-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ بهمن ۸, شنبه

Latest New from Green Correspondents for 01/28/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 


به هر حال مردم ايران توانستند با مبارزه‌ای ۱۵ ساله در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ حکومت خودکامه و استبدادی محمد رضا پهلوی را ساقط نمايند و به عمر ۲۵۰۰ سالة نظام‌های پادشاهی در ايران خاتمه دهند. از فردای همين روز بود که فضای آزادی در ايران طنين افکن شد و مردم توانستند احساس کنند که حال می توانند حکومت دلخواه خود را با رفتن بر سر صندوق‌های رأی و با انتخاباتی آزاد و سالم بر سر کار آورند. 
خبرنگاران سبز/سیاست:
حسين علايی يکی از تک فرماندهان سابق سپاه  که درگذشت نابهنگام و شبهه انگيز چهار سردار سپاه را تسليت گفته بود بار ديگر با انتشار مقاله ای اين بار در بهمن ماه عمر نظام های ديکتاتوری و استبدادی را کوتاه و رو به سقوط ارزيابی کرده و با اعلام اينکه عمر نظام‌های استبدادی در جهان رو به پايان رسيده و ديکتاتورها نمی توانند با خودکامگی بر مردم فرمانروايی کنند با طرح پرسش اینکه آيا بهمن ماه سال آينده شاهد سقوط ديکتاتورهای ديگری چون بحرين، سعودی و... خواهيم بود به نوعی در آستانه سالگرد ۲۵ بهمن ۸۹ و يک سالگی حبس رهبران جنبش سبز به ادامه مبارزه با نظام های دیکتاتوری و استبدادی تاکید چندباره کرده است که این گفته ها می تواند به نوعی رمز گفته های سردار علایی به مردم ایران باشد که جمیع فرماندهان سابق جبهه های جنگ نیز نگران وضعیت استبدادی کشور و همراه مردم هستند.

سردار سیدمجید میراحمدی
حسين علايی که در چندین روز گذشته با جمعی از فرماندهان و مسئولان سابق نیروی دریایی سپاه و قرارگاه نوح(ع) همچون « سردار سیدمجید میراحمدی معاون وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح » و از همکاران سابق حسین علایی در نیروی دریایی سپاه جلسه و دیدار داشته است در مقاله دیگر با نام« بهمن، ماه زوال ديکتاتوری‌ها » که اين بار نيز در روزنامه جمهوی اسلامی منتشر شده است همانند میرحسین موسوی و سید محمد خاتمی صندوق های رای و انتخابات آزاد و سالم را تنها گزینه قابل اطمینان برای یک حکومت مردمی دانسته است.


بهمن، ماه زوال ديكتاتوري‌ها
بهمن ماه برای بسياری از ايرانيان و اخيرا برای کشورهای عربی ايام پر خاطره و نشاط آوری است. در ۱۲ بهمن سال ۱۳۵۷ مردم ايران توانستند با مبارزات مستمر خود امام خمينی را پس از ۱۴ سال تبعيد، با عزت و شکوه تمام به ميهن بازگردانند. شاه پس از سخنرانی آ یت الله خمينی عليه اعطاء حق مصونيت قضايی به آمريکائيان به ويژه مستشاران شاغل در ايران، ايشان را در سال ۱۳۴۳ ابتدا به ترکيه و سپس به عراق تبعيد کرده بود. در دوران تبعيد امام خمينی، حکومت پهلوی آنقدر به بقا و پايداری خود اميدوار بود که جشن هنر شيراز را با افتضاح تمام برگزار کرد و جشن‌های سلطنت ۲۵۰۰ ساله را با حضور تعدادی از سران کشورهای جهان به راه انداخت. کارتر رئيس جمهور وقت آمريکا هم، ايران را جزيرة ثبات ناميد ولی مردم ايران، اين دوران را ايام توسعة ظلم و خفقان می ناميدند و با خود می گفتند: 
فغان زين همه ظلم و بيداد و آه 
شب است و حصار و دل قتلگاه 
گرچه سکوت قبرستانی بر اين دوران حاکم بود ولی بسياری از مبارزين منتظر ايجاد جرقه‌ای بودند تا بساط ظلم و طغيان را از سر کشور برچينند. با رحلت حاج آقا مصطفی فرزند امام خمينی در اول آبان ماه ۱۳۵۶ زمينه برای تحرک مردم آفريده شد. مردم با استفاده از اين فرصت در مجالس ختم فرزند مرجع و پيشوای خود به دور هم جمع شدند. امام هم درگذشت فرزندشان را از الطاف خفیة الهی ناميدند زيرا بار ديگر مردم ايران را عليه خودکامگی و استبداد نظام سلطنتی به خروش در آورد.

به هر حال مردم ايران توانستند با مبارزه‌ای ۱۵ ساله در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ حکومت خودکامه و استبدادی محمد رضا پهلوی را ساقط نمايند و به عمر ۲۵۰۰ سالة نظام‌های پادشاهی در ايران خاتمه دهند. از فردای همين روز بود که فضای آزادی در ايران طنين افکن شد و مردم توانستند احساس کنند که حال می توانند حکومت دلخواه خود را با رفتن بر سر صندوق‌های رأی و با انتخاباتی آزاد و سالم بر سر کار آورند.

اما از سال گذشته بهمن ماه برای مردم کشورهای عربی هم ماه سرنگونی طاغوت‌ها شد. در روزهای نزديک به آغاز بهمن ماه ۱۳۸۹ حاکم مادام العمر تونس با قيام مردم اين کشور به عربستان گريخت و از ۶ بهمن ماه هم قيام گستردة مردم مصر شروع شد و در ۲۲ بهمن سال گذشته هم حسنی مبارک ديکتاتور مصر از حکومت ۳۱ ساله به زير کشيده شد.

امسال هم در اول بهمن ماه، علی عبدالله صالح رئيس جمهور مادام العمر يمن به آمريکا فرار کرد و راه برای ايجاد مردم سالاری در اين کشور باز شد. البته سقوط قذافی هم که خود را رهبر مردم ليبی می‌خواند را نبايد از نظر دور داشت. بنابراين به نظر می رسد که عمر نظام‌های استبدادی در جهان به پايان رسيده است و ديکتاتورها نمی توانند با خودکامگی بر مردم فرمانروايی کنند.آيا بهمن ماه سال آينده شاهد سقوط ديکتاتورهای ديگری چون بحرين، سعودی و... خواهيم بود؟ و سيعلم الذين ظلموا‌ای منقلب ينقلبون

 
 

در دوران مبارزه بارها تبرعاً وکالت و امر دفاع از جنابعالی را به عهده گرفتم و در طی سی سال گذشته که در مسند قدرت قرار داشتيد و در روزگاری که چه بسا انگيزه‌ای برای کسب مال و جاه بايد وجود می‌داشت، گواهی و تاييد می‌فرماييد که هرگز از بابت منافع و خواست شخصی، درخواستی نداشته‌ام اما اينک و در زمانه‌ای که تنها، لقای محبوب مانع تداوم اين همه درد و رنج جانکاه می‌شود، شرعاً و قانوناً حضرتعالی را وصی بر حفظ حقوق و جان اعضای خانواده و خانواده‌ی بزرگ‌ترم يعنی نهضت آزادی ايران و ديگر آزادی‌خواهان دربند اعلام می‌کنم. شايسته است تا به عنوان قدر متيقن حاکميت و در مقام رهبری کل نظام و مردم ايران اقدام فرماييد و ضمن صدور دستور آزادی تمامی زندانيان سياسی و به ويژه رفع حصر از آقايان مهندس مير حسين موسوی و حجه الاسلام و المسلمين مهدی کروبی و اعلام آشتی ملی، زمينه‌ی بازگشت به نظم و آرامش را فراهم نماييد. باشد که مجلس و قوه‌‌ی قضاييه نيز در پرتو چنين سياستی، از امکان بررسی کفايت سياسی و اخلاقی رييس دولت دهم برخوردار شوند. اميد دارد که رد وصيت نکرده و به اين آخرين خواسته‌ی فردی که شايد روزگاری حقی بر گردن آقای سيد علی خامنه‌ای و نه رهبر نظام جمهوری اسلامی ايران داشته است، بی‌اعتنا نباشيد.
خبرنگاران سبز/ نامه‌ها/ سیاست:

حدود هفت ماه پيش، دکتر احمد صدر حاج سيدجوادی، ديرپاترين کنشگر سياسی ايران با ارسال نامه ای به آيت الله خامنه‌ای، ملاحظات مهمی را برای رهبری عنوان کرد. نامه مزبور به شکل محرمانه برای آيت الله خامنه‌ای ارسال شد.

دکتر حاج سيدجوادی، عضو شورای انقلاب وزير دادگستری دولت موقت مهندس بازرگان، در سن ۹۴ سالگی از موکل پيشين خود در نظام شاهنشاهی، و رهبر کنونی، می خواهد که «ضمن صدور دستور آزادی تمامی زندانيان سياسی و به ويژه رفع حصر از آقايان مهندس ميرحسين موسوی و حجه الاسلام و المسلمين مهدی کروبی و اعلام آشتی ملی، زمينه‌ی بازگشت به نظم و آرامش را فراهم نمايد.» وی همچنين درخواست محاکمه و طرح عدم کفايت سياسی احمدی نژاد را مطرح کرده است.

اين نامه پيش از فراخوان اخير محمد نوری زاد و پيشنهاد وی برای ارسال نامه به رهبر جمهوری اسلامی، در ۲۸ ارديبهشت ماه ۱۳۹۰ نگاشته و به شکل محرمانه برای آيت الله خامنه ای فرستاده شده است.

دکتر احمد صدر حاج سيدجوادی، از بنيان‌گزاران نهضت آزادی ايران و فعالان نهضت مقاومت ملی؛ دکترای حقوق و علوم سياسی؛ دادستان پايتخت در ابتدای دهه ۴۰؛ وکيل بسياری از فعالان سياسی و روحانيان (ازجمله حجت الاسلام خامنه ای و آيت الله منتظری ) در دوران پهلوی؛ از تدوين کنندگان و نويسندگان پيش نويس قانون اساسی جمهوری اسلامی؛ وزير کشور و وزير دادگستری در دولت موقت مهندس بازرگان؛ نماينده مجلس شورای ملی (مجلس اول پس از انقلاب ۵۷)؛ سرپرست دائره المعارف تشيع؛ عضو کميته دفاع از انتخابات آزاد، سالم و عادلانه؛ برنده قلم طلايی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات در سال ۱۳۸۸؛ و مسن ترين کنشگر سياسی حال حاضر در ايران است.

دکتر حاج سيدجوادی در سال ۱۳۸۰ و در سن ۸۴ سالگی در جريان بازداشت گروهی نيروهای ملی مذهبی، بازداشت و در سلول انفرادی بازداشتگاه ۵۹ سپاه پاسداران، محبوس شد. ايشان بعدتر به قيد وثيقه آزاد گرديد.

اين فعال ديرپای ملی و مذهبی در نامه ای به رهبر جمهوری اسلامی که در شهريورماه سال جاری منتشر شد، با غيرقانونی خواندن دادگاه های انقلاب درخواست کرد که پرونده زندانيان سياسی به ديوان عالی کشور ارسال شود تا دروغ بودن اتهاماتی که به آنان نسبت داده شده، آشکار گردد.

به گزارش خبرنگاران سبز ا ز کلمه، متن کامل نامه دکتر احمد صدر حاج سيد جوادی به آيت الله خامنه ای به شرح زير است:

بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين

« وَالصَق بِاهلِ الوَرعِ و الصِّدق، ثُمَّ رُضهُم عَلی أن لا یُطروک و لایُبَجِّحوک بِباطلٍ لَم تَفعَله، فَاِنَّ کَثرَه الاِطراء تُحدِثُ الزَّهوَ، و تُدنی مِنَ العِزَّه »
( نهج البلاغه – گزيده‌ای از نامه به مالک اشتر )

مقام محترم رهبری؛ حضرت آيت الله خامنه‌ای

با عرض سلام و تحييات و با استعانت از الطاف خاصه‌ی الهی در توفيق خدمت به ملت شريف ايران

مدت‌ها بود که قصد آن داشتم تا مطالبی را خدمتتان معروض دارم، ليکن کهولت و بيماری شديد، رمقی بر جا نگذاشت تا رودررو، دغدغه‌ها و نگرانی‌های خود را با جنابعالی در ميان گذارم و دريغ که موهبت قدرت و مشغله‌ی حکومت نيز مانعی جدی است تا مقامات، لااقل هرازگاهی از ياران و همراهان گذشته سراغی و احوالی بگيرند. از سوی ديگر، متعاقب تهديدات مکرر تلفنی ماموران وزارت اطلاعات به چند تن از اعضای خانواده ( دختر و نوه‌ی پسری ) که به جهت مکاتبات علنی و قانونی اينجانب به برخی مقامات داخلی و بين‌المللی صورت گرفته بود، دوستان و آشنايان بر حذرم داشته و می‌دارند که مبادا موجبات زحمتی مضاعف برای ديگران فراهم آورده شود. نصيحت مشفقان، چندی قفل بر دهانم نهاد، ليکن مشاهده‌ی عسرت زندگی مردم و اختناق روزافزون حاکم بر جامعه به حدی آزرده‌ام ساخت که وفای به عهد سکوت، روا نديدم و ديگر نتوانستم بر هيچ مصلحت‌بينی و صلاح‌انديشی فردی قناعت کنم و همچنين از باب وخامت اوضاع و احوال جسمانی که چه بسا حتی گرفتن قلم بر دست نيز در روزگاری نه چندان دور ميسر نباشد، بر خود واجب ديدم تا در اين فرصت پايانی، مکتوب حاضر را عرضه دارم.

صرفنظر از حوادث سياسی و اتفاقاتی که اين روزها در کشورهای ديگر منطقه در جريان است، رعايت مصالح ملی و ضرورت بازگشت صداقت و راستی به عرصه‌ی حکومت و نظم و آرامش به زندگی عامه‌ی مردم، جلب نظر آن مقام محترم به اشکالات و پيچيدگی‌های مسايل اجتماعی که از طرف حکومت روا دانسته شده و موجب آزار روحی و فشارهای غيرقابل تحمل به مردم و به ويژه فعالان سياسی و خانواده‌های ايشان شده است، غرض اصلی تقرير مکتوب حاضر و تصديع اوقات جنابعالی بود و انتظار می‌رود تا با استفاده از مقام و امکاناتی که هنوز در اختيار داريد، در رفع مشکلات و نگرانی‌ها، اقدام عاجل و موثر بفرماييد.

جنابعالی بارها و بارها از رييس دولت – آقای احمدی‌نژاد – حمايت کرده‌ايد و حال آن که به زعم اينجانب، ايشان محور بحران در جامعه‌ی ايران و عرصه‌ی بين‌المللی بوده و ادعاهايی داشته و دارد که هيچ دستاوردی برای ملت و نظام جمهوری اسلامی ايران و حتی مقام رهبری و جايگاه ولايت فقيه ندارد. ادبيات مادون شأنی که امروزه بر کرسی رياست قوه‌ی مجريه تکيه زده است، امر مکتومی نيست که نياز به توضيح فراوان داشته باشد. رييس دولتی که در عرصه‌‌ی داخلی، کاری جز ويران کردن دستاوردهای مادی و معنوی انقلاب اسلامی و عدول از آرمان‌ها و هنجارهای قانون اساسی نداشته و در صحنه‌ی بين‌المللی نيز به مثابه‌ی کانون بحرانی در منطقه عمل کرده است.

آيا تا کنون انديشيده‌ايد که حاصل حدود شش سال مديريت آقای احمدی‌نژاد، جز زير سوال بردن عموم دستاوردهای ساليان پيش از زعامت ايشان، نقض فراگير و مستمر حقوق بشر، نقض آرمان‌های انقلاب و اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی، حذف ياران و مديران بعضاً توانمند دولتی، تخريب زيرساخت‌های اقتصاد ملی، ويرانی صنعت کشور و فربه ساختن سرمايه‌داری تجاری مبتنی بر واردات بی‌رويه چه بوده است؟ آيا انديشه کرده‌ايد که مراد از حبس افراد شايسته‌ای مانند آقايان مهندس صفايی فراهانی، محمد نوری زاد، مصطفی تاج‌زاده، دکتر ابراهيم يزدی و بسياری خادمان ديگر ملت ايران چه می‌تواند باشد؟ آيا برای چنين امری، هدفی جز آسيب رساندن به جان افرادی می‌توان يافت که عظيم‌ترين خدمات را به پيروزی انقلاب و برپايی و تثبيت نظام جمهوری اسلامی ايران داشته‌اند و از باب کهولت سن و يا فشارهای روحی و جسمی رايج در محيط زندان در معرض بيماری‌های سهمگين قرار دارند؟ آقای صفايی فراهانی ماه‌ها در بخش مراقبت‌های ويژه بهداری اوين محبوس بود و دکتر ابراهيم يزدی که روزگاری به عنوان نماينده " جمعيت ايرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر " از انجام هرگونه خدمتی برای قربانيان نقض حقوق بشر در ايران و از جمله جنابعالی دريغ نمی‌کرد و به رغم تمامی خطرات و تهديدها به وظيفه‌ی دينی و ملی خويش عمل می‌کرد، پنج ماه در مکانی نامعلوم موسوم به خانه‌های امن وزارت اطلاعات ايام کهولت و کسالت را به تلخی و تنهايی‌گذراند. آيا حبس فردی مانند دکتر يزدی در خانه‌ی امن وزارت اطلاعات که به مراتب از زندان رنج‌آورتر است با آن سوابق روشن، خدمات برجسته و حضور موثر و فداکارانه در دولت موقت و شورای انقلاب، در سی و دومين سالروز پيروزی انقلاب مردمی ۱۳۵۷، وهن آشکار انقلاب و آرمان‌های تاريخی آن محسوب نمی‌شود و آيا جنابعالی بر خود تکليف نمی‌بينيد که در جهت کاهش اين خسارات جبران‌ناپذير اقدام موثری معمول داريد؟

حذف آشکار ياوران انقلاب و بار کردن عناوين غيرواقعی و توهين‌آميزی چون "سران فتنه" برای کسانی که بهترين سال‌های جوانی خود را برای برپايی انقلاب و تثبيت نظام هزينه کرده‌اند، با کدام توجيه می‌تواند در راستای تقويت نظام و آرمان‌های انقلاب ارزيابی شود و آيا برای جنابعالی که در حال حاضر تنها عضو شورای انقلاب محسوب می‌شويد که لااقل به ظاهر از تيرهای اين جريان منحرف در امانيد و يگانه کسی هستيد که هنوز از امکانات قابل توجهی برخوردار است، تکليفی احساس نمی‌شود که تا فرصت باقی است، تغييری ايجاد کرده و به اصلاح امور پرداخت.

نهضت آزادی ايران در سال ۸۴ و با فاصله‌ی اندکی پس از پيروزی آقای احمدی‌نژاد در بيانيه‌ی شماره ۱۹۳۲ به صراحت اعلام نگرانی کرده و اذعان داشت که تنها حاصل اين انتخاب، انزوای رهبری ( پروژه‌ی تنهاسازی رهبر ) و تحميل هزينه‌های سنگين به ملت و نظام جمهوری اسلامی ايران خواهد بود. گزيده‌ای از اين بيانيه به شرح زير است:

" انتخابات اخير ايران شکاف بزرگ و آشکاری را که به تدريج در ميان مديران سطح بالای جمهوری اسلامی پديد آمده بود به بيشترين حد رساند. چنين به نظر می‌رسد که جريان ويژه‌ای آگاهانه اين سياست را در راستای جداسازی و منزوی کردن رهبری پيش می‌برد. اختلافات شخصيت‌های کليدی حاکميت در اين انتخابات، فرآيند « همه با من »- و نتيجه‌ی اجتناب‌ناپذير آن، يعنی جداسازی- را به آخرين مرحله‌ی خود رسانده است. نهضت آزادی ايران، فارغ از موضوع اعتقاد يا عدم اعتقاد به ولايت مطلقه فقيه و رهبری، اين روند را ناسالم و به زيان آينده‌ی جمهوری اسلامی و امنيت ملی می‌داند. نهضت آزادی ايران چنين ترتيباتی را، به ويژه در شرايطی که در برابر تهديدات خارجی قرار داريم، نه به نفع مصالح مملکتی و نه در راستای امنيت ملی می‌داند. "

آرا و نظريات نهضت آزادی ايران پيرامون نظريه‌‌ی ولايت مطلقه‌ی فقيه بر همگان آشکار است و با اين همه از آن‌جا که اين نهاد، جزيی از اصول قانون اساسی بوده است، از سی و دو سال پيش تا کنون، بارها اعلام داشته‌ايم که حاکميت قانون، گام نخست در راستای تامين حقوق و حاکميت ملت محسوب می‌شود و از اين رو، به رغم اختلاف نظرهای بنيادين، التزام خود را به کليه‌ی اصول اين قانون ابراز داشته‌ايم، ليکن جريانی که البته به دروغ دم از ذوب شدگی در ولايت می‌زند، با بحران‌سازی‌ و تحميل هزينه‌های سنگين و غيرقابل جبران بر پيکره‌ی اقتصاد و اجتماع سياسی ايران، در عمل به کل نظام و حتی جايگاه ولايت فقيه نيز آسيب‌های فراوان و جدی رسانده است، نمودار عملکرد اين جريان به وضوح حکايت از آن دارد که جز نقض کل قانون اساسی و حتی حذف اين جايگاه و برقراری حکومتی نظامی – ايدلوژيک بنا بر قرائتی خرافی و خودساخته از اسلام، هيچ هدف و چشم‌انداز ديگری برای آن نمی‌توان ترسيم کرد. اجرای بدون تنازل قانون اساسی، خواستی اساسی است که ناديده گرفتن آن از هر سو به گسترش دامنه‌ی بحران و افزايش خسارات مادی و معنوی جامعه‌ی ايران خواهد انجاميد.

صدر نامه‌ی حاضر با کلامی از حضرت اميرالمونين (ع) آغاز شده که ترجمه‌ی آن چنين است: « به پرهيزگاران و راست‌گويان بپيوند و از آنان بخواه که تو را فراوان نستايند و به باطلی که مرتکب نشده‌ای شادمانت ندارند. زيرا تمجيد آميخته به تملق سبب خودپسندی شود و آدمی را به سرکشی وادار کند. »

آيا تا کنون نيانديشيده‌ايد که نتيجه‌ی عملکرد اين کارگزاران و مشاوران متملق در طی ساليان دراز زعامت حضرتعالی چه بوده است؟ آيا تا کنون انديشيده‌ايد که مراد چاپلوسان از به کار بردن اوصافی مانند " امام خامنه‌ای " چه می‌تواند باشد؟ آيا اين دروغ بزرگی نيست که پايه‌های حکومت را سست می‌کند؟ و آيا ابزاری در دست تماميت‌خواهان نيست که با اتکای به آن، منويات و منافع خويش را پيش ببرند؟ دادگاه انقلاب، سی و دو سال پس از پيروزی انقلاب و تثبيت نظام جمهوری اسلامی ايران از چه پشتوانه‌ی حقوقی، عقلی و اخلاقی برخوردار است و آيا زمان انحلال اين نهاد قضايی ذاتاً موقت و اعلام دوران ثبات و تکيه بر قانون و اصول مسلم قضايی و در يک کلام تحقق حقوق شهروندی فرا نرسيده است؟ و آيا اساساً عنوان " دادگاه انقلاب "، کذب محض و استفاده‌ی ابزاری از اعتبار و نام انقلابی نيست که مهم‌ترين آرمان‌هايش، تحقق آزادی و کرامت انسان بود؟

تداخل عملکرد ماموران امنيتی در اداره‌ی زندان‌ها و مديريت عملی محاکم انقلاب در صدور و اجرای احکام سنگين عليه فعالان سياسی و معترضان به عملکرد و شيوه‌های مديريتی آقای احمدی‌نژاد، اصل تفکيک قوا و استقلال نهاد قضايی را منتفی ساخته است. طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران مسووليت نهايی عملکرد قوه‌ی قضاييه بر عهده‌ی جنابعالی قرار دارد. از اين رو توصيه می‌شود که لااقل به منظور حفظ و اعتبار نام و پيشينه‌ی خود، نگذاريد که در دوران زمامداريتان، چنين نقشی از شما بر جای بماند. بنابراين انتظار می‌رود که در اقدامی اساسی ضمن صدور دستور آزادی تمامی زندانيان دربند عقيدتی و سياسی و انحلال تشکيلات دادگاه انقلاب، امکان پاسخ‌گويی و استيضاح دولت و هرگونه تصميم نمايندگان ملت در خصوص بررسی کفايت دولت و آقای احمدی‌نژاد و همچنين، زمينه‌ای جدی برای بازگشت نظم و آرامش به جامعه و اعلام آشتی ملی را فراهم آوريد.

حذف يارانه‌ها در غياب نهادهای نظارتی بودجه مانند سازمان برنامه‌ريزی و مديريت و مطبوعات آزاد و مستقل و با روش و تعجيلی که دولت دهم برگزيد، تير خلاصی بود که رو به زندگی تنگدستان نشانه رفت. هشدار می‌دهد که اعمال فشار روزافزون به معيشت مردم و کوچک کردن سفره‌ی فقرا، پيامدهای سهمگينی برای نظام جمهوری اسلامی ايران خواهد داشت و از سوی ديگر، هزينه‌های اين اقدام نابخردانه را کسی جز مردم زحمتکش نمی‌پردازد و هرگز تحول ناشی از اين طرح، مثبت و در راستای منافع ملی ارزيابی نخواهد بود. پرسش اساسی آن است که آقای احمدی‌نژاد، همراهان و حاميانشان اين همه منابع مالی را با چه هدفی مطالبه می‌کنند؟ بنا بر گزارش ديوان محاسبات کشور، دولت دهم ۸۵% از قانون بودجه‌ تخلف و انحراف داشته است. حال در شرايطی که دولت خود را به هيچ‌کدام از رديف‌های قانون بودجه متعهد نمی‌داند، افزايش ۴۶ درصدی بودجه‌ی سال ۱۳۹۰ چه معنايی می‌تواند داشته باشد جز تسلط بلامنازع دولت بر منابع عظيم مالی؟ و آيا نامی جز افساد فی‌الارض بر اين اقدام می‌توان نهاد؟

رييس دولت دهم ابايی از ارايه‌ی آمار‌های دروغين و غيرواقعی ندارد و متاسفانه، نه وی خود را ملزم به پاسخ‌گويی می‌داند و نه هيچ مقام مسوولی، وی را به وظيفه‌ی قانونی خويش رهنمون می‌دارد. عدم ارايه‌ی رقم رشد اقتصادی و ادعای دروغين ايجاد يک ميليون و ششصد هزار شغل در سال گذشته تا جايی وقيحانه انجام می‌شود که حتی صدای نمايندگان محافظه‌کار مجلس را نيز در می‌آورد. رشد اقتصادی صفر درصدی در حالی که نفت بالغ بر صد دلار به فروش می‌رسد و توقف فعاليت بنگاه‌های اقتصادی و صنعتی و افزايش بيکاری در دو ساله‌ی اخير و همچنين عدم شفافيت موجودی صندوق ذخيره‌‌ی ارزی و ده‌ها دليل و نشانه‌ی ديگر، دلايلی متقن‌اند که حکايت از عدم صلاحيت مديريتی و اخلاقی دولت دهم و رييس آن در اداره‌ی امور دارد.

اين روزها خودشيفتگی، کيش شخصيت و استبداد رای آقای احمدی‌نژاد تا ميزانی شدت گرفته که حتی در عزل و نصب وزيران و همکاران خود، توجهی به عزت و مصلحت مملکت نکرده و بهترين گواه رفتاری است که ايشان در همين اواخر نسبت به وزرای امور خارجه و اطلاعات نشان داد. البته پرسش بنيادين آن است که رييس دولت دهم با اتکا بر حمايت چه بخش و يا افرادی تا بدين حد، بی‌پروا عمل کرده و حتی در برابر دستورات مقام رهبری که روزگاری خود را متصف به پيروی از او می‌دانست، ايستادگی می‌کند؟ به راستی آقای احمدی‌نژاد و همراهانشان از کجا خط می‌گيرند؟

نتيجه‌ی عملکرد و شعارهای دولت دهم و شيوع خرافه‌گرايی و معرفی چهره‌ای از اسلام که مغاير عقل و در تضاد با حقوق ملت‌ها است، در عرصه‌ی داخلی، افزون بر نارضايتی عمومی و نفی جمهوريت نظام، به افزايش گرايشات اسلام‌گريزانه در جوانان منجر شده و زمينه‌ی نفی اسلاميت نظام را فراهم کرده است. در عرصه‌ی بين‌المللی نيز همان‌گونه که مشاهده شد، پاسخ قاطع مردم و رهبران سياسی مصر و تونس، تاکيد و اصرار بر اين نکته بود که به هيچ وجه خواست برپايی حکومتی مشابه با نظام جمهوری اسلامی ايران را ندارند. با تاسف بايد اذعان داشت که عملکرد نادرست مديران حکومتی ايران نه تنها در ساليان اخير به تقويت " موج بيداری اسلامی " که زمانی الهام‌بخش نهضت‌های رهايی‌بخش خاورميانه بود، نيانجاميده، بلکه منجر به تشديد نگرانی عظيمی تحت عنوان " جمهوری ‌اسلامی‌هراسی " در منطقه و حتی در ميان گروه‌های اسلام‌گرا شده است. يادآوری می‌کند که چندی پيش نيز، يکی از اعضای بلندپايه‌ی حماس صراحتاً اعلام داشت که الگوی حکومتی مورد نظر ايشان، ترکيه است و نه ايران.

ترسيم نمودار عملکرد و شعائر آقای احمدی‌نژاد، همراهان و حاميانشان در عرصه‌های داخلی و بين‌المللی و همچنين ميزان و حجم ثروت‌های ملی و منابع مالی ناشی از فروش نفت و واردات بی‌رويه در سال‌های اخير که فارغ از نظارت و در غياب نهادهايی مانند سازمان برنامه‌ريزی و مديريت، مستقيماً به جيب ايشان وارد شده است، حکايت از آن دارد که مشاراليه فراتر از اهدافی نظير راه‌اندازی تاسيسات انرژی هسته‌ای صلح‌آميز و تامين برق برای مردم و بلکه در راستای تاسيس يک جريان تروريستی بين‌المللی مشابه القاعده و البته با گرايش شيعی به سرعت در حرکت بوده و چنان‌چه جلوی اين قطار بی‌ترمز به موقع گرفته نشود، بيم آن می‌رود که چه بسا در آينده‌ای نه چندان دور، مردم جهان به تکرار تهديدات و فجايعی هم‌تراز با جنگ‌های جهانی گواهی دهند.

تاکيدات بی‌سابقه و تبليغات گسترده‌ مبنی بر ظهور قريب‌الوقوع امام زمان(عج) و حتی انتساب عملکرد و تصميم‌سازی‌های غيرعقلانی و فاقد مبانی کارشناسی دولت به نظرات امام عصر و طرح و تکرار ادعای واهی مديريت جهان، تکيه بر نوعی ناسيوناليسم نوظهور که چفيه بر گردن تنديس کوروش انداخته و مکتب ايرانی را ترويج می‌کند، تعاملات آشکار و نهان با مقامات آمريکايی و اسراييلی و به‌کارگيری افرادی با سوابق ناشناخته مانند آقايان حميد مولانا، محصولی، مشايی، سعيدلو، هاشمی ثمره و ده‌ها موضوع ديگر، همه و همه از دلايل و نشانه‌هايی محسوب می‌شوند که نگرانی فوق را واقع‌بينانه‌تر می‌نمايند.

آيا جنابعالی استحضار داريد که آقای رحيم مشايی در سخنرانی اخير در جمع محفلی ياران گرمابه و گلستان خويش به صراحت ابراز می‌دارد که: « تفاوت مديريت امام زمان و مديريت به اصطلاح نايب امام زمان را در شعارهای مردمی که در اعتراضات ديروز ( ۲۵ بهمن ) شرکت کردند می‌توان ديد. استراتژی ما بعد از انتخابات ۸۸ عليرغم اين که تمام شعارها عليه دولت و احمدی‌نژاد بود به اين صورت تدوين شد که تلاش کنيم مردم را متوجه مشکل اصلی کشور نماييم و در اين راستا از بار فشاری که بر دولت و احمدی‌نژاد بود بکاهيم. به لطف خدا و مديريت امام زمان بر خلاف تظاهرات اعتراضی قبل، اين بار رهبر بود که هدف قرار گرفته بود و هيچ کس عليه دولت و رييس جمهوری شعار نداد. »

در ابتدا به اصالت اين سخنان ترديد داشتم، ليکن قضايايی که اخيراً در مساله‌ی عزل وزير اطلاعات رخ داد، نشان داد که اساسی‌ترين پيامد اين اقدام زيرکانه‌ی رييس دولت دهم، مسووليت‌گريزی و انتساب عملکرد ضد مردمی اين وزارتخانه به عهده‌ی مقام رهبری و اقناع و جهت‌دهی افکار عمومی در راستای مواردی است که پيشتر، آقای مشايی به آن‌ها اشاره کرده بود.

به خاک و خون کشيدن مردم و کشتن فرزندان و عزيزان اين مملکت و آن‌گاه شانه خالی کردن از زير بار مسووليت و متوجه ساختن تمام تقصيرات به عهده‌ی رهبری و مديريت کل سی سال گذشته از جمله پيامدهای حکومت آقای احمدی‌نژاد بوده است. ملکوک نمودن اصالت و آرمان‌های انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ که روزگاری اميد مستضعفان جهان و الهام‌بخش نهضت‌های آزادی‌بخش، از خاورميانه گرفته تا آفريقا و آمريکای لاتين محسوب می‌شد و تبديل اين ارزش‌ها به احساس ناامنی جهانی و منطقه‌ای و از سوی ديگر رواج خرافه‌گرايی و انجام اقدامات و تبليغاتی که به گسترش امواج اسلام‌گريزی انجاميده است و همچنين، ارزيابی پيامدهای ناشی از تحريک مقامات کشورهای عربی حاشيه‌ی خليج فارس، هم‌زمان با افزايش تنش‌های بی‌سابقه در ماه‌های اخير در استان خوزستان، از جمله دغدغه‌هايی بوده‌اند که نويسنده را به رغم کهولت سن و بيماری‌های متعدد جسمانی ناگزير ساخت تا نگرانی خويش را از وضعيت ناگوار کنونی و خطری که تماميت ارضی، يکپارچگی ملت ايران و اعتبار باورهای اسلامی ايرانيان را تهديد می‌کند، عيان سازد. به جد باور دارم که از حمله‌ی مغول به اين سو، چنين تهديدی که توامان به سوی اسلام و ايران صورت گرفته باشد، بی‌سابقه بوده و بی‌ترديد، اين سنخ مخاطرات، تنها در راستای خواست و سياست‌های محافل صهيونيستی و منافع افراطی‌های آژانس يهود قابل توجيه است.

مقام محترم رهبری!

در دوران مبارزه بارها تبرعاً وکالت و امر دفاع از جنابعالی را به عهده گرفتم و در طی سی سال گذشته که در مسند قدرت قرار داشتيد و در روزگاری که چه بسا انگيزه‌ای برای کسب مال و جاه بايد وجود می‌داشت، گواهی و تاييد می‌فرماييد که هرگز از بابت منافع و خواست شخصی، درخواستی نداشته‌ام اما اينک و در زمانه‌ای که تنها، لقای محبوب مانع تداوم اين همه درد و رنج جانکاه می‌شود، شرعاً و قانوناً حضرتعالی را وصی بر حفظ حقوق و جان اعضای خانواده و خانواده‌ی بزرگ‌ترم يعنی نهضت آزادی ايران و ديگر آزادی‌خواهان دربند اعلام می‌کنم. شايسته است تا به عنوان قدر متيقن حاکميت و در مقام رهبری کل نظام و مردم ايران اقدام فرماييد و ضمن صدور دستور آزادی تمامی زندانيان سياسی و به ويژه رفع حصر از آقايان مهندس مير حسين موسوی و حجه الاسلام و المسلمين مهدی کروبی و اعلام آشتی ملی، زمينه‌ی بازگشت به نظم و آرامش را فراهم نماييد. باشد که مجلس و قوه‌‌ی قضاييه نيز در پرتو چنين سياستی، از امکان بررسی کفايت سياسی و اخلاقی رييس دولت دهم برخوردار شوند. اميد دارد که رد وصيت نکرده و به اين آخرين خواسته‌ی فردی که شايد روزگاری حقی بر گردن آقای سيد علی خامنه‌ای و نه رهبر نظام جمهوری اسلامی ايران داشته است، بی‌اعتنا نباشيد.

ستم‌کاری و ظلم بر مردم، واقعه‌ی تازه و حادثی نيست که بتوان پيامدهای آن را ناديده گرفت و آزموده را دوباره آزمود. سرنوشت خاندان شاه فراری و وقوع دو خودکشی در يک خانواده، حکايت از پريشيدگی بی‌مانندی دارد که هيچ توجيه نيازمندی مالی و يا دليل ظاهری ديگری بر آن نمی‌توان يافت و برای من و شما که در ايجاد حکومت جديد نقش آفريده‌ايم، عبرت‌آموز است.

تلخی سخنم را با حلاوت بيان سعدی عليه‌الرحمه خاتمه داده و گزيده‌ای از حکايات گلستان را به عنوان تکمله، خدمتتان عرض می‌کنم:

« يکی را از ملوک عجم، حکايت کنند که دست تطاول به مال رعيت دراز کرده بود و جور و اذيت آغاز کرده، تا جايی که خلق از مکايد فعلش به جهان برفتند و از کربت جورش، راه غربت گرفتند. چون رعيت کم شد، ارتفاع ولايت نقصان پذيرفت و خزانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند.

نکند جورپيشه سلطانی که نيايد ز گرگ چوپانی

پادشاهی که طرح ظلم افکند پای ديوار ملک خويش بکند

والسلام علی من اتبع الهدی

احمد صدر حاج سيد جوادی

عضو شورای انقلاب

۲۸ / ارديبهشت / ۱۳۹۰

 
 

بچشم خود می بینید که این روزها دیگرازشلتاق های رییس جمهورمطلوب تان خبری نیست. و شما نمی دانم چرا مجبورید این جنازه را تا پایان دوره اش به دوش بکشید؟



خبرنگاران سبز/ سیاست: بیستمین نامه محمد نوریزاد خطاب به علی خامنه ای منتشر شد

متن این نامه به نقل از وبلاگ نوریزاد به این شرح است:


به نام خدایی که شرم آفرید

یک خبرخیلی خیلی خوب!

سلام به رهبرگرامی جمهوری اسلامی ایران

پیش از آنکه این خبرخیلی خیلی خوب را به جناب شما تقدیم کنم، تقاضا دارم کمی صبوری بخرج دهید تا من به یک سخن کوتاه اشاره کنم. قول می دهم بلافاصله بعد ازطرح این سخن، به سروقت آن "خبرخوب" ومطول بازروم. آنجا که من خبرخوبی برای شما پدید آورده ام، چراخبرخوب شما ازمن وجمعی چون من دریغ شود؟ با این تفاوت که خبرخوب من به نجات وامنیت ورفاه رشد وآبادانی کل کشوروبقای خود شما منجرمی شود، وخبرخوب شما اما تکان مختصری به زندگی من و عده ای دیگراز زندانیان درمی اندازد.

واما سخن کوتاه من:

تقاضا دارم به حجة الاسلامان مصلحی و طائب دستور فرمایید آن پنج دستگاه کامپیوترحرفه ای ولوازمی را که از دوسال پیش ازمن برداشته اند، واقلام دیگری را که ازسایرین برده اند به ما باز بگردانند. اجاره ی دستگاههای خود من روزانه حداقل یکصد هزارتومان است. این یکصدهزارتومان را دردوسال ضرب کنید تا بدانید امثال من چقدراز اطلاعات و سپاه شما طلبکاریم. به این حجة الاسلامان بفرمایید: برداشتن اموال مردم اگرازهرسارق بی سروپایی پذیرفتنی باشد، ازکسانی که به لباس پیامبرفروشده اند پذیرفتنی که نیست، جزخسارت وآشوب وازهم دریدن شعارهای اسلامی وانقلابی بهره وفایده ندارد. بویژه آنکه این سرقت های بیشماربه تأیید کسانی صورت پذیرفته است که درمقام وزارت اطلاعات یک کشوراسلامی، و ریاست اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بنا دارند از امنیت واموال وآبروی مردم صیانت کنند. به آنان بفرمایید: "هتک حرز" شهروندان، طبق قانون هرکشورکافروهربیقوله ای جرمی محرزاست. پس شما دو تن و دستگاه عریض و طویلتان چرا ازاین گناه و جرم مستمردست نمی شویید؟ حالا داستان اسکله های قاچاق و هزار هزار فرصت روبیده بماند برای بعد.

خوب، این ازسخن کوتاه من. واما "خبرخوبِ" من از دل اوضاع شکننده ودرهم پیچِ امروزِ ما برمی خیزد. شما نیک ترازهمه ی ما می دانید که حال و روز این روزهای ما اصلاً خوب نیست. شعارهای پوک ما وقرارگرفتن افراد نالایق برمصادراموراولاً، و حساسیت های جامعه ی جهانی ثانیاً، ودسیسه های کشورهایی که بهردلیل از ما خوششان نمی آید ثالثاً، ما را به تنگنایی سخت درافکنده است.

ما به کودک لجوجی می مانیم که ازآغوش مهرومعترضانه ی پدرومادرخود بدررفته. واکنون نه کسی را می شناسد، نه راه خانه می داند، نه وسعت نظری دارد، ونه جذابیتی که مردمان را بدو تمایلی باشد. سکه های توی جیبش نیز بیش از آنکه موجب رهایی او شود، دزدان راه را به وسوسه می اندازد. سرانجامِ این کودک لجوج چه می تواند باشد جزشیون وبه تاراج دادن دارایی اش و نهایتاً: تکدی گری؟ کسی که درهمان گدایی نیزمستقل نیست. وباید کل درآمدش را به حامیان گردن کلفتش بدهد تا لقمه نانی بدو بدهند.

بچشم خود می بینید که این روزها دیگرازشلتاق های رییس جمهورمطلوب تان خبری نیست. و شما نمی دانم چرا مجبورید این جنازه را تا پایان دوره اش به دوش بکشید؟ من بنا ندارم دراین نامه ای که بر"خبری خوب" مبتنی ست، برتلخی ها پای بکوبم و کامتان را برآشوبم. قراراست خبری با شما بگویم که ما را از این تنگنا بدر ببرد و دوام و بقای ما وشما را تضمین کند.

مقدمتاً ازبشاراسد سوری بپرسید این شبها را چگونه صبح می کند؟ از او بپرسید آیا از شبها و روزهای زندگی اش لذت می برد؟ ازاو بپرسید اگرزندگی اش بهمین منوال بدرازا بیانجامد و مثلاً سی سال دیگر نیزبا کشتارورعب وزندانی کردن معترضان به حکومت خود ادامه دهد، آیا طعمی ازلذت وآرامش نصیبش می شود؟ ازاو بپرسید برای برقراری چه شرافتی هموطنان خود را ازپا درمی آورد؟ به او بفرمایید این قبول که مردمان معترض همگی آلت دست اجانب اند وجاسوس و فتنه گر، اما تو درادامه ی رهبری ات بنا داری چه تاج گلی به سرمردمت بزنی که تا کنون نزده ای؟

حالا به داخل قبرقذافی فرو می شویم وهمین پرسشها را بگونه ای دیگر از او می پرسیم. این که: اگر زنده شوی و مجدداً بدنیا بیایی چه خواهی کرد؟ ازاو می شنویم: من می توانستم با بکار بستنِ کمی تعقل هنوززنده باشم وبا آبرودرگوشه ای ازکشورم زندگی کنم. اما لجوجانه خود نخواستم واکنون با هزار خسارتی که برای مردم لیبی ببارآورده ام، درگورخود چشم به راه عقوبت عقبایم. وباز از او می شنویم: آهای رهبران و حاکمان جهان، بگوش باشید، اگر طالب بقا و دوام و همراهی مردمید، با مردم خود یکی باشید. زبان لکنت مردم بگشایید. به خواست آنان بها بدهید. دست به جیب مردم نبرید. دوراز چشم آنان به هزارکار نابجا روی نبرید. واگرروزی همین مردم شما را نخواستند، ازعلیّ مرتضا بیاموزید و خود کنار بروید. و بدانید که خیرشما درهمین کناررفتن است. وگرنه: این من. سرنوشت شما.

رهبرگرامی،

من که بنا دارم خبرخوشی را با شما بگویم، غلط بکنم جناب شما را با قذافیِ پلید همسنگ و هم طراز بدانم. او جفا کاربود و نتیجه ی جفاکاری اش را چشید و به جهنم پیوست. شما کجا و قدافی کجا؟ نه نه، زبانم لال اگر یک چنین نیتی با من باشد. مرا اگر یک چنین نیت شومی درسربود، هرگزاز "خبری خوب" با شما نمی گفتم. خبرخوب را با کسی می گویند که هنوز کورسویی ازامید دراو بچشم آید. ما با شما دل به امید بسته ایم. بله، ما شما را اینگونه می بینیم.

گفتم: اوضاع زمینی و آسمانیِ این روزهای ما اصلاً خوب نیست. هم درزمین به تنگنا و آشفتگی درافتاده ایم، وهم بدلیل برزمین کوفتن بدیهی ترین سنتهای الهی، ازچشم و رحمت خدا دورمانده ایم. اگر دیر بجنبیم، بشاراسد سوری، فرشی ازروزها و شب های تلخ خود را پیش پای ما خواهد گستراند. اما هنوزما را فرصت اندکی مانده. ومن چتر"خبرخوب" خود را درهمین فرصت اندک وا می گشایم. منتها "خبرخوب" من به ضروت های ظریفی محتاج است. وبرای اثربخشی تامّ وتمامش به همراهی کسانی دیگرنیزنیاز دارد. من یک چند نفری را که حضورشان برای دستیابی به آن "خبرخوب" حتمی است برمی شمرم و از جناب شما نیز می خواهم که یک چند نفری را خود شما براینها بیفزایید. من و شما و این چند نفر باید به یک جایی برویم که آن "خبرخوب" برای ملاقات ما پای می کوبد. به کجا؟ خواهم گفت. ابتدا باید همراهان خود را برای آن ملاقات شورانگیز برگزینیم. من شخصاً این افراد و این جمعیت ها را پیشنهاد می کنم:

یک: جناب هاشمی رفسنجانی، بدلیل سهم ونقشی که درهزارتوی انقلاب داشته است. ومی شود سر انگشتِ ایشان را درهر حادثه ای رصد نمود. وی شاید بیش از همه ی ما بداند قافله ای که برقوس یک دایره راه می پیماید، نه به گمگشتگی، بل به خود فریبیِ مؤکّد دچار است. چرا که هرچه راه برود، به نقطه ی عزیمت خود نزدیکتر می شود. نقطه ی عزیمتی که ازشادابیِ روز نخست تهی است. خستگی وبی سرانجام مسافران این می گوید.

دو: جناب سید محمد خاتمی، ازآن روی که هشت سال تمام اراده ی بسیاری از امور کشور بدست او بود. او می توانست کارها بکند، ونکرد. او می توانست آنچنان اوج بگیرد که برای پایین کشیدنش به نفس تنگی بیفتند. او می دانست: قطب مخالفِ آن کسی که دروغ می گوید، کسی نیست که راست بگوید. بلکه آن کسی است که به رغم راستگویی، راه بردروغ ببندد. وخاتمی این دومی را نادیده گرفت. خاتمی باید مسئولیت را می جوید و فرو می برد. که اگر مسموم بود، بالا می آورد، واگر گوارا بود، خود بالا می رفت.

سه: جناب احمدی نژاد، از این روی که او تجلی عوامیت و برآمده از بُهت وبیماری ما ایرانیان است. برخی از آدمیانِ تاریخی غذا را می چرند. اینجا همانجاست که معده هایشان بهم لبخند می زند و احوال هم را می پرسند. معده هایی که باهم دست می دهند وبا هم روبوسی می کنند و بهم متلک می پرانند و زیر چشمی همدیگررا می پایند. ضیافت معده ها، یکی از رایج ترین های تاریخ بشربوده است. ضیافتی که درآن، حجم معده ها ملاک برتری است. جایی که عقل به حاشیه می رود و جهالت آذین می پوشد. آقای احمدی نژاد ازاین روی که عقلانیت ما ایرانیان را به طعنه گرفت و برتن بسیاری ازما معده ای از جهالت پوشاند، درنوع خود پدیده ای کم نظیراست. ما که نه، تاریخ باید به تحلیل این پدیده ی نوظهور دورخیز کند. حضوراین پدیده درآن صحنه ی ملاقات ضروری است. حتماً!

چهار: همه ی مراجع تقلید فعلی، بخاطراین که برعمده ی فعل و انفعالات کشور چشم داشته اند وبا سکوت یا همراهیِ خود آنها را امضا فرموده اند. اینان نیک می دانند که پای تاریخ از بلاهت آدمیان آبله گون است. ومی دانند: بنای مرجعیت شیعه ازابتدا برروبیدنِ جهل و بلاهت پاگرفته است نه اینکه بربلاهت مردمان برج بسازد. مراجع ما آزمونی سخت و سهمگین را ازسرگذرانده اند. آزمونی که جوانان ما را پیرکرد و پیران ما را فرسود. چه می گویم؟ روزهای سخت مراجع ما هنوز درپیش است. مراجع ما می دانند این جاذبه نیست که فرد را برمی کشد. گاه دوری وگریز است که آنان را به معرکه می خواند. علمای سابق ما چرا شجاعت را ضروری مرجعیت می دانسته اند؟ و گریز از دنیا را ضروری تر؟

پنج: همه ی نمایندگان مجلس درتمام دوره ها، که برای صیانت از حق مردم سوگند خوردند واین سوگند را صمیمانه بخاک افکندند. خیانت ها وغارت ها و قوانین خاک خورده را بچشم خود دیدند و دم برنیاوردند. برای شنودن آن "خبرخوب" حتماً آقایان روح الله حسینیان و احمد توکلی هم باشند. تا اولی اخلاق و ادب و امنیتی را که با لباس پیامبر آمیخته به نمایش بگذارد و دومی رنگهایی را که به صورت شعار افشانده صیقل دهد.

نمایندگان ما باید همانجایی که برصندلی نمایندگی نشسته بودند، زمین زیر پا را می خراشیدند و خاکش را پس می زدند و به گودیِ گورخود فرو می شدند. به جنازه ی مدفونشان که می رسیدند، به صورتش تُف می کردند و بازازسرگورخود برمی خاستند تا وقتی دیگر. جنازه ی آنان باید از دستشان کلافگی می گرفت. نبش قبر، یکبار و دوبار نه هرروز و هرساعت. بله، جنازه ها باید از یقه درانی نمایندگان ما پای فرارمی جستند. نماینده ای که بخاطر حقوق تباه شده ی مردم، دم به ساعت یقه ی خود را نگیرد و ندراند وبه نبش قبرخود نپردازد، همان جنازه ی بی تکان نشسته برصندلی نمایندگی است ونه بیشتر. وما متأسفانه دراین سالها، قبرستانی از نمایندگان فربه و بی تپش برآوردیم. با سنگ قبرهایی مجلل و سیستم صوتیِ دِبش. قانون؟ شوخی نفرمایید.

شش: همه ی وزرا از ابتدا تا کنون، آنانی که برزمین ناهموار این سرزمین بی دروپیکرشکم ساییدند و بزعم خود سنگ برسنگ نهادند اما عجبا که بنای درستی از بلندای های و هویشان بالا نرفت. وزرای ما باید بدون آنکه هیچ پیش شرطی برای خود قائل شوند، هراز چندی به یک جزیره ی متروک می رفتند و بخش قابل توجهی از فضولات فکری خود را درآنجا دفن می کردند و درراه بازگشت کل جزیره را با فشاریک دکمه بهوا می فرستادند. بدا که وزرای ما همیشه هزار مسئله ی فردی و صنفی را بدوش می کشیدند و تنها یکی از مسائلشان مردم بود. وزرای ما همه چیز داشتند الا همان جزیره را. والبته این "رفاقت" بود که دراغلب وزارتخانه ها جای "لیاقت" را گرفت تا وزرای ما راه آن جزیره را نپیمایند.

هفت: همه ی قاضیان دستگاه قضا، وبویژه شیخ محمد یزدی و همین جناب آملی لاریجانی، که قانون را با ندانم کاری های خود دم در دستگاه پرآوازه اش روبه قبله خواباندند و گوش تا گوش سرش را بریدند تا عبرت تاریخ شود و هرگزدم ازحقوق مردم و حاجت های قضایی آنان برنیاورد. معتقدم نوازندگان با هرمهارتی که دارند، تنها بخشی از ظرفیت سازها را برمی کشند. روزی را تجسم کنید که سازها با همه ی استعدادشان به صدا درآیند. بهشت نه مگر آنجاست؟ جایی که نغمه ها، فضای مناسب وگوش شنوا بیابند.

دستگاه قضایی ما نیز باید به یک چنین چشم اندازی دست می بُرد. که عدالت را از غربت بدر می آورد و غبارش می روبید و صدای دلنوازاورا بگوش جهانیان می رساند. نه این که براو زنگار بنشاند و جنازه اش را به گورعمیقی ازمذلت دراندازد و براو تلّی از تباهی فرو ریزد. برای خیلی ها رستگاری، زنگوله ای است تاهرکس به تناسب حال به آن تنه ای بزند و صدایی از او برآورد. برای دستگاه قضایی ما رستگاری درتعداد سنگهایی بود که می توانست از پیش پای مردمان بردارد که برنداشت. بلکه بالعکس، سنگ هایی سنگین به پای قانون ومردمان بست و به پایشان سنگ نیزکوفت.

هشت: روحانیان، که باید مثل کبریت، درهمجواریِ آتش، کمر به خاموشی می بستند. ونه چون چوبِ تر. که تا شعله ورشدن فاصله بسیار دارد. خاطره ای که یک چوب ترازآتش دارد، به اشتعال او نمی انجامد. وگرنه جنگلها با همین خاطره خاکسترمی شدند. دراین انقلاب، روحانیان ما خوش برآمدند اما بقدر همه ی عمرتاریخ، فرصت سوزاندند. روحانیان ما به کجاها که می توانستند سربزنند و سرنزدند. دریغ که فرصت گذشت و روحانیان ما از قافله ی پرشتابِ شهامت و علم و فرصت سنجی و حق گویی و حق گرایی جا ماندند.

کمی دیر شده اما چرا نگویم: تجاوز، حتماً درمعنای جنسی و مالی و سرزمینی اش متوقف نیست. تجاوز می تواند حتی درهمین کلمه ها صورت پذیرد. یک نویسنده درهرکجا که دروغ می نویسد، به حقِ کلمه هایی که برمی گزیند تجاوز می کند. روحانیان ما، هم به حقِ صنفی خودشان تجاوز کردند و هم به آن رسالتی که عهده دارش بودند.

خلاصه این که: روحانیان ما هم خودشان را هدر دادند وهم دینی را که بنا برتبلیغش داشتند. شما یک منبرآزاد دراین سرزمین فلک زده نشان من بدهید تا من بدانسو شتاب کنم. منبری که پایه های آن از حق باشد و پله های آن از ادب و انصاف و بلندای آن از علم. حیف که زمان سپری شد و رفت. مگراین "خبرخوب"ی که من بنای گفتن آن دارم چاره سازی کند وروحانیان ما را برسرقراری که با خدا بسته اند باز بگرداند. وگرنه اگر زمان گذرکند، واین نیم فرصت نیز بگذرد، روحانیان ما باید برای همیشه بجای آب افسوس بنوشند و بجای نان حسرت بخورند. مباد درحق روحانیانی جفا کنم که با همه ی سلامتشان، ناگزیردرامتداد روحانیان جفاکار قرارگرفتند وازآسیب آنان خراش خوردند. روحانیانی که بغض در گلو،مفری برای واگشودن فهمشان نیافتند.

نه: دستگاههای امنیتی، چه اطلاعاتی و چه سپاهی. ازاین روی که این دستگاهها دراین سی و سه سال علاوه بربایستگی های حرفه ای که جای تقدیرنیز دارد، توانستند به بازتعریف مشتقاتی از معارف دینی دست یابند که پیش از آن برای مردمان تاریخ نامکشوف بود. معتقدم دستاوردهای اینچنینی این جماعت که ازیک نظام دینی برآمدند وبرسراین کشورآوارشدند، باید درکتاب دستاوردهای بکرجهانی ثبت و ضبط شود تا مبادا دیگران اینهمه فراورده را به نام خود بالا بکشند. جماعتی که قانون را درپوزخند، حق مردم درخمیازه، پاکدستی را درطنز، انصاف را درخارش، آبروی مردم را درمستراح، حریم های خصوصی را دراستکان چای، ادب را درعطسه، واموال مردم را درجیب خود فرو فشردند وآنچنان برآیندی ازسکرات یک دین آسمانی برکشیدند که مگرانبیا عظام با آن اتصالی که به کانون وحی داشته اند به ترمیم اینهمه هرزگی حریف شوند.

ده: آن جماعت ازمردم که برسایرین جفا کردند. این جماعت با فریبکاری، با دروغ، با دورزدن قانون، با تطمیع دیگران، با ریاکاری، با بالاکشیدن حق این و آن، با رانت خواری و رابطه گرایی، با سکوت، با همراهی، وبا نفهمی های خود سهم تعیین کننده ای در تخریب شاکله ی کلی جامعه داشته اند. حضور اینان نیزدر جایگاه مخصوصی که من برای شنودن آن "خبرخوب" برساخته ام بسیارضروری است.

واما آن "خبرخوب"

حالا وقت آن رسیده است که ما و شما و این اشخاص واین جمعیت هایی که من پیشنهاد داده ام، و کسانی که خود جناب شما براینها افزوده اید به جایگاه برآمدنِ آن "خبرخوب" برویم. محل مورد نظرمن، یک سالن سرپوشیده مثل سالن های ورزشی است. همه برسکوها می نشینیم و شما ریاست جلسه را بعهده می گیرید. مقدمه ی "خبرخوب" اززبان جناب شما جاری می شود. این که: دوستان، بزرگان، هریک ازما درپدید آمدن نابسامانی های این سرزمین آسیب دیده دخیل بوده ایم. گرچه اوضاع زمینی و آسمانی این روزهای ما خوب نیست، اما ظاهراً خبرخوبی درراه است. ما هنوز به انتها نرسیده ایم. ما راهنوز امید هست. تا مگردرحد مقدور، آبِ رفته بجوی بازبگردانیم. صدا و تصویرما اکنون بطور زنده از شبکه های داخلی و خارجی پخش می شود. ما امروز درقدمگاه تاریخی خویش ایستاده ایم…..

کلمه ها نای بیرون خزیدن از گلوی مبارک شما را ندارند. ازادامه ی سخن بازمی مانید. به آقای هاشمی اشاره می فرمایید که رشته ی کلام را دردست بگیرد. شرمی غلیظ برچهره ی ایشان نشسته است. دل دل می کند اما او نیز پای برخاستن ندارد. به آقای خاتمی رو می کنید. که یعنی شما بیا و پشت این تریبون بایست وبا مردم ایران سخن بگو. آقای خاتمی چه بگوید؟ بگوید: ای مردم، من شرمنده ام که اوضاع کشوربدینجا انجامیده ومن بقدرسالهای مسئولیتم باید پاسخگوباشم؟ ازهرمرجع و روحانی و قاضی و وزیرومسئولی که می خواهید روبه مردم قرار گیرند و ازآنان بخاطرسالها خسارت پوزش بخواهند، کسی شهامت برخاستن و پای پیش نهادن ندارد. که اگر می داشت، تا کنون از مردم عذرخواسته بود.

نهایتاً منِ نوری زاد برمی خیزم تا این "خبرخوب" از گلوی من سرازیر شود و بقای ما و شما را تضمین کند وکشوررا ازهزار حادثه ی درکمین برهاند. ومن، اینگونه لب به سخن می گشایم:

سلام به مردمان سرزمینمان ایران

سلام به شما شیعیان و سنیان و مسیحیان و یهودیان و زرتشتیان وبهاییان و درویشان و با دینان و بی دینان وبا حجابان و بی حجابان کشورمان ایران. سلام به شمایانی که با تبسم وهزار آرزو به روی ما آغوش گشودید و اداره این کشور را به ما سپردید و ما اما به امانت شما دست بردیم و تا توانستیم از آن برداشتیم یا امانت های شما را هدر دادیم و سوزاندیم و راه بجایی نیز نبردیم.

سلام به دختران و پسران

که تا چشم گشودید از ما ترشرویی و عصبیت و تحکم و محدودیت دیدید و ناگزیردم برنیاوردید. ای من فدای مظلومیت شما که بدست پرشقاوت ما جوانی تان ازکف رفت و ما مجالی برای سخن گفتن و اعتراض بشما ندادیم. ما شیعیان، مظلومیت را درکربلا می جوییم. وحال آنکه سالها شما مظلومانه درکنارما بوده اید وچشم ما لیاقت رؤیت جمال شما را نداشت. ای جوانان سرزمینمان ایران، این من، نوری زاد، مرا بگیرید و به تقاص سالها فریب و آسیب و غارت، بند از بندم بگسلید. بخاطرجوانی نابی که از شما ضایع کردم به صورتم تف کنید. بخاطرشادمانی و شادابی ای که از شما دریغ داشتم، گریبانم بگیرید و ازهم بدرید. بخاطرحقی که از شما در اجتماع ومجلس و دولت و دستگاه قضا تباه کردم، شماتتم کنید و از من روبگردانید.

من شما را بخاطر یک اعتراض ساده به زندان انداختم و درسلولهای انفرادی شما را بدست هیولاهای خود سپردم تا برشما شنیع ترین رویه های غیرانسانی فرو ریزند. من، نوری زاد، جوانی شما را سوختم. ای آتش برمن گوارا که سوختن شما را دیدم و ضجه های شما را شنیدم و از شما رو برگرداندم. آیا مرا می بخشایید؟ این من، قاتل و شکنجه گرو غارتگرو مانع رشد و شادابی شما، آیا می توانید به صورت من بنگرید و به من بگویید: بخشیدیمت؟ مرا ببخشایید ای دلسوختگان. من امروز ازهرخطایی که مرتکب شده ام پشیمانم. مرا به سرنوشت و بیچارگی ظالمان احالت مدهید. من خود برخطاکاری خویش معترفم. پوزش مرا بپذیرید و از من درگذرید. گرچه خود نمی دانم اگر بجای شما بودم، واینهمه آسیب از کسی دیده بودم، مرا آیا شجاعت بخشودن او بود یا نه. اما شما بزرگی کنید و مرا ببخشایید. شما را به جوانی ای که از شما تباه کردم سوگند، مرا نفرین مکنید. من امروز دلشکسته ام. از تجسم جفاهایی که برشما روا داشته ام. از آسیب هایی که برشما بارانده ام. به من رحم کنید. به کسی که به شما رحم نکرد.

سلام به بانوان این سرزمین زخمی

شما سرسلسله ی آسیب دیدگان این سرزمین زخمی هستید. ما بلافاصله پس از بعهده گرفتن سکان این کشور، به اول کسانی که جفا کردیم شما بودید. به اجبار شما را به رعایت حجاب مجبور کردیم و عبوس ترین چهره ها را برای برخورد با شما بکارگماردیم. شما را درامتداد یک باورغلط تاریخی، ناقص و رشد نایافته دانستیم وراه حضوردربخشهایی از جامعه ی علمی واجتماعی کشوررا برشما بستیم. از این که یک بانو با همه ی شرافت و علم و شایستگی اش به مقامی ومسئولیتی درآید تنمان لرزید. درمحافل رسمی و حکومتی، همه جا بانوان چادری را برسایرین برتری دادیم. و دراین میان، به سلامت فکری، وبه شرافت علمی، وبه برتری های مدیریتی بانوان کم حجاب اعتنایی نکردیم. اکنون این ما، این من، مرا و مارا ببخشایید. بخاطربزرگواری ای که درشما هست و درمن نوری زاد نبوده است. مرا از آن روی ببخشایید که اکنون پشیمانم. از جفاهایی که برشما باریدم. ازخطاهایی که مرتکب شدم. ازنسبت های ناروایی که به مقام شامخ شمایان روا داشتم. ازسنگهایی که پیش پای شما وانهادم. وازاین که قدر شمایان را ندانستم و راه را بررشد و برآمدنتان بستم. به صورت من بنگرید و حلالم کنید. مرا به آخرت و حساب و کتاب خدا حوالت مدهید. اگر می توانید درهمین دنیا، درهمین اکنون مرا ببخشایید.

سلام به پیروان سایر مذاهب و مسلک ها

آزادی و فراغت و حضور اجتماعی و سیاسی و اقتصادی سالهای پیش از انقلاب شما بسیار بیشتربود. اما شما پا به پای ما درسرنگونی رژیم سابق همراهی کردید تا مگر به افق مطلوب تری چشم وا کنید. ما به شما فراوان ظلم کردیم. جوری که راه ورود شما را به دستگاهها و ادارات و سایر منصب ها بستیم. وشما را چاره ای باقی نگذاردیم الا پذیرفتن هرآنچه که ما به شما تحکم می فرمودیم. شما را واداشتیم که تمایلات دینی ما را رعایت کنید. وخود ما هرگز به شما اجازه ندادیم تمایلات دینی و سنتی خود را آشکار کنید. چهره ای که ما از دین خدا آراستیم، برخلاف شما که نرم و مصلحانه اید، خشماگین و عبوس و آکنده ازهیاهوبود. ما همسایگان دینی خوبی برای شما نبودیم. ما را بخاطر روح مصلحانه ای که از آسمان خدا دریافته اید، ببخشایید. ما دلهای شما را شکستیم. وراه ورود شما را به اجتماع مطلوبتان بستیم. ما هرگز شما را انسانهای انتقامجو ندانسته ایم. پس ازما انتقام مگیرید و از خطاهای ما درگذرید.

سلام به فرهیختگان و تحصیلکردگان و متخصصان و دانشجویان و اهالی فرهنگ و هنر

رفتارما با شما نیز خوب نبود. زاویه ی تنگی که ما از آن به جهان می نگریستیم، هرگز به ما اجازه نداد شما را بفهمیم و درکنار دغدغه های شما قرار گیریم. ما عرصه های حضور شما را درهم فشردیم. با گسیل اوباشان مذهبی به محافل علمی شما اجازه ندادیم فرزانگی و فرهیختگی دراین کشورپا بگیرد. چرا که درآن صورت، خود ما، با سواد کمی که داشتیم، از شما عقب می ماندیم و سخنی برای شما نداشتیم. ما جایگاه علم را درکشورمان خفیف ساختیم. وبه راهی که شما مشفقانه نشانمان می دادید درنیفتادیم. ومحیطی برای دانشگری و آراستگی های هنری نپرداختیم. راه گلوی دانش و هنرشما را بستیم و قدر شمایان را خوار فرمودیم. بخاطر بزرگی ای که درشما نهادینه است، وبخاطرخشمی که درشمایان نیست، وبخاطرادبی که ازشما برمی جوشد، وبخاطرفردایی که چشم به راه شماست، ازما درگذرید. ما خود بخاطر اخم یک نفر، سالها براو تنگ گرفتیم، پس به شما حق می دهیم که دربخشایش ما به تأمل بنشینید.

سلام به کارگران و کشاورزان و صاحبان مشاغل

جفای ما به شما کم نبود. ما شأن تولید را برزمین گرم ندانم کاری زدیم. انرژی و غیرت و توانمندی های شما را به حاشیه راندیم. شما را به آوارگی و مهاجرت از جایی به جایی و از این شغل به شغلی دیگر درانداختیم. محصولی را که شما به راحتی درهمین داخل تولید می کردید، جلوی چشم شما از خارج وارد کردیم واجازه دادیم دامنه ی ورشکستگی های شما گسترش یابد. درمسیراین بی تربیتی بزرگ، اکنون ما به چنان تنبلی ملی درافتاده ایم که مگر جوانان و پیران افغانی زیرپای ما را بروبند و دیوار کج خانه مان را راست کنند. مرا و مارا ببخشایید و از خطاهای بیشمار ما درگذرید تا مگر "فردا" با همه ی ظرافتهایش به روی بُهت زده ی ما لبخند بزند و ما را از این سردرگمی بدر ببرد.

سلام به پدران و مادران و خانواده های شهدا

ما فرزندان شما را فرسودیم. و گاه به بهانه های سست آنان را به زندان انداختیم و راه تحصیل و معیشت آنان را بستیم. جمعی از آنان را – بی آنکه فرصتی برای دفاعشان قائل شویم – کشتیم. قدرشهدای شما را ندانستیم. فرزندان شما برای برپایی برازندگی های جامعه به دل حادثه زدند تا این جامعه از دروغ و نفرت و دزدی تهی باشد. تجلیل ازمقام شهید به این نیست که با چند پوستر و چراغ چشمک زن به استقبال سالروز شهادتشان برویم. تجلیل از شهدا، روفتن زشتی از صورت جامعه است. همان که ما هم فراموشش کردیم وهم خود درتکثیرآن دخیل شدیم. می دانم انتظار بخشایش از شما دلشکستگان دشوار است. اما شما را به رفتگانتان سوگند، ازما بگذرید تا دیگران بیاموزند دراوج نفرت ازجماعتی که به شما ظلم کرده اند و به دل شما داغ نشانده اند، می شود درگذشت وبخشود و برای همیشه ریشه ی کینه های تمام نشدنی را برآورد و به دور انداخت. شما آموزگارآن برکتی باشید که ما شعارش را دادیم و بدان عمل نکردیم.

سلام به کودکان و نوجوانان

به آنانی که ما بسیاری ازفرصت ها و شایستگی ها و سرفرازی ها وسرمایه هایشان را ازهمین حالا به باد داده ایم. به آنانی که قرار است مردان و زنان بالغ و رشد یافته ی فردای ما باشند. به آنانی که تا آمدند بخندند و کودکی کنند، با عصبیت های ما مواجه شدند و به لاک کودکی خویش فرو خزیدند. شما نیز دست بخشایش به سرما بکشید. شمایی که هنوز با لبخند و با دلهای صاف و صیقلین همجوارید. شمایی که هنوز با کینه و نفرت بیگانه اید.

سلام به قهرکردگان و مهاجران

جفای ما بشما کم نبوده و نیست. شما از کشورخود بیرون نرفتید، بلکه از مسیرتوفان جهل ما بدر شدید. کدام عاقل به کشورش پشت می کند؟ وکشورش را با هزار هزار کارِ برزمین مانده بجای می گذارد و به دیاری دیگر می کوچد؟ شما را تاب جهالت ما نبود. رفتید تا مگربعدها به میهن خود بازآیید. چرا که درهیچ کجا – گرچه دربهشت روی زمین – دلتان آرام نخواهد گرفت. ای من خاک پای شما درآن لحظه هایی که از سوزدلتنگی می سوختید و ما را فهم سوز شمایان نبود. عزیزان، ما شما را تاراندیم با صفت های گوناگون. از لامذهب و جاسوس و روشنفکر و بی وطن و اجنبی گرا و خود باخته و غربزده و بی غیرت، تاهرزه وهرجایی و خود فروش.

شرممان باد از این همه جفایی که برشما رفت و ما هیچ فرصتی برای ترمیم این همه جفا به شما ندادیم. اموال وسهم شما را ازاین کشوربالا کشاندیم و با اسلحه ها و زندانهایمان برای شما دخمه های مخوفی از ترس پرداختیم تا مگر خیال بازآمدن به ذهن شما خطور نکند. شما مگر از ما چه می خواستید؟ می گفتید: این حق قانونی هرایرانی است که درهمه ی دستگاهها حضورداشته باشد و به تناسب شایستگی هایش مسئولیت پذیرد. می گفتید: چرا باید کودن ها و نورچشمی ها برکشیده شوند و دیگرانی که برترند، عقب رانده شوند. شما آزادی می خواستید. می گفتید: این حق هرایرانی است که اعتراض کند. راهپیمایی کند. واعتراضش را به گوش مسئولین برساند. اکنون این ماییم. خستگان و جفاکاران و ترشرویان و غضب کردگان. آیا هنوز الفتی ازبخشایشگری با شمایان هست؟ حتماً هست. پس ازخطاهای ما درگذرید و راه آشتی واکنید تا مگر این فرصت های باقیمانده را با شما و با برآمدن شما مدیریت کنیم. چه با حضورما وچه بی حضورما.

سلام به بیکاران و معتادان

کشوری که برسرهزار ثروت ملی خیمه بسته، چرا باید اینهمه بیکار و معتاد و ورشکسته داشته باشد؟ سهم شمایان ازاین همه ثروت ملی کجاست؟ ما با سرمایه های شما چه کرده ایم؟ به کجاها به دست باد سپرده ایم؟ وچرا باید دست شما از معیشت وکارو سلامت تهی باشد؟ جزاین که دستیابی به مقام نخست اعتیاد درمیان همه ی کشورهای جهان تنها ازاین روی نصیب ما شده است که ما سرمان بجایی دیگر گرم بود و دلمان درهوای مطلوبی دیگر خوش بود. وگرنه کدام کشور به ذخایرانسانی اش ایچنین جفا می کند که ما کردیم. ایکاش درشما اینهمه نفرت پا نمی گرفت و می توانستید از خطای ما گذرکنید. اینک این ما، ورشکستگان واقعی. آنانی که سی و سه سال برشما سواربودیم و برگرده های شما بارنهادیم و به شخصیت انسانی شما چیزی نیفزودیم. بلکه از شخصیت انسانی و هویت این جهانی شما فرو کاستیم. راستی آیا از ما درمی گذرید؟

رهبرگرامی،

من به نیابت از جناب شما و همه ی مقصران این سالهای پس از انقلاب، با آسیب دیدگان سخن گفتم. "خبرخوبِ" من همین است. این که رخ به رخِ این مردم تحقیرشده و توسری خورده بایستیم و ازآنان پوزش بخواهیم و دلجویی کنیم. این تنها راه بازگشت ما به عرصه ی برقراری است. چه این که مردمان ما را بخواهند یا نخواهند. مهم فرابردن این رسم پوزشگری است. همان خصلت مؤکدی که انبیا برآن تأکید ورزیده اند. که اگر خطا کردیم، پوزش بخواهیم و درجهت پاکسازی خطا قدم برداریم. شما را بخدا از این خیرخواهی بزرگ عبور نکنید. واین سخن مرا به حساب سخن یک بریده و پشت کرده به نظام نگذارید. ما وشما روزهای سختی پیش رو داریم. تنها راهی که ما را دراین بحران ویرانگر مدد می رساند، دلجویی ازمردمان است. کورشوم اگر شأن و منزلت شما را با این نوشته خفیف خواسته باشم. شما با بها دادن به این توصیه، قد می کشید و سربرمی آورید و به دلها پای می گذارید. مهم همان قدم نخست است. یک یاعلی بگویید و ازجا بربخیزید. یاعلی! پنجم بهمن ماه سال نود

بدرود تا جمعه ای دیگر

با احترام و ادب : محمد نوری زاد



 
 

کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام
خبرنگاران سبز/ جامعه:

دقایقی پیش همسر مکرمه و زجرکشیده آیت‌الله العظمی صانعی دعوت حق را لبیک گفتند. بنابه گزارش خبرنگاران سبز، آیت‌الله العظمی بیات زنجانی نیز این ضاایعه را تسلیت گفته‌اند. اخبار تکمیلی متعاقبا ارسال می‌شود.



 
 

" جمهوری خواهی و خواست مردم سالاری یک تقدیر تاریخی است"، تقدس گرایی کسانی که در زمان و مکان محدودند را رد می کند و تحمیل چنین تقدسی با "هزینه های گزاف" بر جامعه ایجاد مشکل می کند.
خبرنگاران سبز/جامعه:
سید محمد خاتمی در گفت و گوی تفصیلی با سایت بنیاد آثار نشر اندیشه های شیهد بهشتی می گوید: در عین حال اینکه کسانی که مقدس نیستند، مطلق نیستند و در زمان و مکان محدودند، مقدس شوند یا اندیشه آنها مقدس شمرده شود، یا برداشتهای خاصی مقدس قلمداد شوند و این امر بر جامعه تحمیل بشود و هزینه‌های گزافی هم داشته باشد و تا آنجا پیش برود که حتی اعتراض کردن به این بشر هم خطا و جرم به حساب آید، این مناسبتی با امر قدسی ندارد.

وی توضیح می دهد: امور غیر مقدسی که قدسی شده‌اند، وقتی بر جامعه تحمیل می‌شوند ایجاد مشکل می‌کنند. جهان بدون امر قدسی، جهان بی‌معنایی است، جهان بی‌هویتی است و به تعبیری که اگزیستانسیالیست‌ها می‌گویند جهانی پر از دلهره است. ولی به نظر ما جهان مطلوب، جهانی است که خداوند می‌گوید "لا خوف علیهم و لا هم یحزنون" نه حزنی در آن هست نه خوفی. جهان ما اگر متصل به امر قدسی مطلق نشود، همواره خوف و حزن در آن هست.
سیدمحمد خاتمی در آستانه سالگرد انقلاب اسلامی با تحلیلی از اندیشه امام خمینی در مورد " جمهوری اسلامی " توضیح می دهد: عده‌ای ممکن است بگویند امام العیاذبالله برای فریب مردم جمهوری اسلامی را مطرح کرده‌اند! ولی من معتقدم امام مقتضیات زمان را درک کرده بود. یعنی زمان را، زمانی را دیده بود که جز با حاکمیت مردم بر سرنوشت خود چیزی آرام نمی گیرد.

او معتقد است که جمهوری خواهی و خواست مردم سالاری یک تقدیر تاریخی است و حاکمیت از آن مردم است و هیچ حکومت و قدرتی نیست که جز با اتکاء به رأی مردم دارای ارزش و اعتبار باشد و مردم می‌توانند از حاکمان بازخواست بکنند و بدون توسل به زور صاحب منصبان را جابه جا کنند و این تقدیر روزگار است.

سیدمحمد خاتمی بر این باور است که میان شرق و غرب و دنیای اسلام و دیگر ممالک هم در این زمینه فرقی نیست. امواجی که امروز در خاورمیانه شاهد خروش آن هستیم طرف سلبی آن فقط برای رفع دیکتاتوری، خودکامگی، وضعیت‌های فوق‌العاده و سرکوب است و طرف ایجابی‌اش برگزاری انتخابات آزاد است. اینها همه مسلمانند، نماز می‌خوانند ولی خواهان استقرار مردم سالاری و رفع عقب ماندگی‌اند.

رییس جمهور اصلاحات ادامه می دهد: اتفاقاً من معتقدم یکی از روشن‌بینی‌های امام این بود که درک کرد زمان، زمانِ جمهوری است و جز این نمی‌تواند باشد. وقتی می گویید اسلامی، باید اسلامی که می گویید با جمهوریت سازگار باشد. نمی‌توانیم بگوییم جمهوری اسلامی ولی اسلامی را عرضه کنیم که هیچ اعتقادی به رأی و نظر و آزادی مردم نداشته باشد. من هنوز هم معتقدم چارچوبی که در آن نشست در هانوفر صحبت کردم در این تعریف می گنجد، گرچه حتماً در بعضی نقطه‌نظرهایم باید تغییراتی بدهم.

خاتمی توضیح می دهد: این مسئله مهمی است که بدانیم امر قدسی وجود دارد، ولی امور غیر مقدسی که قدسی شده‌اند، وقتی بر جامعه تحمیل می شوند ایجاد مشکل می‌کنند. جهان بدون امر قدسی، جهان بی معنایی است، جهان بی‌هویتی است و به تعبیری که اگزیستانسیالیست‌ها می گویند جهانی پر از دلهره است. ولی به نظر ما جهان مطلوب، جهانی است که خداوند می گوید "لا خوف علیهم و لا هم یحزنون" نه حزنی در آن هست نه خوفی. جهان ما اگر متصل به امر قدسی مطلق نشود، همواره خوف و حزن در آن هست.

از دوران‌های گذشته نیز به یک معنی همیشه این مسئله مطرح بوده است که بین عقل و وحی چه رابطه‌ای و بین دین و دنیا چه نسبتی برقرار است؟ و نقشی که دین در زندگی این جهانی انسان دارد چیست؟ آیا اصلاً نقشی دارد؟ برخی خیال خود را راحت کردند؛ گفتند دین در این زمینه نقشی ندارد، به خصوص در این دنیای امروزی و مدرن؛ اما مسئله با این پاسخ حل نشد و نخواهد شد.

من فکر می کنم افرادی نظیر شهید بهشتی، شهید مطهری و امام موسی صدر کسانی بودند که این دغدغه را داشتند. ممکن است که جنس دغدغه‌هایشان یکی بوده ولی نوع آن با هم تفاوت داشته و رویکردهایی که برای حل مشکلات داشتند با همدیگر یکسان نبوده است، ولی بین اینها وجه اشتراکی وجود دارد که به راحتی قابل درک است.

به همین دلیل آ یت الله بهشتی برای شناخت جهان امروز تلاش می‌کند ما عالمانی داشته باشیم که در عین بزرگی، هرگز خود را از شناخت زمان بی‌نیاز ندانند. من در جای دیگر هم عرض کرده‌ام غرب، چه خوب و چه بد، مهم‌ترین حادثه واقعه تاریخ ماست و درباره "اما الحوادث الواقعه فارجعوا الی روات حدیثنا" نکته این است که نباید حدیث را در این روایت و حدیث‌های لفظی خلاصه کنیم. مراد ما از حدیث آن پدیده نویی است که در شخصیت، بینش و منش ما بروز می‌کند.

البته جباریت امر قدسی به این معنا نیست که انسانهای غیرمقدس خودشان را و کلامشان را قدسی میدانستند و مردم را مجبور می‌کردند که تابع آنها باشند و متأسفانه در مواجهه با این امر ناگوار، بسیاری از انسان‌های روزگار ما از اصل امر قدسی هم بریده‌اند. این مسئله مهمی است که بدانیم امر قدسی وجود دارد، ولی امور غیر مقدسی که قدسی شده‌اند، وقتی بر جامعه تحمیل می‌شوند ایجاد مشکل می‌کنند. جهان بدون امر قدسی، جهان بی‌معنایی است، جهان بی‌هویتی است و به تعبیری که اگزیستانسیالیست‌ها می‌گویند جهانی پر از دلهره است. ولی به نظر ما جهان مطلوب، جهانی است که خداوند می‌گوید "لا خوف علیهم و لا هم یحزنون" نه حزنی در آن هست نه خوفی. جهان ما اگر متصل به امر قدسی مطلق نشود، همواره خوف و حزن در آن هست.

در عین حال اینکه کسانی که مقدس نیستند، مطلق نیستند و در زمان و مکان محدودند، مقدس شوند یا اندیشه آنها مقدس شمرده شود، یا برداشتهای خاصی مقدس قلمداد شوند و این امر بر جامعه تحمیل بشود و هزینه‌های گزافی هم داشته باشد و تا آنجا پیش برود که حتی اعتراض کردن به این بشر هم خطا و جرم به حساب آید، این مناسبتی با امر قدسی ندارد.

خوشبختانه بشر امروز از این مسئله رها شده و این امر مهم و مبارکی است که دست کم در عالم نظر، انسان از حکومتهای مستبد و جبار و حکومتهای مطلقی که پیشتر حاکم بودند رهایی یافته است. این است جهان امروز و امر مستحدثی که از آن سخن می‌گوییم. آیا واقعاً امروز که ما به دین رجوع می کنیم شبهه ابن کمونه که در کلام کلاسیک می خواندیم مسئله اصلی ما است یا مسائل دیگری که بروز و ظهور کرده است؟ امروز وقتی از دین صحبت می‌کنیم صحبت از این است که نگاهش به انسان چیست؟ درباره آزادیهای انسان چگونه فکر می‌کند، درباره زمینه‌سازی برای رشد نیروهای جامعه چگونه حکم می‌کند. اینها مسائلی است که دغدغه خاطر بزرگانی چون شهید بهشتی، امام موسی صدر و سایرین بوده است. البته نمی‌خواهم بگویم اینها انسانهایی بودند که هیچ عیب و نقصی در کارشان نبوده، نه! به اعتقاد من این نقطه حرکتی است که ما اگر بخواهیم شخصیت این بزرگواران را بشناسیم باید از این نقطه شروع کنیم. اعتقاد به دین، اعتقاد به توانایی دین برای حل مشکلات بشر و اعتقاد به اینکه راه حلی که دین دارد بهترین راه حل برای مسائل پیش روی بشر است.

گرچه امروز به اقتضای زمان ممکن است در باب بعضی نکات و مسائلی که در آن سخنرانی عرض کردم حرفهای دیگری داشته باشم، ولی هنوز هم معتقدم که چارچوبی که برای جمهوری اسلامی و البته نظریه ولایت فقیه در آن سخنرانی مطرح کردم را قبول دارم و اگر همان چارچوب پیاده شود ما می توانیم جمهوریت را به معنای واقعی کلمه همراه با اسلامیت داشته باشیم. اما چرا به جای جمهوری اسلامی خلافت اسلامی مطرح نشد؟ چرا حکومت اسلامی مطرح نشد؟ ما که افتخار می‌کنیم به حکومت علی بن ابی طالب و حکومت پیامبر، ولی چرا اینجا حکومت اسلامی مطرح نشد؟ استناد من به این حرف مرحوم مهندس سحابی است که می گفتند تا آخر هم همه ما می گفتیم «حکومت اسلامی» و امام می گفتند «جمهوری اسلامی».

در آن شرایط چرا جمهوری اسلامی مطرح شد؟ عده‌ای ممکن است بگویند امام العیاذبالله برای فریب مردم جمهوری اسلامی را مطرح کرده‌اند! ولی من معتقدم امام مقتضیات زمان را درک کرده بود. یعنی زمان را، زمانی را دیده بود که جز با حاکمیت مردم بر سرنوشت خود چیزی آرام نمیگیرد. یعنی اگر واقعاً بخواهیم بگوییم تقدیر تاریخی، شما (دکتر علیرضا بهشتی) بهتر از من می‌دانید که واقعاً جمهوری خواهی و خواست مردم سالاری یک تقدیر تاریخی است و حاکمیت از آن مردم است و هیچ حکومت و قدرتی نیست که جز با اتکاء به رأی مردم دارای ارزش و اعتبار باشد و مردم می‌توانند از حاکمان بازخواست بکنند و بدون توسل به زور صاحب منصبان را جابهجا کنند و این تقدیر روزگار است. میان شرق و غرب و دنیای اسلام و دیگر ممالک هم در این زمینه فرقی نیست. امواجی که امروز در خاورمیانه شاهد خروش آن هستیم طرف سلبی آن فقط برای رفع دیکتاتوری، خودکامگی، وضعیت‌های فوق‌العاده و سرکوب است و طرف ایجابی‌اش برگزاری انتخابات آزاد است. اینها همه مسلمانند، نماز می خوانند ولی خواهان استقرار مردم سالاری و رفع عقب ماندگی‌اند.

اتفاقاً من معتقدم یکی از روشن‌بینی‌های امام این بود که درک کرد زمان، زمانِ جمهوری است و جز این نمی تواند باشد. وقتی می گویید اسلامی، باید اسلامی که می گویید با جمهوریت سازگار باشد. نمی توانیم بگوییم جمهوری اسلامی ولی اسلامی را عرضه کنیم که هیچ اعتقادی به رأی و نظر و آزادی مردم نداشته باشد. من هنوز هم معتقدم چارچوبی که در آن نشست در هانوفر صحبت کردم در این تعریف می‌گنجد، گرچه حتماً در بعضی نقطه‌نظرهایم باید تغییراتی بدهم.

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به greencorrespondents-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به greencorrespondents@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته