای علايی مقابلشان قرار داده است اقدام به شکستن آينه می کنند !؟ آرزو می کردم ! فردی مسلح به مانند مرحوم حاج احمد خمينی دربيت رهبری وجود داشتند وبرای عبور از اين بحران ها که برای جمهوری اسلامی بوجود آمده و بويژه بعد از انتخابات پرماجرای سال ۸۸، بلکه شخصيت های با نفوذ ، با سابقه را از جريانات مختلف گرد هم می آورد و مقدمات آشتی ملی را فراهم می کرد و امروز کار بجايی نمی رسيد که دوگانگی ها درنهاد های حاکميتی تا اين حد برجسته شود .

 
 

ميرحسين موسوی: "متوجه نيستند که ادامه ی سياست غلبه به وسيله ی ايجاد خوف، نهايتا در نقطه ای به ضد خود تبديل و آنگاه آمدن "روز خشم" و روزهای غضب ملی اجتناب ناپذير می‌شود. فراعنه معمولا زمانی صدای ملت را می شنوند که بسيار دير شده است." ميرحسين موسوی
خبرنگاران سبز/۲۵ بهمن فیسبوک:
صفحه فيسبوک ۲۵ بهمن که تنها مکان همفکری مورد پذيرش حاميان جنبش سبز در سراسر جهان است در آستانه سالگرد راهپيمايی ميليونی ۲۵ بهمن هشتاد و نه که با حمايت ميليونی جنبش سبز مفتخرانه به تاريخ پيوست اينبار در نبود مير حسين موسوی و شيخ مهدی کروبی پس از برگزاری نظرسنجی در مورد مکان و زمان مناسب برای راهپمايی پيش رو سرانجام به جمع بندی از داده های مردمی دست يافت و با انتشار بيانيه ای متعهدانه از تمامی حاميان جنبش سبز درخواست کرده است که تا زمان باقيمانده علاوه بر اطلاع رسانی در مورد اين آکسيون از اين فرصت برای اعتراض به حصر رهبران جنبش سبز و زندانيان سياسی و اعتراض به سياست های نابخردانه سياسی و اقتصادی کشور استفاده بکنند.

اين صفحه در بخشی از نامه خود نوشته است: برنامه امان با ايجاد ترافيک و به صدا در آوردن بوق ماشين ها در عصر روزهای ۲۳ و ۲۴ بهمن در نقاط شلوغ شهر به جز حوالی بيمارستان‌ها رسمن آغاز می شود. اين برنامه در صورت پوشش رسانه ای مناسب علاوه بر ايجاد تحرک می تواند به اطلاع رسانی مراسم ۲۵ بهمن نيز کمک بزرگی نمايد.
نتایج آرا در تهران تا این لحظه از این قرار می باشد:

انتخاب اول : 24.1 درصد: حرکت به سمت پاستور محل حصر میرحسین موسوی
انتخاب دوم: 22.8 امام حسین به آزادی
انتخاب سوم: 11.4 درصد، تمامی مسیرهای منتهی به میدان آزادی
و...
رای دهیم. فردا روز این ما هستیم که باید خطر کنیم. خودمان برگزینیم.

به باور تمامی حاميان جنبش سبز آکسيون پيش رو که با فاصله زمانی ۱۵ روزه جلوتر از زمان انتخابات فرمايشی مجلس برگزار خواهد شد اينبار به دليل واگذاری بخش شمالی کشور به روسيه ی فرصت طلب،اهميت ويژه ای پيدا کرده است که می طلبد مردم شريف و هوشمند ايران عزيز با اطلاع رسانی و حضور سبز خود بار دیگر خیابان ها را با اعتراض های خود  در تسخیر خود در آورند.


بیانیه شبکه اجتماعی بیست و پنجم بهمن و دعوت به حضور گسترده در تظاهرات روز ۲۵ بهمن



"متوجه نيستند که ادامه ی سياست غلبه به وسيله ی ايجاد خوف، نهايتا در نقطه ای به ضد خود تبديل و آنگاه آمدن "روز خشم" و روزهای غضب ملی اجتناب ناپذير می‌شود. فراعنه معمولا زمانی صدای ملت را می شنوند که بسيار دير شده است." ميرحسين موسوی


نه ميرحسين. متوجه نيستند. اگر بودند سرزمينی که می‌توانست دوست شان داشته باشد را به دو راهی خطرناک انقلاب يا خطر حمله بيگانه نمی‌کشاندند. رئيس جمهور دروغينی که روزی برای مديريت جهان  به رهبران کشورها  نامه می‌نوشت و رهبری که در روياهای شبانه اش خود را والی مطلق تمام هستی می‌انگارد را چه کار به دردهای ملت. سر کوچه خيالشان که گوجه و گوشت يک سوم قيمت است ايستاده اند تا با سيب زمينی و يارانه شرف ملتی را ارزان معامله کنند، آنها را چه کار به آزادی. متکبرند چون فراعنه. غروری که از ديوانگان، ظالمانی می‌سازد که به سادگی انسان‌ها را به بند می‌کشند، جان شان را می‌گيرند و خم به ابرو نمی‌آورند. پيش بينی شما باز محقق شد، فراعنه صدای ملت را نشنيدند و دير شد. نمی‌دانستند روزی خواهد رسيد که آنسوی گذر کوچه خيال شان ديگر کسی آنها را نشناسد. شما و شيخ اما تنها گفتيد يار مردم و جنبش سبزشان هستيد.  رسم "ياری" می‌دانستيد که اسم شب سقوط فراعنه است. بيانيه‌هاتان پر بود از تنها دو کلمه: جنبش سبز و مردم. جايی دل نسلی که در زندانی چنين به دنيا می‌آمد و بزرگ می‌شد را برديد. نسلی زيبا که زيبايی را ديد و از سکوت گذشت. نسلی که تصويرتان را در حالی که زير آسمان آفتابی ۲۵ خرداد با دستانی باز ايستاده ايد قابی از طلا گرفته است. جنبش سبز کار بزرگ نسل ماست.  مردم جان به لب رسيده ای که طعم تازيانه را هر روزمی‌چشند، دندان قرچه‌هايشان نشان سکوت و مرگ نيست آنها ايرانی سبز را خواب ديده اند و از رويايی چنين زيبا به سادگی نمی‌توان گذشت. ما همان ملت هستيم، ملت ۲۵ خرداد، ۳۰ خرداد، همان‌ها که با گوشه چشمی‌در ۲۵ بهمن زمانی که فکر می‌کردند ديگر وجود نداريم چنان از جا کنده شدند که می‌خواستند چنان کنند! آن کنند که در خرداد ۸۸ تمام خاورميانه را از خواب پرانده و لبخند شادی بر لبان ملل اسير نشانده بودند.

روح بيانيه بيست و پنجم بهمن ميرحسين موسوی سرکش است. سر سازگاری با هيچ فرعونی ندارد،  پای سفره نامرد نمی‌نشيند. تکليف اش روشن است. بيانيه ای که آغاز اين صفحه بود. شبکه ای که هيچ ندارد جز اعضايش و برای احقاق حق حاضر است از سالن‌های سينما تا سواحل خشک درياچه اروميه ای که ديگر با هيچ اشک چشمی‌پر نمی‌شود، در هر نقطه از اين سرزمين در ميانه ميدان ظاهر شود. می‌گويند آغاز سفر سخت است اما اگر مرد و زن راه باشيم رسيدن به مقصد سخت نيست. آغاز و پايان اين جنبش شما هستيد. زيبائيد که طلسم سکوت ديو را شکستيد، توانگريد که روی خاکی از جنس طلا نشسته ايد، توانا هستيد که حتی سکوت تان خواب از چشمانشان می‌ربايد. ايران فردا را دوست داريم چون شما آن را خواهيد ساخت. زمستان هيچ گاه پايان قصه نبوده، شما از نسل بهاريد، از نسل فردا و فرياد.

 برادران و خواهران تان در اين شبکه برحسب وظيفه و برای ادامه اين راه سبز نظراتتان را جمع بندی و در ادامه اين بيانيه منتشر می‌کنند.اميد است در مقام اعضا يک شبکه اجتماعی فعال به بخشی از وظايف خود عمل کرده باشيم. طبيعی است که آرا و پيشنهادهای منتشره نظر همه ما را جلب نخواهد کرد اما اطمينان داشته باشيد در اين يازده ماه تمامی ايميل ها و کامنت ها مطالعه و پيش از هر مراسمی‌جمع بندی شده اند.

برنامه پيش از روز بيست و پنجم بهمن:
ايجاد ترافيک و به صدا در آوردن بوق ماشين‌ها در عصر روزهای ۲۳ و ۲۴ بهمن در نقاط شلوغ شهر به جز حوالی بيمارستان‌ها. اين برنامه در صورت پوشش رسانه ای مناسب علاوه بر ايجاد تحرک می‌تواند به اطلاع رسانی مراسم ۲۵ بهمن نيز کمک بزرگی نمايد.

روز ۲۵ بهمن:
به طور خلاصه بازخورد نظرات اعضا شبکه درباره برگزاری تظاهرات مثبت است. در اين راستا و با تاسی از بيانيه ۳۹ زندانی سبز که از قلب اوين ما را به شکست حصر ميرحسين موسوی، شيخ مهدی کروبی و همسران ايشان دعوت کرده اند، گروه بيست و پنجم بهمن حمايت خود را از تظاهرات خيابانی در اين روز اعلام می کند. با توجه به نظرات دريافتی، مقصد پيشنهادی حرکت به سمت حد فاصل ميدان انقلاب تا آزادی (ترجيحا ميدان فردوسی تا تقاطع خيابان آزادی و نواب) از تمامی‌مسيرهای ممکن در ساعت چهار بعد از ظهر روز بيست و پنجم بهمن می باشد.

در نهايت بايد عرض کنيم به دليل انتخابات پيش رو، مراسم ۲۵ بهمن امسال اهميت ويژه ای خواهد داشت. مشارکت فعال در اين مراسم برگزاری اين انتخابات نمايشی را در‌هاله ای از ابهام فرو خواهد برد. حاکميت ترس خود را از برگزاری انتخابات پيش تر و در انتخابات شوراها نشان داده است. يادمان باشد برگزاری  مراسم اعتراضی پيش از ۱۲ اسفند راه را برای راهپيمايی ميليونی و مستمر هموار خواهد کرد. شکی هم نداشته باشيم پيروزی هر کدام از دو طرف حاضر در انتخابات به ديکتاتوری بسته تری خواهد انجاميد. از شعله‌های اميد در دلهای خود محافظت کنيم که اگر اميد بميريد انسانها هم زنده زنده می ميرند. چه باک اگر ديکتاتور سنگ ها را ببندد و سگها را رها کند؟ قرعه فال به نام ما زده اند، در سکوتی که هيچ شنيده نمی‌شود جز صدای به هم خوردن دندانها، زمستان را باور نکنيم.

 
 

بچشم خود می‌بینید که این روزها دیگرازشلتاق‌های رییس جمهورمطلوب تان خبری نیست. و شما نمی‌دانم چرا مجبورید این جنازه را تا پایان دوره‌اش به دوش بکشید؟
خبرنگاران سبز/ سیاست: بیستمین نامه محمد نوریزاد خطاب به علی خامنه ای منتشر شد. متن این نامه به نقل از وبلاگ نوریزاد به این شرح است:


به نام خدایی که شرم آفرید
یک خبرخیلی خیلی خوب!
سلام به رهبرگرامی جمهوری اسلامی ایران
پیش از آنکه این خبرخیلی خیلی خوب را به جناب شما تقدیم کنم، تقاضا دارم کمی صبوری بخرج دهید تا من به یک سخن کوتاه اشاره کنم. قول می دهم بلافاصله بعد ازطرح این سخن، به سروقت آن "خبرخوب" ومطول بازروم. آنجا که من خبرخوبی برای شما پدید آورده ام، چراخبرخوب شما ازمن وجمعی چون من دریغ شود؟ با این تفاوت که خبرخوب من به نجات وامنیت ورفاه رشد وآبادانی کل کشوروبقای خود شما منجرمی شود، وخبرخوب شما اما تکان مختصری به زندگی من و عده ای دیگراز زندانیان درمی اندازد.


واما سخن کوتاه من:
تقاضا دارم به حجة الاسلامان مصلحی و طائب دستور فرمایید آن پنج دستگاه کامپیوترحرفه ای ولوازمی را که از دوسال پیش ازمن برداشته اند، واقلام دیگری را که ازسایرین برده اند به ما باز بگردانند. اجاره ی دستگاههای خود من روزانه حداقل یکصد هزارتومان است. این یکصدهزارتومان را دردوسال ضرب کنید تا بدانید امثال من چقدراز اطلاعات و سپاه شما طلبکاریم. به این حجة الاسلامان بفرمایید: برداشتن اموال مردم اگرازهرسارق بی سروپایی پذیرفتنی باشد، ازکسانی که به لباس پیامبرفروشده اند پذیرفتنی که نیست، جزخسارت وآشوب وازهم دریدن شعارهای اسلامی وانقلابی بهره وفایده ندارد. بویژه آنکه این سرقت های بیشماربه تأیید کسانی صورت پذیرفته است که درمقام وزارت اطلاعات یک کشوراسلامی، و ریاست اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بنا دارند از امنیت واموال وآبروی مردم صیانت کنند. به آنان بفرمایید: "هتک حرز" شهروندان، طبق قانون هرکشورکافروهربیقوله ای جرمی محرزاست. پس شما دو تن و دستگاه عریض و طویلتان چرا ازاین گناه و جرم مستمردست نمی شویید؟ حالا داستان اسکله های قاچاق و هزار هزار فرصت روبیده بماند برای بعد.

خوب، این ازسخن کوتاه من. واما "خبرخوبِ" من از دل اوضاع شکننده ودرهم پیچِ امروزِ ما برمی خیزد. شما نیک ترازهمه ی ما می دانید که حال و روز این روزهای ما اصلاً خوب نیست. شعارهای پوک ما وقرارگرفتن افراد نالایق برمصادراموراولاً، و حساسیت های جامعه ی جهانی ثانیاً، ودسیسه های کشورهایی که بهردلیل از ما خوششان نمی آید ثالثاً، ما را به تنگنایی سخت درافکنده است.

ما به کودک لجوجی می مانیم که ازآغوش مهرومعترضانه ی پدرومادرخود بدررفته. واکنون نه کسی را می شناسد، نه راه خانه می داند، نه وسعت نظری دارد، ونه جذابیتی که مردمان را بدو تمایلی باشد. سکه های توی جیبش نیز بیش از آنکه موجب رهایی او شود، دزدان راه را به وسوسه می اندازد. سرانجامِ این کودک لجوج چه می تواند باشد جزشیون وبه تاراج دادن دارایی اش و نهایتاً: تکدی گری؟ کسی که درهمان گدایی نیزمستقل نیست. وباید کل درآمدش را به حامیان گردن کلفتش بدهد تا لقمه نانی بدو بدهند.

بچشم خود می بینید که این روزها دیگرازشلتاق های رییس جمهورمطلوب تان خبری نیست. و شما نمی دانم چرا مجبورید این جنازه را تا پایان دوره اش به دوش بکشید؟ من بنا ندارم دراین نامه ای که بر"خبری خوب" مبتنی ست، برتلخی ها پای بکوبم و کامتان را برآشوبم. قراراست خبری با شما بگویم که ما را از این تنگنا بدر ببرد و دوام و بقای ما وشما را تضمین کند.

مقدمتاً ازبشاراسد سوری بپرسید این شبها را چگونه صبح می کند؟ از او بپرسید آیا از شبها و روزهای زندگی اش لذت می برد؟ ازاو بپرسید اگرزندگی اش بهمین منوال بدرازا بیانجامد و مثلاً سی سال دیگر نیزبا کشتارورعب وزندانی کردن معترضان به حکومت خود ادامه دهد، آیا طعمی ازلذت وآرامش نصیبش می شود؟ ازاو بپرسید برای برقراری چه شرافتی هموطنان خود را ازپا درمی آورد؟ به او بفرمایید این قبول که مردمان معترض همگی آلت دست اجانب اند وجاسوس و فتنه گر، اما تو درادامه ی رهبری ات بنا داری چه تاج گلی به سرمردمت بزنی که تا کنون نزده ای؟

حالا به داخل قبرقذافی فرو می شویم وهمین پرسشها را بگونه ای دیگر از او می پرسیم. این که: اگر زنده شوی و مجدداً بدنیا بیایی چه خواهی کرد؟ ازاو می شنویم: من می توانستم با بکار بستنِ کمی تعقل هنوززنده باشم وبا آبرودرگوشه ای ازکشورم زندگی کنم. اما لجوجانه خود نخواستم واکنون با هزار خسارتی که برای مردم لیبی ببارآورده ام، درگورخود چشم به راه عقوبت عقبایم. وباز از او می شنویم: آهای رهبران و حاکمان جهان، بگوش باشید، اگر طالب بقا و دوام و همراهی مردمید، با مردم خود یکی باشید. زبان لکنت مردم بگشایید. به خواست آنان بها بدهید. دست به جیب مردم نبرید. دوراز چشم آنان به هزارکار نابجا روی نبرید. واگرروزی همین مردم شما را نخواستند، ازعلیّ مرتضا بیاموزید و خود کنار بروید. و بدانید که خیرشما درهمین کناررفتن است. وگرنه: این من. سرنوشت شما.

رهبرگرامی،
من که بنا دارم خبرخوشی را با شما بگویم، غلط بکنم جناب شما را با قذافیِ پلید همسنگ و هم طراز بدانم. او جفا کاربود و نتیجه ی جفاکاری اش را چشید و به جهنم پیوست. شما کجا و قدافی کجا؟ نه نه، زبانم لال اگر یک چنین نیتی با من باشد. مرا اگر یک چنین نیت شومی درسربود، هرگزاز "خبری خوب" با شما نمی گفتم. خبرخوب را با کسی می گویند که هنوز کورسویی ازامید دراو بچشم آید. ما با شما دل به امید بسته ایم. بله، ما شما را اینگونه می بینیم.

گفتم: اوضاع زمینی و آسمانیِ این روزهای ما اصلاً خوب نیست. هم درزمین به تنگنا و آشفتگی درافتاده ایم، وهم بدلیل برزمین کوفتن بدیهی ترین سنتهای الهی، ازچشم و رحمت خدا دورمانده ایم. اگر دیر بجنبیم، بشاراسد سوری، فرشی ازروزها و شب های تلخ خود را پیش پای ما خواهد گستراند. اما هنوزما را فرصت اندکی مانده. ومن چتر"خبرخوب" خود را درهمین فرصت اندک وا می گشایم. منتها "خبرخوب" من به ضروت های ظریفی محتاج است. وبرای اثربخشی تامّ وتمامش به همراهی کسانی دیگرنیزنیاز دارد. من یک چند نفری را که حضورشان برای دستیابی به آن "خبرخوب" حتمی است برمی شمرم و از جناب شما نیز می خواهم که یک چند نفری را خود شما براینها بیفزایید. من و شما و این چند نفر باید به یک جایی برویم که آن "خبرخوب" برای ملاقات ما پای می کوبد. به کجا؟ خواهم گفت. ابتدا باید همراهان خود را برای آن ملاقات شورانگیز برگزینیم. من شخصاً این افراد و این جمعیت ها را پیشنهاد می کنم:

یک: جناب هاشمی رفسنجانی، بدلیل سهم ونقشی که درهزارتوی انقلاب داشته است. ومی شود سر انگشتِ ایشان را درهر حادثه ای رصد نمود. وی شاید بیش از همه ی ما بداند قافله ای که برقوس یک دایره راه می پیماید، نه به گمگشتگی، بل به خود فریبیِ مؤکّد دچار است. چرا که هرچه راه برود، به نقطه ی عزیمت خود نزدیکتر می شود. نقطه ی عزیمتی که ازشادابیِ روز نخست تهی است. خستگی وبی سرانجام مسافران این می گوید.

دو: جناب سید محمد خاتمی، ازآن روی که هشت سال تمام اراده ی بسیاری از امور کشور بدست او بود. او می توانست کارها بکند، ونکرد. او می توانست آنچنان اوج بگیرد که برای پایین کشیدنش به نفس تنگی بیفتند. او می دانست: قطب مخالفِ آن کسی که دروغ می گوید، کسی نیست که راست بگوید. بلکه آن کسی است که به رغم راستگویی، راه بردروغ ببندد. وخاتمی این دومی را نادیده گرفت. خاتمی باید مسئولیت را می جوید و فرو می برد. که اگر مسموم بود، بالا می آورد، واگر گوارا بود، خود بالا می رفت.

سه: جناب احمدی نژاد، از این روی که او تجلی عوامیت و برآمده از بُهت وبیماری ما ایرانیان است. برخی از آدمیانِ تاریخی غذا را می چرند. اینجا همانجاست که معده هایشان بهم لبخند می زند و احوال هم را می پرسند. معده هایی که باهم دست می دهند وبا هم روبوسی می کنند و بهم متلک می پرانند و زیر چشمی همدیگررا می پایند. ضیافت معده ها، یکی از رایج ترین های تاریخ بشربوده است. ضیافتی که درآن، حجم معده ها ملاک برتری است. جایی که عقل به حاشیه می رود و جهالت آذین می پوشد. آقای احمدی نژاد ازاین روی که عقلانیت ما ایرانیان را به طعنه گرفت و برتن بسیاری ازما معده ای از جهالت پوشاند، درنوع خود پدیده ای کم نظیراست. ما که نه، تاریخ باید به تحلیل این پدیده ی نوظهور دورخیز کند. حضوراین پدیده درآن صحنه ی ملاقات ضروری است. حتماً!

چهار: همه ی مراجع تقلید فعلی، بخاطراین که برعمده ی فعل و انفعالات کشور چشم داشته اند وبا سکوت یا همراهیِ خود آنها را امضا فرموده اند. اینان نیک می دانند که پای تاریخ از بلاهت آدمیان آبله گون است. ومی دانند: بنای مرجعیت شیعه ازابتدا برروبیدنِ جهل و بلاهت پاگرفته است نه اینکه بربلاهت مردمان برج بسازد. مراجع ما آزمونی سخت و سهمگین را ازسرگذرانده اند. آزمونی که جوانان ما را پیرکرد و پیران ما را فرسود. چه می گویم؟ روزهای سخت مراجع ما هنوز درپیش است. مراجع ما می دانند این جاذبه نیست که فرد را برمی کشد. گاه دوری وگریز است که آنان را به معرکه می خواند. علمای سابق ما چرا شجاعت را ضروری مرجعیت می دانسته اند؟ و گریز از دنیا را ضروری تر؟

پنج: همه ی نمایندگان مجلس درتمام دوره ها، که برای صیانت از حق مردم سوگند خوردند واین سوگند را صمیمانه بخاک افکندند. خیانت ها وغارت ها و قوانین خاک خورده را بچشم خود دیدند و دم برنیاوردند. برای شنودن آن "خبرخوب" حتماً آقایان روح الله حسینیان و احمد توکلی هم باشند. تا اولی اخلاق و ادب و امنیتی را که با لباس پیامبر آمیخته به نمایش بگذارد و دومی رنگهایی را که به صورت شعار افشانده صیقل دهد.

نمایندگان ما باید همانجایی که برصندلی نمایندگی نشسته بودند، زمین زیر پا را می خراشیدند و خاکش را پس می زدند و به گودیِ گورخود فرو می شدند. به جنازه ی مدفونشان که می رسیدند، به صورتش تُف می کردند و بازازسرگورخود برمی خاستند تا وقتی دیگر. جنازه ی آنان باید از دستشان کلافگی می گرفت. نبش قبر، یکبار و دوبار نه هرروز و هرساعت. بله، جنازه ها باید از یقه درانی نمایندگان ما پای فرارمی جستند. نماینده ای که بخاطر حقوق تباه شده ی مردم، دم به ساعت یقه ی خود را نگیرد و ندراند وبه نبش قبرخود نپردازد، همان جنازه ی بی تکان نشسته برصندلی نمایندگی است ونه بیشتر. وما متأسفانه دراین سالها، قبرستانی از نمایندگان فربه و بی تپش برآوردیم. با سنگ قبرهایی مجلل و سیستم صوتیِ دِبش. قانون؟ شوخی نفرمایید.

شش: همه ی وزرا از ابتدا تا کنون، آنانی که برزمین ناهموار این سرزمین بی دروپیکرشکم ساییدند و بزعم خود سنگ برسنگ نهادند اما عجبا که بنای درستی از بلندای های و هویشان بالا نرفت. وزرای ما باید بدون آنکه هیچ پیش شرطی برای خود قائل شوند، هراز چندی به یک جزیره ی متروک می رفتند و بخش قابل توجهی از فضولات فکری خود را درآنجا دفن می کردند و درراه بازگشت کل جزیره را با فشاریک دکمه بهوا می فرستادند. بدا که وزرای ما همیشه هزار مسئله ی فردی و صنفی را بدوش می کشیدند و تنها یکی از مسائلشان مردم بود. وزرای ما همه چیز داشتند الا همان جزیره را. والبته این "رفاقت" بود که دراغلب وزارتخانه ها جای "لیاقت" را گرفت تا وزرای ما راه آن جزیره را نپیمایند.

هفت: همه ی قاضیان دستگاه قضا، وبویژه شیخ محمد یزدی و همین جناب آملی لاریجانی، که قانون را با ندانم کاری های خود دم در دستگاه پرآوازه اش روبه قبله خواباندند و گوش تا گوش سرش را بریدند تا عبرت تاریخ شود و هرگزدم ازحقوق مردم و حاجت های قضایی آنان برنیاورد. معتقدم نوازندگان با هرمهارتی که دارند، تنها بخشی از ظرفیت سازها را برمی کشند. روزی را تجسم کنید که سازها با همه ی استعدادشان به صدا درآیند. بهشت نه مگر آنجاست؟ جایی که نغمه ها، فضای مناسب وگوش شنوا بیابند.

دستگاه قضایی ما نیز باید به یک چنین چشم اندازی دست می بُرد. که عدالت را از غربت بدر می آورد و غبارش می روبید و صدای دلنوازاورا بگوش جهانیان می رساند. نه این که براو زنگار بنشاند و جنازه اش را به گورعمیقی ازمذلت دراندازد و براو تلّی از تباهی فرو ریزد. برای خیلی ها رستگاری، زنگوله ای است تاهرکس به تناسب حال به آن تنه ای بزند و صدایی از او برآورد. برای دستگاه قضایی ما رستگاری درتعداد سنگهایی بود که می توانست از پیش پای مردمان بردارد که برنداشت. بلکه بالعکس، سنگ هایی سنگین به پای قانون ومردمان بست و به پایشان سنگ نیزکوفت.

هشت: روحانیان، که باید مثل کبریت، درهمجواریِ آتش، کمر به خاموشی می بستند. ونه چون چوبِ تر. که تا شعله ورشدن فاصله بسیار دارد. خاطره ای که یک چوب ترازآتش دارد، به اشتعال او نمی انجامد. وگرنه جنگلها با همین خاطره خاکسترمی شدند. دراین انقلاب، روحانیان ما خوش برآمدند اما بقدر همه ی عمرتاریخ، فرصت سوزاندند. روحانیان ما به کجاها که می توانستند سربزنند و سرنزدند. دریغ که فرصت گذشت و روحانیان ما از قافله ی پرشتابِ شهامت و علم و فرصت سنجی و حق گویی و حق گرایی جا ماندند.

کمی دیر شده اما چرا نگویم: تجاوز، حتماً درمعنای جنسی و مالی و سرزمینی اش متوقف نیست. تجاوز می تواند حتی درهمین کلمه ها صورت پذیرد. یک نویسنده درهرکجا که دروغ می نویسد، به حقِ کلمه هایی که برمی گزیند تجاوز می کند. روحانیان ما، هم به حقِ صنفی خودشان تجاوز کردند و هم به آن رسالتی که عهده دارش بودند.

خلاصه این که: روحانیان ما هم خودشان را هدر دادند وهم دینی را که بنا برتبلیغش داشتند. شما یک منبرآزاد دراین سرزمین فلک زده نشان من بدهید تا من بدانسو شتاب کنم. منبری که پایه های آن از حق باشد و پله های آن از ادب و انصاف و بلندای آن از علم. حیف که زمان سپری شد و رفت. مگراین "خبرخوب"ی که من بنای گفتن آن دارم چاره سازی کند وروحانیان ما را برسرقراری که با خدا بسته اند باز بگرداند. وگرنه اگر زمان گذرکند، واین نیم فرصت نیز بگذرد، روحانیان ما باید برای همیشه بجای آب افسوس بنوشند و بجای نان حسرت بخورند. مباد درحق روحانیانی جفا کنم که با همه ی سلامتشان، ناگزیردرامتداد روحانیان جفاکار قرارگرفتند وازآسیب آنان خراش خوردند. روحانیانی که بغض در گلو،مفری برای واگشودن فهمشان نیافتند.

نه: دستگاههای امنیتی، چه اطلاعاتی و چه سپاهی. ازاین روی که این دستگاهها دراین سی و سه سال علاوه بربایستگی های حرفه ای که جای تقدیرنیز دارد، توانستند به بازتعریف مشتقاتی از معارف دینی دست یابند که پیش از آن برای مردمان تاریخ نامکشوف بود. معتقدم دستاوردهای اینچنینی این جماعت که ازیک نظام دینی برآمدند وبرسراین کشورآوارشدند، باید درکتاب دستاوردهای بکرجهانی ثبت و ضبط شود تا مبادا دیگران اینهمه فراورده را به نام خود بالا بکشند. جماعتی که قانون را درپوزخند، حق مردم درخمیازه، پاکدستی را درطنز، انصاف را درخارش، آبروی مردم را درمستراح، حریم های خصوصی را دراستکان چای، ادب را درعطسه، واموال مردم را درجیب خود فرو فشردند وآنچنان برآیندی ازسکرات یک دین آسمانی برکشیدند که مگرانبیا عظام با آن اتصالی که به کانون وحی داشته اند به ترمیم اینهمه هرزگی حریف شوند.

ده: آن جماعت ازمردم که برسایرین جفا کردند. این جماعت با فریبکاری، با دروغ، با دورزدن قانون، با تطمیع دیگران، با ریاکاری، با بالاکشیدن حق این و آن، با رانت خواری و رابطه گرایی، با سکوت، با همراهی، وبا نفهمی های خود سهم تعیین کننده ای در تخریب شاکله ی کلی جامعه داشته اند. حضور اینان نیزدر جایگاه مخصوصی که من برای شنودن آن "خبرخوب" برساخته ام بسیارضروری است.


واما آن "خبرخوب"
حالا وقت آن رسیده است که ما و شما و این اشخاص واین جمعیت هایی که من پیشنهاد داده ام، و کسانی که خود جناب شما براینها افزوده اید به جایگاه برآمدنِ آن "خبرخوب" برویم. محل مورد نظرمن، یک سالن سرپوشیده مثل سالن های ورزشی است. همه برسکوها می نشینیم و شما ریاست جلسه را بعهده می گیرید. مقدمه ی "خبرخوب" اززبان جناب شما جاری می شود. این که: دوستان، بزرگان، هریک ازما درپدید آمدن نابسامانی های این سرزمین آسیب دیده دخیل بوده ایم. گرچه اوضاع زمینی و آسمانی این روزهای ما خوب نیست، اما ظاهراً خبرخوبی درراه است. ما هنوز به انتها نرسیده ایم. ما راهنوز امید هست. تا مگردرحد مقدور، آبِ رفته بجوی بازبگردانیم. صدا و تصویرما اکنون بطور زنده از شبکه های داخلی و خارجی پخش می شود. ما امروز درقدمگاه تاریخی خویش ایستاده ایم…..

کلمه ها نای بیرون خزیدن از گلوی مبارک شما را ندارند. ازادامه ی سخن بازمی مانید. به آقای هاشمی اشاره می فرمایید که رشته ی کلام را دردست بگیرد. شرمی غلیظ برچهره ی ایشان نشسته است. دل دل می کند اما او نیز پای برخاستن ندارد. به آقای خاتمی رو می کنید. که یعنی شما بیا و پشت این تریبون بایست وبا مردم ایران سخن بگو. آقای خاتمی چه بگوید؟ بگوید: ای مردم، من شرمنده ام که اوضاع کشوربدینجا انجامیده ومن بقدرسالهای مسئولیتم باید پاسخگوباشم؟ ازهرمرجع و روحانی و قاضی و وزیرومسئولی که می خواهید روبه مردم قرار گیرند و ازآنان بخاطرسالها خسارت پوزش بخواهند، کسی شهامت برخاستن و پای پیش نهادن ندارد. که اگر می داشت، تا کنون از مردم عذرخواسته بود.

نهایتاً منِ نوری زاد برمی خیزم تا این "خبرخوب" از گلوی من سرازیر شود و بقای ما و شما را تضمین کند وکشوررا ازهزار حادثه ی درکمین برهاند. ومن، اینگونه لب به سخن می گشایم:

سلام به مردمان سرزمینمان ایران
سلام به شما شیعیان و سنیان و مسیحیان و یهودیان و زرتشتیان وبهاییان و درویشان و با دینان و بی دینان وبا حجابان و بی حجابان کشورمان ایران. سلام به شمایانی که با تبسم وهزار آرزو به روی ما آغوش گشودید و اداره این کشور را به ما سپردید و ما اما به امانت شما دست بردیم و تا توانستیم از آن برداشتیم یا امانت های شما را هدر دادیم و سوزاندیم و راه بجایی نیز نبردیم.

سلام به دختران و پسران
که تا چشم گشودید از ما ترشرویی و عصبیت و تحکم و محدودیت دیدید و ناگزیردم برنیاوردید. ای من فدای مظلومیت شما که بدست پرشقاوت ما جوانی تان ازکف رفت و ما مجالی برای سخن گفتن و اعتراض بشما ندادیم. ما شیعیان، مظلومیت را درکربلا می جوییم. وحال آنکه سالها شما مظلومانه درکنارما بوده اید وچشم ما لیاقت رؤیت جمال شما را نداشت. ای جوانان سرزمینمان ایران، این من، نوری زاد، مرا بگیرید و به تقاص سالها فریب و آسیب و غارت، بند از بندم بگسلید. بخاطرجوانی نابی که از شما ضایع کردم به صورتم تف کنید. بخاطرشادمانی و شادابی ای که از شما دریغ داشتم، گریبانم بگیرید و ازهم بدرید. بخاطرحقی که از شما در اجتماع ومجلس و دولت و دستگاه قضا تباه کردم، شماتتم کنید و از من روبگردانید.

من شما را بخاطر یک اعتراض ساده به زندان انداختم و درسلولهای انفرادی شما را بدست هیولاهای خود سپردم تا برشما شنیع ترین رویه های غیرانسانی فرو ریزند. من، نوری زاد، جوانی شما را سوختم. ای آتش برمن گوارا که سوختن شما را دیدم و ضجه های شما را شنیدم و از شما رو برگرداندم. آیا مرا می بخشایید؟ این من، قاتل و شکنجه گرو غارتگرو مانع رشد و شادابی شما، آیا می توانید به صورت من بنگرید و به من بگویید: بخشیدیمت؟ مرا ببخشایید ای دلسوختگان. من امروز ازهرخطایی که مرتکب شده ام پشیمانم. مرا به سرنوشت و بیچارگی ظالمان احالت مدهید. من خود برخطاکاری خویش معترفم. پوزش مرا بپذیرید و از من درگذرید. گرچه خود نمی دانم اگر بجای شما بودم، واینهمه آسیب از کسی دیده بودم، مرا آیا شجاعت بخشودن او بود یا نه. اما شما بزرگی کنید و مرا ببخشایید. شما را به جوانی ای که از شما تباه کردم سوگند، مرا نفرین مکنید. من امروز دلشکسته ام. از تجسم جفاهایی که برشما روا داشته ام. از آسیب هایی که برشما بارانده ام. به من رحم کنید. به کسی که به شما رحم نکرد.

سلام به بانوان این سرزمین زخمی
شما سرسلسله ی آسیب دیدگان این سرزمین زخمی هستید. ما بلافاصله پس از بعهده گرفتن سکان این کشور، به اول کسانی که جفا کردیم شما بودید. به اجبار شما را به رعایت حجاب مجبور کردیم و عبوس ترین چهره ها را برای برخورد با شما بکارگماردیم. شما را درامتداد یک باورغلط تاریخی، ناقص و رشد نایافته دانستیم وراه حضوردربخشهایی از جامعه ی علمی واجتماعی کشوررا برشما بستیم. از این که یک بانو با همه ی شرافت و علم و شایستگی اش به مقامی ومسئولیتی درآید تنمان لرزید. درمحافل رسمی و حکومتی، همه جا بانوان چادری را برسایرین برتری دادیم. و دراین میان، به سلامت فکری، وبه شرافت علمی، وبه برتری های مدیریتی بانوان کم حجاب اعتنایی نکردیم. اکنون این ما، این من، مرا و مارا ببخشایید. بخاطربزرگواری ای که درشما هست و درمن نوری زاد نبوده است. مرا از آن روی ببخشایید که اکنون پشیمانم. از جفاهایی که برشما باریدم. ازخطاهایی که مرتکب شدم. ازنسبت های ناروایی که به مقام شامخ شمایان روا داشتم. ازسنگهایی که پیش پای شما وانهادم. وازاین که قدر شمایان را ندانستم و راه را بررشد و برآمدنتان بستم. به صورت من بنگرید و حلالم کنید. مرا به آخرت و حساب و کتاب خدا حوالت مدهید. اگر می توانید درهمین دنیا، درهمین اکنون مرا ببخشایید.

سلام به پیروان سایر مذاهب و مسلک ها
آزادی و فراغت و حضور اجتماعی و سیاسی و اقتصادی سالهای پیش از انقلاب شما بسیار بیشتربود. اما شما پا به پای ما درسرنگونی رژیم سابق همراهی کردید تا مگر به افق مطلوب تری چشم وا کنید. ما به شما فراوان ظلم کردیم. جوری که راه ورود شما را به دستگاهها و ادارات و سایر منصب ها بستیم. وشما را چاره ای باقی نگذاردیم الا پذیرفتن هرآنچه که ما به شما تحکم می فرمودیم. شما را واداشتیم که تمایلات دینی ما را رعایت کنید. وخود ما هرگز به شما اجازه ندادیم تمایلات دینی و سنتی خود را آشکار کنید. چهره ای که ما از دین خدا آراستیم، برخلاف شما که نرم و مصلحانه اید، خشماگین و عبوس و آکنده ازهیاهوبود. ما همسایگان دینی خوبی برای شما نبودیم. ما را بخاطر روح مصلحانه ای که از آسمان خدا دریافته اید، ببخشایید. ما دلهای شما را شکستیم. وراه ورود شما را به اجتماع مطلوبتان بستیم. ما هرگز شما را انسانهای انتقامجو ندانسته ایم. پس ازما انتقام مگیرید و از خطاهای ما درگذرید.

سلام به فرهیختگان و تحصیلکردگان و متخصصان و دانشجویان و اهالی فرهنگ و هنر
رفتارما با شما نیز خوب نبود. زاویه ی تنگی که ما از آن به جهان می نگریستیم، هرگز به ما اجازه نداد شما را بفهمیم و درکنار دغدغه های شما قرار گیریم. ما عرصه های حضور شما را درهم فشردیم. با گسیل اوباشان مذهبی به محافل علمی شما اجازه ندادیم فرزانگی و فرهیختگی دراین کشورپا بگیرد. چرا که درآن صورت، خود ما، با سواد کمی که داشتیم، از شما عقب می ماندیم و سخنی برای شما نداشتیم. ما جایگاه علم را درکشورمان خفیف ساختیم. وبه راهی که شما مشفقانه نشانمان می دادید درنیفتادیم. ومحیطی برای دانشگری و آراستگی های هنری نپرداختیم. راه گلوی دانش و هنرشما را بستیم و قدر شمایان را خوار فرمودیم. بخاطر بزرگی ای که درشما نهادینه است، وبخاطرخشمی که درشمایان نیست، وبخاطرادبی که ازشما برمی جوشد، وبخاطرفردایی که چشم به راه شماست، ازما درگذرید. ما خود بخاطر اخم یک نفر، سالها براو تنگ گرفتیم، پس به شما حق می دهیم که دربخشایش ما به تأمل بنشینید.

سلام به کارگران و کشاورزان و صاحبان مشاغل
جفای ما به شما کم نبود. ما شأن تولید را برزمین گرم ندانم کاری زدیم. انرژی و غیرت و توانمندی های شما را به حاشیه راندیم. شما را به آوارگی و مهاجرت از جایی به جایی و از این شغل به شغلی دیگر درانداختیم. محصولی را که شما به راحتی درهمین داخل تولید می کردید، جلوی چشم شما از خارج وارد کردیم واجازه دادیم دامنه ی ورشکستگی های شما گسترش یابد. درمسیراین بی تربیتی بزرگ، اکنون ما به چنان تنبلی ملی درافتاده ایم که مگر جوانان و پیران افغانی زیرپای ما را بروبند و دیوار کج خانه مان را راست کنند. مرا و مارا ببخشایید و از خطاهای بیشمار ما درگذرید تا مگر "فردا" با همه ی ظرافتهایش به روی بُهت زده ی ما لبخند بزند و ما را از این سردرگمی بدر ببرد.

سلام به پدران و مادران و خانواده های شهدا
ما فرزندان شما را فرسودیم. و گاه به بهانه های سست آنان را به زندان انداختیم و راه تحصیل و معیشت آنان را بستیم. جمعی از آنان را – بی آنکه فرصتی برای دفاعشان قائل شویم – کشتیم. قدرشهدای شما را ندانستیم. فرزندان شما برای برپایی برازندگی های جامعه به دل حادثه زدند تا این جامعه از دروغ و نفرت و دزدی تهی باشد. تجلیل ازمقام شهید به این نیست که با چند پوستر و چراغ چشمک زن به استقبال سالروز شهادتشان برویم. تجلیل از شهدا، روفتن زشتی از صورت جامعه است. همان که ما هم فراموشش کردیم وهم خود درتکثیرآن دخیل شدیم. می دانم انتظار بخشایش از شما دلشکستگان دشوار است. اما شما را به رفتگانتان سوگند، ازما بگذرید تا دیگران بیاموزند دراوج نفرت ازجماعتی که به شما ظلم کرده اند و به دل شما داغ نشانده اند، می شود درگذشت وبخشود و برای همیشه ریشه ی کینه های تمام نشدنی را برآورد و به دور انداخت. شما آموزگارآن برکتی باشید که ما شعارش را دادیم و بدان عمل نکردیم.

سلام به کودکان و نوجوانان
به آنانی که ما بسیاری ازفرصت ها و شایستگی ها و سرفرازی ها وسرمایه هایشان را ازهمین حالا به باد داده ایم. به آنانی که قرار است مردان و زنان بالغ و رشد یافته ی فردای ما باشند. به آنانی که تا آمدند بخندند و کودکی کنند، با عصبیت های ما مواجه شدند و به لاک کودکی خویش فرو خزیدند. شما نیز دست بخشایش به سرما بکشید. شمایی که هنوز با لبخند و با دلهای صاف و صیقلین همجوارید. شمایی که هنوز با کینه و نفرت بیگانه اید.

سلام به قهرکردگان و مهاجران
جفای ما بشما کم نبوده و نیست. شما از کشورخود بیرون نرفتید، بلکه از مسیرتوفان جهل ما بدر شدید. کدام عاقل به کشورش پشت می کند؟ وکشورش را با هزار هزار کارِ برزمین مانده بجای می گذارد و به دیاری دیگر می کوچد؟ شما را تاب جهالت ما نبود. رفتید تا مگربعدها به میهن خود بازآیید. چرا که درهیچ کجا – گرچه دربهشت روی زمین – دلتان آرام نخواهد گرفت. ای من خاک پای شما درآن لحظه هایی که از سوزدلتنگی می سوختید و ما را فهم سوز شمایان نبود. عزیزان، ما شما را تاراندیم با صفت های گوناگون. از لامذهب و جاسوس و روشنفکر و بی وطن و اجنبی گرا و خود باخته و غربزده و بی غیرت، تاهرزه وهرجایی و خود فروش.

شرممان باد از این همه جفایی که برشما رفت و ما هیچ فرصتی برای ترمیم این همه جفا به شما ندادیم. اموال وسهم شما را ازاین کشوربالا کشاندیم و با اسلحه ها و زندانهایمان برای شما دخمه های مخوفی از ترس پرداختیم تا مگر خیال بازآمدن به ذهن شما خطور نکند. شما مگر از ما چه می خواستید؟ می گفتید: این حق قانونی هرایرانی است که درهمه ی دستگاهها حضورداشته باشد و به تناسب شایستگی هایش مسئولیت پذیرد. می گفتید: چرا باید کودن ها و نورچشمی ها برکشیده شوند و دیگرانی که برترند، عقب رانده شوند. شما آزادی می خواستید. می گفتید: این حق هرایرانی است که اعتراض کند. راهپیمایی کند. واعتراضش را به گوش مسئولین برساند. اکنون این ماییم. خستگان و جفاکاران و ترشرویان و غضب کردگان. آیا هنوز الفتی ازبخشایشگری با شمایان هست؟ حتماً هست. پس ازخطاهای ما درگذرید و راه آشتی واکنید تا مگر این فرصت های باقیمانده را با شما و با برآمدن شما مدیریت کنیم. چه با حضورما وچه بی حضورما.

سلام به بیکاران و معتادان
کشوری که برسرهزار ثروت ملی خیمه بسته، چرا باید اینهمه بیکار و معتاد و ورشکسته داشته باشد؟ سهم شمایان ازاین همه ثروت ملی کجاست؟ ما با سرمایه های شما چه کرده ایم؟ به کجاها به دست باد سپرده ایم؟ وچرا باید دست شما از معیشت وکارو سلامت تهی باشد؟ جزاین که دستیابی به مقام نخست اعتیاد درمیان همه ی کشورهای جهان تنها ازاین روی نصیب ما شده است که ما سرمان بجایی دیگر گرم بود و دلمان درهوای مطلوبی دیگر خوش بود. وگرنه کدام کشور به ذخایرانسانی اش ایچنین جفا می کند که ما کردیم. ایکاش درشما اینهمه نفرت پا نمی گرفت و می توانستید از خطای ما گذرکنید. اینک این ما، ورشکستگان واقعی. آنانی که سی و سه سال برشما سواربودیم و برگرده های شما بارنهادیم و به شخصیت انسانی شما چیزی نیفزودیم. بلکه از شخصیت انسانی و هویت این جهانی شما فرو کاستیم. راستی آیا از ما درمی گذرید؟

رهبرگرامی،
من به نیابت از جناب شما و همه ی مقصران این سالهای پس از انقلاب، با آسیب دیدگان سخن گفتم. "خبرخوبِ" من همین است. این که رخ به رخِ این مردم تحقیرشده و توسری خورده بایستیم و ازآنان پوزش بخواهیم و دلجویی کنیم. این تنها راه بازگشت ما به عرصه ی برقراری است. چه این که مردمان ما را بخواهند یا نخواهند. مهم فرابردن این رسم پوزشگری است. همان خصلت مؤکدی که انبیا برآن تأکید ورزیده اند. که اگر خطا کردیم، پوزش بخواهیم و درجهت پاکسازی خطا قدم برداریم. شما را بخدا از این خیرخواهی بزرگ عبور نکنید. واین سخن مرا به حساب سخن یک بریده و پشت کرده به نظام نگذارید. ما وشما روزهای سختی پیش رو داریم. تنها راهی که ما را دراین بحران ویرانگر مدد می رساند، دلجویی ازمردمان است. کورشوم اگر شأن و منزلت شما را با این نوشته خفیف خواسته باشم. شما با بها دادن به این توصیه، قد می کشید و سربرمی آورید و به دلها پای می گذارید. مهم همان قدم نخست است. یک یاعلی بگویید و ازجا بربخیزید. یاعلی! پنجم بهمن ماه سال نود
بدرود تا جمعه ای دیگر
با احترام و ادب : محمد نوری زاد

 
 

" جمهوری خواهی و خواست مردم سالاری یک تقدیر تاریخی است"، تقدس گرایی کسانی که در زمان و مکان محدودند را رد می کند و تحمیل چنین تقدسی با "هزینه های گزاف" بر جامعه ایجاد مشکل می کند.
خبرنگاران سبز/جامعه:
سید محمد خاتمی در گفت و گوی تفصیلی با سایت بنیاد آثار نشر اندیشه های شیهد بهشتی می گوید: در عین حال اینکه کسانی که مقدس نیستند، مطلق نیستند و در زمان و مکان محدودند، مقدس شوند یا اندیشه آنها مقدس شمرده شود، یا برداشتهای خاصی مقدس قلمداد شوند و این امر بر جامعه تحمیل بشود و هزینه‌های گزافی هم داشته باشد و تا آنجا پیش برود که حتی اعتراض کردن به این بشر هم خطا و جرم به حساب آید، این مناسبتی با امر قدسی ندارد.

وی توضیح می دهد: امور غیر مقدسی که قدسی شده‌اند، وقتی بر جامعه تحمیل می‌شوند ایجاد مشکل می‌کنند. جهان بدون امر قدسی، جهان بی‌معنایی است، جهان بی‌هویتی است و به تعبیری که اگزیستانسیالیست‌ها می‌گویند جهانی پر از دلهره است. ولی به نظر ما جهان مطلوب، جهانی است که خداوند می‌گوید "لا خوف علیهم و لا هم یحزنون" نه حزنی در آن هست نه خوفی. جهان ما اگر متصل به امر قدسی مطلق نشود، همواره خوف و حزن در آن هست.
سیدمحمد خاتمی در آستانه سالگرد انقلاب اسلامی با تحلیلی از اندیشه امام خمینی در مورد " جمهوری اسلامی " توضیح می دهد: عده‌ای ممکن است بگویند امام العیاذبالله برای فریب مردم جمهوری اسلامی را مطرح کرده‌اند! ولی من معتقدم امام مقتضیات زمان را درک کرده بود. یعنی زمان را، زمانی را دیده بود که جز با حاکمیت مردم بر سرنوشت خود چیزی آرام نمی گیرد.

او معتقد است که جمهوری خواهی و خواست مردم سالاری یک تقدیر تاریخی است و حاکمیت از آن مردم است و هیچ حکومت و قدرتی نیست که جز با اتکاء به رأی مردم دارای ارزش و اعتبار باشد و مردم می‌توانند از حاکمان بازخواست بکنند و بدون توسل به زور صاحب منصبان را جابه جا کنند و این تقدیر روزگار است.

سیدمحمد خاتمی بر این باور است که میان شرق و غرب و دنیای اسلام و دیگر ممالک هم در این زمینه فرقی نیست. امواجی که امروز در خاورمیانه شاهد خروش آن هستیم طرف سلبی آن فقط برای رفع دیکتاتوری، خودکامگی، وضعیت‌های فوق‌العاده و سرکوب است و طرف ایجابی‌اش برگزاری انتخابات آزاد است. اینها همه مسلمانند، نماز می‌خوانند ولی خواهان استقرار مردم سالاری و رفع عقب ماندگی‌اند.

رییس جمهور اصلاحات ادامه می دهد: اتفاقاً من معتقدم یکی از روشن‌بینی‌های امام این بود که درک کرد زمان، زمانِ جمهوری است و جز این نمی‌تواند باشد. وقتی می گویید اسلامی، باید اسلامی که می گویید با جمهوریت سازگار باشد. نمی‌توانیم بگوییم جمهوری اسلامی ولی اسلامی را عرضه کنیم که هیچ اعتقادی به رأی و نظر و آزادی مردم نداشته باشد. من هنوز هم معتقدم چارچوبی که در آن نشست در هانوفر صحبت کردم در این تعریف می گنجد، گرچه حتماً در بعضی نقطه‌نظرهایم باید تغییراتی بدهم.

خاتمی توضیح می دهد: این مسئله مهمی است که بدانیم امر قدسی وجود دارد، ولی امور غیر مقدسی که قدسی شده‌اند، وقتی بر جامعه تحمیل می شوند ایجاد مشکل می‌کنند. جهان بدون امر قدسی، جهان بی معنایی است، جهان بی‌هویتی است و به تعبیری که اگزیستانسیالیست‌ها می گویند جهانی پر از دلهره است. ولی به نظر ما جهان مطلوب، جهانی است که خداوند می گوید "لا خوف علیهم و لا هم یحزنون" نه حزنی در آن هست نه خوفی. جهان ما اگر متصل به امر قدسی مطلق نشود، همواره خوف و حزن در آن هست.

از دوران‌های گذشته نیز به یک معنی همیشه این مسئله مطرح بوده است که بین عقل و وحی چه رابطه‌ای و بین دین و دنیا چه نسبتی برقرار است؟ و نقشی که دین در زندگی این جهانی انسان دارد چیست؟ آیا اصلاً نقشی دارد؟ برخی خیال خود را راحت کردند؛ گفتند دین در این زمینه نقشی ندارد، به خصوص در این دنیای امروزی و مدرن؛ اما مسئله با این پاسخ حل نشد و نخواهد شد.

من فکر می کنم افرادی نظیر شهید بهشتی، شهید مطهری و امام موسی صدر کسانی بودند که این دغدغه را داشتند. ممکن است که جنس دغدغه‌هایشان یکی بوده ولی نوع آن با هم تفاوت داشته و رویکردهایی که برای حل مشکلات داشتند با همدیگر یکسان نبوده است، ولی بین اینها وجه اشتراکی وجود دارد که به راحتی قابل درک است.

به همین دلیل آ یت الله بهشتی برای شناخت جهان امروز تلاش می‌کند ما عالمانی داشته باشیم که در عین بزرگی، هرگز خود را از شناخت زمان بی‌نیاز ندانند. من در جای دیگر هم عرض کرده‌ام غرب، چه خوب و چه بد، مهم‌ترین حادثه واقعه تاریخ ماست و درباره "اما الحوادث الواقعه فارجعوا الی روات حدیثنا" نکته این است که نباید حدیث را در این روایت و حدیث‌های لفظی خلاصه کنیم. مراد ما از حدیث آن پدیده نویی است که در شخصیت، بینش و منش ما بروز می‌کند.

البته جباریت امر قدسی به این معنا نیست که انسانهای غیرمقدس خودشان را و کلامشان را قدسی میدانستند و مردم را مجبور می‌کردند که تابع آنها باشند و متأسفانه در مواجهه با این امر ناگوار، بسیاری از انسان‌های روزگار ما از اصل امر قدسی هم بریده‌اند. این مسئله مهمی است که بدانیم امر قدسی وجود دارد، ولی امور غیر مقدسی که قدسی شده‌اند، وقتی بر جامعه تحمیل می‌شوند ایجاد مشکل می‌کنند. جهان بدون امر قدسی، جهان بی‌معنایی است، جهان بی‌هویتی است و به تعبیری که اگزیستانسیالیست‌ها می‌گویند جهانی پر از دلهره است. ولی به نظر ما جهان مطلوب، جهانی است که خداوند می‌گوید "لا خوف علیهم و لا هم یحزنون" نه حزنی در آن هست نه خوفی. جهان ما اگر متصل به امر قدسی مطلق نشود، همواره خوف و حزن در آن هست.

در عین حال اینکه کسانی که مقدس نیستند، مطلق نیستند و در زمان و مکان محدودند، مقدس شوند یا اندیشه آنها مقدس شمرده شود، یا برداشتهای خاصی مقدس قلمداد شوند و این امر بر جامعه تحمیل بشود و هزینه‌های گزافی هم داشته باشد و تا آنجا پیش برود که حتی اعتراض کردن به این بشر هم خطا و جرم به حساب آید، این مناسبتی با امر قدسی ندارد.

خوشبختانه بشر امروز از این مسئله رها شده و این امر مهم و مبارکی است که دست کم در عالم نظر، انسان از حکومتهای مستبد و جبار و حکومتهای مطلقی که پیشتر حاکم بودند رهایی یافته است. این است جهان امروز و امر مستحدثی که از آن سخن می‌گوییم. آیا واقعاً امروز که ما به دین رجوع می کنیم شبهه ابن کمونه که در کلام کلاسیک می خواندیم مسئله اصلی ما است یا مسائل دیگری که بروز و ظهور کرده است؟ امروز وقتی از دین صحبت می‌کنیم صحبت از این است که نگاهش به انسان چیست؟ درباره آزادیهای انسان چگونه فکر می‌کند، درباره زمینه‌سازی برای رشد نیروهای جامعه چگونه حکم می‌کند. اینها مسائلی است که دغدغه خاطر بزرگانی چون شهید بهشتی، امام موسی صدر و سایرین بوده است. البته نمی‌خواهم بگویم اینها انسانهایی بودند که هیچ عیب و نقصی در کارشان نبوده، نه! به اعتقاد من این نقطه حرکتی است که ما اگر بخواهیم شخصیت این بزرگواران را بشناسیم باید از این نقطه شروع کنیم. اعتقاد به دین، اعتقاد به توانایی دین برای حل مشکلات بشر و اعتقاد به اینکه راه حلی که دین دارد بهترین راه حل برای مسائل پیش روی بشر است.

گرچه امروز به اقتضای زمان ممکن است در باب بعضی نکات و مسائلی که در آن سخنرانی عرض کردم حرفهای دیگری داشته باشم، ولی هنوز هم معتقدم که چارچوبی که برای جمهوری اسلامی و البته نظریه ولایت فقیه در آن سخنرانی مطرح کردم را قبول دارم و اگر همان چارچوب پیاده شود ما می توانیم جمهوریت را به معنای واقعی کلمه همراه با اسلامیت داشته باشیم. اما چرا به جای جمهوری اسلامی خلافت اسلامی مطرح نشد؟ چرا حکومت اسلامی مطرح نشد؟ ما که افتخار می‌کنیم به حکومت علی بن ابی طالب و حکومت پیامبر، ولی چرا اینجا حکومت اسلامی مطرح نشد؟ استناد من به این حرف مرحوم مهندس سحابی است که می گفتند تا آخر هم همه ما می گفتیم «حکومت اسلامی» و امام می گفتند «جمهوری اسلامی».

در آن شرایط چرا جمهوری اسلامی مطرح شد؟ عده‌ای ممکن است بگویند امام العیاذبالله برای فریب مردم جمهوری اسلامی را مطرح کرده‌اند! ولی من معتقدم امام مقتضیات زمان را درک کرده بود. یعنی زمان را، زمانی را دیده بود که جز با حاکمیت مردم بر سرنوشت خود چیزی آرام نمیگیرد. یعنی اگر واقعاً بخواهیم بگوییم تقدیر تاریخی، شما (دکتر علیرضا بهشتی) بهتر از من می‌دانید که واقعاً جمهوری خواهی و خواست مردم سالاری یک تقدیر تاریخی است و حاکمیت از آن مردم است و هیچ حکومت و قدرتی نیست که جز با اتکاء به رأی مردم دارای ارزش و اعتبار باشد و مردم می‌توانند از حاکمان بازخواست بکنند و بدون توسل به زور صاحب منصبان را جابهجا کنند و این تقدیر روزگار است. میان شرق و غرب و دنیای اسلام و دیگر ممالک هم در این زمینه فرقی نیست. امواجی که امروز در خاورمیانه شاهد خروش آن هستیم طرف سلبی آن فقط برای رفع دیکتاتوری، خودکامگی، وضعیت‌های فوق‌العاده و سرکوب است و طرف ایجابی‌اش برگزاری انتخابات آزاد است. اینها همه مسلمانند، نماز می خوانند ولی خواهان استقرار مردم سالاری و رفع عقب ماندگی‌اند.

اتفاقاً من معتقدم یکی از روشن‌بینی‌های امام این بود که درک کرد زمان، زمانِ جمهوری است و جز این نمی تواند باشد. وقتی می گویید اسلامی، باید اسلامی که می گویید با جمهوریت سازگار باشد. نمی توانیم بگوییم جمهوری اسلامی ولی اسلامی را عرضه کنیم که هیچ اعتقادی به رأی و نظر و آزادی مردم نداشته باشد. من هنوز هم معتقدم چارچوبی که در آن نشست در هانوفر صحبت کردم در این تعریف می‌گنجد، گرچه حتماً در بعضی نقطه‌نظرهایم باید تغییراتی بدهم.

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به greencorrespondents-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به greencorrespondents@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته